جمع بندی اختیار انسان و قواعد تغییر ناپذیر هستی

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اختیار انسان و قواعد تغییر ناپذیر هستی

با سلام
زنی هستم که اگر خدا کمکم کنه رو به سوی خداشناسی دارم و خیلی پستی و بلندی تو این راه داشتم.
صحبتهای شما در مورد عدالت خداوند خوندم. و علت معلولی این جهان رو و اینکه خداوند ما رو امتحان میکنه و خودش مستقیم در مسائل دستکاری نمیکنه و اینکه دنیا دار تزاحم است و دار امتحان انسانها
خداوند به انسان قدرت انتخاب و اختیار داده است و به او گفته هر فعلی انجام دهی چه خوب وچه بد باید نتیجه اعمال را در دنیا و یا قیامت ببینی و پاسخگوی اعمال خود باشی
دنیا محل تلاقی خوب و بد است و انسان ها در حال امتحان اند و هر کسی به هر نحوی در حال امتحان است

پس چرا خداوند در قرآن میفرماید:
«انْظُرْ کَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلي‏ بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضيلاً» (اسراء ، 21)

یا این آیه:
«لَقَدْ أَنزَلْنَا آیاتٍ مُّبَینَاتٍ وَاللَّهُ یهْدِیمَن یشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» (النور، 46)

حکمت و قواعد نظام هستی را خداوند وضع نموده است، پس هیچ کس نمی‌تواند در آنها تصرف نموده و یا تغییر و تحولی ایجاد نماید.
در نتیجه قواعد و ملزومات «هدایت» یا «گمراهی» به اراده او و در اختیار اوست و راه گریزی نیست: «لا یُمکن الفرارُ من حکومتک».

خب پس اختیار انسان معنی نمیده.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مشکور

لیلی60;769395 نوشت:
با سلام
زنی هستم که اگر خدا کمکم کنه رو به سوی خداشناسی دارم و خیلی پستی و بلندی تو این راه داشتم.
صحبتهای شما در مورد عدالت خداوند خوندم. و علت معلولی این جهان رو و اینکه خداوند ما رو امتحان میکنه و خودش مستقیم در مسائل دستکاری نمیکنه و اینکه دنیا دار تزاحم است و دار امتحان انسانها
خداوند به انسان قدرت انتخاب و اختیار داده است و به او گفته هر فعلی انجام دهی چه خوب وچه بد باید نتیجه اعمال را در دنیا و یا قیامت ببینی و پاسخگوی اعمال خود باشی
دنیا محل تلاقی خوب و بد است و انسان ها در حال امتحان اند و هر کسی به هر نحوی در حال امتحان است

سلام و ادب:Gol:

موجب خوشحالی است که برای شناخت حقایق و معارف الهیه دغدغه مند شده اید و این سرآغاز خوبی برای رسیدن به کمال و سعادت ابدی است. پاسخ بخش دوم یادداشت شما تلویحاً در بخش اول کلامتان نهفته است که در ادامه به آن اشاره می کنیم.

لیلی60;769395 نوشت:
پس چرا خداوند در قرآن میفرماید: «انْظُرْ کَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلي‏ بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضيلاً» (اسراء ، 21)

یا این آیه: «لَقَدْ أَنزَلْنَا آیاتٍ مُّبَینَاتٍ وَاللَّهُ یهْدِیمَن یشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» (النور، 46)

حکمت و قواعد نظام هستی را خداوند وضع نموده است، پس هیچ کس نمی‌تواند در آنها تصرف نموده و یا تغییر و تحولی ایجاد نماید.
در نتیجه قواعد و ملزومات «هدایت» یا «گمراهی» به اراده او و در اختیار اوست و راه گریزی نیست: «لا یُمکن الفرارُ من حکومتک».

خب پس اختیار انسان معنی نمیده.


