داستان معراج رسول خدا (ص)
تبهای اولیه
در داستان معراج رسول خداصلي الله عليه و آله نيز همانند داستانشق القمر موضوعات مختلفى مورد بحث قرار گرفته كه ما نيزبايد در چند بخش آنرا مورد بحث قراردهيم.
1- اسراء و معراج
نخستين مطلبى كه بايد مورد توجه در اين داستان قرار گيردآن است كه داستان معراج رسول خدا صلي الله عليه و آله ده،قسمت نخست آن كه از مسجد الحرام در شهر مكه تا مسجد الاقصى در سرزمين فلسطين و بالعكس انجام شده ، ورسول خداصلي الله عليه و اله اين مسير را در يكى از شبها در سالهاىتوقف خود در مكه از طريق اعجاز طى كرده،كه اين قسمت رااصطلاحا در كتابها و تواريخ "اسراء "مىنامند و قسمت دوم كهاز مسجد الاقصى به آسمانها انجام شده و طبق روايات با انبياءالهى ديدار و گفتگو كرده و بهشت و جهنم و آيات بزرگ ديگرىاز آيات الهى را مشاهده نموده است كه اين قسمت را اصطلاحا "معراج "مىنامند.
كه البته دليل هر يك از اين دو قسمت در قرآن و حديث ازيكديگر جدا است و اختلافى هم كه در گفتار اهل حديث وتاريخ ديده ميشود و همچنين اعتراضها و رد و ايرادهائى كه درداستان معراج شده و پاسخهائى كه داده يا ميدهند هر كداممربوط به يكى از اين دو قسمت است كه متاسفانه در پارهاى ازكتابها و كلمات برخى از بزرگان بخاطر مخلوط شدن اين دوقسمت،بحثها نيز به يكديگر مخلوط شده و موجب ابهام و اشكالگرديده است.
2- معراج در چه سالى اتفاق افتاد
در اينكه اسراء و معراج رسول خداصلي الله عليه و اله درچه سالى ازسالهاى بعثت اتفاق افتاده اختلاف است،و اجمالا وقوع آن درمكه و قبل از هجرت ظاهرا قطعى است.بدليل اينكه آيهاى همكه در سوره اسراء در اين باره آمده و آيات سوره نجم نيز همگى در مكه نازل شده،و اما در اينكه در چه سالى از سالهاى قبل ازهجرت بوده اختلاف است.
الف- از ابن عباس نقل شده كه گفته است در سال دوم بعثتبوده،چنانچه برخى گفتهاند: شانزده ماه بعد از بعثتآنحضرت انجام شده .[1]
ب- از كتاب خرائج راوندى از امير المؤمنين عليه السلامروايتشده كه در سال سوم اتفاق افتاده .[2]
ج- اقوال ديگرى هم وجود دارد ، مانند قول به وقوع آن درسال پنجم يا ششم يا دهم يا دوازدهم و يا اينكه گفتهاند:يكسال و پنج ماه قبل از هجرت يا يك سال و ششماه و يا ششماهقبل از آن..[3]
ولى بنظر مىرسد كه از روي هم رفته روايات در اين بارهاستفاده مىشود كه معراج آنحضرت-برخلاف آنچه برخىپنداشتهاند-قبل از وفات ابو طالب و خديجه بوده و بنابر اين ظاهرآن است كه معراج قبل از سال دهم انجام شده است.و الله اعلم.
چنانچه در ماه و شب آن نيز اختلاف زيادى است زيرابرخى گفتهاند:در شب هفدهم ماه مبارك رمضان بوده و قولديگر آنكه در شب هفدهم ربيع الاول و يا شب دوم آن ماه و يا درشب بيست و هفتم رجب انجام شده و يا شب جمعه اول ماه رجببوده [4]...
و به هر صورت به گفته مرحوم علامه طباطبائى اين بحثبراىما چندان مهم نيست كه در تاريخ سال و روز و ماه وقوع معراجغور كرده و وقتخود را بگيريم،و مهم براى ما بحثهاى آيندهاست،و البته تذكر اين مطلب لازم است كه از روى همرفتهروايات استفاده ميشود كه معراج و اسراء رسول خداصلي الله عليه و اله دو بار و يا بيشتر اتفاق افتاده چنانچه در فصلهاى آينده روى آن مشروحا بحثخواهيم كرد-ان شاء الله تعالى-.
