داستان معراج رسول خدا (ص)

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
داستان معراج رسول خدا (ص)

در داستان معراج رسول خداصلي الله عليه و آله نيز همانند داستان‏شق القمر موضوعات مختلفى مورد بحث قرار گرفته كه ما نيزبايد در چند بخش آنرا مورد بحث قراردهيم.
1- اسراء و معراج
نخستين مطلبى كه بايد مورد توجه در اين داستان قرار گيردآن است كه داستان معراج رسول خدا صلي الله عليه و آله ده،قسمت نخست آن كه از مسجد الحرام در شهر مكه تا مسجد الاقصى در سرزمين فلسطين و بالعكس انجام شده ، ورسول خداصلي الله عليه و اله اين مسير را در يكى از شبها در سالهاى‏توقف خود در مكه از طريق اعجاز طى كرده،كه اين قسمت رااصطلاحا در كتابها و تواريخ‏ "اسراء "مى‏نامند و قسمت دوم كه‏از مسجد الاقصى به آسمانها انجام شده و طبق روايات با انبياءالهى ديدار و گفتگو كرده و بهشت و جهنم و آيات بزرگ ديگرى‏از آيات الهى را مشاهده نموده است كه اين قسمت را اصطلاحا "معراج‏ "مى‏نامند.
كه البته دليل هر يك از اين دو قسمت در قرآن و حديث ازيكديگر جدا است و اختلافى هم كه در گفتار اهل حديث وتاريخ ديده ميشود و همچنين اعتراضها و رد و ايرادهائى كه درداستان معراج شده و پاسخهائى كه داده يا ميدهند هر كدام‏مربوط به يكى از اين دو قسمت است كه متاسفانه در پاره‏اى ازكتابها و كلمات برخى از بزرگان بخاطر مخلوط شدن اين دوقسمت،بحثها نيز به يكديگر مخلوط شده و موجب ابهام و اشكال‏گرديده است.

2- معراج در چه سالى اتفاق افتاد
در اينكه اسراء و معراج رسول خداصلي الله عليه و اله درچه سالى ازسالهاى بعثت اتفاق افتاده اختلاف است،و اجمالا وقوع آن درمكه و قبل از هجرت ظاهرا قطعى است.بدليل اينكه آيه‏اى هم‏كه در سوره اسراء در اين باره آمده و آيات سوره نجم نيز همگى در مكه نازل شده،و اما در اينكه در چه سالى از سالهاى قبل ازهجرت بوده اختلاف است.
الف- از ابن عباس نقل شده كه گفته است در سال دوم‏ بعثت‏بوده،چنانچه برخى گفته‏اند: شانزده ماه بعد از بعثت‏آنحضرت انجام شده .[1]
ب- از كتاب خرائج راوندى از امير المؤمنين عليه السلام‏روايت‏شده كه در سال سوم اتفاق افتاده .[2]
ج- اقوال ديگرى هم وجود دارد ، مانند قول به وقوع آن درسال پنجم يا ششم يا دهم يا دوازدهم و يا اينكه گفته‏اند:يك‏سال و پنج ماه قبل از هجرت يا يك سال و ششماه و يا ششماه‏قبل از آن..[3]
ولى بنظر مى‏رسد كه از روي هم رفته روايات در اين باره‏استفاده مى‏شود كه معراج آنحضرت-برخلاف آنچه برخى‏پنداشته‏اند-قبل از وفات ابو طالب و خديجه بوده و بنابر اين ظاهرآن است كه معراج قبل از سال دهم انجام شده است.و الله اعلم.
چنانچه در ماه و شب آن نيز اختلاف زيادى است زيرابرخى گفته‏اند:در شب هفدهم ماه مبارك رمضان بوده و قول‏ديگر آنكه در شب هفدهم ربيع الاول و يا شب دوم آن ماه و يا درشب بيست و هفتم رجب انجام شده و يا شب جمعه اول ماه رجب‏بوده [4]...
و به هر صورت به گفته مرحوم علامه طباطبائى اين بحث‏براى‏ما چندان مهم نيست كه در تاريخ سال و روز و ماه وقوع معراج‏غور كرده و وقت‏خود را بگيريم،و مهم براى ما بحث‏هاى آينده‏است،و البته تذكر اين مطلب لازم است كه از روى همرفته‏روايات استفاده ميشود كه معراج و اسراء رسول خداصلي الله عليه و اله دو بار و يا بيشتر اتفاق افتاده چنانچه در فصلهاى آينده روى آن مشروحا بحث‏خواهيم كرد-ان شاء الله تعالى-.

