فارغ التحصیل شلمچه

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
فارغ التحصیل شلمچه

[h=2]جعفر طهماسبی از پیشکسوتان تخریب چی لشکر10 سیدالشهدا (ع) در خاطره ای از یکی از همرزمانش روایت می کند:[/h]

سید رو به من کرد و گفت: «جعفر بدو.» من تا آمدم لباس غواصی بپوشم طول کشید و آقاسید عصبانی شد.«سیدامین صدرنژاد» کنار دست سید بود. گفت: «آقاسید من لباس غواصی تنم است،برم؟» شهید سید محمد جواب داد:«سریع، فقط مواظب خودت باش».
«روز 19 دی ماه هوا کاملا روشن شده بود. رزمندگان گردان های لشکر وارد منطقه «پنج ضلعی» شلمچه شده بودند و از پهلو مشغول پاکسازی و تسخیر دژ شلمچه بودند. مسیر دسترسی به خط مقدم هنوز از طریق جاده و از معبر لشکر19 فجر بود و معبر حضرت زهرا(س) لشکر 10سیدالشهدا (ع) بازگشایی نشده بود.
از سنگرهای دشمن مقابل اسکله لشکر10 به طرف ما تیراندازی می شد و فرماندهان قرارگاه مدام تذکر می دادند که خط دشمن هنوز سقوط نکرده و بچه ها از کانال بیرون نروند. با شهید زینال حسینی و تعدادی از بچه های تخریب داخل کانال منتظر بودیم تا اگر کاری پیش بیاید سریع خود را برای انجامش برسانیم. من لباس غواصی را برای اقامه نماز صبح درآورده بودم و بعد از نماز هم نپوشیده بودم. اما بعضی از بچه ها هنوز لباس غواصی به تن داشتند.
سید امین سال 1365 در رشته الکترونیک دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی پذیرفته شد اما حضور در عملیات کربلای 5 را مقدم بر ادامه تحصیل دانست و در این عملیات به فیض شهادت رسید
دشمن به شدت اسکله را زیر آتش گرفته بود و تعدادی قایق هم مقابل اسکله پارک شده بود و بعضی از قایق های لشکر می رفتند تا نزدیکی موانع و تعدادی از بچه های تخریب در روشنایی هوا مشغول باز کردن معبر در موانع دشمن بودند. زینال حسینی مدام تماس می گرفت و کارها را هماهنگ می کرد.
هنوز خبری از شهادت بچه های تخریب در خط نداشتیم و من نام تعدادی از بچه ها که مجروح شده بودند را در دفترچه یادداشتم نوشته بودم. گاهی از کانال سرک می کشیدیم و خط درگیری و تبادل آتش را نگاه می کردم. هواپیماهای خودی برای بمباران دشمن در سطح پایین در پرواز بودند و گاهی هم هلی کوپترهای کبرا برای بمباران مواضع دشمن تردد می کردند.

قایقی با سرعت از سمت خط دشمن می آمد. یکی از فرماندهان لشکر سوار قایق بود. تا نگاهش به شهید سید محمد زینال حسینی افتاد گفت: «آقا سید یکی از بچه های تخریب را بفرست داخل آب، موانع را پاکسازی کند تا اسکله لشکر را در آ ن طرف برپا کنیم» سید پرسید: «کانال و کمین ها پاکسازی شده و خط دشمن سقوط کرده است»؟ بله. خیلی عجله داشت. سید رو به من کرد و گفت: «جعفر بدو». من تا آمدم لباس غواصی بپوشم طول کشید و آقاسید عصبانی شد.«سیدامین صدرنژاد» که کنار دست سید بود گفت: «آقاسید من لباس غواصی تنم است،برم؟» شهید سیدمحمد جواب داد:«سریع، فقط مواظب خودت باش».

داشتم زیپ لباس غواصی را بالا می کشیدم که دیدم سیدامین در حال سوار شدن به قایق است.داد زدم: «سید کجا؟» گفت: «آقا سید گفت.» و قایق با سرعت از اسکله دور شد و من هم برگشتم داخل کانال نشستم. سیدامین که رفت شهید زینال حسینی هم با قایق رفت به سمت دژ شلمچه و گفت: «برادرها شرعا تا نیاز نشده از کانال بیرون نیایید و مواظب خودتان باشید که کار زیاد داریم. چند دقیقه ای از رفتن سید گذشته بود که اسکله شلوغ شد و قایق ها پشت سر هم از خط می آمدند و برای تخلیه مجروحین کمک می خواستند. با شهید اربابیان لب اسکله برای کمک آمدیم. چند تا قایق را تخلیه کردیم.تا اینکه قایقی دیگر از راه رسید. سکاندارش صدا می زد: «بچه های تخریب، بچه های تخریب».
جلو رفتم و طناب قایق را گرفتم تا قایق کنار اسکله پهلو بگیرد. قایق که ایستاد دیدم داخلش پر از شهید غواص است.اولین شهید «علیرضا پیکاری» بود که هنوز چرغ قوه ای که برای هدایت قایق ها در شب برده بود را در دست داشت و روشن مانده بود. «شهید کلانتر»،«شهید عسگری»،«شهید موسوی زاده» و «شهید اسماعیل پور» را هم از قایق با شهید ناصر خارج کردیم.
فقط یک شهید دیگر باقی مانده و کف قایق افتاده بود که با دیدنش، هم من و هم شهید اربابیان خشک مان زد و آن هم شهید «سیدامین صدرنژاد» بود که شهید اربابیان خیلی او را دوست داشت. شهید ناصر تا نگاهش به سید امین افتاد پاهایش شل شد و با تعجب گفت:«سید امین کی رفت؟!» گفتم: «قرار بود من برم اما سید پیشدستی کرد.» سیدامین نزدیکی های ظهر 19 دی ماه 65 بود که روحش از دژ شلمچه پرکشید و پیکرش در قطعه 53 گلزار شهدای بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد».
سید امین سال 1365 در رشته الکترونیک دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی پذیرفته شد اما حضور در عملیات کربلای 5 را مقدم بر ادامه تحصیل دانست و در این عملیات به فیض شهادت رسید.


[/HR] منبع: ایسنا