آیا استعداد نطفه ها متفاوت است؟

تب‌های اولیه

34 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا استعداد نطفه ها متفاوت است؟

سلام علیکم
بگذارید سوالم را با یکی دو تا مقدمه شروع کنم. حیوانات امکان سیری که انسان می کند را ندارند. چرا؟ زیرا عقل و اختیار ندارند. آن ها در حد خودشان سیری دارند. همچنین انسان به علت این که اختیار دارد همچنین عقل امکان سیر خیلی زیادی دارد و می تواند تا جاهای خیلی بالایی هم برود. برای این کار باید به دستورات انبیاء عمل کرده تا به مقامات بالابرسد. اما ما می بینیم که خیلی ها به دستورات انبیاء دسترسی ندارند. حالا اون آمریکایی ها و اون اروپایی ها را مثال نمی زنم که در محیط فساد غرب زندگی کرده و واقعا دسترسی ندارند به کلمات پیامبر و اهل بیت یا اگر دارند کسی نیست درست این ها رو براشون توضیح بده. دیگه نمی خوام بگم خیلی از طلبه های ما در پایه های بالا نمی توانند توجیه درستی از دین اسلام داشته باشند و ارائه دهند. حالا ما باید توقع داشته باشیم که اون اروپاییه که در مهد مدرنیته بزرگ شده است در مورد دین اسلامی که خیلی از طلبه های اون نمی تونند توجیهش کنن قانع بشه؟!؟!؟!؟!؟! بگذریم اروپاییه رو نمی خوام مثال بزنم چون میان می گن اونجا که دسترسی دارند به شیعه و اسلام وبعد میگن بیا و ببین این اروپایی هایی که مسلمون شده اند. من اون قبایل بدوی آفریقایی را مثال می زنم که الان در این قرن وجود دارند. آن ها که به اسلام دسترسی ندارند؟اصلا به دین دسترسی ندارند. به هیچ نوع فهمی دسترسی ندارند. آیا حق این ها نیست که به دین دسترسی داشته باشند؟ مسلما حقشان است ولی چرا ندارند؟ آیا باید قبول کنیم که نطفه ها متفاوتند یعنی بعضی از نطفه ها در حدنطفه یک حیوان ارزش دارند و بعضی در حد انسان. وقتی کسی به دین یعنی نردبان ترقی به کمالات دسترسی ندارد خوب حتما مثل اون حیوان است دیگه. هرچه دراین موارد حرف می زنی می گن خوب خدا براساس آن چه که داده از ما می خواد. بعدش هم می گن رابطه ی بین اعمال ما و عذاب رابطه ای قراردادی نیست که. رابطه ای حقیقی است. اون وقت چطوره که یک نفر با هزار تا گناه می ره بهشت ولی یک نفر با هزار تا ثواب می ره جهنم. بعد میان می گن که خوب نیت و علم به بد بودن عمل هم مهمه .یعنی اون کسی که نمی دونه فلان کار بده پیش خدا معذوره. حالا کاری به این نداریم. بحث اصلی من سر اینه که چرا همین چیزها متفاوته. ما اعتقاد داریم که اسلام راه سعادت بشر هست و راه رسیدن به اوج تعالی است. خوب چرا شخصی که در اون قبیله بدوی آفریقایی زندگی می کنه نباید به اسلام دسترسی داشته باشه. مگه خون ما از اون رنگین تره؟ آیا ما هم مثل یهودی ها اعتقاد داریم که یا عذاب به ما نمی رسد یا فقط مدت کوتاهی می رسد. چندوقت پیش یکی از خطبای مشهور شهرمان می گفت شما شیعیان همه می روید بهشت. بگذارید دوباره مقدمه بگم. ما می گیم خدا هر موجودی رو که می آفریند امکانات کمال را در اختیارش قرار می دهد.خدا انسان رو خلق کرده و دستورالعمل کمال او دین است. اسلام دین حقه است. بنابراین خدا باید دین حقه یعنی اسلام را در اختیار همه قرار دهد. خوب چرا قرار نمی دهد؟ تنها نتیجه ای که می توانیم بگیریم این است که نطفه ها با هم فرق می کنند. یعنی نطفه ی یک شیعه با نطفه ی یکی از اعضای قبیله ی بدوی آفریقایی با هم متفاوت است. یعنی نطفه شیعه استعداد رسیدن به کمالات عالیه را دارد اما نطفه ی اون قبیله ای این استعداد را ندارد. یعنی همانطور که بین انسان و حیوان تفاوتی در سیر وجود دارد بین انسان ها هم این تفاوت وجود دارد. من کاری ندارم که این حرف بد است یا بد نیست.یا این که این حرف با عدل الهی منافات دارد یا ندارد.اما آیا این حرف درست است؟ آیا بین این همه جمعیت جهان آیا نطفه های شیعیان قوی تراند و استعداد بیشتری دارند؟ اصلا نمی گم نطفه ی شیعیان. آیا نطفه ی کسانی که دسترسی به دین حقه دارند قوی تر از نطفه ی کسانی است که دسترسی ندارند؟آیا استعداد نطفه ها با هم متفاوت است؟اگر متفاوت نیست باید نسبت بین دین اسلام با همه یکسان باشد.حالا که نیست پس نطفه ها متفاوتند.آیا این که در قرآن هست که لا یکلف الله نفسا الا وسعها بدین معنی نیست که استعداد نطفه ها با هم متفاوت است؟آیا امکان کسب کمال برای نطفه های انسانی متفاوت است؟

برچسب: 

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد طاها

با عرض سلام به شما دوست گرامی

قبل از آنکه به سوال اصلی شما بپردازیم یک نکته قابل ذکر است و آن اینکه:

مقدمات شما طرح سوالات و تردیدهای گوناگونی است که ذهن خواننده را خواه ناخواه درگیر و از سوال اصلی دور میکند در حالیکه نه قصد شما در این تاپیک دریافت پاسخ آنهاست و نه اصولا میتوان در یک تاپیک به همگی آنها پرداخت. پس چه شایسته تر بود اصلا مطرح نمیشد تا نیازی هم نباشد از تعابیری همچون:

ـ حالا اون آمریکایی ها و اون اروپایی ها را مثال نمی زنم...

ـ دیگه نمی خوام بگم...

ـ بگذریم

ـ اروپاییه رو نمی خوام مثال بزنم...

ـ حالا کاری به این نداریم...

استفاده کنید.

به هر حال در پاسخ عرض میکنیم:

درست است که برای رسیدن به مقامات بالا پیروی از دین آسمانی لازم است اما بهشتی شدن منحصر به آن نیست که فرد قبلا از دین آسمانی خاصی پیروی کرده باشد؛ به عبارت دیگر، ورود به بهشت لزوما مشروط به این نیست که فرد فرآیند دینداری را طی کرده باشد. شاهد بر این ادعا آیاتی از قرآن است؛ به عنوان نمونه:

إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي‏ أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً؛ إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً؛ فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً؛
كسانى كه بر خويشتن ستمكار بوده ‏اند، [وقتى‏] فرشتگان جانشان را مى ‏گيرند، مى‏ گويند: در چه [حال‏] بوديد؟» پاسخ مى‏ دهند: ما در زمين از مستضعفان بوديم. مى ‏گويند: مگر زمين خدا وسيع نبود تا در آن مهاجرت كنيد؟ پس آنان جايگاهشان دوزخ است، و [دوزخ‏] بد سرانجامى است. مگر آن مردان و زنان و كودكان فرودستى كه چاره‏ جويى نتوانند و راهى نيابند. پس آنان [كه فى الجمله عذرى دارند] باشد كه خدا از ايشان درگذرد، كه خدا همواره خطابخش و آمرزنده است. (نساء/97-99)

علامه طباطبایی (مفسر بزرگ معاصر) در ذیل این آیه مطالبی را بیان میکند که بسیاری از ابهامات مطرح شده را برطرف میسازد (لطفا با دقت و حوصله بخوانید):

آيه مورد بحث اين معنا را روشن مى ‏سازد كه جهل به معارف دين در صورتى كه ناشى از قصور و ضعف باشد و خود انسان جاهل، هيچ دخالتى در آن قصور و در آن ضعف نداشته باشد، در درگاه خداى عز و جل معذور است.

توضيح اينكه، خداى سبحان جهل به دين و هر ممنوعيت از اقامه شعائر دينى را ظلم مى‏ داند، ظلمى كه عفو الهى شامل آن نمى‏ شود، آن گاه از اين قانون كلى مستضعفين را استثناء نموده، عذر آنان را كه همان استضعاف باشد پذيرفته است. آن گاه با بيانى كلى كه هم شامل آنان شود و هم شامل غير آنان معرفيشان نموده و آن بيان كلى عبارت است از اينكه: كسى نتواند محذورى را كه مبتلاى بدان است دفع كند؛ و اين معنا همانطور كه شامل مستضعفين مورد بحث مى ‏شود [یعنی کسانی] كه در سرزمينى قرار گرفته ‏اند كه اكثريت و قدرت در آنجا به دست كفار است و چون عالمى دينى نيست كه معارف دين را از او بياموزند و يا محيط كفر و ترس از شكنجه‏ هاى طاقت‏ فرساى كفار اجازه نمى‏ دهد به آن معارف عمل كنند و از سوى ديگر قدرت بيرون آمدن از آنجا و رفتن به محيط اسلام را هم ندارند، يا به خاطر اينكه فكرشان كوتاه است و يا گرفتار بيمارى و يا نقص بدنى و يا فقر مالى و يا موانع ديگرند، همچنين شامل كسى هم مى‏ شود كه اصلا ذهنش منتقل به اين معنا كه دينى هست و معارف دينى ثابتى وجود دارد و بايد آن معارف را آموخت و مورد عملش قرار داد، نمى ‏شود، هر چند كه اين شخص عنادى با حق ندارد و اگر حق به گوشش بخورد به هيچ وجه از قبول آن استكبار نمى ‏ورزد، بلكه اگر حقانيت مطلبى برايش روشن شود آن را پيروى مى ‏كند، ليكن حق برايش روشن نشده و عوامل مختلفى دست به دست هم داده و نگذاشته كه اين شخص به دين حق بگرايد.

چنين كسى نيز مستضعف است و مصداق استثناى در آيه است، چيزى كه هست اگر اين شخص نمى‏ تواند حيله‏ اى بينديشد و نه راه به جايى ببرد، از اين جهت نيست كه راه را تشخيص داده ولى قدرت رفتن ندارد، چون دشمن به او احاطه دارد و شمشير و شلاق دشمنان حق و دين اجازه رفتن به او نمى ‏دهد، بلكه از اين جهت است كه عاملى ديگر او را به استضعاف كشانيده و آن عبارت است از غفلت، و معلوم است كه با وجود غفلت، ديگر قدرت معنا ندارد و با وجود جهل، ديگر راه هدايت تصور نمى‏ شود.

و اينكه گفتيم آيه شريفه شامل هر دو نوع مستضعف مى‏ شود، به خاطر اطلاقى است كه در بيان آيه شريفه است و اين اطلاق، عموميت علت را مى‏ رساند و همين عموميت علت از آيات ديگر نيز استفاده مى‏ شود، مانند آيه شريفه:" لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ" (بقره/286)، پس مطلب حق، و دين حق و هر حق ديگرى كه انسان از آن غافل است، در وسع انسان نيست و خداى تعالى هم كسى را از آن باز خواست نمى‏ كند، هم چنان كه مطلب حق و دين حق و هر حق ديگر اگر مورد توجه آدمى باشد ولى از ناحيه دشمن قدرت بر انجام آن را نداشته باشد آن نيز در وسع آدمى نيست و خداى تعالى در مورد آن بازخواستى ندارد.

و اين آيه شريفه يعنى آيه سوره بقره، همانطور كه تكليف را در جايى كه خارج از وسع باشد بر مى ‏دارد، همچنين ضابطه ‏اى كلى در تشخيص مورد دست مى‏ دهد و مى‏ فهماند كجا است كه اگر تكليف را انجام ندهى معذورى و كجا است كه معذور نيستى، و آن ضابطه كلى اين است كه: انجام ندادن تكليف مستند به اكتساب و اختيار خود آدمى نباشد و خودش در اين ترك وظيفه هيچ دخالتى نداشته باشد.

بنا بر اين پس كسى هم كه يا به كلى از دين غافل است و يا به بعضى از معارف حقه آن جاهل است، اگر غفلت و جهلش را علت يابى كنيم معلوم شود خودش يا به خاطر كوتاهى و يا سوء اختيار در جهلش دخالت داشته، چنين كسى ترك وظيفه‏ اش مستند به خودش است و گنه كار و مسئول است و اگر بعد از ريشه‏ يابى معلوم شد كه جهل و غفلتش و يا ترك وظيفه‏ اش، به هيچ مقدارى مستند به خود او نيست، در نتيجه ترك وظيفه را مستند به او نمى‏ دانيم و او را گناه كارى نمى‏ شناسيم كه به علت استكبار از حق و يا انكار حق در مخالفت و گناه تعمد ورزيده باشد، پس هر انسانى آنچه از كارهاى خوب كه مى‏ كند به سود خود مى‏ كند و آنچه از كارهاى بد مى ‏كند عليه خود مى‏ كند، و اما اگر آنچه را كه مى‏ كند به عنوان كار خوب و كار بد نمى‏ كند و از خوبى و بدى آن جاهل و يا غافل است، آن عمل نه بسود او است و نه عليه او.

