جمع بندی نحوه برخورد با کسی که به دین توهین می کنه؟

تب‌های اولیه

68 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نحوه برخورد با کسی که به دین توهین می کنه؟

سلام

نحوه برخورد با کسی که به دین توهین می کند باید چگونه باشد؟ در همین سایت دیدم که که گفتید برای تاثیر گذاری روی چنین افرادی باید با نرمی و لطافت عمل کنید؛ در حالی که روایاتی در تضاد با این موضوع آمده و بعضی از آنها در این آدرس ذکر گردیده اند. آیا اینها جعلی اند؟ ممنون میشم اگر در این مورد توضیح بفرمایید.
البته امیدوارم متنی که نقل قول کردم خدای نکرده باعث ترویج خشونت نشه.
مطمئناً به صورت منطقی اگر رفتار بشه بهتره.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]باسلام
در مورد برخورد با مخالفان، لازم است بین دو مسئله تفکیک کرد.
گاهی مخالف، صرفا در حد مخالف علمی است و گاهی کار به مقابله عملی کشیده میشود.
مقابله عملی نیز گاه به صورت توهین و تخریب شخصیتهای دینی است و گاه در قالب جنگ و اقدام نظامی.
ما به عنوان یک مسلمان و یک عضو از جامعه اسلامی، تا جائی که امکان دارد لازم است در این زمینه نیز مانند سایر امور زندگی خود از الگوی تام اسلامی تبعیت کنیم. الگویی که خداوند متعال او را برای هدایت ما فرستاد و او نیز تمام تلاش خویش را برای سعادت بشر به کار بست.
با مراجعه به سیره حضرت رسول(ص) به نکات خیلی جالبی برخورد میکنیم. نکاتی که البته ائمه اطهار(ع) نیز در دوره زندگی و امامت خویش به آنها پایبند بودند. این بزرگواران مامور به صبر و مدارا با مخالفان بودند و تا جائی که امکان داشت و کار به مقابله عملی از جانب مخالفان کشیده نمی شد، حضرات معصومین(علیهم السلام) با صلح و صفا با آنان برخورد میکردند. پیامبر گرامی اسلام، گرچه از انکار و مخالفت ها و تکذیب های مخالفان، اندوهگین می شد (۱) و از این که می دید سخنان به حق و عقلانی و عقلایی اش را به تمسخر می گیرند و آن را باطل و سحر می شمارند، شگفت زده می شد (۲) ولی دلسوزانه از آنان می خواست که به جای این شیوه نادرست برخوررد باحق و سخنانش، به درستی گوش کنند و تفکر و تدبر در آن نمایند تا در مسیری قرار نگیرند که به جرم و گناه ختم می شود (۳) و سرانجام شوم ابدی برای آنان به عنوان کافران رقم می خورد (۴)؛ چرا که این گونه برخورد با حق و سخن حق، چیزی جز گرایش به ظلم و ظالمان نیست. (۵)
امام علی نیز همانند پیامبر اکرم(ص) در برخورد با مخالفان خویش سه راهبرد اساسی داشت: گفتگو، مدارا و برخورد قاطع.(۶) تلاش اولیه ایشان بر پاسخگویی بوده است اگر از این راه موفق نمیشد، اسیبی به مخالف خود نمیزد، مگر اینکه خود آن شخص با اقدامات عملی خود، به امنیت و وحدت جامعه اسلامی آسیب میرساند. البته حتی موقعی که آن اشخاص به مقابله عملی می پرداختند، تا جائی که امکان داشت او را راهنمایی میکرد و دست ازارشاد وی بر نمیداشت. چرا که از رسول گرامی اسلام شنیده بود :
"اگر خداوند یک تن را به دست تو هدایت کند، بهتر است از هر چیزی که خورشید بر آن می تابد."(۷)

ـــــــــــــــــــــــ
۱. [=microsoft sans serif]انعام، آیات ۳۳ و ۴۳
[=microsoft sans serif]۲. [=microsoft sans serif]صافات، آیات ۱۲ تا ۱۵
[=microsoft sans serif]۳. [=microsoft sans serif]یونس، آیه ۴۱
[=microsoft sans serif]۴. [=microsoft sans serif]حج، آیات ۴۲ و ۴۴ و فاطر، آیات ۲۵ و ۲۶
[=microsoft sans serif]۵. [=microsoft sans serif]نحل، آیه ۱۱۳
[=microsoft sans serif]۶. [=microsoft sans serif]دانشنامه امام علی، ج6، ص238
[=microsoft sans serif]۷. [=microsoft sans serif]بحار الانوار، ج32، ص448؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص14
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]خداوند متعال نیز در قرآن کریم، به مسلمانان گوشزد میکند که در مقابل کافران به یک صورت عمل نکنند. بر اساس منطق قران، مخالفی که صرفا مخالف نظری است با مخالفی که دست به شمشیر برده و قصد مقابله عملی دارد فرق دارد:
لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِم‏* إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُم‏ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون‏(۱)
به اين ترتيب افراد غير مسلمان به دو گروه تقسيم مى‏شوند:
گروهى كه در مقابل مسلمين ايستادند و شمشير به روى آنها كشيدند، و آنها را از خانه و كاشانه‏شان به اجبار بيرون كردند، و خلاصه عداوت و دشمنى خود را با اسلام و مسلمين در گفتار و عمل آشكارا نشان دادند، تكليف مسلمانان اين است كه هر گونه مراوده با اين گروه را قطع كنند، و از هر گونه پيوند محبت و دوستى خوددارى نمايند كه مصداق روشن آن مشركان مكه مخصوصا سران قريش بودند، گروهى رسما دست به اين كار زدند و گروهى ديگر نيز آنها را يارى كردند.
اما دسته ديگرى بودند كه در عين كفر و شرك كارى به مسلمانان نداشتند، نه عداوت مى‏ورزيدند، نه با آنها پيكار مى‏كردند، و نه اقدام به بيرون راندنشان‏ از شهر و ديارشان نمودند، حتى گروهى از آنها پيمان ترك مخاصمه با مسلمانان بسته بودند، نيكى كردن با اين دسته اظهار محبت با آنها بى‏مانع بود، و اگر معاهده‏اى با آنها بسته بودند بايد به آن وفا كنند و در اجراى عدالت بكوشند.
این اصل در تمام زمانها جاری است و مختص به دوره صدر اسلام نیست. اصلی اساسی که چگونگی رابطه مسلمانان با غیر مسلمانان را مشخص میکند. (۲)
خداوند در این ایه می فرماید
اولا: دشمن مرا و دشمن خود را دوست نگيريد.
ثانیا: کسانی که در دین با شما قتال و جنگ نکردند و شما را از دیارتان اخراج نکردند، شامل این حکم نمیشوند و باید با انها با احساسن و عدل رفتار کرد.(۳)

ـــــــــــــــــــــــ
۱. سوره ممتحنه،‌ آیه۸
۲. [=microsoft sans serif]تفسير نمونه، ج‏24، ص: 32
۳. ترجمه تفسير الميزان، ج‏19، ص: 400

[=microsoft sans serif]حال اگر کسی به جای بحثهای علمی و طرح شبههخویش، بخواهد آرامش و امنیت جامعه را به هم بریزد، برخورد با این افراد متفاوتخواهد بود.[=&quot]
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]این حالت، شامل اقدام نظامی، آشوب و بلوا، ارتداد(باوجود شرایط) و خصوصا سب النبی و ائمه و مواردی از این دست میشود. اقداماتی که وجهجمع همه آنها، بر هم خوردن امنیت و ارامش روانی جامعه است. وضعیت مرتد و کسی کهاقدام نظامی و شورش برپا میکند که مشخص است. اما کسی که به دشنام دادن به پیامبراسلام ( و امامان معصوم، بنابر اختلاف فتاوا) می پردازد، هتاکی کرده و با این کار،احترام خون و مال خود را از دست داده است. [=&quot]
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]اگر این شخص، مسلمان است، با این کارش از دینخارج میشود و مرتد خواهد بود.[=&quot]
[=microsoft sans serif]
[=&quot][=microsoft sans serif]ولی اگر در هنگام دشنام دادن، مسلماننباشد، به خاطر اقدامی که انجام داده است، حکمش قتل خواهد بود.

نکته مهم در این میان آن است که بین این حکم و نیز وظیفه مسلمانان در قبال این افراد تفکیک قائل شویم. به این معنا که حکم این افراد، وجوب قتل یا استتابه(توبه دادن) است در صورت مسلمان بودن.

[=microsoft sans serif]اما در مورد اینکه آیا هر مسلمانی میتواند بدون اجازه از حاکم شرع اقدام به برخورد فیزیکی با او کند و در چه صورتی، بین فقها اختلاف نظر وجود دارد. برخی معتقدند که فقط با اجازه امام و حاکم شرع(در دوره غیبت) مقابله با چنین فردی جایز است.
برخی دیگر نیز معتقدند که اذن نیاز ندارد ولی اجرای این حکم در صورتی است که ضرری به خود یا فرزندانش نداشته باشد.(۱)
اینکه امروز و در نظامی که ولایت فقیه وجود دارد یا در کشورهای دیگر مسلمان و غیر مسلمان، حکم چیست مسئله ای فقهی است که ربطی به این تاپیک ندارد.

خلاصه اینکه:
اولا: اسلام تا آنجا که میشود به پیروان خویش دستور میدهد و سفارش به مدارا میکند.
ثانیا: کسی که اقدام عملی میکند از این قاعده مستثناست. به چند دلیل:
- به خاطر اینکه امینت جامعه را به هم زده است
- به خاطر اینکه اینگونه اقداماتش نشان دهنده ان است که مشکل او شبهه علمی نیست تا بخواهیم او را با راهنمایی و موعظه به راه راست بازگردانیم.
- به خاطر اینکه بلکه قصد آشوب، بلوا و خدشه دار کردن ارزش و جایگاه کاریزماتیک پیامبر و ائمه را دارد.
ثالثا: اجازه اجرای این حکم و نحوه انجام آن و متصدی آن، مسئله ای فقهی است و ربطی به این بحث ندارد و نباید با حکم کلی آن خلط شود.

موفق باشید
ــــــــــــــــ
۱.

[=microsoft sans serif] خویی، مبانی تکملة المنهاج، ج 1، ص265[=microsoft sans serif]

سلام . . .
خیلی خوب بود، استفاده کردم.

با سلام

لازم است نكاتي را درباره نحوه معاشرت و رفتار با ديگران به عرضتان برسانيم تا در پرتو آن بتوانيم روش رفتار با ديگران را طبق آموزه هاي صحيح شكل دهي
م.
بهترين روش رفتار با ديگران و جلب محبت را مى‏توان از كلام رسول ‏اكرم(ص) آموخت كه فرمود: هيچ يك از شما مؤمن نيست مگر اينكه براى ديگري آن را بخواهد كه براى خود مى‏خواهد» و يا در جاى ديگر فرمود: «دست خود را بر سر هر كس كه مى‏خواهى بگذار و براى آن بخواه كه براى خود مى‏خواهى»
بنابراين اگر روشى را دوست داريد كه مردم آن گونه با شما رفتار كنند، به همان روش با ديگران برخورد كنيد. هر چه را براى ديگران پيشنهاد مى‏كنيد همان بهترين روش است و شما نيز بر اساس آن با آنان رفتار كنيد. زيرا انسان جز انتظار خوش رفتارى از مردم ندارد، كمترين اهانتى را از سوى آنان نمى‏پذيرد راضى نيست كه كسى به او تهمت زند، و نمى‏پسندد كه كسى از معايب او پيش ديگران سخن بگويد هر چند آن عيوب را واقعا داشته باشد.
انسان موجودى اجتماعى است و نيازمند است با ديگر هم‏نوعان خود معاشرت داشته باشد. لازمه اصلى معاشرت و ارتباط با ديگران داشتن احساس دوستى و محبت به آنان است. بسيارى از افراد دوست دارند در ارتباط با هم‏نوعان خويش زندگى موفقى داشته باشند. ولى به جهت ناآگاهى از چگونگى معاشرت و آداب آن و نيز رعايت نكردن آن آداب، توانايى برقرارى روابط مناسب و اسلامى را از دست مى‏دهند و به ناچار منزوى مى‏شوند.
ما در اين جا خطوط كلى آداب معاشرت را براى شما بازگو مى‏كنيم تا بر اساس آن رفتار خود را با ديگران تنظيم نماييد.
1ـ از نظر اسلام و اولياء الهى يك انسان واقعى كسى است كه نسبت به همه انسان‏ها، بلكه نسبت به همه موجودات عالم خيرخواه و با محبت باشد و اگر توان داشته باشد به آنان خدمت كند.
2ـ دوستى و محبت به ديگران هميشه به معناى يارى كردن مستقيم آنان نيست. چه بسا شخص گناهكارى كه محبّت كردن به او در قالب مانع شدن او از ارتكاب گناه است. هر چند او از اين كار ناراحت شود. اما اگر دوستى ما با افراد بد باعث تشويق آن‏ها به كارهاى خلاف شود، معلوم مى‏شود كه به آن‏ها محبت نكرده‏ايم، بلكه به آن‏ها ضرر زده‏ايم. هر چند آن‏ها از ما راضى باشند.
3ـ گاهى بعضى افراد از دوستى و محبت انسان برداشت درستى ندارند و از صافى و يكرنگى او سوء استفاده مى‏كنند. در اين موارد نيز بايد شكل دوستى را عوض كرد. در روايتى آمده است تا جايى به ديگران خدمت كنيد كه قدر شما را بدانند، ولى اگر احساس كرديد آن‏ها مى‏خواند بر شما تكبر ورزند و شما را تحقير كنند به آنان خدمت نكنيد تا از كارهايشان دست بردارند. يا در روايت ديگرى آمده كه با متكبر رفتار تكبرآميز داشته باشيد. بنابر اين خدمت و محبت به اين دو گروه از دوستان نيز لازم است. ولى شكل آن فرق مى‏كند. يعنى بايد به آن‏ها بى‏اعتنائى كرد تا متوجه اشتباهشان شوند.
4ـ دوستى و محبت به ديگران نبايد به وسيله اذيت و آزار افراد ديگر باشد. چه بسا افرادى كه براى كمك به فردى، حق ديگر افراد را پايمال مى‏كنند و يا گناهى مرتكب مى‏شوند

صدیق;779392 نوشت:
حال اگر کسی به جای بحثهای علمی و طرح شبهه خویش، بخواهد آرامش و امنیت جامعه را به هم بریزد، برخورد با این افراد متفاوت خواهد بود.
این حالت، شامل اقدام نظامی، آشوب و بلوا، ارتداد(باوجود شرایط) و خصوصا سب النبی و ائمه و مواردی از این دست میشود. اقداماتی که وجه جمع همه آنها، بر هم خوردن امنیت و ارامش روانی جامعه است. وضعیت مرتد و کسی که اقدام نظامی و شورش برپا میکند که مشخص است.

سلام
فرض کنید که این شخص شبهه ش رو اعلام کرد، جوابی نامرتبط یا ناکافی و در کل اشتباه گرفت و این مطلبو اعلام عمومی کرد! ممکنه این کار آرامش جامعه رو هم به هم بریزه! این شخص جزو کدوم گروهه!؟
از طرفی مطمئنم اولین کسی که گفت زمین گرده، اولین کسی که گفت زمین دور خورشید میچرخه و.... هم با این حرفاشون باعث تشنج در جامعه شدن!
همینطور الان دوره ی متفاوتی از اون زمانه! الان فقط 2 3تا جنگ با تفنگ و...ـه! و در مقابلش هزاران جنگ با قلم درگیره! قلمم که سلاح بحثه! پس با توجه این مطلب، تقریبا کسی نباید به جرم ارتداد و... کشته بشه دیگه، درسته!؟ و نکته جالب اینه که 90درصد این بحثا، فقط ساکت شدن، پاسخ نگرفتن!!(سیستم فیـلتـرینگ و سانسورینگ!)
نتیجه: بحث فقط مصرف داخلی داره! یعنی بحث سر این میشه که سلام 70تا ثواب داره یا 69تا!! نه اینکه اسلام نقد بشه یا...!(منظورم جاهاییه که همه دسترسی داشته باشن، مثل رسانه ملی!) پس عملا بحث تاثیری نداره! در واقع منظورم از اینکه میگم تاثیر نداره اینه که به گوش کسی نمیرسه و حتی اگه بزرگترین عالمم نتونه رفع شبهه کنه، یه ذره هم به سمت جلو نرفتیم!! چون باید برای یکایک افراد جامعه اثبات کرد و بعدش به جرم برهم زدن امنیت یا سلب آرامش و... و احتمالا ارتداد به چوبه دار نزدیک شد!!
نتیجه گیری طرفی که مقابل بحث قرار میگیره رو هم به عهده خودتون میزارم!!(احتمالا یه چیزی شبیه "ما پیروزیم"!!)

