جمع بندی چرا خدا به انسان عقل بزرگتر نداد؟

تب‌های اولیه

42 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا خدا به انسان عقل بزرگتر نداد؟

با سلام.

عقل انسان کوچک است و نمیتوان به همه مسائل احاطه داشت، و این بدیهی است که اگر عقل و قوه عقل انسان بزرگتر آفریده می شد قدرت تحلیل انسان هم بالاتر می رفت.

اگر عقل انسانها بزرگتر بود حقایق را بهتر می توانستند درک کنند و خدا را بهتر می شناختند.

شاید اگر عقل انسانها بزرگتر بود خیلی ها راه صحیح را بهتر پیدا میکردند

شاید خیلی از اشتباهات انجام نمی شد.

شاید علم بیشتری میتواستند کسب کنند....

مگر ما آفریده نشدیم که خدا را بشناسیم و عبادت کنیم؟ پس چرا خداوند عقل ما را بزرگتر نیافرید؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد عامل

سلام علیکم

نکته سنج;764295 نوشت:
مگر ما آفریده نشدیم که خدا را بشناسیم و عبادت کنیم؟ پس چرا خداوند عقل ما را بزرگتر نیافرید؟

قبل از پاسخ به سوال، ابتدا باید به معنای عقل پرداخت و انواع آن را مشخص نمود.

معنای لغوی و اصطلاحی عقل:
عقل در لغت به معنای امساک و نگاهداری ، بند کردن ، باز ایستادن ، و منع چیزی است.
از نظر اصطلاحی نیز میتوان به دو معنا اشاره کرد:

الف) عقل فطری: قوه ای که پذیرای علم و دانش است و در تمام انسانها به ودیعه گذاشته شده است.
ب)
عقل اکتسابی: علمی که انسان بوسیله عقل فطری آنرا کسب میکند. بدین ترتیب عقل فطری مقدمه ای برای عقل اکتسابی محسوب میشود. در روایات نیز به ایندو اصطلاح اشاره شده است. رسول اکرم(ص) به معنای اول عقل در حدیث: «وما خلق الله خلقا اکرم من العقل؛ خداوند هیچ آفریده ای را گرامی تر از عقل نیافریده است»[1]، اشاره کرده و حضرت(ص) در جای دیگر نیز به معنای دوم اشاره میکند: «ما کسب احدا شیئاً افضل من عقل یهدیه الی هدی او یرده عن ردی؛ هيچ احدى چيزى را با فضيلت‏تر از عقلى كه او را به سوى خوبى هدايت مى‏كند و از بدى برمى‏گرداند كسب نكرده است‏»[2].
بنابراین عقل فطری به هوش و استعداد و تمیز اطلاق می شود، که انسان را از حیوانات متمایز می سازد و عقل اکتسابی در حقیقت به فعلیت در آوردن همان استعداد و هوش می باشد که توسعه پیدا می کند و ظرفیت آن افزایش می یابد.

اقسام عقل:
عقل در اصطلاح حکما دارای دو قسم است:

۱. عقل نظری: عقل نظری کارش درک و شناخت واقعیت‌ها و قضاوت در باره آنها است.[3]
۲.
عقل عملی: عقل عملی همان قوه ای است که کنش و رفتار آدمی را کنترل می کند.[4] یا کارش درک بایدها و نبایدها است و در واقع عقل عملی مبنای علوم زندگی می باشد و مورد قضاوت در عقل عملی این است که این کار را بکنم یا نه؟ عقل عملی به تعبیر امام صادق (ع) مرکز عبودیت انسان و سرمایه تحصیل بهشت از خداى سبحان است: «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان».[5]

رابطه عقل و تعالی انسان:
در قرآن و روایات اسلامی، عقل و تعقل، ستایش شده و همان گونه که انبیاء و معصومان(ع) حجت های ظاهری اند، عقل نیز یکی از حجت های الهی در باطن انسان است. امام صادق(ع) در توصیه به هشام می فرمایند: «
یا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَینِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول »[6] تحقیقاً خداوند برای مردم دو حجت قرار داده است، یکی حجت ظاهری و دیگری باطنی است. اما حجت ظاهری رسولان، انبیاء و امامان(ع) هستند و حجت باطنی عقول می باشد.
در بسیاری از روایات به تاثیر به سزای تعقل در رشد انسان اشاره شده، تا جایی که یک ساعت تفکر و تعقل معادل هفتاد سال عبادت شمرده شده و همچنین امیرالمومنین(ع) یکی از مهمترین کارهای پیامبران(ع) را احیاء و بکارگیری عقل انسانها دانسته و میفرماید: «
فبعث منهم رسله و واتر اليهم انبيائه ليستأدرهم ميثاق فطرته و يذكروهم منسي نعمته و يحتجوا عليهم بالتبليغ و يثيروا لهم دفائق العقول؛ پس پيامبرانش را پي در پي به سوي مردم فرستاد تا از آنها بخواهد ميثاق و پيمان فطرت خود را ادا كند و نعمت هاي فراموش شده را به ياد آنان اورند و با ابلاغ پيام و احكام الهي جهت را بر آنان تمام كنند و گنجينه هاي پنهان و مدفون عقل را براي آنان آشكار كند»[7].
اما نکته اساسی اینست که آیا همین قوه تعقل که خداوند در وجود انسان قرار داده برای رسیدن به او و تعالی انسان کافی است یا نه؟
خداوند در مورد خلقت انسان میفرماید: «
فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ (مومنون/14)؛ آفرين بر (قدرت كامل) خداى كه بهترين آفرينندگان است»، و همچنین با توجه مقدمات گذشته، که انسان در بدو امر دارای عقل فطری بوده و میتواند آنرا پیشرفت داده و قویتر کند، روشن میشود که همین عقل قابلیت اعتلای زیادی داشته تا جایی که حتی از ملائک مقرب هم بالاتر رود.
جمال يار ندارد نقاب و پرده ولى
غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد

بهترين دليل بر وجود اين سرمايه در همه انسانها و امكان اين سفر روحاني براي همه، دعوت همگاني و عامي است كه خداوند متعال و شرع مقدس نسبت به همه انسانها دارند و همگي را به پيمودن راه قرب و رسيدن به جوار حق دعوت كرده اند.
اما اینکه برخی انسانها به درجات بالاتری رسیده و بعضی سقوط عملی و اخلاقی کرده اند، بستگی به میزان استفاده از عقل برمیگردد. بنابراین هرچقدر از عقل بیشتر استفاده شود، عقل قویتر شده و مسائل بیشتری را می فهمد و به تبع آن رشد بیشتری خواهد داشت.
عقل تو افزون شود از ديگران
ليک توباشي ز حفظ آن گران

البته برخی اعمال انسان میتواند در تضعیف عقل موثر باشد، به عنوان مثال می توان به روایات زیر اشاره کرد:
1. پیروى از هواى نفس، عقل را تباه مى‏ سازد؛
2. عامل فساد عقل، حب دنیا است؛
3. بدترین آفات عقل، کبر و نخوت است؛
4. خشم و غضب، عقل‏ها را تباه مى‏ کند؛
5. آفت عقل، عجب و خودپسندى است؛
6. آن که لهو و خوشگذرانى‏ اش فراوان باشد، عقلش کم مى‏ شود؛
7. از دست رفتن عقل در زیاده‏ طلبى است.

موفق باشید...



[/HR][1] تاج العروس، ج15، ص504.

[2] مفردات الفاظ قرآن ؛ ج‏2 ؛ ص629.

[3] شهید مطهری، ده گفتار ص۴۶.

[4] جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم ج۱ بخش اول ص۱۵۳.

[5] کلینی، اصول کافی، ج۱،‌ ص ۱۱، ح ۳.

[6] الکافی ج 1، کتاب العقل و الجهل، ص 10.

[7] نهج البلاغه، صبحی صالح، ص43.

این از اون سوال ها بود

یکی میگفت نیوتن بیکار بوده هی قوانین کشف کرده

یکی میگه اصلا ریاضی به چه درد میخوره

دوست عزیز همه ادم ها به یک اندازه عقل و هوش و ذکاوت دارن

منتها استفاده اش نمیکنیم مثلا یکیش خودم یا الان منم جز لیست ترور شده ها بودم :khandeh!:

[="DarkRed"]سلام
عقل ادمی که حد خاصی نداره.
هرچه انسان منطقی تر زندگی کنه و به کسب معارف علاقه و رغبت بیشتر ی نشان بده قطعا عقلش شکوفا تر و باز تر میشه و در این مورد نمیتوان حدی قائل شد.
[/]

Farzandeh-Shahid;765842 نوشت:
این از اون سوال ها بود

اشکال نداره. سوال کردن بر کودکان عیب نیست :Nishkhand::Gol:

با سلام و درود
چرا خدا عقل بزرگتر نداد؟ یعنی مغز بزرگتر و تحلیل و منطق قوی تر یا عقل و قلب و روح بزرگتر؟
میتوانست بدهد و نداد یا امکان نداشت و نشدنی بود؟
اگر مخلوقی با همین حد از عقل وجود نداشت خداوند فیاض علی الاطلاق نبود؟
اگر عقل بزرگتر میداد تکلیف و مسئولیت بیشتر نمی داد؟ ایا این تفاوت ها با وجود تکلیف متناسب با عقل داده شده در بهشتی و جهنمی شدن تاثیری داشت؟ اگر نداشت پس چرا کسانی که عقل بیشتر دارند رتبه و مقام بالاتر دارند؟ ایا تفاوت در عقل ها به خواست خداست یا به اراده و خواست ما یا هر دو دخیل است؟

یک سوال از استارتردارم. منظورتان چقدر بزرگتر شدن عقل است؟تاچه حدی اگه عقل بزرگتر می شد بهتر بود؟

نکته سنج;764295 نوشت:
عقل انسان کوچک است و نمیتوان به همه مسائل احاطه داشت، و این بدیهی است که اگر عقل و قوه عقل انسان بزرگتر آفریده می شد قدرت تحلیل انسان هم بالاتر می رفت.

اگر عقل انسانها بزرگتر بود حقایق را بهتر می توانستند درک کنند و خدا را بهتر می شناختند.

شاید اگر عقل انسانها بزرگتر بود خیلی ها راه صحیح را بهتر پیدا میکردند

شاید خیلی از اشتباهات انجام نمی شد.

شاید علم بیشتری میتواستند کسب کنند....

مگر ما آفریده نشدیم که خدا را بشناسیم و عبادت کنیم؟ پس چرا خداوند عقل ما را بزرگتر نیافرید؟


با عرض سلام
سوال بسیار جالبی است که از دیدگاههای مختلف میتوان به آن نگاه کرد. فبل از هر چیز من از سوال شما این طور برداشت میکنم که منظور شما این بوده که چرا خداوند عقل کاملتری (به جای کلمه بزرگتر) به ما نداده؟ و با این پیش فرض ادامه میدهم:
از دیدگاه دینی: همانطور که پاسخگوی محترم جناب عامل اشاره فرمودند، قدرت تفکر و تعقل مغز انسان در حد بسیار بالایی است و اگر انسان تصمیم داشته باشد از این مغز برای خداشناسی و پرهیز از منکرات و ... استفاده کند این مغز چیزی کم ندارد. کما اینکه عالمان و فرهیختگان دینی هم از مغری با همین مشخصات استفاده کرده اند.
از سوی دیگر مغز کاملتر به معنای مغز خداشناس تر نیست! مغز کاملتر میتواند در هر دو جهت خیر و شر کاملتر باشد. بنا بر این از مغز کاملتر نیز- از منظر دینی- باید انتظار شر بیشتر هم داشته باشیم. مگر اینکه توان انتخاب از این مغز گرفته شود که در این صورت تعریف انسان با فرشتگان یکی میشود.
اما از دیدگاه نظریه تکامل و شاید تلفیقی از آن با باور های دینی، مغز انسان در مسیر تکامل طبیعی خود به این گونه رشد کرده و این رشد با گذشت زمان رفته رفته بیشتر میشود. همانگونه که سایر اجزای بدن انسان و سایر جانداران با همین روند تکامل پیدا میکنند. بر این اساس، آنچه آفریدگار در هر موجود زنده ای نهادینه کرده، قابلیت رشد هوشمندانه یا انتخاب طبیعی است نه میزان رشد.

نکته سنج;764295 نوشت:
با سلام.

