بهترین راهکار طلاق

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بهترین راهکار طلاق

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:


سلام
من دختر28ساله ام که9ماهه عقد کردیم به شیوه کاملا سنتی.
همسرم 31ساله است و خیلی اخلاقای خوبی داره اما یه مشکل بزرگ داره اینکه اهل ازدواج نیس. شایدم اهل ازدواج با من!
از من همیشه تعریف میکنه از بساز بودنم از اعتقاداتم از خیلی از اخلاق هام و میگه تو لیاقتت کسی بهتر از من بود اما نمیتونه بهم علاقه مند بشه! همش دغدغه داره چرا ازدواج کرده؟

بااینکه نسبت به دوران نامزدی 9ماهه مون و سنتی بودن خونواده هامون ما هرچندهفته یکبار یک شب پیش هم هستیم و رابطه کامل که نه اما رابطه بدی هم باهم نداریم و واقعاً اون شب انگار یادش میره من همونم که هیچ علاقه ای بهم نداره! میگه خیلی عزیزی و...
اما باز یهو دغدغه هاش میاد سراغش و قیافش برج زهرمار میشه.

دغدغه هاش ایناس:
1-خیلی زود انتخاب کرده با معیارای ساده و الان پشیمونه کسی خوشگلتر قدبلندتر اندام بهتر از من نصیبش نشده. بااینکه خودشم اذعان داره من از نظر ظاهری بهش سر هستم!
2-خیلی وابستگی عاطفی به مادرش داره و نگرانه که چندماه بعد دیگه شب تو خونه مادرش نمیخوابه
3-مجردی خیلی اوضاع آرومی داشته خیلی از تنهایی اش لذت میبرده خیلی پایبند به مرام ها و اعتقاداتش بوده که بعد عقد این ویژگی ها رو از دست داده

و مشاوره هم رفتیم اولش خوب شد گفت صبر کنیم درست بشه اما همش این دغدغه ها باهاش هست. همش بهمش میریزه. دیر به دیر میاد همو ببینیم. و خودش اعتراف کرده دیر اومدن هاش بخاطر این دغدغه ها و دوری راهه.
ما تهران اونا شهریار بی وسیله سخته.

چندمساله علاوه بر این روحیاتش منو اذیت میکنه.
1-خودش اصرار داره مسایلمون بین خودمون بمونه و از هیچکس هیچی بهم نمیگه تا جایگاه خودمو بدونم. ولی همون روزای اول نامزدی رفته درباره بدی ازدواج با داداشش صحبت کرده تا منصرفش کنه! دلم خیلی شکست دیروز که این حرفو با وقاحت و شوخی و خنده بهم گفت! داداشش چه جایگاهی تو زندگی ما داره که اول زندگیمون با این حرفش دیدش به من منفی بشه؟
2-منو زنی میدونه که مطیع نیس چون چندبار باهاش سرمسایلی بحث کردم و نپذیرفتم حرفش رو اما بی انصاف اشتباهات خودش رو نمیخواد اصلاح کنه. بااینکه میدونه همه بحث های من بخاطر دغدغه های اون و حرفاییه که از ماه سوم نامزدیمون بهم زده. خودش بارها گفته بهت حق میدم !
3-ازنظر رابطه جنسی من بسیار گرمم و اون بسیار سرده. میگم هرچندهفته یکبار خوبه اما این رابطه چندهفته یکبار اصلاً منو راضی نمیکنه. و آدمی هم نیست که بخاطر این مساله مطالعه ای کنه مشاوره ای بره. همون مشاوره کلی هم که رفت بعد ماه ها اصرار من و اشک ریختنم بود. بهش گفتم اگه نیاد مشاوره دیگه چاره ای جز طلاق نمی مونه که پذیرفت!
4-اولین بارهایی که بحث طلاق شد بینمون اصلاً واکنشش منفی نبود. فقط نگران ذهنیت بقیه از خودش بود. و میگفت برای تو بد میشه! اما خیلی رک یه بار بهم گفت مثلاً اگه تو طلاق بگیری میگن دختره نخواست اما اگه من اقدام کنم چی بگم به بقیه؟! همینقد بی احساس! انگار تازه باری از دوشش بردارن!
اما الان اصلاً نمیخواد ذهن من سمت طلاق بره.
اما استرس هایی که دارم ذهنیت منو از ادامه زندگی خراب کرده. نگران آینده ام با این آدم هستم که خیلی رک بهم میگه الان علاقه ام بهت 10درصد هم نیس بگو یک درصد هم نیس شاید در آینده زیاد بشه و به همین شاید دلخوشه!!! هرچند همین درصدهم تا بحث جدی طلاق مطرح میشه میزنه زیرش میگه نه من الکی گفتم اصلاً 30% علاقه دارم! درصورتی که همه نشانه های بی علاقگی رو هم داره.


از طرفی فعلاً برادرم که بزرگترین حامی منه طلاق رو درست نمیدونه.

