جمع بندی آیا ائمه(ع) با معجزه، امامت را اثبات کرده اند؟

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا ائمه(ع) با معجزه، امامت را اثبات کرده اند؟

سلام علیکم

چند معجزه و کرامت از ائمه نقل شده است؟ و چند تا از اینها معتبر هستند؟

چه تعداد از این معجزات یا کرامات برای اثبات امامت آورده شده اند؟
آن معجزاتی که امامان شیعه برای اثبات امامت اورده اند را بیان کنید؟

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد مسلم

و طاها;775263 نوشت:
سلام علیکم

چند معجزه و کرامت از ائمه نقل شده است؟ و چند تا از اینها معتبر هستند؟

چه تعداد از این معجزات یا کرامات برای اثبات امامت آورده شده اند؟
آن معجزاتی که امامان شیعه برای اثبات امامت اورده اند را بیان کنید؟



بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام

تعداد این اعمال خارق العاده در تاریخ ائمه(ع) بسیار است، علامه مجلسی کرامات و معجزات هر امام را در بخشی از زندگی ایشان آورده است، مثلا کرامات و معجزات امام علی(ع) در جلد41 از ص از 166 تا 360 ادامه دارد، تعداد این معجزات و کرامات به اندازه‌ای است که برخی آنها را در کتاب های مستقل جمع آوری کرده‌اند، مانند کتاب‌های نوادر الاخبار فی مناقب الائمه(ع)، یا تحفة المجالس، و...؛ لذا با این حجم گسترده، بیان آنها و بررسی سندی آنها خودش یک کتاب مستقل خواهد شد، اما آنچه که لازم است مطابق با سوال شما به آن اشاره کنم این است که:

نکته اول: راه‌های اثبات امامت و نبوت

اگرچه معجزه یکی از ادله اثبات نبوت و امامت است، اما راه دیگر، نص و تصریح پیامبر یا امام پیشین است که از نظر اعتبار، دست کمی از اثبات از طریق معجزه ندارد، چرا که وقتی نبوت یا امامت شخص پیشین اثبات شده باشد، دروغ و لغزش و فراموشی در سخن او راه ندارد.(سبحانی، جعفر، الالهیات، ج3، ص115)

نکته دوم: هدف از معجزه اتمام حجت است

در آیات مختلفی خداوند درخواست معجزه از سوی منکران را رد کرده است، و علت آن را روشن بودن نشانه‌ها، و تمام بودن حجت دانسته است:
«وَ إِذَا تُتْلىَ‏ عَلَيهْمْ ءَايَاتُنَا بَيِّنَاتٍ مَّا كاَنَ حُجَّتهَمْ إِلَّا أَن قَالُواْ ائْتُواْ بِابَائنَا إِن كُنتُمْ صَادِقِين‏»؛ چون آيات روشن ما [درباره معاد و زنده شدن مردگان‏] بر آنان خوانده شود، برهان و دليلى جز اين ندارند كه مى‏گويند: اگر شما راستگوييد پدران ما را [زنده‏كنيد و] نزد ما بياوريد.(جاثیة:45/25)
و همچنین می‌فرماید:
«وَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْ لَا يُكلَّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا ءَايَةٌ كَذَالِكَ قَالَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَبَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الاَيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُون‏»؛ و كسانى كه نادان و ناآگاهند، گفتند: چرا خدا با ما سخن نمى‏گويد، يا نشانه و معجزه‏اى براى خود ما نمى‏آيد؟ گذشتگان آنان نيز مانند گفته ايشان را گفتند دل هايشان [در تعصّب، لجاجت، عناد و نادانى‏] شبيه هم است. تحقيقاً ما [به اندازه لازم‏] نشانه‏ها را براى اهل باور بيان كرده‏ايم‏ (بقره:2/118)

نکته سوم: تواتر معنوی

ما دو قسم تواتر داریم، گاهی یک عبارت و لفظ به صورت متواتر در منابع نقل شده است، مثل صدور جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» از پیامبر(ص)، اما گاهی تعابیر و نقل‌های گوناگون از نظر لفظی با هم شباهت ندارند اما یک مفهوم را بیان کرده‌اند، این می‌شود تواتر معنوی، پس اگر نقل‌های تاریخی از یک واقعه اما با تعابیر مختلف خبر دهند، اگرچه تک تک نها مسلّم و قطعی نباشند اما مفهوم آن مصداق تواتر معنوی بوده و اثبات می‌شود؛ مثلا اگر ده نفر بیایند به شما از یک تصادف بگویند، نفر اول بگوید: سر کوچه یک پراید زده به یک موتور، نفر بعدی بگوید: وسط کوچه یک سمند زده به یک پراید، و...، اگر چه تک تک اینها چیزی را اثبات نمی‌کند، اما همه با هم یک اصل را اثبات می‌سازند و آن اصل تصادف است، لذا این حجم گسترده از کرامات و معجزات اگرچه هر کدام خبر واحد بوده و ممکن است برخی از آنها سند درستی نداشته باشند، اما همه با هم یک اصل یعنی وقوع کرامات و معجزاتی را به دست ائمه(ع) اثبات می‌سازند.

نتیجه گیری از این مقدمات

با توجه به این نکات سه گانه روشن می‌شود که ائمه(ع) به تواتر معنوی که از روایات به دست می‌آید یقینا دارای کارهای اعجاز آمیز و خارق العاده بوده‌اند، اما از آنجا که در مورد ائمه(ع) همواره بیان و تصریح بر امامتشان از سوی پیامبر(ص) یا امام پیشین به صورت پررنگی وجود داشته است، کمتر معجزه ای را از ایشان می بینیم که با ادعای امامت و برای اثبات آن به کار رفته باشد، بلکه بخش عظیمی از آن در بین پیروان خودشان واقع شده است.

