جمع بندی معنای لغوی برخی کلمات در قرآن

تب‌های اولیه

19 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
معنای لغوی برخی کلمات در قرآن

با سلام و احترام

خیلی دلم می خواد درک بهتری از کلمات قرآن داشته باشم. برای رسیدن به درکی که مدنظرمه لازمه مطالعه صرف و نحو رو شروع کنم. اما باید یه سری از کارهام رو تموم کنم که جا برای اینکار باز بشه. و از این گذشته وقتی هم شروع کنم حتما چند سالی زمان می بره تا به نتیجه برسم.

براین اساس تصمیم گرفتم از اسکدین کمک بگیرم و معنای لغوی کلماتی که بیشتر برام سوال می شن رو به تدریج بپرسم.

:1: معنای لغوی الاخِرَه

:2: تفاوت رَبَّکَ، رَبِّکَ، و رَبُّکَ

:3: تفاوت لِ و مَعَ، مثلا در این آیات: (ثم ان ربک لِلذین هاجرو) و (ان الله مع الذین اتقوا).

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد یاسین

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام

الاخِره: آخِر در برابر اوّل و همچنين در مقابل واحد بكار مى‏رود. قيامت و جهان پس از مرگ، به دار الآخرة يعنى خانه آخرت كه حيات ثانوى است تعبير شده همانطور كه حيات دنيوى و اين جهان را به دار الدّنيا، تعبير كرده‏اند مانند آيه (وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ‏- 46/ عنكبوت) (به راستى كه حيات آخرت همان حيات حقيقى است كه جاودانه، بدون زوال، و بدون إنقطاع و مرگ است).[1]
رب: در اصل به معنى تربيت و پرورش است يعنى ايجاد كردن حالتى پس از حالتى ديگر در چيزى تا به حدّ نهائى و تمام و كمال آن برسد.[2]
ربَک، ربِک و ربُک ، در معنی با هم تفاوتی ندارد و تفاوت شان تنها از لحاظ نقش شان در جمله است، یعنی اگر در جمله« رب» نقش فاعلی داشته باشد مرفوع و اگر نقش مفعولی ایفا کند منصوب و در صورت مضاف الیه شدن مجرور می شود.



[/HR]
[1] - راغب اصفهانی،مفردات الفاظ القرآن، ص: 69

[2] - ترجمه مفردات راغب، ج‏2، ص: 29




بسم الله الرحمن الرحیم

معنی «مع»:
« مع» اسم است به دو دلیل؛1- تنوین می گیرد 2- حرف جر بر آن وارد می شود و مجرور می شود.
مع به صورت اضافه به دو شكل استعمال مى‏شود: 1- مضاف به اسم بعد، 2- غير مضاف.
در صورتى كه به شكل مضاف استعمال شود، «مع» ظرف بوده و داراى يكى از اين سه معانى است:
یک: موضع اجتماع و محل و مكان گردهمائى كه به همين جهت كه اسم مكان مى‏شود، مى‏توان به آن از اسم ذات خبر داده شود در حالى كه اگر اسم زمان بود نمى‏توانست خبر از اسم ذات باشد.
دو: دومين معناى «مع» مضاف، ظرف زمان اجتماع است، مانند: «جئتك مع العصر» يعنى «آمدم تو را در وقت عصر».
سه: سومين معناى «مع» مضاف، معناى «عند» است و آيه شريفه سابق الذكر «هذا ذلك من معى» و حكايت سيبويه «ذهبت من معه» به همين معنا است.[1]
صورت دوم استعمال «مع» به شكل مفرد و بدون اضافه به اسم بعد است و در اين صورت داراى تنوين نصب بنا بر حاليت است و گاهى نيز قليلا در اين صورت، ظرف بوده و لفظا منصوب و متعلق به افعال عموم بوده و خبر براى مبتدا مى‏باشد، مانند قول شاعر:

width: 90% align: center

«أفيقوا بني حرب و أهواءنا معا

[/TD]
[TD]و أرحامنا موصولة لم تقضّب»[2]

«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا وَ الَّذينَ هُمْ مُحْسِنُون»[3] (خداوند با كسانى است كه تقوا پيشه كرده‏اند، و كسانى كه نيكوكارند). در این آیه « مع» به معنی « معیت» یعنی همراهی است، یعنی خداوند به افراد با تقوا نظر و توجه خاص دارد و به اصطلاح همراه شان هست.



