◆₪۩ هم ناله با منجی ۩₪◆ویژه نامه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

تب‌های اولیه

76 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
◆₪۩ هم ناله با منجی ۩₪◆ویژه نامه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

class: grid width: 500 align: center

اَلسَلامُ عَلَیکَ یا اَبامُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بنَ عَلِیٍ اَیُّهَا الزَّکِیُّ العَسکَرِیُّ
[TD="align: right"] موضوعات و پرسمان :[/TD]
[TD="align: right"] کرامات امام حسن عسکري عليه السلام[/TD]
[TD="align: right"] گزيده سخنان امام حسن عسكرى عليه السلام[/TD]
[TD="align: right"] سیرت امام حسن عسکري عليه السلام[/TD]
[TD="align: right"] فعاليت هاي امام عسگري علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] امام حسن عسکری علیه السلام از نگاه استاد مطهری (ره)[/TD]
[TD="align: right"] ماجراى‌ جانشين‌ بر حق‌ امام‌ عسكرى‌ علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] چگونگی اعتماد فرقه های بعد از امام حسن عسکری به عثمان بن سعید[/TD]
[TD="align: right"] سؤال از اساتید گروه تاریخ آیا امام عسکری علیه السلام...[/TD]
[TD="align: right"] سوالی درباره مرقد امام حسن عسکری و امام هادی علیهما السلام[/TD]
[TD="align: right"] داستان ازدواج امام عسگري علیه السلام با نرجس خاتونمژده باد تو را...[/TD]
[TD="align: right"] زندگینامه شاهزاده رومی نرجس خاتون همسر امام حسن عسکری علیهما السلام[/TD]
[TD="align: right"] مناظره امام حسن عسگري علیه السلام با اسحاق كندي[/TD]
[TD="align: right"] امام حسن عسكرى علیه السلام و منحرفان فكرى[/TD]
[TD="align: right"] تاملی بر روایت امام حسن عسکری علیه السلام در ذم فلسفه[/TD]
[TD="align: right"] منظور امام حسن عسگری علیه السلام از این حدیث چیست؟[/TD]
[TD="align: right"] امام حج نرفته![/TD]
[TD="align: right"] فهم فرموده ی امام حسن عسکری علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] فرهنگی و رسانه مذهبی :[/TD]
[TD="align: right"] کتابشناسی امام حسن عسکری علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] دانلود کتابهای ویژه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] كتاب موبايل چهل حديث عسکری عليه السلام[/TD]
[TD="align: right"] معرفي کتاب «موسوعة الامام العسکري عليه‌السلام »[/TD]
[TD="align: right"] اشعار ویژه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] پیامک ویژه شهادت امام عسکری علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] امام حسن عسکری علیه السلام و نامه های عرفانی[/TD]
[TD="align: right"] تصاویر ویژه شهادت ابالمهدی حضرت امام حسن عسکری علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] مرثیه و مداحی شهادت امام حسن عسگری علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] سخنرانی آیت الله مجتهدی ویژه شهادت امام عسکری علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] شعر و سبک مداحی - شهادت امام حسن عسکری علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] فلش شهادت امام حسن عسکری علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] نرم افزار مذهبی :[/TD]
[TD="align: right"] نرم افزار چندرسانه ای امام حسن عسکری علیه السلام را بیشتر بشناسیم[/TD]
[TD="align: right"] ارسال کارت پستال صوتی به دوستان - کاری از اسک دین[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1388[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1389[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1390[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1391[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1392[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1393
[/TD]

[b]content[/b]

دانلود صوت

[=arial]

از ما زمینیان به شما آسمان سلام



[=arial]مولای دلشکسته امام زمان سلام

[=arial]این روزها هزار و دو چندان شکسته ای

[=arial]حالا کجای روضه بابا نشسته ای

[=arial]رخت سیاه داغ پدر کرده ای تنت

[=arial]قربان ریشه های نخ شال گردنت

[=arial]آماده می کنی کفن و تربت و لحد

[=arial]مرد سیاه پوش، خدا صبرتان دهد

:Sham::Sham::Sham:

از ابوالادیان نقل است که : من مامور رساندن نامه ها از سوی امام حسن عسکری (عليه السلام) بودم ، در ایّام کسالت آن حضرت خدمتشان رسیدم . نامه هایی به من دادند و فرمودند : به مدائن ببر . تا بروی و برگردی پانزده روز طول می کشد ، روز پانزدهم که وارد شدی ، خواهی دید که از خانه ی من صدای شیون بلند است و بدن من در حال غسل دادن می باشد.گفتم : آقا ! اگر این حادثه پیش آمد مرجع ما بعد از شما که خواهد بود ؟ فرمود : آن کس که جواب نامه های من را از تو مطالبه کند.گفتم : آقا ! یک علامت دیگر بفرمایید .فرمود : آن کسی که نماز بر جنازه ام بخواند و خبر از محتوای همیان بدهد ، امام بعد از من است.این جمله ی آخر را نفهمیدم و از طرفی جلالت و عظمت امام (عليه السلام) باعث شد که توضیح نخواهم.

برخاستم و با امام وداع کرده ، رفتم.بعد از پانزده روز بازگشتم و صدای شیون شنیدم ! در خانه ی امام (عليه السلام) آمدم.دیدم در خانه ی ایشان جعفر ( برادر امام حسن عسکری (عليه السلام) که انسان خوبی نبوده ) ایستاده . به هر حال جعفر کذّاب برادر امام بوده ، پسر امام و عموی امام بوده ولی آدم منحرفی بوده است ! دیدم در آستانه ی در ایستاده و خود را صاحب عزا و جانشین برادر نشان می دهد . من متحّیر شدم ! آیا جعفر می خواهد جانشین امام بشود؟ من هم پیش رفتم و تسلیت گفتم امّا او هیچ جوابی راجع به نامه ها از من نخواست تا اینکه خادم خانه به جعفر گفت : مولای من ! برادرتان را غسل داده اند و کفن بر او پوشانده اند و آماده ی نماز است.شما باید بر او نماز بخوانید.
او در مقابل جنازه ایستاد و مردم هم به دنبال او صف کشیدند.همین که خواست تکبیر نماز را بگوید ، دیدم ناگهان پرده ای که مقابل اتاق افتاده بود کنار رفت و کودکی ( چهار- پنج ساله ) امّا بسیار پر هیبت و پر جلالت مانند پاره ی ماه از اتاق بیرون آمد و کنار جنازه ایستاد و با یک فرمان محکم و قاطع ، گوشه ی عبای جعفر را کشید و فرمود : ( تَنَحَّ یا عَمّ اَنا اَحَقَّ بِا لصَّلاةِ عَلَی اَبی ) ؛ عمو ! کنار بیا ، من سزاوارترم که بر جنازه ی پدرم نماز بخوانم.
دیدم جعفر رنگش پرید و بدون مقاومت خودش را کنار کشید و آن کودک ، نماز بر جنازه خواند !
ابوالادیان می گوید : من به دنبال سایر علایم بودم که کسی جواب نامه ها را از من بخواهد.وقتی آن کودک از مقابل من گذشت به من نگاه کرد و فرمود : ( یا بَصرِی هاتِ جَوابَ الکُتُبِ ) ؛ جواب نامه ها را بیاور.
من فوراً نامه ها را دادم و او داخل اتاق شد و دیگر او را ندیدم و من این دو علامت را از ایشان دیدم تا این که در همین زمان کاروان قم وارد شدند.این کاروان با امام عسکری (عليه السلام) کار داشتند.آنها روز شهادت امام عسکری (عليه السلام) به سامرّاء رسیدند و با خبر شدند که آن حضرت به شهادت رسیده است.پی جوی جانشین ایشان شدند.مردم جعفر را به آنان معرّفی کردند.بزرگ قبیله با او صحبت کرد و شرح ماوقع را چنین گفت : ما از قم آمده ایم ، نامه هایی داریم ، اموالی داریم (سهم امام) و روش ما این بود : هر زمان خدمت امام می رسیدیم ، قبل از این که نامه ها را بخواند می فرمود : چه کسی نامه ها را نوشته و مقدار پولی را که در این همیان است می گفت ! ابوالادیان می گوید ، وقتی بزرگ قبیله ، سخن از هَمیان { کیسه پول } به میان آورد ؛ من شرط سوّم یادم آمد.بزرگ قبیله به جعفر گفت : شما بگویید این نامه ها را چه کسی نوشته و داخل کیسه چقدر پول است ؟ جعفر رنگش متغیّر شد و برخاست و در حالی که لباس خود را تکان می داد گفت : ( یُریدُونَ مِناّ اَن نَعلَمَ الغَیب ) { عجب مردمی هستند } از ما توقّع علم غیب دارند. در همین حال از درون اتاق خادمی بیرون آمد و گفت : کاروانی که از قم آمده اند نامه هایی دارند که نویسندگان نامه چنین کسانی هستند و در میان همیان ، هزار دینار پول است که ده دینار آن سائیده شده ....
بزرگ قبیله اعتماد کرد و نامه ها و اموال را به او سپرد.ابوالادیان می گوید : من راحت شدم زیرا هر سه علامت را دیدم و فهمیدم که امام و ملجأ و مرجع ما بعد از امام عسکری (عليه السلام) همان کودک پنج ساله ی با هیبتی است که هم نماز بر جنازه ی پدر خواند ، هم جواب نامه های پدر را از من مطالبه کرد و هم خبر از محتویات همیان داد.
بحارالانوار جلد 52 صفحه 67


[h=1]امام عسکری علیه السلام، و فرصت هایی که از دست نرفت[/h]
ائمه اطهار علیهم السلام سلسله های یک زنجیرند و هر یک در دوره خود به بهترین نحوی به مسئولیت های امامت پرداخته ‌اند. اگر به کوتاهی عمر پدر و پدربزرگ امام حسن عسکری علیه السلام فکر کنیم، روشن است که شهادت ایشان در سنین جوانی، احتمالی دور از ذهن نبود. آن امام همام به بهترین وجهی از این فرصت کوتاه استفاده نمودند تا تعلیمات مهمی را برای پیروان خویش بر جای بگذارند .
دوران امام حسن عسکری علیه السلام دارای ویژگی هایی بود که آن را هم برای خود و هم برای آینده اسلام نیازمند تمهیدات خاصی نموده بود. این امور و اقدامات به خوبی توسط امام عسکری علیه السلام شناسایی و انجام شد. در اینجا می‌خواهیم به نقشی که امام حسن عسکری علیه السلام در تربیت کردن مردم زمان خود و نیز پیروان خود در قرون بعدی برای شرایط غیبت ایفا نمودند، اشاره کنیم.
[h=2]دوران حسّاس پیشوای یازدهم[/h] جامعه اسلامی در آن دوران دچار مشکلات عدیده‌ای بود. عمر حکومت خلفا نیز بسیار کوتاه بود. ترکان که در آن زمان تازه به درون حکومت نفوذ کرده بودند، نقش زیادی در تصمیمات حاکم بازی می‌کردند؛ به گونه‌ای که گاه عملاً خلیفه‌ای را برکنار کرده و دیگری را بر سر کار می‌آوردند.
ولخرجی‌ها و عیاشی‌های دربار تأثیرات سوء فرهنگی و نیز هزینه‌های زیادی مالی بر جامعه اسلامی تحمیل می‌کرد. از سوی دیگر، جنبش ها و انقلاب ها و شورش های فراوانی به نیتهای گوناگون توسط افراد گوناگون در پهنه وسیع کشور اسلامی واقع می‌شد که دولت مرکزی توان مقابله با همه آنها را نداشت.
از لحاظ فکری نیز عقاید انحرافی گوناگونی در جامعه مطرح می‌شد و هر یک طرفدارانی پیدا می‌کرد که عبارتند از قدریه، مفوضه، مرجئه، واقفیه و... . از سال ها قبل نیز سیاست حکومت بر آن بود که کتابهای فلسفی و غیرفلسفی از زبان یونانی و سریانی به عربی ترجمه شده و تدریس شود. این امر بازار انحرافات فکری را داغتر می‌کرد.
[h=2][/h] [h=2]جامعه شیعه و مشکلات خاص خود[/h] به جز مشکلات عمومی فوق، جامعه شیعه با مسائل خاص خود نیز دست به گریبان بود. امام عسکری علیه السلام در پایتخت جدیدالتأسیس سامرا، آن هم در محله‌ای نظامی نشین، محصور بود. حتی مدتی هم زندانی بودند. خطر به حدی بود که حتی کسانی که در سامرا بودند نیز بایستی مراعات قضایای امنیتی را می‌کردند تا بتوانند امام را زیارت کنند. این دوری و حصر از یک طرف و ظهور فرقه‌های انحرافی از طرف دیگر باعث شده بود که شخص امام حسن عسکری علیه السلام در وضعیت غریبانه‌ای به سر برند و امواج زهرآگین شک درباره امامت ایشان به وجود بیاید. بغرنج بودن این اوضاع به حدی بود که از خود ایشان نقل شده است که: «هیچ یک از پدرانم مانند من دچار شکاکی مردم نشده‌اند.»(1)

شاید تا مدتی، حضرت عسکری علیه السلام امید انقلاب و تغییر شرایط را می‌دادند؛ اما در اواخر عمر خود در سال 260 ق، به شیعیان فرمودند که تا کنون شما را به انگشتر به دست راست کردن امر کرده بودیم؛ اما همینک انگشتر را به دست چپ کنید. از این رو می‌توان حدس زد که محل قرار دادن انگشتر رمزی میان امام و شیعیان بوده اما در حیات خود آن حضرت از میان برداشته شد

[h=2]غیبتی از سر ناچاری[/h] با اینکه اصل بر این است که اوصیای پیامبران به عنوان هادیان امت در کنار مردم باشند، ظلم حاکمان و سستی مردم باعث شد که حکمت الهی بر غیبت آخرین امام تعلق بگیرد تا بعد از مدتی نامعلوم که از آن به دوران غیبت نام می‌بریم، شرایط مساعد شود و امام بتواند خود را به مردم معرفی کند.
[h=2][/h] [h=2]عدو شود سبب خیر[/h] حصر ائمه طهار، حضرت هادی و حضرت عسکری علیهماالسلام این فرصت را به وجود آورد که شیعیان کم کم با محدودیت ملاقات با امام، خو بگیرند و کارهای خود را از طریق وکیلان امام انجام دهند. امر غیبت نیازمند یک آمادگی روانی بود که در دوران این دو امام بزرگوار به وقوع پیوست. امام عسکری علیه السلام در آن ایام پیغام های مکتوب را به طور سرّی به وکیلان می‌نوشتند. وکیلان نیز آن را شخصاً یا توسط واسطه‌های مشخص به مخاطبان نامه می‌فرستادند و به این صورت ارتباط دوطرفه مردم و امام عسکری علیه السلام حتی در مناطق دوردست برقرار می‌شد.(2)
[h=2]
برخی از اقدامات امام با توجه به شرایط زمان خود و آینده[/h] از جانب دیگر، جامعه اسلامی نیازمند آمادگی های دیگری نیز بود که امام عسکری علیه السلام در فرصت کوتاه امامت خویش به انجام آنها مبادرت نمودند:
1- اکرام عالمان درستکار:
امامان معصوم علیهم السلام همواره مردم را به تفقه و فهم دین دعوت می‌کردند و شاگردان کوشای خود را می‌ستودند. از امام عسکری علیه السلام نیز تمجیدهای فراوان و پرقیمتی درباره علمای درستکار شیعه و پاداش های الهی به آن علماء به ما رسیده است. مثلاً حضرت عسکری علیه السلام، عموم شیعیان را به یتیمانی تشبیه نموده‌اند که به امام خود دسترسی ندارند و علماء کفیلان این یتیمان هستند و گرفتاری های فکری آن شیعیان را برطرف می سازند.(3)
2- پرهیز از فقیهان نااهل؛ حتی اگر شیعه باشند:
با همه نیازی که مردم به فقیهان دارند، بایستی مراقب عالمان بدکردار باشند زیرا همه فقها شایستگی مراجعه مردم را ندارند. امام عسکری علیه السلام فرموده‌اند که حتی در میان فقهای شیعه نیز تعداد بسیار اندکی هستند که تقلید از آنان روا می‌باشد و آنان عبارتند از کسانی که بر نفس خودشان مسلط باشند و با هوای نفسشان مخالفت کنند و مطیع امر مولای خویش باشند... و ضرری که فقیهان نااهل بر ضعیفان شیعه وارد می‌کنند از ضرر یزید برای سپاه امام حسین علیه السلام بدتر است.(4)
3- توجه به بایسته‌های جامعه نوظهور شیعه:
جمعیت شیعیان در آن دوران به حدی رسیده بود که می‌توانستند هویت مستقلی داشته باشند و بعد از برطرف شدن فشارهای حکومت، نه به عنوان گروهی منزوی، بلکه به عنوان یکی از عناصر و بازوهای اسلامی مطرح باشند. آن حضرت شیعیان را به حفظ روابط سالم با اهل سنت تشویق نموده‌اند. ایشان از شیعیان خواسته‌اند که باعث سرافکندگی نباشند بلکه با خوشرفتاری و درستکاری و راستگویی خود مایه آبروی اهل بیت علیهم السلام باشند.(5)
4- معرفی حساب شده فرزند خود به شیعیان:
ولادت حضرت مهدی علیه السلام امری نبود که بتوان آن را علنی کرد زیرا به یقین باعث کشته شدن ایشان می‌گردید؛ اما بی‌خبر نگه داشتن شیعیان نیز روا نبود. امام عسکری علیه السلام با زیرکی خاصی خبر ولادت ایشان را به برخی از شیعیان رساندند و امکان ملاقات را برای عده‌‌ای خاص نیز فراهم کردند. به این روش هم حضرت مهدی علیه السلام به شیعیان معرفی شد و هم از خطرات دوری شد.(6)

با همه نیازی که مردم به فقیهان دارند، بایستی مراقب عالمان بدکردار باشند زیرا همه فقها شایستگی مراجعه مردم را ندارند. امام عسکری علیه السلام فرموده‌اند که حتی در میان فقهای شیعه نیز تعداد بسیار اندکی هستند که تقلید از آنان روا می‌باشد و آنان عبارتند از کسانی که بر نفس خودشان مسلط باشند و با هوای نفسشان مخالفت کنند و مطیع امر مولای خویش باشند... و ضرری که فقیهان نااهل بر ضعیفان شیعه وارد می‌کنند از ضرر یزید برای سپاه امام حسین علیه السلام بدتر است

5- اصلی که همواره به رعایت آن محتاجیم:
متوجه اوضاع زمانه بودن و دوری از تنش های بی‌فایده و رفتارهایی که جان شیعیان را بی‌جهت به خطر بیندازد، امری است که تحت عنوان تقیه مورد سفارش همه ائمه و نیز امام عسکری علیهم السلام بوده است.
6- قوت قلب امام به جامعه شیعه:
برای امامان معصوم بسیار ساده است که به اذن خدا دست به کرامت بزنند. ایشان قادرند که معجزات انبیاء سابق را تکرار کنند و برای اثبات حقانیت خود، کرامات دیگری نیز به مردم نشان دهند، با این حال جز در موارد ضرورت، از این قدرتشان استفاده نمی‌کردند و اصل زندگی و برخورد ایشان بر مبنای امور عادی بنا شده است.
با این حال شاید به ضرورت اینکه در آن ایام شک های زیادی درباره امامت مطرح شده بود، کرامات و عجایب فراوانی از امام عسکری علیه السلام سر زده است.(7)
7- رمزی میان امام و شیعیان:
شاید تا مدتی، حضرت عسکری علیه السلام امید انقلاب و تغییر شرایط را می‌دادند؛ اما در اواخر عمر خود در سال 260 ق، به شیعیان فرمودند که تا کنون شما را به انگشتر به دست راست کردن امر کرده بودیم؛ اما همینک انگشتر را به دست چپ کنید. از این رو می‌توان حدس زد که محل قرار دادن انگشتر رمزی میان امام و شیعیان بوده اما در حیات خود آن حضرت از میان برداشته شد.(8)
البته ظاهراً حدیث فوق به امور خاص زمان امام عسکری علیه السلام مربوط باشد و به هر حال از فقهای ما کسی به استحباب انگشتر به دست چپ کردن سخنی نفرموده است و مطابق سفارشهای عمومی، بهتر است انگشتر به دست راست کنیم.

پی نوشت:
1. امام در ضمن سخنان به یکی از اصحاب خود فرمودند: "هیچیک از پدرانم مانند من دچار شک این قوم درباره من نشدند؛ اگر این امر (امامت) امری بوده که اعتقاد و دیانت به آن موقتی بوده، شک می‌تواند معنا داشته باشد، ‌اما اگر امری بوده که تا زمان برپایی امور الهی -عزّ و جلّ- برپاست، پس دیگر معنای این شک چیست؟"؛ کمال الدین، ح1، ص222.
2. در کتابها و مقالات از این تشکیلات با نام سازمان وکالت نام برده می‌شود. آقای محمد رضا جباری کتاب خوبی تحت عنوان "سازمان وکالت" نگاشته است و در آن اسامی ، 21 نفر از وکیلان امام عسکری را در شهرهای مختلف نام می‌برد.
3. مرحوم آیت الله عطاردی در کتاب "مسند الامام العسکری علیه السلام" هجده نمونه از این احادیث را گردآوری کرده است. در یکی از این احادیث می خوانیم که " کفالت کننده یتیم آل محمد که از مولاهای خود جدا شده و به مرتبه جهل آویخته باشد و آن عالم او را از جهل خارج کند و آنچه را بر او مشتبه شده بود را واضح کند نسبت به کسی که یتیمی را از لحاظ غذایی تأمین می کند برتری دارد، مانند برتری خورشید بر ستارگان".(احتجاج، ج1، ص16) و در روایت دیگری از امام عسکری علیه السلام آمده است که "چنین عالمی در قیامت در حالی محشور می شود که بر سرش تاجی از نور است و همه اهالی محشر نورانیت آن را متوجه می شوند".(احتجاج، ج1، ص16)
4. تفسیر منسوب به امام عسکری علیه السلام، ص299.
5. شما را به تقوای الهی و ورع در دینتان سفارش می‌کنم و سختکوشی برای خدا و راستگویی و امانتداری برای خوبان و بدان، و طولانی کردن سجده‌ و خوشرفتاری با همسایه که حضرت محمد صلی الله علیه و آله برای این امور آمده‌اند. در بین مسلمانان نماز بخوانید و جنازه‌هایشان را تشییع کنید و مریضانشان را عیادت کنید و حقوقشان را رعایت کنید زیرا اگر یکی از شما در دینش مراقب باشد و در گفتارش راستگو و امانتدار باشد و با مردم خوش خلق باشد، مردم می‌گویند که این شخص شیعه است و این گفته مردم مرا خوشحال می‌کند...(تحف العقول، ص 487)
6. احمد بن اسحاق وکیل امام در شهر قم بود. امام عسکری علیه السلام به او گفتند: ای احمد بن اسحاق اگر در نزد خداوند متعال و ائمه اطهار علیهم السلام مقامی والا نداشتی فرزندم را به تو نشان نمی دادم.(بحار الانوار، ج52، ص 23)
7. به عنوان مثال، تکلم امام عسکری علیه السلام به زبانهای بیگانه و موارد متعددی از ذهن خوانی (196973) : ابوحمزه بصیر خدمتگزار آن حضرت تعجب کرده بود که آن حضرت چند بار با غلامان خود به زبان مادریشان یعنی ترکی و رومی و صقالبی صحبت می‌کند و با خود می‌گفتم که این شخص که در مدینه به دنیا آمده است و به جز پدرش با کسی ملاقات نکرده چگونه می‌تواند صحبت کند و در دل خود مشغول همین افکار بودم که امام عسکری علیه السلام به من رو کردند که :"خدای تبارک و تعالی حجتش را از میان سایر خلقش در همه امور برجسته ساخته است و به او زبانها و شناخت نسبتهای فامیلی و عمرها و اتفاقات را داده است و اگر چنین نبود که میان حجت خدا و سایر مردم تفاوتی نبود."
8. عبارت منقول از امام عسکری علیه السلام چنین است: "شما را در زمانی که بین تان بودیم امر کردیم که انگشتر به دست راست کنید اما اکنون به شما امر می‌کنیم که انگشتر به دست چپ کنید زیرا از شما غایب می‌شویم تا اینکه خدا امر ما و شما را ظاهر کند...". در آن مجلس حضار انگشترها را درآوردند و به دست چپ کردند و امام فرمودند که: این امر را به شیعه ما خبر دهید. (تحف العقول، ص488)



داغت به قلب شیعه شراری عظیم شد
خون بر دلت ز کینة اهل جحیم شد
روح تو در بهشت الهی مقیم شد
با رفتن تو حضرت مهدی یتیم شد

آنگاه که اندیشه پرحیله ستمگران، دین خدا را به رأی خویش تفسیر میکرد، تلألوی خورشید تو بود که جاده حقیقت را همواره روشن نگاه میداشت و جاده امامت تنها 28 سال زیر قدم‌های جوان تو جوانه زد و پس از آن به فرزندت مهدی(عج)، عزیزترینِ خلق خدا، به امانت رسید؛ امانتی برای تداوم صراط مستقیم.
بعد من مهدی من بی کس و تنها ماند
به غریبی یگانه پسرم گریه کنید
گریه ی منتظران مرحم زخم دل اوست
بر ظهور خَلَف منتظرم گریه کنید

امروز، فانوس اشکهایمان را تا ظهور زاده تو روشن میکنیم تا به شمشیر عدالتش، روزی بغض 1400 ساله را بگشاید.

یا بن الحسن از این همه بیداد، الامان
عجّل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان
[LEFT]

[/LEFT]

[h=1]بر سایه سار حکمتهای پیشوای یازدهم[/h]


[/HR] در بخش پایانی کتاب شریف «تحف العقول» [1] که به سخنان حضرات معصومین علیهم السلام اختصاص دارد تعدادی از رهنمودهای امام حسن عسگری علیه السلام آورده شده است که ما در این نوشته، تعدادی از آنها را به همراه توضیحاتی به تشنگان معارف وحیانی و علاقه مندان به خاندان عصمت و طهارت تقدیم می کنیم.


[/HR]
[h=2]پارساترینِ مردم[/h] امام حسن عسگری علیه السلام پارساترین انسان را کسی معرفی می کند که در موارد شبهه ناک؛ یعنی مواردی که حکم آن روشن نیست دست نگه می دارد و از وارد شدن در آن کار خودداری می کند. امر شبهه ناک کاری است که حلال بودن آن برای شخص ، معلوم نیست؛ یعنی نمی داند حلال است که انجام آن جایز باشد و یا حرام که ترک آن واجب. برای مثال فرد نمی داند این سخنی که درباره فلان کس می خواهد به زبان جاری کند غیبت اوست که حرام باشد یا غیبت نیست و گفتنش جایز است. کسی که مراقب است روحش از گزند هر گناهی در امان باشد در این موارد از انجام آن کار صرف نظر می کند.
«أَوْرَعُ النَّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ»
باید توجه کرد که حلال و حرام بودن غیر از نجس و پاک بودن است. آنچه در تعالیم دینی به آن توصیه شده توقف در مواردی است که حلال یا حرام بودن آن مشخص نیست (که البته در بسیاری از موارد پس از پرسیدن حکم آن روشن می شود)؛ نه اجتناب از هر چه که نجس یا پاک بودن آن روشن نیست (که در تمام این موارد حکم به پاک بودن آن چیز می شود).
متاسفانه برخی با برداشت کاملا نادرست از این تعالیم بلند، توقف در شبهات را به معنی پرهیز از هر چه که احتمال می دهند نجس شده می گیرند که این کار نه تنها عبادت و پارسایی نیست؛ بلکه قدم در وادی وسواس است؛ وسواسی که امام صادق علیه السلام فرد مبتلای به آن را مطیع شیطان نامید.[2]
زاهدترین مردم، آن کسی است که به آسانی از حرام یعنی آنچه که خدا برای او ممنوع کرده است می گذرد ؛ نه آنکه در ظاهر از حلال می گذرد و در آن به خود سخت می گیرد؛ ولی در برابر حرام تسلیم است و گذشتن از حرام برای او مانند کندن کوه است

[h=2]عابدترینِ مردم[/h] در ادامه امام حسن عسگری علیه السلام عابدترین مردم را کسی معرفی می کند که تمام واجباتش را انجام می دهد.
«أَعْبَدُ النَّاسِ مَنْ أَقَامَ عَلَى الْفَرَائِضِ»
درست است که انجام مستحبات، کاری پسندیده و مورد سفارش خدا و اولیای اوست اما مهمتر از مستحبات انجام واجبات است که در این کلام گوهربار، عابدترین مردم کسی معرفی نشده که تمام مستحبات را انجام می دهد؛ بلکه از کسی به عنوان عابدترین نام برده شده که واجباتش ترک نمی شود و این برای اهمیتی است که واجبات در رشد و تکامل انسان دارند.
ممکن است شما هم افرادی را دیده باشید که صدقه مستحبی فراوانی را در طول سال می دهند اما دریغ از پرداختِ ریالی خمس!

[h=2]زاهدترینِ مردم[/h] امام حسن عسگری علیه السلام بی رغبت ترین مردم به دنیا را کسی معرفی می کند که حرام را ترک می کند:
«أَزْهَدُ النَّاسِ مَنْ تَرَكَ الْحَرَامَ»
بر اساس این روایت شریف، زاهدترین مردم، آن کسی است که به آسانی از حرام یعنی آنچه که خدا برای او ممنوع کرده است می گذرد ؛ نه آنکه در ظاهر از حلال می گذرد و در آن به خود سخت می گیرد؛ ولی در برابر حرام تسلیم است و گذشتن از حرام برای او مانند کندن کوه است.
[h=2]
کوشاترینِ مردم[/h] در کلام امام عسگری علیه السلام، کوشاترین فرد در راه خودسازی و رسیدن به کمالات، کسی است که گناه را ترک می کند؛ نه کسی که از یک طرف، خود را با اذکار و نمازهای مستحبی خسته می کند و از طرف دیگر هر کجا که گناه نقدی رخ نشان داد بی درنگ مشغول آن می شود.
«أَشَدُّ النَّاسِ اجْتِهَاداً مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ»

[h=2]حق، مدار عزت و ذلت[/h] امام حسن عسگری علیه السلام حق را عامل و مدار عزت یابی افراد و دور افتادن از آن را ریشه ای ترین عامل ذلت و خواری بیان داشته و می فرماید:
«مَا تَرَكَ الْحَقَّ عَزِیزٌ إِلَّا ذَلَّ وَ لَا أَخَذَ بِهِ ذَلِیلٌ إِلَّا عَزَّ»
هر عزیزی که حق را وانهاد ذلیل شد و هر ذلیلی که گِرد حق گشت عزت یافت.

[h=2]دو ویژگی که بالاتر ندارند[/h] امام حسن عسگری علیه السلام از دو ویژگی نام می برند که برتر از آنها کمالی برای انسان یافت نمی شود: یکی ایمان به خدا است و دیگری فایده داشتن به حال دیگر مومنان.
«خَصْلَتَانِ لَیْسَ فَوْقَهُمَا شَیْ‏ءٌ الْإِیمَانُ بِاللَّهِ وَ نَفْعُ الْإِخْوَانِ»
قرار گرفتن «نفع به برادران (دیگر مومنان)» در کنار «ایمان به خدا» بیانگر اهمیت بالای این کار و داشتن مقامی در نزدیکی ایمان به خدا برای آن است. اینکه برخی تمام ایمان و اسلام را در دینداری فردی خلاصه کرده و از رساندن فایده ای به دیگر مومنان (با فرض اینکه برایشان ممکن است) دریغ می ورزند بدانند که از مهمی در ردیف ایمان به خدا غفلت ورزیده اند و از فواید آن خود را محروم ساخته اند.

درست است که انجام مستحبات، کاری پسندیده و مورد سفارش خدا و اولیای اوست اما مهمتر از مستحبات انجام واجبات است که در این کلام گوهربار، عابدترین مردم کسی معرفی نشده که تمام مستحبات را انجام می دهد؛ بلکه از کسی به عنوان عابدترین نام برده شده که واجباتش ترک نمی شود و این برای اهمیتی است که واجبات در رشد و تکامل انسان دارند

[h=2]بهتر از زندگی و بدتر از مرگ[/h] انسانها در طول زندگی خود به داشته هایی می رسند که زندگی بی آنها برایشان مانند زندان یا جهنمی دردناک می شود که تحمل یک لحظه آن هم برایشان سخت است و دشوار.
«خَیْرٌ مِنَ الْحَیَاةِ مَا إِذَا فَقَدْتَهُ أَبْغَضْتَ الْحَیَاةَ»
این داشته ها برای برخی، کمالات انسانی و راهکارهای رسیدن به آن مانند عبادتهای دینی و فضایل اخلاقیست و برای عده ای فقط مادیاتی مانند زیبایی ظاهر ثروتهای مادیست که اگر آن زیبایی گرفته شد یا آسیب دید و یا این دارایی بر باد رفت دیگر حاضر به زندگی نخواهند بود.
بدتر از مرگ هم حادثه و یا پیشامدیست که خواسته (در اثر عوامل خود ساخته) یا ناخواسته (در اثر عوامل به ظاهر نامعلوم) رخ می نماید و زندگی را چنان بر کام فرد تلخ می کند که او مرگ را بر چنین زندگی ایی ترجیح می دهد.
«وَ شَرٌّ مِنَ الْمَوْتِ مَا إِذَا نَزَلَ بِكَ أَحْبَبْتَ الْمَوْتَ»
و این هم مانند مورد قبلی به بزرگی و بزرگواری روح افراد بستگی دارد؛ یکی وقتی خط لب و ابرویش آسیب می بیند و یا پست و مقامش از کف می رود مرگ برایش شیرین تر از زندگی می شود و دیگری وقتی منکری در جامعه گسترش می یابد آرزوی مرگ می کند.
اینجاست که می توان به گوشه ای از عظمت روح و این کلام امام حسین علیه السلام پی بُرد که در رجزخوانی نبرد حماسی خود فرمود:
الْقَتْلُ أَوْلَى مِنْ رُكُوبِ الْعَار ؛ کشته شدن شرف دارد بر زندگی در خفت و خواری ؛ یعنی مرگ بهتر از زندگی در زیر پرچم یزیدیان است.[3]

پی نوشت:
1. نوشته مرحوم ابن شعبه حرّانی در قرن چهارم
2. کافی 1/12/ح10
3. مثیرالاحزان 1/72

[h=1]آنچه از امام خویش آموختم ![/h]


[/HR] دین برنامه زندگی است، برنامه ای که خداوند متعال آن را به بشر داد تا با آن به سعادت دنیا و آخرت دست پیدا کند. رهنمودهای این دین، به دو شکل در دسترس مردم قرار گرفت یکی به صورت گفتار (قرآن و روایات) و دیگری در قالب رفتار (سیره عملی) که از رسول خدا و دیگر معصومین علیهم السلام دیده و یا شنیده شد.


[/HR] برای رسیدن به سعادتی که دین برای آنست دو گام باید برداشت:
گام اول: مطالعه کلام و بررسی سیره عملی حضرات معصومین علیهم السلام در کنار انس با معارف قرآن کریم. این کار برای آشنا شدن با دین یا همان برنامه زندگی است.
گام دوم: عمل به آن آموزهاست.
یکی از رهبران هدایت و بندگی خدا که ما مفتخر به پیروی از او هستیم امام حسن عسکری علیه السلام است که در این مختصر، اخبار و گزارشهایی که از زندگی کوتاه ولی پر نور و برکت آن حضرت به دست ما رسیده است را نقل می کنیم و از خدا می خواهیم تا توفیق برداشتن آن دو گام و هدایت روز افزون در پرتو انوار این بزرگواران را هر روز بیش از گذشته به ما عنایت فرماید.

[h=2]عبادت تاثیر گذار[/h] هنگامى كه امام حسن عسکری علیه السلام در زندان صالح ابن وصیف بودند گروهى از عباسیان نزد او آمدند و او را وادار كردند تا بر آن جناب سختگیرى كند. صالح به آنها گفت: من نمی دانم با او چه كنم! دو نفر از بدترین مردم را مامور نگهداری او کردم ؛ اما اكنون آن دو از عُبّاد شده‏اند و پیوسته مشغول نماز و عبادتند.
بعد دستور داد آن دو نفر مامور را حاضر كردند.
صالح به آنها گفت: واى بر شما! این مرد به شما چه گفت كه اینگونه دگرگون شده اید؟
گفتند: درباره مردى كه شبها نماز می خواند و روزها را روزه می گیرد چه بگوییم؟ او [بیهوده و بی مورد] با كسى سخن نمی گوید و جز عبادت به چیز دیگرى خود را مشغول نمی سازد، ما هر گاه به وى نگاه مى كنیم شانه هایمان می لرزد و حال ما تغییر می كند.
هنگامى كه عباسیان این مطلب را شنیدند مأیوسانه برگشتند.(1)

امام حسن عسکری علیه السلام در سفارشی مهم ضمن بیان ارزش آشنایی با حقوق دیگران و تلاش برای رعایت آنها، شیعه حقیقی را کسی معرفی کرد که نسبت به هم کیش خود، اهل تواضع و فروتنی است

[h=2]بر سفره احسان[/h] داوود بن هاشم نقل می کند که ما در زندان بودیم که امام حسن عسکری علیه السلام را هم به آنجا آوردند و در پیش ما جا دادند. آن حضرت روزها را روزه می گرفت و برای افطار خادم ایشان غذایی را به آنجا می آورد. «فإذا أفطر أكلنا معه من طعام» ؛ هنگامی که حضرت افطار می کرد ما نیز به دعوت ایشان همراه با ایشان از آن غذا می خوردیم.(2)

[h=2]شیعه حقیقی کیست؟[/h] امام حسن عسکری علیه السلام در سفارشی مهم ضمن بیان ارزش آشنایی با حقوق دیگران و تلاش برای رعایت آنها، شیعه حقیقی را کسی معرفی کرد که نسبت به هم کیش خود، اهل تواضع و فروتنی است. آن حضرت فرمود:
مَنْ تَوَاضَعَ فِی الدُّنْیَا لِإِخْوَانِهِ فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الصِّدِّیقِینَ وَ مِنْ شِیعَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَقّاً ؛
هر كه در دنیا براى هم نوعان دینی خود تواضع كند او نزد خداوند از جمله صدّیقان و از شیعیان حقیقی علىّ علیه السّلام خواهد بود.
آنگاه حضرت داستانی را از جد بزرگوارشان امیرالمومنین علیه السلام نقل کردند که سراسر ارزنده و آموزنده است:
روزی پدر و پسرى از برادران مۆمن امیرالمۆمنین علیه السلام نزد او آمدند. آن حضرت‏ در حضور آن دو برخاست و ضمن احترام و اكرام از ایشان، آن دو را در صدر مجلس نشاند و خود در كنارشان نشست.
سپس دستور شام داد. شام حاضر شد و آن دو از آن غذا خوردند. آنگاه قنبر طشت و پارچى چوبى و حوله‏اى براى خشك كردن آورد. تا قنبر خواست با آن پارچ، بر روى دست آن مرد میهمان آب بریزد ؛ حضرت از جا جست و پارچ را از او گرفت تا خود بر دستان آن دوست آب بریزد. با دیدن این صحنه، مرد میهمان از شدت شرمساری صورت به زمین گذاشت و عرض کرد:
یا امیرالمۆمنین، خدا مرا مى‏بیند و شما بر دستان من آب مى‏ریزید؟!
حضرت فرمود:

«بنشین و دستانت را بشوى؛ زیرا خداوند متعال تو را در حالى مى‏ بیند كه برادرى كه هیچ امتیاز و فضیلتى بر تو ندارد به تو خدمت مى‏ كند و خداوند بواسطه این خدمت؛ خادمان او را در بهشت، ده برابر عدد مردم دنیا و به همین نسبت جای او را در بهشت توسعه می دهد» .
پس آن مرد نشست و حضرت با قسم به او فرمود:
از تو مى‏خواهم دستانت را با همان آرامشی بشویى كه گویا قنبر بر دستان تو آب مى ‏ریزد!
آن مرد نیز اطاعت کرد.
پس از اتمام كار، حضرت، پارچ را به محمّد بن حنفیّه داد و به او فرمود:
فرزندم! اگر فرزند این مرد به تنهائى نزد من بود من خودم روى دستش آب مى‏ ریختم، ولى خداوند امتناع دارد از اینكه میان پسر و پدر- وقتى هر دو در یك مجلس هستند- مساوى رفتار شود؛ بلكه پدر بر روى دستان پدر آب مى‏ریزد و پسر بر روی دستان پسر، پس محمّد ابن حنفیّه بر دستان پسر آب ریخت.
سپس امام حسن عسگری علیه السلام فرمود:
«فَمَنِ اتَّبَعَ عَلِیّاً عَلَى ذَلِكَ فَهُوَ الشِّیعِیُّ حَقّاً ؛
پس هر كه در این خصلت از علىّ علیه السّلام تبعیّت و پیروى کند او یك شیعه حقیقى است».(3)
توضیح: موضوع محوری در این روایت، تواضع در برابر هم نوع دینی است؛ نه آب ریختن برای شستن دست، از این رو کسی گمان نکند که چون امروزه این رسم وجود ندارد پس اقتدای به امیرالمومنین علیه السلام در این کار هم امکان پذیر نیست؛ زیرا با توجه به سخن آغازین امام عسکری علیه السلام که درباره تواضع است روشن می شود خصلتی که امام علیه السلام به آن اشاره می کند تواضع امیرالمومنین علیه السلام است؛ خصلت عالی و مهمی که مرتبه اعلای آن در امام علی علیه السلام وجود داشت و به شکلهای گوناگون پدیدار می گشت. یک شکل آن، همین ریختن آب برای شستن دستهای میهمان است که هنوز هم این کار در مناطقی از کشور ما نیز جریان دارد.