اگه اقدام به طلاق کنم حمایت برادر رو از دست دادم و تازه باید از حقوقمم بگذرم.
اگه ادامه بدم جهنمیه برا من و همسرم.

بهترین راه از نظر حقوقی برای بی تنش تموم شدن ماجرا چیه؟



این دومساله هم هست.
خیلی آدم صبوری هست.
مثلاً اگه چندهفته باهاش قهر کنم یا باهاش رفتار سردی داشته باشم صبر میکنه تا آروم بشم!
این صبر زیادیش باعث شده اصلاً متوجه بحرانی بودن شرایط روحی من نشه. جالبه که همش هم شاکیه میگه تو شرایط سخت منو نمیفهمی!


و نگرانم اگه بخوام با بی میلی خودم اونو به سمت طلاق ببرم تا اون اقدام کنه بخاطر صبور بودنش موفق نشم .


مساله دوم اینه که جدیداً همسرم صحبت که میکنه از ازدواج دائم بدش میاد و از صیغه موقت دفاع میکنه البته خیلی اصرار داره بگه که برا خودش نمیگه و برا جوونای مجرد اینو میگه اما خب ذهنیت من با اون حرفاش و شوخیای بی معنیش اول زندگی از تمایلش به ازدواج مجدد و اون بی علاقگیاش خب ذهنمو میبره بسمتی که اتفاقاً برای خودش هم بدش نمیاد!

یه سوال هم دارم اگه من حاضر بشم ازحقوقم بگذرم بازم برای طلاق دنگ وفنگی هست یا راحت میشه طلاق غیررجعی گرفت؟

پاسخ قسمتای بولد و فونت درشت خیلی مهم هست برام .

ببخشید وقتتون رو گرفتم.

التماس دعا



با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد حامی

مشخصات کاربر

...... نوشت:

سلام
...... نوشت:

شيوه آشنايي:سنتی معرفی به خانواده ها دوجلسه صحبت آزمایش خرید عقد همین!

تحصيلات:دختر لیسانس پسر فوق دیپلم

بيماري همسر يا ايشان:فک نکنم بیماری خاصی داشته باشیم. من اعصابم ضعیف شده اما درحد بیماری نیست و برخی علایم وسواس درهردومون هست اما پیگیری نکردیم

موضوع آخرين اختلاف: علاقه نداشتن همسرم به من. و عنوان کردن مسایلی که تاکیدداشت کسی ندونه به برادرش!

انتظارات شوهر: ازنظرظاهری بهتر باشم که الحمدلله موفق شدم باورزش رژیم و رسیدن به خودم رضایتش رو زبونی چندبارکسب کنم. اما بعیده تو ذهنش هنوز راضی باشه. زودقضاوت نکنم. که اینم به دلیل ارتباط بسیار محدود کلامی ما امکان پذیر نیست من ناگزیرم از قضاوت رفتارهاش وقتی درست حرف نمیزنه. مطیع باشم ودرکش کنم. تو این زمینه میپذیرم ضعفم رو و دارم سعی میکنم بهتر شم اما درگیریای ذهنی آرامشی برام نذاشته تا موفقیت چشمگیری داشته باشم. بقیه مسایل زبونی میگه راضیه حتی تو این توقعاتشم میگه بهت حق میدم اینطور باشی.
و یه مساله ای که دلمو باز شکست
من براساس حرف مشاور پیشنهاد جدی دادم که میرم به مادرش که بسیار عاقله میگم و اون شروع کرد شکوه که تو تهدیدمیکنی سفسطه میکنی آخرش خراب میکنی! دراین مورد هیچوقت بهش حق نمیدم مخصوصا که فهمیدم داداشش درجریانه.

انتظارات ايشان از شوهر:
منو طلاق بده حقوقمم بده تمام و کمال.
وگه نه برام وقت بذاره توجه کافی بهم داشته باشه.
راجع به مسایل زناشویی مطالعه و مشاوره داشته باشه.
روی من حساس باشه غیرت داشته باشه نذاره کسی بدفک کنه راجع بهم

امتيازات شوهر:
اخلاق بادیگران صد از بیست
صبر که هیچ صبببار هست
پاک و مومن و اهل حرام و حلاله
توجه منو به واجباتم بیشتر کرده
اما خب این دغدغه هاش نمیذاره آرامش لازم برای پرداختن به مسایل معرفتی شخصیم داشته باشم
منطقیه موقع ناراحتیم بیخیال نیس و ازدلم درمیاره
ایراداتش رو قبول داره

ضعف ها و عادات شوهر:
به قول خودش اهل عمل نیس ایرادی که میپذیره اصلاح نمیکنه
مشاوره نمیاد
مطالعه و تجربش کمه و دنبال زیادکردنش نیس
دوست خوب به تعداد کافی نداره
شرایط بحرانی منو نمیفهمه و همش باحرفاش اذیتم میکنه بااینکه میفهمه این حرفاش اذیتم میکنه عذرخواهی میکنه بازم میگه بازم میگه
در ابراز علاقه نکردن خیلی راحت و بی تعارفه و این وقاحتش آزارم میده
تکلیفش باخودش مشخص نیس
نمیفهمم میخواد زندگی کنه میخواد به دغدغخ هاش بها بده میخواد بره میخواد بمونه؟!؟!

