توصیه ها و نکات عرفانی علامه حسن زاده آملی

تب‌های اولیه

575 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
توصیه ها و نکات عرفانی علامه حسن زاده آملی

[="DarkOrchid"]بسم الله الرحمن الرحیم

در این تاپیک قصد بر آن دارم تا شمه ای از بارقه های نوریه عرفانی حضرت استاد علامه حسن حسن زاده آملی حفظه الله را که کمتر در دسترس عموم قرار گرفته , خدمت دوستان عزیز تقدیم کنم
باشد که نفوس مستعده را معدی باشد برای نیل به مقامات عالیه ان شاء الله تعالی

:Gol::Gol::Gol:
[/]

[="DarkOrchid"]علامه حسن زاده آملی: حالا بنده هم پا در كفش آقايان كردم و از خودم چيزى ندارم. نخستين دستورالعملى كه عرض می‏كنم همان است كه در اصول كافى آمده و اين اولين دستورالعملى است كه به انسان دردمند می‏دهند و آن، عمل جناب رسول الله صلى الله عليه و آله است كه حضرتش هر شب قبل از خواب مسبحات است را قرائت میكرد و آن همان شش سوره‏اى است كه با تسبيح شروع مى‏شود: و ما در هزار و يك نكته اقوال و آراء در مسبحات را آورديم آن سوره‏ها با «سبح» و «يسبح» شروع می‏شود نه با «سبحان الله» كه عده‏ اى گفته‏ اند و عبارتند از:حديد، حشر، صف، جمعه، تغابن، واعلى.

ان‏ شاءالله از امشب شروع كنيد كه اهل قرآن بشويد و با قرآن حشر پيدا كنيد و ما كه طلبه هستيم بايد با قرآن محشور باشيم نه اين كه از قرآن جدا باشيم و شبانه روز به عوامل لفظى و معنوى و انباشتن اصطلاحات دلخوش باشيم تن به كار دهيد و با اخلاص بياييد كه فرمودند:
يك صبح به اخلاص بيا بر در ما گر كام تو بر نيامد آنگه گله كن‏

حال حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله را اسوه خود قرار دهيد كه: لقد كان «لكم فى رسول الله أسوة حسنة» و اين مسبحات را قبل از خواب بخوانيد.
البته عالميد و درس خوانده ‏ايد، در اين سوره ها توغل فرماييد سپس می‏بينيد كه اين سوره‏ ها به انسان، توان و حال میدهند.
آرى انسان است و بايد آيينه دل را صاف نگه دارد تا كام معنوى بگيرد. پس اين شش سوره را شب‏ها بخوانيد تا گرم شويد.
اين نكته را به شما عرض كنم كه آقاجان قرآن به شما ديد میدهد يعنى چشم برزخيتان باز میشود.

دروس شرح فصوص الحکم قیصری صفحه 41-42[/]

دستور العمل: إن شاءالله، جورى نباشد كه برنامه اين باشد كه درس و بحث برقرار باشد و با هم بنشينيم، و مرجع ضمير پيدا كنيم و اصطلاحات گوناگون را فرا بگيريم، اما از قرآن مطرود باشيم و قرآن در كنارى باشد و شب و روز در محضرش نباشيم. پس بياييد حشر با قرآن داشته باشيم، به خصوص از امشب تصميم بگيريم همان طورى كه جناب پيغمبر ما و شما صلى الله عليه و آله شب‏ها، مسبحات ست را داشت- مراد از اين مسبحات ست، شش سوره هستند كه اول آنها «يسبح» و «سبح» و «سبح» است و آنها عبارتند از: حديد، حشر، صف، تغابن، جمعه و اعلى- شما نيز پيش از خواب اين شش سوره كوچك را داشته باشيد، و خيلى وقت نمى ‏برد، بلكه با تأمل و تدبر آنها را بخوانيد. اگر حالى داريد به قرآن احترام بگذاريد و قرآن را سر دست بگيريد، و ايستاده بخوانيد. به هر حال، به هر حيله بايد در پيشگاه او راهى پيدا كرد.
لنگ و لوك و خفته شكل و بى ‏ادب
سوى او مى ‏پيچ او را مى طلب


علامه حسن زاده آملی-شرح فارسی اسفار جلد سوم صفحه 43

خدای چاره ساز
الهی ! ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره ای ، و ما هم هیچ کاره ایم و تنها تو کاره ای.

#علامه_حسن_زاده_آملی

ثبت قلبی علی دینک
بسیار کسانی که دعوی بندگی کرده اند و دم از ترک دنیا زده اند؛ تا دنیا بدیشان روی آورد ، جز وی همه را پشت پا زده اند . این بنده در معرض امتحان نیامده شرمسار است ، به حق خودت ثبت قلبی علی دینک !

#علامه_حسن_زاده_آملی

[="DarkOrchid"]راقم سطور حسن حسن ‏زاده آملى گويد: مسبحات مذكور معروف به مسبحات ست است كه شش سوره مباركه: حديد، حشر، صف، جمعه، تغابن، و أعلى می‏باشند، و از نخستين دستورهاى استاد عزيز ما آية الله حضرت علامه حاج سيد محمد حسين طباطبائى تبريزى مؤلف تفسير عظيم الشأن الميزان (رفع الله درجاته) در سير و سلوك معنوى تلاوت اين سور ست در هر شب بوده است كه «لقد كان لكم فى رسول الله أسوة حسنة لمن كان يرجوا الله واليوم الآخر وذكر الله كثيرا»
هزار یک کلمه -کلمه 677
[/]

[="DarkOrchid"]يكى از مشايخ ما اصرار مى ‏فرمود: اگر مى ‏خواهيد بصيرت پيدا كنيد و چشم دلتان باز شود در محضر قرآن باشيد. درس و بحث نيز مغتنم است، زيرا همه اين علوم، شعبه ‏ها و جدول‏هايى ‏اند كه به كتاب الله پيوند دارند، ولى اين طور نباشد كه اينها رهزن باشند و ما را از حريم قرآن دور كنند، به طورى كه صبح كه از خواب برخاستيم به فلان درس و مباحثه و يا تأليف كتاب و مقاله برويم و بعد ببينيم كه شب و روز بر ما مى ‏گذرد و در محضر إله و كتاب الله نبوديم و همه گونه درس‏ها را داشتيم ولى درس اصلى را كه قرآن بود فراموش كرديم.
پس درس و بحث باشد ولى در محضر قرآن بودن اصل باشد كه قرآن به انسان ديد و روشنايى و صفا و نور و توحد مى‏ دهد. روايات نيز همانند قرآن اين چنين‏ اند.

علامه حسن حسن زاده آملی-دروس شرح فصوص الحکم قیصری صفحه 115[/]

[="DarkOrchid"]طالب حقیقت باید ساعتی را در شبانه روز خود را به قرائت قرآن کریم و تدبر و تأمل در دقائق و معانی آن اختصاص دهد،و چه خوب است سالک خود را مقید کند که روزانه یک جزء از قرآن کریم را تلاوت نموده و در طی یک ماه یک ختم کامل نماید به طوری که هر جزء وی از قرآن در هر روز از ماه بیانگر آن روز از ماه باشد. و بهتر از آن این است که علاوه بر تلاوت آیات ساعتی را به مراجعه تفاسیر آیات اختصاص داده و سعی در فهم اسرار و حقائق آیات داشته باشد.

