جمع بندی همسر میخوام و فرزند اما به شرط خدایا .....

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
همسر میخوام و فرزند اما به شرط خدایا .....

سلام

یه چیزی رو قبول دارید؟!

خیلی از کسانی که مجردن و همش خدا رو صدا میزنن که آی خدا بده، دعام رو مستجاب کن من بنده خوبی میشم و ال و بل
بعد از اینکه خدا خواستشون رو بهشون میده یادشون میره چه قول و قراری با خدا بستن:Narahat:

چند نفر رو میشناسم که شدیدا غمگین بودن برای نداشتن همسر و همش به خدا گلایه و اعتراض می کردند بعد از اینکه خدا از نعمت همسر بهره مندشون کرد اونام نامردی کردند و جواب لطف خدا رو با بی ادبی دادن
مثلا خانومی که میشناسم حدود 35 سالگی ازدواج کرد اما بعد ازدواج آرایش غلیظ می کنه، فراموش کرده چطور به خدا التماس میکرد
بهش گفتم خدا بهت نعمت داده شکرش رو به جا بیار، گفت این نعمته؟! کاش شوهر نکرده بودم!!!!!! لیاقت من بهتر از این بود!!
همین خانوم بارها از خدا همسر خواسته بود و به درگاهش التماس کرده بود

یه نفر خدا بهش بچه سالم و زیبا داد به جای شکرگزاری نمازش رو قطع کرد! گفتیم این چه کاریه؟ گفت زندگی برام سخته من خدا رو قبول ندارم به خدایی! چرا اینهمه مشکلات دارم؟ گفتم نمی بینی خدا به تو فرزند سالم داده؟ در حالی که میشد ناقص باشه!
گفت این یه چیز طبیعیه!!!! همه مردم بچه هاشون سالمن!!!!!

خدا هممون رو هدایت کنه

به نظرم هر کس می خواد بدونه در اینده این طوری با خدا رفتار خواهد کرد یا نه کافیه زمان حالش رو نگاه کنه، اگر الان خدا رو برای همه داشته ها و نداشته هاش شاکره اون موقع هم همین طوره، وگر نه اگه الان ناشکری میکنه در آینده هم همینه، چون بالاخره همیشه یه چیزایی هست که بهشون نرسیم حتی اگر بهترین همسر و فرزندان دنیا رو داشته باشیم باز هم مشکل داریم
آیا امام علی علیه السلام بهترین همسر و فرزندان رو نداشت؟ آیا ایشان غم نداشت؟ چرا داشت اما همیشه شاکر بود

سوال اینه:

علت فراموشی الطاف خداوند چیست؟
چه کنیم که ما هم اینطور نامردی نکنیم با خدا:Gol:


با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد اویس

قابل توجه:

موضوع جهت بحث و تبادل نظر میان کاربران باز گذاشته می شود.

خواهشمندم فقط در موضوع اصلی تاپیک مطلب ارسال نمایید

و از هرگونه بحثهای حاشیه ای و نیز گفتگوهای دونفره خودداری نمایید.

با تشکر

:Gol:


زینبیون;772116 نوشت:
سلام

سوال اینه:

علت فراموشی الطاف خداوند چیست؟
چه کنیم که ما هم اینطور نامردی نکنیم با خدا:Gol:

سلام عزیزم

سوال شما بجاست .. خیلی دلم میخواد جواب بچه ها رو ببینم چیه و صد البته جواب جناب اویس..

فرض کنید که خدا به شخصی نعماتش رو جاری کرده .. چطوری میشه این شخص خودشو گم نکنه !:Gig:

تنها چیزی که به ذهنم میرسه اینه که آدم گاهی خلوت کنه و یادش نره زمانی رو که آرزوی اینهارو داشت !!