3- اسراء از كجا انجام شد؟
همانگونه كه در تاريخ ماه و سال و شب اسراء اختلاف ديده‏مى‏شود در جا و مكانى هم كه آنحضرت از آن جا به اسراء رفت‏اختلاف است كه برخى گفته‏اند از شعب ابى طالب اسراءانجام شده و در برخى از روايات آمده كه از خانه ام هانى دخترابو طالب آنحضرت به اسراء رفت و آيه شريفه‏ "سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام... "را به همه شهر مكه تاويل كرده‏و گفته‏اند:مراد از "مسجد الحرام‏ "همه حرام مكه است.و برخى‏هم گفته‏اند:تاويل و حمل لفظ بر مجاز خلاف ظاهر است واسراء از خود مسجد الحرام انجام شده.
ولى با تذكرى كه در بخش قبلى داديم كه اسراء بيش ازيكبار انجام شده ميتوان ميان اين روايات را اينگونه جمع كرد كه‏يكبار از مسجد الحرام بوده و دفعات ديگر از خانه ام هانى و ياشعب ابى طالب.
اگر چه قول آخر يعنى انجام آن از شعب ابى طالب بعيد بنظرميرسد زيرا بر طبق برخى از روايات هنگامى كه ابو طالب درآن شب از غيبت آنحضرت اطلاع يافت ‏بنى هاشم را درمسجد الحرام گرد آورد و شمشيرش را برهنه كرده قريش را تهديد به جنگ كرد ، و چون صبح شد و رسول خداصلي الله عليه و اله بازگشت ، به مسجد الحرام آمده و آنچه را ديده بود براى قريش نقل كرد و ازكاروانى كه در راه ديده بود خبر داد ، وخبرهاى ديگر،كه بابودن آنحضرت در شعب و سالهاى محاصره قريش مناسب ‏نيست. و احتمال ديگر نيز آنست كه از خانه ام هانى و يا شعب‏ابى طالب خارج شده و به مسجد الحرام آمده و از آنجا به اسراء رفته‏باشد.

4- اسراء چگونه انجام شد؟
شايد بيشترين اختلاف نظرها و رد و ايرادها در ماجراى اسراءو معراج رسول خداصدر اين بخش از داستان مزبور باشد كه‏هر كس براى خود نظرى ارائه كرده تا آنجا كه عايشه-با اينكه‏در هنگام اسراء رسول خداصلي الله عليه و اله پيوندى با آنحضرت نداشته‏و سالها بعد از آن بعنوان همسر بخانه آنحضرت آمده و اساسا چندسال اندك از عمر او بيش نگذشته بود-و يا اصلا بدنيا نيامده‏بوده[5]در اينجا اظهار نظر كرده و گفته است: "ما فقد[6]جسد رسول الله صلي الله عليه و اله و لكن الله اسرى بروحه[7]‏
جسم رسول خدا صلي الله عليه و اله مفقود نشد يا آنرا ناپديد نيافتم ولى خدا روح‏آنحضرت را به اسراء برد. و يا معاويه‏اى كه در آنروزگار بچه‏اى بيش نبوده و دركوچه‏هاى مكه بدنبال پدرش ابو سفيان سرگرم توطئه و آزار رسول‏خداصلي الله عليه و اله شب و روزش را سپرى مى‏كرده و تا پايان عمر هم دردشمنى خود با بنى هاشم و خاندان آنحضرت و از بين بردن‏فضائل و محو نام و آوازه آنها لحظه‏اى دريغ نكرده و از اين‏گونه معارف بوئى نبرده در اينجا به اظهار عقيده پرداخته و درباره‏اسراء گفته است: انها رؤية صادقة[8]. رؤياى صادق و خواب درستى بوده؟
و قبل از آنكه نظرات و عقايد ديگران را بيان داريم براى‏روشن شدن ذهن خوانندگان محترم بايد بگوئيم اينگونه نظرها مخالف اجماع دانشمندان و صريح آيات قرآنى است،كه اسراءرسول خداصلي الله عليه و اله با روح و جسم هر دو بوده،زيرا آيه شريفه سوره‏اسراء اينگونه است:
سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى‏المسجد الاقصى[9]منزه است آن خدائى كه سير شبانه داد بنده خود را از مسجد الحرام به مسجداقصى.
و با توجه به اينكه آيه شريفه در مقام امتنان و منت گذارى بررسول خدا است و اين داستان را بعنوان يك معجزه وامر خارق العاده‏اى كه از قدرت و عظمت‏بى‏انتهاى خداى عز و جل‏سرچشمه گرفته است‏بيان مى‏دارد،و آنرا نشانه‏اى از عظمت‏خود ميداند...
