راه های دست یابی به آرامش چیست؟

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
راه های دست یابی به آرامش چیست؟

[="Tahoma"][="Indigo"]سلام و عرض ادب

خدا قوت

مدتهاست مساله ای ذهنم رو درگیر کرده و اون اینکه با وجود اینکه ارتباط با خدا در آرامش انسان اثر مستقیم دارد و بالعکس،عدم ارتباط با خدا آرامش را از انسان می گیرد،این ارتباط چگونه حاصل می شود؟

ما این همه در روایات گوناگون از خدمت به خلق و اینکه بزرگترین عبادت است(بنا به نقل معصوم علیه السلام) میخوانیم که خدمت به پدر،مادر،همسر،فرزند و ... چنان است و چنین است (بحث من رو خودِ روایت نیست ) و ...

خب پس کسی که خدمتی به مخلوق خدا کنه عبادت انجام داده ، زنی که لیوانی آب به همسرش بده ثوابش فلان است ، مادری که به بچه شیر میده فلان اجر رو داره و .... کلا هر عملی که بشر برای رضایت خدا انجام بده ، آن عمل عبادت محسوب شده و اجر و مزد دارد .تا اینجا درست؟

سوال اصلیم اینه که خب آدمی که این اعمال رو انجام میده (صحبت من رو خانم هاست) و آرامش نداره مشکل کارش از کجاست؟

ببینید الان بنده در شرایطی هستم که به نسبت قبل کمتر فرصت میکنم سراغ ادعیه و اعمال مستحب ذکر شده در مفاتیح برم . از طرفی هم به نسبت قبل ،اون آرامش رو ندارم .(منظورم آرامش درونی است)

کمی که به خودم دقیق میشم می بینم اون ارتباطی که قبلا با خدا داشتم رو الان ندارم . البته نمیشه گفت ندارم ، به نظرم نوعش فرق کرده .اما نمیدونم چرا اون ارامش سابق رو ندارم !!! :Gig:

مگه عبادت و ارتباط با خدا فقط اینه که سر سجاده بشینه و دعا بخونه و ذکر بگه؟مگه خدمت به همسر ، تربیت فرزند و ... عبادت نیست؟ چرا از این نوع عبادت ، انسان ( یا شایدم من ) به اون آرامش مطلوب نمی رسم؟

کجای کار (و شاید تفکرم) ایراد داره؟

ممنون میشم بنده را راهنمایی کنید .[/][/]

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد حامی

سلام بر شما
و تشكر از اين سؤال دقيق تان
گفته بود عمتك مثلك؛ بنده هم براي اين سؤال از خودم چيزي ندارم و بايد با هم برويم سراغ افرادي كه منبع هستند: ائمه (عليهم السلام) و عالمان رباني
چند روز قبل توفيقي داشتم كه خدمت يكي از علما برسم و دو سه شبانه روزي به او باشم. زندگينامه ايشان خواندني است. بارها و بارها در گرفتاري و بيماري هم كه ايشان را ديده ام و احوال پرسي كرده ام مي فرمايد: خدا را شكر. سراسر زندگي ام را پر از نعمت كرده است. وقتي كه سر حال تر بود و نشاط بيشتري داشت به ذهنم مي رسيد كه خب مشكلات كمي دارد. ولي اين روزها كه در سن پيري به سر مي برد ضعف تمام بدنش را گرفته است و قدرت ايستادن روي پا ندارد و نشسته نماز مي خواند و از درد كمر و پا اذيت مي شود باز هم خدا را شكر مي كند و خود را مديون الطاف الهي مي داند.