گفتند: درباره مردى كه شبها نماز می خواند و روزها را روزه می گیرد چه بگوییم؟ او [بیهوده و بی مورد] با كسى سخن نمی گوید و جز عبادت به چیز دیگرى خود را مشغول نمی سازد، ما هر گاه به وى نگاه مى كنیم شانه هایمان می لرزد و حال ما تغییر می كند

[h=2]گزارشی از شهادت غریب سامرا[/h] شیخ مفید (ره) در ارشاد می نویسد: حضرت امام حسن عسگرى علیه السلام در اول ماه ربیع الاول سال 260 [در اثر سمی که معتمد ملعون به او خوراند] بیمار شد و در روز جمعه ششم ماه همان سال 260 از دنیا رفت. آن حضرت در آن هنگام 28 سال داشت و در سامرا و در خانه ‏اى كه پدر بزرگوارش دفن شده بود به خاک سپرده شد و فرزند خود، امام منتظر را به جاى گذاشت.
در مصباح كفعمى آمده است که معتمد آن جناب را مسموم كرد.
اقبال الاعمال می نویسد: استاد مورد اعتماد، محمّد بن جریر طبرى شیعه در كتاب تعریف و محمّد بن هارون تلعكبرى و حسین بن مهران خطیب و مفید در مولد النبى و الاوصیاء و شیخ در تهذیب و حسین بن خزیمه و نصر بن على جهضمى در كتاب موالید و خشاب نیز در كتاب موالید و ابن شهر آشوب در كتاب موالید خود می نویسند كه وفات مولاى ما حضرت عسكرى علیه السّلام در هشتم ماه ربیع الاول بوده است. مرحوم کلینی در كافى نیز همان هشتم ربیع الاول را معین می كند.
آن حضرت در سال 259 امر كرد تا مادرش به حج رود و به او اطلاع داد كه در سال 260 چه خواهد شد. بعد اسم اعظم و مواریث انبیا و سلاح را به حضرت صاحب الزمان علیه السّلام سپرد و مادر امام به جانب مكه رفت و حضرت عسكرى علیه السّلام در ماه ربیع الاول سال 260 از دنیا رفت و در سامرا پهلوى پدر بزرگوار خود دفن شد. سن مباركش 29 سال بود.(4)

پی نوشت:
1. ترجمه اعلام الوری، ص499.
2. اعلام الوری، 2/141.
3. الإحتجاج، 2/460 .
4. بحارالانوار، 50/335-336.

[h=1]امام عسکری علیه ‌السلام، من و جامعه ام[/h]


[/HR] امام حسن عسکری علیه السلام در سال 232هجری در مدینه چشم به جهان گشود . کنیه آن حضرت ابامحمد بود. مادر والا گهرش سوسن یا سلیل زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش فرزند نهایت مراقبت را داشت ، تا حجت حق را آن چنان که شایسته است پرورش دهد . این زن پرهیزگار در سفری که امام عسکری علیه السلام به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنیا رحلت کرد .
[/HR] مجموع عمر حضرت عسکری علیه السلام به 28 سال می رسد و آن حضرت سرانجام در هشتم ربیع الاول260 ه . ق به دسیسه معتمد عباسی در شهر سامراء به شهادت رسید.(1)
در این مجال اندک بر ان امدیم که برای لحظاتی در حریم پدر امام زمانمان باشیم و بیاموزیم از ایشان و بیشتر خدمت ایشان دلهامان را شستشو دهیم با شناختن اوصاف اخلاقی ایشان. به این امید که مورد قبول حضرتش واقع شود و دست این حقیران را در دو دنیا بگیرند.

[h=2]امام و رسیدگی به حاجات مردم[/h] در کتاب شریف اصول کافی اثر عالم بزرگ کلینی در باب روا كردن حاجت مۆمن‏ آمده است:
مفضل گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: اى مفضل! آنچه به تو می گویم بشنو و بدان كه حق است‏ و انجام ده و به برادران بزرگوارت خبر ده، عرض كردم: برادران بزرگوارم كیانند؟ فرمود: كسانى كه در روا ساختن حوائج برادران خود رغبت دارند، سپس فرمود: هر كس یك حاجت برادر مۆمن خود را روا كند، خداى عز و جل روز قیامت صد هزار حاجت او را روا كند كه نخستین آنها بهشت باشد و دیگرش اینكه خویشان و آشنایان و برادرانش را اگر ناصبى نباشند به بهشت برد، و رسم مفضل این بود كه چون از یكى از برادرانش درخواست حاجتى می كرد، به او می گفت: آیا نمی خواهى كه از برادران بزرگوار باشى؟ مفضل بن عمر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: همانا خداى عز و جل دسته اى از مخلوقش را آفریده و ایشان را براى قضاء حوائج شیعیان فقیر ما انتخاب فرموده تا در برابر آن بهشت را به ایشان پاداش دهد، پس اگر توانى از آنها باش...
و باز امام صادق علیه السلام فرمود: روا ساختن حاجت مۆمن از آزاد كردن هزار بنده و بار كردن هزار اسب در راه خدا (فرستادن به جهاد) بهتر است. و فرمود: برآوردن حاجت یك مۆمن نزد خدا از بیست حجى كه، در هر یك از آنها صد هزار(دینار یا درهم) خرج شود بهتر است.(2)

امام حسن عسكرى علیه السلام در كنار اندیشه و فكر، بر عمل و رفتار شایسته تاكید نموده است آن حضرت بر اوصاف عملى و رفتارى كه در مورد رابطه انسان با خالقش، جامعه‏ اش، خانواده‏ اش و با خودش مطرح است، انگشت نهاده است كه این مسئله به خوبى اهمیت «عمل گرایى‏» را در كنار «اندیشه‏گرایى‏» نشان مى‏دهد

در این رابطه ، محمّد بن ابراهیم مى‏گوید: فقر بر من و بر پسرم غلبه كرد، برخاسته روى به راه آوردیم، در راه من گفتم: چه خوش باشد كه آن حضرت پانصد درهم به من دهد تا چندى به جهت كسوت خود و چندى به جهت عیال و چندى به جهت طعام و خورش و نفقه صرف كنم. پسرم گفت: اگر مرا سیصد درهم دهد تا چندى را درازگوش بخرم و چندى به قرض دهم و چندى را كسوت كنم، مرادم حاصل است.
چون به در خانه امام عسکری علیه السلام رسیدیم بى‏آنكه حلقه بر در زنیم یا كسى را آگاه كنیم یكى بیرون آمد و گفت: امام- علیه السلام- پدر و پسر را مى ‏طلبد. خادم آمد و پانصد دینار به من و سیصد دینار به پسرم داد و فرمود: اى موالى! پانصد دینار را خرج كن به آن دستور كه در راه گفته بودى و پسرم را نیز فرمود: سیصد دینار به موجب مذكور صرف كن. گفتم كه هیچ شبهه ای نیست كه ایشان حجت خدا است كه مراد ما برآورد و مقصود ما را می‌دانست.(3)
[h=2]
بزرگترین فلاکت[/h] امام عسکری علیه السلام به سرنوشت کسانی اشاره می کند که برخورد گزینشی با قرآن دارند؛ همانهایی که تنها بخشهایی از این کتاب را قبول دارند و به سینه می زنند که نفع دنیایی آنها را تامین می کند و یا حداقل اصطحکاکی با دنیای آنها نداشته باشد؛ اما نسبت به بقیه قرآن اظهار کفر می کنند و از قبول آن چه رسمی و چه غیر رسمی سر باز می زنند.
حضرت در خطابی متکی بر آیه 85 سوره بقره می نویسد:
تَكُونُونَ مِمَّنْ یُۆْمِنُ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَ یَكْفُرُ بِبَعْض فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ وَ مِنْ غَیْرِكُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ طُولُ عَذَابٍ فِی الْآخِرَةِ الْبَاقِیَةِ وَ ذَلِكَ وَ اللَّهِ الْخِزْیُ الْعَظِیم
یا از آنان هستید (مبادا از افرادی باشید) كه به برخى از كتاب (قرآن) ایمان دارند و به برخى دیگرش كافرند؟ كسى كه چنین كند، خواه از شما باشد، خواه از غیر شما، جز خواری در زندگانى دنیا و طول عذاب در آخرت پایدار، نصیبى نخواهد داشت و به خدا سوگند! بدترین خواری و فلاکت همین است.
توضیح: نمونه بارز این افراد کسانی هستند که دم از مذهب و قرآن می زنند؛ ولی بر علیه قانونی از قوانین قطعی قرآن ؛ مانند قصاص ، حجاب و احکامی که چندان موافق طبعشان نیست قد علم کرده و از پذیرش آن سر باز می زنند.(4)

(مبادا از افرادی باشید) كه به برخى از كتاب (قرآن) ایمان دارند و به برخى دیگرش كافرند؟ كسى كه چنین كند، خواه از شما باشد، خواه از غیر شما، جز خواری در زندگانى دنیا و طول عذاب در آخرت پایدار، نصیبى نخواهد داشت و به خدا سوگند! بدترین خواری و فلاکت همین است

[h=2]نشانه اندیشمندان از دیدگاه امام[/h] یكى از نشانه‏هاى اندیشمندان; شیوه سخن گفتن آنان است . نوشته ‏ها، حرفها و كلمات ایشان به خوبى میزان عقل و رشد آنان را بیان مى ‏دارد . در این باره امام حسن عسكرى علیه السلام فرمود:
«قلب الاحمق فى فمه و فم الحكیم فى قلبه؛ (5) دل نابخرد در دهان او است، و دهان خردمند فرزانه، در دل او .» انسان اندیشمند، اول در اطراف سخن فكر مى‏كند، نفع و زیان آن را بررسى مى‏كند و آن‏گاه به سخن گفتن اقدام مى‏نماید . ولى انسان بى‏خرد و كم‏اندیش، نخست ‏سخن مى‏ گوید و بعد در عواقب و اطراف آن به اندیشه مى‏ پردازد. در نتیجه، اندیشمند كم‏تر خطا مى ‏كند، و كم اندیشان و یا كج ‏اندیشان كم‏تر به راه صواب مى ‏روند .
امام حسن عسكرى علیه السلام در كنار اندیشه و فكر، بر عمل و رفتار شایسته تاكید نموده است آن حضرت بر اوصاف عملى و رفتارى كه در مورد رابطه انسان با خالقش، جامعه‏ اش، خانواده‏ اش و با خودش مطرح است، انگشت نهاده است كه این مسئله به خوبى اهمیت «عمل گرایى‏» را در كنار «اندیشه‏گرایى‏» نشان مى‏دهد.
دلیل این امر آن است كه بر اثر اندیشه، روح و عقل انسانى روشن مى‏شود و در پرتو آن نورانیت، حق و باطل، و درست و نادرست را از یكدیگر تشخیص مى‏دهد، در حالى كه بى ‏خردان در ظلمت جهل به ‏سر مى ‏برند . به همین جهت، امام حسن عسكرى علیه السلام فرمود:
«علیكم بالفكر فانه حیاة قلب البصیر ومفاتیح ابواب الحكمة. (6)
بر شما باد به اندیشیدن! پس به حقیقت، تفكر موجب حیات و زندگى دل آگاه، و كلیدهاى دربهاى حكمت است».

پی نوشت :
1. انوار البهیه، شیخ عباس قمی، کتابفروشی جعفری، ص 151.
2. الارشاد، شیخ مفید، قم، مکتبة بصیرتی، ص 345.
3. اصول كافى- ترجمه مصطفوى، ج‏3، ص 277 تا ص 278، ناشر اسلامیه
4. آثار الأحمدى،استرآبادى‏،ص:548، ناشر: میراث مكتوب‏ تهران‏،سال چاپ: 1374 ش‏
5. تحف العقول، ص 519، ح 21 .
6. بحار الانوار، ج 8، ص 115 و الحكم الزاهرة، ج 1، ص 19 .

[h=1]خضوع ممکنات در برابر ولیّ خدا[/h]


[/HR]یکی از ویژگی های خاص معصومین علیهم السلام ابهت و عظمت ایشان در دید دوست و دشمن و در یک کلام تمامی موجودات عالم است. همانگونه که هر آنچه در عالم است در برابر قادر مطلق جهان که دارای ولایت تکوینی است خاضع است. در برابر حضرات معصومین علیهم السلام که جانشین خدا در روی زمین هستند نیز همه عالم خاضع و تسلیم اند. چه انسانها و چه غیر انسانها از مخلوقات چه آنان که دارای حیاتند مانند حیوانات و چه آنان که دارای حیات نیستند مانند سنگ و چوب.
[/HR] نمونه هایی از این جذبه معنوی ولایی امام حسن عسکری علیه السلام یکی از جانشینان به حق خداوند متعال در روی زمین در ذیل آورده می شود.

[h=2]خضوع دوست در برابر هیبت امام[/h] احمد بن عبد اللّه مى‏گوید: پدرم به غایت متكبّر بود و هیچ احدى را براى تعظیم قیام نمى ‏نمود. روزى دیدم مردى گندمگون بلند قامت كه از او آثار هیبت و صلابت ظاهر مى‏ شد، نزد پدرم آمد. هنوز دور بود كه پدرم بى ‏اختیار بر جست و بعد از شرایط استقبال، كمر فرمانبردارى وى بر میان بست. من به غایت حیران شدم و متفكر در كار پدر خود گردیدم تا صحبت به نهایت رسید.
گفتم: اى پدر! تو را هرگز ندیدم كه خلیفه ‏اى را چنین تعظیم كنى، این مرد كیست و این تعظیم را سبب چیست؟ گفت: راست بگویم و اگر چه در این گفتن خطر جان مى ‏بینم. این مقتداى عالمیان و پیشواى‏ اهل جهان است، این حسن بن على بن محمّد بن على بن موسى الرضا- علیهم السلام- است، این حجت خدا است، من دوست وى گردیدم و به امامت وى معترف شدم. و اللّه هیچ دوستى و دشمنى نبود الّا كه ثنا و ستایش وى مى ‏نمود.[1]
به ابو محمد امام‏ عسكرى‏ علیه السلام گفتم: جلال و عظمت شما مانع مى‏ شود كه سۆال خود را مطرح كنم. اجازه مى‏ دهید كه آنچه مى ‏خواهم بپرسم؟ گفت: بپرس. گفتم: سرور من! شما صاحب فرزند شده ‏اید؟ گفت: بلى. گفتم: اگر حادثه‌‏اى براى شما رخ دهد در كجا سراغ او را بگیرم. گفت: در مدینه.[2]

حضرت بیش از یك روز، نزد او نبود كه احترام و بزرگداشت آن حضرت در نظر او بجائى رسید كه در برابر او چهره بر خاك می گذاشت و دیده از زمین بر نمی داشت، حضرت از نزد او خارج شد، در حالى كه بصیرت او بآن حضرت از همه بیشتر و ستایشش او را از همه نیكوتر بود

[h=2]خضوع دشمن در برابر عظمت امام[/h] امام‏ حسن‏ عسكرى‏ علیه السلام را نزد على بن نارمش كه دشمنترین مردم با اولاد ابى طالب بود زندان كردند، و به او گفتند، بر او هر چه خواهى سخت گیر و سخت گیر. حضرت بیش از یك روز، نزد او نبود كه احترام و بزرگداشت آن حضرت در نظر او بجائى رسید كه در برابر او چهره بر خاك می گذاشت و دیده از زمین بر نمی داشت، حضرت از نزد او خارج شد، در حالى كه بصیرت او بآن حضرت از همه بیشتر و ستایشش او را از همه نیكوتر بود. [3]

[h=2]تسلیم شدن حیوانات در برابر امام[/h] احمد بن حارث قزوینى گوید: من با پدرم در سامره بودم، و پدرم دامپزشك اصطبل امام‏ حسن‏ عسكرى‏ علیه السلام بود. مستعین باللَّه (خلیفه عباسى) استرى داشت كه در زیبائى و بزرگى مانند نداشت، ولى از سوارى دادن و لجام و زین گرفتن سرپیچى می كرد، رام‏كنندگان ستور بر سرش ریخته بودند و چاره‏ اى براى سوارى او نیافته بودند، یكى از همدمان خلیفه گفت: یا امیر المۆمنین! چرا دنبال حسن بن رضا نمی فرستى تا بیاید، یا این استر را سوار شود و یا او را بكشد.
خلیفه نزد ابو محمد (امام عسكرى علیه السلام) فرستاد، پدرم نیز همراه او بود، پدرم گوید: چون‏ حضرت وارد خانه شد، من با او بودم، نگاهى به استر كرد كه در صحن منزل ایستاده بود، بجانب او رفت و دست بر كپلش گذاشت، استر را دیدم كه عرق از او سرازیر است، سپس نزد مستعین رفت و سلام كرد. مستعین او را خوش آمد گفت و نزدیك خود نشانید، و گفت: اى ابا محمد! این استر را لجام گذار.
حضرت به پدرم گفت: غلام لجامش گذارد، مستعین گفت: خود شما لجامش گذارید، حضرت رو لباسیش را كنار گذاشت و برخاست و او را لجام كرد و بجاى خود بازگشت و بنشست، مستعین گفت: اى ابا محمد! او را زین گذار، حضرت بپدرم فرمود: غلام؟ او را زین گذار، باز خلیفه گفت: خود شما زین گذارید امام دوباره برخاست و او را زین گذاشت و برگشت. مستعین گفت: میل دارید سوارش شوید؟ فرمود: آرى. بر او سوار شد، بدون اینكه سركشى كند و در میان منزل او را راند، راندنى تند و آرام و بهترین راندنى كه ممكن است، سپس برگشت و فرود آمد.

پدرم به غایت متكبّر بود و هیچ احدى را براى تعظیم قیام نمى ‏نمود. روزى دیدم مردى گندمگون بلند قامت كه از او آثار هیبت و صلابت ظاهر مى‏ شد، نزد پدرم آمد. هنوز دور بود كه پدرم بى ‏اختیار بر جست و بعد از شرایط استقبال، كمر فرمانبردارى وى بر میان بست

مستعین گفت: اى ابا محمد! آن را چگونه دیدى؟ فرمود: اى امیر المۆمنین! در زیبائى و مهارت رفتار مانندش ندیده‏ام. و چنین استرى جز امیر المۆمنین را شایسته نیست. خلیفه گفت: اى ابا محمد! امیر المۆمنین هم شما را بر آن نشانید (و بشما بخشید). حضرت به پدرم فرمود: غلام آن را بگیر، پدرم آن را گرفت و افسار كشید.[4]

[h=2]جذبه ولایی امام در لحظات اول امامت[/h] گفتند: در آن موقعى كه ما مشغول عزادارى و سرگردانى بودیم ناگاه دیدیم كه غلامى از اطاق اندرونى خارج شد، به غلام دیگرى صدا زد: ریاش این رقعه را بگیر و ببر خانه امیر المۆمنین به فلان شخص بده و بگو: این رقعه حسن بن على علیهماالسّلام است. مردم براى اینكه ببینند چه خبر است گردن كشیدند. بعد از آن از صدر رواق خانه درى گشوده شد، غلام سیاهى خارج شد، بعد از او امام حسن عسكرى علیه السلام با حالت حسرت ‏زدگى خارج شد، سر برهنه، لباس‏ها پاره پاره، «علیه مبطنة بیضاء»، صورت آن حضرت بدون كم و زیاد نظیر صورت پدر بزرگوارش بود.
فرزندان متوكل كه بعضیهاشان ولیعهد بودند در آن خانه بودند، تمام آنان بر سر پا ایستادند، ابو محمّد موفق جلو پاى آن حضرت بلند شد، امام‏ حسن‏ عسكرى علیه السلام ‏ نزد او رفت و با او معانقه نمود، موفق گفت: یابن عم خوش آمدى.
امام حسن علیه السلام میان دو درب رواق نشست، كلیه مردم در حضور آن حضرت بودند، خانه نظیر بازار پر از جمعیت شده بود.
همین‏ كه امام حسن علیه السلام وارد شد و نشست مردم همه سكوت اختیار كردند، ما غیر از عطسه و سرفه چیزى نمى‏شنیدیم.[5]

پی نوشت:
1.احمد بن تاج الدین استرآبادى،‏ آثار احمدى، ناشر: میراث مكتوب‏ تهران‏،سال چاپ: 1374 ش‏،ص:547 و546
2. كلینى، محمد بن یعقوب - بهبودى، محمد باقر، گزیده كافى، مركز انتشارات علمى و فرهنگى - تهران، چاپ: اول، 1363 ش، ج‏1، ص:85و 86
3. كلینى، محمد بن یعقوب - مصطفوى، سید جواد، أصول الكافی / ترجمه مصطفوى، كتاب فروشى علمیه اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1369 ش، ج‏2 ؛ ص439
4. همان،ج‏2، ص: 437و 438
5.مسعودى، على بن حسین - نجفى، محمد جواد، ترجمه إثبات الوصیة لعلیّ بن أبی طالب علیه السلام، اسلامیه - تهران، چاپ: دوم، 1362 ش، ص: 455

[h=1]بیاییم همچو او، امام زمان(عج) را یاری کنیم[/h]


[/HR] امام حسن عسكری علیه السلام قریب به 6 سال امامت مسلمین را عهده‌ دار بودند و در طول این مدت نسبت به هدایت مردم و حفظ جان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف زحمات زیادی را متحمل شدند. ایشان در این دوران به صورت پنهانی و با اجرای اصل «تقیه»، با سیستم سازمان وكالت امور شیعیان را دنبال می‌فرمودند.
[/HR]
[h=2]دوران امامت[/h] امام عسكری علیه السلام، در سال 243هـ با فشار متوكل عباسی به سامراء منتقل شد.(1) اقامت طولانی امام عسكری علیه السلام در سامراء جز نوعی بازداشت از طرف خلیفه قابل توجیه نیست؛ به طوری كه حضرت مجبور بودند هر دوشنبه و پنجشنبه به دارالخلافه رفته و حضور خود را اعلام نماید(2) از طرفی هم تنها پیروان و شیعیان خاص می‌توانستند با آن حضرت ارتباط داشته باشند.(3)
برخلاف سوء برداشت هایی که شده؛ ایشان در یک پادگان صرف نظامی نبودند، بلکه محیط و آن منطقه، مانند شهرک نظامی امروزی بود. امام حسن عسکری علیه‌السلام در آن منطقه بسیار در محدودیت بودند، چون در یک شهرک نظامی دیده بان و نگهبان و جاسوس است و انواع و اقسام نیروهای امنیتی حضور دارند. آن ها می‌خواستند یک رقیب جدی از خاندان بنی هاشم با سابقه 3 قرن، عصمت و طهارت و علم را تحت کنترل درآورند، طبیعتا کم ترین ارتباط مردم با ایشان نیز برای حاکم ظالم عباسی ضرر داشت. پس نهایت دقت را انجام می ‌دادند تا ایشان تحت کنترل باشد و مردم ایشان را کمتر ببینند و اگر می ‌بینند کمتر حرف بزنند و اگر حرف می ‌زنند مسائل امامت مطرح نشود.
امام عسكری علیه السلام اگر چه بسیار جوان و تحت مراقبت جاسوسان و عاملان خلیفه بود ولی به دلیل موقعیت بلند علمی و اخلاقی شهرت فراوانی پیدا كرده بودند، حتی روزهایی كه حضرت به مقر خلافت می ‌رفت، در طول مسیر حضرت، كه مملو از مردم و بسیار شلوغ بود، مردم به احترام ساكت می‌ شدند و جمعیت با شور و شعف بسیار به امام علیه السلام اظهار ارادت می ‌كردند.(4)
امام حسن عسكری علیه السلام چون در حصر و كنترل حكام عباسی بودند و هم به لحاظ آن كه در عصری نزدیك عصر غیبت می ‌زیستند، غالباً پنهان بوده و غالب امور و ارتباط آنان با شیعیان از طریق مكاتبات، توقیعات و وكلاء انجام می‌ گرفت تا آنان آمادگی دوران غیبت را بیابند

[h=2]زمینه سازی برای عصر غیبت[/h] بحث ولایت و غیبت و ظهور حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه از زمان خود پیامبر صلی الله علیه و آله شروع شده و یازده امام دیگر متذکر این امر بوده ‌اند ولی هرچه به پایان عرصه امامت البته به جهت ظهور نه حضور، نزدیک می‌شویم بویژه از زمان امام رضا علیه السلام این موضوع جدی ‌تر می ‌شود و در زمان امام حسن عسکری علیه ‌السلام به اوج خود می ‌رسد. اقدامات امام حسن عسکری علیه السلام در زمینه سازی ظهور حضرت مهدی علیه السلام به شرح زیر است :
1) مطلع كردن شیعیان از ولادت مهدی(عج)
مهمترین اقدام امام حسن عسکری علیه السلام، معرفی کردن شخص امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف است. در این مرحله از یک طرف باید امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را از شرّ جاسوسان جهت ترور و قتل و شهادت حفظ کنند و از طرفی باید ایشان را به اصحاب معرفی کنند.
این سخت‌ترین بخش فعالیت امام حسن عسکری علیه السلام است؛ زیرا بنی عباس بارها و بارها از علمای خودشان و از بزرگان علویان شنیدند که آخرین شخصیت معصوم، ظلم و ظالم را تار و مار می ‌کند. این ویژگی برای آنها خیلی سخت بود، لذا به شدت مراقبت می‌ کردند و در روایات هم این امر شبیه سازی به داستان حضرت موسی علیه السلام شده است که حتی دنبال قنداقه می ‌گشتند که این چیست و کیست و منتسب به علویون است یا نه؟

امام حسن عسکری علیه السلام با یک ظرافتی این کار بسیار دشوار را به اتمام رساندند و به محبان خاص از اطراف، به خصوص قم، شهر ری، تهران و کاشان که مناطق شیعه نشین بودند، اطلاع رسانی کردند.
چنانچه احمدبن اسحاق كه از بزرگان شیعه می ‌باشد، می‌ گوید خدمت امام حسن عسكری علیه السلام شرفیاب شدم تا از ایشان در مورد امام بعد از ایشان سۆال كنم كه آن حضرت با شتاب به درون خانه رفت و بازگشت در حالی كه پسری سه سال كه رویش مانند ماه تمام می ‌درخشید بر دوش خویش داشت.(5)
همچنین محمد بن عثمان دومین نائب نقل می‌كند كه به همراه چهل نفر از شیعیان نزد امام عسكری علیه السلام گردهم آمدیم و آن حضرت فرزندش را به ما نشان داد.(6)
گفتنی است كه حضرت بارها برای فرزندش عقیقه(7) نمودند تا ضمن اجرای برنامه و سنت اسلامی به دیگران بفهماند كه از وی فرزندی باقی است.
2) ارجاع سۆالات افراد به فرزندش
حضرت امام حسن عسكری علیه السلام محل مراجعه سۆالات شیعیان و نمایندگان خود بود و حضرت برای آماده سازی شیعیان، برخی از سۆالات مراجعه كنندگان را به فرزندش محول می‌ كردند؛ برای نمونه به روایتی اشاره می‌كنیم:
سعدبن عبدالله قمی به همراه احمدبن اسحاق قمی نقل می‌كنند كه نزد امام یازدهم علیه السلام شرفیاب شدیم و سۆالات خود را با ایشان در میان گذاشتیم و حضرت به فرزندش اشاره كرد و فرمود: از نور چشمم سۆال كن و فرزند حضرت رو به من كرده و فرمود: هرچه می‌ خواهی سۆال كن.(8)
به نوعی حضرت امام عسكری علیه السلام در پی معرفی جانشین خود بوده‌اند.

روزهایی كه حضرت به مقر خلافت می ‌رفت، در طول مسیر حضرت، كه مملو از مردم و بسیار شلوغ بود، مردم به احترام ساكت می‌ شدند و جمعیت با شور و شعف بسیار به امام علیه السلام اظهار ارادت می ‌كردند

3) كاهش ارتباط مستقیم با شیعیان
امام حسن عسكری علیه السلام چون در حصر و كنترل حكام عباسی بودند و هم به لحاظ آن كه در عصری نزدیك عصر غیبت می ‌زیستند، غالباً پنهان بوده و غالب امور و ارتباط آنان با شیعیان از طریق مكاتبات، توقیعات و وكلاء انجام می‌ گرفت تا آنان آمادگی دوران غیبت را بیابند.
4) بیان موجودیت امام در عصر غیبت
امام حسن عسکری علیه‌السلام در حالی که در بحران کنترلی ویژه ‌ای قرار داشتند و در یک محدوده نظامی بسر می بردند؛ می کوشیدند تا به مردم بفهمانند که شما امام دارید و او زنده و موجود است و حامی و هادی شماست؛ اما به آسانی قابل دسترس نیست. ایشان نهایت تلاش خود را نمودند تا ایمان مردم به غیب را افزایش دهند.
5) آماده کردن مردم برای اداره جامعه
مهم ترین نکته‌ ای که امام حسن عسکری در نظر دارد این است که مردم بتوانند تحمل و بردباری و صبر و هم زیستی و در عین حال دین داری را تمرین و تجربه کنند که بدون سرپرست اصلی خود از حیث ظهور، بتوانند زندگی کنند و ثابت قدم بمانند. این همان اصل آمادگی برای غیبت است. ایشان سعی می‌کردند تا به وسیله نواب و یاران خاصشان و توسط نامه با شیعیان ارتباط داشته باشند تا مردم را برای عصر غیبت و نبودن امام عصرشان آماده کنند.
6) دعا برای ولی امر منتظر
حضرت امام عسكری علیه السلام در دعایی برای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از خداوند برایش چنین دعا می‌كند:
«...خداوندا او را از شر هر تجاوز كار و طغیانگر و از شر همه آفریدگانت نگه دار و او را از پیش رویش و از پشت سر و از سمت راست و چپش حفظ كن و او را نگهبان باش و از اینكه به او بدی برسد نگاهش دارد و در مورد او، پیامبرت و خاندان پیامبرت را نگاه دار و به سبب او عدالت را آشكار كن، با یاری ات او را پشتیبانی كن، یاورانش را یاری كن و...‌».(9)
مولای غایب غریبم! سرسلامت باد ما را در غم بابای شهیدت پذیرا باش؛ ای غمگین ‏ترین در عصر غیبت! و ما را دعا کن تا بتوانیم زحمات پدر بزرگوارتان در آماده سازی و تعجیل در ظهور را به ثمر برسانیم.

پی نوشت ها:
1- الارشاد، شیخ مفید، ص334.
2- الغیبة، طوسی، ص129.
3- مناقب، ابن شهرآشوب، ج3، ص533.
4- الغیبة، طوسی، ص129.
5- كمال الدین، صدوق، ج2، باب38، ح1، ص80.
6- همان، ج2، باب43، ح2، ص162.
7- قربانی كردن گوسفند و اطعام گوشت آن به محرومان.
8- پیشین، ج2، باب43، ح21، ص190.
9- مصباح المتهجّد كفعمی، ص399.

[h=1]امامی در حلقه پیروان شکاک[/h]


[/HR] امامت جزو اصول فکری ماست به این معنا که معتقدیم که پس از پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله، افرادی از خاندان او هستند که جانشینان حقیقی او هستند که نه تنها در حکومت، بلکه برای فهم درست دین و برای شناسایی راه حق در همه امور باید به آنها مراجعه کرد. در دوران امام حسن عسگری علیه السلام شکهایی در میان شیعیان به وجود آمد که شناسایی علل آن برای دوران ما هم کارآمد خواهد بود.


[/HR] اهل بیت پیامبر علیهم السلام معصومانی هستند که برای امامت شایستگی کامل دارند و از طرف خدا انتخاب شده اند و دلایل زیادی هم برای اثبات اینکه آنان حجتهای خدا بر خلق و جانشینان پیامبر صلی الله علیه وآله هستند، وجود دارد. در بعضی دورانها فشار سیاسی و امنیتی زیادی بر آن حضرات وارد می شده است که نمونه آن درباره امام حسن عسگری علیه السلام است که محل سکونت ایشان تحت کنترل بوده است.
از طرفی، همانطور که در طول زمان در میان دینداران اختلافاتی پیش می آمده است، در میان پیروان اهل بیت علیهم السلام نیز گاه به گاه اختلافات فکری پیش می آمده است. در اینجا یک سخن از امام حسن عسگری علیه السلام را که به این اختلافها مربوط می شود مطالعه می کنیم.
احمد بن اسحاق این جملات را از مکالمه امام حسن عسگری با یک شخص دیگ ر نقل کرده است:
«هیچیک از پدرانم مانند من در شرایط شک این گروه نبودند. اگر شما درباره امر امامت این اعتقاد را داشتید که امری موقت است که مدتش تمام می شود، در آن صورت شک شما مقبول است اما اگر این امر را تا زمانی که امور الهی در جریان است قبول دارید دیگر معنای این شک چیست؟»(1)
توضیح – در اینجا امام علیه السلام نکته مهمی را یادآور می شوند که همانا دائمی بودن امامت است. ما معتقدیم زمین از حجت خدا خالی نمی ماند و الا زمین با اهلش نابود خواهد شد(2)و حتی اگر زمانی تنها دو نفر بر زمین زندگی کنند حتما یکی از آن دو نفر امام معصوم خواهد بود.(3)
در حقیقت هر کس عقل خود را به دست این و آن بدهد و بدون اینکه راه محکم خود را انتخاب کرده باشد گوش به سخنان دیگران بدهد، توسط همان مردم گمراه خواهد شد. راه حق مشخص است. حتما امامی هست و اگر امام قبلی به شهادت برسد، امامت برپاست و باید جستجو کنیم تا امام بعدی را بشناسیم

امام علیه السلام یادآور می شوند که شک درباره امامت برای کسانی که از اول به آن معتقد بوده اند معنا ندارد. زیرا به همان دلیلی که بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله، امام می خواهیم، بعد از امیرالمومنین علیه السلام هم امام می خواهیم و به همان دلیل است که بعد از امام حسن، امام حسین، امام سجاد علیهم السلام، امام می خواهیم. بنابراین توقف در امامت برای کسی که معنای درست امامت را می داند ممکن نیست.
کسی که اندیشه درستی درباره امامت دارد، همیشه خود را تحت ولایت یک امام معصوم می داند زیرا به فرموده پیامبر صلی الله علیه وآله : «هر کس که بمیرد و امام خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است»(4)، همان امامی که حجت خداست و دارای علم به کتاب خداست.
بعضی اوقات شرایطی پیش می آید که این امام بر مسند حکومت هم می نشیند، مانند امیرالمومنین علیه السلام و گاهی هم محیط نظامی شهر سامراء تبعید می شود و شیعیان به سختی و مخفیانه و یا از طریق وکیلان می توانند با او مرتبط شوند اما این امر به امامت ضرری نمی زند.
هم اکنون هم ما تحت ولایت امام عصر(عج)، فرزند امام عسگری علیه السلام قرار داریم. ائمه پیش بینی کرده اند که قبل از ظهور، شک های زیادی در بین شیعیان پیدا خواهد شد. هم اکنون رسانه های مختلف مکتوب و صوتی تصویری در پی ایجاد شک درباره وجود امام عصر علیه السلام هستند که شاید مقدمه برای همان شبهه ها باشد. از طرف دیگر مدعیان دوستی و پیروی آن حضرت هم گاه رفتارهای غلط و عملکرد مشمئز کننده ای انجام می دهند و مردم را نسبت به عقاید خود سست می کنند.

اگر بجای ایستادگی بر عقیده ای که برایش دلایل و برهان داریم، به سخنان این وآن گوش دهیم، از عقاید خود سست خواهیم شد و دچار شک می شویم. در همان حالیکه امام زنده و حجت خدا بر خلق در شهر سامراء حاضر بود و عده ای از شیعیان به خدمت آن حضرت می رسیدند، اما آنها که عقل خود را به زبان مردم سپرده بودند، در حال گمراهی و شک به سر می بردند

اگر ما در زمان امام حسن عسگری علیه السلام بودیم چه می کردیم؟ فرض کنیم امام هادی علیه السلام به شهادت رسیده اند و ما هم در شهر خودمان زندگی می کنیم و خبری از امام معصوم نداریم. دو سه گروه هم در جامعه شیعه پیدا شوند که یکی بگوید دیگر امامی نداریم. دیگری بگوید از اساس امامت درست نبوده و نفر سوم هم حرف دیگری بزند. در آن شرایط چه خواهیم کرد؟
شبیه این مساله بعد شهادت امام عسگری علیه السلام هم پیدا شد که عده ای از مردم قم و غرب ایران به قصد دیدار با امام حسن عسگری علیه السلام رفته بودند اما بعد از اینکه متوجه شدند آن حضرت به شهادت رسیده اند، به دنبال امام بعدی می گشتند. گوش به سخن مدعیان دروغین هم نبودند بلکه از هر کس مدعی امامت بود، سوالات مخصوصی می کردند که تنها امام معصوم می تواند پاسخ آن را بدهد.(5)
در حقیقت هر کس عقل خود را به دست این و آن بدهد و بدون اینکه راه محکم خود را انتخاب کرده باشد گوش به سخنان دیگران بدهد، توسط همان مردم گمراه خواهد شد. راه حق مشخص است. حتما امامی هست و اگر امام قبلی به شهادت برسد، امامت برپاست و باید جستجو کنیم تا امام بعدی را بشناسیم.
اگر بجای ایستادگی بر عقیده ای که برایش دلایل و برهان داریم، به سخنان این وآن گوش دهیم، از عقاید خود سست خواهیم شد و دچار شک می شویم. در همان حالیکه امام زنده و حجت خدا بر خلق در شهر سامراء حاضر بود و عده ای از شیعیان به خدمت آن حضرت می رسیدند، اما آنها که عقل خود را به زبان مردم سپرده بودند، در حال گمراهی و شک به سر می بردند.

پی نوشت:
1. کمال الدین، 1، 222
2. عیون اخبار الرضاء، 1، 272
3. کافی، 1، ص179
4. کافی، 1، 377
5. کمال الدین، 2، 476

[h=1]لطفا مرا نصحیت بفرمایید ![/h]


[/HR] در جامعه امروزی نصیحت کردن مذموم و ناپسند است. شاید بتوان گفت شنیدن این لفظ برای مستمعین چندش آور شده است. تا جایی که اگر بزرگی بخواهد نصیحتی کند در ابتدا متذکر می شود که قصد نصیحت کردن را ندارد تا طرف مقابل جبهه نگیرد. اینکه چرا اینگونه شده است باید در جای خود بررسی شود؛ اما باید دانست انسان برای سعادت دنیوی و اخرویی خود نیازمند پند و اندرز است. بر همین اساس در متون دینی نصیحت کردن و نصیحت شنیدن امری پسندیده است. اهل بیت علیهم السلام هم در اصل نصیحت کردن و نصیحت شنیدن سخن گفته اند و هم خود در بسیاری موارد دیگران را فردی و یا جمعی اندرز داده اند و یا اینکه در پی درخواست کسی او را اندرز داده اند.
[/HR] امام حسن عسکری علیه السلام نیز برای نشان دادن راه درست زندگی به این مهم پرداخته اند. و اینک نمونه هایی از نصایح امام یازدهم در ذیل تقدیم می گردد. نحوه اندرزگویی
هر كه برادر خود را پنهانى اندرز دهد، در واقع او را آراسته است و هر كه در حضور دیگران اندرزش دهد، او را رسوا نموده است.[1]

[h=2]پیروی از عالمان با عمل[/h] الامام العسكری علیه السلام: ... فأمّا من كان من الفقهاء، صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا على هواه، مطیعا لأمر مولاه، فللعوامّ أن یقلّدوه. و ذلك لا یكون الا بعض فقهاء الشیعة لا جمیعهم‏.
امام‏ عسكرى‏ علیه السلام: هر كس از فقیهان كه نفس خود را پاس دارد، و دین خود را حفظ كند، و به مخالفت با هواهاى خویش برخیزد، و فرمان خداى را اطاعت كند، بر عوام است كه از او تقلید كنند. و این چنین كس نخواهد بود، مگر بعضى از فقیهان شیعه نه همه آنان.[2]

[h=2]توصیه به عدم شتابزدگی در کارها[/h] الامام العسكری علیه السلام: .. فلا تعجل على ثمرة لم تدرك، و إنّما تنالها فی أوانها .. و لا تعجل بحوائجك قبل وقتها، فیضیق قلبك و صدرك، و یغشاك القنوط ...
امام‏ عسكرى‏ علیه السلام: در چیدن میوه‏ اى كه نرسیده شتاب مكن، كه هنگام خود به آن خواهى رسید ... و براى رفع نیازمندیهاى خود پیش از وقت مشتاب كه مایه دل‏ افكارى و بیتابى مى‏گردد، و گرفتار و نومیدیت مى‏سازد. [3]

انسان با چشمی که خداوند به او ارزانی داشته می تواند به هر منظره ای بنگرد اما بزرگان توصیه کرده اند با این نعمت بزرگ که ابزار دیدن است به بهترین منظره ها نظر انداخته شود تا به نحوی از آن قدردانی کرد. امام عسكرى‏ علیه السلام می فرمود: خوش ‏بین و گرچه به سنگ باشد

[h=2]درخواست نکردن از دیگران[/h] الإمام العسكریّ علیه السلام: ادفع المسألة ما وجدت التّحمّل یمكنك، فإنّ لكلّ یوم رزقا جدیدا. و اعلم أنّ الإلحاح فی المطالب یسلب البهاء، و یورث التّعب و العناء ...
امام‏ عسكرى‏ علیه السلام: تا آنجا كه تحمّل دارى از خواستن از دیگران خوددارى كن، زیرا كه هر روز را روزى تازه ‏اى است. و بدان كه اصرار ورزیدن در طلب و خواستن، از ارزش آدمى مى ‏كاهد و مایه خستگى و رنج مى ‏شود.[4]

[h=2]اجتناب از اسراف[/h] الإمام العسكریّ علیه السلام: علیك بالاقتصاد، و إیّاك و الإسراف، فإنّه من فعل الشّیطنة.
امام‏ عسكرى‏ علیه السلام: بر تو باد به میانه ‏روى، و دورى جوى از اسراف، كه كارى شیطانى است.[5]
[h=2]
گزینش بهترینها در نگریستن[/h] انسان با چشمی که خداوند به او ارزانی داشته می تواند به هر منظره ای بنگرد اما بزرگان توصیه کرده اند با این نعمت بزرگ که ابزار دیدن است به بهترین منظره ها نظر انداخته شود تا به نحوی از آن قدردانی کرد.
امام عسكرى‏ علیه السلام می فرمود: خوش ‏بین و گرچه به سنگ باشد.
راوى گفت: و گرچه به سنگ یا ابن رسول الله!
فرمود: توجه ندارى به حجر الاسود.[6]

[h=2]عدم غفلت از انجام واجبات[/h] گاهی انسانها آنقدر غرق در مادیات می شوند که فراموش می کنند تکلیفی نیز در برابر خداوند دارند؛ در طلب روزی رفتن خوب است اما نه اینکه باعث شود تا انسان از واجباتش کم بگذارد.
در روایتی از امام حسن عسکری علیه السلام آمده است که: مبادا روزى تضمین شده تو را از عمل واجب باز دارد![7]

[h=2]احترام به اندازه[/h] میانه روی در هر کاری نیکوست از جمله احترام گذاشتن؛ زیاده رویی در این باب هم موجب زحمت خود است و هم احترام شونده را خسته می کند.
امام حسن عسکری علیه السلام در این زمینه می فرمایند: هیچ كس را بگونه‏اى احترام مكن كه موجب زحمت او شود.[8]

گاهی انسانها آنقدر غرق در مادیات می شوند که فراموش می کنند تکلیفی نیز در برابر خداوند دارند؛ در طلب روزی رفتن خوب است اما نه اینکه باعث شود تا انسان از واجباتش کم بگذارد. در روایتی از امام حسن عسکری علیه السلام آمده است که: مبادا روزى تضمین شده تو را از عمل واجب باز دارد!