[/HR][1] - صفايى، غلامعلى‏،ترجمه و شرح مغني الأديب، ج‏3، ص: 279

[2] - همان ص: 280

[3] - سوره نحل،آیه128.

بسم الله الرحمن الرحیم

« ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذينَ هاجَرُوامِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌرَحيمٌ»[1] (امّا پروردگار تو نسبت به كسانى كه بعد از فريب‏خوردن، (به ايمان بازگشتند و) هجرت كردند سپس جهاد كردند و در راه خدا استقامت نمودند پروردگارت، بعد از انجام اين كارها، بخشنده و مهربان است (و آنها را مشمول رحمت خود مى‏سازد).)

كلماتى كه با حرف لام شروع مى‏شوند بر دو صورت هستند:
1- لام مفرده: كلمه‏اى است كه از يك حرف هجا ساخته شده كه آن هم حرف لام است.
2- لام مركبه: كلمه‏اى است كه از چند حرف هجا تشكيل شده كه اوّلين آنها حرف لام است.
در اين كتاب از سيزده كلمه لام مركبه بحث مى‏شود كه عبارتند از: «لا،لات، لعلّ، لكن، لكنّ، لم، لمّا، لن، لو، لو لا، لو ما، ليت و ليس» و چون رتبه مفردات مقدم از رتبه مركبات است در ابتدا از لام مفرده بحث مى‏شود.

بايد دانست كه لام مفرده از جهت اعمال و اهمال بر سه قسم است:
1- عمل جر انجام می دهد كه حرف جر است. 2- عمل جزم انجام می دهد كهلام امر است. 3- غير عامله كه بر هفت صنف است: (لام ابتداء، لام زائده، لام جواب،لام مؤذنه، لام تعريف، لام اسماء اشاره و لام تعجب غير جاره)

براى لام جاره بيست و دو معنا ذكر شده است [2]كه‏ بحث طولانیمی شود، اگر نیاز بود بفرمایید تا ذکر کنم.
یکی از معانى لام جاره، اختصاص است كه دلالت دارد بر اين‏كه ماقبل لام مختص مابعد است و شرط استعمال آن اين است كه بايد ماقبل و مابعد لام هردو اسم ذات باشند، مانند قول خداوند متعال در حكايت قول برادران يوسف در هنگامى كه حضرت يوسف(علیه السلام) با حيله‏اى مى‏خواست برادر خود- بنيامين- را نزد خود نگه دارد و برادران ديگر اوبه ايشان گفتند:
يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبِيراًفَخُذْ أَحَدَنا مَكانَهُ‏ (يوسف/ 78).
شاهد: در اين است كه لام به معناى اختصاص است يعنى «همانا پدرى مختص اوست» اين آيه كنايه از علاقه و محبت شديد پدر به بنيامين است به طورى كه به نظرآن برادران گويا يعقوب فقط پدر اوست.[5]

در آیه شریفه«

ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذينَ هاجَرُوا » به نظر می رسد «لام» به معنی اختصاص است، یعنی لطف و عنایت ویژه خداوند نسبت به مسلمانانی است که هجرت کردند.

[=Times New Roman]
[/HR]
[1] - سوره نحل،آیه110.

[2] - ترجمه و شرح مغني الأديب، ج‏3، ص: 12-13.

[3] - مناقب ابن مغازلى: 66.

[4] - ترجمه و شرح مغني الأديب، ج‏3، ص: 14.


[5] - همان.

بسمه النور

با سلام و ادب و تشکر از توضیحات خوب حضرتعالی

استاد گرامی،سؤالی داشتم که بهتر دیدم در این تاپیک مطرح کنم از خواهر بزرگوارم هم عذرخواهم.