خب اجازه بدهيد از گذشته ايشان بگويم:
مي گفت در كارخانه ريسندگي كار مي كردم و درس نخوانده بودم يكي از روحانيون محلمان سراغم آمد و تشويقم كرد طلبه شوم. خب براي من كه كار داشتم و مي خواستم بروم طلبه شوم بدون شهر و بدون اين كه درسي خوانده باشم سخت بود و كمتر كسي بنده را تشويق مي كرد. كارم را رها كردم و به مدرسه ملاعبدالله اصفهان رفتم. از مدير مدرسه خواستم حجره اي به من بدهد كه تنها باشم و به عبادتم برسم و درسم هر چند خرابه باشد. در حجره اي خرابه خواندن و نوشتن را ياد مي گرفتم ولي شهريه اي نداشتم.
روزي يكي از بازاريان به مدرسه آمد و گفت: مي خواهم تو به فرزندم درس بدهي.
من گفتم كه در اين مدرسه افراد با سواد زيادي هستند و من تازه كارم. ايشان اصرار كرد كه بنده به او درس بدهم. و ماهيانه اي برايم مقرر داشت و اين لطف خدا بود كه به من بفهماند كه تو بندگي كن روزي ات با من.
بعد براي ادامه تحصيل به قم رفتم. روزي با چند تن از علما تصميم گرفتيم براي تحصيل به نجف برويم. وقتي به كرمانشاه رسيديم شب آن جا توقف كرديم. وقتي ديدم مردم ابتدائيات دين مانند وضو و غسل و نماز را نمي دانند تا صبح با خودم كلنجار رفتم كه بروم نجف يا بايستم اين جا بمانم و تبليغ كنم و بالاخره تصميم گرفتم بمانم.
وقتي به روستايي رفتم به من گفتند كسي اينجا سراغ شما نمي آيد به يك نفر گفتم به من جا بدهيد من از شما هيچ چيزي نمي خواهم فقط جايي بدهيد آنجا استراحت كنم. روزها جيبم را پر خوردني مي كردم و سراغ كودكان مي رفتم به آنها گردويي و شوكولاتي مي دادم خودم را معرفي مي كردم و به آنها مي گفتم من منزل فلاني هستم به باباهاتون بگوييد شب بيايند پيشم با آنها كار دارم.
به آنها هم گفتم وقتي من را منزل خودتان دعوت كرديد براي من حيواني يا مرغي را ذبح نكنيد. چون خانواده در سختي هستند و مي گويند مثلا مرغي كه برايمان تخم مي كرد را براي او سر بريدند. بنابراين اگر كسي من را دعوت مي كرد و مرغي ذبح كرده بود به هيچ وجه از ان نمي خوردم حتي اگر نارحت مي شد و دم به گريه هم مي شد.
حمام نداشتند و غسل نمي كردند. به آنها آموزش دادم تا بتوانند در مواقع ضروري غسل كنند. سنگي بردم در آغل حيوانات گذاشتم آنجا گرم بود مي گفتم روي اين سنگ بايستيد و غسل كنيد
زنان در مناسبت هاي شادي با مردان رقص محلي داشتند. خانم هاي روستا 5 كيلومتر راه مي رفتند تا از بيرون روستا آب بياورند. به مردان گفتم چند متر زمين را بكنيم به آب مي رسيم گفتند 5-6 متر. گفتم شما حيا نمي كنيد زنان و دختران شما بروند 5 كيلومتر بيرون آب بياورند و در مسير هم نامحرم هم باشد و... بعد از آن در منازل چاه حفر كردند و به تدريج حمام هم ساختند. و روز به روز به دستورات دين مقيدتر شدند. بعد از مدتي تبليغ ديني، همين مردم سه ماه رجب و شعبان و رمضان را روزه مي گرفتند.
نسبت به آداب ديني و ادعيه به شدت مقيد است طوري كه بنده از طلبه بودم نزد ايشان شرم مي كنم. وقتي حرف از مشكلات زندگي اش مي شد مي گفت اينها زمينه رشد ما لطف خدا است. شب ها ساعت سه كه مي شد براي تهجد و نماز شب و ذكر بلند مي شدند و با واكر با زحمت زياد خود را به دستشويي مي رساندند و وضو مي گرفتند و بعد نمازشان را نشسته مي خواندند.
روزي مي گفت: زماني بود 13 جلسه داشتم بعد به شوخي مي گفت: ولي اين سال ها مي گفت من باز خوابيده شده ام( نه باز نشسته).
ايشان به شدت با مردم محل تبليغش مأنوس است و مردم محل تبليغش به شدت او را دوست دارند. بارها و بارها اين سال هاي اخير كه قم آمده اند سراغش مي آيند و او را با خود مي برند. امسال كه توانايي ندارند كه بايستد باز هم سراغشان آمدند و گفتند شما فقط به منزل ما بياييد همه امكانات رفاهي را برايت فراهم مي كنيم تا اذيت نشويد ولي ايشان قبول نكردند و مي گويند اينجا باشم فرزندانم كه نگران حالم هستند آرامش بيشتري خواهند داشت.
قبل از اذان لحظه شماري مي كند تا نماز شود و با شوري به نماز مي ايستد شب جمعه كه شد موقع خواب با حالت وجد وصف نشدني تبسم كرد و گفت سحر امشب هم وقت دعاي كميل است.
وقتي به ايشان گفتم زندگي پر بركتي داشته ايد گفت: براي آشنا كردن مردم با خدا از مناصب و پست هاي زيادي صرفه نظر كردم و خدا هم 60 سال است رزقم را داده و محتارج خلق او نشده ام. حتي 5 هزار تومان از كسي قرض نگرفتم. همين منزلي كه دارم زميني بود خارج از قم. صحرا بود آيت الله بهاء الديني به من گفتم حتما بايد بيايي از داخل قم اينجا. چه كسي باورش مي شد كه اين جا روزي پر از خانه و ساختمان هاي بزرگ شود!
وقتي از درد و مشكلات و بيماري همسر و دو تا از فرزندانش سخن به ميان آمد گفت: خب اينها هم جز همين دنيا است تا بلكه ما بيدار شويم و به خود آييم.: لقد خلقنا الانسان في كبد. ضعف و مشكلات و دردهاي من هم از پيري است ان شاالله وقتي از اين دنيا رفتم آب كوثر بخورم جوان خواهم شد.
ما انسان هاي غافلي هستيم در سوره شمس خداوند 11 قسم خورده و گفته كه من به تو راه راست و بد را الهام كردم و كسي كه خودش را تزكيه كرد و ساخت رستكار است ولي ما باز غافل هستيم و به خود نمي آييم. حاصل اين غفلت هم مي شوند همين مشكلات زندگي كه مي بنيم اضطراب ها و بيماري هاي عجيب و غريب و اعتياد و طلاق و خيانت و جنگ ها.... .
ائمه (عليهم السلام) آمدند خون دل خوردند تا به من و شما بفهمانند كه در اين دنيا نمي مانيم و براي بقا خلق شده ايد نه براي فنا. ما بر عكسِ دستورات ايشان رفتار مي كنيم. طوري به زندگي و تشريفات آن دلبسته ايم كه گويي آمده ايم اينجا بمانيم.
اين روزها كه بيشتر در منزل به سر مي برد با گوشي و تلفن پاسخ گوي سؤالات ديني بود استخاره مي گرفت. تا اين كه پزشك استفاده از گوشي همراه را منع كرد و الان با تلفن پاسخ مي دهد. هنوز كه هنوز است و نسبت به صله ارحام بي تفاوت نيست گاهي تماس مي گيرد و گاهي از اين و ان سراغ مي گيرد و سلام و دعا مي رساند. ولي زماني كه مي توانست گاهي به زادگاهش مي رفت و در يك روز به اقوام زيادي سر مي زد حتي در حد يك ربع به هر كدام.