(در این مورد به نظر می رسد که بهترین زمان برای این امر بعد از نماز صبح است که تقریبا شخص به کارهای روزمره نپرداخته و هیچ یک از این امور و مزاحمت های دیگر مانند سر و صدای زنگ منزل و تلفن او را منصرف نخواهد کرد)

منبع : شرح دروس معرفت نفس استاد صمدی آملی جلد2 ص 389[/]

[="DarkOrchid"] دستور العملى در قرائت قرآن: يك وقتى در درس‏هاى قبلى عرض كرديم چه خوب است هر وقتى كه‏ مى ‏خواهيد قرآن را شروع كنيد يعنى پس از اتمام دوره‏اى و شروع دوره تازه يك موضوعى را انتخاب كنيد و آيات مربوط به آن موضوع را علامت زده و يادداشت و جمع كنيد. اين خيلى كار مى‏ رسد پس هم قرائت باشد و ثواب، و نيز تأمل در قرآن صورت بگيرد و هم كارى بكنيد از جمله موضوعى كه انتخاب مى‏ كنيد، درباره انبيا و اولياء الله و عباد الله باشد كه خداوند آن‏ها را اسم مى ‏برد و در حالاتشان و در تنگناى زندگى‏ شان و در پيشامدهاى دنيويى شان و حوادث روزگار كه كم و بيش نمونه آنها براى همه پيش مى آيد، و در آن حالات كذايى خداى سبحان را به چه اسمى مى ‏خواندند اين خيلى كار مى‏ رسد؛
مثلا در آن مصيبت كذايى، حضرت ايوب عرض مى‏ كند: «رب أ نى مسنى الضر وأنت أرحم الراحمين» (انبياء (21) آيه 83). اين حالت ايوبى براى من و شما در مشكلات دنيوى كم و بيش مى ‏آيد، و آن ابتلايى كه براى حضرت يونس پيش آمده است، ظل آن مطابق احوال و عوالممان برايمان پيش مى ‏آيد.
در آن بحران مشكل و گرفتارى ‏اش خدا را به آن ذكرش خوانده است: «لا إله إلا أنت سبحانك إنى كنت من الظالمين» (انبياء (21) آيه 87). به قدرى خداوند روى اين ذكر و ندا امضا گذاشته و تجويز فرموده و تحسين كرده كه فرمود: «ونجيناه من الغم» (انبياء (21) آيه 88)؛ يعنى حضرت يونس (ذوالنون) را به واسطه اين ذكر نجات داديم خوشا به حال ايشان! به ما چه!؟
دنبالش پاسخ فرمود: «وكذ لك ننجى المؤمنين» (انبياء (21) آيه 88). اختصاص به حضرت يونس ندارد، شما هم اگر به اين ذكر يونسى ذاكر بوده باشيد «كذ لك ننجى المؤمنين»

علامه حسن حسن زاده آملی-شرح فارسی اسفار جلد سوم[/]

[="DarkOrchid"]دوستى داشتيم خدا رحمتش كند دوست خوبى هم بود. مرد اهل كار و سيروسلوك بود. يك وقتى ديدم خيلى با ابتهاج و خوشحالى پيش من آمد. گفتم: چيست؟ گفت: شكارى كردم. گفتم: «هنيئا للآكلين» خوشا به حال شما؟ شكار چه بود؟ ما هم استفاده كنيم، او شروع به بيان تمثل خويش كرد. گفت: نشسته بودم، ديدم شيخ الرئيس در يك افق اعلا و بالا قرار گرفته، و مشغول نوشتن است كه كارگر هركجا باشد، كارش فراوان است، بعد من به او گفتم: جناب شيخ! يك فرمايشى هم به ما بفرماييد وى گفت: شيخ به من فرمود: آنچه را در كتاب‏ها نگاشتيم و در دل كتاب‏ها به وديعه نهاديم بدان‏كه واقع فوق آن حرف‏هاى ماست. از اين تعبير كه واقع فوق است و نه غير، خيلى خوشم آمد. واقع فوق آن چيزى است كه در كتاب‏ها نوشتيم. اين‏طور الفاظ را در صفات حقيقى مى‏ آوريم، اما واقع فوق اين حرف‏هاست.

شرح فارسی اسفار-علامه حسن زاده آملی[/]

[="DarkOrchid"]در ديدن چشم تعجب نيست، زيرا خداوند چشم را براى ديدن آفريده است؛ لذا اگر نمى ‏بيند جاى تعجب است پس بايد معالجه شود وگرنه چشمى كه مى ‏بيند هر چه تيزبين‏تر شود بهتر است. پس ديدن روى اصل است و انسان آن است كه بصيرت داشته باشد. اما مردم بر اين روش ‏اند و نسبت به كسى كه حالات و مكاشفات و كراماتى دارد تعجب مى ‏كنند؛ مثلا از كسى كه اخبار به غيب كند و تصرفى نمايد در تعجب هستند در حالى كه اينها تعجب ندارد بلكه در آن كس كه اين حالات را ندارد بايد تعجب كرد كه چرا بيمار شد.
علامه حسن حسن زاده آملی-دروس شرح فصوص الحکم قیصری صفحه 377
[/]

[="DarkOrchid"]بسمه تعالی
به مجاز این سخن نمی گویم/ به حقیقت نگفته ای الله
باید کشیک نفس را خوب کشید و این فرمایش امام به حق ناطق کشّاف حقائق امام جعفر صادق(ع) را حلقه ی گوش قرار داد که : القلب حرم الله فلاتسکن فی حرم الله غیرالله , حداقل یک اربعین مواظب باشیم(گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن) .
ما انسان ازلی نیستیم, ولی انسان ابدی هستیم, دیگر " تا " و " الی " ندارد.
هستیم که هستیم؛ تا بی نهایت و بدانید که علم و عمل انسان ساز است و ما به سوی عملمان می رویم در عین حالیکه " انّا للّه و انّا الیه راجعون. از امام صادق (علیه السلام) سوال شد که ما کجا می رویم؟ فرمود: به سوی عمل خودمان.
در این علوم اصل و میزان, منطق وحی است. امام فرمود: حیوانات را می بینید, این حیوانات مثال اخلاق انسان هستند. چه فرمایش بزرگی است فرمود: اینها مثال اخلاق انسانند. وقتی پرده برداشته شود معلوم می شود انسان چیست . " و اذا الوحوش حشرت " یکی از معانی اش حقیقت انسان است که بعضی جزء وحوشند.
اگر هم به ظاهر آیه اخذ کنیم و بگوئیم حیوانات هم محشور می شوند, این گونه انسانها جزء حیوانات هستند. انسان به آن خو گرفتار شده و با همان خو و صورت محشور می شوند. بین علم و عمل و جزاء عجیب وفق و وفاق است " جزاءً وفاقاً (نبا/27)
" وفاق " مصدر باب مفاعله است. وافق, یوافق, موافقة و وفاقا؛ وفاق طرفینی است. بین علم و عمل و جزاء مناسبت و وفاق است. هر کسی مهمان سفره ی خودش هست. هر کسی زرع و زارع و مزرعه ی خودش هست.
ببینیم در مزرعه ی جان خود چه تخک هایی کاشته ایم.

تخم هایی که شهوتی نبود/بر او جز قیامتی نبود

"صدو ده اشاره/حضرت علامه/ اشاره 7/ ص 33"[/]

[="DarkOrchid"]آقاى قمشه ‏اى مى ‏فرمود: ما شرح فصوص قيصرى را خدمت آقا شيخ اسدالله يزدى خوانديم. وى به ما اجازه نمى ‏داد كه سر درس بى ‏طهارت بنشينيم و مى ‏فرمود: در درس بى‏ وضو حاضر نشويد، زيرا هر چه انسان صفا و طهارت ظاهر و باطن داشته باشد بهتر به ماوراى طبيعت و حقايق نظام هستى انس مى ‏گيرد. و البته آقا شيخ اسدالله يزدى از علماى بنام و از بزرگان علماى متأخر است.

