جمع بندی سوال درباره برهان اثبات خداوند

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوال درباره برهان اثبات خداوند

با سلام
مدتی است شبهه ای ذهن و جان مرا خسته و روح مرا آزرده است,لذا خواهشمندم با بیانی کامل و قابل فهم مرا یاری کنید:

در برهان حدوث فلاسفه به این بیان وجود خدا را ثابت می کنند که هیچ چیزی در این جهان خود به خود به وجود نمی آید مگر با علتی و علت وجود ما خالقی است و آن را خدا می دانند و تسلسل را بدین معنی که هرمعلولی علت معلول بعدی باشد رد می کنند, حال شبهات به وجود آمده برای من این است که:
۱-چرا تسلسل بدین معنی که هر علت معلول علت دیگری است نشدنی و مردود است؟
۲-چرا فلاسفه آن کسی را که خالق ماست خدا می خوانند در صورتی که خدا به موجود بلکه صحیح تر آنکه به وجودی گویند که شامل تمامی کمالات و خوبی ها از جمله خلق است و چرا آن را به کل تعمیم می دهند؟
۳-چرا وقتی می گویند اگر خدا ناقص بود و کامل ترین نبود نیاز به کسی داشت که نیازش را برطرف کند مگر نقص موجب نیاز می شود؟

با تشکرفراوان

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]باسلام خدمت شما و تمامی کاربران انجمن گفتگوی دینی

قبل از پاسخ به سوال شما، لازم است این نکته را یادآوری کنم که این استدلال، تاحدودی شباهت به استدلال وجوب و امکان دارد نه برهان حدوث. در ضمن برهان حدوث، استدلال متکلمان است نه فلاسفه.

اساس این استدلال بر تفکیک موجودات جهان به دو دسته واجب الوجود و ممکن الوجود است.
واجب الوجود، موجودی است که وجود داشتن برایش ضروری است و نیازی به علت ندارد(به هیچ صورتی)
ممکن الوجود نیز موجودی است که وجود داشتن و وجود نداشتن برایش ضروری نیست، میتواند باشد، همانطور که میتواند نباشد.

ممکن الوجود اگر بخواهد موجود شود، نیاز به علت دارد(چون وجود داشتن برایش ضروری نیست)
علتش یا خودش است، یا موجودی شبیه خودش یا موجودی که از سنخ خودش نیست.

اولی(اینکه علتش، خودش باشد) نمیتواند باشد، زیرا اینکه موجودی علت خودش باشد، مستلزم دور است و بطلان دور امری بدیهی است؛ زیرا مستلزم آن است که آن موجود قبل از اینکه بخواهد توسط علتش(که خودش است) به وجود بیاید، باید موجود باشد(چون میخواهد علت باشد) بنابراین، قبل از اینکه به وجود بیاید، هم موجود نیست(چون هنوز به وجود نیامده) و هم موجود است(چون علت است) و این اجتماع نقیضین است و باطل.

دومی(اینکه علتش، موجودی مثل خودش باشد) نیز نمیتواند باشد؛ زیرا تسلسل است و بطلان تسلسل نیز امری بدیهی است.(زیرا تسلسل، یعنی اینکه موجودی برای به وجود آمدن، وابسته به موجود بودن موجود دوم است و موجود شدن موجود دوم نیز وابسته است به موجود شدن موجود سوم و همینطور.
حالتی که به وجود می آید مثل این میماند که چند نفر بر سر سفره منتظر غذا خوردن هستند. اما به هر کدام که تعارف یکنیم، میگوید در صورتی غذا میخورد که نفر کناری شروع کند و همینطور این تعارفها ادامه داشته باشد. اگر کسی این تعارف ها را نشکند و شروع به غذا خوردن نکند، این غذا خورده نخواهد شد.

