هدف زندگی در مکتب بودا

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
هدف زندگی در مکتب بودا

در مکتب بودا هدف زندگي «ترک لذايذ و تن دادن به رياضت‏ها براي رسيدن و وصول به « نيروانا » يعني انسانِ اعلا است».

باید گفت، گرچه وصول به انسانِ اعلا به جهت قرب تام به خدا مي‏تواند هدف معرفي شود ولي نه از طريق رياضت‏هايي که زندگي را به کلّي منتفي سازد و جنبه مثبت حيات را ناديده بگيرد.

با مراجعه به آيين بودايي پي مي‏بريم که راه رسيدن به اين مقصد تنها با ترک دنيا و لذايذ آن و پناه بردن به صومعه‏ها و معبدها و غارها و بيابان‏هاست، در حالي که اسلام هرگز چنين دستوري را براي رسيدن به کمال مطلق و هدف غايي خلقت انسان نمي‏دهد.

اسلام در عين حال که هدف بسيار عالي‏تر از مکتب بودا ترسيم مي‏کند، ولي در عين حال او را از بهره‏مندي از لذايذ دنيوي و نعمت‏هاي بيکران الهي منع نمي‏کند.

قرآن کريم مي‏فرمايد: (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ)[1]؛ «بگو: چه کسي زينت‏هاي الهي را که براي بندگان خود آفريده، و روزي‏هاي پاکيزه را حرام کرده است؟»

ثانياً: اگر در مکتب بودا هدف و فلسفه خلقت انسان رسيدن و وصول به انسانِ اعلا و بودا معرفي شده، در اسلام هدف و فلسفه انسان رسيدن او به لقاي الهي معيّن شده است.

قرآن کريم مي‏فرمايد: (فَمَنْ کانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَلا يُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً)[2]؛ «پس هر کس به لقاي پروردگارش اميد دارد، بايد کاري شايسته انجام دهد و هيچ کس را در عبادت پروردگارش شريک نکند ».

[=&quot]اين هدف را که اسلام ترسيم کرده، هدف بسيار عالي‏تر و بالاتر از هدفي است که در مکتب بودا تعيين شده است[/][=&quot].[/]

[=&quot] نقل از : اسلام شناسی ، علی اصغر رضوانی[/]

[=&quot][1][/] [=&quot] - اعراف آیه 32 [/]

[=&quot][2][/] [=&quot]- کهف آیه 110 [/]

سلام و درود:Gol:

تشکر از استاد کاوه:Gol:

لطفا هدف زندگی در آیین های زرتشت و یهودیت و مسحیت

را بفرمایید

تشکر:Gol:

علی یارتان:Gol:

کاوه;25048 نوشت:
با مراجعه به آيين بودايي پي مي‏بريم که راه رسيدن به اين مقصد تنها با ترک دنيا و لذايذ آن و پناه بردن به صومعه‏ها و معبدها و غارها و بيابان‏هاست، در حالي که اسلام هرگز چنين دستوري را براي رسيدن به کمال مطلق و هدف غايي خلقت انسان نمي‏دهد. اسلام در عين حال که هدف بسيار عالي‏تر از مکتب بودا ترسيم مي‏کند، ولي در عين حال او را از بهره‏مندي از لذايذ دنيوي و نعمت‏هاي بيکران الهي منع نمي‏کند.

سلام
مهمترین ویژگی اسلام جامعیت آنست . به این معنا که اسلام همه طرق کسب کمال را داراست لذا هرکسی می تواند متمسک به اسلام باشد اما هرکسی نمی تواند متمسک به مکتبی مثل بودا باشد چه اینکه برخورداری از وِیژگیهای روحی روانی خاص مثل درونگرا بودن لازمه بودایی شدن است .
طریق مکتب بودا فرشته خو شدن است لذا دستور به اعراض از مقام ظاهر و امور دنیوی می دهد و ریاضتهای سنگین را مورد توجه قرار می دهد اما مقصود اسلام انسان کامل شدن است لذا مقصد بودیسم انسان اعلا تا مرتبه ملائک است نه تا مرتبه مافوق آن که مقصد اسلام است . انسان کاملی که تمام کمالات مقام ظاهر و باطن را در خود جمع دارد .
شایسته انسان همان است که اسلام فرمود چه اینکه انسان بما هو انسان نه حیوان است که ممحض در مقام ظاهر باشد و نه فرشته که ممحض در مقام باطن بلکه حقیقتی میانه است که کمالات هردو طرف را داراست . لذا در روایتی شریف از امام علی ع نقل است که : اگر انسان شهوتش را بر عقلش حاکم کند از حیوان پست تر است و اگر عقلش را بر شهوتش غالب سازد از فرشته برتر .
یکی از مقاصد مهمی که برای کاملان در اسلام محقق می شود که در امثال مکتب بودیسم نمی توان آنرا یافت شهود حقیقت هستی در تمام شوون است چه اینکه انسان کامل اسلام با قرار دادن همه مراتب وجودی خود در جایگاه صحیح فطریش امکان تابش نور الهی را در همه آنها فراهم می سازد لذا انسان کامل اسلام همان چیزی را که در مرتبه ای پایینتر یک بودایی در خلوت خود می یابد در جلوت شهود می کند و آنگاه که کثرات مقام ظاهر یک بودایی را به تشویش می اندازد باعث جمع خاطر کامل مسلمان می شود .
در پایان باید توجه داشت همانطور که اعراض از طیبات روش انسانی نیست ( فرشته خویی است ) اسیر آنها شدن هم انسانی نیست ( حیوان صفتی است ) بلکه استفاده از طیبات باید در تحت کنترل عقل و خرد و به لحاظ مقاصد و اهداف فرد باشد چه بسا که در مقاماتی لازم باشد انسان از بعضی طیبات کمتر استفاده کند یا در بعضی مقامات بیشتر . آنچه که معیار استفاده از طیبات است حکم خرد و ضرورت مقام است
والحمد لله

