ماجرای سقیفه بنی ساعده از زبان اهل سنت

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ماجرای سقیفه بنی ساعده از زبان اهل سنت

با فرض اینکه ما قبول کردیم برای جانشین پیامبر می توان از طریق شوری این انتخاب را داشت. آیا واقعا شوری و اجماع برای انتخاب خلیغه اول در سقیفه بنی ساعده انجام شده است یا داستان به شکل دیگیری می باشد .

ماجرای سقیفه بنی ساعده از زبان اهل سنت
سقیفه محل اجتماع قبیله خزرج از انصار بوده است که رئیس قبیله سعد بن عباده بوده است و ماجرا از این قرار است که در چند روز اخر بیماری پیامبر اکرم که شدت یافت ارتش اسلام به فرماندهی اسامه بیست ساله بیرون از شهر مدینه استقرار داشتند و پیامبر به رقم اسرارهای بسیار بر حرکت لشگر برای جنگ با شامیان داشت اما عده ای که می دانستند که پیامبر روزهای آخر عمر خود را سپری می کند (اعتقاد شیعه این یقین بر فوت حضرت از انجا بود که آنها خود با دادن زهر به پیغمبر اکرم یقین به رحلت ایشان داشتند) اما ایشان با حال بسیار بدی که داشتند در مسجد النبی آمدند و آن جمله معروف که “لعن الله من تخلف جیش اسامه ، خدا لعنت کند هر کسی را که تخلف می کند از لشگر اسامه” که متواتر شیعه و سنی نقل کرده اند ، اما عده ای که از اول در فکر پست و مقام بعد از پیامبر بودند و عده ای دیگر در مدینه ماندنند تا زمینه سازی سقیفه بدرستی انجام شود ، اما چند پرسش :

  • چرا رسول خدا این همه بر حرکت سریع سپاه اسامه پای می فشرد ؟ افرادی که ادعای بهترین صحابه پیامبر بودن را دارند چرا باید به خاطر حرکت نکردنشان آنها را لعن کند ؟ آیا واقعا این صحابه اهل عدالت هستند ؟!
  • به رغم پاسخ روشن پیامبر به درخواست مکرر اسامه مبنی بر نرفتن لشگر برای جنگ در آن حال بیماری ایشان ، چه دستهای مرموزی و به چه دلیل در حرکت سپاه اسامه از لشکرگاه جرف کار شکنی می کردند ؟
  • آیا نمی توان دور ساختن عوامل توطئه از مدینه هنگام رحلت ، یا طبیعی نمایاندن امارت جوان کمتر از بیست سال بر همه صحابه و خنثی کردن بهانه کم سن و سال بودن علی را هدف این همه ترغیب و تاکید پیامبر به شمار آورد .
  • چرا رسول خدا علاوه بر فرمان عمومی تجهیز سپاه در فرمانی جداگانه به افرادی خاص دستور حرکت و حضور در سپاه داد ؟ آیا به سبب تجربه نظامی آنهاست ؟ اگر چنین است ، چرا آنها را فرمانده نساخت ؟
  • چرا علی که مجاهدت و روح تسلیم و شجاعت او زبانزد خاص و عام بود و بیش از همه افتخار پرچمداری و فرماندهی سپاه اسلام را زیبنده خود ساخته بود به شرکت در سپاه اسامه و حرکت با آنان مامور نشد ؟
  • آیا عده ای نبودند که بر اساس غرور و مریضیهای روحی فراوانی که داشتند زیر این دستور نمی رفتند که یک جوان کمتر از بیست سال فرمانده آنها باشد کما اینکه بعد از رحلت پیامبر که این سپاه بالاخره بعد از عملی شدن نقشهای منافقان شروع به حرکت کرد اما نه با تمام نفراتی که در زمان حیات پیامبر دستور به حرکتشان صادر شده بود و با در خواست خلیفه اول از اسامه که از حضور آنها در سپاه چشم پوشی کند تا آنها در مدینه بمانند تا کمک خلیفه باشند همانطور که در سقیفه بودند تا زیر این ننگ نروند که فرمانده آنها جوانی کمتر از بیست ساله باشد ؟
