جمع بندی خدا ما را می بیند؛ مگر خدا چشم داره؟!
تبهای اولیه
با سلام ..
این سوال برام پیش اومده:
توی قرآن فقط لفظ "بصیر" نیومده که بخوایم بگیم منظور از دیدن، "آگاهی" هست.اصن غیر از اون برای آگاهی لفظ"خبیر" توی قرآن اومده.
طبق صریح آیه "الم یعلم بان الله یری" ، خدا می بیند، طبق صریح آیه "و هو السمیع العلیم" خدا می شنود ، طبق احادیث قدسی( قال الله .. ) خدا حرف میزند.
الان این سوال مطرح میشه : مگه خدا چشم داره که ببینه؟ یا گوش داره که بشنوه؟ یا زبون داره که حرف بزنه ؟ اگه داره پس جسم هست .. اگه نداره پس چجوری میبینه و میشنوه و حرف میزنه؟!
[=comic sans ms]با سلام ..این سوال برام پیش اومده:
توی قرآن فقط لفظ "بصیر" نیومده که بخوایم بگیم منظور از دیدن، "آگاهی" هست.اصن غیر از اون برای آگاهی لفظ"خبیر" توی قرآن اومده.
طبق صریح آیه "الم یعلم بان الله یری" ، خدا می بیند، طبق صریح آیه "و هو السمیع العلیم" خدا می شنود ، طبق احادیث قدسی( قال الله .. ) خدا
حرف میزند.الان این سوال مطرح میشه :
مگه خدا چشم داره که ببینه؟ یا گوش داره که بشنوه؟ یا زبون داره که حرف بزنه ؟ اگه داره پس جسم هست .. اگه نداره پس چجوری میبینه و میشنوه و حرف میزنه؟!
باسلام وتشکر .
در ابتدا باید گفت : دیدن ، شنیدن ، دانستن برای موجودات جسمانی نظیر انسان از طریق گوش وچشم حاصل می شود یعنی آنها ابزار دیدن وشنیدن است . ولی اصل دیدن وشنیدن مقید به داشتن آن ابزار نیست .
در تبیین مسله باید گفت : صفات خدا مانند سمیع، بصیر و خبیر که در قرآن ذکر شده، تفسیر و تأویلش این است که صفات عین ذات اوست و اوصاف او را حکایت میکند، یعنی صفات او با ذات وی متحد است. این اتحاد در مقام تحلیل ذهنی نیست که مفهوم خدا با مفهوم دانایی یکی باشد، بلکه این اتحاد به لحاظ خارج و عینیت است که بین صفت با موضوع حکم فرماست، گرچه این گونه اتحاد در خارج بین صفت و موصوف در همه اشیا و موجودات وجود دارد، مثل اینکه گفته میشود: صدف سفید است و عسل شیرین، ولی باید دانست که اتخاذ ذات خدا با اوصاف خویش، غیر از اتحاد صدف با سفیدی و عسل با شرینی است، زیرا این اتحاد یک نوع اتحاد سطحی و ظاهری است، ولی ا تحاد صفات خداوند با ذات او واقعی است، یعنی اوصاف او ذات و واقعیت اوست و صفات خدا تشکیل دهندة ذات و متن آن است،نه عارض بر آن در این صورت از آنجا که ذات خدا عین علم او است و علم او ذات زائد بر ذات وی نیست، او با همان ذات بر تمام شنیدنیها و دیدنیها و... آگاه میگردد. فرض سلب علم و قدرت و سایر صفات ذکر شده از خدا فرض عدم ذات و نفی او است، بنابراین منظور از اتحاد صفات با ذات، همان عینیت ذات با صفات است. در این صورت ذات وی عین علم است؛ عین قدرت است و عین حیات.(1)
پس اگر در قرآن برای خداوند صفاتی همچون بینا، شنوا و آگاهی ذکر شده، به معنی واقعی کلمه است، یعنی حضور همه شنیدنیها و دیدنیها نزد او منحصر به ذات پاک خداست، و این تأکیدی است بر علم و آگاهی او بر همه چیز و قضاوت او به حق، چرا که تا کسی شنوایی و آگاهی مطلق نداشته باشد، قاضی و داور بر حق نخواهد بود.(2)
میتوانید به کتابهای:
1ـ منشور جاوید، آیتالله سبحانی، ج2؛ عقائد، آیتالله مصباح، ج1؛ توحید در قرآن، آیتالله مطهری؛ مجموعه آثار، آیتالله مطهری، ج2، ص 92 مراجعه فرمایید.