[h=2]توصیه غذایی[/h] توصیه های امامان شیعه تنها در رابطه با معنویات نبوده بلکه در مورد امور مادی نیز سفارشاتی داشته اند. از جمله: الإمام العسكری علیه السلام: إذا أردت القوّة فكل اللّحم.
اگر مى‏خواهى قوّت بگیرى، گوشت بخور.[9]

[h=2]آفات جدال و مزاح[/h] و فرمود: بحث بى‏خود و لجبازى مكن كه ارزشت از بین می رود. مزاح و شوخى نكن كه جرات بر تو مى ‏یابند. [10]
البته با توجه به روایات دیگری که سفارش به مزاح حلال کرده اند شاید منظور حضرت شوخی بیش از حد باشد. والله العالم.

[h=2]سفارشات امام به عموم شیعیان[/h] به شیعیان فرمود: شما را سفارش مى‏ كنم به: رعایت تقواى الهى، و پرهیز در دین، و تلاش و كوشش در راه خدا، و راستگوئى، و پس دادن امانت به كسى كه به شما اعتماد كرده، خوب باشد یا بد، و طول سجده، و خوش همسایگى، زیرا محمّد صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم همین دستورات را آورده است، و در میان قوم خود نماز گزارید، و در عزایشان شركت كنید، و از بیمارانشان عیادت نمائید و حقوقشان را رعایت كنید، زیرا هر یك از شما كه در دینش پارسا، و در كلامش صادق بوده و امانت را پس دهد، و اخلاقش را با مردم نیكو دارد، كه گویند: او شیعى مذهب است، همین‏ مرا شاد و خرسند سازد. از خدا بترسید، و پسندیده و نیكو باشید، نه بدنام و رسوا، همه دوستى و محبّت را بسوى ما جلب نمائید، و هر زشتى و ننگى را از ما دور سازید، زیرا هر خوبى كه در باره ما گویند ما اهل آنیم، و هر بدى كه گفته شود از ما بدور است.
ما را در كتاب خدا حقّى، و با رسول خدا صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم خویشى و نسبتى است، و از جانب خدا پاكى و طهارتى است، غیر ما هیچ كس دعوى این مقام نكند جز دروغگو، بسیار ذكر خداى گوئید، و در فكر مرگ باشید، و زیاد قرآن بخوانید و بر پیامبر صلوات فرستید، زیرا صلوات بر پیامبر ده حسنه دارد. سفارشاتم را بخاطر بسپارید و شما را بخدا مى‏سپارم. و سلام و درود من بر شما باد. [11]

پی نوشت:
1. ابن شعبه، حسن بن على - حسن زاده، صادق، تحف العقول / ترجمه حسن زاده، انتشارات آل علیّ علیه السلام - قم، چاپ: اول، 1382ش. ص895
2. اخوان حكیمى‏، الحیاة با ترجمه احمد آرام ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى- تهران‏، سال چاپ: 1380 ش‏، ج‏2، ص : 452
3. الحیاة با ترجمه احمد آرام، ج‏1، 563 و ص 564
4. همان، ج‏4، ص414
5. الحیاة، ج‏4، ص271
6. محمد باقر كمره‏اى‏،آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ناشر: اسلامیه‏- تهران‏، چاپ اول‏: 1364 ش‏، ج‏2، ص 124
7. تحف العقول-ترجمه جعفرى، ص463
8. همان
9. الحیاة با ترجمه احمد آرام، ج‏6، ص 198
10. موسى خسروى‏،مواعظ امامان علیهم السلام-ترجمه جلد هفدهم بحار،ناشر: اسلامیه‏، تهران‏،سال چاپ: 1364 ش‏،ص 317
11. ابن شعبه، حسن بن على، تحف العقول / ترجمه جعفرى، دار الكتب الإسلامیة - تهران، چاپ: اول، 1381ش. ص461و462

[h=1]امام حسن عسکری علیه السلام ذهن‌ها را می‌خواند![/h]


[/HR] آگاهی اهل بیت پیامبر علیهم السلام از درون انسانها بر آنان که معتقد به امامت ایشانند جای هیچ شکی نیست. از آنجا که حضرات معصومین حجت و خلیفه خداینددارای این فضیلتند که از آنچه در دلها می گذرد آگاهند.این است که می دانند چه در ذهنها خطور می کند و حاجت نگفته را برآورده می نمایند. در این گفتار به نمونه هایی از ذهن خوانی افراد از سوی امام یازدهم شیعیان اشاره می شود.

[/HR] وَ أَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (سوره ملک،آیه13)
گفتار خود را پنهان كنید یا آشكار(تفاوتى نمى‏كند)، او به آنچه در سینه‏هاست آگاه است!
آگاهی اهل بیت پیامبر علیهم السلام از درون انسانها بر آنان که معتقد به امامت ایشانند جای هیچ شکی نیست. از آنجا که حضرات معصومین حجت و خلیفه خداینددارای این فضیلتند که از آنچه در دلها می گذرد آگاهند.این است که می دانند چه در ذهنها خطور می کند و حاجت نگفته را برآورده می نمایند. در این گفتار به نمونه هایی از ذهن خوانی افراد از سوی امام یازدهم شیعیان اشاره می شود.
1.محمّد بن ابراهیم مى‏گوید: فقر بر من و بر پسرم غلبه كرد، برخاسته روى به راه آوردیم، در راه من گفتم: چه خوش باشد كه آن حضرت پانصد درهم به من دهد تا چندى به جهت كسوت خود و چندى به جهت عیال و چندى به جهت طعام و ادام و نفقه صرف كنم. پسرم گفت: اگر مرا سیصد درهم دهد تا چندى را درازگوش گوش بخرم و چندى به قرض دهم و چندى را كسوت كنم، مرادم حاصل است.
چون به در خانه امام عسکری علیه السلام رسیدیم بى‏آنكه حلقه بر در زنیم یا كسى را آگاه كنیم یكى بیرون آمد و گفت: امام- علیه السلام- پدر و پسر را مى‏طلبد. خادم آمد و پانصد دینار به من و سیصد دینار به پسرم داد و فرمود: اى موالى! پانصد دینار را خرج كن به آن دستور كه در راه گفته بودى و پسرم را نیز فرمود: سیصد دینار به موجب مذكور صرف كن. گفتم كه هیچ شبهه ای نیست كه ایشان حجت خدا است كه مراد ما برآورد و مقصود ما را می‌دانست.(1)
2. ابو هاشم مى‏گوید: به خدمت آن حضرت رفتم و در دل گذرانیدم كه از وى خاتمى طلب كنم و آن را تیمن و تبرك نگاه دارم. شرم داشتم كه از او سؤال كنم. مرا فرمود كه این خاتم به تو دادم كه در دل داشتى و این نگین بر آن افزودم.
3. على بن زید مى‏گوید كه از خانه بیرون آمدم و عزیمت صحبت آن حضرت نمودم و مرا صد دینار بود، بر چیزى بسته در راه افكندم و بعد از آنكه به شرف صحبت آن حضرت مشرف گردیدم یادم آمد كه زر گم گشته، در دل اضطراب كردم اما به زبان نیاوردم. آن حضرت فرمود: خاطر جمع دار كه زر تو را برادرت یافته و به خانه برده. چون به خانه آمدم آن چنان بود كه آن حضرت فرموده بود. (2)
شیخ طوسى در الغیبة به سند خود از ابو هاشم جعفرى در ضمن حدیثى نقل كرده است كه گفت: تنگدست شده بودم و مى‏خواستم چند دینار از ابو محمد(علیه السلام) طلب كنم اما شرم داشتم. چون به خانه‏ام رسیدم صد دینار برایم فرستاده شد و این پیغام نیز همراه آن نوشته شده بود كه اگر حاجتى داشتى شرم مكن و بیم نداشته باش و طلب كن كه آنچه دوست دارى خواهى دید ان شاء الله

4. از ابو هاشم روایت شده كه گفت: از امام حسن عسكرى علیه السّلام شنیدم می فرمود: یكى از گناهانى كه آمرزیده نخواهد شد اینست كه انسان بگوید: اى كاش من مؤاخذه نمی شدم مگر به این (یك گناه؟)- راوى گوید: من با خودم گفتم: این مقاله از علوم دقیق است، سزاوار است كه انسان هر چیزى را از نفس خود جستجو كند. ناگاه دیدم امام عسكرى علیه السّلام متوجه من شد و فرمود: راست گفتى، آنچه را كه نفس تو به تو دستور داد عمل كن! زیرا كه شرك آوردن از جنبش مورچه در شب تاریك بر (كوه) صفا و بر لباس سیاه پوشیده‏تر است.(3)
5. شیخ طوسى در الغیبة به سند خود از ابو هاشم جعفرى در ضمن حدیثى نقل كرده است كه گفت: تنگدست شده بودم و مى‏خواستم چند دینار از ابو محمد(علیه السلام) طلب كنم اما شرم داشتم. چون به خانه‏ام رسیدم صد دینار برایم فرستاده شد و این پیغام نیز همراه آن نوشته شده بود كه اگر حاجتى داشتى شرم مكن و بیم نداشته باش و طلب كن كه آنچه دوست دارى خواهى دید ان شاء الله.(4)

6. از محمّد بن عبد العزیز بلخى روایت شده كه گفت: یك روزى من در بازار غنم نشسته بودم، ناگاه دیدم كه امام حسن عسكرى علیه السّلام آمد، قصد باب عامه سرّمن‏رأى را داشت. من با خود گفتم: اگر صدا بزنم: آى مردم این آقا حجّت خدا است، او را بشناسید مرا خواهند كشت؟ همین‏كه آن بزرگوار نزدیك من آمد و بآن حضرت نگاه كردم انگشت سبابه خود را درب دهان خود نهاد و اشاره كرد: ساكت باش من بجانب حضرتش شتافتم، پاى مباركش را بوسیدم. فرمود: آیا نه چنین است كه اگر تو آن صدا را مى‏زدى كشته میشدى؟ در آن شب شنیدم كه میفرمود: یا تقیه یا قتل، پس تقیه كنید و نفسهاى خود را نگاه دارید!. (5)
7.نصیر خادم گوید: من مكرر از حضرت عسكرى علیه السّلام شنیدم كه با غلامان رومى و ترك و صقالبه بزبان آنان سخن میگفت، و از این موضوع در شگفت بودم زیرا وى در مدینه متولد شده و تا كنون كسى ندیده بود كه او با این زبان‏ها تكلّم كند، من در این گونه افكار بودم كه ناگهان متوجه من شد و فرمود: خداوند تبارك و تعالى حجت خود را از سایر مردم تمیز میدهد و معرفت هر چیزى را بوى مرحمت میكند، حجت پروردگار كلیه لغات و انساب و آجال و حوادث را میداند و اگر این چنین نبود او و سایر مردم فرقى نداشتند.(6)

چون به در خانه امام عسکری علیه السلام رسیدیم بى‏آنكه حلقه بر در زنیم یا كسى را آگاه كنیم یكى بیرون آمد و گفت: امام- علیه السلام- پدر و پسر را مى‏طلبد. خادم آمد و پانصد دینار به من و سیصد دینار به پسرم داد و فرمود: اى موالى! پانصد دینار را خرج كن به آن دستور كه در راه گفته بودى و پسرم را نیز فرمود: سیصد دینار به موجب مذكور صرف كن. گفتم كه هیچ شبهه ای نیست كه ایشان حجت خدا است كه مراد ما برآورد و مقصود ما را می‌دانست

8. حسن بن ظریف گوید: دو مسأله بنظرم رسید و اراده كردم آنها را از حضرت ابو محمد بپرسم، از آن جناب پرسیدم هنگامى كه قائم قیام میكند چگونه حكم میكند و در كجا براى اقامه حكم خواهد نشست؟ و نیز در نظر داشتم از وى بپرسم در باره تب هم چیزى مرقوم بفرمایند، و لیكن در هنگام نوشتن موضوع تب را فراموش كردم.
پس از چندى جواب رسید كه قائم هنگامى كه قیام كند در بین مردم بعلم خودش حكم خواهد كرد همان طور كه داود به حكم خودش بین مردم حكم مینمود، و از كسى بینه نخواهد خواست، و تو قصد داشتى در باره تب چیزى بپرسى و لیكن فراموش كردى، اكنون متوجه باش و آیه شریفه‏ یا نارُ كُونِی بَرْداً وَ سَلاماً را بر ورقه‏اى بنویس و بر مریض آویزان كن، راوى گوید: من طبق دستور امام علیه السّلام عمل كردم و مریض ما خوب شد.(7)
9. از على بن محمد بن حسن روایت شده كه گفت: پادشاه بجانب بصره خارج شد، امام عسكرى علیه السّلام با شیعیان خود با سلطان خارج شد، ما عده‏اى بودیم كه بین دو دیوار نشسته بودیم و در انتظار مراجعت آن حضرت بودیم، وقتى كه آن بزرگوار برگشت و مقابل ما رسید نزد ما توقف كرد، با یك دست كلاى خود را از سر خود برداشت و دست دیگر را بالاى سر خود نهاد و در صورت یكى از رفقاى ما خندید. آن مرد فورا گفت: شهادت میدهم كه تو حجّت و برگزیده خدا هستى. ما جریان را از آن شخص پرسش كردیم؟! گفت: من در باره امامت امام عسكرى شك داشتم، با خود گفتم: اگر آن حضرت برگردد و كلاى خود را از سر خود بر دارد من به امامت او معتقد مى‏شوم.(8)

پی نوشت:
1. آثار الأحمدى،استرآبادى‏،ص:548، ناشر: میراث مكتوب‏ تهران‏،سال چاپ: 1374 ش‏
2. همان، ص 549
3. ترجمه إثبات الوصیة، ص 468 ،مسعودى/مترجم محمدجواد نجفى‏،ناشر: اسلامیة تهران‏ چاپ: دوم‏1362 ش‏
4. سیره معصومان،سید محسن امین/مترجم حجتى كرمانى‏، ج‏6 ،ص : 250،ناشرسروش‏،چاپ: دوم‏ 1376 ش‏
5. ترجمه إثبات الوصیة ، ص471
6. زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام/ ترجمه إعلام الورى طبرسى،عزیز الله عطاردى‏،ص494،ناشر: اسلامیة تهران‏ 1390 ق‏
7.همان، ص495
8. ترجمه إثبات الوصیة،ص476

[h=1]مسلمانان یهودی صفت و علمای خاخام صفت[/h]


[/HR] در سوره بقره آیه ای وجود دارد که به مذمت مردم عادی یهودی می پردازد زیرا از کتاب الهی جز امور دلخوش کن چیزی نمی دانند. امام حسن عسکری علیه السلام این آیه را می خواند و با توضیحی که درباره آن می دهند مشخص می کنند که این آیه تنها مختص به یهودیها نیست و شامل تعداد زیادی از مسلمانها هم می شود که همان صفت را دارا باشند. در اینجا حدیث را به شکل کاملتری می خوانیم تا با درس مهمی که برای مردم دارد به طور دقیقتر آشنا شویم.
[/HR] در آیه 78 سوره بقره می خوانیم:
« وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاَّ أَمانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ »
ظاهر این آیه مربوط به یهودیان بی سوادی است که بدون دانش و تنها از راه ظن و گمان و آرزوهای بی مبنا با کتاب الهی ارتباط دارند. امام حسن عسکری علیه السلام در توضیح خود می فرمایند که اینان بی سوادانی بودند که هرچه علمایشان می گفتند قبول می کردند. علمای آنها هم بخاطر منافع دنیایی خودشان نشانه های پیامبر صلی الله علیه وآله در کتاب الهی را پنهان می کردند و تغییر می دادند و مردم نادان هم از روی بی دانشی از آنان پیروی کرده بودند گمراه شدند و در نتیجه به سراغ پیامبر اسلام نرفتند.
آیه ای که درباره علمای یهود است همان آیه بعدی است:
« فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَكْسِبُونَ »
قرآن در این آیه می گوید وای بر آنانکه از جانب خودشان کتاب را می نویسند اما به مردم می گویند که کتاب الهی است و به این وسیله چیزهایی را به دست می آورند.

[h=2]دو شباهت[/h] امام عسکری علیه السلام ما را به این دقت می رسانند که «ویل» دوم در این آیه مربوط به اموالی است که از راه این دروغها به دست می آورند و ضمن آنکه مردم عوام یهودی را غافل نگه می داشتند و آنان را از خدمت کردن به پیامبر و امیرالمومنین و ائمه دیگر علیهم السلام دور می کردند، از این راه اموالی هم به دست می آوردند.

مسلمانان هم اگر از علمایشان، فسق آشکار و تعصب شدید سراغ داشته باشند و بدانند که به بهره های دنیایی حمله ور هستند و بجای اینکه حقیقت و شایستگی را ملاک احترام و خوار کردن انساها بدانند، بر اساس تعصب رفتار می کنند، در اینصورت مردم بخاطر این تبعیتشان مانند یهودی هایی هستند که خدای تعالی آنها را بخاطر تقلیدشان از عالمان بدکار مذمت کرده است

مطابق با این حدیث که در کتاب احتجاج و بحاراالانوار نقل شده است، این مذمت تنها مخصوص به یهودیانی نیست که از علمایشان پیروی می کردند، بلکه مربوط به امت اسلامی هم می شود. به این معنا که مسلمانان هم اگر بفهمند که علمایی در جامعه وجود دارند که بر طبق هوای نفس و ترسها و طمعهای خود حرف می زنند و حقایق الهی را به طور کامل به مردم نمی گویند بلکه به منافع خودشان توجه دارند، اینان مثل همان یهودی ها هستند، زیرا قرآن کتابی برای همه زمانهاست.
به راهنمای امام عسکری علیه السلام در می یابیم که در شرایط زیر، مسلمانان عادی مانند بی سوادان یهودی و نیز و علمای مسلمان مانند علمای یهودی خواهند بود:
الف) مسلمانان عادی که برای به دست آوردن حرفهای ناب از قرآن و اهل بیت علیهم السلام تلاش نمی کنند و هرچه به اسم دین به آنها زده شود را قبول می کنند، مانند بی سوادان یهودی در معرض این خطر هستند که بخش مهمی از حقایق دینی از آنها پوشیده بماند.

ب) مسلمانان عادی از یک جهت با بی سوادان یهودی فرق دارند زیرا آن یهودیان می دانستند که علمایشان صراحتا دروغ می گویند و رشوه می گیرند و حرام می خورند و بخاطر همراهی با دیگران و توصیه ها و مصالح خود، احکام را تغییر می دهند و بخاطر تعصب شدیدشان حق را از بین می بردند و... اما بی سوادان یهودی با این که اینها را می دانستند از علمایشان پیروی می کردند.
این در حالی است که هر کس چنین باشد بخاطر فاسق بودنش نباید حرفهای الهی را از او قبول کرد؛ بنابراین یهودیهایی که از ناپاکی علمایشان خبر داشتند باید خودشان درباره پیامبر صلی الله علیه وآله تحقیق می کردند و نباید به حرف آنها اعتماد می کردند.
مطابق این حدیث، مسلمانان هم اگر از علمایشان، فسق آشکار و تعصب شدید سراغ داشته باشند و بدانند که به بهره های دنیایی حمله ور هستند و بجای اینکه حقیقت و شایستگی را ملاک احترام و خوار کردن انساها بدانند، بر اساس تعصب رفتار می کنند، در اینصورت مردم بخاطر این تبعیتشان مانند یهودی هایی هستند که خدای تعالی آنها را بخاطر تقلیدشان از عالمان بدکار مذمت کرده است.
جمله مشهور امام عسکری علیه السلام در ادامه چنین است: هر كس از فقیهان كه نفس خود را پاس دارد، و دین خود را حفظ كند، و به مخالفت با هواهاى خویش برخیزد، و فرمان خداى را اطاعت كند، عوام حق دارند که از او تقلید كنند و این چنین كس نخواهد بود، مگر بعضى از فقیهان شیعه نه همه آنان... (بحارالانوار، ج2، ص 88)

راه میانه آن است که هر کس برای دریافت حقایق دینی مستمرا تلاش کند. اصول کلی دینی را بیاموزد و مراقبت کند که از علمایی حرف شنوی داشته باشد که در همین حد که خودش می فهمد، در انجام وظایفشان کوشا هستند

[h=2]نسخه ای برای زمان ما[/h] می دانیم اهل بیت علیهم السلام شیعیان خود را به علم آموزی و تفقه در دین سفارش می کردند؛ بنابراین باید بکوشیم تا دین شناس شویم؛ اما در این مسیر هر وقت به راهنمایی علما نیاز داشتیم، باید توجه کامل کنیم که به کسی مراجعه کنیم که دلبسته شدید به دنیا و فسق آشکار نباشد، احکام خدا را بخاطر منافع خود تغییر ندهد و در برخوردهای احترام آمیز و خوار کننده اش دقت کند که همه این برخوردها بخاطر حق باشد نه تعصبات شخصی و حزبی و فکری و ملی...
از فرمایش امام عسکری علیه السلام می فهمیم که این افراد تعدادشان زیاد نیست و برای یافتن آنها باید جستجو کنیم. به عبارت دیگر، خودمان هم باید تا حدی از اوضاع و احوال اجتماعی با خبر باشیم و تا بفهمیم که عالمی که مرجع تقلید ما و پاسخگوی اشکالات دینی ماست، دارای صفات منفی بالا هست یا خیر.

[h=2]راه درست در میان دو انحراف[/h] در دوران کنونی با شرایط جدیدی روبرو هستیم که در آن عده نه چندان کمی از مردم نسبت به علما بی اعتنا هستند و نیز خودشان هم دست به کار مطالعات و سختکوشی برای یافتن حقایق دینی نمی شوند. به راحتی به علما نسبت دروغ می دهند و بدون اینکه خودشان محقق باشند، می گویند «این حرفها را از خودشان در آورده اند».
مسلم است که این هم رفتاری انحراف آمیز است، در مقابل هم کسانی هستند که بدون بررسی صلاحیتهای اخلاقی علما، از آنها حرف شنوی می کنند و به تکریم بیجای آنها می پردازند. این هم رفتاری منحرفانه است. راه میانه آن است که هر کس برای دریافت حقایق دینی مستمرا تلاش کند. اصول کلی دینی را بیاموزد و مراقبت کند که از علمایی حرف شنوی داشته باشد که در همین حد که خودش می فهمد، در انجام وظایفشان کوشا هستند.

[h=1]جستاری بر زندگانی آفتاب سامرا[/h]
امام حسن بن علی عسکری علیه السلام یازدهمین امام شیعیان، بنا به نقل مرحوم کلینی در ماه رمضان یا ربیع الآخر 232 ق چشم به جهان گشود و 28 سال زندگی کرد.(1)
در مورد نام مادر آن حضرت که ام ولد نیز بوده گزارشهای مختلفی وجود دارد . در برخی از مصادر «حدیثه» و در برخی دیگر نام آن بانو «سوسن» ذکر شده است.(2) عیون المعجزات نام صحیح او را «سلیل» دانسته و با عبارت «کانْت مِن العارفات الصّالحات» (او از زنان عارف و نیکو بود) وی را ستوده است.
القاب آن حضرت را «الصّامت»، «الهادی»، «الرّفیق»، «الزّکی» و «النّقی» ذکر کرده‌اند و برخی از مورخین لقب «الخالص» را نیز بر القاب آن حضرت افزوده‌اند. «ابن الرضا» نیز کنیه‌ای بوده که امام جواد و امام عسکری علیهماالسلام هر دو با آن مشهور شده بودند،(3) چنانکه امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام به لقب عسکریین معروف شده‌اند .
نقش انگشتری امام عسکری علیه السلام به دو صورت «سبحان من له مقالید السّموات والارض»(4) و «إنّ الله شهید» ذکر شده است.
احمد بن عبیدالله بن خاقان مشخصات ظاهری آن بزرگوار را چنین وصف کرده است: او دارای چشمانی سیاه، قامتی نیکو، صورتی زیبا و بدنی خوب بوده است.(5)

[h=2]بر گِرد آفتاب[/h] از آنجا که شهادت امام هادی علیه السلام در سال 254 ق اتفاق افتاده، طبعاً دوران امامت حضرت عسکری علیه السلام طبق روایت شیخ مفید، شش سال بوده است.(6) با شهادت امام هادی علیه السلام و به تنصیص آن حضرت ، فرزندش امام عسکری علیه السلام به سِمت امامت شیعیان اثنی عشری منصوب گردید. روایاتی که در وصیت و تنصیص (صراحت) امام هادی علیه السلام درباره امامت فرزندش وارد شده در بسیاری از کتب حدیث و تاریخ شیعه ، فراوان به چشم می‌خورد(7) و با نظر به این وصیت و تنصیص که از نظر شیعیان نشانه صحت امامت است ، آنان امام حسن عسکری علیه السلام را به امامت پذیرفتند .

متوكل آن حضرت را به زندان انداخت بى آنكه سبب آن كار را بگوید و تردید نیست كه سبب، همانا دشمنى و حسد و قبول افتراى سخن چینان بود. هم آنسان‏ كه بین پدران بزرگوار امام علیهم السلام با متوكل جریان داشت و آنان پیوسته گرفتار دربدرى و حبس و انواع آزارها و شكنجه‏ها مى‏بودند

بنا به نقل سعد بن عبدالله جز عده‌ای که به امامت محمد بن علی ـ که در زمان حیات پدرش امام هادی علیه السلام وفات کرد ـ گرویدند و تعداد انگشت شماری که جعفر بن علی را امام خود دانستند ، اکثریت یاران امام هادی علیه السلام به امامت حضرت عسکری علیه السلام گردن نهادند . مسعودی، جمهور (و اکثر قریب به اتفاق) شیعه را از پیروان امام عسکری علیه السلام و فرزندش می‌داند که این فرقه در تاریخ به لقب « قطعیّه» معروف شدند.(8)

[h=2]ادامه راه پدر[/h] امام حسن عسگرى علیه السلام همراه پدر، امام هادى علیه السلام ناراحتیهاى بسیار تحمل‏كرد و بیشتر زندگانى را در پایتخت عباسیان سپرى ساخت. او همه رنجها وگرفتاریهایى را كه پدر بزرگوارش با آن روبرو بود احساس كرده بود و امامت را پس از پدر بعهده گرفت، در حالى كه بیست و دو ساله بود.

كارها و مواضع او به عنوان مرجع فكرى و روحى اصحاب، و پایگاه او ادامه راه و موضع پدر بود و مصالح عقیدتى و اجتماعى آنان را مراعات میكرد. علاوه بر آن، برنامه ریزى و مقدمه چینى و آمادگى‏ براى غیبت فرزندش حجة بن الحسن مهدى عجل الله تعالی فرجه نیز از وظایف وى بود.
در عصر امام علیه السلام، دشواریها و گرفتاریها پیش آمد و از قدرت عباسیان كاست ‏تا آنجا كه موالى و تركان بر حكومت دست ‏یافتند. در آن محیط و جوّى كه حكومت ناتوان شده بود، این انتظار می رفت كه‏ فشار و شكنجه و آزار به امام علیه السلام و یارانش تخفیف یافته باشد، اما چنین‏ نشد و بلكه موج سختگیرى و فشار و آزار بالا گرفت و با دست‏ خلیفه معتمد، به اوج خود رسید.
بیم و وحشت از فعالیت امام و حركت او تنها منحصر به خلیفه نبود بلكه در خط عمومى اجتماعى نمودار گردید كه خلیفه جز یكى از آن افراد بود. آن خط اجتماعى، همه گیر و پیوسته، در مقابل خط امام و برنامه فكرى‏ و سیاسى او بود و با طرح حاكم كه در این خط اجتماعى عام و طبقه صاحب منفعت منحرف نمودار می گردید متمایز و متناقض بود. از اینجا بود كه پیوسته میان ‏آن دو خط متناقض، كشمكش وجود داشت و كوشش هاى حاكم براى دور داشتن‏ طرح و برنامه امام علیه السلام و رهبرى او از صحنه اجتماعى و سیاسى و بازخواست ‏از او در هر عمل فعالانه و یا هر حركت دخالت مى‏كرد. حتى براى كوچكترین ‏فعالیت و تحرك یا سخن چینى بى معنى، یا خبرى بى اهمیت، قدرت حاكم ‏به دست و پا مى‏افتاد.
متوكل آن حضرت را به زندان انداخت بى آنكه سبب آن كار را بگوید و تردید نیست كه سبب، همانا دشمنى و حسد و قبول افتراى سخن چینان بود. هم آنسان‏ كه بین پدران بزرگوار امام علیهم السلام با متوكل جریان داشت و آنان پیوسته گرفتار دربدرى و حبس و انواع آزارها و شكنجه‏ها مى‏بودند.

كارها و مواضع او به عنوان مرجع فكرى و روحى اصحاب، و پایگاه او ادامه راه و موضع پدر بود و مصالح عقیدتى و اجتماعى آنان را مراعات میكرد. علاوه بر آن، برنامه ریزى و مقدمه چینى و آمادگى‏ براى غیبت فرزندش حجة بن الحسن مهدى عجل الله تعالی فرجه نیز از وظایف وى بود




[h=2]غروب غم انگیز[/h] شهادت امام عسکری علیه السلام بنا به گزارش اکثریت روات، هشتم ربیع الاول از سال 260 ق اتفاق افتاده است.(9) در این باره که آیا امام به مرگ طبیعی بدرود حیات گفته و یا به شهادت رسیده است کماکان اختلاف نظر وجود دارد گرچه بنا به نقل طبرسی و دیگران اکثریت علمای شیعه با الهام از امام صادق علیه السلام که فرمود : «ما منّا الّا مَسموم أو مَقتول» (هیچ کدام از ما اهل بیت نیست مگر آنکه مسموم و یا کشته می شود)، حتی درباره امامانی که روایتی دایر بر شهادتشان در دست نیست عقیده‌ دارند که خلفای جور ، آنان را به شهادت رسانده‌اند.(10) البته روایتی درباره شهادت امام عسکری علیه السلام در یکی از منابع تاریخی قرن ششم وجود دارد.(11) از این روی شهادت آن حضرت امری کاملاً محتمل است . سوابق بازداشت و خطری که همواره از طرف دستگاه حاکم متوجه جان حضرتش بود و اینکه آن حضرت یک شخصیت مخالف سیاسی به حساب می‌آمده و رحلت او در سنین جوانی رخ داده همگی می‌تواند مؤید این معنی باشد.
از آنجا که امام یک چهره کاملاً شناخته شده در سامرا بود هنگام شهادتش هاله‌ای از غم و بهت‌زدگی فضای سامرا را فرا گرفت . احمد بن عبیدالله در روایتی که قسمتی از آن پیش از این ارائه شد این صحنه غم انگیز را چنین وصف کرده :
وقتی امام عسکری رحلت کرد صدای شیون و فریاد همه جا را در برگرفت مردم فریاد می‌زدند: «ابن الرضا رحلت کرد»، آنگاه برای تدفین آماده شدند ، بازار به حال تعطیل درآمد ، پدر من (وزیر معتمد عباسی)، بنی هاشم ، شخصیت‌های نظامی و قضائی و منشیان و مردم به سوی جنازه هجوم آوردند ، آن روز در سامرا قیامتی بر پا بود.(12) با حضور امام علیه السلام و پدرش ـ به مدت حداقل 17 سال ـ در سامرا نه تنها مردم جذب آنان شده بودند بلکه بسیاری از شیعیان نیز بدین شهر هجوم آورده بودند ، در چنین شرایطی طبیعی بود که هنگام شهادت آن حضرت ، سامرا یکپارچه در ماتم فرو رفته و در سوگ از دست دادن فرزند پیامبر بی تابی کند و عزا بگیرد.

پی نوشت:
1) كافى، ج1، ص 503 .
2) كافى، ج1، ص 503؛ كمال الدین، ج2، ص 249؛ فصول المهمه، ص 284؛ كشف الغمّه، ج2، ص 402؛ نورالأبصار، ص 166.
3) مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 421؛ بحارالأنوار، ج50، ص 236؛ نورالأبصار، ص 166.
4) نورالأبصار، ص 166.
5) بحارالأنوار، ج 50، ص 238.
6) ارشاد، ص 335.
7) كمال الدین، ج1، ص 40.
Dirol المقالات و الفرق، ص 101.
9) ارشاد مفید، ص 335؛ المقالات و الفرق، ص 102؛ نورالأبصار، ص 168؛ كافى، ج1، ص 503.
10) بحارالأنوار، ج 50، ص 238؛ اعلام الورى، ص 349؛ فصول المهمه، ص 290.
11) مجمل التواریخ و القصص، ص 458.
12) كمال الدین، ج1، ص 43؛ نور الأبصار، ص 168؛ غیبت شیخ طوسى، ص 132.

[h=1]پیشگویی‌های امام یازدهم علیه‌السلام[/h]


[/HR]
در تاریخ کسانی بودند که از آینده خبر می دادند؛ این پیشگویی ها کم و بیش با تفاوت هایی به وقوع نیز پیوسته است. اما در این میان آن پیشگویی هایی که متصل به وحی باشد بدون کم و کاست و عینا رخ می دهد؛ همچنین مبهم گویی در این گونه خبر از آینده دادن ها وجود ندارد بر خلاف پیشگویی دیگرانی که راهی به عالم بالا ندارند. امامان معصوم نیز چون به دریای رحمت الهی متصلند و علم خود را از آن منبع دریافت می کنند از این علوم نیز برخوردارند. در تاریخ زندگی پیشوای یازدهم شیعیان امام حسن عسکری علیه السلام نمونه های بسیاری را می توان یافت.

[/HR] إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (1)
خداوند از غیب آسمانها و زمین آگاه است، و آنچه را در درون دلهاست مى‏داند!
1. حضرت عسکری علیه السلام را به مکانی دور به مهمانى بردند. روز خیلی گرمی در فصل تابستان بود. آن حضرت از خانه بیرون آمد كلاه بارانى بر سر نهاده و جامه‏اى به جهت دفع باران و سرما پوشیده و مردم را به چنین جامه‏ها ارشاد مى‏فرمود اما معاندان آن را حمل بر جنون مى‏كردند و محبان فرمان بردند. چون قدمى چند برفتند بادى برخاست و ابر پدید آمد و باران و سرماى شدیدی شد، اهل فرمان به سلامت رفتند و مخالفان از سرما و باران به سر حدّ هلاكت رسیدند.(2)
2. زید بن على مى‏گوید: روزى با آن حضرت صحبت دور و دراز داشتیم، برای اقامه نماز خواستم به خانه بروم مرا فرمود: این صد دینار بستان و جاریه‏اى در فلان محل است برای خود بخر و به خانه برو كه فلان كنیز تو مرده. من تعجّب نمودم كه وى بیمار نبود. چون به خانه آمدم و جاریه‏اى را كه فرموده بود خریده با خود آوردم آن جاریه را دیدم وفات كرده است.(3)
3. از ابو هاشم روایت شده كه گفت: من از ضیق و محنت زندان به امام حسن عسكرى علیه السّلام نامه نوشتم و شكایت كردم، در جوابم نوشت: تو امروز نماز ظهر را در منزل خود خواهى خواند، همانطور كه آن حضرت فرموده بود من همان وقت آزاد شدم و نماز ظهر را در منزل خود خواندم.(4)
از على بن حمید روایت شده كه گفت: من براى امام حسن‏ عسكرى علیه السّلام نامه نوشتم و از آن بزرگوار تقاضا كردم تا درباره تنگى معیشت ما دعا كند؟ آن حضرت در جوابم نوشت: راه و فرج بزودى نصیب تو خواهد شد و از ناحیه فارس مالى به تو خواهد رسید. عموزاده من كه در فارس بود از دنیا رفت و پس از چند روزى مالى به من رسید

4. از جعفر بن محمّد قلانسى روایت شده كه گفت: برادرم در آن موقعى كه همسرش باردار بود براى امام حسن عسكرى علیه السّلام نامه نوشت و از آن حضرت تقاضا كرد كه دعا كند تا همسرش فارغ شود و خدا به او پسرى مرحمت فرماید، از آن حضرت خواست كه نام آن مولود را تعیین نماید. امام عسكرى علیه السّلام در جوابش نوشت: خدا پسر صحیح و سالمى به تو نصیب كرد، محمّد و عبدالرحمن نام بسیار خوبى است! همسر برادرم دوقلو زائید یكى از آنان را محمّد و دیگرى را عبدالرحمن نام نهادند.(5)
5. از على بن حمید روایت شده كه گفت: من براى امام حسن‏ عسكرى علیه السّلام نامه نوشتم و از آن بزرگوار تقاضا كردم تا درباره تنگى معیشت ما دعا كند؟ آن حضرت در جوابم نوشت: راه و فرج بزودى نصیب تو خواهد شد و از ناحیه فارس مالى به تو خواهد رسید. عموزاده من كه در فارس بود از دنیا رفت و پس از چند روزى مالى به من رسید.(6)
6. اسماعیل بن محمّد گوید: در راه حضرت ابو محمد علیه السّلام نشستم و هنگامى كه از راه عبور كردند، شكایت خود را خدمتش عرضه داشتم و از وى مقدارى درهم طلبیدم عرض كردم و سوگند یاد نمودم كه نزد من درهمى وجود ندارد كه براى خود غذائى تهیه كنم، فرمودند: به خداوند سوگند یاد میكنى و حال این كه دویست دینار در زیر زمین دفن كرده‏اى؟!. لیكن من براى دروغى كه بر زبان جارى كردى تو را مؤاخذه نخواهم كرد، و حضرت به غلام خود دستور داد هر چه دارید به وى عطا كنید، غلام آن حضرت مقدار صد دینار به من دادند، پس از این فرمود: آن دینارهایى را كه اكنون در زیر خاك پنهان كرده‏اى از دست خواهى داد و در روز احتیاج هم به آن‏ها دسترسى پیدا نخواهى كرد. این مرد گوید: حضرت این سخن را براستى فرمود، من پولهایى را كه حضرت به من مرحمت فرمود خرج كردم، بعد از این بسیار مضطر شدم و احتیاج به آن پولهاى ذخیره شده پیدا كردم، هنگامى كه رفتم آن دینارها را از زیر خاك بیرون كنم آنها را نیافتم، معلوم شد یكى از فرزندان من دینارها را از زیر خاك بیرون كرده و فرار نموده است.(7)

از ابو هاشم روایت شده كه گفت: من از ضیق و محنت زندان به امام حسن عسكرى علیه السّلام نامه نوشتم و شكایت كردم، در جوابم نوشت: تو امروز نماز ظهر را در منزل خود خواهى خواند، همانطور كه آن حضرت فرموده بود من همان وقت آزاد شدم و نماز ظهر را در منزل خود خواندم

7. از على بن زید روایت شده كه گفت: من اسبى داشتم كه از آن تعجب می كردم، یك وقت نزد امام حسن عسكرى علیه السّلام رفتم، امام به من فرمود: اسب تو چگونه است؟ گفتم: اسبم در خانه است، فرمود: اگر مقدور شد قبل از این كه شب شود آن را عوض كن! من از حضور آن حضرت مرخص شدم، به فكر فروش اسب بودم، از فروش آن خوددارى كردم در صورتى كه آن اسب طالب و راغب زیادى داشت آن را بیشتر از قیمتش می خریدند. وقتى كه شب شد نگهبان آن اسب در حال گریه و ناله آمد و گفت: اسب تو مرد، من اندوهگین شدم و بعد از چند روز خدمت امام حسن عسكرى رفتم، با خود در این فكر بودم كه آیا اسبى نظیر آن نصیب من خواهد شد؟ امام فرمود: آرى، اسبى مثل آن اسب نصیب تو خواهد شد. بعد از آن به غلام خود فرمود: آن اسب تازى مرا كه سوار مى‏شوم به على بده، این اسب از اسب تو زیباتر، عمر آن بیشتر، از اسب تو زرنگ‏تر و قویتر است.(8) 8. احمد بن محمّد گوید: من خدمت حضرت ابو محمّد علیه السّلام نوشتم - در هنگامى كه مهتدى موالیان را می كشت - عرض كردم: اى سرور من خداوند را سپاسگزارم كه وى را از شما مشغول داشته، زیرا شنیده بودم كه خلیفه شما را تهدید می كرد و می گفت: به خداوند سوگند او را از این سرزمین تبعید خواهم كرد. حضرت در جواب من نوشتند: عمر وى كوتاه‏تر از این حرفها است، از امروز تا شش روز دیگر وى كشته خواهد شد پس از اینكه به شدت خوارى و ذلت برسد، و همان طور كه فرموده بود موضوع انجام گرفت.(9)

پی نوشت:
1. سوره فاطر،آیه 36، ترجمه آیت الله مکارم
2. آثار الأحمدى، الأسترآبادی ،ص:547، ناشر: میراث مكتوب‏ تهران‏،سال چاپ: 1374 ش‏
3. همان ،ص:548
4. ترجمه إثبات الوصیة ص 466، مسعودى/مترجم محمدجواد نجفى‏،ناشر: اسلامیة تهران‏ چاپ: دوم‏1362 ش‏
5.همان
6. ترجمه إثبات الوصیة ،متن،ص470و471
7. زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام/ ترجمه إعلام الورى طبرسى،عزیز الله عطاردى‏، ص488 ،ناشر: اسلامیة تهران‏ 1390 ق‏
8. ترجمه إثبات الوصیة،473
9. ترجمه إعلام الورى،ص494

[h=1]جهاد در جبهه‌ی وحدت[/h]

بی گمان اسلام با تحولات روزهای آغازین رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله دچار بحران های شدیدی شد كه هویت آن را با خطر جدی مواجه می ساخت. در این دوره نفاق، كه در زمان اوج گیری قدرت و حاكمیت اسلام در مدینه شروع شده بود، به شكل سیاسی، خودنمایی كرد و جامعه را دچار تفرقه و تشتت نمود.اگر تا پیش از ظهور اسلام، ریشه تفرقه ها و اختلافات در گرایش های شدید قومی و خونی بود، از این زمان به بعد، هر چند كه تعصبات قبیله ای نقش مهم و تأثیرگذاری را بازی می كرد، ولی رنگ دینی و مذهبی به خود گرفت. از این زمان است كه با افزایش جمعیت مسلمانان و نیز حضور اقوام و نژادهای غیرعرب از سامی، آرامی و آریایی گرفته تا نژادهای سیاه آفریقایی و بربرهای سپید شمال آفریقا، اختلافات قومی و نژادی به شكل مذهبی و دینی خودنمایی می كند. بدین گونه اختلافات جناح بندی های سیاسی بُعد مذهبی و فرقه ای گرفت و هر كس با بهره گیری از یك بحث كلامی درصدد فرقه سازی، دسته بندی، تحزب و جمع كردن افراد بر محور مباحث كلامی و اعتقادی برآمد و احزاب سیاسی به شكل طوائف و فرقه های مذهبی بروز كرد.



