جمع بندی از وقتی پدرم فوت شده همه چی برام بی مفهوم شده

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
از وقتی پدرم فوت شده همه چی برام بی مفهوم شده

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:

سلام
من به تازگي پدرم رو از دست دادم پدرم اصلا پير نبودن يه ادم شاد و سرحال بود ، ورزشكار حرفه اي بود ولي به خاطر سكته فوت شدن تو سن زير پنجاه سال
از وقتي كه اين اتفاق افتاد من شوكه شدم اصلا انتظار از دست دادنش رو نداشتم ، به خاطر تك فرزند بودن رابطه بسيار صميمي با پدرم داشتم مثل دو تا دوست بوديم
ولي الان نميتونم نبودش رو باور كنم پدر من بسيار به سلامتي جسم و روحش حساس بود مدام مسافرت ميرفت ورزش ميكرد تو تغذيه رعايت ميكرد ادم عصبي هم نبود ولي سكته كرد ... حكمتش چيه اخه ؟! چرا بايد ادم كه زندگي موفق داره تمام سعي اش به سلامت هست با يه سكته از اين دنيا بره
اصلا شرايط روحيم خوب نيست ميخوام اونهايي كه پدر مادر از دست دادن بگن چيكار كردن تا باور كردن مرگشون رو ؟ حرف ها و دلداري هاي كليشه اي نميخوام گوشم پره از اين جنس حرف ها
من انگيزه هر كاري رو از دست دادم تصميم به ترك تحصيل دارم دلم ميخواد صبح تا شب كنج اتاقم بشينم و فقط به بابام فكر كنم اصلا نميتونم براش گريه كنم نميتونم برم سر خاكش نميتونم قران براش بخونم فكر ميكنم همش خواب باشه
اين اخريها سر دانشگاه رفتنم و اومدنم به تهران براي تحصيل خيلي با بابام جر و بحث ميكردم اون راضي نبود بيام تهران اخر سر هم كوتاه اومد الان همش به اون جر و بحث ها فكر ميكنم به اينكه چه قدر دلش رو شكستم ديگه راهي نيست كه حلاليت بطلبم ازش اگه با دلخوري از من رفته باشه اون دنيا من چيكار كنم راضي بشه؟
از دلتنگي زياد نميتونم غذا بخورم همش دارم وزن كم ميكنم احساس ميكنم همه اميدم به زندگيم رو از دست دادم
حتي گاهي به خودكشي هم فكر كردم
تحمل هر ثانيه زندگي كردن تو اين دنيا برام از هرشكنجه اي سخت تره
نميدونم چي أرومم ميكنه چي من رو از اين حال درمياره
من دختر شادي بودم ولي الان ...
اونهايي كه مثل من اين تجربه تلخ رو دارن كمكم كنيد



با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد حامی

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

طاهر;762115 نوشت:
ميخوام اونهايي كه پدر مادر از دست دادن بگن چيكار كردن تا باور كردن مرگشون رو ؟

سلام بر شما كاربر محترم
از شنيدن چنين خبري واقعا متأثر شديم خداوند روحشان را با ائمه طاهرين محشور و مأنوس گرداند و به شما و خانواده تان صبر عطا كند
با همراهي كاربران و مهمانان سايت براي آرامش اين كاربر محترم و شادي روح پدر بزرگوارشان دعا مي كنيم و فاتحه اي نثار ايشان، شهدا و اموات مي كنيم
...
دوستان و كاربران محترم لطف كنيد نظرتان را بيان فرماييد
ان شاالله كه همراهي و نظرات شما تسلي دل ايشان و هم داغديدگان شود

[/]

[="Purple"]