3- اسراء از كجا انجام شد؟
همانگونه كه در تاريخ ماه و سال و شب اسراء اختلاف ديدهمىشود در جا و مكانى هم كه آنحضرت از آن جا به اسراء رفتاختلاف است كه برخى گفتهاند از شعب ابى طالب اسراءانجام شده و در برخى از روايات آمده كه از خانه ام هانى دخترابو طالب آنحضرت به اسراء رفت و آيه شريفه "سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام... "را به همه شهر مكه تاويل كردهو گفتهاند:مراد از "مسجد الحرام "همه حرام مكه است.و برخىهم گفتهاند:تاويل و حمل لفظ بر مجاز خلاف ظاهر است واسراء از خود مسجد الحرام انجام شده.
ولى با تذكرى كه در بخش قبلى داديم كه اسراء بيش ازيكبار انجام شده ميتوان ميان اين روايات را اينگونه جمع كرد كهيكبار از مسجد الحرام بوده و دفعات ديگر از خانه ام هانى و ياشعب ابى طالب.
اگر چه قول آخر يعنى انجام آن از شعب ابى طالب بعيد بنظرميرسد زيرا بر طبق برخى از روايات هنگامى كه ابو طالب درآن شب از غيبت آنحضرت اطلاع يافت بنى هاشم را درمسجد الحرام گرد آورد و شمشيرش را برهنه كرده قريش را تهديد به جنگ كرد ، و چون صبح شد و رسول خداصلي الله عليه و اله بازگشت ، به مسجد الحرام آمده و آنچه را ديده بود براى قريش نقل كرد و ازكاروانى كه در راه ديده بود خبر داد ، وخبرهاى ديگر،كه بابودن آنحضرت در شعب و سالهاى محاصره قريش مناسب نيست. و احتمال ديگر نيز آنست كه از خانه ام هانى و يا شعبابى طالب خارج شده و به مسجد الحرام آمده و از آنجا به اسراء رفتهباشد.
4- اسراء چگونه انجام شد؟
شايد بيشترين اختلاف نظرها و رد و ايرادها در ماجراى اسراءو معراج رسول خداصدر اين بخش از داستان مزبور باشد كههر كس براى خود نظرى ارائه كرده تا آنجا كه عايشه-با اينكهدر هنگام اسراء رسول خداصلي الله عليه و اله پيوندى با آنحضرت نداشتهو سالها بعد از آن بعنوان همسر بخانه آنحضرت آمده و اساسا چندسال اندك از عمر او بيش نگذشته بود-و يا اصلا بدنيا نيامدهبوده[5]در اينجا اظهار نظر كرده و گفته است: "ما فقد[6]جسد رسول الله صلي الله عليه و اله و لكن الله اسرى بروحه[7]
جسم رسول خدا صلي الله عليه و اله مفقود نشد يا آنرا ناپديد نيافتم ولى خدا روحآنحضرت را به اسراء برد. و يا معاويهاى كه در آنروزگار بچهاى بيش نبوده و دركوچههاى مكه بدنبال پدرش ابو سفيان سرگرم توطئه و آزار رسولخداصلي الله عليه و اله شب و روزش را سپرى مىكرده و تا پايان عمر هم دردشمنى خود با بنى هاشم و خاندان آنحضرت و از بين بردنفضائل و محو نام و آوازه آنها لحظهاى دريغ نكرده و از اينگونه معارف بوئى نبرده در اينجا به اظهار عقيده پرداخته و دربارهاسراء گفته است: انها رؤية صادقة[8]. رؤياى صادق و خواب درستى بوده؟
و قبل از آنكه نظرات و عقايد ديگران را بيان داريم براىروشن شدن ذهن خوانندگان محترم بايد بگوئيم اينگونه نظرها مخالف اجماع دانشمندان و صريح آيات قرآنى است،كه اسراءرسول خداصلي الله عليه و اله با روح و جسم هر دو بوده،زيرا آيه شريفه سورهاسراء اينگونه است:
سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الىالمسجد الاقصى[9]منزه است آن خدائى كه سير شبانه داد بنده خود را از مسجد الحرام به مسجداقصى.
و با توجه به اينكه آيه شريفه در مقام امتنان و منت گذارى بررسول خدا است و اين داستان را بعنوان يك معجزه وامر خارق العادهاى كه از قدرت و عظمتبىانتهاى خداى عز و جلسرچشمه گرفته استبيان مىدارد،و آنرا نشانهاى از عظمتخود ميداند...