در خصوص آیه 21 سوره اسراء گفتنی است:این جمله اشاره است به تفاوت درجات تا کسی گمان نکند سعی بسیار و سعی اندک هر دو یکی است. اگر یکی می ­بود در واقع خداوند عمل مازاد را شکرگزاری نکرده و مورد قبول درگاهش قرار نداده است. بنابراین معنای «بعضهم»، «بعض الناس» است و از قرینه­ ی «وللآخرۀ أکبر» می ­فهمیم که بعض الناس در دنیا می­باشد. یعنی ما در دنیا برخی از مردم را بر برخی دیگر برتری دادیم (مال، متاع، جاه، فرزند، نیرو، شهرت، ریاست و…) اما آخرت هم خود بزرگتر از دنیاست و هم برتری های و امتیازاتش بزرگتر است. پس کسی گمان نکند که اهل آخرت در زندگی یکسانند و نیز کسی توهم نکند که تفاوت زندگی اخروی همانند تفاوت های زندگی دنیوی است. برتری های دنیایی به خاطر اختلاف در اسباب مادی است (اسباب محدود است و دنیا دار تزاحم است لذا برتریهای دنیا محدود است) اما برتری های آخرت به خاطر اختلاف ایمان ها است و اختلاف ایمان ها و احوال قلب وسیع­ تر از اختلاف احوال جسم است، وسعتی که نتوان مقایسه کرد.(1)

بعلاوه ممکن است گفته شود، افرادی را در این جهان می‏بینیم که بدون تلاش و کوشش بهره ‏های وسیع می‏گیرند، ولی بدون شک اینها موارد استثنایی است و نمی‏توان در برابر اصل کلی تلاش و کوشش و رابطه آن با میزان موفقیت به آن اعتنایی کرد، و این گونه بهره‏ گیریهای انحرافی منافات با آن اصل کلی ندارد. ضمنا باید توجه داشت که منظور از تلاش و کوشش تنها کمیت آن نیست، گاه می‏شود تلاش کم با کیفیت عالی اثرش بسیار بیشتر از تلاش فراوان با کیفیت پائین باشد. (2) با توجه به آنچه در تفسیر نمونه ذیل آیه ی مورد نظر ذکر شده معلوم می شود که این برتری بعضی بر بعض دیگر که در آیه آمده بخاطر تلاش و سعی و کوشش آنها بوده که بر بعض دیگر برتری یافته اند و هیچگونه ارتباطی با مساله تبعیض ندارد. و هر کسی که تلاشش بیشتر باشد موفقیتش نسبت به دیگران بیشتر خواهد بود. و این از نظر عقلی هم قابل قبول می باشد.(3) چنانکه خداوند می فرماید: و ان لیس للانسان الا ما سعی؛(4) و اينكه براى آدمى جز آنچه به كوشش خود كرده است نيست.

در خصوص آیه دوم گفتنی است: یهدی من یشاء اشاره به هدایت اولیه ندارد بلکه گویای هدایت ثانویه است که انسان بعد از تلاش و کوشش و استفاده از اختیار و انتخاب خود مسیر برخورداری از مواهب الهی را در پیش بگیرد آنگاه مورد تأیید الهی قرار گرفته و مشمول هدایت خاص الهی قرار می گیرد. چنانکه فراز اول آیه (لَقَدْ أَنزَلْنَا آیاتٍ مُّبَینَاتٍ) نیز گویای همین معناست اینکه می فرماید ما نشانه های روشن مان را نازل کردیم. بعبارتی حجت را برای بندگانمان تمام کردیم تا راه هدایت و سعادت را با اختیار خویش برگزینند و اگر چنین کنند مشمول هدایت ثانویه که همان هدایت خاص الهی است خواهند شد.

چنانکه در آیات دیگر قریب به همین مضمون می فرماید: (قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن فمن شاء فلیکفر)(5) حق(آیات و نشانه های الهی) از ناحیه پروردگارتان آمد هر کس می خواهد ایمان بیاورد هر کس که می خواهد کفر بورزد. یا در آیه ای دیگر می فرماید: "انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً،(6) ما همگان را به راه هایمان هدایت کردیم خواه هدایت یافته شاکر شوند خواه کافر شده کفر بورزند!"