ادامه دارد...


[="Tahoma"][="DarkGreen"]

حامی;767699 نوشت:
ما انسان هاي غافلي هستيم در سوره شمس خداوند 11 قسم خورده و گفته كه من به تو راه راست و بد را الهام كردم و كسي كه خودش را تزكيه كرد و ساخت رستكار است ولي ما باز غافل هستيم و به خود نمي آييم. حاصل اين غفلت هم مي شوند همين مشكلات زندگي كه مي بنيم اضطراب ها و بيماري هاي عجيب و غريب و اعتياد و طلاق و خيانت و جنگ ها.... .

با اين كه رشته ام روان شناسي است و با راه هاي رويارويي با استرس و اضطراب آشنا هستم ولي آرامش و معناي زندگي اي مانند زندگي اين روحاني بزرگوار را از خدا خواهانم

بزرگواران فعلا به همين خاطره اكتفا مي كنم سخنان شما را مي شنوم و بعد نظر تكميلي خودم را خواهم گفت[/]

باغ بهشت;763297 نوشت:
کمی که به خودم دقیق میشم می بینم اون ارتباطی که قبلا با خدا داشتم رو الان ندارم . البته نمیشه گفت ندارم ، به نظرم نوعش فرق کرده .اما نمیدونم چرا اون ارامش سابق رو ندارم !!!