[="darkgreen"]إِذْ أَوَى الْفِتْیةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَیئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا
«الکهف/10»
آنگاه که جوانان به سوی غار پناه جستند و گفتند پروردگار ما از جانب خود به ما رحمتی بخش و کار ما را برای ما به سامان رسان
[/]
[="blue"]
سلام

ولی اصحاب کهف وقتی زندگی بر آنان سخت میگیرد به غار پناه میبرند این را چگونه تعبیر باید کرد ؟[/]

بهلول;129095 نوشت:
ولی اصحاب کهف وقتی زندگی بر آنان سخت میگیرد به غار پناه میبرند این را چگونه تعبیر باید کرد ؟

سلام
به نظر بنده این از مصادیق ضرورتهای طی طریق است که چه بسا مدتی انسان مجبور به کنارگیری و عزلتی پیدا کند البته به نحوی که امورات زندگیش تعطیل نشود . به عبارت دیگر کم و زیاد شدن توجه به امور ظاهری و باطنی مطابق با ضرورتهایی است که استاد راه آنرا تشخیص داده و به شاگرد خود توصیه می کند .
والحمد لله

حامد;129113 نوشت:
سلام
به نظر بنده این از مصادیق ضرورتهای طی طریق است که چه بسا مدتی انسان مجبور به کنارگیری و عزلتی پیدا کند البته به نحوی که امورات زندگیش تعطیل نشود . به عبارت دیگر کم و زیاد شدن توجه به امور ظاهری و باطنی مطابق با ضرورتهایی است که استاد راه آنرا تشخیص داده و به شاگرد خود توصیه می کند .
والحمد لله

[="darkgreen"]وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَ مِنْ دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا«14»
و دلهایشان را محکم ساختیم در آن موقع که قیام کردند و گفتند: «پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است؛ هرگز غیر او معبودی را نمی‌خوانیم؛ که اگر چنین کنیم، سخنی بگزاف گفته‌ایم.

هَؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْلَا یأْتُونَ عَلَیهِمْ بِسُلْطَانٍ بَینٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا«15»
این قوم ما هستند که معبودهایی جز خدا انتخاب کرده‌اند؛ چرا دلیل آشکاری (بر این کار) نمی‌آورند؟! و چه کسی ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ ببندد؟!»

وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ ینْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیهَیئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقًا«16»
و (به آنها گفتیم:) هنگامی که از آنان و آنچه جز خدا می‌پرستند کناره‌گیری کردید، به غار پناه برید؛ که پروردگارتان (سایه) رحمتش را بر شما می‌گستراند؛ و در این امر، آرامشی برای شما فراهم می‌سازد!
[/]

[="blue"]سلام

این کاملاً درست است منتهی استاد خداست و در ایه 16 نشانه بارزی از وحی به غیر پیامبر را میتوان مشاهده نمود .[/]

بهلول;129138 نوشت:
سلام این کاملاً درست است منتهی استاد خداست و در ایه 16 نشانه بارزی از وحی به غیر پیامبر را میتوان مشاهده نمود .

