جمع بندی چرا شیطان خود مومنین را استثناء میکند ؟

تب‌های اولیه

34 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا شیطان خود مومنین را استثناء میکند ؟

سلام

إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ
چرا در اینجا شیطان خود مومنین را استثناء میکند ؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیقین

سلام به شما پرسشگر گرامی

فتا 1;755067 نوشت:
چرا در اینجا شیطان خود مومنین را استثناء می کند؟
چون خودش هم می دانست نمی تواند بر این دسته، سلطه ای بیابد و اینها به وسوسه زرق و برق دنیا، فریبش را نخواهند خورد و هرگز پای در بیراهه گمراهی نخواهند گذاشت:

قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‏ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ
إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ
قالَ هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقيمٌ
إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ
وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعينَ
لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ (حجر، 39 تا 44)

گفت: «پروردگارا! چون مرا گمراه ساختى، من (نعمتهاى مادّى را) در زمين در نظر آنها زينت مى‏ دهم، و همگى را گمراه خواهم ساخت
مگر بندگان مخلصت را»
فرمود: «اين راه مستقيمى است كه بر عهده من است
كه بر بندگانم تسلّط نخواهى يافت مگر گمراهانى كه از تو پيروى مى‏ كنند
و دوزخ، ميعادگاه همه آنهاست
هفت در دارد و براى هر درى، گروه معيّنى از آنها تقسيم شده‏ اند



آیه 42 که می فرماید: «إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ»، پاسخ را به صورت مستدل بیان کرده و فرموده: اگر کسی در مسیر عبودیت و بندگی خدای متعال قدم گذاشت، از گمراهی رهایی یافته و با تبعیت از فرامین الهی، به وساوس شیطانی پشت پا خواهد زد و به این ترتیب، خود را در کهف حصین و مأمن امن الهی پناه داده و از خطرات و گمراهی ها حفظ و بیمه کرده است، اما اگر کسی به ولایت حق تعالی و پذیرش فرامین او رضا نداد و این مسیر مستقیم عبودیت را رها کرد و پای در بیراهه گمراهی نهاد، ابلیس لعین راهنمایش گشته و او را به تبعیت و پیروی از خود فرا می خواند و سرانجام، آن نگون‌بخت را به دارالبوار دوزخ رهنمون ساخته و حسرتی همیشگی و داغی ابدی، به دل او خواهد گذاشت!

با سلام به دوستان با ایمان و مذهبی پاسخ به این موضوع : چرا شیطان خود مومنین را استثناء میکند ؟

مثل شیطان، مثل مگس است. می دانیم که هر اندازه بدن و اعضای بدن و محیط زندگی انسان، به ناپاکی آلوده باشد، و بهداشت محیط مراعات نشود، مگس بیشتر هجوم میآورد و باعث ایجاد امراض گوناگون، برای انسان میشود. و در مقابل، هر چقدر بهداشت، بیشتر مراعات شود و بدن و محیط زندگی تمیزتر باشد، اذیت و آزار پشه و مگس کمتر است.
شیطان نیز چنین است. هر اندازه روح و جان انسان آلودهتر باشد، شیطان بیشتر تلاش میکند تا از آلودگی روح انسان استفاده کرده و امراض گوناگون نفسانی را برای انسان به وجود آورد و در مقابل، روح انسان، هر اندازه پاکیزهتر باشد، در برابر شرارتهای شیطان، بیشتر میتواند مقاومت کند. بنابراین یکی از بهترین راههای غلبه بر شیطان، پاکیزه نگاه داشتن روح است و اخلاص، یکی از راههای تأمین طهارت روح انسان است و چون شیطان خود اعتراف کرده که بر افراد خالص نمیتواند نفوذ کند، لذا در قرآن کریم از شیطان چنین نقل شده است: فبعزتک لاغوینّهم اجمعین ـ الا عبادک منهم المخلصین یعنی به عزت تو سوگند میخورم که البته همه را گمراه میکنم، جز بندگان پاک شده و خالص شدة تو را .
از این آیه به خوبی معلوم میشود که از راه کسب اخلاص، انسان می تواند به شیطان غلبه کند. لذا عارف بزرگ، حضرت امام خمینی نیز در این باره میگوید: شیطان، سگ درگاه خداست. اگر کسی با خدا آشنا باشد، به او عوعو نکند و او را اذیت نکند، پس اگر دیدی شیطان با تو سروکار دارد، بدان کارهایت از روی اخلاص نیست و برای خدا نیست
===============================
با تشکر ازکارشناس پاسخگوی انجمن تفسیر قرآن و حدیث ( صدیفین )

سلام

اما ابلیس خود از مومنان مخلص بود شش هزار سال خدا را عبادت کرده بود تا به حدی که به مقام ملائکه رسیده بود و هیچ شیطانی هم نبود تا اورا بفریبد یعنی نیازی نیست تا بندگان مخلص را شیطان بفریبد تنها کافیست تا کبر انان را فراگیرد .

عکس روي تو چو در آينه جام افتاد
عارف از خنده مي در طمع خام افتاد

حسن روي تو به يک جلوه که در آينه کرد
اين همه نقش در آيينه اوهام افتاد

فتا 1;755654 نوشت:
ما ابلیس خود از مومنان مخلص بود شش هزار سال خدا را عبادت کرده بود تا به حدی که به مقام ملائکه رسیده بود و هیچ شیطانی هم نبود تا اورا بفریبد یعنی نیازی نیست تا بندگان مخلص را شیطان بفریبد تنها کافیست تا کبر انان را فراگیرد .

سلام
سوال قابل توجهیه.
فکر میکنم جوابش با دقت در معنای مخلص و ویژگی های اون روشن بشه.
ممنون میشم اگر استاد بزرگوار به این نکته هم در ضمن جواب سوال بپردازند که مفهوم دقیق مخلص چیه.

به علاوه، فلسفه اینکه چرا شیطان به این ناتوانی خود "تصریح کرده" هم هنوز روشن نیست. یعنی اگر بپذیریم که شیطان واقعا در برابر مخلصین ناتوان هست، یک سوال دیگر باقی است اون هم اینکه چرا در اون موقعیت به ضعف خود تصریح کرده؟

ذره بین;757985 نوشت:
سلام
سوال قابل توجهیه.
فکر میکنم جوابش با دقت در معنای مخلص و ویژگی های اون روشن بشه.
ممنون میشم اگر استاد بزرگوار به این نکته هم در ضمن جواب سوال بپردازند که مفهوم دقیق مخلص چیه.

به علاوه، فلسفه اینکه چرا شیطان به این ناتوانی خود "تصریح کرده" هم هنوز روشن نیست. یعنی اگر بپذیریم که شیطان واقعا در برابر مخلصین ناتوان هست، یک سوال دیگر باقی است اون هم اینکه چرا در اون موقعیت به ضعف خود تصریح کرده؟

سلام

البته اگر به عرایض بنده توجه بفرمایید بنده عرض نکردم شیطان اظهار عجز میکند بلکه شیطان نیازی نمیبیند گرچه عاجز هم هست ولی دلیلی ندارد که تلاشش را هم نکند بلکه چون خود مخلص بوده و بدون اینکه کسی او را بفریبد گمراه شده نیازی نمیبیند که در این رابطه تلاشی بکند .
اما خلوص در مقابل خدا با ان خلوصی که در فرهنگ لغت معنی شده تفاوت میکند یعنی هیچ کس حتی علی (ع) نیز در مقابل نفسش ایمن نیست بهمین دلیل است که زمانی که شمشیر ابن ملجم ملعون بر فرق مبارکشان اثابت میکند میفرمایند بخدای کعبه که رستگار شدم یعنی قبل از ان این ایمنی را نداشته چون بدترین افت انسان ایمن دانستن خود در مقابل گناه است .

نقل قول:
اما ابلیس خود از مومنان مخلص بود شش هزار سال خدا را عبادت کرده بود تا به حدی که به مقام ملائکه رسیده بود و هیچ شیطانی هم نبود تا اورا بفریبد یعنی نیازی نیست تا بندگان مخلص را شیطان بفریبد تنها کافیست تا کبر انان را فراگیرد .

سلام

قرآن میگه ابلیس کافر بود ... یعنی از اول هم کافر بود ... و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس ابی واستکبر و کان من الکافرین... نمیگه "شد" میگه "بود" .. پس خالص نبوده و از همون ابتدا نیت خاصی داشته .. اما کفرش بعدا ظاهر شد ...

مخلص کسیه که در دل هم خلوص داره ..

قبل از خلقت آدم که خدا طائفه جن را خلق نمود؛ این ها در زمین فساد می کردند. ملائکه مأمور شدند؛ بسیاری از مرتدان جن را که شیاطین باشند؛ هلاک کردند و شیطان را که رئیس آن ها بود؛ اسیر کردند و بردند در آسمان. دید ملائکه مقام قربی دارند و دائماً مشغول عبادت هستند. به طمع این که مقام آنها را حیازت کند؛ مشغول، عبادت شد. حتی خواست بر آن ها پیشی بگیرد. چون کفر او ظاهر شد؛ خطاب «فَاخْرُجْ مِنْها» رسید (أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏11، ص، 276.)