علامه حسن حسن زاده آملی-شرح فارسی اسفار جلد سوم [/]

[="DarkOrchid"]كى از اساتيد ما- رضوان الله تعالى عليه- مى ‏فرمود: وقتى در حالتى بودم و در شرايط و آداب خاصى قرار داشتم كه به من اسم شريف «حى» را دادند كه دنبال كنم تا با آن محشور باشم و من مدت‏ها آن را داشتم، ولى آن اثرى كه متوقع بود حاصل نشد تا پس از مدتى همين حالت‏ها برايم پيش آمده كه فرمودند ما به شما «حى» نگفتيم بلكه «الحى» را گفتيم و شما بدون الف و لام «حى» بر زبان داشتيد

علامه حسن حسن زاده آملی-دروس شرح فصوص الحکم قیصری صفحه 437[/]

[="DarkOrchid"]آخوند[ملاصدرا] مى‏ فرمايد: رفيقى داشتيم كه هم‏ درس و هم‏ بحث خوبى بود و خوش مى‏ فهميد. بيمارى دنيازدگى براى وى پيش آمده و پس از چندى خوى وى دگرگون شد و به قدرى در مسائل عرشى كند شده بود كه انتقالات و فهم لطايف و دقايق را از دست داد. لذا بارها گفته شد كه تعقل با تعلق جمع نمى ‏شود.
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است‏

علامه حسن حسن زاده آملی-شرح فارسی اسفار جلد سوم صفحه 611[/]

[="DarkOrchid"] البته سحرها را خيلى ستودند، چون هوا تلطيف شده و بدن از خستگى به در آمده و استراحت كرده و غذا هضم‏ شده است، اما روز، شغل‏هاى مردم گوناگون و هوا آلوده است و به پاى شب نمى ‏رسد. لذا در سحر به سرعت انسان مطالب را حفظ مى‏كند و به خوبى در حافظه مى‏ ماند، چنان‏كه فراگيرى هم از كيفيت عالى برخوردار است. مطلقا شب به خصوص سحر در سير به سوى مرسلات و عالم كليات و حقايق شأنى دارد: «ومن الليل فتهجد به نافلة لك عسى أن يبعثك ربك مقاما محمودا» (اسراء (17) آيه 79). اين وقت حساب ديگرى دارد، زيرا بدن از خستگى در آمده و غذا هضم شده و شخص نشاط دارد، هوا و فضا هم نشاط دارد اينها همه با همديگر مناسبند و براى انتقال انسان دخيلند. شرح فارسی اسفار صفحه 66 جلد سوم-علامه حسن حسن زاده آملی[/]

[="DarkOrchid"] اگر دو نفر مدتى با هم نشستند و باهم مأنوس بودند، لهجه و نشست و برخاست آنها در همديگر تأثير مى ‏كند. نفس انسان خيلى زود خو مى ‏پذيرد و با هر كس همنشين شده به خوى وى در مى‏ آيد. چند صباحى همنشين آن سو شويم مراقبت كنيم و مواظب باشيم، كشيك نفس بكشيم و حرم دل را بپاييم آن گاه اگر نورانى و روحانى بوديم نورانى ‏تر و روحانى ‏تر مى ‏شويم.
چون اويس از خويش فانى گشته بود آن زمينى آسمانى گشته بود

علامه حسن زاده آملی-شرح فارسی اسفار صفحه 667[/]

[="DarkOrchid"]علامه حسن حسن زاده آملی

در چند جا جناب آخوند می‏فرماید: شما حقایقى را كه در این كتاب ‏میابید و می‏بینید در جاى دیگر نیست.

در یك‏جا هم راجع به حالات و تقوا و صفا و عبادت و زهد و خلوصش صحبت میكند كه تنها به همین درس و بحث و گفت‏و شنود و تعالیم و تعلم نبود، بلكه طهارت و مراقبت و سحر بود من جزئیات را در كتاب اتحاد عاقل به معقول خویش آوردم، می‏فرماید: من سنم چقدر بود و روز جمعه بود و آفتاب برآمده بود و از كهك به قم آمده بودم تا زیارت صدیقه فاطمه، بنت باب الحوائج إلى الله نمایم، این حقیقت در آن حال براى من منكشف شده و به من الهام و باز شده است، و این را یافتم. پس مراقبت تام این كار را می‏كند.

اما آقاجان! این‏طور است. سرور من! آدم مراقب همیشه مثل یك شكارچى در كمین است.شاید همین الآن دادند. چرا به انتظار وقت دیگر باشید؟ چرا فردا؟ امروز چرا نباشد؟ و الآن چرا نباشد؟ و این را شواهد دارم كه حالا فاصله می‏گیریم و آنهایى كه مواظب هستند و ملكوتی اند و طهارت همیشگى دارند اینها همواره مراقبند شاید همین الآن به ما دادند.

حالا این را كه ایشان(صدر المتالهین)از خود خبر میدهد ما اشخاص را دیدیم.

همین قم براى زیارت همین حضرت بی بى- صلوات الله و سلامه علیها و على أبیها- و هكذا بیت عصمت و طهارت آمدند ایشان با چه شوق و شعف و وجد و سرورى میگفتند: آقا! بحمد الله براى ما چنین حالى خوش پیش آمده

و یكى آمده گفت:
من بی ‏بى را زیارت كردم. قرآن دستش بود.

طورى نباشد كه مدت طولانى قمى گذرانده باشیم، یك وقتى درخت چنار و نهالى و بیدى، سنى از او گذشته و كهنه شده و بالا آمده است بنده هم چهل، پنجاه، شصت سال در قم به سر بردم؛ بپرسند: چه دارى؟ بگویم: هیچى. مثلا یك مشت الفاظ و اصطلاحاتى حفظ كردم،

غرض این‏كه ایشان(صدر المتالهین) علاوه بر این‏كه اساتید بزرگ و استعداد قوى داشت، مرد مراقبت و حضور بود، و آدم مراقب همیشه در كمین است.

پس خلوت میخواهد و البته اوایل مشكل است، تا حضور ملكه نشود. اوایل مشكل است بعد میبینید كه كر میشود، بعد اشخاص، سروصدا، قال‏ و قیل، بیا و برو دنیا و سنگ و گل او را تصرف نمیکند، حالا قوى می‏شود.

اوایل مقدارى باید برنامه خاصى باشد، كم ‏كم قوى میشود و دنیا نمیتواند آنها را تصرف كند.

شرح فارسی اسفار جلد اول [/]

[="DarkOrchid"]علامه حسن حسن زاده آملی: گفته ‏اند آدمى به دو سالگى (بچه،كودك) به حرف درمیآيد اما تا خاموشى اختيار كند سال‏ها طول میكشد. به حرف درآمدن زود است اما سكوت خيلى مشكل است و خيلى رياضت میخواهد، و چقدر زحمت میخواهد و چقدر كشيك نفس كشيدن میخواهد تا سكوت اختيار شود و تا حرف‏ها جمع و جور و غربال گردد تا هرزه‏ گو و هرزه خوار نباشد و روى حساب حرف بزند سپس كم‏ كم میبينيد كه قلمش سنگين میشود وعبارت‏هاى او وزين میگردد، و لذا آدم ساكت و آرام كه حرف نمیزند يك وقتى میبينيد كه به حرف درآمده هر جمله اش كتابى میشود و اگر دست به قلم شود و چيزى بنويسد بايد نوابغ دهر جمع شوند تا آن را شرح كنند.
چنين انسانى با سكوت در گفتارش بركت پيدا میكند و قول ثقيل می‏شود: «إنا سنلقى عليك قولا ثقيلا» دیگر حرف و قول او سبک نیست و لذا افراد ساکت دیرگو و گزیده گو میشوند مثل معروفى هم هست كه: «المكثار مهزال» پرگو بالأخره هرزه ‏گو و هزل‏گو میشود.

