`*۩๑ داغ بی انتها ๑۩*´ویژه نامه شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
`*۩๑ داغ بی انتها ๑۩*´ویژه نامه شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام

class: grid width: 500 align: center

اَلسلامُ عَلیکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الْمُجْتَبى یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ
[TD="align: right"]پرسمان و موضوعات :[/TD]
[TD="align: right"] احادیثی گهربار از امام حسن مجتبی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] مرواریدهایی از زبان امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] لقب امام حسن مجتبی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] آیا امام علی علیه السلام امام حسن علیه السلام را به عنوان جانشین معرفی کردند؟[/TD]
[TD="align: right"] نام همسران و فرزندان امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] داستان ها و حکایت هایی از امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]داستان هایی از زندگانی امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] گوشه ای از فضائل امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]گونه شناسی یاران امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] انتظارات امام حسن علیه السلام از شیعیان[/TD]
[TD="align: right"] علل و عوامل صلح امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]نگاهی به صلح امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]دلائل صلح امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]نقش امام حسین علیه السلام در دوران خلافت امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] توطئه معاویه در شهادت امام حسن علیه السلام [/TD]
[TD="align: right"]چرا امام حسن علیه السلام از کوزه زهرآلود نوشیدند؟[/TD]
[TD="align: right"]آیا امام حسن علیه السلام میدانستند که ظرف شیر یا آب زهرآلود است؟[/TD]
[TD="align: right"]چرا امام حسن علیه السلام قاتل خود را به برادر معرفی نکرد؟[/TD]
[TD="align: right"]ازدواج امام حسن علیه السلام با جعده با وجود علم غیب امام[/TD]
[TD="align: right"]دلائل ازدواج امام حسن علیه السلام با جعده[/TD]
[TD="align: right"]آیا جعده پس از شهادت امام حسن علیه السلام با شخص دیگری ازدواج کرد؟[/TD]
[TD="align: right"]چرا بعد از شهادت امام حسن علیه السلام بجای فرزندشان امام حسین علیه السلام به امامت رسیدند؟[/TD]
[TD="align: right"]غربت امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]تیرباران شدن امام حسن علیه السلام بعد از شهادت ایشان[/TD]
[TD="align: right"]امام حسن علیه السلام و شرکت در نماز جمعه[/TD]
[TD="align: right"]مسئولیت های امام حسن علیه السلام در دوران پدر[/TD]
[TD="align: right"]ماجرای امام حسن علیه السلام و قیصر روم و یزید[/TD]
[TD="align: right"]افسانه کثرت همسران امام حسن علیه السلام و مطلاق بودن آن حضرت[/TD]
[TD="align: right"] پژوهشی در علت تغییر تاریخ شهادت امام حسن(ع)[/TD]
[TD="align: right"] نماز خواندن امام حسن ع بر جنازه اشعث ![/TD]
[TD="align: right"]فرهنگی و رسانه مذهبی :[/TD]
[TD="align: right"] كتاب موبايل چهل حديث امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] دانلود کتاب - حضرت امام حسن علیه السلام [/TD]
[TD="align: right"] غریبِ مدینه اشعار و پیامک ویژه شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] خورشید بقیع شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] تصاویری از غریب بقیع امام حسن مجتبی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] دانلود براش نام های امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] سخنرانی های صوتی با موضوع امام حسن مجتبی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] دانلود مرثیه شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام [/TD]
[TD="align: right"]دانلود صوتی زیارت نامه امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]40 ثانیه در حرم امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]نرم افزار مذهبی :[/TD]
[TD="align: right"]نرم افزار مذهبی حق الحقیق (سخنان امام حسن علیه السلام) - ویژه اندروید[/TD]
[TD="align: right"]نرم افزار امام حسن علیه السلام [/TD]
[TD="align: right"]نرم افزار شناخت امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] کتاب مالتي مديا از توليدات اسک دين- 40 داستان امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] نرم افزار امام حسن علیه السلام - كريم سفره احسان [/TD]
[TD="align: right"] دانلود نرم افزار - فرهنگ سخنان امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] ارسال کارت پستال صوتی به دوستان[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1389 ( 28 صفر)[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1390 (7 صفر و 28 صفر )[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1391 (7 صفر و 28 صفر)[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1392 (7 صفر و 28 صفر)[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1393 ( 7 صفر )[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1393 (7 صفر و 28 صفر)[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1394 ( 7 صفر )[/TD]

[b]content[/b]

دانلود صوت

:Sham::Sham::Sham:

•¤۩ سراج منیر ۩¤• ویژه نامه رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله

یک عمر در حوالی غربت مقیم بود
آن سیدی که سفره ی دستش کریم بود
خورشید بود و ماه از او نور میگرفت
تا بود ، آسمان و زمین را رحیم بود
سر می کشید خانه به خانه محله را
این کارهای هر سحر این نسیم بود
آتش زبانه می کشد از دشت سبز او
چون گلفروش کوچه ی طور کلیم بود
این چند روزه سایه ی یثرب بلند شد
چون حال آفتاب مدینه وخیم بود
حقش نبود تیر به تابوت او زدن
این کعبه در عبادت مردم سهیم بود
بی سابقه است حادثه اما جدید نیست
این خانواده غربتشان از قدیم بود
آقا ببخش قصد جسارت نداشتم
پای درازم از برکات گلیم بود

[="Purple"]جانم امام حسن(ع)...

چشمی که در مصیبتتان تر نمی شود

شایسته شفاعت حیدر نمی شود[/]

[="Purple"]چرا به امام حسن عليه السلام كريم اهل بيت گفته مي شود ؟

امام حسن ـ عليه السلام ـ داراي قلبي پاك و رئوف نسبت به دردمندان و تيره بختان جامعه داشتند و با خرابه‌نشينان دردمند و اقشار مستضعف و كم‌درآمد همراه و همنشين مي‌شدند و درد دلِ آن‌ها را با جان و دل مي‌شنيدند و به آن ترتيب اثر مي‌دادند، و در اين حركت انسان‌دوستانه جز خداوند را مدّنظر نداشتند نيز هيچ‌گاه هر ضعيف، ناتوان و درمانده، نااميد از درب خانة آن حضرت برنمي‌گشت، حتّي خود ايشان به سراغ فقرا مي‌رفتند و آن‌ها را به منزل دعوت مي‌كردند و به آن‌ها غذا و لباس مي‌دادند.[1]
امام حسن ـ عليه السّلام ـ تمام توان خويش را در راه انجام امور نيك و خداپسندانه به كار مي‌گرفت و اموال فراواني در راه خدا مي‌بخشيد، مورّخان و دانشمندان در شرح حال زندگاني پر افتخار ايشان، بخشش‌هاي بي‌سابقه و انفاق‌هاي بسيار بزرگ و بي‌نظيري ثبت كرده‌اند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارايي خود را در راه خدا خرج كردند و سه بار نيز ثروت خود را به دو نيم كردند و نصف آن را براي خود و نصف ديگر را در راه خدا به فقرا بخشيدند.[2]
از ابن شهر آشوب روايت شده كه روزي امام حسن ـ عليه السّلام ـ بر جمعي از گدايان گذشت كه پاره‌اي چند از نان خشك‌ها را بر روي زمين گذاشته‌اند و مي‌خورند، چون نظر ايشان به آن حضرت افتاد از امام دعوت كردند و حضرت از اسب پياده شدند و فرمودند: خدا متكبّران را دوست نمي‌دارد و با ايشان نشستند و از طعام ايشان تناول كردند و سپس از همة گدايان خواستند كه براي صرف غذا به خانة حضرت بروند و حضرت بر ايشان طعام‌هايي نيكو حاضر ساختند و به لباس‌هاي فاخر همة آن‌ها را مزيّن ساختند.[3]
تاريخ از بخشندگي‌هاي امام حسن ـ عليه السّلام ـ داستآن‌هاي فراوان به ياد دارد مثلاً روزي عربي به نزد ايشان آمد و درخواست كمك كرد و امام دستور دادند كه آنچه موجود است به او بدهند و قريب ده هزار درهم موجود را به آن اعرابي بخشيدند.[4]
نسبت به كرامت‌هاي امام حسن ـ عليه السّلام ـ داستآن‌هاي زيادي در تاريخ آورده شده است كه جاي ذكر همة آن‌ها نيست. امّا وقتي از خود امام پرسيدند، چرا هرگز سائلي را نااميد برنمي‌گردانيد؟ فرمودند: من هم به درگاه خدا سائلي هستم و مي‌خواهم كه خدا محروم نسازد و شرم دارم كه با چنين اميدي سائلان را نااميد كنم. خداوندي كه عنايتش را به من ارزاني مي‌دارد، مي‌خواهد كه من هم به مردم كمك كنم،[5] لذا به خاطر اين بخشندگي‌ها و كارهاي نيكويي كه از امام حسن ـ عليه السّلام ـ در مسير خير، احسان و كمك به طبقات درمانده و نيازمند انجام مي‌گرفت و آنچه را كه داشت به آن‌ها مي‌بخشيد باعث شده كه به ايشان كريم اهل بيت گفته شود.
پس با توجه به كرامت‌ها و بخشش‌هاي كم‌نظير و گاهي بي‌نظير آن امام بزرگوار لقب «كريم» برازنده آن حضرت است. البته بايد توجه داشت كه همه ائمه نور واحد هستند و همه داراي تمام فضايل و كرامات هستند. هر چند كه شرايط زمان و مكان در بروز و برجسته‌تر شدن برخي از اوصاف آن‌ها دخيل بوده است.

منابع:

[1] . زماني، احمد، حقايق پنهان، نشر دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ اوّل، سال 1375، ص 268.
[2] . قمي، شيخ عباس، منتهي الآمال، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1374، قم، ج1، ص 417 ـ پيشوايي، مهدي، سيرة پيشوايان، نشر مؤسسة تحقيقاتي امام صادق، چاپ دوّم، 1374، ص 90.
[3] . مجلسي، محمد باقر، جلاء العيون، نشر انتشارات علميه اسلاميه، ص 241.
[4] . شيخ عباس، قمي، منتهي الآمال، پيشين، ص 418.
[5] . قرشي، باقر شريف، زندگاني امام حسن ـ عليه السّلام ـ ، ترجمة فخر الدين حجازي، تهران: نشر بعثت، چاپ اوّل، 1376، ص135.(راسخون)[/]

[="Purple"]وصف کَرَمَش در نفَسِ کل جهان پیچیده

قارون شده هر کس ز درش آیه ی نعمت دیده[/]

[h=1]مراسم تودیع حق و معارفه ی باطل ![/h]
[h=2]در هنگامی که امام حسن مجتبی علیه السلام حکومت را به معاویه سپرد، جلسه ای تشکیل شد که می توان نام آن را "مراسم تودیع و معارفه" گذاشت. معاویه می کوشید که در کنار کار نظامی، در بُعد فرهنگی و تبلیغاتی نیز کار کند و خود را در امر حکومت شایسته و حضرت را ناشایست معرفی کند. در اینجا گزارشی از گفته های معاویه و امام حسن علیه السلام ارائه می کنیم که برای شناسایی شخصیت با عظمت امام مجتبی علیه السلام راهگشاست.[/h]
[h=2]
خطابه ای که دنیا را در چشم دشمن تار کرد[/h] در ابتدا معاویه، امام حسن علیه السلام را در جایگاهی پایینتر از خود قرار داد و بر بالای منبر رفت و گفت: ای مردم این حسن بن علی است و پسر فاطمه است که ما را برای برای خلافت، اهل دانست و خود را اهل خلافت ندانست و آمد که با میل خود با ما بیعت کند. سپس گفت: ای حسن بایست. حضرت مجتبی علیه السلام خطبه خود را با حمد خدا شروع کردند. امام حسن علیه السلام ایستاد و خطبه را با این جمله شروع کرد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُسْتَحْمِدِ بِالْآلَاءِ وَ تَتَابُعِ النَّعْمَاء ...» و بعد از حمد خدا چنان خطابه پُر شهامتی ایراد فرمود که نقشه معاویه کاملا بر آب شد، به طوری که معاویه در انتها گفت: به خدا قسم حسن با این خطبه خود زمین را بر من تیره و تار کرد. در آنجا خواستم که برخورد کنم اما دانستم که ساکت ماندن بیشتر مرا در امان نگه می دارد.
[h=2]تبدیل شکست به پیروزی با یک خطبه[/h] واضح است که معاویه بسیار می کوشید که خود را فردی شایسته معرفی کند و این جلسه را به هدف پاکسازی چهره خود و خاندانش برگزار کرده بود. امام حسن علیه السلام صراحتا اعلام نمود که هرگز معاویه را سزاوار سرپرستی امور مسلمانان نمی داند و فقط و فقط بخاطر نداشتن یاور از ادامه جنگ با او صرفنظر کردند. اعلام اینکه ترک جنگ در شرایط بی یاور بودن بر مبنایی الهی و طبق سنت رسول الله صلی الله علیه و آله بوده و در میان انبیاء گذشته نیز سابقه داشته است.
بیان اینکه رهبر باید عالمترین فرد باشد و فرد شایسته در آن زمان هیچکس جز خود ایشان و برادرشان حضرت حسین علیه السلام نبود.
نشان دادن سنت الهی در اینکه امت پیامبران را بدون راهنما نمی گذارد اما خود امتها سرنوشت خود را خراب می کنند.
بعد از حمد خدا چنان خطابه پُر شهامتی ایراد فرمود که نقشه معاویه کاملا بر آب شد، به طوری که معاویه در انتها گفت: به خدا قسم حسن با این خطبه خود زمین را بر من تیره و تار کرد. در آنجا خواستم که برخورد کنم اما دانستم که ساکت ماندن بیشتر مرا در امان نگه می دارد

باز معرفی فضایل امام علی بن ابیطالب علیه السلام و نشانه اینکه آن حضرت می دانستند که دروغ پردازی و خراب کردن چهره حضرت علی علیه السلام از سیاستهای آینده معاویه بود و حتی دستگاه تبلیغاتی معاویه به دنبال تخریب چهره ابوطالب، پدر امام علی علیه السلام نیز بودند.
بی اعتنایی صریح به ابهت معاویه در بیان و عمل. آنگونه که فرمودند: «بدانید که با این (اشاره به معاویه) بیعت کردم "وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَ مَتاعٌ إِلى حِینٍ" ...».
[h=2][/h][h=2]گزارشی از آنچه در آن جلسه تاریخی گذشت[/h] این خطبه حاوی نکات فراوان معارفی و تاریخی با اسلوبی زیبا و تأثیرگذار است. در اینجا فقط می توانیم گزارش کوتاهی از آن را بیاوریم.
در ابتدا معاویه، امام حسن علیه السلام را در جایگاهی پایینتر از خود قرار داد و بر بالای منبر رفت و گفت:
ای مردم این حسن بن علی است و پسر فاطمه است که ما را برای خلافت، اهل دانست و خود را اهل خلافت ندانست و آمد که با میل خود با ما بیعت کند. سپس گفت: ای حسن بایست.
حضرت مجتبی علیه السلام خطبه خود را با حمد خدا شروع کردند. سپس به معرفی جایگاه اهل بیت علیهم السلام و برگزیده بودن آنان و مبرا بودنشان از رجس و پلیدی پرداختند. اعلام کردند که نسَب خانوادگی اهل بیت علیهم السلام حتی قبل از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله نیز نسبتی ویژه و ممتاز بوده است.
سپس از فضیلتهای امام علی علیه السلام یاد کردند مانند سبقت در اسلام آوردن و اینکه منظور از "شاهد" در آیه "أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ" و آیات مختلفی که در شأن و مدح حضرت علی علیه السلام نازل شده است را تلاوت نمودند (1) و بیانات مخصوص پیامبر صلی الله علیه و آله درباره حضرت علی علیه السلام (2) را یادآور شدند. ایشان با ذکر مثالهایی به اهمیت و جایگاه وابستگان پیامبر صلی الله علیه و آله پرداختند و مثالهایی از شهیدان، زنان و مسجدها (3) زدند.
به مردم یادآور شدند که بر هر مسلمانی واجب است به همراه نام پیامبر صلی الله علیه و آله بر ما نیز صلوات بفرستند.
احکام اختصاصی دین که برای پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندان پیامبر علیهم السلام (4) بود را بیان کردند.
فرمودند: «آیه "فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِینَ" مربوط به مباهله بود که پیامبر صلی الله علیه و آله پدرم را در میان "انفس" و من و برادرم را در میان "فرزندان" و مادرم فاطمه علیهاالسلام را از میان همه زنان انتخاب کرد. ما اهل و گوشت و خون و نفس پیامبریم و از اوییم و او از ماست و خدای متعال فرموده است: "إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً".»
سپس توضیح دادند که آیه تطهیر درباره مقام خاصی است که شامل هیچیک از زنان پیامبر صلی الله علیه و آله نمی شود و در این باره استدلال کردند.(5)
یادآور شدند که رسول خدا صلی الله علیه و آله صراحتا و به کرات آنها را به طور خاص به اسم اهل بیت علیهم السلام صدا زده است. مثال آوردند که: «پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از نزول آیه تطهیر هر طلوع فجر به سمت خانه ما می آمد و می فرمود: نماز! خدا به شما رحمت آورد "إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً".»
امام مجتبی علیه السلام سپس به صراحت ادعای معاویه را "دروغ" و خود را اهل و شایسته خلافت دانستند و به افشای ظلمها و توطئه هایی پرداختند که بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله بر اهل بیت علیهم السلام وارد شد (6) و قسم خوردند که اگر مردم از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله اطاعت کرده بودند، آسمان بارانش و زمین برکتش را به آنها داده بود و هیچ جنگی در میان امت پیدا نمی شد و تا قیامت نعمتهای خدا را سبز سبز می خوردند.
معاویه بسیار می کوشید که خود را فردی شایسته معرفی کند و این جلسه را به هدف پاکسازی چهره خود و خاندانش برگزار کرده بود. امام حسن علیه السلام صراحتا اعلام نمود که هرگز معاویه را سزاوار سرپرستی امور مسلمانان نمی داند و فقط و فقط بخاطر نداشتن یاور از ادامه جنگ با او صرفنظر کردند

در ادامه فرمودند:
«معاویه، اکنون نیست که تو طمع خلافت را کرده ای... خلافت که از جایگاه اصلی اش که خارج شد، قریش آن را مانند توپ به یکدیگر پرتاب کردند تا اینکه تو و اصحابت بعد تو طمع آن را کرده اید و این در حالی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: "اگر مردی زمام امتی را به دست بگیرد که در میان آن امت از او داناتر وجود داشته باشد کارشان همواره به افول و نگونی می رود تا اینکه به آنچه رها کرده بود، بازگردند."
حضرت مجتبی علیه السلام به شباهت امت اسلام با امت یهود پرداختند و فرمودند:
«اصحاب موسی، هارون را که برادر و خلیفه و وزیر او بود رها کردند و به سراغ گوساله رفتند و از سامری خودشان اطاعت کردند، با اینکه می دانستند که هارون جانشین و وزیر موسی است و این امت نیز از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدند که فرمود که پدرم [امام علی علیه السلام] به منزله هارون نسبت به موسی است بجز آنکه بعد از او پیامبری نیست و رسول خدا صلی الله علیه و آله را در هنگامی که او را در غدیر خم نصب کرده بود دیدند که به ولایت او ندا داد و دستور داد که شاهدان به غایبان خبر دهند.»
سپس درباره بیعت خودشان فرمودند:
«بیعت من با تو جزو سنن و امثالی است که یکی بعد از دیگری تکرار می شوند.»(7)
در انتها نیز یادی از پدربزرگشان ابوطالب کردند که گویا جوابیه ای به دروغ پردازی های دستگاه تبلیغاتی معاویه باشد: «ابوطالب پدر علی علیه السلام نیز در حال مسلمانی از دنیا رفت.»(8)
آخرین سخن، توصیه ناامیدانه به مردم بود: «مردم، گوش دهید و تقوا داشته باشید و از این راه بازگردید. و شما به حق باز نخواهید گشت و شما (به حقیقت) پشت کرده اید و طغیان و انکار تخمیرتان کرده " أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ".»
البته الگوگیری از رک گویی امام حسن علیه السلام نیاز به فقاهت دارد و باید در جایگاه درست خود به کار رود تا آسیبهایش از سودش بیشتر نشود.
پی نوشت:
1. سبقت امام علی علیه السلام در ایمان و امین بودن و کاردار امور سخت پیامبر صلی الله علیه و آله بودن " السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ" و نیز اینکه نسبت به توان مالی خود از همه بیشتر خرج کرد و خدا می فرماید: "لا یَسْتَوِی مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً..." و مردم همه امتها برایش طلب مغفرت می کنند: "وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ" و نیز آیه "وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ" و او مومن مجاهدی است که آیه "أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ" در شأن اوست.
2. در جریان بردن سوره برائت به گفته پیامبر صلی الله علیه و آله "علی مردی از من" است و در جای دیگر فرمود: " أَمَّا أَنْتَ یَا عَلِیُّ فَمِنِّی وَ أَنَا مِنْكَ وَ أَنْتَ وَلِیُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی"
3. اشاره به جایگاه حمزه سیدالشهداء و جعفر بن ابیطالب در میان سایر شهداء و نیز جایگاه خاص زنان پیامبر صلی الله علیه و آله که نیکوکارشان دو برابر پاداش دارد و بدکردارشان نیز دو برابر سنگینی دارد و نماز در مسجد النبی معادل هزار نماز در سایر مساجد (بجز مسجدالحرام) است و همه اینها بخاطر جایگاه رسول الله صلی الله علیه و آله نزد خداست. خدا واجب کرده که همه مومنان بر پیامبر درود فرستند و آن حضرت صلوات را اینگونه آموزش داده اند: " اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ"
4. خدا خمس را واجب کرد و آن را بر رسول خدا صلی الله علیه و آله حلال کرد و همین کار را برای ما نیز کرد و صدقه را بر او و بر ما حرام کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله همه درهایی که به مسجدش راه داشت را بجز در خانه ما مسدود کرد و وقتی مردم در این باره با او صحبت کردند فرمود: این کار به میل شخصی ام نبوده بلکه به امر خدا بوده است.
5. و هنگام نزول این آیه، پیامبر صلی الله علیه و آله من و برادرم و مادرم و پدرم را در اتاق ام سلمه رضی الله عنها به زیر کساء خیبری ام سلمه جمع کرد و گفت "اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ هَؤُلَاءِ أَهْلِی وَ عِتْرَتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً" ام سلمه پرسید آیا من نیز داخل شوم؟ رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «خدای بر تو رحمت آورد تو بر خیری و به سوی خیر و من از تو بسیار خوشنودم اما این آیه مخصوص من و آنهاست.»
6. از هنگام وفات پیامبر صلی الله علیه و آله ما اهل بیت همواره مورد ظلم و بی رغبتی و فشار بوده ایم (گویا) بر گردن ما افتادند و مردم را بر کتفهای ما سوار کردند و ما را از سهمی که در کتاب خدا از فیء و غنائم داشتیم منع کردند و مادرمان فاطمه را از ارثی که از پدرش داشت منع کردند. اسم از کسی نمی بریم ...
7. رسول خدا صلی الله علیه و آله آن هنگام که از آسیب و مکر قومش به غار رفت، یاوری نداشت و اگر یاور می داشت با آنها می جنگید ... به هارون نیز از جانب خدا اشکالی وارد نیست در آن هنگام که قومش او را ضعیف کردند و با او دشمنی کردند. من و پدرم نیز همینطوریم که امت ما را ترک کردند و با غیر ما بیعت نمودند و یاورانی نداشتیم.
8. پیامبر صلی الله علیه و آله در نزدیکی مرگ ابوطالب به او گفت "لا اله الا الله بگو تا روز قیامت شفاعتت کنم" و اگر ایمان ابوطالب یقینی نبود پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نمی گفت و این فضیلت برای هیچکس بجز شیخ ما ابوطالب نیست (زیرا توبه در لحظه دیدن مرگ فایده ندارد) و خدا می گوید" وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً".