ادامه ماجرا از وصیت نوشتن نامه پیامبر می باشد که آن مصیبت معروف روز پنج شنبه اتفاق افتاد. بی احترامی که خلیفه دوم نسبت به پیامبر داشت و صحیح بخاری آن را نقل می کند که الان به آن حادثه نمی پردازم.و بعد از آن ماجرا خبر فوت پیامبر اکرم در مدینه پخش می شود خلیفه دوم که در موقع خبر رحلت پیامبر اکرم (ص) با صدای بلند می گفت : این چه نادانی است که شما دارید ! چرا می گویید پیامبر مرده است ؟ نه چنین گفتاری صحیح نیست . هر کس بگوید او مرده است با این شمشیر گردنش را می زنم (سیره ابن هششام ج۴-ص۲۰۵ و۳۰۶) او آرام نگرفت تا ابوبکر از راه رسید و بعد با او و ابو عبیده جراح وارد سقیفه بنی ساعده با عجله و شتاب شدند(صحیح بخاری ج ۴ ص ۱۲۰) و دلی که تازه داغ پیامبر (ص) را دیده بود ، برای چنین امر بزرگی(انتخاب جانشین پیامبر) بدون درنگ و طلف شدن وقتی به این کار بپردازد . راستی دلیل انکار رحلت پیامبر (ص) چه بود ؟ مصالح اسلام یا مسلمانان ؟ علاقه بسیار به پیامبر و اهداف یا تمایلات دیگر ؟ اگر علاقه ای بود چرا به جای حضور در مراسم دفن پیغمبر از جایی دیگر سر درآوردند و فریادهای خود را بگونه ای دیگر برای ابوبکر خرج کرد تا او به خلافت برسد ؟ چرا اجتماع در آن هنگام و در آنجا برقرار شد ؟ مگر آنان در غم پیامبر عزادار نبودند ؟ ابوبکر که اواخر عمر خود را می گذراند و به پیامبر (ص) نیز اظهار اخلاص می کرد ، چگونه پس از آگاهی رخداد ، پیکر پیامبر را رها ساخت و روانه سقیفه شد ؟ اصولاً این همه شتاب برای چه بود ؟ آیا واقعاً فتنه تا آن حد نزدیک شده بود که نمی بایست حتی یک روز نیز صبر کرد تا تدفین پیغمبر (ص) تمام شود ؟ اگر خطر منافقان کیان اسلام را تهدید می کند چرا پیامبر نباید به آن چاره اندیشه و جانشین خود را مشخص ساخت و یا حداقل طریقه انتخاب جانشین را بیان کند ؟ آیا نباید گفت در آن روز چه کسانی تنها در اندیشه حکومت بودند ؟
البته آقای اهل سنت دلیل این همه شتاب را بر گردن سعد بن عباده رئیس قبیله خزرج می اندازند که او باعث همچین شکل گیری سریع و عجولانه ای شده است . حال ما بر فرض اینکه این کلام را قبول کردیم و عجله و شتاب را بر سر سعد بن عباده انداختیم ، آیا جناب خلیفه دوم که در زمان شنیدن خبر همچنان داد می زد که نگویید پیامبر مرده است ، زیاد توقعی از او است که وقتی در سقیفه حضور پیدا کرد به اهل سقیفه می گفت که این کار الان زود است انجام شود و بر امری واجب تر که تدفین فرستاده رسول خدا است بروند آیا این حدیث را از پیامبر نشنیده بودند : احترام میت به دفنش است . الدر المنثور سیوطی ص ۴۴ ح۹۵چرا که دو روز و دو شب بدن را در خاک کردنش به تاخیر افتاد که همه این امر واجب را انجام دهند یا اینکه باید با این سرعت و عجله انجام می شد. حال چرا این کار با عجله انجام شد به این دلیل که بر مردم مصیبت زده شهر مدینه اجازه ندهند تا از این غم بزرگ خود را جدا ببینند بهترین موقعیت برای کسب قدرت نا مشروع عده ای خاص بود تا دیگر مردم حتی مهلت بازگو کردن افتخارات علی و سفارشاتی که پیغمبر در جای جای عمر با برکت خود بویژه در ماجرای غدیر خم درباره او داشته است بیان شود و جالب این است که خلیفه دوم خودتان این مطلب را یاد اور می شود : هر کس به کاری مانند این دعوت کند نه بیعتش درست است و نه بیعت با او صحیح می باشد. صحیح بخاری ج ۴ ص ۱۲۷
او نیز می ترسید که کاری را که با این همه عجله انجام داده است زیر سوال برود . کار خود را مخصوص به خود می داند و معتقد است هر کس بعد از او همانند کار او را انجام دهد کاری خلاف است !