مشک;758232 نوشت:
سلام

قرآن میگه ابلیس کافر بود ... یعنی از اول هم کافر بود ... و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس ابی واستکبر و کان من الکافرین... نمیگه "شد" میگه "بود" .. پس خالص نبوده و از همون ابتدا نیت خاصی داشته .. اما کفرش بعدا ظاهر شد ...

مخلص کسیه که در دل هم خلوص داره ..

قبل از خلقت آدم که خدا طائفه جن را خلق نمود؛ این ها در زمین فساد می کردند. ملائکه مأمور شدند؛ بسیاری از مرتدان جن را که شیاطین باشند؛ هلاک کردند و شیطان را که رئیس آن ها بود؛ اسیر کردند و بردند در آسمان. دید ملائکه مقام قربی دارند و دائماً مشغول عبادت هستند. به طمع این که مقام آنها را حیازت کند؛ مشغول، عبادت شد. حتی خواست بر آن ها پیشی بگیرد. چون کفر او ظاهر شد؛ خطاب «فَاخْرُجْ مِنْها» رسید (أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏11، ص، 276.)

سلام

اما ابلیس ملک شده بود چگونه ممکن است کسی مخلص نباشد و به مقام ملائکه برسد بلعم باعور مستجاب الدعوه بود چگونه ممکن است کسی خالص نباشد و مستحاب الدعوه شود ایجا خلوص شرط نیست اینجا کنترل بر نفس شرط است و از همه بیشتر انکه نعمتی به اهدا شده است در خطر است . کفر شیطان کفر خفی است کفر اشکار نیست یعنی خود هم نمیدانسته کافر است .

وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَینَاهُ آیاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِینَ«الأعراف/175»
و خبر آن کس را که آیات خود را به او داده بودیم برای آنان بخوان که از آن عاری گشت آنگاه شیطان او را دنبال کرد و از گمراهان شد

دقت کنید در اینجا این بلعم نیست که مرید شیطان میشود بلکه این شیطان است که پیروی بلعم را میکند و مرید او میشود !

فتا 1;758262 نوشت:
سلام

اما ابلیس ملک شده بود چگونه ممکن است کسی مخلص نباشد و به مقام ملائکه برسد بلعم باعور مستجاب الدعوه بود چگونه ممکن است کسی خالص نباشد و مستحاب الدعوه شود ایجا خلوص شرط نیست اینجا کنترل بر نفس شرط است و از همه بیشتر انکه نعمتی به اهدا شده است در خطر است . کفر شیطان کفر خفی است کفر اشکار نیست یعنی خود هم نمیدانسته کافر است .

وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَینَاهُ آیاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِینَ«الأعراف/175»
و خبر آن کس را که آیات خود را به او داده بودیم برای آنان بخوان که از آن عاری گشت آنگاه شیطان او را دنبال کرد و از گمراهان شد

دقت کنید در اینجا این بلعم نیست که مرید شیطان میشود بلکه این شیطان است که پیروی بلعم را میکند و مرید او میشود !

سلام

بنده فکر میکنم اینجا در ترجمه اینطوری باید گفت که " پس شيطان او را دنبال كرد و او عاقبت از گمراهان گرديد " یا "شيطان در پى او افتاد پس از گمراهان شد " اینجا منظور از دنبال کردن ، مرید شدن نیست منظور در کمین نشستن برای وسوسه و از راه بدر کردنش هست ! اگر اشتباه نکنم !!

احتمالا میشه اینطور برداشت کرد که انسان در دل و یا فکر هر چیزی هم که داشته باشه ، تازمانیکه عملیش نکرده وسرکوبش میکنه ، اعمالش رو بطور عام تحت تاثیر قرار نمیده اما این به این معنی نیست که مخلصه ...

خدا قوانینی داره .. مثل اینکه بگیم چرا به کافر نعمت و مال میده ! خب تلاش کرده و فکرشو بکار انداخته و مشمول قوانین دودوتاچهارتای خدایی میشه و رزقش رو بهش میدن ... اگر از قوانینی که برای پیمودن یک راه در نظر گرفته شده تبعیت کنیم به چیزی که مقصد راه مشخص کرده میرسیم .. حتما مخلص بودن مقامی خاص و والاتر از اینهاست .. گرچه همیشه باید در بیم و امید بسر برد تا مراقبه کرد ..

مخلص بودن مثل اینه که انسان آتویی نداشته باشه که شیطان بخواد نخشو بگیره و نخ کشش کنه ...


«و اتل علیهم نبأ الذى ءاتیناه ءایاتنا فانسلخ منها فأتبعه الشیطن فکان من الغاوین* و لو شئنا لرفعناه بها و لکنه أخلد إلى الأرض و اتبع هواه فمثله کمثل الکلب إن تحمل علیه یلهث أو تترکه یلهث ذلک مثل القوم الذین کذبوا ب آیاتنا فاقصص القصص لعلهم یتفکرون؛ و خبر آن کس (بلعم باعورا) را که آیات خویش (اجابت دعا) را به او داده بودیم برایشان بخوان که از آن عارى گشت، و شیطان در پى او افتاد پس از گمراهان شد. و اگر می‎خواستیم مقام او (بلعم باعورا) را با این آیات و علوم و دانشها بالا می‎بردیم، اما اجبار بر خلاف سنت ما است، او را به حال خود رها کردیم، و او به پستی گرایید و از هوای نفس پیروی کرد، مثل او همچون سگ (هار) است، اگر به او حمله کنی دهانش را باز و زبانش را بیرون می‎آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری باز همین کار را می‎کند (گویی چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی‎شود) این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند، این داستان‎ها را (برای آنها) بازگو کن شاید بیندیشند و بیدار شوند.»

از تعبیر "فأتبعه الشیطان" چنین استفاده مى شود که در آغاز شیطان تقریبا از او قطع امید کرده بود، چرا که او کاملا در مسیر حق قرار داشت، اما پس از انحراف مزبور، شیطان به سرعت او را تعقیب کرد و به او رسید و بر سر راهش نشست و به وسوسه گرى پرداخت، و سرانجام او را در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار داد.

...

خدا عاقبت بخیرمون کنه !! :Ghamgin:

مشک;758314 نوشت:
سلام

بنده فکر میکنم اینجا در ترجمه اینطوری باید گفت که " پس شيطان او را دنبال كرد و او عاقبت از گمراهان گرديد " یا "شيطان در پى او افتاد پس از گمراهان شد " اینجا منظور از دنبال کردن ، مرید شدن نیست منظور در کمین نشستن برای وسوسه و از راه بدر کردنش هست ! اگر اشتباه نکنم !!

احتمالا میشه اینطور برداشت کرد که انسان در دل و یا فکر هر چیزی هم که داشته باشه ، تازمانیکه عملیش نکرده وسرکوبش میکنه ، اعمالش رو بطور عام تحت تاثیر قرار نمیده اما این به این معنی نیست که مخلصه ...

خدا قوانینی داره .. مثل اینکه بگیم چرا به کافر نعمت و مال میده ! خب تلاش کرده و فکرشو بکار انداخته و مشمول قوانین دودوتاچهارتای خدایی میشه و رزقش رو بهش میدن ... اگر از قوانینی که برای پیمودن یک راه در نظر گرفته شده تبعیت کنیم به چیزی که مقصد راه مشخص کرده میرسیم .. حتما مخلص بودن مقامی خاص و والاتر از اینهاست .. گرچه همیشه باید در بیم و امید بسر برد تا مراقبه کرد ..

مخلص بودن مثل اینه که انسان آتویی نداشته باشه که شیطان بخواد نخشو بگیره و نخ کشش کنه ...

«و اتل علیهم نبأ الذى ءاتیناه ءایاتنا فانسلخ منها فأتبعه الشیطن فکان من الغاوین* و لو شئنا لرفعناه بها و لکنه أخلد إلى الأرض و اتبع هواه فمثله کمثل الکلب إن تحمل علیه یلهث أو تترکه یلهث ذلک مثل القوم الذین کذبوا ب آیاتنا فاقصص القصص لعلهم یتفکرون؛ و خبر آن کس (بلعم باعورا) را که آیات خویش (اجابت دعا) را به او داده بودیم برایشان بخوان که از آن عارى گشت، و شیطان در پى او افتاد پس از گمراهان شد. و اگر می‎خواستیم مقام او (بلعم باعورا) را با این آیات و علوم و دانشها بالا می‎بردیم، اما اجبار بر خلاف سنت ما است، او را به حال خود رها کردیم، و او به پستی گرایید و از هوای نفس پیروی کرد، مثل او همچون سگ (هار) است، اگر به او حمله کنی دهانش را باز و زبانش را بیرون می‎آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری باز همین کار را می‎کند (گویی چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی‎شود) این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند، این داستان‎ها را (برای آنها) بازگو کن شاید بیندیشند و بیدار شوند.»

