جمع بندی تفاوت تلقین و تحمیل به نفس
تبهای اولیه
فرق تلقین به نفس با تحمیل به نفس چیه؟
فرق تلقین به نفس با تحمیل به نفس چیه؟
بسم الله الرحمن الرحیم
با توجه به شواهد مستفاد از کتب لغت[1]، «تلقین» به معنای فهماندن و انتقالِ یک معنا به شخص دارای شعور میباشد. سه عنصر در معنای تلقین دخیل است که هر یک دارای ویژگیهایی اند (دارای سه طرف است): اول عنصر انتقال دادن و انتقال دهنده پیام؛ که کار تلقین کننده است (مُلَقِّن)؛ دوم، عنصر انتقال گیرنده (گیرندهی پیام)؛ سوم، عنصر معنا و مطلب انتقال داده شده. پس هر گاه انتقال گیرنده مطلبی را به خوبی از انتقال دهنده دریافت نمود عمل تلقین صورت گرفته است. در برخی موارد، سرعت فهم و سرعت انتقال مطلب و عدم درنگ و معطلی در این فرایند، دخیل در معنای تلقین است.
در نتیجه میتوان گفت ماهیت تلقین از سنخ فهم و التفات و ادراک است.
نکات: 1. لازم نیست پیام انتقال داده شده، از جنس گفتار زبانی باشد و به صوت در آید بلکه میتواند از قبیل حدیث نفس و به صورت باطنی انتقال یابد. 2. همچنین لازم نیست تلقین، بین دو شخصیت حقیقی رد و بدل گردد بلکه میتواند فهماننده و فهم کننده، یک نفر باشد به طوری که ندای فطرت مطلب حقی را به نفْس گوشزد کند. 3. همچنین، در تلقین، لازم نیست انتقال معنا و مطلب، مطلب حق و صواب باشد ممکن است یک مطلب باطل توسط دو طرف تلقین، رد و بدل گردد. 4. در تلقین، ترتیب اثر دادن و منفعل شدن گیرندهی پیام از آن مطلب شرط نیست. به تعبیر دیگر، اگر گیرنده مطلب، به مقتضای آن مطلب عمل نکرد باز هم عمل تلقین صورت گرفته است چرا که مطلب را به خوبی متوجه شد ولی نهایتا بر طبق آن عمل نکرد. 5. ممکن است این فهم از باب یادآوری و تذکر باشد.
اما «تحمیل»: به معنای وادار کردن بر کاری است. میتواند آن کار، فعل جوارحی باشد یعنی بروز بیرونی و خارجی توسط اعضا داشته باشد و میتواند آن کار، فعل جوانحی یعنی باطنی و قلبی باشد مثل ایمان آوردن به خدا.[2]
تحمیل از سنخ فهم و فهماندن نیست بلکه بعد از آن که مطلبی فهم شد برای آن که پیام از حیطه درک و التفات و فهم به حیطه عمل نیز کشیده شود و برای آن که به مقتضای پیام فهم شده عمل شود، کار تحمیل آغاز میگردد. پس تحمیل هم به لحاظ ماهیت و هم به لحاظ غایت و هدف، از سنخ عمل است. به لحاظ ماهیت، از سنخ عمل است چون وادار کردن (چه وادر کردن یک شخص خودش را و چه وادار کردن یک شخص، شخص دیگر را) یک عمل است. به لحاظ غایت و هدف نیز روشن است.
گفتنیاست لازمهی هر تحمیلی، الا و لابد، عمل بر طبق پیام نیست ولی غالبا و عادتا بعد از هر تحمیل، چنین اتفاقی خواهد افتاد.
از یک منظر میتوان یک نوع ارتباط طولی و طبقه بندی (درجه بندی) بین تلقین و تحمیل برقرار کرد به این صورت که برای آن که به مقتضای یک مطلب عمل شود تلقین (فهم آن مطلب) شرطی است لازم، اما کافی نیست بلکه نیازمند به تحمیل است.
مثال: گاهی اوقات نفس انسان از بس آماده و مهیاست به محض صورت گرفتن تلقین، خود به خود به مقتضای آن عمل میکند اما گاهی نیازمند به نهیب زدن و زحمت مضاعف و دست به کار شدن است. مثلا شخص به هنگام مواجهه با تصویری از نامحرم، به خود تلقین میکند که این نگاه از نوع نگاههای حرام است و مجاز به آن نیستی اما قدرت هوای نفس اجازه عمل بر طبق این تلقین نمیدهد در اینجا نیاز به تحمیل و یک حرکت باطنی است که بسه دیگر! مگر نمیبینی مقابل خدایی! نگاه نکن! و به صورت عملی این مفاد را پیاده کند نه آن که این مفاد را به خود تلقین کند؛ بلکه، خود را به این مفاد وادار کند.