همه این آیات و بسیاری آیات دیگر، گواه آنست که انسان در انتخاب راه هدایت خویش مختار و انتخابگر آفریده شده و اصولاً اراده خدا این بوده که انسان با اراده و اختیار خویش راه سعادت یا شقاوت خود را برگزیند. علاوه بر این دلایل عقلی و نقلی بسیاری بر اثبات اختیار انسان وجود دارد که در صورت ضرورت در پست های بعدی به نمونه هایی اشاره خواهیم کرد.

فلذا درست است که خداوند قواعد و قوانین نظام هستی را وضع نموده اما این به معنای اجبار انسان نیست زیرا یکی از اساسی ترین همین قواعد و قوانین نظام تکوین و خلقت عالم هستی اینست که خداوند بنا به حکمت مطلقه اش اراده کرده انسان دارای قدرت انتخابگری و اختیار باشد. و اگر غیر از این باشد و گمان کنیم که انسان مجبور آفریده شده است و از خود در انتخاب مسیر سعادتش اختیاری ندارد با عدل و حکمت الهی منافات دارد زیرا فرض عدم اختیار انسان، بسیاری از حقایق هستی؛ نظیر فلسفه آفرینش انسان و جهان، حکیمانه و عادلانه بودن خلقت، فلسفه امتحان و ابتلاء انسان، وجود سنتهای الهی در نظام خلقت، فلسفه پاداش و جزاء الهی در قیامت و ... را زیر سؤال می برد.

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی_______________________________________________
1. تفسیر المیزان، ذیل آیه شریفه.
2. تفسیر نمونه، ج 12، ص 67.
3. همان.
4. نجم، آیه 39.
5. کهف، آیه 29.
6. انسان، آیه 3.

لیلی60;769395 نوشت:
حکمت و قواعد نظام هستی را خداوند وضع نموده است، پس هیچ کس نمی‌تواند در آنها تصرف نموده و یا تغییر و تحولی ایجاد نماید.
در نتیجه قواعد و ملزومات «هدایت» یا «گمراهی» به اراده او و در اختیار اوست و راه گریزی نیست: «لا یُمکن الفرارُ من حکومتک».

خب پس اختیار انسان معنی نمیده.


سلام مجدد:Gol:

در ادامه و تکمیل مطالب قبلی در اثبات وجود اختیار آدمی نکاتی چند را تقدیم می نماییم:

اولاً: تصور نادرستی در اندیشه و ذهن مردم عادی، بلكه در اندیشه برخی از خواص دیده می‌شود، شکل گرفته كه قضاء و قدر به عنوان یك عامل نامرئی و مرموز و قدرتی مافوق بر جمیع وقایع عالم گسترده شده است. به نحوی كه جریان كارهای آفرینش همواره طبق یك برنامه و طرح قبلی، از پیش تعیین شده و غیرقابل تخلف صورت می گیرد لذا انسان هم مقهور و مجبور به دنیا آمده و هم از بدو تولد تا لحظه مرگ نیرویی خاص او را به همان جهتی كه می‌خواهد، هدایت می‌كند و انسان خواه ناخواه همان مسیر را طی می‌كند و هیچ‎گونه حق انتخاب و برخلاف آن را ندارد. این تفسیر نادرست از قضاء و قدر در میان مردمی كه عقاید دینی ضعیف داشته یا حقیقت آن را درست نفهمیده اند این اندیشه بنیادین را در نقطه مقابل اختیار آدمی قرار داده است. در حالیکه بنا به نظر حكماء اسلامی و علمای امامیه در باب مسئله قضا و قدر كه دیدگاه حق، صحیح و كاملی بوده و برگرفته از منابع دینی و معارف اهل‎بیت ـ علیهم السّلام ـ است، عبارت است از «امر بین الامرین» یعنی نه جبر به تنهایی و نه اختیار به تنهایی بلكه هر دوی این‌ها و هر كدام به جهت خاص خودش و به معنای خودش یعنی این‌كه انسان در حدی مجبور و در حدی مختار است.

