اگر تشيع عبارت است از قبول ولايت، آيا مترادف با تصوف نيست؟

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اگر تشيع عبارت است از قبول ولايت، آيا مترادف با تصوف نيست؟

صوفيه همانند شيعيان[1] معتقد به ولايت و وجود ولى در عالم اند و مى گويند هرگز عالم از اين كاملان خالى نيست و به بركت ايشان بلايا از خلق عالم مندفع مى گردد;[2] و اين مسئله باعث شده كه پنداشته شود تصوف و تشيّع مترادف يا عين هم اند; حتى سيد حيدر آملى گفته است كه شيعه اى كه صوفى نباشد شيعه نيست و صوفى اى كه شيعه نباشد صوفى نيست.[3]
در مسئله ى ولايت بين تشيع و تصوف تفاوت عميقى وجود دارد و براى روشن شدن اين تفاوت و افتراق، بيان مسائل زير لازم است:
مسئله ى اول: معناى لغوى ولايت: در لغت براى ولايت معانى متعددى از قبيل قرب، محبت، نصرت، ربوبيت، حق تصرف و امثال اين ها ذكر شده، لكن معنايى كه راغب در مفردات براى ولايت ذكر نموده است جامع ترين معناست. وى مى گويد:
الولاء و التوالى به اين معناست كه دو چيز يا بيشتر از آن، طورى در كنار هم قرار بگيرند كه چيز ديگرى بين آنها فاصله نباشد.[4]
اين معنا در تمام معانى ديگرى كه براى ولا و ولايت ذكر شده به نحوى وجود دارد.[5]
مسئله ى دوم: ولايت در اصطلاح شيعه: در اصطلاح شيعه از ولايت معانى مختلفى اراده مى شود كه نياز به توضيح دارد.
شهيد مطهرى(رحمه الله) براى ولا و ولايت در كتاب ولاءها و ولايتها اقسامى ذكر كرده است و ما هم بحث را بر اساس همين تقسيمات مطرح مى كنيم.
الف) ولاى منفى: در دين اسلام يكى از ولايت ها ولايت منفى است; يعنى ترك آن ولايت از مسلمانان خواسته شده است. به اين معنا كه مسلمانان نبايد دوستى و سرپرستى غيرمسلمان را بپذيرند;[6] ولى احسان و نيكى به آنان در عين حالى كه دوستى و سرپرستى آنان را نمى پذيرد، از نظر اسلام مانعى ندارد، چون اسلام به بشردوستى اهميت خاصى مى دهد.[7] اين ولايت اختصاص به شيعه ندارد و همه ى مسلمين در اين مسئله با هم متحدند.
ب) ولاى اثباتى: ولاى اثباتى بر دو قسم است: يكى ولاى اثباتى عام و ديگرى ولاى اثباتى خاص. ولاى اثباتى عام به ولايى گفته مى شود كه به همه ى افراد جامعه ى اسلامى تعلّق مى گيرد و اختصاص به فرد و يا طبقه ى خاصى ندارد و آن به اين معناست كه براى همه ى افراد جامعه ى اسلامى ولاى دوستى و قرابت ثابت است و بر همديگر در مورد امر به معروف و نهى از منكر ولايت دارند.[8] اين قسم ولايت نيز اختصاص به شيعه ندارد و همه ى مسلمين آن را قبول دارند.
اما ولاى خاص اثباتى با تمام اقسامش، اختصاص به پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) دارد; يعنى مسلمانان مكلّف اند كه از حيث اعتقاد و عمل، اين ولاها را درباره ى آنان رعايت كنند. اين ولا داراى اقسام زير است:
1. ولاى محبّت يا ولاى قرابت: مراد از اين ولا، دوستى و محبّت اهل بيت رسول الله(صلى الله عليه وآله) است و در قرآن كريم آيه ى مودّت دلالت صريحى بر وجوب اين محبت و دوستى دارد; آن جا كه مى فرمايد:
(قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى);[9]بگو بر رسالتم چيزى از شما نمى خواهم جز دوستى اقربا و اهل بيتم.
در اين قسم ولا، همه ى مسلمين با هم اتحاد دارند و محبّت اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله)را واجب مى دانند. شافعى در اين باره مى گويد:
اگر محبّ اهل بيت رافضى است، پس اى جن و انس شهادت بدهيد كه من رافضى هستم.[10]
و نيز در شعر معروف خود وجوب دوستى اهل بيت را به صراحت مطرح نموده است.[11]زمخشرى نيز در ذيل آيه ى مودّت روايات متعددى از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) درباره ى دوستى و محبّت اهل بيت(صلى الله عليه وآله) ذكر كرده است.[12]