از آیاتی که عرض کردم برداشت می‌شود ضرورت معجزه به جهت اثبات‌گری در جایی است که دلائل قطعی وجود نداشته باشد، مثلا بین دو پیامبر فاصله زیادی باشد و تعالیم و بشارت های نبی پیشین از بین رفته باشد یا به بخشی از مردم نرسیده باشد، یا شرایطی که بالاخره امکان نص بر امام بعدی برای همگان وجود نداشته باشد مانند تولد امام زمان ع که از یک سو می‌بایست از عموم مردم مخفی می بود و از طرفی می بایست آن حضرت(ع) برای جانشینی معرفی می گردید، در این جا لاجرم می بایست اعجازی صورت بگیرد تا وجود پسری از امام حسن عسکری(ع) به عنوان امام(ع) ثابت شده، و از مدعیان کاذب متمایز شود، لذا اعجازهایی در خصوص اثبات امامت از ایشان نقل شده است(ر.ک طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، ص281-328)
اما انصافا در مورد امامت امام علی(ع) آنقدر این نص پررنگ است که حجت را تمام می‌کند، لذا در چنین شرایطی معجزه برای اثبات امامت ایشان نزد عموم مردم ضرورتی ندارد، لذا خود آن حضرت (ع)، و سایر ائمه(ع) برای دفاع از امامت ایشان به همان نصوص نبوی و آیاتی چون «آیه ولایت» و آیه اولی الامر» و مانند آن استناد می‌کنند.

مسلم;775605 نوشت:


ضمن سپاس از پاسخ شما
با توجه به اینکه معجزاتی که برای اثبات امامت باشند احتمالا اندک هستند

لطفا حداقل یک یا چند مورد معتبر نقل کنید که یک امام برای اثبات امامت معجزه انجام دهد.
تا حد امکان معجزه ای که از جنس خبر غیبی است نباشد.
آیا چنین نقلی وجود دارد؟

http://www.askdin.com/thread53633.html
به خاطر جستار بالایی
این سوال را مطرح کردم که ایا ائمه ع
برای اثبات امامت خودشان معجزه داشتند؟

با سلام

معجزه در اصل از عجز گرفته شده، به معنی عاجز کردن است، بنابراین کارهای خارق العاده ای که از اولیای بزرگ رخ می دهد و دیگران از انجام آن عاجز هستند، به آن معجزه می گویند، مانند زنده کردم مرده، شفادادن بیمار مبتلا به بیماری بی درمان و امثال آن.

اصل معجزه از پیامبران است که برای صدق نبوّت خود، معجزه از خود نشان می دادند و موجب ایمان و اعتقاد مردم به توحید و نبوّت می شدند. چنان که قرآن از دو معجزه بزرگ موسی(ع) در برابر فرعونیان یعنی معجزه عصا و ید بیضاء، تعبیر به برهان کرده و می فرماید: «فذانک برهانان من ربّک ؛ این دو (عصا و ید بیضاء) دو برهان از طرف پروردگارت می باشند.» و درباره ناقه صالح معجزه حضرت صالح پیامبر، می فرماید: «هذه ناقة اللّه لکم آیةٌ ؛این شتر الهی برای شما معجزه ای است.»

پیامبران به ویژه پیامبران اولواالعزم برای اثبات نبوت خود دارای معجزه بودند، و در قرآن مجید معجزات مختلفی از معجزات پیامبران مانند نه معجزه موسی(ع) و مرده زنده کردن عیسی(ع) ذکر شده، و از غیر پیامبران نیز در قرآن معجزاتی ذکر شده مانند معجزه عفریتی از جن و آصف برخیا و...

امّا واژه کرامت: در اصل به معنی بزرگواری و عظمت معنوی است، و در اصطلاح علم کلام، کارهای خارق العاده ای که از پیامبران برای اثبات نبوت صادر می گردد با نام معجزه خوانده می شود، و همین گونه کارها از غیر پیامبران، با نام کرامت ذکر می شود. بنابراین کرامت اصطلاحی در گفتار متکلمین به علم کلام، همان معجزه ای است که درباره امور خارق العاده غیر پیامبران، از اولیاء خداوند و امامان(ع) استعمال می شود. چرا که نشانه عظمت و بزرگواری آنها در پیشگاه خداوند است، بر همین اساس امام صادق(ع) فرمود: «المعجزة علامة اللّه لایعطیهاالّا انبیائه و رسله و حججه لیعرف به صدق الصّادق من کذب الکاذب ؛ معجزه نشانه ای برای خداست که خداوند آن را به کسی جز پیامبران و رسولان و حجّت هایش عطا نمی کند، و هدف از آن این است که به وسیله آن راستگویی راستگو از دروغگویی دروغگو شناخته شود.»

مطابق روایات بسیار، امامان معصوم (ع) نیز همچون پیامبران دارای معجزه بودند (که گفتیم از آن به کرامت تعبیر می شود)

yalda solimani;775645 نوشت:
با سلام

معجزه در اصل از عجز گرفته شده، به معنی عاجز کردن است، بنابراین کارهای خارق العاده ای که از اولیای بزرگ رخ می دهد و دیگران از انجام آن عاجز هستند، به آن معجزه می گویند، مانند زنده کردم مرده، شفادادن بیمار مبتلا به بیماری بی درمان و امثال آن.


اصل معجزه از پیامبران است که برای صدق نبوّت خود، معجزه از خود نشان می دادند و موجب ایمان و اعتقاد مردم به توحید و نبوّت می شدند. چنان که قرآن از دو معجزه بزرگ موسی(ع) در برابر فرعونیان یعنی معجزه عصا و ید بیضاء، تعبیر به برهان کرده و می فرماید: «فذانک برهانان من ربّک ؛ این دو (عصا و ید بیضاء) دو برهان از طرف پروردگارت می باشند.» و درباره ناقه صالح معجزه حضرت صالح پیامبر، می فرماید: «هذه ناقة اللّه لکم آیةٌ ؛این شتر الهی برای شما معجزه ای است.»