ثانیاً: معنای صحیح قضاء به معنای یكسره كردن و به انجام رساندن و فیصله دادن است (مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 408 و آموزش عقاید، ج 1، ص 1480) به این معنا كه از آن‌جاییكه هر فعلی محتاج یك سری اسباب و مقدمات و علتی خاص است لذا هرگاه تمام اسباب و مقدمات و علل (اعم از علل ناقصه و علل تامه) یك شیء فراهم شد حتماً‌ آن شیء محقق می‌شود و آن فعل از فلان فاعل حتماً صادر و ایجاد می‌شود. و این همان معنای قضاء تكوینی الهی است و این معنا از قضاء الهی با افعال و اعمال اختیاری آدمی هیچ منافاتی ندارد؛ زیرا ضرورت و یكسره شدن كار بدین معنا نیست كه اختیار و اراده فاعل هیچ نقشی و دخالتی نداشته باشد بلكه به این معنا است كه آنچه مقدمات برای تحقق این فعل لازم است و از آن جمله اراده و اختیار انسان در این صدور فعل نقش دارند (زیرا گفتیم که خداوند اراده کرده انسان ذو اراده و صاحب اختیار باشد) و همگی از جانب خداوند متعال هستند.

توضیح اینكه اراده و قدرت انسان در انجام هر فعلی با فاعل الهی قابل جمع هستند چرا كه این دو فاعل در طول هم هستند نه در عرض هم. به این معنا كه انسان بی‎نیاز از خدا نیست و وابسته به اوست لذا چنانچه انسان، در اصل وجودش استقلال ندارد، در افعالش هم هیچ استقلالی ندارد. امّا با این وجود این به معنای سلب اختیار از انسان نیست. چرا كه جبر این است كه جایی كه من می‎توانم اختیار كنم كسی جلوی مرا بگیرد و اگر نخواهم كسی به زور آن را بر من تحمیل كند. ولی ما بالوجدان می‎دانیم كه هر كاری كه خود اراده كردیم انجام می‎دهیم وقتی بخواهیم حرف می‎زنیم و یا دستمان را تكان می‎دهیم و هر موقع خواستیم و احساس گرسنگی و یا تشنگی کردیم غذا و آب می‎خوریم و هیچ كس ما را در انجام دادن یا ترك كردن آن‌ها اجبار نمی‌كند و این امر بر هر عاقلی واضح و بدیهی است چون آن را بالفطره و بالوجدان درك می‌كند و هیچ كس نمی‌تواند منكر این اختیار آدمی شود مگر انكار زبانی. همین انسانی كه به زبان منكر اختیار خود و دیگران است اگر در جایی مورد ضرب و شتم فردی دیگر واقع شد، خیلی ناراحت می‌شود و فرد خاطی را مورد سرزنش قرار می‎دهد و حتی به دادگاه و قاضی مراجعه كرده و از آن فرد شكایت می‌كند، در حالی كه اگر طبق عقیده خودش عمل می‎كرد كه انسان اختیاری در كارهایش ندارد و مجبور است، نمی‎بایست از فرد خاطی شكایت كند و یا از او انتقام بگیرد.

ثالثاً: علاوه بر این دلیل وجدانی، ادله عقلی دیگری هم وجود دارد كه دلیل وجدانی ما را تقویت می‌كند از باب نمونه به این موارد توجّه كنید:

1ـ تصمیم‎گیری برای انجام كارها: انسان به اختیار و انتخاب خود پیرامون کارهایش تأمل و تفکر کرده، مصلحت اندیشی کرده و بهترین امور زا بر می گزیند و برای انجام آن برنامه ریزی می کند.


این كه فردا، این كُنم یا آن كُنم این دلیل اختیار است ای صَنَم

در تردد مانده‎ایم اندر دو كار این تردد كی بود بی‎اختیار


2ـ وعده و وعید و ثواب و عقاب: این ثواب‎ها و وعده‎های الهی به انسان‎های خوب و صالح و عقاب‎ها و وعیدها به گنه‎كاران نشانه اختیار انسان است چرا كه اگر مجبور به افعال خود چه خوب و یا بد بودند نه آن افعال خوب آدمی ارزش ثواب داشت و نه آن خطاهای آدمی جای سرزنش و عقاب داشت.