طاهر;762115 نوشت:
از وقتی پدرم فوت شده همه چی برام بی مفهوم شده

از شنیدنش خیـــــــــــــــــــــــلی ناراحت شدم .... خدا بهت صبر بده ... منکه فکرشم نمیتونم کنم ... همیشه از خدا میخوام من زودتر برم چون مطمئنم می میرم...
چندوقت پیش یه اتفاقی واسه بابام افتاد که واقعا باعث شد من بفهمم انقدی که دوسش دارم کمه ... اگه بمیرم واسش هم کمه ...
بابای ادم مث چراغ می مونه وقتی نباشه خونه تاریک محضه ...
ولی باهمه این حرفااااا به بابات فکر کن و خوشحال کردنش ... اون مطمئنا خوشبختی و خوشحالی تورو میخواسته ... اینکه حس کنی دنیاتو از دست دادی حق داری ... اینکه فک کنی واسه همیشه اولین مرد زندگیتو، تکیه گاهتو ، پشت و پناهتو از دست دادی حق داری ... ولی فکر کن بابات اگه زنده بود و این حالتو می دید چه حالیی میشد سعی کن خوشحالش کنی ... مطمئنا ارزوهاشو درباره خودت میدونی .... سعی کن اونا رو به عشق اون محقق کنی ... مطمئنا اینجوری خوشحال تره ... چون فرقی نداره اون هنوزم منتظره تو رو خوشبخت ببینه نه غمگین و ناراحت!![/]

سلام دوست عزیز منم خیلی متاسفم درکت میکنم درد سنگینیه وتحملش واقعا سخته من بهت حق میدم هر چقدر ناراحت وبی قرار باشی.
منم تو سن کم پدرم از دست دادم تنها کسی که تو زندگی به من بیش از اندازه محبت وتوجه داشت وقتی اون از دست دادم با اینکه سن کمی داشتم 5ساله بودم ولی با تمام وجود حس کردم
دیگه همچیم از دست دادم وحتی نفس کشیدن برام سخت بود و بی معنی بحران خیلی سخت وزجر آوری بود اونقدر که به پدرم وابسته بودم به مادرم نبودم ونیستم
پس فکرش بکن تنها حامیت از دس بدی تو زندگی اونم پدر ادم برای یه دختر واقعا سخته ودردناکه!
ولی باید قوی باشی باید قبول کنی که اون دیگه نیست بشین براش گریه کن خودت خالی کن غمت تو خودت نریز برو سر مزارش گریه کن باهاش حرف بزن مطمئنم خیلی زود اروم میشی
شاید وجود فیزیکش دیگه در کنارت نباشه ولی روحش که هست میبینه میشنوه اونم الان نگران حال روز شماست به خاطر مادرت هم شده خودت قوی نشون بده اینجوری از درد ورنج اونم کم میکنی
ولی وقتی تورو اینجوری بی قرار ببینه درد خودش هم بیشتر میشه وهمیشه نگرانته.
باز هم میگم کسی انتظار نداره ونمیتونه بهت بگه فراموش کن چون محاله من الان تا این سن هنوز که هنوز نتونستم فراموش کنم صحنه محبت پدری به دخترش که میبینم اشکام خود به خود میاد
گاهی میشینم فکر میکنم اگه پدرم بود من این همه تو زندگیم سختی نمیکشیدم الان اوضاعم خیلی بهتر از این بود گاهی به خدا هم گله وشکایت میکنم که چرا اونم تو شرایطی که واقعا وجود پدرم
لازم بود اونو از ما گرفت واین همه تو زندگیم زجر کشیدیم وهنوز هم در حسرت محبت پدرم دارم میسوزم.
امیدوارم تو هم بتونی کم کم خودت پیدا کنی واین واقعیت قبول کنی مرگ جزئی از زندگی همه ماست شرایط خیلیا مثل من وتو واین رو تجربه کردن وتجربه میکنن باید قبولش کنیم نه اینکه فراموش کنیم.

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

با سلام

فقط میتونم بگم که واقعا متأثر شدم خداوند روحشان را با ائمه طاهرين محشور و مأنوس گرداند و به شما و خانواده تان صبر عطا كند.

سلام

ما رو هم شریک غمتون بدونید ..خداوند روحشون رو شاد کنه ..