پیامبران به ویژه پیامبران اولواالعزم برای اثبات نبوت خود دارای معجزه بودند، و در قرآن مجید معجزات مختلفی از معجزات پیامبران مانند نه معجزه موسی(ع) و مرده زنده کردن عیسی(ع) ذکر شده، و از غیر پیامبران نیز در قرآن معجزاتی ذکر شده مانند معجزه عفریتی از جن و آصف برخیا و...

امّا واژه کرامت: در اصل به معنی بزرگواری و عظمت معنوی است، و در اصطلاح علم کلام، کارهای خارق العاده ای که از پیامبران برای اثبات نبوت صادر می گردد با نام معجزه خوانده می شود، و همین گونه کارها از غیر پیامبران، با نام کرامت ذکر می شود. بنابراین کرامت اصطلاحی در گفتار متکلمین به علم کلام، همان معجزه ای است که درباره امور خارق العاده غیر پیامبران، از اولیاء خداوند و امامان(ع) استعمال می شود. چرا که نشانه عظمت و بزرگواری آنها در پیشگاه خداوند است، بر همین اساس امام صادق(ع) فرمود: «المعجزة علامة اللّه لایعطیهاالّا انبیائه و رسله و حججه لیعرف به صدق الصّادق من کذب الکاذب ؛ معجزه نشانه ای برای خداست که خداوند آن را به کسی جز پیامبران و رسولان و حجّت هایش عطا نمی کند، و هدف از آن این است که به وسیله آن راستگویی راستگو از دروغگویی دروغگو شناخته شود.»

مطابق روایات بسیار، امامان معصوم (ع) نیز همچون پیامبران دارای معجزه بودند (که گفتیم از آن به کرامت تعبیر می شود)

سلام علیکم
روایت بسیار زیبایی است.
انسان دلش میگیرد ...
آدم نمیداند اگر معجزه تنها به انبیا و اوصیا و اولیا داده میشود پس چرا میگویند فلان مرتاض و عارف معجزه داشته اند؟
معجزه تنها به اولیا داده میشود یعنی چه؟
یعنی معجزه نشانه ولی خدا بودن است حتی اگر خود ان شخص ادعایی نکند؟
یا اگر ادعای ولی خدا بودن داشت، معجزه ای که می اورد نشانه صداقتش خواهد بود؟

اگر معجزه خاص انبیا و اوصیا باشددر این صورت معجزاتی که از عرفا نقل میشود دروغ است.مثل اقای قاضی و ...
یا اینکه بگوییم معجزه ان است که همراه ادعای نبوت و وصایت باشد

اگر معنای اول باشد
تمام کرامات منقول از ائمه نشانه صدق انهاست.
اگر معنای دوم باشد
اگر امامان معصوم ادعای وصایت داشته اند تمام کرامات منقول از انها نشانه صداقت است.
اما نکته ای وجود دارد
آیا لازم است کرامت به مقصود اثبات ان ادعا باشد؟
یعنی کرامتی نشانه صدق است که برای اثبات ادعای وصایت باشد؟ یا همین که شخصی ادعای وصایت داشته باشد و در کنارش کراماتی از او صادر شود کافی است و نشانه صدق او خواهد بود؟ اگر این را درست بدانیم تمام کرامات ائمه نشانه صدق انهاست به شرطی که ثابت شود انها خود را وصی رسول میدانند. که این هم واضح است.

و طاها;775727 نوشت:
سلام علیکم
روایت بسیار زیبایی است.
انسان دلش میگیرد ...
آدم نمیداند اگر معجزه تنها به انبیا و اوصیا و اولیا داده میشود پس چرا میگویند فلان مرتاض و عارف معجزه داشته اند؟
معجزه تنها به اولیا داده میشود یعنی چه؟
یعنی معجزه نشانه ولی خدا بودن است حتی اگر خود ان شخص ادعایی نکند؟
یا اگر ادعای ولی خدا بودن داشت، معجزه ای که می اورد نشانه صداقتش خواهد بود؟

با سلام

در این جا به چند تفاوت روشن برخورد مى کنیم:
1- معجزات متکى به نیروى الهى است، در حالى که سحر و خارق عادت ساحران و مرتاضان از نیروى بشرى سرچشمه مى گیرد؛ لذا معجزات بسیار عظیم و نامحدود است در حالى که سحر و خارق عادت مرتاضان محدود مى باشد. به تعبیر دیگر آنها فقط کارهایى را انجام مى دهند که تمرین کرده اند; و براى انجام آن آمادگى دارند; اما هر کارى که به آنها پیشنهاد شود انجام نمى دهند؛ و تاکنون دیده نشده است که مرتاض یا ساحرى بگوید: من آماده ام که هرچه بخواهید انجام دهم، چرا که هر کدام در رشته اى تمرین و آگاهى دارند.
2ـ معجزات چون از سوى خدا است نیاز به تعلیم و تربیت خاصى ندارد در حالى که سحر و ریاضت هاى ساحران همیشه مسبوق به یک رشته تعلیم و تمرین هاى مستمر است به گونه اى که اگر شاگرد به خوبى تعلیمات استاد را فرا نگرفته باشد ممکن است در مجلسى که در حضور مردم تشکیل مى دهد به خوبى از عهده آن بر نیاید و رسوا شود. به تعبیر دیگر معجزات الهى در هر لحظه اى و بدون هیچ سابقه اى ممکن است انجام گیرد؛ در حالى که خارق عادات بشرى امورى هستند که به طور تدریجى و با مرور زمان نسبت به آنها آشنایى و مهارت حاصل مى شود و هیچ گاه به طور دفعى و ناگهانى انجام پذیر نیستند.