سلام
نسبت کمالات و حقایق به خدای متعال به دلیل آنست که سرچشمه حقیقی همه آنها اوست لذا نفی اسباب نمی شود . البته توجه به این نکته لازم است که اگر افرادی استعداد بالایی در تلقی حقایق باطنی داشته باشند این حقایق را از باطن حجت الهی زمان خود تلقی می کنند چه اینکه حجت الهی سبب متصل بین سماء ذات الهی و ارض عالم امکانی است و لو اینکه خود فرد این را نداند .
موفق باشید

[="darkgreen"]وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِیتَسَاءَلُوا بَینَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یوْمًا أَوْ بَعْضَ یوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِینَةِ فَلْینْظُرْ أَیهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْیأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیتَلَطَّفْ وَلَا یشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا«19»
این‌گونه آنها را (از خواب) برانگیختیم تا از یکدیگر سؤال کنند؛ یکی از آنها گفت: «چه مدت خوابیدید؟!» گفتند: «یک روز، یا بخشی از یک روز!» (و چون نتوانستند مدت خوابشان را دقیقا بدانند) گفتند: «پروردگارتان از مدت خوابتان آگاهتر است! اکنون یک نفر از خودتان را با این سکه‌ای که دارید به شهر بفرستید، تا بنگرد کدام یک از آنها غذای پاکیزه‌تری دارند، و مقداری از آن برای روزی شما بیاورد. اما باید دقت کند، و هیچ کس را از وضع شما آگاه نسازد...
[/]

[="blue"]سلام

اما این هجرت است نه عزلت چون وقتی از خواب برمیخیزند به دنبال غذا هستند خوبش را هم میخواهند .

و البته این نشان میدهد که مکتب بودائی نشانه ای از دین داشته منتهی منحرف شده و یک بعدش فقط بزرگ شده و ابعاد دیگر فراموش گردیده است .[/]

بهلول;129146 نوشت:
سلام اما این هجرت است نه عزلت چون وقتی از خواب برمیخیزند به دنبال غذا هستند خوبش را هم میخواهند . و البته این نشان میدهد که مکتب بودائی نشانه ای از دین داشته منتهی منحرف شده و یک بعدش فقط بزرگ شده و ابعاد دیگر فراموش گردیده است .

سلام
هجرت رفتن به مکانی دور است و وضعیت انسان در آن تغییری نمی کند فقط یک جابجایی مکانی است البته هجرت به معنای معنوی آن با عزلت چندان تفاوتی ندارند هردو به نوعی دور شدن و کناره گرفتن فکری و روحی از افراد عادی جامعه است ولو اینکه در میان آنها باشی
بحث غذا هم ظاهرا مربوط به جنبه طهارت و حلیت آنست چون ازکی به معنای پاکیزه تر است وگرنه می فرمود : الذ طعاما
ولی به نظر بنده بودا مکتب عرفانی است . مبنایش دین نبوده است . مبنایش سیر و سلوک باطنی افرادی بوده که بیشتر از طریق ریاضتهای سنگین به مراتبی از درک حقایق نائل شده اند به عبارت دیگر بودا و هندو حاصل تجربیات عرفانی است اما عرفانی که اساسش ریاضتهای سنگین است لذا به همین صورت هم باقی مانده است
موفق باشید

کاوه;25048 نوشت:
در مکتب بودا هدف زندگي «ترک لذايذ و تن دادن به رياضت‏ها براي رسيدن و وصول به « نيروانا » يعني انسانِ اعلا است».

با سلام و احترام
در حقيقت، بودا دو مطلب را اصل آيين خود قرار داده است:
اصل اول: شرّ و درد و رنج بودن عالم هستي و مايهي اندوه دانستن هر آنچه انسانها به آن دل ميبندند و از آن به زندگي تعبير ميکنند.
اصل دوم: تنها راه نجات از رنج و شرّ عالم و اندوه زندگي، پيوستن به «نيروانا» است که ميتوان آن را نوعي عدم و رها شدن از قيد وجود دانست.
با توجه به مطالب فوق بايد گفت: درست است که بر اساس تعريفي که ميگويد: «دين الهي مجموعهي عقايد و اخلاق و قوانين و مقرراتي اجرايي است که خداوند آن را براي هدايت بشر فرستاده است...»، آيين بوديسم يک دين به معناي واقعي نيست، ولي چون طرفداران آن تلقي دين از آن را دارند و ميخواهند با ايمان به آن به رستگاري برسند، ميتوان انتقادهاي کلي زير را بر آيين بودا وارد دانست.

. انکار مباحث نظري و اعتقادي

در آيين بوديسم بر خلاف اديان ابراهيمي که از دو بخش عمدهي نظري ـ اعتقادي، و عملي ـ تکليفي تشکيل شده اند، خبري از مباحث نظري و اعتقادي نيست و هر کس که ميخواهد پيرو اين آيين شود، بايد بدون هر گونه استدلالي، حقيقت رنج، يعني شر بودن زندگي را بپذيرد و همچنين به اصل «سامسارا» (تناسخ)، يعني تکرار ازلي تولد و مرگ و جابه جا شدن يک روح از جسمي به جسم ديگر، ايمان داشته باشد تا بتواند با عمل به هشت راه بودا خود را از چرخه ي «سامسارا» رهايي بخشد.
بوديسم در مباحث اعتقادي و نظري کم همت و بي رونق است و مبادي لاهوت و فلسفه ي فوق الطبيعه و امثال آن و مباحث عقلاني نزد بودا وزني ندارد. وي گفته است:
من در باب قدمت عالم و ازليت جهان توضيحي ندادم و همچنين در باب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نکردم و... .