از تعبیر "فأتبعه الشیطان" چنین استفاده مى شود که در آغاز شیطان تقریبا از او قطع امید کرده بود، چرا که او کاملا در مسیر حق قرار داشت، اما پس از انحراف مزبور، شیطان به سرعت او را تعقیب کرد و به او رسید و بر سر راهش نشست و به وسوسه گرى پرداخت، و سرانجام او را در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار داد.

...

خدا عاقبت بخیرمون کنه !!

سلام

دقت فرمایید در آغاز میفرماید خود را از ان تهی کرد یعنی چیزی داشت که انرا خود رها کرد یعنی نفسش خلوص اورا ازو گرفت یعنی اینجا نه شیطان بلکه نفسش اورا فریب میدهد و سپس میفرماد شیطان از او تبعیت کرد نمیفرماید بدنبالش افتاد میگوید از او تبعیت کرد شاید بهتر است ترجمه کنیم ابلیس هم به همین گونه گمراه شده بود چون کلمه کان اینجا هم بکار رفته است .

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیكُمْ إِذْ جَعَلَ فِیكُمْ أَنْبِیاءَ وَجَعَلَكُمْ مُلُوكًا وَآتَاكُمْ مَا لَمْ یؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِینَ«المائدة/20»
و [یاد کن] زمانی را که موسی به قوم خود گفت ای قوم من نعمت‏خدا را بر خود یاد کنید آنگاه که در میان شما پیامبرانی قرار داد و شما را پادشاهانی ساخت و آنچه را که به هیچ کس از جهانیان نداده بود به شما داد

سلام
در این ایه نعمت خاص خود را برگروهی ارزانی میدارد .

قَالَ اللَّهُ إِنِّی مُنَزِّلُهَا عَلَیكُمْ فَمَنْ یكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِینَ«المائدة/115»
خدا فرمود من آن را بر شما فرو خواهم فرستاد و[لی] هر کس از شما پس از آن انکار ورزد وی را [چنان] عذابی کنم که هیچ یک از جهانیان را [آن چنان] عذاب نکرده باشم

در اینجا میفرماید چون ایت روشن مرا دیدید دیگر بهانه ای برای کفر ندارید.

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَیهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَئِكَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ«المائدة/60»
بگو آیا شما را به بدتر از [صاحبان] این کیفر در پیشگاه خدا خبر دهم همانان که خدا لعنتشان کرده و بر آنان خشم گرفته و از آنان بوزینگان و خوکان پدید آورده و آنانکه طاغوت را پرستش کرده‏ اند اینانند که از نظر منزلت بدتر و از راه راست گمراه‏ترند

و در اینجا انان را که برجهانیان برتری داده برای کفرشان مورد غضب قرار میدهد .

ذره بین;757985 نوشت:
ممنون میشم اگر استاد بزرگوار به این نکته هم در ضمن جواب سوال بپردازند که مفهوم دقیق مخلص چیه.
سلام

استاد مکارم شیرازی در تفسیر نمونه، ذیل آیات 39 و 40 سوره مبارکه صافات، توضیحی دارند که پاسخ شما را در بر دارد؛ توجه فرمایید:

وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ (صافات/ 39و40)
و جز به آنچه انجام مى‏ داديد كيفر داده نمى ‏شويد
جز بندگان مخلص خدا (كه از اين كيفرها بركنارند)


دقت در آيات قرآن نشان مى‏ دهد كه «مخلِص» (به كسر لام) بيشتر در مواردى به كار رفته كه انسان در مراحل خودسازى است و هنوز به تكامل لازم نرسيده است، ولى «مخلَص» (به فتح لام) به مرحله‏ اى گفته مى‏ شود كه انسان بعد از مدتى جهاد با نفس و طى مراحل معرفت و ايمان، به مقامى مى‏ رسد كه از نفوذ وسوسه‏ هاى شياطين مصونيت پيدا مى‏ كند، چنان كه قرآن از قول ابليس نقل مى‏ كند: فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ ؛ به عزتت سوگند كه همه آنها را جز بندگان مخلصت گمراه خواهم كرد (1).

اين جمله كه مكرر در آيات قرآن آمده عظمت مقام "مخلَصين" را روشن مى‏ سازد. اين مقام، مقام يوسف هاى صديق بعد از عبور از آن ميدان آزمايش بزرگ است: كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ ؛ ما اين‏چنين برهان خويش را به يوسف نشان داديم تا بدى و فحشاء را از او دور سازيم، چرا كه او از بندگان مخلص ما بود (2).

اين مقام كسانى است كه در جهاد اكبر پيروز مى‏ شوند و دست لطف پروردگار تمام ناخالصى‏ ها را از وجودشان بر مى‏ چيند و در كوره حوادث آن چنان ذوب مى‏ شوند كه جز طلاى معرفت خالص در آنها چيزى نمى‏ ماند و اينجا است كه پاداش آنها به معيار عمل داده نمى‏ شود بلكه پاداششان به معيار فضل و رحمت خدا است. علامه طباطبائى در اينجا سخنى دارد كه فشرده‏ اش اين است:

خداوند در آيه مورد بحث مى‏ فرماید: همه مردم پاداش اعمالشان را مى‏ گيرند جز بندگان مخلص خدا، چرا كه آنها به حكم مقام عبوديت خود را مالک هيچ چيز نمى‏ دانند و جز آنچه خدا مى‏ خواهد اراده نمى‏ كنند، و جز آنچه او مى‏ طلبد انجام نمى‏ دهند و به حكم مخلص بودن، خدا آنان را براى خويش برگزيده، و تعلق خاطرى به غير ذات پاک او ندارند؛ نه زرق و برق دنيا و نه نعمتهاى عقبى! در دل آنها چيزى جز اللَّه نيست! روشن است كسى كه داراى اين ويژگى ها باشد، لذت و نعمت و موهبت و روزی‌اش چيزى است غير از آنچه ديگران دارند، چنان كه در آيات بعد مى‏ آيد «أُولئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ» (آنها روزى خاص و ويژه‏ اى دارند كه از ديگران جدا است). درست است كه آنها همچون ساير بهشتيان در بهشت زندگى دارند اما بهره آنها شباهتى به بهره‏ هاى ديگران ندارد (آنها از جلوه‏ هاى ذات پاک خدا و از لذات باطنى او بهره مى‏ برند و قلبشان از پيمانه شوق او لبريز و غرق عشق و وصال او هستند) (3) . (4)

پی نوشت
--------------------------
1- ص/82و83
2- یوسف/24
3- برای توضیحات بیشتر، رجوع کنید به: المیزان، ج 17، 135 و 136
4- تفسير نمونه، ج‏ 19، ص 48 و 49.

روزهـا گـر رفـت گـو رو بـاک نـیست ----- تـو بـمـان ای آنک چون تو پاک نیست

اما خلوص فقط مخصوص خداست و پیامبر و امام نیز از این قاعده مستثناء نیستند خلوص انسان و جن یا هر موجود صاحب اراده ای ذاتی نیست بلکه اکتسابی است و هرچیز بدست امدنی میتواند از دست برود یعنی اگر یوسف در مقابل نفسش به خذا پناه نمیبرد قطعاً دچار تزلزل میشد اگر میر داماد تا صبح به خدا پناه نمیبرد ونفسش را نمیسوزاند قطعا منزلزل میشد یعنی وقتی شیطان مخلصین را مستثنا میکند نه از انها بلکه از خدا میترسد یعنی مخلص کسی است که چون کودکی در همه حال بدامان مادرش پناه میبرد یعنی مهاجم نه با او بلکه با حامی او باید بجنگد که البته شیطان در مقابل خدا عاجز است .

فتا 1;758923 نوشت:
روزهـا گـر رفـت گـو رو بـاک نـیست ----- تـو بـمـان ای آنک چون تو پاک نیست

اما خلوص فقط مخصوص خداست و پیامبر و امام نیز از این قاعده مستثناء نیستند خلوص انسان و جن یا هر موجود صاحب اراده ای ذاتی نیست بلکه اکتسابی است و هرچیز بدست امدنی میتواند از دست برود یعنی اگر یوسف در مقابل نفسش به خذا پناه نمیبرد قطعاً دچار تزلزل میشد اگر میر داماد تا صبح به خدا پناه نمیبرد ونفسش را نمیسوزاند قطعا منزلزل میشد یعنی وقتی شیطان مخلصین را مستثنا میکند نه از انها بلکه از خدا میترسد یعنی مخلص کسی است که چون کودکی در همه حال بدامان مادرش پناه میبرد یعنی مهاجم نه با او بلکه با حامی او باید بجنگد که البته شیطان در مقابل خدا عاجز است .

سلام
این نکته شما زیبا و دقیق بود.

نسبت به نوشته های پیشینتان در چند پست قبل اما برداشت هایی داشتم که برام جای سوال داره.
شما ظاهرا شیطان و افرادی نظیر بلعم باعورا رو در شمار مخلصین دونستید.
و معتقدید، مخلصین، با فریب نفسشون امکان گمراهی براشون هست؛ دقیقا مثل همین دو نمونه.
البته در این پست اخیر، ظاهرا خواستید بگید با وجود اینکه نفس همیشه امکان نافرمانیش میره اما خداوند حامی مخلصین هست.