در داستان فرعون و موسى (ع) نیز به این مسأله اشاره شده که فرعون ساحران را متّهم مى کند که موسى (ع) بزرگ شما است و او اسرار سحر را به شما تعلیم داده است. مسلما او بزرگ شماست که به شما سحر آموخته است. 3- طریق دیگر براى شناخت معجزات الهى از خارق عادات بشرى، مقایسه حال آورندگان این دو است. آورندگان معجزه از سوى خدا مأموریت هدایت مردم را دارند لذا اوصافى متناسب با آن را دارند؛ در حالى که ساحران و کاهنان و مرتاضان، نه مأمور هدایتند و نه چنین اهدافى را دنبال مى کنند و هدف آنها معمولا یکى از امور سه گانه زیر است:

1- اغفال مردم ساده لوح.
2- کسب شهرت در میان توده عوام.
3- کسب درآمد مادّى از طریق سرگرم ساختن مردم.
هنگامى که این دو گروه (پیامبران و ساحران و مانند آنها) وارد میدان مى شوند، هرگز نمى توانند براى مدّت طولانى منویّات و اهداف خود را مکتوم دارند؛ چنانکه ساحران فرعونى قبل از آن که وارد میدان شوند از فرعون درخواست اجر و پاداش مهم کردند و او هم به آنها وعده اجر مهمى داد: من براى این (دعوت،) هیچ پاداشى از شما نمى طلبم. این تعبیر در چندین آیه قرآن مجید درباره چندین پیامبر آمده است.

و طاها;775727 نوشت:
روایت بسیار زیبایی است.
انسان دلش میگیرد ...
آدم نمیداند اگر معجزه تنها به انبیا و اوصیا و اولیا داده میشود پس چرا میگویند فلان مرتاض و عارف معجزه داشته اند؟
معجزه تنها به اولیا داده میشود یعنی چه؟
یعنی معجزه نشانه ولی خدا بودن است حتی اگر خود ان شخص ادعایی نکند؟
یا اگر ادعای ولی خدا بودن داشت، معجزه ای که می اورد نشانه صداقتش خواهد بود؟


و طاها;775733 نوشت:
اگر معجزه خاص انبیا و اوصیا باشددر این صورت معجزاتی که از عرفا نقل میشود دروغ است.مثل اقای قاضی و ...
یا اینکه بگوییم معجزه ان است که همراه ادعای نبوت و وصایت باشد

اگر معنای اول باشد
تمام کرامات منقول از ائمه نشانه صدق انهاست.
اگر معنای دوم باشد
اگر امامان معصوم ادعای وصایت داشته اند تمام کرامات منقول از انها نشانه صداقت است.
اما نکته ای وجود دارد
آیا لازم است کرامت به مقصود اثبات ان ادعا باشد؟
یعنی کرامتی نشانه صدق است که برای اثبات ادعای وصایت باشد؟ یا همین که شخصی ادعای وصایت داشته باشد و در کنارش کراماتی از او صادر شود کافی است و نشانه صدق او خواهد بود؟ اگر این را درست بدانیم تمام کرامات ائمه نشانه صدق انهاست به شرطی که ثابت شود انها خود را وصی رسول میدانند. که این هم واضح است.

معجزه در جایی است که کار خارق العاده از روی ریاضت و تمرین نباشد، یعنی به هیچ نحو قابل اکتساب نباشد، و همچنین همراه با ادعا باشد، بنابراین به کارهای خارق العاده مرتاضان یا عارفان هرگز معجزه گفته نمی شود، چون کار مرتاضان با ریاضت برای همه قابل دسترسی است و کرامات عارفان هم همراه با ادعایی نیست.
اما در موردکارهای خارق العاده ائمه(ع) اگر بدون قصد اثبات ادعای امامت انجام شود کرامت نامیده می شود و اگر به قصد اثبات ادعا باشد معجزه نامیده میشود.(ر.ک: وحی و نبوت در قرآن آیت الله جوادی آملی)

مسلم;775797 نوشت:

معجزه در جایی است که کار خارق العاده از روی ریاضت و تمرین نباشد، یعنی به هیچ نحو قابل اکتساب نباشد، و همچنین همراه با ادعا باشد، بنابراین به کارهای خارق العاده مرتاضان یا عارفان هرگز معجزه گفته نمی شود، چون کار مرتاضان با ریاضت برای همه قابل دسترسی است و کرامات عارفان هم همراه با ادعایی نیست.
اما در موردکارهای خارق العاده ائمه(ع) اگر بدون قصد اثبات ادعای امامت انجام شود کرامت نامیده می شود و اگر به قصد اثبات ادعا باشد معجزه نامیده میشود.(ر.ک: وحی و نبوت در قرآن آیت الله جوادی آملی)

از راهنمایی شما سپاسگزارم.
با لحاظ انچه از ایت الله جوادی نقل کردید
کار سخت تر شد.
پس کرامات ائمه نشانه صدق انها نیست
مگر ان هایی که برای اثبات امامت و وصایت اورده شده باشند که یا وجود ندارد یا اندک اند.
منتظرم ببینم ایا امامان معصوم برای اثبات امامت خود معجزه اوردند؟ ان هم از معجزه ای که از جنس خبر غیبی نباشد؟

yalda solimani;775783 نوشت:
با سلام

در این جا به چند تفاوت روشن برخورد مى کنیم:
1- معجزات متکى به نیروى الهى است، در حالى که سحر و خارق عادت ساحران و مرتاضان از نیروى بشرى سرچشمه مى گیرد؛ لذا معجزات بسیار عظیم و نامحدود است در حالى که سحر و خارق عادت مرتاضان محدود مى باشد. به تعبیر دیگر آنها فقط کارهایى را انجام مى دهند که تمرین کرده اند; و براى انجام آن آمادگى دارند; اما هر کارى که به آنها پیشنهاد شود انجام نمى دهند؛ و تاکنون دیده نشده است که مرتاض یا ساحرى بگوید: من آماده ام که هرچه بخواهید انجام دهم، چرا که هر کدام در رشته اى تمرین و آگاهى دارند.
2ـ معجزات چون از سوى خدا است نیاز به تعلیم و تربیت خاصى ندارد در حالى که سحر و ریاضت هاى ساحران همیشه مسبوق به یک رشته تعلیم و تمرین هاى مستمر است به گونه اى که اگر شاگرد به خوبى تعلیمات استاد را فرا نگرفته باشد ممکن است در مجلسى که در حضور مردم تشکیل مى دهد به خوبى از عهده آن بر نیاید و رسوا شود. به تعبیر دیگر معجزات الهى در هر لحظه اى و بدون هیچ سابقه اى ممکن است انجام گیرد؛ در حالى که خارق عادات بشرى امورى هستند که به طور تدریجى و با مرور زمان نسبت به آنها آشنایى و مهارت حاصل مى شود و هیچ گاه به طور دفعى و ناگهانى انجام پذیر نیستند.