سلام

صدیق;779392 نوشت:
حال اگر کسی به جای بحثهای علمی و طرح شبههخویش، بخواهد آرامش و امنیت جامعه را به هم بریزد، برخورد با این افراد متفاوتخواهد بود.
این حالت، شامل اقدام نظامی، آشوب و بلوا، ارتداد(باوجود شرایط) و خصوصا سب النبی و ائمه و مواردی از این دست میشود. اقداماتی که وجهجمع همه آنها، بر هم خوردن امنیت و ارامش روانی جامعه است. وضعیت مرتد و کسی کهاقدام نظامی و شورش برپا میکند که مشخص است. اما کسی که به [="#FF0000"]دشنام دادن[/] به پیامبراسلام ( و امامان معصوم، بنابر اختلاف فتاوا) می پردازد، هتاکی کرده و با این کار،احترام خون و مال خود را از دست داده است.

سوال بهتری که باید از شما پرسید این هست که اسلام اصلا انتقاد پذیر هست یا نه ؟

اگر از همان ابتدا مشخصا گفته شود که اسلام نقد بر نمی تابد تکالیف روشن خواهد شد .

اما آنچه میبینیم اینست که اسلام از یک طرف خود را پذیرای انتقاد می داند ، اما همان نقد و همان بحث و همان مقاله را جرم خطرناک و گناه نابخشودنی اعلام می کند . این مصداق روشن ریاکاری و عوام فریبی است .

آقای کارشناس ! اکثریت کسانی که مرتد و مهدور الدم بوده اند ، جرمشان این بوده که اسرار هویدا می کرده اند !! اسراری که همه از دل متون و منابع اسلامی بیرون آمده اند و اگر کسی محکوم باشد ؛ گویندگان و ناقلین و کاتبین آن روایات و مطالب متهم ردیف اول اند .

اگر اسلام واقعا نقدپذیر نباشد ، می تواند کوچکترین زاویه ای با آموزه هایش را توهین دانسته و فرد را به قتل برساند . که البته همگی میدانیم چیزی که مقدس شد ، دیگر نقد نمی شود .

[=Franklin Gothic Medium]

Dahim Darni;779572 نوشت:
سلام

سوال بهتری که باید از شما پرسید این هست که اسلام اصلا انتقاد پذیر هست یا نه ؟

اگر از همان ابتدا مشخصا گفته شود که اسلام نقد بر نمی تابد تکالیف روشن خواهد شد .

اما آنچه میبینیم اینست که اسلام از یک طرف خود را پذیرای انتقاد می داند ، اما همان نقد و همان بحث و همان مقاله را جرم خطرناک و گناه نابخشودنی اعلام می کند . این مصداق روشن ریاکاری و عوام فریبی است .

آقای کارشناس ! اکثریت کسانی که مرتد و مهدور الدم بوده اند ، جرمشان این بوده که اسرار هویدا می کرده اند !! اسراری که همه از دل متون و منابع اسلامی بیرون آمده اند و اگر کسی محکوم باشد ؛ گویندگان و ناقلین و کاتبین آن روایات و مطالب متهم ردیف اول اند .

اگر اسلام واقعا نقدپذیر نباشد ، می تواند کوچکترین زاویه ای با آموزه هایش را توهین دانسته و فرد را به قتل برساند . که البته همگی میدانیم چیزی که مقدس شد ، دیگر نقد نمی شود .


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
اسلام اگر اسلام است نه، نقدپذیر نیست بلکه نقدشدنی نیست ... اما قابل تفکر است برای شناخت بیشتر چون علم ما به آن کامل نیست ...
کلام خدا نه قابل اعتراض است و نه قابل مخالفت، بلکه در اسلام تسلیم محض بودن دنبال می‌شود، گرچه بسیاری از ما به چنان مرحله‌ای نرسیم و دست و پا شکسته مسیر اسلام را دنبال نماییم تا مگر به مقصد برسیم اگرچه افتان و خیزان و نالان برسیم ...
آیا آیه و روایتی سراغ دارید که در آن اسلام را پذیرای نقد معرفی کرده باشند؟ ... البته علما نقدپذیر هستند ولی اصل اسلام نه، یعنی برداشت ما از اسلام نقدپذیر هست ولی خود اسلام نه ... اگر بعضاً دیده‌اید که اهل بیت علیهم‌السلام اعتراض‌ها را تحمل کرده‌اند و سریع دستور مجازات شخص را نداده‌اند و در واقع خیلی کم پیش آمده که برخوردهای جدی داشته باشند دلیل دیگری دارد که ریشه در هدایت‌گری دین دارد و نه اینکه دین نقد پذیر باشد و ما معتقد باشیم که اسلام اشکالاتی دارد که باید روی ان‌ها فکر کرد و پیدایشان کرد و برطرفشان کرد ...

بعید می‌دانم خودتان این مسائل را ندانید و باز بعید می‌دانم مسلمانی باشد که طور دیگری فکر کند :Gig:

با توجه به این مسائل و نکات نسبتاً واضح و روشن، دیگر مشخص است که مدارا کردن با معترضین و بلکه متعرضین به ساحت دین به صورت جزئی یا کلی تا جایی است که اولاً امید به هدایت شخص باشد و ثانیاً امید به هدایت دیگران کم نشود، جایی است که مزیت مدارا کردن با عیب آن بالانس می‌شود و از آن به بعد که عیب زیاد شود دیگر پاسخ مقتضی به شخص متعرض داده می‌شود، بسته به اینکه عمل و گفتار او چه اثر مخربی در جریان هدایت داشته باشد هم در شدت عمل بر علیه او می‌توان افزود که این می‌شود مراتب متفاوت نهی از منکر، که از اخم کردن و بی‌محلی و تذکر زبانی شروع می‌شود تا برخوردهای مستقیم و تعزیرات و غیره و غیره ...

سلام

سین;779579 نوشت:
اگر بعضاً دیده‌اید که اهل بیت علیهم‌السلام اعتراض‌ها را تحمل کرده‌اند و سریع [="#0000FF"]دستور[/] مجازات شخص را نداده‌اند و در واقع خیلی کم پیش آمده که برخوردهای جدی داشته باشند دلیل دیگری دارد که [="#FF0000"][/]ریشه در هدایت‌گری دین دارد و نه اینکه دین نقد پذیر باشد و ما معتقد باشیم که اسلام اشکالاتی دارد که باید روی ان‌ها فکر کرد و پیدایشان کرد و برطرفشان کرد ...

پاسخ شما حسابی و واقعی بود »» اسلام نقدپذیر نیست .

و البته خدمتتان عارض می شوم که ائمه و معصومینی که به آنها معتقد هستید در مقامی نبوده اند که بخواهند [="#0000FF"]دستور[/] برای قتل و مجازات کسی صادر کنند ، نه فقط از این جهت که حکومت سیاسی نداشتند ، بلکه به علت دعواهای سیاسی نیز اکثرا در «حصر» و « زندان » بوده اند ...

سین;779579 نوشت:
با توجه به این مسائل و نکات نسبتاً واضح و روشن، دیگر مشخص است که مدارا کردن با معترضین و بلکه متعرضین به ساحت دین به صورت جزئی یا کلی تا جایی است که اولاً امید به هدایت شخص باشد و ثانیاً امید به هدایت دیگران کم نشود، جایی است که مزیت مدارا کردن با عیب آن بالانس می‌شود و از آن به بعد که عیب زیاد شود دیگر پاسخ مقتضی به شخص متعرض داده می‌شود، بسته به اینکه عمل و گفتار او چه اثر مخربی در جریان هدایت داشته باشد هم در شدت عمل بر علیه او می‌توان افزود که این می‌شود مراتب متفاوت نهی از منکر، که از اخم کردن و بی‌محلی و تذکر زبانی شروع می‌شود تا برخوردهای مستقیم و تعزیرات و غیره و غیره ...

راه دیگری هم هست ، پول و باج و جزیه ...

به این کاری ندارم که چقدر عقیده شما و نقدناپذیری دین درست است ، اما به نظر شما چرا :

1 - مسیحیت و مسیحیان که به ادعای خود مسلمانان در اصلی ترین اصل دین یعنی توحید دچار انحراف شده اند ( آنهم از نوع سه گانه ) ، می توانند در جامعه اسلامی کلیسا و تبلیغ و دعوت داشته باشند ؟! ترویج تثلیث توهین به عقیده شما به عنوان یک مسلمان نیست ؟

2 - چرا دینی که ادعای هدایتگری دارد در قبال پول و جزیه ، بر گمراهی انسان ها چشم می بندد ؟! در بارگاه الله هم مگر پارتی بازی رواست ؟!

[=Franklin Gothic Medium]

Dahim Darni;779597 نوشت:
سلام
...
پاسخ شما حسابی و واقعی بود »» اسلام نقدپذیر نیست .

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
نقد برای اصلاح کردن است و اگر وضع کننده‌ی چیزی خدا باشد دیگر آن چیز نقد نمی‌پذیرد ... چون هر نقدی اگر قرار باشد مبذول شود در راستای بد کردن آن خواهد بود و نه بهتر کردن آن ... برای بنده این مطلب واضح است که اگر دینی از طرف خدا باشد دیگر نقد کردن آن خلاف عقل است، اگر برای شما نیست مشتاقم تا توجیهتان را بدانم :ok:[=Franklin Gothic Medium]
Dahim Darni;779597 نوشت:
و البته خدمتتان عارض می شوم که ائمه و معصومینی که به آنها معتقد هستید در مقامی نبوده اند که بخواهند دستور برای قتل و مجازات کسی صادر کنند ، نه فقط از این جهت که حکومت سیاسی نداشتند ، بلکه به علت دعواهای سیاسی نیز اکثرا در «حصر» و « زندان » بوده اند ...

خوب این هم تحلیل شماست ... اینجا جای بحثش نیست، ولی اگر روایات را ببینید داستان‌های زیادی از صدر اسلام می‌یابید که اینطور نبوده است، می‌توانسته‌اند اقدام کنند ولی نکرده‌اند ... اگر به دنبال حقیقت باشید باید چیزهایی که دوست ندارید باور کنید را هم ببینید و فیلتری که فقط مسائل مورد علاقه‌ی شما را عبور می‌دهد را به کار نبندید ...
Dahim Darni;779597 نوشت:
راه دیگری هم هست ، پول و باج و جزیه ...

بله، راه زیاد است ... اگرچه باج اصطلاح درستش نیست و جزیه هم کارکرد خودش را دارد ...
Dahim Darni;779597 نوشت:
به این کاری ندارم که چقدر عقیده شما و نقدناپذیری دین درست است ، اما به نظر شما چرا :

1 - مسیحیت و مسیحیان که به ادعای خود مسلمانان در اصلی ترین اصل دین یعنی توحید دچار انحراف شده اند ( آنهم از نوع سه گانه ) ، می توانند در جامعه اسلامی کلیسا و تبلیغ و دعوت داشته باشند ؟! ترویج تثلیث توهین به عقیده شما به عنوان یک مسلمان نیست ؟

2 - چرا دینی که ادعای هدایتگری دارد در قبال پول و جزیه ، بر گمراهی انسان ها چشم می بندد ؟! در بارگاه الله هم مگر پارتی بازی رواست ؟!


مسیحیت در اسلام اجازه‌ی تبلیغ بر علیه اسلام را ندارند و نمی‌توانند مسلمانان را به مسیحیت دعوت کنند، بلکه تنها بین خودشان مناسکشان را انجام می‌دهند ... گرچه بحث بر روی این مطلب هم زیاد است و قاعدتاً از مجال این تاپیک خارج است ... مسأله به این سادگی نیست و حواشی زیادی می‌تواند پیدا کند ...
جزیه گرفتن پول به سبک مالیات نیست و در آن خواری و ذلت وجود دارد، این مطلب را شاید بتوانید در مقام مقایسه با حجاب نداشتن کنیزها مقایسه نمایید، کافر بودن و حجاب نداشتن هر دو باید به عنوان عامل یا نشانه‌ی ذلت شناخته شوند تا نور هدایت از تاریکی ضلالت عیان گردد ... گرچه این پاسخ پاسخ کاملی نیست و باز هم خارج از موضوع بحث است ...

مگر خدای شما حرف نامربوط میزند تا نقدش کنید؟

سین;779644 نوشت:
نقد برای اصلاح کردن است و [="#FF0000"]اگر[/] وضع کننده‌ی چیزی خدا باشد دیگر آن چیز نقد نمی‌پذیرد

در اگر نتوان نشست ...

مشکل ما هم همان اگر است ،

البته ما خیلی قبل تر از آن اگر کذایی هستیم . وجود و حدود همان « خدا » را هم نقد میکنیم :ok:

بحث فعلا وجود یا عدم خدا و دین خدا نیست . بحث اینست که شما میفرمایید اسلام را نباید نقد کرد چون دین راستین رسول خداست .

اما یک چیزی را گویا فراموش کرده اید . هزاران و بلکه میلیون ها و بلکه میلیارد ها انسان دیگر هم وجود دارند که همین حرف شما را تکرار می کنند ، منتهی اینبار به نفع خودشان و الله خودشان !!

اصلا به این کاری ندارم که شما درست میگوئید یا دیگران ،

فقط لحظه ای را تصور کنید که هرکس دین خودش را کامل بداند و اجازه نقدی هم ندهد و مخالفانش را هم به دیار حضرت حق بفرستد ... دنیا به جدال خدایان و پیروانشان تبدیل خواهد شد ، هر خدایی که پیروان قویتری داشته باشد می ماند و دیگران حذف می شوند ... کما اینکه زود به سمت آن رفته و هر لحظه به نابودی نزدیک تریم ...

خود حق پنداری نه فقط در این بحث کلامی ما ، که در یک گفتگوی عادی و غیر دینی راجع به یک موضوع هم باعث درگیری و جدال می شود . این طبیعت منم منم کردن است .

سین;779644 نوشت:
خوب این هم تحلیل شماست ... اینجا جای بحثش نیست، ولی اگر روایات را ببینید داستان‌های زیادی از صدر اسلام می‌یابید که اینطور نبوده است، می‌توانسته‌اند اقدام کنند ولی نکرده‌اند ... اگر به دنبال حقیقت باشید باید چیزهایی که دوست ندارید باور کنید را هم ببینید و فیلتری که فقط مسائل مورد علاقه‌ی شما را عبور می‌دهد را به کار نبندید ...

در مواردی هم که پیامبر ( و نه ائمه ای که قدرت و حکومت نداشته اند ) اقدامی نکرده ، مصلحتی سیاسی در کار بوده است . همانطور که اگر اشتباه نکنم علی بن ابیطالب برخوردی اسلامی با دختر حاتم طائی داشت ، اما پیامبر برحسب هوش بالای خود ، به نسبت رفتاری انسانی از خودش نشان داد .

سین;779644 نوشت:
مسیحیت در اسلام اجازه‌ی تبلیغ بر علیه اسلام را ندارند و نمی‌توانند مسلمانان را به مسیحیت دعوت کنند، بلکه تنها بین خودشان مناسکشان را انجام می‌دهند ... گرچه بحث بر روی این مطلب هم زیاد است و قاعدتاً از مجال این تاپیک خارج است ... مسأله به این سادگی نیست و حواشی زیادی می‌تواند پیدا کند ...
جزیه گرفتن پول به سبک مالیات نیست و در آن [="#FF0000"][/][="#FF0000"]خواری و ذلت[/] وجود دارد، این مطلب را شاید بتوانید در مقام مقایسه با حجاب نداشتن کنیزها مقایسه نمایید، کافر بودن و حجاب نداشتن هر دو باید به عنوان عامل یا نشانه‌ی ذلت شناخته شوند تا نور هدایت از تاریکی ضلالت عیان گردد ... گرچه این پاسخ پاسخ کاملی نیست و باز هم خارج از موضوع بحث است ...