و علت آنرا نيز نشان دادن آيات و نشانه‏هاى عظمت‏خودبه پيامبر بزرگوارش ذكر كرده و بدنبال آن مى‏فرمايد: لنريه من آياتنا[10]. يعنى-تا به او نشان دهيم آيات و نشانه‏هاى خود را.
بديهى است كه اين تعبيرات با خواب ديدن و سير شبانه درخواب هيچگونه تناسبى ندارد،و اين خواب را همه كس ميتواندبه بيند چه صالح و چه غير صالح،و بگفته مرحوم علامه طباطبائى‏چه بسا افراد غير صالح و گناهكار خوابهائى بهتر و جالب‏تر ازمردمان مؤمن و با تقوى ببينند،و خواب در نزد عموم مردم جز نوعى از تخيل و خيال پردازى نيست كه نمى‏تواند نشانه قدرت وعظمت‏خداى تعالى باشد...
و نيز با توجه به اينكه‏ "عبد "كه در آيه آمده به جسم و روح‏هر دو اطلاق ميشود،چنانچه در جاهاى ديگر قرآن هست.
و بهر صورت اصل اين مطلب كه اسراء رسول خداصلي الله عليه و اله باجسم و روح بوده با توجه به مدلول آيه شريفه و تواتر روايات وارده ‏و اجماع و اتفاق كلمات دانشمندان اسلامى قابل انكار نيست[11]، تنها در مورد معراج رسول خداصلي الله عليه و اله از بيت المقدس به آسمانها وبازگشت آنحضرت و مشاهدات او در آسمانها و ديدار و گفتگو با پيمبران الهى ، بحث و مناقشه بسيار شده كه اجمالى از آن ذيلا از نظر شما مى‏گذرد:
مرحوم طبرسى در كتاب مجمع البيان پس از ذكر اصل‏داستان اسراء ميگويد: تمامى رواياتى كه در داستان اسراء ومعراج رسيده به چهار دسته تقسيم ميشود:
1- آندسته از رواياتى كه صحت آنها مقطوع است‏بخاطر تواتر اخبار در اين باره و گواهى علم و دانش به صحت آن.
2- آنچه در روايات آمده و عقول مردم صدور آنرا تجويز نموده‏و اصول اسلامى نيز از قبول آنها ابائى ندارد و مى‏پذيرد،كه ماهم آنها را مى‏پذيريم و ميدانيم كه آنها در بيدارى بوده نه در خواب.
3- رواياتى كه ظاهر آنها مخالف با بعضى از اصول اسلامى‏است ولى تاويل آنها بنحوى كه با اصول عقلى موافق باشدممكن است كه ما اينگونه روايات را بهمين نحو تاويل مى‏كنيم.
..


4- رواياتى كه نه ظاهر آنها صحيح است و نه قابل تاويل‏است مگر با سختى و دشوارى شديد كه در اينگونه روايات بهترآنست كه آنها را نپذيرفته و كنار بزنيم.
مرحوم طبرسى پس از اين تقسيم بندى مى‏فرمايد: اما دسته اول كه مقطوع است همان اصل اسراء و معراج‏آنحضرت است‏بطور اجمال.
و اما دسته دوم مانند رواياتى است كه آنحضرت در آسمانهاگردش كرده و پيمبران را ديده و عرش و سدرة المنتهى و بهشت ودوزخ را مشاهده نموده و امثال اينها.
و اما دسته سوم مانند آنچه روايت‏شده كه آنحضرت مردمى‏را در بهشت مشاهده نمود كه به نعمتهاى الهى متنعم بودند وجمعى را در دوزخ ديد كه در آن معذب بودند كه اينگونه روايات حمل ميشود بر اينكه اوصاف و نامهاى ايشان را ديده نه خودشان‏را.
و اما دسته چهارمكه قابل پذيرش نيست مانند آن رواياتى‏كه رسول خداصلي الله عليه و اله با خداى تعالى رو در رو سخن گفت و او راديده و با او بر تخت نشست و امثال اينگونه رواياتى كه ظاهرآنها موجب تشبيه خدا و جسمانيت او است كه خداى تعالى ازآنها منزه است و هم چنين رواياتى كه ميگويد:در آن شب شكم‏آنحضرت را شكافته و شستشو دادند[12]كه اينها را نمى‏توان‏پذيرفت زيرا آن بزرگوار از عيب و زشتى مبرا است و چگونه‏ممكن است دل و معتقدات آنرا با آب شستشو داد[13]و مرحوم علامه طباطبائى رحمه الله در تفسير الميزان پس از ذكر كلام‏طبرسى ميگويد:
تقسيم مزبور به جا است،جز اينكه بيشتر مثالهائى كه آورده‏مورد اشكال است،مثلا گردش در آسمانها و ديدن انبياء و امثال‏آن و همچنين شكافتن سينه رسول خداصلى الله عليه و آله وشستشوى آن را از دسته چهارم شمرده و حال آنكه از نظر عقل‏هيچ اشكالى ندارد.زيرا مى‏توان گفت همه آنها از باب تمثلات‏برزخى و يا روحى بوده است،و روايات معراج پر است از اين‏نوع تمثلات،مانند مجسم شدن دنيا در هيات زنى كه همه رقم‏زيور دنيائى به خود بسته و تمثل دعوت يهوديت و نصرانيت وديدن انواع نعمت‏ها و عذابها براى بهشتيان و دوزخيان و امثال‏اينها.