و علت آنرا نيز نشان دادن آيات و نشانههاى عظمتخودبه پيامبر بزرگوارش ذكر كرده و بدنبال آن مىفرمايد: لنريه من آياتنا[10]. يعنى-تا به او نشان دهيم آيات و نشانههاى خود را.
بديهى است كه اين تعبيرات با خواب ديدن و سير شبانه درخواب هيچگونه تناسبى ندارد،و اين خواب را همه كس ميتواندبه بيند چه صالح و چه غير صالح،و بگفته مرحوم علامه طباطبائىچه بسا افراد غير صالح و گناهكار خوابهائى بهتر و جالبتر ازمردمان مؤمن و با تقوى ببينند،و خواب در نزد عموم مردم جز نوعى از تخيل و خيال پردازى نيست كه نمىتواند نشانه قدرت وعظمتخداى تعالى باشد...
و نيز با توجه به اينكه "عبد "كه در آيه آمده به جسم و روحهر دو اطلاق ميشود،چنانچه در جاهاى ديگر قرآن هست.
و بهر صورت اصل اين مطلب كه اسراء رسول خداصلي الله عليه و اله باجسم و روح بوده با توجه به مدلول آيه شريفه و تواتر روايات وارده و اجماع و اتفاق كلمات دانشمندان اسلامى قابل انكار نيست[11]، تنها در مورد معراج رسول خداصلي الله عليه و اله از بيت المقدس به آسمانها وبازگشت آنحضرت و مشاهدات او در آسمانها و ديدار و گفتگو با پيمبران الهى ، بحث و مناقشه بسيار شده كه اجمالى از آن ذيلا از نظر شما مىگذرد:
مرحوم طبرسى در كتاب مجمع البيان پس از ذكر اصلداستان اسراء ميگويد: تمامى رواياتى كه در داستان اسراء ومعراج رسيده به چهار دسته تقسيم ميشود:
1- آندسته از رواياتى كه صحت آنها مقطوع استبخاطر تواتر اخبار در اين باره و گواهى علم و دانش به صحت آن.
2- آنچه در روايات آمده و عقول مردم صدور آنرا تجويز نمودهو اصول اسلامى نيز از قبول آنها ابائى ندارد و مىپذيرد،كه ماهم آنها را مىپذيريم و ميدانيم كه آنها در بيدارى بوده نه در خواب.
3- رواياتى كه ظاهر آنها مخالف با بعضى از اصول اسلامىاست ولى تاويل آنها بنحوى كه با اصول عقلى موافق باشدممكن است كه ما اينگونه روايات را بهمين نحو تاويل مىكنيم.
..
4- رواياتى كه نه ظاهر آنها صحيح است و نه قابل تاويلاست مگر با سختى و دشوارى شديد كه در اينگونه روايات بهترآنست كه آنها را نپذيرفته و كنار بزنيم.
مرحوم طبرسى پس از اين تقسيم بندى مىفرمايد: اما دسته اول كه مقطوع است همان اصل اسراء و معراجآنحضرت استبطور اجمال.
و اما دسته دوم مانند رواياتى است كه آنحضرت در آسمانهاگردش كرده و پيمبران را ديده و عرش و سدرة المنتهى و بهشت ودوزخ را مشاهده نموده و امثال اينها.
و اما دسته سوم مانند آنچه روايتشده كه آنحضرت مردمىرا در بهشت مشاهده نمود كه به نعمتهاى الهى متنعم بودند وجمعى را در دوزخ ديد كه در آن معذب بودند كه اينگونه روايات حمل ميشود بر اينكه اوصاف و نامهاى ايشان را ديده نه خودشانرا.