[h=1]امام مجتبی علیه السلام و خشمی که فرو نبرد![/h]
[h=2]در سیره حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام شواهد متعددی وجود دارد که به روشنی حاکی از سیطره تام و تمام وجود نورانی ایشان بر قوّه غضبیه است و شاید برجسته ترین آن، داستان معروف برخورد زننده مرد شامی با امام حسن مجتبی علیه السلام می باشد.[/h]

یکی از صفات پسندیده و فضایل اخلاقی مورد تاکید در آیات و روایات، صفت "حِلم" است. گرچه در احادیث متعددی معنای این فضیلت برجسته و ممتاز تبیین شده است، به عنوان مثال در نقلی از امام حسن مجتبی علیه السلام آمده است که شخصی از ایشان درباره معنای حلم پرسید و حضرت در پاسخ فرمودند: «كَظْمُ الْغَیْظِ وَ مِلْكُ النَّفْس» یعنی حلم، فروبردن خشم و تسلط بر خویشتن است.(1) با این حال به نظر می رسد یکی از آسانترین روشهای پی بردن به معنای حقیقی یک لفظ، شناخت ضدّ آن است. جمله ای در زبان اهل علم شایع است كه می گویند «تعرف الاشیاء باضدادها» یعنى اشیاء از راه نقطه مخالف و نقطه مقابلشان شناخته مى شوند.

[h=2]این دو لشکر را بشناسید تا هدایت شوید[/h] شیخ کلینى در نخستین باب از ابواب کتاب کافى، روایت مفصّلى را از امام صادق علیه السلام با عنوان "جنود عقل و جهل" نقل کرده است.(2) سماعة بن مهران، راوى این حدیث، مى گوید: نزد امام صادق علیه السلام بودم، در حالى که جمعى از یاران و اصحاب آن حضرت، گِرد ایشان بودند، سخن از عقل و جهل به میان آمد. آن حضرت فرمود: «عقل و لشکر عقل و همچنین جهل و لشکر جهل را بشناسید تا هدایت شوید.» آن گاه امام علیه السلام بنا به درخواست راوى با ذکر مقدمه اى درباره چگونگى آفرینش عقل و جهل، لشکریان هر یک از آنها را بر شمرد. طبق این روایت، یکی از 75 لشکر عقل، "حلم" و ضدّ آن که یکی از لشکریان جهل شمرده شده، "سَفَه" می باشد.(3) برای اینکه فهم دقیقتری از این فراز از روایت پیدا کنیم لازم است مقدمتا به یک مطلب اساسی اشاره نمائیم.
[h=2]غضب بهشتی، غضب جهنمی[/h] قوّه غضبیّه یک حالت اعتدالی دارد که در آن از طرفی مرز بین حلم و سستی و تساهل و ظلم پذیری کاملا تفکیک شده است و از طرف دیگر، افسار خشم و غضب به دست عقل داده شده و تحت سیطره آن در آمده است و باید دانست که تنها راه رسیدن به این اعتدال آنست که این قوّه شریفه، تحت تصرف و تربیت عقل و شرع قرار گیرد

یکی از نعمتهای بزرگ الهی که در وجود آدمی به ودیعه گذاشته شده، قوه غضبیه است. این قوه همانند دیگر قوای انسانی ممکن است گاهی دچار افراط و زیاده روی شود و گاهی نیز مبتلا به تفریط و کندروی گردد. در صورتی که این قوّه شریفه، در دام رخوت و خمودی و سستی گرفتار آید، باعث می شود انسان در جایی که باید اقدام کند، پا پس بکشد. مثلا در انجام امر به معروف و نهى از منكر سستی کند و در مقابل ظلم ستمكاران، سکوت کرده و لب فرو ببندد و جرأت عمل به وظیفه جهاد و جنگ در مقابل دشمنان خدا را نداشته باشد.
حالت افراط و زیاده روی این قوّه شریفه، همان رذیله اخلاقی است که بیشتر مردم از آن رنج می برند که در روایت فوق از آن به "سفه" تعبیر شده است. سفه به معنای خفت عقل و سبک مغزی است. زیرا در زمان فوران قوّه غضبیّه، انسان به جهت خفت عقل، كور و كر و چونان حیوانی درّنده و آتشی پر لهیب می شود؛ و چه بسا در همین حالت، اختیار را از کف بدهد و اقدام به هتك نوامیس محترمه و قتل نفوس مؤمنین كند.
بنابراین قوّه غضبیّه یک حالت اعتدالی دارد که در آن از طرفی مرز بین حلم و سستی و تساهل و ظلم پذیری کاملا تفکیک شده است و از طرف دیگر، افسار خشم و غضب به دست عقل داده شده و تحت سیطره آن در آمده است و باید دانست که تنها راه رسیدن به این اعتدال آنست که این قوّه شریفه، تحت تصرف و تربیت عقل و شرع قرار گیرد.
[h=2]دو لشکر مردافکن در قبضه ولیّ خدا[/h] در سیره حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام شواهد متعددی وجود دارد که به روشنی حاکی از سیطره تام و تمام وجود نورانی ایشان بر این قوّه غضبیه است و شاید برجسته ترین آن، داستان معروف برخورد زننده مرد شامی با امام حسن مجتبی علیه السلام می باشد.(4)
ولی به نظر می رسد آنسوی دیگر شخصیت والای سبط رسول الله علیهماالسلام تا حدودی مورد غفلت قرار گرفته است. آنچه بیشتر برای ما از این امام همام نقل کرده اند، حلم و خویشتنداری بی نظیر ایشان بوده است در صورتی که آن حضرت در مواقعی که صحبت از دفاع از جریان حق و منکوب کردن تفکر باطل به میان می آمد، با صلابت و خشونت و بدون هیچ گونه تساهل و تسامحی رفتار می کرد.
[h=2]دفاع از حق و رسوایی باطل[/h] آنچه بیشتر برای ما از این امام همام نقل کرده اند، حلم و خویشتنداری بی نظیر ایشان بوده است در صورتی که آن حضرت در مواقعی که صحبت از دفاع از جریان حق و منکوب کردن تفکر باطل به میان می آمد، با صلابت و خشونت و بدون هیچ گونه تساهل و تسامحی رفتار می کرد

نقل است پس از ماجرای صلح تحمیلی، روزی معاویه وارد کوفه شد. بعضی از این متملقین و چاپلوسان نزد معاویه آمدند و گفتند: "حسن بن علی در نزد مردم برای خود جایگاهی دارد، برای اینکه او را در نگاه مردم کوچک و خوار کنی، به او امر کن که نزد تو بیاید و پایین منبرت برای مردم خطبه بخواند. ایراد خطبه در چنین شرایط تحقیرآمیزی، حتما او را به هم خواهد ریخت و از خواندن خطبه عاجز می کند و بدینگونه از چشم مردم خواهد افتاد."
معاویه چنین کرد و حضرت حسن بن علی علیهماالسلام را فراخواند و با همان شرایط امر به ایراد خطبه برای مردم نمود. ایشان پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
«ای مردم شما هر جایی را که می خواهید جستجو کنید ولی جز من و برادرم کسی را نمی یابید که جدش رسول الله صلی الله علیه و آله باشد. ما تصمیم گرفتیم با این طغیانگر ٓ در حالیکه با دست مبارکشان به معاویه که در بالای منبر و در جایگاه پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته بود اشاره کردند ٓ صلح کنیم و خون و جان مسلمانان را (از اینکه بیهوده و بی ثمر ریخته شود) حفظ کنیم.» سپس این آیه شریفه را تلاوت فرمود: «وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَ مَتاعٌ إِلى حِینٍ»(5) در حالیکه به معاویه اشاره می نمود.
معاویه گفت: منظورت از این آیه که تلاوت کردی چه بود؟!
حضرت فرمود: «همان كه خداوند اراده فرموده است.»
سپس معاویه برخاست و خطبه اى سست و ضعیف و فاحش ایراد نمود و در آن به أمیر المؤمنین علی علیه السّلام دشنام داد!
آنگاه امام حسن علیه السّلام خطاب به معاویه -كه بالاى منبر بود- فرمود: «اى پسر هند جگرخوار! آیا همچون تویى به أمیر المؤمنین دشنام مى دهد!؟ حال اینكه رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرموده: «هر كه على را دشنام دهد مرا دشنام داده، و هر كه مرا دشنام دهد خدا را دشنام داده، و هر كه لب به سبّ خداوند گشاید او را تا ابد در جهنّم مقیم ساخته و برایش عذابى همیشگى خواهد بود».
سپس امام از منبر پائین آمد و رهسپار خانه اش شد، و دیگر تا آخر عمر در آن مسجد نماز نگزارد.(6)
این تنها یک نمونه از برخوردهای حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام با معاویه و اطرافیان وی بود. ایشان در موارد متعددی خصوصا در مواقعی که سکوت، موجب تثبیت یک تفکر باطل در اذهان مردم می شد، بدون هیچ تساهل و تسامحی، حقایق را با صراحت و صلابت بیان می کردند و معارضین و مخالفین را بر سر جای خود می نشاندند.

پی نوشت :
1. تحف العقول، ص225
2 . کافی، ط ٓ الاسلامیه، ج1 ص20
3 . وَ الْحِلْمُ وَ ضِدَّهَا السَّفَه /همان ص22
4 . كشف الغمة فی معرفة الأئمة (ط - القدیمة)، ج 1، ص: 561
5 . و من نمی دانم، شاید این ماجرا آزمایشی برای شماست، و بهره گیری تا مدتی (معین): انبیاء/111
6 . الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج 2، ص: 285

[h=1]جایگاه رفیع سبط رسول وحی[/h]
با نگاهی مختصر و گذرا به تاریخ صدر اسلام به روشنی می توان جایگاه ویژه فرزند ارشد حضرت فاطمه علیهاالسلام نزد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله را یافت.


[/HR] سفارشاتی که پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله درباره دو فرزندش دارد حرمت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را نشان می دهد که همه مسلمانان را به احترام کردن به این دو بزرگوار ترغیب می کند و از اهانت به ایشان بر حذر می دارد. حرمت نهادن به ایشان توسط پیامبر صلی الله علیه و آله به دو صورت بوده است: یکی با توصیه به دیگران و بیان فضائل این دو بزرگوار و دیگر احترام عملی حضرت نسبت به ایشان.

سیره گفتاری
الف. سرور جوانان بهشت: فَقَامَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیُّ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنِ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ؟ فَقَالَ الْحَسَنُ‏ وَ الْحُسَیْنُ‏ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ثُمَّ زَیْنُ الْعَابِدِینَ فِی زَمَانِهِ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ثُم‏...[1]
جابر از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره امامان از نسل امیر المۆمنین علیه السلام می پرسد حضرت رسول صلی الله علیه و آله می فرمایند: حسن و حسین که سرور جوانان اهل بهشت اند و سپس علی بن الحسین و ... تا حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف.
ب. از اولین کسانی که وارد بهشت می شوند: عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ‏ شَكَوْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَسَدَ النَّاسِ إِیَّایَ فَقَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّ أَوَّلَ أَرْبَعَةٍ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ أَنَا وَ أَنْتَ وَ الْحَسَنُ‏ وَ الْحُسَیْنُ‏ وَ ذُرِّیَّتُنَا خَلْفَ ظُهُورِنَا وَ أَحِبَّاۆُنَا خَلْفَ ذُرِّیَّتِنَا. [2]
امیرالمۆمنین علیه السلام از حسادت مردم به پیامبر صلی الله علیه و آله شکایت کرد. حضرت به ایشان فرمودند: یا علی! همانا چهار نفر اولی که وارد بهشت می شوند من و تو و حسن و حسین هستند.
ج. بهشت جایگاه دوست دار امام: رَوَى سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ یَقُولُ‏ الْحَسَنُ‏ وَ الْحُسَیْنُ‏ ابْنَایَ مَنْ أَحَبَّهُمَا أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَحَبَّنِی أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَحَبَّهُ اللَّهُ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ وَ مَنْ أَبْغَضَهُمَا أَبْغَضَنِی وَ مَنْ أَبْغَضَنِی أَبْغَضَهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَبْغَضَهُ اللَّهُ أَدْخَلَهُ النَّارَ عَلَى وَجْهِه‏. [3]

در اینکه امام حسن مجتبی علیه السّلام یکی از اهل بیت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله است اهل بیتی که مدحشان در قرآن کریم آمده است و آنان را از آلودگی ها دور دانسته روایات زیادی از کتب شیعه و سنی وجود دارد

سلمان فارسی می گوید از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: حسن و حسین دو فرزند من هستند؛ هر کس آن دو را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کس مرا دوست داشته باشد خدا را دوست داشته و هر کس خدا را دوست داشته باشد داخل در بهشت می شود و...

سیره رفتاری
الف. نشستن بر شانه مهبط وحی: امام حسن علیه السّلام نزد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله مى‏آمد در حالى كه آن حضرت بر فراز منبر خطبه مى‏خواند. از منبر بالا مى‏رفت و بر گردن آن حضرت سوار مى‏شد و پاهایش را روى سینه مبارك آویزان مى‏كرد بطورى كه برق خلخال در پایش دیده مى‏شد، و این در حالى بود كه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله مشغول خطبه بود و او را همچنان نگاه مى‏داشت تا خطبه‏اش به پایان مى‏رسید! [4]

ب. از زمره اهل بیت پیامبر رحمت: در اینکه امام حسن مجتبی علیه السّلام یکی از اهل بیت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله است اهل بیتی که مدحشان در قرآن کریم آمده است و آنان را از آلودگی ها دور دانسته روایات زیادی از کتب شیعه و سنی وجود دارد که در اینجا تنها به یک نمونه اشاره می شود:
امّ سلمه، همسر گرامى پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله نقل مى‏كند. روزى فاطمه سلام اللَّه علیها در حالى كه ظرف سفالى در دستش و امام‏ حسن علیه السّلام و امام حسین علیه السّلام در كنارش بودند، به حضور پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله آمد. حضرت فرمود: «پسر عمویت را نیز صدا كن بیاید». امام على علیه السّلام آمد. پیامبر امام حسن علیه السّلام را در زانوى راست و امام حسین علیه السّلام را در زانوى چپ نشاند. امام على علیه السّلام و حضرت فاطمه سلام اللَّه علیها یكى پشت سر و دیگرى در جلو نشستند. رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود:
«بار الها! اینها اهل بیت من هستند، تمام پلیدیها را از آنها بزداى و آنان را پاكیزه و منزه گردان».
و این مطلب را سه بار تكرار كرد. [5]

با توجه به این همه تأکید و احترامی که اسوه تمام مسلمین یعنی پیامبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله بر امام مجتبی علیه السّلام داشته و مۆمنان به خصوص مسلمانان مدینه از آن کاملا آگاه بودند چه شد که حرمت حضرت مجتبی صلوات الله علیه نگه داشته نشد؟!

ج. احترام ویژه حضرت رسول نسبت به امام: یك وقت پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله براى نماز آماده شد و امام‏ حسن علیه السّلام ‏ با آن حضرت بود. رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله امام‏ حسن علیه السّلام ‏ را کنار خود جاى داد و مشغول نماز گردید. پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله سجده را طولانى كرد، وقتى من در میان مردم سر خود را بلند نمودم دیدم امام‏ حسن علیه السّلام ‏ روى كتف پیغمبر اعظم صلى اللَّه علیه و آله میباشد. هنگامى كه پیامبر اكرم صلى اللَّه علیه و آله سلام نماز را گفت مردم گفتند: یا رسول اللَّه! در این نماز یك سجده‏اى بجاى آوردى كه هیچ وقت بجاى نیاورده بودى، گویا: وحى به شما نازل شده بود!؟
فرمود: وحى به من نازل نشده بود، ولى چون این پسرم روى كتف من بود لذا دوست نداشتم وى را به تعجیل پائین بیاورم، تا اینكه خودش فرود آمد.
در كتاب: حلیة الاولیاء از ابو بكره روایت می كند كه گفت:
پیغمبر خدا صلى اللَّه علیه و آله با ما مشغول نماز بود، امام حسن علیه السّلام كه كودكى بود مى‏آمد و بر پشت یا گردن مقدس پیامبر اكرم صلى اللَّه علیه و آله سوار مى‏شد و رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله آهسته امام حسن علیه السّلام را بلند می كرد. وقتى نماز تمام شد گفتند: یا رسول اللَّه! تو با این كودك عملى انجام دادى كه با احدى انجام ندادى!؟
فرمود: این كودك گل من است. و ...[6]
روایاتی که آورده شد نمی از دریای فضائل فرزند بزرگ زهرا و علی علیهماالسلام است. همه این روایات و روایات مشابه آن و داستان های تاریخی نشان دهنده جایگاه ویژه امام حسن مجتبی علیه السّلام نزد حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله می باشد. با توجه به این همه تأکید و احترامی که اسوه تمام مسلمین یعنی پیامبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله بر امام مجتبی علیه السّلام داشته و مۆمنان به خصوص مسلمانان مدینه از آن کاملا آگاه بودند چه شد که حرمت حضرت مجتبی صلوات الله علیه نگه داشته نشد؟!

پی نوشت:
1. احمد بن علی طبرسی، الإحتجاج ، مشهد: نشر مرتضی،چاپ اول، 1403ق،ج‏1،ص 67
2. شیخ مفید، ارشاد، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق، ج1، ص43
3. شیخ طبرسی، إعلام الورى بأعلام الهدى، تهران: ‏اسلامیه‏، چاپ: دوم 1390 ق‏، ص : 217
4. هلالى، سلیم بن قیس - انصارى زنجانى خوئینى، اسماعیل، أسرار آل محمد علیهم السلام / ترجمه كتاب سلیم بن قیس هلالی، 1جلد، نشر الهادی - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1416 ق. ص 401
5. قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله - محرمى، غلام حسن، جلوه‏هاى اعجاز معصومین علیهم السلام (ترجمه الخرائج و الجرائج)، 1جلد، دفتر انتشارات اسلامى - ایران ؛ قم، چاپ: دوم، 1378 ش. ص34-33
6. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى - نجفى، محمد جواد، زندگانى حضرت زهرا علیها السلام ( ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) / ترجمه نجفى، 1جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1377 ش، ص

[h=1]محبوبیت امام حسن نزد پیامبر(علیهماالسلام)
[/h]


[/HR]گـاه او را بـا بـرادر كـوچـكـش حـسین علیه السلام به كشتى گرفتن وا مى داشت و در حین كـشـتـى او را تـشـویـق مـى كـرد، و مـى فـرمـود: «مـن حـسـن را تـشـویـق مـى كـنـم، زیـرا جبرئیل حسین را تشویق مى كند.»

[/HR]
مـحـبـوبیت امام مجتبى علیه السلام در كودكى نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى همه كـس مـشـهـود بـود. پـیـامـبـر او را پـاره تـن، نـور دیـده، مـیـوه دل و گـل خـوشـبـوى بـوسـتـان نبوت مى نامید. پیوسته او را فرزند خود مى خواند و مى فـرمـود:«هـمـه فـرزندان مادران به پدرشان نسبت مى برند جز اولاد فاطمه ، كه آنان بـه من نسبت مى برند.» از عمق دل به او عشق مى ورزید، دست او را مى گرفت ، بر روى دامـن خـود مـى نـشـانـد و بـه مردم مى گفت :«هر كه این فرزند مرا دوست بدارد مرا دوست داشـتـه ، و هر كه او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است . خداوند دوست بدارد كسى را كه حسن مرا دوست بدارد.»
و گـاه مـى فـرمـود :«خـداونـد مـرا بـه دوستى حسن و حسین فرمان داده است.). و گاه مى فرمود: (من در جنگم با هر كس كه با تو در جنگ باشد.»
پیامبر بـه هـنـگـام گـریـه او، سـر از پـا نـشـنـاخته، از منبر به زیر مى آمد، او را در آغوش مى گـرفـت و آرام مـى كـرد، آن گـاه بـه مـنـبر باز مى گشت. او را در آغوش مى گرفت و مى بویید و مى بوسید و به او مى گفت:« تو آقا، فرزند آقا، و برادر آقایى.»
او در كودكى در سجده نماز بر دوش پیامبر مى نشست و آن حضرت از شدت مهر به او سر از سـجـده بـر نمى داشت تا خود فرود آید، و گاه به نهایت نرمى و عطوفت او را از دوش خود فرود مى آورد. گاهى دیگر او را بر دوش مى نشاند و مى فرمود:« چه خوب مركبى است مركب تو، و چه خوب سوارى هستى تو!»
پـیـامـبـر در مـراقـبـت و تـربـیـت او سـخت مى كوشید. گاهى او را بر دامن مى نشاند و او را تـشـویق مى كرد كه از سینه مباركش بالا برود و راه رفتن را بیاموزد و مى گفت : حزقة، حزقة، ترق عین بقة (كودك كوچك و نوپاى من ، از سینه ام بالا برو اى كودك ریز نقش من).
گـاه او را بـا بـرادر كـوچـكـش حـسین علیه السلام به كشتى گرفتن وا مى داشت و در حین كـشـتـى او را تـشـویـق مـى كـرد، و مـى فـرمـود: «مـن حـسـن را تـشـویـق مـى كـنـم ، زیـرا جبرئیل حسین را تشویق مى كند.»
پـیـامـبـر تـا آنـجـا بـه شـخصیت او ارج مى نهاد كه در كودكى، امضاى او را پاى برخى قـراردادهـا مـى نـهـاد و بـدیـن وسیله شایستگى او را براى امامت و خلافت روشن مى ساخت

پـیـامـبـر صـلّى اللّه علیه و آله او و حسین را دو گوشواره عرش خدا مى نامید و زینت جهان آفرینش مى دانست. درباره آن دو بزرگوار مى فرمود:« حسن و حسین امامند، خواه قیام كنند و خـواه دست از قیام بردارند.» (1) و مى فرمود: «حسن و حسین دو آقاى جوانان بهشتى اند.»
مردى در زمان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خطایى مرتكب شده بود، خود را از بیم پنهان كرد. روزى امام حسن و امام حسین را در راهى تنها دید، آنان را بر دوش گرفت و نزد پیامبر صـلّى اللّه علیه و آله آمد و گفت : یا رسول اللّه ، من به خداوند و این دو كودك شما پناه آورده ام .
پیامبر خندید و به او فرمود: برو، تو آزادى ....