[h=2]از جدال فکری تا شورش خونین[/h] هر چه از آغاز تشكل های فرقه ای و تحزب های به ظاهر كلامی می گذرد، اختلافات مذهبی ریشه دارتر می شود و در نتیجه آن درگیری های كلامی به شكل درگیری های فیزیكی و جنگ و مقاتله خودنمایی می كند. با نگاهی گذرا به دوره های اموی و عباسی به آسانی می توان ده ها و صدها قیام و شورش را با انگیزه به ظاهر كلامی و مذهبی ردگیری و شناسایی كرد كه ریشه آن چیز دیگری غیر از ظاهر اختلاف كلامی بود. به زبان دیگر با توجه به مقتضیات و شرایط زمانی و فشار و قدرت دین، اختلافات سیاسی به شكل اختلافات مذهبی ظهور كرد و هر گروه و حزب سیاسی و قدرت طلب برای دست یابی به مراكز قدرت و تأثیرگذاری بر جریانات سیاسی، شورش ها و قیام های خونینی به راه انداخت.

آن حضرت همانند پدرانش می بایست در دو حوزه به مبارزه می پرداخت. از یك سو با قدرت ناحق و بیدادگر خلفا و در جبهه دیگر با فرقه های منحرف كه اساس اسلام را در خطر می افكندند مواجه می شد و امت را با به كارگیری روش ها و راهكارهای فرهنگی و علمی از آسیب آنان در امان نگه دارند

برخی از مورخان برای شورش های عصر اموی و عباسی، علل و عوامل چندی را بیان می كنند ولی چنان كه گفته شد بسیاری از این قیام ها و شورش ها با عاملی سیاسی همراه بوده است. از آن جایی كه قدرت به شكل موروثی در این دوران ظهور كرد و از حالت ولایت امور بیرون آمد و خلفای اموی و عباسی همانند كسرا و قیصر عمل كردند، مردم خسته از فشار تبعیض و ظلم و بی عدالتی با دستمایه كردن برخی از آیات و روایات و ایجاد تشكل های سیاسی در قالب مذهب و فرقه، شورش هایی را سامان دادند. این مسئله در زمان تضعیف حكومت بیشتر می شد و فرقه های خودساخته مذهبی شورش های بیشتر و قتل و غارت افزون تری را موجب می شدند.
[h=2]
راهكار امام در راستای حفظ اتحاد مسلمانان[/h] امام حسن عسكری علیه السلام به عنوان وظیفه اصلی رهبری و حفظ اساس اسلام و مسلمانان، بر خود فرض می دید تا هم با بیداد دربار مقابله كند و هم امت را از كژی های فكری، اخلاقی و فرهنگی در امان نگه دارد از این رو آن حضرت همانند پدرانش می بایست در دو حوزه به مبارزه می پرداخت. از یك سو با قدرت ناحق و بیدادگر خلفا و در جبهه دیگر با فرقه های منحرف كه اساس اسلام را در خطر می افكندند مواجه می شد و امت را با به كارگیری روش ها و راهكارهای فرهنگی و علمی از آسیب آنان در امان نگه دارند.
الف: تبلیغ حقایق دین
امام حسن عسكری علیه السلام دراین دوره با استفاده از روش تبلیغ حقایق دینی و معرفتی اسلام حقیقی، می كوشد با تفرقه و فرقه سازی برخورد كند. مواضع علمی امام علیه السلام در ارائه پاسخ های قاطع و استوار در مورد شبهه ها و افكار كفرآمیز و بیان حق، با روش مناظره و گفتگوهای موضوعی و مناقشه ها و بحث های علمی، روزبه روز شخصیت آن حضرت را بارزتر می كرد و مؤمنین را به شخصیت مكتبی و فكری خود مجهز می نمود و از طرفی پایداری و ایستادگی آنان را در برابر جریانهای فكری خطرناك تضمین می نمود. كندی فیلسوف عراقی در زمان امام عسکری علیه السلام، به زعم خود، پیرامون متناقضات قرآنی، كتابی تدوین كرد، امام علیه السلام به وسیله بعضی از منسوبان به حوزه علمی او، با وی تماس گرفت و با روشنگری های خود كوشش های او را با شكست روبه رو كرد و او را قانع نمود كه در تحلیل های خود و برداشت هایش در اشتباه بوده است. كندی از یاوه گویی هایش توبه كرد و اوراق نوشته های خود را سوزانید.
ب: موضع رسمی تقیه
عباسیان می دانستند كه امامان شیعی هرگز موافق حكومت ایشان نیستند و همواره آنان را ظالم و ناحق و باطل می دانند. از این رو نسبت به همه امامان با سخت گیری برخورد می كردند. این سخت گیری و خفقان دراین دوره اوج بیشتری گرفت. افزایش امید به آمدن منجی موجب شد تا امامان در حصار بیشتری قرار بگیرند. این فشار در عصر امام حسن عسکری علیه السلام تشدید شد و آن حضرت در زندان و پادگان به صورت بازداشت خانگی قرار گرفت.

آن حضرت برای جلوگیری از كشتار مسلمانان كه در قالب دین و مذهب صورت می گرفت، از همراهی با این قیام ها خودداری كرد؛ زیرا این قیام ها هرچند كه به ظاهر علیه ظلم و ستم خلفا و امرا بوده است، ولی به كارگیری پوشش مذهب برای كشتار مردم و ایجاد تفرقه در میان مسلمانان و آسیب به اتحاد و وحدت آنان موجب می شد تا كشتارهای مردمان رنگ دینی و مذهبی پیدا كند

امام علیه السلام از آن كه بر پایه اصل اساسی تقیه، از روشن كردن موضع گیری خود ابا داشت، لذا نمی توان تحلیل دقیقی از رخدادها و موضع گیری های ایشان ارایه نمود؛ ولی با این همه می توان از شیوه كلی و اصول اساسی بینشی و نگرشی ایشان این نكته را به دست آورد كه آن حضرت با هر گونه فكر و كاری كه وحدت امت را به خطر می انداخت مخالف بود و بر یگانگی و اتحاد میان مسلمانان تاكید می كرد.
با آن كه امام عسکری علیه السلام با دولت عباسی مخالفت می ورزید ولی شیوه عملی خود را چنان قرار داده بود تا به هر نحو ممكنی همه مسلمانان از امنیت و عدالت بهره مند شوند. خواندن نماز باران برای این كه مسلمانان از خطر عمومی خشكسالی در امان بمانند به یك معنا و نگرش وحدت نگر ایشان را نشان می دهد. به نظر ایشان هرچند كه این درخواست از سوی خلیفه صورت گرفت ولی از آن جایی كه منافع مسلمانان حفظ می شد در انجام آن كوتاهی نكرد و نخواست تا با فرار از آن، مردم را در رنج افكند.
آن حضرت برای جلوگیری از كشتار مسلمانان كه در قالب دین و مذهب صورت می گرفت، از همراهی با این قیام ها خودداری كرد؛ زیرا این قیام ها هرچند كه به ظاهر علیه ظلم و ستم خلفا و امرا بوده است، ولی به كارگیری پوشش مذهب برای كشتار مردم و ایجاد تفرقه در میان مسلمانان و آسیب به اتحاد و وحدت آنان موجب می شد تا كشتارهای مردمان رنگ دینی و مذهبی پیدا كند.
تلاش های امام حسن عسكری علیه السلام برای جلوگیری از پیدایش تفرقه در میان مسلمانان از مهمترین نمودهای حیات كوتاه اما پربركت آن حضرت بود. آن امام همام علی رغم فشارهای سخت عباسیان و بحران های فراوان فكری و عقیدتی در جامعه آن روز می كوشید از بروز شكاف در میان جامعه مسلمانان و سوءاستفاده جریانات سیاسی و فكری بیگانه و وارداتی و یا درونی از این بحران ها جلوگیری كند.

[h=1]منشور الهی - سیاسی امام یازدهم[/h]
دعاهای مأثور از خاندان وحی علیه السلام، همواره به عنوان استراتژی مبارزه بر ضد تمام انواع فسادهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... بوده است. دعا در نزد اهل بیت دایرة المعارفی است الهی و گنجی پرمایه و غنیمتی قیمتی که در آن آیات حکمت و شیوه های تربیت و آگاهیهای سیاسی و دیدگاههای فرهنگی را می توان پیدا کرد.
دعایی که امام حسن عسکری علیه السلام به اهل قم آموخت و همچون یک منشور سیاسی و سندی جهادی و استراتژیکی برای حرکت و شیوه ای مکتبی در آن بُرهه حساس منتشر شد، امروز از گنجینه های اهل بیت قلمداد می شود. امام علیه السلام در این دعا پس از ستایش خداوند و اظهار تواضع و خضوع در برابر حضرت حق، اجابت خواسته اش را می طلبد و آن گاه از فراگیری فتنه ها و حاكمیت باطل به درگاه احدیت شكایت می برد و برای نابودی آن و سپس برای آشكار شدن حق و استواری آن دعا می كند.
مضمون دعا به گونه ای است كه گذشت زمان، تأثیری در تازگی عبارات و مضامین آن ندارد و در هر زمانی كه فتنه و آشوب دامن گیر جوامع انسانی است، می توان با آن به درگاه احدیت متمسك شد، مخصوصاً كه در فرازهایی نیز برای ظهور امام زمان علیه السلام و برقراری عدل و قسط به دست آن بزرگوار دعا می فرماید. شایسته است كه در این دعا با تأمل و ژرف نگری بیندیشیم تا به شناخت، یقین و ثبات قدم بیشتری دست یابیم. و اینك ترجمه فرازهایی از متن دعا:
... خدایا! كژی فتنه ها، ما را در برگرفت و سرپوش حیرت بر ما چیره گشت و فرومایگان و حقیران، ما را درهم كوفتند و آنان كه در دین تو به ایشان، اطمینان نبود، بر ما حاكم شدند و آنكه حكم تو را معطل گذارد، كارهای ما را به ستم ربود و در نابودی بندگانت و تباه ساختن دیارت كوشید.

خدایا! او را به یاری خودت پشت گرم فرما و توانایی او را در آنچه از انجام آن بازمانده، مثل طرد آنان كه در حریم تو خیمه زده اند، بیفزای، و از تأیید خویش در نیرو و قدرت او توانایی قرار ده، و ما را از انس به او رمیده مكن، و او را پیش از رسیدن به آرمانش كه همان فراگیر كردن صلاح و راستی در هم كیشان خویش و ظاهر كردن عدل و داد در امتش می باشد، نمیران

معبودا! كِشت باطل درو شد و نهایت آن در رسید و ستون های آن استواری یافت و پاره هایش فراهم آمد و جوانه اش زود سر بزد و شاخه اش بالیدن گرفت.
خداندا! دروگری از حق برای او بیار تا تنه اش را در هم كوبد و ساقه اش را در هم شكند و كوهانش را از هم بدرد و بینی اش را برخاك مالد تا باطل با آن سیمای پلیدش نهان گردد و حق با آن زیور زیبایش پدیدار شود.
خدایا! برای ستم پشتوانه بر جای مگذار مگر كه ویرانش سازی، و سپری بر جای منه مگر كه آن را بدری، و وحدت كلمه ای قرار مده مگر كه پراكنده اش كنی، و لشكری مجهز برای آن مگذار مگر كه خوارش كنی، و ستونی بر قرار مدار مگر كه آن را فرو ریزی، و بالا برنده درفشی برای آن باقی مگذار مگر كه سرنگونش سازی، و سرسبزی قرار مده مگر كه خشكش گردانی.
خداوندا! حق را آشكاری ده، و تاریكی فراگیر ستم و سیاهی حیرت را به او روشن و نورانی كن.
خداوندا! دل های مرده را بدو جان بخش، و خواسته های گوناگون و آرای پراكنده را به او جمع كن، و حدود ضایع شده و احكام وانهاده دینت را بدو بر پای دار، و شكم های از گرسنگی برآمده را بدو سیر كن، و بدن های ناتوان و خسته را بدو راحتی بخش.

پروردگارا! بهترین یقین ها را درباره او برای ما (به ارمغان) آور، ای آنكه تحقق بخشنده گمان های نیكی و تصدیق كننده آرزوهای به تأخیر افتاده ای.
خدایا! آنكه به تو می خواند، و بنده تو كه به قسط قیام می كند (مهدی علیه السلام) محتاج رحمت توست و نیازمند یاری تو بر طاعت؛ چون آغاز نعمت خویش بودی بر او، و جامه های كرامت خویش را تو خود بر قامت او پوشاندی، و محبت طاعت خویش را بر او افكندی، و از محبت خود گام هایش را در دل ها استواری دادی، و او را بر كارهایی كه اهل زمانش از آنها چشم پوشیده، توفیق عمل ارزانی كردی، و او را فریادرس بندگان ستمدیده قرار دادی، و یاور كسانی كه جز تو یاری نیافتند و زنده كننده احكام وانهاده از كتابت و برافرازنده پرچم های دینت و سنّت های پیامبرت - كه سلام و صلوات و رحمت و بركات تو بر او و خاندانش باد - قرارش دادی.
پس خداوندا! او را از عذاب و بلای تجاوز گران در دژی استوار محافظت فرمای، و دل های پراكنده دین جویان را به نورش روشنایی بخش، و بهترین چیزی را كه به قیام كنندگان به عدل و دادت از پیروان پیامبران رساندی، به او نیز برسان.
بار الها! خوار كن به واسطه او كسی را كه در رجوع به محبت تو با او همكاری نمی كند و آن را كه به دشمنی با او برخاسته است، و با سنگ كوبنده خویش بر آنكه در صدد قیام علیه آئینت است، بكوب و آن را ذلیل و خوار گردان، و خشم گیر بر آنكه به خون خواهی او بر نمی خیزد و یاری نمی رساند؛ در حالی كه او به خاطر تو با خویشان و بیگانگان در ستیز و دشمنی می افتد كه البته این، منتی است از جانب تو بر او، نه از او بر تو .

خداوندا! حق را آشكاری ده، و تاریكی فراگیر ستم و سیاهی حیرت را به او روشن و نورانی كن. خداوندا! دل های مرده را بدو جان بخش، و خواسته های گوناگون و آرای پراكنده را به او جمع كن، و حدود ضایع شده و احكام وانهاده دینت را بدو بر پای دار

پس خدایا! او را به یاری خودت پشت گرم فرما و توانایی او را در آنچه از انجام آن بازمانده، مثل طرد آنان كه در حریم تو خیمه زده اند، بیفزای، و از تأیید خویش در نیرو و قدرت او توانایی قرار ده، و ما را از انس به او رمیده مكن، و او را پیش از رسیدن به آرمانش كه همان فراگیر كردن صلاح و راستی در هم كیشان خویش و ظاهر كردن عدل و داد در امتش می باشد، نمیران.
پروردگارا! به خاطر استقبالی كه از قیام به فرمان تو نشان داد، جایگاهش را در روز رستاخیز والا گردان و پیامبرت محمد صلی الله علیه و آله را به دیدارش و نیز دیدار كسانی كه از دعوت او پیروی كردند، شاد بدار و به خاطر آنچه از او دیدی، مثل قیام به فرمانت پاداش او را كامل عطا كن و او را در زندگی اش به خود مقرب فرما و به خواری ما به واسطه دوری او رحمت آور و اگر او را از دست دادیم، به ضعیفی ما در برابر كسانی كه به همراهی او (قائم)، آنها را سركوب كردیم و دست كسانی كه ما بر آنها چیره گشتیم تا از نافرمانی او دورشان سازیم، بر ما دراز گشت، رحم كن و به تفرقه ما پس از افت و وحدت در زیر سایه حمایت او رحم آر، و به حسرت ما هنگام فریادخواهی از او در جایی كه ما را از یاری او باز نشاندی، ترحم فرما .
پروردگارا! به واسطه آنها (قائم و یاوران او) سراسر آفاق و اقطار جهان را از عدل و داد و رحمت و فضیلت آكنده فرما و مطابق كرم و بخشش خود تلاش آنها را پاس بدار، از همان سپاسی كه به بندگانت كه به عدل و داد و قیام كردند، ارزانی داشتی و از پاداش خویش آن را برایشان ذخیره فرما تا به واسطه آن مراتبشان والا گردد كه تو هر كار كه خواهی و هر چه خواهی، حكم دهی... .

[h=1]نامه های روشنگرانه[/h]
در دوران امام حسن عسكری علیه السلام شالوده نظام مرجعیت تحكیم یافت و نقش دانشمندان شیعه، بدین اعتبار كه آنان وكلا و نواب و سفیران امام معصوم به شمار می روند، برجستگی ویژه ای یافت و روایتهای فراوانی از امام علیه السلام در خصوص نقش علمای دینی در بین مردم منتشر شد كه یكی از آنها همان روایت معروفی است كه امام عسكری علیه السلام از جدّ خویش امام صادق علیه السلام روایت كرده و در آن آمده است:
«از فقیهان، آنكه خویشتندار است و دین خویش را پاسدار و با هوی و هوس خود ستیزه كار و امر مولای خویش را فرمانبردار، پس بر عوام است كه از او تقلید كنند.»
از همین رو دانشمندان هدایت یافته به نور اهل بیت، امور امت را در دوران امام عهده دار شدند و با امام درباره مسایل دشواری كه با آنها برخورد می كردند، نامه می نگاشتند و امام هم پاسخهایی به آنها می نوشت و نامه ها را به امضای خویش مهر می كرد. این نامه ها در نزد علما به «تواقیع» معروف شد و برخی از آنها از سوی امام عسكری علیه السلام شهرت خاصی كسب كردند.

[h=2]دغدغه های امام[/h] نامه ها و رساله های بسیاری از امام عسكری علیه السلام وجود دارد که هریك از این رساله ها حاوی عناصر مهمی هستند كه بازخوانی آن ها می تواند وضعیت عصر آغاز غیبت را بشناساند و راهكارهای مبارزه با دشمنان در جوامع بسته را به شیعیان بیاموزاند.
از جمله این نامه ها می توان به رساله آن حضرت به اسحاق نیشابوری اشاره كرد. این نامه حاوی مطالب مختلفی است. آن حضرت در این نامه خوش حالی خویش را از این كه شیعیانی هنوز هستند كه نظام ولایی و اهداف رسالت پیامبر صلی الله علیه وآله را حفظ كرده اند بیان می دارد و برای آنان دعا می كند تا در دنیا و آخرت از عنایت خاص خداوند بهره مند گردند.

آن حضرت در نامه خویش به ابو اسحاق نیشابوری به این نكته توجه می دهد كه همه این مسایل كه حتی در میان تشكیلات و سازمان های شیعی پدید می آید و بحران هایی كه امت مؤمن شیعی نیز به آن مبتلا می شوند همه از باب آزمون و تمییز و جداسازی مؤمن از غیر مؤمن و خبیث از طیب است

آن چه دراین نامه بیشتر از هرچیز مشهود است دغدغه آن حضرت از وجود اختلاف میان اعضای تشكیلات شیعه است. این اختلافات می تواند تشكیلات را آشكار سازد و منابع تغذیه مادی و فكری آنان را لو دهد. از این رو هشدارهایی می دهد و از رهبران تشكیلات و وكیلان خویش می خواهد كه با مدیریت درست آن را مهار و كنترل كنند. این اختلافات می تواند در حوزه های عقیدتی و یا اجرایی پیش آید كه بی مدیریت بحران نمی توان امیدی به بقای تشكیلات و سازمان های مخفی شیعه داشت.
[h=2]
عصر آزمون های الهی[/h] آن حضرت در نامه خویش به ابو اسحاق نیشابوری به این نكته توجه می دهد كه همه این مسایل كه حتی در میان تشكیلات و سازمان های شیعی پدید می آید و بحران هایی كه امت مؤمن شیعی نیز به آن مبتلا می شوند همه از باب آزمون و تمییز و جداسازی مؤمن از غیر مؤمن و خبیث از طیب است. خداوند با ایجاد شرایط مختلف و سخت، همگان را می آزماید تا سیه رو شود هر كه در او تزویر باشد. آن حضرت می فرماید:
«خداوند زمانی كه فریضه ها را بر مردم واجب كرد و آنان را به عمل بدان ملزم ساخته هیچ حاجت و نیازی بدان نداشته است بلكه می خواست تا از این راه، زشت را از پاكی باز شناسد و مردم را بدان بیازماید. پس هر كه او را اطاعت كرد رهایی یافت و هر كه با آن مخالفت ورزید غرق شد و در دوزخ بیافتاد».
در حقیقت آن حضرت بیان می دارد كه عصر وی همانند عصرهای دیگر عصر آزمون های الهی است هر چند كه در برخی از عصور كم تر و در برخی دیگر بیش تر است و یا تفاوت هایی در ماهیت آزمون ها وجود دارد كه برخی به مال و برخی به جان و یا امور دیگری آزموده می شوند.
[h=2]ارزش خمس در نظام ولایی[/h] حضرت آن گاه به مسئله عناصر شكوفایی امت و جامعه می پردازد و بیان می دارد كه خداوند بر مردم واجباتی قرارداده كه یكی از آن ها خمس است. هدف از تشریح آن از سوی خداوند شكوفایی حیات فكری و دینی در اسلام و جامعه اسلامی است؛ زیرا بدون خمس امكان این نیست تا رهبری عامه مردم و جامعه بتواند جامعه را به درستی مدیریت نماید.

تأكید بر خمس برای حلیت امور دیگر از آن رو انجام می شود كه سازمان و تشكیلات نظام ولایی نمی تواند بی خمس اداره شود و این تنها منبع مالی و درآمدی دولت نظام ولایی و تشكیلات ولایی است. بنابراین همانند ولایت است و در همان مقام و جایگاه قرارمی گیرد

آن حضرت در این نامه به نكته جالبی اشاره می كند كه بیانگر جایگاه و ارزش خمس در نظام ولایی است؛ زیرا خمس در حقیقت منبع اقتصادی دولت ولایی است كه جامعه را به وسیله آن مدیریت می كند. ائمه با بهره گیری از خمس، تشكیلات نظامی و فكری و سیاسی خود را مدیریت می كردند و نیازهای آنها را برآورده می ساختند. هیچ تشكیلات و سازمانی بدون بودجه كافی نمی تواند فعالیت كند. از این رو خمس به عنوان منبع تأمین نیازهای تشكیلاتی لازم و ضروری بود. این اهمیت را امام علیه السلام با ارتباط دادن آن به مسئله ولایت تأكید می كند.
اگر امامان معصوم گفته اند كه اسلام بر زكات و جهاد و نماز و حج قرار گرفته و محور اصلی همه آن ها ولایت است كه بدان ها مفهوم دینی و مذهبی می بخشد وگرنه اعمالی لغو و بیهوده است امام عسكری علیه السلام بیان می دارد كه خمس نیز در مقام ولایت نشسته است و بی خمس هرگونه عملی بیهوده است. آن حضرت بیان می كند كه حلیت همسران و اموال و خورد و خوراك با پرداخت خمس امكان پذیر و بی پرداخت خمس ولایی نمی توان حلیتی برای آن ها فرض كرد.
در حقیقت تأكید بر خمس برای حلیت امور دیگر از آن رو انجام می شود كه سازمان و تشكیلات نظام ولایی نمی تواند بی خمس اداره شود و این تنها منبع مالی و درآمدی دولت نظام ولایی و تشكیلات ولایی است. بنابراین همانند ولایت است و در همان مقام و جایگاه قرارمی گیرد.
امام در این نامه امور دیگری را نیز مورد بررسی و تأكید قرارمی دهد كه تحلیل و بررسی همه ابعاد آن وقت دیگری را می طلبد.
نامه های دیگر آن حضرت به مردم قم و علی بن حسین قمی از رهبران تشكیلات قم و عبدالله بیهقی و دیگر اشخاص سرشناس و رهبران تشكیلات فرعی نظام ولایی، حاوی مسایلی مهم است كه در عصر حاضر كارآیی بسیاری دارد. مطالعه و تحلیل هر یك از این نامه ها به ویژه در زمانی كه شیعه در كشورهای جهان به اشكال مختلف تحت ظلم و ستم قرارمی گیرد می تواند بسیار راهگشا و سازنده باشد.


در جهان بینی دین مبین اسلام، مومنین به منزله اعضای یک خانواده و حتی همچون یک بدن واحد و دارای یک روح محسوب می شوند، و زمانی که یکی از آنان دچار مشکلی می گردد، همگی آنها نگران و ناراحت شده و در صدد بر برطرف ساختن آن مشکل برمی آیند، چراکه یاری رساندن به یکدیگر را تکلیفی لازم تلقی می نمایند.
یکی از خصوصیات بارز تمامی اولیای الهی، انفاق به محرومان و نیازمندان است. این کار، علاوه بر جنبه های معنوی و آثار اُخروی اش، در کاهش فقر و فاصله طبقاتی ـ که خود، ریشه بسیاری از نابسامانی هاست ـ تاثیر فراوانی دارد. امامان معصوم علیهم السلام، گرچه خود، به مالی اندک از دنیا قناعت می نمودند و از مال اندوزی پرهیز داشتند، اما هرچه می توانستند، در انفاق به دیگران و برطرف کردن نیازمندی های آنان تلاش می کردند.
امام حسن عسكری علیه السلام در نامه ای به علی بن حسین بن بابویه قمی كه از بزرگان فقهای شیعه محسوب می شود، ضمن پاره ای سفارشات ارزشمند، می نویسد:
... و به تو سفارش می كنم كه از خطای مردم درگذری، و خشم خویش فرو بری، وبه خویشاوندان صله و رسیدگی نمایی، و با برادران مواسات كنی، و در رفع نیازهای آنان در سختی و آسایش بكوشی...، خدای متعال می فرماید:
«لاَخَیْر فیِ كَثیرٍمِنْ نَجْواهُمْ اِلاّ مَنْ اَمَرَ بِصَدَقَهٍ اَوْ مَعْروفٍ اَوْ اِصْلاحٍ بَیْنَ النّاسِ (سبأ / 114)؛ در بسیاری از سخنانشان با هم خیری نیست مگر كسی كه به صدقه دادن یا نیكی كردن یا اصلاح میان مردم فرمان دهد».
پس به سفارش من عمل كن و به شیعیان من نیز دستور بده آنچه به توفرمان دادم همانطور عمل كنند... . (1)
رادمردی اهل بیت علیهم السلام تا آن اندازه بود که علاوه بر پیروان خود، حتی به محرومان و نیازمندان مخالف خود نیز کمک می کردند.

امامان معصوم علیهم السلام هنگام بروز سختی ها و گرفتاری ها، گذشته از کمک به برطرف شدن مشکلات مالی، از نظر روحی نیز به مردم، توان تحمل و بردباری می بخشیدند. آنان از راه یادآوری دیگر نعمت های خداوند و تبیین فلسفه گرفتاری ها، افراد را نسبت به حل مشکلات، توان مند می ساختند

محمّد بن علی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر علیه السلام گفته است: زمانی به تهی دستی مبتلا شدم و زندگی برایم بسیار سخت شد. در این حال بودم که روزی پدرم گفت: نزد حضرت عسکری علیه السلام برویم؛ زیرا مردم او را به جوانمردی و کرم توصیف می کنند. محمّد می گوید به پدرم گفتم: او را می شناسی؟ گفت: نه! راه که می رفتیم، پدرم گفت: کاش حضرت عسکری علیه السلام پانصد درهم برای من بدهد تا دویست درهم آن را صرف پوشاک و دویست درهم را صرف پرداخت بدهی ها و صد درهم دیگر را هم برای مخارج زندگی به مصرف برسانیم. من هم با خودم گفتم: کاش سیصد درهم نیز به من می دادند تا صد درهم را برای پوشاک و صد درهم را برای مخارج زندگی و با صد درهم دیگر مرکبی تهیه می کردم! وقتی به حضور امام عسکری علیه السلام ، رسیدیم، از پدرم پرسیدند:
چرا تاکنون نزد ما نیامده ای؟
پدرم عرض کرد: با این وضع خجالت می کشیدم خدمت برسم. محمد می گوید: وقتی خواستیم مرخص شویم، همان مقدار پول که آروزیش را داشتیم، حضرت به ما دادند. به پدرم که «واقفی» بود و امامت حضرت عسکری علیه السلام را قبول نداشت گفتم آیا دلیلی روشن تر از این برای امامت حضرت عسکری علیه السلام می خواهی؟ علی بن ابراهیم گفت: این آیینی است که من به آن عادت کردم و مثل گذشته «واقفی» ماند، امّا امام علیه السلام با این حال، از بخشیدن مال به او خودداری نفرمود. (2)
حتی گاهی، برخی از افراد به طمع پول بیشتر نزد امامان معصوم علیهم السلام به دروغ، اظهار فقر و نداری می کردند، اما با این حال، آن بزرگواران آن ها را محروم نمی کردند.
اسماعیل بن محمد عباسی گفته: روزی بر سر راه حضرت عسکری علیه السلام نشستم. چون آن حضرت نزدیک شدند، از جای خود برخاستم و از فقر و تنگ دستی خود، به آن حضرت شکایت کردم و حتی قسم خوردم که مالی ندارم. امام علیه السلام فرمودند:
چرا به خدا سوگند دروغ می خوری، در حالی که خبر دارم دویست دینار در فلان جا ذخیره کرده ای؟
آن گاه امام علیه السلام فرمودند:
البته این را نگفتم که از دادن پول به تو خودداری کنم. و به غلام خود فرمود: آنچه همراه دارى به او بده.
غلام صد دینار به من داد، خداى متعال را سپاس گفتم و بازگشتم، آن گرامى فرمود:
مى ترسم آن دویست دینار را وقتى كه بسیار نیازمند آنى از دست بدهى.

امام حسن عسكری علیه السلام ، با این که زمان زیادی از عمر خویش را در حصار مأموران حکومت طاغوت عصر خویش و زیر نظر حکومت جور و دور از مردم به سر می بردند و برای یاری رساند به مردم از موقعیت مطلوبی برخوردار نبودند، اما هر مجالی که دست می داد، تا آن جا که در توان داشتند، از کمک رسانی و خدمت به مردم دریغ نمی کردند

من سراغ دینارها رفتم و آنها را در جاى خود یافتم، جایشان را عوض كردم و طورى پنهان ساختم كه هیچ كس مطلع نشود. از این قضیه مدتى گذشت، به دینارها نیازمند شدم، سراغ آنها رفتم چیزى نیافتم، بر من بسیار گران آمد، بعدا فهمیدم پسرم جاى آنها را یافته و دینارها را برداشته و خرج كرده است، و چیزى از آنها بدست من نرسید و همانطور شد كه امام فرموده بود. (3)
امامان معصوم علیهم السلام هنگام بروز سختی ها و گرفتاری ها، گذشته از کمک به برطرف شدن مشکلات مالی، از نظر روحی نیز به مردم، توان تحمل و بردباری می بخشیدند. آنان از راه یادآوری دیگر نعمت های خداوند و تبیین فلسفه گرفتاری ها، افراد را نسبت به حل مشکلات، توان مند می ساختند.
محمد بن حسین بن شمون می گوید: نامه ای برای امام حسن عسكری علیه السلام نوشتم و از فقر شكایت كردم و بعد پیش خود گفتم اینكه امام صادق علیه السلام فرموده: فقر همراه با داشتن ولایت اهل بیت علیهم السلام بهتر است از ثروت همراه با بودن در کنار دشمنان ایشان...! كه جواب امام عسكری علیه السلام آمد كه:
«خداوند دوستان ما را وقتی گرفتار گناهان می شوند توسط فقر دفع ضرر گناه می نماید و از بسیاری از آنها در می گذرد و تو همانطور كه حدیث نفس كردی فقیر باشی و با ما باشی بهتر است از اینكه غنی و ثروتمند باشی ولی با دشمنان ما باشی. آری ما پناهگاه كسانی هستیم كه به ما پناه می برند و نوریم برای كسانی كه از ما كسب نور نمایند و محل اعتصام می باشیم برای اشخاصی كه به ما تمسك می جویند. كسی كه ما را دوست بدارد با ما در مقام أعلی خواهد بود و هر كه از ما منحرف شود جایگاهش آتش است».
(4)
امام حسن عسكری علیه السلام ، با این که زمان زیادی از عمر خویش را در حصار مأموران حکومت طاغوت عصر خویش و زیر نظر حکومت جور و دور از مردم به سر می بردند و برای یاری رساند به مردم از موقعیت مطلوبی برخوردار نبودند، اما هر مجالی که دست می داد، تا آن جا که در توان داشتند، از کمک رسانی و خدمت به مردم دریغ نمی کردند.

پی نوشت:
1) زندگانی امام حسن عسكری، ص28، نقل از انوارالبهیه.
2) احقاق الحق جلد 12 ، ص 470 به نقل از الفصول المهمه ابن صباغ مالكى ص 286 .
3) همان.
4) مناقب، ج4، ص 439 و 435.

[h=1]نگاهی به کتب منسوب به امام عسکری علیه السلام[/h]
فیض وجود امام حسن عسکری علیه‏السلام در شهر سامراء، سبب شد تا دانشمندان و بزرگان زیادی، از نقاط مختلف جهان اسلام، برای کسب فیض از این وجود نورانی، به سامراء رفته و از علوم ایشان بهره‏مند شوند. پس از حضرت عسکری علیه‏السلام آثاری در محافل علمی بجای ماند که منسوب به ایشان گردید، که بطور بسیار اجمالی به بررسی آن می پردازیم.

[h=2]تفسیر امام عسکری علیه السلام[/h] کتاب تفسیری به امام عسکری علیه‏السلام نسبت داده شده که شامل تفسیر سوره حمد و قسمتی از سوره بقره است . این کتاب از ابتدای طرح آن در محافل علمی از قرن چهارم تاکنون مورد قضاوتهای گوناگونی قرار گرفته است. عده‌ای آن را از آثار امام دانسته و احادیثی نیز از آن نقل کرده‌اند و برخی دیگر آن را ساختگی شمرده و اعتبار علمی ‌اش را منتفی دانسته‌اند . بخشی از این قضاوتها متکی به سند کتاب است ؛ زیرا دو نفر به نامهای یوسف بن محمد بن زیاد ، و محمد بن سیّار ، اساس روایت آن هستند و واسطه این دو و صدوق ، محمد بن قاسم استرآبادی است ، گرچه براساس روایت ابن شهر آشوب، حسن بن خالد برقی نیز راوی این تفسیر است.(1) علاوه بر ابهام و اشکالاتی که در هویت افراد فوق به جز خالد بن حسن وجود دارد در کیفیت سند و نیز اینکه آیا این دو نفر خود راوی کتاب هستند یا پدرانشان ، صحت انتساب آن به امام علیه‏السلام را زیر سؤال می‌برد و برخی از علما به اشکالات بالا پاسخ داده‌اند .
اشکال دیگری که بر کتاب وارد شده این است که در آن روایاتی نقل شده که از نظر محتوی جداً قابل انتقاد و ایراد بوده و گاهی به صورتی آمیخته با خرافات است که به هیچ وجه نمی‌توان آن را به امام علیه‏السلام نسبت داد. چنانکه علامه تستری چهل مورد از این نمونه‌ها را ارائه داده است. (2)

بروشنى معلوم مى‌شود كه « المقنعة » مورد بحث همان کتاب رجاء بن یحیی است که آن را از امام هادی علیه ‏السلام روایت کرده و در خانه امام عسکری علیه ‏السلام بوده که در سال 255 از آن خانه بیرون آورده شده است

از میان مخالفین ، ابن الغضائری ، علامه حلّی ، علامه بلاغی و آیت الله خوئی را می‌توان نام برد .
در مقابل ، عده‌ای دیگر سخت با نسبت آن به امام موافقند که از آنان ، صدوق ، طبرسی صاحب احتجاج ، کَرَکی ، مجلسی اول و دوم شیخ حرّعاملی را می‌توان نام برد.
برخی دیگر از علما حد وسط را برگزیده و نظر داده‌اند که این تفسیر نیز مانند کتب دیگر می‌تواند مورد انتقاد قرار گرفته و روایات صحیح آن پذیرفته شود ، علامه بلاغی ضمن رساله‌ای در نقد آن ، مواردی را که موجب سلب اعتبار از آن تفسیر می‌شود ، برشمرده است.(3)
نکته مهم این است که علی بن ابراهیم قمی و محمد بن مسعود عیاشی هیچ کدام در تفسیرهای خود ، روایتی از این کتاب نقل نکرده‌اند و این خود می‌تواند نقش تعیین کننده‌ای در قضاوت درباره این تفسیر داشته باشد .

[h=2]کتاب المقنعة[/h] کتاب دیگری به امام علیه‏السلام نسبت داده شده که راوی آن گویا ابن شهر آشوب است . این کتاب در نسخه‌ای از مناقب با عنوان « كتاب المنقبة » ضبط شده و صاحب ذریعه نیز تحت همین عنوان بدان اشاره کرده است اما در چاپ نجف و قم از مناقب با عنوان « رسالة المقنعة » از آن یاد شده است . بیاضی نیز بعدها از آن با عنوان « كتاب المقنعة » یا « رسالة المقنعة » یاد كرده است.(4) در هر دو كتاب اشاره شده كه این كتاب مشتمل بر علم حلال و حرام است ، بنابر این طبعاً نمی‌تواند مجموعه‌ای در مناقب باشد و لابد باید در آن تصحیفی صورت گرفته باشد .