چه لذتی در خواری دیگران وجود داره ؟ خیلی عجیبه که شما از ذلت یکی خوشحال باشی !

و اما جوابم رو نگرفتم ، ( ضمن اینکه خارج از بحث نیست )

اگر صداقتی در دعوت وجود نداشته باشه ، نباید با پول خریداری بشه .

سین;779644 نوشت:
مسیحیت در اسلام اجازه‌ی تبلیغ بر علیه اسلام را ندارند و نمی‌توانند مسلمانان را به مسیحیت دعوت کنند، بلکه تنها بین خودشان مناسکشان را انجام می‌دهند

همین قدر از آزادی چرا به عرفان های به قول خودتون ضاله داده نمیشه ؟!

[="Tahoma"][="Blue"]

Dahim Darni;779597 نوشت:
و البته خدمتتان عارض می شوم که ائمه و معصومینی که به آنها معتقد هستید در مقامی نبوده اند که بخواهند دستور برای قتل و مجازات کسی صادر کنند ، نه فقط از این جهت که حکومت سیاسی نداشتند ، بلکه به علت دعواهای سیاسی نیز اکثرا در «حصر» و « زندان » بوده اند ...

البته امسال امام رضا (ع) که ولیعهد بودند ولی بنا به دلایلی نخواستند ملعبه خواسته های مامون شوند و دستور تند هم نمی دادند و کارشان هم هدایتگری بود

Dahim Darni;779597 نوشت:
راه دیگری هم هست ، پول و باج و جزیه ...

به این کاری ندارم که چقدر عقیده شما و نقدناپذیری دین درست است ، اما به نظر شما چرا :

1 - مسیحیت و مسیحیان که به ادعای خود مسلمانان در اصلی ترین اصل دین یعنی توحید دچار انحراف شده اند ( آنهم از نوع سه گانه ) ، می توانند در جامعه اسلامی کلیسا و تبلیغ و دعوت داشته باشند ؟! ترویج تثلیث توهین به عقیده شما به عنوان یک مسلمان نیست ؟

2 - چرا دینی که ادعای هدایتگری دارد در قبال پول و جزیه ، بر گمراهی انسان ها چشم می بندد ؟! در بارگاه الله هم مگر پارتی بازی رواست ؟


چه ربطی دارد مسلمانان موظف به پرداخت خمس بودند و مسیحیت هم موظف به پرداخت جزیه و طبق آیه قرآن لا اکراه فی الدین .یعنی چنین چیزی اصلا محال است که در دین اجباری باشد چون فرد اگر چه دین را در ظاهر هم بپذیرد در باطن نمی پذیرد. اسلام هم کسی را به زور به دین دعوت نکرده است در جا هایی هم که از زرور استفاده کرده است فقط به خاطر این بوده که مردم را از دست سلاطین جبار نجات دهد. نه این که مثل داعش مردم را با کتک و کشت و کشتار به دین دعوت کند.[/]

[=microsoft sans serif]

Masood11;779502 نوشت:
فرض کنید که این شخص شبهه ش رو اعلام کرد، جوابی نامرتبط یا ناکافی و در کل اشتباه گرفت و این مطلبو اعلام عمومی کرد! ممکنه این کار آرامش جامعه رو هم به هم بریزه! این شخص جزو کدوم گروهه!؟

باسلام
کسی که شبهه علمی دارد، مرتد نیست.
مرتد کسی است که اعلام ارتداد میکند، تازه شرایطی هم دارد که یکی از این شرایط، این است که ارتدادش ناشی از شبهه و اشکال علمی نباشه.
اصلا بحثی که مطرح شد، ربطی به مباحث نظری نداشت.
بحث ارتداد کلا جداست.
بحث مطرح کردن شبهات علمی هم همینطور(امروز که این همه سایتها و کلاسها و مجلات و افراد به شبهات علمی خود میپردازند. هیچ نهادی هم کاری به اونها نداره)
بحث صرف بر سر این بود که کسی بخواهد آرامش و امنیت جامعه را مخدوش کند.
حمله، اقدام نظامی، تمسخر و توهین به رسول گرامی اسلام و ائمه اطهار(علیهم السلام)

Masood11;779502 نوشت:
همینطور الان دوره ی متفاوتی از اون زمانه! الان فقط 2 3تا جنگ با تفنگ و...ـه! و در مقابلش هزاران جنگ با قلم درگیره! قلمم که سلاح بحثه! پس با توجه این مطلب، تقریبا کسی نباید به جرم ارتداد و... کشته بشه دیگه، درسته!؟ و نکته جالب اینه که 90درصد این بحثا، فقط ساکت شدن، پاسخ نگرفتن!!(سیستم فیـلتـرینگ و سانسورینگ!)

لطفا بحث را به سمت و سوئی نبرید که نشود استفاده کرد.
بحث امنیتی و حکومتی، چه ربطی به دین داره.
اینکه حکومتی به درست یا نادرستی، یک مسئله را امنیتی تلقی کند و جلوی آن را بگیرد، هیچ ملازمه ای با تایید یا عدم تایید اون از جانب دین نداره.

Masood11;779502 نوشت:
بحث فقط مصرف داخلی داره! یعنی بحث سر این میشه که سلام 70تا ثواب داره یا 69تا!!

یعنی این همه بحثهای علمی بر سر مباحث دینی و کلامی همش بر سر ثواب سلام هست.!!
همین که شما به این انجمن رسمی سر میزنید و هرچه میخواهید میگویید و از خدا و رسول و ائمه گرفته تا فروع دین رو زیر سوال میبرید، بس نیست.
اینکه رسانه ملی این کار رو بکنه یا نکنه، چه ربطی به ما داره؟
این همه کتاب که در نقد مباحث دینی نوشته میشه، مقالاتی که در این زمینه وجود داره، کتابهایی که ترجمه میشه، پس چیه؟

[=microsoft sans serif]

Dahim Darni;779572 نوشت:
اما آنچه میبینیم اینست که اسلام از یک طرف خود را پذیرای انتقاد می داند ، اما همان نقد و همان بحث و همان مقاله را جرم خطرناک و گناه نابخشودنی اعلام می کند . این مصداق روشن ریاکاری و عوام فریبی است .

سلام
اگر منظور از انتقاد، انتقاد نظری است، حرف شما اشتباه است. پرسش و پاسخهایی که از همان صدر اسلام از پیامبر و حضرت علی میشد تا جلسات درس و بحث امام باقر و صادق ع و امام رضا با ملحدین و افراد زندیق و طرفداران ادیان دیگر نمونه بارز تاریخی بطلان این سخن شماست.
اما اگر منظور، مقابله علمی و بر هم زدن امنیت روانی جامعه با اعلان عمومی ارتداد و جار زدن این مطلب باشه، این مسئله دیگر ربطی به انتقاد نداره و مقابله است و تخریب.

Dahim Darni;779572 نوشت:
آقای کارشناس ! اکثریت کسانی که مرتد و مهدور الدم بوده اند ، جرمشان این بوده که اسرار هویدا می کرده اند !! اسراری که همه از دل متون و منابع اسلامی بیرون آمده اند و اگر کسی محکوم باشد ؛ گویندگان و ناقلین و کاتبین آن روایات و مطالب متهم ردیف اول اند .

Dahim Darni;779572 نوشت:
اگر اسلام واقعا نقدپذیر نباشد ، می تواند کوچکترین زاویه ای با آموزه هایش را توهین دانسته و فرد را به قتل برساند . که البته همگی میدانیم چیزی که مقدس شد ، دیگر نقد نمی شود .

کسی به خاطر مسئله علمی مرتد نمیشود.
بلکه بیشتر این افراد، بیشتر به خاطر توهین و ناسزا گفتن به پیشوایان دین مهدور الدم میشوند.
ثانیا: ارتداد فقهی شرایطی دارد که اینجا مجال بیانش نیست. یکی از این شرایط آن است که ارتداد فرد به خاطر شبهه علمی نباشه.
ثالثا: رد کردن هر مسئله فقهی یا اعتقادی، را ارتداد نمیگویند بلکه آن مسئله باید ضروری دین(یا به نظر برخی ضروری مذهب) باشه.

صدیق;779880 نوشت:
اگر منظور از انتقاد، انتقاد نظری است، حرف شما اشتباه است. پرسش و پاسخهایی که از همان صدر اسلام از پیامبر و حضرت علی میشد تا جلسات درس و بحث امام باقر و صادق ع و امام رضا با ملحدین و افراد زندیق و طرفداران ادیان دیگر نمونه بارز تاریخی بطلان این سخن شماست.
اما اگر منظور، مقابله علمی و بر هم زدن امنیت روانی جامعه با اعلان عمومی ارتداد و جار زدن این مطلب باشه، این مسئله دیگر ربطی به انتقاد نداره و مقابله است و تخریب.

سلام

شخص پیامبر اسلام هم در ابتدای دعوتش از استماع اقوال سخن می گفت و طبیعتا درخواست می کرد که در جامعه ی بت پرست مکه ، او هم حق داشته باشد مانند دیگران به دعوت و تبلیغ افکارش بپردازد . شما از یک سو رفتار بت پرستان مکه را نقد می کنید ، اما از طرف دیگر مشابه همان رفتار را برای خودتان حقی مسلم می دانید !!

خب بر اساس کدام منطق حق تبلیغ اسلام را برای خودتان محفوظ می دانید ، اما مشابه همین حق را به دیگران نمی دهید تا افکار خود را تبلیغ کنند ؟!

اگر شما حق تبلیغ دارید ، پس دیگران هم دارند . و اگر دیگران حق تبلیغ ندارند ، پس شما هم حقی نخواهید داشت . مگر آنکه این جا بحث حکومت و قدرت و زور و سیاست مطرح باشد ( که اتفاقا هم هست ) و در آنصورت بحثی باقی نخواهد ماند .

صدیق;779880 نوشت:
کسی به خاطر مسئله علمی مرتد نمیشود.
بلکه بیشتر این افراد، بیشتر به خاطر [="#FF0000"]توهین[/] و ناسزا گفتن به پیشوایان دین مهدور الدم میشوند.

توهین دامنه دقیقی ندارد و تعبیر هر کس از آن متفاوت است . ممکن است بازخوانی واقعه ای در تاریخ صدر اسلام و یا طرح یک مسئله مصداق توهین بشود .

اما در همین جا هم بحث بر روی این نکته می چرخد که به چه حقی گروهی از مردم می توانند اظهار نظر کنند و همین حق از افراد دیگر گرفته می شود . چون تعداد افرادی که به اسلام به نحوی دیگر نگاه کرده اند و آنرا به صورت کتاب و یا مقاله منتشر ساخته اند و بعد از آن محکوم شده اند ، فراوان است .

سلام علیکم

صدیق;779878 نوشت:
اینکه رسانه ملی این کار رو بکنه یا نکنه، چه ربطی به ما داره؟
این همه کتاب که در نقد مباحث دینی نوشته میشه، مقالاتی که در این زمینه وجود داره، کتابهایی که ترجمه میشه، پس چیه؟

عجیب است اگر کسی این کتاب ها و طرح مباحث و شبهاتشان را در سایت های دینی و غیر دینی ندیده باشد .
و کسی به کتابفروشی ای در داخل کشور مراجعه کرده باشد و کتابی از مخالفین را با ترجمه و چاپ و نشر داخلی ندیده باشد .
و
البته جای تعجبی هم ندارد اگر این دو جا را سرنزده برایش بگوئیم که در دانشگاه با آزادی ای به مراتب بیشتر از دانشگاه های غربی همین کتب تدریس و مطرح میشوند .

سلام علیکم

Dahim Darni;779889 نوشت:
اما در همین جا هم بحث بر روی این نکته می چرخد که به چه حقی گروهی از مردم می توانند اظهار نظر کنند و همین حق از افراد دیگر گرفته می شود . چون تعداد افرادی که به اسلام به نحوی دیگر نگاه کرده اند و آنرا به صورت کتاب و یا مقاله منتشر ساخته اند و بعد از آن محکوم شده اند ، فراوان است .

چون این قانون این کشور است . شما و هیچ کسی با هر عنوانی , حق جسارت به ادیان و مذاهب و همچنین قومیت را ندارد .

Dahim Darni;779889 نوشت:
توهین دامنه دقیقی ندارد و تعبیر هر کس از آن متفاوت است . ممکن است بازخوانی واقعه ای در تاریخ صدر اسلام و یا طرح یک مسئله مصداق توهین بشود .

اگر شما اطلاعی ندارید دلیل بر این نیست که وجود نداشته باشد .
مصادیق توهین کاملا مشخص است همچنین مصادیق ایجاد نا امنی . این مصادیق ارتباطی با طرح شبهات علمی ندارد چون شبهات علمی روش مشخصی دارند و کاملا قابل تمئیز و تشخیص از مصادیق مجرمانه فوق الذکرند.

صدیق;779878 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام
.
بحث مطرح کردن شبهات علمی هم همینطور(امروز که این همه سایتها و کلاسها و مجلات و افراد به شبهات علمی خود میپردازند. هیچ نهادی هم کاری به اونها نداره)
بحث صرف بر سر این بود که کسی بخواهد آرامش و امنیت جامعه را مخدوش کند.
حمله، اقدام نظامی، تمسخر و توهین به رسول گرامی اسلام و ائمه اطهار(علیهم السلام)
[=microsoft sans serif]
سلام
اتفاقا سایتای زیادی هست که مسدود شدن به این دلایل!(بعنوان مثال سایت گمانه که یه سایته که به بررسی شایعات میپردازه و هیچ کجا هم طرفداری از گروه خاصی نکرده، ولی بخاطر بررسی یه شایعه اسلامی مسدود شده!!)
خب این سلب آرامش به چه صورته!؟ مثلا من اگه برم تو نماز جمعه که مردم جمعن و با امام جمعه بحث دینی کنم و استدلالاشو شکست بدم، سلب آرامشه یا نه!؟؟

نقل قول:
[=microsoft sans serif]لطفا بحث را به سمت و سوئی نبرید که نشود استفاده کرد.
بحث امنیتی و حکومتی، چه ربطی به دین داره.
اینکه حکومتی به درست یا نادرستی، یک مسئله را امنیتی تلقی کند و جلوی آن را بگیرد، هیچ ملازمه ای با تایید یا عدم تایید اون از جانب دین نداره.
[=microsoft sans serif]
گفته شما برای حکومت سکولار موجهه! نه برای حکومت اسلامی!

نقل قول:
[=microsoft sans serif]یعنی این همه بحثهای علمی بر سر مباحث دینی و کلامی همش بر سر ثواب سلام هست.!!
همین که شما به این انجمن رسمی سر میزنید و هرچه میخواهید میگویید و از خدا و رسول و ائمه گرفته تا فروع دین رو زیر سوال میبرید، بس نیست.
اینکه رسانه ملی این کار رو بکنه یا نکنه، چه ربطی به ما داره؟
این همه کتاب که در نقد مباحث دینی نوشته میشه، مقالاتی که در این زمینه وجود داره، کتابهایی که ترجمه میشه، پس چیه؟

بعنوان مثال این سایت بیشتر از 10هزارتا کاربر داره!؟(کاربر زنده منظورمه!!) بحثی که اینجا بشه هم تازه نهایتش 100نفر ببیننش!! برای این موارد باید تریبون داده بشه!! روزنامه ای، هفته نامه ای چیزی! رسانه ملی هم عمومی ترین جاست و برای گیرایی بحث به مکان عمومی نیازه! ربطش به شما هم اینه که الان هر چیزی که ملیه، در واقع اسلامیه!! پس معنی رسانه ملی میشه رسانه اسلامی!! دکتراش که تا میتونن مطالب شبه علم، شایعه، خلاف علم و... میگن، چرا نتونن درباره دینم اینکارو بکنن!؟(از دید مذهبی گفتم!!)
راستش کتاب درستی که درباره نقد مباحث دینی باشه ندیدم!! بصورت قانونی حداقل نیستن!