[/HR][1]. «لَقَّنَنِي فلانٌ تَلْقِيناً أي فهمني كلاما» (کتاب العین، ج5، ص 162).
«تَلَقَّنه: فَهِمه. و لَقَّنَه إِياه: فَهَّمه؛ لَقَّنَني فلانٌ كلاماً تَلْقِيناً أَي فهَّمَني منه ما لم أَفْهَم. و التَّلْقِين: كالتَّفْهِيم. و غلامٌ لَقِنٌ: سريعُ الفهم. یعنی تیزهوش.
في حديث الهجرة: و يَبيتُ عندهما عبدُ الله بن أَبي بكر و هو شابٌّ ثَقِفٌ لَقِنٌ.
أَي فَهِمٌ حسَنُ التَّلْقِين لما يسْمَعه. و
في حديث الأُخْدُود: انظروا لي غلاماً فَطِناً لَقِناً.
وفي حديث علي، رضوان الله عليه: إِنَّ هاهنا عِلْماً، و أَشار إِلى صدره، لو أَصَبْتُ له حَمَلَةً بَلَى أُصِيبُ لَقِناً غير مأْمون.
أَي فَهِماً غيرَ ثقة؛ و في المحكم: بَلى أَجد لَقِناً غير مأْمون يستعمل آلةَ الدِّينِ في طَلَبِ الدنيا.» (لسانالعرب، ج5، ص 162).
«لَقُنَ- تَلْقِيناً [لقن] هُ الكلامَ: سخن را بوى تفهيم نمود. لَقُنَ- لَقَانَةً: با هوش و خردمند شد.
تَلَقَّنَ- تَلَقُّناً [لقن] الكلام من فلانٍ: سخن را از زبان فلانى فرا گرفت.
اللَّقَانَة- مص، سرعت فهميدن» (فرهنگ ابجدی عربی فارسی، ص 766).
[2]. «و حَمَلَه على الأَمر يَحْمِلُه حَمْلًا فانْحَمَلَ: أَغْراه به [وادار کرد او را به آن چیز]؛ و حَمَّلَه على الأَمر تَحْمِيلا» (لسان العرب، ج11، ص 175). همچنین: «حَمَّلَ- تَحْمِيلًا و حِمَّالًا هُ الشيءَ: او را به برداشتن آن چيز وادار كرد» (فرهنگ ابجدی عربی فارسی، ص 344).
شرح روشهای تربیتی :
در اینجا شامل دو روش است که عبارتند از : ۱. تلقین به نفس ۲. تحمیل به نفس
. تلقین به نفس :
در تلقین به نفس میتوان براحتی اعمال و افکار نیکو را انتخاب کرده و با تکرار آن در خود نیرو ایجاد نمود . بطور مثال بجای اینکه بگوییم من دیگر حسودی نمی کنم باید تلقین به نفس کرده و بگویم : من حسود نیستم .هرگاه احساس حسادت در خود نمودیم تکرار کنیم من حسود نیستم . اگر در فرزند خود حسادت دیدیم بگوییم تو حسود نیستی تو بخشنده هستی تو مهربان هستی نمونه ی تلقین به نفس در آموزش کودکان ، خطاب خوبیها بر اوست . تو دوست داری نماز بخوانی الان خستگی موجب شده تنبل شوی .... نمونه ی تلقین به نفس برای خود یا دیگری در پست ، نکته ی بسیار مهمی که قلب ایمان است آورده شده لطفا بار دیگر آنرا بخوانید . اینگونه تکرار کردن موجب میشود کم کم تظاهر به داشتن در یک فضیلت در خود یا دیگری ، موجب تاثیر باطن شود .
خداوند می فرماید:
وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلاَ تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ ﴿۲۰۵اعراف ﴾
و در دل خويش پروردگارت را بامدادان و شامگاهان با تضرع و ترس بىصداى بلند ياد كن و از غافلان مباش
لحن آهسته ی کلام ایجاد خشیت و در عین حال نزدیکی می کند . و این همان تاثیر ظاهر بر باطن است .
۲. تحمیل به نفس :
این روش نیز مانند تلقین به نفس است . با این تفاوت در باطن نیز تاحدودی بر این ظاهر مایل است و همراهی می کند . حتی اگر نماز را مایل نیست در اثر خستگی بخواند ، آنرا برخود تحمیل می کند تا عهد سر وقت نماز خواندنش فوت نگردد . و یا روزه گرفتن در ماه رمضان یک نوع تحمیل به نفس است تا انسان کنترل بر سرکشی و عصیان نفس را بیاموزد. البته این تحمیل به نفس در ابتدا برای انجام تکالیف واجب است و برای مستحبات هرگز توصیه نمیشود چرا که باید رغبت باشد و توان و وسع جسمانی و روحی فرد نیز سنجیده شود . مستحبی مفید است که در حدتوان باشد و مستمر انجام شود نه گاهی باشد و گاهی خیر .
