سوالات کمرشکن از مراجع شیعه (خطبه ۶۷ نهج البلاغه)

تب‌های اولیه

51 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوالات کمرشکن از مراجع شیعه (خطبه ۶۷ نهج البلاغه)

با سلام


از اساتید گرامی تقاضا دارم به این شبهاتی که اهل سنت عنوان کرده اند پاسخ دهید

البته این شبهه شامل ۱۲ سوال است که بنده بعد از جواب هر سوال ,سوال دیگر را مطرح میکنم



سوال اول:در خطبه ۶۷ نهج البلاغه آمده که حضرت علی علیه السلام در مورد ماجرای سقیفه از یارانش می پرسد که انصار در سقیفه چه گفتند؟

و آنها پاسخ می دهند که انصار گفتند: زمامداری از ما و رهبری از شما مهاجرین انتخاب گردد پس حضرت علی علیه السلام فرمود: چرا با آنها به این سخن رسول خدا استدلال نکردید که آن حضرت درباره انصار سفارش فرمود: با نیکان آنها به نیکی رفتار کنید و از بدکاران آنها درگذرید و در این هنگام یارانش از حضرت علی علیه السلام پرسیدند چگونه این سخن آنها را از زمامداری و خلافت دور می کرد که حضرت علی علیه السلام در پاسخ می گوید: اگر زمامداری و حکومت در آنان بود سفارش کردن در مورد آنها معنایی نداشت.

حال ما در اینجا طبق گفته خود حضرت علی می گوئیم اگر خلافت فقط منحصر به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وسلم بوده است پس چرا اینقدر پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد اهل

بیت سفارش می کرده است( شیعه نیز دائم به این سفارشات اشاره دارد) اگر خلافت در بین اهل بیت می بود سفارش مکرر در مورد آنها معنایی نداشت و به طور مثال ممکن بود مردم در

غدیر خم یا جاهایی که شیعه معتقد است علی به عنوان خلیفه بلافصل معرفی می شده است به پیامبر صلی الله علیه وسلم بگویند تو می بایست سفارش ما را به علی بکنی نه

سفارش او را به ما ، چونکه او پس از تو خلیفه و حاکم بر ما خواهد شد و باید مراقب ما باشد.

پس طبق این سخن حضرت علی علیه السلام نتیجه می گیریم که دستوری از سوی خداوند یا پیامبر صلی الله علیه وسلم مبنی بر خلافت در اهل بیت نبوده است و شما نیز نمی توانید سخن حضرت علی را قبول نکنید.

آیا آنهمه که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم، سفارش اهل بیت و خاندان خود را به دیگر مردم می کردند دلیل بر این نبوده که خلافت در خاندان ایشان نبوده است؟(ضمن اینکه چرا حضرت علی نمی گویند منظور از الائمه: من و فرزندان من هستند؟)

لازم به تذکر است که مراجع رافضی در پاسخ به این سوال می گویند: در مورد انصار چنین آمده که با نیکان آنها به نیکی رفتار کنید و از بدکاران آنها درگذرید ولی در مورد اهل بیت چنین چیزی نیامده است!!! که در جواب به مراجع رافضی باید گفت: سوال ما واضح است و صحبت از سفارش در مورد انصار است، خود حضرت علی فرموده: اگر زمامداری و حکومت در آنان بود سفارش کردن در مورد آنها معنایی نداشت.

خواننده گرامی دقت کند که حضرت علی زمامداری را گفته و سپس بطور صریح به سفارش در مورد ایشان اشاره دارد یعنی در واقع خود حضرت علی جمله با نیکان آنها به نیکی رفتار کنید و از بدکاران آنها درگذرید را به سفارش کردن معنا نموده است و آنرا نوعی سفارش دانسته اند و سوال ما نیز همین است که بنابراین طبق همین سخن حضرت علی پس اگر زمامداری در اهل بیت بود سفارشات دائم پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد ایشان معنا نداشت، پس سوال تنها در مورد سفارشات پیامبر در مورد ایشان است، آیا شما این جمله پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد انصار را سفارش می دانید یا خیر؟

خود حضرت علی در این خطبه آنرا سفارش دانسته است، حال شما می گویید: نه در مورد اهل بیت چنین جمله ای نیامده!! و در واقع کاری با بحث سفارش و سوال ما ندارید و اصلا رفته اید به سراغ موضوعی دیگر، البته دلیل آن کاملا روشن است، چون سوال ما جوابی ندارد. برخی دیگر از منتقدین باسواد نیز بجای پاسخ به این سوال می آیند و به موارد دیگری چون کتاب الله و عترتی اشاره می کنند که در پاسخ باید بگویم: جواب سوال ما چه شد؟!
لطفا پاسخ همین سوال و سخن حضرت علی را بدهید و ما فعلا با موارد دیگر کاری نداریم.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد عماد

سلام علیکم
سوال شما تاریخی صرف نیست بلکه باید در انجمن اعتفادات و حدیث و سپس در انجمن تاریخ مطرح شود زیرا بیشتر اعتقادی و حدیثی می نماید تا تاریخی از حیث بررسی اصل حدیث و معنای وصیت بهم حدیثی است و از نگاه دیگر اعتقادی البته در آخر به بحثهای تاریخی نیز مربوط می شود که بنده ابتدا به آنها پاسخ داده و اگر نیاز شد از دوستان حدیثی و اعتقادی نیز کمک می گیریم :
اما جواب:
جواب را در قالب یک مثال عرض می کنم
فرض کنید امام خمینی در مواقع مختلف نسبت به رهبری آینده مقام معظم رهبری بعد از خود اشاره کرده باشند در ضمن این اشاره ها بفرمایند ای مردم نسبت به مقام معظم رهبری پس از من مهربان باشید
در جای دیگر نسبت به یک اقلیتی مثلا اهل سنت امام سفارش می کنند که با اهل سنت ایران پس از من مهربان باشید
مثلا پس از امام یکی از اهل سنت ادعا می کند که من هم می توان ولی فقیه باشم مقام معظم رهبری بفمایند شما نمی تواند ولی فقیه باشید چرا که امام خمینی نسبت به خوشرفتاری با شما به ما سفارش اکید کرده است اگر بنا بود شما رهبر باشید چنین سفارشی نمی کرد چون شما زیر دست هستید چنین سفارشی کرده است. حال آن اهل سنت بگوید پس خودت هم نمی توانی چرا که نسبت به خودت هم وصیت کرده مردم مهربان باشند
اینجا مقام معظم رهبری جواب می دهند: فرق است بین وصیت نسبت به بنده و وصیت نسبت به شما چرا که بارها در مورد رهبری من سخن فرموده است معلوم می شود سفارش نسبت به من سفارش در اطاعت است که با سفارش نسبت به شما کاملا فرق دارد(این از مثال)
حال به اصل بحث می پردازیم

ابتدا وصیت پیامبر صلی الله نسبت به انصار را بررسی می کنیم:
کسی که ابتدا این سوال را مطرح کرده اگر به سراغ کتابهای خودشان می رفت جواب را می یافت تا چه رسد به کتابهای ما و ادعای عدم توان پاسخگویی مراجع ما!!!
ابن ابی الحدید یکی از علمای اهل سنت که شرح نهج البلاغه دارد این سوال را مطرح کرده و خود جواب داده است . بنگرید:
ان خبر الوصية الوارد في الأنصار صحيح كما ذكره ابن ابي الحديد والبحراني في شرحهما على (نهج البلاغة) وقد ذكرا ان الشيخين البخاري ومسلم قد أخرجاه في مسنديها عن أنس بن مالك، قال: مر أبو بكر والعباس بمجلس من الأنصار في مرض رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) وهم يبكون، فقالا: ما يبكيكم؟ قالوا: ذكرنا محاسن رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم)،فدخلا على النبي(صلى الله عليه وآله وسلم) وأخبراه بذلك، فخرج(صلى الله عليه وآله وسلم) وقد عصب على رأسه حاشية بُردة، فصعد المنبر ـ ولم يصعده بعد ذلك اليوم ـ فحمد الله واثنى عليه، ثم قال: (أوصيكم بالأنصار، فأنهم كَرِشي وعيبتي، وقد قضوا الذي عليهم، وبقي الذي لهم، فاقبلوا من محسنهم، وتجاوزوا عن مسيئهم). (1)
خلاصه گفته ابن ابی الحدید این است مسلم و بخاری در کتاب حدیثیشان نقل کرده اند که ابابکر و عمر در هنگام بیماری آخر پیامبرصلی الله علیه واله وسلم از کنار انصار گذشتند. آنها گریه می کردند. پرسیدند چرا گریه می کنید؟ جواب دادند خوبیهای پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را مرور می کنیم و گریه می کنیم. آندو به پیامبرصلی الله علیه واله وسلم جریان را گفتند و پیامبرصلی الله علیه واله وسلم به منبر رفته و ضمن سفارش نسبت به انصار فرمودند خوبیهای آنان را قبول کنید از بدیهای آنان در بگذرید.
از این سخن پیامبرصلی الله علیه واله وسلم همان طور که حضرت علی علیه السلام استناط کردند بر می آید که انصار نمی تواند حاکم باشند چرا که روح سخن پیامبرصلی الله علیه واله وسلم حاکی از آن است که انصار زیر دست قرار دارند نه در راس.

1.شرح نهج البلاغة للمعتزلي: 6: 173 ـ 174

اگر سفارش پیامبر صلی الله علیه واله وسلم در مورد اهل بیت را با سفارش ایشان نسبت انصار مقایسه کنید خواهید یافت که جنس این دو سفارش با هم فرق دارد
[=Verdana]إني تارك فيكم الثقلين ،ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا ، كتاب الله ، وعترتي أهل بيتي ، وأنهما لن يفترقا ، حتى يردا علي الحوض

دقت در این دو سفارش عرض ما را ثابت می کند که سفارش در مورد انصار، سفارش به رئسا است که حق آنان را رعایت کنند ولی سفارش دوم سفارش به تبعیت است نه صرفا رعایت حق آنان و به خوبی روشن است که این دو سفارش از دو نوع مختلف هستند.

اگر نبود سفارش ایشان نسبت به تبعیت، اشکال وارد بود و جنس هر دو سفارش یکی می شد ولی سفارش به تبعیت این دو سفارش از از هم جدا می کند و بر فرض که پس از آن سفارشهایی نیز در رعایت حقوق اهل بیت بیاید با مقدمه سفارش به تبعیت، خلافت و حکومت را از آنان سلب نمی کند بر عکس اولی

حضرت علی علیه السلام نیز با لحاظ تفاوت این دو نوع سفارش، این استدلال را کردند چرا که اگر جمله حضرت علی علیه السلام کامل بیان شود به خوبی بیانگر این مطلب است اما متاسفانه جمله را کامل بیان نکرده اند. کامل جمله این است

من كلام له ع قالوا لما انتهت إلى أمير المؤمنين ع أنباء السقيفة بعد وفاة رسول الله ص قال ع ما قالت الأنصار قالوا قالت منا أمير و منكم أمير قال ع‏
فَهَلَّا احْتَجَجْتُمْ عَلَيْهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَصَّى بِأَنْ‏ يُحْسَنَ‏ إِلَى‏ مُحْسِنِهِمْ‏ وَ يُتَجَاوَزَ عَنْ‏ مُسِيئِهِمْ‏ قَالُوا وَ مَا فِي هَذَا مِنَ الْحُجَّةِ عَلَيْهِمْ فَقَالَ ع لَوْ كَانَ الْإِمَامَةُ فِيهِمْ لَمْ تَكُنِ الْوَصِيَّةُ بِهِمْ ثُمَّ قَالَ ع فَمَا ذَا قَالَتْ قُرَيْشٌ قَالُوا احْتَجَّتْ بِأَنَّهَا شَجَرَةُ الرَّسُولِ ص فَقَالَ ع احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ وَ أَضَاعُوا الثَّمَرَة(1)

ترجمه : پس از رحلت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اخبار سقيفه به آن حضرت رسيد فرمود: انصار چه گفتند؟ عرضه داشتند:
انصار گفتند: اميرى از ما و اميرى از شما باشد. آن حضرت فرمود:
چرا به گروه انصار اين گونه احتجاج نكرديد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وصيت فرمود كه به نيكوكار انصار نيكى شود، و از بد كارشان چشم پوشى گردد؟ به حضرت گفتند:
در اين وصيت چه حجّتى بر انصار است؟ فرمود: اگر حكومت از آنان بود پيامبر در حقشان سفارش نمى‏كرد. سپس فرمود: قريش چه گفتند؟
عرضه داشتند: قريش استدلال كردند كه آنان شجره رسولند صلّى اللّه عليه و آله. فرمود:به درخت‏ احتجاج كردند، و ميوه‏ آن را ضايع نمودند!(2)

دقت کنید: حضرت بلافاصله پس از آنکه نسبت به عدم صلاحیت انصار برای تصدی خلافت سخن می گویند عدم صلاحت غیر خودشان از قریش را نیز مطرح می کنند و حال آنکه اگر حضرت علی علیه السلام جنس آن دو سفارش از از هم جدا نمی دانست با توجه به آنهمه سفارش پیامبرصلی الله علیه واله وسلم نسبت به خودشان و اهل بیت دیگر اثبات صلاحیت خودشان برای تصدی خلافت بی معنا بود.
حضرت علی علیه السلام بنا بر منابع اهل سنت در شورای شش نفره استدلال بر اصلحیت خودشان برای تصدی خلافت آوردند این یعنی جنس آن دو سفارش از هم جدا بود و الا نه تنها نباید این کار را می کردند بلکه باید می گفتند چون پیامبر نسبت به ما اهل بیت سفارش کرده خلافت شامل حال ما نمی شود زبیر لطف کن به بنده در شورا رای نده و عبدالرحمن من طبق سفارشهای پیامبرصلی الله علیه واله وسلم نمی توان خلیفه باشم لطف کن با من شرط شروط نگذار.
اما می بینیم هم پس از بیان آن جمله نسبت به انصار و در شورا بین این دو سفارش تفکیک قائلند و آنان را هم جنس نمی دانند
1. نهج البلاغه، صبحی صالح، ص98
2. ترجمه نهج البلاغه، انصاریان، ص142


سوال دوم:

علمای شیعه دائم بر این عقیده هستند که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وسلم، خلافت الهی حضرت علی توسط کودتای سقیفه بنی ساعده غصب شده است و در واقع ابوبکر غاصب خلافت الهی علی بوده است و کسانیکه حق علی را غصب کرده اند پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه وسلم خفقان شدیدی ایجاد نمودند و هیچکس جرات مخالفت با ایشان را نداشته است و محیط به شکلی بوده است که حتی حرمت دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم را نگه نداشته اند و به خانه او هجوم برده اند و باعث سقط جنین او شده اند و حضرت علی را نیز به زور و با طنابی به گردنش برای بیعت گرفتن به بیرون کشیده اند و غاصبان خلافت در مدینه و محیط آن زمان خفقان شدیدی ایجاد کردند.

حتی چنانچه به آخوندها بگویید چرا کسی به حق الهی حضرت علی و غدیر خم اشاره ای نداشته؟
خواهید دید که همین پاسخها را خواهند داد و می گویند: ای آقا در آن زمان درب خانه آتش می زدند و سیلی به گوش دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم می زدند و طناب به گردن علی انداختند، شما نمی دانید که ابوبکر و عمر و طرفداران ایشان در آن زمان چه خفقانی ایجاد کرده بودند.

پس از این توضیحات من سوال خود را طرح می کنم:

می شود بفرمایید این چه خفقانی بوده که حتی زنان می توانسته اند علیه خلیفه در مسجد خطبه بخوانند؟

منظورم خطبه فاطمه زهرا است که به عقیده شیعه پس از غصب خلافت حضرت علی در مسجد علیه ابوبکر ایراد شده است.
این چه خفقانی بوده که ایشان برای بیعت گرفتن به درب منازل انصار می رفته اند؟

چون شیعه بر این عقیده است که ایشان به درب منازل انصار می رفته اند تا برای خلافت علی بیعت بگیرند.فراموش نکنید شیعیان در مورد خطبه فاطمه زهرا نمی توانند بگویند حضرت فاطمه دختر نبی اکرم صلی الله علیه وسلم بوده و می توانسته این کارها را بکند، چون از آن طرف می گویند به همین دختر ظلم و ستم فراوانی شده و به گوش او سیلی زده اند و درب منزل را آتش زده اند و باعث سقط جنین او شدند.

پس او نیز در خفقان به سر می برده و در واقع از همه بیشتر در این خفقان بوده و از همه بیشتر به او ظلم شده است. پس این تضادها را چگونه توجیه می کنید؟

اگر ابوبکر و عمر خفقانی ایجاد کرده بودند پس خطبه فاطمه زهرا و رفتن نزد انصار برای اخذ بیعت دیگر چیست؟

سوال دیگر پیرامون خفقان این است که یک حکومت باید چندین سال بر روی کار بیاید و طرفدار جمع کند تا پس از ایجاد شرایط لازم بتواند ایجاد خفقان کند، پس چطور ابوبکر فوری پس از به دست گرفتن حکومت ایجاد خفقان کرده؟
آن هم در همان روز اول؟
او که هنوز بر سر کار نیامده بود و هنوز نمی توانسته خفقان ایجاد کند. چطور توانسته فوراً در همان ابتدای امر علیه بزرگانی چون علی و فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم ایجاد خفقان کند؟
و همچنین علیه بقیه مردم و مخالفین؟ و آیا بقیه مردم به همین زودی خدمات حضرت علی را فراموش کرده بودند؟
مگر اینکه همان جوابهای احمقانه سابق را بدهید که همه مردم و صحابه از همان ابتدای بعثت نفرت و کینه علی را در دل داشته اند و پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وسلم این کینه ها را نشان داده اند!!!
لازم به تذکر است که مراجع رافضی پاسخهای بی ربطی را ارائه می دهند، مثلا می گویند: همیشه در هر جامعه ای افرادی بوده اند که حتی در خفقان سخن حق را بگویند و جریان خطبه حضرت فاطمه علیه ابوبکر نیز همینگونه بوده است!!!

در پاسخ به این مراجع باید گفت: فکر نمی کنم خواندن خطبه علیه خلیفه و در حضور مردم، نوعی اعتراض و سخن کوچک تلقی شود و چنین چیزی نشانه عدم خفقان در یک جامعه است.
حتی امروزه در کشورهای بسیار پیشرفته که دموکراسی و آزادی بیان بطور مطلق برقرار است، باز هم نمی توان به این سادگی، علیه شخص اول مملکت قد علم کرد و در حضور خودش و مردم علیه او سخنرانی نمود!! (تازه اعتراض و خطبه ای که توسط فردی مهم و شناخته شده مطرح شود و نه توسط عوام ساده و ناشناس که مردم توجهی به آن نداشته باشند) [۲] پس باید متوجه باشید که این موارد با خفقانی که مطرح می کنید در تضاد کامل هستند.

در ضمن چطور شما در جایی دیگر می گویید که حضرت علی طبق وصیت پیامبر صلی الله علیه وسلم و بخاطر مصلحت سکوت اختیار کرده و حرکتی انجام نداده است، ولی در اینجا ناگهان می گویید که حضرت فاطمه علیه خلیفه خطبه ایراد کرده است؟!!
چطور در اینجا رعایت مصلحت نشده است؟!!
و اگر عمل صحیحی بوده پس چرا خود حضرت علی این خطبه را نخوانده است؟!!(و چرا عمل این دو معصوم در برابر یک موضوع واحد با یکدیگر تفاوت داشته و چرا فاطمه به امام خویش اقتدا نکرده و برعکس وی عمل نموده است؟؟چرا پیرو خط ولایت و امامت نبوده است؟؟؟)
فراموش نکنید که شما حضرت فاطمه را بیش از همه مورد ظلم و تحت خفقان می دانید و می گویید که به گوش او سیلی زدند و او را مضروب کردند تا جایی که باعث شهادت وی و جنین داخل شکمش شدند!! حال همین فرد که تحت خفقان و ظلم شدیدی بوده، می رود و در مسجد علیه خلیفه خطبه می خواند!!!
خوب آیا چنین چیزی منطقی و معقول است؟!!
آخر کدامیک از اینها صحیح هستند؟!!
آزادی بیان بوده یا خفقان و ظلم؟!!

رضا;773124 نوشت:
پس چطور ابوبکر فوری پس از به دست گرفتن حکومت ایجاد خفقان کرده؟
آن هم در همان روز اول؟
او که هنوز بر سر کار نیامده بود و هنوز نمی توانسته خفقان ایجاد کند. چطور توانسته فوراً در همان ابتدای امر علیه بزرگانی چون علی و فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم ایجاد خفقان کند؟

سلام

برای جواب به این شبهات اگر تاریخ دقیق وقایع بعد از شهادت رسول خدا ص را ببینیم دیگر دچار چنین مشکلاتی نمیشویم .

تهاجم به خانه زهرا س و ایجاد خفقان از همان روز اول نبود یعنی اگر چه نقشه حزب سقیفه از اواخر عمر حضرت رسول شروع شد اما اجرای ان مرحله به مرحله بود .

قبلا استاد ممسوس در این باره تحقیقی داشتند که :فاصله رحلت پیامبر (ص) و هجوم به خانه حضرت زهرا ( حدودا 50 روز) بوده است :

http://www.askdin.com/thread52330-8.html

رضا;773124 نوشت:
علمای شیعه دائم بر این عقیده هستند که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وسلم، خلافت الهی حضرت علی توسط کودتای سقیفه بنی ساعده غصب شده است و در واقع ابوبکر غاصب خلافت الهی علی بوده است و کسانیکه حق علی را غصب کرده اند پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه وسلم خفقان شدیدی ایجاد نمودند و هیچکس جرات مخالفت با ایشان را نداشته است و محیط به شکلی بوده است که حتی حرمت دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم را نگه نداشته اند و به خانه او هجوم برده اند و باعث سقط جنین او شده اند و حضرت علی را نیز به زور و با طنابی به گردنش برای بیعت گرفتن به بیرون کشیده اند و غاصبان خلافت در مدینه و محیط آن زمان خفقان شدیدی ایجاد کردند.
حتی چنانچه به آخوندها بگویید چرا کسی به حق الهی حضرت علی و غدیر خم اشاره ای نداشته؟
خواهید دید که همین پاسخها را خواهند داد و می گویند: ای آقا در آن زمان درب خانه آتش می زدند و سیلی به گوش دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم می زدند و طناب به گردن علی انداختند، شما نمی دانید که ابوبکر و عمر و طرفداران ایشان در آن زمان چه خفقانی ایجاد کرده بودند.