و از جمله مؤيداتى كه گفتار ما را تاييد مى‏كند اختلاف لحن‏اخبار اين باب است در بيان يك مطلب،مثلا در بعضى از آنهادرباره صعود رسول خدا به آسمان مى‏گويد كه به وسيله براق‏صورت گرفته و در بعضى ديگر بال جبرئيل آمده و در بعضى‏نردبانى كه يكسرش روى صخره بيت المقدس و سر ديگرش به‏بام فلك و آسمانها رفته است،و از اين قبيل اختلاف تعبير دربيان يك حقيقت‏بسيار است كه اگر كسى بخواهد دقت كند درخلال اين روايات اين باب بسيار خواهد ديد.
بنابر اين از همين جا مى‏توان حدس زد كه منظور از اين‏بيانات مجسم ساختن امرى غير جسمى و غير مادى است‏به‏صورت امرى مادى به نحو تمثيل و يا تمثل روحى و وقوع اينگونه‏تمثيلات در ظواهر كتاب و سنت امرى است واضح كه به هيچ وجه نمى‏شود انكارش كرد[14].
و مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب گويد:
مردم در معراج اختلاف كرده‏اند،خوارج آن را انكار كرده وفرقه جهميه گفته‏اند معراج، روحانى و به صورت رؤيا بوده است،ولى فرقه اماميه و زيديه و معتزله گفته‏اند تا بيت المقدس‏روحانى و جسمانى بوده ، چون آيه شريفه دارد: "تا مسجداقصى‏ ". عده‏اى ديگر گفته‏اند: از اول تا به آخر حتى آسمانها را هم با جسد و روح خود معراج كرده است ، و اين معنى ازابن عباس و ابن مسعود ، و جابر و حذيفه و انس و عايشه و ام هانى‏روايت‏شده است.
و ما در صورتى كه ادله مذكور دلالت كند آن را انكارنمى‏كنيم،و چگونه انكار كنيم با اينكه سابقه آن در دست‏هست،و آن معراج موسى بن عمران عليه السلام است كه‏خداى تعالى او را با جسد و روحش تا طور سينا برد،و در قرآن درخصوص آن فرمود: "و ما كنت‏بجانب الطور " "تو در جانب طورنبودى‏ "،و نيز ابراهيم را تا آسمان دنيا برده در قرآن فرموده: "و كذلك نرى ابراهيم... " "اينچنين به ابراهيم نشان داديم... "،وعيسى را تا آسمان چهارم برده در قرآن فرموده: "و رفعناه مكاناعليا " "او را تا جايى بلند عروج داديم‏ "و در باره رسول خداصلى الله‏عليه و آله فرموده: "فكان قاب قوسين‏ " "پس تا اندازه دو تير كمان‏رسيد "و معلوم است كه اين بخاطر علو همت آن حضرت بود،واين بود گفتار صاحب مناقب[15]و مرحوم علامه طباطبائى در تفسير الميزان پس از نقل كلام‏ابن شهر آشوب گويد:
ولى آنچه سزاوار است در اين خصوص گفته شود اين است‏كه اصل‏ "اسراء "و "معراج‏ "از مسائلى است كه هيچ راهى به‏انكار آن نيست چون قرآن درباره آن به تفصيل بيان كرده،واخبار متواتره از رسول خداصلى الله عليه و آله و امامان اهل بيت‏بر طبق آن رسيده است.