من به عنوان یه مادر از دخترم بعد از مرگم، انتظار دارم برای هدفهایی که مد نظرشه ،نهایت تلاششو بکنه

مطمئن باش پدر شما هم راضی نیست اینقدر ناراحت باشی ،اون هم منتظر خیرات فرستادن دخترشه

نماز وقرآن براش بخون ، سعی کن تنها نمونی ..اگر برات مقدوره باشگاه ورزشی برو یا آموزشگاه هنری (خیاطی ،آشپزی و..)

فعلا خودتو مشغول کن .توکلت به خدا باشه

روحشون شاد

سلام
تسلیت عرض میکنم
از دست دادن یه عزیز خیلی سخته و حتی وقتی به زندگی اهل بیت و بزرگان هم مراجعه میکنیم میبینیم که اون بزرگواران هم با از دست دادن عزیزی دچار غم و اندوه فراوان شدن اما مساله ای که باید به اون دقت کرد اینه که آیا بعد از از دست دادن یه عزیز زندگی برای ما تموم شده و باید همه کارهامون رو کنار بزاریم و در غم و غصه غوطه ور بشیم؟
میدونم رها شدن از شرایط مرگ عزیزان خصوصا در روزهای ابتدایی خیلی سخته اما باید این رو بدونیم که با اینکه اون فرد از پیش ما رفته اما زندگی هنوز جریان داره و خود اون شخص هم راضی نیست که ما به خاطرش زندگیمون رو بهم بریزیم.
به این مساله هم دقت بفرمایید که گاهی تموم شدن زندگی این دنیا و ورود به دنیای جدید برای اون شخص آغاز راحتی و آسایش اون شخصه و انشاالله پدر بزرگوار شما هم این شرایط رو دارن و اگر میخواید بیشتر به شرایطش در دنیای جدید کمک کنید براش خیرات کنید و تا میتونید قرآن بخونید و براش طلب مغفرت کنید و این رو بدونید که همین که فرزندی مثل شما داره که به یادش هست و براش خیرات میکنه یه نعمت بزرگه براش. شک نکنید که این اعمال شما بنا بر روایاتی که داریم قطعا کمک بسیار زیادی به ایشون میکنه.
ذکر (یا صبور )و ذکر (لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم) و کلا طلب صبر از خداوند رو فراموش نکنید...

سخنان آیت الله بهجت راجع به مرگ

دانلود

[FLV]http://hw6.asset.aparat.com/aparat-video/5be09263784b6a6dfeaee6b2d9141bb51414408__26669.mp4[/FLV]


خدا رحمتشون کنه

من درد از دست دادن پدر رو نچشیدم ولی درد از دست دادن پدر بزرگی که مثل پدر بود رو چشیدم

جوری بود که بیشتر از خاله هامو و دایی هام گریه میکردم

هر قدر گریه میکردم حس میکردم بازم جا داره کلا خود به خود گریم میگرفت

ولی تو اصلا گریه نمیکنی و این نشانه شوک عصبی هست که دچارش شدی

اولین قدم اینه که گریه کنی نذار تو دلت بمونه ... همه چی رو بریز بیرون

میدونم باور نمیکنی منم هنوز باور نمیکنم بابا بزرگم رفته هنوز لحظه به لحظش یادمه

هیچی هم آرومت نمیکنه فقط گذر زمانه که حالتو خوب میکنه

به فکر خانوادت باش ... نذار با رفتن بابات تو هم یه غصه دیگه برا خانوادت باشی

قشنگ بلند شو به جای افسردگی براش قران بخون تا روحش به ارامش برسه

تو خودتم بکشی اون دیگه برنمیگرده ... این تویی که باید ادامه بدی

ولی جوری ادامه بده که بگن بببین خدا بیامرز چه دختر محکمی بار اورده

با عکسش حرف بزن .... برو سر خاکش باهاش حرف بزن

غصه هاتو بهش بگو .... فقط حرف بزن ... گریه کن .... هر کاری دوس داری بکن ولی تو خودت نریز