اولا اینها فقط در منابع شیعه نیست بلکه در منابع اهل سنت به وفور در مورد تمام این سخنان مدرک است

رضا;773124 نوشت:
پس از این توضیحات من سوال خود را طرح می کنم:

می شود بفرمایید این چه خفقانی بوده که حتی زنان می توانسته اند علیه خلیفه در مسجد خطبه بخوانند؟

منظورم خطبه فاطمه زهرا است که به عقیده شیعه پس از غصب خلافت حضرت علی در مسجد علیه ابوبکر ایراد شده است.
این چه خفقانی بوده که ایشان برای بیعت گرفتن به درب منازل انصار می رفته اند؟

با این استدلال باید بگوییم ابن زیاد که تمام مردم را به اجبار به جنگ امام حسین علیه السلام فرستاد، و امام را به شهادت رساند، هانی بن عروه را به آن وضع به شهادت رساند و خفقانی ایجاد کرد که مزحجیان نه تنها انتقام خونش را نگرفتند بلکه مجبور شدند به کربلا آمده و با امام حسین علیه السلام بجنگند، پس از شهادت امام حسین علیه السلام با اعتراض شخص نابینایی به نام عبدالله بن عفیف واکنش تند نشان داد و او را به شهادت رساند و ...... هیج اختنافی ایجاد نکرده بود چون حضرت زینب در کوفه خطبه خواند!!!!
ایا با یک خطبه خوانی حضرت زینب علیها سلام در کوفه می توان تمام ظلمهای این زیاد را نادیده گرفت و گفت نه هیج اختناقی نبوده است؟؟؟!!!
آیا با خطبه خوانی امام سجاد علیه السلام در شام می توان ظلمهای یزید را نادیده گرفت و ادعای آزادی بیان و عقیده و .... در دوران یزید کرد؟؟؟!!! و شهادت امام حسین علیه السلام ، واقعه حره و جنایات وحشتناک او در مدینه و پس از آن در مکه را نادیده گرفت و گفت نه اختناق نبوده بلکه آزادی کامل بوده چرا که امام سجاد علیه السلام در شام خطبه خواند؟؟؟!!!
این استدلال، استدلال نیست بلکه توجیه هم نیست ، در نبود توجیه باید فراکنی کرد، ما این گونه سخنان فراکنی می گویم
گاهی شرایطی ایجاد می شود که حاکم اگر چه خونخوارو جنایکار است و خفقان در دایره حکومت ایجاد کرده ولی نمی تواند با بعضی از جریانات مقابله کند مثل خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها، خطبه حضرت زینب در مجلس یزید، خطبه امام سجاد علیه السلام در شام و...
اینها دلیل بر عادی بودن فضای جامعه و عدم خفقان نیست بلکه شرایط بر حاکم گاهی تنگ می شود(این جواب کلی)

بر همین اساس(مطالب پست قبل) به زمان پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه واله وسلم بر می گردیم.
پس از جریان غدیر باند مخالف، تحرکات خود را آغاز کرده و مقدمات کوتای پس از پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را ریختند. و پس از رحلت نیز با برنامه ریزی دقیق از پیش بردند.

همان طور که جناب خیر البریه فرمودند و کارشناس محترم ممسوس نیز در آدرسhttp://www.askdin.com/thread52330-8.html مطرح کردند

سقیفه نشینان پس از به دست گرفتن خلافت، مردم عادی را مجبور به بیعت کردند، به در خانه حضرت علی علیه السلام نیز هجوم آوردند ولی با مقاومت حضرت علی علیه السلام بر عدم بعیت روبرو شدند اما از آنجا که اکثر اهل مدینه را با تطمیع و تهدید و عوامل دیگر با خود همراه کرده بودند مقاومت حضرت علی علیه السلام برایشان گران تمام نشد، و اهمیتی ندادند چرا که سیاستمدان کار اخر را اول انجام نمی دهد تمام تلاش خود را می کند تا کار به جاهای باریک نکشد تا می شود از اهرم آخر یعنی کشتن طرف مقابل استفاده نمی کند مگر اینکه تمام راها بسته و مجبور به این کار شود
اینجا نیز چنین بود، در هجوم اول اقدام فیزیکی انجام ندادند و به جای برخورد فیزیکی به سراغ فدک رفتند و پشتوانه مالی حضرت علی علیه السلام را مصادره کردند، حضرت زهرا سلام الله علیها خطبه خواند، اما سیاستمداران سقیفه تمام سعیشان بر این بود که دستشان به خون اهل بیت آغشته نشود مگر اینکه مجبور شوند باز از اقدام فیزیکی اصلی خودداری کردند نهایت با اعتراض هایی روبرو شدند که از بعیت خودداری می کردند و عدم بیعت حضرت علیه السلام را دلیل آن بیان می کردند اینجا بود که تصمیم نهایی را گرفتند و گفتند باید قائله علی را به هر ترتیبی هست بخوابانیم وگرنه تا آخر با این مشکل روبرو هستیم لذا هجوم اصلی را انجام داده که منجر به شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها شد.(1)

ابن سعد خبیث بود اما نهایت سعیش را کرد که دستش به خون حضرت امام حسین علیه السلام آغشه نشود و بلکه این ماجرا بدون این ننگ پایان پذیرد لذا تا توانست از جنگ خودداری کرد و سعی بر متقاید کردن امام حسین علیه السلام بر بیعت و از طرف دیگر رام کردن ابن زیاد نمود ولی نه ابن زیاد از تصمیمش برگشت و نه امام حسین تن به ذلت داد در اینجا عمر بن سعد تصمیم آخر را گرفت و لکه ننگ ابدی را بر جان خود قبول کرد.

باند سقیفه نیز چنین بودند می خواستند تا جا دارد از درگیری و آغشته شدن دستشان به خون اهل بیت خوددرای کنند نقشه های آنها در به پایان رساندن ماجرا بدون خونریزی عقیم ماند و لکه ننگ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها گردنشان را گفت تا جایکه ابوبکر آخر عمری از این کار اظهار پیشمانی کرد.

1.شيخ طوسي، تلخيص الشافي، ج3، ص50، 78. به نقل از ابراهيم ثقفي. و رك: موسوعة التاريخ الاسلامي،محمد عهادی یوسفی غروی، ج4، ص101ـ100

رضا;773124 نوشت:
سوال دیگر پیرامون خفقان این است که یک حکومت باید چندین سال بر روی کار بیاید و طرفدار جمع کند تا پس از ایجاد شرایط لازم بتواند ایجاد خفقان کند، پس چطور ابوبکر فوری پس از به دست گرفتن حکومت ایجاد خفقان کرده؟
آن هم در همان روز اول؟

نه خیر این فرمایش صحیح نیست
در کودتا از همان روز اول خفقان ایجاد می شود وگرنه حکومت پا نمی گیرد
همین الان به کودتاهایی که انجام شده نگاه کنید بلافاصله بعد از کودتا حکومت نظامی، گرفتن و بستن و کشتن در کار است، السیسی در مصر به محض کودتا بالغ بر صدها نفر کشته و زخمی و زندانی شدند و حزب مصر یعنی اخوان المسلیمن را منحل کرد و مسوئلین رده بالای حزب را زندانی کرد و پس از آن کودتا نیز حکومت نظامی اعلام کرد
مشرف در پاکستان همین کار را کرد
داعش یک روزه به موصل آمدند و با کشتار و ایجاد رعب و وحشت خفقان را بر شهر حاکم کردند
اصلا بر عکس فرمایش شما قاعده در کودتا ایجاد خفقان است وگرنه کودتا در اکثر موارد بدون خفقان تحقق پیدا نمی کند

رضا;773124 نوشت:
چطور توانسته فوراً در همان ابتدای امر علیه بزرگانی چون علی و فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم ایجاد خفقان کند؟
و همچنین علیه بقیه مردم و مخالفین؟

همانطور که السیسی با کودتا رئیس جمهور رسمی کشور را به زندان انداخت و با آنکه در طول دو سال در شش انتخابات جناح طرفدار رئیس جمهور مرسی پیروز شده بود باز هم خود به زندان رفت و هم طرفدارانش کشته یا ساکت شدند.
رضا;773124 نوشت:
و آیا بقیه مردم به همین زودی خدمات حضرت علی را فراموش کرده بودند؟
مگر اینکه همان جوابهای احمقانه سابق را بدهید که همه مردم و صحابه از همان ابتدای بعثت نفرت و کینه علی را در دل داشته اند و پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وسلم این کینه ها را نشان داده اند!!!

بقیه مردم یا تطمیع شدند یا با تهدید کنار کشدند این گونه موارد سابقه قرآنی دارد
حضرت موسی چهل روز به طور رفت مردم گوساله پرست شدند نه تنها وصی پیامبراشان یعنی هارون را کنار زدند بلکه خود پیامبر را نیز کنار زدند بالاتر خدا را نیز انکار کرده و گوساله پرست شدند اینها همه در چهل روز اتفاق افتاد حال ممکن نیست پس از پیامبرما مردم وصی را کنار بزنند؟؟؟
ایا این جوابهای محکم و دندان شکن که یاشاهد مثال وحیانی دارد یا پشتوانه عقلانی دارد یا در بیرون بارها اتفاف افتاده باز احمقانه حساب می شود؟؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
گرچه استاد عماد و برادر خیر البریه زحمت کشیده و پاسخ های بسیار قاطع و محکمی به این شبهات دادند اما بنده هم سعی میکنم با رعایت اختصار و با زبانی روان پاسخ هایی را که به ذهنم میرسد عنوان کنم . انشائ الله که مقبول واقع شود.

رضا;773124 نوشت:
می شود بفرمایید این چه خفقانی بوده که حتی زنان می توانسته اند علیه خلیفه در مسجد خطبه بخوانند؟

ایراد خطبه ی حضرت فاطمه ی زهرا (س) نمیتواند دلیلی بر عدم وجود خفقان باشد .اصحاب سقیفه نمیتوانسته اند جلوی این اظهار نظر های اهل بیت (ع) را بگیرند چون اگر چنین میکردند دیگر آبرویی برایشان نمیماند . مثلا تصور کنید بنده در مصلای تهران بلند شوم و در مقابل جمعیت شروع کنم به اقامه ی دلیل علیه نظام جمهوری اسلامی . در این شرایط اگر ماموران امنیتی بیایند و مرا کت بسته ببرند قطعا موجب تشویش ذهن مردم میشود و این کار در نهایت سبب میشود مردم باخود بگویند (( نکند حق با این مرد بود . اگر او راست نمیگفت چرا صدایش را خفه کردند و از این قبیل حرف ها )) اصحاب سقیفه هم که در آغاز راه حکومت بوده و شدیدا به حمایت فکری مردم نیازمند بوده اند نمیتوانسته اند از ایراد خطبه ی یگانه دخت رسول خدا (ص) جلوگیری کنند بلکه سعی میکردن با توهین و تهمت و تمسخر سخنان ایشان را کم رنگ کنند. مثلا در خطبه ی فدک زمانی که حضرت فاطمه ی زهرا (س) امام علی (ع) را به عنوان شاهد خو برای تملک فدک آورد ابوبکر با کمال وقاحت به حضرت گفت دمش را شاهد آورد.

ابوهلال عسكری در كتاب جمهرة الأمثال و ابن أبی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه نقل می‌كنند كه وقتی صدیقه طاهره سلام الله علیها به مسجد آمد و آن خطبه غرا را خواند و سپس برای اثبات این كه فدك مال شخصی آن حضرت بوده است ، امیرمؤمنان علیه السلام را به عنوان شاهد خود معرفی كرد، ابوبكر بر منبر رفت و سخن بسیار زشت و توهین‌آمیز را نسبت به صدیقه طاهره و امیرمؤمنان علیهما السلام بر زبان جاری كرد كه پیش از آن سابقه نداشته است.

ابوهلال می‌نویسد:

1017 - قولهم شاهد الثعلب ذنبه :وهو مثل مبتذل فی العامة وقد جاء فی الكلام لأبی بكر رضی الله عنه خطب فقال أیها الناس ما هذه الرعة مع كل قالة أین كانت هذه الأمانی فی عهد رسول الله صلى الله علیه وسلم ألا من سمع فلیقل ومن شهد فلیتكلم إنما هو ثعالة شاهده ذنبه مرب لكل فتنة هو الذی یقول كروها جذعة بهد ان هرمت یستعینون بالضعفة ویستنصرون النساء كأم طحال احوط أهلها الیها البغی الأولق إن شئت ان أقول لقلت ولو قلت لبحت وإنی ساكت ما تركت

(العسكری ، أبو هلال الحسن بن عبد الله بن سهل بن سعید بن یحیى بن مهران (متوفای395هـ)، جمهرة الأمثال ، ج 1ص 553 ـ 554، ناشر : دار الفكر ـ بیروت ، 1408هـ ـ 1988م.)

ضرب المثل شماره 1017: این سخن مردم كه روباه دمش را شاهد آورده است. این مثل مبتذلی در میان مردم است و در كلام ابوبكر آمده است كه خطبه خواند و این گونه گفت:اى مردم، گوش‌دادن به سخن هر زن سخنگو چه معنى دارد؟! این ادعاها در زمان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) كجا بود؟ هركس كه مى‌شنود باید بگوید، و هركس كه حاضر است، باید مطرح كند كه: «او روباهى است كه شاهدش دم او است»!!! پرورش دهنده تمام فتنه‌ها او است؛‌ او است كه مى‌گوید «شتر ما بعد از پیرى دوباره جوان شده است»!از ضعیفان كمك مى‌خواهد و از زنان یارى مى‌طلبد!مانند ام طحال (از زنان پرچم‌دار زمان جاهلیت)‌كه محبوب‌ترین نزدیكان او، شایسته‌ترین فرد برای زنا بود ...


هرچند كه ابوهلال با توجه به خوی سنی‌گری‌اش، مشخص نكرده است كه منظور ابوبكر چه كسی بوده است؛ اما واضح است كه غیر از صدیقه طاهره سلام الله علیها و امیرمؤمنان علیه السلام كس دیگری نمی‌تواند مقصود ابوبكر باشد؛ چرا كه هیچ یك از اصحاب كه زنی نیز او را پشتیبانی كند، غیر از امیرمؤمنان علیه السلام با ابوبكر درگیر نشده است.

دشنام­ گویی و فحاشی ابوبکر به گونه ­ای بود که علمای اهل سنت در کتاب­ های معتبر خود نقل کرده‌اند که او از دشنام­ گوئی و فحش دادن پروا نداشت.


برای این که مطلب بیشتر جابیفتد یک مثال دیگر میزنم . مگر در زمان رضا شاه پهلوی در ایران خفقان نبود ؟ پس چگونه حضرت امام (ره) در قم به منبر میرفتند و علیه شاه خطبه ایراد میکردند ؟ حقیقت این است که گاهی شخصیت یک فرد از بعد ایمانی و محبوبیت او نزد مردم آنقدر بزرگ میشود که طاقوتیان نمیتوانند از رسیدن صدای او به مردم جلوگیری کنند.

رضا;773124 نوشت:
سوال دیگر پیرامون خفقان این است که یک حکومت باید چندین سال بر روی کار بیاید و طرفدار جمع کند تا پس از ایجاد شرایط لازم بتواند ایجاد خفقان کند، پس چطور ابوبکر فوری پس از به دست گرفتن حکومت ایجاد خفقان کرده؟
آن هم در همان روز اول؟
او که هنوز بر سر کار نیامده بود و هنوز نمی توانسته خفقان ایجاد کند. چطور توانسته فوراً در همان ابتدای امر علیه بزرگانی چون علی و فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم ایجاد خفقان کند؟


در جواب این شبهه باید گفت که برنامه ریزی اصحاب سقیفه برای مقابله با اهل بیت و ایجاد جو خفقان در جامعه نه از آغاز خلافت ابوبکر بلکه از مدتها قبل از شهادت رسول خدا (ص) انجام پذیرفته و آنها زمینه های لازم برای این کار را از قبل فراهم کرده بودند و در این زمینه در میان خود عهد بسته بوده و پیمان نامه نوشته بودند پیمان نامه ای که در آن مدعی شده اند که تمام اصحاب از مهاجرین و انصار با آن موافق اند که در ادامه به ذکر تفضیلی آن خواهیم پرداخت . انشاء الله. بعلاوه میان به خلافت رسیدن ابوبکر و حمله به خانه ی امیرالمومنین (ع) حدود 50 روز فاصله بوده که این امر خود موجب تثبیت بیش از پیش قدرت اصحاب سقیفه گشت.
واما صحیفه ی ملعونه و متن آن
پشت پرده صحیفه
امویان و کسانی که از ترس کشته­شدن مسلمان شده­ به همراه منافقانی که با ولایت امیرالمومنین علی(ع) موافق نبودند در تهیه متن این صحیفه شریک بودند مانند: ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی­وقاص و ابو عبیده الجراح و معاویه بن ابی­سفیان و عمرو بن عاص و سعید بن عاص و ابوموسی اشعری و مغیره بن شعبه و اوس بن حدثان و ابوهریره و ابوطلحه انصاری و سالم غلام خذیفه از جمله کسانی بودند که در این طرح شرکت داشتند. ایشان ابتدای جلسه پیمان بستند که حکومت را غصب کنند و نگذارند تا خلافت به علی(ع) برسد. به همین دلیل در این جلسه، چهار نفر (ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح و سالم بن حبیبه) به ترتیب برای رسیدن به مقام رهبری مسلمانان مورد تأیید واقع شدند!! سپس بعد از مشورت با یکدیگر و اتفاق نظر، متنی را به دست خط سعید بن عاص نوشته و به امانت دار خود یعنی ابوعبیده جراح سپردند،
[1] او نیز این متن را به عنوان پیمان­نامه در کعبه پنهان نمود.
با توجه به تاریخ 25 ساله خانه نشینی امیرالمومنین(ع) از سقیفه تا جنگ صفین، نقش این افراد را به عنوان عناصر اصلی در مخالفت با آن حضرت می­توان آشکار دید.
[1] - مجلسي، محمد باقر؛ بحار الانوار ، بيروت، موسسة الوفا، 1404 هـ ق،ج 28 ، ص 102
برای مشاهده ی متن صحیفه به آدرس زیر مراجععه کنید

http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=39077

رضا;773124 نوشت:
و همچنین علیه بقیه مردم و مخالفین؟ و آیا بقیه مردم به همین زودی خدمات حضرت علی را فراموش کرده بودند؟

نخیر آنان هرگز فراموش نکرده بودند اما باید توجه داشت که مردمی که درمقابل امام علی (ع) از ابوبکر دفاع کردند به سه دسته تقسیم میشدند . 1. منافقانی که از ابتدا منکر رسالت رسول خدا (ص) و ولایت امیرالمومنین بودند و از سر ترس و برای ضربه زدن به اسلام به ظاهر اظهار مسلمانی کردند که ایشان اصلا به این فضایل اعتقاد نداشته و آن را قبول ندارند و فکر میکنند رسول خدا (ص) برای بالا بردن مقام پسر عم خود و برتری بنی هاشم مدام امام علی (ع) را میستاید. و اصولا ایمان و شجاعت در راه خدا نه تنها برای ایشان فضیلت نیست بلکه ناپسند هم هست .
2. مسلمانانی که قبل از اسلام آوردنشان امام علی (ع) با آنها جنگیده و اقوام و نزدیکان آنها را به هلاکت رسانده است و این افراد بدلیل تعصب جاهلی خود و کینه و نفرت و بغضی که از حضرت علی (ع) به دل داشتند فضایل ایشان و سفارش های رسول خدا (ص) ذدرمورد او را نادیده گرفته و به انتقام جویی روی آورده بودند.
3. کسانی که بدلیل بخلی که نسبت به امام علی (ع) داشتند با ایشان مخالفت میکردند.
برای مطالعه ی بیشتر به آدرس زیر مراجعه کنید .

http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=909

رضا;773124 نوشت:
در ضمن چطور شما در جایی دیگر می گویید که حضرت علی طبق وصیت پیامبر صلی الله علیه وسلم و بخاطر مصلحت سکوت اختیار کرده و حرکتی انجام نداده است، ولی در اینجا ناگهان می گویید که حضرت فاطمه علیه خلیفه خطبه ایراد کرده است؟!!

اولا سکوت امام علی (ع) بعد از ناامیدی ایشان از یاری مسلمین و به جهت حفظ خط امامت و وصایت بود وگرنه ایشان قبل از بیعت اجباری با ابوبکر از دعوت صحابه برای نبرد و بیان فضایل خود و دلایل بطلان سقیفه برای مردم در میان جمع یا برای افراد مختلف به صورت شخصی فروگذار نکردند و ایراد خطبه ی فدک از سوی حضرت فاطمه ی زهرا (س) در آن زمان نه تنها بر خلاف خط مشی امیرالمومنین (ع) نبوده بلکه در امتداد آن بوده است. حتی حضرت علی (ع) بعد از بیعت هم بارها فضایل خود را یادآور شده و مردم را هشیار میکردند و خط مشی ایشان درحقیقت عدم مبارزه ی مستقیم با حکومت مستکبران بود نه انفعال و بی تحرکی
ثانیا برفرض صحت سخنان این فرد باید گفت در نزد خداوند هر یک از اهل بیت سرنوشت و وظیفه ای دارند که باید برای اتمام حجت به مردم و آشکار ساختن حق و باطل آنرا انجام دهند . در شرایط آن روز امام علی (ع) باید برای تداوم خط امامت و وصایت سکوت میکرد ولی حضرت فاطمه ی زهرا (س) باید بعنوان مدافع حریم ولایت می استاد و با سخنان خود اصحاب سقیفه را رسوا میکرد و با شهادت خود لکه ی ننگی بر پیشانی این دون مایگان میگذاشت تا برای تمام مردم اتمام حجت شود و بتوانند حق را از باطل تشخیص دند چراکه رسول خدا (ص) فرمودند ((«إَِّنَ فاِطَمَة بَْضَعٌةِمنِّی٬َمْن آَذاَهاَفَقْد آَذانِی٬َوَمْنَ غاظََهاَفَقْدَغاظَنِیَ وَمْنَسَّرَهاَفَقْدَسَّرنِی» )) و این حدیثی است که شیعه و سنی بر صحت آن متفق اند و رسول خدا (ص) بارها و در شرایط و موقعیت های گوناگون آنرا بیان فرموده اند.


رضا;773124 نوشت:
حال همین فرد که تحت خفقان و ظلم شدیدی بوده، می رود و در مسجد علیه خلیفه خطبه می خواند!!!

این سخن دیگر از عجایب و نوادر روزگار است. اگر کسی شما را بیازارد و مضروب کند و حق شما را غصب کند آیا شما از او شکایت نمیکنید ؟ آیا فریاد دادخواهی سر نمیدهید ؟ آیا برای احقاق حقوق خود به بیان حقایق روی نمی آورید ؟ مگر نه این است که سکوت کننده بر ظلم ظالم در ظلم او شریک است ؟ این چه خزعبلاتی است که این وهابی ها به هم میبافند ؟
والسلام علی من اتبع الهدی

سوال سوم:
در جریان هجرت پیامبر صلی الله علیه وسلم از مکه به مدینه حضرت علی در رختخواب پیامبر صلی الله علیه وسلم می خوابد و از طرفی شیعه معتقد است که پیامبر صلی الله علیه وسلم از قبل و در یوم الانذار علی را به عنوان جانشین خود معرفی کرده است.
حال سوال ما اینجاست که وقتی مشرکین به داخل منزل پیامبر صلی الله علیه وسلم ریختند تا او را بکشند و بجایش جانشین او را در رختخواب دیدند، پس چرا اقدام به قتل جانشین او نکردند؟
چون جانشین هرکس بسیار مهم است و پس از شخص مذکور امور را به دست خواهد گرفت، مخصوصاً در مورد پیامبر صلی الله علیه وسلم و حضرت علی، چونکه پیامبر صلی الله علیه وسلم بیش از پنجاه سال داشته و حضرت علی جوانی در حدود بیست ساله بوده و پس از او مدتها حکومت می کرده است.
مراجع مدعی تشیع در پاسخ می گویند که خالد و یارانش به داخل خانه ریختند و قصد کشتن حضرت علی را نیز داشته اند، ولی حضرت علی چنان خالد را فشرد که جیغ وی در آمد و آنها هم خانه را ترک کردند!!
در پاسخ می گویم: باید سند این خبر بررسی شود که اصلا دارای صحت است یا خیر؟ ولی بر فرض صحت باید گفت: چنانچه چهل نفر قصد کشتن یک نفر را داشته باشند(یک نفری که در رختخواب خوابیده) بطور حتم موفق می شوند و بر فرض که خالد درمانده شده، پس آیا آن همه افراد با شمشیر برهنه تنها نظاره گر بوده اند و قادر به انجام هیچ حرکتی نبوده اند؟!

پس چنانچه اینگونه بوده باشد و این خبر صحیح باشد، باز نتیجه می گیریم که حضرت علی در نزد ایشان جانشین پیامبر اسلام محسوب نمی شده است وگرنه همه آنها به کمک خالد می رفتند و هر طوری که بود علی را می کشتند، همانطور که قصد کشتن نبی اکرم صلی الله علیه وسلم را داشته اند و بطور حتم از کشتن حضرت علی نیز ابایی نداشته اند، پس تنها نتیجه ای که می توان گرفت این است که چنین منصبی(یعنی خلیفه رسول الله) برای حضرت علی نبوده است.