در داستان فرعون و موسى (ع) نیز به این مسأله اشاره شده که فرعون ساحران را متّهم مى کند که موسى (ع) بزرگ شما است و او اسرار سحر را به شما تعلیم داده است. مسلما او بزرگ شماست که به شما سحر آموخته است. 3- طریق دیگر براى شناخت معجزات الهى از خارق عادات بشرى، مقایسه حال آورندگان این دو است. آورندگان معجزه از سوى خدا مأموریت هدایت مردم را دارند لذا اوصافى متناسب با آن را دارند؛ در حالى که ساحران و کاهنان و مرتاضان، نه مأمور هدایتند و نه چنین اهدافى را دنبال مى کنند و هدف آنها معمولا یکى از امور سه گانه زیر است:

1- اغفال مردم ساده لوح.
2- کسب شهرت در میان توده عوام.
3- کسب درآمد مادّى از طریق سرگرم ساختن مردم.
هنگامى که این دو گروه (پیامبران و ساحران و مانند آنها) وارد میدان مى شوند، هرگز نمى توانند براى مدّت طولانى منویّات و اهداف خود را مکتوم دارند؛ چنانکه ساحران فرعونى قبل از آن که وارد میدان شوند از فرعون درخواست اجر و پاداش مهم کردند و او هم به آنها وعده اجر مهمى داد: من براى این (دعوت،) هیچ پاداشى از شما نمى طلبم. این تعبیر در چندین آیه قرآن مجید درباره چندین پیامبر آمده است.

با سلام
ممنون از توضیحات
در این مورد توضیحات و اشکالاتم را در ان جستاری که لینک دادم مطرح کردم.
بخشی از توضیحات نوعی مصادره به مطلوب است.
شما را به ان جستار ارجاع میدهم.
با سپاس
یک بنده خدایی بود عارف بود نه سوادی داشت و نه اموزش دیده بود اما مراجعه کننده داشت و کارهای عجیب از او سر میزد. نباید تصور کرد با تقابل معجزه با سحر، مشکل اصلی حل میشود....

و طاها;775876 نوشت:
ز راهنمایی شما سپاسگزارم.
با لحاظ انچه از ایت الله جوادی نقل کردید
کار سخت تر شد.
پس کرامات ائمه نشانه صدق انها نیست
مگر ان هایی که برای اثبات امامت و وصایت اورده شده باشند که یا وجود ندارد یا اندک اند.
منتظرم ببینم ایا امامان معصوم برای اثبات امامت خود معجزه اوردند؟ ان هم از معجزه ای که از جنس خبر غیبی نباشد؟

ببینید این که کرامت به منظور اثبات مدعا نیست، به این معنا نیست که پس آنها نشانه صدق ندارند، ببینید همان طور که عرض کردم اولا نشانه صدق آنها بیشتر از طریق نصوص نبی(ص) و امام پیشین بوده است، اما معجزاتی هم داشته اند، امامی که بیش از سایر ائمه(ع) مردم نیاز به معجزه برای اثبات امامتش داشته‌اند، حضرت ولی عصر(ع) بوده است، اما با نگرش منطقی متوجه خواهیم شد که شرائط ایشان به گونه ای بوده است که نمی توانستند در مجامع عمومی حاضر شده و از امامت خویش بگویند و بر آن معجزه بیاورند، بلکه فراتر از آن، یعنی اصلا ایشان باید از دیده ها غائب می شدند، خب در چنین شرائطی توقع این که امام زمان(ع) مردم را جمع کرده و معجزه ای فراطبیعی انجام دهند توقعی بدون در نظر گرفتن شرایط ایشان است. لذا نمی توان گفت معجزات متکی به علم غیب پذیرفتنی نیستند؛ اما معجزاتی غیر از اعلام غیب هم داشته‌اند، مانند ماجرای محمد بن یوسف که می‌گوید:

«خَرَجَ بِي نَاسُورٌ فَأَرَيْتُهُ الْأَطِبَّاءَ وَ أَنْفَقْتُ عَلَيْهِ مَالًا عَظِيماً فَلَمْ يَصْنَعِ الدَّوَاءُ فِيهِ شَيْئاً فَكَتَبْتُ رُقْعَةً أَسْأَلُ الدُّعَاءَ فَوَقَّعَ إِلَيَّ أَلْبَسَكَ اللَّهُ الْعَافِيَةَ وَ جَعَلَكَ مَعَنَا فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَمَا أَتَتْ عَلَيَّ جُمْعَةٌ حَتَّى عُوفِيتُ وَ صَارَ الْمَوْضِعُ مِثْلَ رَاحَتِي فَدَعَوْتُ طَبِيباً مِنْ أَصْحَابِنَا وَ أَرَيْتُهُ إِيَّاهُ‏، فَقَالَ مَا عَرَفْنَا لِهَذَا دَوَاءً وَ مَا جَاءَتْكَ الْعَافِيَةُ إِلَّا مِنْ قِبَلِ اللَّهِ بِغَيْرِ احْتِسَاب‏»؛ محمد بن یوسف شاشی گفته است: به بیماری ناعلاجی مبتلا شدم و مال بسیاری را برای معالجه آن، مصرف کردم؛ ولی فایده نبخشید. نامه‌ای به ولی‌عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نوشتم و از او خواستم برایم دعا کند. امام علیه السلام در پاسخ نامه‌ام نوشت: «ألبسک الله العافیة و جعلک معنا فی الدنیا و الآخرة؛ خدا به تو لباس عافیت بپوشاند و در دنیا و آخرت، تو را با ما قرار دهد». در کمتر از یک هفته، بیماریم برطرف شد. جریان را با یکی از اطباء در میان گذاشتم؛ او گفت: «برای این درد، دارویی نمی‌شناسیم، و سلامتی تو بدون شک از سوی خدا (و بدون اسباب طبیعی) بوده است. (الکافی، شیخ کلینی، ج1، ص519؛ الإرشاد، شیخ مفید، ج‏2، ص 358)