خدا عاقبت هممونو ختم بخیر کنه ان شاالله

تو خدایی .و من مخلوق.
دوست میداشتی که در این صفحه ی شطرنج،مرا اینجا قرار دهی.بازی شروع شد.
اینقدر حواسم به ترتیب چیدن مهره هاست و اینقدر به جای تو خدایی میکنم که از بازی خودم میمانم.
بعد که خیال کردم موفق شده ام مهره ها را طوری که دلم میخواهد بچینم،حالا شروع میکنم به نقد و نظر حرکات و بازی دیگران.
آنقدر که فرصت نمیکنم برای فکر کردن به اینکه خودم باید چه کاری انجام دهم.
کمی بعد وقتی این روند آرامم نمی کند،خسته میشوم از خدایی کردن و این امر را دوباره به خداوند ت ف و ی ض میکنم.
حالا میشوم بنده. بنده ای که معتقد است خدایش خوب خدایی نمی کند و میخواهد از خدایش ا ن ت ق ا م بگیرد.
چند سال گذشت؟ الان کجا هستم؟
من و یک سری خرابکاری های نیمه کاره.
بالاخره هم نفهمیدم من خدا هستم یا بنده .
تمام شد خدای من. همین بود.امضا میکنی؟

خب دیگه...
انسان ذاتا فراموشکار آفریده شده!!
یکی از دوستای من گاهی بهم میگه اگه خدا بهم چیزایی رو که میخوام داد که هیچ وگرنه من خدایی شم انکارمیکنم!
نعمتایی رو که داریم رو هیچ نمی بینیم و دنبال بیشتر هستیم تازه اونم با شرایط خودمون!
خیلیامون خدا رو با خیلی چیزا اشتباه گرفتیم!
واسه دوست داشتنش شرط میزاریم تازه وقتی به خواسته مون رسیدیم یادمون میره و بازم طلبکاریم ازش!
گاهی انقدی که به یه ادم معمولی اعتماد داریم به خدا نداریم!!
فکرمیکنیم یه ادم با توانایی محدود کاری میتونه واسمون کنه که از خدای به اون عظمت برنمیاد!
خدا خوب واسمون خدایی میکنه وکم نمیزاره ولی ماها که بنده شیم هم فراموش کاریم و هم طلبکار!!!
به نظرمن علتش شاید فراموش کردن هدف و دوری از اعتقاداته ...
وقتی ارزش ها و باورامون عوض میشه عقاید تغییر میکنه و زندگی دنیایی و خواسته ها پررنگ تر ...
اونوقت کمبودها هی خودشو نشون میده و ادمی که همه چیزو اینجا تو این دنیا ببینه مدام این حسو داره!
و چون انسان همیشه تو همه چیز دنبال بهترین هاشه هیچوقت ازداشته هاش راضی نیس ونمیشه!

منم یه سوال به سوالای استارتر اضافه میکنم ممنون میشم کارشناس محترم جواب بدن!!
مدتیه به این فکرمیکنم که واقعا زندگیمون چقدر بیهوده ست! انگار همون بازی های دوران کودکیه در قالب بزرگتر!
اینکه هرروز بلندشیم و یه سری کارای روزانه تکراری و تازه با گذشتن از فصل های زندگیمون و تغییر فاز دادن
(مثلا از مجردی به متاهلی)باز چندان تغییر نکنه و زندگی ثابت روزمره ای رو تنها با عوض شدن دغدغه ها و مسئولیت هامون بگذرونیم واقعا هدف از خلقت ماها این بوده؟؟؟ اصلا هدف از زندگی چیه؟؟؟
چرا همش تکرار؟؟؟!!! هممون یه سیر تکراری رو از بچگی تا پیری می گذرونیم!
حالا به تناسب شرایط هرکسی مشکلات کم و زیاد میشن! ولی کلیات زندگیامون خیلی شبیه همه!
آیا همین مقدار سختی ها و دغدغه هایی که وقتی دقیق بهش فکرکنیم ناچیزو گذار هستن باعث ساخته شدنمون میشه؟؟؟ اینکه کسایی هستن که زندگی شونو خیلی خاص رقم میزنن و به درجات بالاتری میرسن آیا با گذروندن همین مراحل به چنین درجاتی رسیدن؟؟؟ یا مسیر زندگیشون از ابتدا فرق میکرده؟؟؟ میخوام بدونم چه برنامه هایی داشتن برای خودسازی شون؟؟؟ چطور تونستن از این زندگی عادی روزمره و از طیف وسیع مردم جدابشن و راه دیگه ای رو ادامه بدن و در حقیقت از خودشون بگذرن و راحت از دنیا و تعلقاتش دل بکنن و دنیا رو وسیله قرار بدن نه هدف و درنهایت به خدابرسن!!
اینکه عده ای زندگی خاص تری دارن و مث بقیه ادمای عادی دغدغه هاشون یکی نیس و هدفهاشون همین طور، اینها انتخاب شده ن یا انتخاب کردن؟؟؟ اگر انتخاب کردن، چطور میشه به همچین جاهایی رسید؟؟؟