اشکال دیگری که بر کتاب وارد شده این است که در آن روایاتی نقل شده که از نظر محتوی جداً قابل انتقاد و ایراد بوده و گاهی به صورتی آمیخته با خرافات است که به هیچ وجه نمی‌توان آن را به امام علیه‏السلام نسبت داد. چنانکه علامه تستری چهل مورد از این نمونه‌ها را ارائه داده است

آنچه که مطلب را کاملاً آشکار می‌کند این است که نجاشی در ذیل نام « رجاء بن یحیی بن سامان عبرتائی کاتب » می‌نویسد :
او از امام هادی علیه‏السلام روایت می‌کرده و به وسیله پدرش که در خانه ابوالحسن کار می‌کرده به خانه آن حضرت راه یافته و از خواص وی شده و کتابی با عنوان « المقنعة فی ابواب الشریعة » از او نقل کرده است و ابوالمفضل شیبانی نیز آن را از رجاء بن یحیی روایت کرده است.(5)
اگر در کنار این نقل روایت سید بن طاووس را ـ به نقل از آقابزرگ ـ از علی بن عبدالواحد که می‌گوید : « انّه اخرج المقنعة من دار ابى محمد العسكرى فی سنة 255» (6) و روایت مناقب را که می‌گوید : « رساله مقنعة امام عسكرى درسال 255 ق تألیف شده» (7) قرار دهیم بروشنى معلوم مى‌شود كه « المقنعة » مورد بحث همان کتاب رجاء بن یحیی است که آن را از امام هادی علیه ‏السلام روایت کرده و در خانه امام عسکری علیه ‏السلام بوده که در سال 255 از آن خانه بیرون آورده شده است . جالب توجه است که در مناقب تصریح شده : «در آغاز کتاب المقنعه آمده : « أخبرنی علی بن محمّد بن موسی » که همان امام هادی علیه‏ السلام است. ابوالمفضل در سال 314 از رجاء بن یحیی نقل حدیث کرده که فوت رجاء نیز در همین سال اتفاق افتاده است.(8)

پی نوشت:
1) تاریخ غیبت صغرى، سید محمد صدر، ص 195 ـ 196 .
2) الأخبار الدخلیه، ج1، ص 49.
3) رسالة حول التفسیر المنسوب الى الامام العسكرى، علامه محمدجواد بلاغى، تحقیق رضا استادى، ص 137 ـ 151.
4) مناقب، ج4، ص 424؛ الصراط المستقیم، ج2، ص 175؛ ذریعه، ج 23، ص 149؛ اعیان الشیعه، ج 4، جزء 2، ص 188.
5) رجال‌نجاشى، ص 119
6) ذریعه، ج22، ص 124، از اقبال الاعمال.
7) مناقب، ج4، ص 424.
Dirol مكارم الأخلاق، ص 458؛ ذریعه، ج22، ص 421؛ نوابغ الرواة ص 31.

[h=1]میرزاى بزرگ، احیاگر مکتب سامراء[/h]
روزگارى سرزمین سامرّا با وجود آستان قدس عسكریین علیهماالسلام و با آن همه پیشینه تاریخى و... به بوته فراموشى سپرده شده بود و تنها به عنوان یك شهر تاریخى و كهن ، اسمى از آن مطرح بود و بس . شهرى كه روزگارى سه امام معصوم علیهم السلام را در بر داشت و اسمش ‍زینت بخش محافل محدثان و فقیهان بزرگ گشته و شهرتش زمین و زمان را در نوردیده بود، آن روزها جز نام از آن خبرى نبود، سرزمینى كه در گذشته درخشان خود با نام «ناحیه مقدسه» اسمش وِرد زبان ها بود و كوچه عسكرش كوى دلدادگان و آزادگان ، و كعبه كمال جویان و حقیقت طلبان گردیده بود و همیشه چشم ها از هر سوى و دیار به آنجا دوخته و همه منتظر كه چه خبر یا حدیث و روایتى از آن شهر بزرگ خواهد رسید و...
با وجود این همه پیشینه پاك و تابناك ، آن روزها از سامرّاى قدیم صحبتى در میان نبود و دیگر سامرّا را كسى ناحیه مقدسه نمى خواند، بلكه شهرى در دست اغیار اسیر بود. حریم مقدس عسكریین علیهماالسلام خراب آباد گدایان و سیه بختان شده بود، چنان كه گداى سامرّا در زبان ها مَثَل گشت، و مشكل مى شد كسى یافت كه از این همه غربت و غم ، قصه اى در دل نداشته باشد. غبار این غربت چشم هاى شیعیان را آزار مى داد تا این كه سید جلیلى از فقیهان نامدار، قیام كرد و با هجرت خویش از نجف به سامرّا ، شهر را دوباره احیا كرد و غبار غربت از گنبد ملكوتى عسكریین علیهماالسلام زدود و دیده ی دیده وران را معطوف آن آستان مقدس ساخت و به پاس این بزرگداشت چه توفیق هاى بزرگى كه خدا رفیقش ساخت.

[h=2]هجرت دل[/h] حضرت آیت الله العظمى میرزاى شیرازى كبیر رحمه الله كه به حق مجدد مذهب نامیده شده است و همیشه دل به سوى حضرت دوست داشت و خود را جز غلام خانه زاد حضرت مهدى (عج) نمى دانست . دیار دلدار را خانه خویش ‍ ساخت ، در حقیقت او نبود كه به سوى سامرّا مى شتافت ، بلكه دل پاك و ضمیر روشن و آیینه زلال درونش بود كه او را به كوى دلبر مى كشید و برخلاف كوته نظرانى كه این كار را براى او ضایع كردن خویش مى دانستند. او فكرى دیگر و عشقى برتر و بالاتر از این حرف ها داشت .

میرزاى بزرگ ، كه دلش با مهر مهدى (عج) مهد نور و فضیلت ، خانه خیر و خلوص بود، در سر سوداى عشق داشت و بس . و نمى توانست آستان قدس عسكریین علیهماالسلام و ناحیه مقدسه را در غربت ببیند و آرام نشیند، تنها به راه افتاد و دیار دوست را در پیش گرفت و رفت

آنهایى كه در دایره تنگ و تاریك مقام جویى و ریاست طلبى بودند نمى توانستند این هجرت میرزا را بفهمند و مجبور بودند كه بگویند: آقا چرا نجف را ترك مى كنید اینجا باشید براى شما بهتر است ، حوزه نجف بزرگ است و شما را بزرگ مى كند، چرا حوزه به این بزرگى را ترك مى كنید و سامرّا مى روید، شهرى كه بیشتر مردمش سنى مذهب اند و از این قبیل مقوله ها.
اما میرزاى بزرگ ، كه دلش با مهر مهدى (عج) مهد نور و فضیلت ، خانه خیر و خلوص بود، در سر سوداى عشق داشت و بس . و نمى توانست آستان قدس عسكریین علیهماالسلام و ناحیه مقدسه را در غربت ببیند و آرام نشیند، تنها به راه افتاد و دیار دوست را در پیش گرفت و رفت .
[h=2]
سامرّا پیش از مهاجرت[/h] در خصوص سامرّاى پیش از میرزا قدس سره و تأثیر این هجرت در ساختار اجتماعى و فرهنگى آن شهر، چنین مى نویسند:
ورود میرزا به دیار عسكریین علیهماالسلام ، به آن حیات علمى و فرهنگى بخشید و روح تازه اى در كالبد این شهر غریب و مظلوم دمید. قبل از آن ، سامرّا در انحصار اهل سنت بود. میدانى بود براى رقابت عشایر و تعصبات قبایل . شیعه و زوّار امامان امنیت نداشتند و جوار حضرت امام هادى و امام حسن عسكرى علیهماالسلام با فرهنگ شیعى و علوم آن بیگانه بود. آمدن میرزا سبب شد كه این شهر از الطاف الهى بهره مند شود و جویبارى عظیم ، از نهر جارى حوزه و میراث عظیم آن ، در این شهر جریان یابد. طلاب گروه گروه از اقطار عالم اسلام براى كسب دانش به سرزمین مقدس ‍ عسكریین علیهماالسلام سرازیر شدند. محافل علمى و مدارس آیات در آن بر پا شد تا جایى كه به گفته مرحوم حرزالدین :
«هجرت به سامرّا در ایام میرزا، در عرض هجرت به نجف معمول شد و تدریس دروس مقدمات و علوم عالى ، علاوه بر درس میرزا، فراوان شد».
به تعبیر تذكره نویس و مورخ بزرگ شیعى ، مرحوم سید محسن امین :
« در ایام میرزا مركز علمى به سامرّا انتقال یافت ، در نتیجه ، سامرّا به پرورش گاه بزرگان علم و ادب و حدیث و فلسفه تبدیل شد، سامرّا به مركزى علمى و فرهنگى تبدیل شد كه نوابغ بزرگ و بزرگان دانش ‍ را تربیت كرده و نوابغ و استوانه هاى دین از آن فارغ التحصیل شدند ».

[h=2]نظام آموزشى در حوزه سامرّا[/h] حوزه سامرّا كه نقطه عطفى در تاریخ حوزه هاى علمى تشیع شمرده مى شود، در سایه مدیریت صحیح میرزاى بزرگ شیرازى و به دست یاران مخلص و مصمّمش چون بزرگ محدث قرن اخیر میرزا حسین نورى در اندك زمانى چنان پیشرفت كرد كه توانست تحولات شگرفى را در تاریخ تشیع باعث شود، حتى حوزه هزار ساله نجف اشرف را نیز تحت شعاع قرار دهد و نیروهاى مستعد را گروه گروه وادار به مهاجرت از نجف به سامرّا كند.
در خصوص «نظام آموزشى مكتب سامرّا» تنها به فهرست آن اشاره مى كنیم :
- نظم و آرامش (بر محیط تحصیلى سامرّا نظمى خاص حاكم بود، آرامش تحصیلى براى همه كسانى كه طالب تحصیل بودند فراهم بود، هیچ كس مانع آرامش و آسایش دیگرى نبود، در حسینیه مرحوم میرزا، سه سرداب آماده بود؛ یكى براى كسانى كه خواستار استراحت و تجدید قوا بودند، دیگرى براى اهل مطالعه و سومى براى صحبت و مذاكره و هیچ یك نسبت به دیگرى تعدّى نمى كرد).
- مهربانى به شاگردان و انصاف در بحث .

حوزه سامرّا كه نقطه عطفى در تاریخ حوزه هاى علمى تشیع شمرده مى شود، در سایه مدیریت صحیح میرزاى بزرگ شیرازى و به دست یاران مخلص و مصمّمش چون بزرگ محدث قرن اخیر میرزا حسین نورى در اندك زمانى چنان پیشرفت كرد كه توانست تحولات شگرفى را در تاریخ تشیع باعث شود، حتى حوزه هزار ساله نجف اشرف را نیز تحت شعاع قرار دهد و نیروهاى مستعد را گروه گروه وادار به مهاجرت از نجف به سامرّا كند

- استادپرورى و رشد شاگردان .
- تشویق به تقریر و پژوهش .
- آزاداندیشى و استعدادپرورى (توجه به نظر شاگردان و ایجاد فضاى باز براى تبادل افكار).
- طرح مباحث اساسى و پرهیز از تطویل هاى بى ثمر.
- ترویج علوم دیگر و پرهیز از فقه و اصول زدگى صرف .(در حوزه سامرّا تنها فقه و اصول نبود كه تدریس مى شد بلكه به علوم دیگرى چون تفسیر، كلام و عقاید، حدیث شناسى ، تاریخ و توجه به ادعیه و روایت و... به جدّ مطرح بود.)

[h=2]فتواى تاریخی[/h] ناصرالدین شاه قاجار در سال 1306 ق براى سومین بار رهسپار اروپا گشت تا هر چه بیشتر و بهتر مشغول عیش و نوش هاى شاهانه گردد و در همین سفر تفریحى بود كه امتیاز انحصار خرید و فروش توتون و تنباكوى ایران و صدور آن به خارج را براى مدت 50 سال به شركت انگلیسى رژى داد، این قرارداد ننگین استعمارى چنان خفت بار بود كه مردم بویژه علماى آگاه و بیدار كشور را به قیام واداشت و چنان بود كه یكى پس از دیگرى به هر طریقى كه ممكن بود حوزه سامرّا را كه آن روز خانه امید و پناهگاه مسلمانان بود، به یارى طلبیدند، تا این كه «میرزاى بزرگ»، مرجع کبیر و زعیم حوزه سامرّا، پس از مكاتبات و رفت و آمدهاى بسیار با ناصرالدین شاه، در نهایت فتواى تاریخی خود را در تحریم تنباكو صادر كرد و با این كار خداپسندانه ، تمام رشته هاى استعمارگران و خودفروختگان را پنبه كرد...
یادش گرامی و راهش پُر رهرو باد.

[h=1]امام عسكری علیه السلام، زمینه ساز رخدادی عظیم[/h]
امام حسن عسکرى علیه السلام می دانست كه اراده الهى براى ایجاد دولت ‏«الله‏» بر روى زمین، بر این تعلق گرفته است كه فرزندش مهدى علیه السلام غیبت كند و هموار كردن راه غیبت بر عهده اوست. محیط امام علیه السلام كه محیطى فاسد و منحرف بود و سطح فکری و روحى آن پائین‏ آمده بود، نمى‏توانست تا ژرفاى این ایمان، بالائى گیرد و به بلنداى این تفكر دست ‏یابد. بخصوص كه غیبت امام رویدادى بود كه در تاریخ امت، مانندى نداشت.
اگرچه بشارت پیشینیان، به آمدن مهدى علیه السلام و روایات متواتر و صحیح از حضرت نبى‏اكرم صلی الله علیه و آله که مؤلفان کتب صحاح همچون بخارى و مسلم نیز آن را روایت كرده‏اند، اثرى عمیق در رسوخ فكر «انتظار مهدى علیه السلام» در نفوس مسلمانان داشت اما آن تصریحات، نمی توانست دشواری این مسئولیت سنگین امام عسكرى علیه السلام را کاملا برطرف سازد که ایشان بعنوان پدر مهدى علیه السلام، مردم را قانع سازد كه زمان ‏غیبت فرا رسیده است و تنفیذ آن امر در شخص فرزندش امام مهدى علیه السلام صورت‏ گرفته است. این معنى بالنسبة به فردى عادى ،امرى دشوار بود، چه،امكان‏داشت آن فرد، ناگهان ایمانش متزلزل گردد.
درباره غیبت، در منطق ایمان فرد عادى تفاوت زیادى‏ وجود دارد. فرد نمى‏تواند اثر آن را در زندگانى و بین ایمان به غیبت و اعتقاد به تنفیذ آن در زمان معاصر، حس كند. بررسى و ملاحظه آن معنى در فرضیه ‏توضیحى زیر وجود دارد.
اگر شخصى كه در صدق گفتارش تردید نداریم به ما خبر دهد كه به زودى ‏رستاخیز بر پا میشود، یا به زودى اجل ما فرا مى‏رسد، چنین خبرى به ایمان مابه او صدمه مى‏زند و در آن خدشه وارد میكند. زیرا ایمان به قبول وقوع‏ چنین امرى به نیروى مضاعف ایمان و اراده نیاز دارد و باید همه قدرت ایمانى و روحى خود را بسیج كنیم تا بدینوسیله به این امر غیبى مؤمن شویم.

آن حضرت می بایست بعنوان پدر مهدى علیه السلام، مردم را قانع سازد كه زمان ‏غیبت فرا رسیده است و تنفیذ آن امر در شخص فرزندش امام مهدى علیه السلام صورت‏ گرفته است. این معنى بالنسبة به فردى عادى ،امرى دشوار بود، چه،امكان‏داشت آن فرد، ناگهان ایمانش متزلزل گردد

این حقیقت‏روانى و مشكلات آن، امام حسن عسکرى علیه السلام را به این راه كشانید كه همه كوشش خود را بذل ‏فرماید تا صدمه كمترى به افكار مردم وارد شود و اذهان مردم را بدون رد و انكار، براى استقبال از آن آماده سازد و یاران و پایگاههاى خود را به ملزم بودن‏ به آن دعوت كند. بخصوص نسلى آگاه بپروراند كه هسته اصلى براى تربیت‏ نسلهائى كه با فعالیت‏خود تاریخ دو غیبت صغرى و كبرى را پایه گذارى كردند، تشكیل دهند.
باید آن شرایط و اوضاع دشوارى را كه امام و اصحابش از طرف دولت ‏تحمل كردند و ضرورت عمل و تبلیغ اندیشه انقلابى مهدى علیه السلام را كه در منطق ‏حكام براى هستى شان امرى خطرناك بود، بر این بیفزائیم.
از اینجا با كمال وضوح، دقت برنامه ریزى را كه بر عهده امام عسکری علیه السلام نهاده شده بود و دشوارى موضع او را كه دعوت و تبلیغ براى فرزندش مهدى علیه السلام بود،احساس میكنیم.

[h=2]بیانیه‏ هاى زمینه ساز[/h] فعالیت امام عسكرى علیه السلام و برنامه ریزى او در تحقق بخشیدن هدف مزبوربه دو كار مقدماتى نیاز داشت:
1) مخفى كردن مهدى(عج)از چشم مردم و نشان دادن وى فقط به ‏بعضى از خواص.
2) آنكه به هر ترتیب، فكر غیبت را در اذهان و افكار رسوخ دهد و به‏ مردم بفهماند كه این مسئولیت اسلامى را باید تحمل كنند و مردم را به این اندیشه‏ و پیامدهای آن عادت دهند.
در این باب مشاهده میكنیم كه اعلامیه‏ ها و بیانیه‏ هاى امام عسكرى علیه السلام در واقع بدنبال همان احادیث و نصوصى بود كه از ناحیه پیامبر اكرم و ائمه‏ علیهم السلام پس از ایشان پی در پی در این معنى صادر شده بود.


اعلامیه هاى امام عسكرى علیه السلام سه شكل داشت:
الف- بیانیه‏هاى كلى و عمومى درباره صفات مهدى علیه السلام پس از ظهور و قیامش در دولت جهانى خود: چنانكه در پاسخ به ‏پرسش یكى از یاران خود راجع به قیام مهدى(عج)چنین فرمود:«وقتى قیام كند،در میان مردم با علم خود داورى خواهد كرد مانند داورى داوود كه از بینّه و دلیل پرسشى نمى‏كرد»(1)
ب- توجیه نقد سیاسى در مورد اوضاع موجود، و مقرون كردن آن‏ به اندیشه وجود مهدى علیه السلام و ضرورت ایجاد دگرگونیها از سوى او: و از این‏قبیل است: «وقتى قائم خروج كند به ویران كردن منابر و جایگاههاى خصوصى‏در مساجد فرمان خواهد داد. این جایگاهها به منظور امنیت و محافظت‏ خلیفه ‏از تعدى،و براى افزودن هیبت او در دل دیگران بنا شده است» (2)
ج- اعلامیه‏هاى كلى براى اصحابش كه در آن، ابعاد اندیشه ‏غیبت براى آنان و ضرورت آمادگى و عمل به آن از ناحیه روانى و اجتماعى‏ توضیح داده شده بود، تا غیبت امام علیه السلام و جدائى او را از آنان بپذیرند.
از جمله، امام علیه السلام به ابن بابویه نامه‏اى نوشت و در آن فرمود: «بر تو باد بردبارى و انتظار گشایش. پیامبر فرمود: برتر عمل امت من انتظار فرج است و شیعه ما پیوسته در اندوه است تا فرزندم ظهور كند.
پیامبر مژده داده است كه او زمین را از قسط و عدل پر میسازد،آن سان‏كه از جور و ستم آكنده شده است. اى شیخِ من، شكیبا باش. اى ابو الحسن ‏على، همه شیعیان مرا به شكیبائى فرمان ده كه زمین از آن خدا است و آن را بهر كس از بندگانش كه بخواهد به ارث وا میگذارد و پایان فرخنده، برای پرهیزكاران است.(3)

این روش، بگونه‏اى ساده در دوره امام هادى علیه السلام آغاز شد كه ‏ایشان بواسطه جور و ظلم حكام، از انظار پنهان شد و از راه توقعیات و نامه‏ ها براى پیروان خود پیام مى‏فرستاد و با آنان تماس میگرفت تا شیعیان، به تدریج به این معنى عادت كنند و این روش با فهم و درك مردم بیشتر سازش‏ داشت

[h=2]فرهنگ سازی مکاتبه با امام غائب[/h] امام عسگرى علیه السلام موضعى دیگر نیز برگزید كه وقتى فرزندش از چشم‏مردم دور شود،وضع را براى قبول غیبت آماده كرده باشد. در آنوقت فقط به خواص اصحاب نمودار مى‏گردید و وظیفه تبلیغ تعلیمات و فرمانهاى خود را بواسطه چند تن از خاصان خود اجرا میكرد و این امر را با مكاتبه و توقیع‏ عمل مى‏فرمود و به این ترتیب،براى آنچه كه فرزندش، مهدى علیه السلام در غیبت ‏صغراى خود بایستى، عمل میكرد، ایجاد آمادگى مى‏نمود حال آنكه بایستى‏ از مردم پنهان مى‏ماند و بوسیله تعلیمات خود با آنان رابطه برقرار مى‏كرد.
اگر این مساله بدون مقدمه و آمادگى قبلى برقرار مى‏ماند، براى مردم ‏امرى حیرت بخش و غافلگیركننده بود. از اینجا بود كه ‏امام عسكرى علیه السلام این اسلوب را عمل كرد و آن، برنامه‏اى ویژه براى آماده ‏كردن ذهنیات امت و آگاه شدنشان بود تا آن روش را بپذیرند و بدون حیرت ‏و همراه داشتن عواقب ناخوشایند، آن را حفظ كنند.
این روش، بگونه‏اى ساده در دوره امام هادى علیه السلام آغاز شد كه ‏ایشان بواسطه جور و ظلم حكام، از انظار پنهان شد و از راه توقعیات و نامه‏ ها براى پیروان خود پیام مى‏فرستاد و با آنان تماس میگرفت تا شیعیان، به تدریج به این معنى عادت كنند و این روش با فهم و درك مردم بیشتر سازش‏ داشت.(4)

[h=2]تشکیل شبکه وکالتی[/h] همچنین روش وكالتى و وساطتى كه امام عسكرى علیه السلام باپایگاههاى مردمى خود برگزید، روشى دیگر از روشهایى بود كه براى آن، مساله غیبت آماده شده بود.
شیعیان وقتى اموالى را از حقوق شرعى كه بر آنان واجب بود، براى‏امام علیه السلام مى‏بردند ابتدا به ‏«عثمان بن سعید عمرى السمان‏» وارد می شدند و او براى سرپوش گذاشتن بر فعالیتهاى امام علیه السلام و براى مصلحت او، تجارت‏روغن می كرد. پولهائى را كه تحویل می گرفت در خیكهاى روغن میگذاشت ‏و دور از چشم حكام، براى امام علیه السلام مى‏فرستاد. زیرا اگر از قضیه مطلع ‏می شدند همه آنرا مصادره می كردند.(5)
بنابراین پنهان شدن و ابلاغ كردن مطالب بوسیله نواب، در غیبت صغراى امام (عج) از زمان امام حسن عسكرى علیه السلام معمول شد و مردم به آن خو گرفتند.

پی نوشت:
1) ارشاد، ص 323.
2) مناقب، ج 3 ، ص 536.
3) همان، ص 527.
4) اثبات الوصیة ص 262؛ ارشاد ص 323؛ كشف الغمة ج 3 ص207.
5) الغیبة شیخ طوسى، صص 215-219.

[h=1]اراده ما از اراده خداست[/h]
عدّه اى از اهالى كوفه براى تحقیق و بررسى پیرامون مسئله امام و حجّت خداوند متعال ، شخصى را به نام كامل - فرزند ابراهیم مدنى - به شهر سامراء فرستادند.
كامل گوید: هنگام حركت با خود گفتم : كسى نمى تواند وارد بهشت شود، مگر آن كه همانند من معرفت و لیاقت داشته باشد و به سمت سامراء حركت نمودم .
موقعى كه به سامراء رسیدم و به منزل سرورم حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى علیه السلام وارد شدم ، حضرت را دیدم كه لباسى سفید و نرم و لطیف پوشیده است ، در ذهن خود گفتم : حضرت این نوع لباس لطیف را مى پوشد؛ لیكن به ماها دستور مى دهد تا لباسى همانند فقیران و تهى دستان بپوشیم .
در همین افكار بودم ، بدون آن كه مطلبى را ظاهر سازم و یا سخنى بگویم ، كه ناگهان امام علیه السلام نگاهى بر من انداخت و تبسّمى نمود؛ و پس از آن آستین خود را بالا زد و اظهار داشت : اى كامل ! نگاه كن .
هنگامى كه نگاه كردم ، متوجّه شدم كه حضرت زیر لباس هایش ، لباسى زِبر و خشن پوشیده است .
سپس فرمود: این نوع لباسى را كه در ظاهر مى بینى ، براى حفظ موقعیّت اجتماعى شماها است و آن دیگرى را كه در زیر لباس هایم مى بینى ، براى خود پوشیده ام .
كامل گوید: نسبت به افكار غلطى كه برایم پیش آمده بود، بسیار شرمنده و سرافكنده شدم و سر جاى خود نشستم .
پس از گذشت لحظه اى ، ناگهان متوجّه شدم كه نسیمى به وزیدن گرفت و با وزش باد، پرده اى كه جلوى درب خروجى آویزان كرده بودند كنار رفت ؛ و در همین بین ، چشمم بر كودكى رشید افتاد كه همانند ماه ، روشن و نورانى بود.
آن گاه كودك مرا صدا نمود: اى كامل بن ابراهیم !

اى كامل ! آن ها دروغ مى گویند، قلب هاى ما اهل بیت - عصمت و طهارت - جایگاه اراده و مشیّت الهى است و ما چیزى بدون اراده و بدون مشیّت خداوند متعال نمى دانیم ، پس ‍ چنانچه او اراده نماید، ما نیز اراده مى كنیم

من با شنیدن این سخن تعجّب كرده و بر خود لرزیدم و گفتم : بله ، بله ، اى سرورم ! چه مى فرمائى !؟
فرمود: آمده اى تا درباره حجّت خدا تحقیق كنى ! و این كه مى خواهى بدانى آیا كسانى امثال تو وارد بهشت مى شوند؟
اظهار داشتم : بلى ، قسم به خدا! به همین منظور آمده ام .
بعد از آن فرمود: و نیز آمده اى تا درباره طایفه مفوّضه و عقائدشان تحقیق و بررسى نمائى ؟
سپس در ادامه فرمایش خود افزود: اى كامل ! آن ها دروغ مى گویند، قلب هاى ما اهل بیت - عصمت و طهارت - جایگاه اراده و مشیّت الهى است و ما چیزى بدون اراده و بدون مشیّت خداوند متعال نمى دانیم ، پس ‍ چنانچه او اراده نماید، ما نیز اراده مى كنیم .
پس از آن پرده به حالت اوّل خود بازگشت و دیگر آن مولود عزیز - مهدى موعود علیه السلام را ندیدم .
بعد از این جریان ، حضرت ابومحمّد، امام عسكرى علیه السلام نیز تبسّمى نمود و اظهار داشت : اى كامل ! دیگر منتظر چه هستى ؟
آیا درباره حجّت خداوند به نتیجه نرسیدى ؟!
آن كودكى را كه مشاهده نمودى ، مهدى و حجّت خدا بعد از من مى باشد و آنچه را كه تو در فكر و ذهن خود گذرانده بودى ، برایت بازگو كرد؛ و نیز پاسخ مطالب تو را داد.
پس از جاى خود برخاستم و با خوشحالى و سرور از این كه توانستم به مقصود خود دست یابم از محضر مقدّس و مبارك حضرت خداحافظى كرده و بیرون آمدم .

[h=1]چاك زدن گریبان[/h]
مرحوم شیخ طوسى ، ابن شهرآشوب ، سیّد هاشم بحرانى و بعضى دیگر از بزرگان ، به نقل از فضل بن حارث حكایت می نمایند:
در آن روزى كه حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام به شهادت رسیده بود و تصمیم گرفته بودند كه حضرت را تشییع و تدفین نمایند، من نیز در شهر سامراء حضور داشتم .
پس با خود گفتم كه من هم در این فیض عظیم - یعنى ؛ تشییع جنازه امام هادى علیه السلام - مشاركت نمایم .
لذا همچون دیگر افراد - كه از اقشار مختلف حضور یافته و - منتظر مراسم تشییع بودند، من نیز در كنارى ایستاده و منتظر خروج جنازه مطهّر و مقدّس ‍ آن حضرت شدم .
ناگهان متوجّه گشتم كه فرزندش حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى علیه السلام با پاى پیاده از منزل خارج گردید، در حالى كه یقه پیراهن خود را چاك زده بود.
پس ضمن آن كه جذب دیدار عظمت و جلال امام عسكرى علیه السلام گشتم ؛ ولى از شمایل زیبا و رنگ چهره آن حضرت - كه گندم گون و نمكین بود - بسیار در تعجّب و حیرت قرار گرفته بودم ؛ و نیز دلم براى حضرت مى سوخت ، چون كه پدر از دست داده و بسیار خسته به نظر مى رسید!
بعد از تشییع جنازه ، به منزل بازگشتم و شبان گاه ، در عالَم خواب امام عسكرى علیه السلام را دیدم كه از افكار من اطّلاع یافته و به من خطاب كرد و فرمود: اى فضل ! رنگ چهره من ، كه تو را به تعجّب و حیرت وا داشت ، رنگى است كه خداوند متعال براى بندگانش بر مى گزیند و انتخاب آن در اختیار بنده نیست .
و این خود عبرت و نشانه اى است براى آگاهى افرادى كه داراى عقل و شعور باشند.

اى نادان ! تو از این گونه مسائل چه خبر دارى ؟! مگر نمى دانى كه حضرت موسى علیه السلام در فوت برادرش هارون یقه پیراهن خویش را چاك زد. و سپس افزود: همانا كه تو نخواهى مُرد مگر آن كه نسبت به دین اسلام كافر شوى و عقل خود را نیز از دست خواهى داد

و سپس حضرت در ادامه فرمایش خود افزود: ما - اهل بیت عصمت و طهارت - مانند دیگر افراد نیستیم ، كه از كار و تلاش خسته شویم ؛ و یا آن كه نسبت به مصائب و بلاهائى كه از طرف خداوند متعال مى رسد احساس ‍ ناراحتى و نارضایتى كنیم ؛ بلكه از درگاه ربوبى پروردگار درخواست مى نمائیم كه ثبات و صبر عطا فرماید.
و ما در چنین مواقعى در خلقت و آفرینش جهان و دیگر موجودات نفكّر و اندیشه مى نمائیم .
بعد از آن ، امام حسن عسكرى علیه السلام در همان عالَم خواب ، فرمود: اى فضل ! متوجّه باش كه سخن ما در خواب و بیدارى یكسان است و تفاوتى ندارد.
همچنین آورده اند:
هنگامى كه حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى علیه السلام در تشییع جنازه پدر بزرگوارش حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام ، یقه پیراهن خود را چاك زده بود.
لذا بعضى افراد تعجّب كرده و سخن به اعتراض گشودند، و برخى مانند شخصى به نام ابوالعون اءبرش اعتراض خود را در نامه اى توهین آمیز نوشت و براى امام عسكرى علیه السلام ارسال داشت .
حضرت در پاسخ به نامه اعتراض آمیز ابوالعون اءبرش ، مرقوم فرمود:
اى نادان ! تو از این گونه مسائل چه خبر دارى ؟!
مگر نمى دانى كه حضرت موسى علیه السلام در فوت برادرش هارون یقه پیراهن خویش را چاك زد.
و سپس افزود: همانا كه تو نخواهى مُرد مگر آن كه نسبت به دین اسلام كافر شوى و عقل خود را نیز از دست خواهى داد.
و طبق پیش گوئى حضرت ، اءبرش ، مدّتى قبل از مرگش كافر گشت و نیز دیوانه گردید، به طورى كه فرزندش ، از ملاقات پدرش با مردم جلوگیرى مى كرد؛ و در محلّى او را زندانى كرده بود.

[h=1]روشی جالب برای محاسبه ماه رمضان[/h]
مرحوم سیّد بن طاووس رضوان اللّه تعالى علیه ، به نقل یكى از اصحاب به نام ابوالهیثم ، محمّد بن ابراهیم حكایت می كند:
روز اوّل ماه رمضان ، پدرم خدمت امام حسن عسكرى علیه السلام شرفیاب شد و مردم در آن روز اختلاف داشتند كه آیا آخر ماه شعبان است یا آن كه اوّل ماه رمضان مى باشد؟!
موقعى كه پدرم بر آن حضرت وارد شد، فرمود: جزء كدام گروه هستى و در چه حالى مى باشى ؟
پدرم عرضه داشت : اى سرورم ! یاابن رسول اللّه ! من فداى شما گردم ، امروز را قصد روزه كرده ام .
امام علیه السلام فرمود: آیا مایل هستى كه یك قانون كلّى را برایت بگویم تا براى همیشه مفید باشد و نیز دیگر بعد از این ، نسبت به روزهاى اوّل ماه رمضان شكّ نكنى ؟
پدرم اظهار داشت : بلى ، بر من منّت گذار و مرا راهنمائى فرما.
حضرت فرمود: دقّت كن كه اوّل ماه محرّم چه روزى خواهد بود كه اگر آن را شناختى براى همیشه سودمند است و دیگر براى ماه رمضان مشكلى نخواهى داشت .
پدرم گفت : چگونه با شناختن اوّل محرّم ، دیگر مشكلى براى ماه رمضان نخواهد بود؟!
و سپس افزود: خواهشمندم چنانچه ممكن باشد، برایم توضیح بفرما، تا نسبت به آن آشنا بشوم ؟
امام علیه السلام فرمود: خوب دقّت كن ،
هنگامى كه روز اوّل ماه محرّم فرا مى رسد - كه با تشخیص صحیح آن را كه به دست آورده باشى -.
پس اگر اوّل محرّم ، روز یك شنبه باشد، عدد یك را نگه بدار.
و اگر دوشنبه باشد، عدد دو، نیز اگر سه شنبه بود عدد سه و براى چهارشنبه عدد چهار و براى پنج شنبه عدد پنج ، همچنین براى جمعه عدد شش و براى شنبه ، عدد هفت را در نظر بگیر.
بعد از آن ، حضرت افزود: سپس همان عدد مورد نظر را - كه مصادف با اوّلین روز محرّم شده است - با عدد ائمّه اطهار علیهم السلام - كه عدد دوازده مى باشد - جمع كن .
سپس از مجموع اعداد، هفت تا هفت تا، كم بكن و در نهایت ، دقّت داشته باش كه عدد باقیمانده چیست ؟
اگر عدد باقیمانده هفت باشد پس اول ماه رمضان شنبه خواهد بود و اگر شش باشد ماه رمضان جمعه است و اگر پنح باشد ماه رمضان پنج شنبه است و اگر چهار باشد ماه رمضان چهارشنبه خواهد بود؛ و به همین منوال تا آخر محاسبه را انجام بده ، كه انشاءاللّه موافق با واقع در خواهد آمد.


[/HR] منبع: إقبال الاعمال، ص 266؛ تفسیر برهان، ج 1، ص 189. (نقل از کتاب «چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکری علیه السلام»، عبدالله صالحی.)

[h=1]مُهر امامت بر ریگ ها[/h]
مرحوم شیخ طوسى ، راوندى ، ابن شهرآشوب و برخى دیگر از بزرگان رضوان اللّه علیهم به نقل از داود بن قاسم جعفرى معروف به ابوهاشم جعفرى حكایت می كنند:
روزى در محضر مبارك حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى علیه السلام نشسته بودم ، كه شخصى از اهالى یمن اجازه ورود خواست و حضرت اجازه ورود داد.
پس از لحظه اى ، مردى زیبااندام و بلند قد وارد شد و به امام علیه السلام سلام كرد و حضرت جواب او را داد و فرمود: بنشین .
سپس آن مرد كنار من آمد و نشست و من بدون آن كه با كسى سخن بگویم ، در ذهن خویش گذراندم و باخود گفتم : اى كاش مى دانستم كه این مرد كیست و از كجا آمده است ؟
پس ناگهان امام عسكرى علیه السلام مرا مخاطب قرار داد و فرمود: اى ابوهاشم ! این فرزند همان اَعرابیّه اى است كه به نام اُمّ غانم یمانیّه ، معروف مى باشد كه ریگ ها را نزد پدران من مى برد و ایشان ، بر آن ریگ ها مُهر امامت مى زدند.
بعد از آن ، حضرت به آن شخص یمنى رو كرد و فرمود: ریگ هائى را كه آورده اى ، بیاور.
پس آن مرد، مقدارى ریگ در آورد و خدمت امام علیه السلام نهاد؛ و حضرت با مُهر امامت خویش ، همچون پدران بزرگوارش بر آن ریگ ها مُهر امامت خود را زد.
ابوهاشم جعفرى در ادامه سخن خود گفت : مثل این كه هم اكنون من اثر و نوشته مهر امام عسكرى علیه السلام را بر آن ریگ دارم مى بینیم كه نوشته است : «الحسن بن علىّ».
بعد از آن ، به شخص یمنى خطاب كرده و گفتم : آیا تاكنون حضرت ابومحمّد علیه السلام را دیده اى ؟
در جواب اظهار داشت : خیر، به خدا سوگند! كه تاكنون همدیگر را ندیده ایم ، همانا مدّت زمانى است كه من شیفته دیدار و زیارت وجود مباركش مى باشم ، تا آن كه جوانى - كه تا به حال او را ندیده بودم - نزد من آمد و اظهار داشت : برخیز كه به آرزوى خویش رسیده اى ، و اكنون مى بینى كه در محضر مقدّس و مبارك ایشان حضور دارم .

حضرت به آن شخص یمنى رو كرد و فرمود: ریگ هائى را كه آورده اى ، بیاور. پس آن مرد، مقدارى ریگ در آورد و خدمت امام علیه السلام نهاد؛ و حضرت با مُهر امامت خویش ، همچون پدران بزرگوارش بر آن ریگ ها مُهر امامت خود را زد

ابوهاشم جعفرى در پایان افزود: سپس از جاى خود برخاست و به حضرت خطاب نمود و گفت : من شهادت مى دهم كه تو همچون امیرالمؤمنین علىّ و دیگر ائمّه اطهار صلوات اللّه علیهم ، بر حقّ بوده و مى باشید؛ همانا كه حكمت الهى و امامت ، در این زمان به تو منتهى گشته است ؛ چون شما ولىّ خدا هستى .
سپس ابوهاشم گفت : از اسمش سؤال كردم ؟ در پاسخ گفت : نام من مهجع بن صلت بن عقبة بن سمعان بن غانم بن اُمّ غانم مى باشد، فرزند همان زن یمانیّه اى كه به صاحب ریگ معروف است.
طبق آنچه كه از روایات استفاده مى شود، سه نفر از بانوان، چنین معجزه اى را از معصومین علیهم السلام نقل كرده اند:
- اُمّ النّدى ، حبابه دختر جعفر والبیّه اسدى ، كه از زمان حضرت رسول تا امام رضا صلوات اللّه علیهم زنده ماند.
- اُمّ سلیم ، كه فقطّ حضرت رسول و امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیهما، مهر نبوّت و امامت خود را بر ریگها زدند.
- اُمّ غانم ، كه در همین داستان مطرح شد.


[/HR] منبع: إعلام الورى طبرسى، ج 2، ص 138؛ الخرائج والجرائح، ج 1، ص 428، ح 7؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 441؛ الثّاقب فى المناقب، ص 561، ح 500؛ بحارالانوار، ج 50، ص 302، ح 78. (نقل از کتاب «چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکری علیه السلام»، عبدالله صالحی)

[h=1]آفتاب در شب[/h]
امام حسن عسكرى علیه السلام در عصر خلافت متوكل ، در زندانهاى مختلفى حبس گردید، آن بزگوار را مدتى به زندان شكنجه گرى خشن و پر تجربه و درنده خو، به اصطلاح به «نحریر» سپردند، او با بى رحمانه ترین روش ، به امام علیه السلام بر خورد مى كرد، و زندگى را بر آن حضرت ، تنگ و سخت گرفت .
همسر نحریر، كه به پاره اى از مقامات معنوى و عبادات و سجده هاى امام در زندان آگاه شده بود، به نحریر مى گفت: از خدا بترس ، تو نمى دانى كه چه شخصیت بلند مقامى را در زندان نگه داشته اى ، من ترس آن دارم كه بلاى سختى به تو برسد.
نحریر به جاى اینكه تحت تاءثیر گفتار همسرش قرار بگیرد، یك روز عصبانى شد و به همسرش گفت : سوگند به خدا، او (امام) را در باغ وحش ، جلو درندگان مى افكنم.
نحریر به اجازه مقامات بالا، همین كار را كرد، دستور داد آن حضرت را به درون باغ وحش بردند، و هیچگونه شك نداشت كه درندگان ، آن حضرت را مى خورند.
ولى پس از ساعتى ، نحریر و مأمورین زندان ، آن حضرت را دیدند كه نماز مى خواند، و درندگان در اطراف او حلقه زده و آرام و خاموش ایستاده اند، آنگاه دستور داد، تا آن حضرت را به خانه اش ببرند.(1)
همچنین در آن زمانى كه امام حسن عسكرى صلوات اللّه علیه در زندان معتصم عبّاسى قرار داشت ، ماءمورین زندان ، انواع و اقسام شكنجه هاى جسمى و روحى را براى حضرت اجرا مى كردند.
روزى عدّه اى از جاسوس ها و ماءمورین حكومتى ، وارد بر زندانبانِ امام حسن عسكرى علیه السلام شدند و گفتند: تا مى توانى بر او سخت گیرى كن و او را تحت فشارهاى گوناگون قرار بده .
زندانبان - كه شخصى به نام صالح بن وصیف بود - گفت : نمى دانم چگونه و با چه وسیله اى او را تحت شكنجه و فشار قرار بدهم !
همین دو سه روز قبل ، دو نفر از افراد فاسد و شرور را - جهت شكنجه و آزار او - به زندان فرستادم .
ولیكن هر دو نفرشان دگرگون شدند و اهل نماز و روزه و عبادت قرار گرفتند، آن هم با حالتى عجیب و حیرت انگیز، وقتى آن دو نفر را احضار كردم و به آن ها گفتم : شما دو نفر نتوانستید آن مرد را تحت فشار قرار دهید و او را منحرف كنید؟

حضرت به طور دائم روزه داشت و یكى از غلامانش هنگام افطار مقدارى غذا براى آن حضرت مى آورد، همین كه موقع افطار مى رسید و مى خواست غذا میل نماید، ما را در كنار خود دعوت مى نمود و همگى با آن حضرت افطار مى كردیم

گفتند: تو فكر مى كنى كه او یك مرد عادى است ؟ او به طور دائم روزه مى گیرد و نماز به جا مى آورد و تمام شب مشغول عبادت و مناجات مى باشد و حاضر نیست ، سخنى به جز ذكر خدا بگوید، هنگامى كه نزد او مى رفتیم تمام بدن ما به لرزه مى افتاد و حالات او، ما را نیز دگرگون كرد.
وقتى ممورین حكومت ، این مطالب را از زندانبانِ امام حسسن عسكرى علیه السلام شنیدند با سرافكندگى خاموش شدند و برگشتند.(2)
مرحوم قطب الدّین راوندى ، طبرى و برخى دیگر از بزرگان نیز به نقل از ابوهاشم جعفرى حكایت می كنند:
در آن دورانى كه من با عدّه اى دیگر از سادات در زندان معتصم عبّاسى به سر مى بردم ، حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى علیه السلام نیز با ما زندانى بود.
حضرت به طور دائم روزه داشت و یكى از غلامانش هنگام افطار مقدارى غذا براى آن حضرت مى آورد، همین كه موقع افطار مى رسید و مى خواست غذا میل نماید، ما را در كنار خود دعوت مى نمود و همگى با آن حضرت افطار مى كردیم .
روزى از روزها من روزه بودم و ضعف شدیدى مرا فرا گرفته بود، آن روز را من به تنهائى با مقدارى كَعك افطار كردم ؛ و قسم به خداوند سبحان ! كه كسى از این جریان من اطّلاعى نداشت ، سپس آمدم و در جمع افراد، كنار حضرت نشستم .
امام علیه السلام به یكى از افراد دستور داد: مقدارى غذا براى ابوهاشم بیاور تا میل كند، گر چه افطار كرده است .
پس من خنده ام گرفت ، فرمود: اى ابوهاشم ! چرا خنده مى كنى ؟
و سپس افزود: هر موقع در خود احساس ضعف كردى ، مقدارى گوشت تناول كن تا نیرو یابى و تقویت بشوى ، ضمناً توجّه داشته باش كه در كَعك هیچ قوّتى نیست .
بعد از آن به حضرت عرضه داشتم : همانا خدا و پیامبر و شما اهل بیت رسالت ، صادق و با حقیقت هستید.
شخصى ناشناس نیز در جمع ما زندانى بود و خود را منسوب به سادات علوى مى دانست .