و اما دسته چهارمكه قابل پذيرش نيست مانند آن رواياتىكه رسول خداصلي الله عليه و اله با خداى تعالى رو در رو سخن گفت و او راديده و با او بر تخت نشست و امثال اينگونه رواياتى كه ظاهرآنها موجب تشبيه خدا و جسمانيت او است كه خداى تعالى ازآنها منزه است و هم چنين رواياتى كه ميگويد:در آن شب شكمآنحضرت را شكافته و شستشو دادند[12]كه اينها را نمىتوانپذيرفت زيرا آن بزرگوار از عيب و زشتى مبرا است و چگونهممكن است دل و معتقدات آنرا با آب شستشو داد[13]و مرحوم علامه طباطبائى رحمه الله در تفسير الميزان پس از ذكر كلامطبرسى ميگويد:
تقسيم مزبور به جا است،جز اينكه بيشتر مثالهائى كه آوردهمورد اشكال است،مثلا گردش در آسمانها و ديدن انبياء و امثالآن و همچنين شكافتن سينه رسول خداصلى الله عليه و آله وشستشوى آن را از دسته چهارم شمرده و حال آنكه از نظر عقلهيچ اشكالى ندارد.زيرا مىتوان گفت همه آنها از باب تمثلاتبرزخى و يا روحى بوده است،و روايات معراج پر است از ايننوع تمثلات،مانند مجسم شدن دنيا در هيات زنى كه همه رقمزيور دنيائى به خود بسته و تمثل دعوت يهوديت و نصرانيت وديدن انواع نعمتها و عذابها براى بهشتيان و دوزخيان و امثالاينها.
و از جمله مؤيداتى كه گفتار ما را تاييد مىكند اختلاف لحناخبار اين باب است در بيان يك مطلب،مثلا در بعضى از آنهادرباره صعود رسول خدا به آسمان مىگويد كه به وسيله براقصورت گرفته و در بعضى ديگر بال جبرئيل آمده و در بعضىنردبانى كه يكسرش روى صخره بيت المقدس و سر ديگرش بهبام فلك و آسمانها رفته است،و از اين قبيل اختلاف تعبير دربيان يك حقيقتبسيار است كه اگر كسى بخواهد دقت كند درخلال اين روايات اين باب بسيار خواهد ديد.
بنابر اين از همين جا مىتوان حدس زد كه منظور از اينبيانات مجسم ساختن امرى غير جسمى و غير مادى استبهصورت امرى مادى به نحو تمثيل و يا تمثل روحى و وقوع اينگونهتمثيلات در ظواهر كتاب و سنت امرى است واضح كه به هيچ وجه نمىشود انكارش كرد[14].
و مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب گويد:
مردم در معراج اختلاف كردهاند،خوارج آن را انكار كرده وفرقه جهميه گفتهاند معراج، روحانى و به صورت رؤيا بوده است،ولى فرقه اماميه و زيديه و معتزله گفتهاند تا بيت المقدسروحانى و جسمانى بوده ، چون آيه شريفه دارد: "تا مسجداقصى ". عدهاى ديگر گفتهاند: از اول تا به آخر حتى آسمانها را هم با جسد و روح خود معراج كرده است ، و اين معنى ازابن عباس و ابن مسعود ، و جابر و حذيفه و انس و عايشه و ام هانىروايتشده است.
و ما در صورتى كه ادله مذكور دلالت كند آن را انكارنمىكنيم،و چگونه انكار كنيم با اينكه سابقه آن در دستهست،و آن معراج موسى بن عمران عليه السلام است كهخداى تعالى او را با جسد و روحش تا طور سينا برد،و در قرآن درخصوص آن فرمود: "و ما كنتبجانب الطور " "تو در جانب طورنبودى "،و نيز ابراهيم را تا آسمان دنيا برده در قرآن فرموده: "و كذلك نرى ابراهيم... " "اينچنين به ابراهيم نشان داديم... "،وعيسى را تا آسمان چهارم برده در قرآن فرموده: "و رفعناه مكاناعليا " "او را تا جايى بلند عروج داديم "و در باره رسول خداصلى اللهعليه و آله فرموده: "فكان قاب قوسين " "پس تا اندازه دو تير كمانرسيد "و معلوم است كه اين بخاطر علو همت آن حضرت بود،واين بود گفتار صاحب مناقب[15]و مرحوم علامه طباطبائى در تفسير الميزان پس از نقل كلامابن شهر آشوب گويد:
ولى آنچه سزاوار است در اين خصوص گفته شود اين استكه اصل "اسراء "و "معراج "از مسائلى است كه هيچ راهى بهانكار آن نيست چون قرآن درباره آن به تفصيل بيان كرده،واخبار متواتره از رسول خداصلى الله عليه و آله و امامان اهل بيتبر طبق آن رسيده است.