[="Franklin Gothic Medium"]

Dahim Darni;779682 نوشت:
در اگر نتوان نشست ...

مشکل ما هم همان اگر است ،

البته ما خیلی قبل تر از آن اگر کذایی هستیم . وجود و حدود همان « خدا » را هم نقد میکنیم :ok:

بحث فعلا وجود یا عدم خدا و دین خدا نیست . بحث اینست که شما میفرمایید اسلام را نباید نقد کرد چون دین راستین رسول خداست .

اما یک چیزی را گویا فراموش کرده اید . هزاران و بلکه میلیون ها و بلکه میلیارد ها انسان دیگر هم وجود دارند که همین حرف شما را تکرار می کنند ، منتهی اینبار به نفع خودشان و الله خودشان !!


بسم الله الرحمن الرحیم
به قول جناب دارنی جوابم را نگرفتم، با گفتن اینکه در «اگر» نتوان نشست نمی‌توانید از جواب دادن طفره بروید :ok: آن «اگر» را برای همراهی کردن به شما نوشتم مگرنه ما شکی در وجود خدای احد و واحد نداریم ... بعد از اعتقاد داشتن به خدا و اینکه اسلام از طرف خداست شما بفرمایید که چه وجه عقلایی دارد که این دین را نقدپذیر بدانیم؟ ... ما اصلاً کاری به اعتقادات شما نداریم، از نظر ما الهی بودن اسلام مسلّم است و در نتیجه دیگر اجازه‌ی نقد اصل دین را به کسی نمی‌دهیم، به این معنی که خود دین به خودی خودش کامل است و هر ویرایشی بر آن مصداق تحریف و بدعت خواهد بود و پیشنهاد چنان ویرایش‌هایی هم مصداق نقد مخرب است و نه نقد سازنده ... اگر مسلمانی یافتید که دین را از طرف خدا می‌دانست و در این باور خود تردیدی نداشت و باز دینش را نقدپذیر می‌دانست باید که در عقل او شک نمایید، شک نمی‌کنید؟ ... نفرمایید که ما در عقلش شک می‌کنیم که چرا دینش را الهی می‌داند، چون اگر چنین بفرمایید ما هم عکس آن را به خودتان خواهیم گفت و می‌گوییم به عقل کسی که مخالف الهی بودن اسلام باشد باید شک کرد ...

سؤال شما این بود که آیا اسلام نقدپذیر است؟ جواب یک مسلمان این است که اسلام از طرف خدای بدون نقص است و در نتیجه نقصی در آن نیست و در نتیجه نقدی را نمی‌پذیرد ... پس شما دیگر نمی‌توانید بگویید که این دین نقدپذیر نیست پس چه دین بدی است، چرا که برای نقدپذیر نبودنش دلیل موجهی دارد و آن الهی بودنش هست :ok: در نتیجه اگر بخواهید بحثتان را ادامه دهید به ناچار باید دست از این سؤال برداشته و به دنبال طرح سؤال پیرامون اصل الهی بودن این دین بروید، اگر اثبات شد که این دین الهی نیست در این صورت اصل و فرع دین با هم به مشکل برمی‌خورد که تنها یکی از مشکلاتش همین نقدپذیر نبودنش خواهد بود ... شما مدعی هستید که می‌توانید اصل وجود خدای این دین را نقد کنید، پس بهتر است روی همان سرمایه‌گذاری کنید
[SPOILER]گرچه در همان مطلب هم حداکثر در قالب الفاظ می‌توانید بحث‌هایی داشته باشید مگرنه در درون خودتان حتماً بارها خدا را دیده‌اید یا خواهید دید و شناخته‌اید یا خواهید شناخت ... همچنین است درباره‌ی حقانیت قرآن و الهی بودن آن ... چنانکه حقانیت اسلام را به صورت بدیهی متوجه شوید ... بداهت این مطالب بداهتی فطری است و بداهت فطری هم با علوم حصولی قابل نقد نیست و نقدی در ورای علوم حصولی هم که کسی نمی‌تواند به آن بکند، در نتیجه هر کسی خواست باور می‌کند و می‌شود مؤمن و هر کسی که نخواست انکار می‌کند و می‌شود کافر ... دلایل از جنس علوم تجربی یا فلسفی هم هیچ‌کدام حجیت قطعی برای کسی نیاورده و الزام‌آور نمی‌شوند که شخص ناچار از پذیرش یا انکار باشد ... در نتیجه حتی چه بسا برای ایمان آوردن داشتن سواد نه لازم باشد و نه کافی و نه حتی ضرورتاً یک امتیاز مثبت ... خدای اسلام به قلب درک می‌شود و ایمان آوردن هم کار همان قلب است ... حالا شما چطور می‌خواهید چنین خدایی را رد کنید یا مورد نقد قرار بدهید دیگر نمی‌دانم ... خدایی که بنده در قلب خود دیده‌ام و او را شناخته‌ام را دقیقاً می‌خواهید چطور نقد کنید؟ ... حداکثر می‌گویید توهم است و بنده هم می‌گویم نیست، اگر باورتان نمی‌شود خودتان تجربه کنید تا ببینید که در لحظاتی که در غفلت از او نیستید علمتان به او کمتر از علمتان به وجود خودتان نیست، اگر انکارش کردید و توهمش خواندید مثل این است که وجود خودتان را انکار کرده و توهم خوانده باشید و این مثل آن است که سوفسطایی باشید و اگر نیستید مثل این است که چیز خاصی نباشید مگر سرگردان و حیران در اینکه چه باید بود و چه نباید بود و چه می‌شود بود و چه نمی‌شود بود ...
[/SPOILER]
اهمیتی ندارد اگر هزار نفر دیگر هم همین حرفها را در باره‌ی دین خودشان بزنند، ما مسؤول انتخاب آن‌ها نیستیم، ما مسؤول انتخاب خودمان هستیم

... اما مسأله‌ی نقدپذیری دین به کنار، بحث علمی برای شناخت بهتر دین یک بحث دیگر است ... بحث علمی و سؤال پرسیدن و نقد کردن یک چیز نیستند و حتی لزوماُ دو روی یکه سه هم نیستند ... ممکن است کسی جایی از دین را نفهمیده باشد یا بد فهمیده باشد می‌توان با او بحث کرد ... ولی اگر رویکردش در بحث علمی نبود و مشخص شد که به دنبال جدال و دعواست در این صورت دیگر می‌توان با او برخورد کرد ...

Dahim Darni;779682 نوشت:
اصلا به این کاری ندارم که شما درست میگوئید یا دیگران ،

فقط لحظه ای را تصور کنید که هرکس دین خودش را کامل بداند و اجازه نقدی هم ندهد و مخالفانش را هم به دیار حضرت حق بفرستد ... دنیا به جدال خدایان و پیروانشان تبدیل خواهد شد ، هر خدایی که پیروان قویتری داشته باشد می ماند و دیگران حذف می شوند ... کما اینکه زود به سمت آن رفته و هر لحظه به نابودی نزدیک تریم ...


دنیا به هر چه تبدیل شود برای ما که دنیا را مرحله‌ای مقدماتی از یک سیر طولانی و بی‌نهایت می‌دانیم دغدغه‌ی اصلی نیست ... دغدغه‌ی بزرگی شاید باشد ولی حرف آخر را برایمان چیزهای دیگری می‌زنند ... در دعوای به آن سبکی که شما میان خدایان حق و باطل و پرستندگانشان می‌فرمایید هم هر چه هست ظاهری است و قلوب انسان‌ها در ورای این جنگ‌ها می‌توانند حق را یافته و دست به انتخاب بزنند ... اینکه نور اسلام هرگز خاموش نخواهد شد دیگر وعده‌ای است که بعد از پذیرفتن اسلام برایمان به صورت مسلّم پذیرفتنی می‌شود و با اعتماد به می‌گوییم که حتی اگر دعوایی که شما می‌فرمایید برپا شود هم اسلام آن دین یا ادیانی نیست که حذف خواهند شد ... باقی دین‌ها ممکن است و بلکه می‌دانیم دیر یا زود حذف خواهند شد، چون حق و باطل یکسان نیستند، باطل وقتی نابود شود می‌بینیم که از ابتدا هم توخالی و هیچ بوده است، باطل بوده است، نابود و غیرمتحقق بوده است، «وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ، إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا»
Dahim Darni;779682 نوشت:
خود حق پنداری نه فقط در این بحث کلامی ما ، که در یک گفتگوی عادی و غیر دینی راجع به یک موضوع هم باعث درگیری و جدال می شود . این طبیعت منم منم کردن است .

این رویکرد را فقط ما نداریم که دینمان را حق می‌دانیم، شما هم همین رویکرد خودحق‌پنداری را دارید و منم‌منم می‌کنید ... البته شما هم نفرمودید که فقط دینداران چنین می‌کنند و مخالفین آن‌ها متواضع هستند، بنده فقط برای تأکید گفتم که بگویم هر دو طرف خود را حق می‌دانند ... البته ما که مشخص است چرا خود را حق می‌دانیم، دلیلمان این است که دینمان را حق می‌دانیم و طبیعی است که خودمان را هم آنقدر که تابع آن و ملتزم و معتقد به آن باشیم حق بدانیم، ولی مشتاقم بدانم شما چطور خود را حق می‌شمرید، مثلاً چرا برخی دستورهای دین را خلاف انسانیت می‌شمرید یا می‌گویید بد است و غیراخلاقی است و غیره و غیره، کسانی که دین مشخصی ندارند آن لیست ارزشی خودشان را از کجا آورده‌اند؟ :Gig:
Dahim Darni;779682 نوشت:

در مواردی هم که پیامبر ( و نه ائمه ای که قدرت و حکومت نداشته اند ) اقدامی نکرده ، مصلحتی سیاسی در کار بوده است . همانطور که اگر اشتباه نکنم علی بن ابیطالب برخوردی اسلامی با دختر حاتم طائی داشت ، اما پیامبر برحسب هوش بالای خود ، به نسبت رفتاری انسانی از خودش نشان داد .

بجز رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، امام علی علیه‌السلام هم چند سال و امام مجبتی علیه‌السلام هم چند ماه حکومت داشتند و امام رضا علیه‌السلام هم حدود دو سال ولی‌عهد بودند ... با این وجود این بحث‌ها چیزهایی نیستند که به عنوان یک حاشیه‌ی یک خطی مطرح شده و پاسخ بگیرند و دو طرف قانع گردند ... فقط اجالتاً حتماً‌ می‌دانید که مثالتان از نظر ما قابل قبول نیست ...
Dahim Darni;779682 نوشت:
چه لذتی در خواری دیگران وجود داره ؟ خیلی عجیبه که شما از ذلت یکی خوشحال باشی !

لذتی در خواری دیگران نیست، ولی اگر طعم خواری موقتی را بچشند تا مگر خودشان تا وقت دارند با اراده‌ی خودشان از خواری خارج شده و ایمان بیاورند آن وقت حکم داروی تلخ برای شخص مریض را پیدا می‌کنند ... سوختن پوست روی آتش لذتی ندارد ولی اگر دردی هم نداشت شخص شاید ضرورت اینکه باید دستش را از آتش بیرون بیاورد را متوجه نمی‌شد و وقتی می‌فهمید که دیگر تمام پوستش سوخته و دستش از کار می‌افتاد ... شخص باید سختی بکشد و ناراحت شود و از وضعی که درش هست ناراضی باشد تا فکری به حال خودش بکند و راه نجاتی را طلب کند، پس دغدغه‌ی بیشتری برای بررسی اسلام خواهد داشت و سرسری از کنارش رد نمی‌شود، کاری که مرفهین و انسان‌های بدون مشکل بیشتر به آن مبتلا هستند، غفلت‌ها در رفاه و آسایش جسم پررنگتر شده و در سختی‌ها کم‌رنگ‌تر می‌گردند ... البته این در مورد جزیه بیشتر مصداق دارد تا برای حجاب کنیزان که ریزه‌کاری‌های بحثش احتمالاً بیش از این‌هاست ...

عجیب نیست که کسی کار درستی را بکند که بشریت را به سعادت ابدی نزدیک‌تر گرداند و انتخاب عمدی شقاوت را سخت‌تر و دردناک‌تر گرداند ... عجیب آن است که برای آنکه خنده‌ی امروز کسی را ببینید آینده‌ای وحشتناک و عاقبتی نفرت‌انگیز را برایش بخرید و به ارمغان بیاورد

Dahim Darni;779682 نوشت:
و اما جوابم رو نگرفتم ، ( ضمن اینکه خارج از بحث نیست )

اگر صداقتی در دعوت وجود نداشته باشه ، نباید با پول خریداری بشه .


ظاهرش خریداری است ولی پشت آن حکمت‌هایی است که نَفسِ گرفتن پول اگر بخشی از آن باشد مطمئناً تمام آن نیست ...
Dahim Darni;779682 نوشت:
همین قدر از آزادی چرا به عرفان های به قول خودتون ضاله داده نمیشه ؟!

اینها چه ربطی به نقدپذیری دین دارند و چه ربطی به برخورد با کسانی که به دین توهین کرده‌اند دارند؟
عرفان‌های نوظهور همانطور که از اسمشان هم برمی‌آید نوظهورند، یعنی نبودند و حالا هستند، به نظر شما معتقدین به آن‌ها را هم مبتکرین این عرفان‌ها خودشان خلق کرده‌اند یا از ترویج افکارشان در میان مسلمین برای خود گروه درست کرده‌اند؟ مبتکرین این عرفان‌ها هم بدعت‌گذارانی هستند که سلامت روحانی و معنوی جامعه را به خطر انداخته‌اند و نقدشان به عرفان حق مصداق نقد خیلی مخرب را دارد ... بیش از این پاسخ دادن در این تاپیک احتمالاً درست نباشد ... صحبت این تاپیک سر عرفان‌های نوظهور و فرق آن‌ها با سایر مکاتب یا ادیان اشتباه یا انحرافی مانند مسیحیت امروزی نیست ...

Masood11;779894 نوشت:
بعنوان مثال این سایت بیشتر از 10هزارتا کاربر داره!؟(کاربر زنده منظورمه!!) بحثی که اینجا بشه هم تازه نهایتش 100نفر ببیننش!! برای این موارد باید تریبون داده بشه!! روزنامه ای، هفته نامه ای چیزی! رسانه ملی هم عمومی ترین جاست و برای گیرایی بحث به مکان عمومی نیازه! ربطش به شما هم اینه که الان هر چیزی که ملیه، در واقع اسلامیه!! پس معنی رسانه ملی میشه رسانه اسلامی!! دکتراش که تا میتونن مطالب شبه علم، شایعه، خلاف علم و... میگن، چرا نتونن درباره دینم اینکارو بکنن!؟(از دید مذهبی گفتم!!)
راستش کتاب درستی که درباره نقد مباحث دینی باشه ندیدم!! بصورت قانونی حداقل نیستن!

این نظر شما هم عجیبه

چند شبکه ماهواره ای فارسی و چند شبکه بین المللی سراغ دارید که عقاید الحادی را تبلیغ میکنند ؟
همینطور چند سایت و کتاب الحادی را سراغ دارید که به زبان فارسی همین کار را میکنند و بر ضد عقاید اسلامی و ادیان ابراهیمی در فعالیتند ؟
و البته تمامی آنها مشغول تقدیس داروین هستند .

آیا با اینهمه رسانه باز هم نیاز به رسانه هست ؟

خیر به نظر بنده مشکل اصلی اینجاست که عقاید داروینیستی و الحادی بیشتر از رسانه نیاز به توجیه و توضیح منطقی و علمی و حقیقی دارد . مگر اینکه هدفش را عوامفریبی پوپولیستی قرار داده باشد.

[="Franklin Gothic Medium"]

Dahim Darni;779889 نوشت:
شخص پیامبر اسلام هم در ابتدای دعوتش از استماع اقوال سخن می گفت و طبیعتا درخواست می کرد که در جامعه ی بت پرست مکه ، او هم حق داشته باشد مانند دیگران به دعوت و تبلیغ افکارش بپردازد . شما از یک سو رفتار بت پرستان مکه را نقد می کنید ، اما از طرف دیگر مشابه همان رفتار را برای خودتان حقی مسلم می دانید !!