و اما درباره چگونگى جزئيات آن،ظاهر آيه و روايات‏محفوف به قرائنى است كه آيه را داراى ظهور نسبت‏به آن‏جزئيات مى‏كنند.ظهورى كه به هيچ وجه قابل دفع نيست،و با در نظر داشتن آن قرائن از آيه و روايات چنين استفاده مى‏شود كه‏آنجناب با روح و جسدش از مسجد الحرام تا مسجد اقصى رفته،واما عروجش به آسمانها،از ظاهر آيات سوره نجم و صريح روايات بسيار زيادى‏كه بر مى‏آيد كه اين عروج واقع شده و به هيچ وجه نمى‏توان آن‏را انكار نمود،چيزى كه هست ممكن است‏بگوئيم كه اين‏عروج با روح مقدسش بوده است.
وليكن نه آنطور كه قائلين به معراج روحانى معتقدند كه به‏صورت رؤياى صادقه بوده است، چه اگر صرف رؤيا مى‏بود ديگر جا نداشت آيات قرآنى اينقدر درباره آن اهميت داده وسخن بگويد،و در مقام اثبات كرامت درباره آنجناب بر آيد.
و همچنين ديگر جا نداشت قريش وقتى كه آنجناب قصه را برايشان نقل كرد آنطور به شدت انكار نمايند و نيز مشاهداتى كه‏آنجناب در بين راه ديده و نقل فرموده با رؤيا بودن معراج‏نمى‏سازد،و معناى معقولى برايش تصور نمى‏شود.
بلكه مقصود از روحانى بودن آن اين است كه روح مقدس‏آنجناب به ماوراى اين عالم مادى يعنى آنجائى كه ملائكه‏ مكرمين منزل دارند و اعمال بندگان بدانجا منتهى شده ومقدرات از آنجا صادر مى‏شود عروج نموده و آن آيات كبراى‏پروردگارش را مشاهده و حقايق اشياء و نتايج اعمال برايش‏مجسم شده،ارواح انبياى عظام را ملاقات و با آنان گفتگو كرده‏است،ملائكه كرام را ديده و با آنان صحبت نموده است و آياتى‏از آيات الهى را ديده كه جز با عباراتى امثال‏ "عرش‏ " "حجب‏ " "سرادقات‏ "تعبير از آنها ممكن نبوده است.
اين است معناى معراج روحانى ولى آقايان چون قائل به‏اصالت وجود مادى بوده و در عالم به غير از خدا هيچ موجود مجردى را قائل نيستند و از سوى ديگر كه كتاب و سنت دروصف امور غير محسوسه اوصافى را بر مى‏شمارد كه محسوس ومادى است مانند ملائكه كرام و عرش و كرسى و لوح و قلم وحجب و سرادقات ناگزير شده اين امور را حمل كنند بر اجسام ‏ماديه‏اى كه محسوس آدمى واقع نمى‏شوند و احكام ماده راندارند، و نيز تمثيلاتى كه در روايات در خصوص مقامات ‏صالحين و معارج قرب آنان و بواطن صور معاصى از نتايج اعمال ‏و امثال آن وارد شده بر نوعى از تشبيه و استعاره حمل نموده، درنتيجه خود را به ورطه سفسطه بيندازند حس را خطاكار دانسته‏قائل به روابطى جزافى و نامنظم در ميان اعمال و نتايج آن شوند و محذورهاى ديگرى از اين قبيل را ملتزم گردند.
و نيز به همين جهت ‏بوده كه وقتى يك عده از انسان‏ها معراج‏ جسمانى رسول خدا را انكار كرده‏اند ناگزير شده‏اند كه بگويند معراج آن حضرت در خواب بوده چون رؤيا به نظر ايشان يك‏خاصيت مادى است ‏براى روح مادى، و آنگاه ناچار شده‏اندآيات و رواياتى را كه با اين گفتارشان سازگارى نداشته تاويل كنند گو اينكه از آيات و روايات يكى هم با گفتار ايشان سازگارنيست[16].

..

آيات سوره مباركه نجم و داستان معراج
نگارنده گويد :پيش از اينكه به جمع‏بندى و نتيجه‏گيرى ونقل اقوال بقيه علماى اسلام و دانشمندان بپردازيم لازم است‏آيات شريفه سوره نجم را نيز كه بگفته عموم مفسرين مربوط به‏داستان معراج رسول خداصلي الله عليه و اله يعنى قسمت دوم از ماجراى‏اسراء و معراج است مورد بحث و تحقيق قرار داده و سپس به‏جمع بندى اقوال و نتيجه‏گيرى آنها بپردازيم ، و در آغاز، متن اين‏آيات را با ترجمه ساده آن براى شما ميآوريم و سپس به تفسير ومعناى آن ميپردازيم خداى تعالى در اين سوره چنين ميفرمايد:
« و النّجم اذا هوى ، ما ضل صاحبكم و ما غوى و ما ينطق عن الهوى ان ‏هو الا وحى يوحى علّمه شديد القُوى ذو مرة فاستوى و هو بالافق الأعلى ثم‏دنا فتدلى فكان قاب قوسين او أدنى فاوحى الى عبده ما أوحى ما كذب‏الفؤاد ما راى أ فتمارونه على مايرى و لقد راه نزلة أخرى عند سدرة المنتهى‏عندها جنة الماوى اذ يغشى السدرة ما يغشى ما زاغ البصر و ما طغى لقد راى من آيات ربه الكبرى‏.»