بالاخره شما امکان گناه رو برای مخلصین منتفی میدونید با نه؟
البته در مفهوم شناسی مخلصین در قرآن، از جمله ویژگی اونها "عصمت" ذکر میشه. اگه این نکته رو قبول دارید، چطور شیطان و بلعم باعورا رو مخلصینی دونستید که دچار لغزش و انحراف شدند؟

به نظر میاد مراتب پایین تر ایمان، با درجه مخلصین در بیان شما خلط شده.
مقام مخلصین مقامی نیست که بشه گفت بلعم باعورا بهش رسیده و بعد ازش فاصله گرفته و به همین سبب شیطان همراهش شده.

ذره بین;759056 نوشت:
سلام
این نکته شما زیبا و دقیق بود.

نسبت به نوشته های پیشینتان در چند پست قبل اما برداشت هایی داشتم که برام جای سوال داره.
شما ظاهرا شیطان و افرادی نظیر ابن ابی العوجاء رو در شمار مخلصین دونستید.
و معتقدید، مخلصین، با فریب نفسشون امکان گمراهی براشون هست؛ دقیقا مثل همین دو نمونه.
البته در این پست اخیر، ظاهرا خواستید بگید با وجود اینکه نفس همیشه امکان نافرمانیش میره اما خداوند حامی مخلصین هست.

بالاخره شما امکان گناه رو برای مخلصین منتفی میدونید با نه؟
البته در مفهوم شناسی مخلصین در قرآن، از جمله ویژگی اونها "عصمت" ذکر میشه. اگه این نکته رو قبول دارید، چطور شیطان و ابن ابی العوجاء رو مخلصینی دونستید که دچار لغزش و انحراف شدند؟

به نظر میاد مراتب پایین تر ایمان، با درجه مخلصین در بیان شما خلط شده.
مقام مخلصین مقامی نیست که بشه گفت ابن ابی العوجاء بهش رسیده و بعد ازش فاصله گرفته و به همین سبب شیطان همراهش شده.

سلام

در حدیثی از امام سجاد است که میفرماید میترسم از اینکه از گور برخیزم و لباس برتن نداشته باشم یعنی این ما هستیم که میدانیم که او معصوم است و امکان خطا ندارد اما او نفسش لوامه است و بر این باور نیست یعنی اگر به این باور برسد اغاز خطای اوست و بر همین اساس است که معصومین از همه بیشتر استغفار میکنند و به خدا پناه میبرند تفاوت شیطان وادم هم در همین بود ادم خطا کرد و بدامان خدا پناه برد و نجات یافت شیطان خطا کرد و به خود پناه برد و گمراه شد چرا چون براین باور بود که ملک شده و از گناه بریست .

فتا 1;759073 نوشت:
در حدیثی از امام سجاد است که میفرماید میترسم از اینکه از گور برخیزم و لباس برتن نداشته باشم یعنی این ما هستیم که میدانیم که او معصوم است و امکان خطا ندارد اما او نفسش لوامه است و بر این باور نیست یعنی اگر به این باور برسد اغاز خطای اوست و بر همین اساس است که معصومین از همه بیشتر استغفار میکنند و به خدا پناه میبرند تفاوت شیطان وادم هم در همین بود ادم خطا کرد و بدامان خدا پناه برد و نجات یافت شیطان خطا کرد و به خود پناه برد و گمراه شد چرا چون براین باور بود که ملک شده و از گناه بریست
اینکه معصومین بسیار مواظب خودشان بودند و از این جهت بسیار به خدای متعال پناه می بردند، سخن درستی است؛ یوسف صدیق که به تصریح قرآن از مخلَصین بود (1)، اظهار می کند:

وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيمٌ (یوسف/53)
و من نفس خود را تبرئه نمى‏ كنم، چرا كه نفس قطعاً به بدى امر مى ‏كند، مگر كسى را كه خدا رحم كند، زيرا پروردگار من آمرزنده مهربان است


در حالات رسول رحمت و مهربانی است که شب‌ها بسیار انابه و زاری می کردند و در پاسخ همسرشان _که از این همه عبادت و زاری ایشان شگفت‌زده شده بود_ می فرمود: آیا بنده شکرگذزار نباشم؟!

با این حال، «باورمندی به معصومیت خویش» را قطعا می دانستند و آگاهی داشتند. آیه تطهیر (2) و ماجرای کساء _که روایاتش ذیل این آیه یاد شده (3)_ بهترین شاهد مدعاست که به نهایت وضوح، بر طهارت و عصمت آنان و آگاهی آنان از این عصمت درون، گواهی می دهد. زیارت جامعه کبیره شاهد دیگر مدعاست که از زبان خود آنان، ویژگی های برتر و موهبت های الهی را بیان نموده و از برترین فضل و کرامت و طهارت باطنی آنها سخن گفته است، پس اینکه بگوییم آنان باور به طهارت و عصمت خویش نداشتند، سخن درستی به نظر نمی رسد. خودشان بارها به این مطلب تصریح کرده اند و باورشان را به این فضیلت و موهبت والای الهی، اظهار کرده اند.

فرق است بین «غفلت و فراموشی یاد خدا» و «باورمندی به عصمت و طهارت خود»! آنچه منظور نظر شماست و آثار ویرا‌ن‌کننده دارد، غفلت و فراموشی یاد خداست که از ساحت مخلَصین به دور است و اگر عارض شود با یاد خدای سبحان جبران می گردد:

إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ (اعراف/201)
در حقيقت، كسانى كه [از خدا] پروا دارند، چون وسوسه ‏اى از جانب شيطان بديشان رسد [خدا را] به ياد آورند و به ناگاه بينا شوند


جهل مرکب و عدم آگاهی از حقیقت باطن و صفای درون، در مخلَصین راه ندارد و این عدم آگاهی به حقیقت درون، کمکی به رشد معنوی آنها نمی کند، بلکه سراسر وجود آنان، با پرتو نور یقین و بصیرت باطنی پوشیده شده است و همین آگاهی به صفای درون، آنان را محتاط‌تر و عابدتر و زاهدتر نموده است:

قال رسول الله ص: إنه ليغان على قلبي، و إني لأستغفر الله كل يوم مائة مرة (4)
از رسول رحمت و مهربانی که به تصریح قرآن دارای اخلاق والا و برجسته ای است (5) و الگوی همه مؤمنان عالم (6)، روایت است که: گاهی غباری بر دلم می نشیند و من هر روز صد مرتبه استغفار می کنم.

آن جناب، به خاطر صفای قلب و باطن بسیار نورانی که داشت، حتی از ارتباط با مردم _که به جبر تبلیغ دین، ناچار از انجام آن بود_ کدورتی بر قلب پاک خویش احساس می نمود و به قول یکی از علما، هر چه آینه صافتر و تمیزتر باشد، غبار و تیرگی روی آن زودتر و بهتر دیده می شود. (7)

پس «آگاهی و باورمندی به عصمت خود» در آنها وجود داشته است و خود بهتر از هر کس دیگری بدان آگاه بوده و از آن گوهر ناب و موهبت خدادادی، به شدت پاسداری می کردند؛ حتی با احساس کمترین غباری بر دل!

پی نوشت
----------------
1- یوسف/24
2- احزاب/33
3- رجوع کنید به: الميزان، ج‏ 16، ص 317
4- الدر المنثور، ج‏ 6، ص 63
5- قلم/4
6- احزاب/21
7- مجمع البحرين، ج‏6، ص: 290، ذیل ماده غین

فَإِذَا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یشْرِكُونَ«65»
و هنگامی که بر کشتی سوار می‏شوند خدا را پاکدلانه می‏خوانند و[لی] چون به سوی خشکی رساند و نجاتشان داد بناگاه شرک می‏ورزند

لِیكْفُرُوا بِمَا آتَینَاهُمْ وَلِیتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ یعْلَمُونَ«66»
بگذار تا به آنچه بدیشان داده‏ایم انکار آورند و بگذار تا برخوردار شوند زودا که بدانند

أَوَلَمْ یرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا وَیتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ یؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یكْفُرُونَ«67»
آیا ندیده‏اند که ما [برای آنان] حرمی امن قرار دادیم و حال آنکه مردم از حوالی آنان ربوده می‏شوند آیا به باطل ایمان می‏آورند و به نعمت‏خدا کفر می‏ورزند

سلام

باید دقت کنیم تا مسئله معصوم را با مخلص را خلط نکنیم اگر در این ایات دقت کنیم میبینیم که مخلص که به او نعمت داده میشود میتواند کافر هم بشود .

بله هر معصومی مخلص است ولی هر مخلصی معصوم نیست !