پـیـامـبـر تـا آنـجـا بـه شـخصیت او ارج مى نهاد كه در كودكى، امضاى او را پاى برخى قـراردادهـا مـى نـهـاد و بـدیـن وسیله شایستگى او را براى امامت و خلافت روشن مى ساخت. هـنـگـامـى كـه هـیـئتى از طائف به نام هیئت ثقیف آمدند و قراردادى جهت عدم تعرض بسته شد پـیـامبر امام حسن را فرمود تا پاى قرارداد را امضا كند. و نیز در صلح حدیبیه كه پیامبر در زیـر درخـتـى از مـسـلمـانـان بـیـعـت مـجـدد گـرفـت، دو كـودك خـردسـال او حـسـن و حـسـیـن هـم بـیـعـت كـردنـد و پـیـامـبـر فـرمـود:از افـراد خـردسـال كـسى با ما بیعت نخواهد كرد مگر كسى كه از ما خاندان باشد.(2)
محبوبیت نزد امیرمؤمنان علیه السلام
هنگامى كه ابن عباس مردم را به بیعت با آن حضرت فراخواند، مردم سخن او را پذیرفته ، گفتند: راستى كه چقدر حسین بن على نزد ما محبوب است ! بى شك او سزاوار خلافت است.(3)


پی نوشت ها:

1. منظور از قیام ، قیام به شمشیر است والا همه امامان قائمند و هیچ كدام قاعد نیستند. و قابل توجه است با اینكه این مطلب درباره همه امامان علیه السلام صادق است ، پیامبر آن را درباره این دو امام فرمود، زیرا اختلاف بیشبر درباره روش این دو بزرگوار است .
2. مكاتیب الرسول صلى اللّه علیه و آله 1/273.
3. ترجمه مقاتل الطالبیین / 43.
منبع: حسن بن علی علیهماالسلام ، بیدارترین سردار

[h=1]امام حسن علیه السلام در آستانه شهادت
[/h]


[/HR]هـنگامى كه امام حسین علیه السلام از برادر دیدن مى كرد، امام او را از مسمومیت خویش آگاه كـرد، سـخـن هـا مـیـان آنـهـا رد و بـدل شـد ولى امـام حـاضر نشد در برابر اصرار برادر، قاتل خویش را معرفى كند، مبادا فتنه اى برخیزد.

[/HR]
سـرانـجام معاویه جاسوسى نزد دشمن خانگى امام یعنى همسرش ‍ جعده دختر اشعث فرستاد كـه اگـر حـسن را مسموم كنى صد هزار درهم به تو میدهم ، برخى از زمینهاى عراق را به تـو وا مـى گـذارم و تو را به همسرى پسرم یزید در مى آورم . و چون او كار خود را كرد مـعـاویـه پـول را فـرسـتـاد و پیام داد كه ما دوست داریم یزید زنده بماند از این رو نمى توانیم به عهدمان با تو وفا كنیم .
جـعـده از خـانـدان بـسـیـار پـلیـدى بـود، پـدرش اشـعـث در قـتـل على علیه السلام دست داشت ، خودش امام مجتبى علیه السلام را مسموم كرد و برادرش محمد بن اشعث در كربلا حضور داشت و در ریختن خون امام حسین علیه السلام شركت جست .
امـام را چـنـد بـار تـوسـط هـمـسـر یـا دیگران مسموم كرده بودند ولى بار آخر سم بسیار خـطـرناكى را كه معاویه با دسائسى از پادشاه روم گرفته بود و براى جعده فرستاد ظـاهـرا در حـال افـطار به آن حضرت خورانید كه جگر حضرتش را پاره پاره كرد و خون زیادى از او رفت .
خونى كه خورد در همه عمر از گلو بریخت خود را تهى ز خون دل چند ساله كرد
امـام چـنـد روزى (بـه روایـتـى چـهل روز) در بستر بیمارى افتاد، اصحاب به دیدن او مى آمـدنـد، و در هـمان حال نیز از برخى یاران زخم زبانها شنید. یكى از یاران او مى گوید: نزد حسن بن على رفتم و گفتم : اى پسر رسول خدا، با واگذارى حكومت به این مرد طاغى گـردنـهـاى مـا را خـوار كـردى و مـا شـیعیان را برده دیگران ساختى ! امام شروع كرد به پاسخ دادن و در حین سخن ناگهان خلط خون در گلوى حضرت برآمد امام طشتى طلبید و در آن قى كرد و طشت پر از خون شد.. .

[h=2]وصیت[/h]هـنگامى كه امام حسین علیه السلام از برادر دیدن مى كرد، امام او را از مسمومیت خویش آگاه كـرد، سـخـن هـا مـیـان آنـهـا رد و بـدل شـد ولى امـام حـاضر نشد در برابر اصرار برادر، قاتل خویش را معرفى كند، مبادا فتنه اى برخیزد. آن گاه چنین وصیت نمود:
«چون به شهادت رسیدم ، مرا غسل ده و كفن كن و به نزد قبر پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله بـبـر تـا بـا او دیـدارى تـازه كـنـم ، سـپـس مـرا نـزد مادرم فاطمه ببر، آن گاه به قـبـرسـتان بقیع روانه ساز و در آنجا به خاك بسپار، و بدان كه از دست حمیرا (عایشه ) به خاطر كینه اى كه با ما دارد مصیبتها به من خواهد رسید.»(1)

ابـن عـبـاس بـه عـایـشـه گـفـت : روزى سـوار بـر شـتـر شـدى (در جـمـل)، و امـروز سـوار بـر اسـتـر، و اگـر زنـده بـاشـى لابـد روزى هـم بـر فـیـل سـوار خـواهـى شد و فتنه دیگرى بر پا خواهى كرد؟!

و بـه روایـتـى سفارش فرمود: «(اگر مانع شدند) مرا در بقیع كنار جده ام فاطمه بنت اسد دفن كنید».
و بـه روایـتـى دیگر فرمود:« مرا در كنار رسول خدا دفن كن ، زیرا من به آن حضرت و خانه اش از دیگران (ابوبكر و عمر) كه بدون اجازه او در آنجا دفن شدند سزاوارترم ... امـا اگـر آن زن (عـایـشـه) مـانـع شـد تـو را بـه خـویـشـاونـدیـم بـا تـو و بـا رسول خدا كه به اندازه شاخ بادكشى خون ریخته نشود… .»

[h=2]مصیبت بزرگ[/h]بـه هـر حال روح بلند آن امام ملك و ملكوت و سبط اكبر پیامبر، دردانه على و عزیز زهرا، به ملكوت اعلى پرواز كرد.
جسم مباركش را بر تابوت نهاده، بر آن نماز گزاردند و چون نزدیك قبر پیامبر بردند عـایـشـه بـا خبر شد، سوار بر استرى (با تنى چند از بنى امیه) آمد و صدا زد: او را از خانه ام دور كنید...!
در ایـن مـیـان بنى هاشم به خشم آمدند و هر كدام سخنى گفتند، امام حسین علیه السلام طى سخنان تندى به وى گفت: «به خدا اى عایشه، اگر به حكم الهى موظف بودیم حسن را در كـنـار پدرش دفن كنیم ، مى دیدى كه على رغم تو او را در آنجا دفن مى كردیم و كسى جلودارمان نبود».
از سوى دیگر مروان و بنى امیه و برخى از فرزندان عثمان صدا برداشتند و به بهانه آنـكـه عـثـمـان در گـورسـتـانـى مخروبه دفن است ممانعت ایجاد كردند و تهدید به آهیختن شـمـشـیـر نـمـودنـد. مشاجرات لفظى بالا گرفت تا دستور تیر داده شد و جنازه مبارك را تیرباران كردند و هفت یا هفتاد چوبه تیر بر آن جنازه نشست.
ابـن عـبـاس بـه عـایـشـه گـفـت : روزى سـوار بـر شـتـر شـدى (در جـمـل)، و امـروز سـوار بـر اسـتـر، و اگـر زنـده بـاشـى لابـد روزى هـم بـر فـیـل سـوار خـواهـى شد و فتنه دیگرى بر پا خواهى كرد؟!(2) و سـخـنـانـى مـیـان او و عـایـشـه رد و بـدل شـد. عـایـشـه بـازگـشـت و گـفـت : بـه هـر حال او زندگى را به پایان برد و در زیر خاك خفت.

[h=2]در رثاى امام[/h]بدن شریف امام مجتبی (علیه السلام) را به قبرستان بقیع بردند و در آنجا مظلومانه به خاك سپردند.
امـام حـسـیـن عـلیـه السـلام بـا دلى پر سوز و دیدگانى اشكبار كنار قبر ایستاد و گفت: «چـگـونـه سر و صورت خود را آرایش و خوشبو كنم با آنكه چهره مباركت روى خاك نهاده شده و لباس در بدن ندارى !...
پـس از تـو گـریـه هـاى طـولانى و دیدگان اشكبار خواهیم داشت . گر چه تو از ما دورى ولى دلخوشیم كه مزار تو به ما نزدیك است… .»
مـحـمـد بـن حـنـفـیه برادر دیگر آن حضرت با دیده گریان بر بالاى قبر ایستاد و گفت : «اى ابـا محمد، خدایت رحمت كند، اگر حیاتت با شكوه بود مرگت اركان ما را فرو ریخت ، خوشا روحى كه بدن تو را آباد داشت ، و خوشا بدنى كه در كفن تو آرمید! چرا نه ؟ كه تـو فـرزنـد هـدایـت ، یـار بـا وفـاى پـرواپـیـشـگـان و از زمـره اهـل عـبـا هـسـتـى! در دامان اسلام پرورش یافتى ، از پستان ایمان شیر نوشیدى ، سوابق درخـشـان و اهـداف بـلنـد داشـتـى ؛ خـداونـد بـه دسـت تـو میان دو گروه از مسلمانان صلح بـرقـرار كـرد و پـراكـنـدگـى دیـن را تـجـمع بخشید، تو را سلام كه پاكیزه زیستى و پاكیزه دیده از جهان فرو بستى .»(3)
آرى شهادت او دلهایى را سوزاند و دیدگانى را گریاند و جانهایى را عزادار نمود، امام خـدانـاشـنـاسـان كفر پیشه را دلشاد كرد چنانكه معاویه با شنیدن خبر شهادت او در كاخ سـبـز خـود فـریـاد اللّه اكبر بر آورد!(4) اللّه اكبرى كه به هر حـرفـش هزاران لعن و نفرین بر جان خود مى نشاند و سخنان تند یاران با وفاى امام جان او را مـى خـراشید، چنانكه بعدها ابن عباس در پاسخ وى گفت : از مرگ حسن خرسند مباش ، بـه خـدا سوگند كه مرگ او عمر تو را دراز نمى كند و خاك قبر او گور تو را پر نمى سازد.(5)

حسین استادولیبخش عترت و سیره تبیان
پی نوشت ها:
1.كافى 1/302
2.ابن الحجاج شاعر بغدادى این سخن را به شعر در آورده :
یا بنت ابى بكر، لاكان و لا كنت لك التسع من الثمن و بالكل تملكت تجمك تبغلت ، و ان عشت تفیلت
"اى دختر ابوبكر ، نه حق با پدرت ابوبكر بود و نه با تو، تو یك نهم از یك هشتم ارث پیامبر سهم دارى و اینك همه را تصرف كرده اى ! روزى بر شتر سوار شدى ... "
3.تذكرة الخواص / 122. و در تاریخ یعقوبى 2/225 این سخن را پس از مراسم تكفین آورده است .
4.مروج الذهب 3/8.
5.همان مدرك .
منبع: حسن بن علی علیهماالسلام، بیدارترین سردار

[h=1]عصاره همه خوبیهاى عالَم[/h]
زندگینامه رسول مكرم اسلام صلى الله علیه و آله كتاب قطور و بزرگى است كه عصاره همه خوبیهاى عالم در آن جمع شده است .زندگى این اسوه بزرگ خلقت ، عظمت و اعجازى است كه در تاریخ بشریت نظیر ندارد. جاى جاى این زندگى نور، سرمایه عظیمى براى پرورش انسانهاى نمونه و ارائه آنها به عنوان الگو و سرمشق به دیگران است. از آنجا كه آموختن راه و رسم زندگى رسول اكرم صلى الله علیه و آله اولین وسیله مطمئن براى شناخت مقاصد و مفاهیم عالیه اسلام به شمار مى رود. از دریاى بیكران فضایل آن حضرت چند درس زندگى تقدیم مى شود.

[h=2]آغوشِ گرم[/h] روزى یك عرب بیابانى خدمت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله آمد و حاجتى داشت، وقتى كه جلو آمد روى حساب آن چیزهایى كه شنیده بوده ابهت پیامبر صلی الله علیه و آله او را گرفت و زبانش به لكنت افتاد!
پیامبر صلی الله علیه و آله ناراحت شدند و سۆال كردند: آیا از دیدن من زبانت به لكنت افتاد؟
پیامبر صلی الله علیه و آله او را در بغل گرفتند و طورى عرب را فشردند كه بدنش، با بدن پیامبر صلی الله علیه و آله متصل شد و بدنش بدن آن حضرت را لمس ‍ نمود، آنگاه حضرت فرمودند: آسان بگیر و آرام باش. از چه مى ترسى؟ من ستمگر نیستم من پسر کسی هستم كه با دست خود از پستان گوسفند شیر مى دوشید، من مثل برادر شما هستم.(1)

[h=2]بوسه بر آستان بهشت و پیشانى حورالعین[/h] مردى به حضور پیامبر صلى الله علیه و آله رسید و پرسید، اى رسول خدا! من سوگند خورده ام كه آستانه در بهشت و پیشانى حورالعین را ببوسم . اكنون چه كنم ؟
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: پاى مادر و پیشانى پدر را ببوس . (یعنى اگر چنین كنى ، به آرزوى خود در مورد بوسیدن پیشانى حورالعین و آستانه در بهشت مى رسى).
او پرسید: اگر پدر و مادرم مرده باشند، چه كنم ؟
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: قبر آنها را ببوس .(2)

رسول خدا به اصحاب رو كرد و فرمود: اى كسانیكه عاق والدین شدید عبرت بگیرید و بدانید چنانچه مال و ثروت او در دنیا متغیر شد همچنین در آخرت عوض بهشت و نعمت هاى آن، جهنم و عذاب هاى آن، براى او مقرر مى گردد

[h=2]کودک منصف[/h] هنگامى كه رسول خدا صلى الله علیه و آله هفت ساله بود، روزى از دایه اش (حلیمه سعدیه) پرسید: برادرانم كجا هستند؟ (چون در خانه حلیمه بود، فرزندان او را برادر خطاب مى كرد). حلیمه جواب داد : آنان گوسفندانى را كه خداوند به بركت وجود تو به ما مرحمت كرده است ، به چرا برده اند.
فرمود: درباره من به انصاف رفتار ننمودى .
حلیمه پرسید: چرا؟
فرمود: آیا سزاوار است كه من در سایه خیمه بمانم و شیر بنوشم ، ولى برادرانم در بیابان ، زیر آفتاب سوزان باشند؟ (3)

[h=2]قوی ترین مرد جهان[/h] پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله بر گروهى از مردم فرمودند كه پیرامون مردى كه سخت ترین و سنگین ترین سنگ را بلند مى كرد حلقه زده بودند حضرت فرمودند: چه خبر است ؟ عرض كردند: این مرد سنگى را كه وزنه بزرگ براى سنجش زورمندان است، بر مى دارد. فرمودند: آیا میل دارید به كسى كه زورمندتر از او باشد، به شما خبر دهم ؟ و آن مردى است كه دیگرى دشنامش گوید و او بردبارى به خرج دهد و بر نفس و خشم خود و شیطان خویش حریف پیروز گردد.(4)
[h=2]
دستانی دور از آتش[/h] وقتى رسول خدا صلى الله علیه و آله از غزوه تبوك برگشتند. سعد انصارى به استقبال آن حضرت رفت و نبى اكرم صلى الله علیه و آله با او مصافحه كرد و چون دست در دست سعد گذاشت، فرمود، این زبرى چیست كه در دستهاى توست؟ عرض كرد: یا رسول الله! با بیل و كلنگ كار مى كنم و براى خانواده ام روزى فراهم مى نمایم . رسول خدا صلى الله علیه و آله دست سعد را ببوسید و فرمود: این، دستى است كه حرارت آتش دوزخ به آن نرسد.(5)

[h=2]عاقّ والدین[/h] مرحوم مجلسى در عین الحیوة از تفسیر امام حسن عسکرى علیه السلام نقل كرده كه فرمود:
پیرمردى پسرش را خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آورد و گریه مى كرد، یا رسول الله! این جوان پسر من است عمرم و اموالم را صرف او كردم، حال كه نیازمند و فقیر و پیر شده ام به من توجهى ندارد و حال آنكه مال و ثروت و انبارها از گندم و جو و خرما و كیسه هائى از طلا و نقره فراوان دارد.
حضرت به آن جوان فرمودند: چه مى گوئى؟
جوان عرض كرد: یا رسول الله! من یك قوت لایموت دارم و چیزى ندارم.
حضرت فرمودند: ما مخارج این ماه را به پدرت مى پردازیم، اما ماههاى دیگر مخارج پدرت به عهده تو است، سپس حضرت، اسامه (خدمتكار) را طلبید و فرمودند: صد درهم به پیرمرد پرداخت كند.
ماه دیگر باز پیر مرد با پسرش شكایت كنان خدمت پیامبر آمدند، پیرمرد عرض كرد: یا رسول الله! این جوان به من توجهى ندارد.

مردى به حضور پیامبر صلى الله علیه و آله رسید و پرسید، اى رسول خدا! من سوگند خورده ام كه آستانه در بهشت و پیشانى حورالعین را ببوسم . اكنون چه كنم ؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: پاى مادر و پیشانى پدر را ببوس

جوان گفت: یا رسول الله! من مالى ندارم.
حضرت فرمودند: دروغ مى گوئى، تو مال و ثروت زیادى دارى، لیكن امشب از پدرت فقیرتر و محتاج تر مى شوى.
شب كه شد همسایه ها براى جوان خبر آوردند كه بیا درب انبارهاى خود را باز كن كه ما از بوى عفن و مشمئز و بد آن در معرض هلاكتیم.
همینكه جوان درب انبارها را باز كرد، دید تمام گندم ها، خرماها، جوها و متعفن شده، همسایه ها او را وادار كردند كه باربر و حمال بگیرد تا اجناس را به خارج مدینه منتقل نماید.
بنا شد اجرت زیادى به حمال ها پرداخت كند تا اجناس متعفن و بدبو را ببرند، بعد از نقل اجناس جوان سر كیسه هاى پول را باز كرد، همه پول ها سنگ شده، مجبور شد تمام اسباب و اثاثیه و خانه حتى لباسهاى خود را بفروشد و اجرت حمال ها را بپردازد، طولى نكشید جوان از غصه مریض ‍ شد و مرد.
رسول خدا به اصحاب رو كرد و فرمود: اى كسانیكه عاق والدین شدید عبرت بگیرید و بدانید چنانچه مال و ثروت او در دنیا متغیر شد همچنین در آخرت عوض بهشت و نعمت هاى آن، جهنم و عذاب هاى آن، براى او مقرر مى گردد.(6)

[h=2]نشانه ای از شیطان[/h] نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله از شخصى تعریف شد. روزى او به محضر پیامبر صلى الله علیه و آله رسید. اصحاب عرض كردند: یا رسول الله ، این همان كسى است كه از او به خوبى تعریف كردیم .
حضرت فرمود: من در چهره او نوعى سیاهى از شیطان مى بینم . او نزدیك شد و بر پیامبر صلى الله علیه و آله سلام كرد.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا در پیش خود نگفتى كسى بهتر از من در میان مردم نیست ؟
او در پاسخ گفت : بله ، همین طور است كه فرمودید.(7)

پی نوشت:
1) سیره نبوى ص 29.
2) بیست و پنج اصل از اصول اخلاقى امامان ص 79.
3) بحارالانوار 15 / 376.
4) مجموعه ورام ص 340.
5) اسدالغابة ج 2، ص 269.
6) ثمرات ص 294، عین الحیوه.
7) محجة البیضاء ج 6، ص 240.


مسأله پذیرش صلح امری بود که پیشوای دوم معصوم، حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام هیچ گریزی از آن نداشت.(1) در مقابل این رفتارِ امام علیه السلام، موضع گیری های متفاوتی به وجود آمد. در این میان عده ای از یارانِ ایشان، او را متهم به کوتاهی در امر خلافت و واگذاری آن به معاویه می کنند. اما شواهد تاریخی گواهی بر بطلان این نظر می دهد. چرا که رفتار امام علیه السلام در برهه های گوناگون زندگی خود، گواه بر شجاعت آن امام همام است.