حضرت فرمود: چنانچه بیگانه اى در جمع شما نمى بود، خبر مى دادم كه هر یك از شما چه زمانى آزاد خواهید شد. همین كه آن شخص ناشناس لحظه اى از جمع ما بیرون رفت ، امام علیه السلام فرمود: این مرد از شماها نیست ، مواظب سخنان و حركات خود باشید، او در لابلاى لباس هایش حركات و سخنان شما را مى نویسد و براى سلطان مى فرستد

ابوهاشم جعفرى در ادامه حكایت افزود: در آن روزى كه خداوند متعال مقدّر كرده بود كه امام عسكرى علیه السلام از زندان آزاد شود، ممورى آمد و به حضرت اظهار داشت : آیا میل دارى كه امروز نیز براى شما - همانند روزهاى قبل - افطارى بیاورم ؟
امام علیه السلام فرمود: مانعى نیست ، آن را بیاور، ولى فكر نمى كنم كه فرصت باشد، از آن بخورم .
پس ماءمور، مقدار غذائى را همانند قبل براى حضرت آورد؛ ولى نزدیك غروب در حالى كه حضرت روزه بود، آزاد شد و به ما فرمود: افطار مرا میل كنید، گوارایتان باد.(3)
ابوهاشم جعفرى همچنین نقل می كند:
در زمان حكومت متوكّل عبّاسى ، توسّط مأمورین حكومتى دست گیر و به همراه عدّه اى دیگر از شیعیان زندانى شدم .
پس از گذشت مدّتى حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى صلوات اللّه و سلامه علیه را نیز به همراه برادرش جعفر، محكوم و در زندان نزد ما آوردند.
چون امام حسن عسكرى علیه السلام را وارد زندان كردند، من حضرت را روى پلاس خود نشاندم و جعفر در نزدیكى حضرت ، نیز كنارى روى زمین نشست ، پس از گذشت لحظه اى جعفر فریاد كشید: واى از دست شیطان - منظورش یكى از كنیزانش بود -.
امام علیه السلام با تهدید او را ساكت گردانید و همه متوجّه شدند كه جعفر مَست كرده و دهانش بوى شراب مى دهد.
و در ضمن ، شخصى ناشناس نیز در جمع ما زندانى بود و خود را منسوب به سادات علوى مى دانست .
حضرت فرمود: چنانچه بیگانه اى در جمع شما نمى بود، خبر مى دادم كه هر یك از شما چه زمانى آزاد خواهید شد.
همین كه آن شخص ناشناس لحظه اى از جمع ما بیرون رفت ، امام علیه السلام فرمود: این مرد از شماها نیست ، مواظب سخنان و حركات خود باشید، او در لابلاى لباس هایش حركات و سخنان شما را مى نویسد و براى سلطان مى فرستد.
پس بعضى از افراد، سریع حركت كردند و لباس آن شخص را كه كنارى گذاشته بود، بررسى كردند و دیدند كه تمام مسائل و صحبت هاى آن ها را ثبت كرده و افزوده است : آن ها با حفر و سوراخ كردن دیوار زندان مى خواهند فرار كنند.
و صحّت پیش بینى و فرمایشات امام حسن عسكرى علیه السلام بر همگان ثابت شد.(4)

پی نوشت:
1) ارشاد المفید، 324 و 325 .
2) إعلام الورى، ج 2، ص 150؛ بحارالا نوار، ج 50، ص 308.
3) إحقاق الحقّ، ج 19، ص 624.
4) الخرایج و الجرایح، ج 2، ص 682.

[h=1]آخرین وضو[/h]
مرحوم شیخ طوسی و برخی دیگر از بزرگان ، به نقل از قول اسماعیل بن علی - معروف به ابوسهل نوبختی - بعد از بیان تاریخ میلاد حضرت مهدی موعود صلوات اللّه علیه و اشاره به نام مبارك و نیز اسم مادر آن حضرت ، حكایت كنند: در آن روزهائی كه امام حسن عسكری علیه السلام در بستر بیماری قرار گرفته بود - كه در همان مریضی هم به شهادت نائل آمد - به ملاقات و دیدار حضرت رفتم . پس از آن كه لحظه ای در كنار بستر آن امام مظلوم با حالت غم و اندوه نشستم و به جمال مبارك حضرتش می نگریستم . ناگاه دیدم حضرت ، خادم خود را(كه به نام عقید معروف و نیز سیاه چهره بود) صدا كرد و به او فرمود: ای عقید! مقداری آب - به همراه داروی مصطكی - بجوشان و بگذار سرد شود. همین كه آب ، جوشانیده و سرد شد، ظرف آب را خدمت امام حسن عسكری علیه السلام آورد تا بیاشامد. موقعی كه حضرت ظرف آب را با دست های مبارك خود گرفت ، لرزه و رعشه بر دست های حضرت عارض شد، به طوری كه ظرف آب بر دندان های حضرت می خورد و نمی توانست بیاشامد. آب را روی زمین نهاد و به خادم خویش فرمود: ای عقید! داخل آن اتاق برو، آن جا كودكی خردسالی را می بینی كه در حال سجده و عبادت می باشد، بگو نزد من بیاید. خادمِ حضرت گفت : چون داخل اتاقی كه امام علیه السلام اشاره نمود، رفتم كودكی را در حال سجده مشاهده كردم كه انگشت سبّابه خود را به سوی آسمان بلند نموده است ، بر او سلام كردم ، پس نماز و سجده خود را خلاصه و كوتاه نمود.

فرمود: ای فرزندم ! تو را بشارت باد، كه تو صاحب الزّمان و مهدی این امّت هستی ، تو حجّت و خلیفه خدا بر روی زمین می باشی ، تو وصی من و نیز خاتم ائمّه و اهل بیت عصمت و طهارت خواهی بود. و جدّت ، پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله تو را هم نام خود معرّفی نموده است

پس به محضر ایشان عرض كردم : مولایم فرمود نزد ایشان برویم ، در همین لحظه ، صقیل مادر آن فرزند عزیز آمد و دست كودك را گرفت و پیش پدرش ‍ برد. ابوسهل نوبختی گوید: هنگامی كه كودك - كه بسیار زیبا و همچون ماه نورانی بود - نزد پدر آمد، سلام كرد و همین كه چشم پدر به فرزند خود افتاد، گریست و به او فرمود: ای پسرم ! تو سیّد و بزرگ خانواده ما هستی ، من به سوی پروردگار خود رحلت می نمایم ، مقداری از آن آب مصطكی را با دست خود بر دهانم بگذار. چون مقداری از آن آب مصطكی را تناول نمود، فرمود: مرا كمك كنید تا نماز به جا آورم ، پس آن كودك حوله ای را كه در كنار پدر بود، روی دامان امام علیه السلام انداخت و سپس پدرش را وضوء داد. و چون حضرت ابومحمّد، امام عسكری علیه السلام نماز را با آن حال مریضی انجام داد، خطاب به فرزند خویش نمود و فرمود: ای فرزندم ! تو را بشارت باد، كه تو صاحب الزّمان و مهدی این امّت هستی ، تو حجّت و خلیفه خدا بر روی زمین می باشی ، تو وصی من و نیز خاتم ائمّه و اهل بیت عصمت و طهارت خواهی بود. و جدّت ، پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله تو را هم نام خود معرّفی نموده است . راوی در پایان سخن افزود: در همین لحظات حضرت امام حسن عسكری علیه السلام به وسیله آن سمّ و زهری كه توسّط معتصم به او خورانیده شده بود رحلت نمود و به شهادت رسید.


[/HR] منبع: الغیبة شیخ طوسى، ص 271؛ بحارالانوار، ج 52، ص ‍ 16. (نقل از کتاب «چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکری علیه السلام»، عبدالله صالحی).

[=times new roman]

یازده بار جهان گوشهء زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریهء باران کم نیست

سامرائی شده ام ، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست

قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست

زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست

بوسهء جام به لب های تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضهء دندان کم نیست

از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تاهمین لحظه که خون گریه ء باران کم نیست

در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست

سید حمیدرضا برقعی


[=times new roman]

[=Times New Roman]

[=Times New Roman]

شد عزای باب مظلومت بیا یابن الحسن

جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن الحسن

عسگری مسموم شد از زهر بیداد و ستم

کز غمش سوزد دل اهل ولا یا بن الحسن

در عزای عسگری آید زنای اهل دل

صد فغان همراه با شور ونوا یابن الحسن

آب شد شمع وجودش زاتش زهر ستم

خاک غم بر سر کنم زین ماجرا یابن الحسن

در جوانی رفت از دنیا امام عسگری

شد کویر دل از این غم شعله زا یابن الحسن

این مصیبت را زسوز سینه و با اشک وآه

تسلیت گوئیم امشب بر شما یابن الحسن

گاه از هجران جانسوز تو سوزم همچو شمع

گاه از فقدان آن نور هدی یابن الحسن

دست رد بر سینه ام امشب مزن زیرا که من

با محبان تو هستم آشنا یابن الحسن


سیره عسکری


لالم از توصیف این لذت ، چشیدن لازم است
خواندن یک " جامعه " دور قبور سامراء
_________________________________
سالروز پرپر شدن یازدهمین گل بوستان امامت و ولایت، تسلیت باد. . .

[h=1]امام عسکری علیه السلام، حلقه وصل دوران ظهور و عصر غیبت[/h]

[h=2]آگاهی بخشی به مردم، برای نجات از گمراهی ها و تفرقه ها و سوءباورها و ناامیدی های حاصله از غیبت حضرت مهدی علیه السلام، مسئولیتی بزرگ بود که بر دوش همه امامان معصوم علیهم السلام، بویژه حضرت امام حسن عسکری علیه السلام قرار داده شده بود و با قلم و بیان و سلوک ویژه ی آن بزرگواران به انجام رسید.[/h]
[h=2]چرا ماه به محاق رفت[/h]
بی تردید یکی از عواملی که باعث کنار گذاشته شدن نسبی امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام، و عدم حضور ظاهر و چشمگیر آن دو بزرگوار در صحنه اجتماع شده بود، بی لیاقتی مردم و بی توجهی آنان به ساحت مقدس امامان معصوم علیهم السلام بود که طی سالهای متمادی به تدریج رشد کرده و در آن دوران به اوج خود نزدیک شده بود.
دو عامل دیگر نیز در این میان دارای تأثیری غیرقابل انکار بودند، یکی ترس خلفای جور و درباریان آنان از قیام مردم به رهبری امام علیه السلام که سختگیریهای فراوان را بر ایشان تحمیل می کرد، و دیگری اراده حتمی خداوند بر نهان زیستی و غیبت طولانی دوازدهمین امام شیعیان، حضرت مهدی علیه السلام که اقتضا می کرد، نوعی مقدمه چینی و آماده سازی مردمی برای آن پیشاپیش صورت گیرد.
[h=2]چند استراتژی برای غیبت بزرگ آخرالزمانی[/h] با توجه به این عوامل است که می بینیم دوران زندگی و امامت دهمین و یازدهمین امام علیهماالسلام به عنوان حلقه وصلی بین دو دوران ظهور و غیبت، در هاله ای از پوشیدگی فرو رفته است. بویژه در زمان امام یازدهم بسیاری از ارتباطات بین امام و شیعیان، به وسیله نامه نگاری های متقابل برقرار می شده، دیدارهای زیادی در گذرگاه ها و در حین عبور امام حسن عسکری علیه السلام صورت می گرفته، پیامها و رهنمودهای حضرت بیشتر توسط وکیلان مخصوص و نائبان معین، به مردم انتقال می یافته و در برخی مراجعات مردم، بنا به مصالحی خواسته آنان به امر حضرت، به دست یکی از خادمان یا ملازمان آن بزرگوار به انجام می رسیده است. این جلوه ها، کیفیت برخورد با غیبت حضرت مهدی علیه السلام را روشن ساخته، قضاوت درباره چگونگی بهره بردن از امام غائب علیه السلام را آسان می کند.
امام عسکری علیه السلام می کوشید مردم را قانع سازد که زمان غیبت فرا رسیده و تنفیذ آن در شخص فرزندش امام مهدی علیه السلام صورت گرفته است. این امر درباره افکار افراد عادی دشوار می نمود لکن امام علیه السلام به هر ترتیب، فکر غیبت را در اذهان و افکار رسوخ می داد و به مردم می فهماند که این حقیقت را باید بپذیرند و دیگران را به این اندیشه آگاه سازند

امام عسکری علیه السلام می کوشید مردم را قانع سازد که زمان غیبت فرا رسیده و تنفیذ آن در شخص فرزندش امام مهدی علیه السلام صورت گرفته است. این امر درباره افکار افراد عادی دشوار می نمود لکن امام علیه السلام به هر ترتیب، فکر غیبت را در اذهان و افکار رسوخ می داد و به مردم می فهماند که این حقیقت را باید بپذیرند و دیگران را به این اندیشه آگاه سازند. در اینجا به برخی از نامه ها و فرمایشات امام عسکری علیه السلام در این باره اشاره می شود.
[h=2]هشدار اول) شکیبا باش و چشم انتظار فرج[/h] امام حسن عسکری علیه السلام در نامه ای که به "علی بن حسین بن بابویه قمی" نگاشته است می فرماید: «بر تو باد که شکیبا باشی و چشم انتظار فرج بمانی، که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: "برترین اعمال امت من انتظار فرج است." شیعیان ما همواره در اندوه بسر می برند تا زمانی که فرزندم ظهور نماید؛ آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله بشارت داد که: "زمین را از عدل و داد پر کند همچنانکه از ظلم و جور پر شده باشد." پس ای شیخ، ای ابوالحسن علی بن حسین! تمام شیعیان مرا به صبر فرمان ده که همانا خداوند زمین را به هر کس از بندگانش که بخواهد به ارث می رساند و سرانجام از آنِ تقواپیشگان است، سلام و رحمت و برکات خدا بر تو و بر همه شیعیان ما باد.» (مناقب آل ابی طالب: 4/426)
[h=2]هشدار دوم) غیبت خانماسوز[/h] شیخ صدوق از "احمد بن اسحق" روایت کرده است که گفت: به حضور حضرت امام عسکری علیه السلام شرفیاب شدم و می خواستم درباره امام پس از او سؤال کنم. حضرت پیش از آنکه سخنی بگویم فرمود: «ای احمد! خدای عزوجل از روزی که آدم را آفریده تاکنون، زمین را از حجت خالی نگذاشته و تا روز قیامت نیز خالی نخواهد گذاشت. بلکه همواره حجت خدا بر خلق او موجود است و خداوند به برکت او بلاها را از اهل زمین دور گرداند و به خاطر او باران را از آسمان فرو فرستد و برکتهای زمین را برویاند.» پس داخل خانه شد و با کودکی همچون ماه شب چهارده خارج شد و پس از معرفی او فرمود: «به خدا سوگند که غائب خواهد شد، غیبتی که در آن هیچ کس از هلاکت و گمراهی نجات نیابد؛ مگر کسی که بر اعتقاد به امامت او ثابت قدم بماند و خداوند او را بر دعای برای تعجیل فرج توفیق عنایت کند.» (حق الیقین: 316)
[h=2]هشدار سوم) سنتی از خضر و ذوالقرنین[/h] "احمد بن اسحق" می گوید: روزی دیگر به خدمت امام حسن عسکری علیه السلام رسیدم و گفتم: شنیدم که فرمودی در حضرت مهدی علیه السلام سنتی از خضر و ذوالقرنین هست. آن سنت چیست؟ فرمود: «طولانی شدن غیبت. به حقیقت پروردگار سوگند، غیبت او آنقدر طول خواهد کشید که اکثر معتقدین به امامت او از دین برگردند. و بر آیین حق کسی باقی نماند، جز آنکه خداوند در روز میثاق بر ولایت ما، از او پیمان گرفته و ایمان را در دل او جای داده و او را به روح ایمان تأیید کرده باشد.» (همان: 317)
[h=2]هشدار چهارم) اطاعت کنید و پراکنده نشوید[/h] در زمان امام یازدهم بسیاری از ارتباطات بین امام و شیعیان، به وسیله نامه نگاری های متقابل برقرار می شده، دیدارهای زیادی در گذرگاه ها و در حین عبور امام حسن عسکری علیه السلام صورت می گرفته، پیامها و رهنمودهای حضرت بیشتر توسط وکیلان مخصوص و نائبان معین، به مردم انتقال می یافته و در برخی مراجعات مردم، بنا به مصالحی خواسته آنان به امر حضرت، به دست یکی از خادمان یا ملازمان آن بزرگوار به انجام می رسیده است

شیخ صدوق در روایتی دیگر به نقل از "محمد بن معاویه" و "محمد بن ایوب" و "محمد بن عثمان عمروی" آورده است که می گویند: ما چهل نفر بودیم که در خانه امام حسن عسکری علیه السلام گرد آمده بودیم. آن حضرت فرزند خویش صاحب الأمر علیه السلام را به ما نشان داد و فرمود: «این است امام شما بعد از من و او خلیفه من بر شماست. پس، از او اطاعت کنید و بعد از من پراکنده نشوید که در دین خود هلاک خواهید شد. او غیبتی خواهد داشت و شما از این پس او را نخواهید دید.» ما از منزل آن حضرت خارج شدیم و پس از چند روز خبر شهادت آن بزرگوار را شنیدیم.» (همان)
از این چند روایت و نمونه های دیگر، می توان به سنگینی بار مسؤلیتی که در انتقال سیر تاریخ شیعی از مرحله ظهور به مرحله غیبت بر دوش امام حسن عسکری علیه السلام نهاده شده بود، پی برد.
[h=2]تلاش ناکام دشمن برای خاموش کردن نور خدا[/h] هراس و وحشت عباسیان از مهدی موعود علیه السلام که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نوید ظهورش را بارها داده و او را بزرگترین مصلح در تاریخ جامعه بشری معرفی کرده بود که طومار ظلم و ستم را در هم خواهد پیچید و عدالت اجتماعی را برقرار خواهد ساخت، روز به روز بالا می گرفت. آنان می خواستند با از میان برداشتن نسل پیامبر صلی الله علیه و آله مانع ظهور امام منتظر علیه السلام گردند، چنانکه امام حسن عسکری علیه السلام در نامه ای به همین مطلب اشاره کرده است:
«پنداشته اند با کشتن من، نسلم را قطع خواهند کرد، حال آن که خداوند خواسته آنان را تکذیب کرده است و سپاس خدای را که مرا از جهان نبرد تا آن که جانشین و امام بعد از من را نشانم داد. او در خلقت و اخلاق، شبیه ترین کس به پیامبر صلی الله علیه و آله است. خداوند او را در دوران غیبت حفظ می کند، سپس او را ظاهر می سازد تا زمین را پس از آن که پر از ظلم و ستم شده باشد، سرشار از عدالت و برابری کند.»
[h=2]ما و تنها راه چاره[/h] آنک شیعه آن دوران بود و امتحان بزرگ غیبت حجت خدا، همراه با ستم روزافزون عباسیان و فتنه های دین سوز و خانمان برانداز مخالفین ولایت. و اینک ما شیعه این دوران هستیم و امتحانی بزرگتر؛ امتحان غیبت امام زمان خود، همراه با ستم همه جانبه خیل مستکبران، و فتنه های عالمگیر همه مخالفان ولایت و اسلام و انسانیت. و گریزی نیست از مقاومت و انتظار و آماده کردن خود و جامعه برای حکومت جهانی امام زمان علیه السلام.


[/HR] منابع:
آخرین خورشید پیدا، واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران.
امام عسکری علیه السلام جلوه بدیع انسان کامل، عزیزالله حسینی.

[h=1]امام عسکری علیه السلام، و فرصت هایی که از دست نرفت[/h]
ائمه اطهار علیهم السلام سلسله های یک زنجیرند و هر یک در دوره خود به بهترین نحوی به مسئولیت های امامت پرداخته ‌اند. اگر به کوتاهی عمر پدر و پدربزرگ امام حسن عسکری علیه السلام فکر کنیم، روشن است که شهادت ایشان در سنین جوانی، احتمالی دور از ذهن نبود. آن امام همام به بهترین وجهی از این فرصت کوتاه استفاده نمودند تا تعلیمات مهمی را برای پیروان خویش بر جای بگذارند .
دوران امام حسن عسکری علیه السلام دارای ویژگی هایی بود که آن را هم برای خود و هم برای آینده اسلام نیازمند تمهیدات خاصی نموده بود. این امور و اقدامات به خوبی توسط امام عسکری علیه السلام شناسایی و انجام شد. در اینجا می‌خواهیم به نقشی که امام حسن عسکری علیه السلام در تربیت کردن مردم زمان خود و نیز پیروان خود در قرون بعدی برای شرایط غیبت ایفا نمودند، اشاره کنیم.
[h=2]دوران حسّاس پیشوای یازدهم[/h] جامعه اسلامی در آن دوران دچار مشکلات عدیده‌ای بود. عمر حکومت خلفا نیز بسیار کوتاه بود. ترکان که در آن زمان تازه به درون حکومت نفوذ کرده بودند، نقش زیادی در تصمیمات حاکم بازی می‌کردند؛ به گونه‌ای که گاه عملاً خلیفه‌ای را برکنار کرده و دیگری را بر سر کار می‌آوردند.
ولخرجی‌ها و عیاشی‌های دربار تأثیرات سوء فرهنگی و نیز هزینه‌های زیادی مالی بر جامعه اسلامی تحمیل می‌کرد. از سوی دیگر، جنبش ها و انقلاب ها و شورش های فراوانی به نیتهای گوناگون توسط افراد گوناگون در پهنه وسیع کشور اسلامی واقع می‌شد که دولت مرکزی توان مقابله با همه آنها را نداشت.
از لحاظ فکری نیز عقاید انحرافی گوناگونی در جامعه مطرح می‌شد و هر یک طرفدارانی پیدا می‌کرد که عبارتند از قدریه، مفوضه، مرجئه، واقفیه و... . از سال ها قبل نیز سیاست حکومت بر آن بود که کتابهای فلسفی و غیرفلسفی از زبان یونانی و سریانی به عربی ترجمه شده و تدریس شود. این امر بازار انحرافات فکری را داغتر می‌کرد.
[h=2][/h] [h=2]جامعه شیعه و مشکلات خاص خود[/h] به جز مشکلات عمومی فوق، جامعه شیعه با مسائل خاص خود نیز دست به گریبان بود. امام عسکری علیه السلام در پایتخت جدیدالتأسیس سامرا، آن هم در محله‌ای نظامی نشین، محصور بود. حتی مدتی هم زندانی بودند. خطر به حدی بود که حتی کسانی که در سامرا بودند نیز بایستی مراعات قضایای امنیتی را می‌کردند تا بتوانند امام را زیارت کنند. این دوری و حصر از یک طرف و ظهور فرقه‌های انحرافی از طرف دیگر باعث شده بود که شخص امام حسن عسکری علیه السلام در وضعیت غریبانه‌ای به سر برند و امواج زهرآگین شک درباره امامت ایشان به وجود بیاید. بغرنج بودن این اوضاع به حدی بود که از خود ایشان نقل شده است که: «هیچ یک از پدرانم مانند من دچار شکاکی مردم نشده‌اند.»(1)

شاید تا مدتی، حضرت عسکری علیه السلام امید انقلاب و تغییر شرایط را می‌دادند؛ اما در اواخر عمر خود در سال 260 ق، به شیعیان فرمودند که تا کنون شما را به انگشتر به دست راست کردن امر کرده بودیم؛ اما همینک انگشتر را به دست چپ کنید. از این رو می‌توان حدس زد که محل قرار دادن انگشتر رمزی میان امام و شیعیان بوده اما در حیات خود آن حضرت از میان برداشته شد

[h=2]غیبتی از سر ناچاری[/h] با اینکه اصل بر این است که اوصیای پیامبران به عنوان هادیان امت در کنار مردم باشند، ظلم حاکمان و سستی مردم باعث شد که حکمت الهی بر غیبت آخرین امام تعلق بگیرد تا بعد از مدتی نامعلوم که از آن به دوران غیبت نام می‌بریم، شرایط مساعد شود و امام بتواند خود را به مردم معرفی کند.
[h=2][/h] [h=2]عدو شود سبب خیر[/h] حصر ائمه طهار، حضرت هادی و حضرت عسکری علیهماالسلام این فرصت را به وجود آورد که شیعیان کم کم با محدودیت ملاقات با امام، خو بگیرند و کارهای خود را از طریق وکیلان امام انجام دهند. امر غیبت نیازمند یک آمادگی روانی بود که در دوران این دو امام بزرگوار به وقوع پیوست. امام عسکری علیه السلام در آن ایام پیغام های مکتوب را به طور سرّی به وکیلان می‌نوشتند. وکیلان نیز آن را شخصاً یا توسط واسطه‌های مشخص به مخاطبان نامه می‌فرستادند و به این صورت ارتباط دوطرفه مردم و امام عسکری علیه السلام حتی در مناطق دوردست برقرار می‌شد.(2)
[h=2]
برخی از اقدامات امام با توجه به شرایط زمان خود و آینده[/h] از جانب دیگر، جامعه اسلامی نیازمند آمادگی های دیگری نیز بود که امام عسکری علیه السلام در فرصت کوتاه امامت خویش به انجام آنها مبادرت نمودند:
1- اکرام عالمان درستکار:
امامان معصوم علیهم السلام همواره مردم را به تفقه و فهم دین دعوت می‌کردند و شاگردان کوشای خود را می‌ستودند. از امام عسکری علیه السلام نیز تمجیدهای فراوان و پرقیمتی درباره علمای درستکار شیعه و پاداش های الهی به آن علماء به ما رسیده است. مثلاً حضرت عسکری علیه السلام، عموم شیعیان را به یتیمانی تشبیه نموده‌اند که به امام خود دسترسی ندارند و علماء کفیلان این یتیمان هستند و گرفتاری های فکری آن شیعیان را برطرف می سازند.(3)
2- پرهیز از فقیهان نااهل؛ حتی اگر شیعه باشند:
با همه نیازی که مردم به فقیهان دارند، بایستی مراقب عالمان بدکردار باشند زیرا همه فقها شایستگی مراجعه مردم را ندارند. امام عسکری علیه السلام فرموده‌اند که حتی در میان فقهای شیعه نیز تعداد بسیار اندکی هستند که تقلید از آنان روا می‌باشد و آنان عبارتند از کسانی که بر نفس خودشان مسلط باشند و با هوای نفسشان مخالفت کنند و مطیع امر مولای خویش باشند... و ضرری که فقیهان نااهل بر ضعیفان شیعه وارد می‌کنند از ضرر یزید برای سپاه امام حسین علیه السلام بدتر است.(4)
3- توجه به بایسته‌های جامعه نوظهور شیعه:
جمعیت شیعیان در آن دوران به حدی رسیده بود که می‌توانستند هویت مستقلی داشته باشند و بعد از برطرف شدن فشارهای حکومت، نه به عنوان گروهی منزوی، بلکه به عنوان یکی از عناصر و بازوهای اسلامی مطرح باشند. آن حضرت شیعیان را به حفظ روابط سالم با اهل سنت تشویق نموده‌اند. ایشان از شیعیان خواسته‌اند که باعث سرافکندگی نباشند بلکه با خوشرفتاری و درستکاری و راستگویی خود مایه آبروی اهل بیت علیهم السلام باشند.(5)
4- معرفی حساب شده فرزند خود به شیعیان:
ولادت حضرت مهدی علیه السلام امری نبود که بتوان آن را علنی کرد زیرا به یقین باعث کشته شدن ایشان می‌گردید؛ اما بی‌خبر نگه داشتن شیعیان نیز روا نبود. امام عسکری علیه السلام با زیرکی خاصی خبر ولادت ایشان را به برخی از شیعیان رساندند و امکان ملاقات را برای عده‌‌ای خاص نیز فراهم کردند. به این روش هم حضرت مهدی علیه السلام به شیعیان معرفی شد و هم از خطرات دوری شد.(6)

با همه نیازی که مردم به فقیهان دارند، بایستی مراقب عالمان بدکردار باشند زیرا همه فقها شایستگی مراجعه مردم را ندارند. امام عسکری علیه السلام فرموده‌اند که حتی در میان فقهای شیعه نیز تعداد بسیار اندکی هستند که تقلید از آنان روا می‌باشد و آنان عبارتند از کسانی که بر نفس خودشان مسلط باشند و با هوای نفسشان مخالفت کنند و مطیع امر مولای خویش باشند... و ضرری که فقیهان نااهل بر ضعیفان شیعه وارد می‌کنند از ضرر یزید برای سپاه امام حسین علیه السلام بدتر است

5- اصلی که همواره به رعایت آن محتاجیم:
متوجه اوضاع زمانه بودن و دوری از تنش های بی‌فایده و رفتارهایی که جان شیعیان را بی‌جهت به خطر بیندازد، امری است که تحت عنوان تقیه مورد سفارش همه ائمه و نیز امام عسکری علیهم السلام بوده است.
6- قوت قلب امام به جامعه شیعه:
برای امامان معصوم بسیار ساده است که به اذن خدا دست به کرامت بزنند. ایشان قادرند که معجزات انبیاء سابق را تکرار کنند و برای اثبات حقانیت خود، کرامات دیگری نیز به مردم نشان دهند، با این حال جز در موارد ضرورت، از این قدرتشان استفاده نمی‌کردند و اصل زندگی و برخورد ایشان بر مبنای امور عادی بنا شده است.
با این حال شاید به ضرورت اینکه در آن ایام شک های زیادی درباره امامت مطرح شده بود، کرامات و عجایب فراوانی از امام عسکری علیه السلام سر زده است.(7)
7- رمزی میان امام و شیعیان:
شاید تا مدتی، حضرت عسکری علیه السلام امید انقلاب و تغییر شرایط را می‌دادند؛ اما در اواخر عمر خود در سال 260 ق، به شیعیان فرمودند که تا کنون شما را به انگشتر به دست راست کردن امر کرده بودیم؛ اما همینک انگشتر را به دست چپ کنید. از این رو می‌توان حدس زد که محل قرار دادن انگشتر رمزی میان امام و شیعیان بوده اما در حیات خود آن حضرت از میان برداشته شد.(8)
البته ظاهراً حدیث فوق به امور خاص زمان امام عسکری علیه السلام مربوط باشد و به هر حال از فقهای ما کسی به استحباب انگشتر به دست چپ کردن سخنی نفرموده است و مطابق سفارشهای عمومی، بهتر است انگشتر به دست راست کنیم.

پی نوشت:
1. امام در ضمن سخنان به یکی از اصحاب خود فرمودند: "هیچیک از پدرانم مانند من دچار شک این قوم درباره من نشدند؛ اگر این امر (امامت) امری بوده که اعتقاد و دیانت به آن موقتی بوده، شک می‌تواند معنا داشته باشد، ‌اما اگر امری بوده که تا زمان برپایی امور الهی -عزّ و جلّ- برپاست، پس دیگر معنای این شک چیست؟"؛ کمال الدین، ح1، ص222.
2. در کتابها و مقالات از این تشکیلات با نام سازمان وکالت نام برده می‌شود. آقای محمد رضا جباری کتاب خوبی تحت عنوان "سازمان وکالت" نگاشته است و در آن اسامی ، 21 نفر از وکیلان امام عسکری را در شهرهای مختلف نام می‌برد.
3. مرحوم آیت الله عطاردی در کتاب "مسند الامام العسکری علیه السلام" هجده نمونه از این احادیث را گردآوری کرده است. در یکی از این احادیث می خوانیم که " کفالت کننده یتیم آل محمد که از مولاهای خود جدا شده و به مرتبه جهل آویخته باشد و آن عالم او را از جهل خارج کند و آنچه را بر او مشتبه شده بود را واضح کند نسبت به کسی که یتیمی را از لحاظ غذایی تأمین می کند برتری دارد، مانند برتری خورشید بر ستارگان".(احتجاج، ج1، ص16) و در روایت دیگری از امام عسکری علیه السلام آمده است که "چنین عالمی در قیامت در حالی محشور می شود که بر سرش تاجی از نور است و همه اهالی محشر نورانیت آن را متوجه می شوند".(احتجاج، ج1، ص16)
4. تفسیر منسوب به امام عسکری علیه السلام، ص299.
5. شما را به تقوای الهی و ورع در دینتان سفارش می‌کنم و سختکوشی برای خدا و راستگویی و امانتداری برای خوبان و بدان، و طولانی کردن سجده‌ و خوشرفتاری با همسایه که حضرت محمد صلی الله علیه و آله برای این امور آمده‌اند. در بین مسلمانان نماز بخوانید و جنازه‌هایشان را تشییع کنید و مریضانشان را عیادت کنید و حقوقشان را رعایت کنید زیرا اگر یکی از شما در دینش مراقب باشد و در گفتارش راستگو و امانتدار باشد و با مردم خوش خلق باشد، مردم می‌گویند که این شخص شیعه است و این گفته مردم مرا خوشحال می‌کند...(تحف العقول، ص 487)
6. احمد بن اسحاق وکیل امام در شهر قم بود. امام عسکری علیه السلام به او گفتند: ای احمد بن اسحاق اگر در نزد خداوند متعال و ائمه اطهار علیهم السلام مقامی والا نداشتی فرزندم را به تو نشان نمی دادم.(بحار الانوار، ج52، ص 23)
7. به عنوان مثال، تکلم امام عسکری علیه السلام به زبانهای بیگانه و موارد متعددی از ذهن خوانی (196973) : ابوحمزه بصیر خدمتگزار آن حضرت تعجب کرده بود که آن حضرت چند بار با غلامان خود به زبان مادریشان یعنی ترکی و رومی و صقالبی صحبت می‌کند و با خود می‌گفتم که این شخص که در مدینه به دنیا آمده است و به جز پدرش با کسی ملاقات نکرده چگونه می‌تواند صحبت کند و در دل خود مشغول همین افکار بودم که امام عسکری علیه السلام به من رو کردند که :"خدای تبارک و تعالی حجتش را از میان سایر خلقش در همه امور برجسته ساخته است و به او زبانها و شناخت نسبتهای فامیلی و عمرها و اتفاقات را داده است و اگر چنین نبود که میان حجت خدا و سایر مردم تفاوتی نبود."
8. عبارت منقول از امام عسکری علیه السلام چنین است: "شما را در زمانی که بین تان بودیم امر کردیم که انگشتر به دست راست کنید اما اکنون به شما امر می‌کنیم که انگشتر به دست چپ کنید زیرا از شما غایب می‌شویم تا اینکه خدا امر ما و شما را ظاهر کند...". در آن مجلس حضار انگشترها را درآوردند و به دست چپ کردند و امام فرمودند که: این امر را به شیعه ما خبر دهید. (تحف العقول، ص488)

مسیر روضه ام امشب به سامرا افتاد
عزیز فاطمه در هجره بی صدا افتاد
غریب بود و کسی را نداشت، وقتی که
میانِ هجره ی تاریک خود ز پا افتاد
توان نداشت بگوید که آب می خواهم
خلاصه با لب خشکیده از نوا افتاد
تلاش کرد نیفتد زمین، ولیکن حیف
به روی خاکِ غریبانه، بارها افتاد
وضو گرفت و، به سختی سرش به مُهر رسید
و باز از شرر زهر، بی هوا افتاد
به زحمت از جگرش داد زد بیا مهدی
ببین که این پدرِ خسته بی عصا، افتاد
بلند شد که کمی رو به قبله بنشیند
نشست لحظه ای و، رو به کربلا افتاد
زمینِ هجره خنک بود و شیب هم که نداشت
کفن که داشت، چرا یاد بوریا افتاد؟
رضاباقریان

[h=1]قبله ی دل، حرم سامرا[/h]


[/HR] نام مبارک امام یازدهم، حسن و کنیه معروفشان، ابومحمد است و معروف ترین لقب آن حضرت، عسکری است؛ زیرا ایشان و امام هادی علیه السلام را در منطقه ای نظامی نگه می داشتند تا کاملاً زیر نظر باشند. چون نام آن محله «عسگر» بود، این دو امام به «عسکریین» شهرت یافتند. مادر امام عسکری علیه السلام را حدیثه، حدیث، سوسن و سلیل نامیده اند که از زنان پرهیزکار و پاک دامن زمان خویش بود. در فضیلت او همین بس که پس از شهادت امام عسکری علیه السلام، خانه اش پناهگاه شیعیان گردید. آن حضرت، در هشتم یا دهم ربیع الثانی سال 232 هـ. ق در مدینه به دنیا آمد و در 22 سالگی به امامت رسید. مدت امامت حضرت، شش سال بود.
[/HR]
[h=2]کنیه و القاب[/h] در کتاب ها از امام حسن عسکری علیه السلام بیشتر با کنیه «ابومحمّد» یاد شده و لقب های متعددی برای ایشان ذکر شده است. از القاب آن حضرت «عسکری» به سبب انتساب به محله «عسکر» و «زَکی» یعنی پاک و تزکیه شده را می توان نام برد.