و اما درباره چگونگى جزئيات آن،ظاهر آيه و رواياتمحفوف به قرائنى است كه آيه را داراى ظهور نسبتبه آنجزئيات مىكنند.ظهورى كه به هيچ وجه قابل دفع نيست،و با در نظر داشتن آن قرائن از آيه و روايات چنين استفاده مىشود كهآنجناب با روح و جسدش از مسجد الحرام تا مسجد اقصى رفته،واما عروجش به آسمانها،از ظاهر آيات سوره نجم و صريح روايات بسيار زيادىكه بر مىآيد كه اين عروج واقع شده و به هيچ وجه نمىتوان آنرا انكار نمود،چيزى كه هست ممكن استبگوئيم كه اينعروج با روح مقدسش بوده است.
وليكن نه آنطور كه قائلين به معراج روحانى معتقدند كه بهصورت رؤياى صادقه بوده است، چه اگر صرف رؤيا مىبود ديگر جا نداشت آيات قرآنى اينقدر درباره آن اهميت داده وسخن بگويد،و در مقام اثبات كرامت درباره آنجناب بر آيد.
و همچنين ديگر جا نداشت قريش وقتى كه آنجناب قصه را برايشان نقل كرد آنطور به شدت انكار نمايند و نيز مشاهداتى كهآنجناب در بين راه ديده و نقل فرموده با رؤيا بودن معراجنمىسازد،و معناى معقولى برايش تصور نمىشود.
بلكه مقصود از روحانى بودن آن اين است كه روح مقدسآنجناب به ماوراى اين عالم مادى يعنى آنجائى كه ملائكه مكرمين منزل دارند و اعمال بندگان بدانجا منتهى شده ومقدرات از آنجا صادر مىشود عروج نموده و آن آيات كبراىپروردگارش را مشاهده و حقايق اشياء و نتايج اعمال برايشمجسم شده،ارواح انبياى عظام را ملاقات و با آنان گفتگو كردهاست،ملائكه كرام را ديده و با آنان صحبت نموده است و آياتىاز آيات الهى را ديده كه جز با عباراتى امثال "عرش " "حجب " "سرادقات "تعبير از آنها ممكن نبوده است.
اين است معناى معراج روحانى ولى آقايان چون قائل بهاصالت وجود مادى بوده و در عالم به غير از خدا هيچ موجود مجردى را قائل نيستند و از سوى ديگر كه كتاب و سنت دروصف امور غير محسوسه اوصافى را بر مىشمارد كه محسوس ومادى است مانند ملائكه كرام و عرش و كرسى و لوح و قلم وحجب و سرادقات ناگزير شده اين امور را حمل كنند بر اجسام ماديهاى كه محسوس آدمى واقع نمىشوند و احكام ماده راندارند، و نيز تمثيلاتى كه در روايات در خصوص مقامات صالحين و معارج قرب آنان و بواطن صور معاصى از نتايج اعمال و امثال آن وارد شده بر نوعى از تشبيه و استعاره حمل نموده، درنتيجه خود را به ورطه سفسطه بيندازند حس را خطاكار دانستهقائل به روابطى جزافى و نامنظم در ميان اعمال و نتايج آن شوند و محذورهاى ديگرى از اين قبيل را ملتزم گردند.
و نيز به همين جهت بوده كه وقتى يك عده از انسانها معراج جسمانى رسول خدا را انكار كردهاند ناگزير شدهاند كه بگويند معراج آن حضرت در خواب بوده چون رؤيا به نظر ايشان يكخاصيت مادى است براى روح مادى، و آنگاه ناچار شدهاندآيات و رواياتى را كه با اين گفتارشان سازگارى نداشته تاويل كنند گو اينكه از آيات و روايات يكى هم با گفتار ايشان سازگارنيست[16].
..
آيات سوره مباركه نجم و داستان معراج
نگارنده گويد :پيش از اينكه به جمعبندى و نتيجهگيرى ونقل اقوال بقيه علماى اسلام و دانشمندان بپردازيم لازم استآيات شريفه سوره نجم را نيز كه بگفته عموم مفسرين مربوط بهداستان معراج رسول خداصلي الله عليه و اله يعنى قسمت دوم از ماجراىاسراء و معراج است مورد بحث و تحقيق قرار داده و سپس بهجمع بندى اقوال و نتيجهگيرى آنها بپردازيم ، و در آغاز، متن اينآيات را با ترجمه ساده آن براى شما ميآوريم و سپس به تفسير ومعناى آن ميپردازيم خداى تعالى در اين سوره چنين ميفرمايد:
« و النّجم اذا هوى ، ما ضل صاحبكم و ما غوى و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى علّمه شديد القُوى ذو مرة فاستوى و هو بالافق الأعلى ثمدنا فتدلى فكان قاب قوسين او أدنى فاوحى الى عبده ما أوحى ما كذبالفؤاد ما راى أ فتمارونه على مايرى و لقد راه نزلة أخرى عند سدرة المنتهىعندها جنة الماوى اذ يغشى السدرة ما يغشى ما زاغ البصر و ما طغى لقد راى من آيات ربه الكبرى.»