جالب این است که این آقایان سؤال می کند که چرا حضرت علی (ع) به شوری نیامد ! تا جلوی سقیفه را بگیرد . کدام انسان با چه مقدار سطح عقل و معرفت و محبت انسانی قبول می کند که بدن مطهر پاک رسول خدا که بهترین فرستاده الهی است با توجه به وصیتی که ایشان کرده است که حضرت علی (ع) غسل و کفنش را انجام دهد ، نافرمانی کند و به کاری بپردازد که اگر هم فرضاً صحیح بدانیم با چند روز تأخیر هیچ مشکلی پیش نمی آید .

گفتگوهای درون سقیفه
آقایانی که ادعا بر اجماع دارند بدانند که از مهاجرین همانطور که گفته شد تنها ابوبکر ، عمر و ابوعبیده جراح حضور داشتند و از انصار تنها بخش کمی حضور داشتند . و اصلا اجماعی برای انتخاب ابوبکر صورت نپذیرفت چرا که در تمام تواریخ ثبت شده است . اتفاقات درون سقیفه به طور خلاصه از این قرار است که: این سه نفر از مهاجرین وقتی در آنجا حضور پیدا کردند اول شخصی از انصار شروع به صحبت کردن کرد و سعد بن عباده را به عنوان بهترین جانشین پیامبر معرفی کرد ، ابوبکر بعد از صحبتهای او شروع به صحبت می کند و جانشینی پیامبر را حق قریش می داند چرا که پیامبر از آنها بوده است و عمر و ابوعبیده را برای خلافت پیشنهاد می کند که مشاجره و اختلاف و چند دستگی پیش می آید و عمر از این موقعیت استفاده می کند و به ابوبکر می گوید دستت را دراز کن تا به عنوان خلیفه مسلمین با تو بیعت کنم و بعد بشیر بن سعد خزرجی و قبیله اوس بیعت می کنند و بعد در حالی که بدن پیامبر هنوز دفن نشده ابوبکر را مثل عروس که به خانه بخت می برند با هل هله و شادی به مسجد النبی می برند تا از مردم برای او بیعت جمع کنند.
(صحیح بخاری۴/۱۱۹-سیره ابن هشام۴/۳۳۶-کزالعمال۳/۱۳۹-تاریخ طبری۱/۸۳۸-تاریخ یعقوبی۲/۱۰۳)
البته آنچه در بالا آمد خلاصه ای از اتفاقات داخل سقیفه بود از جزئیات صرف نظر شد و در هرکدام از منابع ذکر شده اصل ماجرا که در بالا آمده را تایید میکند . علاقه مندان می توانند برای بررسی بیشتر در کتب اهل سنت به کتاب سقیفه استاد مرحوم سید مرتضی عسگری رضوان الله تعالی علیه که انتشارات منیر چاپکرده است و بررسی از نگاه شیعه به کتاب اسرار آل محمد نوشته سلیم بن قیس که ماجرا را از زبان سلمان فارسی نقل میکند مراجعه کنند .
حال سوال پیش می آیدکه در چنین سقیفه ای آیا واقعا شوری انجام شد یا دعوا و جارو جنجال ؟ اجماع صورت گرفت یا بر آورده شدن خواستهای یک سری افرد خاص ؟ اولا اینکه می گویید اجماع بر ابوبکر در سقیفه انجام شد ، ادعائی است بدون مدرک زیرا چگونه ممکن است اجماع تحقق یابد در حالی که خود اهل سقیفه کارشان در آنجا به داد و بیداد برسد و تنها به این دلیل که عمر با مغالطه کاری سریع با ابوبکر بیعت کرد و بعد از آن بشیر بن سعد و زید بن ثابت که بعدها در حکومت خلفا بسیار مقام و مال به آنها رسید و قبیله اوس که بهتر میدید برای اینکه قبیله که با آنها از قدیم اختلاف داشتند (خزرج)حکومت را در دست نگیرند و سعد بن عباده خزرجی به خلافت نرسد به ناچار با ابوبکر بیعت کردند ثانیا چگونه می گویید که شوری صورت گرفته است ، مگر در سقیفه بنی ساعده همه حضور داشتند که نظر خود را بگویند حال اگر بگویید نیازی نیست که همه مردم حضور داشته باشند و تنها افرادی که اصحاب درجه یک پیامبر بودند و به قول شما اهل حل و عقد هم باشند و آنها تصمیم به خلافت ابوبکر گرفته اند حرف دروغی زده اید چرا که تنها سه نفر از مهاجرین در سقیفه حضور داشتند در حالی که علی ، عباس و سایر بنی هاشم از بیعت سر باز زذند و همچنین اسامه بن یزید ، زبیر ، سلمان فارسی ، ابوذر غفاری ، مقداد بن اسوه عمار بن یاسر و … بسیاری دیگران در سقیفه حضور نداشتند منبع تاریخ طبری ، تاریخ ابن اثیر ، تاریخ الخلفاء ، تاریخ الخمیس ، و تمامی کسانی که بیعت ابوبکر را یادآوری کردند .