با اين همه، اين ادعا که نميخواهد در امور نظري و اعتقادي سخني بگويد، در عمل به فراموشي سپرده شده و در دام نوعي ماترياليسم گرفتار ميآيد و با ابدي و ازلي دانستن ماده و عالم به انکار صانع ميپردازد; گويا آنگاه که لازم است به سؤال مهم از کجا آمده ايم و به کجا خواهيم رفت پاسخ دهد، ميگويد: من در مباحث نظري کاري ندارم، ولي آن گاه که نوبت به انکار صانع عالم و معاد ميرسد، وعده ي خود را از ياد ميبرد و به انکار مبدأ و معاد ميپردازد. به همين دليل ميتوان گفت: بوديسم تبيين روشني براي مباحث عقيدتي ندارد و گرفتار تناقض است و چون مبادي نظري گويا و روشني ندارد، در مرحله ي عمل هم چندان موفق نيست و برنامه هاي عملي اش نيز بيشتر به توصيه هاي اخلاقي مبهم و نارسا ميماند که هر کس برداشت متناسب با ميل خود را ميتواند از آن داشته باشد; به همين دليل، در طول تاريخ که دين بودا در نواحي خارج از هند گسترش مييافت، در برخورد با اساطير و معتقدات محلي با آنها تطبيق مييافت و تغيير ميکرد.

2. انکار خداوند

اکثر اديان به خصوص اديان ابراهيمي خود را موظف مي دانند تا به سه سوال اساسي انسان پاسخ دهند به همين دليل در جواب سوال از کجا آمده ايم؟ مباحث مربوط به خالق هستي و صفات او را بيان مي کنند و در جواب سوال چه بايد بکنيم؟ بحث نبوت و وساطت پيامبر بين خالق و انسان که براي سعادت انسان از سوي خالق شريعتي آورده را مطرح مي سازند و در پاسخ به سوال، به کجا خواهيم رفت بحث معاد را مطرح مي کنند، به همين دليل گفته شده که محور اشتراک اديان ابراهيمي بحث هاي توحيد، نبوت و معاد است هر چند در تبيين آنها با هم اختلافات زيادي دارند. در اين ميان برخي از آيين ها نيز وجود دارد که يا خود را موظف به پاسخ گويي به سه سوال از کجا آمده ايم؟ چه کاري انجام دهيم؟ و به کجا مي رويم؟ نمي دانند و به همة آنها پاسخ نمي دهند يا به دليل حوادث تاريخي پاسخ هاي آنها به برخي از اين سوال ها به دست ما نرسيده است. از جملة اين آيين ها دين بودا مي باشد که ساختاري متفاوت با اديان ابراهيمي دارد و روش خاص را براي پاسخ دادن به سوالات فوق در پيش گرفته است.

مفهوم خداوند در آيين بودا

در متون بودايي تا جائيکه بررسي شده هيچ گونه اشاره اي به شناسايي خالق جهان و يا پرستش آن مطلبي ذکر نشده، و بودا نيز ادعاي رسالت و پيامبري نکرده است. لذا از نگاه پيروان آيين بودا، او فقط راهبري است که راه معرفت و سعادت را نشان مي دهد. و از وجود مافوق طبيعت که ازلي و ابدي است و خالق و صانع آسمان ها و زمين مي باشد و سرنوشت افراد انساني را در قبضه داشته و قاضي حاجات و مجيب دعوات باشد بحثي به ميان نياورده است». خدايان که در هند مورد پرستش بوده اند از ديدگاه بودا خود فناپذير و موجودات ناپايداري هستند و کم ترين اثري در حال آدميان ندارند، فلذا پرستش و عبادتي هم براي آن ها منظور نمي شود. دانشمندان بودايي خداي برهمايي را خداي مغرور و خودبين مي شناسند، بخصوص وقتي اين خدا دربارة خودش حرف مي زند، آن جا که مي گويد: «من برهما هستم من خداي عظيم و والامقام هستم، پادشاه خدايانم، من خود زاده نشده ام و مخلوق نيستم، من جهان را خلق کرده ام، من حکمران و خداوندگار جهان هستم» و بودائيان به طور صريح مي گويند: که جهان قديم است و کسي آن را خلق نکرده است. و همچنين اعتقاد به بهشت و جهنم و حساب و جزا در آيين بودا وجود ندارد.

موضوع قفل شده است