[h=2]از سستی مردم تا غربت امیر[/h] شرایط حاکم بر زمان امامت حضرت حسن بی علی علیهما السلام، نشان می دهد که راهی جز پذیرش صلح نبود. حکومت امیرالمومنین علی علیه السلام در رمضان سال 40 به پایان رسید.(2) این حکومت چهار سال و ده ماهه، به سبب اصرار امام علیه السلام در اجرای دستورهای خداوند و احیای سنت های نبوی با مخالفت های زیادی همراه گشت. تا جایی که بخش عمده ای از این دوران به جنگ گذشت. این جنگ های پی در پی و بعضا طولانی، سپاه امام علیه السلام را خسته و فرسوده کرده بود. از طرف دیگر انشقاق در جبهه یاران امام علیه -السلام در ماجرای حکمیت، خود علت دیگری در سستی و تعلل مردم کوفه شد. این کوتاهی مردم کوفه تا آنجا ادامه یافت که امام علی علیه السلام در آخرین روزهای زندگی خود، از خدا می خواهد مردمی بهتر از اینان به او بدهد و حاکمی بدتر از او نصیب این مردم کند. (3)

[h=2]امام و جام زهری که از دست بی بصیرتان نوشید[/h] بعد از شهادت امیرالمومنین علیه السلام، ضربه دیگری بر پیکره این سپاه فرسوده وارد می شود. با این حال بعد از بیعت مردم کوفه با فرزندش امام حسن علیه السلام، امام دوم شیعیان پیگیر تلاش پدر برای تشکیل سپاهی جهت دفع تهاجم معاویه می شود. در نهایت، او موفق می شود تا سپاه را تشکیل داده و از کوفه خارج کند.(4) اما اتفاقاتی که در مدائن برای امام علیه السلام و پیش قراولان لشکر او پیش می آید،(5) حسن بن علی علیه السلام را به این نتیجه می رساند که این لشکر توانایی جنگ با معاویه را ندارد. همچنین این اتفاقات نشان داد که یاران حضرت، بصیرت و فهم درستی ندارند و معاویه و مشاور حیله گر او عمرو بن عاص با استفاده از این بی بصیرتی خواهند توانست حقایق را واژگون جلوه داده و مسئولیت کشته شدن مسلمانان را به امام حسن علیه السلام متوجه کنند تا جایی که یاران خود حضرت علیه او بشورند. از این روست که امام علیه السلام در مقابل خود راهی جز صلح نمی بیند و سرانجام به علت سستی و بی بصیرتی یاران خود، جام زهر را نوشیده و حکومت را به معاویه ملعون تسلیم می کند.

آنچه سبب نوشیدن جام زهر توسط امام دوم شیعیان گردید، سستی مردم کوفه و بی بصیرتی یاران او بود. اما حسن بن علی علیهما السلام، همواره در کمال شجاعت و درایت، سعی در حفظ حکومت کرد و تنها هنگامی تن به پذیرش صلح داد که راهی جز آن در مقابل خود نمی یافت

بعد از این واقعه، گروهی از یاران حضرت، او را متهم به ضعف و سستی نموده و عباراتی تند علیه ایشان به کار می برند. عباراتی همچون «یا عار المومنین»(6) و «یا مسوّد وجوه المومنین»(7) از این قبیل است. در یکی از صحنه های تلخی که تاریخ برای ما به یادگار آورده است، یکی از بزرگان کوفه به نام سفیان بن اللیل، ایشان را «یا مذّل المومنین» خطاب می کند. حضرت در جواب او می فرماید: ای سفیان! من مایه ننگ مومنین نیستم، بلکه نخواستم برای به دست آوردن حکومتی، خون مومنان را بریزم.(8) در حالی که از گفتگوی او و امام علیه -السلام، معلوم است که به خوبی معاویه را شناخته و می داند که خلافت حق حسن بن علی علیهما السلام است. با این حال توان درک مقام عصمت امام را نداشته و آن حضرت را با چنین عنوانی خطاب می نماید.
[h=2][/h] [h=2]شجاعتی تمام قد در برابر باطل[/h] این در حالی است که شواهد تاریخی علیه این باور است. این شواهد را در دو دسته قبل و بعد از صلح می توان جای داد. حضور در نبرد با لشکریان سایر کشورها در زمان خلیفه دوم،(9) از جمله شواهد قبل از صلح است که شجاعت این امام را بیان می کند. همچنین دفاع آن حضرت در سن جوانی از خلیفه سوم در مقابل مردمی خشمگین که قصد کشتن او را دارند، کاری خطرناک است که فرزند علی علیه السلام و معدودی دیگر آن را عهده دار شده اند.(10) در دوران خلافت پدر نیز، صحنه های جنگ جمل از جمله شواهد تاریخی است که به خوبی گواهی بر شجاعت آن حضرت می دهد.(11)
اما بعد از صلح صحنه هایی روشن تر و واضح تر از شجاعت پسر پیامبر صلی الله علیه و آله به تصویر کشیده می شود. لحظاتی پس از صلح، معاویه به پیشنهاد عمرو بن عاص و به غرض نشان دادن ضعف فرزند رسول اکرم صلی الله علیه و آله، به ایشان می گوید در فضیلت ما سخن بگو. اما پاسخ امام چنان کوبنده و سرسختانه است که معاویه ناچار می ¬شود صحبت او را قطع نماید. و سپس به سرزنش عمرو بن عاص به خاطر این پیشنهاد می پردازد.(12)

عده ای از یارانِ ایشان، او را متهم به کوتاهی در امر خلافت و واگذاری آن به معاویه می کنند. اما شواهد تاریخی گواهی بر بطلان این نظر می دهد. چرا که رفتار امام علیه السلام در برهه های گوناگون زندگی خود، گواه بر شجاعت آن امام همام است

در مورد دیگری که آن مورد نیز با فاصله اندکی از صلح، رخ می دهد، خوارج به جنگ با سپاه معاویه می پردازند. شکست بخشی از سپاه معاویه از خوارج سبب می شود تا فرزند ابوسفیان ملعون، در نامه ای پسر پیامبر صلی الله علیه و آله را به جنگ با خوارج امر کند. پاسخ حضرت حسن بن علی علیهما السلام به این نامه اینگونه است:
«اگر قرار بود با کسی از اهل قبله بجنگم، باید اول از همه با خود تو می جنگیدم. من تو را رها کردم تا جان امت را حفظ نمایم».(13)
در این نامه نیز شجاعت امام حسن علیه السلام به وضوح نمایان است.

[h=2]زندگیِ سراسر افتخار سبط اکبر[/h] از مجموع آنچه تاریخ از صحنه های زندگی سبط اکبر پیامبر صلی الله علیه و آله ترسیم می کند –چه وقایع قبل از صلح و چه وقایع بعد از آن-، معلوم می شود که آن بزرگوار حتی لحظه ای در مقابله با معاویه -که دشمن اساس دین است-، نه کوتاهی کرده است و نه دچار ترس شده است. بلکه آنچه سبب نوشیدن جام زهر توسط امام دوم شیعیان گردید، سستی مردم کوفه و بی بصیرتی یاران او بود. اما حسن بن علی علیهما السلام، همواره در کمال شجاعت و درایت، سعی در حفظ حکومت کرد و تنها هنگامی تن به پذیرش صلح داد که راهی جز آن در مقابل خود نمی یافت.

پی نوشت:
1. انسان 250 ساله، مقام معظم رهبری، مرکز صهبا، صفحه117
2. تاریخ یعقوبی، یعقوبی، نسخه المکتبة الشاملة ویرایش دوم، جلد1، صفحه 193.
3. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، انتشارات دار صادر (بیروت)، جلد3، صفحه 388.
4. همان، صفحه 404.
5. همان.
6. الاصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، انتشارات دار الجیل (بیروت)، جلد2، صفحه72.
7. اسد الغابة فی معرفة الصحابه، این اثیر، انتشارات دار احیاء التراث العربی (بیروت) جلد2، صفحه20.
8. الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، جلد1، صفحه 114 و مقاتل الطالبین، جلد1، صفحه 18.
9. تاریخ الاسلام، ذهبی، نسخه مکتبة الشاملة، جلد1، صحفه 429.
10. الکامل فی التاریخ، همان، صفحه172.
11. الکامل فی التاریخ، همان، صفحه 227 تا 232.
12. اسد الغابة، همان، صفحه20 و 21.
13. الکامل فی التاریخ، همان، صفحه409.

[h=1]لحظه ای درنگ در یک صلحِ تأمّل برانگیز تاریخی[/h]
جریان صلح حسنی و قیام حسینی، همواره مورد توجّه اندیشمندان و علاقمندان به تاریخ اسلام بوده است؛ چگونه می توان دو عملکرد و سیره مختلف را از دو امام و حجّت الهی یعنی امام حسن مجتبی و امام حسین علیهماالسّلام، تحلیل و هضم کرد؟ گفته می شود اگر به لحاظ تاریخی، جای این دو امام و حجّت الهی عوض می شد، امام حسین علیه السّلام صلح می کرد و حسن بن علی علیهماالسّلام، قیام؛ آیا همین طور است؟

[h=2]فلسفه صلح امام از زبان مبارک امام[/h] شخصی به نام ابوسعید خدمت امام مجتبی علیه السّلام عرض کرد: یابن رسول الله، چرا با معاویه صلح کردی در حالی که می دانستی حقّ با شماست و معاویه گمراه و ظالم است؟
امام فرمودند: ای ابوسعید، آیا من بعد از پدرم، امام مردم و حجّت الهی بر ایشان نیستم؟
عرض کردم: بله.
فرمودند: آیا رسول خدا صلّی الله علیه و آله درباره من و برادر من نفرمود: حسن و حسین امام هستند چه قیام کنند چه قیام نکنند؟
عرض کردم: بله.
فرمودند: بنابراین من امامم اگر قیام می کردم و باز هم امامم اگر قیام نمی کردم؛ ای ابوسعید، همان علّتی که بر اساس آن، رسول خدا صلّی الله علیه وآله با بنی ضَمرَه و بنی أَشجَع و با أهل مکه هنگام بازگشت از حُدَیبیّه، صلح کرد، به همان علّت، من با معاویه صلح کردم؛ با این تفاوت که آنها کافر به تنزیل قرآن کریم بودند و معاویه کافر به تأویل قرآن کریم... (1)
در توضیح سخن اخیر امام مجتبی علیه السّلام باید گفت، مقابلان رسول خدا صلّی الله علیه و آله اصل قرآن و نبوّت نبیّ گرامی اسلام را قبول نداشتند ولی مقابلان امام مجتبی علیه السّلام، به ظاهر، قرآن را قبول داشتند امّا در اینکه مراد و منظور خدای متعال از این آیات چیست و اینکه مصادیق آیات چه کسانی هستند، اختلاف نظر جدّی داشتند. همین مضمون در کلامی از امام امیرالمومنین علیه السّلام آمده است. ایشان می فرمایند: جنگ امروز ما سر تأویل قرآن کریم است.(2)

همان علّتی که بر اساس آن، رسول خدا صلّی الله علیه وآله با بنی ضَمرَه و بنی أَشجَع و با أهل مکه هنگام بازگشت از حُدَیبیّه، صلح کرد، به همان علّت، من با معاویه صلح کردم؛ با این تفاوت که آنها کافر به تنزیل قرآن کریم بودند و معاویه کافر به تأویل قرآن کریم

[h=2]عوامل داخلی و خارجی صلح در یک کلام[/h] عوامل متعدّدی در موضوع صلح امام مجتبی علیه السّلام دخیل است که به طور کلّی به دو دسته تقسیم می شود: یکی عوامل داخلی و دیگری عوامل خارجی.
امّا درباره عوامل داخلی می توان گفت، خستگی از سه جنگ جمل، صِفّین و نهروان در دوران امیرالمومنین علیه السّلام، ناهماهنگی سپاه، خیانت بعضی از فرماندهان و توطئه های خائنانه توسّط معاویه، از مهمترین عواملی بود که صلح را بر امام مجتبی علیه السّلام تحمیل کرد.
امّا درباره عوامل خارجی، نباید فراموش کرد که اسلام در غربِ خود امپراتوری روم را در پیش رو دارد که به سبب ضربت های سختی که از اسلام خورده بود، منتظر فُرصت مناسبی بود تا ضربت موثّر و تلافی جویانه ای بر پیکر اسلام وارد کند؛ برای همین جنگ داخلی مسلمانان به سود جهان اسلام نبود.(3)

[h=2]مفاد استراتژیک پیمان نامه صلح[/h] به هر حال، صلح بر امام مجتبی علیه السّلام، تحمیل شد اما آنچه در مقال از اهمّیّت ویژه ای برخوردار است، توجّه به متن پیمان نامه انعقادی میان امام حسن مجتبی علیه السّلام و معاویة بن أبی سفیان می باشد. متن پیمان نامه را که می توان در پنج ماده خلاصه کرد، به این شرح است:
1. حسن بن علیّ علیهماالسّلام حکومت و زمامداری را به معاویه واگذار می کند، مشروط به آنکه معاویه، طبق دستور قرآن مجید و روش پیامبر صلّی الله علیه و آله رفتار کند.
2. بعد از معاویه، خلافت از آنِ حسن بن علیّ علیهماالسّلام خواهد بود و اگر برای او حادثه ای پیش آید، حسین بن علیّ علیهماالسّلام، زمام امور مسلمانان را در دست می گیرد. نیز معاویه حقّ ندارد کسی را به جانشینی خود انتخاب کند.
3. بدعت ناسزاگویی و اهانت نسبت به امیرمومنان علیه السّلام و لعن آن حضرت در حال نماز، باید متوقّف گردد و از علیّ علیه السّلام، جُز به نیکی نباید یاد شود.
4. مبلغ پنج میلیون درهم که در بیت المال کوفه موجود است از موضوع تسلیم حکومت به معاویه، مستثنی است و باید زیر نظر امام مجتبی علیه السّلام مصرف شود.
5. معاویه تعهّد می کند که تمام مردم، أعمّ از سکنه شام و عراق و حجاز، از هر نژادی که باشند، از تعقیب و آزار وی در امان باشند و از گذشته آنان صرف نظر کند و أحدی از آنها را به سبب فعّالیتهای گذشته شان ضدّ حکومت معاویه، تحت تعقیب قرار ندهد... علاوه بر این معاویه تمام یاران علیّ علیه السّلام را در هر کجا هستند، امان می دهد... نیز نباید هیچ گونه خطری از ناحیه معاویه، متوجّه حسن بن علیّ و حسین بن علیّ علیهم السّلام و هیچ کدام از افراد خاندان پیامبر صلّی الله علیه و آله بشود...
در پایان پیمان، معاویه أکیداً تعهّد کرد تمام مواد آن را محترم شمرده دقیقاً به مورد اجرا بگذارد. او خدا را بر این مسئله گواه گرفت و تمام بزرگان و رجال شام نیز گواهی دادند.(4)

مهمترین اثر صلح تحمیلی بر امام حسن مجتبی علیه السّلام، معرفّی شخصیّت معاویة بن أبی سفیان بود که در تاریخ ماند و همه فهمیدند که معاویه، آدم قابل اعتمادی نیست و پای هیچ عهد و پیمانی نمی ماند.

[h=2]وقتی دشمن رسوا می شود[/h] امّا امان از پیمان شکنی که خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «با ائمّه کفر قتال کنید زیرا ایشان پایبند عهد و پیمان خود نیستند» (5) زمانی که معاویه به کوفه درآمد، گفت:
"ألا إنی کنت شرطت شروطاً أردت بها الألفة و وضع الحرب، ألا و إنها تحت قدمی ؛(6) من پیمان نامه ای را امضاء کردم که به هدف ایجاد الفت و فروکش کردن جنگ بود، اکنون که هدف حاصل شد، آن پیمان نامه زیر پای من است."
نتیجه می گیریم که مهمترین اثر صلح تحمیلی بر امام حسن مجتبی علیه السّلام، معرفّی شخصیّت معاویة بن أبی سفیان بود که در تاریخ ماند و همه فهمیدند که معاویه، آدم قابل اعتمادی نیست و پای هیچ عهد و پیمانی نمی ماند.

پی نوشت:
1. صدوق، محمّد بن علی بن حسین بن بابویه، علل الشّرایع، موسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ اوّل، 1408ق، بیروت، باب 159، حدیث2.
2. نهج البلاغة صبحی صالح، بخش خطبه ها، کلام 122.
3. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق علیه‌السلام، چاپ چهاردهم، 1381ش، ص 97.
4. همان، ص113.
5. توبه/12، قاتلوا ائمّة الکفر إنّهم لا أیمان لهم.
6. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السّلام، انتشارات انصاریان، قم، چاپ ششم، 1381ش، ص164.

[h=1]آورده‌اند که ...[/h]
بازگو نمودن شیرینی های فضایل خاندان نبوت علاوه بر استحكام پایه‏های اعتقادی در انسانها، باعث اتكاء امید به پیشوایان دین و دنیا در امر آخرت، این سفری كه همگان اجبارا باید بپیمایند؛ می شود. همچنین با یادآوری و اندیشه در آنها امكان رسیدن به پاسخهایی كه تاكنون برایمان روشن نشده است ممكن می سازد.


[/HR]
[h=2]پاسخ به یک لغزش[/h] جابر بن عبدالله انصاری رحمه الله گوید: سوگند به حق خدا و رسول او؛ من از امام حسن و امام حسین علیه‏السلام فضیلتی بیشتر و شگفت‏انگیزتر دیدم. شگفتی كه از امام حسن علیه‏السلام دیدم چنین است:
پس از آنكه یاران امام حسن علیه‏السلام پیمان‏شكنی كرده و آن حضرت را مجبور به مصالحه با معاویه نمودند، حضرتش به ناچار با او صلح نمود، این رفتار بر یاران ویژه‏ی آن حضرت گران آمد، من نیز یكی از آنها بودم كه زبان به ملامتش گشودم!.
امام حسن علیه‏السلام فرمود: جابر؛ ملامتم نكن؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله را در گفتارش تصدیق كن كه فرمود: ان ابنی هذا سید، و ان الله تعالی یصلح به بین فیتین عظیمتین من المسلمین.
به راستی كه این فرزندم آقا و سرور است، خداوند متعال به وسیله‏ی او در میان دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح و آشتی برقرار می كند.
گویا این سخن مرا آرام ننمود و سینه‏ام را شفا نداد، در دلم گفتم: شاید این واقعه ‏ای كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده بعدا اتفاق خواهد داد، و منظور آن حضرت صلح با معاویه نبوده است، چرا كه در این صلح مومنان هلاك گردیده و خوار شدند.
وقتی این سخن از ذهنم خطور كرد و من مردد شدم، امام حسن علیه‏السلام دست مباركش را روی سینه‏ام گذاشت و فرمود: در سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تردید نموده و چنین و چنان گفتی؟
آنگاه فرمود: آیا میل داری هم اكنون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را مشاهده كرده و این سخنان را از آن حضرت بشنوی؟
من از سخن او در شگفت شدم، ناگاه صدای غرشی شنیدم كه زمین از زیر پای ما شكافت و رسول خدا صلی الله علیه و آله، علی مرتضی، جعفر و حمزه علیهم ‏السلام را دیدم كه بیرون آمدند.
گویا درهای آسمان گشوده شد و چراغ هایی آویزان گردید، فرشتگانی فرود آمدند و با خود ظرف‏های غذا و میوه و نیز طشت‏ها و ظرف‏های آب را بر زمین نهادند، سفره پهن شد و ما كه هفتاد نفر بودیم، از سرد و گرم آن سفره خوردیم. امام علیه‏السلام و ما همگی سیر شدیم

من از ترس و وحشت به گوشه‏ای خزیدم، امام حسن علیه‏السلام فرمود:
ای رسول خدا؛ این جابر است كه مرا در مورد آنچه شما می دانید، ملامت می نماید، رسول خدا صلی الله علیه و آله رو به من كرد و فرمود:
یا جابر؛ انك لا تكون مومنا حتی تكون لایمتك مسلما، و لا تكون علیهم برایك معترضا، سلم لابنی الحسن ما فعل، فان الحق فیه، انه دفع عن حیاه المسلمین الاصطلام بما فعل، و ما كان ما فعله الا عن امر الله و امری.
ای جابر؛ تو هرگز مومن نخواهی بود تا اینكه تسلیم پیشوایانت گردی، و با رای و نظر خود بر آنان اعتراض ننمایی، بر آنچه فرزندم حسن علیه‏السلام انجام داده تسلیم شو، چرا كه حق در همان است. او با آن عملش زندگی مسلمانان را از هم پاشیدگی نجات داد، او این كار را جز به فرمان خداوند و من، انجام نداده است.
جابر گوید: من عرض كردم: ای رسول خدا؛ پذیرفتم.
سپس آن بزرگوار به همراه امام علی علیه‏السلام، حمزه و جعفر علیهماالسلام به سوی آسمان پرواز نمودند. من می دیدم كه درهای آسمان به روی آن بزرگواران باز می شد و آنان وارد می شدند تا اینكه به آسمان هفتم رسیدند و در همه‏ی این موارد آقا و مولای ما حضرت محمد صلی الله علیه و آله پیشاپیش آن بزرگواران بود.(1)
[h=2]
خبر از نهان[/h] روزی دو نفر نزد امام حسن علیه‏السلام آمدند. حضرت به یكی از آن‏ها فرمود: تو دیشب در خانه‏ات فلان غذا را تناول كردی و به خانواده‏ات این سخنان را گفتی. سپس روی مبارك به آن مرد دیگر كرد و فرمود: تو به پسر بزرگت چنین و چنان گفتی. آن دو نفر گفتند: عجیب است كه آن چه از نظر دیگران پنهان است شما می دانید و از آنها خبر دارید.
حضرت فرمود: بلی آنچه تا قیامت واقع خواهد شد خداوند متعال به پیامبرش محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و خبر داده است و پیامبر صلی الله علیه و آله آنها را به امیرالمومنین علیه‏السلام خبر داده است و آن بزرگوار همه‏ی آن اخبار را به من داده است و هر یك از ما به بعد از خود خبر می دهیم تا به قایم آل محمد صلی الله علیه و آله .(2)

[h=2]نور درخشان[/h] امیرمومنان علیه‏السلام فرمودند: حسن و حسین علیهماالسلام در كنار رسول خدا صلی الله علیه و آله مشغول بازی بودند، تا اینكه مدتی از شب گذشت، پیامبر صلی الله علیه و آله به آن دو بزرگوار فرمودند: به نزد مادرتان برگردید. ناگهان برقی از آسمان آمد و خاموش نشد تا اینكه آنها به حجره حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام رفتند.
پیامبر صلی الله علیه و آله به آن نور درخشنده نگاه می نمود و می فرمود:
الحمدلله الذی اكرمنا اهل البیت.
خدا را حمد می كنم كه ما اهل‏بیت (علیهم‏السلام) را این گونه اكرام و احترام فرمود.(3)

[h=2]سفره آسمانی[/h] محمد بن جریر طبری می گوید: از قبیصه بن ایاس نقل شده است كه گفت: با امام حسن مجتبی علیه‏السلام همسفر بودم و به طرف شام می رفتم. آن حضرت روزه بود و جز مركبش هیچ زاد و توشه‏ای با خود برنداشته بود، همین كه سرخی نور خورشید ناپدید شد و وقت فریضه فرا رسید، نماز را به پا داشت.