تنها احتمال سوم باقی میماند. یعنی علت به وجود آمدن این ممکن الوجود، موجودی است که وجودش واجب الوجود وضروری است.(ر.ک: آموزش فلسفه، محمد تقی مصباح یزدی، درس 62، ج2، ص366)

بعد از تقریر این استدلال، حال میپردازیم به بخشهای دیگر سوال شما.

[=microsoft sans serif]مطلب دوم: دلیل بطلان تسلسل:
بطلان تسلسل، یکی از مسائل بدیهی است که با وجود بدیهی بودن آن، فلاسفه و اندیشمندان استدلالهایی برای آن به کار برده اند که بیشتر جنبه تنبیهی دارد.
البته تسلسلی محال است که دو شرط داشته باشد:
اول: در سلسله علیت باشد. یعنی هر یک در موجود شدن، وابسته به دیگری باشد.
دوم: اجزای سلسله، به صورت بالفعل موجود باشند. یعنی همه علت و معلولها فعلیت داشته باشند نه اینکه برخی قبلا و برخی بعدا بیایند. بنابراین باید اجتماع در زمان داشته باشند.(نهایه الحکمه، مرحله 8، فصل 5، ص217)

یکی از این استدلالها، استدلال فارابی است که به استدلال اسد اخصر معروف است، بدین صورت که:
م1. تسلسل در سلسله علتها، به معنای آن است که سلسله ای از موجودت داشته باشیم که هر یک از حلقه های آن وابسته و متوقف بر دیگری باشد؛ به گونه ای که تا حلقه قبلی موجود نشود، حلقه وابسته به آن هم تحقق نخواهد یافت.
م2. لازمه فرض بالا(تسلسل به صورتی که ترسیم شد) آن است که کل این سلسله وابسته به موجود دیگری باشد؛ زیرا فرض ما چنین است که تمام موجودات این سلسله، در به وجود آمدن متوقف بر موجود دیگری است، پس تمام سلسله، نیازمند است)
م3. بنابراین، وقتی همه حلقه ها، نیازمند هستند، ناچار برای موجود شدن نیازمند به موجودی دیگر هستند. پس باید موجود دیگری را در راس این سلسله فرض کرد که خودش وابسته به چیز دیگری نباشد و تا آن موجود تحقق نداشته باشد، حلقه های سلسله به ترتیب وجود نخواهند یافت.
بنابراین، چنین سلسله ای نمیتواند از جهت اغاز نامتناهی باشد و به عبارت دیگر ، تسلسل در علل محال است.(اموزش فلسفه، درس 37، ج2، ص84)

[=microsoft sans serif]مطلب سوم: خدای فلاسفه یا خدای ادیان
پاسخ این بخش نیز این است که در فلسفه، اثبات میشود که موجودات عالم، نیازمند موجودی هستند که هیچ نیازی در او وجود ندارد. نه در اصل وجودش و نه در صفات و ویژگی هایش. این موجود هیچ نقصی ندارد. این خدایی است که فلسفه معرفی میکند. بعد همه به اثبات صفات و خصوصیاتش میپردازدد. اینکه واحد است، از همه جهت، ذات، ربوبیت، وجوب وجود و همه صفات را به صورت کامل و ضروری دارد.
حال میتوان این موجود را با خدای ادیان مقایسه کرد. خدایی که هیچ نیازی به غیر ندارد و همه محتاج او هستند.(هو الغنی الحمید). علیم، قدیر، مرید، خالق، رازق و حکیم است.
با یک مقایسه کوچک میتوان فهیمد واجب الوجودی که فلسفه اثبات میشود، در کلیات و اصول همان خدایی است که ادیان معرفی میکنند. هرچند ممکن است در جزئیات تفاوتهایی وجود داشته باشد که به اصل بحث ضرری نمیزند.
اما تعریفی که شما از خدا ارائه کردید:

porseshgar2007;770832 نوشت:
خدا به موجود بلکه صحیح تر آنکه به وجودی گویند که شامل تمامی کمالات و خوبی ها از جمله خلق است و چرا آن را به کل تعمیم می دهند؟
[=microsoft sans serif]
درست است ولی منظور از تعمیم دادن به کل را متوجه نمیشوم.
منظور از اینکه فلاسفه آن را به کل تعمیمی میدهند چیست؟