عقل انسان کوچک است و نمیتوان به همه مسائل احاطه داشت، و این بدیهی است که اگر عقل و قوه عقل انسان بزرگتر آفریده می شد قدرت تحلیل انسان هم بالاتر می رفت.

اگر عقل انسانها بزرگتر بود حقایق را بهتر می توانستند درک کنند و خدا را بهتر می شناختند.

شاید اگر عقل انسانها بزرگتر بود خیلی ها راه صحیح را بهتر پیدا میکردند

شاید خیلی از اشتباهات انجام نمی شد.

شاید علم بیشتری میتواستند کسب کنند....

مگر ما آفریده نشدیم که خدا را بشناسیم و عبادت کنیم؟ پس چرا خداوند عقل ما را بزرگتر نیافرید؟


به نام خدا
اگر منظورتان مفهومِ «عقل» است ، نمی توان عقل انسان را محدود دانست و در واقع عقل او بسیار توانا و ارزشمند است.

اگر منظورتان مفهومِ «مغز» است ، از نظر تجربی (تصور می کنم در بیولوژی کمپل این مطلب وجود دارد.) درست نیست که هر چه انسان مغزش بزرگ تر باشد ، باهوش تر است ، و به علاوه اگر مغز انسان بزرگ تر از این بود ، جرم آن زیاد و تغذیه آن سخت می شد . درست است که در بحث جرم خداوند می توانست فُرمِ بدن انسان را تغییر دهد و در بحث تغذیه می توانست انسان را در سیاره ی دیگری بیافریند. اما در این قسمت باید به بحث «طبیعت انسان» اهمیت داد. اینکه اولا اگر به این که انسان (65% اکسیژن ، 18% کربن ، 10% هیدروژن و 7% بقیه عناصر) از خاک (کربن ، هیدروژن ، اکسیژن) آفریده شده است باور داشته باشید ، سازگارترین سیاره با او زمین (پوسته و جو : 48% اکسیژن ، 28% سیلیسیم ، 8% آلومینیوم و 16% بقیه عناصر) است که دقیقا همانند بدن انسان درصد زیادی از آن از اکسیژن تشکیل شده است. و بحث دیگر اعمال انسان است که با فساد فقط خدا می داند چه بلایی ممکن بود بر سر سیاره ای دیگر بیاورد. اگر بگویید مگر خدا نمی توانست سیاره ای دیگر بیافریند ، خُب یحتمل باید بگویم نمی دانم :khandeh!: اما بهترین جواب این است که ممکن بود در فضاهای دیگر شرایط برای انقراض گونه ی ما فراهم شود و به علاوه ممکن بود شرایط برای انقراض گونه های دیگر (همین الان شما روی زمین را ببینید!) فراهم شود.
خب بحث جرم و تغذیه را گفتیم و از همین قسمت مشخص می شود که انسان مطمئنا نمی توانسته مغز بزرگ تری داشته باشد. به علاوه شما نمی توانید بگویید من چرا انسانم ؟ من می خواستم موجودی هوشمندتر باشم . از این رو نتیجه گیری را بر عهده ی خودتان می گذارم ، فقط می توانم بگویم اگر گونه ی ما تفاوت هایی اساسی با زمان حال داشت ، شرایط برای خود ما سخت می شد.

نکته سنج;764295 نوشت:
با سلام.

عقل انسان کوچک است و نمیتوان به همه مسائل احاطه داشت، و این بدیهی است که اگر عقل و قوه عقل انسان بزرگتر آفریده می شد قدرت تحلیل انسان هم بالاتر می رفت.

اگر عقل انسانها بزرگتر بود حقایق را بهتر می توانستند درک کنند و خدا را بهتر می شناختند.

شاید اگر عقل انسانها بزرگتر بود خیلی ها راه صحیح را بهتر پیدا میکردند

شاید خیلی از اشتباهات انجام نمی شد.

شاید علم بیشتری میتواستند کسب کنند....

مگر ما آفریده نشدیم که خدا را بشناسیم و عبادت کنیم؟ پس چرا خداوند عقل ما را بزرگتر نیافرید؟



با سلام
انسان از لحظه ای که به دنیا می آید ، قوه ادراک و فعالیت عقلی را با خود دارد. طبیعتاً این قوه در همان لحظه اول تولد ، بالقوه است. بالفعل شدن آن ، در جریان رشد انسان صورت می گیرد. این بالفعل شدن ، هیچ حدی نخواهد داشت تا جائیکه شخص می تواند با دقت و فعالیت عقلانی ، "همه جهان و موجودات آن" را تعقل کند.

ارسطو معتقد بود روح در ابتدا در حدّ قوه و استعداد محض است و بالفعل واجد هیچ معلوم و معقولی نیست و همه آن‌ها در همین جهان حاصل می‌شوند. این نظریه، كم و بیش توسط فلاسفه مسلمان نیز پذیرفته شد. بعد از ارسطو پیروان مكتب وی عقل را از لحاظ مراحل مختلف و درجاتی كه در همین جهان برای تحصیل معرفت می‌پیماید به مراتبی تقسیم كرده‌اند كه عبارتند از:

1 - عقل بالقوه یا هیولانی:
مرتبه‌ای كه نفس در آن مرتبه بالفعل هیچ‌گونه معلوم و معقولی ندارد اما استعداد و زمینه كسب آن‌ها را دارا می‌باشد. طفلی كه تازه به دنیا آمده هیچ‌ گونه معرفت و آگاهی ندارد اما زمینه كسب معرفت در او هست. نفس را در این مرتبه عقل بالقوه یا عقل هیولانی نامند. زیرا نفس در این مرتبه مانند هیولا قوۀ محض است و هیچ گونه معلوم بالفعلی را ندارد.

2 - عقل بالملكة:
نفس انسان بعد از تولّد ابتدا از راه حواس، یك سری تصورات و تصدیقات جزئی را درك می‌كند و آن‌ها را ذخیره می‌نماید سپس عقل با قوۀ تجرید از این تصورات و تصدیقات جزیی به بدیهیات اولیة تصوریة و تصدیقیة می­رسد كه اساس تفكر هر انسانی را تشكیل می‌دهند. این مرتبه از نفس را عقل بالملكة نامند زیرا نفس در این مرتبه استعداد و ملكۀ رسیدن به معقولات كسبی و نظری را دارا می‌شود.

3 - عقل بالفعل:
عقل بعد از به دست آوردن بدیهیات تصوری و تصدیقی به كمك حواس، در حقیقت دارای یك سرمایۀ بزرگی است كه می‌تواند تمامی معقولات نظری را از آن‌ها استنتاج نماید و در صورت لزوم، آن معلومات نظری را پیش خود حاضر نماید. عقل را در این مرحله، عقل بالفعل نامند. زیرا نفس در این مرتبه می‌تواند هر زمان كه بخواهد معقولات كسی را نزد خود حاضر نماید؛ هر چند به خاطر اشتغال به امور بدنی، تمامی معقولات در نزد عقل حاضر نیستند اما همین كه عقل در این مرحله می‌تواند بدون زحمت و مشقّت معقولات كسبی خود را حاضر نماید. گویی تمامی معقولات، بالفعل نزد آن حاضر هستند.

4 - عقل مستفاد:
كامل‌ترین مرحلۀ عقل انسانی است كه در آن تمامی معقولات نظری و بدیهی، بالفعل در نزد عقل حاضرند و نفس به خاطر عدم اشتغال به امور بدنی تمامی این معقولات را نزد خود مشاهده می‌كند. این مرحله از عقل برای انسان‌هایی كه در علم و عمل كامل می‌باشند بعد از مفارقت از بدن حاصل می‌شود اما در این‌كه آیا قبل از مفارقت از بدن نیز حاصل می‌شود یا نه، بین حكماء اختلاف نظر وجود دارد. این مرتبه را عقل مستفاد گویند چرا که تمامی معقولات مستفاد از عقل، فعّال می‌باشند.

علامه طباطبایی می فرمایند:
اینکه فیلسوف تمام آنچه را به دست آورده تعقّل کند، اعمّ از معقولات بدیهی و نظری که مطابق با واقعیّات جهان بالا و پایین است، بدین نحو که همه را حاضر کرده و به همه توجّه داشته باشد. و در این صورت یک جهان علمی شبیه جهان عینی خواهد بود و عقل بالمستفاده نامیده می شود (بدایة الحکمة)

پس عقل بشر این امکان را دارد که بسیار اوج بگیرد تا جایی که کل جهان هستی را تعقل کند. حالا اگر کسی در سیر رشد خود ، به هر دلیلی در حد خاصی متوقف شود و جلوتر نرود ، دلیل بر این نیست که خداوند به بشر عقل کوچکی داده است.

چالشگر;765886 نوشت:
اگر انسان تصمیم داشته باشد از این مغز برای خداشناسی و پرهیز از منکرات و ... استفاده کند این مغز چیزی کم ندارد. کما اینکه عالمان و فرهیختگان دینی هم از مغری با همین مشخصات استفاده کرده اند.

amirhosseinzarei151;765920 نوشت:
از نظر تجربی (تصور می کنم در بیولوژی کمپل این مطلب وجود دارد.) درست نیست که هر چه انسان مغزش بزرگ تر باشد ، باهوش تر است ، و به علاوه اگر مغز انسان بزرگ تر از این بود ، جرم آن زیاد و تغذیه آن سخت می شد .

سلام دوستان
توجه داشته باشید که عنوان سوال کمی رهزن شده! منظور از بزرگتر بودن، همان کامل تر بودن و یا قویتر بودن در ادراک است. همچنین عقل بنابر تعریفی که ارائه شد، با علم و همچنین با مغز متفاوت است.


سلام

والذي قدر فهدي ، خداوند تقدير كرد (اندازه گرفت) پس هدايت كرد ! سبحان مقسم العقول !!!!

اما بكمك دعا ميتوان ظرفيت بيشتري كسب كرد : رب زدني علما :

وعقل با علم و علم هم با عمل تمديد وترقي مي يابد .

بسم الله الرحمن الرحيم

عرض ادب و سلام خدمت دوستان عزيز

خیر البریه;766080 نوشت:
اما بكمك دعا ميتوان ظرفيت بيشتري كسب كرد : رب زدني علما :

صحبتي که دوست محترم داشتند بساير خوب و نغز بود. درعين سادگي الفاظ و کلمات محتواي بلندي داشت . اما اجازه

بدهيد من صحبت دوستمان را با يک حديث نوراني از امام صادق عليه السلامتکميل کنم که حضرت در حديث معروف عنوان

بصري مي فرمايند: « العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء» « علم نوري است که خداوند در قلب هر کس که بخواهد قرار

مي دهد» بر اساس اين روايت شريف هر علمي نمي تواند به معناي واقعي ظرفيت ذهني انسان را افزايش دهد بلکه ازنگاه

دين آن علمي اين قابليت را دارد که از جنس نور باشد و دريک کلام علوم ديني بيشترين سهم رادر افزايش بعد عقلاني

انسان و بالا بردن ظرفيت آن دارا هستند گرچه اين به اين معنانيست که افرادي که در زمينه هاي ديگر تحقيق ومطالعه دارند

ظرفيت ذهني آنها رشدنمي کند آنهاهم به همان اندازه که بر روي مسائل علمي مربوط به رشته خودتحقيق و مطالعه مي

کنند از رشد عقلاني متناسب باخود بهره مي برند و از اين جهت با لا بردن توان عقلي براي آنها هم هست اما فرق اين

رشد با رشدي که علم ديني و وحياني براي انسان دارد اين است که رشد عقلاني در علم ديني خيلي گسترده تر و همه

جانبه تر است تا در علوم ورشته هاي ديگر. با ذکر مثالي اين کلامم روتوضيح مي دهم:

ببينيد ما در بين مسلمانان عالماني داريم که هم منجم هستند، هم رياضي دانندو هم اهل سلوک و فقه و حديث و يا حتي

علم طب و جغرافيا و ..... شايد اين به خاطر اين است که دين و علم ديني چنان ظريفيتي به انهاا داده است که مي توانند

همزمان در چندين مساله و موضوع ديگر تحقيق کنند اما قالب دانشمنداني که رنگ ديني و اسلامي نداشتند تنها در طول

حيات خود در يک زمينه خاص صاحب اعتبار و مطرح شده اند و اين تفاوت اين دو رشد فکري عقلاني است

يکي در جريان علم نوراني يکي در جريان علم غير نوراني .