[h=2]پاسخ به یک سوال مهم[/h] آیا امام عسكری ـ علیه السلام ـ برای تثبیت و روشن كردن امامت فرزندش در سنین كودكی اقدامی انجام داده است؟
آری، آن حضرت، در این راستا دست به اقداماتی زد كه اینك به نمونه هایی از آن ها اشاره می كنیم:
الف) تعلیمات و بیانات:
امام عسكری ـ علیه السلام ـ در مواقع مختلف و با بیان های مختلف در صدد رفع ابهام از امامت فرزند كودكشان برآمدند، خصوصاً این كه امامت آن حضرت در اختفا و غیبت بود:
1ـ موسی بن جعفر بن وهب بغدادی می گوید: از امام عسكری ـ علیه السلام ـ شنیدم كه فرمود: گویا شما را می بینم كه در حق جانشین بعد از من اختلاف خواهید كرد. آگاه باشید! هر كس به امامان بعد از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ اقرار كند ولی منكر فرزندم باشد همانند آن است كه به جمیع انبیا اقرار كرده ولی نبوت پیامبر اسلام رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ را انكار كرده باشد... {1}
2ـ احمد بن اسحاق می گوید: از امام عسكری ـ علیه السلام ـ شنیدم كه فرمود: «ستایش خداوندی را سزاست كه مرا از دنیا نبرد تا این كه جانشین بعد از خود را نشانم داد...»{2}

خداوند تبارك و تعالی هرگز زمین را از زمان خلقت حضرت آدم تا روز قیامت از حجت بر خلق خالی نگذاشته و نخواهد گذاشت. به توسط حجت است كه بلا را از اهل زمین دفع می كند، و به واسطه او است كه باران نازل كرده و بركات زمین را بیرون می آورد

3ـ در روز سوم از ولادت امام مهدی ـ علیه السلام ـ پدرش امام عسكری ـ علیه السلام ـ او را بر اصحاب خود عرضه كرد و فرمود: «این فرزند صاحب و امام شما بعد از من، و خلیفه من بر شماست. او قائمی است كه مردم در انتظار او به سر خواهند برد. هرگاه كه زمین پر از ستم و ظلم شود خروج كرده و آن را پر از داد و عدل خواهد نمود»{3}
ب) نشان دادن به خواص:
1ـ احمد بن اسحاق بن سعد اشعری می گوید: خدمت امام عسكری ـ علیه السلام ـ رسیدم تا از جانشین آن حضرت ـ علیه السلام ـ سۆال كنم. حضرت در ابتدا فرمود:
ای احمد بن اسحاق! خداوند تبارك و تعالی هرگز زمین را از زمان خلقت حضرت آدم تا روز قیامت از حجت بر خلق خالی نگذاشته و نخواهد گذاشت. به توسط حجت است كه بلا را از اهل زمین دفع می كند، و به واسطه او است كه باران نازل كرده و بركات زمین را بیرون می آورد.
آن گاه عرض كردم: ای فرزند رسول خدا! امام و خلیفه بعد از شما كیست؟

حضرت فوراً از جا بلند شده داخل اطاق شد و در حالی كه كودكی به مانند پاره ماه با حدود سه سال بر شانه خود داشت بر من وارد شد، و فرمود:
ای احمد بن اسحاق! اگر كرامت تو نزد خداوند عز وجلّ و نزد حجت های خداوند نبود، این فرزند را بر تو عرضه نمی كردم، او هم نام رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و هم كنیه اوست، او كسی است كه زمین را پر از قسط و عدل خواهد كرد، آن گونه كه پر از جور و ظلم شده باشد...»{4}
شیخ صدوق از ابی غانم خادم نقل می كند: خداوند به امام عسكری ـ علیه السلام ـ فرزندی عنایت فرمود و نام او را محمد گذاشت. در روز سوم از ولادتش او را به اصحابش عرضه داشت و فرمود: این صاحب و امام و خلیفه شما بعد از من است... {5}
3ـ معاویه بن حكیم و محمد بن ایوب بن نوح و محمد بن عثمان عمری ـ رضوان الله تعالی علیهl ـ می گویند: ما با چهل نفر در منزل امام عسكری ـ علیه السلام ـ بودیم كه آن حضرت فرزند خود را بر ما عرضه كرده و فرمود: این امام و خلیفه شما بعد از من است، او را اطاعت كرده و بعد از من در ادیان خود متفرق نشوید كه هلاك خواهید شد، بدانید كه بعد از این روز هرگز او را مشاهده نخواهید كرد... .{6}

در روز سوم از ولادت امام مهدی ـ علیه السلام ـ پدرش امام عسكری ـ علیه السلام ـ او را بر اصحاب خود عرضه كرد و فرمود: «این فرزند صاحب و امام شما بعد از من، و خلیفه من بر شماست. او قائمی است كه مردم در انتظار او به سر خواهند برد. هرگاه كه زمین پر از ستم و ظلم شود خروج كرده و آن را پر از داد و عدل خواهد نمود»

4ـ یعقوب بن منقوش می گوید: خدمت امام عسكری ـ علیه السلام ـ رسیدم در حالی كه كنار اتاقی كه بر درب آن پرده ای آویزان بود نشسته بودند. عرض كردم: ای آقای من! صاحب امر امامت ـ بعد از شما ـ كیست؟ فرمود: پرده را كنار بزن. كنار زدم، ناگهان كودكی با شمایلی خاص بر ما وارد شد و بر دامان امام عسكری ـ علیه السلام ـ نشست. حضرت فرمود: این فرزند صاحب و امام شما بعد از من است. آن گاه كودك بلند شد و حضرت به او فرمود: ای فرزندم داخل شو تا وقت معلوم. من به او نگاه می كردم تا آن كه وارد اتاق شد.{7}

[h=2]سامراء، همچنان مظلوم[/h] با گذشت بیش از یازده قرن از شهادت امام هادی علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام، مظلومیت این دو امام همچنان ادامه دارد. با وجود اینکه شیعیان از سراسر دنیا به زیارت عتبات عالیات می شتابند، ولی با اشک چشم و سوز دل رو به سامرا می کنند و از دور سلام می دهند؛ چرا که اشغالگران با ایجاد ناامنی در عراق، اطراف سامرا را پایگاه نظامی خویش قرار داده اند و آن را به منطقه نظامی تبدیل کرده اند.
در سایه این ناامنی ها بود که دشمنان انسانیت و اسلام، بارگاه پاک عسکریین علیه السلام را با بمب تخریب کردند و داغ سنگینی بر قلب سوخته عاشقان اهل بیت علیهم السلام گذاشتند. البته به کوری چشم دشمنان، ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت با کمک های خویش، گنبد و بارگاه زیباتر و بزرگ تری برای آن دو امام مظلوم خواهند ساخت.

پی نوشتها:
[1]. بحار الانوار، ج51، ص 160 ، ح6.
[2]. كمال الدین ص 408، بحار الانوار، ج51، ص 161، ح9.
[3]. كمال الدین، ص 431.
[4]. كمال الدین، ص 384 ـ 385، ح1.
[5]. همان، ص 431، ح8.
[6]. همان، ص 435، ح2.
[7]. كمال الدین ، ص 436 ـ 437، ح5.

[h=1]ابعاد هفتگانه فعالیت امام حسن عسکری علیه‌السلام

[/h]امام عسکری علیه‌السلام با وجود همه این فشارها و نظارت‌ها و مراقبت‌های بی‌وقفه حکومت عباسى، یک سلسله فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی و علمی در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضداسلامی انجام می‌داد که می‌توان آنها را بدین‌گونه خلاصه کرد:

1. کوشش‌های علمی در دفاع از آیین اسلام و رد اشکال ها و شبهه های مخالفان، و نیز تبیین اندیشه صحیح اسلامى؛
2. ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان مناطق مختلف از طریق تعیین نمایندگان و اعزام پیک‌ها و ارسال پیامها؛
3. فعالیت های سرّی سیاسى، با وجود تمام نظارت‌‌ها و مراقبت های حکومت عباسى؛
4. حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان، ‌به‌ویژه یاران خاص خود؛
5. تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه در برابر مشکلات؛
6. استفاده گسترده از آگاهی غیبی برای جلب منکران امامت و دل‌گرمی شیعیان؛
7. (و از همه مهمتر) آماده‌سازی شیعیان برای دوران غیبت فرزند خود، امام دوازدهم.

از آنجا که غائب شدن امام و رهبر، یک حادثه غیرطبیعی و نامأنوس است و باور کردن آن و نیز تحمل مشکلات ناشی از آن برای نوع مردم دشوار است، پیامبر اسلام و امامان پیشین، به‌تدریج مردم را با این موضوع آشنا می‌ساختند و افکار را برای پذیرش آن آماده می‌کردند.
این تلاش در عصر امام هادی و امام عسکری- علیهما‌السلام- که زمان غیبت نزدیک می‌شد، به صورت محسوس‌تری به چشم می‌خورد؛ چنان‌که در زندگی امام هادی -علیه‌السلام-، آن حضرت اقدامات خود را نوعاً توسط نمایندگان انجام می‌دادند و کمتر شخصاً با افراد تماس می‌گرفتند.
این معنا در زندگی امام حسن عسکری علیه‌السلام جلوه بیشتری یافت؛ زیرا امام از یک‌سو، با وجود تأکید بر تولد حضرت مهدی -عجل‌الله‌فرجه-،‌او را تنها به شیعیان خاص و بسیار نزدیک نشان می‌داد و از سوی دیگر تماس مستقیم با خود آن حضرت روز‌به‌روز محدودتر و کمتر می‌شد، تا آنجایی که حتی سخنان خود را با اصحاب از پشت پرده بیان می‌کردند و حتی در خود شهر سامرا نیز به مراجعات و مسائل شیعیان از طریق نامه یا توسط نمایندگان خویش پاسخ می‌دادند و بدین‌ترتیب آنان را برای تحمل اوضاع و شرایط و تکالیف عصر غیبت و ارتباط غیرمستقیم با امام آماده می‌ساختند. این همان روشی است که بعدها امام دوازدهم در زمان غیبت صغری در پیش گرفتند و شیعیان را به‌تدریج برای دوران غیبت کبری آماده ساختند.

[h=1]کتاب شناسی امام عسکری علیه‌السلام
[/h]
ضمن عرض تسلیت به مناسبت شهادت حضرت عسکری علیه السلام، از آنجا که امر «پژوهش» نیازمند «منابع» می‌باشد، در این نوشتار سعی شده کتابهای مربوط به زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام، فهرست وار، به پیشگاه خوانند و محقّقان گرامی تقدیم گردد.

1. آخرین خورشید پیدا؛ نگرش کوتاه بر زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام، واحد تحقیقات مسجد مقدّس جمکران، 1375، رقعی، 96 ص.
2. آشنایی با معصومین؛ معصوم سیزدهم امام حسن عسکری علیه السلام، مهدی آیت اللهی، تهران، جهان آرا، 1370، خشتی، 24 ص.
3. آفتاب در زندان، سعید آل رسول، تهران، بنیاد بعثت، 1375، رقعی، 36 ص.
4. امام حسن عسکری علیه السلام، کاظم ارفع، تهران، فیض کاشانی، 1379، رقعی، 48 ص.
5. امام حسن عسکری علیه السلام (امام یازدهم)، عباس قدیانی، تهران، فردا به، 1378، رقعی، 28 ص.
6. با خورشید سامرّا؛ تحلیلی از زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام، محمدجواد طبسی حائری، ترجمه عباس جلالی، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، 1379، وزیری، 344 ص.
7. برگزیدگان؛ حضرت امام حسن عسکری علیه السلام، عبداللّه طاهر خانی، تهران، بنیاد بعثت، 1373، رقعی، 131 ص.
8. تاریخ سامرّا، ذبیح اللّه محلاّتی، ج 3، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1388 ق، وزیری.
9. تحلیلی از زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام، باقرشریف قرشی، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام، 1371، وزیری، 357 ص.
10. ترجمه جلد دوازدهم بحارالانوار، زندگانی حضرت امام محمدتقی و امام علی النّقی و امام حسن عسکری علیهم السلام، محمدباقر مجلسی، ترجمه موسی خسروی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1379 ق، وزیری، 308 ص.
11. تحلیلی از زندگی و زمان امام عسکری علیه السلام، گروهی از نویسندگان، قم، مؤسّسه احیاء و نشر میراث اسلامی، 1357، 149 ص.
12. تفسیر فاتحة الکتاب، از امام حسن عسکری علیه السلام و پژوهشی پیرامون آن، عبدالحسین امینی، ترجمه قدرت اللّه حسینی شاهمرادی، تهران، حدیث، 1376، وزیری، 72 ص.
13. چهل حدیث سیره عسکریّین، امام علی النقی و امام حسن عسکری علیهماالسلام، سید حسین زینالی تیلی، قم، نشر معروف، 1378، جیبی، 80 ص.
14. چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکری علیه السلام، عبداللّه صالحی نجف آبادی، قم، مهدی یار، 1381، رقعی، 136 ص.

16. دعای عاشقان،
شیخ عباس قمی، به اهتمام حسین نورائی، تهران، هیراد بشارت، 1380، جیبی، 64 ص.17. داستان زندگی امام حسن عسکری علیه السلام، امیرمهدی مراد حاصل، تهران، کانون انتشارات پیام نور، 1378، رقعی، 32ص.
18. داستانهایی از امام هادی و امام حسن عسکری علیه السلام، قاسم میرخلف زاده، قم، مهدی یار، 1380، رقعی، 184 ص.
19. در آستانه غیبت؛ زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام، محمد دشتی و مهدی صادقی، تهران، فیض کاشانی، 1377، وزیری، 308 ص.
20. دیدار شیرین؛ گزیده ای از زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام، مسلم ناصری، تهران، پیام آزادی، 1381، رقعی، 96 ص.
21. راز بزرگ؛ مهدی رحیمی، تهران، بنیاد بعثت، 1375، خشتی، 24 ص.
22. زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام، منصور کریمیان، تهران، اشرفی، 1379، رقعی، 40 ص.
23. زندگانی حضرت امام حسن عسکری علیه السلام، گروهی از علمای لبنان، ترجمه حمید رضا کفّاش، تهران، عابد، 1379، رقعی، 64 ص.
24. زندگانی حضرت امام حسن عسکری علیه السلام رضا استادی، قم، دفتر نشر برگزیده، 1380، رقعی، 40 ص.
25. زندگی و سیمای امام حسن عسکری علیه السلام، محمدتقی مدرّسی، ترجمه محمد صادق شریعت، تهران، انصارالحسین علیه السلام، 1372، وزیری، 91 ص.
26. زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام، عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، قم، نسل جوان، 1356، رقعی، 140 ص.
27. زندگانی عسکریّین و تاریخچه سامرّا، ابوالقاسم سحاب، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1375 ق، 113 ص.
28. زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام، باقرشریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، قم، انتشارات جامعه مدرّسین، 1374، وزیری، 284 ص.
29. سخنان گهربار امام حسن عسکری علیه السلام، منصور کریمیان، تهران، اشرفی، 1380، جیبی، 28 ص.
30. ستارگان درخشان؛ سرگذشت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام، محمدجواد نجفی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1381، جیبی، 238 ص.
49. سیمای سامرّا؛ سینای سه موسی، محمد صحّتی سردرودی، تهران، 1374، 176 ص.
31. سرگذشت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام، محمدجواد نجفی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، جیبی، 236 ص.
32. شهر بی حصار؛ داستان زندگی امام حسن عسکری علیه السلام، رضا شیرازی، تهران، پیام آزادی، 1374، 119 ص.
33. غریب تنها؛ زندگی امام حسن عسکری علیه السلام، مهدی شمس الدّین، قم، نورنگار، 1377، پالتویی، 48 ص.
34. عجائب و معجزات شگفت انگیزی از امام حسن عسکری علیه السلام، قم، گل یاس، 1379، رقعی، 130 ص.
35. کرامات و مقامات عرفانی امام حسن عسکری علیه السلام، علی حسینی قمی، قم، نبوغ، 1381، رقعی، 72 ص.
36. مجلس عروسی حضرت امام حسن عسکری علیه السلام، عبدالحسین معین قمی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1369، رقعی، 98 ص.
37. نگاهی بر زندگی امام حسن عسکری علیه السلام، محمد محمدی اشتهاردی، تهران، نشر مطهّر، 1374، 144 ص.

[h=1]مشتی بر دهان فیلسوف

[/h]

آیا در میان شما مردی رشید وجود ندارد

یعقوب، پسر اسحاق کندی که از فلاسفه اسلام و عرب به شمار می‌رفت و در عراق اقامت داشت، کتابی تالیف نمود به نام «تناقض های قرآن»! او مدت های زیادی در منزل نشسته و گوشه نشینی اختیار کرده و خود را به نگارش آن کتاب مشغول ساخته بود. روزی یکی از شاگردان او به محضر امام عسکری علیه السلام شرفیاب شد. هنگامی که چشم حضرت به او افتاد، فرمود:
آیا در میان شما مردی رشید وجود ندارد که گفته های استادتان «یعقوب بن کندی» را پاسخ گوید؟
شاگرد عرض کرد: ما همگی از شاگردان او هستیم و نمی‌توانیم به اشتباه استاد اعتراض کنیم.
امام فرمود: اگر مطالبی به شما تلقین و تفهیم شود می‌توانید آن را برای استاد خود نقل کنید؟
شاگرد گفت: آری.
امام فرمود: از اینجا که برگشتی به حضور استاد برو و با او به گرمی و محبت رفتار نما و سعی کن با او انس و الفت پیدا کنی. هنگامی که کاملا انس و آشنایی به عمل آمد، به او بگو: مسئله‌ای برای من پیش آمده است که غیر از شما کسی شایستگی پاسخ آن را ندارد و آن مسئله این است که: آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خود معنایی غیر از آنچه شما حدس می‌زنید اراده کرده باشد؟
او در پاسخ خواهد گفت: بلی، ممکن است چنین منظوری داشته باشد. در این هنگام بگو: شما چه می‌دانید، شاید گوینده قرآن معانی دیگری غیر از آنچه شما حدس می‌زنید، اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معنای خود به کار برده‌اید؟ امام در اینجا اضافه کرد: او آدم با هوشی است، طرح این نکته کافی است که او را متوجه اشتباه خود کند.
شاگرد به حضور استاد رسید و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنکه زمینه برای طرح مطلب مساعد گردید. سپس سؤال امام را به این نحو مطرح ساخت:
آیا ممکن است گوینده‌ای سخنی بگوید و از آن مطلبی اراده کند که به ذهن خواننده نیاید؟ و به دیگر سخن: مقصود گوینده چیزی باشد مغایر با آنچه در ذهن مخاطب است؟
استاد با درک واقعیت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشی روشن کردند و آنچه را که به عقیده خود درباره «تناقض های قرآن» نوشته بود تماما سوزاند!

فیلسوف عراقی با کمال دقت به سؤال شاگرد گوش داد و گفت: سؤال خود را تکرار کن. شاگرد سؤال را تکرار نمود. استاد تاملی کرد و گفت: آری، هیچ بعید نیست، امکان دارد که چیزی در ذهن گوینده سخن باشد که به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از ظاهر کلام گوینده چیزی بفهمد که وی خلاف آن را اراده کرده باشد.
استاد که می‌دانست شاگرد او چنین سؤالی را از پیش خود نمی‌تواند مطرح نماید و در حد اندیشه او نیست، رو به شاگرد کرد و گفت: تو را قسم می‌دهم که حقیقت را به من بگویی، چنین سؤالی از کجا به فکر تو خطور کرد؟
شاگرد: چه ایرادی دارد که چنین سؤالی به ذهن خود من آمده باشد؟ استاد: نه، تو هنوز زود است که به چنین مسائلی رسیده باشی، به من بگو این سؤال را از کجا یاد گرفته‌ای؟
شاگرد: حقیقت این است که، «ابو محمد» (امام حسن عسکری علیه السلام) مرا با این سؤال آشنا نمود.
استاد: اکنون واقع امر را گفتی. سپس افزود: چنین سؤال هایی تنها زیبنده این خاندان است (آنان هستند که می‌توانند حقیقت را آشکار سازند). 1
آنگاه استاد با درک واقعیت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشی روشن کردند و آنچه را که به عقیده خود درباره «تناقض های قرآن» نوشته بود تماما سوزاند!

[h=1]معرفي کتاب «موسوعة الامام العسکري عليه‌السلام »
[/h]
[h=2]مقدّمه[/h]موسوعه که به معناي دائرة المعارف است، در بردارنده مجموعه مطالبي است که منسوب به امام عليه السلام بوده؛ خواه آن که از شخص امام وارد شده و يا از ديگران پيرامون آن بيان شده باشد.
در راستاي رسيدن به اين معنا، «مؤسّسه تحقيقاتي حضرت وليّ عصر عليه السلام» گامهاي مثبتي را برداشته و اوّلين موسوعه نگاري را در باره حضرت جواد الائمّه عليه السلام تحت عنوان «موسوعة الجواد عليه السلام »، در دوجلد چاپ و منتشر ساخته است، اين کتاب در سال 1378 ش. به عنوان «کتاب نمونه سال» برگزيده شده است.
مجموعه هاي: «موسوعة الامام الهادي عليه السلام» در چهار جلد، ، «موسوعة الامام الکاظم عليه السلام» و «موسوعة الامام الرّضا عليه السلام» از ديگر توليدات اين موسسه مي‌باشد.

[h=2]موسوعه در يک نگاه[/h]اين موسوعه که سومين اثر «موسوعه نويسي» مؤسّسه حضرت وليّ عصر عليه السلام مي‌باشد، در بردارنده آنچه از امام حسن عسکري عليه السلام ـ در گفتار و کردار ـ صادر شده؛ همچنين آنچه از ديگران ـ کتب آسماني، انبيا و ائمه عليهم السلام و شخصيت هاي شيعه و سنّي ـ در شأن و منزلت وي وارد شده است، مي‌باشد. به عبارت ديگر: معجم، کليّة مايرتبط بالامام العسکري عليه السلام خواهد بود.

[h=2]ويژگي هاي موسوعه[/h]1. شش جلد زرکوب در قطع وزيري، با استفاده از حدود 210 عنوان کتاب از منابع اوّليه (شيعه و سنّي).
2. ثبت کليّه مدارک هر حديث و موضوعي، با آدرس دقيق در پاورقي.
3. مجموعه احاديث و مطالب اين موسوعه در 9 باب و 59 فصل و يک خاتمه تنظيم و دسته بندي شده است.
4. تعداد احاديث کتاب، حدود 1180 حديث مي‌باشد.
5. لغات و عبارات مشکل و يا اشتباه در پاورقي، ترجمه و مورد توضيح قرار گرفته است.
6. از ويژگي هاي ديگر، اين که داراي 30 فهرست متنوّع مي‌باشد.

[h=2]آشنايي کوتاه با ابواب و فصول[/h]
باب اوّل در شش فصل:
فصل اوّل در 4 موضوع: پيشگويي حضرت رسول صلي الله عليه و آله وسلم و بشارت بر ولادت امام عسکري عليه السلام، تاريخ ولادت و محلّ ولادت.
فصل دوم نيز در 4 موضوع: نام حضرت در کتاب هاي آسماني، نسب حضرت، ألقاب و کنيه حضرت.
فصل سوم در 2 موضوع: شمائل و جمال حضرت.
فصل چهارم در 4 موضوع: نام مادر، شأن آن مخدّره، همسران و اسامي و حالات ايشان، زيارتنامه نرجس و فرزندان دختر و پسر، خواهران و برادران حضرت.
فصل پنجم در 3 موضوع: مدّت عمر هنگام خروج از عراق، مدّت امامت و مدّت عمر هنگام شهادت.
فصل ششم در 5 موضوع: تاريخ شهادت، چگونگي شهادت، نماز بر جنازه حضرت و محل و کيفيت دفن.

باب دوم در شش فصل:
فصل اوّل در 15 موضوع: نصوص وارد بر امامت حضرت از کتاب هاي آسماني و انبيا و معصومان عليهم السلام.
فصل دوم در 9 موضوع: برخي از احاديث وارده پيرامون فضائل و مناقب حضرت.
فصل سوم در 6 موضوع: علائم و نشانه هاي امامت در کلام معصومان عليهم السلام.
فصل چهارم در 11 موضوع: معجزات و کرامات حضرت در جريانات مختلف.
فصل پنجم در 2 موضوع: زيارات وارده و دعاي متضمّنِ توسّل به حضرت.
فصل ششم: در بيان کلمات بزرگان پيرامون شخصيّت والامقام حضرت.

باب سوم در دو فصل:
فصل اوّل در 6 موضوع: در ابعاد مختلف زندگي اجتماعي، فرهنگي، اخلاقي، سياسي و...
فصل دوم در 10 موضوع: پيرامون حالات و برخوردهاي حضرت با خلفاي هم عصر خود.

باب چهارم در چهار فصل:
فصل اوّل در 6 موضوع: در رابطه با توحيد و صفات خدا.
فصل دوم در 14 موضوع: پيرامون ملائکه و انبيا عليهم السلام.
فصل سوم در 3 موضوع: در بيان احاديث وارده پيرامون مقام ولايت و امامت در 65 عنوان؛ و سپس 13 عنوان در خصوص پنج تن آل عبا عليهم السلام و در پايان 12 عنوان در فضائل و مناقب هريک از امامان عليهم السلام.
فصل چهارم در 2 موضوع: مربوط به عالم برزخ و قيامت.

باب پنجم در 24 فصل:
هر فصلي مربوط به يکي از عناوين فقهي مرسوم بين فقها مي‌باشد...
باب ششم در چهار فصل:
فصل اوّل در 3 موضوع: پيرامون فضائل قرآن، قرائت آن، تفسير و تأويل آيات شريفه.
فصل دوم در 9 موضوع: در رابطه با احاديث وارده پيرامون دعاها، تسبيحات و اذکار و...

باب هفتم در چهار فصل:
فصل اوّل در 6 موضوع: حکمتها و نصايح متنوّع، در 16 عنوان.
فصل دوم: اشعار حضرت.
فصل سوم: فضائل شيعه.
فصل چهارم: در طبّ و درمان امراض به شيوه هاي مختلف.

باب هشتم در دو فصل:
فصل اوّل: در احتجاجات و مناظرات حضرت.
فصل دوم: در نامه نگاري هاي حضرت با اشخاص مختلف، در 71 عنوان.

باب نهم در پنج فصل:
فصل اوّل: متضمّنِ احاديث شريفه قدسيه.
فصل دوم: کلمات ملائکه و فرشتگان الهي.
فصل سوم در 2 موضوع: سخنان پيغمبران سلف و کلمات حضرت رسول عليهم السلام.
فصل چهارم در 13 موضوع: متضمّنِ سخنان حضرت فاطمه زهرا و امامان عليهم السلام.
فصل پنجم در 11 موضع: حاوي سخنان افراد و شخصيت ها.


و اما خاتمه موسوعه، مشتمل بر چهار فصل است:
فصل اوّل: آن دسته از روايات و احاديثي که به قرينه راويان حديث و نظرات دانشوران علم رجال و درايه، از ديگر معصومان عليهم السلام بوده؛ ولي اشتباهاً به نام امام عسکري عليه السلام ثبت گرديده است.
فصل دوم: اشخاص و افرادي که مورد مدح و يا مذمّت حضرت قرار گرفته‌اند.
فصل سوم در 4 موضوع: موثّقين، معتمدين، نمايندگان و خادمان حضرت و نيز شعراي هم عصر امام که در عظمت وي اشعار سروده‌اند.
فصل چهارم: راويان و اصحاب امام عسکري عليه السلام مي‌باشد که مشتمل بر 2 موضوع است:
الف) راويان و اصحابي که دانشوران علم رجال در کتاب هاي خود به نام آنان تصريح نموده‌اند.
ب) راوياني که در اين موسوعه مستقيماً از حضرت نقل سخن يا سيره کرده‌اند.

[h=2]فهارس موسوعه[/h]يکي ديگر از امتيازات و ويژگي هاي اين موسوعه، فهرست هاي مختلف و متنوّعي است که در 30 عنوان به شرح زير خواهد بود:
فهرست آيات شريفه قرآن، دعاها و زيارات، احاديث شريفه، کلمات غير معصوم، اسامي 14 معصوم عليهم السلام، پيامبران سلف و جانشينان ايشان، نام فرشتگان و جنّيان، مردان، زنان، مکانها و شهرها، صنايع و حرفه ها، فرقهها و مذاهب، پادشاهان و خلفا، عناوين فقهي، وزنها و کيلها و...، اشعار، اوّليّات، ضرب المثل ها، امراض و آفات، زبانهاي گوناگون، مقامات الهي، حيوانات، خوراکيها و آشاميدني‌ها، پوشيدني‌ها، رنگ ها، زينت آلات، کتابهاي آسماني، وقايع و ايّام، ستارگان، مصادر و منابع موسوعه.
با آرزوي توفيق براي موسسه ولي عصر اميد است که اين مجموعه زيبا را تهيه کرده و از آن بهره مند گرديد.

[h=1]نرگس، گلی که بوی مهدی می‌دهد

[/h]صفات پسندیده و کمالات انسانی به دو صورت در انسان پدید می‌آید: یکی از راه تلاش و کوشش و جدیت خود انسان و دیگری از طریق وراثت و کمالاتی که در پدر و مادر و اجداد انسان وجود دارد. از این رهگذر است که نقش مادر و کمالات وجودی او در پدید آوردن فرزندی با کمال و شایسته کاملاً آشکار می گردد.
پیشوایان معصوم علیه‌السلام چون دارای رسالتی بس مهم و جهانی بودند، از پدران و مادران باکمال و برجسته که دارای ویژگی های خاصی بودند، چشم به جهان گشودند. آنان سعی می‌کردند زنان شایسته ای را برای خود انتخاب کنند تا شایستگی پرورش و تربیت امامان معصوم را داشته باشند.

[h=2]
پیوندی مبارک[/h]نرجس خاتون مادر امام دوازدهم، از نوادگان شمعون، وصی حضرت عیسی علیه‌السلام که از جمال ظاهری برخوردار بود از کودکی تحت تعلیم جدّش، قیصر روم قرار گرفت و با بهره گیری از اساتید چیره دست آن روزگار علوم و کمالات فراوان کسب کرد و با زبان های مختلف آشنا گشت. او خود در پاسخ کسی که از او سؤال می‌کند: تو که رومی هستی چگونه با زبان عربی این چنین آشنایی داری؟ می‌گوید: جدم به تربیت من اهمیت زیادی می‌داد و در این راه از هیچ کوششی دریغ نکرد و در همین راستا زنی را که به چند زبان تسلط داشت برگزید تا صبح و شام عربی را به من بیاموزد و من از این راه زبان عربی را به خوبی فرا گرفتم.
او در آغاز، مسیحی بود که در عالم رؤیا پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و علی علیه‌السلام و سایر پیشوایان معصوم برای خواستگاری وی به منزل جدش می‌روند و حضرت عیسی علیه‌السلام از آنان استقبال می‌کند. در این هنگام رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در حالی که به امام حسن عسگری علیه‌السلام اشاره می‌کند می‌فرماید: ای روح خدا! من به خواستگاری دختر وصی تو شمعون برای فرزندم آمده‌ام، که حضرت عیسی نگاهی به شمعون کرده و می‌گوید: چه شرافتی نصیب تو شده. با این پیوند مبارک شما موافقت کن، شمعون هم موافقت می‌نماید. سپس رسول خدا بالای منبر قرار می‌گیرد و خطبه می‌خواند و نرجس را به عقد امام حسن عسگری علیه‌السلام در می‌آورد و حاضرین را بر این امر گواه می‌گیرد.
و این چنین اراده حق برای به وجود آوردن دادگستر و مصلح بزرگ عالم و تحقق عدالت و مساوات کامل در جهان تبلور می‌یابد.

[h=2]
عشق مقدس[/h]پس از انجام مراسم عقد، نرجس علاقه و محبت وصف ناپذیری نسبت به امام حسن عسگری علیه‌السلام پیدا می‌کند. این عشق آن چنان در وجود وی شعله ور می‌گردد که تمام وجود او را فرا می‌گیرد و او را از خواب و خوراک بازداشته بیمار و رنجور می‌نماید. پزشکان حاذق را برای مداوای او می‌آورند. آنان هر چه در توان داشته به کار می‌گیرند ولی نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود. جد نرجس که از این وضع بسیار افسرده و ناراحت است به او می‌گوید: دخترم هر آرزویی که داری بگو تا برآورده نمایم. او که به خاطر پاکی و صداقت و صفات برجسته انسانی و کمالات و این پیوند مبارک در خواب، به اسلام علاقه مند شده بود، می‌فرماید: اسیران مسلمان را از زندان آزاد کن، امید است به برکت آنان، حضرت عیسی و مادرش مرا شفا دهند. جدش نیز چنین می‌کند، و او به ظاهر اظهار بهبودی می‌کند تا باز هم حاکمان روم به مسلمین ادای احترام بیشتری کنند.
او در آغاز، مسیحی بود که در عالم رؤیا پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و علی علیه‌السلام و سایر پیشوایان معصوم برای خواستگاری وی به منزل جدش می‌روند و حضرت عیسی علیه‌السلام از آنان استقبال می‌کند

بعد از سپری شدن چهارده شب از ماجرای رؤیا، نرجس خاتون، حضرت فاطمه علیهاالسلام و مریم علیهاالسلام و حوریان بهشتی را در عالم خواب مشاهده می‌کند. حضرت مریم در حالی که به حضرت فاطمه علیهاالسلام اشاره می‌کند، می‌فرماید: ایشان بانوی بانوان جهان و مادرشوهر تو است. نرجس دامن فاطمه علیهاالسلام را گرفته و گریه می‌کند و از اینکه تا کنون به خدمت امام حسن عسگری علیه‌السلام نرسیده اظهار ناراحتی و نگرانی می‌نماید.
او در عالم رؤیا به وسیله حضرت فاطمه علیهاالسلام اسلام می‌آورد. سپس در عالم خواب امام حسن عسگری علیه‌السلام را ملاقات می‌کند و به این طریق فراق، مبدل به وصال می‌شود.

[h=2]
در بیت امامت[/h]بشیر بن سلیمان از همسایگان امام دهم، حضرت هادی علیه‌السلام و از شیعیان مخلص و از نوادگان ابوایوب انصاری است. او نقل می‌کند: روزی امام علی نقی علیه‌السلام مرا احضار کرد و فرمود: می‌خواهم تو را به فضیلتی برسانم که بدان وسیله بر سایر شیعیان برتری یابی. آنگاه نامه ای که به خط رومی نوشته بود به من داد و فرمود: به بغداد برو و از میان کسانی که با کشتی از روم به آنجا آورده می‌شوند کنیزی را با این خصوصیات برای من خریداری نما و من بر اساس دستور آن حضرت روانه بغداد شدم و با همان خصوصیاتی که حضرت فرموده بود، بانوی مورد نظر را پیدا کرده، نامه امام را به وی دادم. او با دیدن دستخط مبارک امام هادی علیه‌السلام از شوق وصال سخت گریست. و از صاحب خود درخواست کرد که باید مرا به این فرد تحویل دهی.
بعد از بحث های طولانی سرانجام فرد موردنظر را به همان مبلغی که امام فرموده بود خریداری نمودم و نرجس نامه آن حضرت را بر دیده می‌نهاد و آن را می‌بوسید.
بشیر می‌گوید: چگونه نامه‌ای را می‌بوسی که نویسنده آن را نمی‌شناسی. نرجس ماجرای رؤیای خود را مفصل بیان نموده آنگاه او را به سامره خدمت امام هادی علیه‌السلام آوردند. امام هادی علیه‌السلام در اولین ملاقات به وی فرمود: «تو را به فرزندی بشارت می‌دهم که شرق و غرب عالم را مالک شود و جهان را از عدل و داد پر کند در آن هنگام که از ظلم و ستم پر شده باشد.»
نرجس عرض می‌کند: «این فرزند از کیست؟» «امام هادی علیه‌السلام می‌فرماید: از همان کسی که در عالم رؤیا تو را به عقد او در آوردند. آیا اگر او را ببینی می‌شناسی؟ پاسخ داد: «از آن شبی که به محضر حضرت زهرا علیهاالسلام رسیدم تا کنون شبی نیست که او را در عالم رؤیا ملاقات نکنم.»
آنگاه حضرت دستور داد تا خواهرش حکیمه خاتون را حاضر کنند و به وی فرمود: خواهرم، این بانو، همان است که گفته بودم. حکیمه خاتون، نرجس را در آغوش گرفته، و از ملاقات با او بسیار شادمان می‌شود. سپس امام هادی علیه‌السلام به حکیمه خاتون می‌فرماید: او را به خانه خود ببر و واجبات و مستحبات دینی را به او بیاموز. همانا او همسر فرزندم حسن و مادر قائم آل محمد است.(1)
از این پیوند الهی و مبارک، حضرت مهدی علیه‌السلام به صورتی معجزه آسا بدون آنکه آثار حملی در مادرش آشکار باشد یا کسی از آن آگاهی داشته باشد، متولد شد. در اینجا چگونگی تولد آن حضرت بر اساس نقل حکیمه خاتون ذکر می‌شود.

[h=2]
میلاد آفتاب[/h]حکیمه خاتون می‌گوید: امام حسن عسگری علیه‌السلام کسی را دنبال من فرستاد که امشب (نیمه شعبان) برای افطار نزد ما بیا؛ چون خداوند در چنین شبی حجّت خود را آشکار می‌کند.
پرسیدم: این مولود از چه کسی است؟
فرمود: از نرجس. عرض کردم: من در نرجس خاتون هیچ گونه اثر حملی مشاهده نمی‌کنم.
امام حسن علیه‌السلام فرمود: موضوع همان است که گفتم. من در حالی که نشسته بودم نرجس آمد و کفش مرا از پایم بیرون آورد و فرمود: بانوی من! حالتان چطور است؟ گفتم تو بانوی من و خانواده ام هستی. او در حالی که از این سخن شگفت زده شده بود با حالت ناراحتی فرمود: این چه سخنی است که می‌گویی؟
گفتم: خداوند در این شب به تو فرزندی عطا می‌کند که سرور و آقای دنیا و آخرت خواهد شد. نرجس از این سخن بس خجالت کشید. آنگاه افطار کرده بعد از نماز عشا به بستر رفتم. چون پاسی از نیمه شب گذشت برخاستم و نماز شب خواندم و مجددا به خواب رفتم. سپس بیدار شدم و از اتاق بیرون رفتم تا از طلوع فجر بااطلاع شوم. در این حال این سخن به ذهنم آمد که چرا حجت خدا تا حال آشکار نشده است! نزدیک بود از این جهت شبهه‌ایی در دلم ایجاد شود که ناگهان امام حسن عسگری علیه‌السلام از اتاق مجاور صدا زد: ای عمه! شتاب مکن که موعد نزدیک است. بعد از شنیدن این سخن نشستم و مشغول تلاوت قرآن شدم که نرجس خاتون از خواب پرید. با شتاب خود را به او رساندم و پرسیدم چیزی احساس می‌کنی؟ پاسخ داد: آری. گفتم: نام خدا را بر زبان جاری کن. این همان مطلبی است که گفتم دل را آرام گردان و مضطرب مباش.
در این حال پرده نوری میان من و او کشیده شد. ناگاه متوجه شدم که کودک ولادت یافته است. چون جامه را از روی نرجس برداشتم، آن مولود سر به سجده گذاشته مشغول ذکر خدا بود. هنگامی که او را برگرفتم، دیدم پاک و پاکیزه است. در این هنگام امام حسن عسگری علیه‌السلام صدا زد: عمه! فرزندم را نزد من بیاور.
وقتی که نوزاد را خدمت آن حضرت بردم، او را در آغوش گرفت و بر دست و چشم و پاهای کودک دست می‌کشید. آنگاه در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت.

[h=2]
پیام امید و نوید[/h]آنگاه امام حسن عسگری علیه‌السلام خطاب به کودک کرده فرمود: فرزندم سخن بگو. که ناگهان مولود گفت:
اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد ان محمدا رسول اللّه.
پس از آن به امامت امیر مؤمنان حضرت علی علیه‌السلام و سایر ائمه معصومین علیهم السلام شهادت داد و چون به نام خود رسید گفت:
الّلهُمَ اَنْجِزْلی وعدی وَ اَتْمِمْ لی اَمْری وَ ثَبَّتْ وَطْأتی و امْلأ الارضَ بی عَدْلاً و قِسْطاً.(2)
پروردگارا! وعده مرا قطعی گردان و امر مرا به اتمام رسان و مرا ثابت قدم بدار و زمین را به وسیله من از عدل و داد پر کن.
و در بعضی روایات وارد شده که آن حضرت هنگام ولادت این آیه را تلاوت فرمود: وَ نُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلی الذینَ استُضْعِفُوا فِی الارضِ و نَجْعَلَهُمْ الوارثینَ.(3)
و بدین سان وعده الهی محقق گردید و حضرت بقیة اللّه عجل‌الله‌فرجه از نرجس متولد شد.
البته برخی نام مادر آن حضرت را سوسن، ریحانه و صیقل ذکر کرده‌اند. ولی بر اساس بعضی روایات این اسامی همه مربوط به یک نفر بوده که نرجس باشد، و او را صیقل گفته‌اند چون هنگامی که آن حضرت باردار شده بود دارای نورانیت و جلای مخصوص بوده است.(4)

[h=2]برداشت ها[/h]از این حادثه مهم و شگفت انگیز می‌توان استفاده هایی نمود که به برخی از آنها اشاره می‌شود.
1ـ نقش زن در این امر مهم که تحولی همه جانبه و بی نظیر توسط حضرت بقیة اللّه الاعظم عجل‌الله‌فرجه در زمان ظهور پدید می‌آید قابل توجه است. تحول و دگرگونی بسیار سازنده که برای ما چگونگی آن قابل تصور نمی‌باشد. خداوند متعال برای به وجود آوردن مولودی که منشاء این تحول است، بانوی باکمال و شایسته ای برگزید که در منطقه ای قرار داشت که با جهان اسلام فاصله زیادی دارد. اما خداوند که چنین اراده کرده تمام مقدمات لازم جهت رسیدن این بانو به بیت امامت را فراهم می‌نماید. زیرا تنها او است که شایستگی دارد مادر امام زمان گردد، و نه غیر او. اهمیت و مقام والای این بانوی بزرگ را می‌توان از جمله‌ای که امام هادی علیه‌السلام به بشیر بن سلیمان فرمود درک کرد. آن حضرت هنگامی که تصمیم گرفت او را برای آوردن آن بانوی بزرگ به بغداد بفرستد به وی فرمود: می‌خواهم تو را به فضیلتی برسانم که بدان وسیله بر سایر شیعیان برتری یابی.(5)
2ـ نقش حضرت عیسی علیه‌السلام و وصی او شمعون که این امر می‌تواند در گرایش مسیحیت به حضرت مهدی عجل‌الله‌فرجه و حمایت از آن حضرت و پذیرفتن دعوتش مؤثر باشد. چون آنان با اعتبار اینکه حضرت نرجس از روم و غرب بوده و از نوادگان شمعون محسوب می‌شود، برای همکاری و یاری مصلح جهانی دارای انگیزه های بیشتری هستند.
3ـ آنچه اراده خداست محقق خواهد شد، زیرا خداوند با مخفی نگه داشتن جریان بارداری مادر حضرت مهدی، او را از گزند دشمنان که در صدد جلوگیری از تولدش بودند حفظ نمود.


[/HR]پی نوشت ها:
1ـ معجم احادیث الامام المهدی، ج4، ص200 ـ 196؛ کمال الدین ج2، ص423 ـ 418؛ بحارالانوار ج51، ص10 ـ 6؛ اثبات الهداة ج3، ص393؛ غیبت شیخ طوسی ص124؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص440.
2ـ بحارالانوار، ج51، ص13؛ کمال الدین، ج2، ص428؛ معجم احادیث المهدی علیه‌السلام، ج4، ص352؛ اعلام الوری، ص394؛ ینابیع الموده، ص450، باب 79 با مختصر تفاوتی.
3ـ قصص، آیه 5.
4ـ کمال الدین، ج2، ص432.
5ـ همان، ص417 ـ 418.