رضا;773124 نوشت:
در ضمن چطور شما در جایی دیگر می گویید که حضرت علی طبق وصیت پیامبر صلی الله علیه وسلم و بخاطر مصلحت سکوت اختیار کرده و حرکتی انجام نداده است، ولی در اینجا ناگهان می گویید که حضرت فاطمه علیه خلیفه خطبه ایراد کرده است؟!!

متاسفانه مستشکل این مطلب را هم نفهمیده یا اینکه فهمیده و مغالطه کرده است؟
اولا: پیامبرصلی الله حضرت علی علیه السلام را مامور به سکوت کرد نه همه مسلمانان را به این کار مامور کرده باشد. اگر همه مسلمانان به این کار مامور باشند که حجت بر آنان تمام است، خداوند نمی تواند در روز قیام آنها را مواخذه کند چرا که مامور به سکوت بودند، چگونه می شود به طلحه، سعد بن ابی الوقاص و ..... گفت چرا از حق دفاع نکردید، آنها می گوید ما مامور به سکوت بودیم.
پیامبرصلی الله علیه واله وسلم به حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
یا اخی انت ستبقی بعدی و ستلقی من قریش شده من تظاهرهم علیک وظلمهم لک فان وجدت علیهم اعوانا فجاهدهم و قاتل من خالفک بمن واقفک و ان لم تجد اعوانا فاصبر و کف یدک و لا تلق بها الی الهلکه (1)
ترجمه: ای برادر تو بعد از من می مانی، از از سوی قریش به تو ظلم می شود. اگر برای مقابله با آنان یار پیدا کردی با آنها جهاد کن و با مخالفنت بجنگ، و اگر یاری نیافتی صبر کن و دست نگه دار و جان خود را خطر نیانداز

در انجا به خوبی مشص است که حضرت علی علیه السلام در نبود یاری و عدم احتمال پیروزی مامور به سکوت بود نه اینکه طلحه و امثال وی هم بگویند ما مامور به سکوت بودیم ، بر همین اساس این صبر و سکوت شامل حال حضرت زهرا سلام الله علیها نمی شود بلکه ایشان وظیفه دارند با تبلیغ و سخنرانی و رفتن به خانه انصار و مهاجر برای حضرت علی علیه السلام نیرو جمع کنند و مجبور به صبر و سکوت نشوند.

ثانیا: بر فرض که حضرت زهرا سلام الله علیها نیز مامور به سکوت بودند، این سکوت به معنای عدم تحرک نظامی است و نه سکوت در حرف زدن
حضرت علی علیه السلام نیز بارها هم پس از سقیفه و هم شورا و هم .... سخن گفتند و لب به اعتراض گشودند.
1. شیخ صدوق، کمال الدین، ج1، ص264

رضا;773416 نوشت:
در جریان هجرت پیامبر صلی الله علیه وسلم از مکه به مدینه حضرت علی در رختخواب پیامبر صلی الله علیه وسلم می خوابد و از طرفی شیعه معتقد است که پیامبر صلی الله علیه وسلم از قبل و در یوم الانذار علی را به عنوان جانشین خود معرفی کرده است.
حال سوال ما اینجاست که وقتی مشرکین به داخل منزل پیامبر صلی الله علیه وسلم ریختند تا او را بکشند و بجایش جانشین او را در رختخواب دیدند، پس چرا اقدام به قتل جانشین او نکردند؟


ظاهرا مستشکل به منابع خودشان هم اشراف ندارد وگرنه چنین حرفی نمی زد
اولا: بن کثیر به نقل از تفسیر طبری چنین می گوید
فأيكم يؤازرني على هذا الأمر على أن يكون أخي و كذا و كذا؟ قال: فأحجم القوم عنها جميعا و قلت- و إني لأحدثهم سنا، و أرمصهم عينا، و أعظمهم بطنا، و أحمشهم ساقا-: أنا يا نبي اللّه أكون وزيرك عليه، فأخذ برقبتي ثم قال «إن هذا أخي، و كذا و كذا، فاسمعوا له و أطيعوا» قال: فقام القوم يضحكون و يقولون لأبي طالب: قد أمرك أن تسمع لابنك و تطيع.(1)
کدامین شما مرا بر این رسالت یاور می شود تا برادر و ... برای من باشد. همه از او روگرداندند و من که از همه کوچکتر بودم عرض کردم شما را یاری خواهم کرد. پس حضرت گردنم را گرفت و فرمود: این برادر من و ... است سخنش را بشونید و اطاعت کنید. پس قوم با خنده و به مسخره به پدرم می گفتند: محمد تو را به اطاعت از پسرت امر کرده است.
طبری در تاریخش نیز این قضیه را نقل کرده است(2) ایا طبری از آخوند های شیعه است. در بسیاری دیگر از کتابهای تاریخی و تفسیری اهل سنت این داستان با تغییراتی جزئی آمده است.
ثانیا: گاهی خداوند با ابزارهای مختلف حجتش را حفظ می کند، ایا یک مسیحی می تواند بگوید ای مسلمانان داستان هجرت که شما ساخته اید درواغ است چرا که مشرکین بجای اینکه سه سال پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را تحریم اقتصادی در شعب ابی طالب کنند او را می کشتند تا خیالشان راحت شود، چرا به جای اینکه سمیه و یاسر را به شهادت برسانند نیامدند و خود پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را نکشتند تا نیازی به کشتن امثال یاسر و سمیه و شکنجه امثال بلال، عمار، ابن مسعود و .... نباشد
چرا وقتی تصیمیم گرفتند که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم از چند وقت پیش مقدمات سفر به مدینه را کشیده بودند و در دو سال متوالی با مردم یثرب در عقبه پیمان بسته بودند، جواب آن مسیحی و کسی که این شبهه را نسبت به عشرتک الاقبربین وارد کرده این است که گاهی خداوند حجتش را از این گونه مسائل حفظ می کند تا ارتباط قطع نشود، شاید بگوید چرا امام حسین علیه السلام را حفظ نکرد جواب این است که بنا نیست امام حسین علیه السلام تا روز قیامت بماند بلکه با وجود امام سجاد علیه اسلام و حفظ ایشان رشته امامت قطع نمی شد.

ثالثا: اگر تاریخ را ملاحظه بفرمائید کشتن پیامبر صلی الله علیه واله وسلم به این راحتی نبود مشرکین با رایزنی های مختلف با قبایل مختلف بنا گذاشتند تا پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را در شب لیله المبیت به شهادت برسانند برای این کار همه هم پیمان شده بودند از چهل طایفه آمده بودند که پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را به شهادت برسانند و افراد مامور، از آن قبیله وفقط نسبت به پیامبرصلی الله علیه واله وسلم دستور داشتند نه کس دیگر حال اگر کس دیگر را می خواستند به قتل برسانند باید دوباره دستور می یافتند پس کشتن یکی از بنی هاشم در آن زمان به این آسانی نبود و مقدمات خاص خودش را می طلبید.


1.ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار الکتب العلمیه ، 1419 ق ، ص 150-154.
2.طبری، تاریخ طبری، بیروت، اعلمی، ج 2 ، ص 62 - 63.

سوال چهارم:
وقتی به علمای شیعه بگوییم در آیه ولایت که مور ادعای شماست، الذین آمده و الذین جمع است و چطور برای یک نفر(حضرت علی) آمده است؟
در جواب می گویند این جمع برای تکریم و احترام به حضرت علی بوده است، نه جمعی که چند نفر بوده باشند!!! می پرسیم: پس چطور این تکریم در مورد پیامبر اسلام نیست؟
و در بسیاری از آیات قرآن با انت(تو) یا ضمیر ک و … به او خطاب شده است،
آیا شما علی را بالاتر از پیامبر اسلام می دانید؟!!(لابد چون امامت را بالاتر از نبوت می دانید، پس علی را هم بالاتر از نبی اکرم صلی الله علیه وسلم می دانید!!!)

رضا;773692 نوشت:
وقتی به علمای شیعه بگوییم در آیه ولایت که مور ادعای شماست، الذین آمده و الذین جمع است و چطور برای یک نفر(حضرت علی) آمده است؟
در جواب می گویند این جمع برای تکریم و احترام به حضرت علی بوده است، نه جمعی که چند نفر بوده باشند!!! می پرسیم: پس چطور این تکریم در مورد پیامبر اسلام نیست؟
و در بسیاری از آیات قرآن با انت(تو) یا ضمیر ک و … به او خطاب شده است، آیا شما علی را بالاتر از پیامبر اسلام می دانید؟!!(لابد چون امامت را بالاتر از نبوت می دانید، پس علی را هم بالاتر از نبی اکرم صلی الله علیه وسلم می دانید!!!)

در جواب این سخن باید گفت آیا قران خوانده اید؟ آیا آیه مباهله را خوانده اید؟ در آیه مباهله کلمه «نِسائَنا» به صورت جمع آمده، در صورتى که منظور از آن طبق شأن نزول هاى متعددى که وارد شده، فاطمه زهرا(علیها السلام) است، اکثر منابع تفسیری تاریخی اهل سنت بر اینکه مصداق نسائنا حضرت زهرا سلام الله علیها است اذعان و اعتراف دارند(1)
حال بروند از علما و مفسرین و مورخین خود بپرسند که آیا حضرت زهرا سلام الله علیها از پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم بالاتر است که برای ایشان ضمیر جمع بکار رفته است. هر جوابی علمایشان دادند همان را ما نیز در جواب اشکالاشان نسبت به آیه ولایت خواهیم داد.

کارشناسان این سایت قبلا به این سوال با این مثال نیز جواب داده اند
در صورتى كه از مردان غیر از پیغمبر كسى جز على(ع) در آن جریان نبود و در آیه ۱۷۲ سوره آل عمران در داستان جنگ احد مى ‏خوانیم: «الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً.»

و همانطور كه ... ذكر كردیم بعضى از مفسران شان نزول آن را در باره نعیم بن مسعود كه یك فرد بیشتر نبود مى‏ دانند.... و همچنین در آیه اول سوره ممتحنه و آیه ۸ سوره منافقون و ۲۱۵ و ۲۷۴ سوره بقره تعبیراتى دیده مى‏ شود كه عموما به صورت جمع است، ولى طبق آنچه در شان نزول آنها آمده منظور از آن یك فرد بوده است.
این تعبیر یا بخاطر این است كه اهمیت موقعیت آن فرد و نقش مؤثرى كه در این كار داشته روشن شود و یا بخاطر آن است كه حكم در شكل كلى عرضه شود، اگر چه مصداق آن منحصر به یك فرد بوده باشد، در بسیارى از آیات قرآن ضمیر جمع به خداوند كه احد و واحد است به عنوان تعظیم گفته شده است.

http://www.soalcity.ir/node/1919

موارد دیگری نیز وجود دارد که در قرآن ضمیر جمع بکار رفته و به گفته مفسرین فریقین مصداق آن شخص خاصی است.

الف: "یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقّ‏ِ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ"(1)
"ای کسانی که ایمان آورده‏اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبّت می‏کنید، در حالی که آنها به آنچه از حقّ برای شما آمده کافر شده‏اند و رسول اللّه و شما را به خاطر ایمان به خداوندی که پروردگار همه شماست از شهر و دیارتان بیرون می‏رانند"
مراد، بن ابی بلتعه در مکاتبه ای که با قریش داشته است می باشد ولی به صورت جمع آمده است.

ب: «یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدینَةِ لَیُخْرِجَنَّ اْلأَعَزُّ مِنْهَا اْلأَذَلَّ وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَعْلَمُونَ»(2)

"آنها می‏گویند: »اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون می‏کنند!« در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولی منافقان نمی‏دانند ! "

قائل عبدالله بن ابی بن سلول بوده است ولی قرآن کریم آن را به جمع آورده است
ج: «یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ وَ الْیَتامی‏ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلیمٌ»(3)
"از تو سؤال می‏کنند چه چیز انفاق کنند؟ بگو: »هر خیر و نیکی (و سرمایه سودمند مادی و معنوی) که انفاق می‏کنید، باید برای پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و درماندگان در راه باشد.« و هر کار خیری که انجام دهید، خداوند از آن آگاه است.( لازم نیست تظاهر کنید، او می‏داند) "

انفاق کننده یک نفر بوده است ولی به صورت جمع آمده است.

د: "الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ"(4)

"آنها که اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشکار، انفاق می‏کنند، مزدشان نزد پروردگارشان است؛ نه ترسی بر آن هاست، و نه غمگین می‏شوند "

انفاق کننده یک نفر بوده است ولی به صورت جمع آمده است


در همه این موارد، قرآن آنها را به صورت جمع آورده و این امر کاملاً عادی و طبیعی است که در قرآن کریم رواج دارد.(5)


1.سوره ممتحنه، آیه 1.
2.سوره منافقون، آیه 8.
3.سوره بقره، آیه 215.
4.سوره بقره، آیه 274.
5.برای توضیح بیشتر به کتاب تفسیر المیزان، جلد 6، ذیل آیه 55 و 56 سوره مائده مراجعه شود.

سوال پنجم:

پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه وسلم ، انصار و مهاجرین در سقیفه بنی ساعده گرد آمدند و با شورای ایجاد شده، حضرت ابوبکر رضی الله عنه را به خلافت برگزیدند.
روافض دائم بر این تجمع صحابه زبان اعتراض می گشاید و آنرا توطئه ای علیه حضرت علی علیه السلام جهت غصب خلافت الهی می داند!! چنانچه به علما و مراجع رافضی بگویی چرا حضرت علی علیه السلام در سقیفه حاضر نشد تا از حق خود دفاع کند؟

در پاسخ می گویند که حضرت علی مشغول تدفین و غسل دادن پیامبر اسلام بوده و داشته به وصیت ایشان عمل می نموده و بنابراین نتوانسته در سقیفه بنی ساعده حاضر شود(و در معقول ترین حالات می گویند ایشان نمی دانستند، که در این صورت مساله علم غیب و سایر قضایا پیش می آید!) و اما سوال ما این است: چرا حسین حج خود را رها کرد و آنرا نیمه تمام گذاشت تا به دعوت مردم کوفه به آنجا برود و به زعم شما خلافت الهی خود را از یزید غاصب پس بگیرد؟!!

علی هم می توانست غسل و تدفین نبی اکرم صلی الله علیه وسلم را رها کند و به سقیفه برود تا از حق الهی خود دفاع کند. آیا فریضه حج، کمتر از غسل پیامبر صلی الله علیه وسلم بود که دیگری نیز می توانست آنرا انجام دهد؟چنانچه پاسخ دهند که علی علیه السلام داشته به وصیت پیامبر صلی الله علیه وسلم عمل می کرده است در پاسخ می گوئیم که وصیت و امر الهی در این مهمترین اصل دین(ولایت و خلافت به زعم شما) مهمتر است یا تدفین و غسل دادن بدن پیامبر صلی الله علیه وسلم ؟!!
شما امامت و خلافت حضرت علی(ع) را دستوری الهی و بسیار مهم می دانید و حتی فجایعی چون عاشورا و شهادت امامان و غیبت امام زمان و گمراهی مسلمین امروزی را بخاطر همان غصب خلافت در سقیفه می دانید، خوب جلوگیری از به وجود آمدن این همه انحرافات در اسلام، مهمتر بوده یا غسل دادن پیامبر صلی الله علیه وسلم ؟!!!
آیا هیچکس دیگر در آنجا نبود که پیامبر را غسل کند؟

ما می دانیم که جسد پیامبر صلی الله علیه وسلم پس از سه روز دفن می گردد و بنابراین حضرت علی علیه السلام می توانسته براحتی به سقیفه برود و سپس برای غسل و تدفین پیامبر صلی الله علیه وسلم بازگردد.حتی علی علیه السلام می توانسته لااقل یک نایب از جانب خود به سقیفه بفرستد تا از حقش دفاع کند یا حتی خود به سقیفه می رفت و یک نایب در خانه پیامبر صلی الله علیه وسلم می گذاشت، ولی هیچکدام از این کارها انجام نشده است.

امام حسین حج خود را رها می کند، حج که عبادت و عملی فردی است، ولی تدفین پیامبر صلی الله علیه وسلم را دیگران نیز می توانسته اند انجام دهند.
به عقیده رافضیان، حضرت علی علیه السلام مجهز به علم غیب بوده و بنابراین به راحتی و از قبل می توانسته متوجه توطئه صحابه شود و با تدبیری هوشمندانه و با استفاده از امدادهای غیبی و علم بی نهایت ولایت و کمک فرشتگان و کرامات و معجزات بیشمار و داشتن علوم گذشته و آینده، جلوی غصب خلافت الهی در سقیفه را بگیرد و چنانچه علمای رافضی طبق معمول بگویند که امام، همه جا به علم غیب خود رجوع نمی کند!!(یک طنز عجیب!) در پاسخ می گوئیم می شود بفرمائید چه جایی مهمتر از اینجا می باشد؟!!

چطور امام زمان شما در وسط بیابان برای یک نفر شیعه ظاهر می شود؟!! و یا امامان دیگر برای یک نفر شیعه انواع کارها و معجزات عجیب را انجام می دهند؟!!
ولی در جایی به این مهمی که خلافت برای همیشه غصب می شده و باعث فجایعی چون عاشورا و شهادت امامان و گمراهی امت اسلامی می شده، می بینیم که حضرت علی علیه السلام از علم خود استفاده نکرده؟!!
آیا لطیفه ای به این بامزگی شنیده بودید؟!!!!
شما فقط سه پاسخ دارید یا بگویید حضرت علی نمی دانسته که علم غیب و عصمت منتفی می شود (ضمنا این سئوال پیش می آید که چطور ابوبکر و عمر که کنار علی بودند فهمیدند؟)

و یا بگویید می دانسته ولی نرفته که می فهمیم خلافتی در کار نبوده! یا اینکه بگویید شستن جسد پیامبر اسلام (که صدها نفر دیگر برای اینکار صف کشیده بودند!) مهمتر بوده که من فکر نمی کنم در عصر حاضر، مغز مردم چنین پاسخهایی را قبول کند! (در ضمن مراجع رافضی پاسخهای بی ربط دیگری را نیز ردیف می کنند، مثلا می گویند: با اینکه امامان و پیشوایان معصوم از حوادث و گرفتاری ها آگاه بودند و علم غیب داشتند، اما نباید مشکلات زندگی خود را با استفاده از این سلاح غیبی برطرف سازند و علل و انگیزه ی حوادث ناگوار را با استفاده از این علم و آگاهی خنثی کنند و گره خصومت و اختلاف با افراد را با این آگاهی بگشایند و از این ابزار برنده و قوی زمانی میتوانند استفاده کنند که با اذن و اراده ی الهی توام و همراه باشد و اذن الهی غالبا در زمانی است که ولی زمان با اعمال این ابزار، نبوت و پیوند خود را با مقام ربوبی ثابت و مبرهن سازد، نه در هر کار شخصی……)

در پاسخ به روافض باید گفت: واقعا که شما خودتان را به خواب زده اید و یا اینکه مردم را خیلی احمق حساب کرده اید، سوال ما پیرامون غصب مقام الهی و سرپیچی از دستور خداوند است که به زعم شما باعث گمراهی امت اسلامی شده است، آنگاه شما این موضوع حساس و مهم را با مشکلات زندگی امام و کارهای شخصی وی و خصومت او با دیگران قیاس می کنید و دست به چنین یاوه گویی های هذیان آوری می زنید!! و می گویید: امام نباید مشکلات زندگی خود را با استفاده از این سلاح غیبی برطرف سازد!!! (و بطور کلی منظورتان این است که امام در هر جا از علم غیب خود استفاده نمی کرده!!)
واقعا جای بسی تاسف است که اینقدر جاهل هستید و حاضر به قبول حقیقت نمی شوید و تنها می خواهید به هر طور ممکن و با هر مزخرفی که شده از مواضع خود دفاع کنید.
(یا می بینیم که مراجع رافضی می گویند: پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز در دوران رسالت خود می توانست سلامت فرزند خویش ابراهیم را باز گرداند ولی هرگز از سلاحهایی چون اعجاز و دعای مستجاب و آگاهی غیبی استفاده ننمود!!)

در پاسخ باید گفت: این نیز قیاسی نابجاست و همانطور که قبلا نیز گفتم، غصب خلافت و منصب الهی و گمراهی مسلمین، ربطی به این قضایا ندارد.(مراجع رافضی می گویند: این اسباب و ابزار غیر عادی(مانند علم غیب) برای اهداف دیگری به پیامبر… داده شده است و هکذا درباره زندگی معصومین زمانی که مشاهده می کنیم، می بینیم که راه و رسم زندگی آنان با افراد دیگر چنان تفاوتی نداشته است، همانند آنان مریض و بیمار میشدند به تجویزهای پزشکی و داروهای آنان متوسل می گشتند و در مسائل اجتماعی و در نبرد و جهاد از ابزار طبیعی و علوم عادی استفاده میکردند و پیوسته گروهی را اعزام میکردند تا جریانها را برای آنها گزارش کنند، این همه به خاطر این است که استفاده از وسیله اعجاز و مانند آن، جز در موارد خاص مجاز نبوده است.)

خواننده گرامی توجه داشته باشد که این پاسخها نیز بی ربط هستند و همانطور که ملاحظه می کنید، مراجع رافضی مسائل عادی و روزمره و بی اهمیت امامان را با غصب منصب الهی ایشان قیاس می کنند، غصب منصبی که به زعم شما باعث گمراهی امت اسلامی شده و شما حتی حوادثی چون کربلا و شهادت امامان و غیبت امام زمان را نیز به سقیفه بنی ساعده مرتبط می کنید و می گویید غصب خلافت عامل این انحرافات شده است. خوب آیا این علم غیب امام، نمی بایست در جایی به این مهمی دخالت کند و به کار آید؟! (پاسخهای دیگر مراجع مدعی تشیع این است که همه اینها نشانگر مظلومیت حضرت علی است که حتی خودش نیز فرموده: نگاه کردم دیدم که برای گرفتن حق خود یاوری جز خاندان خویش ندارم و اگر اقدام میکردم همه کشته میشدند و لذا به مرگ آنان راضی نشدم…….)

در پاسخ می گوییم: سوال ما پیرامون حضور نداشتن حضرت علی در سقیفه است و آیا حضور او در آنجا باعث مرگ وی می شده است؟! شما که می گویید صحابه پس از سقیفه به خانه وی هجوم بردند و آنجا را آتش زدند و حتی همسر وی را نیز به شهادت رساندند!! خوب با این تفاسیر معلوم می شود ایشان به هر حال اقدام به قتل وی می کرده اند، بنابراین آیا بهتر نبود که خود امام در سقیفه حاضر می شد و لااقل از حق خود دفاع می نمود تا حجت بر همگان تمام شود؟
و چنانچه شما عدم بیعت با ابوبکر را عامل هجوم صحابه به خانه وی و شهادت حضرت فاطمه می دانید که باز دچار تناقض می شوید، چون ما می گوییم آیا بیعت نکردن و ایستادن در برابر خلیفه و اطرافیانش از حضور در سقیفه آسانتر بوده است؟!! آیا حضرت علی در سقیفه حاضر نمی شود و از علم غیب خود نیز استفاده نمی کند و حتی نائب خود را بدانجا نمی فرستد، ولی از آن طرف تا جایی پیش می رود و مقاومت می کند که خانه اش را به آتش می کشند و همسرش را هم می کشند؟!!

(آیا اینها نزد شما معقول و منطقی هستند؟! پس می بایست به عقل شما شک کرد.) یا می بینیم که مراجع رافضی بجای پاسخ مستقیم به اصل سوال می روند سراغ موارد دیگری همچون اینکه:(آیا در این مطلب فکر کرده اید که چرا در شورای سقیفه بنی ساعده به علی علیه السلام خبر ندادند و از آن حضرت طلب مشورت نکردند؟ آیا غیر از این است که می خواستند حق مسلم آن حضرت را غصب کنند؟
و چرا حرمت پیامبر صلی الله علیه وسلم را حفظ نکردند در حالیکه جنازه مبارک پیامبر صلی الله علیه وسلم به خاک سپرده نشده بود، اهل بیت آن حضرت را رها کردند و دنبال مقام و ریاست و هواهای خود رفتند؟)

در پاسخ باید گفت: جواب سوال ما چه شد؟ فعلا سوال پیرامون عدم حضور حضرت علی در سقیفه و عدم استفاده از غیب است؟ و چطور حضرات ابوبکر و عمر(که فاقد علم غیب بوده اند و همانجا کنار علی بودند) توانستند آنجا حاضر شوند، ولی حضرت علی نتوانست؟ (و البته همه اینها در اصل سوال آمده، ولی متاسفانه مراجع رافضی هنگام پاسخ به روی مبارک نمی آورند.)