خدا به تو خانوادت صبر بده :Gol:

جمع بندي
سوگواري در مرگ پدر
پرسش

سلام، من به تازگي پدرم رو از دست دادم پدرم اصلا پير نبودن يه ادم شاد و سرحال بود، ورزشكار حرفه اي بود ولي به خاطر سكته فوت شدن تو سن زير پنجاه سال. از وقتي كه اين اتفاق افتاد من شوكه شدم اصلا انتظار از دست دادنش رو نداشتم، به خاطر تك فرزند بودن رابطه بسيار صميمي با پدرم داشتم مثل دو تا دوست بوديم. ولي الان نميتونم نبودش رو باور كنم پدر من بسيار به سلامتي جسم و روحش حساس بود مدام مسافرت ميرفت ورزش ميكرد تو تغذيه رعايت ميكرد ادم عصبي هم نبود ولي سكته كرد ... حكمتش چيه اخه؟!
چرا بايد آدم كه زندگي موفق داره تمام سعي اش به سلامت هست با يه سكته از اين دنيا بره. اصلا شرايط روحيم خوب نيست مي خوام اونهايي كه پدر و مادر از دست دادن بگن چيكار كردن تا باور كردن مرگشون رو؟ حرف ها و دلداري هاي كليشه اي نمي خوام گوشم پره از اين جنس حرف ها. من انگيزه هر كاري رو از دست دادم تصميم به ترك تحصيل دارم دلم مي خواد صبح تا شب كنج اتاقم بشينم و فقط به بابام فكر كنم اصلا نمي تونم براش گريه كنم نمي تونم برم سر خاكش نمي تونم قرآن براش بخونم فكر ميكنم همش خواب باشه. اين آخريها سر دانشگاه رفتنم و اومدنم به تهران براي تحصيل خيلي با بابام جر و بحث ميكردم اون راضي نبود بيام تهران اخر سر هم كوتاه اومد الان همش به اون جر و بحث ها فكر ميكنم به اينكه چه قدر دلش رو شكستم ديگه راهي نيست كه حلاليت بطلبم ازش اگه با دلخوري از من رفته باشه اون دنيا من چيكار كنم راضي بشه؟
از دلتنگي زياد نمي تونم غذا بخورم همش دارم وزن كم ميكنم احساس مي كنم همه اميدم به زندگيم رو از دست دادم
حتي گاهي به خودكشي هم فكر كردم. تحمل هر ثانيه زندگي كردن تو اين دنيا برام از هرشكنجه اي سخت تره.نمي دونم چي أرومم مي كنه چي من رو از اين حال در مياره. من دختر شادي بودم ولي الان ...اونهايي كه مثل من اين تجربه تلخ رو دارن كمكم كنيد.

پاسخ:
سلام و عرض ادب خدمت شما خواهر گرامي
به شما و خانواده محترم تان اين مصيبت را تسليت عرض مي كنم خداوند به شما اجر و صبر دهد و پدرتان را غريق رحمت بي كرانش كند.

