خودستایی در اخلاق و فقه

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خودستایی در اخلاق و فقه

با سلام می خواستم بدانم مواردی نظیر خودستایی و غیره که در اخلاق عملی مطرح میشوند از نظر فقهی خرامند؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد نور

reza1234;771141 نوشت:
با سلام می خواستم بدانم مواردی نظیر خودستایی و غیره که در اخلاق عملی مطرح میشوند از نظر فقهی خرامند؟

با سلام و عرض ادب

در این موارد مستقیما حرمتی وارد نشده است مگراینکه زمینه ساز گناهانی مانند غیبت و تهمت و.. شود.

استفتا از دفاتر مراجع تقلید

با سلام

کلمه اخلاق جمع خلق است. خلق شکل دروني انسان است. چنان چه خَلق شکل ظاهري و صوري اشياء از جمله انسان است. غرايز و ملکات و صفات روحي و باطني که در انسان است، اخلاق ناميده مي شود و به اعمال و رفتاري که از اين خلقيات ناشي گردد نيز اخلاق و يا رفتار اخلاقي مي گويند. کلمه خَلق و خُلق در لغت عرب از يک ماده است اما از نظر معنا با هم متفاوت است.

[h=2]انواع اخلاق[/h]علماء اخلاق در يک تقسيم بندي اخلاق را به سه بخش نظري، تطبيقي و عملي تقسيم کرده اند.

[h=2]الف: اخلاق نظري[/h]در اين بخش از اخلاق از فلسفه اخلاق يعني از مباني و زير بناي اخلاق و معيار خوبي ها و بدي ها بحث مي شود. به عنوان نمونه آيا اخلاق از امور نسبي است يا مطلق؟

آيا زير بناي اخلاق، حسن و قبح ذاتي يا مصالح و مفاسد است؟
و... از زير مجموعه هاي اخلاق نظري است پس اخلاق نظري از معرفت فلسفي نشأت مي گيرد.
[h=2]ب: اخلاق تطبيقي[/h]در اين بخش از اخلاق از مقايسه بين مکاتب و مقارنه ديدگاه هاي گوناگون بحث مي شود. به عنوان نمونه آيا ذاتاً امکان دارد که بگوئيم اخلاق نظري وجود دارد يا نه؟

آيا مبناي نظريه ارسطو و افلاطون با نظريه فرويد و دکارت متفاوت است و يا نظريه مسيحيت با اسلام متفاوت است و کدام يک صحيح است؟
و يا نظام احسن کدام است در اين بخش مورد بررسي قرار مي گيرد. در واقع اين بخش متکفل بررسي مباني نظريات اخلاقي و مقايسه آن ها با يکديگر است.

[h=2]ج: اخلاق عملي[/h]مقصود از اخلاق عملي، آداب و دستور هائي خاص است که در مسير تزکيه و تهذيب، التزام به آنها ضرورت دارد و از طريق عمل، فرد را به اهداف نزديک مي کند. البته منظور از عمل در اينجا اعم از اعمال قلبي (نيت، حب، بغض، سوء ظن، حسد و ...) و اعمال بدني (سخاوت، عبادات، دفاع) است.[1]

[h=2]موضوع اخلاق[/h]اخلاق خواه نظري يا عملي، مثل ساير علوم داراي موضوعي است. موضوع اين علم، «نفس انساني» است از آن جهت که مي تواند منشأ صدور اعمال ارادي زيبا و پسنديده و يا زشت و نکوهيده باشد.

[h=2]نکاتي درباره اخلاق نظري[/h]واژه اخلاق نظري، در مباحث اخلاق کمتر به کار برده شده است. بيشترين واژگان در اين خصوص عناويني چون علم الاخلاق و فلسفه اخلاق است. موضوع اصلي اين علم همان انسان و کمال انسان است. اما شيوه و وظيفه آن با قسيم خود يعني اخلاق عملي و اخلاق تطبيقي تفاوت دارد، سئوالاتي از قبيل اين که آيا قضاياي اخلاقي از امور واقعي حکايت دارند يا به قرارداد و اعتبار وابسته اند؟ اخلاق مطلق است يا نسبي؟