سلام ...
فکر میکنم شما معنی و کارکرد دقیق و چگونگی ساخته شدن عقل رو نمیدونین ... بنابراین توضیحاتی رو خدمتتون میدم :

[=century gothic]* قسمت اول : طریقه شکل گیری عقل :
مراحل ساخته شدن مغز انسان :
همانگونه که میدانید بر اساس نظریه داروین انسان تکامل پیدا کرده حیوانات پیشین هستند و ساختمان ژنتیکی انسان 90 درصد به گاو تشابه دارد و 97.5 درصد به گوریل .

لایه اول مغز انسان ...
در آن زمان انسانی وجود نداشته ... ولی حیواناتی بودند که اجداد ما محسوب میشدند ... این حیوانات ( مانند نوعی ملخ درختی . تمساح و ... ) تفکر ندشتند ...بلکه فقط بر اساس احساساتشان از خود خروجی نشان میدهند ... ( مثله یه ربات ... که بهش یک سری سنسور وصل میکنن و میگن اگر چنان اتفاق افتاد چنان کاری رو انجام بده )

لایه دوم مغز انسان ....
به مرور زمان .... ( تصمیم خالق یا کار طبیعت ) لایه ای دیگر در درون مغز بسیاری از موجودات شکل میگیره به نام هوش ... هوش یا قدرت تفکر ... قدرت تفکر رو در درون بسیاری از موجودات مثله (سگ. پلنگ و شیر و .. ) میبینیم .

لایه سوم مغز انسان ....
به مرور زمان .... ( تصمیم خالق یا کار طبیعت ) لایه ای دیگر در درون مغز موجود منحصر به فردی به نام انسان شکل میگیرد که آن را از سایر موجودات متمایز میکند ... و آن هم این بوده که بر روی تفکر کردنش هم فکر میکند .... ( فیدبک گذاری تصمیمات )

خوب ... الان ما داری مغزی هستیم که مانند یک درخت یا یک کوه ... لایه لایه هست .... و هر لایه حاصل تکامل در زمانهای متفاوتی هست و مدیری داریم که داره اونو مدیریت میکنه به نام هیپوتالاموس ...

هیپوتالاموس میگه لایه اول مغز این گزینه ها رو جلوت گذاشته ....لایه دوم این گزینه ها رو جلوت گذاشته ... لایه سوم این گزینه ها رو ... هر کدوم رو میخوای انتخاب کن ...

ما نمیتونیم توی ساختار احساساتمون تغیری ایجاد بدیم ولی با انتخاب گزینه های احساسی اون بخش از مغزمون رو تکامل میدیم .

ما نمیتونیم توی ساختار هوش و یا عقلمون تغیری ایجاد کنیم ولی با انتخاب گزینه های هوشمندانه و عاقلانه میتونیم اون بخش از مغزمون رو تکامل بدیم ...

حالا ....
برمیگردیم به سوال شما ...
1- آیا ریشه لایه اول مغز بر اثر جبر به ما تحمیل شده است ... (بله)
2- آیا ریشه لایه دوم مغز بر اثر جبر به ما تحمیل شده است ... (بله)
3- آیا ریشه لایه سوم مغز بر اساس جبر به ما تحمیل شده است ... (بله)

ولی ...
آیا ما اختیار اینو داریم ... بر اساس لایه اول یا دوم یا سوم تصمیم بگیریم ... بله اختیارش رو داریم و هر تصمیمی که میگیریم باعث تقویت یا نابودی آن لایه از مغز ما میشود ...

انسانی که عاشق میشود ... با طغیان احساسات روبرو میشود ولی بازم میتونه تصمیمات منطقی بگیره ( به این ربط پیدا میکنه که سابقا چقدر لایه عقل خودش رو تقویت کرده باشه )

در حقیقت تنها انسان در هر لحظه میتواند تصمیم بگیرد بر اساس کدامیک از لایه های مغزش تصمیم گیری بکند ... وگرنه بقیه اش جبر میشود ...

مثال : فرض کنید شما همکنون وضعیت زیر را دارید :
1- گرسنه هستید ... گرمتون هست ... سرتون میخواره ...
2- در حال شطرنج بازی کردن هستین ...
3- تلفن زنگ میزنه و بهتون میگن بیاد برین جایی ...

خوب ....
لایه اول (احساسات ) گزینه های شماره 1 را در اختیار شما قرار میدهد
لایه دوم ( هوش) گزینه های شماره 2 را در اختیارتون میزاره ... ( تفکر محض)
لایه سوم ( عقل) بررسی میکنین در آنجا چه اتفاقی قرار است بیوفتد و ... ( تفکر همراه با تخیل و فیدبک)

در نهایت ... اختیار شما ... فقط در بین انتخاب کردن ( گزینه های لایه اول و دوم و سوم ) محدود میشود ... وگرنه بقیه اش جبر میشود ...
مثلا شما نمیتونید
1- هنگامیکه سرتون نمیخواره ... خاراندن سرتان را انتخاب کنید
2- هنگامیکه وسط شطرنج هستید ... بپرین تو استخر
3- تلفن زنگ میزنه ... به این فکر کنین که "چرا باغچه خانه ما سیب نداد "

اگر لایه اول را انتخاب کنید ... مثلا سراغ غذا بروید ... به مرور زمان چاغ میشوید ... و لایه احساساتتون رو قوی میکنید و باز چاق و ....
اگر لایه دوم را انتخاب کنید .... هوشمند در شطرنج میشوید ...
اگر لایه سوم را انتخاب کنید .... مدیر تر و مدبر تر میشوید ...

با انتخاب هر لایه .... در تصمیم بعدی شما با لایه ای قویتر یا ضعیف تر روبرو میشوید ... [=century gothic]

* قست دوم : شاخص های تعقل :
[=lucida sans unicode]همانطور که میدانیم اعضای بدن انسان به صورت خودکار و ناآگاه کار خود را انجام میدن . قد من ناخودآگاه رشد میکنه . من به صورت ناخودآگاه از 4 سالگی 5 سالم میشه و از 5 سالگی 6 سالم میشه . هوش من از 4 سالگی 5 سالش میشه و از 5 سالگی 6 سالش میشه . حافظه من همینطور . تخیل من همینطور . اما عقل خصوصیتش اینجوری نیست . من اول میبایست عقل رو بوجودش بیارم . تغذیه اش کنم و منتظر رشد کردن آن باشم . به نظره من عقل یه پدیده ای هستش که تازه بوجود اومده تقریبا 100 یا 200 سال هستش که آدمها میپرسن چرا ؟؟؟ بابته پرسششون نمیترسن ... و اگر قانع نشن قبول نمیکنند .

پارمترها و شاخص هایی که عقل رو بوجود آوردند :

[=lucida console]اولا: خودش یک مقدار آگاهی بوده ... مثله جایی که یک چراغ روشن شده .
دوم : به روابط پنهان میان اشیا پی برده .... مثله نیوتنی که سیب میوفته میگه چرا ؟؟؟
سوم : ترازو هست ... میزان هست میتونه شخص عاقل چیزها رو اندازه بگیره .
چهارم : مفاهیم رو به درستی میتونه تعریف کنه ...مثلا میتونه بین شرم وحیا تفاوت قایل بشه . میدونه مفاهیم قیمت و ارزش با هم متفاوته .
پنجم : قدرت تجزیه و انتزاع داره ... که مثلا شاهکارش عدد هست ... چون چیزی به نام 5 در طبیعت وجود نداره .... تازه -5 و -7 ما درست کردیم ...

[=lucida console]نکته :مهمترین چیزی که میخوام در درون این پست بدان اشاره کنم این هست که ما هممون در چنگال جبر اسیر هستیم و تنها چیزی که ما رو از جبر نجات میده همین عقلانیت و عقلانی زندگی کردن ماست .

تعریف عقل :
بهترین تعریفی که من برای عقل پیدا کردم این بوده که انسان بتونه بر رویه فکر کردنش هم فکر کنه ... نوع تفکرش رو تغییر بده و اونجوری عمل کنه که حقیقت و واقعیت و طبیعت کار میکنه ... بنابراین عقل علاوه بر توانایی هایی که به ارمغان میاره پدیده ای تازه هست ... مانند شناکردن یا پیانو زدن میمونه . آدمهای زیادی اومدن و رفتن و عقلی نداشتند . و عقلشون در همین حیطه ای که به هوششون و تجربه و آگاهیهایشون مربوط میشده محدود شده ولی عقلی در کار نبوده . به بیان دیگر بر اثر تکرار یک حادثه شخص پی به رابطه علی و معمولی بین پدیده ها برده و روابط رو شناسایی کرده و بر اساس آن رفتار کرده .

استفاده از عقل :
اولین سوال این هستش که آیا عقلی داریم یا نه ؟؟؟
و دومین سوال این هست که اگر عقلی داریم میخوایم ازش استفاده کنیم یا نه ؟؟؟

استفاده کردن یا نکردن از عقل مساله ای اختیاری هست . همانطور که گفتم تپش قبل . بلند شدن قد . تقویت حافظه ... همه و همه به صورت اجباری در درون ما رشد میکنند و تقویت میشن ولی عقل اینجوری نیست . عقل شما باید بهش بها بدین . روش عاقلانه فکر کردن را بیاموزید تا ارزش و اعتبار پیدا کنه و روز به روز شاهد رشد کردن و بزرگ شدن درخت عقلتون بشین . البته برخی موقع ها مجبور هستیم که چراغ عقلمون رو خاموش کنیم . مثلا وقتی در درون خونمون هستیم و با احساسات و عواطفمون با پدر و مادر و برادر و خواهر صحبت میکنیم . یا وقتی میرم به معبد روحانیمون عقلمون رو میزاریم پشت درب وگرنه خیلی از اون حرفها رو باور نمیکنیم . ولی وقتی میریم به معبد روحانی یکی دیگی عقل رو با خودمون میبریم چرا ؟؟؟ چون وقتی به معبد خودمون میریم رفتیم به همون احساسات و عواطف و کودکی ... یعنی من 3 یا 4 ساله شدم و مشگلی در درون اونها ندیدم . ولی حالا که میرم به معبد دیگری 28 ساله شدم با مدارک عالی دانشگاهی ... فلسفه و منطق خوندم و میگم اینا چیه داری به من میگی !!!!

به همین علت فارغ از اینکه ما تا حدودی عقل رو میسازیم سوال اصلی این هست که در چه جاهایی میخوایم ازش استفاده کنیم .

چگونگی ساخته شدن عقل :
خوب حالا فهمیدیم که حس و تخیل و هوش مقوله ای متفاوت از عقل هستند . از نظره من عقل انسان از حدود 26 سالگی به بعد شروع به ساخته شدن میکنه . وقتی آدمها به این سنین رسیدند حالا کمی بیشتر و کمی پیشتر باید عقل خودشون و دیگران رو به کار گیرند تا دنیا رو همانگونه که هست بشناسند . واقعیت را همانطور که هست ببینند . عقل و هوشم رو به کار میگیرم و اطلاعات را بهش وارد میکنم و باهاش علم رو میسازم . با ساختن علم میتونم دنیام رو پیش بینی کنم . بنابراین انسان عاقل به واقعیت ها و حقایق نگاه میکنه . قوانین و قواعدی رو کشف میکنه و بر اساس اون قواعد زندگی میکنه تا به اهدافی که میخواد برسه . درست هست که عقلمون ناقص هست ... ولی مهمترین مساله این هستش که این تنها راهمون هست ... درسته ناقص هست ولی کاره دیگه ای نمیتونیم بکنیم . درست هست که غلط هم هست ... ولی بغیر از عیب یابی و بر طرف کردن عیوب کاری نمیتونیم بکنیم .

خوب حالا چی کار کنیم : روش این هست باید تمام احساسات و هیجانات و ... رو بعد از عاقل شدن بسازم . یعنی بعد از 25 و 26 یا هر زمانیکه عقل پیدا کردم نظرم رو راجع به مردم . زندگی . دین . مرد . ازدواج بیام و بسازم . عقاید و باورهام 4 ساله و 6 ساله نباشن . آدم عاقل کسی هست که دائما داره اینها رو زیر سوال میبره . اینقدری که میخواد خودش رو زیر سوال ببره به دنبال اثبات اونها نیست .