از اينجا روشن مى ‏شود كه مستضعف تهى دست است و چيزى از خوبى و بدى در دست ندارد، چون آنچه مى‏ كرده به عنوان كار خوب و يا كار بد نمى‏ كرده، در نتيجه امر او محول به خداى تعالى است تا پروردگارش با او چه معامله كند؟ و اين معنا از ظاهر آيه شريفه: " فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً" (نساء/99)، كه بعد از آيه مورد بحث است و نيز از آيه شريفه:" وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ" (توبه/106)، استفاده مى‏ شود، البته با در نظر گرفتن اينكه رحمت خدا بر غضبش پيشى دارد، اميد عفو در آنان بيشتر است. (ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 79)

طبق این فرمایشات:

آمریکایی ها و اروپایی هایی که در محیط فاسد زندگی کرده و واقعا دسترسی ندارند به کلمات پیامبر و اهل بیت یا اگر دارند کسی نیست درست این ها رو براشون توضیح بده، و نیز قبایل بدوی آفریقایی که الان در این قرن وجود دارند و به اسلام دسترسی ندارند، امکان سعادتمندی شان وجود دارد.

نکته ای که باید اضافه نماییم اینست که:

در قرآن تصریح شده است خداوند انبیا و رسولان متعددی به سوی اقوام بشری فرستاده است که در بسیاری از مواقع با مخالفت قوم خود مواجه شده اند؛ برخی از این آیات را ذکر میکنیم:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِك؛ و به يقين، ما به سوى امّتهايى كه پيش از تو بودند [پيامبرانى‏] فرستاديم. (انعام/42)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِك؛ و قطعاً پيش از تو [نيز] رسولانى فرستاديم. (رعد/38)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ في‏ شِيَعِ الْأَوَّلينَ؛ و به يقين، پيش از تو [نيز] در گروه‏هاى پيشينيان [پيامبرانى‏] فرستاديم. (حجر/10)

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ؛ و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم، تا [حقايق را] براى آنان بيان كند. (ابراهیم/4)

تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ؛ سوگند به خدا كه به سوى امتهاى پيش از تو [رسولانى‏] فرستاديم [اما] شيطان اعمالشان را برايشان آراست و امروز [هم‏] سرپرستشان هموست و برايشان عذابى دردناك است. (نحل/63)

ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ أَحاديثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ؛ باز فرستادگان خود را پياپى روانه كرديم. هر بار براى [هدايت‏] امتى پيامبرش آمد، او را تكذيب كردند پس [ما امتهاى سركش را] يكى پس از ديگرى آورديم و آنها را مايه عبرت [و زبانزد مردم‏] گردانيديم. دور باد [از رحمت خدا] مردمى كه ايمان نمى ‏آورند. (مومنون/44)

وَ ما أَرْسَلْنا في‏ قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ؛ و [ما] در هيچ شهرى هشداردهنده‏ اى نفرستاديم جز آنكه خوشگذرانان آنها گفتند: ما به آنچه شما بدان فرستاده شده ‏ايد كافريم. (سبا/34)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ؛ و مسلّماً پيش از تو فرستادگانى را روانه كرديم. برخى از آنان را [ماجرايشان را] بر تو حكايت كرده‏ ايم و برخى از ايشان را بر تو حكايت نكرده ‏ايم. (غافر/78)

همچنین در برخی از روایات آمده است که خداوند 124 هزار پیامبر مبعوث فرمود (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏11، ص: 21) که از این تعداد تنها نام عده معدودی از ایشان در قرآن و روایات آمده است.

با این حساب نمیتوان با قاطعیت گفت که خدا اقوام بدوی آفریقایی را از حق داشتن پیامبر محروم کرده است.

مطلب دیگر اینکه، طبق آیات قرآن، همه بنی آدم دارای فطرتی الهی هستند:

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ؛ پس روى خود را با گرايش تمام به حقّ، به سوى اين دين كن، با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خداى تغييرپذير نيست. اين است همان دين پايدار، ولى بيشتر مردم نمى‏ دانند. (روم/30)

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ؛ و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريّه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا، گواهى داديم. تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [امر] غافل بوديم. (اعراف/172)

همچنین در روایتی از امام صادق میخوانیم:

مَا مِنْ مَوْلُودٍ يُولَدُ إِلَّا عَلَى الْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ اللَّذَانِ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ وَ يُمَجِّسَانِهِ؛ هیچ کس نیست مگر اینکه بر اساس فطرت پاک الهی متولد می شود سپس این پدر و مادر او هستند که او را یهودی و مسیحی و مجوسی می کنند. (من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص: 49)

بر اساس این قبیل آیات و روایات دو مطلب روشن میشود:

1. نمیتوان گفت: نطفه انسانها در گرایش به دین و حقیقت، متفاوت است بطوری که مثلا بعضی از نطفه ها در حد نطفه یک حیوان ارزش داشته باشد و بعضی در حد انسان؛ یا مثلا نطفه ی یک شیعه با نطفه ی یکی از اعضای قبیله ی بدوی آفریقایی با هم متفاوت است؛ یا مثلا نطفه ی کسانی که دسترسی به دین حقه دارند قوی تر از نطفه ی کسانی است که دسترسی ندارند.

2. یکی از عوامل مهم انحراف انسانها از دین حق یا عدم دسترسی به آن دین، والدین یا اجداد گذشته هستند؛ ممکن است قبیله ای که امروز از دین حق بیخبر است عامل اصلی این بیخبری، اجداد آنها باشد. پس در این مورد اگر به دنبال مقصر هستید باید به سراغ والدین یا اجداد آنها بروید نه خدا یا طلبه ها.

همچین عامل دیگر این انحراف یا عدم دسترسی که در آیاتی از قرآن نیز اشاره شده است «مترفین» هستند یعنی افراد صاحب نفوذ اما عیاش؛ به عبارت دیگر خداوند زمینه رسیدن دین و مخصوصا اسلام به تک تک انسانها همراه با تبیین کامل را فراهم کرده است اما فاسقان و دنیاطلبان متنفذ مانع انتشار دین حق شده و میشوند.

به اعتقاد شیعه، اگر امروز بسیاری از انسانها از شناخت اسلام راستین محرومند گناهش به گردن افرادی است که رشته ولایت و امامت پس از پیامبر را بریدند.

بنابراین باز مقصر نه خداست و نه طلبه ها.

عوامل دیگری هم میتوان نام برد که هیچ یک نه به نطفه ربطی دارد و نه به کوتاهی خدا.

در پناه حق

با عرض سلام و خسته نباشید
اولا من توضیحی بدهم که من نگفتم طلبه ها مقصرند بلکه گفتم بعضی هاشون بی سوادند. اما بگذارید به نحوی دیگر این مسئله را بیان کنم. شما می گویید که بعضی ها چون امکان دسترسی درست به کلمات اهل بیت ندارند بنابراین معذورند و امکان رسیدن آن ها به بهشت هم هست. اما این جا یکی دو تا سوال پیش می آید. اولا پس ضرورت دین چیست؟ اگر می شود بدون دین داری انسان به بهشت راه پیدا کند پس چرا خداوند انبیاء را برانگیخت؟ خدا می توانست هیچ نبی ای نیاورد و اون وقت مردم به دلیل این که به نبی دسترسی نداشتند همه می رفتند بهشت.چه ضرورتی داشت که پیغمبری مبعوث شود؟ واقعا چه ضرورتی؟ ثانیا اگر این نظر را قبول دارید که برای رسیدن به مقامات بالای بهشتی دین داری لازم است و برای پایین دین لازم نیست پس باز چرا کسانی به دین دسترسی ندارند؟یعنی اگر این نظر را درباره ضرورت دین قبول کنیم باز این سوال پیش می آید که چرا یک عده از انسان ها مجبور به این هستند که مقامات پایین بهشتی را درک کنند و به مقامات بالای بهشت نرسند؟ ثالثا آیا قبول دارید که برای اوج عرفان و مقامات اخروی نیازی به شیعه بودن نیست؟ اگر قبول دارید آیا ضرورتی برای تبلیغ شیعه در دنیا هست یا نه؟همچنین راه های دیگر غیر از شیعه برای کسب اوج کمالات چیستند؟ببینید من اوج را می گویم .ذره ای کمتر را مدنظرم نیست؟
خواهش می کنم تاپیک را نبندید تا در این باره بیشتر بحث کنیم.

نقل قول:
با عرض سلام و خسته نباشید

سلام

در وهله ی اول ازتون خواهش میکنم موقع نوشتن مطالبتون کمی فاصله بین خطوط بزارید تا راحت تر بشه خوند ! چشمم دو شماره ضعیف شد !! :Moteajeb!:

استاد گرامی جواب رو دادن بنده هم در حد فهم خودم چیزایی رو بیان میکنم .. امیدوارم مفید باشه!!

در این تاپیک http://www.askdin.com/thread51312-53.html#post771743 و تاپیک هایی از این قبیل ، در مورد چیزی بنام فطرت و هدیه ای از جانب خدا در وجود تمام انسانها که قادر به تشخیص راه درست هست صحبت شده ...

یعنی همگان میتونن حقیقت رو درک کنن ولی از هر کسی به میزان درکش بازخواست میشه ..

فطرت ارثی هست که هممون به مساوات ازش بهره بردیم .. کسی که در آفریقاست مگر نمیتونه فکر کنه و حس کنه و سرچ کنه و ... اگر حرف از انسان میزنیم ، انسان مثل درخت و حیوان نیست که یکجا بمونه و ریشه بدوونه و نگرده و نپرسه ! و اگر شخص خودش رو به حد حیوان و نبات رسونده که دیگه خودش خواسته !!

تو تاپیک اعجاز قرآن خاطرم هست که جناب سین داستانی رو تعریف کردن مبنی بر اینکه ، شخصی نزد پیغمبر(ص) ( اگر اشتباه نکنم ) میاد و میپرسه که چطوری باید وضو گرفت ! و پیغمبر کلامی راهنماییش میکنه .. و شخص میره .. یاران حضرت بهشون میگن که چرا نشونش ندادید چطوریه ، ممکنه اشتباه کنه و پیغمبر میگن که برید ببینید اشتباه میکنه یا نه! و یاران میرن و میبینن که او نشخص در کمال تعجب درست وضو میگیره ..

این شاید اشاره ای داشته باشه به اینکه فطرت انسان بیداره و مفاهیم رو اقلا بصورت ابتدایی درک میکنه و این روح حقیقت طلب و حقیقت جو در همگان یکسان دمیده شده .. مثل اینه که به یک نفر اگر سرنخ بدی تا تهش میتونه بره ، سرنخِ این جریان اسمش فطرت هست .

این خبر ، و این آتش روشن درون انسان ، محدود به شیعیان نمیشه اما وقتی خود انسان میخواد خودش رو در همون حد حیوان یا نبات صفتی نگهداره ، این دیگه انتخاب خودشه و خدا از دل آدما باخبره و اون دنیا هم به اندازه ی وسعت دل و دانسته شخص ازش بازخواست میشه که مثلا چرا نرفتی و نگشتی دنبال گمشده ای که ما آتشش رو درون نوع بشر شعله ور کردیم !

من بهتون پیشنهاد میکنم تاپیکی رو که معرفی کردم بخونید .. به جواب خیلی از سوالاتتون میرسید ...:ok:

اما در مورد استعدادها .. یکسری چیزا دخیله که میتونه با میزان استعداد ( در همه جهت ) بازی کنه ... ولی عدالت بر اینه که از هر کسی اندازه ی همون میزان درکش انتظار میره پس حالا استعداد نطفه ها یکی باشه یا نباشه فرقیم نمیکنه ! مثل این میمونه که یک کیلو پنبه رو با یک کیلو آهن مقایسه کنیم .. جفتش یکیه اما ظاهرا نیست !

بنده فکر میکنم که شاید ورود جناب سین و دوستان دیگه به این تاپیک ، کمکی کنه به باز شدن بیشتر موضوع !

سین;771557 نوشت:
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،

سلام حناب سین .. اگر مایل بودید در این بحث شرکت کنید ... ببخشید بابت Mention ، بنظرم رسید که ممکنه چیزای زیادی ازتون یاد بگیریم ... اگر دلتون خواست !

