درس هایی از تجربه علمی یک مشاور در خصوص برخورد صحیح با فرزندان

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
درس هایی از تجربه علمی یک مشاور در خصوص برخورد صحیح با فرزندان

در بسیاری از خانواده ها رابطه ی میان والدین و کودکان پیوسته دستخوش تلاطم می شود که این بطور معمول قابل پیش بینی است. کودک یک کار ” اشتباه ” انجام می دهد یا حرف نادرستی می زند و والدین با گفتار یا رفتار توهین آمیز به او واکنش نشان می دهند، در ادامه نیز کودک با گفتار یا رفتاری توهین آمیزتر پاسخ پدر یا مادر خود را می دهد. سپس والدین با تهدیدهای پر سر و صدا یا تنبیه بدنی مقابله به مثل می کنند. این مشاجره از هردو طرف ادامه پیدا می کند تا اینکه این روند اشتباه، زندگی این خانواده را به جهنم تبدیل می سازد.

دکتر سیناتهرانی مشاور تحصیلی و متخصص مهارت های ارتباط درون خانوادگی، با بیان یکی از تجربیات واقعی خویش به بررسی و تحلیل رابطه یک مادر با فرزند پسر 9 ساله اش می پردازد.

این مشاور جوان می گوید: آقای هریسون و همسرش لوسی که از مشاجره با پسر ۹ ساله شان به نام مایک به ستوه آمده اند، از من خواستند تا به کمک آنها شتافته و مشکلشان را حل کنم.

خانم لوسی می گفت: ” آقای تهرانی! پسر من بسیار بی ادب و سرکش است. او بر خلاف دو فرزند دیگرم از من و پدرش حرف شنوی ندارد و هرکاری که دوست دارد می کند، روزی نیست که من و پدرش او را بخاطر رفتارهای زشتش تنبیه نکنیم. او آسایش و آرامش را از خانواده ما سلب کرده است. “

سیناتهرانی در ادامه گفت: به درخواست آقای هریسون و همسرش برای بررسی دقیق موضوع به منزلشان رفتم تا از نزدیک مشاجرات آنها با مایک را زیر ذره بین بگیرم.

من از آقای هریسون خواستم تا با یک دوربین فیلمبرداری به ضبط وقایع بپردازد تا بعداً بهتر بتوانم آنها را به روش تربیتی ناصحیح شان آگاه سازم. از خانم لوسی نیز خواستم تا بدون توجه به حضور من و بصورت کاملاً عادی با پسر کوچکش رفتار کند.

در آن روز، مایک با یک فنجان چای خالی بازی می کرد. مادر که نشان می داد از اینکار مایک به شدت عصبانی شده خطاب به او گفت: ” بالاخره آنرا خواهی شکست. تو همیشه به هر چیزی که دست می زنی آنرا می شکنی. “مایک در پاسخ گفت: ” نه اینطور نیست، من هیچ وقت چیزی را نمی شکنم.”درست در همان لحظه فنجان افتاد و شکست. مادر گفت: ” دیدی گفتم، تو به تمام معنا یک احمقی ، تو همه چیزهای خانه را می شکنی.”مایک : احمق خودتی، ریش تراش پدرم را تو شکستی.”

مادر: ” به مادرت می گویی احمق! خیلی بی ادبی .”

مایک : ” خودت بی ادبی، تو اول به من گفتی احمق.”

مادر: ” دیگر بس است، بلند شو و فوراً برو توی اتاقت! “مایک : ” برو بابا ، اینقدر دستور نده! “این مشاور خوشنام در ادامه افزوده است: مادر وقتی دید که اقتدارش مستقیماً به چالش کشیده شده است از کوره در رفته و پسرش را گرفت و با خشم فراوان شروع به کتک زدن کرد؛ مایک در حالی که سعی می کرد تا از دست مادرش بگریزد، او را به طرف در شیشه ای هل داد. شیشه شکست و دست مادر برید. پسر با دیدن خون، دست و پای خود را گم کرد و به وحشت افتاد؛ او به همین خاطر از خانه بیرون دوید و در طی دو ساعتی که من در آنجا بودم به خانه برنگشت.

در پایان شب آقای هریسون با من تماس گرفت و گفت: ” آقای تهرانی! مایک لحظاتی پیش

به خانه برگشته اما تا آن زمان، اعضای خانواده بسیار آشفته و مضطرب بودند. “

سینا تهرانی گفت: به عنوان کسیکه سالهاست در مسیر بهبود روابط میان خانواده ها و فرزندانشان فعالیت می کنم، باید بگویم : مایک آنروز خواه ناخواه فهمید که نباید با فنجان های خالی بازی کند، ولی این حادثه کم اهمیت تر از درس منفی ای بود که او درباره ی خود و مادرش آموخت.