آیا من عقل دارم . آیا دارم ازش استفاده میکنم ؟
جواب : آیا عقاید ما تحت تاثیر کودکی . طمع ها ترس ها و ... هست . مثلا من در کودکی فکر میکردم که پدرم باهوش ترین و داناترین آدمهاست . ای بسا که چقدر هم اشتباه میکردم . اون روزی که من حقیقت رو میبینم و میفهمم پدرم اونقدر ها هم باهوش نبوده ... اون روزی که میفهمم شاید چه صدمات روحی روانی به من داده ... اون روزی که میفهمم که چه بسا اعتماد به نفس رو در درون من کشته ... اون روز هست که با دیدن واقعیت و نگرفتن چشمها در درون من عقل بوجود میاد .

بنابراین یکی از پارمترهای ساخته شدن عقل این هست که واقعیتها و حقایق رو ببینیم ... و اون ها رو قبول کنیم ... فارغ از تعصب و هیجان و ... بنابراین من باید واقعیتت رو ببینم . و احساسات و باورها و و عقایدم رو بر ایای علم و عقلی که بدست آوردم بسازم .

تنگناهای عقل :
بنابراین اگر بخواهیم عقل بدست بیاریم باید از خاطرات کودکی و احساسات و هیجانات فاصله بگیریم و عقایدمون رو یک بار زیر سوال ببریم . یعنی من باید دارای زندگی باشم که حداقلش یک بار زیر سوال رفته باشه .

سخن آخر :
حال بهتر هست خودمون رو به قضاوت بنشینیم . چندین بار کاری رو انجام دادیم برای اینکه دوست داشتیم . چندین بار بوده که از یک لباس یا تبلت یا موبایل خوشمون اومده خریدیمیش ... و بعد از اینکه خریدیمش و فهمیدیم که چقدر مشگل داره ... با عقلمون داریم خودمون رو گول میزنیم که کارمون درست بوده .
شخص عاقل دنیا رو به گونه ای دیگر میبینه . هر کسی که بدن انسانی داره مغز گنده ای داره . هوش داره . که عقل نداره .

اگر شما سیستم عقلانیتون ردش نکرده باشه یک سری باورها و عقاید دارین که هر روز و هر ساعت به تناقض میرسه . چون اعتقاداتی دارید که ضد علم و عقل و قلب و واقعیت و حقیقت هست .
امیدوارم که آقایون ناراحت نشن ... هیچ امتیازی یک مرد به یک زن نداره ... نه احساسی ... نه عقلی ... تنها در یک قسمت کوچکی مردان در قسمت Mechanical و Mathematical قوی تر از زنان هستند ولی زنها 100 جایه دیگه جلو هستند ....
حالا بیایم و مرد رو بکنیم جنس برتر ...
بگیم این باور و اعتقاد ماست ...
ای اینکه اینجوری باور داریم و اینجوری احساس میکنیم ...

همه اینها علتش عدم توجه به عقل و علم و حقیقت و واقعیت هست ...

این عقل هست که من رو از جبر نجات میده .... اگر نباشه در سیطره جبر اسیر هستیم ... محدود به خانواده و کودکی و احساسات و عواطف ...

تا زمانی که من عاقل نشدم اختیار ندارم . وقتی عاقل شدم تازه اختیار پیدا میکنم . آزادی بدست میارم . مساله وجدان مهم میشه . چون اصلا قبل از اون اختیاری نبوده ... کودکانی بودیم که نه آزادی داشتیم و جبری بوده که باهاش سر میکردیم .
[=verdana]


اگر داریم با احساساتومن زندگی میکنیم بچه 6 یا 7 ساله ای هستیم که بی شباهت هم به سگ و گربه نیستیم ... و معلومه که سگ و گربه به هم میرسن چگونه رفتاری رو با هم خواهند داشت .
[=verdana]

عقل داشتن اکتسابی هست ... روشهای عاقل شدن رو باید آموخت ...
* هر حرفی رو به راحتی نپذیریم .
* تحقیق کنیم .
* احساساتی نباشیم .
* طمع نکنیم
* حسادت نکنیم
* از ابزاهامون درست استفاده کنیم
و ...


وقتی عقل داشته باشیم :
** علم بوجود میاد
** عقل بوجود میاد
** احساس بوجود میاد
** آزادی و اختیار بوجود میاد
** واقعیت بوجود میاد
** اخلاق بوجود میاد .
** مسئولیت بوجود میاد .

[=fixedsys]یک چیزی بگم هم مزاح باشه هم حقیقت ما ادم ها جنبه خیلی چیزها رو نداریم

نمونه زیادی هم هست : 1- مثلا اگر در زمان پیامبر پیامبر با مردم درمورد هواپیما صحبت میکرد ایا مردم باور میکردن ؟؟؟؟؟؟؟؟

2- بعضی چیزها هستن با گذر زمان مشخص میشه جواب سوالات برای انسان

این سوال شما هم از ان سوال ها هست

امام صادق (ع) فرمود: «علم و دانش، بيست و هفت حرف است و همه آن چه پيامبران آورده اند، تنها دو حرف آن است و مردم تاكنون جز با آن دو حرف، آشنايي ندارند و هنگامي كه قائم ما قيام كند، بيست و پنج حرف ديگر را بيرون آورده، آن را ميان مردم نشر و گسترش مي دهد.» (بحارالانوار، ج 52، ص 326؛ خرائج، ج2، ص 841)

نکته سنج;764295 نوشت:
مگر ما آفریده نشدیم که خدا را بشناسیم و عبادت کنیم؟ پس چرا خداوند عقل ما را بزرگتر نیافرید؟

سلام

شما جرا عقل رو محدود میدونی ... من از هوش صحبت نمیکنم از عقل صحبت میکنم ...

عقل محدودیتی نداره دوست عزیز .. شما هر چقدر که بخوای و تلاش کنی به عقل بیشتر ، که اینجا منظور شما شناخت بیشتر خداوند هست ، میرسید ... به این نور میرسید ..

سوال شما عملا وارد نیست ! چون عقل واقعا بزرگه و واقعا قدرت پیشرفت شگرف داره و واقعا کفایت میکنه ...

با سلام

وقتی خداوند ، هستی را بنا نهاد ، عقل را پایه های آن قرار داد .

آنجا که پیامبر(ص) می فرماید :

" اول ما خلق الله العقل ."

و وقتی ، انسان را خلق کرد ، با نفخ روح خود در وجود او و تعلیم اسمای خود که اساس سیر تکاملی هستی را نمایندگی می کردند ، با ابزاری به نام گوهر عقل ، به دنیای زمینی فرستاد و از او خواست که پیوند خود را با هستی ، از مسیر عقل برقرار و مستحکم کرده و راه تا اوج خدایی شدن را بپیماید .

ولی اینکه جایگاه عقل در اسلام کجاست و در مقام تشخیص حق از باطل و یا درست از نادرست ، چه تناسبی و یا نسبتی با نقل دارد ، و اینکه صحت و کاربردی بودن آموزه ها و یافته های عقل را باید به نقل ارجاع داد یا نه ، از منازعات تاریخی اندیشمندان چه متشرع و چه غیرمتشرع بوده است !
در این اندک ، به توضیح مختصر موضوع و اثبات جایگاه اولی و بالذات عقل در مقام مقایسه با نقل می پردازیم :

۱) عقل ، تنها حجت آدمی

انسان موجودی است که سرشت او مبتنی بر بهره گیری از عقل و خرد است . تنها قوه ای که در وجود او نهفته شده تا بتواند موارد مختلف را از یکدیگر جدا ساخته و تشخیص دهد ، عقل و ادراک او است.

پذیرش یا عدم پذیرش اختیاری هرچیزی در گرو بهره جویی از عقل و ادراک آدمی است. محاسبات او ناشی از این قوه است . نورافکنی که بدون وابستگی به غیر، تاریکی های زندگی را برایش روشن می کند، چیزی جز بهره مندی از خرد نیست.

برای اثبات « حجیت عقل » احتیاجی به استدلال نیست . بنا بر این ، حجیت عقل، حجیتی « ذاتی » است و هیچگاه این حجیت را نمی توان سلب کرد. نمی توان گفت: «به آنچه عقل می گوید، اعتماد نکن». مقتضای خردمندی، اعتماد به عقل و عمل بر اساس نتایجی است که حاصل بکارگیری عقل است. تنها دلیلی که می تواند حجیت عقل را اثبات کند، طبیعت و سرشت عقلانی آدمی است ( آفتاب آمد دلیل آفتاب).
به همین دلیل ، تنها می توان در «تحقق عقلانیت» تشکیک کرد و با استدلال صحیح، به اثبات این امر پرداخت که؛ « مثلا برخی رویکردها و نتیجه گیری ها، منطبق با قواعد عقلی نیست » ولی نمی توان ضمن اعتراف به عقلی بودن، ادعا کرد که نباید به نتایج آن ملتزم شویم.

تأیید این سخن را در متون دینی تمامی شرایع خداوندی می توان یافت . در این متون هیچ استدلالی برای حجیت عقل گزارش نشده است و آن را « مفروغ عنه » گرفته اند . تنها چیزی که در این متون دیده می شود، اقرار و اعتراف صمیمانه نسبت به حجیت ذاتی عقل است . فراوانی این اقرار به گونه ای است که هیچ تردیدی در «رویکرد عقلانی شرایع» برای کسی باقی نمی ماند . ستاندن رویکرد عقلانی از شرایع خداوندی و خصوصا شریعت محمدی(ص) به معجزه ای بزرگتر از معجزات پیامبران الهی نیاز داشته و دارد (که متأسفانه این معجزه هم اتفاق افتاده است!!؟).
شریعتی را که با صراحت در کتاب آسمانی اش مکررا می گوید: « افلا تعقلون؟ » (آیا عقلتان را بکار نمی گیرید؟)
و روایتش می گوید : عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ : « حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی الْعِبَادِ النَّبِیُّ ، وَ الْحُجَّةُ فِیمَا بَیْنَ الْعِبَادِ وَ بَیْنَ اللَّهِ الْعَقْل »
«حجت خداوند بر بندگانش پیامبر است و حجت بین بندگان و بین خداوند عقل است. » چگونه می توان از عقل و عقلانیت دور دانست؟!!

۲) نسبت عقل و دین

یکم ؛ تأکید بر « دوگانه بودن حجج الهی » و تبعیت حجت ظاهری از حجت باطنی که در حدیث زیر آمده است :

" یا هشام ؛ ان لله علی الناس حجتین ، حجة ظاهرة و حجة باطنة . فاما الظاهرة ، فالرسل و الأنبیاء و الأئمة “ع “و اما الباطنة ، فالعقول ) ۹ "

" ای هشام ؛ خدای را بر مردم دو حجّت و راهنماست. حجتی آشکار و حجتی پنهان؛ حجّت آشکار الهی رسولان، انبیا و ائمه هستند، و حجّت پنهان عقل­هاست . "

خود شاهدی بر استقلال حجت باطنی است و اتفاقا داوری درمورد حجیّت حجت ظاهری ( پیامبران ) و پذیرش ادعای آنان ، برعهده حجت باطنی (عقل) است ، ولی عکس آن صادق نیست . این خود دلیل کافی برای اثبات استقلال عقل است .

دوم؛ در بیان روایی از علی بن ابیطالب(ع) آمده است :

« لو ( اذا ) خلّی عنان العقل و لم یحبس علی هوی نفس او عادة دین او عصبیّة لسلف، ورد بصاحبه علی النّجاة "

اگر زمام عقل ، رها شود و دربند هوای نفس ، عادات دینی و تعصبات قومی نسبت به پیشینیان قرار نگیرد، صاحب خویش را نجات خواهد داد »

که مقصود او « عقل مستقل از نقل » است نه « عقل وابسته به نقل دین و عادات دینی »!!

مبتنی بر این روایت ، آیا نمی توان گفت که : «متن شریعت، به استقلال عقل اعتراف می کند ». اگر این اعتراف شرع به استقلال نسبی عقل است (که هست)، آیا نمی توان گفت که؛ « شرع ، به حجیت عقل مستقل ازخود فرا می خواند ».