[=Times New Roman]فرشته ای با شمع خاموش
مردي که همسرش را از دست داده بود دختر سه ساله‏اش را بسيار دوست مي داشت. دخترک به بيماري سختي مبتلا شد، پدر به هر دري زد تا کودک سلامتي‏اش را دوباره به دست بياورد، هرچه پول داشت براي درمان او خرج کرد ولي بيماري جان دخترک را گرفت و او مرد. پدر در خانه اش را بست و گوشه‏ گير شد. با هيچکس صحبت نمي کرد و سرکار نمي رفت. دوستان و آشنايانش خيلي سعي کردند تا او را به زندگي عادي برگردانند ولي موفق نشدند. شبي پدر روياي عجيبي ديد. ديد که در بهشت است و صف منظمي از فرشتگان کوچک در جاده‏اي طلائي به‏ سوي کاخي مجلل در حرکت هستند. هر فرشته شمعي در دست داشت و شمع همه فرشتگان به جز يکي روشن بود. مرد وقتي جلوتر رفت، ديد فرشته ‏اي که شمعش خاموش است، همان دختر خودش است.
پدر فرشته غمگين را در آغوش گرفت و او را نوازش داد، از او پرسيد: دلبندم، چرا غمگيني؟ چرا شمع تو خاموش است؟
دخترک به پدرش گفت: بابا جان، هر وقت شمع من روشن مي شود، غم زياد و اشک هاي مكرر روزانه تو آن را خاموش مي کند و هر وقت دلتنگ مي شوي، من هم غمگين مي شوم. پدر در حالي که اشکش در چشمانش حلقه زده بود، از خواب پريد. اشک هايش را پاک کرد، انزوا را رها کرد و به زندگي عادي خود بازگشت.

*************

براساس تحقيقات و بررسي افراد داغديده و مشاهدات عيني و باليني، وقتي انسان يكي از عزيزان خود را از دست مي دهد استرس و تنيدگي بزرگي را تجربه مي كند. ابتدا گرفتار شوك و باباوري مي شود و بعد اعتراض ها و آروزها شروع مي شود كه چرا من بايد اين داغ را ببينيم؟ اگر ايمان عميق نباشد مي گويد خدا با من عادلانه برخورد نكرد و آرزوهاي مختلف بيان مي شود كه اي كاش اين طور نشده بود. اي كاش من فرصت داشتم اشتباهاتم را جبران مي كردم و حرمت بيشتري برايش قائل بودم. در اينجا خود سرزنش گري و عذاب وجدان ها زيادي گريبانگير بازماندگان مي شود. سپس فرد عزادار گرفتار غم شديد و افسردگي مي شود و اين افسردگي معمولا تا 8 هفته به طول مي انجامد. بعد از مراحل بالا فرد به زندگي معمولي خود باز مي گردد و اين فقدان را مي پذيرد و با آن كنار مي آيد و خود را مانند افراد داغدار زيادي كه اين تجربه داشته اند مي داند.