خب بر اساس کدام منطق حق تبلیغ اسلام را برای خودتان محفوظ می دانید ، اما مشابه همین حق را به دیگران نمی دهید تا افکار خود را تبلیغ کنند ؟!

اگر شما حق تبلیغ دارید ، پس دیگران هم دارند . و اگر دیگران حق تبلیغ ندارند ، پس شما هم حقی نخواهید داشت . مگر آنکه این جا بحث حکومت و قدرت و زور و سیاست مطرح باشد ( که اتفاقا هم هست ) و در آنصورت بحثی باقی نخواهد ماند .


جناب دارنی، پاسخ این موارد مشخص است و آن اینکه حق و باطل یکسان نیستند و در نتیجه حق و حقوق یکسانی هم ندارند ... در وسط میدان جنگ هر دو طرف از هم می‌کشند ولی اگر یک طرف حق باشد و یک طرف باطل باشد در این صورت کار این دو یکسان نخواهد بود، چون اولی برای برپا ساختن حق از طرف دیگر می‌کشد ولی دومی برای مقابله‌ی با حق است که از طرف دیگر می‌کشد ... ظاهر عمل یکسان است ولی در اصل عملشان دو عمل کاملاً متمایز است ... در اینجا هم همین است ... اگر اسلام حق باشد (ان شاء الله این بار در این «اگر» بتوانید بنشینید، چون این اگر نزد مسلمین قطعی است و خبر از احتمال نمی‌دهد) در این صورت هر کاری که برای برپاسازی حق و تقویت آن انجام دهد متفاوت است از هر کاری که باطل برای مقابله با حق و تضعیف آن انجام می‌دهد، اگرچه ظاهر آن کارها دقیقاً و موبه‌مو یکسان باشد ... شخصی هم که حق را به درستی می‌شناسد این کار جبهه‌ی حق را درست و مطابق با حق تشخیص خواهد داد، اگر در چهارچوب همان حقّی که شناخته است عملکرد جبهه‌ی حق موجّه باشد ... طبیعی است که کسانی که فقط ظاهر اعمال را ملاک درست و غلط بودن آن‌ها بدانند اما فرقی میان کار این دو گروه قائل نشوند و اعتراض نمایند ... به هر حال مسلمین به این دلیل واضح با چنان مشکلی بر نمی‌خورند ...

قدرت و زور و سیاست به خودی خود ایجاد حق نمی‌کند، یعنی باطل اگر زورش رسید و دین باطلش را تبلیغ کرد در این کار خود محق نیست و حق‌مداران حق دارند که اعتراض کرده یا به هر ترتیب با آن کار باطل مبارزه و مخالفت نمایند، ولی حق اگر زورش نرسید و مخفیانه یا زورش رسید و علناً دست به تبلیغ حق زد در هر صورت محق است ...

تمام اینها به این خاطر است که نور و ظلمت و حقیقت و باطل یکسان نیستند ... پس باز هم بحث اصلی ما بر سر حق بودن یا نبودن اسلام است که اگر آن حل شود خودبخود این شبهات هم برطرف می‌شوند ولی اگر حل نشود مدام باید حرف‌هایمان را برای طرف مقابل تکرار کنیم و هر کسی هم از امروز تا آخر دنیا حرف خودش را می‌زند و با حرف دیگری قانع نمی‌شود، چون هر کدام نگاه خودمان را داریم و طرف مقابل هم نمی‌تواند آن را رد نماید چون ریشه‌ی آن نگاه در جای دیگری است که اصلاً به آن پرداخته نمی‌شود ...

Dahim Darni;779889 نوشت:
توهین دامنه دقیقی ندارد و تعبیر هر کس از آن متفاوت است . ممکن است بازخوانی واقعه ای در تاریخ صدر اسلام و یا طرح یک مسئله مصداق توهین بشود .

به صورت عرفی ممکن است حق با شما باشد، ولی به صورت علمی توهین تعریف دارد ... توهین از ماده‌ی وهن می‌آید و از آن برداشت سبک کردن و کوچک کردن می‌شود ... یعنی اگر کسی در جایگاه الف بود و او را در جایگاهی دون جایگاه الف معرفی کنیم این می‌شود توهین ... حال آنکه اگر کسی در جایگاه بسیار نازل مثلاً جیم باشد و او را در همان جایگاهی که هست وصف نماییم توهینی اتفاق نیفتاده، چون او را توصیف کرده‌ایم نه اینکه مورد توهین قرار داده باشیم ...
پس برای تشخیص توهین هم باید جایگاه واقعی شخص یا تفکر یا ... را بدانیم و هم جایگاه نسبت داده شده به آن شخص یا تفکر یا ... را بدانیم که نسبت به جایگاه اصلی او بالاتر است یا پایین‌تر یا معادلند ... دعوایی اگر داریم سر تشخیص جایگاه اصلی شخص است ... مثلاً شما ممکن است بگویید در قرآن به کافران توهین شده است که آن‌ها را مانند چهارپایان معرفی کرده است و این به این خاطر است که شما آن کافران را انسان‌هایی مانند سایر انسان‌ها می‌دانید، فارغ از اعتقادات زبانی و قلبی‌شان و شاکله‌ی زندگی‌اشان، اما برای ما که جایگاه آن‌ها را از ابتدا همان صورت چهارپایان می‌دانیم دیگر این فرمایش خداوند مصداق توهین نیست ...
در واقع خیلی طبیعی است که یک طول با دو خط‌کش متفاوت با اختلاف اندازه‌گیری شود، شما خط‌کشتان را از مجموعه‌ی عقاید خودتان می‌گیرید و ما هم خط‌کشمان را از مجموعه‌ی عقاید خودمان می‌گیریم ... عقایدمان یکسان نیستند و خط‌کش‌هایمان هم یکسان نیستند ... پس جایگاه افراد و افکار و غیره را هم یکسان اندازه نمی‌گیریم و در نتیجه مصادیق توهین را هم یکسان تشخیص نمی‌دهیم ... مسأله خیلی ساده است ... نه ما از شما انتظار داریم که متوجه توهین نبودن آن کلام خدا بشوید و نه شما می‌توانید از ما انتظار داشته باشید که آن کلام خداوند در قرآن را توهین بدانیم ... بنابراین اگر بخواهیم بحثی کنیم باز باید بر روی عقایدی که آن خط‌کش‌ها از آن‌ها استخراج شده‌اند باشد ... بر اصل حقانیت یا عدم حقانیت اسلام ... همین ... هر بحث دیگری مصداق یک گفتگوی بی‌فایده خواهد بود که مدام شما بگویید آن کار توهین است و ما بگوییم نیست یا ما بگوییم توهین است و شما بگویید نیست ...
غیر این فکر می‌کنید؟

سلام

سین;779896 نوشت:
اهمیتی ندارد اگر هزار نفر دیگر هم همین حرفها را در باره‌ی دین خودشان بزنند، ما مسؤول انتخاب آن‌ها نیستیم، ما مسؤول انتخاب خودمان هستیم

... اما مسأله‌ی نقدپذیری دین به کنار، بحث علمی برای شناخت بهتر دین یک بحث دیگر است ... بحث علمی و سؤال پرسیدن و نقد کردن یک چیز نیستند و حتی لزوماُ دو روی یکه سه هم نیستند ... ممکن است کسی جایی از دین را نفهمیده باشد یا بد فهمیده باشد می‌توان با او بحث کرد ... ولی اگر رویکردش در بحث علمی نبود و مشخص شد که به دنبال جدال و دعواست در این صورت دیگر می‌توان با او برخورد کرد ...

یادم نمی آید سوالی پرسیده باشید که بخواهم جواب بدهم ، چه برسد به آنکه قصد طفره داشتن داشته باشم یا خیر ...

وقتی شما عقیده خود را بیان می کنید ، همزمان مرا نیز نقد می کنید . و متقابلا من نیز با طرح عقیده خودم شما و عقایدتان را نقد می کنم . سوالم را تکرار میکنم ، در این بین فقط شما حق تبلیغ عقایدتان را دارید ؟

سین;779896 نوشت:
[="#FF0000"]دنیا به هر چه تبدیل شود برای ما که دنیا را مرحله‌ای مقدماتی از یک سیر طولانی و بی‌نهایت می‌دانیم دغدغه‌ی اصلی نیست[/] ... دغدغه‌ی بزرگی شاید باشد ولی حرف آخر را برایمان چیزهای دیگری می‌زنند ... در دعوای به آن سبکی که شما میان خدایان حق و باطل و پرستندگانشان می‌فرمایید هم هر چه هست ظاهری است و قلوب انسان‌ها در ورای این جنگ‌ها می‌توانند حق را یافته و دست به انتخاب بزنند ... اینکه نور اسلام هرگز خاموش نخواهد شد دیگر وعده‌ای است که بعد از پذیرفتن اسلام برایمان به صورت مسلّم پذیرفتنی می‌شود و با اعتماد به می‌گوییم که حتی اگر دعوایی که شما می‌فرمایید برپا شود هم اسلام آن دین یا ادیانی نیست که حذف خواهند شد ... باقی دین‌ها ممکن است و بلکه می‌دانیم دیر یا زود حذف خواهند شد، چون حق و باطل یکسان نیستند، باطل وقتی نابود شود می‌بینیم که از ابتدا هم توخالی و هیچ بوده است، باطل بوده است، نابود و غیرمتحقق بوده است، «وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ، إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا»

شما نمی توانید نسبت به اتفاقاتی که در دنیا می افتد ، بی تفاوت باشید . چون جزئی از آن هستید ، همچنین به من مربوط نیست که شما به چه سیری می روید و رهتان به کجاست . اما من و شما فصل مشترکی به نام زندگی در کره زمین داریم . آیا در این فصل مشترک فقط شما باید ابراز عقیده و نظر کنید ؟! ( yes or no )

سین;779896 نوشت:
لذتی در خواری دیگران نیست، [="#0000CD"]ولی اگر طعم خواری موقتی را بچشند تا مگر خودشان تا وقت دارند با اراده‌ی خودشان از خواری خارج شده و ایمان بیاورند[/] آن وقت حکم داروی تلخ برای شخص مریض را پیدا می‌کنند ... سوختن پوست روی آتش لذتی ندارد ولی اگر دردی هم نداشت شخص شاید ضرورت اینکه باید دستش را از آتش بیرون بیاورد را متوجه نمی‌شد و وقتی می‌فهمید که دیگر تمام پوستش سوخته و دستش از کار می‌افتاد ... شخص باید سختی بکشد و ناراحت شود و از وضعی که درش هست ناراضی باشد تا فکری به حال خودش بکند و راه نجاتی را طلب کند، پس دغدغه‌ی بیشتری برای بررسی اسلام خواهد داشت و سرسری از کنارش رد نمی‌شود، کاری که مرفهین و انسان‌های بدون مشکل بیشتر به آن مبتلا هستند، غفلت‌ها در رفاه و آسایش جسم پررنگتر شده و در سختی‌ها کم‌رنگ‌تر می‌گردند ... البته این در مورد جزیه بیشتر مصداق دارد تا برای حجاب کنیزان که ریزه‌کاری‌های بحثش احتمالاً بیش از این‌هاست ...

[="#FF0000"]عجیب نیست که کسی کار درستی را بکند که بشریت را به سعادت ابدی نزدیک‌تر گرداند و انتخاب عمدی شقاوت را سخت‌تر و دردناک‌تر گرداند ... عجیب آن است که برای آنکه خنده‌ی امروز کسی را ببینید آینده‌ای وحشتناک و عاقبتی نفرت‌انگیز را برایش بخرید و به ارمغان بیاورد[/]

اگر آینده ای باشد ...

با این استدلال عملا راه برای غارت غارتگران ، استعمار استعمارگران و دزدی سارقان باز و هموار می شود . هرکسی می تواند خودش را داروی تلخ حقیقت برای مردم معرفی کند . بحث اینجاست که آیا هر کسی هم می تواند به زور افکارش را به خورد مردم بدهد و بعد در جواب اعتراض آنها به این زجر و بدبختی با قیافه حق به جانب خودش را گرمای آتش حقیقت بداند !

پاسخ من خیر است ، من اعتقاد دارم که هرکس دوست دارد دکان دین بزند و برای بازارش تبلیغ هم بکند ، اما حجره و حنجره دیگران را به آتش نکشد . در اینصورت آزادی و عقاید واقعی و نه اجبار و زور و ریاکاری را شاهد خواهیم بود .

تفاوت و اختلاف نظر همراه با تحمل مخالف تنها راهی است که در این دنیا جواب می دهد . به شرطی که تندروها بگذارند ...

سین;779896 نوشت:
این رویکرد را فقط ما نداریم که دینمان را حق می‌دانیم، شما هم همین رویکرد خودحق‌پنداری را دارید و منم‌منم می‌کنید ... البته شما هم نفرمودید که فقط دینداران چنین می‌کنند و مخالفین آن‌ها متواضع هستند، بنده فقط برای تأکید گفتم که بگویم هر دو طرف خود را حق می‌دانند ... البته ما که مشخص است چرا خود را حق می‌دانیم، دلیلمان این است که دینمان را حق می‌دانیم و طبیعی است که خودمان را هم آنقدر که تابع آن و ملتزم و معتقد به آن باشیم حق بدانیم، ولی مشتاقم بدانم شما چطور خود را حق می‌شمرید، مثلاً [="#0000FF"]چرا برخی دستورهای دین را خلاف انسانیت می‌شمرید[/] یا می‌گویید بد است و غیراخلاقی است و غیره و غیره، کسانی که دین مشخصی ندارند آن لیست ارزشی خودشان را از کجا آورده‌اند؟

به مطالب خوبی اشاره کردید .

من عقیده دارم که فرد نباید شیوه ، روش و تفکراتش ( با هر منشا و منبعی ) را حق بداند ، چون در اینصورت لاجرم بقیه را باطل می داند و این مقدمه جدال و جدل است . اگر به جای گفتن اینکه « حقیقت اینست » ، بگوییم « نظر من اینست » هم عقیده مان را گفته ایم ، هم به دیگران مجال برای طرح عقایدشان داده ایم . خلاصه اینکه انحصار ، فساد می آورد . هر جامعه ای که فضای باز نداشته باشد ، لاجرم به فساد و تباهی می رود .

دو نکته کلی را راجع به بقیه بحث مد نظر داشته باشید ، اول اینکه انسان ها برای داشتن اخلاق و التزام به مبانی انسانیت ابدا به دین نیاز ندارند . یعنی قرار نیست دین به شما بیاموزد به پدر و مادرتان احترام بگذارید ، کما اینکه ویژگی بی دین ها یا غیرمسلمانان بی احترامی به پدر و مادرشان نیست ، و عکس آن شاخصه یک مسلمان احترام به پدر و مادر نیست . و مورد دوم اینکه یافتن مبانی انسانیت بسیار ساده است و به هیچ آموزه و آموزشی نیاز ندارد :

دزدی غیر انسانی است : زیرا من دوست ندارم از من دزدی بشود .
قتل غیر انسانی است : زیرا من دوست ندارم به قتل برسم .
بستن دهان دیگران غیر انسانی است : زیرا من دوست ندارم دهانم بسته شود .
محبت انسانی است : زیرا من دوست دارم به من محبت بشود .
کمک کردن به دیگران در هنگام سختی انسانی است : زیرا من دوست دارم در هنگام سختی به من کمک شود .
ووو

زمانی خواهید فهمید که یک رفتار انسانی یا غیرانسانی است که صادقانه خود را در شرایط قرار دهید و پاسخ خود را اعلام کنید .

هر دینی ، به علت اینکه به افکار و احساسات یک انسان باز می گردد ، طبیعتا قسمت هایی از آن انسانی و اخلاقی است . اما همین اخلاق به علت قرار گرفتن در شرایطی می تواند فاسد شود . اما مبنایش عوض نخواهد شد .

یعنی اگر از پیامبر شما در مکه می پرسیدند که آیا بستن دهان دیگران و اجازه ندادن به ابراز عقیده کار درستی است ، قطعا پاسخی منفی می داد ، زیرا در آن روز در عمل انجام شده قرار داشت . اما وای به روزی که شرایط عوض می شود !!!