-قسم به آن ستاره هنگاميكه فرود آيد،كه اين رفيقتان نه گمراه شده و نه از راه بدر رفته ، و نه از روى هوى سخن گويد ، اين نيست جز وحيى كه بهاو ميشود، و فرشته پرقدرت به او تعليم دهد،آن صاحب نيروئى كه نمايانشد ، و او در افق بالا بود ، آنگاه كه نزديك شد و بدو آويخت ،كه بفاصلهدو كمان و يا نزديكتر بود،و به بندهاش وحى كرد آنچه را وحى كرد ، ودلش تكذيب نكرد آنچه را ديده بود، آيا با او در آنچه ديده بود مجادلهميكنيد، يكبار ديگر نيز فرشته را ديد، نزد درختسدر آخرين ،كه بهشت اقامتگاه نزديك آنست ، آندم كه درختسدر آنچه را فرا گرفته بود فرا گرفته بود، ديدهاش خيره نشد و طغيان نكرد، و شمهاى از نشانههاى بزرگپروردگارش را بديد.
البته همانطور كه مشاهده ميكنيد اين آيات شريفه مانند آيهكريمه سوره "اسراء "آن صراحت را ندارد ، و بخاطر افعال و ضمائربسيار و واضح نبودن مرجع اين ضمائر و فاعل افعال مذكوره قدرىاجمال و ابهام دارد و همين اجمال و ابهام به تفسير و معانى آنهاسرايت كرده و اختلافى در گفتار مفسران در تفسير اين آياتبچشم مىخورد،كه ما براى نمونه توجه شما را بموارد زير جلبميكنيم،از آن جمله است اين آيه:
علّمَهُ شَديدُ القُوى كه ضمير "علمه "را برخى به رسول خدا برگردانده و برخى به قرآن. و مراد از "شديد القوى "نيز برخىگفتهاند جبرئيل است و برخى گفتهاند: خداى تعالى است.
و در آيه بعدى نيز در معناى "ذو مرة فاستوى " برخى گفتهاند: منظور از "ذو مرة "جبرئيل است و برخى گفتهاند: رسول خدا است.
چنانچه در فاعل "فاستوى "نيز همين دو قول وجود دارد.
و در مرجع ضمير "هو "در آيه "و هو بالافق الاعلى "و فاعل "دنا "و "كان "نيز همين دو قول ديده ميشود.
و در فاعل آيه "فاوحى الى عبده... "نيز اختلاف است كهآيا جبرئيل استيا خداى تعالى.
و اختلافات ديگرى كه با مراجعه به تفسيرهاى مختلف وگفتار مفسرين شيعه و اهل نتبوضوح ديده ميشود.
و شايد بخاطر همين اجمال در اين آيات بوده كه مرحوم شيخطوسى در داستان اسراء و معراج رسول خداصدر تبيان فرموده: و الذى يشهد به القرآن الاسراء من المسجد الحرام الىالمسجد الاقصى،و الثانى يعلم بالخبر[17]
-يعنى آنچه قرآن بدان گواهى دهد همان اسراء از مسجد الحرام تا مسجداقصى است و قسمتبعدى آن يعنى ماجراى معراج رسول خداصاز روىاخبار معلوم شود.
و يا در كلام ابن شهر آشوب آمده بود كه: قالت الامامية و الزيدية و المعتزلة بل عرج بروحه و بجسمه الىبيت المقدس لقوله تعالى "الى المسجد الاقصى[18].
اگر چه در انتساب اين كلام به ابن شهر آشوب برخى ترديدكرده و آنرا از تصرفات و تحريفات كسانى دانستهاند كه كتابمناقب ابن شهر آشوب را مختصر كرده و اصل آنرا از بين بردهاند[19].