در روایتی از امام صادق(ع) آمده است :

« انّ اوّل الامور و مبدأها و قوّتها و عمارتها التی لا ینتفع شیئ إلاّ به، العقل الّذی جعله الله زینة لخلقه و نورا لهم. فبالعقل عرّف العباد خالقهم و انّهم مخلوقون … و انّ الظّلمة فی الجهل و انّ النّور فی العلم . فهذا ما دلّهم علیه العقل . قیل له : فهل یکتفی العباد بالعقل دون غیره؟ قال : انّ العاقل لدلالة عقله الّذی جعله الله قوامه و زینته و هدایته، علم انّ الله هو الحق و انّه هو ربّه و علم انّ لخالقه محبّة و انّ له کراهیّة و انّ له طاعة و انّ له معصیة …»

« به درستی که اول ، منشأ، توان و ترمیم هر چیزی « عقل » است که جز از طریق آن بهره ای حاصل نمی شود . عقلی که خداوند به عنوان زینت مخلوقات، و نوری برای آنان قرار داده است. پس به واسطه ی عقل است که خالقشان را می شناسند وخود را آفریده ی او می دانند … و می فهمند که تاریکی درجهالت است و نور در علم. پس این چیزی است که عقل به آن راهنمایی شان می کند . به ایشان گفته شد : آیا بندگان خدا می توانند به عقل اکتفا کنند واز غیر آن بهره نبرند؟ امام صادق(ع) فرمود : عاقل با راهنمایی همان عقلی که خدایش سبب برپایی، زینت و هدایت وی قرار داده است، درک می کند که خداوند، همان حق است و هم او پروردگار او است و می داند که آفریدگارش نسبت به برخی موارد، محبت و نسبت به برخی امور، کراهت دارد و برخی کارها فرمان برداری از او است و برخی نافرمانی …»

این روایت، تفسیر روشنی از روایت « العقل ما عبد به الرحمن… » را ارائه می کند و برداشت های شتابزده و ضد عقلی را کنار می گذارد.

برخی تصور می کنند: از نظر شریعت، هر فرد غیر مسلمانی، «فاقد عقل» ارزیابی می شود و این به منزله ی آن است که « عقل مورد نظر شرع، متفاوت از عقل عرفی باشد». حتی اصطلاح «عقل شرعی» (در برابر عقل عرفی) را مکررا بکار می برند.

در پاسخ باید گفت که؛ اگر کافران و مشرکان از منظر قرآن «بهره ای از عقل ندارند» چرا در آیات مختلف مورد پرسش و توبیخ قرآن قرار گرفته اند که « أفلا یعقلون= آیا عقل شان را به کار نمی گیرند» یا « فما لکم کیف تحکمون= شمارا چه شده است و چگونه بر خلاف عقل حکم می کنید» یا « افلا یتفکرون= آیا تفکر نمی کنند ».

مگر خدای حکیم در قرآن بیان نکرده است که « علّم الأنسان ما لم یعلم ، خداوند به نوع انسان چیزهایی را که نمی دانست، آموزش داد ». اگر ادعای مدعیان صحیح است، آیا خدای حکیم به افراد بی بهره از عقل خطاب می کند؟ و اگر خطاب کند، آیا تأثیری بر آنان خواهد گذاشت؟ آیا خداوند خطابش بیهوده و بدون توجه به نتیجه است؟.

صدها آیه ی دیگر نیز وجود دارند که « با فرض برخورداری از عقل و خرد » مشرکان و کفار را مورد خطاب قرار داده و از آنان می خواهد که به پیام خدا ایمان آورند. اگر آنان را فاقد عقل و شعور می دانست، اساسا ارسال پیامبران و انزال کتاب های آسمانی و اســتدلال و برهان آوردن بر غیرعقلانی بودن بت پرستی و شرک، لازم نبود ( لوکان فیهما آلهة إلا الله لفسدتا ).« اگر در آسمان و زمین، جز «اللّه» خدایان دیگری بود، فاسد می شدند ( و نظام جهان به هم می خورد) !»

در قرآن مکررا بر اصل اساسی « لا یکلّف الله نفسا إلاّ وسعها خداوند هیچ کس را مسئولیت نمی بخشد جز به اندازه ی توان او» (که توان عقلی او را نیز شامل می شود) تأکید شده است.

در مورد آیه ی « لا یکلف الله نفسا إلا ما آتاها » فقیهان و مفسران در مورد مقصود آیه صریحا گفته اند که مفهوم و مراد آیه، عبارت است از « لایکلف الله نفسا إلا ما آتاها من العقول=جز به اندازه ی توان عقلی مکلف، مسئولیتی متوجه فرد نیست». این موارد، آشکارا نشان می دهد که تمامی بشر از نظر قرآن ، بهره مند از عقل وشعور اند.

برداشت وارونه ی برخی افراد از روایت « العقل ما عبد به الرحمن…=عقل تنها وسیله ای است که خدا با آن پرستیده می شود و بهشت با آن کسب می شود » مبتنی بر برداشت اخباریانی است که عقل را مطلقا حجت نمی دانند و به همین جهت روایت را معکوس معنا می کنند . وقتی معنای اصلی این روایت را می توان دریافت که سایر روایات مربوطه را نیز درکنار آن قرار دهیم.

مثلا در روایتی دیگر می گوید : « لا دین لمن لا عقل له کسی که عقل ندارد دین ندارد » و نگفت : « لاعقل لمن لا دین له » که نشانگر محوریت عقل برای دین است و نه بالعکس .

یا « المتعبد بغیر فقه کحمار الطاحونة، یدور و لایبرح من مکانه کسی که بدون فهم عمیق، چیزی را پذیرفته و به آن عمل می کند، مثل الاغی است که برای آنکه نداند در مسیر دورانی آسیاب حرکت می کند، جلوی چشمش چیزی قرار می دهند تا متوجه حقیقت نشود ». اگر برداشت وارونه ی برخی افراد از رویکرد شریعت نسبت به عقل، درست باشد « باید تعبد بدون تعقل، همان عقل شرعی باشد و ارزشمند شمرده شود، در حالی که چنین فردی مستحق اهانت دانسته شده است ».

اگر کسی به واژ گان بکار رفته در قاعده ی ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع، توجه کند ( کل ما حکم به العقل، حکم به الشرع و کل ما حکم به الشرع، حکم به العقل )، باید به این پرسش پاسخ دهد که؛ اگر واژه ی «عقل» که دو بار در این قاعده تکرار شده است، به مفهوم «شرع» یا «عقل پس از شرع» است، چرا آن را (گزینه ای غیر از شرع و ) در برابر مفهوم شرع قرار داده اند؟ آیا نفس رویارو قرار دادن «عقل و شرع» در این ملازمه، بیان گر «دو گانه بودن» آن ها نیست؟ آیا «عقل غیر مستقل» (یا عقل مستفاد از شرع که هیچ استقلالی از خود ندارد) گزینه ای متفاوت از شرع است؟

پاسخ صحیح به این پرسش ها، مؤید «دو گانه بودن حقیقی آن ها» است و نفس التزام به این قاعده، گواه پذیرش موجودیت عقل مستقل است، اما پذیرش عقل مستقل، به معنی بهره نبردن آن از مفاهیم و حکمت های ارائه شده در شرایع مختلفه نیست.

علاوه بر این، دربحث «قطع و ظنّ» از مباحث اصول فقه، بحثی وجود دارد که ؛ «حجیّت علم و قطع ، ذاتی است». حتی در تفسیر آن، تصریح کرده اند که؛ «منشأ آن هر چه می خواهد باشد، حتی اگر از پریدن کلاغ، این علم یا یقین حاصل شده باشد!!حجیت آن زدوده نمی شود».

فکر می کنم قابلیت این بحث، چنان که باید و شاید مورد بررسی قرار نگرفته است. «ذاتی بودن حجیّت علم» یعنی «هیچ نیرویی توان سلب این حجیّت و محوریّت از علم را ندارد، همان گونه که این حجیّت را کسی به آن نداده است و نمی تواند بدهد». حال با توجه به اینکه «علم، محور اصلی عقل است» می توان دریافت که؛ «منطبق بر مباحث نظری اصول فقه، عقل مستقل از شرع، رسمیّت و حجیّت دارد».

اگر به رویکرد شریعت توجه کنیم ، می یابیم که خود را «عقل منفصل آدمی» دانسته و «پاره ای گم گشته و مدفون از عقل متصل» می خواند ( ارسل الیهم رسله … لیثیروا لهم دفائن العقول پیامبران را به سوی بشر فرستاد… تا عقل مدفون بشر را برای آنان آشکار کند و در دسترس قرار دهد/ )

۳) سخنی در مفهوم عقل

مفهوم واژه ی «عقل» در متون مختلف و حتی در موارد محتلف بکار رفته در یک متن ، یکسان نیست. در واقع می توان گفت: « عقل، اسم معنی است و نه اسم ذات » یعنی ذات مشخصی در خارج از ذهن آدمی وجود ندارد که نام آن «عقل» باشد و به همین جهت «حقیقتی مشککه» است (همچون مفهوم وجود در مباحث فلسفی). آنچه در خارج وجود دارد «فرآیند»ی است که آن را «عقل» می نامند و نه «فرآورده» ای که نامش عقل باشد. مثل واژه های «علم» یا «فهم» یا «درک» یا «شعور» که در بسیاری از کاربردها، مرادف عقل قرار گرفته و می گیرند. اگر چه در برخی کاربردها، با تسامح در تعبیر، به جای «مغز سر» نیز بکار گرفته شده است که این استعمال، گویی در پی ذاتی می گردد تا عقل را «اسم ذات» آن قرار دهد.

عقل به معنی فرآیند درک حقایق و واقعیت ها، هم به علوم تجربی اطلاق می شود هم به علوم ذهنی و نظری. تردیدی نیست که سهم «عواطف و احساسات» در بین واقعیت های موجود زندگی بشری، کمتر از سایر معلومات تجربی وی نیست. ما «محبت، شادی، نشاط، کینه، اندوه، درد، کسالت و سستی» را به همان اندازه در وجود خویش یا دیگران درک و تجربه می کنیم که گرسنگی و تشنگی و سیری را تجربه می کنیم .

۴) عقلانی بودن دین

آیات و روایات متعدد دیگری نیز وجود دارد که بر عقلانی بودن دین و محوریت ذاتی عقل دلالت داشته و برداشتها و یافته های ادراکی اخلاقی و معنوی بشر را مستقلا مورد تایید قرار می دهد و آنها را ناشی از عقل خدادادی انسان می داند که در وجود او به ودیعت گذاشته شده و خداوند از آن طریق با بشر به سخن و هدایت برخاسته است .

آنجا که امام علی(ع) هدایت بشر را در زمان هایی که پیامبری نبوده ، تعطیل ندانسته و هدایت معنوی انسان را توسط عقل او از زبان خداوند دانسته است :

و ما برح لله عزت آلائه فی البرهة بعد البرهة و فی ازمان الفترات رجال ناجاهم فی فکرهم و کلمهم فی ذات عقولهم

" همواره چنین بوده و هست که خداوند متعال در هر برهه ای از زمان و در زمانهائی که پیامبری در میان مردم نبوده است بندگانی داشته و دارد که در سر ضمیر آنها با آنها راز می گوید و از راه عقلهایشان با آنان تکلم می کند . "

و یا آنگاه که از امام هادی(ع) درمورد حجت خداوند بر بشر در زمان ایشان ( که امام نیز بودند ) سوال می شود ، می فرمایند :

ابن سکیت ادیب از امام پرسید : ما الحجه علی الخلق الیوم ؟

امام فرمود : العقل ، یعرف به الصادق علی الله فلیصدقه و الکاذب علی الله فلیکذبه .

ابن سکیت از امام دهم در مورد علت تفاوت معجزات انبیا پرسید و امام گفت هر زمان چیزی مطابق شرایط و فهم زمانه برای مردم حجت بود . پرسید امروز حجت چیست ؟ نگفت من که امام بر حقم ، بلکه فرمود عقل است که می توان بوسیله آن امام صادق را از کاذب شناخت .

" عقل است که بوسیله آن امام راستگو را می شناسد و تصدیقش می کند و دورغگو را می شناسد و تکذیبش می نماید. "

و وقتی سخن از کلام گویی خداوند با بشر می شود ، خداوند نیز کلام خود در قرآن را برهانی می داند که عقل بشر را برای فهم آن فراخوانی می کند :

یاایها الناس قدجاءکم برهان من ربکم و انزلنا الیکمنورا مبینا

" ای مردم! دلیل روشن از طرف پروردگارتان برای شما آمد؛ و نور آشکاری به سوی شما نازل کردیم. "

و به صراحت به پیامبران خود می گوید که به مردم بگویند : که ما بر اساس بصیرت و دانایی به راه هدایت دعوت می کنیم :

قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیرة انا و من اتبعنی و سبحان الله و ما انا من المشرکین

" بگو : این راه من است که من و هر کس که پیرو من است با بصیرت و بینایی به سوی خدا دعوت می کنیم و خدا منزه است و من از مشرکان نیستم "

و آنجا که نوبت به بحث از تبعیت می رسد خداوند تنها چیزی که برای بشر پسندیده و اساس حرکت کمالی او خوانده است ، جستجو برای پاسخ به نیازهای روحی و سوالهای اعتقادی و هستی شناسی خود بر اساس اصول مبتنی بر عقل می باشد :

آنجا که خداوند می فرماید :

فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه ، اولئک الّذین هدئهم اللّه و اولئک هم اولوا الالباب .