سین;779896 نوشت:
ظاهرش خریداری است ولی [="#FF0000"]پشت آن حکمت‌هایی است[/]

:Nishkhand:

سین;779896 نوشت:
عرفان‌های نوظهور همانطور که از اسمشان هم برمی‌آید نوظهورند، یعنی نبودند و حالا هستند، به نظر شما معتقدین به آن‌ها را هم مبتکرین این عرفان‌ها خودشان خلق کرده‌اند یا از ترویج افکارشان در میان مسلمین برای خود گروه درست کرده‌اند؟ مبتکرین این عرفان‌ها هم بدعت‌گذارانی هستند که سلامت روحانی و معنوی جامعه را به خطر انداخته‌اند و نقدشان به عرفان حق مصداق نقد خیلی مخرب را دارد ... بیش از این پاسخ دادن در این تاپیک احتمالاً درست نباشد ... صحبت این تاپیک سر عرفان‌های نوظهور و فرق آن‌ها با سایر مکاتب یا ادیان اشتباه یا انحرافی مانند مسیحیت امروزی نیست

من می دانستم که ملاک مشخصی ندارید و امیدوارم خودتان هم فهمیده باشید که ملاک درستی برای قضاوت ندارید و در حقیقت این یک تناقض بزرگ در دستورات دین است .

من هرچند به شخصه معتقدم که همه باید نظرشان را بگویند ، اما می خواهم به تناقض رفتاری اسلام و مسلمانان اشاره کنم .

اولا که قدیمی و جدید بودن یک روش و عقیده ، معیار درستی و نادرستی نیست . کما اینکه از دید مسیحیت و یهود شما هم نوظهور هستید !

ثانیا انحراف ، انحراف است . مسیحیتی که به ادعای شما به تثلیث اعتقاد دارد نباید با یک بی خدا برای شما تفاوتی داشته باشد . هر دو اصل اساسی دین شما را رد می کنند و از آن منحرف هستند . به عبارتی هیچ فرقی ندارد که شخصی خدای شما را کنار بزند و به جایش سه خدا بیاورد ( مسیحیان به هیچ وجه الله را قبول ندارند ) ، یا آنکه فقط خدای شما را کنار بزند . اینجاست که تناقض رفتاری اسلام و مسلمانان آشکار می شود .

فاتح;779900 نوشت:
این نظر شما هم عجیبه

چند شبکه ماهواره ای فارسی و چند شبکه بین المللی سراغ دارید که عقاید الحادی را تبلیغ میکنند ؟
همینطور چند سایت و کتاب الحادی را سراغ دارید که به زبان فارسی همین کار را میکنند و بر ضد عقاید اسلامی و ادیان ابراهیمی در فعالیتند ؟
و البته تمامی آنها مشغول تقدیس داروین هستند .

آیا با اینهمه رسانه باز هم نیاز به رسانه هست ؟

خیر به نظر بنده مشکل اصلی اینجاست که عقاید داروینیستی و الحادی بیشتر از رسانه نیاز به توجیه و توضیح منطقی و علمی و حقیقی دارد . مگر اینکه هدفش را عوامفریبی پوپولیستی قرار داده باشد.

نظر شما هم همینطور!!

ماهواره ابزار مجازه!؟؟ ما ماهواره نداریم، چطور میتونیم به این شبکه ها دسترسی داشته باشیم!؟
این سایتا و کتابا چطور!؟ مجازن!؟
داروین، انیشتین، نیوتون، هایزنبرگ، فارادی، مولر و....!! ولی خب چه ربطی داره!؟ یعنی هر کسی که کتاب علمی منتشر کنه یا دنبال علم باشه دشمن خداست!؟؟ اینجوری که ابروش که صاف نشد، چشمشم کور کردید که!!

رسانه قابل دسترسی!

میگن تو یه روستایی یه معلم فقط باسواد بود! معلم نوشت مار، همه گفتن اشتباهه، یکی از اهالی شکل مارو کشید، همه گفتن درسته!! فرق عوامفریبی و علم در اینه! وقتی عوام فریبی فرصت بروز بیشتری از علم داشته باشه، چه اتفاقی میافته!؟ اینطوری که باید مدارسم ببندیم، چون داخل مدارس عوام فریبی انجام میشه!!(از دید شما البته!)

[=microsoft sans serif]

Dahim Darni;779889 نوشت:
شما از یک سو رفتار بت پرستان مکه را نقد می کنید ، اما از طرف دیگر مشابه همان رفتار را برای خودتان حقی مسلم می دانید !!

باسلام
سوالهایی که طرفداران ادیان دیگر مانند مسیحیان از پیامبر اسلام میپرسیدند و بخشی از آنها در قران کریم منعکس شده نشان میدهد که حضرت نیز از بیان نظر مخالف استقبال میکردند.
البته اینکه از بین مسلمانان، خصوصا در صدر اسلام افراد چندانی چنین ابراز مخالفتی نداشتند، را میتوان به حساب این گذاشت که جذبه و ویژگی های رفتاری رسول الله ص آنچنان عالی بود که با دیدن ایشان کسی مخالفتی به ذهنش نمیرسید.

Dahim Darni;779889 نوشت:
شما از یک سو رفتار بت پرستان مکه را نقد می کنید ، اما از طرف دیگر مشابه همان رفتار را برای خودتان حقی مسلم می دانید !!

اولا: نقد ما ناظر به این است که آنان حتی حاضر به شنیدن سخنان پیامبر نبودند. اما نه پیامبر و نه ائمه هیچ یک اینچنین رفتاری نداشتند.
ثانیا: تبلیغ با هوچی گری و بلوا فرق دارد.
ثالثا: این تازه اول ادعاست. تبلیغی که طرفداران ادیان دیگر از طریق سایت و کتاب و مقاله، و نقدهایی که بر اسلام وارد میکنند همین الان در قفسه کتاب فروشی ها و کتابخانه ها موجود است.

Dahim Darni;779889 نوشت:
توهین دامنه دقیقی ندارد و تعبیر هر کس از آن متفاوت است . ممکن است بازخوانی واقعه ای در تاریخ صدر اسلام و یا طرح یک مسئله مصداق توهین بشود .

توهین از نظر عرفی مشخص است. دشنام دادن، مسخره کردن و.. از این جمله است.

Dahim Darni;779889 نوشت:
چون تعداد افرادی که به اسلام به نحوی دیگر نگاه کرده اند و آنرا به صورت کتاب و یا مقاله منتشر ساخته اند و بعد از آن محکوم شده اند ، فراوان است .

منظور از این نحو دیگر توهینه دیگه؟

[=microsoft sans serif]

Masood11;779894 نوشت:
اتفاقا سایتای زیادی هست که مسدود شدن به این دلایل!(بعنوان مثال سایت گمانه که یه سایته که به بررسی شایعات میپردازه و هیچ کجا هم طرفداری از گروه خاصی نکرده، ولی بخاطر بررسی یه شایعه اسلامی مسدود شده!!)

سلام
نیاز به بررسی داره.
فعلا که در این انجمن، داره به راحتی مسائل ضد دین طرح میشه.
کسی هم مانع طرح سوال نمیشه.
البته توهین و ناسزا بحثی دیگره.
من خودم در تاپیکهایی که سر میزنم یا مسئول پاسخگوییش هستم، اجازه توهین به هیچ کسی را نمیدهم. حتی اگر مخالفم باشه یا بی دین باشه.
بحث علمی با توهین سازگار نیست.

Masood11;779894 نوشت:
خب این سلب آرامش به چه صورته!؟ مثلا من اگه برم تو نماز جمعه که مردم جمعن و با امام جمعه بحث دینی کنم و استدلالاشو شکست بدم، سلب آرامشه یا نه!؟؟

خیر مشکلی ندارد.
اما هر جایی را برای کاری گذارده اند.
اگر نماز جمعه، جای بحث علمی بود، کار شما هم جا داشت. اما نماز جمعه جای بحث علمی نیست.
شما اگر حرف داری، در همین سایت و امثال آن بیا و حرفت رو بزن.
یا اگر خیلی از نظر علمی قوی هستی و این انجمن در حد شما نیست، میتوانی به مراکز علمی بروی.

Masood11;779894 نوشت:
گفته شما برای حکومت سکولار موجهه! نه برای حکومت اسلامی!

اشتباه شما اینجاست که فکر میکنید هر جامعه ای که اسلامی بود، همه رفتارها و اعمال کارگزارانش(ولو کارگزاری در حد رئیس کارمند یک اداره یا شهردار و کارمندان شهداری و ...) هم لزوما اسلامی هست.
دوست عزیز.
چنین جامعه ای ارمانی هست ولی فعلا که واقعی نیست.
حتی زمان امیرالمومنین نیز چنین جامعه ارمانی ای تشکیل نشد و شیعیان انتظار چنین دولتی را میکشند.

Masood11;779894 نوشت:
بعنوان مثال این سایت بیشتر از 10هزارتا کاربر داره!؟(کاربر زنده منظورمه!!) بحثی که اینجا بشه هم تازه نهایتش 100نفر ببیننش!! برای این موارد باید تریبون داده بشه!!

اگه یکبار در الکسا نگاه کنید متوجه رنک این سایت میشوید.
البته تک زبانه بودن انجمن باعث پائین بودن رنک در سطح بین المللی هست.
Masood11;779894 نوشت:
ربطش به شما هم اینه که الان هر چیزی که ملیه، در واقع اسلامیه!!

الان دانشگاه های دولتی، ملی هستند، اما واقعا اسلامی هم هستند.
واقعا همه مباحث مطرح شده، مورد تایید اسلام هست.
اساتیدش فقط مباحث اسلامی و مورد نظر اسلام را میگند.
یاحتی نقد هم میکنند.

صدیق;780190 نوشت:
اولا: نقد ما ناظر به این است که آنان حتی حاضر به شنیدن سخنان پیامبر نبودند. اما نه پیامبر و نه ائمه هیچ یک اینچنین رفتاری نداشتند.

سلام

شما با آگاهی از تاریخ صدر اسلام چنین سخنی می گوئید ؟!! یا تصورتان بر این است که دیگران آنچه در تاریخ آمده است را نمی دانند ؟!

بنابر آنچه که در منابع اسلامی از جمله سیره ابن هشام آمده است بت پرستان مکه تنها زمانی به مخالفت به محمد و دعوتش برخاستند که خدایان آنها و آباء و اجدادشان را به باد توهین و استهزاء گرفت . از جمله آنکه به آنان گفت شما و آنچه که می پرستید در آتش خواهید سوخت . خود مخالفین محمد نیز می گفتند تو اتحاد جامعه را از بین برده ای و به تعبیر امروزی علیه امنیت ملی ما اقدام کرده ای !!

لذا نفرمائید که اجازه ندادند پیامبر حرفش را بزند . اتفاقا حرفش را زد و تنها زمانی که کار را به مقابله با اصنام و خدایان آنها کشید در مقابل او ایستادند .

صدیق;780190 نوشت:
ثانیا: تبلیغ با هوچی گری و بلوا فرق دارد.

اگر صرفا به دلیل در دست داشتن حکومت و قدرت مخالفین از هر جنسی باید سرکوب شوند ، بحثی باقی نمی ماند .

این یک خودخواهی و زیاده خواهی است که مسلمانان فکر می کنند باید در هر نقطه از زمین حق تبلیغ و ترویج افکار خود را داشته باشند ، اما دیگران چنین حقی ندارند .

صدیق;780190 نوشت:
تبلیغی که طرفداران ادیان دیگر از طریق سایت و کتاب و مقاله، و نقدهایی که بر اسلام وارد میکنند همین الان در قفسه کتاب فروشی ها و کتابخانه ها موجود است.

یعنی به نظر شما فقط دین شما حق تبلیغ دارد ؟!

صدیق;780190 نوشت:
توهین از نظر عرفی مشخص است. دشنام دادن، مسخره کردن و.. از این جمله است.

دقیقا مسئله همان و... ایست که در آخر آوردید . بر حسب سلیقه می توان هر چیزی را جای آن ... قرار داد ، دقت بفرمائید :

صدیق;780190 نوشت:
منظور از این نحو دیگر توهینه دیگه؟

فرض کنید فردی بر اساس مستنداتی نتیجه می گیرد که قیام حسین بن علی بر خلاف آن چیزی که غالب مسلمانان می گویند یک حرکت صرفا سیاسی و برای کسب حکومت و قدرت بوده و خلاف آن چیزی که ادعا می شود اصلا هم برای حفظ دین نبوده است .

این فرد نه دشنام داده و نه کسی را مسخره کرده ، تنها عقیده اش را ابراز کرده است . به نظر شما :

1 - این فرد به مقدسات شما توهین کرده ؟!

2 - آیا حق دارد همین نظر را فقط و فقط در سطح جامعه منتشر کند ؟!

[="Franklin Gothic Medium"]

Dahim Darni;779943 نوشت:
سلام
...
یادم نمی آید سوالی پرسیده باشید که بخواهم جواب بدهم ، چه برسد به آنکه قصد طفره داشتن داشته باشم یا خیر ...

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و عذرخواهی می‌کنم بابت تأخیرم،
سؤالم واضح است جناب دارنی:[INDENT=2]
سین;779644 نوشت:
نقد برای اصلاح کردن است و اگر وضع کننده‌ی چیزی خدا باشد دیگر آن چیز نقد نمی‌پذیرد ... چون هر نقدی اگر قرار باشد مبذول شود در راستای بد کردن آن خواهد بود و نه بهتر کردن آن ... برای بنده این مطلب واضح است که اگر دینی از طرف خدا باشد دیگر نقد کردن آن خلاف عقل است، اگر برای شما نیست مشتاقم تا توجیهتان را بدانم

سین;779896 نوشت:
بعد از اعتقاد داشتن به خدا و اینکه اسلام از طرف خداست شما بفرمایید که چه وجه عقلایی دارد که این دین را نقدپذیر بدانیم؟ ... ما اصلاً کاری به اعتقادات شما نداریم، از نظر ما الهی بودن اسلام مسلّم است و در نتیجه دیگر اجازه‌ی نقد اصل دین را به کسی نمی‌دهیم، به این معنی که خود دین به خودی خودش کامل است و هر ویرایشی بر آن مصداق تحریف و بدعت خواهد بود و پیشنهاد چنان ویرایش‌هایی هم مصداق نقد مخرب است و نه نقد سازنده ... اگر مسلمانی یافتید که دین را از طرف خدا می‌دانست و در این باور خود تردیدی نداشت و باز دینش را نقدپذیر می‌دانست باید که در عقل او شک نمایید، شک نمی‌کنید؟

سین;779896 نوشت:
سؤال شما این بود که آیا اسلام نقدپذیر است؟ جواب یک مسلمان این است که اسلام از طرف خدای بدون نقص است و در نتیجه نقصی در آن نیست و در نتیجه نقدی را نمی‌پذیرد ... پس شما دیگر نمی‌توانید بگویید که این دین نقدپذیر نیست پس چه دین بدی است، چرا که برای نقدپذیر نبودنش دلیل موجهی دارد و آن الهی بودنش هست در نتیجه اگر بخواهید بحثتان را ادامه دهید به ناچار باید دست از این سؤال برداشته و به دنبال طرح سؤال پیرامون اصل الهی بودن این دین بروید، اگر اثبات شد که این دین الهی نیست در این صورت اصل و فرع دین با هم به مشکل برمی‌خورد که تنها یکی از مشکلاتش همین نقدپذیر نبودنش خواهد بود ...