ولى با تمام اين احوال شواهد و قرائنى در همين آيات شريفههست كه بخوبى شان نزول آنرا همانگونه كه بسيارى از مفسرانگفتهاند و رواياتى هم در اين باره رسيده درباره معراج رسولخداصلي الله عليه و اله تاييد ميكند ، مانند آياتى كه داستان رؤيت رسولخداصلي الله عليه و اله به لفظ ماضى يا مضارع آمده يعنى آيه 10 تا 18 كهبخوبى روشن است كه فاعل آنها رسول خدا است و اين رؤيتهم بصورت معجزه و خرق عادت و در آسمانها و عوالم ديگرى غير از اين دنيا صورت گرفته چنانچه براى اهل فن روشن است.
و سخن برخى نيز كه سعى كردهاند اين رؤيت را به رؤيتقلبى حمل كنند و نظير حديث "ما رايتشيئا الا و رايت الله قبلهو بعده و معه "بدانند خلاف ظاهر است،و اگر در موردى هم بخاطرمحال بودن متعلق رؤيت بناچار حمل بر معنائى شود دليل برحمل جاهاى ديگر نمىشود،كه بر اهل فن پوشيده نيست،وبحث و توضيح بيشتر هم در اين باره از بحث ما كه يك بحثتاريخى است خارج بوده و شما را بجاهائى كه در اين باره بحثعلمى و تفسيرى بيشترى كردهاند حواله ميدهيم ، و تنها در اينجاگفتار مرحوم مجلسى را نقل كرده و بدنبال نقل تاريخى خود بازميگرديم:
ايشان پس از نقل گفتار فخر رازى از مفسران اهل سنت دراثبات معراج جسمانى و گفتار شيخ طبرسى ره از مفسران بزرگوارشيعه در اين باره گويد:
بدانكه عروج رسول خداصلي الله عليه و اله به بيت المقدس و از آنجا به آسمان در يك شب با بدن شريف خود از مطالبى استكه آيات و اخبار متواتر از طريق شيعه و اهل سنتبداندلالت دارد و انكار امثال آنها يا تاويل آنها به معراجروحانى يا به اينكه اين ماجرا در خواب بوده منشاى جزقلت تتبع در آثار ائمه طاهرين،يا قلت تدين و ضعف يقين ، و يا تحت تاثير قرار گرفتن تسويلات و سخنانفيلسوف مآبانه فيلسوف نمايان ندارد.و رواياتى كه دراين باب رسيده گمان ندارم همانند آن در چيزى از اصولمذهب بدان اندازه رسيده باشد و بدين ترتيب من نمىدانمچه باعثشده كه آن اصول را پذيرفته و ادعاى علم وآگاهى آنرا كردهاند ولى در اين مقصد عالى توقفنمودهاند؟و براستى سزاوار است كه بدانها گفته شود:
« أفتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض.»
آيا به بعضى از كتاب ايمان آورده و به بعضى ديگر كفرمي ورزيد.
و اينكه براى عدم پذيرفتن آن مسئله محال بودن خرق و التيامدر افلاك را بهانه كردهاند بر اهل خرد پوشيده نيست كهآنچه را در اين باره بدان تمسك جستهاند جز از روىشبهات اوهام نيست،با اينكه دليل آنها در اين باره برفرض صحت مربوط استبه آن فلك اعلى و فلك الافلاككه به همه اجسام محيط ميباشد نه به افلاك زيرين و انجاممعراج رسول خداص مستلزم خرق و التيام در آن نخواهدبود[20]،و اگر امثال اين شكوك و شبهات بتواند مانع از قبولرواياتى گردد كه تواتر آنها به اثبات رسيده در اينصورتميتوان در همه آنچه از ضروريات دين است توقف نمود! ومن براستى تعجب دارم از برخى از متاخرين اصحابمانكه چگونه براى آنان در امثال اين گونه امور سستىپيدا شده در صورتيكه مخالفين با اينكه در مقايسه با ايشاناخبارشان كمتر و آثارشان نادرتر و پاى بنديشان كمتر است رد آنها را تجويز نكرده و اجازه تاويل آنها را نمىدهند،كه اينان با اينكه از پيروان ائمه اطهار عليهم السلام هستند و چند برابر آنها احاديث صحيحه در دست دارند باز هم درجستجوى پيدا كردن آثار اندكى هستند كه از سفهاى آنانرسيده و گفتارشان را همراه گفتار شيعيان ذكرميكنند[21]
و البته با توجه بدانچه گفته شد كه طبق روايات بسيار معراجرسول خداصلي الله عليه و اله چند بار اتفاق افتاده،چه از نظر تاريخ و چه ازنظر كيفيت و خصوصيات ميتوان نوعى توافق ميان اقوال مختلفبرقرار نمود،و به اصطلاح با اين ترتيب ميان آنها را جمع كرد،بهاين نوع كه برخى در سالهاى اول بعثت و برخى در سالهاى آخرو برخى در بيدارى و با جسم و بدن و برخى در عالم رؤياء و يا بصورت تمثيلات برزخى و غير اينها بوده ، و هر يك از اين اقوالناظر به يكى از آنها بوده است و الله العالم.