" پس بندگان مرا بشارت ده! همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند. "

که اگر نگاهی اجمالی به تعابیر " القول " و " تبعیت احسن " بیفکنیم ، به ظرایف زیر که شاید به غفلت ، دیده نشده اند برمی خوریم :

خداوند در برخورد انسان با موضوعات و سوالهای اعتقادی و هستی شناسی خود ، قائل به یک فهم واحد و قرائت رسمی نیست ، بلکه قرائتها ، معرفتها و گفتمانهای مختلف و متفاوت را برمی تابد .

گفتمانهای مختلف ، زمانی محقق خواهد شد ، که نظریه ها و دیدگاههای مختلف وجود داشته باشد و این نیز زمانی میسر خواهد شد که همگان در یک فضای شفاف ، به تحقیق و تفکر و فهم دور از تعصب و تقلید بپردازند .

هر کدام از قرائتهای فوق ، در جای خود و بدلیل جهد و تلاش علمی و عقلی صاحب آن ، قابل تقدیر است .

تبعیت احسن ، زمانی میسر خواهد شد ، که انسان از قوه و استعداد بررسی اقوال و آرا و قرائتهای مختلف برخوردار باشد و این نیز ، زمانی ممکن است که همه چیز را از مسیر تعقل عبور داده و فهم عقلانی را هدف خود قرار دهد .

عبارت احسن ، که معنای قرائت بهتر را اراده می کند ، به این معناست که فهم عقلانی که بر اصول علمی استوار می باشد ، بدلیل آنکه علم در طی زمان ، همواره در حال رشد و شکوفایی و تغییر می باشد ، لاجرم ، فهم عقلانی را نیز دچار تغییر و رشد و شکوفایی کرده و در یک پروسه وابسته به زمان ، همواره ، فهمی متفاوت از قبل ( که باید بهتر و قابل استدلال تر باشد ) را سبب خواهد شد و تبعا هیچ فهم و یا قرائتی ، مقدس و غیر قابل مناقشه نیست .

شنیدن قول ، نه به زمان و یا افرادی خاص محدود شده و نه به حد مشخصی از سطح علم و دانایی کسی تخصیص زده شده است ، بلکه تمام افراد انسانی که خواهان دریافت نشان و مقام " عباد " از طرف خداوند هستند ، باید در یک فرایند دائمی پرسش و جستجو و استنباط و فهم عقلانی بوده ،هر چند به بالاترین مقامات علمی موجود رسیده باشند .
نتیجه :

از نظر خداوند عقل ، حجت اصل و ذاتی خداوند بر بشر بوده و شرایع و پیامبران نیز از طرف خداوند این پیغام را آورده اند که : وجه تمایز تو با دیگر موجودات ، عقلی است که در وجودت به ودیعت گذاشته شده و اگر آن را بیدار کرده و اساس افکار ، راهبردها و تصمیمات خود قرار دهی به حقیقت مکتوم الهی در هستی دست خواهی یافت و این همان چیزی است که من از تو می خواهم .

ارسل الیهم رسله … لیثیروا لهم دفائن العقول

به نام خدا

عقل ظرفيت هاي بسياري دارد اين انسان ها هستند كه از تمام ظرفيت آن استفاده نمي كنند.
اينكه گفته مي شود در دوران ظهور عقل كمال مي يابد به معناي آن است كه امام عصر(عجل الله تعالي فرجه) موانع تفكر و تعقل مثل سرگرمي هاي بيهوده و فساد و... را از سر راه بشر بر مي دارند.
با اين حال وسايلي زيادي براي استفاده از ظرفيت هاي عقل وجود دارد از جمله علم منطق.

البته اگر انسان بيش از اين هوشمند بود امتحان و آزمايش معنايي نداشت.

با سلام و صلوات

الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1 ص 25
23- عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد مرسلا قال قال أبو عبد الله دعامةالإنسان العقل و العقل منه الفطنة و الفهم و الحفظ و العلم و بالعقل يكمل و هو دليله و مبصره و مفتاح أمره فإذا كان
تأييد عقله من النور كان عالما حافظا ذاكرا فطنا فهما فعلم بذلك كيف و لم و حيث و عرف من نصحه و من غشه فإذا عرف ذلك عرف مجراه و موصوله و مفصوله و أخلص الوحدانية لله و الإقرار بالطاعة فإذا فعل ذلك كان مستدركا لما فات و واردا على ما هو آت يعرف ما هو فيه و لأي شي‏ء هو هاهنا و من أين يأتيه و إلى ما هو صائر و ذلك كله من تأييد العقل.

ستون انسانيت، عقل است و از عقل، زيركى، فهم، حفظ و دانش بر مى خيزد. با عقل،انسان به كمال مى رسد. عقل، راهنماى انسان، بينا كننده و كليد كارهاى اوست. هر گاه عقل با نور يارى شود، دانا، حافظ، تيزهوش و فهيم مى شود و بدين وسيله (پاسخ)چگونه، چرا و كجا را مى فهمد و خيرخواه و دغلكار را مى شناسد و هرگاه اين را دانست،مسير حركت و خويش و بيگانه را مى شناسد و در توحيد و طاعت خداوند اخلاصمى ورزد و چون چنين كرد، آنچه از دست رفته جبران مى كند و بر آنچه در آينده مى آيدچنان وارد مى شود كه مى داند در كجاى آن است و براى چه منظورى در آنجاست. از كجاآمده و به كجا مى رود. و اين همه از پرتو تأييد عقل است.

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏46، ص: 231 از امام سجاد ع :‌

و كان فيما وعظه في وصيته أن قال يا بني إن العقل رائد الروح و العلم رائد العقل و العقل ترجمان العلم

- بحار الأنوار، ج 74، ص 174: «موسى بن جعفر، عن أبيه، عن آبائه عليهم السلام قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله: العلم رائد (پيشوا)، و العقل سائق (راننده)، و النفس حرون».

حَرُون : ج حُرُن من البغال : استرى كه باز مىيستد و راه نمى رود .

عقل رهبر روح است و علم رهبر عقل وعقل ترجمان علم !

سلام
مطالب مفيدي بود خيلي ممنون...
اما بعضي نكات يه كم مبهم و سوال برانگيزه...

مارینر;766101 نوشت:
به نظره من عقل یه پدیده ای هستش که تازه بوجود اومده تقریبا 100 یا 200 سال هستش که آدمها میپرسن چرا ؟؟؟ بابته پرسششون نمیترسن ... و اگر قانع نشن قبول نمیکنند .

به نظر ميرسه قدرت تعقل يه امر خداداديه كه حد اقل در نسل آدم(ع) قرار داده شده و شواهد بسياري هم در گذشته بر اين امر وجود دارده مثل به كار گيري عقل در فلاسفه يونان باستان و ... نه اينكه تنها 200 سال قدمت داشته باشه! اصولا رشد علم با تعقل صورت ميگيره و اگر قبل از 200 سال اخير علم رشد نكرده بود، پس از آنهم رشد نميكرد! چرا كه علوم گذشتگان پلكاني براي پيشرفت آيندگان بوده...

مارینر;766101 نوشت:
نکته :مهمترین چیزی که میخوام در درون این پست بدان اشاره کنم این هست که ما هممون در چنگال جبر اسیر هستیم و تنها چیزی که ما رو از جبر نجات میده همین عقلانیت و عقلانی زندگی کردن ماست .

مقابل جبر، اختيار قرار ميگيره كه از نظر مفهومي اعم از عقلانيته، يعني ممكنه ما اختيار و اراده عقلاني داشته باشيم و ممكنه اختياري غير عقلاني، مثلا گاهي انسان با اختيار خود وسيله اي را ميخرد كه از نظر ارزشي توجيه عقلاني ندارد.

مارینر;766101 نوشت:
بهترین تعریفی که من برای عقل پیدا کردم این بوده که انسان بتونه بر رویه فکر کردنش هم فکر کنه ... نوع تفکرش رو تغییر بده و اونجوری عمل کنه که حقیقت و واقعیت و طبیعت کار میکنه ...

تعبير زيبا و خوبي از عقل كرديد كه با تعريف دوم از عقل(عقل اكتسابي) قابل جمع است.

مارینر;766101 نوشت:
البته برخی موقع ها مجبور هستیم که چراغ عقلمون رو خاموش کنیم . مثلا وقتی در درون خونمون هستیم و با احساسات و عواطفمون با پدر و مادر و برادر و خواهر صحبت میکنیم . یا وقتی میرم به معبد روحانیمون عقلمون رو میزاریم پشت درب وگرنه خیلی از اون حرفها رو باور نمیکنیم . ولی وقتی میریم به معبد روحانی یکی دیگی عقل رو با خودمون میبریم چرا ؟؟؟

مقاله اي كه ازش استفاده كرديد ظاهرا متعلق به مسيحيت باشه:Nishkhand:
ما هيچ گاه حق نداريم عقلمون رو خاموش كنيم! حتي در معبد، بلكه بايد در محل عبادت بيشتر از عقل استفاده كنيم تا امور غير واقعي رو به اسم واقعي به خورد ما ندند!!! و همچنين براي رسيدن به اعتقادات صحيح بايد اديان و مذاهب رئ با هم مقايسه كرد تا به حقيقت رسيد.

مارینر;766101 نوشت:
از نظره من عقل انسان از حدود 26 سالگی به بعد شروع به ساخته شدن میکنه . وقتی آدمها به این سنین رسیدند حالا کمی بیشتر و کمی پیشتر باید عقل خودشون و دیگران رو به کار گیرند تا دنیا رو همانگونه که هست بشناسند .

شايد منظور شما از ساخته شدن عقل همون تكامل عقل باشه.
در برخي از روايات به سن 35 يا 40 سالگي براي تكامل عقل انسان اشاره شده است. كه بعد از آن محاسبه اعمال انسان هم سخت تر خواهد شد و همچنين غالب پيامبران در 40 سالگي به رسالت مبعوث ميشدند.

مارینر;766101 نوشت:
اگر بخواهیم عقل بدست بیاریم باید از خاطرات کودکی و احساسات و هیجانات فاصله بگیریم و عقایدمون رو یک بار زیر سوال ببریم . یعنی من باید دارای زندگی باشم که حداقلش یک بار زیر سوال رفته باشه .

به نكته بسيار مهمي اشاره كرديد...:Kaf:

مارینر;766101 نوشت:
حال بهتر هست خودمون رو به قضاوت بنشینیم . چندین بار کاری رو انجام دادیم

اين همون علم به علمه، كه حتي اساتيد اخلاق هم براي پيشرفت انسان در امور معنوي اين كار رو توصيه ميكنند و ثمرات زيادي داره و يكي از مهمترين فاكتور هاي توليد علمه...

مارینر;766101 نوشت:
عقل داشتن اکتسابی هست ... روشهای عاقل شدن رو باید آموخت ...
* هر حرفی رو به راحتی نپذیریم .
* تحقیق کنیم .
* احساساتی نباشیم .
* طمع نکنیم
* حسادت نکنیم
* از ابزاهامون درست استفاده کنیم
و ...

وقتی عقل داشته باشیم :
** علم بوجود میاد
** عقل بوجود میاد
** احساس بوجود میاد
** آزادی و اختیار بوجود میاد
** واقعیت بوجود میاد
** اخلاق بوجود میاد .
** مسئولیت بوجود میاد .


:Kaf::Kaf::Kaf::Gol:
خيلي عالي بود ممنون...

سلام؛
بنظر بنده، این عقل یا بقول از ملا احمد نراقی «قوه عاقله» ، اصلا کوچک نیست اتفاقا بسیار با استعداده مسئله نحوه استفاده و مقدار علم و آگاهی ماست که توان فهم مسائل رو بالا و پایین میبره!