در تحمیل به نفس می توان نیکویی کردن در مقابل بدی دیگران ف مثال مناسبی باشد .
انسان ناخودآگاه برکسی که به او بدی کرده است احساس خوشی ندارد و مایل به نیکویی با او نیست اما در روش تحمیل به نفس ، اینکار را برخود تحمیل می کند تا بدین ترتیب هدف اصلی که رضایت خداوند است ایجاد گردد.
وَالَّذِينَ صَبَرُواْ ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلاَنِيَةً وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُوْلَئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ ﴿۲۲الرعد﴾
و كسانى كه براى طلب خشنودى پروردگارشان شكيبايى كردند و نماز برپا داشتند و از آنچه روزيشان داديم نهان و آشكارا انفاق كردند و بدى را با نيكى مىزدايند ايشان راست فرجام خوش سراى باقى
وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿۶۳فرقان ﴾
و بندگان خداى رحمان كسانىاند كه روى زمين به نرمى گام برمىدارند و چون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند به ملايمت پاسخ مىدهند
اصولاً تواضع به این معنا است که انسان در ظاهر ؛ خود را فرو دست جلوه دهد و حاصل آن کنترل عجب و غرور است . که مناسب تلقین به نفس و ملامیت در پاسخ دادن در بخش تحمیل به نفس قرار می گیرد.
در اینجا شامل دو روش است که عبارتند از : ۱. تلقین به نفس ۲. تحمیل به نفس
با سلام و عرض ادب؛
خیلی ممنون میشویم اگر آدرسهای مطالب خودتان را قید نمایید تا بتوان با اطمینان بیشتری آنها را ملاحظه کرد. هرچند تناقضاتی در نوشتار فوق وجود دارد اما در قسمت ارائه مثال، مفید است. سعی کنید مطالب علمی، مستند به سخن صاحب نظران مورد اطمینان و یا متضمن دلائل عقلی و برهانی و یا حدیثی باشد. با تشکر
سؤال
تفاوت میان تلقین به نفس و تحمیل به نفس چیست؟
پاسخ
با توجه به شواهد مستفاد از کتب لغت،[1] «تلقین» به معنای فهماندن و انتقالِ یک معنا به شخص دارای شعور میباشد. از این منظر، سه عنصر در معنای تلقین دخیل است: اول عنصر انتقال دادن و انتقال دهنده پیام؛ که کار تلقین کننده است (مُلَقِّن)؛ دوم، عنصر انتقال گیرنده (گیرندهی پیام)؛ سوم، عنصر معنا و مطلب انتقال داده شده. پس هر گاه انتقال گیرنده مطلبی را به خوبی از انتقال دهنده دریافت نمود عمل تلقین صورت گرفته است. در برخی موارد، سرعت فهم و سرعت انتقال مطلب و عدم درنگ و معطلی در این فرایند، دخیل در معنای تلقین است.
بر این اساس، میتوان گفت ماهیت تلقین از سنخ فهم و التفات و ادراک است.
نکات: 1. لازم نیست پیام انتقال داده شده، از جنس گفتار زبانی باشد و بوسیلهی صوت اظهار گردد؛ بلکه میتواند از قبیل حدیث نفس و به صورت باطنی انتقال یابد. 2. همچنین لازم نیست تلقین، بین دو شخصیت حقیقی رد و بدل گردد بلکه میتواند فهماننده و فهم کننده، بر یک فرد خارجی تطبیق گردند به طوری که ندای فطرت مطلب حقی را به نفْس گوشزد کند. 3. همچنین، در تلقین، لازم نیست انتقال معنا و مطلب، مطلب حق و صواب باشد و ممکن است یک مطلب باطل بوده باشد. 4. در تلقین، ترتیب اثر دادن و منفعل شدن گیرندهی پیام از آن مطلب شرط نیست. به تعبیر دیگر، اگر گیرنده مطلب، به مقتضای آن مطلب عمل نکرد باز هم عمل تلقین صورت گرفته است چرا که مطلب را به خوبی متوجه شده ولی نهایتا بر طبق آن عمل نکرده است. 5. ممکن است مطلب، معنای جدیدی نبوده، و از باب یادآوری باشد.