و اینکه می گویید چرا اهل بیت را رها کردند و دنبال مقام و ریاست رفتند؟ باید گفت اینها زاییده ذهن مشوش و بیمار شماست که چون برای اهل بیت مقامی الهی قائل شده اید، اینگونه قضاوت می کنید و مگر ایشان اهل بیت را وسط بیابان رها کردند یا در میان دشمنان با شمشیرهای برهنه رها کردند؟ و مگر در آن زمان کسی برای عمر و ابوبکر نامه دعوت فرستاد؟

خود شما دائما به احادیثی استناد می کنید که مسلمان نباید یک شب را بدون امام باشد و بودن امام و رهبر را از واجب ترین واجبات می دانید، ولی همانطور که گفتم چون ذهنی گمراه دارید این امام را من عندالله و از اهل بیت می دانید و می گویید چرا اهل بیت را رها کردند و خودشان برای ریاست رفتند؟ باید گفت ما نیز انتصاب خلیفه توسط شورای مسلمین را بسیار ضروری می دانیم و به همین خاطر حضور فوری صحابه پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه وسلم را بخوبی درک می کنیم که البته اینها برای شما قابل درک نیست، چون پایه عقاید خود را اشتباه و بر مبنایی دروغ و کج گذاشته اید.

رضا;774031 نوشت:
چنانچه به علما و مراجع رافضی بگویی چرا حضرت علی علیه السلام در سقیفه حاضر نشد تا از حق خود دفاع کند؟

در پاسخ می گویند که حضرت علی مشغول تدفین و غسل دادن پیامبر اسلام بوده و داشته به وصیت ایشان عمل می نموده و بنابراین نتوانسته در سقیفه بنی ساعده حاضر شود(و در معقول ترین حالات می گویند ایشان نمی دانستند، که در این صورت مساله علم غیب و سایر قضایا پیش می آید!)

اولا: بله حضرت علی علیه السلام مشغول غسل پیامبر صلی الله علیه واله وسلم بودند. چرا که حضرت علی علیه السلام برای حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم ارزش قائل بودند ایشان همچون کسانی نبودند که پیامبرصلی الله علیه واله وسلم بفرماید لعن الله من تخلف جیش اسامه ولی اهمیت نداده و برگردند. ایشان از کسانی نبودند که به پیامبرصلی الله علیه واله وسلم بگویند ان الرجل لیهجر. ایشان از کسانی نبودند در صلح حدیبیه به پیامبری حضرت محمدصلی الله علیه واله وسلم شک کنند. ایشان از کسانی نبودند که در جنگ بدر همانند ابابکر به پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بگوید به خدا توهین مکن(1)
بله پیامبر صلی الله علیه واله وسلم و پیکر مطهرشان از هر چیز مهمتر بود. و باید به دیگران گفت که چرا پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را دفن نکرده به سراغ جنگ و دعوای خلافت رفتند نه اینکه به کسی که احترام گذاشته بگویند چرا تو نیز بی احترامی نکردی؟؟؟!!!!!
ثانیا: کسانی که از عشرتک الاقربین و دستور پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نسبت به وصایت خبر داشتند، کسانی که از حدیث ولایت و بخشیدن خاتم و دستور قرآن نسبت به جانشینی پیامبرصلی الله علیه واله وسلم خبر داشتند. کسانی که غدیر را دیده بودند زیر پا گذاشته بودند با این حال در سقیفه به جنگ و دعوا برای خلافت می پرداختند آیا برفرض حضور حضرت علی علیه السلام حاضر می شدند خلافت را به ایشان تحویل دهند، کسانی که به سخن و دستور خدا و رسول خدا بی احترامی کرده و آن را نادیده گرفته بودند اگر حضرت علی علیه السلام به سقیفه هم می رفت اوضاع فرق نمی کرد یعنی آنان کار خود را می کردند و نهایت باید حضرت همان مصلحت اندیشی و سکوت را پیشه خود قرار می دادند که با عدم حضور در سقیفه انجام دادند پس رفتن و نرفتن ایشان فرقی نمی کرد و مصادره کنندگان خلافت حاضر بودند هر چیز را زیر پای خود بگذارند.
ثالثا: در سقیفه بحث و جدل احسن نبود، مذاکره و مبارزه علمی نبود هنگام بیعت با اَبُوبَکْر در سَقِیفَة نزدیک بود سَعْد بْنِ عُبَادَة کشته شود و به نقل بُخاری به سوی سَعْد هجوم برده می‌شود. در این هنگام یکی از یاران سَعْد می‌گوید: «مراقب سَعْد باشید که لهش نکنید! (به نقل بُخاری: سَعْد را کشتید!)» و عمر می‌گوید: «او را بکشید، خدا او را بکشد!» (2)

به نقل طَبَری عمر بالای سر سَعْد می‌ایستد و می‌گوید: «سعی داشتم آن گونه تو را له کنم که اعضایت از هم بپاشد!» و سَعْد ریش عمر را می‌گیرد و می‌گوید: «اگر فقط یک مو از ریشم بکَنی، بر نمی‌گردی مگر این که دندان سالم در دهانت نیست!» و بعد می‌گوید: «(اگر می‌توانستم) تو را به همان قومی که در میانشان بودی و تبعیت می‌کردی امّا مورد تبعیت نبودی، ملحق می‌کردم.» پس از آن حُباب بْنِ مُنْذِر رو به انصار می‌گوید: «اگر بخواهیم اینها را از مدینه بیرون می‌کنیم.» عمر پاسخ می‌دهد: «در آن صورت خدا تو را بکشد.» و حُباب بْنِ مُنْذِر هم در جواب او می‌گوید: «بلکه خودت کشته شوی!» (3)

با این احوال اگر حضرت علی علیه السلام در آنجا حضور می یافت، همان کسانی که خطاب به انصار حدیثی آوردند که خلافت از آن قریش است و به حضرت علی علیه السلام بعدا گفتند پیامبر فرموده پیامبری و خلافت در یک خانواده جمع نمی شود. این حدیث را نیز در همان سقیفه خرج می کردند و برای بعد نمی گذاشتند حضرت علی علیه السلام یا مجبور به صبر بود به همان دلیلی که به سقیفه نیامده مجبور به صبر شد یا باید مقابله می کرد که علاوه بر محذوریت های موجود که ایشان را به صبر مجبور کرد این محذوریت نیز اضافه می شد که دشمنان اسلام، یهودیان، مشرکین تازه به دروغ مسلمان شده قریش و منافقین می گفتند ببینید صحابه پیامبرصلی الله علیه واله وسلم برای جانشینی به جان هم افتادند
پس بهترین کار همین بود که حضرت علی علیه السلام انجام داد یعنی هم مانند دیگران بی احترامی به پیکر مطهر پیامبرصلی الله علیه واله وسلم نکرد و هم در درگیری موارد نشد که نتیجه آن معلوم بود و فقط زبان منافقین و دیگر دشمنان اسلام را دراز می کرد.
1. تاريخ‏ طبري،ج‏2،ص:448
2. صحیح بُخاری - ج 8 - ص 27 - 28،
3. تاریخ طَبَری، ج 2، ص 459

رضا;774031 نوشت:
چرا حسین حج خود را رها کرد و آنرا نیمه تمام گذاشت تا به دعوت مردم کوفه به آنجا برود و به زعم شما خلافت الهی خود را از یزید غاصب پس بگیرد؟!!

امام حسین علیه السلام از ابتدا نیت عمره کرده بود نه حج واجب
از امام صادق علیه السلام درباره کسی سؤال شد که در ماه‌های حج، عمره مفرده به‌جا آورده، سپس به شهر خود بازگشته است. امام فرمود: جایز است... حسین بن علی(ع)، روزه ترویه به سوی عراق رفت؛ در حالی که به عمره مفرده محرم شده بود(1)
معاویة بن عمار گوید به امام صادق(ع) عرض کردم فرق عمره تمتع و مفرده چیست؟ امام فرمود: عمره تمتع با حج مرتبط است و کسی که عمره مفرده انجام می‌دهد هنگامی که آن را به پایان برساند، می‌تواند به هرجا که می‌خواهد برود و امام حسین(ع) در ذی الحجه عمره مفرده به‌جا آورد، سپس در روز ترویه به عراق رفت.(2)
گذشته از آن برفرض اینکه امام حسین علیه السلام ابتدا نیت حج کردند و سپس تبدیل به عمره مفرده نمودند باز تشابه این عمل ایشان و عمل حضرت علی علیه السلام است
با توجه به اینکه یزید قصد داشت امام حسین علیه السلام را در ایام حج ترور نماید امام حسین علیه السلام برای اینکه خونش بدون ثمر ریخته نشود از مکه بیرون آمد و به جایی رفت که خویش ثمر داشته باشد
حضرت علی علیه السلام نیز به جایی نرفت که در صورت به شهادت رسیدن خونش ثمری نداشته باشد و مانند سعدبن عباده بگویند با خلیفه مخالفت کرد و اجنه او را کشتند.
حرکت امام از مکه به کوفه در روز ترویه برای بسیاری ایجاد سؤال کرد و آنان از حضرت علت این کار را پرسیدند، از جمله ابن عباس، که حضرت فرمود: «کشته شدن در مکانى دیگر براى من دوست داشتنى‏تر از کشته شدن در مکّه است».(3)
نیز به عبداللَّه بن زبیر فرمود: «به خداوند سوگند! اگر یک وجب خارج از مکّه کشته شوم، براى من دوست داشتنى‏تر است تا آن که داخل مکّه کشته شوم. به خداوند سوگند! اگر به لانه‏اى پناه برم، مرا از آن بیرون خواهند کشید تا آن چه را از من مى‏خواهند، به دست آورند».(4)
نیز به برادرش محمد حنفیه، به صراحت از ترور خویش توسط یزید در محدوده حرم امن الهى سخن به میان آورد .(5) در بعضى از متون به صراحت آمده که یزید، عده‏اى را با سلاح‏هاى فراوان براى ترور امام به مکّه فرستاد.(6)
ج) هتک حرمت حرم: اگر امام در حرم الهی (مکه) کشته می‌شد، حرمت حرم شکسته می‌شد، گرچه در این میان گناه بزرگ از آن قاتلان و جنایتکاران اموى باشد. حضرت این مطلب را در برخورد با عبداللَّه بن زبیر به صراحت بیان مى‏دارد.(7)

1.کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۴۵. طوسی، الاستبصار، ج۲، ص۳۲۷.
2.کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۳۵، طوسی، الاستبصار، ج۲، ص۳۲۸.
3- ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 8، ص 159.
4- وقعة الطف، ص 152.
5- سید بن طاووس، لهوف، ص 82..
6- همان،ص82.
7 - ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 546.

رضا;774031 نوشت:
به عقیده رافضیان، حضرت علی علیه السلام مجهز به علم غیب بوده و بنابراین به راحتی و از قبل می توانسته متوجه توطئه صحابه شود و با تدبیری هوشمندانه و با استفاده از امدادهای غیبی و علم بی نهایت ولایت و کمک فرشتگان و کرامات و معجزات بیشمار و داشتن علوم گذشته و آینده، جلوی غصب خلافت الهی در سقیفه را بگیرد و چنانچه علمای رافضی طبق معمول بگویند که امام، همه جا به علم غیب خود رجوع نمی کند!!(یک طنز عجیب!) در پاسخ می گوئیم می شود بفرمائید چه جایی مهمتر از اینجا می باشد؟!!

بله می دانستند و می دانستد که رفتنشان ثمری ندارد زیرا طرف مقابل آنقدر وقیح است که کار را به جنگ می کشاند و نهایت همان صبری را باید انجام دهند که با نرفتن به سقیفه انجام دادند.
رفتن به سقیفه ثمری نداشت که ضرر هم داشت و در پستهای قبلی عرض شد.

رضا;774031 نوشت:
چطور امام زمان شما در وسط بیابان برای یک نفر شیعه ظاهر می شود؟!! و یا امامان دیگر برای یک نفر شیعه انواع کارها و معجزات عجیب را انجام می دهند؟!!
ولی در جایی به این مهمی که خلافت برای همیشه غصب می شده و باعث فجایعی چون عاشورا و شهادت امامان و گمراهی امت اسلامی می شده، می بینیم که حضرت علی علیه السلام از علم خود استفاده نکرده؟!!

می توان چون از علم غیب استفاده کردند به سقیفه نرفتند نرفتند. در پستهای قبل توضح داده شد.

رضا;774031 نوشت:
(یا می بینیم که مراجع رافضی می گویند: پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز در دوران رسالت خود می توانست سلامت فرزند خویش ابراهیم را باز گرداند ولی هرگز از سلاحهایی چون اعجاز و دعای مستجاب و آگاهی غیبی استفاده ننمود!!)

از دغل بازی های بحث این است که خود جوابی آبکی به شبهه بدهی و خود آن را رد کنی
کسی چنین ادعایی نکرده ولی اگر ما بخواهیم از اینگونه سخنان بگوییم بهتر از این هم هست

رضا;774031 نوشت:
شما که می گویید صحابه پس از سقیفه به خانه وی هجوم بردند و آنجا را آتش زدند و حتی همسر وی را نیز به شهادت رساندند!! خوب با این تفاسیر معلوم می شود ایشان به هر حال اقدام به قتل وی می کرده اند، بنابراین آیا بهتر نبود که خود امام در سقیفه حاضر می شد و لااقل از حق خود دفاع می نمود تا حجت بر همگان تمام شود؟

نه خیر اقدام به قتل نکردند زیرا حضرت علی علیه السلام بنا بر وصیت پیامبرصلی الله علیه واله وسلم بحران را طوری مدیریت کردند که برای اسلام خطر نابودی در پیش نداشته باشد اگر در سقیفه نیز حاضر می شدند همین کار را باید می کردند.
حجت نیز بارها بر همگان تمام شده بود در عشرتک الاقربین، در هنگام نزول آیه ولایت، در حدیث منزلت در جنگ تبوک، در خیبر و نهایتا در غدیر حجتی نمانده بود که تمام نشده باشد.

رضا;774031 نوشت:
و چنانچه شما عدم بیعت با ابوبکر را عامل هجوم صحابه به خانه وی و شهادت حضرت فاطمه می دانید که باز دچار تناقض می شوید، چون ما می گوییم آیا بیعت نکردن و ایستادن در برابر خلیفه و اطرافیانش از حضور در سقیفه آسانتر بوده است؟!! آیا حضرت علی در سقیفه حاضر نمی شود و از علم غیب خود نیز استفاده نمی کند و حتی نائب خود را بدانجا نمی فرستد، ولی از آن طرف تا جایی پیش می رود و مقاومت می کند که خانه اش را به آتش می کشند و همسرش را هم می کشند؟!!

شرکت در سقیفه یعنی شروع جنگ
مقابله در هنگام تهاجم و پافشاری بر عدم بیعت یعنی دفاع
فرق است بین دفاع و جنگ
مثلا ما تا جا دارد با عربستان مدارا می کنیم اما اگر حمله کرد تا اندازه توان دفاع می کنیم البته همین دفاع نیز ممکن است بنا بر مصالحی به کمترین درجه خود بوده باشد مانند حضرت علی علیه السلام که در دفاع فقط بیعت نکردند اما دست به شمشیر هم نبردند اسلام به خطر نیفتد.

رضا;774031 نوشت:
فعلا سوال پیرامون عدم حضور حضرت علی در سقیفه و عدم استفاده از غیب است؟

عدم حضور در سقیفه: بی ثمر بود بود در پستهای قبل توضیح داده شد
عدم استفاده از علم غیب: اتفاقا استفاده شد چون می دانستند که بی ثمر است نرفتند.

رضا;774031 نوشت:
چطور حضرات ابوبکر و عمر(که فاقد علم غیب بوده اند و همانجا کنار علی بودند) توانستند آنجا حاضر شوند، ولی حضرت علی نتوانست؟

چون آنان از قبل برنامه داشتند
درباره پیامبر صلی الله گفتند ان الرجل لیهجر(این مرد هذیان می گویند) تا به مقصود خود برسند
پیامبرصلی الله علیه واله وسلم به آنان گفتند به جیش اسامه بروید و حتی گفتند خدا لعنت کند کسانی که از جیش اسامه تخلف می کنند تا هنگام رحلت آنان در مدینه نباشند اما آنان دستور پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را نادیده گرفتند
آنان برای انصار حدیث آماده کردند که جانشینی پیامبرصلی الله علیه واله وسلم از قریش است
آنان برای حضرت علی علیه السلام حدیث آماده کرده بودند که پیامبری و خلافت در یک جا جمع نمی شود
آنان برای غصب فدک حدیث آماده کرده بودند که پیامبران ارث نمی گذارند
آنان برای ایجاد حکومت نظامی از بیرون از مدینه قبیله بنی اسلم را آورده بودند
آنان به پیکر مطهر حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم اهانت کرده در غسل آماده نشدند
آنان آماده بودند و برنامه ریزی کرده بودند نه از زمان رحلت پیامبرصلی الله علیه واله وسلم بلکه از غدیر به بعد

رضا;774031 نوشت:
مگر در آن زمان کسی برای عمر و ابوبکر نامه دعوت فرستاد؟

آنان مترصد بودند. برنامه داشتند، برنامه ریزی کرده بودند و ....
رضا;774031 نوشت:
خود شما دائما به احادیثی استناد می کنید که مسلمان نباید یک شب را بدون امام باشد و بودن امام و رهبر را از واجب ترین واجبات می دانید، ولی همانطور که گفتم چون ذهنی گمراه دارید این امام را من عندالله و از اهل بیت می دانید و می گویید چرا اهل بیت را رها کردند و خودشان برای ریاست رفتند؟ باید گفت ما نیز انتصاب خلیفه توسط شورای مسلمین را بسیار ضروری می دانیم و به همین خاطر حضور فوری صحابه پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه وسلم را بخوبی درک می کنیم که البته اینها برای شما قابل درک نیست، چون پایه عقاید خود را اشتباه و بر مبنایی دروغ و کج گذاشته اید.

پس چرا بعد از قتل عمر بن خطاب چند روزی طول کشید تا خلیفه توسط شورای شش نفره تعیین شود ؟
راستی چرا با آنکه به حضرت علی علیه السلام گفتند پیامبرصلی الله علیه واله وسلم فرموده پیامبری و خلافت در یک خانواده جمع نمی شود باز عمر با فراموش کردن این حدیث جعلی حضرت علی علیه السلام را در شورا قرار داد؟ نکند علم غیب داشت که خلافت به حضرت علی علیه السلام نخواهد رسید نه نمی تواند علم غیب داشته باشد چون شما علم غیب را قبول ندارید. نکند عمر طوری شورا را چینش کرده بود که خلافت به حضرت علی علیه السلام نرسد که در این صورت هزار علامت سوال باید در مقابل وی قرار داد
راستی چرا حضرت علی علیه السلام در شورا حاضر به قبول تبعیت از سنت شیخین نشد؟

نیز در جواب سوالات مربوط به سقیفه این نکته جالب است توجه کنید:
يکي از علماي بزرگ مصر به نام محمود ابو ريّه، اين قضايا را مفصّل آورده است و در کتاب حياة الخليفة عمر بن الخطاب از کتاب علي و ما لقيه من صحابة الرسول، صفحه 373 نقل کرده است و کتاب مع رجال الفکر في القاهرة آورده است و مي‌گويد:

قضاياي سقيفه بني ساعده، يک قضيه اتفاقي و ناگهاني نبود و خلافت ابوبکر چيزي نبود که محصول گفتار چند دقيقه يا چند ساعتِ تعداد اندکي از مهاجرين و انصار باشد:

و إنما كان وليد مؤامرات سرّية مبرمة حيكت أصولها و ربت أطرافها، بكل عناية و إحكام و إن أبطال هذه المؤامرة: أبو بكر، عمر بن الخطاب، أبو عبيدة بن الجراح و من أنصار هذا الحزب: عائشة و حفصة.(1)
بلکه اين قضيه سقيفه، يک توطئه سري و مخفي بود و تمام مقدماتش از اول فراهم شده بود و تمام زمينه‌هايش به صورت محکم و حساب شده، برداشته شده بود. قهرمانان اين توطئه اينان بودند: ابوبکر و عمر بن خطاب و ابو عبيده و پشتيباني اين قضيه به عهده عايشه و حفصه بوده است.(1)
طبری این چنین گزارش می کند :
رسول الله صلی الله علیه وآله از دنیا رفت و ابوبکر به همراه گروهی از اهل مدینه به خانه پیامبر آمد و پارچه را صورت پیامبر برداشت و ایشان را بوسید و گفت : پدر و مادرم به فدایت ! در زندگی و مرگ پاکیزه بود ! به خدای کعبه قسم که محمد از دنیا رفت ! راوی می گوید : سپس به سمت منبر رسول الله صلی الله علیه وآله رفت و عمر را یافت که مردم را تهدید می کند و می گفت : پيامبر خداى زنده است و نمرده است، مى‏ آيد و دست و پاى شايعه ‏سازان را مى‏ برد و گردنشان را مى‏ زند و بر دارشان مى‏ كند .
ابوبکر شروع به سخن کرد و گفت : خاموش باش ! ولی عمر خاموش نماند و ابوبکر شروع به سخن کرد و گفت : خدا عز و جل به پيامبر خويش گفت:
«قطعاً تو خواهى مُرد، و آنان [نيز] خواهند مُرد؛ آنگاه شما روز رستاخيز در پيشگاه پروردگارتان مشاجره مى ‏كنيد» و «هر كه محمد را مى ‏پرستيد، خدايى كه مى‏پرستيد مرد و هر كه خداى بى شريك را مى‏ پرستيد، خدا زنده و نمردنيست.»

راوی گفت: كسانى از اصحاب محمد را ديديم كه قسم مى‏ خوردند كه نمى‏دانستيم اين دو آيه نازل شده تا وقتى ابو بكر آنرا بخواند. در همان وقت يكى دوان بيامد و گفت: «انصار زير سايبان بنى ساعده فراهم آمده ‏اند كه با يكى از خودشان بيعت كنند و مى‏ گويند: يك امير از ما و يك امير از قريش.» گويد: ابو بكر و عمر سوى آنها رفتند و همديگر را مى‏ كشيدند تا آنجا رسيدند.

عمر خواست سخن آغاز كند، ابو بكر او را از سخن منع كرد و عمر گفت: «در يك روز دو بار نافرمانى خليفه پيامبر خدا نمى‏ كنم.»آنگاه ابو بكر سخن آغاز كرد و هر آيه كه درباره انصار نازل شده بود و هر- حديث كه پيامبر گفته بود بر زبان راند.(1)
عمر بن خطاب قبل از بیعت عامه و اجماع و این قصه ها ، ابوبکر را بعنوان خلیفه رسول الله میداند ! وی از کجا میداند که چه کسی قرار است خلیفه بشود ؟ مگر بحث جانشینی پیامبر در نزد اهل تسنن بر اساس شورا نیست و معتقد به بیعت عامه نیستند پس عمر از کجا می داند که قرار است ابوبکر خلیفه بشود ؟!