2. ولاى امامت: اين ولا ولايى است كه اگر از طرف خداوند به هر كسى داده شود، پيروى مردم در امور دينى از او واجب مى گردد. به عقيده ى شيعه، اين ولايت بعد از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از طرف خداوند به امامان معصوم دوازده گانه(عليهم السلام) اعطا شده و مرجعيت دينى بعد از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)در امامان معصوم(عليهم السلام)منحصر گرديده است، مگر اين كه از طرف آنان نايبى در اين مسئله معين گردد و حديث ثقلين[13] و آيه ى تطهير[14] و آيات و روايات متعدد ديگر بر حقانيت اين عقيده ى شيعه دلالت دارند.
3. ولاى زعامت: ولاى زعامت عبارت است از رهبرى اجتماعى و سياسى جامعه ى اسلامى كه به عقيده ى شيعه بعد از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)از طرف خداوند به امامان معصوم(عليهم السلام)اعطا گرديده و با آيات متعددى، از قبيل آيه ى اطاعت[15] و آيه ى ولايت[16] بر مدعا استدلال شده است.
4. ولاى تصرف: اين ولا برخلاف ولايت هاى سه گانه ى فوق كه تشريعى و قراردادى اند، ولاى تكوينى و بالاترين مرحله ى ولايت است.در نظر شيعه، بعد از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)، حامل اين ولايت فقط نفس پاك انسان كامل است و انسان كامل هم منحصر در حجج الله و امامان معصوم(عليهم السلام)است. پس حامل اين ولايت، كه انسان كامل و معصوم است، داراى نفوذ غيبى بر جهان و انسان و ناظر بر ارواح، نفوس، قلب ها و اعمال است.[17] اين كه اين ولايت اكتسابى است يا خدادادى در اين جا مجالى براى بيان آن نيست.
ولاى امامت، زعامت و تصرف مختص عقايد شيعه است و ساير مسلمين به اين ولايت ها نسبت به ائمه ى دوازده گانه كه اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) هستند اعتقاد ندارند. در نظر تشيع اين ولايت هاى سه گانه از ستون دين به شمار مى آيد. از امام صادق(عليه السلام)نقل شده است كه
اسلام بر پنج چيز استوار شده است: نماز، زكات، روزه، حج و ولايت. و به هيچ كدام از اين ها آن قدر بها داده نشده است كه به ولايت داده شده است.[18]
پس در مذهب تشيع، ولايت ائمه ى طاهرين(عليهم السلام) در سه جهت مرجعيت دينى، رهبرى سياسى و تصرف و نفوذ غيبى بر جهان و انسان ها از اصول عقايد دينى به شمار مى آيد.
مسئله ى سوم: ولايت در تصوف: ولايتى كه در نزد صوفيه مطرح است از جهات متعددى با ولايتى كه در عقايد شيعى مطرح است تفاوت ريشه اى دارد كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. ولايت در تصوف معنا و تعريف خاصى دارد كه هرگز بر معناى ولايت مطرح در تشيّع انطباق ندارد; زيرا صوفيه معتقدند مقام ولايت عبارت است از مرتبه ى فناى فى الله و ولى در اين مقام، در تجلّى احدى محو و مستهلك شده و به علت سكر و استغراقى كه بر او عارض مى شود، تابعيت و عبوديت به حسب صورت از او مرتفع مى گردد، اما از نظر معنا او عين تابع و عابد است;[19] لذا به عقيده ى صوفيه، ولايت و مقام قدس متوقف بر ايمان است نه عمل.[20]
ناگفته پيداست كه هيچ كدام از اين معانى در ولايت شيعى راه ندارد، بلكه مقام ولايت در مذهب شيعه مقتضى عبوديت و تابعيت بهتر و بيشتر است و لذا ولى و امام، با كمال هوشيارى و علم، بيانگر شريعت است، نه اين كه العياذ بالله در سكر و فنا به سر ببرد.
2. ولايت در تصوّف داراى مراتب مختلف و هر مرتبه مشتمل بر تعداد مشخصى ولى است و بالاترين مرتبه ى ولايت اختصاص به قطب و دغوث دارد.[21] هر چند برخى از صوفيه به ولايت ائمه ى دوازده گانه به مذاق خودشان، بريده از امامت و رهبرى و ولايت تشريعى، هم سان با اقطاب خودشان قايل هستند و تنها فرقه ى ذهبيه با جعل ولايت كليه شمسيه و ولايت جزئيه ى قمريه سعى كرده اند كه بين ولايت ائمه ى دوازده گانه(عليهم السلام) و ساير اوليا تفاوت ايجاد كنند،[22] لكن در مجموع اين عقيده ى آنان كاملا با آنچه در متون روايات شيعه ثابت است بيگانه است; چون در تشيع ولايت به ائمه ى دوازده گانه(عليهم السلام)اختصاص دارد و هيچ كسى غير از آنان نمى تواند از اين مقام برخوردار باشد و درآميختن ولايت ائمه(عليهم السلام) با ولايت ديگران، طبق روايتى از امام صادق(عليه السلام)، آميختن ايمان به ظلم و شرك است.[23]