اما «تحمیل»: به معنای وادار کردن بر کاری است. میتواند آن کار، فعل جوارحی باشد یعنی بروز بیرونی و خارجی توسط اعضای بدن داشته باشد و میتواند آن کار، فعل جوانحی (باطنی و قلبی) باشد مثل ایمان آوردن به خدا.[2]
تحمیل از سنخ فهم و فهماندن نیست بلکه بعد از آن که مطلبی فهم شد برای آن که پیام از حیطه درک و التفات و فهم به حیطه عمل نیز کشیده شود و برای آن که به مقتضای پیام فهم شده عمل شود، کار تحمیل آغاز میگردد. پس تحمیل هم به لحاظ ماهیت و هم به لحاظ غایت، از سنخ عمل است. به لحاظ ماهیت، از سنخ عمل است چون وادار کردن (چه وادار کردن یک شخص خودش را و چه وادار کردن یک شخص، شخص دیگر را) یک عمل است. به لحاظ غایت و هدف نیز روشن است.
گفتنیاست لازمهی هر تحمیلی، الا و لابد، عمل بر طبق پیام نیست ولی غالبا و عادتا بعد از هر تحمیل، چنین اتفاقی خواهد افتاد.
در برخی مواضع، حرکت انسان به سوی خیر، به دلیل استیلای پر قدرتِ هواهای نفسانی، نیازمند اهرمهای قویتری میباشد و تلقین به تنهایی، محرکی کافی برای اقدام به خوبیها و استنکاف از بدیها نمیباشد از این منظر، تحمیل تقویتکنندهای برای آن محسوب میگردد؛ بنابراین، تحمیل از ضمانت اجرایی بالاتری نسبت به تلقین برخوردار است.
مثال: گاهی اوقات نفس انسان از بس آماده و مهیاست به محض صورت گرفتن تلقین، خود به خود به مقتضای آن عمل میکند اما گاهی نیازمند به نهیب زدن و زحمت مضاعف و دست به کار شدن است. مثلا شخص به هنگام مواجهه با تصویری از نامحرم، به خود تلقین میکند که این نگاه از نوع نگاههای حرام است و مجاز به آن نیستی اما قدرت هوای نفس، مجال عمل بر طبق این تلقین نمیدهد در اینجا نیاز به یک نوع اهرم در راستای ضمانت اجرا می باشد تا به صورت عملی این مفاد، پیاده گردد؛ یعنی، خود را به این مفاد وادار کند.
نتیجه
از یک منظر میتوان یک نوع ارتباط طولی بین تلقین و تحمیل برقرار کرد به این صورت که برای آن که به مقتضای یک مطلب عمل شود (نه در همه موارد) تلقین، شرطی است لازم، اما کافی نبوده و نیازمند تحمیل است.
منابع
[1]. «لَقَّنَنِي فلانٌ تَلْقِيناً أي فهمني كلاما» (کتاب العین، ج5، ص 162).
همچنین: «تَلَقَّنه: فَهِمه. و لَقَّنَه إِياه: فَهَّمه؛ لَقَّنَني فلانٌ كلاماً تَلْقِيناً أَي فهَّمَني منه ما لم أَفْهَم. و التَّلْقِين: كالتَّفْهِيم. و غلامٌ لَقِنٌ: سريعُ الفهم. یعنی تیزهوش. في حديث الهجرة: و يَبيتُ عندهما عبدُ الله بن أَبي بكر و هو شابٌّ ثَقِفٌ لَقِنٌ. أَي فَهِمٌ حسَنُ التَّلْقِين لما يسْمَعه. و في حديث الأُخْدُود: انظروا لي غلاماً فَطِناً لَقِناً. وفي حديث علي، رضوان الله عليه: إِنَّ هاهنا عِلْماً، و أَشار إِلى صدره، لو أَصَبْتُ له حَمَلَةً بَلَى أُصِيبُ لَقِناً غير مأْمون. أَي فَهِماً غيرَ ثقة؛ و في المحكم: بَلى أَجد لَقِناً غير مأْمون يستعمل آلةَ الدِّينِ في طَلَبِ الدنيا.» (لسانالعرب، ج5، ص 162).
همچنین: «لَقُنَ- تَلْقِيناً [لقن] هُ الكلامَ: سخن را بوى تفهيم نمود. لَقُنَ- لَقَانَةً: با هوش و خردمند شد. تَلَقَّنَ- تَلَقُّناً [لقن] الكلام من فلانٍ: سخن را از زبان فلانى فرا گرفت. اللَّقَانَة- مص، سرعت فهميدن» (فرهنگ ابجدی عربی فارسی، ص 766).
[2]. «و حَمَلَه على الأَمر يَحْمِلُه حَمْلًا فانْحَمَلَ: أَغْراه به [وادار کرد او را به آن چیز]؛ و حَمَّلَه على الأَمر تَحْمِيلا» (لسان العرب، ج11، ص 175). همچنین: «حَمَّلَ- تَحْمِيلًا و حِمَّالًا هُ الشيءَ: او را به برداشتن آن چيز وادار كرد» (فرهنگ ابجدی عربی فارسی، ص 344).