3ـ احساس لذت در افعال خودمان: وقتی انسان نسبت به برخی افعال و اعمال خویش احساس خوشبختی و لذت می‎كند و یا از انسان بزرگواری كه اعمال شایسته انجام می‎دهد خوشش می‎آید و او را تكریم و احترام می‎كند همگی دلالت بر اختیار انسان در افعالش دارد چرا كه در جبر و اكراه لذت و خشنودی معنا ندارد.

4ـ شرم و پشیمانی از كارهای ناشایست و بد: همچنین انسان به هنگام انجام کارهای ناشایست احساس شرم و پشیمانی می کند و این امر نیز دلیل بر اختیار آدمی است زیرا اگر اختیاری نباشد و انسان موجودی مقهور و مجبور بیش نباشد نمی بایست حالت شرم و پشیمانی بیابد.

زاری ما شد دلیل اختیار* خجلت ما شد دلیل اختیار

گرنبودی اختیار، این شرم چیست؟* این دریغ و خجلت و آزرم چیست؟

جبركردی، كی پشیمان بوده ای؟* ظلم بودی، كی نگهبان بوده ای؟

5ـ انزال كتب و ارسال و بعثت انبیاء ـ علیهم السّلام : همه این لطف و نعمت‎های الهی از ارسال رسل و انزال كتب و تكالیف برای رشد و هدایت و تربیت انسان‎ها بوده است و این نشان از اختیار و اراده انسان در اعمال و رفتار خویش دارد والا اگر انسان در اعمال و رفتارش مجبوربود و یا از قبل نزد خدا بدون دخالت و اختیار خودش سرنوشتش معلوم و معین بود این همه امور، لغو و بی‎فایده بود و هیچ كدام معنا نداشت و اصلاً فرقی بین انسان صالح و سعادتمند و متدین و غیر آن از خاطی و كافر و مشرك نبایست باشد. و این یعنی غیر حکیمانه بودن آفرینش، که بر خلاف فرض حکمت و عدل الهی است.

خلاصه سخن آنکه: درست است كه همه مخلوقات؛ افعال، كارها و سرنوشتشان به تقدیر الهی و قضاء الهی است لكن این هیچ منافاتی با اراده و اختیار و آزادی آدمی در كارها و اعمال و تعیین سرنوشتشان ندارد چرا كه همین قدرت انتخاب و تصمیم‎گیری و اختیار به تقدیر و قضاء الهی و داخل در آن است. و این خود انسان است كه سرنوشت و قسمت خود را با دست خودش رقم می‎زند.

منبع: برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به عقاید استدلالی علی ربانی گلپایگانی.

موفق باشید ...:Gol:

با تشکر فراوان ...از پاسخهای کامل و گویای شما
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

بنام خدا

سلام علیکم:Gol:


سؤال:

آیا با وجود قواعد و سنت های تغییر ناپذیر هستی نظیر "هدایت و گمراهی" و "تفضیل و برتری دادن بعضی" جایی برای اختیار آدمی باقی می ماند؟

پاسخ و جمعبندی:
در این خصوص در ضمن بیان مقدماتی به ارائه پاسخ سؤال اصلی و اثبات اختیار آدمی خواهیم پرداخت:

اول. در خصوص آیه 21 سوره اسراء که می فرماید: [=book antiqua]«انْظُرْ کَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلي‏ بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضيلاً» گفتنی است:این جمله اشاره است به تفاوت درجات تا کسی گمان نکند سعی بسیار و سعی اندک هر دو یکی است. اگر یکی می بود در واقع خداوند عمل مازاد را شکرگزاری نکرده و مورد قبول درگاهش قرار نمی داد. بنابراین معنای «بعضهم»، «بعض الناس» است و از قرینه­ ی «وللآخرۀ أکبر» می ­فهمیم که بعض الناس در دنیا می­باشد. یعنی ما در دنیا برخی از مردم را بر برخی دیگر برتری دادیم. (مال، متاع، جاه، فرزند، نیرو، شهرت، ریاست و…) اما آخرت هم خود بزرگتر از دنیاست و هم برتری های و امتیازاتش بزرگتر است. (1) بعلاوه ممکن است گفته شود، افرادی را در این جهان می‏بینیم که بدون تلاش و کوشش بهره ‏های وسیع می‏گیرند، ولی بدون شک اینها موارد استثنایی است و نمی‏توان در برابر اصل کلی تلاش و کوشش و رابطه آن با میزان موفقیت به آن اعتنایی کرد. ضمنا باید توجه داشت که منظور از تلاش و کوشش تنها کمیت آن نیست، گاه می‏شود تلاش کم با کیفیت عالی اثرش بسیار بیشتر از تلاش فراوان با کیفیت پائین باشد. (2) با توجه به آنچه در تفسیر نمونه ذیل آیه ی مورد نظر ذکر شده معلوم می شود که این برتری، بخاطر تلاش و سعی و کوشش آنها بوده که بر بعض دیگر برتری یافته اند و هیچگونه ارتباطی با مساله تبعیض ندارد. (3) چنانکه خداوند می فرماید: [=book antiqua]«و ان لیس للانسان الا ما سعی»؛(4) و اينكه براى آدمى جز آنچه به كوشش خود كرده است نيست.

دوم. در خصوص آیه 46 سوره نور که فرموده است: [=book antiqua]«لَقَدْ أَنزَلْنَا آیاتٍ مُّبَینَاتٍ وَاللَّهُ یهْدِیمَن یشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»؛ گفتنی است: یهدی من یشاء اشاره به هدایت اولیه ندارد بلکه گویای هدایت ثانویه است که انسان بعد از تلاش و کوشش و استفاده از اختیار و انتخاب خود مسیر برخورداری از مواهب الهی را در پیش بگیرد آنگاه مورد تأیید الهی قرار گرفته و مشمول هدایت خاص الهی قرار می گیرد. چنانکه فراز اول آیه (لَقَدْ أَنزَلْنَا آیاتٍ مُّبَینَاتٍ) نیز گویای همین معناست اینکه می فرماید ما نشانه های روشن مان را نازل کردیم. بعبارتی حجت را برای بندگانمان تمام کردیم تا راه هدایت و سعادت را با اختیار خویش برگزینند و اگر چنین کنند مشمول هدایت ثانویه که همان هدایت خاص الهی است خواهند شد. چنانکه در آیات دیگر قریب به همین مضمون می فرماید: [=book antiqua](قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن فمن شاء فلیکفر)(5) حق(آیات و نشانه های الهی) از ناحیه پروردگارتان آمد هر کس می خواهد ایمان بیاورد هر کس که می خواهد کفر بورزد. یا در آیه ای دیگر می فرماید: [=book antiqua]«انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً»،(6) ما همگان را به راه هایمان هدایت کردیم خواه هدایت یافته شاکر شوند خواه کافر شده کفر بورزند!" پس چنانکه می بینیم همه این آیات و بسیاری آیات دیگر، گواه آنست که انسان در انتخاب راه هدایت خویش و دستیابی به کمالات دنیوی و اخروی مختار و انتخابگر آفریده شده و اصولاً اراده خدا این بوده که انسان با اراده و اختیار خویش راه سعادت یا شقاوت خود را برگزیند.