چندمساله دیگه هم هست که باید به مسایلمون اضافه بشه
اینکه هردوبچه دوست داریم اما ایشون اکیدا میگن تادوسه سال حرفش نباشه! از مسئولی بچه میترسن اما من زندگی بی بچه برام خیلی سخته
دوسال بی احساس بی بچه!!!
و رابطه اي قبلا داشته ام كه از فاش شدنش مي ترسم
----

سلام خواهر گرامي
قبلا در پيام خصوصي به سؤال شما اشاره اي كردم ولي واقعا پوزش مي طلبم از اين كه با اين تأخير دارم مشكل شما را بررسي مي كنم.
پاسخ به سؤال شما را ضمن نكات زير بيان مي كنم. اميدوارم روزنامه وار مطالب را نخوانيد و با دقت و تأمل به آنها فكر كنيد:
1- چي مي خواستم چي شد؟!! : راستش متأسفانه ما براي زندگي كردن در اين دنيا آموزش داده نشده ايم. از كودكي وقتي مي خوريم زمين مادر بزرگ و مادر و عمه و دايي و.. مي ريزند دور و برمان و قربان و صدقه مي روند و محبت هاي افراطي سبب مي شود يادمان برود كه اينجا دنيا است و بايد ياد بگيرم كه زمين خوردن دارد و بايد به توان خودم تكيه كنم و يا علي بگويم و بلند شود. بنابراين كار والديني درست كه در محبت خود هم افراط نمي كنند. والدين، مربيان و رسانه ها و كتب كودك و كارتون ها و ... زندگي ما را با واقعيات تنظيم نمي كنند و يا براساس آروزها حساس بار مي آييم و رمانتيك. به عنوان مشاور مي گويم كه متأسفانه اين امر در بين تحصيل كرده هاي ما هم هست ذهنيت دختر و جوان درباره ازدواج چيز خاصي را ديكته مي كند. به همين دليل است كه در تنش هاي زندگي خودمان را مي بازيم. فكر مي كنيم ديگر هر شب عروسي دارند و بگو و بخند دارند و [HL]مرغ همسايه را غازي چاق و چله و خوشكل مي بينيم.[/HL] زود كم مي آوريم به جاي شنا كردن در درياي مشكلات و فكر كردن به ساحل متمركزيم كه غرق خواهيم شد و والدين مان براي ما با لباس سياه اشك مي ريزند.
خواهر بزرگوارم! چرا زود خسته شده ايد و خود را پايان خط مي بينيد. زندگي را بايد ايستاد و ساخت مانند بنايي كه لباس كار مي پوشد و عرق مي ريزد و در سرما و گرما كار مي كند و به تدريج مي بينيم كه سفت كاري مي كند و بعد به مرحله نماكاري ساختمان مي رسد.
روان ما از ما شكايت مي كند به ما مي گويد خسته شده ام به ما مي گويد اين زندگي تلخ است او از ما نمي خواهد جنگ و گريز كنيم مي خواهد كه برايش براساس عقلمان دولت تدبير و اميد واقعي را در مملكت خودمان ايجاد كنيم و با نشان دادن كليد به مشكلات به انها مي گوييم كه ايستاده ايم براي حل مشكلات. با تورم ناراحتي ها را بايد با ايستادگي و صبر و خود كفايي و اعتماد به نفس مقابله كرد.
بنابراين: هميشه به جاي غرق شدن در مشكل به فكر حل مشكل باشيد. گمان نكنيد برادر يا پدر شما يا ديگري از اين سنخ مشكلات نداشته اند دارند من مشاور خبر دارم نه شما. خب مشكل خود را در بوق كرنا نمي كنند و با پختگي حل مي كنند و يا نابالغانه مي سازند و مي سوزند و دم نمي زنند. با بيان مشكل جزيي خود به آنها باري بر دوششان نباشيد

2- پختگي و مهاجرت از خودپرستي: اساسا ازدواج براي خودسازي و عشق به ديگري و بالغ شدن است. شوهرتان را مانند برادر خودتان در نظر بگيريد از اين جهت كه تجربه كافي ندارند و مي خواهد وارد زندگي شود و ساخته شود. اگر ما انتظار داشته باشيم ماه هاي اولي كه باشگاه بدن سازي مي رويم بدني مقاوم و ماهيچه هايي ورزيده داشته باشيم اشتباه كرده ايم. زندگي به تدريج هر دوي شما را مي سازد.