با سلام

معناى لغوى دین، انقیاد، خضوع، پیروى، اطاعت، تسلیم و جزاست و معناى اصطلاحى آن مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتى است که براى امور جامعه انسانى و پرورش انسان‌ها باشد. گاهى همه این مجموعه، حق و گاهى همه آن باطل و زمانى مخلوطى از حق و باطل است اگر مجموعه حق باشد آن‌را دین حق و در غیر این صورت آن‌را دین باطل و یا التقاطى از حق و باطل می‌نامند.
دین حقیقى
از آن‌جا که دین براى اداره امور جامعه انسانى و پرورش انسان‌هاست، هماهنگى قوانین و مقررات آن با نیاز واقعى جامعه و مناسبت آن با تحولات اجتماع و مطابقت آن با سرشت و سیر جوهرى انسان، میزان حق بودن آن است.
قافله انسانیّت جزئى جدا بافته از تافته‌هاى اجزاى جهان نیست، بلکه جزئى از اجزاى منسجم جهان است که به اندازه خود در آن اثر می‌گذارد و از آن اثر می‌پذیرد. از این‌رو؛ کسى می‌تواند انسان را راهبرى کند که او را به خوبى بشناسد و از رابطه او با جهان آفرینش با خبر باشد. کسى که انسان و جهان را نیافرید، نه انسان‌شناسى، راستین و نه جهان‌شناسى اصیل است. پس تنها آن‌کس که انسان و جهان را آفریده است به انسان و جهان و ربط و پیوند این دو، شناخت و آگاهى تمام داشته و در نتیجه از توان هدایت و راهبرى انسان برخوردار است چنانکه همان مبدأ وحید، تنها مصدر صالح براى هدایت مجموعه جهان و راهنمایى تمام اجزاى آن خواهد بود به گونه‌اى که هیچ‌کدام از هدف خود محروم نشده و مزاحم رهیابى دیگران به هدف نگردد و آن‌کس جز ذات اقدس الهى نیست. با این مقدمه دانسته می‌شود: دین حق، دینى است که عقاید، اخلاق، قوانین و مقررات آن از طرف خداوند نازل شده و دین باطل، دینى است که از ناحیه غیر خداوند تنظیم و مقرر شده باشد دین آسمانى به طور کلى از دو بخش اعتقادى و عملى مرکب می‌باشد. بخش اعتقادى، یک رشته اعتقادات اساسى و واقع بینی‌هاست که باید انسان پایه زندگى خود را بر روى آنها گذارد و آنها سه اصل کلى: توحید، نبوت و معاد هستند که با اختلال یکى از آنها پیروى دین صورت نبندد. بخش عملى، یک رشته وظایف اخلاقى و عملى است که مشتمل است بر وظایفى که انسان نسبت به پیشگاه خداى جهان و وظایفى که انسان در برابر جامعه بشرى دارد، و از اینجاست که وظایف فرعى که در شرایع آسمانى براى انسان تنظیم شده بر دو گونه است: اخلاق و اعمال و هر یک از آنها نیز بر دو قسم است: قسمتى اخلاق و اعمالى است که به پیشگاه خداوندى ارتباط دارد؛ مانند خُلق، صفات ایمان، تسلیم، رضا، خشوع و مانند عمل نماز و روزه و قربانى و این دسته به ویژه «عبادات» نامیده می‌شود و خضوع و بندگى انسان را نسبت به پیشگاه خدایى مسجل می‌سازد و قسمتى اخلاق و اعمال شایسته‌اى است که به جامعه ارتباط دارد؛ مانند اخلاق و صفات بشر دوستى، خیرخواهى، عدالت و سخاوت، و مانند وظایف معاشرت و داد و ستد و غیر آنها و این قسم به ویژه «معاملات» نامیده می‌شود

مشک;771819 نوشت:
سلام

!

با سلام شما ابتدا جواب این سوال رو به من بدید که آیا این اعتقاد رو دارید که همه مردم عالم این امکان را دارند که به معارف حقه دین دسترسی داشته باشند؟این را جواب بدید تا درباه اش بحث کنیم..

بنده این مسئله رو بار ها مطرح کردم اما جز سفسطه چیزی عایدم نشد.چرا خداوند همه رو به یک امکان نیافرید؟

yalda solimani;771821 نوشت:
با

سلام دقیقا این سوال را از شما هم دارم که آیا همه ی مردم دنیا به معارف حقه همین دین حقیقی دسترسی دارند؟ بالاخره یکی از این پیامبران اون دین حقه را آورده است. آیا نسبت ارتباطی تمام مردم جهان با اون پیامبر یکی است یا نه؟

طاها;771694 نوشت:
نطفه انسانها در گرایش به دین و حقیقت، متفاوت است بطوری که مثلا بعضی از نطفه ها در حد نطفه یک حیوان ارزش داشته باشد و بعضی در حد انسان؛ یا مثلا نطفه ی یک شیعه با نطفه ی یکی از اعضای قبیله ی بدوی آفریقایی با هم متفاوت است؛ یا مثلا نطفه ی کسانی که دسترسی به دین حقه دارند قوی تر از نطفه ی کسانی است که دسترسی ندارند.

بسمه البارئ المصوّر

با سلام و عرض ادب

استاد گرامی،چطور نطفه و یا همان ماده ی اولیّه ی وجود انسان در پذیرش فیوضات الهی مؤثر نیست؟

حضرت امام خمینی رحمة الله علیه می فرمایند:صفای ماده ی اولیّه ی وجود انسان و استعداد آن،در دریافت فیض

خداوند دخل تمام دارد،و این در علوم عقلی و حکمت الهی هم ثابت شده است.

فرض می کنیم ماده ی اولیه ی غذای ما فاسد و یا ناقص باشد،حاصل آن غذایی فاسد و یا ناقص نیست؟

البته انسان از آنجایی که صاحب عقل و اختیار است می تواند اسیر جبر طبیعت خود نشود و لی قبول بفرمائید

که این بسیار سخت است،آیه:"«وَ لا یَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً»این شریفه از زبان نوح علی نبینا و علیه السلام بیان

شده است که خدایا در زمین کفار را باقی مگذار چون از اینها چیزی جز کافر متولد نمی شود.

ضمن اینکه بر اساس نظریه ی "جسمانیة الحدوث"بودن نفس ملا صدرا، نطفه، ماده ی اولیه نفس است و در اثر حرکت جوهری اشتدادی

همین ماده از مراتب نباتی و حیوانی گذاشته و تبدیل به جوهری روحانی می شود، هم می توان تاثیر نطفه را در احوال و آثار وجودی

انسان دریافت.

حتی ابن سینا در بحث چگونگی تعلق نفس به بدن اعتدال مزاج را در نفس مؤثر می داند،خب این اعتدال مزاج مربوط به نطفه است.

قسمتی از سخن ملا صدرا در ارتباط با تدثیر نفس و بدن بر یکدیگر:

طبق ديدگاه ملاصدرا انسان، حقيقتي ذومراتب است و بدن و نفس، هر كدام، مرتبه‌اي از مراتب اين حقيقت به شمار مي‌آيند.

بنابراين هيچ بُعدي ندارد كه اين دو از هم متأثر گردند؛ زيرا طبق ديدگاه وي اين مراتب به نحو اتصال معنوي به هم مرتبط بوده،

از همديگر جدا نيستند. در نتيجه انسان همانند مراتب هستي در عين اينكه از كثرت برخوردار است واحدي حقيقي، بيش نيست.

از اين رو هر اثر اتفاقي كه در يكي رخ دهد به ديگري منتقل شده، آن را متأثر مي‌سازد. ملاصدرا در اين باره مي‌نويسد:

«كما ان طبقات العالم بحيث تجمع في رباط و يتصل بعضها ببعض كسلسلة واحدة يتحرك اولها بتحرك آخرها بان يتنازل الاثار و

يتصاعد الهيئات من العالي الي السافل و من السافل الي العالي... كذلك هيئات النفس و البدن تتصاعد و تتنازل من موطن

احدهما الي موطن الاخر؛ فكل منهما ينفعل عن صاحبه. (ملاصدرا، 1380: 321)

ابوالبرکات;771824 نوشت:
با سلام شما ابتدا جواب این سوال رو به من بدید که آیا این اعتقاد رو دارید که همه مردم عالم این امکان را دارند که به معارف حقه دین دسترسی داشته باشند؟این را جواب بدید تا درباه اش بحث کنیم..

سلام ...

عصری که داریم توش زندگی میکنیم ، امکانات رو فراهم کرده بله .. هرچند زمانی که هم امکانات رسانه ای نبود باز عده ای بر مبنای فطرت و شنیده ها بدنبال حقیقت راه میفتادن و میگشتن و میپرسیدن ..

و

نقل قول:
آن ها که به اسلام دسترسی ندارند؟اصلا به دین دسترسی ندارند. به هیچ نوع فهمی دسترسی ندارند. آیا حق این ها نیست که به دین دسترسی داشته باشند؟

در ابتدا نیازی نیست که لزوما به اسلام دسترسی مستقیم داشته باشن .. بلکه به راحتی به ادیانی چون مسیحیت در همه جای دنیا دسترسی هست و کسی که اهل گشتن باشه و پیگیر باشه خب وقتی سرنخ رو بهش بدی میگیره میره تا تهش .. این خانم ژاپنی که اخیرا مسلمان شد ، اسلام رو از رو قضیه ی یازرده سپتامبر برجهای دوقلو شناخت ! و به حقانیت اسلام از طریق اشتباه معنی کردن مفاهیم اسلام و قرآن رسید ! یعنی یه دیکشنری عربی به ژاپنی گذاشت کنارش و دید که خیلی از مفاهیم رو اومدن اشتباهی وارد کردن تا مردم از حقیقت رویگردان بشن ...

پس دسترسی نداشتن به دین جالبه بدونید که فقط در قبایل دور افتاده نیست ، بلکه در متمدن ترین نقاط دنیا هم مردم رو دور میندازن از حقیقت !

اینکه انسان هیچ نوع فهمی رو بهش دسترسی نداشته باشه ، اصلا دور از ذهنه ! پس شما فطرت خداجو ودیندار رو کجای قضیه قرار میدید ؟

حق همگان هست که به دین دسترسی داشته باشن ...منتها عده ای عمدا این دسترسی ها رو قطع و وصل میکنن چون ذات کثیفشون برملا میشه و پرده ها میفته و قدرتشون هیچ میشه ...

و معرفی و پی بردن به معارف حقه اول از همه به عهده ی خود شخص و سپس به عهده ی کسانی مثل ماست که تلاش کنیم و بریم و بشناسونیم ... در جایی خوندم که در کشوری ( دقیقا یادم نیست اسمشو ) وهابی ها میرن در خونه ها و میگن فقط اجازه بدید نیم ساعت باهاتون صحبت کنیم و از این طریق خیلی هارو وهابی کردن ...

مردم زمینه ی دیندار بودن رو دارن چون نیاز فطری انسان هستن .. منتها اینکه چطوری دیگران و خودشون این راه رو بهشون نشون میدن ، مساله ست !!

البته فلاسفه ، به عده ای نام مستضعف فکری میدن و اشخاص این چنین رو که دسترسی به هیچی ندارن یا قدرت فهم درست ندارن ، جزء این دسته قرار میدن و بازخواستی که ازشون میشه رو در همین حد میدونن.. من به شخصه ( که خیلی هم نظرم اهمیتی نداره ) همچین چیزی رو قبول ندارم ... همه میفهمن و همه میتونن برن بگردن و اگر نرن بگردن مقصر خودشونن !

ابوالبرکات;771831 نوشت:
سلام دقیقا این سوال را از شما هم دارم که آیا همه ی مردم دنیا به معارف حقه همین دین حقیقی دسترسی دارند؟ بالاخره یکی از این پیامبران اون دین حقه را آورده است. آیا نسبت ارتباطی تمام مردم جهان با اون پیامبر یکی است یا نه؟

با سلام

تكثر و تنوع ادیان مختلف امری بدیهی و حقیقی است كه از زمان های گذشته مورد توجه بوده است. اما نكته ی مهمی كه دوره ی جدید را با گذشته متمایز می كند، سؤال از اصل وجود تكثر ادیان نیست كه «آیا ادیان متعددی در عالم تحقق دارند یا نه؟»، بلكه سؤال از ربط و نسبت ادیان متكثر با حقانیت و نجات آنهاست. آیا همه ی ادیان بر حق اند یا تنها یك دین حق (صادق) وجود دارد؟ آیا پیروان ادیان مختلف بر طریق نجات و رستگاری اند یا فقط پیروان یك دین اهل نجات اند؟
كثرت گرایی دینی نسبت به مفاهیم حقیقت دینی، نجات و مفاهیمی از این دست ملازمت دارد، كه هر كدام از این ابعاد ناظر به مسأله ای از مسائل

مندرج در تكثر ادیان است. هیك خود به این موضوع توجه دارد و لذا فرضیه ی كثرت گرایانه ی وی چند وجه دارد. از میان مسائل مختلف در باب كثرت دینی مهم ترین دغدغه ی هیك معطوف به آن دسته از مدعیات سنتی است كه برای مرجعیت یگانه ی مسیحیت (مطلق گرایی) اقامه می شود. ادعای سنت گرایان این است كه فقط دین مسیحیت طریق نجات را ارائه می دهد. بر همین اساس، آموزه ی «نجات» عمده ترین موضوع الهیاتی است كه در پیدایش و بسط نظریات انحصارگرایانه، شمول گرایانه و كثرت گرایانه دخیل بوده است. براساس تفكر سنتی مسیحیت، نجات صرفا به وسیله ی اعتقاد به ربوبیت حضرت عیسی مسیح علیه السلام میسر است. اعتقاد درست شرط لازم نجات است این دیدگاه كه انحصار گرایی نجات شناختی نامیده می شود بر آن است كه نجات و رستگاری صرفا از طریق مسیحیت به دست می آید. شمول گرایان نیز معتقدند كه مسیحیان و نیز كسانی كه در عمل مسیحی اند - هر چند نام مسیحی ندارند - اهل نجات اند. اما هیك معنای جامع و كثرت گرایانه ای از مفهوم نجات عرضه می كند، كه براساس آن، در همه ی ادیان می توان بهره ای از حقیقت و نجات پیدا كرد؛ بدین ترتیب همه ی ادیان جهان طرق نجاتی را برای پیروان خود فراهم می آورند. بنابراین در بررسی این موضوع باید به این امر توجه داشت كه موضوع كثرت گرایی دینی در مسیحیت به عنوان یك نظریه ی نجات شناختی، ناشی از واكنشی است كه نسبت به اعتقاد ویژه ی مسیحی درباره نجات و رستگاری مطرح شده است. در این مقاله، كه هدف آن تحلیل و بررسی نظریه ی «كثرت گرایی دینی نجات شناختی» جان هیك است،

حبیبه;771832 نوشت:
شده است که خدایا در زمین کفار را باقی مگذار چون از اینها چیزی جز کافر متولد نمی شود.

سلام خواهر خوبم :Gol:

آقای قرائتی بودن فکر کنم در تفسیر " يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ " جایی بیان داشتن که عده ای این رو اینطور تفسیر کردن که از دل کافران و بی دینان ، اشخاص بزرگ میتونن بیرون بیان .. چنانکه داریم اشخاص با ایمانی رو که از نسل و پدر و مادر کافر زاده شدن !!