سوم. در ادامه و تکمیل مطالب قبلی در اثبات وجود اختیار آدمی نکاتی چند را تقدیم می نماییم:
یک. تصور نادرستی در اندیشه و ذهن مردم عادی، بلكه در اندیشه برخی از خواص دیده می‌شود، شکل گرفته كه قضاء و قدر به عنوان یك عامل نامرئی و مرموز و قدرتی مافوق بر جمیع وقایع عالم گسترده شده است. به نحوی كه جریان كارهای آفرینش همواره طبق یك برنامه و طرح قبلی، از پیش تعیین شده و غیرقابل تخلف صورت می گیرد لذا انسان هم مقهور و مجبور به دنیا آمده و هم از بدو تولد تا لحظه مرگ نیرویی خاص او را به همان جهتی كه می‌خواهد، هدایت می‌كند و انسان خواه ناخواه همان مسیر را طی می‌كند و هیچ‎گونه حق انتخاب و برخلاف آن را ندارد. این تفسیر نادرست از قضاء و قدر این اندیشه بنیادین را در نقطه مقابل اختیار آدمی قرار داده است. در حالیکه بنا به نظر حكماء اسلامی و علمای امامیه در باب مسئله قضا و قدر دیدگاه حق، صحیح و كامل عبارت است از «امر بین الامرین» یعنی نه جبر به تنهایی و نه اختیار به تنهایی بلكه هر دوی این‌ها و هر كدام به جهت خاص خودش و به معنای خودش یعنی این‌كه انسان در حدی مجبور و در حدی مختار است.

دو. معنای صحیح قضاء به معنای یكسره كردن و به انجام رساندن و فیصله دادن است (7) به این معنا كه از آن‌جاییكه هر فعلی محتاج یك سری اسباب و مقدمات و علتی خاص است لذا هرگاه تمام اسباب و مقدمات و علل (اعم از علل ناقصه و علل تامه) یك شیء فراهم شد حتماً‌ آن شیء محقق می‌شود و آن فعل از فلان فاعل حتماً صادر و ایجاد می‌شود. و این همان معنای قضاء تكوینی الهی است و این معنا از قضاء الهی با افعال و اعمال اختیاری آدمی هیچ منافاتی ندارد؛ زیرا ضرورت و یكسره شدن كار بدین معنا نیست كه اختیار و اراده فاعل هیچ نقشی و دخالتی نداشته باشد بلكه به این معنا است كه آنچه مقدمات برای تحقق این فعل لازم است و از آن جمله اراده و اختیار انسان در این صدور فعل نقش دارند. توضیح اینكه اراده و قدرت انسان در انجام هر فعلی با فاعل الهی قابل جمع هستند چرا كه این دو فاعل در طول هم هستند نه در عرض هم. به این معنا كه انسان بی‎نیاز از خدا نیست و وابسته به اوست لذا چنانچه انسان، در اصل وجودش استقلال ندارد، در افعالش هم هیچ استقلالی ندارد. امّا با این وجود این به معنای سلب اختیار از انسان نیست. چرا كه جبر این است كه جایی كه من می‎توانم اختیار كنم كسی جلوی مرا بگیرد و اگر نخواهم كسی به زور آن را بر من تحمیل كند. ولی ما بالوجدان می‎دانیم كه هر كاری كه خود اراده كردیم انجام می‎دهیم وقتی بخواهیم حرف می‎زنیم و یا دستمان را تكان می‎دهیم و هر موقع خواستیم و احساس گرسنگی و یا تشنگی کردیم غذا و آب می‎خوریم و هیچ كس ما را در انجام دادن یا ترك كردن آن‌ها اجبار نمی‌كند و این امر بر هر عاقلی واضح و بدیهی است چون آن را بالفطره و بالوجدان درك می‌كند و هیچ كس نمی‌تواند منكر این اختیار آدمی شود.

سه. علاوه بر این دلیل وجدانی، ادله عقلی دیگری هم وجود دارد كه دلیل وجدانی ما را تقویت می‌كند از باب نمونه به مواردی اشاره می کنیم:

1ـ تصمیمگیری برای انجام كارها: انسان به اختیار و انتخاب خود پیرامون کارهایش تأمل و تفکر کرده، مصلحت اندیشی کرده و بهترین امور زا بر می گزیند و برای انجام آن برنامه ریزی می کند.