فتا 1;759431 نوشت:
فَإِذَا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یشْرِكُونَ«65»
و هنگامی که بر کشتی سوار می‏شوند خدا را پاکدلانه می‏خوانند و[لی] چون به سوی خشکی رساند و نجاتشان داد بناگاه شرک می‏ورزند

لِیكْفُرُوا بِمَا آتَینَاهُمْ وَلِیتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ یعْلَمُونَ«66»
بگذار تا به آنچه بدیشان داده‏ایم انکار آورند و بگذار تا برخوردار شوند زودا که بدانند

أَوَلَمْ یرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا وَیتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ یؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یكْفُرُونَ«67»
آیا ندیده‏ اند که ما [برای آنان] حرمی امن قرار دادیم و حال آنکه مردم از حوالی آنان ربوده می‏شوند آیا به باطل ایمان می‏آورند و به نعمت‏خدا کفر می‏ورزند

سلام باید دقت کنیم تا مسئله معصوم را با مخلص را خلط نکنیم اگر در این ایات دقت کنیم میبینیم که مخلص که به او نعمت داده میشود میتواند کافر هم بشود. بله هر معصومی مخلص است ولی هر مخلصی معصوم نیست !


سلام

در این آیات از مخلِص یاد شده، نه مخلَص! معصومین _و از جمله یوسف صدیق_ مخلَص هستند:


... إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ (یوسف/24)
... او از بندگان مخلص ما بود


شیطان در مخلَصین نفوذی ندارد:

قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‏ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ
إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ (حجر/39و40)
گفت: «پروردگارا، به سبب آنكه مرا گمراه ساختى، من [هم گناهانشان را] در زمين برايشان مى‏ آرايم و همه را گمراه خواهم ساخت
مگر بندگان خالص تو از ميان آنان را


در پست #13 تفاوت مخلِص و مخلَص را از بیان استاد مکارم شیرازی عرض کردم که:
صدیقین;758826 نوشت:
دقت در آيات قرآن نشان مى‏ دهد كه «مخلِص» (به كسر لام) بيشتر در مواردى به كار رفته كه انسان در مراحل خودسازى است و هنوز به تكامل لازم نرسيده است، ولى «مخلَص» (به فتح لام) به مرحله‏ اى گفته مى‏ شود كه انسان بعد از مدتى جهاد با نفس و طى مراحل معرفت و ايمان، به مقامى مى‏ رسد كه از نفوذ وسوسه‏ هاى شياطين مصونيت پيدا مى‏ كند

با این توضیح، روشن شد که شیطان در مخلَصین _که به مقصد رسیده اند و در حصن حصین الهی آرمیده اند_ امکان نفوذ ندارد اما در مخلِصین _که در میانه راه اند و ناآشنا به چاله ها و بیراهه ها_ امکان نفوذ دارد و می تواند آنها را فریب دهد. نمونه اش همین کسانی است که در طوفان حوادث از تاثیر اسباب نومید می شوند و از همه جا بریده و قطع امید می کنند و خاضعانه و خالصانه به معبود حقیقی پناه می برند اما این خلوص کوتاه مدت، دیری نمی پاید و با گذر از رنج طوفان و رسیدن به ساحل آرامش، دوباره غفلت و فراموشی از یاد حق عارض می شود و آن خلوص موقتی هم از بین می رود و روز از نو و روزی از نو!

صدیقین;759448 نوشت:
در این آیات از مخلِص یاد شده، نه مخلَص! معصومین _و از جمله یوسف صدیق_ مخلَص هستند:

سلام

ایا به نظر شما مُخْلَصِینَ همان معصومین هستند ؟

فتا 1;761691 نوشت:
ایا به نظر شما مُخْلَصِینَ همان معصومین هستند؟
این تعبیر درباره برخی پیامبران آمده:

درباره یوسف صدیق:

... إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ (یوسف/24)
... او از بندگان مخلص ما بود

درباره موسای کلیم:

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى‏ إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا (مریم/51)
و در اين كتاب از موسى ياد كن، زيرا كه او پاكدل و فرستاده ‏اى پيامبر بود


آیه ای سراغ ندارم که این تعبیر را درباره غیر معصومین به کار برده باشد. اگر سراغ دارید مطرح بفرمایید تا درباره اش گفتگو کنیم.

نقل قول:
قاموس قرآن، ج‏2، ص: 279
خلص:
خلوص بمعنى صاف شدن و بى‏خلط شدن است. طبرسى ذيل آيه 94 بقره ميگويد: اصل خلوص آنست كه شى‏ء از هر آلودگى صاف باشد راغب ميگويد: خالص مثل صاف است با اين فرق كه خالص آنست كه آميختگى آن از بين رفته باشد ولى صاف گاهى بآن گويند كه اصلا آميختگى ندارد.
فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا يوسف: 80 يعنى چون از ديگران خالص شدند و فقط خودشان ماندند كه برادر بودند و از اهل مصر جدا شدند. معنى آيه چنين ميشود:
چون برادران يوسف از يوسف كه برادرشان را رها كند مأيوس شدند از مردم كنار گشتند در حاليكه ميان خود بنجوى و گفتگو مشغول بودند.
نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً نحل: 66 مى‏نوشانيم بشما از آنچه در شكم حيوانات هست از ميان گياه خورده شده و خون، شير خالص را كه بخون و گياه آميخته است.
نا گفته نماند سرگين را تا وقتى كه در شكمبه است، فرث گويند لذا بهتر است آنرا گياه جويده ترجمه كنيم.
أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ ...
زمر: 3 بدان دين خالص و پاك شده از شرك براى خداست و خداوند فقط عبادت خالص را مى‏پذيرد نه عبادت توأم با شرك و نه عبادت غير خدا را (الميزان) إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ (بِخالِصَةٍ) ذِكْرَى الدَّارِ ص: 46 در الميزان ميگويد: «خالصة» صفت موصوف محذوفى است و «باء» براى سببيّت است يعنى: ما آنها را خالص كرديم بسبب خصلت خالصى كه تذكّر و ياد آورى دار آخرت باشد.
(اخلاص) دين براى خدا، آنست كه دين را از شرك بت پرستان و تثليث نصارى و تشبيه يهود و مطلق غير خدا، خالص و پاك و صاف كنيم. صيغه‏هاى ماضى و اسم فاعل آن همه راجع باين معنى است. مثل وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ ... نساء: 146 فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ زمر: 2 وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ بقره: 139 وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ اعراف: 29 و مخلص چهار بار، مخلصون يك بار، مخلصين هفت بار در قرآن مجيد آمده و همه در باره اخلاص دين‏اند.
امّا (مخلص) و مخلصين بصيغه اسم مفعول بمعنى آنست كه خدا او را براى خود خالص كرده است و غير خدا را در آن نصيبى نيست چنانكه شيطان در باره آنها ميگويد:
كه باغواء آنها راهى ندارم مثل وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ حجر: 39- 40 مخلصين هشت بار در قرآن مجيد تكرار شده است وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى‏ إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا مريم: 51 موسى را در كتاب ياد كن كه او بنده خالص شده بود و غير خدا را در او راهى نبود و پيامبر فرستاده بود. همچنين است إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ يوسف: 24 و غيره. مخلصين ابتدا با پيامبران تطبيق ميشوند كه خدا آنها را برگزيده و انتخاب كرده و مخصوص خدايند، شيطان و هواى نفس را در آنها راهى نيست چنانكه در باره آنها فرموده إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ آل عمران: 33 قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذِينَ اصْطَفى‏ ... نمل: 59 وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ ص 47.
بندگانى‏اند پاك، منزّه، بى عيب، سارع در خيرات، عابد، نيكو كار.
گذشته از پيامبران و ائمه عليهم السلام ممكن است پاكانى در اثر ايمان قوى و اعمال نيك همواره رضاى خدا را هدف خويش قرار دهند و خدا نيز آنها را مخصوص خود قرار دهد و از بندگان خالص كرده باشد و غير خدا را در آنها نصيبى نباشد.

سلام

اما ظاهراً راغب نظر دیگری دارد .

فتا 1;761699 نوشت:
اما ظاهراً راغب نظر دیگری دارد .
متنی که نقل کرده اید، نوشتار آقای قرشی در قاموس است نه راغب. آن نظری هم که در انتهای متنشان آمده، نظر خودشان است، نه راغب. متن مفرادت راغب، ذیل ماده خلص چنین است:

خلص‏
الخالص كالصافي إلّا أنّ الخالص هو ما زال عنه شوبه بعد أن كان فيه، و الصّافي قد يقال لما لا شوب فيه، و يقال: خَلَّصْته فَخَلَصَ، و لذلك قال الشاعر: خلاص الخمر من نسج الفدام‏ «3» قال تعالى: وَ قالُوا ما فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا [الأنعام/ 139]، و يقال: هذا خالص و خالصة، نحو: داهية و راوية، و قوله تعالى: فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا [يوسف/ 80]، أي: انفردوا خالصين عن غيرهم. و قوله: وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ‏ [البقرة/ 139]، إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ‏ [يوسف/ 24]، فإخلاص المسلمين أنّهم قد تبرّؤوا ممّا يدّعيه اليهود من التشبيه، و النصارى من التثليث، قال تعالى: مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ* [الأعراف/ 29]، و قال: لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ [المائدة/ 73]، و قال: وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ [النساء/ 146]، و هو كالأوّل، و قال: إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا [مريم/ 51]، فحقيقة الإخلاص: التّبرّي عن كلّ ما دون اللّه تعالى.