1. مع رجال الفكر للسيد مرتضى الرضوي، ج2، ص106 - من حياة الخليفة عمر بن الخطاب لعبد الرحمن أحمد البكري، ص.181
2. تاريخ الطبري،تاريخ الرسل والملوك، وصلة تاريخ الطبري ، ج 3 ص 202 - 203 ، المؤلف: محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب الآملي، أبو جعفر الطبري (المتوفى: 310هـ) ، (صلة تاريخ الطبري لعريب بن سعد القرطبي، المتوفى: 369هـ) ، الناشر: دار التراث - بيروت ، الطبعة: الثانية - 1387 هـ

اساسا سقیفه یک تخلف بزرگ تاریخی است.
چرا حضرت علی باید در آن وارد می شد؟
چرا ابوبکر و عمر و ابوعبیده در سقیفه حاضر شدند و در لشکر اسامه که پیامبر اکرم امر فرموده بود حاضر نشدند؟ آیا این اجتهاد در مقابل نص نیست؟
چرا دیگر اصحاب پیامبر مانند عباس عموی پیامبر، جابر، حذیفه، سلمان، عبدالله بن عباس و ... در سقیفه حضور نیافتند؟
اساسا تشکیل سقیفه یک خطا بود چرا حضرت علی می بایست در آن حضور پیدا کند؟ آیا در این صورت تایید کار خلاف آنها نبود؟
بر فرض (نادیده گرفتن تعیین امام علی توسط پیامبر اکرم) آیا راه بهتری وجود نداشت برای تعیین خلیفه؟
آیا سقیفه معنای واقعی دموکراسی و رفراندوم بود؟
چرا در مسجد جمع نشدند و همه بزرگان صحابه را دعوت نکردند؟
به نظر حضور اینان در سقیفه خود حکایت از تخلف و نگرانی و ترس دارد، نگرانی و ترس از اینکه نکند آنچه پیامبر اکرم در مورد جانشینی امام علی فرموده اتفاق بیفتد؛ پس باید هر چه زودتر کاری کرد، لذا در سقیفه این اجتماع ناقص شکل گرفت و اگر اینچنین نبود چرا این اجمتاع در مسجد و با حضور همه صحابه پیامبر انجام نشد چرا فقط سه چهار نفر از مهاجرین؟ آنان چه حقی و چه اولویتی داشتند؟
آیا جز این است که سقیفه یک تجمع نامشروع سیاسی از پیش طراحی شده است که دنبال اهداف خاص خود بودند؟
عدم حضور حضرت علی در این اجتماع شیطانی، نشان از بصیرت اوست.
و همانطور که کارشناس گرامی عماد عزیر گفتند: بر فرض حضور امام علی (علیه السلام) در سقیفه تاثیری در نتیجه ایجاد نمی شد بلکه اوضاع بدتر از آنچه شد می شد.
و السلام علی من اتبع الهدی

سوال ششم:

در سوره مائده آیه۶۷ خطاب به پیامبرصلی الله علیه وسلم آمده که پیام نازل شده را ابلاغ کن و خداوند ترا از گزند مردم نگاه می دارد. روافض معتقدند که مطلب مورد نظر در واقع همان خلافت الهی حضرت علی بوده است، پس چرا در جریان حدیث قرطاس(قلم و دوات) که علمای رافضی شدیدا معتقدند پیامبرصلی الله علیه وسلم قصد داشته خلافت علی را کتابت کند و عمر مانع اینکار شده، پس در آنجا نیز پیامبر باید این مطلب را ابلاغ می کرده و از گزند اطرافیان نمی ترسیده چون خداوند، حفظش می کرده است، پس چرا دائم می گویید که عمر و صحابه کودتا کرده بودند و متوجه شده بودند که پیامبر قصد دارد خلافت علی را کتابت کند و به همین خاطر مانع او شدند!!
پیامبر باید مطلب را در جلوی همه و براحتی و بی هیچ ترسی بیان می کرده، چون گزندی به او نمی رسیده است.

در پاسخ به این سوال علمای رافضی می گویند که آن آیه مربوط به غدیر خم بوده است و ربطی به حدیث قرطاس ندارد!!
در پاسخ می گوییم: که آیه بطور کلی و صریحا گفته که مطلب را ابلاغ کن و از مردم نترس و تبلیغ دستور و امر مهم الهی می بایست همه جا صورت بگیرد و چطور در غدیر جلوی صد هزار نفر صورت گرفته ولی در حدیث قرطاس در برابر چند نفر سکوت اختیار شده است؟!!
و چنانچه گفتن این دستور در بستر بیماری(یعنی حدیث قرطاس) لازم نبود که اصلا از همان ابتدا پیامبر به سراغ این موضوع نمی رفت، نه اینکه ابتدا بگوید آنرا ابلاغ می کنم ولی سپس سکوت کرده و منصرف شود.
اگر هم به زعم شما به خاطر سخن عمر و گزند اطرافیان بوده، پس می بایست به این آیه عمل می نموده و از گزند مردم نمی ترسیده و مطلب را ابلاغ می کرده است.
این استدلال شما مانند این است که بگوییم در قرآن خداوند فرموده که آیات ما را برای مردم ابلاغ کن ولی این مربوط به همان زمان نزول آیه در همان وقت بوده و پیامبر اسلام می توانسته در جاهای دیگر، آیات الهی را ابلاغ نکند!!
آیا این مضحک نیست؟؟!!

رضا;774917 نوشت:
در سوره مائده آیه۶۷ خطاب به پیامبرصلی الله علیه وسلم آمده که پیام نازل شده را ابلاغ کن و خداوند ترا از گزند مردم نگاه می دارد. روافض معتقدند که مطلب مورد نظر در واقع همان خلافت الهی حضرت علی بوده است، پس چرا در جریان حدیث قرطاس(قلم و دوات) که علمای رافضی شدیدا معتقدند پیامبرصلی الله علیه وسلم قصد داشته خلافت علی را کتابت کند و عمر مانع اینکار شده، پس در آنجا نیز پیامبر باید این مطلب را ابلاغ می کرده و از گزند اطرافیان نمی ترسیده چون خداوند، حفظش می کرده است،

اگر عناد و لجاجت نباشد با کمی دقت مشخص می شود که این سخن درست نیست.

خداوند در جریان غدیر فرمود یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک فان لم تفعل فما بلغت رسالته، والله یعصمک من الناس(ای رسول آنچه به تو نازل شد ابلاغ کن، اگر ابلاغ نکرده، به معنای آن است که رسالتت را ابلاغ نکرده ای، خداوند ترا از شر مردم ایمن می دارد)

پیامبرصلی الله علیه واله وسلم نیز به این فرمایش عمل کردند و شر مردم را نادیده گرفته و اعلام نمودند

بر پایه ی همین فرمایش خداوند، چون پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم دیدند که خداوند ایشان را حفظ می کند اقدام به نوشتن کردند اما عمر مانع از نوشتن شد. نه اینکه ضربه ای به ایشان زد
اما چرا عمر توانست مانع شود. این همان کودتا و برنامه ریزی از قبل بر می گردد وقتی دو همسر پیامبرصلی الله علیه واله وسلم تمام قد با عمر همراهند، وقتی عمر و ابابکرنیز خود از جایگاه اجتماعی بالایی به دلیل صحابه بودن رابطه نسبی با پیامبرصلی الله علیه وآله بر خوردارند ادامه بحث و پافشاری پیامبرصلی الله علیه واله وسلم در کتابت باعث بی احترامی بیشتر به پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را داشت وقتی مردی چنین وقیحانه می گوید این مرد هزیان می گوید، اگر ادامه پیدا کند بدتر از این بر زبانش جاری خواهد شد.
البته نگاه دیگری نیز می توان به این قضیه داشت و آن اینکه: در جریان آیه ابلاغ خداوند به پیامبرصلی الله علیه واله وسلم دستور می دهد در اینجا یعنی غدیر ولایت حضرت علی علیه السلام را اعلام کن و من تو را از شر مردم حفظ می کنم و حضرت نیز اعلام کرد و خداوند نیز حفظ کرد و اعلام و ابلاغ تمام شد
اما مخالفان که در آنجا نتواستند کاری کنند توطئه را شروع کرده و تا رحلت پیامبر صلی الله علیه واله وسلم ادامه دادند پیامبرصلی الله علیه واله وسلم نیز جیش اسامه را تدارک دیدند تا مخالفان هنگام رحلت بیرون مدینه باشند. اما مخالفان تخطی کرده و به دستور پیامبرصلی الله علیه واله وسلم گوش نکردند به مدینه باز گشتند تا برنامه های پی ریزی شده خود را به مرحله اجرا بگذارند.

رضا;774917 نوشت:
و چنانچه گفتن این دستور در بستر بیماری(یعنی حدیث قرطاس) لازم نبود که اصلا از همان ابتدا پیامبر به سراغ این موضوع نمی رفت، نه اینکه ابتدا بگوید آنرا ابلاغ می کنم ولی سپس سکوت کرده و منصرف شود.

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم دیدند اینان بر کودتا مصممند لذا گفتند قلم و دوات بیاورید تا بنویسم، باز می دانستند که نوشتن عملی نخواهد شد اما همین مانع شدن از نوشتن توسط عمر و جمله او برای آیندگان می تواند سرنخی به حقیقت باشد. و کسانی نگویند که چرا پیامبرصلی الله علیه واله و سلم امری به این بزرگی را ننوشت بلکه ببینند می خواست بنویسد اما نگذاشتند.

به هر حال اشکال اینکه علمای شیعه حدیث قرطاس را بیان می کنند وارد نیست و جالب اینجا است نه تنها علمای شیعه بلکه در برخی کتابهای اهل سنت مخصوصا کتابهای معتبر با عبارات مختلف جریان حدیث قرطاس آمده است.
اما خوب است طرف مقابل هم جواب دهد
اگر در آیه ابلاغ ،منظور ولایت علی نبوده پس چه بوده است؟ چه چیز اینقدر مهم بوده که خداوند فرموده نترس بگو من ترا از شر مردم در امان می دارم، آیات حج؟ آیات نجاست گوشت خوک؟!!!!
در اینکه جریان حدیث قرطاس قطعی است شکی نیست چون در منابع معتبر فریقین آمده است حال طرف مقابل جواب دهد اگر منظور کتابت جانشینی نبوده پیامبرصلی الله علیه واله وسلم چه چیزی را می خواسته اند بنویسد؟ چرا عمر مانع شده است؟ آیا اگر منظور نوشتن امور جزئی بود عمر می گفتن ان الرجل لیهجر یا قد غلب علیه الوجع؟
بنده از اعتماد به نفس طرف مقابل تعجب می کنم با با نداشته داشته های متقن ما را به باد انتقاد گرفته است آنهم با ادبیات خارج از حریم دین مبین اسلام

رضا;774917 نوشت:
این استدلال شما مانند این است که بگوییم در قرآن خداوند فرموده که آیات ما را برای مردم ابلاغ کن ولی این مربوط به همان زمان نزول آیه در همان وقت بوده و پیامبر اسلام می توانسته در جاهای دیگر، آیات الهی را ابلاغ نکند!
آیا این مضحک نیست؟؟!!

با این حساب پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم باید دعوت پنهانی نداشته باشند
عشیرتک الاقربین نیز بی معنا می شود
راستی بحث امر به دعوت از عشیرتک الاقربین مختص به زمان نزول بوده یا تمام دورانها
طبیعی است که این امر مختص به زمان نزول بوده است نه تمام دورانها، در تمام دورانها نیز اقربا دعوت به اسلام می شدند اما اینکه آنها را در خانه دعوت کن جز آنها کسی نباشد همه از بنی هاشم باشند مختص به زمان نزول همین ایه است نه تمام دوران رسالت
پس می شود گفت بعضی از آیات مختص زمان نزول هستند نه تمام زمانها
مگر اینکه بگویم در آیه عشیرتک الاقربین پیامبر صلی الله علیه واله وسلم روزی چند بار اقوام را دعوت می کرد و به این ایه عمل می کرد؟؟!!!


سلام

شناخت معنی کلمات در زمان صدور ، اساس فهم موضوعات است .

جریان یهود که قصد تحریف دین اسلام را داشتند در اواخر عمر حضرت رسول ص با نقشه های منسجم عملیات یهودیسازی دین را بخوبی اجرا نمودند که رکن ان در کنار زدن امیر المومنین ع از رهبری جامعه اسلامی بود :

کلینی، علی بن ابراهیم قمی و شیخ صدوق رحمهم الله اورده اند که در روز غدیر خم وقتی پیامبر دستان علی ع را به عنوان جانشین بالا بردابوبکر وعمر وسالم مولی حذیفه گفتند به ان دو نگاه کنید که چشمانشان مانند #دیوانه هاست که آیه « وان یکاد الذین کفروا....» در مذمت انان نازل شد !!!!

محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن الحجال، عن عبدالصمد بن بشير، عن حسان الجمال قال: حملت أبا عبدالله عليه السلام من المدينة إلى مكة فلما انتهينا إلى مسجد الغدير نظرإلى ميسرة المسجد فقال: ذلك موضع قدم رسول الله صلى الله عليه وآله حيث قال: من كنت مولاه فعلي مولاه ثم نظر إلى الجانب الآخر فقال: ذلك موضع فسطاط أبي فلان وفلان و

سالم مولى أبي حذيفة وأبي عبيدة الجراح فلما أن رأوه رافعا يديه قال بعضهم لبعض: انظروا إلى عينيه تدور كانهما عينا مجنون فنزل جبرئيل عليه السلام بهذه الآية: " وإن يكاد الذين كفروا ليزلقونك بأبصارهم لما سمعوا الذكر ويقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذكر للعالمين .کافی

کلینی، سلیم بن قیس هلالی و ابوالصلاح حلبی سالم مولی ابی حذیفه را در جریان صحیفه ملعونه دخیل میدانند که هم قسم شدند پس از رحلت پیامبر، خلافت به بنی هاشم نرسد و نوشته ای را تنظیم کردخ در #کعبه دفن نمودند...

اين روايت بخاري و ....دليل محكمي بر غصب حق خلافت وامامت مولا عليست چرا که عباس بخوبی از اوضاع و احوال انروزها میدانست که #منافقین حسود هیچگاه اجازه نخواهند داد که امام علی ع خلیفه و امام مسلمین شود ،هر چند كه در اخرش دستهاي خائن قصد تحريف داشته اند :

روز دوشنبه‌ای که رسول خدا ص در مرض موت بود، امیر المؤمنین علی بن ابی ‌طالب ع از نزد آن حضرت بیرون آمد و مردم پرسیدند: یا اباالحسن! رسول خدا چگونه است؟ فرمود: بحمد الله مرضی ندارد، عباس عموی رسول خدا ص دست علی را گرفت و به او گفت: یا علی، به خدا سوگند تو بعد از سه روز بندة عصایی (کنایه از اینکه از مقام #خلافت خود رانده‌ میشوی)، من به خدا سوگند می‌‌خورم که در چهرة رسول خدا ص علائم رحلت را می‌‌بینم چنان که آن را در چهرة همة فرزندان عبدالمطلب می‌‌شناسم، بیا باهم به خدمت رسول خدا برویم تا اگر امر خلافت از آن ماست به درستی بدانیم و اگر در غیر ماست رسول‌خدا را وادار کنیم تا مردم را دربارة ما سفارش کند. علی گفت: به خدا سوگند چنین کاری نمی‌کنم زیرا قسم به خدا، اگر ما را از امر خلافت منع کند احدی بعد از رسول خدا آن را به ما نخواهد داد»

بنص #بخاری عباس به حضرت علی ع گفت : « فأخذ العباس بيد علي ثم قال يا علي أنت عبد العصا بعد ثلاث ». «نمی دانی که پس از سه روز #خوار خواهی شد؟

چرا ؟

عبد #العصا (أي بلا عزة ولا حرمة بين الناس وهو كناية عنه و) الأمر (أي #الخلافة و)
الكتاب: الكواكب الدراري في شرح صحيح البخاري
المؤلف: محمد بن يوسف بن علي بن سعيد، شمس الدين الكرماني (المتوفى: 786هـ)

عبد العصا: " كناية عن صيرورته تابعا لغيره، يعني أن النبي - صلى الله عليه وسلم - / يموت بعد ثلاث، وتصير أنت مأمورا عليك، وهذا من قوة فراسة العباس رضي الله عنه"، لأن الأمر وقع كما قال. هذا الأمر: أي #الخلافة.
الكتاب : الفجر الساطع على الصحيح الجامع
شرح مغربي ممتع على صحيح الإمام البخاري
المؤلف : محمد الفضيل بن محمد الفاطمي الشبيهي

وفي مرسل الشعبي فلما قبض النبي -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- قال العباس لعلي: ابسط يدك أبايعك #يبايعك الناس فلم يفعل. وفي فوائد أبي الطاهر الذهلي بإسناد جيد قال عليّ: يا ليتني أطعت عباسًا يا ليتني أطعت عباسًا.

بنص آيه 74 توبه در اواخر عمر حضرت رسول ص منافقين و يهود قصد كشتن پيامبر ص را داشتند وتمسخر وتمرد و ....در 5 شنبه مصيبت بار هم فحش #هذيان به حضرتش داده بودند .... و غصب حق خلافت امام علي ع و توهین و خوار نمودن ایشان و اهل بیت ع و اتش زدن خانه وحی و ... #کربلا و غیبت امام دوازدهم چيز عجيبي نبود !


حتي در روايت ديگري از بخاري امام علي ع به ابوبكر ميگويند تو در اين امر (خلافت) بر ما #استبداد كردي !

شارحين بخاري وعلماي سني اين كلام عباس را ناشي از فراست و هوش و آينده نگري وي دانسته اند كه بخوبي با مشاهده اوضاع وخيم اواخر عمر حضرت در هجوم منافقين ويهود به رسول خدا ص و تمرد وتمسخر و شهادت وي ، جهت تحريف دينش و كنار زدن امام علي ع از رهبري جامعه اسلامي مي گويد :

ابن حجر وعيني و... نوشته اند :

قوله أنت والله بعد ثلاث عبد العصا هو كناية عمن يصير تابعا لغيره والمعنى أنه يموت بعد ثلاث وتصير أنت مأمورا عليك وهذا من قوة فراسة العباس رضي الله عنه قوله لأرى بفتح الهمزة من الاعتقاد وبضمها بمعنى الظن وهذا قاله العباس مستندا إلى التجربة.

يعني اي علي بزودي اين مردم تو را خوار وذليل و ممنوع از حقت يعني حق خلافتت ميكند !

ميگويد كه اين سخن عباس از فراست عباس بود چرا كه همانطور كه گفته بود اتفاق افتاد وحزب سقيفه حق امامت علي ع را غصب نمودند !!!!!

عبيد العصا، يقال للقوم إذا استذلوا.

ويقولون للمستذل:عبد العصا . عرب به شخصي كه ذليل ومقهور شود عبد العصا ميگويد .

ونكته بسيار جالب :

قال عبد الرزاق: فكان معمر يقول لنا: أيهما كان أصوب عندكم رأيا؟
فنقول: العباس- رضي اللَّه تبارك وتعالى عنهما- فيأبى، ثم قال: لو أن عليا- رضي اللَّه تبارك وتعالى عنه- سأله عنها فأعطاه إياها، فمنعه الناس كانوا قد كفروا.

قال عبد الرزاق فحدثت به ابن عيينة فقال: الشعبي: لو أن عليا- رضي اللَّه تبارك وتعالى عنه- سأله عنها، كان خيرا له من ماله وولده.

Download

سوال هفتم:

علمای رافضی پیرامون حدیث حوض که در کتب اهل سنت ثبت شده شلوغ بسیاری می کنند و مرتب به آن استناد می کنند.
حدیثی که در آن جهان پیامبرصلی الله علیه وسلم سراغ اصحاب خویش را می گیرد و به او می گویند: تو نمی دانی اصحاب و یارانت پس از تو چه کردند و آنها پس از تو مرتد شدند. (مسلم)(۳/۱۱۱)
سوال ما این است که چطور این حدیث مورد استناد شماست؟
مگر شما عقیده ندارید که پیامبر و امامان پس از مرگ نیز از احوال ما باخبرند و در واقع حی و حاضر و زنده اند، پس چطور در این حدیث پیامبر از یاران خودش هم بی خبر است؟
و حتی از حوادث پس از رحلت خویش اطلاعی ندارد، مگر شما به آیه شهیدان زنده اند استناد نمی کنید(آل عمران/۱۶۹) و به زیارت قبور ایشان نمی روید و ایشان را صدا نمی زنید؟
پس چرا ناگهان در اینجا عقاید خویش را فراموش می کنید؟!! مگر شما نمی گوئید: حضرت فاطمه به کسانیکه علیه او ظلم کرده بودند فرموده که شکایت شما را نزد پدرم خواهم برد، پس چطور پیامبرصلی الله علیه وسلم بی اطلاع است.

و شما از کجا متوجه شده اید که منظور از اصحاب، ابوبکر و عمر هستند؟
و از کجا فهمیدید که منظور از ارتداد غصب خلافت علی بوده؟
این خلافت الهی ادعای شماست که هنوز هم نتوانسته اید آنرا ثابت کنید. در حدیث نیز صحبتی از ابوبکر و عمر نشده که شما ایشان را عاملان اصلی فتنه و غصب خلافت به زعم خود می دانید.
در حدیث لفظ اصحابی بطور کلی بکار رفته است و نمی توان کبار صحابه و مهاجرین و انصار ابتدای اسلام را همه را با هم در این لفظ کلی جای داد و احادیث و آیات بسیار دیگری را که در فضایل ایشان می باشد نادیده گرفت و اگر بخواهیم اینگونه برخورد کنیم پس باید علی و اباذر و عمار و سلمان و خیلی دیگر از اصحاب مورد تایید شیعه را نیز شامل این حدیث کنیم.
در سوره الرحمن آیه۴۱ چنین آمده: (یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالْأَقْدَامِ)، تبهکاران از سیمایشان شناخته مى‏شوند و از پیشانى و پایشان بگیرند.
در سوره طه نیز چنین آمده: (وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَعْمَى)(طه/۱۲۴)و هر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت زندگى تنگ (و سختى) خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى‏کنیم، (قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کُنتُ بَصِیرًا)(طه/۱۲۵)مى‏گوید پروردگارا چرا مرا نابینا محشور کردى با آنکه بینا بودم، (قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنسَى)(طه/۱۲۶)،مى‏فرماید همان طور که نشانه‏هاى ما بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى امروز همان گونه فراموش مى‏شوى. 1

سوال اینجاست که پس چطور پیامبرصلی الله علیه وسلم در قیامت اصحاب مرتد خودش را از چهره آنها نمی شناسد؟!!
مگر طبق قرآن مجرمین از سیمایشان شناخته نمی شوند؟

رضا;771235 نوشت:
حضرت علی علیه السلام در پاسخ می گوید: اگر زمامداری و حکومت در آنان بود سفارش کردن در مورد آنها معنایی نداشت.