[=Traditional Arabic]دروس شرح فصوص الحکم قیصری-صفحه 534

[="DarkOrchid"][=Andalus]علامه حسن زاده آملی
[=Andalus]از حضرت وصى عليه السلام نقل شده كه شخصى به خدمت حضرت وصى عليه السلام آمد، و به حضور مباركش عرض كرد كه، ديشب از اقامه نماز شب‏ محروم بودم، شب نداشتم. آقا فرمود: هيچ چيزى پای‏بندنت نشد، و تو را از خلوت شب و حضور شب باز نداشت، مگر گناه روزت.وقتى در محضر مبارك مرحوم استاد جناب علامه طباطبائى رفته بودم و سؤالاتى داشتم عرايضم را تقديم داشتم- آفرين بر ايشان! ايشان خيلى كتوم بودند، دير حرف می‏زد، مراقبت خوشى داشت، و خيلى مراقب بود. به ماده «عقل» سفينه نگاه كنيد، و در رساله إنه الحق آن را آورديم. در آنجا روايتى نقل می‏كند كه براى انسان هيچ حسرتى بعد از اين نشأه بزرگ‏تر از اينحسرت نيست كه مراقبتش را از دست داده وقتى بر او گذاشت كه ذاكر حق نبود و عند الله نبود، و وقتى بر او گذشت كه در غفلت بود اين حسرت بدترين حسرت است، آهى از نهاد شخص بر می‏آيد به قدرى آن آه آتشين است كه جهنم از روى او خجالت میكشد. غفلت نداشتن و ذكر و حضور و مقام عنديت داشتن شيرين است.

منبع شرح اسفار

[="DarkOrchid"]به عنوان آگاهى و هشدارى مر سالك مبتدى را عرض میشود كه وهم مدرك معانى جزئيه است، و صنع خيال صورتگرى است، و هريك در معانى حقه تصرف میكند، و خيال آنها را به صورتى ارائه می‏دهد. بنابراين اگر براى سالكى در اثناى رياضت و سلوك چه در خواب و چه در بيدارى تمثلى روى آورده و آن مثال را خدايش پنداشته است، بداند كه قوه خيال شيطنت كرده و او را خدايش ارائه داده است.
نظير آنچه را كه فاضل حسين ميبدى در فتح سوم فاتحه ثانيه مدخل شرح ديوان منسوب به امام امير المؤمنين على عليه السلام آورده است كه (ط 1، چاپ سنگى، ص 25):
عاشقى ديد از دل پرتاب حضرت حق تعالى اندر خواب‏

دامنش را گرفت آن غم خور كه ندارم من از تو دست دگر

چون درآمد ز خواب خوش درويش ديد محكم گرفته دامن خويش‏

غرض اين كه به حكم مبرم و محكم قاضى عقل ناصع، حق مطلق به اطلاق وجود صمدى حقيقى (تعالى شأنه) در هيچ صقع كلمات وجودى امكانى، صورت‏پذير نيست و متمثل نمی‏شود، و از رويداد اين گونه احوال بايد به موازين اصيل معارف توحيدى رجوع شود تا حق از باطل و سره از ناسره تميز داده شود؛ چنان كه سالكى در اثناى سلوك شنيده است كه به او می‏گويند: «ما تكليف را از تو برداشته‏ايم»، آن سالك عارف آگاه فهميد كه اين القاء سبوحى و نداى رحمانى نيست، بلكه وسواس خناس و دمدمه شيطانى است، لذا در جوابش گفت:
«اى عدو الله من بنده خدايم و اينجا دار تكليف است، چگونه تكليف از من برداشته شده است»؟ فتبصر.
هزار و یک کلمه - کلمه 390[/]

[="DarkOrchid"]جاى بسى حسرت است كه در شرح حال كسى مى‏ خواندم كه شصت سال درباره خانه عنكبوت فكر كرد و كتاب نوشت و آقاى ديگر در مورد موريانه زحمت كشيد و ديگرى در مورد زندگى گربه كتاب مى ‏نويسد و نيز ديگران در مورد حيوانات و گياهان و ستارگان كتاب مى‏نويسند كه نمى ‏گويم بد است بلكه كمال و علم است و هيچ گاه از كمال بيزار نيستيم ولى حسرت فراوان در اين است كه اين همه در زندگى حيوانات كار مى كنند و يا ما كه الفاظ و عوامل لفظى و معنوى را ياد مى‏ گيريم، ولى از كتاب وجودى ‏مان بى خبر مانديم و اين گونه كتاب‏ها (مثل شرح فصوص قيصرى) را كه درباره امامت و ولايت صحبت مى ‏كند را از ميان خودمان برداشتيم! و نمى ‏دانم چرا اين كتاب‏ها از ميان ما رخت بربست؟!
گناه اين كتاب‏ها چيست؟ البته بايد اين كتاب‏ها را هم نزد استاد فهميده بايد خواند.
براى من پيش آمد كه شخصى، سؤال‏ها و مطالبى را نزدم طرح كرد، به او گفتم آقاجان مطالب به اين نحوه نيست كه مى‏ فرمايى و سخنان شما خيلى درهم و برهم است، از او پرسيدم: تا كجا درس خوانده‏اى؟ فرمود: من مطالعه مى ‏كنم، گفتم آقاى من به مطالعه كه كار درست نمى‏ شود، درست است كه شما در فنون و علوم ديگر زحمت كشيده‏اى و آدم فاضلى هستى ولى اين كتاب‏ها را زبانى خاص و منطقى ويژه است و
هر رشته علمى اين گونه است ومثلا شما تا درادبيات قوى نشويد كه فقيه نمى ‏شويد.
و اين كتاب‏ها بيانگر حقيقت انسان است و درست نيست كه يك عمر در زندگى عنكبوت زحمت بكشيد ولى از خود بى خبر باشيد. جان آدمى ظرف حقايق قرآن است و خداوند اين كتاب را براى ما نازل فرمود و ما را در كنار اين سفره دعوت نموده است و نداى «تعالوا» داده است، از اين ندا معلوم است كه ما در خود روزنه‏اى براى رسيدن به آن داريم كه به ما فرمود: «بالا بياييد» و اين روزنه همان جدول وجودى ما است تا استعدادها در چه حدى بوده باشد؛ مثلا براى يك آقايى از يك آيه روزنه‏اى باز مى‏ شود، و براى ديگر از همين آيه يك دروازه و براى سومى يك شهر و براى ديگرى يك دريا يا اقيانوس «قل كل يعمل على شاكلته» اثر حق هم غير متناهى است.
دروس شرح فصوص الحکم قیصری-صفحه 564
[/]

[="DarkOrchid"] خود من به هنگامى ‏كه در محضر استادم بودم كه در حال تعليق بر شرح اصول كافى ملا صالح و يا وافى بود، عرض كردم شما كمى قلم خويش را به حال خود رها مى ‏كنيد، اندكى آن‏را جمع نماييد. جناب شعرانى در پاسخ فرمود: شايسته نيست، زيرا اگر بنا شود عالم براى نگه‏دارى و رعايت خاطر عوام الناس يا علماى عوام يا عوام علما دست به قلم نبرد و حقايق را پياده ننمايد، پس شيخ طوسى و مفيد و محقق و خواجه نصير الدين طوسى و فارابى و ملا صدرا و علامه حلى بايد در نوشتن و افاده و استفاضه را ببندند. سخن بايد گفته شود و معارف بايد القا شود، و همه اين آه و ناله‏ اى را كه از اين آقا از فشار و مزاحمت ديگران شنيديد براى بسط معارف بوده است. علامه طباطبائى قدس سره مى ‏فرمود: آقا اين همه مشكلات را ديدند، و اين همه سنگ حوادث را خوردند، و اين همه گرفتارى ‏ها، محروميت‏ها و آوارگى‏ ها و به تعبير ايشان «به استتار به سر بردن» را تحمل كردند، اما دست از آن نفس پاكشان و نيت قدسى‏ شان برنداشتند، و به قلم آوردند، و نوشتند و فرمودند: با آنكه به ما ناسزا داديد و سنگ زديد، ولى حق و حرف صحيح، اين است، خواه بپذيريد خواه نه. پس ايشان از هدف مقدس خويش دست نكشيدند. و اگر رويه علما در مقابل ناملايمات تسليم بود، مى ‏بايست قرآن پياده نشود.
در تاريخ طبرى آمده است: وقتى جناب رسول الله صلى الله عليه و اله از مكه بيرون آمد، به طائف درآمد. وقتى مردم طائف او را شناختند هياهو كردند و خاتم الانبياء را سنگ مى ‏زدند و از ساق پاى جناب رسول الله خون مى ‏آمد. ديد چاره‏اى ندارد، به نخلستان پناه برد. آنچه در تاريخ طبرى (ج 1، ص 554، چاپ بيروت) آمده اين قسمت است: «حتى اجتمع عليه الناس و ألجؤوه إلى حائط لعتبة بن ربيعة ... و يريان ما لقي من سفهاء ثقيف».
علامه حسن زاده آملی=شرح فارسی اسفار صفحه 65
[/]