در آیه شریفه ی:"أفمن ینشأ فی الحلیة و هو فی الخصام غیر مبین"

آيا آن كه در پيرايه و زيور پرورش مى‏يابد و در مجادله و حجت‏ آوردن بيان روشن و رسا ندارد- يعنى دختر- [شايسته فرزندى خداست‏]؟!

سیاق آیه سخن در باره دختران است(در زر و زیور پرورش می یابند) پس چرا ضمیر راجع به "من" مذگر بکار رفته است؟(هو)

با تشکر

حبیبه;770254 نوشت:
در آیه شریفه ی:"أفمن ینشأ فی الحلیة و هو فی الخصام غیر مبین"

آيا آن كه در پيرايه و زيور پرورش مى‏يابد و در مجادله و حجت‏ آوردن بيان روشن و رسا ندارد- يعنى دختر- [شايسته فرزندى خداست‏]؟!

سیاق آیه سخن در باره دختران است(در زر و زیور پرورش می یابند) پس چرا ضمیر راجع به "من" مذگر بکار رفته است؟(هو)


بسم الله الرحمن الرحیم

ضمیر« من» به معنی« کسی » موصول است و بین مذکر و مونث مشترک می باشد، اما به اعتبار اینکه علامت تانیث ندارد، معامله مذکر با آن می شود. اگر به مرجع ضمیر توجه شود فرمایش شما صحیح است ، یعنی بحث در مورد دختران است و به این لحاظ ضمیر می بایست مونث باشد. اما چون به ظاهر لفظ ضمیر توجه شد ضمیر آن مذکر بیان شد.

یاسین;770766 نوشت:
اما چون به ظاهر لفظ ضمیر توجه شد ضمیر آن مذکر بیان شد.

بسمه العلیم

با سلام و ادب

استاد گرامی این در ادبیات عرب معمول است؟

و اگر هست در صورت امکان شواهدی از متون ادبی اصیل و قدیمی بر این معنا ذکر بفرمائید.

با تشکر.

با سلام و احترام

استاد یاسین گرامی، متشکرم، هرچند سوادم اجازه نداد همه مطالبی که فرموده بودید رو کاملا درک کنم، اما به یه درک نسبی ای از جواب سوالاتم رسیدم.

:4: یکی از کلماتی که مفهومش رو نمی فهمم، (کفر) هست. این کلمه در اصل چه معنایی داره؟

بسم الله الرحمن الرحیم


كَفَرَ- كَفْراً و كُفْراً الشي‏ءَ: آن چيز را پنهان كرد،- اللَّيْلُ الشَّى‏ءَ و عَلَى الشَّى‏ء: تاريكى‏ شب آن چيز را پوشانيد.[1]

كُفْر
در لغت پوشيده شدن چيزى است، شب را هم بخاطر اينكه اشخاص و اجسام را با سياهيش ميپوشاند با واژه- كَافِر- وصف كرده‏ اند و زارع را هم كه پيوسته بذر و دانه را در زمين مى‏ افشاند و در خاك پنهان مى‏ كند- كافر- گويند و البته واژه- كافر- براى شب و زارع اسم نيست چنانكه بعضى از واژه شناسان گفته‏ اند چون شنيده ‏اند كه شاعرى گفته:

class: MsoNormalTable width: 90

[TD="width: 45%"] القت ذكاء يمينها فى كافر
[/TD]


[نور و تابش افزون و پر فروغ خورشيد در ابرى يا تاريكى شب پنهان شد].[2]



[/HR]
[1] - بستانى، فؤاد افرام / مهيار، رضا، فرهنگ ابجدي عربي فارسي، ص: 732

[2] - راغب اصفهانی، ترجمه مفردات ، ج‏4، ص: 40



اصلا فکر نمی کردم چنین معنی ای داشته باشه.

واقعا نمی دونم چطور ازتون تشکر کنم، خیلی لطف کردید.