-قسم به آن ستاره هنگاميكه فرود آيد،كه اين رفيقتان نه گمراه شده ‏و نه از راه بدر رفته ، و نه از روى هوى سخن گويد ، اين نيست جز وحيى كه به‏او ميشود، و فرشته پرقدرت به او تعليم دهد،آن صاحب نيروئى كه نمايان‏شد ، و او در افق بالا بود ، آنگاه كه نزديك شد و بدو آويخت ،كه بفاصله‏دو كمان و يا نزديكتر بود،و به بنده‏اش وحى كرد آنچه را وحى كرد ، ودلش تكذيب نكرد آنچه را ديده بود، آيا با او در آنچه ديده بود مجادله‏ميكنيد، يكبار ديگر نيز فرشته را ديد، نزد درخت‏سدر آخرين ،كه بهشت ‏اقامتگاه نزديك آنست ، آندم كه درخت‏سدر آنچه را فرا گرفته بود فرا گرفته بود، ديده‏اش خيره نشد و طغيان نكرد، و شمه‏اى از نشانه‏هاى بزرگ‏پروردگارش را بديد.
البته همانطور كه مشاهده ميكنيد اين آيات شريفه مانند آيه‏كريمه سوره‏ "اسراء "آن صراحت را ندارد ، و بخاطر افعال و ضمائربسيار و واضح نبودن مرجع اين ضمائر و فاعل افعال مذكوره قدرى‏اجمال و ابهام دارد و همين اجمال و ابهام به تفسير و معانى آنهاسرايت كرده و اختلافى در گفتار مفسران در تفسير اين آيات‏بچشم مى‏خورد،كه ما براى نمونه توجه شما را بموارد زير جلب‏ميكنيم،از آن جمله است اين آيه:
علّمَهُ شَديدُ القُوى كه ضمير "علمه‏ "را برخى به رسول خدا برگردانده و برخى به قرآن. و مراد از "شديد القوى‏ "نيز برخى‏گفته‏اند جبرئيل است و برخى گفته‏اند: خداى تعالى است.
و در آيه بعدى نيز در معناى‏ "ذو مرة فاستوى‏ " برخى گفته‏اند: منظور از "ذو مرة‏ "جبرئيل است و برخى گفته‏اند: رسول خدا است.
چنانچه در فاعل‏ "فاستوى‏ "نيز همين دو قول وجود دارد.
و در مرجع ضمير "هو "در آيه‏ "و هو بالافق الاعلى‏ "و فاعل‏ "دنا "و "كان‏ "نيز همين دو قول ديده ميشود.
و در فاعل آيه‏ "فاوحى الى عبده... "نيز اختلاف است كه‏آيا جبرئيل است‏يا خداى تعالى.
و اختلافات ديگرى كه با مراجعه به تفسيرهاى مختلف وگفتار مفسرين شيعه و اهل نت‏بوضوح ديده ميشود.
و شايد بخاطر همين اجمال در اين آيات بوده كه مرحوم شيخ‏طوسى در داستان اسراء و معراج رسول خداصدر تبيان فرموده: و الذى يشهد به القرآن الاسراء من المسجد الحرام الى‏المسجد الاقصى،و الثانى يعلم بالخبر[17]
-يعنى آنچه قرآن بدان گواهى دهد همان اسراء از مسجد الحرام تا مسجداقصى است و قسمت‏بعدى آن يعنى ماجراى معراج رسول خداصاز روى‏اخبار معلوم شود.
و يا در كلام ابن شهر آشوب آمده بود كه: قالت الامامية و الزيدية و المعتزلة بل عرج بروحه و بجسمه الى‏بيت المقدس لقوله تعالى‏ "الى المسجد الاقصى[18]‏.
اگر چه در انتساب اين كلام به ابن شهر آشوب برخى ترديدكرده و آنرا از تصرفات و تحريفات كسانى دانسته‏اند كه كتاب‏مناقب ابن شهر آشوب را مختصر كرده و اصل آنرا از بين برده‏اند[19].