[="DarkOrchid"]حضرت آقا (علامه حسن زاده)بارها در درسهايشان مي فرمودند:

«هر وقت قصد کرديد قرآن بخوانيد ابتدا تصور کنيد در مقابل پيغمبر نشسته ايد و در نزد ايشان مي خواهيد قرآن بخوانيد.»

که اگر شما نحوه نگه داشتن و خواندن قرآن حضرت آقا رادر مجالس ختم ديده باشيد، که تصديق مي فرمائيد ايشان هيچ وقت قرآن را روي زانو نمي گذارند بلکه به حالت قنوت به دستشان مي گيرند و دو زانو مي نشينند و کانّه در خدمت رسول الله ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي خواهند قرآن بخوانند گويا در يک جلسة قرآني تمام نظام عالم در خدمت پيغمبرـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ حضور يافته اند و رئيس اين جلسه هم جناب رسول الله ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ است. او به حاضرين مي گويد قرآن بخوانيد تا ببينم درست مي‌خوانيد يا نه؟ يا بالاتر، ما قرآن مي خوانيم تا در پيشگاه پيغمبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ معناي آنرا بيابيم. خيال آنرا بفهميم، بدانيم روح قرآن چيست؟ عقل قرآن چيست؟ سرّ آن کدام است؟ قلب قرآن چيست؟ و... چه خوب است که انسان هميشه به اين شکل قرآن بخواند. گر چه ممکن است بعد از مدتي خسته شود و کتفهايش درد بگيرد و حتي اين درد به کل اعضاي بدن او سرايت کند اما خود اين مي تواند يکي از راههاي تطهير نفس انساني باشد.
شرح مراتب طهارت استاد صمدی آملی[/]

[="DarkOrchid"]قال رسول ‏الله صلى الله عليه و آله: تفكر ساعة خير من عبادة سبعين سنة
شيخ عارف فريدالدين عطار در معناى اين حديث شريف فرمايد:
ذكر بايد گفت تا فكر آورد
صد هزاران معنى بكر آورد
لا جرم چون كار كار فكرت است
بهتر از هفتاد ساله طاعت است‏

هزار و یک کلمه - کلمه 716-علامه حسن حسن زاده آملی[/]

[="DarkOrchid"]علامه حسن زاده: با يكى از اين افراد كمونيست كه خيلى عنود بود به صحبت نشستيم بعد از اين نشست يكى از دوستان پيش من آمد، و گفت: فلانى را ديدم در مسجد نماز مى ‏خواند به حياط مسجد رفتم ترديد داشتم خود وى باشد، پس از دقت فهميدم خود اوست.
به بهانه ‏اى قدم مى‏ زدم كه ايشان بيرون بيايد و از وى بپرسم: چطور دارى نماز مى ‏خوانى؟ وقتى بيرون آمد گفتم: فلانى! داشتى نماز مى‏ خواندى؟ گفت: بله، گفتم: چطور شد؟ گفت: مى ‏ترسم اينهايى كه آقاى حسن‏ زاده مى ‏گويد راست بوده باشد. معلوم است كمى در وى اثر گذاشته است‏
شرح فارسی اسفار جلد 1 صفحه 392
[/]

[="DarkOrchid"]اراده قوى تجمع وجودى و توحد وجودى مى ‏دهد. هر چه وحدت قوى ‏تر باشد آثار وجودى وى بيشتر است. استقامت همت مى‏ آورد. خود شيخ، يعنى صاحب فصوص در فتوحات مى‏ فرمايد: كسانى كه صاحب استقامت نيستند مردم كشف و صاحب همت نمى ‏شوند. مردمى صاحب حال مى‏ شوند، اما صاحب كشف و همت نمی‏شوند.
چون استقامت همت مى ‏آورد. آيه كريمه شاهد بر آن است: «إن الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة»
مراد از ملائكه اشاره به آن «تنزل» و آن مقامات كشف و ارتباط و اتصال و عروج انسان است.
علامه حسن حسن زاده آملی-شرح فارسی اسفار جلد سوم صفحه 495
[/]

[="DarkOrchid"]حضرت استاد علامه حسن زادة آملی روحي فداه در نکته 10 کتاب عرشی هزار و یک نکته می فرمایند:
و بدان که هر چه مزاج معتدل تر و مراقبت قوي تر باشد و صداقت و خلوص نیت و صفاي قلب بیشتر باشد تمثلات صور روشن تر و حکایت آنها از واقع بهتر است، نیت خلاف و قول کذب, نفس و خیال و فکر را کج و معوج می کنند، لذا در روایات ما نهی از کذب شده است هر چند به هزل و مطایبه باشد

استاد صمدی آملی:
به طور کلی می توان عوامل صحت تعبیر خواب را در سه امر ذکر کرد؛
اول اعتدال مزاج
دوم عادت به راستگویی
سوم سحر داشتن
به تعبیر جناب شیخ رئیس در مباحثات:
مما یعین على صدق الرؤیا و صحته؛ اما مِن جهۀ المزاج فالاعتدال و اما من العادة فالصدق و اما من الاوقات فالسحر

استاد صمدی آملی-شرح مراتب طهارت جلد دوم صفحه 165[/]

[="DarkOrchid"]استاد صمدی آملی: خصوصا برای طیف جوان لازم و ضروری است که قبل از ورود در ریاضات عملی یک دوره ی کامل سیر نظری مباحث فکری را بگذرانند تا خوب از حیث عقلی قوی شوند.
نظر شریف حضرت استاد علامه حسن زاده آملی این است که سیر و سلوک علمی و نظری خود یک نحوه ریاضت عملی است و آن ریاضتی است که کم تر افرادی بدان تن می دهند.
نوعا عموم مردم در پی آن اند که دستور العملی بگیرند و با بعضی از اذکار صرفا چند خواب و بیداری خوشی را مشاهده کنند و کار را تمام شده بپندارند . این دسته از افراد دائما در خطر هستند و نوعا دچار مهالک و گردنه ها و کتل های گریز ناپذیری می شوند که گذر کردن از آن ها در حد غیر ممکن و محال است.

شرح رساله علم و دین صفحه 344[/]

توحید صمدی:
این تعبیر اولین بار توسط استاد حسن زاده آملی به کار برده شده، پیش از ایشان چنین تعبیری از کسی شنیده نشده، ایشان با الهام از احادیث و روایات اهل بیت(ع) که دربار? صمد فرمودند: «الصمد من لاجوف له» از وحدت وجود که در عرفان اسلامی مطرح است، به توحید صمدی تعبیر می کردند؛ یعنی توحید لا که در هستی غیر از وجود ذات حق، اسما و صفات و افعال او چیزی دیگر نیست. هر چه هست، خدا و تجملات اسمایی و افعالی اوست.