پینوشتها:
1. آیتالله سبحانی، منشور جاوید، ج2، ص 226 ـ 229.
2. تفسیر نمونه، ج20، ص 68.
اصل دین وشنیدن توسط روح صورت می گیر و
صفات خدا مانند سمیع، بصیر و خبیر که در قرآن ذکر شده، تفسیر و تأویلش این است که صفات عین ذات اوست و اوصاف او را حکایت میکند، یعنی صفات او با ذات وی متحد است.
مثل همون مثال معروف که میگه : "شوری غذا از چیه؟ از نمک .. شوری نمک از چیه؟ از چیزی نیست! شوری ذات نمک هست" ؟
یعنی دیدن خدا نتیجه وجود چیزی نیست .. دیدن جزو ذات خداست.
درست فهمیدم؟:Gig:
مثل همون مثال معروف که میگه : "شوری غذا از چیه؟ از نمک .. شوری نمک از چیه؟ از چیزی نیست! شوری ذات نمک هست" ؟یعنی دیدن خدا نتیجه وجود چیزی نیست .. دیدن جزو ذات خداست.
درست فهمیدم؟:Gig:
باسلام وتشکر .
توجه داشته باشید که خداوند منزه از جز داشتن است .
چون جز در موجودی مطرح است که مرکب باشد .
دیدن = بصیر = علم است .
علم الهی عین ذات اوست . (= از صفات ذاتی است .)
باسلام وتشکر .
توجه داشته باشید که خداوند منزه از جز داشتن است .
چون جز در موجودی مطرح است که مرکب باشد .
دیدن = بصیر = علم است .
علم الهی عین ذات اوست . (= از صفات ذاتی است .)
سلام .. ممنون:Gol:
با سلام
سخنگفتن انسان با خدا و خدا با انسان یکی از موضوعات بنیادین ادیان توحیدی است. نهتنها واعظان، متکلمان، عارفان و شاعران در اینباره سخنهای بسیار گفتهاند، حکومتهای جوامع اسلامی هم در طول تاریخ مدعی بودهاند که از جانب خدا سخن میگویند، و سخن خدا را به مردم میرسانند و حکم آنها حکم خداست. این همان داستان حکومت دینی است که در طول چهارده قرن تاریخ اسلام در اکثر زمانها وجود داشته و حاکمان خود را سخنگوی خدا و نمایندة خدا در روی زمین معرفی میکردهاند.
مطلبی که در اینجا میخواهم توضیح دهم این است که چه کسی میتواند از سوی خدا سخن بگوید؟ این سؤال را اگر بخواهم خوب توضیح دهم، باید به این پرسش منتقل شوم که درواقع ما انسانها چگونه میتوانیم سخن خدا را بشنویم؟ کدام سخن و به چه معنا میتواند برای ما سخن خدا باشد؟ معنای سخن خدا برای ما انسانها چیست؟ ما دریافتی و تجربهای از سخن انسان با انسان داریم و میدانیم و میفهمیم که سخن انسان یعنی چه و موقعی که یک انسان با ما سخن میگوید چه اتفاقی میافتد، ما مسلمانها که این همه ادعا میکنیم خدا با من سخن گفته است و میگوید و دائماً از هر سو به ما میگویند امر خدا این است و نهی خدا این است، آیا به راستی اندیشیدهایم که سخن خدا یعنی چه و چگونه سخن، سخن خدا و امر خدا میشود؟ آیا چون فقط میگویند فلان سخن، سخن خداست ما تعبداً و تقلیداً باید بگوییم خیلی خوب چون شما میگویید سخن خداست، پس سخن خداست، بیآنکه خودمان مخاطب خدا قرار بگیریم؟ بدون اینکه خودمان این تجربه را داشته باشیم که خدا با ما سخن میگوید؟ در ادیان توحیدی اسلام، مسیحیت و یهودیت، حداقل چهارگونه سخنگفتن خدا با انسان مطرح شده است. بامطالعة متون درجه اول این سه دین میبینیم از چهارگونه سخن بهعنوان سخن خدا نام برده شده و چهارگونه سخن خدا با چهار معنا در این ادیان مطرح است.