کلا نفس انسان اینجوریه دیگه گربه صفته البته بلا نسبت گربه ! فقطم مختص رابطه خالق و مخلوق نمیشه آدما با همم اینجورین وقتی به کسی خوبی میکنی جوابتو یه جور دیگه میده خوبی های همیدگه رو زود فراموش می کنیم ولی بدی هارو خوب یادمون میمونه

سلام. ممنون بابت این موضوع مناسب. خیلی از ما این رفتارو داریم...

به نظر من مشکل اینه که هدفمون خدا نیست هدفمون فقط همون آرزوئس همون خواسته ی کوچیکه. یه بچه یه همسر، سلامتی، نمره خوب و...
درسته که اینا خواسته و هدفن اما تنها هدفمون نیستن... خواسته ی اصلیمون باید اول رضایت خدا باشه و حالا باید بریم دنبال اون خواسته ای که با هدف اصلیمون بخونه...
اونوقته که هم خدا راهشو بهمون نشون میده و کمکمون میکنه که بهش برسیم هم خودمون بعد از رسیدن به آرزومون هدف اصلی که که نزدیک شدن به خداست رو فراموش نمی کنیم. و سجده ی شکرشو به جا میاریم.

خداوند در سوره ی اسراء آیه 18 و 19 به من و تو میگه:
هر كس خواهان [دنياى‌] زودگذر است، به زودى هر كه را خواهيم [نصيبى‌] از آن مى‌دهيم، آنگاه جهنم را كه در آن خوار و رانده داخل خواهد شد، براى او مقرر مى‌داريم.
و هر كس خواهان آخرت است و نهايت كوشش را براى آن بكند و مؤمن باشد، آنانند كه تلاش آنها مورد حق‌شناسى واقع خواهد شد.

نباید گم شیم تو این آرزوهای محدود. وگرنه یه روزی می رسه که خدا ولمون میکنه با همون حاجت هامون...که ان شاء الله شامل هیچکدوم از شیعه های عزیز نشه...

ممنون که نظرمو خوندید:Gol:

تا یک حد کمی طبیعیه این که انسان الطاف خدا رو فراموش کنه.چون بالاخره انسانه. اما یکی از مهمترین دلایلش شاید این باشه که به زندگی دیگران نگاه می کنه و همش اون چیزهایی که اون ها دارند رو می بینه ولی اون چیزهایی که ندارند رو نمی بینه. به قول استادمان لایه ی exterior زندگی مردم را می بینه ولی interior رو نمی بینه.

خیلی سوال خوبی بود ممنون

به نظر من بنده های خدا هیچ وقت راضی نمیشن

برای همین من اعتقاد دارم قبل از این که ادم چیزی رو از خدا بخواد قشنگ فکر کنه و

ببینه چی میخواد بعد وقتیم میخواد با خدا راز و نیاز کنه و چیزی رو درخواست کنه شرایط چیزی

رو که میخواد رو هم بگه

مثلا اگه همسر میخواد تو دعاهاش بگه خدایا به من یه همسر سالم و اهل و با محبت عطا کن

وقتی اینا گفته نمیشه و بعد خدا بر طبق مصلحتش یه همسر با شرایط متفاوت بهش میرسونه

اون وقت بندش میگه من اینو نمیخوام در صورتی که باید قبولش کنه وقتی داشت با خدا معامله میکرد