سلام
من هم همین احساس رو دارم نمی دونم باید چکار کنم.وقتی بهش فکر میکنم دلم برای خودم میسوزه دوست دارم مثل قبل بشم ولی نمیشه. ازتون خواهش میکنم برام دعا کنید.

باغ بهشت;763297 نوشت:
سلام و عرض ادب

خدا قوت

مدتهاست مساله ای ذهنم رو درگیر کرده و اون اینکه با وجود اینکه ارتباط با خدا در آرامش انسان اثر مستقیم دارد و بالعکس،عدم ارتباط با خدا آرامش را از انسان می گیرد،این ارتباط چگونه حاصل می شود؟

.

با سلام

اگر انسان با خداي خويش رابطۀ عاطفي نداشته باشد، در دنيا و آخرت سقوط مي‌کند و راه نجاتي نخواهد داشت. رابطۀ عاطفي از طريق انس با قرآن، دعا و توسّل، مي‌تواند انسان را از افسردگي، ضعف عصب و ساير مشکلات زندگي روزمرّه رهايي بخشد و آدمي را به جايي برساند که وقتي قرآن مي‌خواند، بيابد که خدا در حال حرف زدن با اوست. وقتي در دل شب استغفار مي‌کند و دعا مي‌خواند، بيابد که در حال حرف زدن با خدا است. قرآن، کلام نازل و دعا، کلام صاعد است و هر دو مکالمه و معاشقه با خداوند سبحان است. «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» آگاه باشيد، كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مى‏شوند
کساني که با خدا رابطۀ عاطفي دارند، غم و غصّه و دلهره و اضطراب و نگراني ندارند؛ نه غم گذشته را مي‌خورند و نه از آينده نگرانند، زيرا خدا را دارند. کسي غم و غصّه و نگراني دارد که خدا را نداشته باشد.
دنياي روز مملوّ از غم، غصّه، اضطراب، نگراني و اختلاف بين افراد خانواده و اجتماع است و متأسّفانه اين نگراني‌ها و دغدغه‌ها افراد را وادار به گناه کرده است. کساني که بسيار جاهل و غافل‌اند، براي رفع نگراني و دستيابي به آرامش موقّت و زودگذر، به موادّ مخدّر و مسکرات مبتلا ‌شده‌اند. سايرين نيز مجبورند زندگي توأم با اضطراب خاطر و نگراني و دلهره را تحمّل کنند و بسوزند تا از دنيا بروند.


آرامش مطلق و آسودگي پايدار، در پرتو ارتباط با خداي تعالي حاصل مي‌شود. «ذکر الله» در قرآن، گاهي خواندن قرآن است، همراه با توجه به اينکه خدا با او حرف مي‌زند و او هم در پاسخ با خداي خويش راز و نياز و درد دل کند. همين مکالمه و گفتگو، غم و غصّه را زايل مي‌کند و به انسان آرامش مي‌بخشد. چنين آرامش پايداري از نفس مطمئنّه ناشي ميشود؛ يعني وقتي که خدا بر دل انسان حکومت کند، هنگامي که همۀ اغيار از دل آدمي خارج شوند و تنها خدا در دل باشد، دل انسان جايگاه خداي رحمان مي‌شود.

همیشه تو مغزمون کردن اگه این کاررو بکنی خدا جوابت ومیده وعذابت میکنه و........گاهی میترسم از زندگی وتنهای گله کنم ناشکری کرده باشم بازهم تنها ترشم نمیخوام از خدا بترسم میخام دوستش داشته باشم میخام نیکی هام ازسره عشق بهش باشه نه ازترسش

[="Tahoma"][="Indigo"]همین ارتباط داشتن با علمای ربانی خودش به آدم آرامش ميده که ما خانمها ازش محروميم...
:Ghamgin:
[/]

باغ بهشت;763297 نوشت:
کجای کار (و شاید تفکرم) ایراد داره؟
سوال اصلیم اینه که خب آدمی که این اعمال رو انجام میده (صحبت من رو خانم هاست) و آرامش نداره مشکل کارش از کجاست؟




سلام عزیزم

گفتنی هارو گفتن ... حالا منم یه چیزایی به ذهنم میرسه از تجربیات شخصیم که میگم ...