در جنگ ها حضرت علی (ع) بعضی از کفار رو نمیکشتن فقط به این دلیل که یک نفر در نسل اون کافر ، حب ائمه رو ممکن بود داشته باشه !

درسته که رعایت کردن بعضی نکات در نطفه موثره ... اما قابلیت ترمیم و هدایت شدن در انسان رو نمیشه نادیده گرفت ...

مشک;771844 نوشت:
سلام خواهر خوبم :Gol:

آقای قرائتی بودن فکر کنم در تفسیر " يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ " جایی بیان داشتن که عده ای این رو اینطور تفسیر کردن که از دل کافران و بی دینان ، اشخاص بزرگ میتونن بیرون بیان .. چنانکه داریم اشخاص با ایمانی رو که از نسل و پدر و مادر کافر زاده شدن !!

در جنگ ها حضرت علی (ع) بعضی از کفار رو نمیکشتن فقط به این دلیل که یک نفر در نسل اون کافر ، حب ائمه رو ممکن بود داشته باشه !

درسته که رعایت کردن بعضی نکات در نطفه موثره ... اما قابلیت ترمیم و هدایت شدن در انسان رو نمیشه نادیده گرفت ...

بسمه البارئ المصور

با سلام و ادب خوهر گرامیم

بله این احادیث را در موضوع سرشت دیده ام که به تعبیر علامه طباطبایی در حدّ اقتضا عمل می کند نه علت تامه.

همینطور این کلام در باره ی نطفه هم می تواند موضوعیت داشته باشد،بحث اقتضا است.

به این معنا که طبیعت و مزاج بر اخلاق و گرایشات انسان تاثیر بلا انکاری دارند،حتی علماء اخلاق تعدیل مزاج را در تهذیب نفس

واجب می دانند،بنابراین تاثیر ماده اولیه وجود انسان در قبول فیوضات حق، در حدّ اقتضا انکار ناپذیر است و البته این به معنای

نفی عقل و اختیار و اکتساب نیست.

:Gol:

ابوالبرکات;771812 نوشت:
شما می گویید که بعضی ها چون امکان دسترسی درست به کلمات اهل بیت ندارند بنابراین معذورند و امکان رسیدن آن ها به بهشت هم هست. اما این جا یکی دو تا سوال پیش می آید. اولا پس ضرورت دین چیست؟...

با عرض سلام به شما دوست گرامی

رسالت این انجمن، پاسخگویی به سوالات دینی است پس مادام که فضای پرسش و پاسخ بر مباحث ما حاکم باشد تاپیک باز خواهد بود و در این باره محدودیت زمانی وجود ندارد.

در پاسخ به فرمایشات شما چند نکته عرض میکنیم:

1. همانطور که خود شما هم اشاره کرده اید این معذور بودن مربوط به «بعضی ها» میشود.

به عبارت دیگر، قوانین الهی همچون قوانین عقلایی بشر، ناظر به وضع عمومی است اما تبصره هایی هم وجود دارد تا آن عده از مردم که به هر دلیل مشمول قانون عام قرار نمیگیرند نیز نادیده گرفته نشوند و این نشان از جامعیت قانون دارد.

بنابراین عقلایی نیست که استثناها را مستمسک قرار دهیم تا اصل وضع قانون نادیده گرفته شود و بر همین اساس، عقلایی نیست که خداوند عموم انسانها را از قانون آسمانی (که توسط انبیا ارسال میشود) محروم نماید به این دلیل که عده معدودی از آن محروم خواهند بود.

2. دسترسی به مراتب بالای بهشت حقیقتی جز عمل به تکالیف الهی ندارد و کسی که در دنیا به این تکالیف عمل نکرده اصولا نمیتواند انتظار مراتب بالا در بهشت را داشته باشد. ممکن است بگویید: اگر تکالیف الهی به این فرد یا قبیله میرسید فرصت عمل به آنها و رسیدن به مراتب عالی داده شده بود؛ بله اما آیا خدا در این باره کوتاهی کرده است؟ در پست سابق عرض شد نمیتوان در این باره خدا را مقصر دانست.

3. بدون شک، رسیدن به اوج عرفان و مقامات اخروی نیازمند پایبندی به اصول تشیع است و جز این راهی نیست؛ بنابراین باید با قوت بیش از پیش به تبلیغ اصول تشیع پرداخت.

در پناه حق

محسن امیری;771825 نوشت:
بنده این مسئله رو بار ها مطرح کردم اما جز سفسطه چیزی عایدم نشد.چرا خداوند همه رو به یک امکان نیافرید؟

با عرض سلام به شما دوست گرامی

امیدواریم در این تاپیک چیزی بیش از سفسطه عاید همه ما شود.

ضمن توصیه به مطالعه دقیق پست سابقمان عرض میکنیم:

آنچه از تفحص در منابع دینی و عقلی به دست می آید این است که:

اگر میبینیم انسانها در امکانهای (یا بهتر است بگوییم: در شرایط) متفاوت به وجود آمده اند این، خواست مستقیم خداوند نبوده است بلکه ناشی از عواملی است که جزو لاینفک و ضروری عالم دنیا و در عین حال، موثر در اختلاف امکانها هستند که به برخی از این عوامل در پست سابق اشاره شد.

شاید مطالعه این منبع تا حدودی به درک مساله فوق کمک کند:

راز تفاوتها: http://www.motahari.org/books/67/index.htm

در پناه حق

طاها;771999 نوشت:

با عرض سلام به شما دوست گرامی

رسالت این انجمن، پاسخگویی به سوالات دینی است پس مادام که فضای پرسش و پاسخ بر مباحث ما حاکم باشد تاپیک باز خواهد بود و در این باره محدودیت زمانی وجود ندارد.

در پاسخ به فرمایشات شما چند نکته عرض میکنیم:

1. همانطور که خود شما هم اشاره کرده اید این معذور بودن مربوط به «بعضی ها» میشود.

به عبارت دیگر، قوانین الهی همچون قوانین عقلایی بشر، ناظر به وضع عمومی است اما تبصره هایی هم وجود دارد تا آن عده از مردم که به هر دلیل مشمول قانون عام قرار نمیگیرند نیز نادیده گرفته نشوند و این نشان از جامعیت قانون دارد.

بنابراین عقلایی نیست که استثناها را مستمسک قرار دهیم تا اصل وضع قانون نادیده گرفته شود و بر همین اساس، عقلایی نیست که خداوند عموم انسانها را از قانون آسمانی (که توسط انبیا ارسال میشود) محروم نماید به این دلیل که عده معدودی از آن محروم خواهند بود.

2. دسترسی به مراتب بالای بهشت حقیقتی جز عمل به تکالیف الهی ندارد و کسی که در دنیا به این تکالیف عمل نکرده اصولا نمیتواند انتظار مراتب بالا در بهشت را داشته باشد. ممکن است بگویید: اگر تکالیف الهی به این فرد یا قبیله میرسید فرصت عمل به آنها و رسیدن به مراتب عالی داده شده بود؛ بله اما آیا خدا در این باره کوتاهی کرده است؟ در پست سابق عرض شد نمیتوان در این باره خدا را مقصر دانست.

3. بدون شک، رسیدن به اوج عرفان و مقامات اخروی نیازمند پایبندی به اصول تشیع است و جز این راهی نیست؛ بنابراین باید با قوت بیش از پیش به تبلیغ اصول تشیع پرداخت.

در پناه حق

ببینید ما اعتقاد داریم خداوند موجودی حکیم است. اصلا اگر حکیم نباشد خدا نیست. چون او حکیم است کار عبث انجام نمی دهد بنابراین اگر موجودی را خلق کرد از این کارش یک هدفی داشته است. هرموجودی هم برای یک هدف خاصی آفریده شده است. هدف خاص هر موجود این است که به کمال وجودی خود برسد. انسان موجودی مختار است و به همین دلیل کمال وجودی او بسیار بالاست. او برای این که به کمال برسد نیازمند به قانون الهی و تکلیف است. بنابراین خدایی که حکیم است انسان را رها نکرده و قوانین و تکالیف الهی را برای او در قالب پیامبران آورده است. درسته. اما این وسط برای تعدادی از مردم کره ی زمین ولو یک نفر این قوانین الهی نرسیده است. (البته شما می گویید که آن کسانی که به علت کاری که کسانی که رشته ی ولایت را بریده اند گمراه شده اند زیادند.) بیایید روی همون یک نفر که در قبیله ای در آفریقا زندگی می کند زوم کنیم. ابتدا فرض بر این است که نطفه ی این شخص با بقیه ی انسان هایی که در کره ی زمین زندگی می کنند یک استعداد دارد. فرض دیگر ما این است که بشر برای کسب مقامات عالیه به دین احتیاج دارد. این آدم استعداد رسیدن به کمالات را دارد ولی امکان رسیدن به کمالات را ندارد. چون دسترسی به دین حقه ندارد. بنابراین خلقت خداوند ناقص است یعنی خدا موجودی حکیم نیست زیرا استعداد وجودی این مخلوق او نمی تواند به کمال برسد. او شرایط به کمال رسیدن این مخلوق را فراهم نکرده است. نمی شود بگوییم که تقصیر خدا نیست.تقصیر اولی یا دومیه. اونا ظالم بودند. اما این جا مسئله ی حکمت الهی مطرح است. خدایی که حکیم نباشد خدا نیست و حکیمی که شرایط به کمال رسیدن مخلوق را فراهم نکند حکیم نیست. بنابراین تنها نتیجه ای که می توانیم بگیریم این است که این استثناها کمالات وجودی شان کم است . یعنی نطفه ی اون آفریقاییه ضعیف تر از نطفه ی شیعه است. یعنی یک کودک شیعه استعداد بیشتری برای کمالات دارد پس متناسب با استعدادش خدا او را در مملکت امام حسین (علیه السلام) خلق کرده و اون آفریقاییه استعداد کسب کمالات عالیه را ندارد بنابراین خدا او را در آفریقا خلق کرده.همانطوری که یک حیوان استعدادش بسیار کمتر از انسان است برای کسب کمالات وجودی استعداد انسان ها هم در کسب کمالات وجودی متفاوت است. یعنی کمال وجودی یک آفریقایی بدوی تا حد اوایل طبقات بهشت شاید باشد. آیا قبول دارید جز با تئوری تفاوت استعداد نطفه های انسانی نمی توان این واقعیات را توجیه کرد؟

حبیبه;771832 نوشت:
چطور نطفه و یا همان ماده ی اولیّه ی وجود انسان در پذیرش فیوضات الهی مؤثر نیست؟

با عرض سلام به شما دوست گرامی

عرض نکردیم: نطفه در پذیرش فیوضات الهی مؤثر نیست

بلکه عرض کردیم
: نطفه انسانها در پذیرش فیوضات الهی، دارای استعداد فطری مشترکی است و همین استعداد فطری مشترک است که انسانها را به بینش و گرایش دینی سوق میدهد و برای ایشان امکان فهم و پذیرش معارف انبیا را فراهم میکند.

در همان پست به آیات و روایاتی که حاکی از این مطلب است اشاره شد و سخنانی هم که از بزرگان نقل کرده اید منافاتی با این مطلب ندارد.

در پناه حق

مشک;771838 نوشت:
البته فلاسفه ، به عده ای نام مستضعف فکری میدن و اشخاص این چنین رو که دسترسی به هیچی ندارن یا قدرت فهم درست ندارن ، جزء این دسته قرار میدن و بازخواستی که ازشون میشه رو در همین حد میدونن.. من به شخصه ( که خیلی هم نظرم اهمیتی نداره ) همچین چیزی رو قبول ندارم ...

با عرض سلام به شما دوست گرامی

برشمردن این گروه در جمع مستضعفین فکری سخن فلاسفه نیست بلکه اشاره قرآن است. در این باره به پست اول مراجعه نمایید.

در پناه حق

ابوالبرکات;772008 نوشت:
خدا موجودی حکیم نیست زیرا استعداد وجودی این مخلوق او نمی تواند به کمال برسد.

با عرض سلام به شما دوست گرامی

استدلال شما را بازخوانی میکنیم:

اگر یک نفر، استعداد رسیدن به کمالات را دارد ولی امکان رسیدن به کمالات را ندارد مقصر خداست زیرا او شرایط به کمال رسیدن این مخلوق را فراهم نکرده است.

پاسخ:

خدا همانطور که استعداد کمال را در نهاد انسان قرار میدهد امکانات لازم برای رشد این استعداد را هم به جامعه بشری ارائه میدهد اما فرد یا افرادی مانع رسیدن این امکانات به دیگران شده اند. اینجا دیگر سخن از این نیست که خدا نداد بلکه سخن از این است که آنچه خدا به کل بشریت داده بود توسط عده ای از همین بشریت نابود شد و طبعا مقصر همین عده هستند.

باید توجه داشت همان حکمتی از خدا که منجر به خلقت انسان شده است منجر به دادن اراده و اختیار به انسان و قدرتش بر مخالفت، نیز شده است. اگر «فرآیند تولید مثل» بر مدار حکمت خدا جریان دارد مسئله «قدرت والدین بر جهت دادن غلط به تربیت فرزند» نیز در همان مدار است نه چیزی جدای از آن.

بر این اساس،

خدا استعداد کمال به انسانها میدهد و امکانات لازم برای رشد این استعداد را هم در اختیار جامعه بشری قرار میدهد اما برخی از این انسانها به حکم قدرت و اختیارشان، مانع بهره برداری دیگر انسانها از امکانات یاد شده میشوند و ممانعت خدا از اعمال این قدرت و اختیار مخالفت، منافی با حکمت خداست.

نتیجه جالبی که به دست می آید این است:

به کمال نرسیدن آن فرد یا افراد قبیله آفریقایی نه تنها منافاتی با حکمت خدا ندارد بلکه در مدار حکمت الهی انجام میشود (با توضیحاتی که قبلا ارائه شد).

