جمع بندی تناسخ

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تناسخ

سلام
سوال:تناسخ را به این دلیل که این جهان دارای مبدا و معاد است رد می شود.
سوال بنده این است که اگر به هر دو اعتقاد داشته باشیم چگونه آنرا رد می کنید یعنی معتقد بودن به اینکه علی رقم وجود مبدا و معاد بصورت محدود و معین چندین مرتبه به دنیا بیاییم.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مسلم

سوال
تناسخ به دلیل که این جهان دارای مبدا و معاد است رد می شود، حال
اگر به هر دو اعتقاد داشته باشیم چگونه آن را رد می کنیم؟ یعنی معتقد بودن به اینکه علی رغم وجود مبدا و معاد بصورت محدود و معین چندین مرتبه به دنیا بیاییم.

پاسخ
دلیل رد تناسخ اعتقاد به مبدأ و معاد نیست تا با فرض پذیرش آنها در کنار تناسخ، مشکل تناسخ حل شود، البته می توان بعد از کسب اعتقاد تفصیلی به مبدأ و معاد از طریق آیات و روایاتی که تناسخ را رد نموده و از معاد اخروی سخن گفته‌اند قائل به معاد شد، اما عمده ادله رد تناسخ از این سنخ نیست، بلکه اشکالات به تناسخ اشکالاتی است که به اصل تناسخ وارد است و ربطی به پذیرش، یا عدم پذیرش مبدأ و معاد ندارد، که به تعدادی از این اشکالات اشاره می کنیم:
باید توجه داشت یکی از عوامل این اعتقاد، غفلت از حقیقت نفس و بدن و جدا انگاری آنها است، انگار نفس و بدن، دو چیز هستند و به هم اضافه شده اند مثل یک ماشین و راننده اش، در حالی که اینطور نیست، ترکیب نفس و بدن ترکیب اتحادی است، نفس و بدن دقیقا یک موجود هستند، نه این که فقط به هم اضافه شده باشند مثل قطعات یک اتومبیل که هر کدام کار خود را می کنند، و مراد از ترکیب آنها فقط کنار هم گذاشتن آنهاست؛ مثلا صندلی چه در اتومبیل و چه در کنار، نقش محلی برای نشستن را ایفا می کند، یا چرخ ها چه زیر ماشین باشند و چه کنار ماشین روندگی خود را دارند، و...، و فقط از کنار هم گذاشتن آنها اتومبیل درست شده که همه اهداف را با هم محقق کند.
خیر، نفس و بدن اینگونه نیستند، بلکه این دو در خارج به یک وجود موجود هستند، و ترکیبشان اتحادی است، نه انضمامی به این معنا که چیزی به چیز دیگر ضمیمه شده باشد، (1) حال با این مقدمه به سراغ ادله می رویم.

لزوم تناسب بین نفس و بدن
با توجه به ترکیب اتحادی نفس و بدن باید این دو متناسب با یکدیگر باشند، مثلا در ابتدای تولد نفس و بدن فعلیت چندانی ندارند و هر دو در همه حالات مملو از استعداد و قوه هستند لذا نمی شود نفسی که مثلا 70 سال در دنیا بوده و کمال هایی به دست آوره با بدن جنینی که کاملا در نقطه شروع قرار دارد متحد شود، چنین اتحادی ممکن نیست. نمی شود بین یک موجودی که قوه و استعداد محض است و بین یک موجودی که به فعلیت رسیده ترکیب اتحادی به وجود آورد، چون در ترکیب اتحادی هر دو به یک وجود ممکن خواهند بود.(2)

حاکمیت دو نفس بر بدن واحد
دلیل دیگری که می توان بر بطلان تناسخ اقامه نمود این است که جنین به محض رسیدن به نقطه ای که ظرفیت پذیرش نفس را داشته باشد، بدون هیچ خلل و فاصله ای، نفس به او افاضه میشود، والا لازمه آن این است که علت تامه باشد اما معلول محقق نشود، و اگر نفسی از غیر هم بخواهد به او منتقل شود، اجتماع دو نفس در یک بدن واحد اتفاق خواهد افتاد که محال است.(3)