حال ما در اینجا طبق گفته خود حضرت علی می گوئیم اگر خلافت فقط منحصر به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وسلم بوده است پس چرا اینقدر پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد اهل بیت سفارش می کرده است

سلام و عرض ادب و با اجازهء اساتید محترم

در پاسخ به این مغلطهء آشکار می گویم که اگر بنا بر چنین استدلال کودکانه ای باشد ، آنگاه باید گفت:
پس اگر قرآن کریم محور و مبنای دین است و باید برای رسیدن به عاقبت خیر ، به آن تمسک بجوئیم ، پس چرا پیامبر(ص) اینقدر به قرآن کریم سفارش می کرده است؟! آیا سفارش پیامبر(ص) به خواندن ، فهم و تدبر در قرآن ، به این معنا نیست که قرآن نمیتواند در جایگاه هدایت برای ما قرار بگیرد؟ اگر قرآن برای ما نقش هدایت و تربیت داشت و ما باید پیرو آن بودیم ، پس پیامبر(ص) باید سفارش ما را به قرآن می کردند ، نه سفارش قرآن را به ما

متاسفانه تعصب کورکورانه باعث می شود که فقط به فکر تراشیدن پاسخ به شیعیان باشند و از همین رو ، میخواهند ابرویش را درست کنند میزنند چشمش را هم کور می کنند. خیلی از استدلال ها (بخوانید نغلطه ها) که اهل سنت و یا وهابیت برای پاسخ به شیعه به کار می برند ، اگر بخواهیم فرض را بر صحت آنها بگذاریم ، آن وقت چندین مبنای اصلی از دین اسلام زیر سؤال خواهد رفت ، همانطور که با قبول فرض بالا که از جانب مخالفان شیعه مطرح شده است ، تمسک به قرآن هم زیر سؤال خواهد رفت و این مطلبی هست که آنها توجهی به آن ندارند و فقط در پی تراشیدن پاسخی برای توجیه غصب خلافت هستند. خدا همه را به راه راست هدایت کند

رضا;775303 نوشت:
علمای رافضی پیرامون حدیث حوض که در کتب اهل سنت ثبت شده شلوغ بسیاری می کنند و مرتب به آن استناد می کنند.
حدیثی که در آن جهان پیامبرصلی الله علیه وسلم سراغ اصحاب خویش را می گیرد و به او می گویند: تو نمی دانی اصحاب و یارانت پس از تو چه کردند و آنها پس از تو مرتد شدند. (مسلم)(۳/۱۱۱)
سوال ما این است که چطور این حدیث مورد استناد شماست؟
مگر شما عقیده ندارید که پیامبر و امامان پس از مرگ نیز از احوال ما باخبرند و در واقع حی و حاضر و زنده اند، پس چطور در این حدیث پیامبر از یاران خودش هم بی خبر است؟
و حتی از حوادث پس از رحلت خویش اطلاعی ندارد، مگر شما به آیه شهیدان زنده اند استناد نمی کنید(آل عمران/۱۶۹) و به زیارت قبور ایشان نمی روید و ایشان را صدا نمی زنید؟
پس چرا ناگهان در اینجا عقاید خویش را فراموش می کنید؟!! مگر شما نمی گوئید: حضرت فاطمه به کسانیکه علیه او ظلم کرده بودند فرموده که شکایت شما را نزد پدرم خواهم برد، پس چطور پیامبرصلی الله علیه وسلم بی اطلاع است.

اولا: پر واضح است که استناد به بخشی از سخن خصم آنهم در مناظره به معنای قبول تمام سخنان او نیست.
این موارد بدان معنا است که ما به خصم می گوییم : ما دیدگاه شما را قبول نداریم، ما که صحیح مسلم را قبول ندارد و افکار او را می پذیریم، شما که می پذیرید مسلم نیز چنین حدیثی نقل کرده است.
در این مثال دقت کنید:
.. فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- قَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَکَ مِنَ ابْنِ أَخِیکَ وَیَطْلُبُ هَذَا مِیرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِیهَا فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- وَ وَلِىُّ أَبِى بَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِى کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا .(1)
ترجمه: پس از وفات رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ابوبکر گفت : من ولی رسول خدا هستم ،‌ شما دو نفر (عباس و علی ) آمدید و تو ای عباس میراث برادر زاده‌ات را درخواست کردی و تو ای علی میراث فاطمه دختر پیامبر را و ابوبکر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم ،
آن‌چه می‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناه‌کار ، حیله‌گر و خیانت‌کار ، معرفی کردید و حال آن که خدا می داند که ابوبکر راستگو ،‌ دین دار و پیرو حق بود .پس از مرگ ابوبکر ،‌ من ولی پیامبر و ولی ابوبکر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو حلیه گر و گناهکار خواندید .

ممکن است صدر و ذیل این حدیث مطالبی داشته باشد که مورد قبول ما نباشد، استناد به این حدیث به معنای قبول تمام صدر و ذیل حدیث نیست بلکه می گویم آهای کسانی که صحیح مسلم را قبول دارید، ما که قبول نداریم شما که قبول دارید ببینید در مورد رابطه عمر و حضرت علی علیه السلام آنهم از زبان عمر چه نوشته است پس اینقدر به دنبال اثبات رابطه خوب بین آنان با دلایل واهی نباشید
اینجا نیز همان طوراست، ما می گویم ما که صحیح مسلم را قبول نداریم شما که قبول دارید در مورد اصحاب این چنین نوشته است.

ثانیا: این احادیث به صورتهای دیگری نیز در منابع اهل سنت آمده لذا لزوما به معنای ندانستن و عدم علم پیامبر اسلام نیست. مفهومی که در اینجا به ان اشاره کردید با تعابیر مختلفی در صحیح بخاری بیان شده است :
من پیش از شما وارد حوض می شوم و گروهی از شما را بلند میکنند برای بردن به جهنم . می گویم خدایا اصحابم ! در جوابم چنین گفته میشود : تو نمیدانی بعد از تو چه کردند. (2)
... خداوند می فرماید : تو نمیدانی انها بعد از تو چه کردند. من میگویم : غضب خدا غضب خدا برکسانی که بعد از من بدعت گذاری کردند و دینم را تغییر دادند.
حتی با توجه به حدیث بخاری می توان بر علم غیب صحه گذاشت، زیرا این خود پیامبر صلی الله علیه واله و سلم است که می فرماید در قیامت من چنین می گویم و ملائکه چنین می گویند. اتفاقا این دلالت بر علم غیب دارد. حال چرا پیامبرصلی الله علیه واله وسلم (با آنکه خود می فرماید من چنین سوالی می کنم و آنان چنین جوابی می دهند) چنین سوالی می کند باید گفت همه سوالها از روی ندانستن نیست پرسش می تواند دلایل دیگری مثل جلب توجه و.... نیز داشته باشد.
اما باز بنده از اعتماد به نفس طرف مقابل متعجم. در معتبرترین کتابشان مثل بخاری و مسلم چنین حدیثی آمده ما باید به آنها بگویم با توجه به این احادیث بحث عدالت صحابه چه میشود؟؟؟؟؟ آنان طلبکار شده اند!!!!!!!!!!

1. صحیح مسلم کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ، بَاب حُکْمِ الْفَیْءِ ، ج3 ص1377 المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشيري النيسابوري (المتوفى: 261هـ)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقي، الناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، عدد الأجزاء: 5.

2.بخاری ج 7 ص 206. چاپ دارالفکر.
3.بخاری ج 7 ص 208.

رضا;775303 نوشت:
و شما از کجا متوجه شده اید که منظور از اصحاب، ابوبکر و عمر هستند؟
و از کجا فهمیدید که منظور از ارتداد غصب خلافت علی بوده؟
این خلافت الهی ادعای شماست که هنوز هم نتوانسته اید آنرا ثابت کنید. در حدیث نیز صحبتی از ابوبکر و عمر نشده که شما ایشان را عاملان اصلی فتنه و غصب خلافت به زعم خود می دانید.
در حدیث لفظ اصحابی بطور کلی بکار رفته است و نمی توان کبار صحابه و مهاجرین و انصار ابتدای اسلام را همه را با هم در این لفظ کلی جای داد و احادیث و آیات بسیار دیگری را که در فضایل ایشان می باشد نادیده گرفت و اگر بخواهیم اینگونه برخورد کنیم پس باید علی و اباذر و عمار و سلمان و خیلی دیگر از اصحاب مورد تایید شیعه را نیز شامل این حدیث کنیم.

این حدیث اثبات می کند نظریه عدالت صحابه صحیح نمی باشد. پس بین صحابه کسانی بودند که پیامبرصلی الله علیه واله وسلم نسبت به آنان این فرمایش را داشته است. شما همین را قبول کنید برای اثبات اینکه این صحابه مورد نظر پیامبرصلی الله علیه واله وسلم چه کسانی بودند هم فرصت است و هم مدارک دیگر الی ماشاءالله . ما نگفتیم که تمام عقاید شیعه را با این حدیث می خواهیم اثبات کنیم که شما چنین موضعی گرفته اید.
شما گر قبول کنید برخی از صحابه طبق این فرمایش پیامبرصلی الله علیه واله وسلم مرتد شدند سپس به دنبال آن مرتدین در احادیث و تاریخ می رویم . شما منکر این ارتداد هستید.
اگر ارتداد را قبول کردید، با هم کم کم تاریخ را ورق می زنیم، پس از پیامبرصلی الله علیه واله وسلم دو گروه بودند
باند سقیفه و باند اهل بیت
به سراغ منابع می رویم تا از بین این دو گروه مصداق فرمایش پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را پیدا کنیم
اینکه همه صحابه خوب بودند و عادل بودند مخالف فرمایش حضرت رسول صلی الله علیه و اله وسلم در این حدیث و احادیث مشابه دیگر است.

رضا;775303 نوشت:
در سوره الرحمن آیه۴۱ چنین آمده: (یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالْأَقْدَامِ)، تبهکاران از سیمایشان شناخته مى‏شوند و از پیشانى و پایشان بگیرند.
در سوره طه نیز چنین آمده: (وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَعْمَى)(طه/۱۲۴)و هر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت زندگى تنگ (و سختى) خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى‏کنیم، (قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کُنتُ بَصِیرًا)(طه/۱۲۵)مى‏گوید پروردگارا چرا مرا نابینا محشور کردى با آنکه بینا بودم، (قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنسَى)(طه/۱۲۶)،مى‏فرماید همان طور که نشانه‏هاى ما بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى امروز همان گونه فراموش مى‏شوى. 1

سوال اینجاست که پس چطور پیامبرصلی الله علیه وسلم در قیامت اصحاب مرتد خودش را از چهره آنها نمی شناسد؟!!
مگر طبق قرآن مجرمین از سیمایشان شناخته نمی شوند؟



لطفا اگر جناب مسلم را دیدید بپرسید، مگر این آیات نیست پس چرا پیامبرصلی الله علیه واله وسلم با دیدن آنان متوجه ارتدادشان نمی شود و سوال می پرسند تا اینکه ملائکه بگویند
قطعا جواب خواهد داد هر سوالی از روی ندانستن نیست بلکه برخی سوالات در اوج دانایی صورت می گیرد و منظور پرسگر سوال نیست بلکه منظور دیگری دارد
همین سوالات مطرح شده در این تاپیک از سوی شبه گر که توسط دوست گرامی آقا رضا گذاشته شده
مثل روز روشن است که منظور تنظیم کننده این سوالات، سوال از روی جهالت نیست بلکه یا قصد شبهه پراکنی دارد یا می خواهد بگوید شما جواب ندارید . به هر حال همین سوالات نیز می رساند که همه سوالها از روی ندانستن نیست بلکه منظورهای دیگری ممکن است باشد
الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل
ماالقارعه
و از این نمونه ها بسیار است که پرسشگر در اوج دانایی سوال می پرسد البته در این موارد ممکن است هدف ها فرق کند ولی همه اینها می رساند که هر سوالی از روی نادانی نیست

سوال هشتم:
اگر ۱۲۰ هزار نفر در غدیر خم با علی بیعت کرده اند پس چرا پیامبر صلی الله علیه وسلمدر مدینه و از مردم آنجا برای علی بیعت نگرفت؟

آن ۱۲۰ هزار نفر که در عربستان پراکنده می شده اند و آن زمان نیز تلویزیون و وسائل مخابراتی در کار نبوده است، پس بیعت گرفتن از آنها سود چندانی نداشته است، چون پایتخت و مرکز خلافت در مدینه بوده و آنجا هسته اصلی و مسجد پیامبر اسلام و خود پیامبر اسلام بوده اند و مشخص است که پس از وفات پیامبر اسلام یک نفر خلیفه و جانشین ایشان می شده است، پس این شهر با این اهمیت فوق العاده ای که داشته چطور از مردمش بیعتی گرفته نشده است تا به زعم شما خلافت الهی در همان شهر غصب شود و اسلام منحرف شود و فلان و فلان و فلان شود؟!!! 2
ممکن است حضرات اینگونه سفسطه کنند که جریانات مخالفی در مدینه اجازه این کار را به پیامبر نمی دادند!!
ولی سئوال اینجاست چطور جریانات مخالف تر در مکه به مدت ۱۳ سال اجازه نفی بتها را داد؟ و پیامبر را نکشت؟
و چطور مرتب می گویید که پیامبر آمد و جلوی همه ابوبکر را از امامت نماز کنار زد، پس چطور آنجا آب از آب تکان نخورد؟
چطور پیامبر مسجد ضرار از منافقین مدینه را آتش زد و اتفاقی نیفتاد؟
ضمن اینکه شهر دست مردم مدینه بوده و ابوبکر از مردم مکه بوده؟ و صدها سئوال و تناقض بی پاسخ دیگر.

رضا;775775 نوشت:
اگر ۱۲۰ هزار نفر در غدیر خم با علی بیعت کرده اند پس چرا پیامبر صلی الله علیه وسلم در مدینه و از مردم آنجا برای علی بیعت نگرفت؟


اگر چه در مورد آمار دقیق حاضران در غدیر اختلاف است و بیشترین آمار ارائه شده 120هراز نفر است و آمار کمتری نیز وجود دارد که با کنار هم گذاشتن آنان به نتیجه می رسیم که تعداد حاضران با توجه به جمعیت آن زمان و تجمع های مشابه بسیار زیاد بوده است اما اشکال وارد شده از طرف نویسنده اصلی این عبارت وارد نیست چرا که عده ای اهالی مدینه و افراد شاخص آنان در غدیر حضور داشتند یعنی این جمعیت انبوه متشکل از حاحیان بسیاری از نقاط اعم از مدینه و دیگر شهرها بودند. چرا پیامبرصلی الله علیه واله وسلم چنین کردند زیرا بارها در مدینه این امر اعلام شده بود و مردم مدینه خبر داشتند حال باید دیگر مردم نیز اطلاع پیدا می کردند تا اگر مردم مدینه کوتاهی کردند بر مردم دیگر نقاط نیز حجت تمام شده باشد.

رضا;775775 نوشت:
آن ۱۲۰ هزار نفر که در عربستان پراکنده می شده اند و آن زمان نیز تلویزیون و وسائل مخابراتی در کار نبوده است، پس بیعت گرفتن از آنها سود چندانی نداشته است، چون پایتخت و مرکز خلافت در مدینه بوده و آنجا هسته اصلی و مسجد پیامبر اسلام و خود پیامبر اسلام بوده اند و مشخص است که پس از وفات پیامبر اسلام یک نفر خلیفه و جانشین ایشان می شده است، پس این شهر با این اهمیت فوق العاده ای که داشته چطور از مردمش بیعتی گرفته نشده است تا به زعم شما خلافت الهی در همان شهر غصب شود و اسلام منحرف شود و فلان و فلان و فلان شود؟!!! 2

اتفاقا چون تلویزیون و وسائل مخابراتی در کار نبوده حضرت محمد صلی الله علیه واله وسلم از آنان بیعت گرفتند و از سوی دیگر با این کار به برخی از صحابه گوشزد کردند که تنها بیعت گرفتن از مردم مدینه کافی نیست بلکه مردم دیگر نقاط نیز مسلمان هستند و با مردم مدینه در این امر یکسان هستند.
همچنان که قبلا عرض شد مردم مدینه بارها این سخن را شنیده بودند ولی با توجه به شرایط مدینه که امر خلافت حضرت علی علیه السلام مخالفان زیادی داشت نیاز بود مردم دیگر شهرها نیز در جریان قرار گیرند تا حجت بر آنان نیز تمام شود

رضا;775775 نوشت:
ممکن است حضرات اینگونه سفسطه کنند که جریانات مخالفی در مدینه اجازه این کار را به پیامبر نمی دادند!!
ولی سئوال اینجاست چطور جریانات مخالف تر در مکه به مدت ۱۳ سال اجازه نفی بتها را داد؟ و پیامبر را نکشت؟

چون شکست خوردند؟آنان دو سال قبل حتی اجازه ورود پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را به مکه ندادند تا صلح حدیبیه بسته شد تا چه رسد اجازه دهند بتها شکسته شود وقتی شکست خوردند و توان مقابله نداشتند طبیعی است که در مقابل شکسته شدن بتها نتوانند عکس العمل نشان دهند اگر چه امثال معاویه و ابوسفیان و ..... با شکستن بتها مخالف بودند ولی کاری از دستشان ساخته نبود.
اما در مدینه فرق داشت. رقیب امام علی علیه السلام با توجه به اینکه در جایگاه پدری همسر پیامبر صلی الله علیه واله وسلم بود و دخترانشان نیز با پدر همراهی می کردند برخی از مردم نیز به دلایل مختلف با آنان هماهنگ بودند می توانستند در مقابل دستور پیامبرصلی الله علیه واله وسلم از خود واکنش نشان دهند از طرفی همان مشرکین قریش که تازه مسلمان شده بودند نیز به گروه طرف اهل بیت بیشتر راضی بودند تا حضرت علی علیه السلام در دید خود بین بد و بدتر، بد را انتخاب کردند یا به عبارت دیگر بین دشمن و دشمن تر دشمن را انتخاب می کردند چرا که حضرت علی علیه السلام در جنگهای بدر، احد و خندق دمار از روزگارشان در آورده بود ولی طرف مقابل حتی یک نفر را هم نکشته بود حتی یک نفر
بسیاری از نزدیکان ابوسفیان بدست حضرت علی علیه السلام کشته شده بودند لذا او و طرفدارانش نیز از رقیب حضرت علی علیه السلام دفاع می کردند پس نمی توان اوضاع کودتایی مدینه را با اوضاع شکست خوردگان مکه مقایسه کرد

رضا;775775 نوشت:
و چطور مرتب می گویید که پیامبر آمد و جلوی همه ابوبکر را از امامت نماز کنار زد، پس چطور آنجا آب از آب تکان نخورد؟

کنار زدن از نماز فرق دارد تا حذف. طرفداران آنان در مقابل حذف از خود واکنش نشان می دادند امام کنار زدن در نماز آن اهمیت را نداشت
رضا;775775 نوشت:
چطور پیامبر مسجد ضرار از منافقین مدینه را آتش زد و اتفاقی نیفتاد؟

این دیگر از آن حرفها است که جا دارد انسان از تعجب شاخ در آورد
در جریان مسجد ضرار اکثریت مردم مدینه با پیامبرصلی الله علیه واله وسلم با پیامبرصلی الله علیه واله وسلم بودند و سازندگان مسجد ضرار در اقلیت
اما در جریان خلافت و بحثهای قبل و بعد از آن، بین اکثریت انشقاق می افتاد و همان سازندگان مسجد ضرار و شکست خوردگان قریش از به دنبال همین مسئله بودند که بین اکثریت اختلاف بیفتد و از آب گل آلود ماهی بگیرند

رضا;775775 نوشت:
ضمن اینکه شهر دست مردم مدینه بوده و ابوبکر از مردم مکه بوده؟ و صدها سئوال و تناقض بی پاسخ دیگر.

در نقض این کلام مثالی آشکار است. اصلا جریان جانشینی حضرت علی علیه السلام را کنار بگذاریم
همه منابعی که به داستان سقیفه پرداخته اند متذکر شده اند که پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه واله وسلم انصار در سقیفه جمع شده و در صدد جانشین بودند که در پست های اولیه این تاپیک نیز بحث شد. انصار قصد داشتند سعد بن عباده را به عنوان رهبر انتخاب کنند ابوبکر و عمر و یک نفر دیگر رفتند و در آنجا ابتکار عمل را به دست گرفته و سعد را کنار زدند. این همان قدرت اجتماعی بود که سه نفر توانستند در جمع انصار حرف خود را به کرسی بنشانند.
آیا می توانید منکر این طلب شوید؟؟!!!
پس نگوئید ابوبکر از مردم مکه بود و شهر دست مردم مدینه
ما تمام حرفمان این است که این افراد به دلایل مختلف نفوذ داشتند و جریان سقیفه به خوبی بیانگر این مطلب است.

سوال نهم:

عده ای از شیعیان در قم وقتی خبر رحلت امام حسن عسکری را شنیدند و فهمیدند که جعفر می خواهد به جای او امام شود، به سمت سامرا به راه افتادند و گفتند می رویم تا از جعفر سوالاتی(در مورد علم غیب) بکنیم تا بدانیم آیا او واقعاً امام است یا نه؟

و اما سوال: شما که قائل به حدیث لوح جابر هستید که نام امامان تا مهدی در آن بوده و دائم هم بر این عقیده اید که جواز امامت به جز حسن و حسین که برادر بوده اند در بقیه فقط به فرزند امامان از نسل حسین می رسیده نه برادر، پس اهالی قم هم شیعه بوده اند و هم در مهد علم و دانش! پس از خبر رحلت امام حسن عسکری، باید فوراً امامت و ادعای جعفر را تکذیب می کردند و می گفتند ما طبق لوح جابر و طبق عقیده جواز امامت در فرزندان حسین، نمی توانیم امامت جعفر را بپذیریم، نه اینکه از قم به راه بیفتند و بخواهند سوالات عجیب(علم غیب) از جعفر بپرسند.

رضا;776603 نوشت:
عده ای از شیعیان در قم وقتی خبر رحلت امام حسن عسکری را شنیدند و فهمیدند که جعفر می خواهد به جای او امام شود، به سمت سامرا به راه افتادند و گفتند می رویم تا از جعفر سوالاتی(در مورد علم غیب) بکنیم تا بدانیم آیا او واقعاً امام است یا نه؟

و اما سوال: شما که قائل به حدیث لوح جابر هستید که نام امامان تا مهدی در آن بوده و دائم هم بر این عقیده اید که جواز امامت به جز حسن و حسین که برادر بوده اند در بقیه فقط به فرزند امامان از نسل حسین می رسیده نه برادر، پس اهالی قم هم شیعه بوده اند و هم در مهد علم و دانش! پس از خبر رحلت امام حسن عسکری، باید فوراً امامت و ادعای جعفر را تکذیب می کردند و می گفتند ما طبق لوح جابر و طبق عقیده جواز امامت در فرزندان حسین، نمی توانیم امامت جعفر را بپذیریم، نه اینکه از قم به راه بیفتند و بخواهند سوالات عجیب(علم غیب) از جعفر بپرسند.


ما به این سوال یک جواب نقضی می دهیم و یک جواب حلی
جواب نقضی: اهل سنت در مقابل احادیث فضائل اهل بیت، احادیثی جعل کرده اند از جمله در مقابل حدیث غدیر این حدیث را جعل نموده اند:((اقتدوا بالذین من بعدی ابی بکر و عمر))
حال سوال اینجاست که مگر صحابه پیامبرصلی الله و آله وسلم نمی دانستند که پیامبرصلی الله علیه واله وسلم چنین فرمایشی دارند چرا در سقیفه جمع شدند تا کس دیگر را به خلافت برگزینند و چرا عمر و ابابکر با ورود به آنجا به این حدیث استناد نکردند و چرا مردم در مقابل این حدیث استادگی کردند مگر نشینده بودند قطعا جوابی که ما در مورد غدیر می دهیم شما نمی توانید بدهید زیرا ما برخی صحابه را عادل نمی دانیم ولی شما همه آنها را عادل می دانید ما کسانی را مانع اجرای دستور پیامبر در مورد حدیث غدیر می دانیم ولی شما کسی را مانع اجرای این حدیث نمی دانید
شما چه جوابی در مورد این حدیث دارید
جواب حلی: با توجه به شرایط مختلف زمان ائمه و اکثر در خفقان حکومتهای جبار اموی و عباسی بودند این حدیث برای همه نقل نمی شد مگر افراد خاص که صافی های زیادی را گذرانده باشند. اگر بنا بود همه بدانند که حدیث جابری هست قطعا بنی عباس همی می دانستند لذا پس از امام حسن عسکری به سراغ اهل بیت می رفتند و با آزاد دادن آنها از مکان مخفی امام زمان علیه السلام مطلع می شدند. اگر بنا بود این حدیث به دست همه افراد برسد منصور دوانقی نیز از آن مطلع می شد و در مورد وصی امام صادق علیه السلام به حاکم مدنیه نمی نوشت که به خانه جعفر بن محمد برو و وصیت نامه ایشان را بگیر و هر کس را وصی قرار داده بود بکش . تا با وصیت اعجاب انگیز امام صادق علیه السلام مواجه نشود.
برخی از احادیث و روایات از اصرار هستند عده ای خاص اطلاع داشتند ولی شرایط زمان اجازه نمی داد تا همه پیروان امام مطلع شوند چون کنترل همه آنها ممکن نبود بعد برخی شرایط مهیا می شود افراد بشتری از آن اسرار آگاه می شدند.