[/INDENT]
به طور واضح سؤالم را دوباره تکرار می‌کنم، اینکه یک مسلمان که دینش را الهی می‌داند و خدا را هم بدون نقص می‌بیند چطور می‌توان انتظار داشت که دینش را نقدپذیر نیز بداند؟ اگر دانست باید به عقلش شک کرد، چون در واقع دارد خدایی را می‌پرستد که خودش می‌داند این خدا خالی از اشکال نیست و گاهی اشتباه می‌کند که باید برخی از مخلوقاتش نسبت به او نقد سازنده کنند! این وضعیت بی‌شباهت به پرستش بت‌هایی که باید ازشان مراقبت کرد نیست، در نتیجه اگر کسی به خدایی اعتقاد داشت که برای او جایگاه خدایی را باور داشت عاقلانه این است که چنین خدایی هیچ نقص و کاستی نداشته باشد و نیازی به نقد و خیرخواهی مخلوقاتش هم نداشته باشد ... در این صورت این دین باید نقدپذیر نباشد ... بنابراین شما نمی‌توانید ادیان الهی را بخاطر نقدناپذیری‌اشان شماتت نمایید، اگر دانستید مانند آن است که با غر زدن ناخرسندی خودتان از آموزه‌های این دین را نشان دهید، مگرنه بحثتان بار علمی نخواهد داشت ... اگر می‌خواهید بحث علمی کنید باید روال منطقی رعایت شود و به سراغ اصل الهی بودن یا نبودنش بروید ... اگر الهی بود ناچار شما هم باید نقدناپذیری آن را تأیید نمایید، و اگر نبود آن وقت نقدناپذیری دین در مقابل اشکالات بزرگتری که به دین وارد می‌شود چه بسا به چشم هم نیاید ...

حالا شما به دنبال چانه‌زنی و غر زدن و ابراز ناخشنودی خودتان هستید که چرا دین دست شما را باز نگذاشته که هر نقدی که خواستید را بیان کنید و یا اینکه به دنبال بحث علمی هستید؟
ان شاء الله هم سؤال را متوجه شده باشید و هم در «اگر»ها گیر نیفتید ...

Dahim Darni;779943 نوشت:
وقتی شما عقیده خود را بیان می کنید ، همزمان مرا نیز نقد می کنید . و متقابلا من نیز با طرح عقیده خودم شما و عقایدتان را نقد می کنم . سوالم را تکرار میکنم ، در این بین فقط شما حق تبلیغ عقایدتان را دارید ؟

اگر دین بنده حق باشد و دین بقیه ناحق باشد، حق بودن دین بنده این حق را به بنده می‌دهد که از آن دفاع کنم و ناحق بودن دین دیگران هم این حق را از ایشان می‌گیرد که از دینشان دفاع کنند ... هر حقی باید از خود حق سرچشمه بگیرد ... بعید می‌دانم متوجه منظورم نشوید :Gig:
اعتراض شما حداکثر این می‌شود که چه کسی گفته است که دین شما حق باشد و دین ما ناحق! در این صورت باز هم بحث ما می‌رود به بررسی حقانیت دین‌هایمان ... شما همچنان نمی‌توانید در یک بحث علمی متعرض ما شوید که چرا این حق را فقط برای خودتان قائل هستید که فقط شما بتوانید از عقایدتان دفاع یا آن‌ها را ترویج دهید ... چون اگر پرسیدید دلیل ما واضح است و آن اینکه فقط دین ما حق است و ادیان دیگر هر کدام از جهتی از حق منحرف شده‌اند ... ادعای ما با فرض درستی پیش‌فرض‌هایمان درست است ... شما هم اگر راه خودتان را حق بدانید و راه ما را ناحق بدانید باید همین حکم را کنید و اگر نمی‌کنید نشان می‌دهد که راه ما و دیگران را ناحق نمی‌دانید و معتقد به نسبی بودن حق هستید ...

اگر بله در این صورت مشکل دیگری دامان شما را می‌گیرد ... شما خود را حق می‌دانید و ما را هم به نوع دیگری حق می‌دانید، با این وجود دارید با ما مبارزه می‌کنید و این مبارزه را آنجا می‌کنید که ما چیزی می‌گوییم که مزاحم چیزی می‌شود که شما می‌گویید ... در این میانه هم می‌خواهید حرف خود را به کرسی بنشانید و انتظار دارید ما کوتاه بیاییم ... در نتیجه با وجود آنکه حق را نسبی می‌دانید ولی در این مورد که ما دینمان را نقدپذیر نمی‌دانیم و اجازه‌ی ترویج باطل به زعم خودمان را هم نمی‌دهیم ما را باطل می‌دانید ... یعنی شما در عین اینکه نسبی‌گرا هستید ولی باز هم مجبور به قطعیت‌گرایی در جایی هستید که این نسبی‌گرایی‌ها به جمع‌ضدین ختم می‌شود ... مثل اینکه نسبی‌گراها تعریف می‌کنند که همه آزادند مگر در جایی که آزادی آن‌ها مزاحم آزادی دیگران شود ... پس شما هم باید نسبی‌بودن حق را توجیه مناسب (اگر نگویم اثبات) نمایید و هم باید این قید غیرنسبی را اثبات نمایید ... نفرمایید وجود چنان قیدی حکم عقل است چون به لحاظ منطقی بنده می‌توانم آن را رد نمایم ... چه در مورد آزادی و چه در مورد بر حق بودن در یک باور ... البته رد کردن بنده بر اساس عدم توجه به فطرت و عقل‌سلیم خواهد بود که در بحث نسبی‌گرایی هیچ کدام از آن‌ها نه تعریف درستی دارند و نه لزوماً پذیرش عام دارند ... با این رویکرد نشان می‌دهم که شما نمی‌توانید با رویکرد نسبی‌گرایانه ثبات داشته باشید و به ناچار باید قیودی قطعی را تعریف بنمایید ولی ساز و کاری ندارید که همه را با آن قانع گردانید ... دست آخر خواهید دید که فقط کسانی که بخواهند آزادی‌هایی که شما تبلیغشان می‌کنید را داشته باشند خودشان را بدون داشتن دلیل و عقلانیتی در این نظام فکری قرار می‌دهند، یعنی چون که دوست دارند اینطور باشند اینطور می‌شوند ...

Dahim Darni;779943 نوشت:
شما نمی توانید نسبت به اتفاقاتی که در دنیا می افتد ، بی تفاوت باشید . چون جزئی از آن هستید ، همچنین به من مربوط نیست که شما به چه سیری می روید و رهتان به کجاست . اما من و شما فصل مشترکی به نام زندگی در کره زمین داریم . آیا در این فصل مشترک فقط شما باید ابراز عقیده و نظر کنید ؟! ( yes or no )

بی‌تفاوت نیستیم بزرگوار ... گفتم لزوماً برایمان تعیین‌کننده نیستند ... کما اینکه ناراحتی و گریه‌ی کودک اگرچه والدینش را آزار می‌دهد ولی دلیل نمی‌شود که والدینش مطابق با آن با کودک برخورد نمایند ... اگر بکنند به زودی نتیجه‌ی این وضع تربیتشان را خواهند چشید و البته آنها ممکن است از کودکی که آنطور بزرگ شده متحمل سختی‌هایی بشوند ولی درد اصلی برای کودک خواهد بود که آنطور تربیت شده است ...
Dahim Darni;779943 نوشت:
اگر آینده ای باشد ...

این بحث دوباره می‌رود روی مبناها ... ما چون معتقد هستیم که آینده و بلکه عاقبتی هست که هرگز انتهایی نمی‌پذیرد به طور منطقی چنان رویکردی را دنبال می‌کنیم، شما اگر می‌خواهید به ما بقبولانید که اشتباه می‌کنیم نمی‌توانید انتظار داشته باشید که ما معتقد به اسلام باشیم و باز برای آینده حسابی باز نکنیم و رفتارمان مطابق با آینده‌ای که به آن باور داریم نباشد، بلکه باید نشانمان دهید که آینده‌ای نیست چون اسلام دین حقی نیست ... باز رسیدیم به اینکه بحثمان باید بر روی اصل حقانیت اسلام باشد چون هر کاری که ما می‌کنیم با فرض حقانیت اسلام کاملاً موجّه و عقلانی است ... اینکه بگویید معتقد به الهی بودن اسلام باشید ولی خود را نقدپذیر بدانید و وجود آخرت را هم محتمل بدانید و نه قطعی، این است که منطقی و عقلانی نیست چون منجر به اعتقاد به صدق جمع ضدین می‌شود ...
Dahim Darni;779943 نوشت:
با این استدلال عملا راه برای غارت غارتگران ، استعمار استعمارگران و دزدی سارقان باز و هموار می شود . هرکسی می تواند خودش را داروی تلخ حقیقت برای مردم معرفی کند . بحث اینجاست که آیا هر کسی هم می تواند به زور افکارش را به خورد مردم بدهد و بعد در جواب اعتراض آنها به این زجر و بدبختی با قیافه حق به جانب خودش را گرمای آتش حقیقت بداند !

این کاری است که می‌کنند و نیازی به توجیه ما ندارند ... مگر آمریکا خودش را نگهبان حقوق بشر معرفی نمی‌کند؟ مگر خودشان را نگهبان دموکراسی و حقوق مردم معرفی نمی‌کنند؟ حتی تحصیل‌کرده‌های ما هم فریبشان را می‌خورند ... آن‌ها نیازی ندارند به اینکه ما به ایشان یاد بدهیم ... جبهه‌ی باطل همواره می‌داند که جبهه‌ی حق بر حق است و حق دارد از حق دفاع کند و حق را نشر دهد و مستقر گرداند ... آن‌ها هم ماسک حقانیت به چهره می‌زنند و ادای بر حق بودن را در می‌آورند تا هم خود را محق نشان دهند که از خود دفاع کنند و هم باورشان را که از نظر ایشان منافعشان را تضمین می‌کند را مستقر گردانند ... این طبیعی است ... اینکه باطل بگوید من حق هستم و رقیبم هست که باطل است ...
در این میان البته باطل دستش بازتر هم هست ... گاهی خودش را حق مطبق معرفی کرده و دیگران را باطل دانسته و با ایشان مبارزه کرده است، گاهی هم رو به نسبی‌گرایی آورده و سعی می‌کند آن را جا بیاندازد تا اگر زمانی ماسکش به طور موقتی کنار رفت و سوتی داد باز فرصت برای بازسازی ماسک قبلی یا تهیه‌ی ماسک جدید و خلاصه بقاء بیشتر داشته باشد ... بگوید اگر من کاملاً حق نیستم ولی شما هم کاملاً حق نیستید و باید بتوانیم در کنار هم زندگی کنیم، البته با این فرض که دنیا تنها فرصت برای زندگی و خوش‌بخت شدن و غیره است ...
Dahim Darni;779943 نوشت:
پاسخ من خیر است ، من اعتقاد دارم که هرکس دوست دارد دکان دین بزند و برای بازارش تبلیغ هم بکند ، اما حجره و حنجره دیگران را به آتش نکشد . در اینصورت آزادی و عقاید واقعی و نه اجبار و زور و ریاکاری را شاهد خواهیم بود .

پس شما نسبی‌گرا هستید ... ما نسبی‌گرا نیستیم ... اگر می‌خواهید ببینید کداممان بر حق هستیم باید روی مبانی خود صحبت کنیم ... اشکال گرفتن به قصد شناخت و بحث علمی از نظر ما هم اشکالی ندارد ...
Dahim Darni;779943 نوشت:
تفاوت و اختلاف نظر همراه با تحمل مخالف تنها راهی است که در این دنیا جواب می دهد . به شرطی که تندروها بگذارند ...

در این دنیا شاید ... ولی در آخرت فقط کسانی که برای حق تلاش کرده‌اند و خودشان در ظرف حق متحقق شده‌اند هستند که محق شمرده می‌شوند ... مابقی یا کوتاه کرده‌اند و گمراهند و یا دشمنی کرده‌اند و مغضوب خواهند بود ...
کسی که حق را شناخت و از آن دفاع کرد و در حمایت از حق و نشر آن با باطل مبارزه کرد را نمی‌توان تندرو خواند مگر آنکه قبل از آن حق بودن آن را رد کرده باشیم ... در جبهه‌ی باطل اگر کسی چنین برخوردی کند می‌توان او را تندرو خواند ولی در جبهه‌ی حق چنین کسی را پیشرو در راه دفاع از حق می‌نامیم ... و السابقون السابقون ... اولئک المقربون ... مثل انبیاء علیهم‌السلام که نسبت به پرستش خدایان دروغین بی‌تفاوت نبودند و بر علیه اباطیل و خرافات قیام می‌کردند تا سپاه جهل را شکست دهند ...
بنابراین هر بحثی که با ما دارید باید سر حقانیت یا عدم حقانیت اسلام باشد، مگرنه اگر اسلام حق باشد دیگر این اعتراض‌های شما هم وارد نیستند ...
Dahim Darni;779943 نوشت:
به مطالب خوبی اشاره کردید .

من عقیده دارم که فرد نباید شیوه ، روش و تفکراتش ( با هر منشا و منبعی ) را حق بداند ، چون در اینصورت لاجرم بقیه را باطل می داند و این مقدمه جدال و جدل است . اگر به جای گفتن اینکه « حقیقت اینست » ، بگوییم « نظر من اینست » هم عقیده مان را گفته ایم ، هم به دیگران مجال برای طرح عقایدشان داده ایم . خلاصه اینکه انحصار ، فساد می آورد . هر جامعه ای که فضای باز نداشته باشد ، لاجرم به فساد و تباهی می رود .

دو نکته کلی را راجع به بقیه بحث مد نظر داشته باشید ، اول اینکه انسان ها برای داشتن اخلاق و التزام به مبانی انسانیت ابدا به دین نیاز ندارند . یعنی قرار نیست دین به شما بیاموزد به پدر و مادرتان احترام بگذارید ، کما اینکه ویژگی بی دین ها یا غیرمسلمانان بی احترامی به پدر و مادرشان نیست ، و عکس آن شاخصه یک مسلمان احترام به پدر و مادر نیست . و مورد دوم اینکه یافتن مبانی انسانیت بسیار ساده است و به هیچ آموزه و آموزشی نیاز ندارد :

دزدی غیر انسانی است : زیرا من دوست ندارم از من دزدی بشود .
قتل غیر انسانی است : زیرا من دوست ندارم به قتل برسم .
بستن دهان دیگران غیر انسانی است : زیرا من دوست ندارم دهانم بسته شود .
محبت انسانی است : زیرا من دوست دارم به من محبت بشود .
کمک کردن به دیگران در هنگام سختی انسانی است : زیرا من دوست دارم در هنگام سختی به من کمک شود .
ووو

زمانی خواهید فهمید که یک رفتار انسانی یا غیرانسانی است که صادقانه خود را در شرایط قرار دهید و پاسخ خود را اعلام کنید .

هر دینی ، به علت اینکه به افکار و احساسات یک انسان باز می گردد ، طبیعتا قسمت هایی از آن انسانی و اخلاقی است . اما همین اخلاق به علت قرار گرفتن در شرایطی می تواند فاسد شود . اما مبنایش عوض نخواهد شد .

یعنی اگر از پیامبر شما در مکه می پرسیدند که آیا بستن دهان دیگران و اجازه ندادن به ابراز عقیده کار درستی است ، قطعا پاسخی منفی می داد ، زیرا در آن روز در عمل انجام شده قرار داشت . اما وای به روزی که شرایط عوض می شود !!!


مطمئن بودم همین‌ها را بیان خواهید فرمود ... ولی اشتباه می‌کنید ... اینکه می‌فرمایید «زمانی خواهید فهمید که یک رفتار انسانی یا غیرانسانی است که صادقانه خود را در شرایط قرار دهید و پاسخ خود را اعلام کنید» در واقع برگرفته از کلام حضرت علی علیه‌السلام است که فرمودند «با دیگران چنان رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار کنند» ... اما اشتباهتان آنجاست که توجه نفرمودید حضرت علیه‌السلام این مطلب را در داخل یک چهارچوب تعریف شده‌ی اعتقادی بیان فرموده‌اند ... در چهارچوبی که شما در آن بحث می‌کنید دیگر این مسأله یک مسأله‌ی سلیقه‌ای است و نمی‌تواند مبنای تعریف یک کار انسانی یا اخلاقی قرار بگیرد ... اگر می‌فرمایید می‌تواند مبنای تعریف کار انسانی یا اخلاقی قرار بگیرد لطفاً دلیلتان را بفرمایید تا رویش فکر کنیم و ببینیم درست است یا نیست ... برای شروع بفرمایید چرا اگر کاری که دوست دارم دیگران با بنده بکنند را خودم با دیگران نکنم و با ایشان کاری بکنم که دوست ندارم آن‌ها با بنده بکنند این کارم انسانی نبوده و غیراخلاقی است؟ ... آن هم در نظامی که اخلاق نسبی است بنده هر کاری که بکنم می‌تواند در یک نظام اخلاقی مورد قبول باشد ... در ضمن اینکه بنده اگر به زندگی بعد از مرگ اعتقادی نداشته باشم دیگر هر کاری را مجاز می‌دانم که در این تنها فرصتی که برای زندگی دارم هر کاری بکنم، این همان رویکردی است که سلاطین ظالم هم در طول تاریخ داشته‌اند، زورشان می‌رسیده است و به دیگران زور می‌گفته‌اند و کاری را با دیگران می‌کرده‌اند که دوست نداشتند دیگران با ایشان بکنند ... اگر به ایشان بگویید چرا این کار را می‌کنی جواب می‌دهد که اگر با مرگ نابود شوم و نیست شوم فقط همین یک فرصت را دارم، شما هم اگر جای من بودید همین کار را می‌کردید، الآن که طبیعت این فرصت را به من داده است چرا از آن استفاده نکنم؟ آن‌هایی که به دیگران رحم می‌کنند برای این است که اگر زمانی جایی را اشتباه کردند و شکست خوردند و دیگری بر ایشان چیره شد امید داشته باشد که به ایشان رحم خواهد شد، من این ریسک راپذیرفتم که اگر کسی بر من چیره شد بهم رحم نخواهد کرد و در عوض تلاش می‌کنم تا چنین چیزی پیش نیاید ... مثل گروه‌های مافیایی که با هم رقابت دارند و هر کدام که خشن‌تر باشد و زیرکانه‌تر قدم‌هایشان را بردارند قدرت و ثروت و امکانات بیشتری را برای خود جلب می‌کنند ...