و در پايان اين بحث برخى از رواياتى را نيز كه درباره اصل داستان اسراء و معراج رسول خداصلي الله عليه واله رسيده ذكر مي گردد .
[1] . 1- بحار الانوار ج 18 ص 381 و الصحيح من السيره ج 1 ص 269-270.
[2] . بحار الانوار ج 18 ص 379.
[3] .الميزان ج 13 ص 30-بحار الانوار ج 18 ص 302،319.
[4] .بحار الانوار ج 18 ص 319 و سيرة النبويه ج 2 ص 93-94.
[5] . ابن حجر عسقلانى از دانشمندان اهل سنت در كتاب الاصابة ج 4 ص 348 ذكركرده كه عايشه چهار سال يا پنج سال بعد از بعثت رسول خدا(ص)بدنيا آمد وهنگاميكه رسول خدا(ص)او را بعقد خويش در آورد شش ساله بود و پس از دو ياسه سالگى در نه سالگى وى در سال اول و يا سال دوم هجرت با او زفاف نمود و روى قول اينكه اسراء و معراج رسول خدا(ص) در سال سوم يا دوم بعثت اتفاق افتاده باشدعايشه در آن زمان هنوز بدنيا نيامده بود مگر آنكه بگوئيم ايشان در اين باره اجتهادكرده اند و همان مطالبى كه در حديث وحى مذكور شد.
[6] .و در برخى از روايات "ما فقدت "بجاى "ما فقد "است.
[7] .سيره ابن هشام ج 1 ص 399.
[8] .سيرة النبويه ج 2 ص 105-سيره ابن هشام ج 1 ص 400.
[9] .سوره اسراء-آيه 1.
[10] . سوره اسراء-آيه 1.
[11]. از دانشمندان معاصر شيعه مرحوم علامه طباطبائى در اين باره فرموده: "اصل اسراء چيزى نيست كه بتوان آنرا انكار كرد زيرا قرآن كريم بدان تصريح كرده وروايات از رسول خدا و ائمه اهل بيت عليهم السلام در اين باره متواتر است "(الميزان ج 13 ص 31)و از دانشمندان معاصر اهل سنت نويسنده فقه السيره "دكتر سعيدبوطى "در ضمن بحثى درباره معجزات رسول خدا(ص)و نقل تعدادى از آنهامى گويد: "و من ذلك حديث الاسراء و المعراج الذى نسوق هذا البحث بمناسبته و هو حديث متفق عليه لا تنكر قطعية ثبوته،و هو باجماع جماهير المسلمين من ابرزمعجزاته "(فقه السيره ص 150)
[12] .اشاره است به پاره اى از روايات كه در شب معراج فرشتگان الهى طشت و آفتابه اى آوردند و شكم آن حضرت را پاره كرده و شستشو دادند،نظير آن چه درداستان "شق صدر "پيش از اين گذشت.
[13] . 13- مجمع البيان ج 6 ص 395.
[14] . الميزان ج 13 ص 33-34.
[15] . مناقب ج 1 ص 177
[16] . الميزان ج 13 ص 31-32.
[17] . تفسير تبيان ج 2 ص 194.
[18] .مناقب آل ابى طالب ج 1 ص 135.
[19] .پاورقى بحار الانوار ج 18 ص 380.
[20] .اين مساله لزوم خرق و التيام در افلاك روى فرضيه بطلميوس بوده كه افلاك را اجسامى بلورين تصور مى كرده اند و پس از كشفيات جديد و هيئت امروز كه معلوم شد افلاك به مداركرات و كواكب گفته مى شود و اصلا جسمى در كار نيست و تا آنجا كه چشم مسلح و غير مسلح كار مى كند جز جو و هوا(و به تعبير قرآن "دخان "و دودى)بيش نيست اصلا جائى براى اين حرف و شبهه باقى نمى ماند.
[21] .بحار الانوار ج 18 ص 289-290.
ادامه دارد..........