چه بايد كرد؟
- از نظر روان شناسي و دين مشكلات به طور كلي دو قسم هستند: الف) مشكلات اجتناب پذير ب)مشكلات اجتناب ناپذير.
براي رفع و حل مشكلاتي كه راه حلي دارند بايد با مطالعه و تفكر و مشورت و كمك از افراد با تجربه به حل آنها اقدام كنيم. در مشكلات اجتناب ناپذير هم بايد با مطالعه، تفكر و مشورت با افراد با تجربه آن را بپذيريم و سازگاري خود را افزايش دهيم و آسيب ها را مهار كنيم.[=B Mitra] امام علی[=B Mitra][=B Mitra] (عليه السلام) فرمودند: راه رهایی از مشکلات دو چیز است؛ چاره اندیشی در صورتی که مسأله چاره داشته باشد و بردباری هنگامی که چاره نداشته باشد.[1] امام کاظم (عليه السلام) فرمودند: سختی و رنج برای فرد بردبار یکی است و برای فرد بی تاب، دوتا.[2]
- ما كه نمي توانيم مرده را زنده كنيم بنابراين بايد تلاش كنيم كاري كنيم كه برايش خدمتي باشد و با غرق شدن در مصيبت از حال خود و عزيزان بازمانده غافل نشويم كه اين مي تواند مشكلي بر مشكلات به بار آورد.
- براي ميت دعا كنيم، از بازماندگان از جانب ايشان حلاليت بطلبيم. اگر دين و حقي ( حق الناس يا حق الله) به گردن دارد آن را بپردازيم. عبادات قضا شده يا باطلش را اعاده و قضا كنيم. و برايش رد مظالم و خيرات پرداخت كنيم.
- متوجه باشيد كه پدرتان اگر چه ظاهرا در دنياي مادي نيست ولي روحش زنده است و از اين كه شما به يادش هستيد مسرور مي شود ولي از غم و گريه هاي زيادي شما محزون مي شود.
- گريه تا جايي كه سبب دفع هيجان هاي منفي و سمي شما از ذهن و ناخودآگاه مي شود مفيد است به سلامت روان و جسم تان كمك مي كند. ولي نبايد مهار هيجاني از دست برود و شما را به مرز افسردگي ببرد. بنابراين در خلوت با خدا راز و نياز كنيد. براي پدرتان دعا كنيد. اشكي بريزيد. و چه خوب است به ياد مصائب اهل بيت اشك بريزيد و از اين عزاداري ثوابش را به پدرتان هديه كنيد.
- طبع فرد عزادار اين طور است كه گرايش به خورد و خوراك و حضور در جمع و شروع كارهاي زندگي معمولي را ندارد. هفته اول اين امر در اوج است ولي بايد مراقب باشيد كه اگر خود را سست بگيريد به مرز غم شديد و افسردگي كشيده مي شود
- يادداشت كردن خاطرات و بازگو كردن آنها تا حدود زيادي به سلامت روان شما كمك مي كند. شهيد ثاني بعد از مرگ فرزندانش كتاب مسكِّن الفؤاد نوشتند اين كتاب نقش مهمي در تسكين خود ايشان و افراد دغدار داشته است و انتشارات مختلفي آن را با نام هايي مانند اسلام در كنار داغديدگان و آرام بخش دل داغديدگان و آرام بخش دلها در مصيب و بلاها و...چاپ كرده اند. خواندن اين كتاب را به شما توصيه مي كنيم.
- هرگاه روان شما، به سرزنش شما پرداخت و احساس گناه نسبت به پدرتان در شما رشد كرد به جاي درگير شدن به افكار تكراري، تلاش كنيد كه براي پدرتان كاري كنيد و الان را از دست ندهيد چون گذشته قابل جبران نيست.
- فقدان و مرگ عزيز اگر به صورت «ناگهاني» باشد شوك شديدي به انسان وارد مي كند. گاهي انسان اينجا درباره حكمت و عدل خدا گرفتار شبهه مي شود. اگر بعد از چندين هفته باز اين شبهات در ذهن بود بهتر است با كارشناس ديني مشورت كنيد.
انسان هايي كه باورهاي قوي دارند همين جا هم مديريت هيجاني قوي دارند و راضي به مقدرات الهي هستند انبيا و علماي وارسته ما اغلب در زندگي داغ هاي زيادي را تجربه كرده اند و به مقدرات الهي راضي بودند امام خميني در كودكي پدر را از دست دادند و در بزرگسالي فرزند بسيار زير و باهوش و عالم خود حاج آقا مصطفي را از دست دادند و با اين داغ كنار آمدند و آن را از لطف هاي پنهان الهي دانستند.

براي مطالعه بيشتر:
http://www.askdin.com/thread52922.html
........................
[=B Mitra]پی نوشت :
1. «إِیاک وَ الْجَزَعَ فَإِنَّهُ یقْطَعُ الاْءَمَلَ، وَ یضْعِفُ الْعَمَلَ، وَ یورِثُ الْهَمَّ، وَ اعْلَمْ أَنَّ الْمَخْرَجَ فی أَمْرَینِ، فَما کانَتْ لَهُ حیلَةٌ فَالاْءِحْتِیالُ وَ ما لَمْ یکنْ لَهُ حیلَةٌ فَالاْصْطِبارُ»؛: محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج82، ص144، ح29.
2 . اَلْمُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَ لِلْجازِعِ اِثْنَتان ؛ حسن بن علی حرانی، تحف العقول، ص 414.

[=B Mitra]
-----------
1.سايت انجمن گفتگوي ديني، انجمن مشاوره، كارشناس: حامي، تاريخ: 20/ 10/ 1394


موضوع قفل شده است