مسلم;775934 نوشت:
ببینید این که کرامت به منظور اثبات مدعا نیست، به این معنا نیست که پس آنها نشانه صدق ندارند، ببینید همان طور که عرض کردم اولا نشانه صدق آنها بیشتر از طریق نصوص نبی(ص) و امام پیشین بوده است، اما معجزاتی هم داشته اند، امامی که بیش از سایر ائمه(ع) مردم نیاز به معجزه برای اثبات امامتش داشته‌اند، حضرت ولی عصر(ع) بوده است، اما با نگرش منطقی متوجه خواهیم شد که شرائط ایشان به گونه ای بوده است که نمی توانستند در مجامع عمومی حاضر شده و از امامت خویش بگویند و بر آن معجزه بیاورند، بلکه فراتر از آن، یعنی اصلا ایشان باید از دیده ها غائب می شدند، خب در چنین شرائطی توقع این که امام زمان(ع) مردم را جمع کرده و معجزه ای فراطبیعی انجام دهند توقعی بدون در نظر گرفتن شرایط ایشان است. لذا نمی توان گفت معجزات متکی به علم غیب پذیرفتنی نیستند؛ اما معجزاتی غیر از اعلام غیب هم داشته‌اند، مانند ماجرای محمد بن یوسف که می‌گوید:

«خَرَجَ بِي نَاسُورٌ فَأَرَيْتُهُ الْأَطِبَّاءَ وَ أَنْفَقْتُ عَلَيْهِ مَالًا عَظِيماً فَلَمْ يَصْنَعِ الدَّوَاءُ فِيهِ شَيْئاً فَكَتَبْتُ رُقْعَةً أَسْأَلُ الدُّعَاءَ فَوَقَّعَ إِلَيَّ أَلْبَسَكَ اللَّهُ الْعَافِيَةَ وَ جَعَلَكَ مَعَنَا فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَمَا أَتَتْ عَلَيَّ جُمْعَةٌ حَتَّى عُوفِيتُ وَ صَارَ الْمَوْضِعُ مِثْلَ رَاحَتِي فَدَعَوْتُ طَبِيباً مِنْ أَصْحَابِنَا وَ أَرَيْتُهُ إِيَّاهُ‏، فَقَالَ مَا عَرَفْنَا لِهَذَا دَوَاءً وَ مَا جَاءَتْكَ الْعَافِيَةُ إِلَّا مِنْ قِبَلِ اللَّهِ بِغَيْرِ احْتِسَاب‏»؛ محمد بن یوسف شاشی گفته است: به بیماری ناعلاجی مبتلا شدم و مال بسیاری را برای معالجه آن، مصرف کردم؛ ولی فایده نبخشید. نامه‌ای به ولی‌عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نوشتم و از او خواستم برایم دعا کند. امام علیه السلام در پاسخ نامه‌ام نوشت: «ألبسک الله العافیة و جعلک معنا فی الدنیا و الآخرة؛ خدا به تو لباس عافیت بپوشاند و در دنیا و آخرت، تو را با ما قرار دهد». در کمتر از یک هفته، بیماریم برطرف شد. جریان را با یکی از اطباء در میان گذاشتم؛ او گفت: «برای این درد، دارویی نمی‌شناسیم، و سلامتی تو بدون شک از سوی خدا (و بدون اسباب طبیعی) بوده است. (الکافی، شیخ کلینی، ج1، ص519؛ الإرشاد، شیخ مفید، ج‏2، ص 358)

بله دلایل امامت منحصر در معجزه نیست.

اما

سوال جستار درباره معجزه است.

این روایتی که نقل فرمودید برای اثبات امامت نیست.
و نهایتا یک کرامت است. ان هم نه کرامت خاصی
چون ممکن است هر انسان صالحی دعا کند و کسی درمان شود.مثلا دعای یک عارف یا پدر و مادر یا دعای مومن

و طاها;775615 نوشت:
لطفا حداقل یک یا چند مورد معتبر نقل کنید که یک امام برای اثبات امامت معجزه انجام دهد.
تا حد امکان معجزه ای که از جنس خبر غیبی است نباشد.
آیا چنین نقلی وجود دارد؟

قطعا چنین معجزاتی وجود داشته است، اما نیاز به تتبع بیشتری هست، بنده به یک نقل که بارها در آن لفظ «معجزه» به کار رفته است اشاره می‌کنم. ماجرای حمید بن مهران که ساحری بود و در مجلسی که مأمون تشکیل داده بود به امام رضا(ع) گفت:
«إِنَّ النَّاسَ قَدْ أَكْثَرُوا عَنْكَ الْحِكَايَاتِ وَ أَسْرَفُوا فِي وَصْفِكَ بِمَا أَرَى أَنَّكَ إِنْ وَقَفْتَ عَلَيْهِ بَرِئْتَ إِلَيْهِمْ مِنْهُ فَأَوَّلُ ذَلِكَ أَنَّكَ دَعَوْتَ اللَّهَ فِي الْمَطَرِ الْمُعْتَادِ مَجِيؤُهُ فَجَاءَ فَجَعَلُوهُ آيَةً لَكَ مُعْجِزَةً أَوْجَبُوا لَكَ بِهَا أَنْ لَا نَظِيرَ لَكَ فِي الدُّنْيَا