3- از هر چه مي ترسم بر سرم مي آيد: اين جمله صد در صد درست نيست ولي واقعا نگراني ها سهم زيادي در بروز مشكلات دارد. خانمي كه پيوسته نگران است كه تصادف مي كند با اضطراب زياد از ان سمت خيابان طوري حركت مي كند كه به ماشين كناري كه دومتر از او فاصله داشته است مي مالد.
وقتي شما در روزها نگران هستيد كه زندگي شما خراب مي شود. شوهرتان دوست تان نخواهد داشت. چرا شوهرم اين كار را كرد و...خب طبيعي است كه اقيانوس دل شما طوفان به پا مي شود و طبيعي است در التهاب دورني فكر درست كار نمي كند و و.....
حال بد ما ( خوب دقت كنيد خوب خوب)
و حال بد ما مانند تبخال بر جسم و چشم و چهره و رفتار و گفتارتا ما بيرون مي ريزد و ظاهر مي شود
و شوهر شما با نگاه به شما
در دل خواهد گفت من شك دارم اين زن بتواند به من آرامش دهد و انگار ارث اجدادش را از من مي خواهد فكر كرده كي هست و چهره شوهر شما هم در هم مي شود و رفتارش تغيير مي كند
و شما با ديدن اين وضعيت براي حال بد خود شاهد مي اوريد و مويد كه پس اشتباه فكر نمي كردم و با شوهر شما بدتر عمل مي كنم و شما در پاسخ بدتر اند بدتر ( و به همين راحتي زندگي شما تباه مي شود)
گاهي يك خانم فهميده با درايت يك فرد معتاد را جمع و جور مي كند و زندگيش را باز سازي مي كند خدا رو شكر شوهر شما امتيازاتي دارد. ناديده گرفته شدن اين امتيازات و در نظر نگرفتن به عيوب خود مشكل را متورم مي كند و انصاف اختلافات را ريشه كن مي كند.

4- قحطي شوهر: خانم محترم! قصد من اين نيست كه بايد لب ببنيديد و تحمل كنيد و زجر بكشيد من به عنوان مشاور الان با شما در ارتباط هستم و طبيعي است روي سخنم با شما است و اگر شوهر شما هم بودند با ايشان حرف ها داشتم. مشاوره زوج درماني براي رفع چنين مشكلات بايد در نظر گرفته شود ولي چه كنيم كه دست ما كوتاه و خرما بر نخيل.
در جامعه ما با قحطي شوهر روبرو هستيم به خصوص شوهري كه اصل و نسب داشته باشد. باور كنيد خانم هاي بيوه و دختران زيادي هستند كه اگر اين مشكل را بخوانند مي گويد اي بابا بچسب به زندگي ات. مدارا كن و گذشت.
شوهري كه نزد همسرش به آرامش برسد كوري است كه به چشم رسيده است.

5- دوش بار هم: فيض كاشاني انگار مشكل شما را مي ديده و سروده

انيس جان غم فرسودة بيمار هم باشيم

شب آيد شمع هم گرديم و بهر يگدگر سوزيم
شود چون روز دست و پاي هم در كار هم باشيم

دواي هم شفاي هم براي هم فداي هم
دل هم جان هم جانان هم دلدار هم باشيم

بهم يك تن شويم و يكدل و يكرنگ و يك پيشه
سري در كار هم آريم و دوش و بار هم باشيم

حيات يكدگر باشيم و بهر يكدگر ميريم
گهي خندان زهم گه خسته و افكار هم باشيم

به وقت هوشياري عقل كل گرديم بهر هم
چو وقت مستي آيد ساغر سرشار هم باشيم

شويم از نغمه سازي عندليب غمزداي هم
برنگ و بوي يكدگر شده گلزار هم باشيم

به جمعيت پناه آريم از بار پريشاني
اگر غفلت كند آهنگ ما، هشيار هم باشيم

براي ديده باني خواب را بر خويشتن بنديم
زبهر پاسباني ديدة بيدار هم باشيم

جمال يكدگر گرديم و عيب يكدگر پوشيم
قبا و جبه و پيراهن و دستار هم باشيم

غم و هم شادي هم دين هم دنياي هم گرديم
بلاي يكدگر را چاره و ناچار هم باشيم

[=&quot]بلا گردان هم گر دیده گرد یکدیگر گردیم[=&quot]

[=&quot] شده قربان هم از جان و منت دار هم باشیم[=&quot]

[=&quot]
[=&quot]یکی گردیم در گفتار و در کردار و در رفتار[=&quot]
[=&quot] زبان و دست و پا یک کرده خدمتکار هم باشیم[=&quot]