ای جابر؛ تو هرگز مومن نخواهی بود تا اینكه تسلیم پیشوایانت گردی، و با رای و نظر خود بر آنان اعتراض ننمایی، بر آنچه فرزندم حسن علیه‏السلام انجام داده تسلیم شو، چرا كه حق در همان است. او با آن عملش زندگی مسلمانان را از هم پاشیدگی نجات داد، او این كار را جز به فرمان خداوند و من، انجام نداده است

گویا درهای آسمان گشوده شد و چراغ هایی آویزان گردید، فرشتگانی فرود آمدند و با خود ظرف‏های غذا و میوه و نیز طشت‏ها و ظرف‏های آب را بر زمین نهادند، سفره پهن شد و ما كه هفتاد نفر بودیم، از سرد و گرم آن سفره خوردیم. امام علیه‏السلام و ما همگی سیر شدیم. دو مرتبه بدون اینكه چیزی كم شده باشد آنها به آسمان برگردانیده شد.(4)

[h=2]غلام سیاهِ روسفید[/h] امام حسن علیه‏السلام از مدینه به قصد مكه بیرون رفتند تا عمره به جا بیاورند. در وقت بیرون رفتن، مردم بسیاری به دنبال ایشان به مشایعت آن حضرت پرداختند، و دست و پای ایشان را می بوسیدند و آن حضرت را زیارت می كردند و صلوات بر محمد و آل او می فرستادند.
به واسطه‏ی هجوم مردم، تازیانه از دست مبارك امام حسن علیه‏السلام بر زمین افتاد، غلام سیاهی از سر اعتقاد آن را برداشت و به دست آن حضرت داد، امام حسن علیه‏السلام نیز برای او دعا فرمود.
هنوز دعای آن حضرت تمام نشده بود كه آن سیاه به شخصی سفید پوست تبدیل شد.
این خبر در مدینه شایع شد و مردم همه از این كرامت بزرگ متعجب و حیران گردیدند.(5)

پی نوشت:
1) صحیفه الابرار: 2 / 162، قطره‏ای از دریای فضایل اهل‏بیت علیهم‏السلام: 2 / 470، به نقل از الثاقب فی المناقب: 306 ح 1، معالم الزلفی: 414. به نقل از مدینه المعاجز.
2) مصابیح القلوب.
3) مدینه المعاجز: 26 / 2 ح 890، بحارالانوار: 43 / 366 ح 24.
4) نوادر المعجزات: 125 ح 6، صحیفه الابرار: 2 / 157 ح 24.
5) عجایب و معجزات شگفت انگیزی از چهارده معصوم علیهم‏السلام: 188، به نقل از خلاصه الاخبار.

[h=1]انتظارات امام حسن (علیه‌السلام) از شیعیان
[/h]

آنچه پیش رو دارید، بیان برخى انتظارات و توقّعاتى است که امام حسن مجتبى(علیه‏السلام) از امت اسلامى؛ به خصوص، از شیعیان دارد. امید آن که در ماه مبارک رمضان ره‏توشه‏اى براى رهروان کوى دوست باشد.

1. خدا محورى
از مهمترین انتظاراتى که تمام انبیاء و اولیاء از بندگان خدا، داشته‏اند و دارند این است که مردم در کارها و رفتارها خدا محور باشند و رضایت الهى و خداوندى را در تمام امور محور و اساس قرار دهند. امام حسن مجتبى(علیه‏السلام) نیز که خود خدامحور و سرا پا اخلاص بود، از امت اسلامى و شیعیان خویش توقّع و انتظار دارد که رضایت الهى را محور فعالیت خویش قرار دهند. این توقع را گاه با بیان زیان مردم محورى و خارج شدن از محور رضایت الهى ابراز مى‏دارد، آنجا که فرمود:«مَنْ طَلَبَ رِضَى اللهِ بِسَخَطِ النّاسِ کفاهُ اللهُ اُمُورَ النّاسِ وَ مَنْ طَلَبَ رِضَى النّاسِ بِسَخَطِ اللهِ وَ کلَهُ اللهُ اِلَى النّاسِ؛ هر کس رضایت خدا را بخواهد هر چند با خشم مردم همراه شود؛ خداوند او را از امور مردم کفایت مى‏کند و هر کس که با به خشم آوردن خداوند دنبال رضایت مردم باشد، خدا او را به مردم وا مى‏گذارد.» و گاه فوائد خدا محورى و در نظر گرفتن رضایت الهى را به زبان مى‏آورد و مى‏فرماید: «اَنَا الضّامِنُ لِمَنْ لَمْ یهْجُسْ فى قَلْبِهِ اِلاّ الرِّضا اَنْ یدْعُوَ اللهَ فَیسْتَجابُ لَهُ؛ من ضمانت مى‏کنم براى کسى که در قلب او چیزى نگذرد جز رضا[ى خداوندى]، که خداوند دعاى او را مستجاب فرماید.»
مخصوصا در ماه مبارک رمضان که ماه تمرین اخلاص و دستیابى به رضایت الهى است، این توقّع دو چندان مى‏شود؛ چرا که هدف اصلى از ماه مبارک رمضان این است که امت اسلامى و شیعیان براى فتح قلّه رضایت الهى مسابقه دهند و در پایان ماه، همه بر آن قلّه صعود کنند. راوى از حضرت امام حسن (علیه‏السلام) این مهم را چنین نقل مى‏کند:
امام حسن(علیه‏السلام) روز عید فطر بر گروهى از مردم گذر کرد که مشغول بازى و خنده بودند، بالاى سر آنها ایستاد و فرمود: «اِنَّ اللهَ جَعَلَ شَهْرَ رَمَضانَ مِضْمارا لِخَلْقِهِ فَیسْتَبِقُونَ فیهِ بِطاعَتِهِ اِلى مَرْضاتِهِ فَسَبَقَ قَوْمٌ فَفازُوا وَ قَصَّر آخَرُونَ فَخابُوا؛ به راستى، خداوند ماه رمضان را میدان مسابقه براى خلق خود قرار داده است تا به وسیله طاعت او براى جلب رضایت خداوند بر یکدیگر سبقت گیرند. مردمى سبقت گرفتند و کامیاب گشتند و دیگران کوتاهى کردند و ناکام ماندند.»
رسیدن به رضایت الهى آرزوى تمام انبیاء بوده است. لذا در روایت آمده است که «موسى علیه‏السلام عرض کرد: خدایا! مرا به عملى راهنمایى کن که با انجام آن به رضایت تو دست یابم. خداوند وحى کرد که‏ اى فرزند عمران! رضایت من در سختى و گرفتارى تو است که طاقت آن را ندارى. موسى به سجده افتاد و مشغول گریه شد...، سرانجام وحى شد که اى موسى! رضایت من در رضایت تو به قضا و تقدیرات من است.»
به راستى، بیناترین دیده‏ها آن است که در خیر نفوذ نماید، و شنواترین گوش‌ها آن است که تذکرات[دیگران] را بشنود و از آن بهره‏مند شود و سالم‏ترین دلها آن است که از شک و شبهه پاک باشد.

2. فراگیرى دانش
علم و دانش کلید خیرات و دستیابى به سعادت است. بدون دانش نه راه سعادت معلوم است و نه حرکت ممکن؛ به همین جهت از مهم‏ترین ماموریت‌هاى انبیا در طول تاریخ، تعلیم کتاب و آموزش مسائل دینى و تربیتى بوده است. از مهمترین توقّعات امامان معصوم(علیهم‏السلام) از شیعیان این است که اهل دانش و فراگیرى حکمت باشند. امام حسن مجتبى(علیه‏السلام) فرمودند: «عَلِّمِ النّاسَ عِلْمَک وَ تَعَلَّمْ عِلْمَ غَیرِک؛ دانش خود را به مردم بیاموز و دانش دیگران را یاد گیر.»
خداوند تمام امکانات فراگیرى دانش را در اختیار ما قرار داده است. لذا لازم است که از چشم و گوش و فرصت‌ها بیشترین استفاده را ببریم و با فراگیرى دانش، شک و شبهه را از دل و درون خویش بیرون برانیم.
امام حسن(علیه‏السلام) فرمود: «اِنَّ اَبْصَرَ الاَْبْصارِ ما نَفَذَ فِى الْخَیرِ مَذْهَبُهُ وَ اَسْمَعَ الاَْسْماعِ ما وَعَى التَّذْکیرَ وَ انْتَفَعَ بِهِ وَاسْلَمَ الْقُلُوبِ ما طَهُرَ مِنَ الشُّبَهاتِ؛ به راستى، بیناترین دیده‏ها آن است که در خیر نفوذ نماید، و شنواترین گوش‌ها آن است که تذکرات[دیگران] را بشنود و از آن بهره‏مند شود و سالم‏ترین دلها آن است که از شک و شبهه پاک باشد.»

3. اندیشیدن و تفکر
علم و دانش آنگاه نتیجه‏بخش و ثمر ده خواهد بود که با تفکر و تدبّر همراه باشد. خواندن و فراگیرى قرآن نیز آنگاه مفید و مثمر خواهد بود که با تدبّر و تفکر همراه شود. از مهم‏ترین انتظاراتى که امامان ما از شیعیان خویش داشته و دارند، این است که اهل اندیشه و تفکر باشند. آنان این توقع را با بیان‌هاى مختلف ابراز نموده‏اند.امام مجتبى(علیه‏السلام) مى‏فرماید: «اُوصیکمْ بِتَقْوَى الله و اِدامَةِ التَّفَکرِ، فَاِنَّ التَّفَکرَ اَبُو کلِّ خَیرٍ وَ اُمُّهُ؛ شما [شیعیانم] را به پروا پیشگى و اندیشیدن دائم سفارش مى‏کنم؛ زیرا تفکر پدر و مادر [و ریشه و اساس] تمامى خوبی‌ها است.»
در جاى دیگر فرمود: «عَلَیکم بِالْفِکرِ فَاِنَّهُ مَفاتیحُ اَبْوابِ الْحِکمَةِ؛ بر شما [شیعیان] لازم است که اندیشه کنید؛ زیرا فکر کلیدهاى درهاى حکمت است.»
راستى اگر امّت اسلامى بیشتر اندیشه و تفکر مى‏کردند و به آن عمل مى‏نمودند، این همه عقب ماندگى و مشکلات نداشتند و این همه محل تاخت و تاز استعمارگران و ابرقدرتها قرار نمى‏گرفتند.
گاه دل مولا امام حسن(علیه‏السلام) به درد آمده و با زبان گلایه اظهار مى‏دارد: «عَجِبْتُ لِمَنْ یتَفَکرُ فى مَأْکولِهِ کیفَ لا یتَفَکرُ فى مَعْقُولِهِ فَیجَنِّبُ بَطْنَهُ ما یؤذیهِ وَ یودِعُ صَدْرَهُ ما یرْدیهِ؛ در شگفتم از کسى که در [چگونگى استفاده از] خوراکی‌هاى خود اندیشه مى‏کند ولى درباره معقولات خویش اندیشه نمى‏کند. پس از آنچه معده‏اش را اذیت مى‏نماید دورى مى‏کند، در حالى که سینه[و روح] خود را از پست‏ترین چیز پر مى‏کند.»
راستى در کدام مکتب و مذهب جز اسلام و تشیع پیدا مى‏کنید که این همه بر علم و دانش، تدبّر و تفکر، اندیشه و تعقل سفارش و تاکید نموده باشند.

4. تلاش و کوشش
فکر و اندیشه، و یا تامّل و تدبّر، آنگاه ارزش حقیقى و عینى خویش را نشان مى‏دهد که منجر به عمل و تلاش و سعى و کوشش شود، وگرنه تفکرى که منهاى عمل باشد، ارزش واقعى نخواهد داشت. در واقع فکرى مطلوب و کارساز است که به عمل و تلاش بیانجامد. یکى از انتظارات امام حسن(علیه‏السلام) این است که بندگان الهى در کنار علم و اندیشه، اهل تلاش و عمل باشند. آن حضرت فرمود: «اِتَّقُوا اللهَ عِبادَ اللهِ وَ جِدُّوا فى الطَّلَبِ وَ تِجاهِ الْهَرَبِ وَ بادِرُوا الْعَمَلَ قَبْلَ مُقَطِّعاتِ النَّقِماتِ وَ هادِمِ الَّذّاتِ، فَاِنَّ الدُّنْیا لا یدُومُ نَعیمُها وَلا تُؤمَنُ فجیعُها وَلا تَتَوَقّى مَساویها، غُرُورٌ حائِلٌ وَ سِنادٌ مائِلٌ؛ اى بندگان خدا! پرواپیشه باشید و براى رسیدن به خواسته‏ها تلاش کنید و از کارهاى ناروا بگریزید و قبل از آن که ناگواری‌ها به شما روى آورند و نابود کننده لذات[یعنى مرگ] فرا رسد، به کار(هاى نیک) مبادرت ورزید، پس براستى نعمت‌هاى دنیا دوام ندارند و [کسى از] خطرات و بدی‌هاى آن در امان نیست. (دنیا) فریبکار زودگذر و تکیه گاهى سست و بى‏اساس است.»
نکته دیگرى را که حضرت مجتبى(علیه‏السلام) علاوه بر اصل تلاش و عمل گوشزد مى‏کند و انتظار دارد که به آن توجه شود، این است که انسان هم باید براى دنیا کار و تلاش کند و هم براى آخرت. کلام نغز و دلنشین امام حسن(علیه‏السلام) در این باره چنین است: «وَاعْمَلْ لِدُنْیاک کاَنَّک تَعیشُ اَبَدا وَاعْمَلْ لآخِرَتِک کاَنَّک تَمُوتُ غَدا؛ براى دنیایت چنان کار کن که گویا براى همیشه [در این دنیا] خواهى بود. و براى آخرتت [نیز چنان] سعى و تلاش کن که گویا فردا از دنیا خواهى رفت.»
طالب علمى به عالمى گفت: نیمه شبها و قبل از سحرها بیدار مى‏شوم، درس بخوانم بهتر است و یا نماز شب؟ عالم در جواب او گفت: کارى کن که هم درس بخوانى و هم نماز شب. نه درس فداى نماز شب و عبادت شود، و نه عبادت فداى درس و منبر، نه کار به خاطر عبادات مستحبى و ... کنار گذاشته شود، و نه عبادات واجب و مقدارى مستحب بخاطر کار یا اضافه‏کارى به تأخیر افتاده و یا از دست برود.
طالب علمى به عالمى گفت: نیمه شبها و قبل از سحرها بیدار مى‏شوم، درس بخوانم بهتر است و یا نماز شب؟ عالم در جواب او گفت: کارى کن که هم درس بخوانى و هم نماز شب. نه درس فداى نماز شب و عبادت شود، و نه عبادت فداى درس و منبر، نه کار به خاطر عبادات مستحبى و ... کنار گذاشته شود، و نه عبادات واجب و مقدارى مستحب بخاطر کار یا اضافه‏کارى به تأخیر افتاده و یا از دست برود.

5. صبر و بردبارى
از یک سو دنیا جاى حوادث و مصائب است و از طرف دیگر، انجام عبادات و کنترل شهوات نیاز به قدرت و نیرو دارد، آنچه انسان را در مقابل حوادث و مصائب نیرومند و مقاوم مى‏سازد، صبر و بردبارى است و آنچه انسان را بر انجام عبادات نیرو و توان مى‏بخشد، استقامت و پایدارى است. و آنچه انسان را بر شهوات غالب و پیروز مى‏سازد، صبر و پایدارى است. از انتظارات مهم امام حسن(علیه‏السلام) این است که شیعیان و پیروان او در تمام مراحل زندگى صابر و بردبار باشند، حضرت در این زمینه دلسوزانه مى‏فرماید: «جَرَّبْنا وَ جَرَّبَ الْمُجَرِّبُونَ فَلَمْ نَرَ شَیئا اَنْفَعُ وِجْدانا وَ لا اَضَرُّ فِقْدانا مِنَ الصَّبْرِ تُداوى بِهِ الاُْمُورُ؛ تجربه ما و دیگران نشان مى‏دهد که چیزى نافع‏تر از داشتن صبر، و زیانبارتر از فقدان بردبارى دیده نشده است، صبرى که بوسیله آن تمام(دردها و) امور درمان مى‏شود.» براستى که باید گفت:
صد هزاران کیمیا حق آفرید کیمیایى همچو صبر، آدم ندید

کیمیایى همچو صبر، آدم ندید کیمیایى همچو صبر، آدم ندید

امام مجتبى(علیه‏السلام) در کلام دیگرى فرمود: «اَلْخَیرُ الَّذى لا شَرَّ فیهِ اَلشُّکرُ مَعَ النِّعْمَةِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النّازِلَةِ؛ خیرى که شرّ ندارد، شکر در حال نعمت و بردبارى در مقابل ناگوارى است.»

6. دقت در دوستیابى
رفیق و دوست عمیق‏ترین تاثیر را بر زندگى و رفتار انسان دارد، تا آنجا که گفته شده: «اَلْمَرْءُ عَلى دینِ خَلیلِهِ؛ انسان بر آیین رفیقش است.» به این علت در قرآن و روایات، سخت بر آیین دوست‏یابى تاکید و سفارش شده است. امام حسن مجتبى(علیه‏السلام) نیز از نزدیکترین افراد خانواده تا شیعیان انتظار دارد که در انتخاب دوست و رفیق دقت به خرج دهند و مراقب باشند که در دام دوستان ناباب گرفتار نشوند.امام در سفارشى به یکى از فرزندان خویش فرمود: «یا بُنَىَّ لا تُواخِ اَحَدا حَتّى تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَ مَصادِرَهُ، فَاِذَا اسْتَنْبَطْتَ الْخُبْرَةَ وَ رَضیتَ الْعِشْرَةَ فَآخِهِ عَلى اِقالَةِ الْعَثْرَةِ وَ الْمُواساةِ فِى الْعُسْرَةِ؛ پسرم! با هیچ کس برادرى [و دوستى] مکن مگر آن که [اول] بدانى کجا رفت و آمد دارد و از چه خانواده‏اى مى‏باشد، هر گاه به این مسئله پى بردى و معاشرت و دوستى او را [طبق معیارها] پسندیدى، پس با او برادرى [و دوستى] کن، در گذشتن از لغزش‌ها و همدردى در سختى.»
حضرت در ادامه بیان اوصاف دوست خوبش مى‏فرماید: «کانَ اِذا جامَعَ الْعُلَماءَ عَلى اَنْ یسْتَمِعَ اَحْرَصَ مِنْهُ عَلى اَنْ یقُولَ، کانَ اِذا غُلِبَ عَلى الْکلامِ لَمْ یغْلَبْ عَلَى السُّکوتِ، کانَ لا یقُولُ ما لا یفْعَلُ وَ یفْعَلُ ما لا یقُولُ، کانَ اِذا عُرِضَ لَهُ اَمْرانِ لا یدْرى اَیهُما اَقْرَبُ اِلى رَبِّه نَظَرَ اَقْرَبَهُما مِنْ هَواهُ فَخالَفَهُ، کانَ لا یلُومُ اَحَدا عَلى ما قَدْ یقَعُ الْعُذْرُ فى مِثْلِهِ؛ چون با دانشمندان جمع مى‏شد به شنیدن بیشتر شیفته بود تا به گفتن. اگر در سخن مغلوب مى‏شد، در خاموشى مغلوب نمى‏گشت. آنچه را انجام نمى‏داد نمى‏گفت، ولى کارهایى‏انجام مى‏داد که آن را به زبان نمى‏آورد. اگر در مقابل دو کار قرار مى‏گرفت که نمى‏دانست کدامیک از آن دو خدا پسندانه‏تر است، آن را انجام نمى‏داد که نفسش مى‏پسندید، هیچ کس را به کارى که زمینه عذر در آن بود سرزنش نمى‏کرد.»

[h=1]كوفیان چند دسته بودند؟
[/h]


[/HR]گرچه امام مجتبى علیه السلام از تعدادى یاران پاكباخته و دلاورى برخوردار بود ولى شمار آنها به اندازه اى نبود كه بتوان با انبوه سپاه جرار شام برابرى كنند و بودند گروهی که بندگان درهم و دینار و پست و مقام بودند كه شعارشان گوش آسمان را پاره مـى كـرد امـا بـزدل بـودند و بوقلمون صفت، مردنمایانى در گاه نبرد از نو عروس حجله لطیف تر و شكننده تر.

[/HR]
یكی از علل صلح امام حسن شرایط داخلی امت اسلامی بود. بـراى بـررسـى ایـن علل لازم است چهره اى از دشمنان و یاران امام در كوفه آن زمان را بدانیم:

كوفیان
مـردم كـوفـه و شـهـرهـاى اطـراف آن كـه اطـراف آن كـه یـاران امـام را تشكیل مى دادند از چند گروه تشكیل مى شدند:
اول ـ یاران صدیق و با وفا و شیعیان خالص و با معرفت امام .
دوم ـ دنیا پرستان كه در جستجوى مال و ثروت و مقام بودند.
سوم ـ افراد شك دار دو دل در تشخیص حق یا در ادامه جنگ
چهارم ـ متعصبان كه فقط از رئیس قبیله خود پیروى مى كردند.
پنجم ـ خوارج كه قصد یارى امام را نداشتند و در ظاهر خواستار جنگ با معاویه بودند.
لازم بـه یـادآورى اسـت كـه جـز گـروه اول ، سایر پیروان على علیه السلام كه به نام شـیـعـه آن روز نـامـیـده مـى شـدند شیعه به معناى مصطلح آن (یعنى كسانى كه على علیه السـلام را جـانـشـیـن بـه حـق و بـلافـصـل پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بدانند و او را در طـول بـیـسـت و پـنـج سـال مـحروم از حق خود بشناسند) نبودند، بلكه آن حضرت را خلیفه چـهـارم مـى شـنـاخـتـنـد كه با لیاقتهاى شخصى كه دارد و بیعت عمومى كه با او شده به خـلافـت رسـیـده است ، نه امام معصوم و واجب الاطاعه چون پیامبر صلّى اللّه علیه و آله . از ایـن رو صـد در صد و بى چون و چرا طرفدار آن حضرت نبودند، لذا مى بینیم على علیه السلام نتوانست دست به اصلاحات كلى بزند و بسیارى از بدعتها را كه در آن زمان رواج داشـت بـرانـدازد، زیـرا فریاد واسنة عمراه مردم برمى خاست و سپاهیان حضرتش پراكنده مى شدند.(1)
این نكته در یاران امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نیز به چشم مى خورد.
گروه اول ـ گرچه امام مجتبى علیه السلام از تعدادى یاران پاكباخته و دلاورى برخوردار بود ولى شمار آنها به اندازه اى نبود كه بتوان با انبوه سپاه جرار شام برابرى كنند. از ایـن رو جـنـگـیـدن آنـان نـه تـنـهـا دردى را دوا نـمـى كـرد بـلكـه شـهـادتـشـان زیـان غـیـرقـابـل جبرانى به شمار مى رفت و صحنه تاخت و تاز را خالى و باز براى معاویه باقى مى نهاد.