اکنون این پرسش های کلیدی پیش می آید که : آیا آن جنگ و دعوا ضروری بود؟ آیا آن بگومگو اجتناب ناپذیر بود؟ آیا ممکن است بتوان در رویارویی با چنین اتفاقاتی عاقلانه تر رفتار کرد؟

متأسفانه بسیاری از والدین مهارت های صحیح و علمی تربیت فرزندان خود را نمی دانند و به همین دلیل با بکارگیری روشهایی نظیر روش اشتباه خانم لوسی نه تنها به موفقیتی در زمینه تربیت فرزندشان دست نمی یابند، بلکه آنها را در مسیر غلط هدایت نموده و آرامش را از زندگی خود و خانواده شان سلب می کنند.

روز بعد به همراه آقای هریسون و همسرش به تماشای فیلم ویدئویی ضبط شده پرداختم. خانم لوسی با دیدن آن فیلم از رفتار خشن خود حسابی شگفت زده شده بود. او اظهار داشت:” جناب سیناتهرانی ! اکنون که دارم این فیلم را می بینم ، باید اعتراف کنم که من هم در رفتارم با مایک خیلی تندروی کردم. به نظرم موضوع بازی کردن او با فنجان چیز چندان مهمی نبوده که من آنقدر بر روی آن حساسیت نشان دادم .”

البته این پشیمانی خانم لوسی نشانه خوبی است اما به گفته همسر وی، خانم لوسی نمی توانست خشم خود را کنترل کند و قبلاً نیز به دفعات مرتکب چنین واکنش های تندی شده بود.سینا تهرانی می افزاید: بعد از صحبتهای این زوج، من توضیحات لازم را در مورد نحوه کنترل خشم و روش صحیح برخورد با مایک ارائه کردم. من به خانم لوسی گفتم: وقتی شاهد آن هستید که پسرتان با فنجان بازی می کند، می توانستید آنرا از جلوی او برداشته و او را به انجام کار مناسبتری که دوست دارد، هدایت کنید. در آن هنگام خانم لوسی گفت: “جناب تهرانی ! مایک به توپ بازی علاقه زیادی دارد. ” به ایشان گفتم: خب می توانستید او را به توپ بازی هدایت کنیدو یا وقتی فنجان شکسته شد، می توانستید به مایک در دور انداختن تکه های فنجان شکسته کمک کنید و درباره ی علت شکسته شدن راحت فنجان و این که چه کسی فکر می کرد که فنجان به این کوچکی در اثر شکستن، چنین ریخت و پاش زیادی بوجود آورد، نکاتی را به او می گفتید.

قطعاً اگر حرفهایی این چنینی با لحن آرام و ملایم می زدید، مایک را وامی داشت تا آن اتفاق سوء را جبران و به خاطر آن حادثه از شما عذرخواهی کند. چون دیگر داد و فریاد و کتک خوردنی در کار نبود، مایک احتمالاً آن آمادگی ذهنی را پیدا می کرد که نزد خود نتیجه گیری کند که فنجان برای غلتاندن ساخته نشده است.

این مشاور تحصیلی سرشناس و عضو سایت درس زندگی دات کام در ادامه گفت: یک هفته بعد از آن اتفاق و با آموزش تدریجی مهارتهای غلبه بر خشم و کنترل عصبانیت و نیز روشهای صحیح تربیت فرزند به آقای هریسون و همسرش، اتفاق دیگری افتاد؛ مایک دستکش های خود را گم کرده بود. مادر بر خلاف دفعات قبلی که با عصبانیت کودکش را مورد خطاب قرار می داد به او گفته بود: ” پس تو دوباره دستکش هایت را گم کردی! من از این جهت خیلی ناراحت شدم. زیرا برای خریدن دستکش باید پول بپردازیم. حیف که گمشان کردی ولی عیبی ندارد، یکی دیگر برایت می خرم.”

مادر با گفتن این جمله نشان می دهد که هنوز به پسرش اعتماد دارد و می خواهد فرصت دیگری به او بدهد تا مایک نشان دهد که پسر با مسئولیتی است. همچنین او با گفتن این جمله که “برای خرید دستکش ها باید پول بپردازم ” ارزش و بهای بدست آوردن آن دستکش ها را به پسرش نشان می دهد .جالب است که بعد از آنکه خانم لوسی دستکش های جدیدی برای مایک می خرد، مایک به مادرش می گوید: ” من به تو قول می دهم که با همه وجودم از آن مراقبت کنم و دیگر هرگز آنرا گم نخواهم کرد.”مایک با حرفهایش نشان می دهد که تحت تأثیر برخورد مثبت مادرش قرار گرفته و می خواهد تا شایستگی های خود را به او نشان دهد.