دقت اهل عرفان را در مورد انسان‏هاى كامل در نظر داشته باشيد و آن طورى كه سر زبان رايج است به اين آقايان نسبت مى‏ دهند مشكل است. در شرح حال صدرالدين قونوى كه از مشايخ اهل عرفان و بزرگ‏ترين شاگرد ابن عربى است جناب جامى در نفحات الانس نقل مى‏ كند كه در حال كسالت به شاگردانش كه در حضور او بودند فرمود هر وقت به زيارت حضرت بقيةالله عليه السلام نايل مى ‏شويد ما را در خاطر داشته باشيد.
اين دهن بايد دهن چگونه آدمى بوده باشد؟ و يا خود محيى ‏الدين در چند جاى فتوحات مى ‏گويد كه من به حضور انور آن جناب- يعنى حضرت قائم آل محمد صلى الله عليه و آله- تشرف حاصل كردم و باب 366 آن را اختصاصا درباره آن جناب نوشت (كه در طبع بولاق مصر نيامده كه خيلى بى لطفى كردند و اين مطلب را در هزار و يك نكته آوردم و اين گله را از آنها كردم كه شما چه كار داريد كتاب مردم را تحريف مى ‏كنيد) و در آن باب حضرت صاحب را به اسم نام مى برد و نام شريفش را به صراحت «الامام» تا به «الامام على بن ابى ‏طالب» مى‏ آورد و اين عبارت شيخ را جناب علامه شعرانى در طبقات حدود چهارصد سال قبل آورده است كه جزئيات آن را بعدا به عرض مى‏ رسانيم كه عبارت شيخ در باب مذكور فتوحات را هوَ هوَ نقل مى ‏كند، در حالى كه‏ در چاپ مصر عبارت مذكور را برداشتند اين تحريفات براى چيست؟ ايشان هم يك عالم است و براى خودش ديدگاهى دارد حالا يا شيعه است و يا سنى، به عبارت‏هاى كتاب او چه كار دارند؟
چرا اطمينان مردم را از كتاب‏هايتان برمى ‏داريد اگر بنابراين باشد كه آنچه به نفع است چاپ شود و آنچه به ضرر است برداشته شود كه كار ناپسند است. غرض آن است كه مقدارى درباره اين اعاظم احتياط كنيد.

علامه حسن حسن زاده آملی-دروس شرح فصوص الحکم قیصری صفحه 306

[="DarkOrchid"]علامه حسن زاده آملی
يكى از اساتيد ما، خدا رحمتش كند، از استاد خويش نقل مى ‏كند كه مرحوم شيخ عربى فرمود: «من هر چه دارم از سجاده دارم» ما نپرسيديم كه در كجا فرمود، چون اميد پيدا كردن داشتم و تاكنون نمى ‏دانم در كجا فرمود.

شرح فارسی اسفار جلد سوم صفحه 482 [/]

[="DarkOrchid"]وقتى به ديدار يكى از آقايان ارباب قلم و خدوم علم نايل شدم راجع به فتوحات صحبت كرد و گفت: دو نسخه فتوحات خطى به خط خود شيخ يافتيم: در نسخه نخست اين عبارت هست، اما در نسخه دوم اين عبارت برداشته شد. چه كسى اين عبارت را برداشت؟ نظر ايشان آن بود كه معلوم شد كه خيلى شيخ را در فشار و زحمت انداخته ‏اند كه چرا اين مطلب را نوشته ‏ايد، به همين جهت شيخ آن‏را از نسخه دوم برداشت. اين‏گونه زحمت‏ها و گرفتارى ‏ها، فراوان براى اهل علم پيش مى ‏آيد، گرچه تسليم فشار شدن صحيح نيست‏

شرح فارسی اسفار-صفحه 64-علامه حسن زاده آملی
[/]

[="DarkOrchid"]لطائف و دقائقی که در کتب تعبیر خواب از مشایخ حکماء و اهل سِر منقول است و از اشارات آیات و روایات مستنبط است حیرت آور است و علم تعبیر و تأویل فنی است که از خداي متعال جایزه به شخص تارك هواي نفس داده می شود، چنان که داستان یوسف صدیق در قرآن و ابن سیرین معلوم است

علامه حسن زاده آملی-ممدالهمم[/]

[="DarkOrchid"][/]

[="DarkOrchid"][/]

[="DarkOrchid"]اولین درسی که از علامه آموختم!!! یکی از شاگردان برجسته علامه حسن زاده آملی می فرمود اولین چیزی که از محضر ایشان در روستای ایراء آموختم، یک آیه قران بود. آیه : اتقوا الله و یعلمکم الله. این آیه چهل سال طول کشید تا با سلوک در جان من ملکه شد. یعنی طوری شد که دیگر تغییر ناپذیر شود.[/]

[="DarkOrchid"]چرا دیگر اولیای الهی بسیار بسیار کم یاب شده اند؟ یکی از شاگردان در معیت استاد مهدی سمندری بودند که استاد فرمود:« دیگر مانند علامه طباطبایی و علامه حسن زاده آملی نخواهد آمد شاگرد پرسید، علت جیست؟ استاد فرمودند: چون حلال و حرام با هم قاطی شده است.[/]

[="DarkOrchid"]تمثل و ارتباط با ارواح «فأرسلنا إليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا» (سوره مريم، آيه 17) خداوند ما و شما را توفيق دهد. اگر مقداری مواظب نفس باشيم و اگر قوه خيال را که سرمايه شيرين و گرانقدری است يک مقدار آن را تربيت کنيم و تعليمش بدهيم و در تحت آدابی خاص آن را داشته باشيم، اوائل در خواب و بعد در بيداری اشباح و اشکال و ارواح را می‌بينيم چنانچه به مريم نشان داده شد.
تحف العقول در اوائل حديثی از علی بن شعبه از حضرت رسول - صلی الله عليه و آله - نقل می‌کند که حضرت فرمود: «مؤمن وقتی ايمانش قوی شد خوابهايش کم می‌شود و بايد اين طور باشد». وقتی به درجات عالی رسيد ديگر چه حاجت که خواب ببيند، در بيداری مشاهده می‌کند. روايت خيلی شيرين و عرشی است. مؤمن وقتی ايمانش قوی شد رؤيايش کم می‌شود و در بيداری می‌بيند. غرض خداوند که توفيق دهد و مواظبت و مراقبت مرحمت فرمايد و انسان کشيک نفس کشيد و قوه خيال را پروراند و تربيت کرد و به آن آمادگی داد می‌بينی که اشباح و اشکال را چگونه مشاهده می‌کند. مريم صديقه (س) که خدواند می‌فرمايد «فأرسلنا إليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا» مشاهده می‌نمود. جناب عالی هم اين طور می‌توانی ببينی. هر کسی به اقتضای ذات انسانی و نفس خودش، اگر مواظب خودش بوده باشد و خود را در مسير تکامل نگه دارد و برنامه قرآن را که «إن هذا القرآن يهدي للتي هي أقوم» (سوره اسراء، آيه 9) در خود پياده کند. می‌بينيم که خواب‌های خوش، بيداری‌های خوش، گفت‌وشنودهای خوش، رفقای خوش دارد. روز که وارد می‌شود آرزوی شب می‌کند که دوباره با آن رفقا، با آن افرادی که وارد می‌شوند، با تمثلات صحبت و حرف داشته باشد.
يک وقتی کسی آمد برايم گفت: «می‌خواهی دستور احضار اجنه را به شما بدهم؟» گفتم: «نمی‌خواهم. من با اين همه مشغوليات و با افراد زيادی که سر کار دارم کم است که با اجنه هم سر کار پيدا کنم.» خوب حالا می‌بينی که انسان آرزو می‌کند شب را با ارواح ملکوت محشور بوده باشد.