نمي بينم بجز تو همدمي اي فيض در عالم
بيا دمساز هم گنجينة اسرار هم باشيم

اگر شوهر جوان شما گاهي سرد مي شود و گاهي سخنان تلخي مي زند به جاي اعتراض با او همدلي كنيد. همدلي عقب گرد است به ظاهر ولي زمينه پرش شما را فراهم مي آورد اگر بگويم اين جمله فن بسيار قوي در ارتباط است و يك كتاب حرف دارد در دل خود به گزاف نگفته ام دقت كنيد: «همدلي عقب گرد است به ظاهر ولي زمينه پرش شما را فراهم مي آورد» همدلي يعني ديدن شرايط زندگي از ديد طرف مقابل. تورم كمر شكني در جامعه وجود دارد و تبعيض و ناعدالتي اجتماعي براي مردي كه مي خواهد نفقه بدهد تلخ تلخ تلخ تلخ است. شوهر شما بوكسري است كه بايد غول مشكلات در بيفتد بنابراين شما بايد مانند كسي باشد كه بوكسر را باد مي زند به او روحيه مستمر مي دهد و برايش دعا مي كند و ماساژ مي دهد تا براي مبارزه وارد تاتامي و صحنه شود

6- مهمان خانواده: وقتي آرامش را در زندگي ايجاد كرديد آن وقت كارت دعوت براي مهمان بدهيد: حضور كودك در زندگي

7- گناه گذشته: مراقب باشيد گناه گذشته و احساس گناه روي زندگي شما اثر نگذارد. توبه واقعي بار سنگيني از دوش شما بر مي دارد و امري است بين شما و خداي شما. براي من كه مشاور بوديد گفتيد تا كمك تان كند اگر خدا اين را به شما اجازه نمي داد براي من هم درست نبود باز كنيد. و خدا توبه كار را بسيار بسيار زياد دوست دارد و به زندگي او بركت و نعمت آرامش مي باراند. اگر به شوهرتان سرديد يا به مرد نامحرم وابستگي ذهني و عاطفي داريد اين دندان فاسد را با اراده قوي كه خدا به شما داده با جديت در عبادت و نماز اول وقت و توسل و دعا و صدقه و نذر بكنيد و دور بيندازيد. خدا هم مژده داده يك قدم در مسير من برداريد ده قدم به سمت شما مي آيم و راه هاي رهايي از مشكلات را دم پاي شما مي گذارم.
ان شاالله با ازدواج از محيط زندگي خود فاصله مي گيرد و دغدغه شما كم مي شود

8- مقايسه فلج كننده: اگر ميخ در تاير ماشين فرو برود ان را پنچر مي كند و بعد تاير زير رينگ مي رود تكه تكه مي شود و رينگ تاب دار مي شود و ماشين در لحظه كوتاهي واژگون مي شود. ماشين و سرنشينان و ديگران هم آسيب مي بينند. مقايسه در زندگي ما چنين مي كند. خداوند به ما فرموده من از شما به اندازه توان شما تكليف مي خواهم. اين سخن مي تواند الهام بخش ما براي زندگي آرام باشد. خودتان و شوهرتان را با ديگران مقايسه نكنيد. از شوهرتان متناسب با خودش و شرايطش انتظار داشته باشيد. نداشته هاي او را به رخش نكشيد به او اميد بدهيد «بگوييد خدا نمرده است زندگي را با هم مي سازيم»