ملاک اصلي ارزش هاي اخلاقي چيست؟
افعال اخلاقي را چگونه مي توان ارزيابي نمود؟
و... سئوالاتي است که بحث و بررسي در آن به «فلسفه اخلاق» نياز دارد که گاه به آن «فرا اخلاق» نيز گفته مي شود.[2]
علامه طباطبايي متفکر اسلامي درباره اين علم مي نويسد: علم اخلاق همان فن بررسي کننده از ملکات انساني متعلق به قواي نباتي، حيواني و انساني است. ثمره اين بحث و بررسي جداسازي رذائل از فضائل است، به خاطر تعامل انسان و اتصاف انسان به صفات پسنديده و صدور افعال و کارهايي که موجب تمجيد انسان در جامعه انساني مي شود.[3]
استاد جعفر سبحاني نيز درباره مفاهيم اخلاقي معتقد است که مفاهيم اخلاقي از قبيل حسن و قبح، بايد و نبايد و... موضوعاتي اند که يا از مقوله فعل محض و حرکات و سکنات خاص هستند و يا اين که عنواني اعتباري مانند اهانت و احترام؛ به عبارت ديگر مفاهيمي که موضوع تعابير اخلاقي است يا ماهوي اند و يا اعتباري ذهني[4]
علامه محمد تقي جعفري نيز درباره موضوعات فلسفه اخلاق يا اخلاق شناسي فلسفي معتقد است: برخي از موضوعات و مباحث اين علم را مي توان بدين ترتيب بيان کرد: واقعي يا پنداري و قراردادي بودن ارزش ها و اخلاق، رابطه هست و بايد، رابطه اخلاق با هنر، دين، حقوق، علم و... اقسام اخلاق مطلوب متفکران، مبناي ارزش ها و مبادي اخلاق، ثبات و تغيير در اخلاق، مساله وجدان اخلاقي، بازيگري و تماشاگري در وجدان اخلاقي و... .[5]
علامه جعفري در اين خصوص معتقد است: در باب بنياد و اساس اخلاق و اصول اساسي ارزشي دو نکته قابل ذکر است: نخست آن که اصول عمومي اخلاق از اعماق روح بشر سر بر مي کشد و بناي تحريک را مي گذارد. مثل اين اصل: آن چه را که بر ديگران مي پسندي بر خود بپسند و آن چه را که بر ديگران نمي پسندي بر خود نپسند.
نکته دوم: اين که همه اصول اخلاقي و قضاياي ارزش انساني قابل تحليل به دو عنصر اساسي و ناشي از دو ويژگي بنيادي در وجود و شخصيت انسان هستند.
1. استعداد اخلاق ورزي و ارتقاي ارزشي و تعالي اخلاقي؛
2. اشتياق به رشد و تکامل که اقتضاي خاص را به دنبال دارد و آن «ضرورت و بايستگي تکامل و کمال» است. به بيان ديگر، اشتياق به سوي کمال که في نفسه اقتضا و بايستگي کمال طلبي را به دنبال دارد.[6]
صاحب نظران غربي در اين باره معتقدند که: در اين که آيا اخلاق نظري وجود دارد يا نه؟
حداقل دو نظريه وجود دارد. نظريه اي که معتقد است اخلاق نظري وجود ندارد. لوي برول جامعه شناس معروف فرانسوي در کتابش مي گويد: اخلاق نظري نه وجود دارد و نه مي تواند وجود داشته باشد. در مقابل ژرژگورويج مي گويد: نه تنها چنين اخلاقي وجود دارد که بايد هم وجود داشته باشد. و نتايج چنين نظريه اي را بررسي کرده است.[7]
ژرژگورويج در کتاب خود عنوان مي کند که اخلاق نظري عمدتاً سه وظيفه دارد که در اين جا به وظايف آن اشاره مي کنيم:
الف: نخستين وظيفه اخلاق نظري، تحويل است. اين تحويل متوجه امر ثابت شده اخلاقي بيش و کم بي واسطه و مستقر در رفتارها است. محل اتکاي اين روش شيوه هاي رفتاري و سلوک هاي ارادي جمعي و فردي و نيز رمز هاي خارجي آن ها است. همه اين ها در تجربه اخلاقي روزانه دريافت مي شوند. علم آداب به مطالعه آن ها مي پردازد و اخلاق نظري از طريق تدبّر به داده هاي بي واسطه و بالقوه حاضر به شيوه هاي رفتار و سلوک هاي ياد شده فعليت مي بخشد.
دوم: وظيفه ديگر اخلاق نظري، استنتاج خصوصيت تجربه اخلاقي بي واسطه و داده ها و يقين هاي آن، بالنسبه به تجربه هاي بي واسطه ديگر است مبناي اين استنتاج، تحويل ياد شده است. مواجهه تجربه اخلاقي، با تجربه هاي ديگر ضوابط خصوصيت تجربه اخلاقي مستقر را مي سازد.
[h=2]ج: سومين وظيفه اخلاق نظري[/h]تحقيق و توجيه صحت و اعتبار داده هاي کم و بيش بي واسطه است که در تجربه اخلاقي مورد زندگي قرار مي گيرند. به عبارت ديگر اين وظيفه همان گزارشگري غير قابل مقاومت بودن و استعداد ادغام داده ها، در مجموعه اي نامتناهي است که در آن داده ها، يکديگر را کامل کنند. و با توهمات ذهني و جمعي يا فردي مقابله مي نمايند. پس داعيه سوم اخلاق نظري، تجديد ساختمان مجموعه داده هاي آن است که در تجربه اخلاقي بي واسطه معتبرند.[8]