منبع:از کتاب صد و ده اشاره استاد علامه حسن‌زاده آملی[/]

با آنچه كه دوست دارى محشور مى شوى
در حديث ريان بن شبيب از امام رضا عليه السلام نقل است كه آن حضرت فرمود: اى پسر شبيب ! اگر مى خواهى كه به درجات اعلاى بهشت رسى ، با ما باش ! به غم ما غمگين باش و به شادى ما شاد! و بر تو باد ولايت ما! كه هر كس سنگى را دوست داشته باشد، خداوند در روز قيامت او را با آن محشور كند.
علامه حسن زاده :شبى در حشر و معاد خود قكر مى كردم و به نامه اعمال خويش نظر مى افكندم ، و اين كه چگونه به اعمالم رسيدگى خواهد شد كه ديدم چيزى ، لازمه نفسم شده ، با آن محشور گشته و از آن جدا نمى شود، وقتى دقت كردم ديدم كتابى خطى است كه آن را به شدت دوست دارم . در اين وقت اين حديث را به ياد آوردم كه هر كس سنگى را هم دوست داشته باشد با آن محشور مى شود. و كتاب هم مانند، سنگ ، از جمادات است و از اين جهت با آن فرقى ندارد.
منبع:پندهای حکیمانه-علامه حسن زاده

زهى مراتب خوابى كه به ز بيدارى است !

اينجانب بنابر فرموده شيخ الرئيس كه فرمود: از عوامل ضعف بينايى چشم ، خوابيدن با شكم سير است و لازم است بين غذاى شب و خوابيدن فاصله انداخت .، هميشه مقيد بودم شام را سر شب صرف كنم تا فاصله مورد نظر شيخ را مراعات كرده باشم كه مبادا خداى نكرده چشمم كه يكى از مهم ترين سرمايه هاى كسب دانش و پيمودن راه كمال است ضرر ببيند و اين امر سبب شود كه از تحصيل علم و كمال باز بمانم (يا در شب حتى الامكان از خوردن غذا خوددارى كنم . )
ولى با اين همه شبى از شب ها (در شب چهار شنبه 29 جمادى الاول 1405 قمرى برابر با اول اسفند 1363 )شامم به تاءخير افتاد و متاءسفانه بعد از شام خواب شديدى بر من عارض شد.
براى اينكه فرموده شيخ را عمل كرده باشم ، بلند شدم و شروع كردم به قدم زدن و تا دوازده نصف شب بيدار بودم ، ولى بر اثر شدت حالت خواب نتوانستم از خوابيدن خوددارى كنم ، لذا خوابيدم .
خواب شيرين بود و رؤياى شيرين تر كه به زيادت حضرت ثامن الحجج ، على بن موسى الرضا (عليه السلام ) تشرف حاصل كردم . در ابتدا به اشاره تفهيم فرمودند كه : چرا كمتر خودت را به ما نشان مى دهى و پس از آن به عبارت صريح به من فرمودند،
اين قدر خودت را زحمت مده ، ما چشم تو را تا آخر عمر ضمانت مى كنيم ..
الحمد لله كه از اين بشارت آن ولى الله اعظم كه به لقب ضامن هم شناخته شده است ، برايم ، يقين حاصل است كه هر او كريمه من تا آخرين دقايق عمرم بينا خواهند بود، چون ضامنشان معتبر است ، چنانكه مشمول الطاف ديگر آن حضرت نيز بوديم و هستيم .
و آن حضرت فرمود: چرا كمتر خودت را به ما نشان مى دهى ؟.
شايد علتش اين بود كه در آن اوان ، بر اثر تراكم اشتغال درس و بحث و تصنيف و تصحيح ، مدتى به زيارت حضرت بى بى ستى فاطمه معصومه (عليه السلام ) خواهر آن جناب توفيق نيافتم و تشرف حاصل نكردم . شگفت اين كه در آن شب اصلا انديشه آن جناب در خاطرم نبود.
منبع:فضايل و سيره چهارده معصوم در اثار علامه حسن زاده آملي

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند در عنفوان جوانى و آغاز درس زندگانى كه در مسجد جامع آمل سرگرم به صرف و تهجد عزمى راسخ و ارادتى ثابت داشتم ؛ در رؤياى مبارك سحرى به ارض اقدس رضوى تشرف حاصل كردم و به زيادت جمال دل آراى ولى الله اعظم ، ثامن الحجج ، على بن موسى الرضا - عليه و على آبائه و ابنائه آلاف التحيه و الثناء - نائل شدم .
در آن ليله مباركه قبل از آن كه به حضور باهر النور امام (عليه السلام ) مشرف شوم ، مرا به مسجدى بردند كه در آن مزار حبيبى از احباء الله بود و! من فرمودند: در كنار اين تربى دو ركعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه كه بر آورده است ، من از روى عشق و علاقه مفرطى كه به علم داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم .
سپس به پيشگاه والاى امام هشتم ، سلطان دين رضا - روحى لتربه الفداء، و خاك درش تاج سرم - رسيدم و عرض ادب نمودم ، بدون آيين كه سخنى بگويم ، امام كه آگاه به سر من بود و اشتياق و التهاب و تشنگى مرا براى تحصيل آب حيات علم مى دانست فرمود: نزديك بيا !
نزديك رفتم و چشم به روى امام گشودم ، دردم با دهانش آب دهانش را جمع كرد و بر لب آورد و به من اشارت فرمود كه : بنوش ، امام خم شد و من زيانم را در آوردم و با تمام حرص و رلع كه خواستم لب هاى امام را بخودم ، از كوثر دهانش آن آب حيات را بوسيدم و در عمان حال به قلبم خطور كرد كه اميرالمؤمنين على (عليه السلام ) فرمود: پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) آب دهانش را به لبش آورد و من آن را بخوردم كه هزار در علم و از هر درس هزار در ديگرى به دوى من گشوده شد.
پس از آن امام (عليه السلام ) طى الارض را عملا به من بنمود، كه از آن خواب نوشين شيرين كه از هزاران سال بيدارى من بهتر بود به در آمدم ، به آن نويد سحرگاهى اميدوارم كه روزى به گفتار حافظ شيرين سخن به ترنم آيم كه :
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند

گفتگو با علامه حسن زاده

[="DarkOrchid"]مدتى در وضعى عجيب بودم كه نمى توانم آن را به بيان قلم در آورم و بقول شيخ شبسترى در گلشن راز:

[TD="width: 40"][/TD]
كه وصف آن به گفت و گو محال است
كه صاحب حال داند كان چه حال است

در آن حال به نوشتن جزوه اى به نام (( من كيستم )) خويشتن را تسكين مى دادم ، اكنون پاره اى از آن جزوه را به حضور شما بازگو مى كنم :
من كيستم ؟ من كجا بودم ؟ من كجا هستم ؟ من به كجا مى روم ؟ آيا كسى هست بگويد من كيستم ؟!
آيا هميشه در اين جا بودم ، كه نبودم ؛ آيا هميشه در اين جا هستم ، كه نيستم ؛ آيا به اختيار خودم آمدم ، كه نيامدم ؛ آيا به اختيار خود هستم ، كه نيستم ؛ آيا به اختيار خودم مى روم ، كه نمى روم ؛ از كجا آمدم و به كجا مى روم ؛ كيست اين گره را بگشايد؟!
چرا گاهى شاد و گاهى ناشادم ، از امرى خندان و از ديگرى گريانم ؛ شادى چيست و اندوه چيست ، خنده چيست و گريه چيست ؟!
مى بينم ، مى شنوم ، حرف مى زنم ، حفظ مى كنم ، ياد مى گيرم ، فراموش ‍ مى شود، به ياد مى آورم ، ضبط مى شود، احساسات گوناگون دارم ، ادراكات جورواجور دارم ، مى بويم مى جويم ، مى پويم ، رد مى كنم ، طلب مى كنم ؛ اين ها چيست ، چرا اين حالات به من دست مى دهد، از كجا مى آمد، و چرا مى آيد، كيست كه اين معما را حل مى كند؟!