طاهر;754333 نوشت:
سلام
سلام
طاهر;754333 نوشت:
اما نمیتونه بهم علاقه مند بشه!
این رو خودش بهتون گفته یا برداشت شماست؟
طاهر;754333 نوشت:
بااینکه نسبت به دوران نامزدی 9ماهه مون و سنتی بودن خونواده هامون ما هرچندهفته یکبار یک شب
یه خورده فاصله بین ملاقات هاتون دیر نیست؟به نظرم کم همدیگه رو میبینید
البته آیا همشهری هستید؟
طاهر;754333 نوشت:
-خیلی زود انتخاب کرده با معیارای ساده و الان پشیمونه کسی خوشگلتر قدبلندتر اندام بهتر از من نصیبش نشده. بااینکه خودشم اذعان داره من از نظر ظاهری بهش سر هستم!
خوب مگر فرصت فکر کردن نداشته؟مگر مجبور بوده که اینقدر زود انتخاب کرده که بعدش پشیمون بشه؟:Narahat:
طاهر;754333 نوشت:
خیلی وابستگی عاطفی به مادرش داره و نگرانه که چندماه بعد دیگه شب تو خونه مادرش نمیخوابه
از فرد 31 ساله عجیبه چنین رفتاری:Gig:
طاهر;754333 نوشت:
مجردی خیلی اوضاع آرومی داشته خیلی از تنهایی اش لذت میبرده خیلی پایبند به مرام ها و اعتقاداتش بوده که بعد عقد این ویژگی ها رو از دست داده
یعنی هنوز آمادگی برای ازدواج کردن نداشته؟
چون فردی که ازدواج میکنه از تنهایی بدش میاد نه اینکه لذت ببره.پس بازم عجیبه این رفتار:Gig:
طاهر;754333 نوشت:
مشاوره هم رفتیم اولش خوب شد گفت صبر کنیم درست بشه
خوب چقدر صبر کردید؟یعنی چقدر از این صحبت مشاور میگذره؟
طاهر;754333 نوشت:
دیر به دیر میاد همو ببینیم. و خودش اعتراف کرده دیر اومدن هاش بخاطر این دغدغه ها و دوری راهه.
ما تهران اونا شهریار بی وسیله سخته.
آهان جواب سوال اولم رو اینجا دیدم خودتون گفتید
طاهر;754333 نوشت:
خودش اصرار داره مسایلمون بین خودمون بمونه و از هیچکس هیچی بهم نمیگه تا جایگاه خودمو بدونم. ولی همون روزای اول نامزدی رفته درباره بدی ازدواج با داداشش صحبت کرده تا منصرفش کنه! دلم خیلی شکست دیروز که این حرفو با وقاحت و شوخی و خنده بهم گفت! داداشش چه جایگاهی تو زندگی ما داره که اول زندگیمون با این حرفش دیدش به من منفی بشه؟
شما هم ازش اینو خواستید که مسائل تون بین خودتون باشه و اونم به کسی نگه؟
من همیشه اینو در همون جلسات خواستگاری عنوان میکنم که هر مساله و مشکلی باشه بین خودمون باشه اگر حل نشد به مشاور بگیم و حتی الامکان به خانواده ها کشیده نشه........
طاهر;754333 نوشت:
منو زنی میدونه که مطیع نیس چون چندبار باهاش سرمسایلی بحث کردم و نپذیرفتم حرفش رو اما بی انصاف اشتباهات خودش رو نمیخواد اصلاح کنه. بااینکه میدونه همه بحث های من بخاطر دغدغه های اون و حرفاییه که از ماه سوم نامزدیمون بهم زده. خودش بارها گفته بهت حق میدم !
در این قسمت از حرفتون باید نظر و صحبت ایشون رو هم شنید و به تنهایی با شنیدن حرفای خودتون نمیشه قضاوت کرد
طاهر;754333 نوشت:
ازنظر رابطه جنسی من بسیار گرمم و اون بسیار سرده. میگم هرچندهفته یکبار خوبه اما این رابطه چندهفته یکبار اصلاً منو راضی نمیکنه. و آدمی هم نیست که بخاطر این مساله مطالعه ای کنه مشاوره ای بره. همون مشاوره کلی هم که رفت بعد ماه ها اصرار من و اشک ریختنم بود. بهش گفتم اگه نیاد مشاوره دیگه چاره ای جز طلاق نمی مونه که پذیرفت!
اینم خیلی عجیبه چون چیزی که معمول و متداوله برعکسه....معمولا مرد میخواد ولی زن مخالفت میکنه....
طاهر;754333 نوشت:
اولین بارهایی که بحث طلاق شد بینمون اصلاً واکنشش منفی نبود. فقط نگران ذهنیت بقیه از خودش بود. و میگفت برای تو بد میشه! اما خیلی رک یه بار بهم گفت مثلاً اگه تو طلاق بگیری میگن دختره نخواست اما اگه من اقدام کنم چی بگم به بقیه؟! همینقد بی احساس! انگار تازه باری از دوشش بردارن!
حرف مردم که اهمیتی نداره هرچی میخوان بگن، بگن......آدم هرکاری بکنه و هر تصمیمی بگیره بالاخره مردم حرف میزنن....
اما در خصوص این قضیه اگر هم قرار باشه حرف بزنن برعکسه یعنی بیشتر به ضرر شماست تا ایشون....در عوام به زن طلاق گرفته دید منفی تری دارن نسبت به مرد طلاق گرفته
طاهر;754333 نوشت:
از طرفی فعلاً برادرم که بزرگترین حامی منه طلاق رو درست نمیدونه.
اگه اقدام به طلاق کنم حمایت برادر رو از دست دادم و تازه باید از حقوقمم بگذرم.
اگه ادامه بدم جهنمیه برا من و همسرم.
بهترین راه از نظر حقوقی برای بی تنش تموم شدن ماجرا چیه؟
به نظر من خیلی عجله دارید برای طلاق
یه سارشی،مشورتی،صحبتی چیزی.....
حامی;755703 نوشت:
شيوه آشنايي:سنتی معرفی به خانواده ها دوجلسه صحبت آزمایش خرید عقد همین!
خوب یکی از مشکلات همین بوده.دو جلسه صحبت کمه....تحقیق درباره ایشون نداشتید؟
چطر اینقدر زود جواب مثبت دادید و پسندیدید و به این نتیجه رسیدید که بهترین همسرتون میشه؟که حالا هم به این زودی بخواید به طلاق فکر کنید؟
حامی;755703 نوشت:
من ناگزیرم از قضاوت رفتارهاش وقتی درست حرف نمیزنه.
در مثل میگن هرکی یکطرفه به قاضی بره راضی برمیگرده....بنابراین طبیعیه که حق رو به خودتون بدید فقط
حامی;755703 نوشت:
من براساس حرف مشاور پیشنهاد جدی دادم که میرم به مادرش که بسیار عاقله میگم
به نظرم این تهدید اصلا روش درستی نیست....باید بین خودتون حل کنید....اگر هم اجبار بود که به خانواده بگید اینطوری نباید بگید....بلکه مثلا باید بگید بریم باهم با مادرت یه مشورت بکنیم به هرحال اون تجربه داره و میتونه به هردوتامون کمک بکنه....
حامی;755703 نوشت:
انتظارات ايشان از شوهر:
منو طلاق بده حقوقمم بده تمام و کمال.
خیلی عجول هستید برای طلاق
اصلا درست نیست که اولین انتظارتون اینه
به نظرم کاملا از سر احساسات این تصمیم رو گرفتید نه از سر منطق
حامی;755703 نوشت:
به قول خودش اهل عمل نیس ایرادی که میپذیره اصلاح نمیکنه
مشاوره نمیاد
مطالعه و تجربش کمه و دنبال زیادکردنش نیس
دوست خوب به تعداد کافی نداره
شرایط بحرانی منو نمیفهمه و همش باحرفاش اذیتم میکنه بااینکه میفهمه این حرفاش اذیتم میکنه عذرخواهی میکنه بازم میگه بازم میگه
در ابراز علاقه نکردن خیلی راحت و بی تعارفه و این وقاحتش آزارم میده
تکلیفش باخودش مشخص نیس
نمیفهمم میخواد زندگی کنه میخواد به دغدغخ هاش بها بده میخواد بره میخواد بمونه؟!؟!
شما به عنوان همسرش چه کمکی به ایشون کردید برای برطرف کردن این نقطه ضعف هاش؟
حامی;755703 نوشت:
چندمساله دیگه هم هست که باید به مسایلمون اضافه بشه
اینکه هردوبچه دوست داریم اما ایشون اکیدا میگن تادوسه سال حرفش نباشه! از مسئولی بچه میترسن اما من زندگی بی بچه برام خیلی سخته
دوسال بی احساس بی بچه!!!
در این مورد کاملا باهاش موافقم
شما هنوز در دوران عقد هستید و باهم مشکل دارید اونوقت میخواین زود بچه دار بشید؟
خوب یه مدت بگذره اخلاق و رفتار هم دستتون بیا آشنا بشید کیفو خوشی و سفرهاتون رو بکنید بعد بچه دار بشید
وگرنه خودتون مشکل دارید و هنوز با طرف مقابل آشنا نشدید مشکلات بچه و وظایفش میاد بر عهده تون
حامی;755731 نوشت:
ه عنوان مشاور مي گويم كه متأسفانه اين امر در بين تحصيل كرده هاي ما هم هست ذهنيت دختر و جوان درباره ازدواج چيز خاصي را ديكته مي كند. به همين دليل است كه در تنش هاي زندگي خودمان را مي بازيم. فكر مي كنيم ديگر هر شب عروسي دارند و بگو و بخند دارند و مرغ همسايه را غازي چاق و چله و خوشكل مي بينيم. زود كم مي آوريم به جاي شنا كردن در درياي مشكلات و فكر كردن به ساحل متمركزيم كه غرق خواهيم شد و والدين مان براي ما با لباس سياه اشك مي ريزند.
درسته
خیلیها اینجوری هستن و تو سایت هم چند مورد دیدم
که تا یه مشکلی بعد از ازدواج چیش میاد گریه و آه که فکر میکردم زندگی مشترک خوبه نمیدونستم اینطوریه و بدبخت شدم و.....
درصورتیکه باید تلاش کنن مشکلات حل بشه تا زندگی شیرین بشه...
حامی;755731 نوشت:
براساس عقلمان دولت تدبير و اميد واقعي را در مملكت خودمان ايجاد كنيم و با نشان دادن كليد به مشكلات به انها مي گوييم كه ايستاده ايم براي حل مشكلات.
استاد حرف سیاسی میزنید؟:no:
حامی;755731 نوشت:
خب مشكل خود را در بوق كرنا نمي كنند و با پختگي حل مي كنند و يا نابالغانه مي سازند و مي سوزند و دم نمي زنند.
دقیقا همینطوره....فکر نکنید بقیه هیچ مشکلی ندارن
حامی;755731 نوشت:
- از هر چه مي ترسم بر سرم مي آيد: اين جمله صد در صد درست نيست ولي واقعا نگراني ها سهم زيادي در بروز مشكلات دارد. خانمي كه پيوسته نگران است كه تصادف مي كند با اضطراب زياد از ان سمت خيابان طوري حركت مي كند كه به ماشين كناري كه دومتر از او فاصله داشته است مي مالد.
وقتي شما در روزها نگران هستيد كه زندگي شما خراب مي شود. شوهرتان دوست تان نخواهد داشت. چرا شوهرم اين كار را كرد و...خب طبيعي است كه اقيانوس دل شما طوفان به پا مي شود و طبيعي است در التهاب دورني فكر درست كار نمي كند و و.....
حال بد ما ( خوب دقت كنيد خوب خوب)
و حال بد ما مانند تبخال بر جسم و چشم و چهره و رفتار و گفتارتا ما بيرون مي ريزد و ظاهر مي شود
و شوهر شما با نگاه به شما
در دل خواهد گفت من شك دارم اين زن بتواند به من آرامش دهد و انگار ارث اجدادش را از من مي خواهد فكر كرده كي هست و چهره شوهر شما هم در هم مي شود و رفتارش تغيير مي كند
و شما با ديدن اين وضعيت براي حال بد خود شاهد مي اوريد و مويد كه پس اشتباه فكر نمي كردم و با شوهر شما بدتر عمل مي كنم و شما در پاسخ بدتر اند بدتر ( و به همين راحتي زندگي شما تباه مي شود)
این بخش رو هم خیلی عالی گفتید:Gol:
حامی;755731 نوشت:
مهمان خانواده: وقتي آرامش را در زندگي ايجاد كرديد آن وقت كارت دعوت براي مهمان بدهيد: حضور كودك در زندگي
منم همین رو عرض کردم که استاد حامی هم تایید کردن
حامی;755731 نوشت:
خودتان و شوهرتان را با ديگران مقايسه نكنيد. از شوهرتان متناسب با خودش و شرايطش انتظار داشته باشيد. نداشته هاي او را به رخش نكشيد به او اميد بدهيد «بگوييد خدا نمرده است زندگي را با هم مي سازيم»
این چند جمله هم خیلی مفید و کاربردی بود دقت کنید