سوال دهم:

در سوره نساء آیه ۵۹ آمده: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّـهَ وَأَطِیعُوا الرَّ‌سُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ‌ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُ‌دُّوهُ إِلَى اللَّـهِ وَالرَّ‌سُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ‌ ۚ ذَٰلِکَ خَیْرٌ‌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا)،ای اهل ایمان اطاعت کنید از فرمان خدا و اطاعت کنید از فرمان رسول خدا و فرماندارانتان، و چون در چیزی کارتان به گفتگو و نزاع کشد به حکم خدا(قرآن) و رسول(سنت) باز گردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید این کار(رجوع به حکم خدا و رسول) برای شما بهتر و خوش عاقبت تر خواهد بود.
مراجع رافضی، اولی الامر را در حقیقت همان امام معصوم و من عندالله می دانند، سوال اینجاست که کلمه منکم در آیه چیست؟
چون منکم یعنی از خودتان، یعنی اولی الامر و حاکمی از خودتان و این با عقیده شیعیان در تضاد است و طبق این عقیده باید مثلا در آیه من اهل بیت نبی می آمد نه منکم، چون همه که امام و معصوم نیستند و اصلا خودتان یعنی ما و بقیه مردم عادی و مشخص است که مردم عادی با امامان خارق العاده شیعه تفاوتی از زمین تا آسمان دارند، خلقت ما از خاک است ولی خلقت امامان از نور است!! ما معصوم نیستیم در صورتیکه امامان معصوم از ذره ای سهو و خطا هستند!!

ما کرامات یا معجزه ای نداریم ولی از هر انگشت امامان اعمال خارق العاده ای بیرون می آید!!

در ضمن معنای منکم با توجه به آیات دیگر روشن می شود، در سوره انفال آیه۷۵ آمده: (وَالَّذِینَ آمَنُواْ مِن بَعْدُ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ مَعَکُمْ فَأُوْلَئِکَ مِنکُمْ)……….، و کسانی که بعدا ایمان آورده و هجرت نموده و همراه شما جهاد کرده‏اند اینان از زمره شمایند(پس نگفته فقط اهل بیت یا فقط علی و فرزندانش جزء منکم می شوند)، در انتهای آیه۵۹ سوره نساء آمده که چون در چیزی کارتان به گفتگو و نزاع کشید به حکم خدا و رسول بازگردید، سوال اینجاست که مگر کسی حق دارد با امامی که معصوم از خطا است نزاع کند؟
مگر سخن امامان معصوم همچون وحی نیست؟
پس چگونه می توان با ایشان نزاع داشت؟
در آیه باید چنین می آمد که هرچه امام معصوم گفت فوری اطاعت کنید، همانطور که در مورد پیامبر صلی الله علیه وسلم همینگونه آمده است و امر به اطاعت او شده است و آیا در جایی به مخالفت و نزاع با پیغمبر اسلام اشاره شده و این امر را عادی شمرده یا برعکس از آن نهی نیز شده است؟

اصلا شان نزول این آیه بخاطر تنازع با فرمانده است، اطاعت از خدا و رسول که از اول تا آخر قرآن ذکر شده و هرکس اینرا می داند، پس موضوع اصلی همان تنازع با حاکم است و چنانچه امام همچون رسول بود که تنازع با او ممکن نبود و چرا برای الله و رسول اطیعوا آمده است، ولی برای اولی الامر نیامده است؟
اگر اولی الامر از جانب خداست پس چرا اطیعوا ندارد؟ در آیه آمده اولی الامر منکم، یعنی حاکمی از خودتان، چرا بجای منکم، منا نیامده؟ یا چرا من اهل بیت نبی نیامده است؟
در آیه به تنازع با این اولی الامر اشاره شده و راه رفع اختلاف نیز بیان شده است(یعنی ارجاع دادن اختلاف به کتاب و سنت) سوال اینجاست که مگر می شود با شخص معصوم نزاع داشت؟
و مگر اطاعت او واجب نیست؟
کسانی چون جناب قزوینی می گویند:چه بسا این نزاع و اختلاف بر سر همان موضوع خلافت باشد!! ما می گوییم خلافت حضرت علی که به زعم شما غصب می گردد و او اولی الامر نمی شود تا کسی بخواهد با او اختلاف کند و خلافت او پس از ۲۵ سال نیز مورد قبول شما نیست و چنانچه قبول داشتید که دیگر مشکلی وجود نداشت، شما تنها خلافت بلافصل را می خواهید.
هیچ یک از امامان شیعه نیز (به جز علی و حسن که آن نیز بطور بلافصل نبوده) خلافت نداشته اند تا بخواهیم ایشان را مصداق این آیه بدانیم و ائمه شیعه اولی الامر نبوده اند تا کسی بخواهد با ایشان پیرامون خلافتشان مخالفت کند.
در ضمن جناب قزوینی فراموش کرده اند که ایشان حضرت علی را قرآن ناطق می دانند و حتی فهم قرآن را مستلزم وجود اهل بیت می دانند، خوب بازگشت به قرآن دیگر یعنی چه؟
مثل این است که با خود قرآن اختلاف کنیم و برای رفع این اختلاف دوباره به همان قرآن بازگردیم!!!
آیا این عقاید شما مضحک نیستند؟!!
تازه وقتی افراد بخواهند اختلاف موجود را به کتاب و سنت ارجاع دهند، چیزی پیرامون خلافت الهی علی در کتاب و سنت پیدا نمی کنند و پس از آن باید چه کنند؟ و اختلاف را به کجا ارجاع دهند؟(لابد به انجیل؟!!)
در این آیه خداوند می فرماید در صورت اختلاف و منازعه با اولی الامر موضوع مورد اختلاف را به کتاب و سنت ارجاع دهید. سوال ما این است که اگر ائمه همان اولی الامر هستند و اگر معصومند و اگر عالم به غیب هستند و اگر در خصوص فهم قرآن محال است اشتباه کنند، بنابراین ادامه آیه باید اینگونه می آمد که در صورت منازعه و اختلاف موضوع را به اولی الامر ارجاع دهید یا اینکه با اولی الامر نباید منازعه و مخالفت کنید(همانگونه که با خدا و رسول نباید مخالفت کنید) و یا اینگونه می آمد که فرمان و نظر اولی الامر در حقیقت همان فرمان و نظر خداست. آری اگر عقیده شما درست است چرا خداوند نعوذبالله موضوع را اینقدر پیچانده است؟!!
و اگر با اولی الامر می توان مخالفت کرد، پس اطاعت کو؟!
پس تکلیف اطاعت کردن چه می شود؟! اطاعتی که در ابتدای آیه در مورد خدا و رسول ذکر شده و شما آنرا برای اولی الامر نیز الزامی و واجب می دانید و این اطاعت را در راستای همان اطاعت خدا و رسول می دانید که در آیه ذکر شده است.3

رضا;777018 نوشت:
چون منکم یعنی از خودتان، یعنی اولی الامر و حاکمی از خودتان و این با عقیده شیعیان در تضاد است و طبق این عقیده باید مثلا در آیه من اهل بیت نبی می آمد نه منکم، چون همه که امام و معصوم نیستند

بنده چیزی نمی گویم فقط طرف مقابل بگوید با ایا آیات چکار کنیم

كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ ﴿بقره 151﴾
همان طور كه در ميان شما فرستاده‏اى از خودتان روانه كرديم [كه] آيات ما را بر شما مى‏خواند و شما را پاك مى‏گرداند و به شما كتاب و حكمت مى‏آموزد و آنچه را نمى‏دانستيد به شما ياد مى‏دهد (151)

يا بَني‏ آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْکُمْ آياتي‏ فَمَنِ اتَّقي‏ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ(اعراف 35)
ای فرزندان آدم! اگر رسولانی از خود شما به سراغتان بیایند که آیات مرا برای شما بازگو کنند ، ( از آنها پیروی کنید ) کسانی که پرهیزگاری پیشه کنند و عمل صالح انجام دهند ( و در اصلاح خویش و دیگران بکوشند ) ، نه ترسی بر آنهاست و نه غمناک می شوند.

أَ لَمْ يَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ يَتْلُونَ عَلَيْکُمْ آياتِ رَبِّکُمْ وَ يُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ يَوْمِکُمْ هذا قالُوا بَلي‏ وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَي الْکافِرينَ(زمر71)
«آیا رسولانی از میان شما به سویتان نیامدند که آیات پروردگارتان را برای شما بخوانند و از ملاقات این روز شما را بر حذر دارند؟!» می گویند: «آری ، ( پیامبران آمدند و آیات الهی را بر ما خواندند ، و ما مخالفت کردیم! ) ولی فرمان عذاب الهی بر کافران مسلّم شده است.

با این رویکرد باید بگویم پیامبر از خودتان یا پیامبران از خودتان یعنی خودتان جمع شوید و پیامبر انتخاب کنید و به جبرئیل اطلاع دهید تا خداوند با پیامبر منتحب شما در ارتباط باشد!!!!!

رضا;777018 نوشت:
اصلا خودتان یعنی ما و بقیه مردم عادی و مشخص است که مردم عادی با امامان خارق العاده شیعه تفاوتی از زمین تا آسمان دارند، خلقت ما از خاک است ولی خلقت امامان از نور است!! ما معصوم نیستیم در صورتیکه امامان معصوم از ذره ای سهو و خطا هستند!!
ما کرامات یا معجزه ای نداریم ولی از هر انگشت امامان اعمال خارق العاده ای بیرون می آید!!

اینگونه سخن گفتن از آن کسی است که حرف منطقی نداشته باشد و بخواهد با هیاهو حرف خود را از پیش ببرد و اعتقاد طرف مقابل را به سخره می گیرید البته ای کاش به جای مسخره کرده اعتقاد حقه طرف مقابل سری به منابع خودشان می زد تا ببیند خودشان در مورد بزرگانشان چه می گویند
جناب عمر بن خطاب در مدينه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه و آيات قرآن را مي خواند؛ يك دفعه سه مرتبه گفت: «يا ساريه الجبل»، همه ماندند كه چه اتفاقي افتاده؛ بعد از نماز از او پرسيدند كه چه شد وسط خطبه اين چنين گفتي؟ گفت: در حين خطبه خواندن، يك نگاهي كردم به ملكوت زمين و زمان، ديدم لشكري كه براي فتح نهاوند فرستاديم، دشمنان از 4 طرف مي خواهند محاصره كنند و آنها را از بين ببرند، فرمانده شان آقاي ساريه بود، او را صدا زدم كه بيائيد به طرف كوه و از يك طرف با دشمن بجنگيد، تا آنها از 4 طرف حمله نكنند؛ آنها هم آمدند به سمت كوه و جنگيدند. بعد از 3 ماه كه لشكر آمد به مدينه، سؤال كرديم كه آيا اين قضيه را شما هم ديديد؟ گفتند: بله، در فلان روز در بيابان نهاوند بوديم كه صداي آقاي عمر در فضا طنين انداز شد و همه لشكر هم صداي او را شنيدند و او از مدينه صدا زد: «يا ساري الجبل»، و اگر صداي عمر نبود، همه از بين رفته بوديم و اين پيروزي هم نصيب اسلام نمي شد(1)
رود نيل طغيان كرده بود و خانه هاي مردم داشت نابود مي شد. آمدند خدمت عمر بن خطاب كه اي خليفه رسول الله! به داد ما برس كه خانه هايمان رفت. جناب عمر بن خطاب گفت: يك سفالي براي من بياوريد؛ سريع براي او آوردند و با دست مباركش بر روي آن سفال نوشت :اگر به امر خداوند جاري مي شوي، پس جاري شو و اگر به امر خودت جاري مي شوي، ما كاري نداريم هر كاري مي كني بكن. بعد از آن، اين رودخانه ديگر طغيان نكرد و مردم از طغيان رود نيل راحت شدند.(2)

روزي در مدينه زلزله شديدي آمد و مردم ريختند بيرون و پناه آوردند به خليفه دوم، خليفه دوم شلاق خود را محكم بر زمين كوبيد و گفت: " آرام باش به اذن خدا " زمين هم آرام شد؛ بعد از آن،‌ زمين مدينه ديگر زلزله نگرفت
يكي از خانه هاي مدينه آتش گرفت و سرايت كرد به بخش أعظمي از خانه هاي مدينه.
مردم مانده بودند حيران و سرگردان كه خانه ها آتش گرفته. عمر نوشت : " اي آتش به اذن خدا ساكن و خاموش شو" و آن را انداخت در آتش و آتش در همان لحظه ساكت و خاموش شد .(3)
1. البداية و النهاية، ج7، ص94، قصه جنگ فسا و المغني ، عبد الله بن قدامه ، ج 10 ، ص 552 و الشرح الكبير ، عبد الرحمن بن قدامه ، ج 10 ، ص 387 و فيض القدير شرح الجامع الصغير ، المناوي ، ج 4 ، ص 664 و تفسير الرازي ، الرازي ، ج 21 ، ص 87 و دقائق التفسير ، ابن تيمية ، ج 2 ، ص 140 و أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج 2 ، ص 244 و الإصابة ، ابن حجر ، ج 3 ، ص 5 – 6 و تاريخ اليعقوبي ، اليعقوبي ، ج 2 ، ص 156 و الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 42 – 43 و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 1 ، ص 384 و تاريخ ابن خلدون ، ابن خلدون ، ج 1 ، ص 110 و تاج العروس ، الزبيدي ، ج 16 ، ص 327 .
2. تفسير الرازي ، الرازي ، ج 21 ، ص 88 .
3.تفسير الرازي ، الرازي ، ج 21 ، ص 88 .

رضا;777018 نوشت:
مگر سخن امامان معصوم همچون وحی نیست؟

مثل وحی نیست ولی در تشریح و تبین وحی است
رضا;777018 نوشت:
پس چگونه می توان با ایشان نزاع داشت؟

اولا بنا نیست با ایشان نزاع شود بلکه اگر در مورد ایشان نزاع کردید یعنی همان کاری که پس از پیامبرصلی الله علیه واله وسلم انجام دادند در مورد اولی الامر نزاع کردند و خود کس دیگر را اولی امر دانستند در اینجا اگر امر بر کسی مشتبه شد به سراغ خدا و رسول خدا برود
ثاینا: کم با خود اولی الامری که منظور ماس نزاع نکردند، به در خانه ایش ریختند ، همسرش را به شهادت رساندند، فرزندش را شهید کردند و ....

رضا;777018 نوشت:
اصلا شان نزول این آیه بخاطر تنازع با فرمانده است، اطاعت از خدا و رسول که از اول تا آخر قرآن ذکر شده و هرکس اینرا می داند، پس موضوع اصلی همان تنازع با حاکم است و چنانچه امام همچون رسول بود که تنازع با او ممکن نبود و چرا برای الله و رسول اطیعوا آمده است، ولی برای اولی الامر نیامده است؟

این اولی ادعا است به قول طلبه ها هذا اول الکلام
باید این حرف ثابت شود نه اینکه مفروض در نظر گرفته شود.

رضا;777018 نوشت:
اگر اولی الامر از جانب خداست پس چرا اطیعوا ندارد؟ در آیه آمده اولی الامر منکم، یعنی حاکمی از خودتان، چرا بجای منکم، منا نیامده؟ یا چرا من اهل بیت نبی نیامده است؟

عطف به اطیعوا قبلی است یعنی از خدا اطاعت کنید، از رسول خدا و اولی الامر اطاعت کنید، وگرنه اگر آن گونه که شما در نظر گرفته اید ترجمه کنیم
می شود از خدا اطاعت کنید، از رسول خدا اطاعت کنید و اولی امر از شما . جمله تمام
جمله بعدی با واو شروع می شود و ان تنازعوا ....
خوب تکلیف این اولی الامر در بین دو جمله چه میشود به قول شما به جمله اول که ربط ندارد جمله دوم هم که هنوز شروع نشده پس این اولی الامر متعلق به کدام جمله می باشد؟

رضا;777018 نوشت:
در آیه به تنازع با این اولی الامر اشاره شده و راه رفع اختلاف نیز بیان شده است(یعنی ارجاع دادن اختلاف به کتاب و سنت) سوال اینجاست که مگر می شود با شخص معصوم نزاع داشت؟

همان طور که عرض شد اگر در خود اولوالامر تنازع کردید به سراغ کتاب خدا وسنت بروید چشم
کتاب خدا چه می گوید سنت پیامبر چه کسی را در جاهای مختلف انتخاب کرده است
گیرم که این اولی الامر متعلق به جمله بعد است . آیه می گوید اگر در چیزی تنازع کردید به کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه واله وسلم پناه ببرید. بلافاصله پس از پیامبر صلی الله علیه واله وسلم تنازع پیش آمد در امر خلافت در امر فدک آیا به سراغ کتاب خدا وسنت رفتند یا اینکه خودشان عمل کردند ؟

رضا;777018 نوشت:
کسانی چون جناب قزوینی می گویند:چه بسا این نزاع و اختلاف بر سر همان موضوع خلافت باشد!! ما می گوییم خلافت حضرت علی که به زعم شما غصب می گردد و او اولی الامر نمی شود تا کسی بخواهد با او اختلاف کند و خلافت او پس از ۲۵ سال نیز مورد قبول شما نیست و چنانچه قبول داشتید که دیگر مشکلی وجود نداشت، شما تنها خلافت بلافصل را می خواهید.

اولا: اولی الامر بودن به خلافت رسیدن نیست بلکه خلافت کردن جزئی از اولی الامر بودن است پیامبر در مکه حکومت تشکیل نداد اما اولی الامر بود اما در مکه جزئی از اولی الامری که شرایط در مکه نبود و آن حکومت بود نیز به دست آمد نه اینکه اولی الامری پیامبرصلی الله علیه واله وسلم از مدنیه شروع شد پس حضرت علی علیه السلام بلافاصله پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه واله وسلم اولی الامر می شود اما جزئی از اولی الامری که مربوط به خلافت است از ایشان غصب می شود
ثانیا: ما خلافت حضرت علی علیه السلام را در آن چهار سال قبول داریم می گویم حضرت علی علیه السلام باید از سال 11ق به خلافت می رسید نگذاشتند اما در سال 36 به خلافت رسیدند نه اینکه این چهار سال را قبول نداشته باشیم بلکه می گوییم ایشان باید 29سال خلیفه می شدند اما 4سال خلیفه شدند اما شما که می گویید در آن چهار سال اولی الامر بود ایا در همان چهار سال به این آیه قران عمل کردید؟ جواب منفی است
زیرا جنگ جمل را راه انداختید، جنگ صفین را راه انداختید و با حضرت بارها مخالفت کردید اگر بگویید ما این کار را نکردیم می گوییم شما کار آنها را با تایید آنها تایید می کنید شما طلحه و زبیر را از صحابه چک سفید دار پیامبرصلی الله علیه واله وسلم می دانید که هر چه کردند مهم نیست بخشیده می شوند و شما معاویه را خال المومنین می دانید ای کاش محمد بن ابابکر را هم خال المومنین می دانستید اما چون اصرار بر تایید دشمنان قسم خورده اهل بیت دارید حتی عبدالله بن عمر اولا پسر خلیفه دوم است ثانیا به قول شما از صحابه عادل است ثالثا برادر عایشه ای است که از سایر همسران پیامبرصلی الله نزد شما محترم تر است با این ویژگی ها وی را خال المومنین نمی دانید چون اگر با حضرت علی علیه السلام بیعت و همکاری نکرد با ایشان جنگ هم نکرد جرم اش این است ما معاویه چون جنگ کرد شد خال المومنین!!!!!!!!!

رضا;777018 نوشت:
هیچ یک از امامان شیعه نیز (به جز علی و حسن که آن نیز بطور بلافصل نبوده) خلافت نداشته اند تا بخواهیم ایشان را مصداق این آیه بدانیم و ائمه شیعه اولی الامر نبوده اند تا کسی بخواهد با ایشان پیرامون خلافتشان مخالفت کند.


همه ائمه علیهم السلام بلافاصله پس از شهادت امام قبلی اولی الامر می شدند اما یک جزء الی الامر بودن خلافت و رهبری جامعه بود که از ایشان غصب شده بود این به معنای از بین رفتن کل اولی الامری نیست

رضا;777018 نوشت:
در ضمن جناب قزوینی فراموش کرده اند که ایشان حضرت علی را قرآن ناطق می دانند و حتی فهم قرآن را مستلزم وجود اهل بیت می دانند، خوب بازگشت به قرآن دیگر یعنی چه؟

این را باری شما می گوید که حضرت علی علیه السلام را قرآن ناطق نمی دانیدلذا می فرماید علی قرآن ناطق است شما که قبول ندارید طبق این آیه در امر خلافت به خدا و قرآن مراجعه کنید

رضا;777018 نوشت:
تازه وقتی افراد بخواهند اختلاف موجود را به کتاب و سنت ارجاع دهند، چیزی پیرامون خلافت الهی علی در کتاب و سنت پیدا نمی کنند و پس از آن باید چه کنند؟ و اختلاف را به کجا ارجاع دهند؟(لابد به انجیل؟!!)


در قرآن وسنت بارها به ولایت و خلافت و برتری و فضیلت و ... حضرت علی علیه السلام اشاره شده است البته در انجیل هم آمده اما اگر کسی با این هم تکرار و اصرار در قرآن پیدا نکند یا نخواهد که پیدا کند دنبال انجیل هم نرود زیرا آنجا هم یا نمی تواند یا نمی خواهد که بتواند پیدا کند.

رضا;777018 نوشت:
در این آیه خداوند می فرماید در صورت اختلاف و منازعه با اولی الامر موضوع مورد اختلاف را به کتاب و سنت ارجاع دهید. سوال ما این است که اگر ائمه همان اولی الامر هستند و اگر معصومند و اگر عالم به غیب هستند و اگر در خصوص فهم قرآن محال است اشتباه کنند، بنابراین ادامه آیه باید اینگونه می آمد که در صورت منازعه و اختلاف موضوع را به اولی الامر ارجاع دهید یا اینکه با اولی الامر نباید منازعه و مخالفت کنید(همانگونه که با خدا و رسول نباید مخالفت کنید) و یا اینگونه می آمد که فرمان و نظر اولی الامر در حقیقت همان فرمان و نظر خداست. آری اگر عقیده شما درست است چرا خداوند نعوذبالله موضوع را اینقدر پیچانده است؟!!