اشکال تراشی اهل سنت
ماجرا که به اینجا می رسد ،اهل سنت در رد اینکه شیعه می گوید اجماع و شوری حاصل نشد این اشکال را میگیرد که بر فرض در هفتاد روز قبل یعنی در روز غدیر خم پیامبر حضرت علی را به عنوان جانشین خود انتخاب کرده است چگونه ممکن است همه مردم مدینه با ابوبکر بیعت کنند در حالی که هیچکس حرفی از خلافت حضرت علی نزند و هیچکدام از مردم مخالفت با این امر نکردند ؟ چگونه می شود همه مردم مدینه بیعت بکنند در حالی که به اعتقاد شما شعیان به کمتر از تعداد انگشتان دو دست ، بقیه مردم مرتد شدند ؟
در جواب این اشکال برادران اهل سنت باید بگوید که بله به اعتقاد شیعه هرکس در آن روز با خلیفه بیعت کرد مرتد شده است چرا که سفارش پیغمبر اکرم را انجام ندادند و دین خدا را از مسیر اصلیش که همان اطاعات و فرمانبرداری مردمان زمین از جانشین پیامبر که انتخابی از جانب خدا بود باعث شدند که بعد از آن دین خدا و حکومت خدا در زمین شکل نگیرد و یک عده فاسق و فاجر همانند بنی امیه و بنی عباس حکومت کنند که اطاعت و نافرمانی خدا را علنا انجام می دادند تا به امروز که از نسل انها هنوز افراد ظالم بر دنیا حکمرانی می کنند و این مرتد شدن و به قهقرا و جاهلیت برگشتن را نیز خود قرآن به صراحت به مسلمانان گوشزد می کند .
(و محمّد نیست جز فرستاده‏اى که قبل از او نیز فرستادگانى آمده‏اند و درگذشته‏اند (بنابراین، او نیز همچون آنان خواهد مُرد!). پس آیا اگر بمیرد یا کشته شود، شمابه جاهلیّت برمى‏گردید؟! البته هر کس برگردد (و مرتد شود) هیچ ضررى به خدا نمى‏رسد، و خداوند به زودى پاداش سپاسگزاران را مى‏دهد).آل عمران /۱۴۴
لازم است اینجا مطلبی را از کتاب عیانات که مولف آن ابراهیم محمدی کتاب را بر علیه اعتقادات شیعه نوشته است نقل کنم که ذیل این آیه آورده است :
این آیه – و دیگر آیات آل‏عمران – در قضایاى جنگ احد نازل شده است، آنجا که شایع گردید: «محمّد کشته شد! محمّد کشته شد!».. بعضى از اصحاب با شنیدن این شایعه، خون دیگر در بدنشان جریان نگردید و سست شدند و خیال کردند دیگر همه چیز تمام شد! و اکنون که پیامبر (صلی الله علیه و سلم) کشته شده، اسلام نیز همزمان با او مى‏میرد!.. به همین جهت – متهوّرانه – در جنگ احد سستى جستند و بالاخره – بنا به این دلیل و دلایل دیگر – شکست خوردند!
خداوند با نزول این آیه به آنها فهماند که: محمد (صلی الله علیه و سلم) نیز همانند عیسى و موسى و ابراهیم و نوح و…: فرستاده‏اى بیش نیست.. همانگونه که آنان برانگیخته شدند و مردم را هدایت کردند و سپس مُردند، او نیز همین سرنوشت را خواهد داشت . یعنى‏ بدانید که محمد (صلی الله علیه و سلم)، بالاخره رفتنى است! شما باید هدفى را که آورده، زنده نگه دارید؛ نه اینکه خود او را هدف قرار دهید!! باید که تنها براى خدا و براى تحقّق هدفى که محمّد آورنده‏اش بود، بجنگید.. پس آیا اگر او کشته شود و یا روزى بمیرد – که مى‏میرد! – شما هدفتان را فراموش مى‏کنید و به جاهلیّت قبلى‏تان برمى‏گردید؟! و اگر چنین کنید، بدانید که تنها به خودتان ضرر مى‏رسانید!.. بنابراین بر هدفتان – چه او باشد و چه نباشد – ماندگار باشید؛ زیرا خداوند به ماندگاران و سپاسگزاران پاداش مى‏دهد!..