ولى با تمام اين احوال شواهد و قرائنى در همين آيات شريفه‏هست كه بخوبى شان نزول آنرا همانگونه كه بسيارى از مفسران‏گفته‏اند و رواياتى هم در اين باره رسيده درباره معراج رسول‏خداصلي الله عليه و اله تاييد ميكند ، مانند آياتى كه داستان رؤيت رسول‏خداصلي الله عليه و اله به لفظ ماضى يا مضارع آمده يعنى آيه 10 تا 18 كه‏بخوبى روشن است كه فاعل آنها رسول خدا است و اين رؤيت‏هم بصورت معجزه و خرق عادت و در آسمانها و عوالم ديگرى غير از اين دنيا صورت گرفته چنانچه براى اهل فن روشن است.
و سخن برخى نيز كه سعى كرده‏اند اين رؤيت را به رؤيت‏قلبى حمل كنند و نظير حديث‏ "ما رايت‏شيئا الا و رايت الله قبله‏و بعده و معه‏ "بدانند خلاف ظاهر است،و اگر در موردى هم بخاطرمحال بودن متعلق رؤيت ‏بناچار حمل بر معنائى شود دليل برحمل جاهاى ديگر نمى‏شود،كه بر اهل فن پوشيده نيست،وبحث و توضيح بيشتر هم در اين باره از بحث ما كه يك بحث‏تاريخى است ‏خارج بوده و شما را بجاهائى كه در اين باره بحث‏علمى و تفسيرى بيشترى كرده‏اند حواله ميدهيم ، و تنها در اينجاگفتار مرحوم مجلسى را نقل كرده و بدنبال نقل تاريخى خود بازميگرديم:
ايشان پس از نقل گفتار فخر رازى از مفسران اهل سنت دراثبات معراج جسمانى و گفتار شيخ طبرسى ره از مفسران بزرگوارشيعه در اين باره گويد:
بدانكه عروج رسول خداصلي الله عليه و اله به بيت المقدس و از آنجا به آسمان در يك شب با بدن شريف خود از مطالبى است‏كه آيات و اخبار متواتر از طريق شيعه و اهل سنت‏بدان‏دلالت دارد و انكار امثال آنها يا تاويل آنها به معراج‏روحانى يا به اينكه اين ماجرا در خواب بوده منشاى جزقلت تتبع در آثار ائمه طاهرين،يا قلت تدين و ضعف يقين ، و يا تحت تاثير قرار گرفتن تسويلات و سخنان‏فيلسوف مآبانه فيلسوف نمايان ندارد.و رواياتى كه دراين باب رسيده گمان ندارم همانند آن در چيزى از اصول‏مذهب بدان اندازه رسيده باشد و بدين ترتيب من نمى‏دانم‏چه باعث‏شده كه آن اصول را پذيرفته و ادعاى علم وآگاهى آنرا كرده‏اند ولى در اين مقصد عالى توقف‏نموده‏اند؟و براستى سزاوار است كه بدانها گفته شود:
« أفتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض‏.»
آيا به بعضى از كتاب ايمان آورده و به بعضى ديگر كفرمي ورزيد.

و اينكه براى عدم پذيرفتن آن مسئله محال بودن خرق و التيام‏در افلاك را بهانه كرده‏اند بر اهل خرد پوشيده نيست كه‏آنچه را در اين باره بدان تمسك جسته‏اند جز از روى‏شبهات اوهام نيست،با اينكه دليل آنها در اين باره برفرض صحت مربوط است‏به آن فلك اعلى و فلك الافلاك‏كه به همه اجسام محيط ميباشد نه به افلاك زيرين و انجام‏معراج رسول خداص مستلزم خرق و التيام در آن نخواهدبود[20]،و اگر امثال اين شكوك و شبهات بتواند مانع از قبول‏رواياتى گردد كه تواتر آنها به اثبات رسيده در اينصورت‏ميتوان در همه آنچه از ضروريات دين است توقف نمود! ومن براستى تعجب دارم از برخى از متاخرين اصحابمان‏كه چگونه براى آنان در امثال اين گونه امور سستى‏پيدا شده در صورتيكه مخالفين با اينكه در مقايسه با ايشان‏اخبارشان كمتر و آثارشان نادرتر و پاى بنديشان كمتر است ‏رد آنها را تجويز نكرده و اجازه تاويل آنها را نمى‏دهند،كه اينان با اينكه از پيروان ائمه اطهار عليهم السلام هستند و چند برابر آنها احاديث صحيحه در دست دارند باز هم درجستجوى پيدا كردن آثار اندكى هستند كه از سفهاى آنان‏رسيده و گفتارشان را همراه گفتار شيعيان ذكرميكنند[21]
و البته با توجه بدانچه گفته شد كه طبق روايات بسيار معراج‏رسول خداصلي الله عليه و اله چند بار اتفاق افتاده،چه از نظر تاريخ و چه ازنظر كيفيت و خصوصيات ميتوان نوعى توافق ميان اقوال مختلف‏برقرار نمود،و به اصطلاح با اين ترتيب ميان آنها را جمع كرد،به‏اين نوع كه برخى در سالهاى اول بعثت و برخى در سالهاى آخرو برخى در بيدارى و با جسم و بدن و برخى در عالم رؤياء و يا بصورت تمثيلات برزخى و غير اينها بوده ، و هر يك از اين اقوال‏ناظر به يكى از آنها بوده است و الله العالم.