پیامبر صلی الله علیه واله وسلم پیامبر خداست اما اگر کسی مثل ابوسفیان و معاویه اصل پیامبری پیامبر را قبول نداشته باشد می توان به او گفت: حضرت محمد صلی الله علیه واله وسلم پیامبر خداست اگر در این امر تنازع دارید بروید از خودش بپرسید. آیا طرف مقابل ما را به استهزا نمی گیرد و نمی گوید اگر قبول داشتم که با او نزاع نمی کرد چطور برای رفع نزاع حرف او را حجت قرار دهم
در اینجا نیز خطاب به کسانی است که حضرت علی علیه السلام را به عنوان اولی الامر قبول ندارند و با ایشان بر سر اولی الامری نزاع کرده اند برای حل نزاع بروند از خودش بپرسند تا نزاع مرتفع شود؟

رضا;777018 نوشت:
پس تکلیف اطاعت کردن چه می شود؟! اطاعتی که در ابتدای آیه در مورد خدا و رسول ذکر شده و شما آنرا برای اولی الامر نیز الزامی و واجب می دانید و این اطاعت را در راستای همان اطاعت خدا و رسول می دانید که در آیه ذکر شده است.3

اگر گوشی شنوا باشد تکلیف مشخص شد اگر کسی خواب بوده بیدار می شود اما اگر کسی خود را به خواب زده نمی توان او را بیدار کرد


سوال یازدهم:

مراجع رافضی دائم مطالبی را از کتب اهل سنت بیرون می کشند و بنابراین ما نیز در اینجا همین کار را می کنیم و پیرامون قضیه غدیرخم و همچنین ازدواج خلیفه دوم با ام کلثوم به سخنان علمای شیعه استناد می کنیم.
علما و آخوندهای مدعی تشیع، قصد دارند به هر نحو که شده ازدواج ام کلثوم دختر فاطمه زهرا با حضرت عمر رضی الله عنه را خدشه دار کنند و روایات مربوط به این قضیه را به هر صورت تاویل و توجیه و ماست مالی می کنند، ولی هیچگاه به سخن عالم طراز اول خودشان جناب علامه مجلسی اشاره ای ندارند، چون خیلی باب میلشان نیست، در اینجا متن گفته ایشان را می آوریم تا خواننده گرامی بداند که علمای مدعی تشیع به هنگام رد کردن این ازدواج به این سخن مجلسی اشاره ای ندارند:
علامه مجلسی در بحار الانوار جلد۴۲ صفحه ۱۰۹ چنین نوشته: انکار شیخ مفید درباره اصل واقعه(ازدواج خلیفه با ام کلثوم) تنها مربوط به آنستکه این حادثه از طریق آنان (اهل سنت) ثابت نمی شود وگرنه، پس از ورود اخباری که(از طریق امامیه) گذشت انکار این امر، شگفت است! و کلینی به سند خود(سلسله سند را می آورد) از ابوعبدالله صادق (علیه السلام) گزارش نموده که گفت: چون عمر وفات یافت، علیu نزد ام کلثوم رفت و او را به خانه خود برد.
و همانند این روایت با سند دیگر(سند را ذکر می کند) از ابوعبدالله صادق علیه السلام نیز گزارش شده است و مسئله تقیه نیز مردود است، چون در همین بحارالانوار جلد۴۲ صفحه۱۰۷ آمده که:
تاره یروی انه کان عن اختیار و ایثار، یعنی: گاهی روایت شده که این ازدواج از روی اختیار و ایثار انجام گرفته است.
در کتاب وسائل الشیعه اثر شیخ حر عاملی، ضمن کتاب المیراث از امام باقر علیه السلام نقل کرده است که: ماتت ام کلثوم بنت علی علیه السلام و ابنها زید بن عمر بن الخطاب فی ساعه واحده…..(وسائل الشیعه، چاپ سنگی،ج۳، ص۴۰۸ )
یعنی: ام کلثوم دختر علی علیه السلام و پسرش زید فرزند عمر بن خطاب در یک زمان(مقارن با یکدیگر) مُردند….. و اما در مورد غدیرخم، شریف مرتضی از علمای شیعه، حدیث غدیر خم را نص غیر مستقیم و اشاره ای پوشیده برای خلافت می داند.
آنجا که در کتاب(الشافی) می گوید: ما به ضرورت پذیرش تعیین خلافت از طریق نص، نه برای خودمان و نه برای مخالفین ما قائل نیستیم.
هیچ یک از هم مسلکان ما نیز به چنین ضرورتی تصریح نکرده است( المرتضی: الشافی، ج۲ ص ۱۲۸) همچنین ابو المجد الحلبی عالم شیعه می گوید:(ومنها: الخفیه المحتمله للتأویل أولها: نص یوم الغدیر، قوله صلى الله علیه وآله (من کنت مولاه فعلی مولاه)( إشاره السبق ص۵۲).(بعضی از اخبار خفی و قابل تأویلند مانند حدیث روز غدیر)

رضا;777460 نوشت:
ازدواج خلیفه دوم با ام کلثوم به سخنان علمای شیعه استناد می کنیم.
علما و آخوندهای مدعی تشیع، قصد دارند به هر نحو که شده ازدواج ام کلثوم دختر فاطمه زهرا با حضرت عمر رضی الله عنه را خدشه دار کنند و روایات مربوط به این قضیه را به هر صورت تاویل و توجیه و ماست مالی می کنند، ولی هیچگاه به سخن عالم طراز اول خودشان جناب علامه مجلسی اشاره ای ندارند، چون خیلی باب میلشان نیست، در اینجا متن گفته ایشان را می آوریم تا خواننده گرامی بداند که علمای مدعی تشیع به هنگام رد کردن این ازدواج به این سخن مجلسی اشاره ای ندارند:
علامه مجلسی در بحار الانوار جلد۴۲ صفحه ۱۰۹ چنین نوشته: انکار شیخ مفید درباره اصل واقعه(ازدواج خلیفه با ام کلثوم) تنها مربوط به آنستکه این حادثه از طریق آنان (اهل سنت) ثابت نمی شود وگرنه، پس از ورود اخباری که(از طریق امامیه) گذشت انکار این امر، شگفت است! و کلینی به سند خود(سلسله سند را می آورد) از ابوعبدالله صادق (علیه السلام) گزارش نموده که گفت: چون عمر وفات یافت، علیu نزد ام کلثوم رفت و او را به خانه خود برد.

بارها گفته شده که علمای شیعه در مورد این ازدواج سه دیدگاه دارند
دیدگاه اول: این ازدواج از اساس دروغ است که شیخ مفید و بسیاری از علما تا کنون از جمله آیه الله میلانی در این مورد کتاب نوشته و آیه الله قزوینی نیز در سایت ولی عصر مطالب متقنی گذاشته اند در این سایت نیز تاپیکهای متعددی در این موضع مطرح شده است
دیدگاه دوم:این ازدواج صورت گرفته ولی از روی اکراه و اجبار نهایتا مصلحتی بوده است زیرا هر ازدواجی دلیل بر علاقه و صمیمیت روابط طرفین نیست.
دیدگاه سوم: اسماء بنت عمیس مادر محمد بن ابابکر پس از ابابکر همسر حضرت علی علیه السلام می شود او فرزندش محمدو خواهر محمد یعنی ام کلثوم بنت ابابکر را به خانه حضرت علی علیه السلام می برد و این دختر که در اصل دختر ابابکر است و دختر خوانده حضرت علی علیه السلام با عمر ازدواج می کند چون دختر خوانده حضرت علی علیه السلام و هم نام دختر واقعی حضرت علی علیه السلام است تصور می شود عمر با دختر ایشان ازدواج کرده است
اما بر اساس هر کدام دیدگاههای فوق آنچه شبهه کنندگاه به دنبال آن هستند محقق نمی شود یعنی از این ازدواج رابطه خوب حضرت علی علیه السلام با عمر بدست نمی آید
زیرا در معتبر ترین کتابهای اهل سنت یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده که عمر قائل است حضرت علی علیه السلام او و ابابکر را دروغگو ، حیله گر، گناهکار و خائن می داند(1) بزرگترین شخصیت اهل سنت یعنی عمر(که اهل سنت حتی او را از پیامبرصلی الله علیه واله وسلم عملا بالاتر می دانند) ودر معتبرترین کتاب آنان اعتراف دارد که علی با من دشمن بوده حال پس از 1400سال می خواهند بگویند نه عمر دروغ گفته یا بخاری دروغ نوشته به دلیل این ازدواج رابطه آنان خوب بوده است.
چرا حضرت علی علیه السلام در شورای شش نفره حاضر به قبول سیره شیخین نشود و خلافت را به رقیب خود وانهاد.
چرا به اعتراف خود اهل سنت حضرت علی علیه السلام شش ماه پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم با ابوبکر بیعت کرد البته ما این را قبول نداریم
چرا حضرت علی علیه السلام در طول جنگهای 25ساله خلفای ثلاثه حتی شمشیر بدستش نگرفت الا در جریان احتمال سقوط مدینه به دست مرتدین آنهم به اصرار عثمان
اینها و هزاران مسئله دیگر به روشنی گویای آن است که رابطه حضرت علی علیه السلام با شیخین از باب رفاقت نبوده بلکه از باب مدارا و صبر و بوده است.

1صحیح مسلم کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ، بَاب حُکْمِ الْفَیْءِ ، ج3 ص1377 المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشيري النيسابوري (المتوفى: 261هـ)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقي، الناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، عدد الأجزاء: 5.

رضا;777460 نوشت:
علامه مجلسی در بحار الانوار جلد۴۲ صفحه ۱۰۹ چنین نوشته: انکار شیخ مفید درباره اصل واقعه(ازدواج خلیفه با ام کلثوم) تنها مربوط به آنستکه این حادثه از طریق آنان (اهل سنت) ثابت نمی شود وگرنه، پس از ورود اخباری که(از طریق امامیه) گذشت انکار این امر، شگفت است! و کلینی به سند خود(سلسله سند را می آورد) از ابوعبدالله صادق (علیه السلام) گزارش نموده که گفت: چون عمر وفات یافت، علیu نزد ام کلثوم رفت و او را به خانه خود برد.

علامه پس از بیان فرمایش شیخ مفید و سید مرتضی مطالبی دارد که به هیج وجه آنچه شبهه انداز در صدد اثبات آن است به دست نمی آید.
ما در اینجا عین عبارت بحار در صفحه مذکور را می آوریم تا دوستان داوری کنند.
اقول بعد إنكار عمر النص الجلي و ظهور نصبه و عداوته لأهل البيت ع يشكل القول بجواز مناكحته من غير ضرورة و لا تقية إلا أن يقال بجواز مناكحة كل مرتد عن الإسلام و لم يقل به أحد من أصحابنا و لعل الفاضلين إنما ذكرا ذلك استظهارا على الخصم و كذا إنكار المفيد رحمه الله أصل الواقعة إنما هو لبيان أنه لم يثبت ذلك من طرقهم و إلا فبعد ورود ما مر من الأخبار إنكار ذلك عجيب.1
ترجمه: من می گویم: بعد از اینکه عمر نص جلی را انکار کرد و عداوتش به اهل بیت آشکار شد مشکل است که بگوییم این ازدواج از روی ضرورت و تقیه نبودهمگر اینکه قائل به ازدواج با مرتد از اسلام شویم که این (قائل شده به جواز ازدواج با مرتد) را نیز هیچ کدام از علمای امامیه نگفته اند و شاید ایندو عالم بزرگ(شیخ مفید وسید مرتضی) این مطالب در مناظره با خصم گفته باشند و انکار مفید نسبت به اصل ازدواج بخاطر آن است که این گزارش از سوی اهل سنت ذکر شده ولی پس از بیان آن در منابع خودمان انکارش عجیب است.
1. بحار، علامه مجلسی، ج42، ص109

پس در اینجا علامه مجلسی قائل به ازدواج با اکراه و زور است نه اینکه قائل به ازدواج بر پایه محبت و دوستی باشد.که متاسفانه با بریدن جمله ایشان خلاف آن برداشت شده است

.

رضا;777460 نوشت:
و همانند این روایت با سند دیگر(سند را ذکر می کند) از ابوعبدالله صادق علیه السلام نیز گزارش شده است و مسئله تقیه نیز مردود است، چون در همین بحارالانوار جلد۴۲ صفحه۱۰۷ آمده که:تاره یروی انه کان عن اختیار و ایثار، یعنی: گاهی روایت شده که این ازدواج از روی اختیار و ایثار انجام گرفته است

بله علامه مجلسی در همان صفحه از مرحوم شیخ کلینی این حدیث را نقل می کند:
إِنَّ عَلِيّاً لَمَّا تُوُفِّيَ عُمَرُ أَتَى أُمَّ كُلْثُومٍ فَانْطَلَقَ بِهَا إِلَى بَيْتِهِ.
ترجمه: همانا علی(علیه السلام) هنگامیکه عمر مرد ام کلثوم را به خانه خود برگرداند(همین)
این که تقیه مردود است کلام خود شبهه گر است نه ادامه روایت شیخ بزرگوار کلینی
در این جا بحث اصل ازدواج و داستان آن نیست که نتیجه گرفته شود تقیه بوده یا نبوده، می گوید بعد از عمر چنین شد اما اینکه در هنگام ازدواج چگونه این مسئله رخ داد آیا با طیب نفس بود از این روایت چیزی به دست نمی آید و نسبت به آن مسکوت است نمی دانم چگونه با چه فن حدیث شناسی از این روایت طرف نتیجه گرفته که ازدواج از اول از روی تقیه نبوده است.

اما در مورد صفحه 107 بحار که گفته شده: (تاره یروی انه کان عن اختیار و ایثار، یعنی: گاهی روایت شده که این ازدواج از روی اختیار و ایثار انجام گرفته است)
متاسفانه طرف بحث یعنی شبهه گر به هیچ یک از قواعد جدال احسن که گفته قرآن است پایبند نبوده و فقط قصد دارد تا تشویش اذهان حرف خویش را از پیش ببرد زیرا: جمله (تاره یروی انه کان عن اختیار و ایثار) از وسط کلام شیخ مفید که علامه مجلسی آن را نقل کرده جدا شده است.

شیخ مفید در رد این ازدواج پس از آنکه می گوید این روایت از زبیر بکار نقل شده و ما او را از مخالفین می دانیم، این مطلب را آورده است:
و الحديث نفسه مختلف فتارة يروي أن أمير المؤمنين تولى العقد له على ابنته و تارة يروي عن العباس أنه تولى ذلك عنه و تارة يروي أنه لم يقع العقد إلا بعد وعيد عن عمر و تهديد لبني هاشم و تارة يروي أنه كان عن اختيار و إيثار...(حدیث ادامه دارد)(1)
ترجمه: این روایت به صورت های متفاوت نقل شده است در جایی گفته اند امیرالمومنین متولی عقد دخترش بوده و گاهی گفته اند عباس از طرف او عهده دار این امر بوده است. گاهی گفته اند عقد ایجاد نشد مگر بع داز تهدید عمر نسبت به بنی هاشم و گاهی گفته اند از روی اختیار و ایثار بوده است.(پایان ترجمه)
اولا: این کلام شیخ مفید است همان کلامی که در رد ازدواج آورده است
ثانیا: قسمتی از کلام شیخ مفید گزینش شده است
ثالثا: شیخ مفید روایات اهل سنت را بیان می کند که اهل سنت در روایتی گفته اند از روی اجبار بوده و در رواتی دیگر گفته اند از روی اختیار. سپس ایشان نتیجه گرفته اند این گزارشهای اهل سنت مشکل دارد چون هر کدام یک چیز می گویند لذا قابل استناد نیست
علامه مجلسی نیز همان طور که شبهه گر اقرار کرد می فرمایند شیخ مفید با توجه به روایات منقوله از طرف اهل سنت نتیجه گرفته که این ازدواج دورغ است.
مثل اینکه وزارت خارجه ایران بگوید: عربستان در حادثه جده دورغ می گوید: یکبار می گوید 700نفر کشته شدند، یکبارمی گوید6000هزار نفر. یکبار می گوید ازدوحام بود یکبار می گوید راه بسته شد و ...
شخصی در دفاع از عربستان از بین این جمله های گفته شده این جمله را انتخاب کند (700نفر کشته شده) سپس بگوید وزارت خارجه ایران نیز نیز اقرار کرد که 700نفر کشته شده است.
آیا این صداقت در بحث است؟ انصاف در بحث است؟ طریقه جدال احسن قرآن است؟!!!

1. بحار جلد42، ص107

سوال دوازدهم:

مراجع مدعی تشیع برای اثبات حقانیت خود، به روایاتی متعددی استناد می کنند، همچون: ابلاغ جانشینی حضرت علی در یوم الانذار و غدیر خم و بیعت مردم با او، تولد حضرت علی در خانه کعبه و شکافتن دیوار کعبه برای او، احادیثی چون: علی مع الحق و الحق مع علی و غیره….

سوال اینجاست که اگر احادیث مورد استناد شما صحیح هستند، چرا در جریان جنگ صفین عده ای(از شخصیتهای مهم) از جنگ کناره گیری کرده بودند و هنوز مطمئن نبوده اند که می بایست جانب چه کسی را بگیرند؟

تا وقتی که عمار کشته می شود و همگی به یاد حدیث پیامبرصلی الله علیه وسلم در مورد عمار می افتند. خوب چنانچه این همه حدیث پیرامون حقانیت حضرت علی وجود داشته است، پس دیگر کناره گیری از جنگ و نشستن در گوشه ای و در انتظار روشن شدن قضایا ماندن، بی معنا خواهد بود. چطور ایشان از حدیث معروف: علی مع الحق و الحق مع علی و حدیث غدیر و آیه ولایت و…..، بی خبر بوده اند، ولی آن یک حدیث عمار را به یاد داشته اند؟!!
چطور ایشان از عصمت و علم غیب و دیگر صفات حضرت علی بی خبر بوده اند و منتظر روشن شدن موضوع نشسته اند؟ یعنی در واقع از مفاهیم آیه رجس[۴] به زعم شما(و همینطور دیگر آیات) بی خبر بوده اند و همینطور از دیگر احادیث مورد استناد شما در مورد حضرت علی بی خبر بوده اند.
مگر مراجع شیعه(همچون شیخ شرف الدین در کتاب المراجعات/ نامه دوازدهم[۵]) نمی گویند که ۳۰۰ آیه پیرامون حضرت علی نازل شده است؟
چطور ایشان همه این ۳۰۰ آیه را رها کردند و تنها منتظر آن یک حدیث در مورد عمار نشستند؟!


[۱]یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقًا(طه/۱۰۲)، [همان] روزى که در صور دمیده مى‏شود و در آن روز مجرمان را کبود چشم برمى‏انگیزیم. در ضمن در آیات ۱۲۴ و ۱۲۵ و ۱۲۶ سوره طه صریحا بیان شده که فرد غافل از خدا نابینا محشور می شود و حتی سبب آن را جویا می شود که چگونه قبلا بینا بوده ولی اکنون اینگونه شده است؟ بنابراین نمی توانید بگویید که منظور از نابینا بودن در واقع کوردل بودن است چون بسیار مسخره خواهد شد، زیرا گنهکار می گوید چطور قبلا بینا بوده ام و بنابراین طبق تفسیر شما یعنی منظورش این خواهد بود که چطور قبلا بصیر و هوشیار و دل آگاه بوده ام؟!!!


[۲] اگر هم قبایل عرب در غدیر خم با حضرت علی(ع) دست دوستی داده باشند علت آن مشخص است : پیامبر اسلام می دانسته اند که به اواخر عمر خود نزدیک شده اند و امکان چنین حضور یکپارچه ای برای ایشان کم است و حضرت علی نیز از هر قبیله عرب چندین نفر را کشته است، پیامبر اسلام با این عمل می خواسته اند کینه و دشمنی با حضرت علی را مرتفع کنند.


[۳] چنانکه طبرانی به سند صحیح از حضرت علی نقلکرده است که او از حضرت رسول پرسیده است:اگر حادثه ای برایم روی داد و حکم آن در قرآن و سنّت(به صراحت) نیامده باشد، می فرمایید چطور عمل کنم؟ حضرت فرمود: (برای ارائه حکمی واحد) از میان دانشمندان مؤمن ومتقی شورایی تشکیل دهید، مبادا تنها به رأی خودت آنرا فیصله دهی(به نقلاز تفسیر المنار ج۵ ص ۱۹۶) و همچنین ابن القیم در اعلام الموقعین ج۱ ص ۸۴ می گوید: هرگاه خلفای راشدین با مسأله ای روبرو می شدند که دربارهآن نصی در قرآن و حدیث نبود، اصحاب را جمع می کردند و سپس آن مسأله را میانآنها به مشورت قرار می دادند، وقتی به رأی واحدی می رسیدند آنرا اعلام واجرا می کردند(به تاریخ البدایه و النهایه ابن کثیر ج ۷ ص ۳۹۴ و انسابالاشراف اثر احمد بن یحیی بلاذری ص ۱۰۰ نیز نگاه کنید)

[۴] آیه ۳۳ سوره احزاب که علمای شیعه برای دادن عصمت به آن استناد می کنند.


[۵] در المراجعات از قول ابن عباس می گوید: درباره علی ۳۰۰ آیه قرآن نازل شده است و در ادامه نیز آورده که و دیگری می گوید: ربع قرآن درباره اهل بیت است.


رضا;777910 نوشت:
مراجع مدعی تشیع برای اثبات حقانیت خود، به روایاتی متعددی استناد می کنند، همچون: ابلاغ جانشینی حضرت علی در یوم الانذار و غدیر خم و بیعت مردم با او، تولد حضرت علی در خانه کعبه و شکافتن دیوار کعبه برای او، احادیثی چون: علی مع الحق و الحق مع علی و غیره….

سوال اینجاست که اگر احادیث مورد استناد شما صحیح هستند، چرا در جریان جنگ صفین عده ای(از شخصیتهای مهم) از جنگ کناره گیری کرده بودند و هنوز مطمئن نبوده اند که می بایست جانب چه کسی را بگیرند؟

تا وقتی که عمار کشته می شود و همگی به یاد حدیث پیامبرصلی الله علیه وسلم در مورد عمار می افتند. خوب چنانچه این همه حدیث پیرامون حقانیت حضرت علی وجود داشته است، پس دیگر کناره گیری از جنگ و نشستن در گوشه ای و در انتظار روشن شدن قضایا ماندن، بی معنا خواهد بود. چطور ایشان از حدیث معروف: علی مع الحق و الحق مع علی و حدیث غدیر و آیه ولایت و…..، بی خبر بوده اند، ولی آن یک حدیث عمار را به یاد داشته اند؟!!
چطور ایشان از عصمت و علم غیب و دیگر صفات حضرت علی بی خبر بوده اند و منتظر روشن شدن موضوع نشسته اند؟ یعنی در واقع از مفاهیم آیه رجس[۴] به زعم شما(و همینطور دیگر آیات) بی خبر بوده اند و همینطور از دیگر احادیث مورد استناد شما در مورد حضرت علی بی خبر بوده اند.

اگر کسی اندکی نه زیاد همان اندکی به این نوشته تامل کند جواب در خود نوشته وجود دارد. چرا که بزرگانی از صحابه از جمله سعد بن ابی الوقاص، عبدالله بن عمر، ابوموسی اشعری و .... حتی عایشه همسر پیامبرصلی الله علیه واله و سلم که از همکاری با حضرت علی علیه السلام خودداری کردند به گفته ما این همه حدیث را توجه نکردند و به قول شما این احادیث نبود که توجه کنند چرا که می گویید اگر این احادیث بود منتظر نمی ماندند تا پس از شهادت عمار به حقانیت حضرت علی علیه السلام پی ببرند.
سوال اینجاست که آیا این گروه پس از شهادت عمار یعنی در سال 37(1) در سه سال باقی مانده حضرت علی علیه السلام به حضرت علی علیه السلام پیوستند؟ به قول شما در اینجا دیگر حقانیت حضرت علی علیه السلام معلوم شد ولی باز می بینیم که این افراد به دلایل مختلف حتی پس از شهادت عمار نیز به حضرت علی علیه السلام نپیوستند.
به همان دلیلی که پس از شهادت عمار نیز به حضرت علی نپیوستند و ایشان را یاری نکردند به همان دلیل روایات بسیار زیاد در شان حضرت علی علیه السلام را نخواستند ببینند.
البته این روایاتی که می گویید در کتب شیعه موجود است در کتابهای اهل سنت نیز به وفور دیده میشود . آنان نمی خواستند که ببینند نه اینکه ندیده بودند والا پس ازشهادت عمار باید دوان دوان با گردن کج و هزار انابه به خدمت حضرت علی علیه السلام می رسیدند از اینکه حق را لااقل در مقابل معاویه یاری نکرده بودند پوزش می طلبیدند و عمار گونه علی علیه السلام را مقتدای خود قرار می دادند.
1.ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۶۲

رضا;777910 نوشت:
چطور ایشان از عصمت و علم غیب و دیگر صفات حضرت علی بی خبر بوده اند و منتظر روشن شدن موضوع نشسته اند؟ یعنی در واقع از مفاهیم آیه رجس[۴] به زعم شما(و همینطور دیگر آیات) بی خبر بوده اند و همینطور از دیگر احادیث مورد استناد شما در مورد حضرت علی بی خبر بوده اند.
مگر مراجع شیعه(همچون شیخ شرف الدین در کتاب المراجعات/ نامه دوازدهم[۵]) نمی گویند که ۳۰۰ آیه پیرامون حضرت علی نازل شده است؟
چطور ایشان همه این ۳۰۰ آیه را رها کردند و تنها منتظر آن یک حدیث در مورد عمار نشستند؟!

بی خبر نبودند به دلایل مختلف ترتیب اثر ندادند همانطور که پس از شهادت عمار ترتیب اثر ندادند
موضوع قفل شده است