صدیقین;762375 نوشت:
متنی که نقل کرده اید، نوشتار آقای قرشی در قاموس است نه راغب. آن نظری هم که در انتهای متنشان آمده، نظر خودشان است، نه راغب. متن مفرادت راغب، ذیل ماده خلص چنین است:

سلام

بله حق با شماست راغب صریحاً اینرا نگفته ولی مُخْلَصِ و مُخْلِص را هم از هم تفکیک نکرده است بلکه سعی کرده معنی خلوص و خالص را تشریح کند و در واقع هیچ فرهنگ لغت دیگری هم مُخْلَصِ را معادل معصوم ندانسته است .

اما لسان الغیب دیگران را هم لایق مُخْلَصِ شدن میداند

گفت آن يار کز او گشت سر دار بلند
جرمش اين بود که اسرار هويدا مي‌کرد

فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد
ديگران هم بکنند آن چه مسيحا مي‌کرد

وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ
و من نفس خود را تبرئه نمی‏کنم چرا که نفس قطعا به بدی امر می‏کند مگر کسی را که خدا رحم کند زیرا پروردگار من آمرزنده مهربان است

«یوسف/53»

اما یوسف نیز از شر نفس به خدا پناه برده و خود را مُخْلَصِ نمیداند یعنی اگر هم هست خود بر این باور نیست که این باور همان باور شیطان است .

فتا 1;769238 نوشت:
بله حق با شماست راغب صریحاً اینرا نگفته ولی مُخْلَصِ و مُخْلِص را هم از هم تفکیک نکرده است بلکه سعی کرده معنی خلوص و خالص را تشریح کند و در واقع هیچ فرهنگ لغت دیگری هم مُخْلَصِ را معادل معصوم ندانسته است .
سلام

همه فرهنگ های لغت را بررسی نکرده ام و نمی دانم کسی تفکیکی قائل شده یا نه. مراجعه به کتاب های فروق اللغة برای این منظور مناسب تر است.

ولی مطابق آنچه که از نوشتار استاد مکارم در اینجا #13 نقل کردم، این معنا با توجه به استعمال این الفاظ در آیات قرآن، به دست می آید و نه از فرهنگ لغت:

صدیقین;758826 نوشت:
دقت در آيات قرآن نشان مى‏ دهد كه «مخلِص» (به كسر لام) بيشتر در مواردى به كار رفته كه انسان در مراحل خودسازى است و هنوز به تكامل لازم نرسيده است، ولى «مخلَص» (به فتح لام) به مرحله‏ اى گفته مى‏ شود كه انسان بعد از مدتى جهاد با نفس و طى مراحل معرفت و ايمان، به مقامى مى‏ رسد كه از نفوذ وسوسه‏ هاى شياطين مصونيت پيدا مى‏ كند، چنان كه قرآن از قول ابليس نقل مى‏ كند: فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ ؛ به عزتت سوگند كه همه آنها را جز بندگان مخلصت گمراه خواهم كرد (1).

******************

فتا 1;769238 نوشت:
اما لسان الغیب دیگران را هم لایق مُخْلَصِ شدن میداند
حافظ در این ابیات، به امکان مخلَص شدن دیگران تصریحی نکرده! ضمن اینکه در شعر، باب تشبیه و تمثیل و استعاره و مجاز و مانند آن فراخ است، برای همین، اشعار حد وسط استدلال و برهان قرار نمی گیرند؛ به ویژه در تفسیر آیات کریمه قرآن.

فتا 1;769238 نوشت:
وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ و من نفس خود را تبرئه نمی‏کنم چرا که نفس قطعا به بدی امر می‏کند مگر کسی را که خدا رحم کند زیرا پروردگار من آمرزنده مهربان است«یوسف/53» اما یوسف نیز از شر نفس به خدا پناه برده و خود را مُخْلَصِ نمیداند یعنی اگر هم هست خود بر این باور نیست که این باور همان باور شیطان است .
خدای متعال تصریح فرمود که یوسف از مخلَصین است؛ آن وقت شما می فرمایید یوسف خودش باور نداشت و چنین باوری شیطانی است!

... إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ (یوسف/24)
... او از بندگان مخلص ما بود

معنای آیه 53 را هم از بیان توانای علامه طباطبایی عرض می کنم:

اين آيه تتمه گفتار يوسف (ع) است، و آن را بدين جهت اضافه كرد كه در كلام قبلي اش كه گفت: من او را در غيابش خيانت نكردم، بويى از استقلال و ادعاى حول و قوت مى‏ آمد (يعنى اين من بودم كه دامن به چنين خيانتى نيالودم) و چون آن جناب از انبياى مخلَص و فرو رفته در توحيد و از كسانى بوده كه براى احدى جز خدا حول و قوتى قائل نبوده‏ اند، لذا فورى اضافه كرد كه آنچه من كردم و آن قدرتى كه از خود نشان دادم به حول و قوه خودم نبود، بلكه هر عمل صالح و هر صفت پسنديده كه دارم رحمتى است از ناحيه پروردگارم، و هيچ فرقى ميان نفس خود با ساير نفوس كه به حسب طبع، امر کننده به بدی ها و مايل به شهوات است نگذاشت، بلكه گفت: من خود را تبرئه نمى‏ كنم زيرا نفس، به طور كلى آدمى را به سوى بدى‏ ها و زشتي ها وا مى‏ دارد مگر آنچه كه پروردگارم ترحم كند. پس در حقيقت اين كلام يوسف نظير كلام شعيب است كه گفت: «إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ». پس اينكه گفت: من نفس خود را تبرئه نمى‏ كنم، اشاره است به آن قسمت از كلامش بود كه گفت: «من او را در غيابش خيانت نكردم» و منظور از آن اينست كه من اگر اين حرف را زدم بدين منظور نبود كه نفس خود را منزه و پاک جلوه دهم، بلكه به اين منظور بود كه لطف و رحمت خداى را نسبت به خود حكايت كرده باشم، آن گاه همين معنا را تعليل نموده و فرمود: «زيرا نفس بسيار وادارنده به سوء و زشتى است» و بالطبع، انسان را به سوى مشتهياتش كه همان سيئات و گناهان بسيار و گوناگون است دعوت مى‏ نمايد، پس اين خود از نادانى است‏ كه انسان نفس را از ميل به شهوات و بدي ها تبرئه كند، و اگر انسان از دستورات و دعوت نفس به سوى زشتي ها و شرور سرپيچى كند، رحمت خداوند دستگيرش شده، و او را از پليدي ها منصرف و به سوى عمل صالح موفق مى‏ نمايد. (ترجمه الميزان، ج ‏11، ص 269)

صدیقین;769364 نوشت:
همه فرهنگ های لغت را بررسی نکرده ام و نمی دانم کسی تفکیکی قائل شده یا نه. مراجعه به کتاب های فروق اللغة برای این منظور مناسب تر است.

ولی مطابق آنچه که از نوشتار استاد مکارم در اینجا #13 نقل کردم، این معنا با توجه به استعمال این الفاظ در آیات قرآن، به دست می آید و نه از فرهنگ لغت:

سلام

وقتی مطلبی در فرهنگ لغت نیست معنیش اینست که از ابداعات جدید است و در قدیم نبوده است

صدیقین;769364 نوشت:
حافظ در این ابیات، به امکان مخلَص شدن دیگران تصریحی نکرده! ضمن اینکه در شعر، باب تشبیه و تمثیل و استعاره و مجاز و مانند آن فراخ است، برای همین، اشعار حد وسط استدلال و برهان قرار نمی گیرند؛ به ویژه در تفسیر آیات کریمه قرآن.

بنده هم نگفتم که این برهان قاطع است بلکه عرض کردم نظر لسان الغیب این بوده ابیات هم خیلی واضح است بحث تشبیه و تمثیل و استعاره نیست میفرماید حلاج مخلَص بود در حالی که معصوم نبود میفرمائید خیر حال بفرمایید یاران امام حسین (ع) مخلَص بودند یا خیر .

صدیقین;769366 نوشت:
خدای متعال تصریح فرمود که یوسف از مخلَصین است؛ آن وقت شما می فرمایید یوسف خودش باور نداشت و چنین باوری شیطانی است!

نمیدانم با چه زبانی بگویم اینکه خداوند کسی را معصوم بداند یا ما کسی را معصوم بدانیم تا اینکه خودش خودش را معصوم و منزه از گناه بداند تفاوت هست شیطان برگزیده شده بود و در میان ملائکه جای داشت بر این باور شد که منزه از گناه شده و کرد انچه را نباید میکرد نعمتش تبدیل به نکبت شد .

یوسف خودش میگوید من از نفس خودم در امان نیستم انوقت شما میفرمائید نفس او را خدا زنجیر کرده بوده این یعنی یوسف ذاتاً معصوم بوده و این شرک است . این خود یوسف است که با کمک خدا نفسش را به زنجیر کشیده .