[h=2]نکاتي درباره اخلاق عملي[/h]همان طوري که در ابتداي مقاله، اشاره شد، در اخلاق عملي يک سلسله دستورات وجود دارد که با عمل به آن ها ملکه اخلاق در انسان رشد کرده و فرد را متخلق به اخلاق نموده است. بيان شد که موضوع اين علم نيز، نفس انسان است. نفس انسان داراي سه قوه است. هر کدام از اين سه قوه در پي اموري براي نفس اند و مرز اعتدال، نقطه کمال نفس به حساب مي آيد. در نهايت اين نفس براي انسان فضائلي را به ارمغان خواهد آورد. حکماء در بيان انواع فضائل اتفاق نظر دارند. آنها معتقدند که فضائل بيش از چهار تا نيست و اخلاق عملي موظف است که انسان را به اين 4 فضيلت برساند. فضائل چهار گانه بدين قرار است:

1ـ حکمت.
2ـ عفت.
3ـ شجاعت.
4ـ عدالت.[9]
آن چه مايه افتخار و مباهات انسان است، داشتن اين فضائل است نه اين که به اصل و نسب و مال و منال و ... دل خوش کنيم. نقطه مقابل حکمت، جهل است. حکمت عبارت است از علم و آگاهي به امور الهي و امور انساني است. وقتي انسان به اين حدّ از رشد و کمال رسيد مي داند که چه کاري بايسته انجام شدن است و از چه اموري بايد اجتناب کرده و خود را به غفلت نزند. آن چه به عنوان زير مجموعه اين فضيلت آمده است بدين قرار است:
ذکاوت و هوش، ذکر و يادآوري، انديشيدن، سرعت در فهم و تقويت آن، پاکي و صفا بخشيدن به ذهن و سهولت آموزش؛ اگر اين امور رعايت شد، استعداد دريافت علوم فراهم شده و از مرز جهل به حکمت تغيير مکان داده مي شود. دومين فضيلت، عفت و پاکدامني است. اين فضيلت زماني در نفس ظهور مي کند که مسير تخليه شهوت انساني، مطابق با داده هاي عقل و شرع باشد. هر موجودي براي تأمين نيازهاي مادي خود بايد تلاش کند اما اين بدان معنا نيست که از هر طريقي مي توان به آن ها دست يافت. و اما فضائلي که تحت عنوان عفت مطرح است بدين قرار است؛ حياء، پرهيزکاري، صبر، سخاوت، قناعت، نظم و انتظام، هدايت، مسالمت با جامعه پيرامون، وقار و ورع. ريشه اخلاق عملي، پيروي از اين دستورات است يعني با عمل به آنچه بر شمرديم، فرد را به اخلاق رهنمون مي کند.

موضوع قفل شده است