بزرگترین ایرادی که به دوستان اهل سنت وارد است این تعصب و دگم اندیشی است که متاسفانه گریبانگیر انها شده است و حتی در این چند مدت در قسمت نظران از طرف دوستان اهل تسنن نصیب بنده شده است بدون اینکه جواب منطقی و مستدل بر قرآن و سنت بدهند . این نشد تحقیق در دین !!!
در اینجا مولف بعد از توضیحاتی که ما بر فرض هم قبول کنیم باز در اخر می اید و در جمله ای می گوید:
…چطور مى‏توان اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و سلم) را که خود مربّى و معلّم آنان بود و خداوند آنها را برترین امّتها دانسته و اوصافشان، حتّى در تورات و انجیل هم آمده، به چنین نسبتهایى قیاس کرد؟!(منظور مرتد شدن مسلمانان)
خود او در بالاتر می گوید که خدا با این آیات به مسلمانان گوشزد می کند که ممکن است انها به دوران جاهلیت بازگردند اما دوباره می گوید چطور ممکن است . واقعا جای تعجب ندارد !!! می گوید چگونه می توان آنها را به اوصاف هایی که منظورش مرتد شدن و به جاهلیت بازگشتن است متهم کرد در حالی که خدا این حرف را به صراحت بیان کرده است ، در واقع می خواهد بگوید که چنین صحابه ای که اوصافشان در تورات و انجیل آمده مهال است مرتد بشود اما خدا این امکان را آورده است (ببینید تعصب را) پس به طور مسلم می توان گفت که این ایه و به همراه دو آیه دیگر امکان مرتد شدن و بازگشت به عقب را برای مسلمین آن روز آورده است

تناقض گویی آشکار در کتاب عیانات
“اگر پشت کنید گروه دیگری می آورد که مانند شما نباشد” محمد/۳۸
“اى کسانى که‏ ایمان آورده‏اید هر کس از شما از آئین خود باز گردد (به خدا زیانى نمى‏رساند) خداوند در آینده جمعیتى را مى‏آورد، که آنها را دوست دارد و آنها (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤ منان متواضع و در برابر کافران نیرومندند، آنها در راه خدا جهاد مى‏کنند و از سرزنش ‍ کنندگان هراسى ندارند. این فضل خدا است که بهر کس بخواهد (و شایسته ببیند) مى‏دهد و (فضل) خدا وسیع و خداوند داناست”مائده /۵۴٫
در کتاب عیانات بعد این دو آیه را نیز می آورد و با گفتن این مطلب که این آیات اشاره به این ماجرا دارد که منظور آیات گروههای مسلمانی هستند که بعد از فوت پیامبر از دین برگشتند و اعلام ارتداد کردند و خلیفه اول به همراه علی به جنگ با آنان پرداخت و آنان را از بین برد و در ضمن این را امتیازی برای دستگاه خلافت بر می شمرد و حق بودن خلافت ابوبکر را ثابت می کند .
در جواب باید بگوییم اولا که در بخش سوم کتاب یعنی اصحاب پیامبر شما در بخش اصحاب در قرآن بیست مورد آیاتی را در تمجید و تجلیل آیات قران از صحابه آورده اید از جمله : ایمان اصحاب ، معیار تمام ایمانها (بقره/۱۳۷) اصحاب ، برترین مردم(ال عمران/۱۱۰) اصحاب برادر همدیگر و یاوران پیامبر(انفال ۶۲-۶۴) رضایت خدا از اصحاب (فتح/۱۸) اصحاب همان هدایت یافتگانند(حجرات/۷) اصحاب همان راستگویانند (حشر/۸-۱۰) خوب با توجه به این آیات و این که این ایات همه مومنان و مسلمین که زمان ایشان ایمان آورده اند را مورد خطاب قرار می دهد و هیچ جا در این آیات نیامده است که فقط مردم مدینه یا عده ای خاص . حال چگونه می شود که اگر همه اینها اینگونه مورد تمجید و تحلیل خداوند در قران قرار گرفته اند تکلیف عده ای که ابوبکر با آنها جنگید و بسیاری از آنها را سرکوب کرد وکشت چه می شود ؟ بالاخره یا باید مورد خطاب آیات ۱۴۴ ال عمران ، محمد/۳۸ و مائده /۵۴ باشند یا آن بیست آیه ای که در مورد گرامیداشت آنها ذکر کرده اید ؟! ثانیا همانطور که خود کتاب هم مورد توجه قرار داده است عده ای که اعلان مخالفت و ارتداد کردند در زمان حیات پیامبر اعلان کرده بودند و نافرمانی خود را آشکارا ساخته بودند در حالی که آیات بازگشت به جاهلیت ، زمان این مرتد شدن را بعد از وفات پیامبر می داند نه زمانی که در حیات ایشان بوده است.