در پناه حق

طاها;772005 نوشت:

با عرض سلام به شما دوست گرامی

امیدواریم در این تاپیک چیزی بیش از سفسطه عاید همه ما شود.

ضمن توصیه به مطالعه دقیق پست سابقمان عرض میکنیم:

آنچه از تفحص در منابع دینی و عقلی به دست می آید این است که:

اگر میبینیم انسانها در امکانهای (یا بهتر است بگوییم: در شرایط) متفاوت به وجود آمده اند این، خواست مستقیم خداوند نبوده است بلکه ناشی از عواملی است که جزو لاینفک و ضروری عالم دنیا و در عین حال، موثر در اختلاف امکانها هستند که به برخی از این عوامل در پست سابق اشاره شد.

شاید مطالعه این منبع تا حدودی به درک مساله فوق کمک کند:

راز تفاوتها: http://www.motahari.org/books/67/index.htm

در پناه حق

ممنونم از شما.این جمله ی شما
1.قادر بودن خداوند رو زیره سوال میبره چون گفتید خواست مستقیم خداوند نبوده و به عالم ماده بر میگرده.این عالم ماده رو هم خدا آفریده و اقتضا های اون رو خدا قرار داده.
2.خداوند قبل از خلقت این دنیا آگاه به شرایط اون بود همونطور که به ملائکه گفت من میدونم و شما نمیدونید.در این صورت چرا خداوند برخی انسان ها رو در سختی آفرید بر خی رو در نعمت.میتونست همه رو در یک شرایط بیافرینه و از همه عبادت بخاد.عبادتی که حد نداشته باشه.یعنی مثل ملائک نباشه.

طاها;772013 نوشت:
با عرض سلام به شما دوست گرامی

برشمردن این گروه در جمع مستضعفین فکری سخن فلاسفه نیست بلکه اشاره قرآن است. در این باره به پست اول مراجعه نمایید.

در پناه حق

سلام

آیا این گروهی که نام برده شده شامل انسانهای بیمار میشه فقط ؟

مثلا اشخاصی که با بیماریهای مغزی و مشکلات روحی روانی بدنیا میان .. و نه کسانی که قدرت تفکر دارن ؟! ( گرچه همون بیمار هم در روحش در درونش وجود خدا رو تصدیق میکنه منتها در عمل قدرتی ندارن )

کسی که قدرت تفکر داره چطور میتونه متوجه فطرتش نشه و بطور اقلا ابتدایی ایمان نیاره ؟ مگر نه که عقل وصله به یک منبع بیدار و آگاه و فراگیر ؟ مگر نه اینکه خدا حجت رو بر همگان تموم کرده ؟

اگر بخوایم اینطوری در نظر بگیریم که پس خیلیها میتونن از طریق همین جواب در برن .. و بگن که امکان هدایتش رو نداشتیم ، نشد ، مستضعف بودیم!!

در صورتیکه شنیدم از کسانیکه دور افتاده بودن اما ایمان آوردن ، بدون اینکه مبلغی بخواد راهنماییشون کنه ..

نمیدونم!! یه جای قضیه میلنگه و فکر کنم الان سوال اصلی جناب ابوالبرکات معنیِ سوال و مشغولیت ذهن پیدا میکنه !

نقل قول:
از اينجا روشن مى ‏شود كه مستضعف تهى دست است و چيزى از خوبى و بدى در دست ندارد،

استاد گرامی .. خب نسبی گراها هم همینو دارن میگن دیگه ... اینطوری که خیلی ها مبرا میشن !! پس اینها رو چی میشه گفت :

نقل قول:
فطرت خاص(فطرت انسانی)با ارزش و قداست همراه است.یعنی آنچه در قلمرو هدایت فطری قرار دارد، از قداست و ارزش برخوردار است.
اصول فطریات انسانی همانهاست که در روانشناسی به عنوان تمایلات عالی انسان معرفی شده،

و عبارتند از:1-حس راستی یا کنجکاوی 2-حس زیبایی خواهی 3-حس اخلاقی 4-حس مذهبی (3) .دانش، هنر، اخلاق و مذهب، صبغه ارزشی و قدسی دارند و از معیارهای رشد و کمال انسانی به شمار می‏روند، مگر آن که کسی از آنها بهره نامشروع و ناپسند ببرد، که در این صورت، قبح و ناپسندی امری عارضی و ثانوی خواهد بود، نه ذاتی و اوّلی.

منشأ این قداست و ارزش را باید در حیات‏ عقلانی انسان جستجو کرد که فصل ممیّز او از دیگر موجودات طبیعی است.و همین ویژگی است که فطرت را از طبیعت و غریزه ممتاز می‏سازد.

جنس مشترک این سه، هدایت تکوینی و آفرینشی است.قوانین طبیعی(در جمادات و گیاهان)و تمایلات غریزی(در حیوانات)و دریافت‏ها و احساسهای فطری(در انسان)همگی جلوه‏ هایی از هدایت تکوینی و آفرینشی آفریدگار حکیم‏اند، و فصل ممیّز آنها به مراتب و درجات وجودی آنها باز می‏گردد.در یک مرتبه، شعور و ادراک یا نیست و یا ناچیز و اندک است(جمادات و گیاهان)و در مرتبه دیگر، شعور و ادراک غریزی و غیرعقلانی است(حیوانات)و در مرتبه‏ای شعور و ادراک عقلانی است(انسان).

اینها باعث میشه که همه مکلف باشن جز کسانی که واقعا بیماری های خاصی دارن که صرفا فقط میتونن قلبا ، وجود خدا رو حس کنن اما در عمل کاری نکنن ! که بنظر میرسه مستضعفین فقط این گروه باشن !

اینطور نیست ؟؟

و

قال اللّه تبارك و تعالى: «فَاَقِمْ وَجْهَكَ لِلدّينِ حَنيفاً فِطرَةَ اللّهِ الَّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَيها لاتَبديلَ لِخَلقِ الله ذلِك الدّينُ القَيِّمُ و لكنَّ اكثر الناس لايَعلمون»


نقل قول:
آيا «فطرة الله» مفعول براى فعل محذوف است يا اين‌كه از باب اختصاص است يا اينكه مفعول مطلق نوعى است كه هر كدام از اين احتمالات در كتب تفسيرى مطرح شده است. به هر حال، براى فطرت در قرآن مجيد ويژگيهايى ذكر شده است كه به آنها اشاره مى‌كنيم:

اولاً از اين جهت كه در آيه مباركه، فاعل، خدا و مفعول آن «الناس» است، فطرت نسبت به همه انسانها عموميت دارد و ديگر نمى‌توان گفت مثلاً فطرت ايرانى، عربى، سياه و سفيد، بلكه فطرت به كل ناس مربوط است، البته از نظر لغوى اشكالى ندارد كه آن را در مورد خاصى به كار ببريم، مثلاً بگوييم، فطرت مرد، فطرت عرب، عجم و ... ولى در اينجا به كل انسانها مربوط است. پس معلوم مى‌شود، آنچه مورد نظر خداى متعال بوده است در همه انسانها وجود دارد، زيرا كسى كه اين فطرت را به وجود آورده آن را به فرد يا صنف خاصى اختصاص نداده است. پس اولين ويژگى فطرت، عموميت آن است.

ثانياً فطرت ـ كه نوعى آفرينش معنا شد ـ فقط از ناحيه خداست. بنابراين چيزى نيست كه خود مردم آن را كسب كنند، پس آنچه مردم خودشان با زحمت بدست مى‌آورند، فطرى نيست، به ديگر سخن: در اينجا منظور فطرت خدادادى و ذاتى است. خداست كه مردم را بر اين فطرت آفريده است. اين خلقت از ناحيه خداست و از لحاظ فاعلى به مردم نسبتى ندارد، علاوه بر اين، همين موضوع را از فراز بعد هم مى‌توان استنباط كرد، زيرا مى‌فرمايد: (لاتبديل لخلق الله) اين فطرت ـ كه دين انسانها مطابق با آن يا عين آن است ـ قابل تبديل نيست. كلمه «خلق» هم در «لخلق الله» دلالت مى‌كند بر اين‌كه مقصود از فطرت همان خلقت است و غير از اين چيزى نيست، علاوه بر اين مناسبتى ندارد كه بگويد توجه تو به جانب «فطرت» باشد و سپس بگويد «خلقت» خدا تغيير نمى‌كند، در صورتى كه فطرت به معناى خلقت نباشد اين دو فراز به يكديگر ربطى پيدا نمى‌كند.

﴿ صفحه 99﴾ سومين ويژگى امور فطرى اين است كه تغيير و تبديلى نمى‌پذيرند و هميشه ثابتند. پس، از اين آيه شريفه مى‌توان سه ويژگى براى فطرت استنباط كرد: اولا شامل همه انسانها مى‌شود. ثانياً ذاتى و خدادادى است، نه اكتسابى. ثالثاً قابل تبديل و تغيير نيست.

بنابراين، مى‌توان گفت گرچه فطرت به معناى نوعى خلقت است، اما از آنجا كه در آيه مباركه براى آن خصوصياتى ذكر شده است، بزرگان دين هم وقتى اين كلمه را به كار مى‌برند، اين ويژگيها را نيز در آن لحاظ مى‌كنند. نه تنها علما كه معصومين سلام اللّه عليهم اجمعين نيز در كاربرد واژه فطرت ويژگيهاى قرآنى را مورد نظر قرار داده اند.

پاسخ شما بر فطرت خدادادی انسانها چیست ؟

تشکر

محسن امیری;772067 نوشت:
قادر بودن خداوند رو زیره سوال میبره

با عرض سلام به شما دوست گرامی

1. بیان ما، با قدرت مطلق خدا در تنافی نیست؛ زیرا قدرت مطلق خدا به اموری تعلق میگیرد که شدنی باشد (http://www.mesbahyazdi.ir/node/1011) و خلقت دنیا جز به این شکل موجود، ناشدنی بود.

در آدرسی که در پست پیشین معرفی شد به خوبی این مساله توضیح داده شده است که موجودات جهان آفرینش هر یک مرتبه ای از بودن و وجود را دارایند که این مرتبه از آنها جداناپذیر است مثلا شدنی نیست عدد 2 با حفظ 2 بودنش 3 باشد یا عدد 3 با حفظ 3 بودنش 2 باشد. و چیزی که خودبخود ناشدنی باشد اصلا مشمول قدرت نیست تا رابطه آن با قدرت سنجیده شود و گفته شود قدرت محدود شد.

این مطلب، در منابع دینی نیز گوشزد شده است:

«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قِيلَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع هَلْ يَقْدِرُ رَبُّكَ أَنْ يُدْخِلَ الدُّنْيَا فِي بَيْضَةٍ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُصَغِّرَ الدُّنْيَا أَوْ يُكَبِّرَ الْبَيْضَةَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُنْسَبُ إِلَى الْعَجْزِ وَ الَّذِي سَأَلْتَنِي لَا يَكُونُ»؛ امام صادق فرمود: شخصی از امام علی(ع) پرسید: آیا پروردگار تو می تواند دنیا را در تخم مرغی داخل نماید، بدون اینکه دنیا، کوچک و تخم مرغ، بزرگ شود؟ امام علی(ع) پاسخ دادند: همانا خداوند به عجز و ناتوانی متصف نمی گردد، اما آنچه تو از من درباره آن پرسش نمودی، قابلیت وجود ندارد. (کتاب التوحید شیخ صدوق/ ص130)

توصیه میکنیم حداقل یک بار، به آدرسهایی که معرفی میشود مراجعه نمایید و اگر باز نکته مبهمی بود مطرح بفرمایید.

2. علم پیشین خدا به مخلوقات این جهان، مجوز این نمیشود که برنامه آزمون الهی در این دنیا تغییر یابد زیرا این خلاف حکمت الهی است.

حکمت خدا ایجاب میکند جهانی خلق شود که در عین عنصری بودن شرایط یک آزمون را داشته باشد. در این صورت معنا ندارد مانع مصایب و تضادهای موجود در این دنیا شود زیرا در اینصورت خلقت چنین دنیایی بیهوده میشد.

این مانند آنست که به معلمی گفته شود تو که میدانی در آزمونی که میگیری سوالات امتحانی سخت هم وجود دارد پس چرا چنین آزمونی طرح میکنی!؟

در پناه حق

مشک;772068 نوشت:
آیا این گروهی که نام برده شده شامل انسانهای بیمار میشه فقط ؟

با عرض سلام به شما دوست گرامی

فرمایشاتی که از علامه طباطبایی در ذیل آیات سوره نساء و موضوع مستضعفین نقل شد به خوبی نشان میدهد ملاک مستضعف بودن، جهل قصوری است: « آيه مورد بحث اين معنا را روشن مى ‏سازد كه جهل به معارف دين در صورتى كه ناشى از قصور و ضعف باشد و خود انسان جاهل، هيچ دخالتى در آن قصور و در آن ضعف نداشته باشد، در درگاه خداى عز و جل معذور است.»

این قصور، گاه بخاطر بیماری مغزی و روحی است و گاه به دلیل عدم دسترسی به منابع دینی است و گاه عوامل دیگر اما (با تکیه بر آیات و روایات) ربطی به نطفه ندارد.

با اینحساب جایی برای «در رفتن» و «بهانه آوردن اینکه مستضعف بودم» وجود ندارد زیرا فرد هم باید جاهل قاصر باشد و هم هيچ دخالتى در پدید آمدن آن قصور و ضعف نداشته باشد و توجه داریم برای خداوند علیم، حقیقت روشن است و امکان بهانه آوردن وجود ندارد.