[h=1]نرگس، گلی که بوی مهدی می‌دهد

[/h]صفات پسندیده و کمالات انسانی به دو صورت در انسان پدید می‌آید: یکی از راه تلاش و کوشش و جدیت خود انسان و دیگری از طریق وراثت و کمالاتی که در پدر و مادر و اجداد انسان وجود دارد. از این رهگذر است که نقش مادر و کمالات وجودی او در پدید آوردن فرزندی با کمال و شایسته کاملاً آشکار می گردد.
پیشوایان معصوم علیه‌السلام چون دارای رسالتی بس مهم و جهانی بودند، از پدران و مادران باکمال و برجسته که دارای ویژگی های خاصی بودند، چشم به جهان گشودند. آنان سعی می‌کردند زنان شایسته ای را برای خود انتخاب کنند تا شایستگی پرورش و تربیت امامان معصوم را داشته باشند.

[h=2]
پیوندی مبارک[/h]نرجس خاتون مادر امام دوازدهم، از نوادگان شمعون، وصی حضرت عیسی علیه‌السلام که از جمال ظاهری برخوردار بود از کودکی تحت تعلیم جدّش، قیصر روم قرار گرفت و با بهره گیری از اساتید چیره دست آن روزگار علوم و کمالات فراوان کسب کرد و با زبان های مختلف آشنا گشت. او خود در پاسخ کسی که از او سؤال می‌کند: تو که رومی هستی چگونه با زبان عربی این چنین آشنایی داری؟ می‌گوید: جدم به تربیت من اهمیت زیادی می‌داد و در این راه از هیچ کوششی دریغ نکرد و در همین راستا زنی را که به چند زبان تسلط داشت برگزید تا صبح و شام عربی را به من بیاموزد و من از این راه زبان عربی را به خوبی فرا گرفتم.
او در آغاز، مسیحی بود که در عالم رؤیا پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و علی علیه‌السلام و سایر پیشوایان معصوم برای خواستگاری وی به منزل جدش می‌روند و حضرت عیسی علیه‌السلام از آنان استقبال می‌کند. در این هنگام رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در حالی که به امام حسن عسگری علیه‌السلام اشاره می‌کند می‌فرماید: ای روح خدا! من به خواستگاری دختر وصی تو شمعون برای فرزندم آمده‌ام، که حضرت عیسی نگاهی به شمعون کرده و می‌گوید: چه شرافتی نصیب تو شده. با این پیوند مبارک شما موافقت کن، شمعون هم موافقت می‌نماید. سپس رسول خدا بالای منبر قرار می‌گیرد و خطبه می‌خواند و نرجس را به عقد امام حسن عسگری علیه‌السلام در می‌آورد و حاضرین را بر این امر گواه می‌گیرد.
و این چنین اراده حق برای به وجود آوردن دادگستر و مصلح بزرگ عالم و تحقق عدالت و مساوات کامل در جهان تبلور می‌یابد.

[h=2]
عشق مقدس[/h]پس از انجام مراسم عقد، نرجس علاقه و محبت وصف ناپذیری نسبت به امام حسن عسگری علیه‌السلام پیدا می‌کند. این عشق آن چنان در وجود وی شعله ور می‌گردد که تمام وجود او را فرا می‌گیرد و او را از خواب و خوراک بازداشته بیمار و رنجور می‌نماید. پزشکان حاذق را برای مداوای او می‌آورند. آنان هر چه در توان داشته به کار می‌گیرند ولی نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود. جد نرجس که از این وضع بسیار افسرده و ناراحت است به او می‌گوید: دخترم هر آرزویی که داری بگو تا برآورده نمایم. او که به خاطر پاکی و صداقت و صفات برجسته انسانی و کمالات و این پیوند مبارک در خواب، به اسلام علاقه مند شده بود، می‌فرماید: اسیران مسلمان را از زندان آزاد کن، امید است به برکت آنان، حضرت عیسی و مادرش مرا شفا دهند. جدش نیز چنین می‌کند، و او به ظاهر اظهار بهبودی می‌کند تا باز هم حاکمان روم به مسلمین ادای احترام بیشتری کنند.
او در آغاز، مسیحی بود که در عالم رؤیا پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و علی علیه‌السلام و سایر پیشوایان معصوم برای خواستگاری وی به منزل جدش می‌روند و حضرت عیسی علیه‌السلام از آنان استقبال می‌کند

بعد از سپری شدن چهارده شب از ماجرای رؤیا، نرجس خاتون، حضرت فاطمه علیهاالسلام و مریم علیهاالسلام و حوریان بهشتی را در عالم خواب مشاهده می‌کند. حضرت مریم در حالی که به حضرت فاطمه علیهاالسلام اشاره می‌کند، می‌فرماید: ایشان بانوی بانوان جهان و مادرشوهر تو است. نرجس دامن فاطمه علیهاالسلام را گرفته و گریه می‌کند و از اینکه تا کنون به خدمت امام حسن عسگری علیه‌السلام نرسیده اظهار ناراحتی و نگرانی می‌نماید.
او در عالم رؤیا به وسیله حضرت فاطمه علیهاالسلام اسلام می‌آورد. سپس در عالم خواب امام حسن عسگری علیه‌السلام را ملاقات می‌کند و به این طریق فراق، مبدل به وصال می‌شود.

[h=2]
در بیت امامت[/h]بشیر بن سلیمان از همسایگان امام دهم، حضرت هادی علیه‌السلام و از شیعیان مخلص و از نوادگان ابوایوب انصاری است. او نقل می‌کند: روزی امام علی نقی علیه‌السلام مرا احضار کرد و فرمود: می‌خواهم تو را به فضیلتی برسانم که بدان وسیله بر سایر شیعیان برتری یابی. آنگاه نامه ای که به خط رومی نوشته بود به من داد و فرمود: به بغداد برو و از میان کسانی که با کشتی از روم به آنجا آورده می‌شوند کنیزی را با این خصوصیات برای من خریداری نما و من بر اساس دستور آن حضرت روانه بغداد شدم و با همان خصوصیاتی که حضرت فرموده بود، بانوی مورد نظر را پیدا کرده، نامه امام را به وی دادم. او با دیدن دستخط مبارک امام هادی علیه‌السلام از شوق وصال سخت گریست. و از صاحب خود درخواست کرد که باید مرا به این فرد تحویل دهی.
بعد از بحث های طولانی سرانجام فرد موردنظر را به همان مبلغی که امام فرموده بود خریداری نمودم و نرجس نامه آن حضرت را بر دیده می‌نهاد و آن را می‌بوسید.
بشیر می‌گوید: چگونه نامه‌ای را می‌بوسی که نویسنده آن را نمی‌شناسی. نرجس ماجرای رؤیای خود را مفصل بیان نموده آنگاه او را به سامره خدمت امام هادی علیه‌السلام آوردند. امام هادی علیه‌السلام در اولین ملاقات به وی فرمود: «تو را به فرزندی بشارت می‌دهم که شرق و غرب عالم را مالک شود و جهان را از عدل و داد پر کند در آن هنگام که از ظلم و ستم پر شده باشد.»
نرجس عرض می‌کند: «این فرزند از کیست؟» «امام هادی علیه‌السلام می‌فرماید: از همان کسی که در عالم رؤیا تو را به عقد او در آوردند. آیا اگر او را ببینی می‌شناسی؟ پاسخ داد: «از آن شبی که به محضر حضرت زهرا علیهاالسلام رسیدم تا کنون شبی نیست که او را در عالم رؤیا ملاقات نکنم.»
آنگاه حضرت دستور داد تا خواهرش حکیمه خاتون را حاضر کنند و به وی فرمود: خواهرم، این بانو، همان است که گفته بودم. حکیمه خاتون، نرجس را در آغوش گرفته، و از ملاقات با او بسیار شادمان می‌شود. سپس امام هادی علیه‌السلام به حکیمه خاتون می‌فرماید: او را به خانه خود ببر و واجبات و مستحبات دینی را به او بیاموز. همانا او همسر فرزندم حسن و مادر قائم آل محمد است.(1)
از این پیوند الهی و مبارک، حضرت مهدی علیه‌السلام به صورتی معجزه آسا بدون آنکه آثار حملی در مادرش آشکار باشد یا کسی از آن آگاهی داشته باشد، متولد شد. در اینجا چگونگی تولد آن حضرت بر اساس نقل حکیمه خاتون ذکر می‌شود.

[h=2]
میلاد آفتاب[/h]حکیمه خاتون می‌گوید: امام حسن عسگری علیه‌السلام کسی را دنبال من فرستاد که امشب (نیمه شعبان) برای افطار نزد ما بیا؛ چون خداوند در چنین شبی حجّت خود را آشکار می‌کند.
پرسیدم: این مولود از چه کسی است؟
فرمود: از نرجس. عرض کردم: من در نرجس خاتون هیچ گونه اثر حملی مشاهده نمی‌کنم.
امام حسن علیه‌السلام فرمود: موضوع همان است که گفتم. من در حالی که نشسته بودم نرجس آمد و کفش مرا از پایم بیرون آورد و فرمود: بانوی من! حالتان چطور است؟ گفتم تو بانوی من و خانواده ام هستی. او در حالی که از این سخن شگفت زده شده بود با حالت ناراحتی فرمود: این چه سخنی است که می‌گویی؟
گفتم: خداوند در این شب به تو فرزندی عطا می‌کند که سرور و آقای دنیا و آخرت خواهد شد. نرجس از این سخن بس خجالت کشید. آنگاه افطار کرده بعد از نماز عشا به بستر رفتم. چون پاسی از نیمه شب گذشت برخاستم و نماز شب خواندم و مجددا به خواب رفتم. سپس بیدار شدم و از اتاق بیرون رفتم تا از طلوع فجر بااطلاع شوم. در این حال این سخن به ذهنم آمد که چرا حجت خدا تا حال آشکار نشده است! نزدیک بود از این جهت شبهه‌ایی در دلم ایجاد شود که ناگهان امام حسن عسگری علیه‌السلام از اتاق مجاور صدا زد: ای عمه! شتاب مکن که موعد نزدیک است. بعد از شنیدن این سخن نشستم و مشغول تلاوت قرآن شدم که نرجس خاتون از خواب پرید. با شتاب خود را به او رساندم و پرسیدم چیزی احساس می‌کنی؟ پاسخ داد: آری. گفتم: نام خدا را بر زبان جاری کن. این همان مطلبی است که گفتم دل را آرام گردان و مضطرب مباش.
در این حال پرده نوری میان من و او کشیده شد. ناگاه متوجه شدم که کودک ولادت یافته است. چون جامه را از روی نرجس برداشتم، آن مولود سر به سجده گذاشته مشغول ذکر خدا بود. هنگامی که او را برگرفتم، دیدم پاک و پاکیزه است. در این هنگام امام حسن عسگری علیه‌السلام صدا زد: عمه! فرزندم را نزد من بیاور.
وقتی که نوزاد را خدمت آن حضرت بردم، او را در آغوش گرفت و بر دست و چشم و پاهای کودک دست می‌کشید. آنگاه در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت.

[h=2]
پیام امید و نوید[/h]آنگاه امام حسن عسگری علیه‌السلام خطاب به کودک کرده فرمود: فرزندم سخن بگو. که ناگهان مولود گفت:
اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد ان محمدا رسول اللّه.
پس از آن به امامت امیر مؤمنان حضرت علی علیه‌السلام و سایر ائمه معصومین علیهم السلام شهادت داد و چون به نام خود رسید گفت:
الّلهُمَ اَنْجِزْلی وعدی وَ اَتْمِمْ لی اَمْری وَ ثَبَّتْ وَطْأتی و امْلأ الارضَ بی عَدْلاً و قِسْطاً.(2)
پروردگارا! وعده مرا قطعی گردان و امر مرا به اتمام رسان و مرا ثابت قدم بدار و زمین را به وسیله من از عدل و داد پر کن.
و در بعضی روایات وارد شده که آن حضرت هنگام ولادت این آیه را تلاوت فرمود: وَ نُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلی الذینَ استُضْعِفُوا فِی الارضِ و نَجْعَلَهُمْ الوارثینَ.(3)
و بدین سان وعده الهی محقق گردید و حضرت بقیة اللّه عجل‌الله‌فرجه از نرجس متولد شد.
البته برخی نام مادر آن حضرت را سوسن، ریحانه و صیقل ذکر کرده‌اند. ولی بر اساس بعضی روایات این اسامی همه مربوط به یک نفر بوده که نرجس باشد، و او را صیقل گفته‌اند چون هنگامی که آن حضرت باردار شده بود دارای نورانیت و جلای مخصوص بوده است.(4)

[h=2]برداشت ها[/h]از این حادثه مهم و شگفت انگیز می‌توان استفاده هایی نمود که به برخی از آنها اشاره می‌شود.
1ـ نقش زن در این امر مهم که تحولی همه جانبه و بی نظیر توسط حضرت بقیة اللّه الاعظم عجل‌الله‌فرجه در زمان ظهور پدید می‌آید قابل توجه است. تحول و دگرگونی بسیار سازنده که برای ما چگونگی آن قابل تصور نمی‌باشد. خداوند متعال برای به وجود آوردن مولودی که منشاء این تحول است، بانوی باکمال و شایسته ای برگزید که در منطقه ای قرار داشت که با جهان اسلام فاصله زیادی دارد. اما خداوند که چنین اراده کرده تمام مقدمات لازم جهت رسیدن این بانو به بیت امامت را فراهم می‌نماید. زیرا تنها او است که شایستگی دارد مادر امام زمان گردد، و نه غیر او. اهمیت و مقام والای این بانوی بزرگ را می‌توان از جمله‌ای که امام هادی علیه‌السلام به بشیر بن سلیمان فرمود درک کرد. آن حضرت هنگامی که تصمیم گرفت او را برای آوردن آن بانوی بزرگ به بغداد بفرستد به وی فرمود: می‌خواهم تو را به فضیلتی برسانم که بدان وسیله بر سایر شیعیان برتری یابی.(5)
2ـ نقش حضرت عیسی علیه‌السلام و وصی او شمعون که این امر می‌تواند در گرایش مسیحیت به حضرت مهدی عجل‌الله‌فرجه و حمایت از آن حضرت و پذیرفتن دعوتش مؤثر باشد. چون آنان با اعتبار اینکه حضرت نرجس از روم و غرب بوده و از نوادگان شمعون محسوب می‌شود، برای همکاری و یاری مصلح جهانی دارای انگیزه های بیشتری هستند.
3ـ آنچه اراده خداست محقق خواهد شد، زیرا خداوند با مخفی نگه داشتن جریان بارداری مادر حضرت مهدی، او را از گزند دشمنان که در صدد جلوگیری از تولدش بودند حفظ نمود.


[/HR]پی نوشت ها:
1ـ معجم احادیث الامام المهدی، ج4، ص200 ـ 196؛ کمال الدین ج2، ص423 ـ 418؛ بحارالانوار ج51، ص10 ـ 6؛ اثبات الهداة ج3، ص393؛ غیبت شیخ طوسی ص124؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص440.
2ـ بحارالانوار، ج51، ص13؛ کمال الدین، ج2، ص428؛ معجم احادیث المهدی علیه‌السلام، ج4، ص352؛ اعلام الوری، ص394؛ ینابیع الموده، ص450، باب 79 با مختصر تفاوتی.
3ـ قصص، آیه 5.
4ـ کمال الدین، ج2، ص432.
5ـ همان، ص417 ـ 418.

[h=1]آن روی سامرا[/h]

دوزخ،‌آن روی سکه شهر «سرّ من رأی» بود

شهر را سامرا یا «سُرَّمَنْ رأی» می‌خواندند. شاید به علت دیرها و معابد قد برافراشته‌اش، یا کاخ‌های گسترده و چشم‌نواز و درختانی که در صحن برج‌های سر به فلک کشیده، شاخه‌هاشان را به نوازش نسیم می‌سپردند.
کوچه‌ای نبود که کوی خلیفه‌ای یا ولی‌عهدی یا وزیری در آن نباشد. سقف‌هایی آیینه‌کوب و زمردنشان، دیوارهایی مزین با طلا و نقره، تخت‌هایی مرصع و فرش‌هایی به‌نرمی گونه‌کنیزکان زیبا‌روی که فقط یکی از خلیفه‌ها پنج هزار تن از آنان را در خدمت داشت. همه و همه از شهر، بهشتی کوچک ساخته بود؛ بهشتی پر از ساز و آواز حور و پریان که فقط پرواز نمی‌دانستند، اما پشت همین تخت‌های مرصع، در پس همان دیوارهای بلند و کشیده خانه‌های کاهگلی کوچکی بود که دود مطبخشان آه بود که هر روز به آسمان می‌رفت و هیزم زمستانشان، قلب‌هایی گداخته از درد. اندوه، غذایی بود که ساکنان این خانه‌ها می‌خوردند؛ ساکنانی که فلاکت را به دوش می‌کشیدند و از زیر این دیوار، ‌به سایه دیوار مجاور می‌بردند.
انگار بهشت و دوزخی کنار هم و در هم تنیده بود شهر! این همه زر و زور، برای آنهایی بود که هر روز دستشان را در خون می‌شستند و هر شام بر خوان مرگ خلیفه‌ای جوان می‌نشستند تا مرده ریگ او را تصاحب کنند. از سوی دیگر، سیاه‌چال‌هایی بود که بوی نم و نا می‌داد تا نفس علویان را بند بیاورد. زندان، قرق نظامیانی بود تا آمد و شد فرزندان ابوطالب را به رکودی مخوف بکشاند. راهی بود که حجت‌های روی زمین را برای بازدید و اعلام حضور تا مجلس خلیفه وقت می‌رساند. قحطی گفت‌وشنود وارثان علم و حقیقت بود. دوزخ،‌آن روی سکه شهر «سرّ من رأی» بود.

[h=1]در سوگ پدر[/h]

width: 270 align: center

[TD="align: right"] از پس پــرده بــرون حجّت اثـنـاعــشر است

[/TD]

[TD="align: left"] یـا کـه در غـرّه مـَه قرص قمر جلوه گر است

[/TD]

[TD="align: right"] بلبل از دوری گل تا سحر امشب به نواست

[/TD]

[TD="align: left"] یـا پـسر بـر سر بـالـیـن پـــدر نوحه گر است

[/TD]

[TD="align: right"] هـاتـفـی گفت که خاموش! مگر بی خبری

[/TD]

[TD="align: left"] حسن عسکری امشب به جناح سفر است

[/TD]

[TD="align: right"] سر بـه دامـان پــسر گــرم سخن با معبود

[/TD]

[TD="align: left"] چــهــره‌اش بـــر اثــر زهــر جـفا پرگهر است

[/TD]

[TD="align: right"] شد برون طایر روحش ز قفس سوی جنان

[/TD]

[TD="align: left"] مــهدی مــنـتـظـر از بـهر پدر خون جگر است
[/TD]

[h=1]حجت یازدهم

[/h]

حجت یازدهم نور ولایتْ حَسَنمکینه اهل ستم کرده جَلای وطنم پدر ختم امامان، وصی ختم رُسلولی امر خدا واقف سرّ و عَلَنم والد حجت ثانی عشر و ناصر دین خدامالک مُلک وجود و ولی مُؤتمنم معتمد زهر خورانیده مرا از ره جورکین چنین سوخته بال من و فرسوده تنم
[h=1]
[/h][h=1]سامراء ماتمکده[/h]
عسکری از دار فانی دیده بستهگرد ماتم بر رخ مهدی نشسته گشته سامرا دوباره وادی غمبر پدر، صاحب زمان بگرفته ماتم عازم جنت شده با قلب سوزاننزد زهرا و پیمبر گشته مهمان او به دست معتصم گردیده مسمومقلب پاک انورش را کرده مغموم شست و شو داده پسر جسم لطیفششد به سامرا مکان قبر شریفش

[h=1]عشق، غربت، شهادت

[/h]

مولا جان! دست‌هامان خالی، چشم‌هامان پر از اشک و سینه‌هامان از داغ شهادتت، لبریز است

دریا به دریا، موج غم از سینـه خــالی می‌کنم صحرا به صحرا با غمت، آشفته حالی می‌کنم با نغمه های نوحه گر، هم رنگ باران می‌شوم یاد از نگـاه عاشـــقت، یاد از زلالی می‌کنـــم! تا بشنـــوم یک پاسخــی، از داغ بـــی پایان تو هر جمـله از بغض گلویم را، سئوالی می‌کنم


آه، ای تمام تنهایی! ای تمام غربت! آیا کسی از ژرفای غریبی‌ات آگاه شد؟ آیا کسی غریبانه‌های اندوهت را شناخت؟
آیا کسی پی به راز نگاهت برد؛ آن گاه که عطر حضورت را فوج فوج دشمن، در میان گرفته بود و چون گل، در احاطه چشمانی خوارتر از خار، درس مهر و عاطفه، به آسمان و زمین می‌آموختی؟
انگار، آستان کبریایی خانه‌ات، دانشگاه احساس فرشتگان بود؛ فرشتگانی که عاشق شدن را از تو آموختند و با تو، عشق الهی را تجربه کردند؛ عشقی که تو را در حصار تنهایی ـ دور از وطن و تحت نظر ـ قرار داده بود، عشقی که تمام موجودات را وادار می‌کرد، تا به ارتفاع نگاهت سجده، و ژرفای شکوهت را در عرش، جستجو کنند.
مولای من! اگر آفتاب می‌درخشد، به نام توست! اگر ماه می‌دمد، به احترام توست!
اگر گل می‌خندد، اگر آبشار می‌رقصد و اگر پرنده می‌خواند، به خاطر تو و عشق آسمانی توست که جلوه جاودانی حیات را به تماشا گذاشته است!
... آن روز، تن رنجوری که داغ غربت بر دل، خستگی‌هایش را پشت سر می‌گذاشت، در بهار جوانی، به تجربه خزان نشست و همسایگی عرش را برگزید؛ مردی که کوردلان «بنی عباس»، به آفتاب جمالش رشک می‌بردند؛ کوردلانی که با چهره‌های سیاه، اندیشه‌های سیاه، دست‌های سیاه و جامه‌های سیاه، جهل مجسّم تاریخ بودند؛ جهلی که حتی «بوجهل و بولهب» را شگفت زده می‌کرد!
آن روز، نگاه تاریخ، شاهد غربت امامی بود، که هم چون جدش، امام موسی کاظم علیه السلام، تشییع می‌شد؛ امام غریبی که تنهایی‌اش را آسمان، هیچ گاه فراموش نخواهد کرد! امام غریبی که تنها فرشتگان الهی، پرستارانِ خلوت رنجوریش بودند!
اَلسَّلامُ عَلیْکَ یا وَلیَّ النِّعَم؛ السلام علیکَ یا هادیَ الْاُمَمْ؛ السلام عَلیک یا سَفینَةَ الْحِلْم؛ السلام علیک یا اَبَا الاِمامِ الْمُنْتَظَر؛
مولا جان!آدینه همیشه بوی باران دارد آیینه، غبار غم به دامان دارد وا کن کمی از راه تماشا، ای اشک! امروز دلم دوباره، مهمان دارد
درود بر تمام تنهایی‌ات، که حتی از دیدن فرزند، محرومت کردند! درود بر غربت دیر آشنایت، که یاد مدینه را در نگاهت زنده می‌کرد! درود بر عطر کلامت، که حضور بهاری ات را به سراسر گیتی، بشارت می‌داد! درود بر جهاد فی سبیل اللّه تو، که پایانش به «شهادت» ختم شد.
مولا جان! دست‌هامان خالی، چشم‌هامان پر از اشک و سینه‌هامان از داغ شهادتت، لبریز است.
فانوس به خون نشسته مژه‌هامان را نذر سقاخانه عشق می‌کنیم و پیشانی ارادت به آستان آسمانی‌ات می‌ساییم؛ گوشه چشمی به ما کن، مولا!

نوشته‌ی: سیدعلی اصغر موسوی

[h=1]گاه هجران حسن[/h]


[/HR]سال های درد و رنج به پایان آمد. محاصره ها، مراقبت ها، زندان ها خاتمه یافت. قدرناشناسی ها، بی حرمتی ها، شکنجه ها تمام شد. امام حسن عسکری علیه السلام از سویی شادمان از قرب وصال معبود و از سوی دیگر، نگران سرنوشت امت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و دو امانتش، قرآن و مهدی(عج)، اینک غریبانه در بستر بر اثر زهر جفای دشمنان به خویش می پیچید.
[/HR] رحلت و شهادت امام عسکری – علیه السّلام – در هشتم ربیع الاول سال 260 بوده است. در این باره که آیا امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و یا به شهادت رسیده اند، کماکان اختلاف نظر وجود دارد؛ گرچه بنا به نقل طبرسی، برخی از علمای شیعه با استناد به این سخن امام صادق – علیه السّلام – که فرمودند: «ما منّا الّا مَسموم أو مَقتول»؛ حتی درباره امامانی که روایتی درباره شهادتشان در دست نیست، بر این باورند که خلفای جور، آنان را به شهادت رسانده اند. (بحارالانوار، ج 50، ص 238) البته روایتی درباره شهادت امام عسکری – علیه السّلام – در یکی از منابع تاریخی قرن ششم وجود دارد. (مجمل التواریخ و القصص، ص 458) به همین دلیل شهادت آن حضرت امری کاملاً محتمل است.
سوابق بازداشت و خطری که همواره از طرف دستگاه حاکم متوجه جان حضرتش بود و این که حضرت یک شخصیت مخالف سیاسی به حساب می آمد و نیز رحلت آن حضرت در سنین جوانی، همگی می تواند مۆید شهادت باشد.
از آنجا که امام یک چهره کاملاً شناخته شده در سامرا بود، هنگام رحلتش هاله ای از غم و بهت زدگی فضای سامرا را فرا می گرفت. احمد بن عبیدالله در روایتی ، این صحنه را چنین وصف کرده:
وقتی امام عسکری – علیه السّلام – رحلت کرد، صدای شیون و فریاد همه جا را فرا گرفت. مردم فریاد می زدند: ابن الرضا رحلت کرد. آنگاه برای تدفین آماده شدند، بازار به حال تعطیل درآمد. پدر من (وزیر معتمد عباسی)، بنی هاشم، شخصیتهای نظامی و قضایی و منشیان و مردم به سوی جنازه هجوم آوردند، آن روز در سامرا قیامتی برپا بود. (کمال الدین، ج 1، ص 43)
با حضور امام – علیه السّلام – و پدرش به مدت حداقل 17 سال در سامرا، نه تنها مردم جذب آنان شده بودند، بلکه بسیاری از شیعیان نیز بدین شهر هجوم آورده بودند. در چنین وضعیتی، طبیعی بود که هنگام رحلت آن حضرت، سامرا یکپارچه در ماتم فرو رود و در سوگ از دست دادن فرزند رسول خدا – صلّی الله علیه و آله – بی تابی کند و عزا بگیرد.
گستردگی و پراكندگی مراكز تجمع شیعیان،مستلزم وجود سازمان ارتباطی منظمی بود تا پیوند شیعیان را با حوزه امامت از یك سو، و ارتباط آنان را با همدیگر از سوی دیگر برقرار سازد

[h=2]ایجاد یک شبكه ارتباطی[/h] در زمان امام حسن عسكری (علیه السلام) شیعیان در مناطق مختلف و شهرهای متعددی گسترش و شیعیان در مناطق و نقاط فراوانی تمركز یافته بودند. گستردگی و پراكندگی مراكز تجمع شیعیان،مستلزم وجود سازمان ارتباطی منظمی بود تا پیوند شیعیان را با حوزه امامت از یك سو، و ارتباط آنان را با همدیگر از سوی دیگر برقرار سازد. این نیاز از زمان امام نهم احساس می‌شد، شبكه ارتباطی وكالت و نصب نمایندگان در مناطق گوناگون، به منظور برقراری چنین سیستمی مورد اجرا گذاشته می‌شد. این برنامه در زمان امام عسكری (علیه السلام) نیز دنبال شد.
امام حسن عسكری (علیه السلام) نمایندگانی از میان چهره‌های شاخص و شخصیت‌های برجسته شیعیان برگزید و در مناطق متعدد منصوب كرد و از این طریق با پیروان خویش در ارتباط بود. امام از طریق اعزام پیك‌ها نیز با شیعیان و پیروان خود ارتباط برقرار می‌ساخت و از این راه مشكلات آنان را برطرف می‌كرد.
به عنوان نمونه می‌توان از فعالیت‌های «ابوالأریان» یكی از نزدیكترین یاران امام یاد كرد، او نامه‌ها و پیام‌های امام را به پیروان آن حضرت می‌رساند، و متقابلاً نامه‌ها، سۆال‌ها، مشكلات و وجوه ارسالی شیعیان را در سامراء به محضر امام می‌رساند. (سیره پیشوایان، ص 632-633)

وقتی امام عسکری – علیه السّلام – رحلت کرد، صدای شیون و فریاد همه جا را فرا گرفت. مردم فریاد می زدند: ابن الرضا رحلت کرد. آنگاه برای تدفین آماده شدند، بازار به حال تعطیل درآمد. پدر من (وزیر معتمد عباسی)، بنی هاشم، شخصیتهای نظامی و قضایی و منشیان و مردم به سوی جنازه هجوم آوردند، آن روز در سامرا قیامتی برپا بود

امام حسن عسكری (علیه السلام) مانند آباء و اجداد خویش رهبر بزرگ شیعیان بود و رهبری مبارزه‌های مردمی بر علیه خلفای جور را بر عهده داشت. دوره پایانی امامت حضرت معاصر با معتمد عباسی بود. او که مردی سفاك و خونریز بود، مخالفین خود را با سنگدلی از میان برد و در برابر امام حسن عسكری(علیه السلام) كه رهبر و پیشوای شیعیان بود ساكت و بی‌تفاوت نبود، به همین جهت امام بیشتر عمرخود را در زندان سپری كرده است.
گاهی به دست "صالح بن رصیف" به زندان افتاده و زمانی در حبس "علی بن حزین" بود و زمانی هم در زندان مردی پست و رذل به نام "نحریر" بود. سرانجام معتمد كه نسبت به آن حضرت كینه و عداوتی شدید داشت و وجود حضرت را خطری بزرگ برای حكومت خویش می‌دانست تصمیم به قتل آن حضرت گرفت و آن حضرت را با زهر به شهادت رساند. در وقت وفات، کنیز ایشان صیقل، و عقید غلام ایشان، و حضرت صاحب الامر (عج) حاضر بودند. حضرت، آبی طلبید و خواست كه بیاشامد، چون حاضر كردیم، فرمود اول آبی بیاورید تا نمازبخوانم. چون آب آوردیم وضویی گرفت و نماز صبح را ادا كرد پس از آن روح مقدسش به عالم قدس پرواز كرد.

[h=1]سردار عاشق

[/h]

روزهاست که تنهایی، بر تن ورم کرده زمین عرق می‌کند؛ اما تو نیستی تا غربت در سایه بلندت ساعتی تلخیها را فراموش کند

حلقه محاصره، تنگ تر و تنگ تر می‌شد. حتی دیوارهای خانه‌ات، چشم و گوش دشمنانت شده بود. در جایی که سربازان دشمن، حلقه شده بودند در و دیوار خانه ات را؛ جایی که نفس هایت را می‌شمردند، ذکرهایت را، پلک زدن هایت را، نمازهای طولانی‌ات را، آیات خیس قرآنی که می‌خواندی.
بیشتر از هر کس و هر پرنده‌ای، حال پرنده‌های گرفتار را می‌فهمیدی.
دنیایت را تنگتر از قفس کرده بودند؛ حتی حرف زدن را با اطرافیانت برایت دشوار کرده بودند.
دور تا دورت، سپاه بود و سرباز و تو همچون سرداری، در محاصره این همه سرباز بودی؛ سرداری بی سپاه که با هیچ کس سر جنگ نداشت، سرداری که هیچ خونی نریخت و هیچ قلعه ای را فتح نکرد، با سربازانی که اطرافش بودند. اگر فتحی هم داشت دلهای عاشقانی بود که بوی حقیقت را از نفسهایش فهمیده بودند.
سردار فاتح جانهای بی قرار بود؛ سرداری بی سپاه، سردار عاشق، سردار بی شمشیر، آشنای پرنده‌های در قفس. رودها، مسافر دریای چشم‌هایت شدند، ابرها، شانه‌هایت را می‌پرسیدند. بهارها، رد پایت را می‌جستند تا سبز شوند. نسیمها، آرزوی بوسیدن لبهایت را داشتند. ستاره‌ها، در آرزوی مردن بر سقف خانه‌ات، به خواب می‌رفتند و ماه، از آه‌هایت زنده می‌شد.
هنوز خاکهای باران خورده، بوی روزهای دلتنگی ابرهای بی قرار دیدنت را می‌دهند.
روزهاست که تنهایی، بر تن ورم کرده زمین عرق می‌کند؛ اما تو نیستی تا غربت در سایه بلندت ساعتی تلخیها را فراموش کند.

[h=1]فضایل اخلاقی امام عسکری علیه السلام

[/h]

آن بزرگوار به همه انسانها عشق می‌ورزید و همواره با آنان به نیکی و احسان رفتار می‌کرد

امام حسن عسگری علیه السلام در همه صفات پسندیده انسانی و اخلاق و فضایل درحد کمال بوده است. آن امام والا مقام در عصر خویش بزرگوارترین، عابدترین، بردبارترین و محترم ترین افراد به شمار می‌رفته و دارای اندیشه بلند، زبانی گویا و پرجاذبه و برخوردار از اخلاق نیک بوده‌اند. امام یازدهم شیعیان با مردم بسیار مهربان، و نسبت به ضعیفان و افراد تهی دست بسیار بخشنده بودند. او سالار قبیله ایثار، پیشوای مستضعفانِ خاک و مسجود فرشتگان افلاک بود. سلام سوخته دلانِ عطشان بر آن امام همام باد!

[h=3]ویژگی های شخصیتی امام علیه السلام[/h]امام حسن عسکری علیه السلام در کلیه صفات و ویژگی های مثبت شخصیتی زبانزد عام وخاص بود. در این میان شجاعت و صلابت روحی، قوت قلب، و جرأت و شهامت، از ویژگی های شخصیتی ایشان به شمار می‌آید. آن بزرگوار به همه انسانها عشق می‌ورزید و همواره با آنان به نیکی و احسان رفتار می‌کرد. بدین جهات بود که نگاهش تا اعماق جان نفوذ می‌کرد و چون پناهی مطمئن برای بی پناهان و امید ناامیدان بود. امام حسن عسگری علیه السلام در سختیها یاور شیعیان بود و در عبور از گذرگاه های سخت و پرپیچ وخم، هم چون چراغی روشنگر راه.

[h=2]نمودار خلوص و پاکی[/h]امام حسن عسگری علیه السلام سرچشمه ایمان و جلوه ای از نور الهی بود. در سیمای تابناکش نور عشق و ایمان خانه داشت و در رازونیاز شبانه اش با پروردگار خلوص و پاکی موج می‌زد. پیشوای یازدهم ما به عبادت، تهجد، و نماز شب بسیار اهمیت می‌داد، به طوری که هیچ گاه آن را ترک نمی‌کرد. همین که پاسی از شب می‌گذشت از خواب بر می‌خاست، وضو می‌گرفت، و به راز و نیاز با پروردگار متعال می‌پرداخت.

[h=2]صداقت کلام و صفای باطن امام علیه السلام[/h]امام حسن عسکری علیه السلام با وجود پربرکتش، زندگی را با تمام زیبایی‌ها معنا می‌کرد. صفای باطنش، صداقت کلامش و دستان پر محبتش، به قلبها گرمی می‌بخشید و نیروی پایداری و مقاومت می‌داد. آن روزها، با وجود امام عسکری علیه السلام، زندگی معنای دیگری داشت. توفان حوادث در برابر اراده استوارش، به نسیمی زندگی بخش بدل می‌شد و انبوه مشکلات با کلام آرام و اطمینان بخش او به کنار می‌رفت. آرامش و استواری او قلبها را آرام می‌کرد و بر زخم های دیرینه شیعیان مرهم می‌نهاد. چون صخره ای نفوذناپذیر، از دسترس فرومایگان به دور بود و به بلندای عزت و مردانگی اش خس وخار را راهی نبود.

[h=2]
در مسیر تربیت مردم[/h]امامان پاک، هم چون پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم پیوسته در تعلیم و تربیت مردم می‌کوشیدند. آنان، در تمامی اوقات به راهنمایی و تربیت مردم پایبند بودند. رفتار و گفتار و معاشرت و حتی هرگوشه از زندگی روزمره آنان، آموزشگر کسانی بود که با آنان تماس داشتند. هرکس در هر وقت با آنان می‌نشست برایش ممکن بود که از اخلاق و دانش آنان بهره مند شود و اگر سؤالی داشت، می‌توانست مطرح کند و پاسخ آن را بشنود. امام حسن عسکری علیه السلام یکی از این مربیّان الهی بود که همواره با رفتار و گفتار خویش نکته های پندآموز و نغز به پیروان راستین خویش، و حتی دشمنان اهل بیت علیهم السلام، می‌آموخت. آری، شخصیت آن حضرت چنان بود که دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار می‌داد و تحوّل عمیق در افکار و اعمال مردم پدید می‌آورد.

[h=2]سخنان آرامش بخش امام علیه السلام[/h]امام حسن عسکری علیه السلام الگوی محبت و آرامش است؛ زیرا محبت، با او معنا می‌گرفت و در نگاهش موج می‌زد و از دستان پرمهرش جاری می‌شد و گونه های یخ زده را شوق زندگی می‌داد. وقتی یاران امام علیه السلام از سختیها به جان می‌آمدند و زمانی که شیعیان تمام درها را به روی خود بسته می‌یافتند، کلمات گوهربار امام یازدهم، آرامش را به جانهایشان ارزانی می‌کرد. پرده های اندوه و ناامیدی با کلمات اطمینان بخش و پرجاذبه آن حضرت به کنار می‌رفت و نوری از امید و شادی بر قلب های خسته شیعیان تابیدن آغاز می‌کرد.

[h=2]فروتنی امام عسگری علیه السلام[/h]فروتنی از فضایل اخلاقی است که موجب مودت و پیوستگی بیشتر در میان اعضای جامعه می‌شود و زندگی اجتماعی را رضایت بخش و مطبوع می‌سازد. این صفت نیکو، افراد را به هم نزدیک می‌کند و مشارکت های اجتماعی را افزایش می‌دهد و زمینه بهبود و ارتقای جامعه را فراهم می‌آورد. امام حسن عسکری علیه السلام درباره تواضع می‌فرمایند: «تواضع نعمتی است که بر آن حسد برده نمی‌شود.

[h=2]گشاده رویی امام علیه السلام[/h]گشاده رویی و داشتن چهره شاد و خرم سبب گسترش شادی و نشاط و افزایش کارایی در جامعه می‌شود. همان طور که دل مردگی، بی نشاطی و داشتن چهره عبوس، غمگین و اخم آلود موجب گسترش افسردگی و کاهش کارایی و ثمربخشی افراد می‌شود. جامعه زنده و پویا، جامعه ای است که در آن نشاط، لبخند، شوخ طبعی و شادابی حاکم است. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم همواره چهره گشاده داشت و با افراد با خوش رویی برخورد می‌کرد و از این طریق موجب جذب افراد به دین مبین اسلام می‌گردید. پیشوایان دینی، ما هریک، از این فضایل بهره مند بودند که از جمله آنان می‌توان به خورشید یازدهم، امام حسن عسکری علیه السلام، اشاره نمود. بزرگ مردی که در گشاده رویی و انبساط خاطر سرآمد زمان خویش بود، به گونه‌ای که افراد پروانه وار دور شمع وجودش می‌چرخیدند واز زلال اندیشه و اخلاق کریمانه اش بهره‌ها می‌جستند.

[h=2]
عابد و زاهد در کلام امام حسن عسکری علیه السلام[/h]عبادت و رازونیاز با خدا، بدون شک دیواره درون را در برابر تهدید حوادث، مستحکم می‌کند و اراده را پولادین و تصمیم را استوار می‌سازد. زهد و پارسایی، روح را طراوت و تازگی می‌بخشد، روان را صیقل می‌دهد و انسان را از تسلیم، تردید، ترس، تزلزل، شکست و انزوا می‌رهاند. امام حسن عسکری علیه السلام افراد پارسا، عابد و زاهد را این گونه معرفی و توصیف می‌نمایند: «پارساترین مردم کسی است که به هنگام شبهه توقف کند؛ عابدترین مردم کسی است که واجبات را انجام دهد؛ زاهدترین مردم کسی است که حرام را ترک نماید؛ و کوشنده ترین مردم کسی است که گناهان را رها سازد».
الهام بخش فضیلت
باز هم به یاد مردی از دودمان رسالت سخن می‌گوییم که نور امامت را بر دلها و دیده های شیعه می‌افشاند. نامش رمز نیکوییها و زیباییها است و یادش الهام بخش عفاف و فضیلت. وقتی در کوچه پس کوچه‌های تاریخ می‌گردیم و اعماق تاریخ را می‌کاویم، به گوهرهای درخشانی بر می‌خوریم که فخر بشریتند و به بودن و زیستن، معنی می‌بخشند. امام حسن عسکری علیه السلام یکی از این گوهرهای نفیس است و شیعه را همین افتخار بس، که به پیشوایی این زبدگان آفرینش معتقد است و حقانیت آنان را باور کرده است. امام یازدهم، هم چون نیاکان خویش، بار سنگین «هدایت امت» را بر دوش می‌کشید و در عصر حاکمیت ستم، خود را فدای روشنگریِ راه ایمان و حق ساخت. امام حسن عسکری علیه السلام بزرگ مردی است که دوست و دشمن، به فضیلت و دانایی و زهد و عبادت او گواهی داده‌اند و جز این نیز انتظاری نیست.