بهترین توصیه بنده این است که کمی بدور از تعصب با ذهنی حقیقت جو مطالب را پیگیری کنید تا به این بن بستها در کتابهای خودتان مواجه نشوید . خلاصه مطلب این که شیعه معتقد است که بعد از وفات پیامبر اکرم به جز عده ای قلیل همه مرتد شده اند و حال می توانید سوال کنید که مگر آنها چه کردند که همه مرتد شدند جواب آن را در معتبر ترین کتاب اهل سنت صحیح بخاری و صحیح مسلم که سخن رسول خدا با یکی از اصحابش است ،می خوانیم :
“روز قیامت شما را به سوی شمال می برند من می گویم: آنها را کجا می برید ؟ گفته می شود : به خدا به سوی جهنم.پس من می گویم بار الها اینها اصحاب من اند . گفته می شود : تو نمی دانی که پس از وفاتت چه بدعتها گذاشتند، از لحظه ای که از آنها جدا شدی همچنان مرتد و به جاهیت بازگشتند.پس من می گویم : دور باد ، دور باد از رحمت الهی ، کسی که پس از من تبدیل و تحریف کرد و نمی بینم از آنان رهائی یابد جز به اندازه چند شتر رها شده از گله شتران” صحیح بخاری ج ۷ ص ۲۰۹ و صحیح مسلم ج۷ ص ۶۶
در نتیجه این از برگشتن دین از مسیر اصلیش که همان امامت جانشانان الهی است و به خاطر بدعتهای که گذاشته شده است. برای اینکه بدانیم چه بدعتها و انحرافاتی گذاشته شده است موضوعی است که در اینجا مورد بحث نیست ، مطلب جالب اینجاست که کتاب عیانات این حدیث را نیاورده و هیچ تاویل و توجیه ای نتوانسته برای این حدیث به این واضحی بیاورد .
پس برای اینکه جواب این پرسش اهل سنت را بدهیم که چگونه ممکن است همه مردم مدینه با ابوبکر بیعت کنند در حالی که هیچکس حرفی از خلافت حضرت علی نزدند و هیچکدام از مردم مخالفت با این امر نکردند ؟ این موضوع را بررسی کردیم که همانطور که آیات قرآن و احادیث معتبر اهل سنت وجود دارد می توان گفت که امکان داشت اکثریت مردم به دوران جاهلیت بازگردند و با روشن شدن این مطلب که این امکان را می توان مورد بررسی قرار داد باید با نگاهی عالمانه و منصفانه مسائل را مورد بررسی قرار دهیم چرا که قرآن و سنت این احتمال را در مورد مرتد شدن مسلمانان داده است و به اعتقاده شیعه این مرتد شدن به دلیل قبول نکردن جانشینی بر حق حضرت علی که می توان آن را از طریق قران و سنت به اثبات رساند که این مورد بحث ما الان نیست و می خواهیم انگیزهای مخالفت نکردن مردم با بیعت با ابوبکر را مطرح کنیم .
به غیر از دلیل که در بالا اقامه شد مبنی بر برگشتن و گمراه شدن و مرتد شدن عده ای از صحابه رسول خدا به بررسی این مطلب می پردازیم که در آن روز بسیاری از مردم به خاطر رعب و وحشتی که ایجاد شد نتوانستند اظهار مخالفت کنند که می توان به آتش زدن درب خانه حضرت زهرا اشاره کرد ، وقتی که حکومت وقت به تنها یادگار پیامبرشان رحم نکند معلوم است که دیگر مردم مدینه جراتی برای مخالفت نخواهند داشت.

