توپ در شهر

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
توپ در شهر

[h=2]یکی از روزهای نخست جنگ که شهر دزفول مورد اصابت توپ بعثی ها قرار گرفت تاریخ 1359/9/22 ساعت 11 صبح بود که ناگهان صدای غرش توپ تمامی شهر را به لرزه درآورد.[/h]

علیرضا بی باک که امروز 53 دارد که گویا خود از رزمندگان و بسیجیان سال های دفاع مقدس است وی در وبلاگ خود از رخداد 22 آذرماه 1359 در دزفول می نویسد:به یاد شهدایی که در خیابان امام خمینی (ره) شهرستان دزفول معروف به میان دره، جان باختند.یادمان باشد سال ها سال پیش توپ به این محل اصابت و با 80 شهید و 86 زخمی دزفول را عزادار کرد.
یکی از روزهای نخست جنگ که شهر دزفول مورد اصابت توپ بعثی ها قرار گرفت تاریخ 1359/9/22 ساعت 11 صبح بود، ما در مسجد امام جعفر صادق (ع) همراه با دیگر برادران مشغول کارهای محوله بودیم که ناگهان صدای غرش توپ تمامی شهر را به لرزه درآورد، سریعاً به پشت بام رفتیم و محل مورد اصابت را پیداکرده و توسط دیگر برادران هرکدام با هر وسیله ای که بود برای کمک به بازماندگان و مجروحین رفتیم.
محل مورد اصابت یکی از شلوغ ترین و پرترددترین مناطق شهر بود و آن محل خیابان امام خمینی (ره) حدفاصل بین میدان امام و میدان مثلث بود، من و بهرام نجف سلیم با موتورسیکلت بسیج به محل رسیدیم که با دیدن محل قلب هر بیننده ای به درد می آمد زیرا تاکنون این گونه صحنه هایی در طول عمر نه دیده و نه از بزرگ ترها شنیده بودیم، توپ جلو مغازه پتو فروشی آقای چگنی خورده بود که با اصابت ترکش به پتوها و موکت های موجود در مغازه، محل یکپارچه گلوله ای از آتش شده بود.
ابر سیاهی شهر را احاطه کرده بود فقط دود و آتش زبان کشیده از مغازه برادران چگنی، دیدگان را به تماشا می خواند، چند پرنده آویزان روی درخت کُنار جلو مغازه چشمانم را به طرف خود کشاند، گلوله دشمن به آن پرندگان نیز رحم نکرده و کشته شده بودند، خدایا به ما صبر و تحمل این گونه وقایع را بده که قلب ما از شدت درد و ناراحتی کم مانده از سینه به درآید
داخل مغازه آقایان چگنی دو برادر که صاحب مغازه بودند و دو پسر ایشان به شهادت رسیده و یکی دیگر از پسران ایشان نیز زخمی شده بود، وسط خیابان جنازه های زیادی به روی زمین افتاده بودند و بعضی از زخمی ها نیز دائماً تقاضای کمک می کردند، مردی را دیدم که ترکش هر دوپای او را قطع کرده بود چندین زن به زمین افتاده و به شهادت رسیده بودند.
صحنهٔ بسیار دردناک و دل خراشی به وقوع پیوسته بود و شاید هیچ قلمی، هیچ کاغذی و هیچ نویسنده ای قادر به توصیف آن روز ناگوار نباشد، جمعیتی ترسان و وحشت زده از محل به سویی در حال گریز بودند، یک طرف زنی بالای سر فرزند خود نشسته و با جنازه فرزند خود صحبت می کرد، افرادی برای کمک به زخمی ها رسیده و به آن ها کمک می کردند، محل اصابت توپ قتلگاهی از مردم بی گناه شهرستان دزفول شده بود و ما نیز در میان جمعیت گاهی کمک می کردیم، گاهی گریه مظلومی خودمان و گاهی مات و مبهوت فقط صحنه دل خراش موجود را می نگریستیم.
سرم را به آسمان بلند کردم ابر سیاهی شهر را احاطه کرده بود فقط دود و آتش زبان کشیده از مغازه برادران چگنی، دیدگان را به تماشا می خواند، چند پرنده آویزان روی درخت کُنار جلو مغازه چشمانم را به طرف خود کشاند، گلوله دشمن به آن پرندگان نیز رحم نکرده و کشته شده بودند، خدایا به ما صبر و تحمل این گونه وقایع را بده که قلب ما از شدت درد و ناراحتی کم مانده از سینه به درآید.

هرکسی از راه می رسید مشغول امداد رساندن به بازماندگان می شد. هیچ کس حرف اضافه ای برای گفتن نداشت. اگر کسی را می دیدی ایستاده نگاه می کند، نزدیک تر که می شدی اشک های سرازیر شده اش، داغ مظلومیت ملتی زجرکشیده را با خود داشت، همه بدون ریا و هیچ چشم داشتی فقط قصد قربت کرده و هدفشان امداد رساندن به مردم بی گناه بود و خود را شریک در غم و رنج دیگران می دانستند و این دست مایه انقلاب و وجود بابرکت امام راحل بود که توانست همهٔ مردم را یکپارچه متصل به ولایت فقیه و پیوند با دین و آیین و ائمه معصوم گردانده باشد.
کم کم امدادگران و ماشین های آمبولانس به محل رسیدند و توسط مأمورین امداد و دیگر مردم، مجروحین و شهدا به بیمارستان افشار دزفول منتقل شدند و آن روز تلی از آوار اماکن مخروبه و سوخته باقی ماند و با بجای گذاشتن هشتاد شهید و هشتادوشش مجروح همانند دیگر وقایع انقلاب برگ افتخاری برای انقلاب اسلامی و روسیاهی بجای مانده برای دشمنان دین و آیین گردید.
با اوضاع به وجود آمده بعضی از مردم با داشتن فرزندان خردسال مجبور به ترک شهر خود شدند و به دیگر شهرهای کشور هجرت نمودند و اکثریت جوانان شهرستان عضو پایگاه ذخیرهٔ سپاه و یا عضو پایگاه های مقاومت بسیج مردمی مستقر در مساجد، ماندند و از شهر خود دفاع کردند.


[/HR] منبع: وبلاگ سرگذشت