3. به اعتقاد صوفيه، ولايت يك امر اكتسابى است كه با رياضت و انجام برنامه هاى صوفيانه براى هر كس در تحت تربيت و اشراف مرشد قابل دست رسى است.[24] اما ولايتى كه در تشيع مطرح است نمى تواند اكتسابى باشد، بلكه طبق مقتضاى حكمت خداوند به امامان دوازده گانه(عليهم السلام) عنايت شده است.
4. ولايت شيعه آن طور كه بيان شد، ريشه در قرآن و روايات دارد، برخلاف ولايت صوفيه كه متكى بر ذوقيات و افكار شاعرانه است و هيچ پشتوانه اى قرآنى و روايى ندارد.
از مطالب فوق چنين نتيجه مى گيريم كه ولايت مطرح در نزد صوفيه، هيچ گونه سنخيتى با ولايتى كه شيعه به آن معتقد است ندارد و ثابت گرديد كه نه تنها تصوف و تشيع مترادف نيستند، بلكه از جهات مختلف تباين صريح بين آنها كاملا ظاهر و مشهود است.

حميد الله رفيعى
----------------------------------------
پي نوشت ها:
[1]. محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، (بيروت: دارالاضواء، چ اول، 1413ق)، ج 1، ص 178 و ج 2، ص 18.
[2]. شمس الدين محمد لاهيجى، مفاتيح الاعجاز فى شرح گلشن راز، (تهران: زوار، چ پنجم، 1383 ش)، ص 239.
[3]. محمد تقى مجلسى، تشويق السالكين، (نور فاطمه، 1375 ش)، ص 12.
[4]. راغب اصفهانى، مفردات غريب القرآن، (دفتر نشر كتاب اول، 1404 ق)، ص 533.
[5]. محمدحسين، طباطبائى، الميزان، (انتشارات جامعه ى مدرسين حوزه ى علميه ى قم، بى تا) ج 6، ص 11، سيد محمدحسين تهرانى، ولاية الفقيه فى حكومة الاسلاميه، (دارالمحجة البيضاء، چ اول، 1418 ق)، ج 1، ص 22، (به نقل از مفردات راغب).
[6]. سوره ى ممتحنه، آيات 1 ـ 3.
[7]. سوره ى ممتحنه، آيه ى 8.
[8]. سوره ى توبه، آيه ى 71.
[9]. سوره ى شورى، آيه ى 23.
[10]. فخر رازى، تفسير كبير، (تهران: دارالكتب العلميه، ج دوم، بى تا)، ج 27، ص 166.
[11]. احمد بن حجر هيثمى، الصواعق المحرقة، (مكتبة القاهرة، 1385 ق)، ص 148.
[12]. محمد بن عمر زمخشرى، كشاف، (قم: دفتر تبليغات اسلامى، چ اول، 1416 ق)، ج 4، ص 220.
[13]. علاءالدين بن حسام هندى، كنزل العمال، (بيروت: مؤسسة الرسالة، چ پنجم، 1401 ق)، ج 1، ص 381.
[14]. سوره ى احزاب، آيه ى 33.
[15]. سوره ى نساء، آيه ى 59.
[16]. سوره ى مائده، آيه ى 55.
[17]. تقريرات النائينى (آملى)، كتاب المكاسب و البيع، (مؤسسه ى نشر اسلامى، بى تا)، ج 2، ص 332.
[18]. محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، همان، ج 2، ص 21.
[19]. شمس الدين محمد لاهيجى، همان، ص 241.
[20]. قاسم غنى، تاريخ تصوف در اسلام، (تهران: زوار، چ هشتم، 1380 ش)، ج 2، ص 221.
[21]. همان، ص 219.
[22]. اسدالله خاورى، ذهبيه، تصوّف علمى، آثار ادبى، (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چ دوم، 1383 ش)، ص 158 ـ 161.
[23]. محمد بن يعقوب كلينى، همان، ج 1، ص 413.
[24]. شمس الدين محمد لاهيجى، همان، ص 236 ـ 237.

موضوع قفل شده است