چالشگر;765886 نوشت:

از سوی دیگر مغز کاملتر به معنای مغز خداشناس تر نیست! مغز کاملتر میتواند در هر دو جهت خیر و شر کاملتر باشد. بنا بر این از مغز کاملتر نیز- از منظر دینی- باید انتظار شر بیشتر هم داشته باشیم. مگر اینکه توان انتخاب از این مغز گرفته شود که در این صورت تعریف انسان با فرشتگان یکی میشود.

با سلام
به نظر من اگر ما همه بدی ها و خدعه ها و شرارت های این جهان را از جانب شیطان و عقل شیطان در نظر بگیریم
و تمام خیرها و خوبی ها و قدرت های این جهان را از جانب خدا در نظر بگیریم
بنابراین حق بر باطل چیرگی دارد و قدرت خیر از شر بیشتر است
چون خدا بینهایت است و شیطان محدود
شرارت و خدعه حد و مرز دارد ولی خوبی و خیر حد و مرزی ندارند
بنابراین با عقل بزرگتر شر نمیتواند بیشتر شود چون سرچشمه شرارت (شیطان) محدود است

به نظر من با عقل بیشتر مردم در جهت خداشناسی و حق شناسی حرکت می کردند
ولی به قول دوستمان امتحان و آزمایش بی معنا می شد

بسم الله الرحمن الرحيم

نکته مهمي که از بررسي نام قسمت هاي کتاب هاي مهم حديثي ما به دست مي آيد اين است که در کتاب هايي مانند اصول کافي ؛

شروع کتاب با فصلي يا بابي است با عنوان « کتاب العقل و الجهل» .

بر اين اساس به نظران بزرگاني مانند شيخ کليني که به محتواي احاديث و صحت و سقم آنها مطلع بوده ؛ و نيز بزرگان ديگري مانند او

عقل مقابل علم نيست بلکه عقل درمقابل جهل است و جالب است که به اين قرار جهل هم مقابل علم نيست بلکه عقل مقابل جهل

است.

خب حالا اگر عقل مقابل جهل قرار گرفت آنچه که انسان را ازجاهليت بيرون مي برد بعد از وحي الهي عقل اوست نه علوم کتابي که

برخي ازافراد آن را درسطح بالا دارند اما در اداره امور خود و جامعه جاهلانه رفتار مي کنند .

سلام

سوال جالبی بود

یه سوال

شما از عقلتون که الان دارین به نظرتون چند درصد استفاده کردین ؟

یعنی از همه عقل و هوشتون استفاده کردین و به این نتیجه رسیدین که براتون کافی نیست؟

نظرم اینه عقل انسان خیلی پیشرفته هست و این اراده ما هست که

عقلمون رو ضعیف میکنه و از تمامی استعدادمون استفاده نمیکنیم

شما باید سوالتون رو عوض کنین و بگین چرا خدا ارادمون رو قوی نیافرید تا از عقلمون استفاده کنیم

بسم الله الرحمن الرحيم

با زهم سلام مجدد؛

من فکر مي کنم آنچيزي که باعث مي شود عقل کارايي خودش را به شکل کامل از دست بدهد تاريکي و ظلمتيه که بر نفس انسان

حاکمه . اگر يک نورافکن قوي به عقل انسان بتابد آن را فعال و بالفعل مي کند و اون نور افکن قوي چيزي نيست جز قران و اهل بيت :

«قَدْ جاءَكُمْ بصائر من رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفيظٍ (104/انعام)

«دلايل روشن از طرف پروردگارتان براى شما آمد كسى كه (به وسيله آن، حقّ را) ببيند، به سود خود اوست و كسى كه از ديدن آن

چشم بپوشد، به زيان خودش مى‏باشد و من نگاهبان شما نيستم (و شما را بر قبول ايمان مجبور نمى‏كنم)»

بصائر همان چراغ هاي عقل است ثقل اکبر و ثقل اصغر.... قران و اهل بيت

درود بر برادر عزیزم!

نکته سنج;764295 نوشت:
عقل انسان کوچک است و نمیتوان به همه مسائل احاطه داشت،

ینی شما میخواید با مغزتون به خدا احاطه داشته باشید!؟؟؟ این دیگه چه خدایی هست!

نکته سنج;764295 نوشت:
عقل انسان کوچک است و نمیتوان به همه مسائل احاطه داشت،


چه کسی همچین حرفی زده؟؟؟ اتفاقا عقل ما بر تمام مسائل احاطه داره بغیر از ذات پاک خدا!

عزیزم نمی دونم چرا شما از واژه ی بزرگی برای عقل استفاده میکنید! شاید منظورتون حجم مغز انسان هست! ( عقل و مغز یکی نیستن! )
باید بگم که مغز انسان برترین ابر رایانه ای هست که تاکنون در کل عالم هستی به ثبت رسیده!
ساعت ها پردازش برترین ابر رایانه ی موجود حتی به اندازه ی یک ثانیه پردازش مغز شما نیست!

مغز انسان انقدر پیچیده ست که همچنان هم بسیار ناشناخته مونده! و ما هنوز بخش عظیمی از مغز خودمون رو نمی شناسیم!
خیلی برام جالبه که شما از اندازه ی چیزی ایراد می گیرید که اصلا نمی دونید اندازش چقدره! ( ینی هیچ کس نمی دونه )

و اما خدا رو نباید بتونیم با مغزمون تجزیه تحلیل کنیم!

مگه شما می تونی دریا رو توی آفتابه بریزی ؟؟؟؟ اگر بتونی دیگه قطعا اون دریا نخواهد بود‌ !!! اگه بتونی خدارو با مغزت تحلیل کنی اون رو از خالق به مخلوق تبدیل کردی!


بنده به شخصه اگه می تونستم خدا رو با ذهنم تحلیل کنم ابدا نمی پرستیدمش!

امام صادق(ع) در توصیه به هشام می فرمایند: «یا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَینِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول »[6] تحقیقاً خداوند برای مردم دو حجت قرار داده است، یکی حجت ظاهری و دیگری باطنی است. اما حجت ظاهری رسولان، انبیاء و امامان(ع) هستند و حجت باطنی عقول می باشد.

داشتن عقل بزرگ برای انسان مثل داشتن چیت کد برای انجام یک بازی کامپیوتری سخت است. همچنانیکه نمی توان یک دوپینگی را ورزشکاری با لیاقت دانست و نمی توان یک بازیکن چیت کد دار را بازیکن واقعی یک بازی کامپیوتری دانست، نمی توان یک انسان کمال العقل (دارای عقل ماورایی) را انسانی شایان لیاقت برای رشد دانست... چرا که در آن شرایط، انسانی گمراه نشده و به جهنم نمی رود...چرا که خداوند به یک باره می توانست فرشتگان و روح و ... را به انسان بنماید تا کسی حتی به وجود پروردگار شک نکند...
هدف آنست که انسان، در شرایطی سخت و در تاریکی، راهش را پیدا کند تا یابنده را بهترین پاداش ها دهند و گمراهان را بدترین عذاب ها...

جناب عامل سلام ...
مطالبتون رو خوندم . من روزی 4 ساعت باید چیز جدید یادبگیرم و یکی از چیزهایی که روش وقت میزارم دقیقا همین مساله زندگی عقلانی داشتن هست .

پس از سالها تفکر که من در زمینه عقل و تفاوت اون با هوش و ... داشتم به این نتیجه رسیدم که عقل مدیری هست که بر رویه منابعی که یک انسان داره مدیریت میکنه ...

مغز انسان دارای ساختارهایی برای ...

شکست کار
شکست منابع
شکست مدیریت
و ... داره

و در حقیقت این عقل انسان هستش که وقتی به یک مساله میرسه میتونه ...
اولویت بندی کنه .
کار رو تقسیم کنه .
حقیقت و واقعیت رو همونطور که داره اتفاق میوفته ببینه
از تخیلش برای فیدبک گیری استفاده کنه .
منابعی که داره رو برای رسیدن به اهدافش هزینه کنه

مردی رو در نظر بگیرین که از سره کار میاد خونه ... با پاش درب رو باز میکنه و همینجوری که داره با تبلتش کار میکنه به زنش سلام میکنه ... بعدش میره پای تلویزیون ... در حالیکه داره تلویزیون و میبینه ... با تبلتش کار میکنه ... جواب تلفن رو هم میده ...

این مرد ... مردی باهوش هست ... در عین حال میتونه 3 تا کار رو با هم انجام بده ولی مرده عاقلی نیست دو سال بعد زندگیش رو از دست میده ...

چون نمیتونه اینده رو ببینه .
چون از منابعش درست استفاده نمیکنه .
چون نمیتونه زمانبندی کنه
و ...

خاطرم هست چند سال پیش ابزاری داشتم و این رو برای شوخی رویه چیز لغزنده ای قرار دادم . خیلی راحت افتاد و خراب شد .

از اون روز استفاده درست از منابع و ابزارهام شد یکی از اصول زندگی عقلانی من ....

جنس عقلانیت از جنس هوشمندی نیست ... عقلانیت از جنس مدیریت هست و هوش موتوری هست که باعث حرکت میشه .

و اما در مورد صحبتهای شما ...

با توجه به چیزهایی که من دیدم واقعا میتونم بگم شاید من تعریف دیگری دارم از عقلانیت ارایه میکنم ... چون بن مایه اون چیزی که من عنوان میکنم شاید به 100 یا 200 سال نرسه .

فلاسفه یونان ... فلسفه میدانستند . فلسفه نوعی علم هست . و از جنس عقل نیست .
دختر طبق تعاریف دینی 9 سالگی عاقل میشود . در حالیکه من اون چیز رو عقل نمیدونم .

در مورد اینکه گفتین من مطالب رو از مقاله ای ترجمه کردم . اینچنین نبوده حرفهای جسته و گریخته ای بوده که طبق چهارچوب عقل قرار گرفتند و همشون رو در قالبی خدمت شما عرض کردم

نکته سنج;764295 نوشت:
مگر ما آفریده نشدیم که خدا را بشناسیم و عبادت کنیم؟ پس چرا خداوند عقل ما را بزرگتر نیافرید؟

بسمه البصیر

با سلام

عقل در وجود انسان به شکل بالقوه وجود دارد و زمانی به فعلیت می رسد که در پرتو شرع

و اطاعت از حق رشد یابد،این خود ما هستیم که با تبعیت از نفس امّاره باعث تضعیف عقل می شویم.

ضمن اینکه راه معرفت حق تعالی فقط عقل نیست،و به عبارتی اکتساب علوم الهی و تفکرات عمیق

و ریاضات فکری و همچنین تفقه در دین یکی از راههای معرفت حق تعالی است،راه دیگرش راه دل است

راه شهود و علم حضوری که معرفتی یقینی تر است.اگر عقل و دل همراه هم شوند، همه ی استعدادهای وجودی انسان

هماهنگ با هم رشد خواهند کرد.

[=arial black]چراغ های هدایت

فریاد سکوت;766916 نوشت:
شما باید سوالتون رو عوض کنین و بگین چرا خدا ارادمون رو قوی نیافرید تا از عقلمون استفاده کنیم

سلام اراده نیز مانند عقل قابلیت قویتر شدن رو داره. در برخی روایات عواملی برای تقویت اراده ذکر شده مانند:
1. حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید: «هر کس هوای نفسش قوی شود، عزم و اراده‌اش ضعیف خواهد شد»(غررالحکم، حدیث 7959)
2. علی علیه‌السلام می‌فرماید: «غَالِبِ الشَّهْوَةَ قَبْلَ قُوَّةِ ضَرَاوَتِهَا فَإِنَّهَا إِنْ قَوِیَتْ مَلَکَتْکَ وَ اسْتَفَادَتْکَ وَ لَمْ تَقْدِرْ عَلَى مُقَاوَمَتِهَا»؛ «قبل از این‌که عادت شهوت قوت پیدا کند، چرا که اگر او قوی شد، او مالک تو می‌شود و گریبان‌گیر تو می‌شود و تو نمی‌توانی در برابر او مقاومت کنی»(غررالحکم، حدیث 4884.)
3. حضرت علي (عليه السلام ) فرمودند :« ولا تَجتمع عزيمه ووليمه ؛ به دست آوردن ارزشهاي والا با خوش گذرادني ميسر نيست»( خطبه 241 نهج البلاغه / بند2)
در برخی روایات نیز گفته شده روزه گرفتن اراده رو قوی میکنه.

سلام علیکم

مارینر;767009 نوشت:
جنس عقلانیت از جنس هوشمندی نیست ...