مردم چه حکایت‌ها از شما تعریف می‌کنند و چه نسبت‌ها به شما می‌دهند که خود شما هم اگر بشنوید نمی پذیرید. مثلاً می‌گویند به دعای شما باران آمده! باران که هر سال می‌آید. چرا مردم آن را یکی از معجزات شما می‌شمرند و خیال می‌کنند شما در دنیا نظیری ندارید!
وبعد از تایید امام(ع) و این که این قدرتهای الهی موجب این نمی‌شود که ما فخر فروشی کنیم، همید بن مهران برآشفت و گفت:

«تَجَاوَزْتَ قَدْرَكَ أَنْ بَعَثَ اللَّهُ تَعَالَى بِمَطَرٍ مُقَدَّرٍ وَقْتُهُ لَا يَتَقَدَّمُ وَ لَا يَتَأَخَّرُ جَعَلْتَهُ آيَةً تَسْتَطِيلُ بِهَا وَ صَوْلَةً تَصُولُ بِهَا كَأَنَّكَ جِئْتَ بِمِثْلِ آيَةِ الْخَلِيلِ إِبْرَاهِيمَ ع لَمَّا أَخَذَ رُءُوسَ الطَّيْرِ بِيَدِهِ وَ دَعَا أَعْضَاءَهَا الَّتِي كَانَ فَرَّقَهَا عَلَى الْجِبَالِ فَأَتَيْنَهُ سَعْياً وَ تَرَكَّبْنَ عَلَى الرُّءُوسِ وَ خَفَقْنَ وَ طِرْنَ بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِنْ كُنْتَ صَادِقاً فِيمَا تَوَهَّمُ فَأَحْيِ هَذَيْنِ وَ سَلِّطْهُمَا عَلَيَّ فَإِنَّ ذَلِكَ يَكُونُ حِينَئِذٍ آيَةً مُعْجِزَةً فَأَمَّا الْمَطَرُ الْمُعْتَادُ مَجِيؤُهُ فَلَسْتَ أَحَقَّ بِأَنْ يَكُونَ جَاءَ بِدُعَائِك‏»

ای فرزندموسی بن جعفر از حد خودت تجاوز کرده ای و سخنان بیهوده می‌گویی. باریدن بارانی را که وقتش مقدر و معلوم است و عقب و جلو نمی افتد به خود نسبت می‌دهی و به آن فخر می‌کنی؟! گویا معجزه ابراهیم خلیل را آورده ای که پرندگان را زنده کرد و آنها پرواز کردند! اگر راست می گویی این دو شیر روی پرده را زنده کن تا مرا بدرند. اگز چنین کنی، این معجزه خواهد بود، وگرنه دعا کردن و باران آمدن که معجزه نیست

«فَغَضِبَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع وَ صَاحَ بِالصُّورَتَيْنِ دُونَكُمَا الْفَاجِرَ فَافْتَرِسَاهُ وَ لَا تُبْقِيَا لَهُ عَيْناً وَ لَا أَثَراً فَوَثَبَتِ الصُّورَتَانِ وَ قَدْ عَادَتَا أَسَدَيْنِ فَتَنَاوَلَا الْحَاجِبَ وَ عَضَّاهُ وَ رَضَّاهُ وَ هَشَمَاهُ وَ أَكَلَاهُ وَ لَحَسَا دَمَهُ وَ الْقَوْمُ يَنْظُرُونَ مُتَحَيِّرِينَ مِمَّا يُبْصِرُون‏

پس امام رضا علیه السلام به غضب آمد که غضب او غضب خداوند است و با صدای بلند بر آن دو شیر فریاد زد که:«این فاجر و تبهکار را بدرید!» ناگهان نقش‌های آن دو شیر بر روی پرده جان گرفتند و جهیدند و آن ملعون را گرفتند و بلافاصله دریدند و خوردند و کوچکترین اثری از او باقی نگذاشتند.
سپس امام فرمود:«اکنون به جای خود بازگردید.(بحارالانوار، ج49، ص183و184)

من چنین باور دارم که خداوند به مدعی دروغین امامت چنین کرامات و علمی نمیدهد.
و میبینیم که کرامات بسیار از این خاندان گزارش شده است.


سوال:
چقدر معجزه و کرامت از ائمه(ع) نقل شده است؟ و چه تعداد از این نقل‌ها معتبر هستند؟ تعدادی از آن معجزاتی که امامان شیعه برای اثبات امامت اورده اند را بیان کنید؟

پاسخ:

تعداد این اعمال خارق العاده در تاریخ ائمه(ع) بسیار است، علامه مجلسی کرامات و معجزات هر امام را در بخشی از زندگی ایشان آورده است، مثلا کرامات و معجزات امام علی(ع) در جلد41 از ص از 166 تا 360 ادامه دارد، تعداد این معجزات و کرامات به اندازه‌ای است که برخی آنها را در کتاب های مستقل جمع آوری کرده‌اند، مانند کتاب‌های نوادر الاخبار فی مناقب الائمه(ع)، یا تحفة المجالس، و...؛ لذا با این حجم گسترده، بیان آنها و بررسی سندی آنها خودش یک کتاب مستقل خواهد شد، اما با توجه به حجم گشترده این نقل‌ها، نیازی به سنجش سند نخواهد بود، چرا که ولو تک تک این معجزات و کرامات به تنهایی خبر واحد بوده باشد، اما اصل معجزات و کرامات به تواتر معنوی اثبات می‌شود.
همچنین از آنجا که امامت و نبوت علاوه بر معجزه، به نص امام یا نبی پیشین نیز اثبات می‌شود (1) و همچنین ضرورت معجزه طبق برخی آیات در جایی است که حجت بر مردم تمام نشده باشد(2) لذا ائمه(ع) اگرچه به تواتر معنوی قطعا دارای کارهای اعجاز آمیز و خارق العاده بوده‌اند، اما چون همواره بیان و تصریح بر امامتشان از سوی پیامبر(ص) یا امام پیشین به صورت پررنگی وجود داشته و حجت بر مردم تمام بوده است، کمتر معجزه ای را از ایشان می بینیم که مستقیما برای اثبات امامت به کار رفته باشد، بلکه بخش عظیمی از آن کراماتی بوده که در بین پیروان خودشان واقع شده است، اما با این حال معجزاتی هم داشته‌اند، که ما به یک مورد اشاره می‌کنیم:

این معجزه مربوط به ماجرای حمید بن مهران می‌شود که بارها در آن لفظ «معجزه» به کار رفته است، وی ساحری بود که در مجلسی که مأمون برای مغلوب ساختن امام رضا(ع) تشکیل داده بود شرکت کرده و به امام رضا(ع) گفت:
«إِنَّ النَّاسَ قَدْ أَكْثَرُوا عَنْكَ الْحِكَايَاتِ وَ أَسْرَفُوا فِي وَصْفِكَ بِمَا أَرَى أَنَّكَ إِنْ وَقَفْتَ عَلَيْهِ بَرِئْتَ إِلَيْهِمْ مِنْهُ فَأَوَّلُ ذَلِكَ أَنَّكَ دَعَوْتَ اللَّهَ فِي الْمَطَرِ الْمُعْتَادِ مَجِيؤُهُ فَجَاءَ فَجَعَلُوهُ آيَةً لَكَ مُعْجِزَةً أَوْجَبُوا لَكَ بِهَا أَنْ لَا نَظِيرَ لَكَ فِي الدُّنْيَا

مردم چه حکایت‌ها از شما تعریف می‌کنند و چه نسبت‌ها به شما می‌دهند که خود شما هم اگر بشنوید نمی پذیرید. مثلاً می‌گویند به دعای شما باران آمده! باران که هر سال می‌آید. چرا مردم آن را یکی از معجزات شما می‌شمرند و خیال می‌کنند شما در دنیا نظیری ندارید!
وبعد از تایید امام(ع) و این که این قدرتهای الهی موجب این نمی‌شود که ما فخر فروشی کنیم، همید بن مهران برآشفت و گفت:

«تَجَاوَزْتَ قَدْرَكَ أَنْ بَعَثَ اللَّهُ تَعَالَى بِمَطَرٍ مُقَدَّرٍ وَقْتُهُ لَا يَتَقَدَّمُ وَ لَا يَتَأَخَّرُ جَعَلْتَهُ آيَةً تَسْتَطِيلُ بِهَا وَ صَوْلَةً تَصُولُ بِهَا كَأَنَّكَ جِئْتَ بِمِثْلِ آيَةِ الْخَلِيلِ إِبْرَاهِيمَ ع لَمَّا أَخَذَ رُءُوسَ الطَّيْرِ بِيَدِهِ وَ دَعَا أَعْضَاءَهَا الَّتِي كَانَ فَرَّقَهَا عَلَى الْجِبَالِ فَأَتَيْنَهُ سَعْياً وَ تَرَكَّبْنَ عَلَى الرُّءُوسِ وَ خَفَقْنَ وَ طِرْنَ بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِنْ كُنْتَ صَادِقاً فِيمَا تَوَهَّمُ فَأَحْيِ هَذَيْنِ وَ سَلِّطْهُمَا عَلَيَّ فَإِنَّ ذَلِكَ يَكُونُ حِينَئِذٍ آيَةً مُعْجِزَةً فَأَمَّا الْمَطَرُ الْمُعْتَادُ مَجِيؤُهُ فَلَسْتَ أَحَقَّ بِأَنْ يَكُونَ جَاءَ بِدُعَائِك‏»

ای فرزندموسی بن جعفر از حد خودت تجاوز کرده ای و سخنان بیهوده می‌گویی. باریدن بارانی را که وقتش مقدر و معلوم است و عقب و جلو نمی افتد به خود نسبت می‌دهی و به آن فخر می‌کنی؟! گویا معجزه ابراهیم خلیل را آورده ای که پرندگان را زنده کرد و آنها پرواز کردند! اگر راست می گویی این دو شیر روی پرده را زنده کن تا مرا بدرند. اگز چنین کنی، این معجزه خواهد بود، وگرنه دعا کردن و باران آمدن که معجزه نیست

«فَغَضِبَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع وَ صَاحَ بِالصُّورَتَيْنِ دُونَكُمَا الْفَاجِرَ فَافْتَرِسَاهُ وَ لَا تُبْقِيَا لَهُ عَيْناً وَ لَا أَثَراً فَوَثَبَتِ الصُّورَتَانِ وَ قَدْ عَادَتَا أَسَدَيْنِ فَتَنَاوَلَا الْحَاجِبَ وَ عَضَّاهُ وَ رَضَّاهُ وَ هَشَمَاهُ وَ أَكَلَاهُ وَ لَحَسَا دَمَهُ وَ الْقَوْمُ يَنْظُرُونَ مُتَحَيِّرِينَ مِمَّا يُبْصِرُون‏

پس امام رضا علیه السلام به غضب آمد که غضب او غضب خداوند است و با صدای بلند بر آن دو شیر فریاد زد که:«این فاجر و تبهکار را بدرید!» ناگهان نقش‌های آن دو شیر بر روی پرده جان گرفتند و جهیدند و آن ملعون را گرفتند و بلافاصله دریدند و خوردند و کوچکترین اثری از او باقی نگذاشتند.
سپس امام فرمود:«اکنون به جای خود بازگردید.(3)
________________________________________
1. سبحانی جعفر، الالهیات، المركز العالمي للدراسات الإسلامية، چاپ سوم، 1412ق، قم، ج3، ص115.
2. جاثیة:45/25؛ بقره:2/118.
3. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي‏، چاپ دوم، 1403ق، بیروت، ج49، ص183و184.

موضوع قفل شده است