نقش قبیله اسلم در بیعت با ابوبکر
در آن زمان صحرا نشینان عرب برای خریدن خوار وبار ، به صورت قبیله ای به شهر می امدند چون صحرا نا امن بود و اگر تعداد کمی از آنان می آمدند بارشان را می گرفتند و خودشان را می کشتند . لذا افراد قبیله همه با هم برا خرید خوار و بار حرکت می کردند. مردان قبیله اسلم که مردان قوی هیکل بودند از صحرا به مدینه آمدند تا آذوفه تهیه کنند. در آن زمان که وارد مدینه شدند بیعت با ابوبکر در سقیفه انجام شده بود . عمر به آنها گفت بیایید کمک کنید برای خلیفه پیامبر بیعت بگیریم آن وقت ما هم خوار و بار رایگان به شما می دهیم. آنها خوشحال شدند اول خودشان ریختند و بیعت کردند و بعد جزو دارو دسته ابوبکر شدند ، دامن های عربی را به بالا کمر بستند و کوچهای مدینه را پر کردند و حالت حکومت نظامی ایجاد کرده بودند و به هرجا که می رسیدند در بازار ، کوچه و … هر کس را می دیدند برای بیعت با ابوبکر می آوردند . که عمر در این باره می گوید : من به پیروزی یقین نداشتم تا قبیله اسلم آمدند و کوچهای مدینه را پر کردند. تاریخ طبری۱/۱۸۳۴
یکی دیگر از دلایل ساکت ماندن مردم مدینه در آن روز کینه و دشمنی بود که با علی در دل داشتند چرا که علی بسیاری از آشنایان آنها را در جنگهی مختلف که برابر رسول خدا صف کشیده بودند را به درک واصل کرده بود و مردم تازه از دوران جاهلیت در آمده آن روز بسیار زمینه داشت دوباره به آداب و رسوم گذشته جاهلیت خود که همان انتقام گیری خونی افراد قبیله خود بود برگردند و اصلا دلیل انتخاب ابوبکر به خلافت همان نگاهی بود که مردم جاهلیت داشتند چرا که چون پیامبر از قریش است ، جانشینش باید از قریش باشد ، پیامبری که در تقسیم مسئولیت بر اساس شخصیت و لیقات و کاردانی افراد انجام گزینش می کرد نه رسم عرب جاهلیت ! پس می توان گفت همانند آیات قران که توضیح آن داده شد امکان بازگشت به جاهلیت را داشتند و عده ای بغضی که نسبت به علی داشتند را با سکوت در جریان انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه در دل نگه داشتند تا بعد ها در حکومت معاویه بتوانند از او انتقام بگیرند همانطور که در کتاب صحیح مسلم در باب فضائل علی ابن ابی طالب آورده است که معاویه مردم را اصرار و وادار به دشنام علی و لعن او بر منبرهای مساجد می نمود که این کار به مدت ۶۰ سال به عنوان سنت قرار گرفت و اگر در خبطها نماز جمعه و غیره سب و دشنام علی را نمی دادند عبادت انها باطل بود.
یکی دیگر از دلایل اینکه در سقیفه اجماعی صورت نگرفته است بیعت نکردن حضرت علی می باشد که کتاب عیانات نیز بدان اشاره کرده است که در بخش چهارم مناقب خلفا و قسمت داستان خشم فاطمه از ابوبکر و عمر چنین بیان می کند که حضرت علی تنها به این دلیل در آن مدت بیعت نکرد و بعد از آن شوری ناقص را کامل کرد که با آن مشورت نکردند و بعد از اینکه ابوبکر از او از این بابت معذرت خواهی کرد حضرت علی بیعت کرد . ببینید تو رو خدا چقدر بدون منطق ، در یک بخش بیست آیه از قرآن می اورد که صحابه حضرت رسول چنین اند و چنان اند اما در جایی دیگر با یک دلیل مسخره سرو ته موضوع را جمع می کند . آقای محمدی شما چگونه می گویید اصحاب برترین مردمند در حالی که به خاطر موضوع به این کوچکی از هم ناراحت می شوند چگونه می گویید مومنان واقعی هستند ایمانشان همانند ایما ن پیامبر است در حالی که هنوز سر مسائل جزئی ناراحتی و دلخوری دارند. بهتر نیست که قبول کنید که حضرت علی نه به خاطر مشورت نکردن بلکه از اساس با سقیفه مخالف بود و اگر هم به ناچارا بعد از شش ماه به نقل از صحیح بخاری جلد ۵ ، ص ۸۲ بیعت کرد تنها به خاطر این بود که اصل دین به خطر افتاده بود .