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]مطلب چهارم: کامل بودن خداوند
نکته دیگری که در سوالات شما مطرح شد این بود که چرا نقص موجب نیاز میشود.
دلیل این است که
- نقص یعنی نداشتن یک امر وجودی(چون واضح است که امور عدمی که اصلا نیستند تا موجودی بخواهد به خاطر نداشتن آنها نسبت به موجودی دیگر ناقص به حساب بیاید)
- موجودات، به دنبال به دست آوردن تمام امور وجودی هستند و نمیخواهند هیچ یک از امور وجودی را ناقص داشته باشند.
- بنابراین، این موجود باید نقص خود را برطرف کند. اما توسط چه کسی؟
توسط خودش: که محال است، چون دور میشود.
توسط موجودی دیگر: که این هم محال است، چون مستلزم نیازمندی واجب الوجود و خداوند در برطرف کردن این نقص است و نیازمندی با وجوب وجود ناسازگار است.

porseshgar2007;770832 نوشت:
با سلام
مدتی است شبهه ای ذهن و جان مرا خسته و روح مرا آزرده است,لذا خواهشمندم با بیانی کامل و قابل فهم مرا یاری کنید:

در برهان حدوث فلاسفه به این بیان وجود خدا را ثابت می کنند که هیچ چیزی در این جهان خود به خود به وجود نمی آید مگر با علتی و علت وجود ما خالقی است و آن را خدا می دانند و تسلسل را بدین معنی که هرمعلولی علت معلول بعدی باشد رد می کنند, حال شبهات به وجود آمده برای من این است که:
۱-چرا تسلسل بدین معنی که هر علت معلول علت دیگری است نشدنی و مردود است؟
۲-چرا فلاسفه آن کسی را که خالق ماست خدا می خوانند در صورتی که خدا به موجود بلکه صحیح تر آنکه به وجودی گویند که شامل تمامی کمالات و خوبی ها از جمله خلق است و چرا آن را به کل تعمیم می دهند؟
۳-چرا وقتی می گویند اگر خدا ناقص بود و کامل ترین نبود نیاز به کسی داشت که نیازش را برطرف کند مگر نقص موجب نیاز می شود؟

با تشکرفراوان

در نفی تسلسل تا چهار دلیل ذکر شده. البته این که واقعا تسلسل اشکال عقلی داشته باشه جای بحثه. میتونید با سلیقه خودتون انتخاب کنید که تسلسل معقوله یا نه. البته براهین اثبات خدا به نادرستی تسلسل احتیاج ندارن همشون.

[=microsoft sans serif]پرسش:چندین سوال در مورد برهان وجوب و امکان دارم:
1. چرا تسلسل در علل باطل است؟
2. چرا فلاسفه واجب الوجود را همان خدا ادیان میدانند؟
3. چرا نقص موجب نیاز میشود و با وجوب وجود ناسازگار است؟

پاسخ:
باسلام و تشکر از مشارکت شما

[=microsoft sans serif]پاسخ سوال اول:
بطلان تسلسل، یکی از مسائل بدیهی است که با وجود بدیهی بودن آن، فلاسفه و اندیشمندان استدلالهایی برای آن به کار برده اند که بیشتر جنبه تنبیهی دارد.
البته تسلسلی محال است که دو شرط داشته باشد:
اول: در سلسله علیت باشد. یعنی هر یک در موجود شدن، وابسته به دیگری باشد.
دوم: اجزای سلسله، به صورت بالفعل موجود باشند. یعنی همه علت و معلولها فعلیت داشته باشند نه اینکه برخی قبلا و برخی بعدا بیایند. بنابراین باید اجتماع در زمان داشته باشند.(1)