افـراد دودلى كـه حـق و باطل را نشناخته بودند، از طرفى فریب شعارهاى پـوچ و دروغـیـن مـعـاویـه و یـاران او را مـى خـوردنـد كـه عـلى عـلیـه السـلام شـریـك قتل عثمان است

گروه دوم ـ بندگان درهم و دینار و پست و مقام بودند كه شعارشان گوش آسمان را پاره مـى كـرد امـا بـزدل بـودند و بوقلمون صفت ، مردنمایانى در گاه نبرد از نو عروس حجله لطیف تر و شكننده تر. كسانى كه على علیه السلام حاضر بود ده تن آنان را با یك تن از سـپـاه مـعـاویـه مـعـاوضـه كـنـد، زیـرا یـاران مـعـاویـه در بـاطـل خـود اسـتـوار بـودند و یاران او در حق خود سست ! آنها همان سپاهیان على بودند كه خون به دل على علیه السلام كردند و آن حضرت از دست سستى آنان آرزوى مرگ مى كرد. گـاه تـحقیرشان مى نمود و گاه بر آنان نفرین مى كرد. وعده مى دادند ولى در بزنگاه ، جبهه را خالى مى كردند و عقب مى نشستند. آنان كه گاه به بهانه سرما و گاه به بهانه گـرما از جهاد با دشمن طفره مى رفتند. درد دلهاى على علیه السلام در (نهج البلاغه ) از دسـت هـمـیـن كـوفـیـان گـوش جـان را مـى خـراشـد و دود دل حضرتش از آنان به آسمان بلند بود. اینك همین گروه اطراف امام مجتبى گرد آمده و با رودربایستى با او بیعت نموده اند. ولى امام مى داند كه آنان را عهد و وفایى نیست و به هنگام لزوم صحنه را خالى مى كنند.
گـروه سـوم ـ افـراد دودلى كـه حـق و باطل را نشناخته بودند، از طرفى فریب شعارهاى پـوچ و دروغـیـن مـعـاویـه و یـاران او را مـى خـوردنـد كـه عـلى عـلیـه السـلام شـریـك قتل عثمان است و ما خونخواه خلیفه ایم ، و از طرفى نمى توانستند حقانیت على و فرزند او را انـكـار كـنـنـد و نـیـز در سـالهـا جـنـگ خسته و فرسوده بودند و ادامه جنگ را خوش ‍ نمى داشتند.

گـروه چهارم ـ اینان چشم به دهان رئیس خود دوخته بودند، اگر او پایدارى مى كرد آنان نـیـز مـى مـانـدند و گرنه ، نه معاویه از روحیه آنان با خبر بود، از این رو با پولهاى هـنـگـفـتـى سـران آنها را مى خرید، و با اعلام انصراف رئیس قبیله تمامى آنها منصرف مى شـدنـد، حـتـى سـران آنـهـا بـراى مـعـاویـه نامى نوشتند كه گوش به فرمان او هستند و حـاضـرنـد حـسـن بـن على راكت بسته تحویل وى دهند یا او را ترور كنند.(2)
گـروه پـنـجـم ـ ایـن گـروه هـمـان خـوارج هـسـتـند كه در باطن نه امام حسن علیه السلام را قـبول داشتند و نه به معاویه معتقد بودند. هر دو را مزاحم اهداف خود مى دانستند. اینان مى خـواسـتـند با امام به طور مشروط بیعت كنند، یعنى مشروط به جنگ با معاویه، و نظر امام این بود كه اگر او امام است و او باید تصمیم بگیرد شرط معنى ندارد و آنها نمى توانند براى او تكلیف معین كنند (چنانكه مى خواستند براى پدرش على تكلیف معین نمایند)... . این گـروه گـر چه در ظاهر با امام بودند ولى در صدد بودند كه جنگ درگیرد و در این میان انتقام كشتگان نهروان را از امام و شیعیان بگیرند... .


[/HR]پی نوشت ها:

1-در روایتى كه در روضه كافى / 59 ـ 63 آمده آن حضرت بسیارى از آن بـدعـتـهـا را بـر مـى شـمـرد، سـپـس مـى فـرمـایـد: اگـر بـخـواهم دست به اصلاح بزنم لشكریانم از اطراف من مى پاشند.
2-ارشاد مفید/ 190.
منبع: حسن بن علی علیهماالسلام ،بیدارترین سردار

امام حسن(علیه‏السلام) در نگاه پیامبر اکرم

پیامبر اکرم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن مجتبی(علیه‏السلام) را بین مسلمانان تبلیغ می‏كرد و از ارتباط او با مقام نبوت و علاقه‏ی حقیقی كه به وی داشت همه ‏جا سخن می‏گفت.آنچه از زبان پیامبر اکرم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) در مورد حضرت مجتبی(علیه‏السلام) بیان شده است چنین است:
«هر كس می‏خواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن(علیه‏السلام) نگاه كند.»(1)
«حسن گل خوشبویی است كه من از دنیا برگرفته‏ام.»(2)
روزی پیامبر اكرم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) به منبر رفت و امام حسن(علیه‏السلام) را در كنارش نشانید و نگاهی به مردم كرد و نظری به امام حسن(علیه‏السلام) انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده كرده كه به بركت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد.»(3)
یكی از یاران پیامبر اکرم می‏گوید: پیغمبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) را دیدم كه امام حسن(علیه‏السلام) را بر دوش می‏كشید و می‏فرمود: «خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار.»(4)
شبی پیامبر خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) نماز عشاء می‏خواند و سجده‏ای طولانی به جا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود: پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحت بودم كه پیاده‏اش كنم.(5)
انس بن مالك نقل می‏كند كه: رسول الله(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) درباره‏ی امام حسن(علیه‏السلام) به من فرمود:
ای انس! حسن فرزند و میوه‏ی دل من است، اگر كسی او را اذیت كند، مرا اذیت كرده و هر كس مرا بیازارد، خدا را اذیت كرده است.(6)
پیامبر اکرم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) درباره‏ی امام حسن(علیه‏السلام) فرمود:
حسن فرزند و میوه‏ی دل من است، اگر كسی او را اذیت كند، مرا اذیت كرده و هر كس مرا بیازارد، خدا را اذیت كرده است.
زینب دختر ابو رافع می‏گوید: حضرت زهرا(سلام الله علیها) در هنگام بیماری رسول خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) هر دو فرزندش را نزد پیامبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) آورد و فرمود: اینان فرزندان شما هستند. اكنون ارثی به آنان بدهید. حضرت فرمود:
«شرف و مجد و سیادتم را به حسن(علیه‏السلام) دادم و شجاعت وجود خویش را به حسین(علیه‏السلام) بخشیدم.»(7) البته باید در این مورد توضیحی بدهیم و آن این که اگر پیامبر اکرم فرمودند که شرف و مجد و سیادتم را به حسن دادم؛ به این معنا نیست که این خصوصیات در امام حسین(علیه‌السلام) وجود ندارد و یا شجاعت در امام حسن(علیه‌السلام) وجود ندارد؛ بلکه ائمه اطهار به عنوان انسان‌های کامل، تمام فضائل را دارا هستند ولی برخی از صفات در ائمه اطهار ظهور بیشتری پیدا کرده است.


[/HR]
1 ـ البدایة والنهایة، ج 8 .

2 ـ الاستیعاب، ج 2.
3 ـ مسند احمد حنبل، ج5، ص 44.
4 ـ البدایة و النهایة، ج 8 .
5 ـ الاصابه، ج2.
6 ـ كنزالعمال، ج6، ص222 .
7 ـ ترجمه‏ اعلام الوری، ص304، طبرسی .

[h=1]پیکر آسمان‌نشینی بر شانه‌های فرش‌نشینان[/h]
در روز بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاهم هجرت شیون ماتم ابتدا از خاندان نبوت و بعد از در و دیوار شهر مدینه برخاست. حضرت حسن بن علی علیهماالسلام سبط مطهر رسول اكرم صلی الله علیه و آله در این دنیا چهل و هفت سال و پنج ماه و سیزده روز زندگی كرده بود. وی این چهل و هفت سال و نیم را با صبر و حلم و متانت و مناعت بسر برده بود.


[/HR] جهم بن ابی جهم می ‏گوید: چون امام حسن مجتبی علیه ‏السلام رحلت نمود، قبیله‏ بنی ‏هاشم همگی بسیج گردیدند و به تمام شهرها و روستاهای اطراف مدینه كه در آن‏ها، انصار زندگی می‏ كردند و رفتند و خبر شهادت آن حضرت را با حزن و اندوه اعلان داشتند، به مجرد شنیدن خبر رحلت آن بزرگوار، زن و مرد، كوچك و بزرگ همگی در تشییع جناره شركت نمودند، به طوری كه بر اثر كثرت جمعیت در میان بقیع اگر سوزن به روی زمین می‏ افتاد بر زمین نمی ‏رسید.

[h=2]چهره کریه نفاق و فتنه آشکار می‌شود[/h] در نیمروز بیست و هشتم صفر پیكر مقدس امام مجتبی علیه ‏السلام را به غسلگاه بردند و به هنگام عصر جنازه اش برای تجهیز آماده شده بود. امام مجتبی علیه السلام وصیت كرده بود كه نعش مرا ابتدا به روضه رسول الله نزدیك سازید تا عهدم را با تربت جدم تجدید كنم.
و براساس همین وصیت دیده شده كه پیکر مطهر امام به سمت آرامگاه رسول الله صلی الله علیه و آله می رود.
فرماندار مدینه، مروان بن حكم به همراه آشوبگران جلو آمدند و فریاد برآوردند: شما می‏خواهید حسن بن علی را در كنار پیامبر دفن كنید؟ آیا سزاوار است عثمان در دورترین نقطه مدینه در قبرستان دفن شود و حسن بن علی در جوار
رسول الله؟ هرگز نمی ‏شود، من شمشیر به دست می ‏گیرم و حمله می‏ كنم و ممانعت خواهم نمود.
امام حسین علیه ‏السلام رو به مروان كرد و فرمود: اگر برادرم وصیت كرده بود كه در كنار جدش پیامبر صلی الله علیه و آله دفن شود، می ‏فهمیدی تو كوچك‏تر از آنی كه بتوانی ما را برگردانی و جلو دفن جنازه‏ او را در میان حرم پیامبر صلی الله علیه و آله بگیری.
رفته رفته دستها به سمت قبضه های شمشیر نزدیك می شد و خونها در شقیقه ها به موج می افتاد.
ناگهان عایشه را دیدند كه بر قاطر زین كرده‏ مروان بن حكم سوار است و با سرعت پیش می تازد.
عایشه از راه رسید و بی درنگ فریاد كشید:
نحوا ابنكم عن بیتی فانه لا یدفن فیه شیی و لا یهتك علی رسول الله حجابه.
پسرتان را كنار ببرید در خانه‏ی من جنازه‏ی دفن نخواهد شد. من نمی گذارم به حرمت رسول الله تعدی شود.

عده ‏ای از امویان و آشوبگران به دنبال بهانه بودند و می ‏خواستند فتنه ‏ای به پا كنند كه امام حسین علیه ‏السلام با بردباری جنازه‏ برادرش را به سوی بقیع برگرداند و بنی‏ هاشم را آرام نمود و در جوار جده ‏اش فاطمه بنت اسد در بقیع دفن نمود و به همان وضعی كه امام مجتبی علیه ‏السلام وصیت نموده بود از خون‏ریزی و فتنه جلوگیری كرد

ابن‏عباس خطاب به عایشه (در حالی كه چهل سواره در اطرافش بودند) گفت:
«واسواتاه جملت و بغلت و لو عشت لفیلت ، تریدین ان تطفیی نور الله و تقاتلی اولیاء الله ارجعی فقد كفیت الذی تخافین و بلغت ما تحبین و الله منتصر لاهل البیت و لو بعد حین؛
چه بیچارگی و بدبختی! آن روز سوار بر شتر گشتی (اشاره به جنگ جمل) و امروز بر استر سواری، و اگر زنده بمانی برای مبارزه با نور خدا بر فیل نیز سوار خواهی گشت. تو می‏خواهی نور خدا را خاموش كنی و با اولیای خدا بجنگی. برگرد، آنچه دیگران می‏خواستند انجام دادی و ماموریت خویش را به پایان رساندی، خداوند اهل بیت علیهم ‏السلام را یاری خواهد كرد، گر چه زمانی بگذرد...»
در قسمت‏هایی از زیارات جامعه، خطاب به امامان معصوم علیهم ‏السلام ماجرای شهادت آن بزرگوار را از زبان امام باقر علیه ‏السلام چنین نقل می‏كند:
«یا موالی... انتم بین صریع فی المحراب قد فلق السیف هامته و شهید فوق الجنازه قد شكت بالسهام اكفانه اكفانه بالسهام... ؛

ای سروران من...! شما كسانی هستید كه بعضی جسدتان در میان محراب عبادت در حالی كه فرقتان شكافته بود، به شهادت رسیدید و بعضی از شما شهیدی هستید كه دشمنان اسلام بر جنازه‏ شما تیراندازی كردند، به طوری كه كفنتان سوراخ سوراخ گردید... »
در روایت فوق، ابتدا اشاره به نحوه‏ شهادت امام علی بن ابی ‏طالب علیه ‏السلام شده است و سپس ماجرای تیرباران شدن جنازه‏ امام مجتبی علیه ‏السلام را بیان می ‏كند و در ادامه‏ آن، ماجرای شهادت امام حسین علیه ‏السلام و دیگر ائمه را بیان می‏ دارد.
ابن‏شهر آشوب می گوید: به هنگام بردن جنازه‏ امام مجتبی علیه‏ السلام به سوی بقیع غرقد، افراد شرور و پست به پشتیبانی امویان به جنازه‏ آن بزرگوار تیراندازی كردند ، به طوری كه هنگام دفن هفتاد تیر از بدن آن حضرت جدا نمودند.
عده ‏ای از امویان و آشوبگران به دنبال بهانه بودند و می ‏خواستند فتنه ‏ای به پا كنند كه امام حسین علیه ‏السلام با بردباری جنازه‏ برادرش را به سوی بقیع برگرداند و بنی‏ هاشم را آرام نمود و در جوار جده ‏اش فاطمه بنت اسد در بقیع دفن نمود و به همان وضعی كه امام مجتبی علیه ‏السلام وصیت نموده بود از خون‏ریزی و فتنه جلوگیری كرد.

به مجرد شنیدن خبر رحلت آن بزرگوار، زن و مرد، كوچك و بزرگ همگی در تشییع جناره شركت نمودند، به طوری كه بر اثر كثرت جمعیت در میان بقیع اگر سوزن به روی زمین می‏ افتاد بر زمین نمی ‏رسید

[h=2]اولین خاك ذلت و خواری[/h] شهادت امام مجتبی علیه ‏السلام كاری كرد كه عمرو بن نعجه گفت: رحلت حسن بن علی اولین خاك ذلت و خواری بود كه بر سر عرب پاشید و سیاه ‏بختش گردانید.
امام باقر علیه ‏السلام نسبت به انعكاس شهادت آن بزرگوار فرمود:
مكث الناس یبكون علی الحسن بن علی و عطلت الاسواق ؛ به هنگام شهادت امام مجتبی علیه‏السلام مردم گریه و زاری داشتند، حزن آنان را فراگرفت و عزاداری نمودند و بازارها را تعطیل كردند.
سعد بن بكر گفت: در روز رحلت حسن بن علی علیهماالسلام ابوهریره جلو در مسجد النبی صلی الله علیه و آله ایستاده بود، گریه می‏كرد و با صدای بلند می‏ گفت: و ای مردم! امروز محبوب‏ترین كس به رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفته است، بر او گریه كنید.
ابن ‏ابی‏ نجیح می‏گوید: در مكه‏ معظمه و مدینه‏ منوره یك هفته عزای عمومی بود و همه‏ مردم اعم از زنان، مردان و فرزندان خردسال، در فقدان آن حضرت اشک می ‏ریختند.
عبیده بنت نایل از عایشه بنت سعد نقل می ‏كند: زنان بنی‏هاشم به مدت یك سال برای حسن بن علی عزاداری كردند.
شهادت مظلومانه‏ سبط اكبر رسول خدا صلی الله علیه و آله پرده‏ی نفاق را از چهره‏ی كریه معاویه كنار زد؛ پرده نفاقی كه ذوالفقار امیرمومنان علیه ‏السلام در صحرای صفین قادر بر دریدن آن نگردید.

[h=1]تیرباران تابوت امام حسن(علیه‌السلام)
[/h]
یکی از جنایات هولناک معاویه در طول حکومت خود، به شهادت رساندن ریحانه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) امام حسن مجتبی(علیه‌السلام) بود و ردّپای این جنایت هولناک در تاریخ، بطور آشکار دیده می‌شود، جنایت بدین صورت شکل گرفت که معاویه ضمن توطئه‌ای خائنانه و با بهره‌گیری از عنصر فاسدی چون دختر اشعث بن قیس(همسر آن حضرت) او را مسموم و به شهادت رسانید، چهره ‌شیطانی و پیمان شکن، و دورویی و نفاق معاویه که در طول حیات سیاسی‌اش فراوان خود را نشان می‌داد در ضمن این جنایت نیز روشن‌تر از همیشه در معرض دید همگان قرار گرفت.
تاریخ، این مطلب را با قوّت هر چه بیشتر به اثبات رسانده است با این حال افراد متعصبی چون ابن خلدون که از آبشخور آلوده بنی امیه سیراب می‌شدند جریان را بی‌پایه و ضعیف قلمداد کرده و می‌نویسد:
آنچه درباره مسموم شدن حسن بن علی(علیهماالسلام) بوسیله معاویه نقل شده روایتی است که شیعه آن را ساخته و پرداخته است «و حاشا لمعاویة ذلك» البته این ناشی از گرایشات خاص دینی ابن خلدون است که او برای دفاع از چهره‌ای مرموز و نامطلوبی همچون معاویه مفاد تاریخ اسلام را عوض کرده است.
مظلومیت امام در جریان دفن آن حضرت بیشتر جلب توجه می‌کند هنگامی که اهل بیت می‌خواستند بر طبق وصیت آن حضرت او را کنار قبر پیامبر(صلی الله علیه و آله) دفن کنند، قدّاره بندان بنی امیه همراه با یکی از همسران رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عائشه ـ که بارها در مواقع حساس و سرنوشت ساز رو در روی اهل بیت قرار گرفته و جریان حوادث را به نفع افکار نفاق آمیز و کانون مخالفت‌های پنهانی و موذیانه ضد اسلام از مسیر اصلی خود منحرف کرده بود ـ به مخالفت برخاستند، در این میان مروان بن حکم ـ رانده شده رسول الله(صلی الله علیه و آله) ـ از میان آشوب گران فریاد برآورد: در حالی که عثمان در دورترین نقطه بقیع بخاک سپرده شد گمان می‌کنید که اجازه می‌دهم حسن بن علی(علیهماالسلام) در خانه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دفن شود؟!!

معاویه ضمن توطئه‌ای خائنانه و با بهره‌گیری از عنصر فاسدی چون دختر اشعث بن قیس(همسر آن حضرت) او را مسموم و به شهادت رسانید، چهره ‌شیطانی و پیمان شکن، و دورویی و نفاق معاویه که در طول حیات سیاسی‌اش فراوان خود را نشان می‌داد

پیشتاز آشوب، سوار بر قاطر، ادّعای مالکیت خانه را از طریق ارث نموده و ممانعت خود را تا پای جان از دفن امام در آرامگاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اعلان می‌داشت در صورتی که از خود یکی از روایت کنندگان نحن معاشر الانبیاء لاتورّث بود!!
پس از این کشمکش‌ها ـ که داستان تأسف انگیزی دارد ـ بالاخره شهید مظلوم را در بقیع به خاک سپردند، شهادت امام احتمالاً بین سالهای 49 و 51 اتّفاق افتاده است. در سوگ این ریحانه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر طبق روایاتی که رسیده، مردم مدینه ـ که اکثراً از فرزندان انصار بودند ـ به ماتم نشسته و بازارهای مدینه را بستند عمر بن بشیر همدانی می‌گوید: از اسحاق پرسیدم: متی ذل الناس؟ چه موقع مردم ذلیل شدند؟ پاسخ داد: حین مات الحسن و ادّعی زیاد و قتل حجر بن عدی؛ پس از شهادت امام حسن(علیه‌السلام) و استلحاق زیاد و قتل حجر بن عدی.

[h=1]پیکر آسمان‌نشینی بر شانه‌های فرش‌نشینان[/h]
در روز بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاهم هجرت شیون ماتم ابتدا از خاندان نبوت و بعد از در و دیوار شهر مدینه برخاست. حضرت حسن بن علی علیهماالسلام سبط مطهر رسول اكرم صلی الله علیه و آله در این دنیا چهل و هفت سال و پنج ماه و سیزده روز زندگی كرده بود. وی این چهل و هفت سال و نیم را با صبر و حلم و متانت و مناعت بسر برده بود.


[/HR] جهم بن ابی جهم می ‏گوید: چون امام حسن مجتبی علیه ‏السلام رحلت نمود، قبیله‏ بنی ‏هاشم همگی بسیج گردیدند و به تمام شهرها و روستاهای اطراف مدینه كه در آن‏ها، انصار زندگی می‏ كردند و رفتند و خبر شهادت آن حضرت را با حزن و اندوه اعلان داشتند، به مجرد شنیدن خبر رحلت آن بزرگوار، زن و مرد، كوچك و بزرگ همگی در تشییع جناره شركت نمودند، به طوری كه بر اثر كثرت جمعیت در میان بقیع اگر سوزن به روی زمین می‏ افتاد بر زمین نمی ‏رسید.

[h=2]چهره کریه نفاق و فتنه آشکار می‌شود[/h] در نیمروز بیست و هشتم صفر پیكر مقدس امام مجتبی علیه ‏السلام را به غسلگاه بردند و به هنگام عصر جنازه اش برای تجهیز آماده شده بود. امام مجتبی علیه السلام وصیت كرده بود كه نعش مرا ابتدا به روضه رسول الله نزدیك سازید تا عهدم را با تربت جدم تجدید كنم.
و براساس همین وصیت دیده شده كه پیکر مطهر امام به سمت آرامگاه رسول الله صلی الله علیه و آله می رود.
فرماندار مدینه، مروان بن حكم به همراه آشوبگران جلو آمدند و فریاد برآوردند: شما می‏خواهید حسن بن علی را در كنار پیامبر دفن كنید؟ آیا سزاوار است عثمان در دورترین نقطه مدینه در قبرستان دفن شود و حسن بن علی در جوار
رسول الله؟ هرگز نمی ‏شود، من شمشیر به دست می ‏گیرم و حمله می‏ كنم و ممانعت خواهم نمود.
امام حسین علیه ‏السلام رو به مروان كرد و فرمود: اگر برادرم وصیت كرده بود كه در كنار جدش پیامبر صلی الله علیه و آله دفن شود، می ‏فهمیدی تو كوچك‏تر از آنی كه بتوانی ما را برگردانی و جلو دفن جنازه‏ او را در میان حرم پیامبر صلی الله علیه و آله بگیری.
رفته رفته دستها به سمت قبضه های شمشیر نزدیك می شد و خونها در شقیقه ها به موج می افتاد.
ناگهان عایشه را دیدند كه بر قاطر زین كرده‏ مروان بن حكم سوار است و با سرعت پیش می تازد.
عایشه از راه رسید و بی درنگ فریاد كشید:
نحوا ابنكم عن بیتی فانه لا یدفن فیه شیی و لا یهتك علی رسول الله حجابه.
پسرتان را كنار ببرید در خانه‏ی من جنازه‏ی دفن نخواهد شد. من نمی گذارم به حرمت رسول الله تعدی شود.