و در پایان بسیار جالب است که برای نتیجه گیری این مطلب که در سقیفه واقعا اجماعی صورت نگرفت ، اعتراف خود عمر را در این باره بخوانیم :
بیعت با ابوبکر لغزش و اشتباهی بود که انجام گرفت و گذشت ، آری چنین بود ، ولی خداوند مردم را از شر آن لغرش حفظ فرمود.

صحیح بخاری کتاب الحدود ج ۴ ص ۱۱۹و۱۲۰-کنزاعمال۳/۱۳۹ حدیث ۲۳۲۶- سیره ابن هشام۴/۳۳۶- تاریخ یعقوبی۲/۱۶۰

[="tahoma"]البته عمر خودش هم به بیعت سقیفه اشاره داشته وجالب اینكه در صحیح بخاری است که خود عمر اذعان مي‌كند كه هر كس بدون مشورت مسلمين بيعت كند، بيعتش صحيح نبوده و هر دو بايد كشته شود در حاليكه خود اقرار مي‌كند كه او ابتدا با ابوبكر بيعت كرده (بدون مشورت ديگران).

و اما آنچه بخاری در صحیحش نقل کرده:

روزي عمر در خلافت زمان خود بر منبر رفت و گفت : «نبايد كسي ديگر را كه مي‌گويد كه بيعت با ابوبكر ناگهاني بود سرزنش كند. بدون شك چنين بود و خداوند ما را از شرش حفظ نمود.»
“هر كس با كسي از ميان شما بيعت بكند بدون اينكه با ديگر مسلمانان مشورت كند نه آن شخص و نه فرد بيعت كننده مورد تاييد نبوده و هر دو بايد كشته شوند.” سپس عمر ادامه داد :
بعد از فوت پيامبر، خبردار شديم كه انصار و سقيفه بني ساعده جمع شده‌اند. من به ابوبكر گفتم: «بيا پيش انصار برويم.» و من در سقيفه سخناني را آماده كرده بودم و
مي‌خواستم صحبت كنم كه ابوبكر گفت : ‌«مهلت بده» من نمي‌خواستم او را عصباني كنم. سپس ابوبكر خودش شروع به صحبت كرد او عاقل‌تر از من بود. او هر حرفي را
كه من مي‌خواستم بگويم او همان را يا بهتر از آن را گفت. بعد از مكثي او گفت : اي انصار، اين مسئله (خلافت) فقط براي قريش است كه آنها بهترين عرب هستند و من
پيشنهاد مي‌دهم كه يكي از اين دو نفر را انتخاب كنيد و با آن بيعت كنيد و سپس ابوبكر دست مرا و ابوعبيدة بن عبدالله را گرفت. من از هيچ سخن او جز اين پيشنهاد بدم
نيامده بود. به خدا من ترجيح مي دادم كه گردنم زده شود تا اينكه من امير امتي بشوم كه ابوبكر در ميان آنها باشد.
سپس يكي از انصار گفت : اي قريش يك امير از ما و يك امير از شما باشد.
پس در بين اجتماع همهمه افتاد. پس من گفتم : “اي ابوبكر ! دستت را بياور او دستش را آورد و من با او بيعت كردم سپس تمام مهاجرين با او بيعت كردند و سپس انصار با
او بيعت كردند و ما بر سعد بن عباده (كسي كه انصار مي‌خواست او را امير كند) پيروز شديم.”
عمر اضافه كرد : “به خدا بعد از واقعه غم‌انگيز بزرگ (يعني فوت پيامبر) مسئله‌اي بزرگتر از بيعت گرفتن براي ابوبكر پيش نيامده چرا كه ما مي‌ترسيديم كه هر گاه ما
مردم را ترك كنيم، آنها احتمالاً بعد از ما به يكي از افراد خودشان بيعت كنند.”
عمر پس اضافه مي‌كند : “هر گاه كسي بيعت كند با فردي (جهت خلافت) بدون مشورت ديگر مسلمين پس بيعتش صحيح نيست و هر دوي آنها بايد كشته شوند.
صحيح بخاري، عربي انگليسي، ج 4 ، ص 127، ج 8، روایت 817[/]

موضوع قفل شده است