محال بودن حرکت به عقب
حرکت و تکامل همواره از نداری به دارایی و از قوه به فعلیت محقق می شود، یعنی چیزی را ندارد اما استعداد کسب آن را دارد، و با تکامل به آن می رسد، مثلا انسان در بدو پیدایش هیچ علمی ندارد، همان طور که قرآن کریم می فرماید:
«وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ»(4)
و خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج نمود در حالى كه هيچ چيز نمى‏دانستيد و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد.
اما چون قوه و استعداد عالم شدن را داراست، با تحصیل و کسب می تواند این قوه درونی خودش را به فعلیت تبدیل کند و انسان عالمی بشود، اما حرکت برعکس محال است که موجودی از فعلیتی که کسب کرده، به قوه برگردد، چه در نفس و چه در بدن؛ یعنی همانطور که محال است مثلا یک گاو بزرگ تبدیل به جنین و سپس علقه و سپس نطفه شود، بازگشت نفس نیز از فعلیت به قوه محال است، که کمالات نفسانی یک پیرمرد عالم و دنیا دیده، به قوه نفس یک کودک تازه متولد شده برگردد.(5)

به عبارت دیگر مجموع ادله 2 و 3 اینطور می شود: بدنى كه نفس ميخواهد منتقل به آن شود، يا خودش نفس دارد، و يا ندارد، اگر نفس داشته باشد مستلزم آنست كه يك بدن داراى دو نفس بشود، كه محال بودنش روشن است، و اگر نفسى ندارد، مستلزم آنست كه چيزى كه بفعليت رسيده، دوباره برگردد بالقوه شود، مثلا پير مرد برگردد كودك شود، كه این هم محال بودنش روشن است، و همچنين اگر بگوئيم: نفس تكامل يافته يك انسان، بعد از جدايى از بدنش، ببدن گياه و يا حيوانى منتقل شود، كه اين نيز مستلزم بالقوه شدن بالفعل است، كه باز محال است(6)

حقیقت علم و فراموشی مطلق؟!
دلیل دیگری که تناسخ را ابطال می نماید این است که با توجه به اینکه علم، حقیقتی است که در ذات، و نفس انسان اتفاق می افتد، نه اینکه در مغز انسان باشد، چرا که علم اصلا مجرد است، مادی نیست و قرار گرفتن شیء مجرد در شیء مادی معنا ندارد، علوم اگر مادی میبودند قابل تقسیم بوده و زمان و مکان داشتند، اما ما می بینیم علومی که در درون خود داریم قابل تقسیم نیست، مثلا نمی شود علم من را نصف کرد، (منظورم از تقسیم، دسته بندی نیست) در حالی که اگر مکانی در مغز داشت، تقسیم بردار بود، چون خود مغز تقسیم شدنی است، یا علوم من زمان بردار نیست، تصویر من از دوستم که 10 سال پیش دارم اکنون هم بدون تغییر در ذهنم هست، در حالی که تمام سلولهای مغز من در این 10 سال عوض شده اند و هیچ سلولی از آن زمان باقی نمانده است.
یا مثلا ما کوه ها و دریاها را با بزرگی اش تصور می کنیم، این صورت های علمی من اگر مادی می بودند که در درون مغز کوچک ما جا نمی شدند.(7)
فقط چون نفس انسان در دنیا برای فعالیت نیاز به ابزار دارد(8) برای تفکر و ادراک نیز نیازمند مغز است همان‌طور که برای دیدن نیاز به چشم دارد، برای شنیدن نیاز به گوش دارد، نه این که اطلاعات ما در مغز ذخیره شود.
با این تفاصیل پس چرا این اطلاعات بعد از تناسخ و انتقال به بدنی دیگر با نفس منتقل نمی شود و کسی چیزی یادش نمی آید؟ میلیادها انسان در این کره خاکی زندگی می کنند اما هیچکدام خاطراتی را از گذشته و زندگی های سابق خود به یاد نمی آورند، و همه به طور وجدانی حضورشان در دنیا را اولین حضور خویش می دانند، ولو به زبان از تناسخ دفاع کنند. آیا می شود این انتقال نفس اتفاق بیفتد و حتی یک نفر خاطراتش را به یاد نیاورد؟ علومی که سال ها فرا گرفته و موفق به اخذ مدرک شده را با یک انتقال فراموش کند؟(9) انیشتین و ادیسون و نیوتن و... بار دیگر در قالب کودکی صفر کیلومتر پا به عرصه جهان بگذارند و از علومشان هیچ چیز را به یاد نیاورند؟ آن هم صرفا با یک انتقال؟