عده ‏ای از امویان و آشوبگران به دنبال بهانه بودند و می ‏خواستند فتنه ‏ای به پا كنند كه امام حسین علیه ‏السلام با بردباری جنازه‏ برادرش را به سوی بقیع برگرداند و بنی‏ هاشم را آرام نمود و در جوار جده ‏اش فاطمه بنت اسد در بقیع دفن نمود و به همان وضعی كه امام مجتبی علیه ‏السلام وصیت نموده بود از خون‏ریزی و فتنه جلوگیری كرد

ابن‏عباس خطاب به عایشه (در حالی كه چهل سواره در اطرافش بودند) گفت:
«واسواتاه جملت و بغلت و لو عشت لفیلت ، تریدین ان تطفیی نور الله و تقاتلی اولیاء الله ارجعی فقد كفیت الذی تخافین و بلغت ما تحبین و الله منتصر لاهل البیت و لو بعد حین؛
چه بیچارگی و بدبختی! آن روز سوار بر شتر گشتی (اشاره به جنگ جمل) و امروز بر استر سواری، و اگر زنده بمانی برای مبارزه با نور خدا بر فیل نیز سوار خواهی گشت. تو می‏خواهی نور خدا را خاموش كنی و با اولیای خدا بجنگی. برگرد، آنچه دیگران می‏خواستند انجام دادی و ماموریت خویش را به پایان رساندی، خداوند اهل بیت علیهم ‏السلام را یاری خواهد كرد، گر چه زمانی بگذرد...»
در قسمت‏هایی از زیارات جامعه، خطاب به امامان معصوم علیهم ‏السلام ماجرای شهادت آن بزرگوار را از زبان امام باقر علیه ‏السلام چنین نقل می‏كند:
«یا موالی... انتم بین صریع فی المحراب قد فلق السیف هامته و شهید فوق الجنازه قد شكت بالسهام اكفانه اكفانه بالسهام... ؛

ای سروران من...! شما كسانی هستید كه بعضی جسدتان در میان محراب عبادت در حالی كه فرقتان شكافته بود، به شهادت رسیدید و بعضی از شما شهیدی هستید كه دشمنان اسلام بر جنازه‏ شما تیراندازی كردند، به طوری كه كفنتان سوراخ سوراخ گردید... »
در روایت فوق، ابتدا اشاره به نحوه‏ شهادت امام علی بن ابی ‏طالب علیه ‏السلام شده است و سپس ماجرای تیرباران شدن جنازه‏ امام مجتبی علیه ‏السلام را بیان می ‏كند و در ادامه‏ آن، ماجرای شهادت امام حسین علیه ‏السلام و دیگر ائمه را بیان می‏ دارد.
ابن‏شهر آشوب می گوید: به هنگام بردن جنازه‏ امام مجتبی علیه‏ السلام به سوی بقیع غرقد، افراد شرور و پست به پشتیبانی امویان به جنازه‏ آن بزرگوار تیراندازی كردند ، به طوری كه هنگام دفن هفتاد تیر از بدن آن حضرت جدا نمودند.
عده ‏ای از امویان و آشوبگران به دنبال بهانه بودند و می ‏خواستند فتنه ‏ای به پا كنند كه امام حسین علیه ‏السلام با بردباری جنازه‏ برادرش را به سوی بقیع برگرداند و بنی‏ هاشم را آرام نمود و در جوار جده ‏اش فاطمه بنت اسد در بقیع دفن نمود و به همان وضعی كه امام مجتبی علیه ‏السلام وصیت نموده بود از خون‏ریزی و فتنه جلوگیری كرد.

به مجرد شنیدن خبر رحلت آن بزرگوار، زن و مرد، كوچك و بزرگ همگی در تشییع جناره شركت نمودند، به طوری كه بر اثر كثرت جمعیت در میان بقیع اگر سوزن به روی زمین می‏ افتاد بر زمین نمی ‏رسید

[h=2]اولین خاك ذلت و خواری[/h] شهادت امام مجتبی علیه ‏السلام كاری كرد كه عمرو بن نعجه گفت: رحلت حسن بن علی اولین خاك ذلت و خواری بود كه بر سر عرب پاشید و سیاه ‏بختش گردانید.
امام باقر علیه ‏السلام نسبت به انعكاس شهادت آن بزرگوار فرمود:
مكث الناس یبكون علی الحسن بن علی و عطلت الاسواق ؛ به هنگام شهادت امام مجتبی علیه‏السلام مردم گریه و زاری داشتند، حزن آنان را فراگرفت و عزاداری نمودند و بازارها را تعطیل كردند.
سعد بن بكر گفت: در روز رحلت حسن بن علی علیهماالسلام ابوهریره جلو در مسجد النبی صلی الله علیه و آله ایستاده بود، گریه می‏كرد و با صدای بلند می‏ گفت: و ای مردم! امروز محبوب‏ترین كس به رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفته است، بر او گریه كنید.
ابن ‏ابی‏ نجیح می‏گوید: در مكه‏ معظمه و مدینه‏ منوره یك هفته عزای عمومی بود و همه‏ مردم اعم از زنان، مردان و فرزندان خردسال، در فقدان آن حضرت اشک می ‏ریختند.
عبیده بنت نایل از عایشه بنت سعد نقل می ‏كند: زنان بنی‏ هاشم به مدت یك سال برای حسن بن علی عزاداری كردند.

شهادت مظلومانه‏ سبط اكبر رسول خدا صلی الله علیه و آله پرده‏ی نفاق را از چهره‏ ی كریه معاویه كنار زد؛ پرده نفاقی كه ذوالفقار امیرمومنان علیه ‏السلام در صحرای صفین قادر بر دریدن آن نگردید.

[h=1]چگونه دعاکردن را از امام‌مجتبی علیه‌السلام بیاموزیم[/h]
روشن‏ترین فلسفه و تفسیر دعاهای ماثوره از پیشوایان اسلام، تعلیم عقاید حقه و معارف دینی و آداب و اخلاق اسلامی، با زیباترین الفاظ و مضامین عالیه، به زبان دعا می‏باشد، كه در دعاهای وارده از اولیاء دین مشاهده می‏شود.


[/HR]
[h=2]بر آستان کریم[/h] روى انه كان علیه السلام: اذا بلغ باب المسجد رفع رأسه و یقول: « الهى ضیفك ببابك، یا محسن قد اتاك المسى ء فتجاوز عن قبیح ما عندى بجمیل ما عندك یا كریم ».
روش امام حسن مجتبی علیه السلام این بود، هرگاه به در مسجد می ‏رسید سر مبارك خود را به سوی آسمان بلند می‏كرد این چنین دعا می‏كرد:
«ای خدای معبود من، مهمان تو در خانه‏ات ایستاده است، ای خدای نیكو و نیكوكار، براستی، آمده است بنده گناه‏كار تو، در نزد تو، بگذر و عفو كن، از آنچه زشتی كه در نزد من است به حرمت جمال و زیبایی كه در نزد تو هست، ای خدای كریم.»
دعای امام حسن مجتبی علیه السلام و فقرات ادعیه شریفه یاد شده آموزنده و روشنگر چند حقیقت است كه در ذیل بآنها اشاره می‏شود.

[h=2]رعایت ادب در پیشگاه پروردگار[/h] رعایت ادب، هنگام مناجات و راز نیاز با خدای تعالی و ذات اقدس او را به بزرگی و صفات جمال و كمال، نام بردن و به ناچیزی و ضعف و نیاز همه جانبه و تقصیر و گناه خود اعتراف داشتن در آثار اسلامی و دعاهای ماثوره از اولیاء اسلام، فقراتی پرمحتوا دیده میشود، كه بیانگر كمال ادب، در پیشگاه خدای تعالی، هنگام مناجات با او است و روشنگر این حقیقت است كه ذات باری تعالی دارای همه صفات جمال و كمال در بی‏نهایت است و انسان هم موجود ضعیف و ناتوان و نیازمند در بی‏نهایت می‏باشد به عبارت دیگر، مراحلی از خداشناسی، و خودشناسی به انسان آموخته می‏شود.
پس حقایقی را که دعای مذكور به ما می آموزد اعتراف انسان، به فقر ذاتی و نیازمند بودن به همه‏ ابعاد وجودی خویش و اینكه هر چه دارد، از رحمت ذات حق ریشه می‏گیرد و هم چنین ایمان و اقرار به صفات كمالی و بی‏نهایت حضرت حق، می‏باشد و این، همان رعایت ادب به پیشگاه ذات باری تعالی، در هنگام دعا و راز و نیاز می‏باشد.

بر طبق آیات قران كریم و سخنان اولیاء دین، موثرترین عامل جلب احسان و عفو خدای تعالی، احسان و نیكی كردن به مردم و گذشت از لغزشهای آنان است. چراکه احسان و نیكی كردن به مردم، بویژه به كسی كه به انسان بدی كرده، نشانه كرامت و بزرگواری و جلب محبت و ظهور فضیلت و مهم‏تر، مشمول احسان پروردگار در برابر بدی‏ها و گناهان می‏باشد

[h=2]امید به احسان و عفو بی‌پایان[/h] حقیقت دیگری را كه امام حسن مجتبی علیه السلام در دعای شریف خود، تعلیم می‏دهد، امید به احسان و عفو خداوند است. مفهوم دعای آن بزرگوار، این بود:
ای خدای محسن و احسان‏كننده، بنده بد و بدكار تو به درگاه تو آمده است، امید است از زشتی و بدی او بگذری.
آری در تعالیم اسلام خدای تعالی به دو صفت بسیار امیدوار كننده توصیف شده است كه بندگان خود را مورد لطف قرار می‏دهد و آن دو صفت احسان و عفو است در دعای ماثوره در محراب حضرت علی علیه السلام در مسجد كوفه می‏خوانیم : « یا ذالجود و الاحسان »؛ ای خداوندی كه دارای بخششی و نیكی كننده هستی.
و در فقرات دعای جوشن کبیر می‏خوانیم: « یا عظیم العفو و یا حسن التجاوز »؛ ای خدایی كه بزرگی، از نظر عفو، نیكویی و از نظر گذشت.
در آیه 25 از سوره شوری می‏فرماید: «و هو الذی یقبل التوبه من عباده و یعفوا عن السیئات و یعلم ما تفعلون». اوست خدایی كه توبه بندگانش را می‏پذیرد و گناهانشان را درگذرد.
و در آیه 30 همان سوره می‏فرماید: «و ما اصابكم من مصیبه فبما كسبت ایدیكم و یعفو عن كثیر». یعنی آنچه از رنج و مصایب به شما (انسانها) می‏رسد، همه از دست اعمال خود شما است در صورتیكه خدا بسیاری از اعمال بد شما را عفو می‏كند.

همچنین در آیه 34 همان سوره می‏فرماید: « او یوبقهن بما كسبوا و یعف عن كثیر». یا اگر خدا بخواهد، كشتیهاتان را بجرم بدكاری، به دریا غرق می‏كند در حالیكه بسیار از جرم شما را می‏بخشد.
و در آیه 99 از سوره نساء می‏فرماید: «فاولئك عسی الله ان یعفو عنهم و كان الله عفوا غفورا». آنان امیدوار به عفو و بخشش خدا باشند كه خدا از گناهان درگذرد و او آمرزنده گناهان است.
و آیات دیگری از قرآن، و رهنمودهای اولیاء اسلام به ویژه به زبان دعا كه انسانهای گنهكار را امیدوار به عفو و گذشت خدای تعالی، نسبت به گناهان می‏نمایند و تعلیم می‏دهند كه همیشه دست به دعا بردارند و از خدای تعالی طلب عفو نمایند.
امام حسن مجتبی علیه السلام در یكی دیگر از دعاهای خود، بعد از درود و رحمت بر پیامبر و خاندان پاكش علیهم السلام، می‏خواند:
« ان تقیلنی عثرتی و تستر علی ذنوبی و تغفر هالی، و تقضی لی حوایجی و لا تعذبنی بقبیح كان منی فان عفوك و جودك یسعنی انك علی كل شی قدیر » (دعای بعد از نماز امام حسن علیه السلام، كلیات مفاتیح)
خداوندا از تو می‏خواهم از لغزشم در گذری، و گناهانم را بپوشانی و آنها را بیامرزی و حاجتهای مرا برآوری و بكار زشتی كه از من سر زده عذابم نكنی، زیرا براستی كه گذشت و بخشش تو، چنان هست كه مرا فراگیرد و بر همه چیز هم توانایی.
پیشوای دوم در فقرات این دعای شریف، به انسانها می‏آموزد كه برای خدای تعالی، آن قدر، گذشت و بخشش فراگیر است كه باید برای عفو و پوشاندن گناهان، و آمرزش آنها و برآوردن حاجات و كیفر نشدن از زشتی‏ها، به او امیدوار بود.

رعایت ادب، هنگام مناجات و راز نیاز با خدای تعالی و ذات اقدس او را به بزرگی و صفات جمال و كمال، نام بردن و به ناچیزی و ضعف و نیاز همه جانبه و تقصیر و گناه خود اعتراف داشتن در آثار اسلامی و دعاهای ماثوره از اولیاء اسلام، فقراتی پرمحتوا دیده میشود، كه بیانگر كمال ادب، در پیشگاه خدای تعالی، هنگام مناجات با او است

[h=2]احسان به مردم و گذشت از لغزشهایشان[/h] حقیقت دیگری كه از دعای امام مجتبی علیه السلام و دعاهای سابق الذكر، روشن گردید، آن است كه خدای تعالی كه خود، دارای صفت احسان و عفو بی‏نهایت است، انسانها را هم به احسان و نیكی كردن به یكدیگر، گذشت و عفو از لغزشهای یكدیگر، امر كرده است. و بر طبق آیات قران كریم و سخنان اولیاء دین، موثرترین عامل جلب احسان و عفو خدای تعالی، احسان و نیكی كردن به مردم و گذشت از لغزشهای آنان است. چراکه احسان و نیكی كردن به مردم، بویژه به كسی كه به انسان بدی كرده، نشانه كرامت و بزرگواری و جلب محبت و ظهور فضیلت و مهم‏تر، مشمول احسان پروردگار در برابر بدی‏ها و گناهان می‏باشد.
در آخر آیه 40 از سوره شوری میفرماید: « فمن عفا و اصلح فاجره علی الله »، یعنی كسی كه عفو كند و بین خود و خصم را اصلاح كند، اجر او با خداست.
در آیه دیگر می‏فرماید: «ان تبدوا خیرا او تخفوه او تعفوا عن سوء فان الله كان عفوا قدیرا». (نسا: 149) ؛ اگر نیكی درباره خلق خدا به آشكارا یا پنهانی كنید، یا از بدی در گذرید (بسیار محبوب خداست) كه خدا به راستی، همیشه از بدیها درگذرد.
این بود شرح مختصری بر دعای شریف امام حسن مجتبی علیه ‏السلام و تبیین مفاهیم والای آن در مقام ادب به پیشگاه خدای تعالی در هنگام مناجات با ذات اقدس او و طلب عفو و بخشش از درگاه او.


[/HR] منابع:
صحیفة الحسن علیه ‏السلام، دعا و كلمات امام حسن علیه ‏السلام، جواد قیومى اصفهانى.
تعالیم امام حسن مجتبی علیه‌السلام‌ به زبان دعا و حدیث، حسن کافی.

[h=1]صلوات بر امام حسن(علیه السلام)
[/h]

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ عَبْدَیْكَ وَ وَلِیَّیْكَ وَ ابْنَیْ رَسُولِكَ وَ سِبْطَیِ الرَّحْمَةِ وَ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ،
پروردگارا درود و رحمت فرست بر حسن و حسین دو بنده خاص و دوست خاص تو كه دو فرزند رسول اكرم و دو سید جوانان اهل بهشتند
أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلاَدِ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ، ‏
كه آن درود افضل از هر رحمتى باشد كه بر فرزند پیغمبران و رسولانت فرستی
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ سَیِّدِ النَّبِیِّینَ وَ وَصِیِّ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ، ‏
پروردگارا درود فرست بر حضرت حسن، فرزند سید رسولان و جانشین امیر اهل ایمان
السَّلاَمُ عَلَیْكَ یَابْنَ رَسُولِ اللَهِ، السَّلاَمُ عَلَیْكَ یَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ، ‏
سلام بر تو اى پسر رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند سید جانشینان رسول
أَشْهَدُ أَنَّكَ یَابْنَ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ أَمِینُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِینِهِ عِشْتَ مَظْلُوماً وَ مَضَیْتَ شَهِیداً،
گواهى مى‏دهم كه تو اى پسر امیرالمؤمنین امین خدا و پسر امین هستى. در جهان عمرى به مظلومیت زیستى و شهید از عالم رفتى
وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الزَّكِیُّ الْهَادِی الْمَهْدِیُ، ‏
و نیز گواهى مى‏دهم كه محققا تو امام و پیشواى خلقى كه ستوده صفات و هادى امت و هدایت یافته به حق و حقیقتى
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ بَلِّغْ رُوحَهُ وَ جَسَدَهُ عَنِّی فِی هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلاَمِ‏؛
پروردگارا درود فرست‏ بر او بهترین سلام و تحیت را از من به روح و جسم پاك او برسان
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ قَتِیلِ الْكَفَرَةِ وَ طَرِیحِ الْفَجَرَةِ؛
پروردگارا درود فرست بر حسین بن على مظلوم و شهید و كشته شمشیر كافران منافق و مطرود فاجران معاند...
برگرفته از مفاتیح الجنان

[h=1]روز زیارت امام حسن(علیه السلام)[/h]
زیارت امام حسن مجتبی(علیه السلام) با صدای سعید حمیدیان فرد (دانلود كنید)

روز دوشنبه روز امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) است. در زیارت امام حسن(علیه السلام) مى‏گوییم:
السَّلاَمُ عَلَیْكَ یَابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، السَّلاَمُ عَلَیْكَ یَابْنَ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ‏
سلام بر تو باد اى فرزند رسول پروردگار عالم، سلام بر تو اى فرزند امیرالمؤمنین(علیه السلام)
السَّلاَمُ عَلَیْكَ یَابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ
سلام بر تو اى فرزند فاطمه زهراء (علیهاالسلام)
السَّلاَمُ عَلَیْكَ یَا حَبِیبَ اللّهِ، السَّلاَمُ عَلَیْكَ یَا صِفْوَةَ اللّهِ‏
سلام بر تو اى دوست خدا، سلام بر تو اى بنده خاص خدا
السَّلاَمُ عَلَیْكَ یَا أَمِینَ اللّهِ السَّلاَمُ عَلَیْكَ یَا حُجَّةَ اللَّهِ‏
سلام بر تو اى امین سرّ خدا، سلام بر تو اى حجت خدا بر خلق
السَّلاَمُ عَلَیْكَ یَا نُورَ اللَّهِ، السَّلاَمُ عَلَیْكَ یَا صِرَاطَ اللَّهِ، السَّلاَمُ عَلَیْكَ یَا بَیَانَ حُكْمِ اللَّهِ‏
سلام بر تو اى نور خدا، سلام بر تو اى راه راست خدا، سلام بر تو اى مبین حكم خدا
السَّلاَمُ عَلَیْكَ یَا نَاصِرَ دِینِ اللَّهِ‏
سلام بر تو اى یارى كننده دین خدا
السَّلاَمُ عَلَیْكَ أَیُّهَا السَّیِّدُ الزَّكِیُّ، السَّلاَمُ عَلَیْكَ أَیُّهَا الْبَرُّ الْوَفِیُ‏
سلام بر تو اى سید منزه نیكوكار، سلام بر تو اى بزرگوار وفادار
السَّلاَمُ عَلَیْكَ أَیُّهَا الْقَائِمُ الْأَمِینُ، السَّلاَمُ عَلَیْكَ أَیُّهَا الْعَالِمُ بِالتَّأْوِیلِ‏
سلام بر تو اى استوار و امین در دین خدا، سلام بر تو اى داناى به تأویل قرآن
السَّلاَمُ عَلَیْكَ أَیُّهَا الْهَادِی الْمَهْدِیُ‏
سلام بر تو اى هدایت كننده هدایت یافته
السَّلاَمُ عَلَیْكَ أَیُّهَا الطَّاهِرُ الزَّكِیُ‏
سلام بر تو اى پاك و منزه از هر عیب
السَّلاَمُ عَلَیْكَ أَیُّهَا التَّقِیُّ النَّقِیُّ، السَّلاَمُ عَلَیْكَ أَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقِیقُ‏
سلام بر تو اى پرهیزكار پاكیزه‌رفتار، سلام بر تو اى مقام حق و حقیقت
السَّلاَمُ عَلَیْكَ أَیُّهَا الشَّهِیدُ الصِّدِّیقُ، السَّلاَمُ عَلَیْكَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ .‏
سلام بر تو اى شهید با رتبه كامل ایمان، سلام بر تو اى ابامحمد حسن بن على و رحمت و بركات خدا بر تو باد.
برگرفته از مفاتیح الجنان

امام حسن (ع ) فرزند امیرمؤ منان على بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا (ص ) است .



ولادت امام حسن (ع ) در شب نیمه ماه رمضان سال سوّم هجرت در مدینه تولد یافت . وى نخستین پسرى بود كه خداوند متعال به خانواده على و فاطمه عنایت كرد. رسول اكرم (ص ) بلافاصله پس از ولادتش ، او را گرفت و در گوش راستش ‍ اذان و در گوش چپش اقامه گفت . سپس براى او گوسفندى قربانى كرد، سرش را تراشید و هموزن موى سرش - كه یك درم و چیزى افزون بود - نقره به مستمندان داد. پیامبر (ص ) دستور داد تا سرش را عطرآگین كنند و از آن هنگام آیین عقیقه و صدقه دادن به هموزن موى سر نوزاد سنت شد. این نوزاد را حسن نام داد و این نام در جاهلیت سابقه نداشت . كنیه او را ابومحمّد نهاد و این تنها كنیه اوست .