[=verdana]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و عرض ادب

چند علتی که به ذهن بنده رسید :
1- احتمالا همسر شما از خود ازدواج انتظار دیگه ای داشته و الان با یک شرایط جدید روبرو شده که توش احساس نا امنی میکنه که قصد داره شرایط خودش رو به حالت قبل برگردونه. در عین حال انگیزه کافی رو هم برای اینکه با مشکلات روبرو شه رو نمیبینه شما در اینجا میتونید همونطور که جناب حامی فرمودند با همدلی شرایط رو براش آسونتر کنید و با محبت انگیزه کافی رو براش ایجاد کنید. (که از علت این امر میتونه عدم دلیل درست برای ازدواج از جمله اصرار خانواده بر ازدواج کردن یا به خاطر اینکه از غافله متاهلین عقب نمونده باشه و مسایل ازین قبیل )
2- یا از شما خوشش نیومده ( که کاش چشمش رو موقع انتخاب باز میکرد و باعث مشکل برای شما نمیشد) که در صورتی که رفتار شما محبت آمیز و صمیانه باشه امیدوار باشید که روش اثر بذاره و اگر به اخلاق یا رفتار خاصی از شما اعتراض میکنه سعی کنید خودتون رو تغییر بدید یا حداقل تعدیل کنید (البته اگه از نظرتون ازدواجتون ارزش این رو داره ) و این تغییر بدون منت باشه و برای خودتون و زندگی خودتون . به قول مولوی: "

وز محبت قهر رحمت می شود"


[=verdana]به هر حال نتیجه زحمات شما به شخصیت اون بر میگرده ولی شما با انجام سهم مسئولیت خودتون میتونید حداقل به این نتیجه برسید که شما وظیفه خودتون رو انجام دادید و بعدا حتی با انتخاب گزینه طلاق احساس پشیمانی کمتری بکنید.

نکته آخر انتظار اینکه رفتار شما سریع نتیجه بده نداشته باشید پس با صبر و تحمل و امید تلاش خودتون رو برای حفظ زندگیتون بکنید.

و من الله توفیق
یا حق




حامی;755731 نوشت:
روان ما از ما شكايت مي كند به ما مي گويد خسته شده ام به ما مي گويد اين زندگي تلخ است او از ما نمي خواهد جنگ و گريز كنيم مي خواهد كه برايش براساس عقلمان [HL]دولت تدبير و اميد واقعي[/HL] را در مملكت خودمان ايجاد كنيم و با [HL]نشان دادن كليد به مشكلات[/HL] به انها مي گوييم كه ايستاده ايم براي حل مشكلات. با تورم ناراحتي ها را بايد با ايستادگي و صبر و خود كفايي و اعتماد به نفس مقابله كرد.


mehrant;755785 نوشت:

استاد حرف سیاسی میزنید؟:no:


سلام
خب من كاري نداريم آقاي روحاني تونستند به قول آيت الله حائري شيرازي شق القمر كنند يا نه
ولي ما براي زندگي خودمان لااقل شق القمر كنيم

موضوع قفل شده است