نابودی اخلاق و انسانیت
از نظر قائلین به تناسخ لذت ها و سختی های این زندگی دنیوی انسان‌ها نتیجه اعمال ایشان در بدن های گذشته‌شان است، پس اعتراض بر مستکبرین و ظالمین جایز نیست، همانطور که تلاش برای رفع محرومیت از مظلومین و مستضعفین سزاوار نیست، و بدین ترتیب اخلاق و انسانیت از ریشه و بن نابود خواهد شد؛ البته میتوان این برتری را نیز یک دلیل دیگر بر بطلان تناسخ به حساب آورد. (10)

تناسب بین متولدین و متوفیان
اگر اینطور می بود که نفس همواره از بدنی به بدن دیگر منتقل می شود باید مدام بین تعداد متولدین و مردگان تناسب می بود،(11) و با توجه به اینکه خداوند انسان ها را مختار آفریده است و اختیار تولید مثل یا خودکشی را به آنان داده است، چطور این هماهنگی و تناسب را تدارک می بیند؟ مثلا اگر کسی به فکر بچه دار شدن افتاد، خداوند باید فکر خروج یک شخص دیگر از دینا باشد، و اگر کسی قصد خودکشی کرد خداوند می بایست تفکر بچه دار شدن را به پدر ومادری القاء کند تا این تناسب میان متولدین و متوفیان باقی بماند (نعوذ بالله) یا باید بگوییم که همواره ممکن است نفوسی سرگردان باشند تا بدنی پدید بیاید و به آن منتقل شوند، و این هم علاوه بر غیرمنطقی بودن، موجب خروج نفس از تدبیر و تعطیلی آن است و محال است؛ که البته با نگاه دقیق حتی با فرض تناسب بین متولدین و متوفیان، این تعطیلی و خروج از تدبیر در هنگام انتقال نفس از یک بدن، به بدن دیگر وجود دارد و می تواند دلیل مستقلی به شمار آید.(12)
________________________________
1. الالهیات، آیت الله سبحانی، ج4، ص307.
2. اسرار الحکم، ملاهادی سبزواری، ص379؛ الالهیات، آیت الله سبحانی، ج4، ص307.
3. اسرار الحکم، ص380؛ الالهیات، آیت الله سبحانی، ج4، ص306؛ گوهر مراد، فیاض لاهیجی، ص174.
4. نحل-78.
5. اسرار الحکم، ص379؛ الالهیات، ج4، ص308.
6. ترجمه المیزان، ج1، ص315.
7. نهایة الحکمة، علامه طباطبایی، مرحله 11، ص256-257.
8. همان، ص108.
9. اسرار الحکم، ملاهادی سبزواری، ص379؛ گوهر مراد، ص175.
10. محاضرات فی الالهیات، علی ربانی گلپایگانی، ص423و 424.
11. گوهر مراد، ص175
12. اسفار، ملاصدرا، ج9، ص12.

موضوع قفل شده است