و در پايان اين بحث‏ ‏برخى از رواياتى را نيز كه درباره اصل داستان اسراء و معراج رسول خداصلي الله عليه واله رسيده ذكر مي گردد .

[1] . 1- بحار الانوار ج 18 ص 381 و الصحيح من السيره ج 1 ص 269-270.
[2] . بحار الانوار ج 18 ص 379.
[3] .الميزان ج 13 ص 30-بحار الانوار ج 18 ص 302،319.
[4] .بحار الانوار ج 18 ص 319 و سيرة النبويه ج 2 ص 93-94.
[5] . ابن حجر عسقلانى از دانشمندان اهل سنت در كتاب الاصابة ج 4 ص 348 ذكركرده كه عايشه چهار سال يا پنج سال بعد از بعثت رسول خدا(ص)بدنيا آمد وهنگاميكه رسول خدا(ص)او را بعقد خويش در آورد شش ساله بود و پس از دو ياسه سالگى در نه سالگى وى در سال اول و يا سال دوم هجرت با او زفاف نمود و روى قول اينكه اسراء و معراج رسول خدا(ص) در سال سوم يا دوم بعثت اتفاق افتاده باشدعايشه در آن زمان هنوز بدنيا نيامده بود مگر آنكه بگوئيم ايشان در اين باره اجتهادكرده اند و همان مطالبى كه در حديث وحى مذكور شد.
[6] .و در برخى از روايات "ما فقدت "بجاى "ما فقد "است.
[7] .سيره ابن هشام ج 1 ص 399.
[8] .سيرة النبويه ج 2 ص 105-سيره ابن هشام ج 1 ص 400.
[9] .سوره اسراء-آيه 1.
[10] . سوره اسراء-آيه 1.
[11]. از دانشمندان معاصر شيعه مرحوم علامه طباطبائى در اين باره فرموده: "اصل اسراء چيزى نيست كه بتوان آنرا انكار كرد زيرا قرآن كريم بدان تصريح كرده وروايات از رسول خدا و ائمه اهل بيت عليهم السلام در اين باره متواتر است "(الميزان ج 13 ص 31)و از دانشمندان معاصر اهل سنت نويسنده فقه السيره "دكتر سعيدبوطى "در ضمن بحثى درباره معجزات رسول خدا(ص)و نقل تعدادى از آنهامى گويد: "و من ذلك حديث الاسراء و المعراج الذى نسوق هذا البحث بمناسبته و هو حديث متفق عليه لا تنكر قطعية ثبوته،و هو باجماع جماهير المسلمين من ابرزمعجزاته "(فقه السيره ص 150)
[12] .اشاره است به پاره اى از روايات كه در شب معراج فرشتگان الهى طشت و آفتابه اى آوردند و شكم آن حضرت را پاره كرده و شستشو دادند،نظير آن چه درداستان "شق صدر "پيش از اين گذشت.
[13] . 13- مجمع البيان ج 6 ص 395.
[14] . الميزان ج 13 ص 33-34.
[15] . مناقب ج 1 ص 177
[16] . الميزان ج 13 ص 31-32.
[17] . تفسير تبيان ج 2 ص 194.
[18] .مناقب آل ابى طالب ج 1 ص 135.
[19] .پاورقى بحار الانوار ج 18 ص 380.
[20] .اين مساله لزوم خرق و التيام در افلاك روى فرضيه بطلميوس بوده كه افلاك را اجسامى بلورين تصور مى كرده اند و پس از كشفيات جديد و هيئت امروز كه معلوم شد افلاك به مداركرات و كواكب گفته مى شود و اصلا جسمى در كار نيست و تا آنجا كه چشم مسلح و غير مسلح كار مى كند جز جو و هوا(و به تعبير قرآن "دخان "و دودى)بيش نيست اصلا جائى براى اين حرف و شبهه باقى نمى ماند.
[21] .بحار الانوار ج 18 ص 289-290.
ادامه دارد..........

موضوع قفل شده است