2ـ وعده و وعید و ثواب و عقاب: این ثواب‎ها و وعده‎های الهی به انسان‎های خوب و صالح و عقاب‎ها و وعیدها به گنه‎كاران نشانه اختیار انسان است چرا كه اگر مجبور به افعال خود چه خوب و یا بد بودند نه آن افعال خوب آدمی ارزش ثواب داشت و نه آن خطاهای آدمی جای سرزنش و عقاب داشت.

3ـ احساس لذت در افعال خودمان: وقتی انسان نسبت به برخی افعال و اعمال خویش احساس خوشبختی و لذت می‎كند و یا از انسان بزرگواری كه اعمال شایسته انجام می‎دهد خوشش می‎آید و او را تكریم و احترام می‎كند همگی دلالت بر اختیار انسان در افعالش دارد چرا كه در جبر و اكراه لذت و خشنودی معنا ندارد.

4ـ شرم و پشیمانی از كارهای ناشایست و بد: همچنین انسان به هنگام انجام کارهای ناشایست احساس شرم و پشیمانی می کند و این امر نیز دلیل بر اختیار آدمی است زیرا اگر اختیاری نباشد و انسان موجودی مقهور و مجبور بیش نباشد نمی بایست حالت شرم و پشیمانی بیابد.

5ـ انزال كتب و ارسال و بعثت انبیاء ـ علیهم السّلام: همه این لطف و نعمت‎های الهی از ارسال رسل و انزال كتب و تكالیف برای رشد و هدایت و تربیت انسان‎ها بوده است و این نشان از اختیار و اراده انسان در اعمال و رفتار خویش دارد والا اگر انسان در اعمال و رفتارش مجبوربود و یا از قبل نزد خدا بدون دخالت و اختیار خودش سرنوشتش معلوم و معین بود این همه امور، لغو و بی‎فایده بود و هیچ كدام معنا نداشت و اصلاً فرقی بین انسان صالح و سعادتمند و متدین و غیر آن از خاطی و كافر و مشرك نبایست باشد. و این یعنی غیر حکیمانه بودن آفرینش، که بر خلاف فرض حکمت و عدل الهی است.(8)

نتیجه آنکه:
از طرفی درست است که خداوند قواعد و قوانین نظام هستی را وضع نموده اما این به معنای اجبار انسان نیست زیرا یکی از اساسی ترین همین قواعد و قوانین نظام تکوین و خلقت عالم هستی اینست که خداوند بنا به حکمت مطلقه اش اراده کرده انسان دارای قدرت انتخابگری و اختیار باشد. و اگر غیر از این باشد و گمان کنیم که انسان مجبور آفریده شده و از خود در انتخاب مسیر سعادتش اختیاری ندارد با عدل و حکمت الهی منافات دارد بعلاوه، فرض عدم اختیار انسان، بسیاری از حقایق هستی؛ نظیر فلسفه آفرینش انسان و جهان، حکیمانه و عادلانه بودن خلقت، فلسفه امتحان و ابتلاء انسان، وجود سنتهای الهی در نظام خلقت، فلسفه پاداش و جزاء الهی در قیامت و ... را زیر سؤال می برد. از طرفی نیز گرچه همه مخلوقات؛ افعال، كارها و سرنوشتشان به تقدیر و قضاء الهی است لكن این هیچ منافاتی با اراده و اختیار و آزادی آدمی در كارها و اعمال و تعیین سرنوشتشان ندارد چرا كه همین قدرت انتخاب و تصمیم‎گیری و اختیار به تقدیر و قضاء الهی و داخل در آن است. و این خود انسان است كه سرنوشت و قسمت خود را با دست خودش رقم می‎زند.

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی______________________________________ _________
1. تفسیر المیزان، ذیل آیه شریفه.
2. تفسیر نمونه، ج 12، ص 67.
3. همان.
4. نجم، آیه 39.
5. کهف، آیه 29.
6. انسان، آیه 3.
7. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 408 و آموزش عقاید، ج 1، ص 1480.
8. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به عقاید استدلالی علی ربانی گلپایگانی.

موضوع قفل شده است