نگفته بود من اینجوریشو نمیخوام فقط گفته بود یه همسر برسون همین

پس نباید خدا رو مقصر بدونیم خودمون رو مقصر بدونیم

بعد ازدواج هم اگه شرایط طوری هست که دوسش نداریم راضی باشیم به مصلحت خدا و زندگیمون رو طوری که دوس داریم بسازیم

امیدوارم به حق فاطمه زهرا همه ادما کنار همسراشون زندگی خوب و بدون خیانت و با تن و روحه سالم داشته باشن

با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی
به نکته دقیق و درستی اشاره فرمودید.
خمیره انسان بر زیاده طلبی نهاده شده است و این زیاده طلبی‌ها گاه چنان بصیرت را از انسان می‌رباید که داشته‌های کنونی خود را نادیده انگاشته و گاه زبان گله و شکایت به جانب حضرت حق می گشاید و حتی از این فراتر رفته به مسیری غیر از شریعت و طریقت و حقیقت متمایل می شود.
این نیست جز آنکه آدمی فقر و نداری محض خویش و الطاف و کرامات اقدس ربویی را در وجود خود به فراموشی سپرده و نگاهی طلبکارانه به حضرت حق دارد.
از جمله ملازمات حفظ صورت انسانی، مراعات
ادب در پیشگاه خداوند است؛ یعنی اگر کسی می‌خواهد در نزد اهل الله با صورتی انسانی محشور شود شرط لازم یکی آن است که در محضر حق سبحانه و تعالی مودب باشد و یکی از انحای ادب، ملاحظه عنایات و کرامات خداوند متعال در زندگی خودمان از آغاز تا کنون است و همین ملاحظه است که زبان عبد را به شکر و روح و روانش را به رضایت و تسلیم وا می دارد.
عبدی که در محضر حق تسلیم باشد به خوبی می داند که در پشت پرده عدم استجابت دعاهایش چه حکمتهای بالغه‌ای نهفته است لذا اگر چه الحاح و اصرار در دعا زینت عبد مومن است اما هرگز از الحاح و اصرار در دعا به لجاجت و خودخواهی نمی رسد و از محدوده ادب قدمی فراتر نمی گذارد.
وی نیک می داند که اگرچه دعا مفتاح فرج است اما خسروان صلاح کار خویش بهتر دانند و در عدم استجابت دعا نیز بواسطه اسم شریف الباطن حق سبحانه و تعالی، تقرب عبد به حق و فرج و گشایش نفسانی وی نهفته است و آنجاست که چهره حقیقی کریمه «وَ عَسي أَنْ تَکْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَکُمْ وَ عَسي أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (بقره/216) برایش متجلی می گردد.

[="Tahoma"][="Blue"]

مشک;772887 نوشت:
فرض کنید که خدا به شخصی نعماتش رو جاری کرده .. چطوری میشه این شخص خودشو گم نکنه !

تنها چیزی که به ذهنم میرسه اینه که آدم گاهی خلوت کنه و یادش نره زمانی رو که آرزوی اینهارو داشت !!

خدا عاقبت هممونو ختم بخیر کنه ان شاالله


با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی
عواملی متعددی در حق شناسی عبد موثر است که به نحو اختصار به برخی از آنها اشاره می کنم:
1- مقایسه خود با افردی که به ظاهر در رتبه بالاتری از وی در مادیات قرار دارند؛ یکی از شایع ترین علل خود فراموشی و حق ناشناسی همین مقایسه است. بسیار اتفاق می افتد که ما در مسائل گوناگون رفاهی همچون مال و عیال و فرزند و ثروت و منزلت اجماعی افراد چشم به دیگران دوخته و از این حیث به کمبودهایی که در زندگی خودمان است منتقل می شویم و زبان شکایت به جانب حق می گشاییم در حالی که گاه همین اموری که ما آنها را سبب آرامش و آسایش دیگران می دانیم جز وبال و منشا زحمت برایشان نیست.
2- عدم توجه به نعمتهای خاصی که خداوند به ما عطا کرده و همانها را از بسیاری دیگر دریغ داشته است.
3-اینکه فراموش کنیم هر چه انسان ندارتر باشد زمینه تقرب و نزدیکی وی به حضرت حق فراهم تر است.
4- عدم مراجعه به آیات و روایات متعددی که در این زمینه وجود دارد و عدم تامل و تفکر در آنها.
[/]