القاب امام

لقب هاى او: سبط، سید، زكى ، مجتبى است كه از همه معروفتر (مجتبى ) مى باشد. پیامبر اكرم (ص ) به حسن و برادرش حسین علاقه خاصى داشت و بارها مى فرمود كه حسن و حسین فرزندان منند و به پاس همین سخن على به سایر فرزندان خود مى فرمود: شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند.
امام حسن هفت سال و خرده اى زمان جد بزرگوارش را درك نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پیامبر (ص ) كه با شهادت حضرت فاطمه دو ماه یا سه ماه بیشتر فاصله نداشت ، تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار گرفت . امام حسن (ع ) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت ، به امامت رسید و مقام خلافت ظاهرى را نیز اشغال كرد، و نزدیك به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت . در این مدت ، معاویه كه دشمن سرسخت على (ع ) و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت (در آغاز به بهانه خونخواهى عثمان و در آخر آشكارا به طلب خلافت ) جنگیده بود؛ به عراق كه مقر خلافت امام حسن (ع ) بود لشكر كشید و جنگ آغاز كرد. ما در این باره كمى بعدتر سخن خواهیم گفت .
امام حسن (ع ) از جهت منظر و اخلاق و پیكر و بزرگوارى به رسول اكرم (ص ) بسیار مانند بود. وصف كنندگان آن حضرت او را چنین توصیف كرده اند:
(داراى رخسارى سفید آمیخته به اندكى سرخى ، چشمانى سیاه ، گونه اى هموار، محاسنى انبوه ، گیسوانى مجعد و پر، گردنى سیمگون ، اندامى متناسب ، شانه ایى عریض ، استخوانى درشت ، میانى باریك ، قدى میانه ، نه چندان بلند و نه چندان كوتاه . سیمایى نمكین و چهره اى در شمار زیباترین و جذاب ترین چهره ها). ابن سعد گفته است كه (حسن و حسین به رنگ سیاه ، خضاب مى كردند).

كمالات انسانى

امام حسن (ع ) در كمالات انسانى یادگار پدر و نمونه كامل جدّ بزرگوار خود بود. تا پیغمبر (ص ) زنده بود، او و برادرش حسین در كنار آن حضرت جاى داشتند، گاهى آنان را بر دوش خود سوار مى كرد و مى بوسید و مى بویید. از پیغمبر اكرم (ص ) روایت كرده اند كه درباره امام حسن و امام حسین (ع ) مى فرمود: این دو فرزند من ، امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند (كنایه از این كه در هر حال امام و پیشوایند). امام حسن (ع ) بیست و پنج بار حج كرد، پیاده ، در حالى كه اسبهاى نجیب را با او یدك مى كشیدند. هرگاه از مرگ یاد مى كرد مى گریست و هرگاه از قبر یاد مى كرد مى گریست ، هرگاه به یاد ایستادن به پاى حساب مى افتاد آن چنان نعره مى زد كه بیهوش مى شد و چون به یاد بهشت و دوزخ مى افتاد؛ همچون مار گزیده به خود مى پیچید. از خدا طلب بهشت مى كرد و به او از آتش جهنم پناه مى برد. چون وضو مى ساخت و به نماز مى ایستاد بدنش به لرزه مى افتاد و رنگش زرد مى شد. سه نوبت دارائیش را با خدا تقسیم كرد و دو نوبت از تمام مال خود براى خدا گذشت . گفته اند: (امام حسن (ع ) در زمان خودش عابدترین و بى اعتناترین مردم به زیور دنیا بود). سرشت و طینت امام در سرشت و طینت امام حسن (ع ) برترین نشانه هاى انسانیت وجود داشت . هر كه او را مى دید به دیده اش بزرگ مى آمد و هر كه با او آمیزش ‍ داشت ، بدو محبت مى ورزید و هر دوست یا دشمنى كه سخن یا خطبه او را مى شنید، به آسانى درنگ مى كرد تا او سخن خود را تمام كند و خطبه اش را به پایان برد. محمّد بن اسحاق گفت : (پس از رسول خدا (ص ) هیچكس ‍ از حیث آبرو و بلندى قدر به حسن بن على نرسید. بر در خانه اش فرش ‍ مى گستردند و چون از خانه بیرون مى آمد و آنجا مى نشست راه بسته مى شد و به احترام او كسى از برابرش عبور نمى كرد و او چون مى فهمید؛ بر مى خاست و به خانه مى رفت و آن گاه مردم رفت و آمد مى كردند). در راه مكه از مركبش فرود آمد و پیاده به راه رفتن ادامه داد. در كاروان همه از او پیروى كردند حتى سعد بن ابى وقاص پیاده شد و در كنار آن حضرت راه افتاد. ابن عباس كه از امام حسن (ع ) مسن تر بود، ركاب اسبشان را مى گرفت و بدین كار افتخار مى كرد و مى گفت : اینها پسران رسول خدایند. با این شاءن و منزلت ، تواضعش چنان بود كه : روزى بر عده اى مستمند مى گذشت ، آنها پاره هاى نان را بر زمین نهاده و خود روى زمین نشسته بودند و مى خوردند، چون حسن بن على را دیدند گفتند: (اى پسر رسول خدا بیا با ما هم غذا شو). امام حسن (ع ) فورا از مركب فرود آمد و گفت : (خدا متكبران را دوست نمى دارد) و با آنان به غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها را به میهمانى خود دعوت كرد، هم غذا به آنان داد و هم پوشاك . در جود و بخشش امام حسن (ع ) داستانها گفته اند. از جمله مدائنى روایت كرده كه : حسن و حسین و عبداللّه بن جعفر به راه حج مى رفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خیمه اى رسیدند كه پیرزنى در آن زندگى مى كرد. از او آب طلبیدند. گفت این گوسفند را بدوشید و شیر آن را با آب بیامیزید و بیاشامید. چنین كردند. سپس از او غذا خواستند. گفت همین گوسفند را داریم بكشید و بخورید. یكى از آنان گوسفند را ذبح كرد و از گوشت آن مقدارى بریان كرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پیرزن گفتند: ما از قریشیم به حج مى رویم . چون باز گشتیم نزد ما بیا با تو به نیكى رفتار خواهیم كرد. و رفتند. شوهر زن كه آمد و از جریان خبر یافت ، گفت : واى بر تو گوسفند مرا براى مردمى ناشناس مى كشى آنگاه مى گویى از قریش بودند؟ روزگارى گذشت و كار بر پیرزن سخت شد، از آن محل كوچ كرد و به مدینه عبورش افتاد. حسن بن على (ع ) او را دید و شناخت . پیش رفت و گفت : مرا مى شناسى ؟ گفت نه . گفت : من همانم كه در فلان روز مهمان تو شدم . و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دینار زر به او دادند. آن گاه او را نزد برادرش حسین بن على فرستاد. آن حضرت نیز همان اندازه به او بخشش فرمود. او را نزد عبداللّه بن جعفر فرستاد او نیز عطایى همانند آنان به او داد. حلم و گذشت امام حسن (ع ) چنان بود كه به گفته مروان ، با كوهها برابرى مى كرد.

بیعت مردم با حسن بن على (ع )
هنگامى كه حادثه دهشتناك ضربت خوردن على (ع ) در مسجد كوفه پیش ‍ آمد و مولى (ع ) بیمار شد به حسن دستور داد كه در نماز بر مردم امامت كند، و در آخرین لحظات زندگى ، او را به این سخنان وصى خود قرار داد: (پسرم ! پس از من ، تو صاحب مقام و صاحب خون منى ). و حسین و محمّد و دیگر فرزندانش و رؤ ساى شیعه و بزرگان خاندانش را بر این وصیت گواه ساخت و كتاب و سلاح خود را به او تحویل داد و سپس ‍ فرمود: (پسرم ! رسول خدا دستور داده است كه تو را وصى خود سازم و كتاب و سلاحم را به تو تحویل دهم . همچنانكه آن حضرت مرا وصى خود ساخته و كتاب و سلاحش را به من داده است و مرا ماءمور كرده كه به تو دستور دهم در آخرین لحظات زندگیت ، آنها را به برادرت حسین بدهى ). امام حسن (ع ) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ایستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش ، على علیه السلام با مردم سخن بگوید. آنگاه پس از حمد و ثناى بر خداوند متعال و رسول مكرم (ص ) چنین گفت : (همانا در این شب آن چنان كسى وفات یافت كه گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آیندگان بدو نخواهند رسید). و آن گاه درباره شجاعت و جهاد و كوشش هایى كه على (ع ) در راه اسلام انجام داد و پیروزیهیى كه در جنگها نصیب وى شد، سخن گفت و اشاره كرد كه از مال دنیا در دم مرگ فقط هفتصد درهم داشت از سهمیه اش از بیت المال ، كه مى خواست با آن خدمتكارى براى اهل و عیال خود تهیه كند. در این موقع در مسجد جامع كه مالامال از جمعیت بود، عبداللّه بن عباس ‍ بپا خاست و مردم را به بیعت با حسن بن على تشویق كرد. مردم با شوق و رغبت با امام حسن بیعت كردند. و این روز، همان روز شهادت پدرش ، یعنى روز بیست و یكم رمضان سال چهلم از هجرت بود. مردم كوفه و بصره و مدائن و عراق و حجاز و یمن همه با میل با حسن بن على بیعت كردند جز معاویه كه خواست از راهى دیگر برود و با او همان رفتار پیش گیرد كه با پدرش پیش گرفته بود. پس از بیعت مردم ، به ایراد خطبه اى پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بیت پیغمبر (ص ) كه یكى از دو یادگار گران وزن و در ردیف قرآن كریم هستند تشویق فرمود، و آنها را از فریب شیطان و شیطان صفتان بر حذر داشت . بارى ، روش زندگى امام حسن (ع ) در دوران اقامتش در كوفه او را قبله نظر و محبوب دلها و مایه امید كسان ساخته بود. حسن بن على (ع ) شرایط رهبرى را در خود جمع داشت زیرا اولا فرزند رسول خدا (ص ) بود و دوستى او یكى از شرایط ایمان بود، دیگر آنكه لازمه بیعت با او این بود كه از او فرمانبردارى كنند. امام (ع ) كارها را نظم داد و والیانى براى شهرها تعیین فرمود و انتظام امور را بدست گرفت . امّا زمانى نگذشت كه مردم چون امام حسن (ع ) را مانند پدرش در اجراى عدالت و احكام و حدود اسلامى قاطع دیدند، عده زیادى از افراد با نفوذ به توطئه هاى پنهانى دست زدند و حتى در نهان به معاویه نامه نوشتند و او را به حركت به سوى كوفه تحریك نمودند، و ضمانت كردند كه هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن على (ع ) نزدیك شود، حسن را دست بسته تسلیم او كنند یا ناگهان او را بكشند. خوارج نیز بخاطر وحدت نظرى كه در دشمنى با حكومت هاشمى داشتند در این توطئه ها با آنها همكارى كردند. در برابر این عده منافق ، شیعیان على (ع ) و جمعى از مهاجر و انصار بودند كه به كوفه آمده و در آنجا سكونت اختیار كرده بودند. این بزرگمردان مراتب اخلاص و صمیمیت خود را در همه مراحل - چه در آغاز بعد از بیعت و چه در زمانى كه امام (ع ) دستور جهاد داد - ثابت كردند. امام حسن (ع ) وقتى طغیان و عصیان معاویه را در برابر خود دید با نامه هایى او را به اطاعت و عدم توطئه و خونریزى فرا خواند ولى معاویه در جوانب امام (ع ) تنها به این امر استدلال مى كرد كه (من در حكومت از تو با سابقه تر و در این امر آزموده تر و به سال از تو بزرگترم همین و دیگر هیچ !). گاه معاویه در نامه هاى خود با اقرار به شایستگى امام حسن (ع ) مى نوشت : (پس از من خلافت از آن توست زیرا تو از هر كس بدان سزاوارترى ) و در آخرین جوابى كه به فرستادگان امام حسن (ع ) داد این بود كه (برگردید، میان ما و شما بجز شمشیر نیست ). و بدین ترتیب دشمنى و سركشى از طرف معاویه شروع شد و او بود كه با امام زمانش گردنكشى آغاز كرد. معاویه با توطئه هاى زهرآگین و انتخاب موقع مناسب و ایجاد روح اخلالگرى و نفاق ، توفیق یافت . او با خریدارى وجدانهاى پست و پراكندن انواع دروغ و انتشار روحیه یاءس در مردم سست ایمان ، زمینه را به نفع خود فراهم مى كرد و از سوى دیگر، همه سپاهیانش را به بسیج عمومى فرا خواند. امام حسن (ع ) نیز تصمیم خود را براى پاسخ به ستیزه جویى معاویه دنبال كرد و رسما اعلان جهاد داد. اگر در لشكر معاویه به كسانى بودند كه به طمع زر آمده بودند و مزدور دستگاه حكومت شام مى بودند، امّا در لشكر امام حسن (ع ) چهره هاى تابناك شیعیانى دیده مى شد مانند حجر بن عدى ، ابو ایوب انصارى ، و عدى بن حاتم ... كه به تعبیر امام (ع ) (یك تن از آنان افزون از یك لشكر بود). امّا در برابر این بزرگان ، افراد سست عنصرى نیز بودند كه جنگ را با گریز جواب مى دادند، و در نفاق افكنى توانایى داشتند، و فریفته زر و زیور دنیا مى شدند. امام حسن (ع ) از آغاز این ناهماهنگى بیمناك بود. مجموع نیروهاى نظامى عراق را 350 هزار نوشته اند. امام حسن (ع ) در مسجد جامع كوفه سخن گفت و سپاهیان را به عزیمت بسوى (نخیله ) تحریض فرمود. عدى بن حاتم نخستین كسى بود كه پاى در ركاب نهاد و فرمان امام را اطاعت كرد. بسیارى كسان دیگر نیز از او پیروى كردند. امام حسن (ع ) عبیداللّه بن عباس را كه از خویشان امام و از نخستین افرادى بود كه مردم را به بیعت با امام تشویق كرد، با دوازده هزار نفر به (مسكن ) كه شمالى ترین نقطه در عراق هاشمى بود اعزام فرمود. امّا وسوسه هاى معاویه او را تحت تاءثیر قرار داد و مطمئن ترین فرمانده امام را، معاویه در مقابل یك میلیون درم كه نصفش را نقد پرداخت به اردوگاه خود كشاند. در نتیجه ، هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهى نیز به دنبال او به اردوگاه معاویه شتافتند و دین خود را به دنیا فروختند. پس از عبیداللّه بن عباس ، نوبت فرماندهى به قیس بن سعد رسید. لشكریان معاویه و منافقان با شایعه مقتول او، روحیه سپاهیان امام حسن (ع ) را ضعیف نمودند. عده اى از كارگزاران معاویه كه به (مدائن ) آمدند و با امام حسن (ع ) ملاقات كردند، نیز زمزمه پذیرش صلح را بوسیله امام (ع ) در بین مردم شایع كردند. از طرفى یكى از خوارج تروریست نیزه اى بر ران حضرت امام حسن زد، بحدى كه استخوان ران آن حضرت آسیب دید و جراحتى سخت در ران آن حضرت پدید آمد. بهر حال وضعى براى امام (ع ) پیش ‍ آمد كه جز (صلح ) با معاویه ، راه حل دیگرى نماند. بارى ، معاویه وقتى وضع را مساعد یافت ، به حضرت امام حسن (ع ) پیشنهاد صلح كرد. امام حسن (ع ) براى مشورت با سپاهیان خود خطبه اى ایراد فرمود و آنها را به جانبازى و یا صلح - یكى از این دو راه - تحریك و تشویق فرمود. عده زیادى خواهان صلح بودند. عده اى نیز با زخم زبان امام معصوم را آزردند. سرانجام ، پیشنهاد صلح معاویه ، مورد قبول امام حسن واقع شد ولى این فقط بدین منظور بود كه او را در قید و بند شرایط و تعهداتى گرفتار سازد كه معلوم بود كسى چون معاویه دیر زمانى پاى بند آن تعهدات نخواهد ماند، و در آینده نزدیكى آنها را یكى پس از دیگرى زیر پاى خواهد نهاد، و در نتیجه ، ماهیت ناپاك معاویه و عهد شكنى هاى او و عدم پاى بندى او به دین و پیمان ؛ بر همه مردم آشكار خواهد شد. و نیز امام حسن (ع ) با پذیرش صلح از برادر كشى و خونریزى كه هدف اصلى معاویه بود و مى خواست ریشه شیعه و شیعیان آل على (ع ) را بهر قیمتى هست ، قطع كند، جلوگیرى فرمود. بدین صورت چهره تابناك امام حسن (ع ) - همچنان كه جد بزرگوارش رسول اللّه (ص ) پیش بینى فرموده بود - بعنوان (مصلح اكبر) در افق اسلام نمودار شد. معاویه در پیشنهاد صلح هدفى جز مادیات محدود نداشت و مى خواست كه بر حكومت استیلا یابد. امّا امام حسن (ع ) بدین امر راضى نشد مگر بدین جهت كه مكتب خود و اصول فكرى خود را از انقراض محفوظ بدارد و شیعیان خود را از نابودى برهاند. از شرطهایى كه در قرارداد صلح آمده بود؛ اینهاست : معاویه موظف است در میان مردم به كتاب خدا و سنت رسول خدا (ص ) و سیرت خلفاى شایسته عمل كند و بعد از خود كسى را بعنوان خلیفه تعیین ننماید و مكرى علیه امام حسن (ع ) و اولاد على (ع ) و شیعیان آنها در هیچ جاى كشور اسلامى نیندیشد. و نیز سب و لعن بر على (ع ) را موقوف دارد و ضرر و زیانى به هیچ فرد مسلمانى نرساند. بر این پیمان ، خدا و رسول خدا (ص ) و عده زیادى را شاهد گرفتند. معاویه به كوفه آمد تا قرارداد صلح در حضور امام حسن (ع ) اجرا شود و مسلمانان در جریان امر قرار گیرند. سیل جمعیت بسوى كوفه روان شد.

ابتدا معاویه بر منبر آمد و سخنى چند گفت از جمله آنكه : (هان اى اهل كوفه ، مى پندارید كه به خاطر نماز و روزه و زكات و حج با شما جنگیدم ؟ با اینكه مى دانسته ام شما این همه را بجاى مى آورید. من فقط بدین خاطر با شما به جنگ برخاستم كه بر شما حكمرانى كنم و زمام امر شما را بدست گیرم ، و اینك خدا مرا بدین خواسته نائل آورد، هر چند شما خوش ندارید. اكنون بدانید هر خونى كه در این فتنه بر زمین ریخته شود هدر است و هر عهدى كه با كسى بسته ام زیر دو پاى من است ). و بدین طریق عهدنامه اى را كه خود نوشته و پیشنهاد كرده و پاى آنرا مهر نهاده بود زیر هر دو پاى خود نهاد و چه زود خود را رسوا كرد! سپس حسن بن على (ع ) با شكوه و وقار امامت - چنانكه چشمها را خیره و حاضران را به احترام وادار مى كرد - بر منبر بر آمد و خطبه تاریخى مهمى ایراد كرد. پس از حمد و ثناى خداوند جهان و درود فراوان بر رسول اللّه (ص ) چنین فرمود: (... به خدا سوگند من امید مى دارم كه خیرخواه ترین خلق براى خلق باشم و سپاس و منت خداى را كه كینه هیچ مسلمانى را به دل نگرفته ام و خواستار ناپسند و ناروا براى هیچ مسلمانى نیستم ...) سپس فرمود: (معاویه چنین پنداشته كه من او را شایسته خلافت دیده ام و خود را شایسته ندیده ام . او دروغ مى گوید. ما در كتاب خداى عزوجل و به قضاوت پیامبرش از همه كس به حكومت اولیتریم و از لحظه اى كه رسول خدا وفات یافت همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته ایم ). آنگاه به جریان غدیر خم و غصب خلافت پدرش على (ع ) و انحراف خلافت از مسیر حقیقى اش ‍ اشاره كرد و فرمود: (این انحراف سبب شد كه بردگان آزاد شده و فرزندانشان - یعنى معاویه و یارانش - نیز در خلافت طمع كردند). و چون معاویه در سخنان خود به على (ع ) ناسزا گفت ، حضرت امام حسن (ع ) پس از معرفى خود و برترى نسب و حسب خود بر معاویه نفرین فرستاد و عده زیادى از مسلمانان در حضور معاویه آمین گفتند. و ما نیز آمین مى گوییم . امام حسن (ع ) پس از چند روزى آماده حركت به مدینه شد. معاویه به این ترتیب خلافت اسلامى را در زیر تسلط خود آورد و وارد عراق شد، و در سخنرانى عمومى رسمى ، شرایط صلح را زیر پا نهاد و از هر راه ممكن استفاده كرد، و سخت ترین فشار و شكنجه را بر اهل بیت و شیعیان ایشان روا داشت . امام حسن (ع ) در تمام مدت امامت خود كه ده سال طول كشید، در نهایت شدت و اختناق زندگى كرد و هیچگونه امنیتى نداشت ، حتى در خانه ، نیز در آرامش نبود. سرانجام در سال پنجاهم هجرى به تحریك معاویه بدست همسر خود (جعده ) مسموم و شهید و در بقیع مدفون شد.

همسران و فرزندان امام حسن (ع )

دشمنان و تاریخ نویسان خود فروخته و مغرض در مورد تعداد همسران امام حسن (ع ) داستانها پرداخته و حتى دوستان ساده دل سخنانى بهم بافته اند. امّا آنچه تاریخ ‌هاى صحیح نگاشته اند همسران امام (ع ) عبارتند از: (ام الحق ) دختر طلحة بن عبیداللّه - (حفصه ) دختر عبدالرحمن بن ابى بكر - (هند) دختر سهیل بن عمر و (جعده ) دختر اشعث بن قیس . بیاد نداریم كه تعداد همسران حضرت در طول زندگیش از هشت یا ده به اختلاف دو روایت تجاوز كرده باشند. با این توجه كه (ام ولد)هایش هم داخل در همین عددند. (ام ولد) كنیزى است كه از صاحب خود داراى فرزند مى شود و همین امر موجب آزادى او پس از مرگ صاحبش مى باشد. فرزندان آن حضرت از دختر و پسر 15 نفر بوده اند بنامهاى : زید، حسن ، عمرو، قاسم ، عبداللّه ، عبدالرحمن ، حسن اثرم ، طلحه ، ام الحسن ، ام الحسین ، فاطمه ، ام سلمه ، رقیه ، ام عبداللّه و فاطمه . نسل او فقط از دو پسرش حسن و زید باقى ماند و از غیر این دو انتساب به آن حضرت درست نیست .