در پست نخست اشاره کردیم که در منطق اسلام، برای نطفه و فطرت همه انسانها امکان پیمودن مسیر دین حق و رسیدن به آن وجود دارد هرچند ممکن است عوامل بیرونی مانعی بر سر این راه به وجود آورند.

پس در وجود فطرت خداجو و استعداد تعقل همسو با فطرت، شکی نیست اما این دو ابزار معرفتی تحت تاثیر تربیت محیطی هستند.

در انسانهاست فطرت شناخت و پیجویی قدرت نامتناهی وجود دارد اما در مناطق جغرافیای مختلف این قدرت بر مصادیق گوناگون تطبیق شده است و سنتهای خاصی هم به تبع آن شکل گرفته است در حالیکه نه آن مصادیق، مصداق واقعی آن قدرت نامتناهی است و نه آن سنتها چیزی است که خداوند از انسانها میخواهد.

همچنین، همانگونه که در مسیر فطرت انحرافهایی رخ داده است شاهدیم که در مسیر تعقل هم انحرافهایی رخ داده است و هر گروه تلاش میکند بر فهم خود استدلال کند.

از همین روست که حضور انبیای الهی در میان انسانها ضرورت می یابد تا انحرافهای به وجود آمده در عقاید و سنتها را به ایشان نشان داده و اصلاح کنند.

بنابراین، ضرورت ارسال پیامبران منافاتی با وجود فطرت و استعداد تعقل در انسانها ندارد.

ضمن اینکه روشن شد این امکان هست که شخصی که دارای فطرت انسانی و قادر به تفکر است، به دین و شریعت حق دسترسی نداشته باشد.

با توضیحات ارائه شده همچنین روشن میشود که پیام قرآن درباره مستضعفین ربطی به دیدگاه نسبی گراها ندارد؛ نسبی گراها تلاش میکنند نشان دهند حقیقت ثابتی وجود ندارد در حالیکه قرآن ضمن تاکید بر وجود حق و حقیقت ثابت و فراهم بودن امکان دستیابی به آن برای عموم، کسانی را که بواسطه عواملی از دسترسی به این حقیقت ثابت ناتوانند را مد نظر قرار میدهد و لطفی که از طرف خدا شامل حالشان میشود را بیان میکند.

در پناه حق

طاها;772342 نوشت:
ضمن اینکه روشن شد این امکان هست که شخصی که دارای فطرت انسانی و قادر به تفکر است، به دین و شریعت حق دسترسی نداشته باشد.

سلام و تشکر بابت توضیحاتتون...

آیا اینها نمیتونن از خدا و فرستادگان خدا ایراد بگیرن که چرا تدبیر عالمانه ای جهت رسوندن دین و شریعت به مناطقشون صورت نگرفته ؟ ..آیا این سوء مدیریت خدا و فرستادگان خدا نیست ؟ ..

این دسته از انسانها میتونن در دادگاه عدل الهی اعتراض کنن چون میتونستن جایگاه خوبی در بهشت بدست بیارن ولی نیاوردن ! به این دلیل که در نقطه ای که هستن ( البته بیماران رو جدا میکنیم گرچه فطرت اونها هم هرگز نمیمیره و زنده ست ) چون خواست خدا نبوده و فرستادگان خدا به اون نقاط نرفتن ، اینها دور افتادن از حقیقت ؟

گرچه این مباحث مطرح شده تو سایت .. اما بنده به شخصه چون فطرت رو مبنای کار قرار میدادم دید متفاوتی داشتم و پیامبر باطنی رو همیشه حی و حاضر میدونستم ! اما اینجا اصل کار پیامبران ظاهری در نظر گرفته شدن ..

وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ.
و می‌گویند: «اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقّل می‌کردیم، در میان دوزخیان نبودیم!»

معناى آيه اين است كه: دوزخيان در پاسخ فرشتگان مى‏گويند: اگر ما در دنيا رسولان را در نصايح و مواعظشان اطاعت كرده بوديم، و يا از حجت و رسول باطنی خدا یعنی عقل پیروی می کردیم در جهنم نبودیم.


تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما أُلْقِيَ فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ
قالُوا بَلى‏ قَدْ جاءَنا نَذيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ في‏ ضَلالٍ كَبيرٍ
وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في‏ أَصْحابِ السَّعيرِ (ملک/8تا10)

وقتی کافران گروه گروه در [آتش سوزان و وحشتناک] دوزخ انداخته می شوند، فرشتگان عذاب آنها را خطاب می کنند: «مگر هشداردهنده ای برایتان نیامد؟» آنها پاسخ می دهند: آری، آمد ولی ما آنها را تکذیب کردیم و گفتیم: خدا هیچ چیزی نازل نکرده و شما در گمراهی بزرگی به سر می برید! [دوزخیان در ادامه] می گویند: اگر ما [سخن رسولان و انذارکنندگان] را می شنیدیم یا [در عاقبت کار] اندیشه می کردیم، هرگز از گروه دوزخیان نبودیم!

این سخن آخر دوزخیان بیانگر اینست که خدای متعال از دو راه، حجت را بر مردم تمام می کند: اول از راه رسولان و پیامبران (که حجت های ظاهری و آشکار هستند) و دوم از راه عقل (که حجت باطنی و درونی همه انسان هاست). ..

لینک

..........

بنظر میرسه که حجت از دو طریق تمام شده نه از یک طریق ... حالا بالفرض هم که رسیدن شریعت به گوش همگان مبنا باشه ، در این آیه گفته شده که : اگر میشنیدیم و فکر میکردیم ، دوزخی نمیشدیم ...آیا اینجا شنیدن فقط شنیدن صدا و نوای دین هست یا شنیدن صدای باطنی هم ملاکه ؟

حسابی گیج شدم ! ناسازگاری احساس میکنم بین کلامی که داره بیان میشه بعنوان رسیدن شریعت به تمامی نقاط و این دست آیات در مورد فطرت و حجت باطنی و عدلی که خدای متعادل داراست .

من خدای خودمو اینجوری نمیبینم جناب طاها !! خدای من بزرگتر و بخشنده تر و انذار دهنده تر از این حرفاست که فکر تمامی موجودات روی کره زمین از جمادات تا نباتات تا انسانها رو نکرده باشه ... خدای من چنان شوری در عالم هستی برپا کرده که سلول زنده ای هم ازش ناآگاه نیست !! چطور میتونیم انسان رو مستثنا کنیم ؟

از یک طریق دیگر هم این مورد برای بنده قابل هضم میشه اون هم موضوع عالم ذر هست ... که مثلا بگیم که عده ای اینطور زندگی کردن رو از پیش برای خودشون رقم زدن و نه اینکه خدای تعالی با قصور در فرستادن پیامش به تمامی موجودات ، دستی داشته در هدایت نشدن عده ای !!

ببخشید اگر گزافه گویی کردم :Gol:

مشک;772381 نوشت:
آیا اینها نمیتونن از خدا و فرستادگان خدا ایراد بگیرن که چرا تدبیر عالمانه ای جهت رسوندن دین و شریعت به مناطقشون صورت نگرفته ؟ ..آیا این سوء مدیریت خدا و فرستادگان خدا نیست ؟

با عرض سلام به شما دوست گرامی

آنچه شما بیان کرده اید نه گزافه گویی است و نه حتی غلط است؛ اما همه حقیقت نیست

اینکه «انسانها دارای حجتی باطنی به نام عقل هستند» شکی در آن نیست

اینکه «انسانها دارای فطرتی کمال جو و خداجو هستند» شکی در آن نیست

اینکه «اگر انسانی بر خلاف اصول عقل و فطرت رفتار کند و در این باره مقصر باشد استحقاق مؤاخذه را دارد و در آخرت بر همین مخالفتش عقوبت میشود» شکی در آن نیست

اما

در این هم شکی نیست که:

ممکن است شریعت و دین پیامبر که مکمل عقل و فطرت انسانی است به فرد یا گروهی نرسد و این فرد یا گروه به خاطر عدم دسترسی به شریعت دچار کج اندیشی و کج رفتاری شود.

آیا اینجا میتوان به خدا اشکال نمود که چرا مکمل عقل و فطرت به ایشان نرسید؟

پاسخی که عرض کردیم این بود:

اولا:
اشکال به خدا وارد نیست زیرا او مکمل را فرو میفرستد اما عوامل طبیعی این دنیایی است که مانع انتشار همه جانبه آن میشود.

به عبارت فنی تر، خدایی که بخل در عطا کردن، و جهل به مخلوقات و نیازشان، و ضعف و ناتوانی در برآوردن نیازهای آنها ندارد چیزی را فروگذار نمیکند اما مکانیزم این دنیا چنین است که گرچه در عطا و بخشش الهی هیچ کوتاهی نیست اما موانع دنیایی بر سر راه این عطا و بخشش قرار میگیرند و باعث کم و زیاد شدن دریافتها میشود. اینجا اشکال در عطا نیست بلکه در دریافت است.

اگر بگویید: چرا خدا این موانع را برنمیدارد؟ میگوییم: وجود این موانع و تاثیرشان، جزء لاینفک این دنیاست و برداشتن این موانع و تاثیرشان، به معنای فروپاشیدن دنیاست و یکی از اشکالهای این فروپاشی، مخالفت با حکمت الهی است.

ثانیا:
خداوند گرچه در این باره مقصر نیست اما بی تفاوت هم نیست و به همین دلیل عرض شد جهل قصوری این فرد یا گروه دو اثر دارد:
1. ایشان را مستحق جهنم نمیکند زیرا مقصر نبوده اند
2. ایشان را مستحق مراتب بالای بهشت هم نمیکند زیرا استحقاق آنرا ندارند.

با توضیحاتی که عرض شد همچنین روشن میشود:

حجت ظاهری (دین و شریعت انبیا) ممکن است به فرد یا گروهی نرسد و در این صورت ایشان که مقصر در این عدم دسترسی نیستند بر این بی دینی و تن ندادن به حجت ظاهری، عقوبتی ندارند.

اما درباره حجت باطنی:

الف) آنها که بر مبنای عقل و فطرت (حجت باطنی) حرکت کرده و به اصول اعتقادی و رفتاری که اقتضای عقل و فطرت است عمل کرده اند؛ طبعا این گروه به هر میزان که به اصول فطری و عقلی بطور صحیح دست یافته و به آن پایبند بوده اند استحقاق ثواب دارند.

ب) آنها که دچار انحراف در توجه کردن یا عمل نمودن به اصول عقلی و فطری شده اند اگر در این باره مقصر باشند مستحق عقوبت اند و اگر نیستند مستحق عقوبت نیستند.

بنابراین آیه « وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ » و امثال آن منافاتی با آنچه قبلا عرض کردیم ندارد زیرا مصداقشان جایی است که تقصیری در تعقل یا پیروی از فطرت، در کار باشد نه در جایی که خود فرد در انحراف عقل یا فطرتش مقصر نیست.

در پناه حق

طاها;772635 نوشت:
ه عبارت فنی تر، خدایی که بخل در عطا کردن، و جهل به مخلوقات و نیازشان، و ضعف و ناتوانی در برآوردن نیازهای آنها ندارد چیزی را فروگذار نمیکند اما مکانیزم این دنیا چنین است که گرچه در عطا و بخشش الهی هیچ کوتاهی نیست اما موانع دنیایی بر سر راه این عطا و بخشش قرار میگیرند و باعث کم و زیاد شدن دریافتها میشود. اینجا اشکال در عطا نیست بلکه در دریافت است.

اگر بگویید: چرا خدا این موانع را برنمیدارد؟ میگوییم: وجود این موانع و تاثیرشان، جزء لاینفک این دنیاست و برداشتن این موانع و تاثیرشان، به معنای فروپاشیدن دنیاست و یکی از اشکالهای این فروپاشی، مخالفت با حکمت الهی است.

سلام جناب طاها .. خیلی متشکرم بابت پاسخ گویی..

فکر کنم تمام مشکل در فهم این مسائل برمیگرده به همین حکمت الهی که همیشه هم نمیشه ازش سر درآورد و گاهی هم یه جاهایی از این کلمه استفاده میشه که کوهی از سوالات روبرومون داریم و جوابی براش نداریم !

نباتات و حیوانات در تمامی جهان ذکر خدارو میگن اما انسان رو محصور میبینیم در لایه های دنیا .. شاید بشه اینطور گفت که عقل ساختار عجیبی داره و گاهی پرده ی سیاه و ضخیمی میشه در کشف حقایق ( و صرفا موضوع دورافتادگی مطرح نیست بلکه میشه در متمدن ترین نقاط بود و دورافتاد)! وگرنه ما از یک گیاه کمتر نیستیم ! اما میتونیم بشیم!

خیلی لطف کردید که همراهی کردید استاد عزیز ...

موفق باشید

سلام به همه ی دوستان
من تازه این تاپیک را دیدم. به نظرم نکاتی آمد که شاید بد نباشند.

نقل قول:
اسلام دین حقه است. بنابراین خدا باید دین حقه یعنی اسلام را در اختیار همه قرار دهد.

این باید بودن را چطور بیان می فرمایید؟ آیا خداوند اختیار امور بندگان و آفریده هایش را ندارد که مثلا دین حقه را در اختیار بعضی قرار ندهد؟

نقل قول:
تنها نتیجه ای که می توانیم بگیریم این است که نطفه ها با هم فرق می کنند. یعنی نطفه ی یک شیعه با نطفه ی یکی از اعضای قبیله ی بدوی آفریقایی با هم متفاوت است. یعنی نطفه شیعه استعداد رسیدن به کمالات عالیه را دارد اما نطفه ی اون قبیله ای این استعداد را ندارد.