سوال
چرا بسیاری از انسانها بعد از استجابت دعاهایشان، وعده هایی که به خداوند داده اند فراموش میکنند؟ به عبارت دیگر علت فراموشی الطاف خداوند چیست؟ و چگونه اینچنین نباشیم؟

پاسخ:
خمیره انسان بر زیاده طلبی نهاده شده است و این زیاده طلبی‌ها گاه چنان بصیرت را از انسان می‌رباید که داشته‌های کنونی خود را نادیده انگاشته و گاه زبان گله و شکایت به جانب حضرت حق می گشاید و حتی از این فراتر رفته به مسیری غیر از شریعت و طریقت و حقیقت متمایل می شود.این نیست جز آنکه آدمی فقر و نداری محض خویش و الطاف و کرامات اقدس ربویی را در وجود خود به فراموشی سپرده و نگاهی طلبکارانه به حضرت حق دارد.
از جمله ملازمات حفظ صورت انسانی، مراعات ادب در پیشگاه خداوند است؛ یعنی اگر کسی می‌خواهد در نزد اهل الله با صورتی انسانی محشور شود شرط لازم یکی آن است که در محضر حق سبحانه و تعالی مودب باشد و یکی از انحای ادب، ملاحظه عنایات و کرامات خداوند متعال در زندگی خودمان از آغاز تا کنون است و همین ملاحظه است که زبان عبد را به شکر و روح و روانش را به رضایت و تسلیم وا می دارد.عبدی که در محضر حق تسلیم باشد به خوبی می داند که در پشت پرده عدم استجابت دعاهایش چه حکمتهای بالغه‌ای نهفته است.
بنابراین اگر چه اصرار در دعا زینت عبد مومن است اما هرگز از اصرار در دعا به لجاجت و خودخواهی نمی رسد و از محدوده ادب قدمی فراتر نمی گذارد.

وی نیک می داند که اگرچه دعا مفتاح فرج است اما خسروان صلاح کار خویش بهتر دانند و در عدم استجابت دعا نیز بواسطه اسم شریف «الباطن» حق سبحانه و تعالی، تقرب عبد به حق و فرج و گشایش نفسانی وی نهفته است و آنجاست که چهره حقیقی کریمه «وَ عَسي أَنْ تَکْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَکُمْ وَ عَسي أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (1) برایش متجلی می گردد.

همچنین عواملی متعددی در حق شناسی عبد موثر است که به نحو اختصار به برخی از آنها اشاره می کنم:
1- مقایسه خود با افردی که به ظاهر در رتبه بالاتری از وی در مادیات قرار دارند؛ یکی از شایع ترین علل خود فراموشی و حق ناشناسی همین مقایسه است. بسیار اتفاق می افتد که ما در مسائل گوناگون رفاهی همچون مال و عیال و فرزند و ثروت و منزلت اجماعی افراد چشم به دیگران دوخته و از این حیث به کمبودهایی که در زندگی خودمان است منتقل می شویم و زبان شکایت به جانب حق می گشاییم در حالی که گاه همین اموری که ما آنها را سبب آرامش و آسایش دیگران می دانیم جز وبال و منشا زحمت برایشان نیست.
2- عدم توجه به نعمتهای خاصی که خداوند به ما عطا کرده و همانها را از بسیاری دیگر دریغ داشته است.
3-اینکه فراموش کنیم هر چه انسان ندارتر باشد زمینه تقرب و نزدیکی وی به حضرت حق فراهم تر است.
4- عدم مراجعه به آیات و روایات متعددی که در این زمینه وجود دارد و عدم تامل و تفکر در آنها.


پی نوشت:
1- بقره/216

موضوع قفل شده است