فتا 1;769444 نوشت:
وقتی مطلبی در فرهنگ لغت نیست معنیش اینست که از ابداعات جدید است و در قدیم نبوده است
چون اصرار به توضیح لغویین دارید، عرض می کنم:

مرحوم طریحی در مجمع البحرین ذیل واژه خلص می گوید: «‏قوله: إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ‏ بالكسر، أي الذين أخلصوا الطاعة لله بفتح اللام الذين أخلصهم الله لرسالته، أي اختارهم. و قوله: أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي‏» (مجمع البحرين، ج‏ 4، ص 16) یعنی مخلِصین به معنای کسانی است که توحید در طاعت دارند ولی مخلَصین به معنای کسانی است که خداوند آنها را برای پیامبری برگزیده است.

به دلایل عقلی و نقلی، می دانیم که پیامبران معصوم اند؛ جمع سخن مرحوم طریحی و این مساله مسلم عقلی و نقلی این می شود که «همه مخلَصین، معصوم اند».

فتا 1;769444 نوشت:
بنده هم نگفتم که این برهان قاطع است بلکه عرض کردم نظر لسان الغیب این بوده ابیات هم خیلی واضح است بحث تشبیه و تمثیل و استعاره نیست میفرماید حلاج مخلَص بود در حالی که معصوم نبود میفرمائید خیر حال بفرمایید یاران امام حسین (ع) مخلَص بودند یا خیر .
اول اینکه: واژه مخلَص در ابیات مذکور نبود و برداشت سلیقه ای شماست!
دوم اینکه: شعر به دلایل پیشگفته، حد وسط استدلال و برهان قرار نمی گیرد.
سوم اینکه: با دو تا بیت، نمی شود چنین قاطعانه نظری را به جناب حافظ مستند کرد.
چهارم اینکه: جناب حافظ، مفسر قرآن نیست که از ابیاتشان کمک می گیرید.

یاران سیدالشهدا (علیه السلام) هم ربطی به بحث ما ندارند. ما که هستیم که بخواهیم درباره افراد قضاوت کنیم؟! آن کار خداست و به من و شما ارتباطی ندارد. بنده نام دو پیامبر بزرگ را بردم، تنها به این دلیل که قرآن کریم خودش بر مخلَص بودنشان تصریح دارد:


درباره یوسف صدیق:

... إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ (یوسف/24)
... او از بندگان مخلص ما بود

و درباره موسای کلیم:

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى‏ إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا (مریم/51)
و در اين كتاب از موسى ياد كن، زيرا كه او پاكدل و فرستاده ‏اى پيامبر بود

آیه ای سراغ ندارم که تعبیر مخلَص را درباره غیر معصومین به کار برده باشد.

فتا 1;769444 نوشت:
نمیدانم با چه زبانی بگویم اینکه خداوند کسی را معصوم بداند یا ما کسی را معصوم بدانیم تا اینکه خودش خودش را معصوم و منزه از گناه بداند تفاوت هست شیطان برگزیده شده بود و در میان ملائکه جای داشت بر این باور شد که منزه از گناه شده و کرد انچه را نباید میکرد نعمتش تبدیل به نکبت شد. یوسف خودش میگوید من از نفس خودم در امان نیستم انوقت شما میفرمائید نفس او را خدا زنجیر کرده بوده این یعنی یوسف ذاتاً معصوم بوده و این شرک است . این خود یوسف است که با کمک خدا نفسش را به زنجیر کشیده .
چرا عصبانی می شوید، رفیق! داریم گفتگو می کنیم. نظر شما محترم است اما بنده هم از ادعای خود دفاع کردم و اصراری هم ندارم که نظرم را بپذیرید. ادعا هم ندارم که نظرم صد در صد درست باشد؛ ممکن است با مطالعه و دقت نظر بیشتر، به مطالب درست تر و دقیق تر دست یابم و اشتباهاتم را اصلاح نمایم.

در توضیح آیه 53 سوره یوسف عرض کردم:

صدیقین;769366 نوشت:
معنای آیه 53 را هم از بیان توانای علامه طباطبایی عرض می کنم:

اين آيه تتمه گفتار يوسف (ع) است، و آن را بدين جهت اضافه كرد كه در كلام قبلي اش كه گفت: من او را در غيابش خيانت نكردم، بويى از استقلال و ادعاى حول و قوت مى‏ آمد (يعنى اين من بودم كه دامن به چنين خيانتى نيالودم) و چون آن جناب از انبياى مخلَص و فرو رفته در توحيد و از كسانى بوده كه براى احدى جز خدا حول و قوتى قائل نبوده‏ اند، لذا فورى اضافه كرد كه آنچه من كردم و آن قدرتى كه از خود نشان دادم به حول و قوه خودم نبود، بلكه هر عمل صالح و هر صفت پسنديده كه دارم رحمتى است از ناحيه پروردگارم، و هيچ فرقى ميان نفس خود با ساير نفوس كه به حسب طبع، امر کننده به بدی ها و مايل به شهوات است نگذاشت، بلكه گفت: من خود را تبرئه نمى‏ كنم زيرا نفس، به طور كلى آدمى را به سوى بدى‏ ها و زشتي ها وا مى‏ دارد مگر آنچه كه پروردگارم ترحم كند. پس در حقيقت اين كلام يوسف نظير كلام شعيب است كه گفت: «إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ». پس اينكه گفت: من نفس خود را تبرئه نمى‏ كنم، اشاره است به آن قسمت از كلامش بود كه گفت: «من او را در غيابش خيانت نكردم» و منظور از آن اينست كه من اگر اين حرف را زدم بدين منظور نبود كه نفس خود را منزه و پاک جلوه دهم، بلكه به اين منظور بود كه لطف و رحمت خداى را نسبت به خود حكايت كرده باشم، آن گاه همين معنا را تعليل نموده و فرمود: «زيرا نفس بسيار وادارنده به سوء و زشتى است» و بالطبع، انسان را به سوى مشتهياتش كه همان سيئات و گناهان بسيار و گوناگون است دعوت مى‏ نمايد، پس اين خود از نادانى است‏ كه انسان نفس را از ميل به شهوات و بدي ها تبرئه كند، و اگر انسان از دستورات و دعوت نفس به سوى زشتي ها و شرور سرپيچى كند، رحمت خداوند دستگيرش شده، و او را از پليدي ها منصرف و به سوى عمل صالح موفق مى‏ نمايد. (ترجمه الميزان، ج ‏11، ص 269)

به نظرم بحث تا همین جا کفایت می کند. مهم نیست که به نتیجه واحد برسیم، مهم این است که در فضایی منطقی و معقول، درباره یک موضوع مرتبط با آیات و روایت، گفتگو کردیم. قضاوت نهایی را به عهده خواننده ارجمند واگذار می کنیم. ان شاء الله موفق باشید.

صدیقین;769519 نوشت:
مرحوم طریحی در مجمع البحرین ذیل واژه خلص می گوید: «‏قوله: إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ‏ بالكسر، أي الذين أخلصوا الطاعة لله بفتح اللام الذين أخلصهم الله لرسالته، أي اختارهم. و قوله: أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي‏» (مجمع البحرين، ج‏ 4، ص 16) یعنی مخلِصین به معنای کسانی است که توحید در طاعت دارند ولی مخلَصین به معنای کسانی است که خداوند آنها را برای پیامبری برگزیده است.

به دلایل عقلی و نقلی، می دانیم که پیامبران معصوم اند؛ جمع سخن مرحوم طریحی و این مساله مسلم عقلی و نقلی این می شود که «همه مخلَصین، معصوم اند».

سلام

مرحوم طریحی متوفای 1085ق هم چندان قدیم نیستند ضمن اینکه ایشان مخلَصین را منحصر به رسل میدانند در حالی که ما میدانیم امامان معصوم رسول نبوده اند در حدیث است که روزی علی (ع) به پیامبر اکرم عرض کرد این اصواتی را که شما میشنوید من هم میشوم این چگونه است پیامبر اکرم فرمود بله شما هم میشنوی تفاوتش در اینست که تو پیامبر نیستی .

بله بنده هم عرض میکنم که مخلَصین میتوانند رسول نباشند .

صدیقین;769520 نوشت:
اول اینکه: واژه مخلَص در ابیات مذکور نبود و برداشت سلیقه ای شماست!
دوم اینکه: شعر به دلایل پیشگفته، حد وسط استدلال و برهان قرار نمی گیرد.
سوم اینکه: با دو تا بیت، نمی شود چنین قاطعانه نظری را به جناب حافظ مستند کرد.
چهارم اینکه: جناب حافظ، مفسر قرآن نیست که از ابیاتشان کمک می گیرید.

بنده عرض کردم نظر حافظ را به عنوان برهان فاطع نیاوردم بلکه دلیل حافظ را بر اینکه چرا حلاج میتوانسته اعمال محیر العقول انجام دهد اوردم لزومی هم ندارد کلمه مخلص در شعر باشد همینکه دیگران را با معصوم مقایسه کرده کافیست .