با این حساب کافر اصطلاحا کسی می شه که خدا رو مخفی می کنه؟ خدا رو نمی بینه، در نظر نمی گیره؟

از طرف دیگه من کفران نعمت رو متضاد شاکر بودن در نظر می گرفتم و اینطور تعبیرش می کردم: استفاده نکردن از نعمت.

چون وقتی مثلا من غذایی برای کسی درست کنم یا هدیه ای به کسی بدم، اولین اصل شکرگذاری اینه که غذا رو بخوره و هدیه رو قبول کنه. بنابراین وقتی از نعمتی استفاده می کنیم، مثلا از مغزمون استفاده می کنیم، یا غذامون رو با آرامش و آگاهی می خوریم، داریم خدا رو شکر می کنیم.

و وقتی از نعمتی استفاده نمی کنیم، کفران نعمت کردیم.

با توضیحی که شما دادید، به نظر می رسه این تعابیر من (در مورد کفران نعمت) درست هستند. همینطوره؟

:5: معنای لغوی شکر چیه؟

بـاران;770993 نوشت:
چون وقتی مثلا من غذایی برای کسی درست کنم یا هدیه ای به کسی بدم، اولین اصل شکرگذاری اینه که غذا رو بخوره و هدیه رو قبول کنه. بنابراین وقتی از نعمتی استفاده می کنیم، مثلا از مغزمون استفاده می کنیم، یا غذامون رو با آرامش و آگاهی می خوریم، داریم خدا رو شکر می کنیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

بله فرمایش شما صحیح است که یکی از راه های شکر نعمت استفاده صحیح از نعمت است، یعنی نعمت را در راهی استفاده کند که مورد رضایت خداوند باشد.

بسم الله الرحمن الرحیم

در مورد آیه« لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتا»[1] صاحب تفسیر نمونه می فرماید: بايد توجه داشت كه" بلدة" در اينجا به معنى بيابان و صحرا است، و با اينكه اين لفظ مؤنث است صفت آن كه" ميتا" مى‏باشد به صورت مذكر آمده به خاطر اينكه به معنى مكان است و مكان مذكر مى‏باشد.[2]


[/HR][1] - سوره فرقان، آیه49.

[2] - آیت الله مکارم شیرازی،تفسير نمونه، ج‏15، ص: 117

بـاران;770995 نوشت:
معنای لغوی شکر چیه؟

بسم الله الرحمن الرحیم

شكر:
ثنا گوئى در مقابل نعمت.
در مجمع فرموده: شكر اعتراف بنعمت است توأم با نوعى تعظيم.
رمّانى گفته: شكر اظهار نعمت است.
راغب گويد: شكر ياد آوردى نعمت و اظهار آنست ... ضد آن كفر بمعنى نسيان و پوشاندن نعمت است ... شكر بر سه نوع است: شكر قلب و آن ياد آورى نعمت است. شكر زبان و آن ثنا گوئى در مقابل نعمت است.
شكر ساير جوارح و آن مكافات نعمت بقدر قدرت است.[1]


[/HR][1] - سید علی اکبر، قرشی، قاموس قرآن، ج‏4، ص: 62

یاسین;771439 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

بله فرمایش شما صحیح است که یکی از راه های شکر نعمت استفاده صحیح از نعمت است، یعنی نعمت را در راهی استفاده کند که مورد رضایت خداوند باشد.

یاسین;771521 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

شكر:
ثنا گوئى در مقابل نعمت.
در مجمع فرموده: شكر اعتراف بنعمت است توأم با نوعى تعظيم.
رمّانى گفته: شكر اظهار نعمت است.
راغب گويد: شكر ياد آوردى نعمت و اظهار آنست ... ضد آن كفر بمعنى نسيان و پوشاندن نعمت است ... شكر بر سه نوع است: شكر قلب و آن ياد آورى نعمت است. شكر زبان و آن ثنا گوئى در مقابل نعمت است.
شكر ساير جوارح و آن مكافات نعمت بقدر قدرت است.[1]

با سلام و احترام، ممنون از لطفتون.