class: postContent | width: 206 | align: left |
---|---|---|
گونه اول در این متون گاهی گفته میشود سخن خدا و منظور از این تعبیر، سخنی است که خدا
از طریق پدیدههای طبیعت با
انسانها میگوید. پدیدههای طبیعت، موجودات و پدیدارهای عالم همه سخنان خدایند. خدا از طریق اینها با انسانها سخن میگوید و خود را آشکار میکند و به انسانها نشان میدهد و آنها را به سوی خود جذب و جلب میکند. سخنگفتن، نوعی اظهارکردن و خود را نشاندادن است تا کسی سخن نگفته نمیدانید او چیست و کیست و چگونه انسانی است. سخن وسیلة آشکارکردن سخنگو به دیگران است. عرفا گفتهاند خدا از طریق پدیدههای این عالم با ما چنین سخن میگوید که خود را آشکار میکند، قدرت، دانش، رحمت و عشقورزی خود را عیان میسازد. پدیدارهای طبیعت نمادها و تصویرها و به قول فیلسوفان و عارفان اسماء خدا هستند که خدا در آنها متجلی و ظاهر است. این یک معنا از سخنگفتن خداست که در ادیان توحیدی از آن سخن به میان آمده و در اینباره کتابهای بسیاری نوشته شده است. نهتنها کتب یهودیان در عهد عتیق و کتب مسیحیان در عهد جدید، بلکه در قرآن ما مسلمانها، هم مکرراً از این سخنگفتن خدا مطالبی به میان آمده است. در این کتاب مرتباً گفته میشود پدیدارهای طبیعت در این عالم آیات خدا (نمودهای زنده) خدا هستند.1این یک معنا از سخنگفتن خدا با انسانها است. و من حیفم میآید که در این بحث چند بیتی از هاتف را که همین معنا از شنیدن سخن خدا را بیان کرده برای شما نخوانم:
دوش از شور عشق و جذبة شوق، هر طرف میشتافتم حیران
آخر کار شوق دیدارم، سوی دیر مغان کشید عنان
پیری آنجا به آتشافروزی، به ادب گرد پیر مغبچگان
پیر پرسید کیست این؟، گفتند عاشقی بیقرار و سرگردان
گفت جامی دهیدش از می ناب، گرچه ناخوانده باشد این مهمان
ساقی آتشپرست و آتشدست، ریخت در ساغر آتش سوزان
چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش، سوخت هم کفر و هم ایمان
مست افتادم و در آن مستی، به زبانی که شرح آن نتوان
این سخن میشنیدم از اعضا، همه حتی الورید و الشریان
که یکی هست و هیچ نیست جز او، وحده لا اله الا هو.
با سلام
بعد از سؤال مذکور: زنديق پرسيد: ميگوئيد خدا شنوا و بيناست؟
فرمود: او شنوا و بينا است، شنواست بدون عضو (گوش)، بينا است بدون ابزار (چشم)، بلکه به نفس خود ميشنود و به نفس خود ميبيند.
اينکه ميگوئيم: شنواست، و به نفس خود ميشنود، بيناست و به نفس خود ميبيند، معنيش اين نيست که او چيزي است و نفس چيزي ديگر، بلکه خواستم آنچه در دل دارم به لفظ آورم، چون از من پرسيدهاي ميخواهم به تو سؤال کننده بفهمانم (لذا بايد با الفاظي که تو با آنها مأنوسي مقصود خود را ادا کنم).
حقيقت اين است که ميگويم: او با تمام ذاتش ميشنود و معني تمام اين نيست که او را بعضي باشد، بلکه خواستم به تو بفهمانم ومقصودم را به لفظ آورم، و برگشت سخنم اين است که او شنوا، بينا، دانا و آگاه است بي آنکه ذات و صفت او اختلاف کثرت پيدا کنند ..