یکی از این استدلالها، استدلال فارابی است که به استدلال اسد اخصر معروف است، بدین صورت که:
م1. تسلسل در سلسله علتها، به معنای آن است که سلسله ای از موجودت داشته باشیم که هر یک از حلقه های آن وابسته و متوقف بر دیگری باشد؛ به گونه ای که تا حلقه قبلی موجود نشود، حلقه وابسته به آن هم تحقق نخواهد یافت.
م2. لازمه فرض بالا(تسلسل به صورتی که ترسیم شد) آن است که کل این سلسله وابسته به موجود دیگری باشد؛ زیرا فرض ما چنین است که تمام موجودات این سلسله، در به وجود آمدن متوقف بر موجود دیگری است، پس تمام سلسله، نیازمند است)
م3. بنابراین، وقتی همه حلقه ها، نیازمند هستند، ناچار برای موجود شدن نیازمند به موجودی دیگر هستند. پس باید موجود دیگری را در راس این سلسله فرض کرد که خودش وابسته به چیز دیگری نباشد و تا آن موجود تحقق نداشته باشد، حلقه های سلسله به ترتیب وجود نخواهند یافت.
بنابراین، چنین سلسله ای نمیتواند از جهت اغاز نامتناهی باشد و به عبارت دیگر ، تسلسل در علل محال است.(2)

[=microsoft sans serif]سوال دوم: خدای فلاسفه یا خدای ادیان
پاسخ این بخش نیز این است که در فلسفه، اثبات میشود که موجودات عالم، نیازمند موجودی هستند که هیچ نیازی در او وجود ندارد. نه در اصل وجودش و نه در صفات و ویژگی هایش. این موجود هیچ نقصی ندارد. این خدایی است که فلسفه معرفی میکند. بعد همه به اثبات صفات و خصوصیاتش میپردازدد. اینکه واحد است، از همه جهت، ذات، ربوبیت، وجوب وجود و همه صفات را به صورت کامل و ضروری دارد.
حال میتوان این موجود را با خدای ادیان مقایسه کرد. خدایی که هیچ نیازی به غیر ندارد و همه محتاج او هستند.(هو الغنی الحمید). علیم، قدیر، مرید، خالق، رازق و حکیم است.
با یک مقایسه کوچک میتوان فهیمد واجب الوجودی که فلسفه اثبات میشود، در کلیات و اصول همان خدایی است که ادیان معرفی میکنند. هرچند ممکن است در جزئیات تفاوتهایی وجود داشته باشد که به اصل بحث ضرری نمیزند.
اما تعریفی که شما از خدا ارائه کردید:

[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]سوال سوم: ناسازگاری نقص و وجوب وجود
نکته دیگری که در سوالات شما مطرح شد این بود که چرا نقص موجب نیاز میشود.
دلیل این است که
- نقص یعنی نداشتن یک امر وجودی(چون واضح است که امور عدمی که اصلا نیستند تا موجودی بخواهد به خاطر نداشتن آنها نسبت به موجودی دیگر ناقص به حساب بیاید)
- موجودات، به دنبال به دست آوردن تمام امور وجودی هستند و نمیخواهند هیچ یک از امور وجودی را ناقص داشته باشند.
- بنابراین، این موجود باید نقص خود را برطرف کند. اما توسط چه کسی؟
توسط خودش: که محال است، چون دور میشود.
توسط موجودی دیگر: که این هم محال است، چون مستلزم نیازمندی واجب الوجود و خداوند در برطرف کردن این نقص است و نیازمندی با وجوب وجود ناسازگار است.

ــــــــــــــــــ
[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]1. نهایه الحکمه، مرحله 8، فصل 5، ص217
[=microsoft sans serif]2. اموزش فلسفه، درس 37، ج2، ص84


موضوع قفل شده است