چرا خوابم مى آيد خواب چيست ؟ بيدار مى شوم بيدارى چيست ؟ چرا بيدار مى شوم چرا خوابم مى آيد نه آن از دست من است و نه اين ؛ خواب مى بينم خواب ديدن چيست تشنه مى شوم ، آب مى خواهم ، تشنگى چيست ، آب چيست ؟!
اكنون كه دارم مى نويسم به فكر فرو مى رفتم كه من كيستم اين كيست كه اين جا نشسته و مى نويسد نطفه بود و رشد كرد و به اين صورت در آمد، آن نطفه از كجا بود چرا به اين صورت در آمد. صورتى حيرت آور در آن نطفه چه بود تا بدين جا رسيد؟ در چه كارخانه اى صورتگرى شد و صورتگر چه كسى بود؟ آيا موزون تر از اين اندام و صورت مى شد يا بهتر از اين و زيباتر از اين نمى شد؟ اين نقشه از كيست و خود آن نقاش چيره دست كيست و چگونه بر آبى به نام نطفه اين چنين صورتگرى كرد، آن هم صورت و نقشه اى كه اگر بنا و ساختمان آن ، و غرفه ها و طبقات اتاق هاى آن ، و قوا و عمال وى ، و ساكنان در اتاق ها و غرفه هايش ، و دستگاه گوارش ‍ و بينش ، و طرح نقشه و پياده شدن آن ، و عروض احوال و اطوار و شوون گوناگون آن شرح داده شود هزاران هزار و يك شب مى رود ولى آن افسانه است و اين حقيقت ؟!
(130)
وانگهى تنها من نيستم ، جز من اين همه صورت هاى شگرف و نقشه هاى بوالعجب از جانداران دريايى و صحرايى و از رستنى ها و زمين و آسمان و ماه و خورشيد و ستارگان و نظم و ترتيب حكم فرماى بر كشور وجود و وحدت صنع ، و چهره زيبا و قد و قامت دلرباى پيكر هستى نيز هست كه در هر يك آنها چه بايد گفت ، و چه مى توان گفت و چه پرسشهايى بيش از پيش كه در يك يك آن ها پيش مى آيد و در مجموع آنها عنوان مى توان كرد، حيرت اندر حيرت ، حيرت اندر حيرت ؟!
هر چه مى بينم ، متحرك و حركت مى بينم ، همه در حركتند، زمين در حركت و آسمان در حركت ، ماه و ستارگان و خورشيد در حركت ، رستنيها در حركت ، شايد آب و هوا و خاك و ديگر جمادات هم در حركت باشند و من بى خبر از حركت آنها چرا همه در حركتند؟ چرا؟ محرك آنها كيست ؟ آيا احتياج به محرك دارد يا خود به خود بدون محرك در حركتند؟ اگر محرك داشته باشند آن محرك كيست و چگونه موجودى است و تا چه قدر قدرت و استطاعت دارد كه محرك اين همه موجودات عظيم است ؟! آيا خودش هم متحرك است يا نه ، اگر متحرك باشد محرك مى خواهد يا نه و اگر بخواهد محرك او چه كسى خواهد بود و همچنين سخن در آن محرك پيش مى آيد و همچنين ؟!
وانگهى اين همه چرا در حركتند اگر نباشد حركت نيست احتياج اين همه چيست ؟ آيا همه را يك حاجت است ، يا داراى حاجتهاى گوناگونند و چون احتياج عجز و نقص است كه به حركت بدنبال حركت مى روند و در پى رفع نقص خودند آيا اين همه موجودات مشهود ما نقص اند و كامل نيستند چرا ناقص اند كامل تر از آنها كيست و خود آن كمال چيست ؟!
و چون به دنبال كمال مى روند ناچار ادراك عاجز و نقص و احتياج خود كرده اند پس شعور دارند، توجه دارند، قوه دراكه دارند، جان دارند، حقيقتى دارد كه بدون فكر افتاده اند.
كودكان به مدرسه مى روند در حركتند، خواهان علمند و به دنبال علم مى روند، درختان رشد مى كنند پس در حركتند و به دنبال حقيقت و كمال رهسپارند، حيوانات همچنين ، شايد جمادات هم اين چنين باشند كه سنگى در رحم كوه كم كم گوهرى كانى گرانبها مى شود.
زمين را مى نگرم ، ستارگان را مى بينم ، بنى آدم را مشاهده مى كنم ، حيوانات جورواجور كه به چشم مى خورد، درختهاى گوناگون كه ديده مى شود، گلهاى رنگارنگ كه به نظر مى آيد، در همه مات و متحير؛ با همه حرفهاى بسيار دارم .
هر گاه در مقابل آينه مى ايستم سخت در خود مى نگرم و به فكر فرو مى روم كه تو كيستى و به كجا مى روى چه كسى تو را به اين صورت شگفت آور در آورده است ؟!
در پيرامون همين حال و موضوع قصيده اى به نام قصيده اطواريه گفتم كه برخى از ابيات آن اين است :

[TD="width: 40"][/TD]
[TD="width: 40"][/TD]
[TD="width: 40"][/TD]
[TD="width: 40"][/TD]
[TD="width: 40"][/TD]
[TD="width: 40"][/TD]
[TD="width: 40"][/TD]
[TD="width: 40"][/TD]
[TD="width: 40"][/TD]
[TD="width: 40"][/TD]
[TD="width: 40"][/TD]
[TD="width: 40"][/TD]
[TD="width: 40"][/TD]
من چرا بى خبر از خويشتنم
من كيم تا كه بگويم كه منم
من بدينجا ز چه رو آمده ام
كيست تا كو بنمايد وطنم
آخر الامر كجا خواهم شد
چيست مرگ من و قبر و كفنم
باز از خويشتن اندر عجبم
چيست اين الفت جانم به تنم
گاه بينم كه در اين دار وجود
با همه همدمم و همسخنم
گاه انسانم و گه حيوانم
گاه افرشته و گه اهرمنم
گاه افسرده چو بوتيمارم
گاه چون طوطى شكر شكنم
گاه چون با قلم اندر گنگى
گاه سحبان فصيح زمنم
گاه صد بار فروتر ز خزف
گاه پيرايه در عدنم
گاه در چينم و در ماچينم
گاه در ملك ختا و ختنم
گاه بنشسته سر كوه بلند
گاه در دامن دشت و دمنم
گاه چون جغدك ويرانه نشين
گاه چون بلبل مست چمنم
گاه در نكبت خود غوطه ورم
گاه بينم حسن اندر حسنم

منبع: معرفت نفس ، ج 1، ص 16.[/]

الهی، مست تو را گناهیی نیست، ولی دیوانه‌ات سنگ بسیار خورد. من مست و دیوانه تو است
الهی، از شیاطین جنّ بریدن دشوار نیست، با شیاطین انس چه باید كرد؟
الهی، گرگ و پلنگ را رام توان كرد، با نفس سركش چه باید كرد؟
الهی، توانگران را به دیدن کعبه خوانده‌ای، و درویشان را به دیدار خداوند کعبه؛ آنان سنگ و گل دارند، و اینان جان و دل؛ آنان سرگرم در صورتند و اینان محو در معنا؛ خوشا آن توانگری كه درویش است!
الهی، اگر كودكان سرگرم بازی‌اند، مگر كهنسالان در چه كارند؟!
استاد حسن زاده آملی(الهی نامه)


عقل فعال;755700 نوشت:
پس از آن امام (عليه السلام ) طى الارض را عملا به من بنمود، كه از آن خواب نوشين شيرين كه از هزاران سال بيدارى من بهتر بود به در آمدم ، به آن نويد سحرگاهى اميدوارم كه روزى به گفتار حافظ شيرين سخن به ترنم آيم كه :
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند

گفتگو با علامه حسن زاده

با عرض سلام و تشکر خدمت جنابعلی برای ارائه مطالب بسیار مفید

در مورد این پست , اگر امکان داره بفرمایید این گفتگو توسط چه کسی نقل شده است

با تشکر