یاسین;771521 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام،

استاد ممنون می شم معنای لغوی کلمات زیر رو هم بفرمایید:

:6: سبحان. سبِّح. و یسبحون در: و هوالذی خلق الیل و النهار و الشمس و القمر کل فی فلک یسبحون.

:7: عفو. و عافیت.

:8: الله.

:9: امر.

:10: هلاک. مثلا در: و لو انا اهلکناهم.

متشکرم.

بسم الله الرحمن الرحيم


عفو: گذشت. بخشودن گناه.[1]


العَفْوُ: قصد گرفتن چيزى نمودن.[2]


تسبيح: تنزيه خدا از هر بدى و نالايق‏[3]


هلك‏: هلاك در اصل بمعنى ضايع شدن و تباه گشتن است. چنانكه طبرسى ذيل‏ آيه« وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى‏ التَّهْلُكَةِ »[4] گفته و اضافه كرده: آن بودن چيزى است بطوريكه دانسته نيست كجا است. در اقرب الموارد گفته: بكار نميرود مگر در مرگ بد.


اللّه‏: گفته‏ اند، اصل اللّه- إله است همزه‏اش حذف شده، و (الف- لازم) بر سر آن در آمده و مخصوص باريتعالى است:

مخصوص بودن واژه (اللّه) به باريتعالى، اين آيه است كه مى‏فرمايد:
(هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا- 65/ مريم) يعنى آيا نامى براى او مى‏دانى كه با آن نام، ناميده شده باشد.
إله‏- نامى است كه براى هر معبودى و ذاتى قرار داده‏اند و همينطور خورشيد
را نيز آلهة ناميده ‏اند، زيرا خورشيد را نيز معبود خويش گرفته بودند و- أَلَهَ‏ فلان‏ يَأْلَهُ‏- يعنى عبادت و پرستش كرد و گفته‏ اند- تَأَلَّهَ‏- بهمين دليل در باره پرستش معبود است.
و باز گفته شده (اللّه) از (أله) يعنى متحيّر و سرگردان شد، گرفته شده و اين وجه تسميه بمعنى تحيّر.[5]


[/HR]
[1] - قاموس قران، ج‏5، ص: 19

[2] - ترجمه مفردات راغب، ج‏2، ص: 619

[3] - قاموس قران، ج‏3، ص: 212.

[4] - سوره بقره،آيه 195.

[5] - ترجمه مفردات راغب، ج‏1، ص: 187

تاپیک جمع بندی

بسم الله الرحمن الرحیم


آخِر:

(بر وزن فاعل) مقابل اوّل است «رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عِيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا» (مائده 114) تأخير مقابل تقديم و آخرون مقابل اوّلون است نظير «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ» (واقعه: 14) در قرآن مجيد بقيامت و نشاء ديگر دار الاخرة، يوم الاخر، اطلاق شده و اين از آن رواست كه زندگى دنيا اوّل و زندگى عقبى آخر و پس از آن است.[1]
راغب در مفردات می گوید: آخِر در برابر اوّل و همچنين در مقابل واحد بكار مى‏رود. قيامت و جهان پس از مرگ، به دار الآخرة يعنى خانه آخرت كه حيات ثانوى است تعبير شده همانطور كه حيات دنيوى و اين جهان را به دار الدّنيا، تعبير كرده‏اند مانند آيه (وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ‏- 46/ عنكبوت) (به راستى كه حيات آخرت همان حيات حقيقى است كه جاودانه، بدون زوال، و بدون إنقطاع و مرگ است).[2]
«رب» به معنی تربيت كردن است. «ربّ الصبى ربّا: ربّاه حتى ادرك» يعنى بچه را تربيت كرد تا برشد رسيد. و اطلاق آن بر فاعل يعنى مرّ بى بطور استعاره است. ربّ بمعنى مربّى از اسماء حسنى است و مقام ربوبيّت خداوند را روشن ميكند يعنى آنگاه كه در وصف خدا گفته شود: ربّ العالمين. مراد پرورش دادن و تربيت كردن تمام موجودات است.[3]
راغب می گوید :«رب» در اصل به معنى تربيت و پرورش است يعنى ايجاد كردن حالتى پس از حالتى ديگر در چيزى تا به حدّ نهائى و تمام و كمال آن برسد.[4]
ربَک، ربِک و ربُک ، در معنی با هم تفاوتی ندارد و تفاوت شان تنها از لحاظ نقش شان در جمله است، یعنی اگر در جمله« رب» نقش فاعلی داشته باشد مرفوع و اگر نقش مفعولی ایفا کند منصوب و در صورت مضاف الیه شدن مجرور می شود.
« مع» اسم است به دو دلیل؛1- تنوین می گیرد 2- حرف جر بر آن وارد می شود و مجرور می شود.
مع به صورت اضافه به دو شكل استعمال مى‏شود: 1- مضاف به اسم بعد، 2- غير مضاف.
در صورتى كه به شكل مضاف استعمال شود، «مع» ظرف بوده و داراى يكى از اين سه معانى است:
یک: موضع اجتماع و محل و مكان گردهمائى كه به همين جهت كه اسم مكان مى‏شود، مى‏توان به آن از اسم ذات خبر داده شود در حالى كه اگر اسم زمان بود نمى‏توانست خبر از اسم ذات باشد.
دو: دومين معناى «مع» مضاف، ظرف زمان اجتماع است، مانند: «جئتك مع العصر» يعنى «آمدم تو را در وقت عصر».
سه: سومين معناى «مع» مضاف، معناى «عند» است و آيه شريفه سابق الذكر «هذا ذلك من معى» و حكايت سيبويه «ذهبت من معه» به همين معنا است[5]
صورت دوم استعمال «مع» به شكل مفرد و بدون اضافه به اسم بعد است و در اين صورت داراى تنوين نصب بنا بر حاليت است و گاهى نيز قليلا در اين صورت، ظرف بوده و لفظا منصوب و متعلق به افعال عموم بوده و خبر براى مبتدا مى‏باشد، مانند قول شاعر:

أفيقوا بني حرب و أهواءنا معا و أرحامنا موصولة لم تقضّب[6]

«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا وَ الَّذينَ هُمْ مُحْسِنُون»[7] (خداوند با كسانى است كه تقوا پيشه كرده‏اند، و كسانى كه نيكوكارند). در این آیه « مع» به معنی « معیت» یعنی همراهی است، یعنی خداوند به افراد با تقوا نظر و توجه خاص دارد و به اصطلاح همراه شان هست.

«مع» دلالت بر اجتماع دارد خواه اجتماع در مكان باشد مثل «هما معا فى الدّار» و خواه در زمان مثل «هما ولدا معا» آندو با هم زائيده شدند. و خواه در مقام مثل «هما معا فى العلوّ».
ايضا مفيد معنى نصرت و يارى است، يارى شده همان مضاف اليه «مع» است چنانكه راغب ميگويد مثل‏ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ‏ مَعَنا توبه: 40.
يعنى محزون نباش خدا يار ماست‏ إِنَّ اللَّهَ‏ مَعَ‏ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ‏ نحل: 128. خدا يار آنان است كه تقوا كرده و آنانكه نيكو كارانند. و آن بلفظ «مع- معك- معكم- معكما- معنا- معه- معها- معهم و معى» در قرآن مجيد آمده است.[8]




[/HR]
[1] - قرشی،سید علی اکبر،قاموس قرآن، ج‏1، ص: 35.

راغب اصفهانی، المفردات في غريب القرآن ، ص: 69[2]

[3] - قرشی،سید علی اکبر،قاموس قرآن، ج‏3، ص42-43.

[4] - راغب اصفهانی،المفردات في غريب القرآن، ص: 336

[5] - صفايى، غلامعلى‏،ترجمه و شرح مغني الأديب، ج‏3، ص: 279

[6] - همان ص: 280

[7] -سوره نحل،آیه128.

[8]- قاموس قرآن، ج‏6، ص: 262

موضوع قفل شده است