آرامش ابعاد مختلفی داره .. یکبار یک پزشک آورده بودن تو تی وی داشت صحبت میکرد در مورد همین قضیه .. میگفت خانمها خیلی بیشتر از آقایون در تلاطم و بالاپایین شدن هستن .. به دلیل اینه که خانمها مرتب تغییرات هورمونی دارن .. و بخاطر اینکه بدنشون شرایط مناسب رو برای باروری حفظ کنه خیلی دستخوش تغییرات میشن ... و مودشون زیاد عوض میشه .. میگفت حتی هفته ای چندبار و گاهی روزی چندبار این اتفاق ممکنه بیفته .. و در مسائل روانی تاثیر میزاره .

در هر بازه ی سنی این تغییرات مجددا کم و زیاد میشن .. گاهی با خوردن یا نخوردن یکسری موادغذایی این حالات بیشتر میشن و به روحیه آدم لطمه میزنه ...

مورد دیگه اینه که .. نباید بزاریم انجام یک عمل ، اون هم عملی که باعث آرامش میشه ، برامون یکنواخت و تکراری بشه ... بنده گاهی حس میکنم که دارم بدون اشتیاق میرم به سمت جانمازم ... یکهو بخودم میام و خاطرات شیرین عبادت رو که گاهی حالی به آدم دست میده و روحش پرواز میکنه زنده میکنم و مرور میکنم و تصور میکنم ... و چیزایی که یاد گرفتم از کلام بزرگان از تفسیر قرآن و اینجور چیزا .. برای خودم تداعی میکنم ... و باز همون حالت بر میگرده و ارتباطم برقرار میشه ..

چون این حالت برای ماهایی که دچار روزمرگی میشیم گاهی ، طبیعیه .

کار شما ایراد نداره .. کاملا قابل درکه .. این روح ماست که در اثر نوع زندگیمون گاهی سرمامیخوره ! اما درمون میشه ...

مراقبه و ذکر گفتن اون هم با تمرکز خیلی خوبه واسه آرامش .. مثلا بعد نماز چند دقیقه ای بشینید و چشماتونو ببندید و یک حالات خوش و منظره های خوش و یاد خدا و نور خدا و ... اینجور چیزارو تصور کنید .

امیدوارم کمکی کرده باشه .. بهرحال همینکه مونث هستیم ، بار سنگینی از لحاظ روحی بدوش میکشیم .. هر خانمی درک میکنه این مطلب رو ...:Gol:

کار دیگه ای که میشه کرد اینه که .. موسیقی مدیتیشن و یوگا که معمولا صدای آب و طبیعت و سازهای آروم مثل فلوت و اون سازای خاص هندی هست ، بزاریدو باهاش حرکات یوگا رو تمرین کنید ... خیلی خیلی آروم و نرم ، عین فیزیوتراپی ... موقع تمرین سعی کنید به هیچ چیزی فکر نکنید جز موسیقی .

مورد دیگه اینه که خیلی به قلبتون توجه کنید ... تمرکزتون رو زیاد به قلبتون بدید ... منظورم از لحاظ روحیه .. به اینکه نور خدا در وجودتون جاریه ...

نمیدونم کدوم سوره ها برای شما خیلی خیلی آرامش بخش هستن .. هر کسی یه قلق خاصی داره ... اونارو زیاد گوش بدید ..

گل های تازه و خوشبو همیشه تو خونتون باشن .. مثلا یک شاخه مریم .. نرگس .. رز .. و بهشون نگاه کنید و بوشون کنید ... خلقت خدا خیلی زیباست :Mohabbat:

جوشونده و غذاهای آرام بخش بخورید ... مثل بابونه ، سنبل الطیب ، بادام و زنجبیل ....

رنگهای شاد بپوشید بخصوص رنگ زرد و سبز ..

اینا به ذهنم رسید ... یعی خودمم سعی میکنم بهشون پایبند باشم ..:ok:.

باغ بهشت;768123 نوشت:
[="Tahoma"][="Indigo"]همین ارتباط داشتن با علمای ربانی خودش به آدم آرامش ميده که ما خانمها ازش محروميم...
:Ghamgin:
[/]

ابجی چرا محروم هستین؟ میتونین تو بعضی از مجالس شرکت کنین
موضوع قفل شده است