با این مطلب کاملا موافقم.
ایندو از جنس هم نیستند اما میتوانند بر هم تاثیر بگذارند. این جریان بین علم و عقل هم وجود دارد.
مثلا امام صادق(ع) می فرماید: “مطالعۀ فراوان در مطالب علمی عقل را باز و شکوفا می سازد”.(المیزان، ، ج ۵، ص ۴۱۳
)


مارینر;767009 نوشت:
با توجه به چیزهایی که من دیدم واقعا میتونم بگم شاید من تعریف دیگری دارم از عقلانیت ارایه میکنم ... چون بن مایه اون چیزی که من عنوان میکنم شاید به 100 یا 200 سال نرسه

عقل به معنای مدیریت هم در گذشته وجود داشته.
البته یک نکته رو هم فراموش نکنید، هر واژه و کلمه ای در محیطی خاص وضع میشه و اون مردمی که اون کلمه رو استفاده میکنند، مسلما معنایی رو برای اون کلمه در نظر میگیرند و اولین جایی که برای فهم این معنا باید بریم، کتب لغت و اصطلاح شناسی اند. هر چند معانی اصطلاحی تابع زمان بوده و گاهی با وضع اولیه لغت فاصله زیادی دارند. هر چند اگه یک تعریف دقیق ارائه بدید بهتر می توانیم بحث رو پیش ببریم.

مارینر;767009 نوشت:
در مورد اینکه گفتین من مطالب رو از مقاله ای ترجمه کردم . اینچنین نبوده حرفهای جسته و گریخته ای بوده که طبق چهارچوب عقل قرار گرفتند و همشون رو در قالبی خدمت شما عرض کردم

بنده قصد جسارت نداشتم:Ghamgin:
منظورم این بود که این حرف شبیه تفکر مسیحیت است. البته کارایی عقل و حیطه قلمرو اون بسیار گسترده است.
در کل بحث های شما در این زمینه خیلی مفید و راه گشاست.

مارینر;767009 نوشت:

جنس عقلانیت از جنس هوشمندی نیست ... عقلانیت از جنس مدیریت هست و هوش موتوری هست که باعث حرکت میشه .

با سلام.
به جرات میتونم بگم این تازه پله اول هست و خردورزی و عقلانیت یه چیزی خیلی فراتر از اینهاست.
شاید بشه گفت خردورزی هزار پله داره و انسان های معدودی هستند که واقعا خردمند هستند.
[=arial black]
[=arial black]پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :
[=arial black]اى على ! هر گاه بندگان با نيكى كردن ، به آفريدگار خويش نزديك شوند ، تو با خرد ورزى به او نزديك شو تا از آنان پيشى گيرى.

نکته سنج;767536 نوشت:
با سلام.
به جرات میتونم بگم این تازه پله اول هست و خردورزی و عقلانیت یه چیزی خیلی فراتر از اینهاست.
شاید بشه گفت خردورزی هزار پله داره و انسان های معدودی هستند که واقعا خردمند هستند.
[=arial black]
[=arial black]پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :
[=arial black]اى على ! هر گاه بندگان با نيكى كردن ، به آفريدگار خويش نزديك شوند ، تو با خرد ورزى به او نزديك شو تا از آنان پيشى گيرى.

خردمند به شخص عاقلی گفته میشود که در چهارچوب اخلاق حرکت میکند ....
یک شخص عاقل میتونه برای اخلاق اصالت قائل بشه یا اینکه اون رو محصول عقل بدونه ...
در صورتیکه شخص عاقل ... برای اخلاق اصالت قائل بشه و به هیچ طریقی و تحت هیچ عقلانیتی اون رو کنار نزاره بهش خردمند میگن .

به هر حال از نظر من اخلاق اصالت نداره ...
نه اینکه باورم این باشه که برای رسیدن به اهدافم حاضر باشم هر کاری رو بکنم . بلکه منظورم این هست که در شرایط متفاوت و مسایل مختلف و بازه های کاری متفاوت اخلاق مفهوم متفاوتی پیدا میکنه . و چیزی که متغیر باشه اصالت نداره .

من اخلاق رو محصول عقلانیت میدونم . نه خط کشی برای محدود کردن عقلانیت .

مارینر;767624 نوشت:
به هر حال از نظر من اخلاق اصالت نداره ...
نه اینکه باورم این باشه که برای رسیدن به اهدافم حاضر باشم هر کاری رو بکنم . بلکه منظورم این هست که در شرایط متفاوت و مسایل مختلف و بازه های کاری متفاوت اخلاق مفهوم متفاوتی پیدا میکنه . و چیزی که متغیر باشه اصالت نداره .

سلام
مسلما مبانی اخلاق برگرفته از عقلانیت است، چرا که انسانها در همه جای دنیا اصول اخلاقی رو قبول داشته و سعی میکنند رعایت کنند. اصولا هر کار پسندیده ای که خردمندان، آن را ستایش می کنند و انسان ها آن را اخلاق نیکو می خوانند ، پایه و اساسش خردورزی است. سخاوت ، قناعت ، رضایت از زندگی ، امید ، صداقت ، عفت و ... همگی از میوه های همین درخت تنومندند.(خردگرایی در قرآن و حدیث ، ص 139 ـ 149.)

از انجایی که دین نیز در بر دارنده اخلاقیات(آنهم بصورت گسترده) است، همسویی دین با عقلانیت را میتوان برداشت کرد. به عنوان مثال پیامبر رحمت(ص) را در زمینه اخلاق و عقلانیت ، می فرماید: «ویژگی خردمند ، آن است که در برابر حماقت نادان بردباری کند؛ از آن که بر او ستم کرده بگذرد؛ نسبت به زیردستان فروتنی کند؛ با بالا دستان در جستجوی خوبی رقابت ورزد. هر گاه خواست سخن گوید ، بیندیشد؛ اگر سخن خوبی بود ، بر زبان آورد و بهره جوید و اگر بد بود ، سکوت کند و سالم ماند... حیا و آزرم را هیچ گاه از خود جدا نکند و آزمندی از او سر نزند؛ اینها خصلت هایی است که خردمند با آنها شناخته می شود».( اصول الکافی ، ج2، ح 489)

البته تمام مبانی اخلاق متغیر نیست، مثلا قبح ظلم و نیکویی عدالت هیچ گاه قابل جدایی از ایندو عنوان نیست. و دلیل بر ذاتی یا اصیل بودن یک چیز اخلاقی جدا نشدن حکم از اون عنوان است.

نکته سنج;764295 نوشت:
مگر ما آفریده نشدیم که خدا را بشناسیم و عبادت کنیم؟ پس چرا خداوند عقل ما را بزرگتر نیافرید؟

بنظر بنده عقل اکتسابی است . ما یک مغز داریم این مغز یک امکان بالقوه است و درصورت پرورش میتواند تصمیمات درست بگیرد که اسمش عقله . بنظر بنده ادم از اول بی عقل است و مغز دارد و با پرورش مغز عاقل میشود .
برای پرورش مغز نیاز به امکاناتی است مثل مدرسه ،حوزه ،دانشگاه، پیغمبر،کتاب آسمانی، رفت و آمد در خیابان ،مریض شدن و....

با همین عقلی که الان داریم انقدر دنیارو فساد برداشته اگر بیشتر بود چی می شد؟!

Mohsenjooon;768250 نوشت:
با همین عقلی که الان داریم انقدر دنیارو فساد برداشته اگر بیشتر بود چی می شد؟!

سلام
فساد دنیا به دلیل استفاده نکردن از عقله!!!
عقل با حیله و شیطنت و ... فرق داره. به همین دلیل امام صادق(ع) میفرماید:
أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ‏ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالَّذِي كَانَ فِي مُعَاوِيَةَ قَالَ تِلْكَ النَّكْرَاءُ وَ تِلْكَ الشَّيْطَنَةُ وَ هِيَ شَبِيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِعَقْلٍ؛ امام صادق(ع) فرمود عقل چیزی است که که مومن با آن رضای الهی و بهشت رو بدست بیاره، اما آن چیزی که در معاویه بود عقل نبود، بلکه نیرنگ و شیطنت بود، چیزی شبیه عقل بود نه عقل!(المحاسن / ج‏1 / 195 / 1 باب العقل ..... ص : 191)

بسم الله الرحمن الرحيم

عرض ادب و سلام خدمت تمامي دوستان ،‌

در ادامه فرمايش دوست محترم که گفته بودند:

نکته سنج;767536 نوشت:
به جرات میتونم بگم این تازه پله اول هست و خردورزی و عقلانیت یه چیزی خیلی فراتر از اینهاست.
شاید بشه گفت خردورزی هزار پله داره و انسان های معدودی هستند که واقعا خردمند هستند.

و همچنين در تائيد نظر دوست بزرگوار«مارينر» بايد عرض کنم اين موضوع يعني تفکيک هوش و استعداد يادگيري و استعداد و قابليت مديريت و رفتارهاي سنجيده بحثي که اخيرا در مباحث روانشناسي باب شده است،‌ همان هوش هيجاني هست که از آن با عنوان اختصاري «eq» نام مي برند و قابليت هاي مديريتي و مهارتي افراد را در بر مي گيرد.

پرسش:
آیا اگر عقل انسان قوی تر بود، برای شناخت خداوند بهتر نبود؟ و چرا خداوند به انسان عقل قوی تر و کامل تر عنایت نکرد؟

پاسخ:
عقل قوه تمیز خوب از بد است که در انسان به ودیعه گذاشته شده است و این قوه قابلیت رشد و توسعه را دارد. این قوه آنقدر مهم است که سرنوشت انسان را رقم می زند. به تعبیر امام صادق (علیه السلام) مرکز عبودیت انسان و سرمایه تحصیل بهشت از خداى سبحان است: «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان».(1) در قرآن و روایات اسلامی، عقل و تعقل، ستایش شده و همان گونه که انبیاء و معصومان (علیهم السلام) حجت های ظاهری اند، عقل نیز یکی از حجت های الهی در باطن انسان است. امام صادق (علیه السلام) در توصیه به هشام می فرمایند: «یا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَینِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول »؛ ای هشام تحقیقا خداوند برای مردم دو حجت قرار داده است، یکی حجت ظاهری و دیگری باطنی است. اما حجت ظاهری رسولان، انبیاء و امامان(علیهم السلام) هستند و حجت باطنی عقول می باشد.(2)

از طرفی خداوند در مورد خلقت انسان می فرماید: «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ»؛ آفرين بر (قدرت كامل) خداى كه بهترين آفرينندگان است(3)، و همچنین با توجه به مقدمات گذشته، که انسان در بدو امر دارای عقل فطری بوده و می تواند آنرا پیشرفت داده و قوی تر کند، روشن می شود که همین عقل قابلیت اعتلای زیادی داشته تا جایی که حتی از ملائک مقرّب هم بالاتر رود. به عبارت دیگر پیامبران و اولیاء الهی با همین عقل، مقامات عالیه را کسب کردند.
جمال يار ندارد نقاب و پرده ولى
غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد

بهترين دليل بر وجود اين سرمايه در همه انسان ها و امكان اين سفر روحانی برای همه، دعوت همگانی و عامی است كه خداوند متعال و شرع مقدس نسبت به همه انسانها دارند و همگی را به پيمودن راه قرب و رسيدن به جوار حق دعوت كرده اند.

اما اینکه برخی انسانها به درجات بالاتری رسیده و بعضی سقوط عملی و اخلاقی کرده اند، بستگی به میزان استفاده از عقل برمی گردد. بنابراین هر چقدر از عقل بیشتر استفاده شود، عقل قوی تر شده و مسائل بیشتری را می فهمد و به تبع آن رشد بیشتری خواهد داشت.

نکته: همانطور که برخی کارها (مانند: علم آموزی، تفکر، تقوا و تزکیه نفس، روح علمی، تجربه، پرسش و کاوشگری) باعث تقویت قوه عقلانی انسان می شود، بعضی افعال (مانند: پیروى از هواى نفس، حب دنیا، کبر و نخوت، خشم و غضب، عجب و خودپسندی، لهو و خوشگذرانى) سبب تحلیل و تقلیل آن می گردد.

____________
(1) کلینی، اصول کافی، ج۱،‌ ص ۱۱، ح ۳.
(2) الکافی ج 1، کتاب العقل و الجهل، ص 10.
(3) مومنون/ 14.

موضوع قفل شده است