نکته ی اساسی در باره ی دین و دنیا این است که بدن ما و روح ما در عالم ذر امتحان هایی را گذرانده اند که تفاوت های این دنیای ما حاصل نتایج امتحان های ما در عالم ذر است. در عالم ذر، توحید، نبوت و ولایت بر تمامی موجودات و ارواح ما و بدن ما عرضه گردیدند و موجودات با اختیار خود از آن سر تافتند یا سر نهادند. این حیات و زندگی ما در این دنیا نیز در امتداد آن امتحان های الهی است و طبیعی است که عرضه ی توحید و نبوت و ولایت در این امتحان نیز انجام می گیرد! در آن امتحان ها، ارواحی که سرکشی کردند در این دنیا به بدن هایی متعلق شده اند که در آن عالم سرکشی کردند! یعنی هر روحی متناسب با انتخاب و اختیارش، به بدنی متناسب در این دنیا متعلق شده است. خداوند عهد کرد که در این دنیا در مورد ارواح و بدنهایی که در عالم ذر موفق از امتحان بیرون آمدند بداء نکند و آنها را از بهشت بیرون نراند. اما در مورد ارواح و بدنهایی که در عالم ذر امتحان را رد شدند، بداء گذاشت که اگر در این دنیا در امتحان موفق شدند به بهشت بروند! و توجه به این نکته بسیار مهم است. البته ما در مورد عالم ذر و جزئیات آن، تا آنجا که روایات و آیات قرآن فرموده اند خبر داریم و این مسائل داستان یا تخیلات نیست. جایگاه ما در این دنیا نیز بر اساس همان پاسخی است که در عالم ذر پس داده ایم. و خداوند برای رحمت و لطف به بسیاری از بندگان، از آنها در این دنیا امتحان را ساده تر گرفته، مثلا اصلا نبوت و ولایت به آنها نمی رسد و شاید خیلی ساده به بهشت بروند. یا ممکن است در مقاطعی بعد از نشر آخرت، ولایت بر آنها عرضه شود و با پذیرش آن در آخرت، به بهشت بروند و این با اصل کلی «آخرت سرای جزا است» در تعارض نیست. لذا اصلا بعید نیست که بسیاری از مردم آفریقا یا مسیحیان یا یهودیان به بهشت بروند. اما شرط به جهنم رفتن، عداوت و دشمنی با توحید و نبوت و ولایت در این دنیاست. لذا عادل بودن خدا، اقتضا می کند که برای به جهنم فرستادن، اتمام حجت کند و توحید و نبوت و ولایت را بر بنده عرضه کند. برای همین، نطفه (و ذر بدن ما که در نطفه قرار می گیرد) مهم هستند، اما اختیار و قدرت انتخاب ما را از ما نمی گیرند. البته باز ما نمی توانیم انگشت بر این شخص و آن شخص قرار بدهیم و بگوییم تو شیعه هستی و نطفه ات خوب است و تو کافر هستی و نطفه ات بد است! همان طور که دوستان فرمودند، این علم نزد حجت خدا هست، مانند مثال حضرت امیر المؤمنین در جنگ ها.

نقل قول:
اولا پس ضرورت دین چیست؟ اگر می شود بدون دین داری انسان به بهشت راه پیدا کند پس چرا خداوند انبیاء را برانگیخت

بهتر است به جای سردر گمی، خطبه ی اول نهج البلاغه را در مورد ارسال انبیاء ببینیم:
و اصطفى سبحانه من ولده انبياء اخذ على الوحى ميثاقهم و على تبليغ الرّسالة امانتهم لمّا بدلّ اكثر خلقه عهد اللّه اليهم فجهلوا حقّه و اتّخذوا الانداد معه و اجتالتهم الشّياطين عن معرفته و اقتطعتهم عن عبادته فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبيائه ليستادوهم ميثاق فطرته و يذكّروهم منسيّ نعمته و يحتجّوا عليهم بالتّبليغ و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم آيات المقدرة: من سقف فوقهم مرفوع و مهاد تحتهم موضوع و معايش تحييهم و آجال تفنيهم و اوصاب تهرمهم و احداث تتابع عليهم. و لم يخل اللّه سبحانه خلقه من نبيّ مرسل او كتاب منزل او حجّة لازمة او محجّة قائمة. رسل لا تقصّر بهم قلّة عددهم و لا كثرة المكذّبين لهم. من سابق سمّى له من بعده او غابر عرفّه من قبله. على ذلك نسلت القرون و مضت الدّهور و سلفت الآباء و خلفت الابناء
خداوند از نسل حضرت آدم، پیامبرانی را بر گزید. آن گاه که انسان ها، پیمان و عهد خود با خدا (در عالم ذر که جز او نپرستند و به نبوت و ولایت ایمان داشته باشند) را تغییر دادند و نسبت به حق خدا در دنیا جهل ورزیدند و «ند» (مثال، شبیه، هم عرض) برای خدا گرفتند و شیطان نیز آنها را نسبت به آن معرفت خدا که در عالم ذر به آنها داده شد منحرف کرد، و آنها را از عبادت و پرستش خدا جدا کرد، آن گاه، خدا انبیاء را مبعوث کرد و پشت سر هم فرستاد تا آن عهد و میثاقی که در فطرت آنها نهاده بود را باز جویند و آن نعمتی که فراموش کرده بودند (شناخت خدا و عبادت او) را به آنها یاد آوری کنند و با آنها با تبلیغ خدا و معاد اتمام حجت کنند و آن چه را در عقل آنها پنهان بود (معرفت خدا و خدایی او) بیرون بکشند و نشانه های قدرت خدا از بالا و پایین و زندگی و مشکلات و مرگ و ... را به آنها نشان دهند. خداوند خلقش را از حجتش خالی نمی گذارد و پیامبران با این که تعدادشان کم و مخالفانشان زیاد بودند، در انجام کارشان کو تاهی نکردند. هر پیامبری، نام پیامبر بعدی خود را گفت و قبلی خود را تأیید کرد. بدین ترتیب، قرن ها گذشت و روزگار سپری شد و پدران رفتند و پسران ماندند.
لذا علت غایی و هدف اصلی ما در این دنیا، فقط تعالی و رسیدن به کمال نیست. رسیدن به کمال بعد از موفق رد شدن از امتحانات به دست می آید. هم چنین، انبیاء و پیامبران، چیزی را که همه ی انسانها می دانند ولی فراموش کرده اند به یاد آنها می اندازند، با توجه دادن انسان ها به نشانه های خدا. و نکته ی ظریف کلام امام علی این است که از «معجزه» حرفی به میان نیامده!
در این دنیا، خدا دو حجت و نشانه برای امتحان خود قرار داده که یکی بدون آن یکی کارایی ندارد:
اِنَّ للهِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً فَاَمَّا الظّاهِرُ فَالرُّسُلُ وَ الاَنْبیاءُ وَ الاَئِمَةُ عَلَیْهِمُ السَّلامُ وَاَمَّا الْباطِنَهُ فَالْعُقُولُ...
حجت ظاهری یا پیامبران و حجت باطنی و آن عقل است. یعنی اگر خدا به انسان ها عقل نداده بود، پیامبران نمی توانستند آنها را متذکر به نعمت های خدا بکنند و حجت را بر آنها تمام کنند. هم چنین، عقل به تنهایی نمی تواند حجت را بر انسان ها تمام کند!

نقل قول:
و اون وقت مردم به دلیل این که به نبی دسترسی نداشتند همه می رفتند بهشت.

ما نمی دانیم حساب کتاب خدا چطور و چگونه است. حسابداری خدا حسابدار خود را دارد که ما آن حساب دار نیستیم! معادله ی شما همیشه صحیح نیست (:

نقل قول:
ضمن اینکه بر اساس نظریه ی "جسمانیة الحدوث"بودن نفس ملا صدرا، نطفه، ماده ی اولیه نفس است و در اثر حرکت جوهری اشتدادی همین ماده از مراتب نباتی و حیوانی گذاشته و تبدیل به جوهری روحانی می شود، هم می توان تاثیر نطفه را در احوال و آثار وجودی انسان دریافت.

بنا به روایات عدیده در مورد عالم ذر و هم چنین روایاتی که تأکید بر خلقت ارواح قبل از بدن ها دارند، این کلام مرحوم ملاصدرا محل تأمل است.

نقل قول:
و خلقت دنیا جز به این شکل موجود، ناشدنی بود.

سرور گرامی طاها، این صحبت شما، قدرت خدا را زیر سؤال می برد. ما وقتی می توانیم اینطور با قطعیت چنین نظری را بیان کنیم که یا خود خدا باشیم یا قدرت خدایی داشته باشیم (:

نقل قول:
علم پیشین خدا به مخلوقات این جهان، مجوز این نمیشود که برنامه آزمون الهی در این دنیا تغییر یابد زیرا این خلاف حکمت الهی است.

علم خدا، دست قدرت و سیطره و اختیار خدا را نبسته است. لذا خدا در این دنیا برنامه خود را تغییر می دهد و این ربطی به علم پیشین خدا ندارد. ما هیچ شناختی نسبت به علم، بهتر از آن چه خود از علم می شناسیم نداریم. در علم ما مخلوقات، آن چه شما می فرمایید صحیح است که علم ما اجازه نمی دهد برنامه یمان را تغییر دهیم، وگرنه جاهل هستیم. اما خدا غیر ما مخلوقات است، در هر زمینه ای. اصلا خداست چون با ما غیریت دارد و مانند و شبیه و سنخ ما نیست.

نقل قول:
از همین روست که حضور انبیای الهی در میان انسانها ضرورت می یابد تا انحرافهای به وجود آمده در عقاید و سنتها را به ایشان نشان داده و اصلاح کنند.

ضرورتی در بین نیست. خدا مجبور نبوده و نیست که انبیاء را بفرستد. اما از روی مرحمت و لطفش و این که بندگان را دوست دارد، بندگان دیگری را که خیلی بیشتر دوست دارد برای هدایت و راهنمایی ما به سختی انداخته. ضرورتی نیست، چنان که در دوره ی فترت (بین حضرت آدم و حضرت نوح علیهما السلام) حجت و پیامبر خدا ظاهر نبود و انسان ها دسترسی به او نداشتند. امام می فرماید در این دوران، انسان ها نه گمراه بودند و نه هدایت شده.

نقل قول:
آیا اینها نمیتونن از خدا و فرستادگان خدا ایراد بگیرن که چرا تدبیر عالمانه ای جهت رسوندن دین و شریعت به مناطقشون صورت نگرفته ؟ ..آیا این سوء مدیریت خدا و فرستادگان خدا نیست ؟ ..

این تفسیر شما، حاصل مقایسه ی برنامه ریزی و تقدیر خدا، با برنامه ریزی و مدیریت ما انسان ها است!! خیر، خدا در جواب می فرماید: فضولی موقوف! من بهتر از شما می دانم چه می کنم! :Nishkhand:

نقل قول:
به عبارت فنی تر، خدایی که بخل در عطا کردن، و جهل به مخلوقات و نیازشان، و ضعف و ناتوانی در برآوردن نیازهای آنها ندارد چیزی را فروگذار نمیکند اما مکانیزم این دنیا چنین است که گرچه در عطا و بخشش الهی هیچ کوتاهی نیست اما موانع دنیایی بر سر راه این عطا و بخشش قرار میگیرند و باعث کم و زیاد شدن دریافتها میشود. اینجا اشکال در عطا نیست بلکه در دریافت است.
اگر بگویید: چرا خدا این موانع را برنمیدارد؟ میگوییم: وجود این موانع و تاثیرشان، جزء لاینفک این دنیاست و برداشتن این موانع و تاثیرشان، به معنای فروپاشیدن دنیاست و یکی از اشکالهای این فروپاشی، مخالفت با حکمت الهی است.

سرورم، طاها
آیا خداوند آنقدر اجازه و اختیار ندارد که عطا و بخشش را به کسی یا موجودی نکند؟ و آیا این قدر توانا نیست که دنیایی را که خودش آفریده، این اجزایش را فک کند (تا دیگر لاینفک نباشند) و تغییر دهد یا بر دارد؟ یا دنیا را جوری بیافریند که موانع در آن نباشد؟

مشک;772685 نوشت:
فکر کنم تمام مشکل در فهم این مسائل برمیگرده به همین حکمت الهی

با عرض سلام به شما دوست گرامی

بنده نیز با شما موافقم که عموم مردم درباره حکمت الهی و رابطه آن با اراده، قدرت و علم الهی و در نهایت، رابطه همه این صفات با عدل الهی، اطلاعی ندارند و یا اطلاعاتشان ناقص است اما اندیشمندان اسلامی با الگوگیری از قران و روایات به تفحص عقلی در این باره پرداخته و توضیحات خوبی ارائه کرده اند که البته برای کسانی مفید است که حوصله تحقیق و مطالعه در این باره را داشته باشند.

تنها در این صورت است که میتوان به رابطه آن صفات الهی تا حدودی پی برد و از سردرگمی های احتمالی خلاصی یافت. متاسفانه تاپیک جاری مجال بحث مفصل در این باره را ندارد از اینرو پیشنهاد میکنم (اگر علاقه مند به این موضوع هستید) ابتدا منابعی که در ذیل معرفی میشود را مطالعه نمایید و سپس تاپیک جدیدی در این باره ایجاد کنید تا هم شما و هم دیگر دوستان علاقه مند، نقطه نظرات و ابهامات خود را در این رابطه مطرح نمایید.

از جمله منابع خوبی که هم در دسترس باشد و هم قابل فهم برای غیرمتخصص، میتوان به این دو مورد اشاره نمود:
ـ کتاب عدل الهی شهید استاد مطهری
ـ کتاب آموزش عقاید استاد مصباح یزدی

بطور خلاصه عرض میکنیم:

یکی از معانی مشهور «حکمت خدا» این است: خداوند زمینه و شرایط مورد نیاز برای کمال موجودات را فراهم می نماید تا آنها به مقصد و کمال نهایی خود برسند.