سؤال کننده پرسيد: پس خدا چه باشد؟
امام فرمود: او رب (پروردگار) است، او معبود است، او الله است، اينکه ميگوئيم «الله» است نظرم اثبات حروف الف، لام، هاء، راء، باء نيست، بلکه برگشت به معنائي و چيزي است که خالق همه چيز است، و سازندهي آنها، و مصداق اين حروف همان معنائي است که الله، رحمن، رحيم، عزيز و اسماء ديگرش ناميده ميشود و او است معبود بزرگ و والا
با سلامسخنگفتن انسان با خدا و خدا با انسان یکی از موضوعات بنیادین ادیان توحیدی است. نهتنها واعظان، متکلمان، عارفان و شاعران در اینباره سخنهای بسیار گفتهاند، حکومتهای جوامع اسلامی هم در طول تاریخ مدعی بودهاند که از جانب خدا سخن میگویند، و سخن خدا را به مردم میرسانند و حکم آنها حکم خداست. این همان داستان حکومت دینی است که در طول چهارده قرن تاریخ اسلام در اکثر زمانها وجود داشته و حاکمان خود را سخنگوی خدا و نمایندة خدا در روی زمین معرفی میکردهاند.
سلام .. واقعا ممنون .. مطالب مفیدی بود.:Gol:
http://www.askdin.com/thread53592.html
سوال :
خدا ما را می بیند؛ مگر خدا چشم داره؟!
پاسخ :
در ابتدا باید گفت : دیدن ، شنیدن ، دانستن برای موجودات جسمانی نظیر انسان از طریق گوش وچشم حاصل می شود یعنی آنها ابزار دیدن وشنیدن است . ولی اصل دیدن وشنیدن مقید به داشتن آن ابزار نیست .
در تبیین مسله باید گفت : صفات خدا مانند سمیع، بصیر و خبیر که در قرآن ذکر شده، تفسیر و تأویلش این است که صفات عین ذات اوست و اوصاف او را حکایت میکند، یعنی صفات او با ذات وی متحد است. این اتحاد در مقام تحلیل ذهنی نیست که مفهوم خدا با مفهوم دانایی یکی باشد، بلکه این اتحاد به لحاظ خارج و عینیت است که بین صفت با موضوع حکم فرماست، گرچه این گونه اتحاد در خارج بین صفت و موصوف در همه اشیا و موجودات وجود دارد، مثل اینکه گفته میشود: صدف سفید است و عسل شیرین، ولی باید دانست که اتخاذ ذات خدا با اوصاف خویش، غیر از اتحاد صدف با سفیدی و عسل با شرینی است، زیرا این اتحاد یک نوع اتحاد سطحی و ظاهری است، ولی ا تحاد صفات خداوند با ذات او واقعی است، یعنی اوصاف او ذات و واقعیت اوست و صفات خدا تشکیل دهندة ذات و متن آن است،نه عارض بر آن در این صورت از آنجا که ذات خدا عین علم او است و علم او ذات زائد بر ذات وی نیست، او با همان ذات بر تمام شنیدنیها و دیدنیها و... آگاه میگردد. فرض سلب علم و قدرت و سایر صفات ذکر شده از خدا فرض عدم ذات و نفی او است، بنابراین منظور از اتحاد صفات با ذات، همان عینیت ذات با صفات است. در این صورت ذات وی عین علم است؛ عین قدرت است و عین حیات.(1)
پس اگر در قرآن برای خداوند صفاتی همچون بینا، شنوا و آگاهی ذکر شده، به معنی واقعی کلمه است، یعنی حضور همه شنیدنیها و دیدنیها نزد او منحصر به ذات پاک خداست، و این تأکیدی است بر علم و آگاهی او بر همه چیز و قضاوت او به حق، چرا که تا کسی شنوایی و آگاهی مطلق نداشته باشد، قاضی و داور بر حق نخواهد بود.(2)
میتوانید به کتابهای:
1ـ منشور جاوید، آیتالله سبحانی، ج2؛ عقائد، آیتالله مصباح، ج1؛ توحید در قرآن، آیتالله مطهری؛ مجموعه آثار، آیتالله مطهری، ج2، ص 92 مراجعه فرمایید.
پینوشتها:
1. آیتالله سبحانی، منشور جاوید، ج2، ص 226 ـ 229.
2. تفسیر نمونه، ج20، ص 68.
اصل دین وشنیدن توسط روح صورت می گیر و