صدیقین;769521 نوشت:
چرا عصبانی می شوید، رفیق! داریم گفتگو می کنیم. نظر شما محترم است اما بنده هم از ادعای خود دفاع کردم و اصراری هم ندارم که نظرم را بپذیرید. ادعا هم ندارم که نظرم صد در صد درست باشد؛ ممکن است با مطالعه و دقت نظر بیشتر، به مطالب درست تر و دقیق تر دست یابم و اشتباهاتم را اصلاح نمایم.

بنده کی عصبانی شدم عرض بنده اینست که معصومیت انسان مختار با معصومیت سنگ و چوب و حتی کودک متفاوت است اصولاً ارزش معصوم به اختیار اوست و الا چرا خداوند به ملائکه دستور نداد بر جمادات و حیوانات که به حکم غریزه او را تعظیم میکنند سجده کنند .

صدیقین;769520 نوشت:
یاران سیدالشهدا (علیه السلام) هم ربطی به بحث ما ندارند. ما که هستیم که بخواهیم درباره افراد قضاوت کنیم؟! آن کار خداست و به من و شما ارتباطی ندارد. بنده نام دو پیامبر بزرگ را بردم، تنها به این دلیل که قرآن کریم خودش بر مخلَص بودنشان تصریح دارد:

یعنی چه یعنی ما حق نداریم یاران امام حسین حتی حضرت ابوالفضل را مخلص بدانیم چرا چون پیامبر نبوده .

بسمه الصمد

با سلام

همانطور که استاد گرامی در فرامایشاتشان اشاره فرمودند مخلَصین،همان معصومین هستند.

مخلَص اسم مفعول است یعنی خالص شده(کسی که جانش خالص شده) و با مخلِص متفاوت است.

مخلِص کسی است که با مجاهده و تلاش(جهاد اکبر) به اخلاص در عمل دست یافته است امّا مخلَصین

کسانی هستند که به عنایت و فیض خاص الهی شیطان به مقام آنها راه ندارد و اینها مربیان نفوس

و هادیان مردم و دارای ملکه عصمتند.

سلام

به نظرم، این موضوع، به قدر کافی بحث شد.
آنچه که می دانستم را خدمت دوستان عرض کردم.
ان شاء الله جمع بندی‌ مباحث، عرض خواهد شد.
از دوستان شرکت کننده در این گفتگو، تشکر می کنم.

پرسش:
چرا شیطان اعتراف دارد که نمی تواند مخلَصین را گمراه کند؟ مفهوم دقیق مخلَصین چیست؟

پاسخ:
سلام به شما پرسشگر گرامی

شیطان می دانست نمی تواند بر «مخلَصین» سلطه ای بیابد و این دسته از افراد، هرگز با وسوسه زرق و برق دنیا، فریب او را نخواهند خورد و هیچگاه پای در بیراهه گمراهی نخواهند گذاشت:


قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‏ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ
إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ
قالَ هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقيمٌ
إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ
وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعينَ
لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ (حجر، 39 تا 44)

گفت: «پروردگارا! چون مرا گمراه ساختى، من (نعمتهاى مادّى را) در زمين در نظر آنها زينت مى‏ دهم، و همگى را گمراه خواهم ساخت
مگر بندگان مخلصت را»
فرمود: «اين راه مستقيمى است كه بر عهده من است
كه بر بندگانم تسلّط نخواهى يافت مگر گمراهانى كه از تو پيروى مى‏ كنند
و دوزخ، ميعادگاه همه آنهاست
هفت در دارد و براى هر درى، گروه معيّنى از آنها تقسيم شده‏ اند



آیه 42 سوره مبارکه حجر که می فرماید: «إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ»، علت این مطلب را به صورت مستدل بیان کرده و فرموده: اگر کسی در مسیر عبودیت و بندگی خدای متعال قدم گذاشت، از گمراهی رهایی یافته و با تبعیت از فرامین الهی، به وساوس شیطانی پشت پا خواهد زد و به این ترتیب، خود را در کهف حصین و مأمن امن الهی پناه داده و از خطرات و گمراهی ها حفظ و بیمه کرده است، اما اگر کسی به ولایت حق تعالی و پذیرش فرامین او رضا نداد و این مسیر مستقیم عبودیت را رها کرد و پای در بیراهه گمراهی نهاد، ابلیس لعین راهنمایش گشته و او را به تبعیت و پیروی از خود فرا می خواند و سرانجام، آن نگون‌بخت را به دارالبوار دوزخ رهنمون ساخته و حسرتی همیشگی و داغی ابدی، به دل او خواهد گذاشت!

اما درباره معنای واژه «مخلَصین»، توضیح استاد مکارم شیرازی در تفسیر نمونه را نقل می کنم؛ توجه فرمایید:

وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ (صافات/ 39و40)
و جز به آنچه انجام مى‏ داديد كيفر داده نمى ‏شويد
جز بندگان مخلص خدا (كه از اين كيفرها بركنارند)


دقت در آيات قرآن نشان مى‏ دهد كه «مخلِص» (به كسر لام) بيشتر در مواردى به كار رفته كه انسان در مراحل خودسازى است و هنوز به تكامل لازم نرسيده است، ولى «مخلَص» (به فتح لام) به مرحله‏ اى گفته مى‏ شود كه انسان بعد از مدتى جهاد با نفس و طى مراحل معرفت و ايمان، به مقامى مى‏ رسد كه از نفوذ وسوسه‏ هاى شياطين مصونيت پيدا مى‏ كند، چنان كه قرآن از قول ابليس نقل مى‏ كند: فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ ؛ به عزتت سوگند كه همه آنها را جز بندگان مخلصت گمراه خواهم كرد. (1)

اين جمله كه مكرر در آيات قرآن آمده عظمت مقام "مخلَصين" را روشن مى‏ سازد. اين مقام، مقام يوسف هاى صديق بعد از عبور از آن ميدان آزمايش بزرگ است: كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ ؛ ما اين‏چنين برهان خويش را به يوسف نشان داديم تا بدى و فحشاء را از او دور سازيم، چرا كه او از بندگان مخلص ما بود. (2)

اين مقام كسانى است كه در جهاد اكبر پيروز مى‏ شوند و دست لطف پروردگار تمام ناخالصى‏ ها را از وجودشان بر مى‏ چيند و در كوره حوادث آن چنان ذوب مى‏ شوند كه جز طلاى معرفت خالص در آنها چيزى نمى‏ ماند و اينجا است كه پاداش آنها به معيار عمل داده نمى‏ شود بلكه پاداششان به معيار فضل و رحمت خدا است. علامه طباطبائى در اينجا سخنى دارد كه فشرده‏ اش اين است:

خداوند در آيه مورد بحث مى‏ فرماید: همه مردم پاداش اعمالشان را مى‏ گيرند جز بندگان مخلص خدا، چرا كه آنها به حكم مقام عبوديت خود را مالک هيچ چيز نمى‏ دانند و جز آنچه خدا مى‏ خواهد اراده نمى‏ كنند، و جز آنچه او مى‏ طلبد انجام نمى‏ دهند و به حكم مخلص بودن، خدا آنان را براى خويش برگزيده، و تعلق خاطرى به غير ذات پاک او ندارند؛ نه زرق و برق دنيا و نه نعمتهاى عقبى! در دل آنها چيزى جز اللَّه نيست! روشن است كسى كه داراى اين ويژگى ها باشد، لذت و نعمت و موهبت و روزی‌اش چيزى است غير از آنچه ديگران دارند، چنان كه در آيات بعد مى‏ آيد «أُولئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ» (آنها روزى خاص و ويژه‏ اى دارند كه از ديگران جدا است). درست است كه آنها همچون ساير بهشتيان در بهشت زندگى دارند اما بهره آنها شباهتى به بهره‏ هاى ديگران ندارد (آنها از جلوه‏ هاى ذات پاک خدا و از لذات باطنى او بهره مى‏ برند و قلبشان از پيمانه شوق او لبريز و غرق عشق و وصال او هستند). (3)

با این توضیح، روشن شد که شیطان در مخلَصین _که به مقصد رسیده اند و در حصن حصین الهی آرمیده اند_ امکان نفوذ ندارد اما در مخلِصین _که در میانه راه اند و ناآشنا به چاله ها و بیراهه ها_ امکان نفوذ دارد و می تواند آنها را فریب دهد. نمونه اش همین کسانی است که در طوفان حوادث از تاثیر اسباب نومید می شوند و از همه جا بریده و قطع امید می کنند و خاضعانه و خالصانه به معبود حقیقی پناه می برند اما این خلوص کوتاه مدت، دیری نمی پاید و با گذر از رنج طوفان و رسیدن به ساحل آرامش، دوباره غفلت و فراموشی از یاد حق عارض می شود و آن خلوص موقتی هم از بین می رود و روز از نو و روزی از نو!


پی نوشت
--------------------------
1- ص/82و83.
2- یوسف/24.
3- تفسير نمونه، ج‏ 19، ص 48 و 49 ؛ برای توضیحات بیشتر، رجوع کنید به: المیزان، ج 17، 135 و 136.
موضوع قفل شده است