با شنیدن این تعریف شاید این گمان به وجود آید که چون خدا قادر مطلق و عالم مطلق و دارای اراده مطلق است، مقتضای حکمت الهی هم باید چنین باشد که:
اولا: شرایط یکسان برای همه مخلوقات ایجاد کند
ثانیا: هیچ مانعی در مسیر کمال مخلوقات قرار نگیرد

این در حالی است که لازمه دارا بودن علم و قدرت و اراده مطلق هیچ کدام از این دو مطلب نیست.

در توضیح، مقدمتا میگوییم: مطلق بودن «قدرت و اراده و علم» خدا به این معنا نیست که «هر فرضی را انجام دهد» بلکه به این معناست که «هر آنچه شدنی باشد را انجام میدهد» پس اگر کاری محال بود یا لازمه محالی داشت را انجام نمیدهد. این مطلب هم در برهانهای عقلی اثبات شده است و هم از آیات و روایات اسلامی به دست می آید و هم تجربه واقعیات عینی جهان نشان میدهد.

حال درباره حکمت الهی و آن دو برداشت عرض میکنیم:
اولا: شدنی نیست که دنیا دنیا باشد اما همه مخلوقات دارای زمینه کمال یکسان باشند یعنی همان کمال و شرایط رسیدن به آن که برای انسان است برای یک گیاه هم باشد.
ثانیا: شدنی نیست که دنیا دنیا باشد اما تضاد و مانعی در برابر موجودات آن قرار نگیرد.

در نتیجه:
حکمت خدا ایجاب میکند که شرایط و زمینه رشد مادی و معنوی مخصوص انسانها برای ایشان فراهم شود

اما حکمت خدا ایجاب نمیکند جلوی موانع به کلی گرفته شود و از اینروست که شاهد گمراهی و گمراه کنندگی انسانها در این دنیا هستیم.

در پناه حق

سلام

والذي قدر فهدي ، يعني خداي متعال ابتدا ظرفيت افراد اندازه ميگيرد بعد هدايت ميكند !

در زيارت حضرت فاطمه (عليها السلام). اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مُمْتَحَنَةُ، قَدِ امْتَحَنَكِ الَّذِى خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ يَخْلُقَكِ، فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، ...

قبل از خلقت .....

چرا من پيغمبر نشدم ؟!

طاها;773010 نوشت:
از جمله منابع خوبی که هم در دسترس باشد و هم قابل فهم برای غیرمتخصص، میتوان به این دو مورد اشاره نمود:
ـ کتاب عدل الهی شهید استاد مطهری
ـ کتاب آموزش عقاید استاد مصباح یزدی

سلام استاد

سپاس بابت معرفی ... اولی رو قبلا خوندم اما دوباره میخونم چون هر زمان ممکنه دید انسان تغییر کنه و برداشت روشن تری داشته باشه ... دومی رو هم تهیه میکنم میخونم چشم ...

نقل قول:
البته ما در مورد عالم ذر و جزئیات آن، تا آنجا که روایات و آیات قرآن فرموده اند خبر داریم و این مسائل داستان یا تخیلات نیست. جایگاه ما در این دنیا نیز بر اساس همان پاسخی است که در عالم ذر پس داده ایم. و خداوند برای رحمت و لطف به بسیاری از بندگان، از آنها در این دنیا امتحان را ساده تر گرفته، مثلا اصلا نبوت و ولایت به آنها نمی رسد و شاید خیلی ساده به بهشت بروند. یا ممکن است در مقاطعی بعد از نشر آخرت، ولایت بر آنها عرضه شود و با پذیرش آن در آخرت، به بهشت بروند و این با اصل کلی «آخرت سرای جزا است» در تعارض نیست. لذا اصلا بعید نیست که بسیاری از مردم آفریقا یا مسیحیان یا یهودیان به بهشت بروند. اما شرط به جهنم رفتن، عداوت و دشمنی با توحید و نبوت و ولایت در این دنیاست. لذا عادل بودن خدا، اقتضا می کند که برای به جهنم فرستادن، اتمام حجت کند و توحید و نبوت و ولایت را بر بنده عرضه کند. برای همین، نطفه (و ذر بدن ما که در نطفه قرار می گیرد) مهم هستند، اما اختیار و قدرت انتخاب ما را از ما نمی گیرند. البته باز ما نمی توانیم انگشت بر این شخص و آن شخص قرار بدهیم و بگوییم تو شیعه هستی و نطفه ات خوب است و تو کافر هستی و نطفه ات بد است! همان طور که دوستان فرمودند، این علم نزد حجت خدا هست، مانند مثال حضرت امیر المؤمنین در جنگ ها.

سلام جناب سرشت ... مطالب خوبی رو بیان فرمودید ..

چطوری بعد از رفتن از این دنیا ، اونور دوباره وقت میدن برای پذیرش ولایت ؟ هر چی هست تو همین دنیا پروندش بسته میشه ! نمیشه ؟

نقل قول:
این تفسیر شما، حاصل مقایسه ی برنامه ریزی و تقدیر خدا، با برنامه ریزی و مدیریت ما انسان ها است!! خیر، خدا در جواب می فرماید: فضولی موقوف! من بهتر از شما می دانم چه می کنم! :Nishkhand:

باشه !:khandeh!: آقای برادر قبول دارم که خدا میدونه چیکار داره میکنه .. اصلا شک ندارم! منتها خب سواله دیگه ، رژه میره .. دنبال جوابه! :Moteajeb!: مطال جالبی عنوان کردید که آرامش بخشه .. اینها با اون چیزی که من از خدای خودم فهمیدم سازگاره..

seresht;772699 نوشت:
من تازه این تاپیک را دیدم. به نظرم نکاتی آمد که شاید بد نباشند.

با عرض سلام به شما دوست گرامی و خوش آمد گویی

در پاسخ به فرمایشات شما چند نکته عرض میشود:

1. خداوند اختیار امور بندگان و آفریده هایش را دارد اما إعمال این اختیار بدون ضابطه نیست:

وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً (احزاب/38)

خداوند انسان را قادر به کشف این ضابطه ها میداند و از اینروست که در آیات متعددی انسان را بر تعقل و تدبر و تفکر در عالم آفرینش سفارش میکند.

ضمن اینکه به قضاوت انسان درباره خدا و افعال او اهمیت میدهد و از اینروست که در آیاتی از قرآن بر عدالت خود استدلال میکند:

قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (زمر/9)

مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها وَ ما رَبُّكَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ (فصلت/46)

یکی از اموری که مورد تعقل و قضاوت انسان است هدایتگری نوع انسان است. اینکه آیا خدا درباره انسانهایی که هدایت نمیشوند مسئول است؟ خود خداوند قضاوت انسان در این باره را مهم میداند و از اینروست که میفرماید:

رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ؛ (نساء/165)

با این توضیحات روشن میشود که نمیتوان با تکیه بر این تصور که « خداوند اختیار امور بندگان و آفریده هایش را ندارد » نتیجه گرفت که «پس خدا نخواسته است دین حق خود را در اختیار عده ای قرار دهد و بس ».

2. میفرمایید « نکته ی اساسی در باره ی دین و دنیا این است که بدن ما و روح ما در عالم ذر امتحان هایی را گذرانده اند....»

قابل ذکر است که طبق تحقیقات مفسران بزرگ معاصر:
اولا: عالم ذر محل آزمون و امتحان (به معنایی که در ذهن شماست) نبوده است؛
و ثانیا: حضور انسان در عالم ذر یک حضور جسمانی و بدنی (مثل این دنیا) نبوده است؛
و ثالثا: هیچ کس در عالم ذر پاسخ منفی نداد و مخالفتی صورت نگرفت بلکه همه در برابر ربوبیت خدا کرنش کردند.(ترجمه الميزان، ج‏8، ص: 399)

با این توضیح روشن میشود نمیتوان نتیجه گرفت: « تفاوت های این دنیای ما حاصل نتایج امتحان های ما در عالم ذر است. »

عبارتی که از نهج البلاغه نقل کرده اید خود شاهد گویایی بر این نکته است.

3. نمیدانم تا چه اندازه از مباحث فلسفی اطلاع دارید اما گمان نکنید که ملاصدرا که خود مفسر قرآن و شارح اصول کافی است از روایات عدیده ای که شما اشاره کرده اید بی اطلاع بوده است.

4. اینکه « خلقت دنیا جز به این شکل موجود، ناشدنی بود » حاصل برهان عقلی و برداشت از منابع دینی است و همانطور که خود میدانید هر دوی اینها (عقل و دین) حجت الهی است و کار حجت، واقع نمایی است. ضمنا قبلا توضیح داده ایم که مطلب یاد شده قدرت خدا را زیر سوال نمیبرد. مراجعه فرمایید.

5. اگر آنگونه که شما میگویید « ما هیچ شناختی نسبت به علم خدا، بهتر از آن چه خود از علم می شناسیم نداریم » چگونه قاطعانه میگویید « علم خدا، دست قدرت و سیطره و اختیار خدا را نبسته است؟ »

این نتیجه گیری شما حاکی از درک نسبی انسان از علم و قدرت و اختیار و دیگر صفات خداست و همین درک نسبی از صفات خدا ما را به این نتیجه رسانده که: « علم پیشین خدا به مخلوقات این جهان، مجوز این نمیشود که برنامه آزمون الهی در این دنیا تغییر یابد زیرا این خلاف حکمت الهی است. »

6. شما «ضروری بودن ارسال نبی» را به معنای «مجبور بودن خدا به ارسال نبی» دانسته اید در حالیکه فاصله زیادی میان آن دو عبارت است؛

ضرورتی که در مسئله ارسال انبیا مطرح میشود ضرورتی است ناشی از صفات کمال الهی. خدا در نهایت کمال است و عقل (این حجت باطنی) میگوید: امکان ندارد از چنین موجود کاملی درباره افعالش کوتاهی صورت گیرد و از آنجا که عقل میبیند انسانها مستعد و نیازمند هدایتند میگوید از خدایی که این استعداد و نیاز را در وجود انسان قرار داده است شایسته نیست آنرا به فعلیت نرساند و نیازش را برطرف نسازد. در نتیجه فرستادن پیامبر لازمه کمال وجودی خداوند است یا به عبارت دیگر ضروری است.

این بیان کجا و برداشت شما کجا؟

مسئله فترت نیز منافاتی با ضرورت ارسال نبی ندارد زیرا وقتی میگوییم ارسال نبی ضروری است منظور حضور فیزیکی نبی نیست بلکه وجود آثار و نمایندگان او نیز برای به فعلیت رساندن استعداد هدایت بشر کفایت میکند. (تفسير نمونه، ج‏4، ص: 332)

7. قبلا عرض شد که خداوند انسان را شایسته قضاوت درباره خدا و افعال او میداند پس لطفا به خدا نسبت ندهید که: « خدا در جواب می فرماید: فضولی موقوف! من بهتر از شما می دانم چه می کنم! »

8. قبلا اشاره کردیم که طبق برهان عقل و بیان شریعت اسلام، عطا و بخشش خداوند بدون ضابطه نیست و ضابطه مند بودن افعال خدا به معنای ناتوانی او در افعالش نیست. لطفا این مسائل را در هم نیامیزید.

در پناه حق

سلام
تاپیک آداب فرزندآوری ویژه متاهین رو بخوانید. از این تاپیک بر میاد که استعداد نطفه ها متفاوت است. نظرتون در مورد این تاپیک وارتباطش با بحث ما چیست؟

ابوالبرکات;773917 نوشت:
تاپیک آداب فرزندآوری ویژه متاهین رو بخوانید.

با عرض سلام به شما دوست گرامی

فضای پرسش شما در این تاپیک کاملا متفاوت با فضای پرسش و پاسخهای تاپیک معرفی شده است.

آنچه شما در این تاپیک مطرح کرده اید در این عبارتتان خلاصه میشود: انسانهایی که به دین دسترسی ندارند عاملش تفاوت نطفه آنها با نطفه انسانهایی است که به دین دسترسی دارند.

خود در پست اولتان میگویید:

«من اون قبایل بدوی آفریقایی را مثال می زنم که الان در این قرن وجود دارند. آن ها که به اسلام دسترسی ندارند؟اصلا به دین دسترسی ندارند. به هیچ نوع فهمی دسترسی ندارند. آیا حق این ها نیست که به دین دسترسی داشته باشند؟ مسلما حقشان است ولی چرا ندارند؟ آیا باید قبول کنیم که نطفه ها متفاوتند یعنی بعضی از نطفه ها در حدنطفه یک حیوان ارزش دارند و بعضی در حد انسان. وقتی کسی به دین یعنی نردبان ترقی به کمالات دسترسی ندارد خوب حتما مثل اون حیوان است دیگه.»

و در پستهای بعدیتان نیز بر همین ادعا تاکید کرده اید.

بنابراین ادعای شما در تاپیک فعلی چنین است: دسترسی داشتن به دین و دسترسی نداشتن به دین دائر مدار استعداد نهفته در نطفه هاست (و ما پاسخ دادیم خیر)

در حالی که در تاپیک معرفی شده مطلب دیگری بیان شده است. آنجا اصلا بحث در مساله تاثیر نطفه در دسترسی یا عدم دسترسی به دین نیست بلکه مساله اینست: عدم رعایت برخی از مسائل در روابط زناشویی ممکن است موجب شود (در کنار استعداد فطری توحیدی کودک) تمایل به بزهکاری در او به وجود آید.

موضوع جاری ما کجا و موضوع تاپیک معرفی شده کجا؟

در پناه حق

موضوع قفل شده است