به زعم حقیر هم شما اگر دین الهی نداشته باشید تا برای خدا کاری کنید دیگر هر کاری که کنید جز این نیست که نان به یکدیگر قرض می‌دهید، خوبی می‌کنید که به شما خوبی کنند، مهربانی می‌کنید که به شما مهربانی کنند ... اسم این کار از نظر شما کار انسانی و اخلاقی است، ولی اگر اخلاق نسبی باشد بنده هیچ دلیلی نمی‌بینم که بتوان این سبک زندگی را اخلاقی و غیر آن را غیراخلاقی دانست، بلکه این انتخاب شما صرفاً نشان می‌دهد که سلیقه‌ی شما چگونه است، مثلاً دوست دارید در آرامش زندگی کنید یا دوست دارید در بهترین لذات زندگی غرق شوید اگرچه همیشه باید احتیاط کنید و مراقب باشید که کسی نتواند از شما انتقام بگیرد و غیره و غیره ...

آیا هنوز فکر می‌کنید بتوانید از تعریفتان برای کارهای اخلاقی و انسانی دفاع نمایید؟ اگر بله مشتاقم دفاعتان را بدانم :Gol:

Dahim Darni;779943 نوشت:
:Nishkhand:

:ok:
Dahim Darni;779943 نوشت:
من می دانستم که ملاک مشخصی ندارید و امیدوارم خودتان هم فهمیده باشید که ملاک درستی برای قضاوت ندارید و در حقیقت این یک تناقض بزرگ در دستورات دین است .

من هرچند به شخصه معتقدم که همه باید نظرشان را بگویند ، اما می خواهم به تناقض رفتاری اسلام و مسلمانان اشاره کنم .

اولا که قدیمی و جدید بودن یک روش و عقیده ، معیار درستی و نادرستی نیست . کما اینکه از دید مسیحیت و یهود شما هم نوظهور هستید !

ثانیا انحراف ، انحراف است . مسیحیتی که به ادعای شما به تثلیث اعتقاد دارد نباید با یک بی خدا برای شما تفاوتی داشته باشد . هر دو اصل اساسی دین شما را رد می کنند و از آن منحرف هستند . به عبارتی هیچ فرقی ندارد که شخصی خدای شما را کنار بزند و به جایش سه خدا بیاورد ( مسیحیان به هیچ وجه الله را قبول ندارند ) ، یا آنکه فقط خدای شما را کنار بزند . اینجاست که تناقض رفتاری اسلام و مسلمانان آشکار می شود .


از اینکه گفتم حرف زیاد است این نتیجه را گرفتید که حرفی وجود ندارد؟
یک احتمال این است که بنده حرفی برای گفتن نداشته باشم و اینطور وانمود کنم که حرف زیاد است ... یک احتمال این است که می‌دانم حرف زیاد است و ایده‌های زیادی برای جواب دادن دارم ولی چون تا کنون رویشان زیاد فکر نکرده‌ام جمع‌بندی برایش ندارم و اگر مثلاً در تاپیکی این بحث مطرح شود تا برای خودم به یک پاسخ مشخص یا نیمه‌مشخص نرسیده باشم وارد آن نمی‌شود، در این صورت می‌گویم حرف زیاد است ولی وارد جزئيات نمی‌شوم تا یا شما این بحث را با کس دیگری شروع کنید و بنده از جایی به بعد واردش شوم و یا آن را در زمانی دیگر در تاپیک دیگری عنوان نمایید ... یک احتمال هم این است که حرف زیادی دارم که بگویم و موارد متعددی را می‌توانم نام ببرم ولی اینجا جای این بحث‌ها نیست و نمی‌خواهم بحث به بیراهه کشیده شود ...
شما اینطور نتیجه گرفتید که «من می دانستم که ملاک مشخصی ندارید» و بعد هم ابراز امیدواری کردید که «خودتان هم فهمیده باشید که ملاک درستی برای قضاوت ندارید و در حقیقت این یک تناقض بزرگ در دستورات دین است» ... می‌شود بفرمایید چطور از بین آن احتمالات متنوع به این رسیدید که همان احتمال اول برقرار است و هیچ حرفی نیست و تنها یک بلوف زده شده است؟ ... به زعم بنده احتمال دوم و سوم قوی‌تر هستند، حقیر حرف زیاد دارم، ولی برخی از آن‌ها پخته نیست، اگر جای دیگری تاپیکی در این باره باز کردید شاید وارد بحث هم بشوم ... فقط برای اینکه بدانید گلوله‌هایم مشقی نیست اشاره می‌کنم، «عرفان‌های نوظهور از ابتدای ظهورشان از میان مسلمین طرفدار و مرید جمع می‌کنند و مسیحیانی که در میان مسیحیان تبلیغ می‌کنند اینطور نیستند»، «عرفان‌های نوظهور ضد اسلام و گاهی ضد دین هستند و مسیحیان اینطور نیستند و در قرآن حتی آمده که به ایشان بگویید که خدای ما یکی است بیایید تسلیم او باشیم»، «مسیحیان در اعتقادات خودشان انحراف دارند، خدا را قبول دارند ولی دچار تثلیث شده‌اند، با این حال از همانها که معتقد به تثلیث هستند بپرسید آیا سه خدا را می‌پرستید؟ به شما خواهند گفت که نه! خدای ما خدای واحد است و یک برابر است با سه و همان یک خداست که سه ظهور دارد و جالب است بدانید که در بحث وحدت وجود برخی از مسلمین هم همین اعتقاد را دارند که می‌گویند یک برابر است با کل عالم کثرت و از این دست مسائل» ... خلاصه اینکه بحث به این سادگی که شما می‌گویید نیست ... بحث زیاد است ... ان شاء الله همین‌قدر بحث مانع از ادامه‌ی فرار رو به جلوی شما شود ... فعلاً درگیر بحث دیگری هستیم، اگر پذیرفتید که آن بحث‌ها تمام شده‌اند لطفاً اعلام بفرمایید

سین;780378 نوشت:
به طور واضح سؤالم را دوباره تکرار می‌کنم، اینکه یک مسلمان که دینش را الهی می‌داند و خدا را هم بدون نقص می‌بیند چطور می‌توان انتظار داشت که دینش را نقدپذیر نیز بداند؟ اگر دانست باید به عقلش شک کرد، چون در واقع دارد خدایی را می‌پرستد که خودش می‌داند این خدا خالی از اشکال نیست و گاهی اشتباه می‌کند که باید برخی از مخلوقاتش نسبت به او نقد سازنده کنند! این وضعیت بی‌شباهت به پرستش بت‌هایی که باید ازشان مراقبت کرد نیست، در نتیجه اگر کسی به خدایی اعتقاد داشت که برای او جایگاه خدایی را باور داشت عاقلانه این است که چنین خدایی هیچ نقص و کاستی نداشته باشد و نیازی به نقد و خیرخواهی مخلوقاتش هم نداشته باشد ... در این صورت این دین باید نقدپذیر نباشد ... بنابراین شما نمی‌توانید ادیان الهی را بخاطر نقدناپذیری‌اشان شماتت نمایید، اگر دانستید مانند آن است که با غر زدن ناخرسندی خودتان از آموزه‌های این دین را نشان دهید، مگرنه بحثتان بار علمی نخواهد داشت ... اگر می‌خواهید بحث علمی کنید باید روال منطقی رعایت شود و به سراغ اصل الهی بودن یا نبودنش بروید ... اگر الهی بود ناچار شما هم باید نقدناپذیری آن را تأیید نمایید، و اگر نبود آن وقت نقدناپذیری دین در مقابل اشکالات بزرگتری که به دین وارد می‌شود چه بسا به چشم هم نیاید ...

سلام

شما متوجه عرض من نشدید . طبیعی است که یک مسلمان خود را تسلیم دین کرده و بی هیچ پرس و جوئی باید تن به آموزه های آن بدهد . شکی در این نیست .

سین;780378 نوشت:
اگر دین بنده حق باشد و دین بقیه ناحق باشد، حق بودن دین بنده این حق را به بنده می‌دهد که از آن دفاع کنم و ناحق بودن دین دیگران هم این حق را از ایشان می‌گیرد که از دینشان دفاع کنند ... هر حقی باید از خود حق سرچشمه بگیرد ... بعید می‌دانم متوجه منظورم نشوید
اعتراض شما حداکثر این می‌شود که چه کسی گفته است که دین شما حق باشد و دین ما ناحق! در این صورت [="#FF0000"]باز هم بحث ما می‌رود به بررسی حقانیت دین‌هایمان[/] ... شما همچنان نمی‌توانید در یک بحث علمی متعرض ما شوید که چرا این حق را فقط برای خودتان قائل هستید که فقط شما بتوانید از عقایدتان دفاع یا آن‌ها را ترویج دهید ... چون اگر پرسیدید دلیل ما واضح است و آن اینکه فقط دین ما حق است و ادیان دیگر هر کدام از جهتی از حق منحرف شده‌اند ... ادعای ما با فرض درستی پیش‌فرض‌هایمان درست است ... شما هم اگر راه خودتان را حق بدانید و راه ما را ناحق بدانید باید همین حکم را کنید و اگر نمی‌کنید نشان می‌دهد که راه ما و دیگران را ناحق نمی‌دانید و معتقد به نسبی بودن حق هستید ...

نکته کلیدی این پاراگراف همان است که مشخص کردم ، بله بنده هم قبول دارم که باید به بحث نشست و گفتگو کرد .

اما ما داریم در مورد هفت - هشت میلیارد انسان صحبت می کنیم ، انتظار دارید همه اینها به بحث و مذاکره بنشینند ؟!

اصلا بر فرض همه و یا اقلا نمایندگان مذاهب مختلف و ادیان گوناگون به بحث نشستند ، این بحث تا کی باید ادامه پیدا کند ؟! تا ابد که نمی توان بحث کرد . این بحث یا نتیجه می دهد و یکی از طرفین قانع طرف دیگری می شود یا آنکه بدون نتیجه رها می شود و به اصطلاح موسی به دینش و عیسی به دینش !!

سوال من دقیقا اینجاست که اگر پس از بحث و نشست علمی هم نتیجه ای نگرفتیم ، آنوقت باید چه کرد ؟! یکی حق داشته باشد هر چه خواست تبلیغ کند و دیگران صم بکم و لا یتکلمون ؟!!

نمونه زیر را ببینید :

سین;780378 نوشت:
پس شما نسبی‌گرا هستید ... ما نسبی‌گرا نیستیم ... اگر می‌خواهید ببینید کداممان بر حق هستیم باید روی مبانی خود صحبت کنیم ... اشکال گرفتن به قصد شناخت و بحث علمی از نظر ما هم اشکالی ندارد ...

پاسخ های شما از حد بحث و گفتگو پیش نرفت ، یعنی نهایتا جواب شما اینست که ما بنشینیم و بحث کنیم . اما سوال من در مورد زمانی است که بحث کردیم و نتیجه هم نگرفتیم . پس از آن باید چه کرد ؟!

در نتیجه متاسفانه گفته های شما نمی تواند پاسخ مناسبی به اصل سوال بنده باشد .

سین;780378 نوشت:
شما خود را حق می‌دانید و ما را هم به نوع دیگری حق می‌دانید، با این وجود دارید با ما مبارزه می‌کنید و این مبارزه را آنجا می‌کنید که ما چیزی می‌گوییم که مزاحم چیزی می‌شود که شما می‌گویید ... در این میانه هم می‌خواهید حرف خود را به کرسی بنشانید و انتظار دارید ما کوتاه بیاییم

دقیقا مشکل همین جاست ، به کرسی نشاندن یکی از حرف ها !

این دیدگاه شما ایراد دارد ، دو نقطه که مقابل هم قرار می گیرند ، الزاما حق و باطل نیستند ، گاهی دو باطل نیز در مقابل هم قرار می گیرند . به عبارتی نقطه مقابل حق همیشه باطل است ، اما نقطه مقابل باطل همیشه حق نیست . اگر کسی به این مورد معتقد باشد دیگر سعی بر به کرسی نشاندن حرف خود نخواهد داشت .

سین;780378 نوشت:
در نتیجه با وجود آنکه حق را نسبی می‌دانید ولی در این مورد که ما دینمان را نقدپذیر نمی‌دانیم و اجازه‌ی ترویج باطل به زعم خودمان را هم نمی‌دهیم ما را باطل می‌دانید ... یعنی شما در عین اینکه نسبی‌گرا هستید ولی باز هم مجبور به قطعیت‌گرایی در جایی هستید که این نسبی‌گرایی‌ها به جمع‌ضدین ختم می‌شود ... مثل اینکه نسبی‌گراها تعریف می‌کنند که همه آزادند مگر در جایی که آزادی آن‌ها مزاحم آزادی دیگران شود ... پس شما هم باید نسبی‌بودن حق را توجیه مناسب (اگر نگویم اثبات) نمایید و هم باید این قید غیرنسبی را اثبات نمایید ... نفرمایید وجود چنان قیدی حکم عقل است چون به لحاظ منطقی بنده می‌توانم آن را رد نمایم ... چه در مورد آزادی و چه در مورد بر حق بودن در یک باور ... البته رد کردن بنده بر اساس عدم توجه به فطرت و عقل‌سلیم خواهد بود که در بحث نسبی‌گرایی هیچ کدام از آن‌ها نه تعریف درستی دارند و نه لزوماً پذیرش عام دارند ... با این رویکرد نشان می‌دهم که شما نمی‌توانید با رویکرد نسبی‌گرایانه ثبات داشته باشید و به ناچار باید قیودی قطعی را تعریف بنمایید ولی ساز و کاری ندارید که همه را با آن قانع گردانید ... دست آخر خواهید دید که فقط کسانی که بخواهند آزادی‌هایی که شما تبلیغشان می‌کنید را داشته باشند خودشان را بدون داشتن دلیل و عقلانیتی در این نظام فکری قرار می‌دهند، یعنی چون که دوست دارند اینطور باشند اینطور می‌شوند ...

آزادی از دید من این نیست که هر شخصی هر کاری که دوست داشت انجام دهد ، این طوری به قول شما ما دچار تزاحم آزادی ها می شویم و عملا دچار هرج و مرج می شویم .

آزادی از دیدگاه من دو مبنا دارد : یکی را قبلا گفتم و دومی اینست که انسان مجبور به انجام کاری که دوست ندارد ، نشود . البته با این تبصره که مبنای اول مقدم بر مبنای دوم است .

یعنی ممکن است فردی قتلی انجام دهد ، اما ممکن است مجازات را دوست نداشته باشد . در اینصورت مبنای اول غالب بر مبنای دوم خواهد بود . و مجازات چنین شخصی غیر انسانی تلقی نمی شود .

با این دو مبنا ما می توانیم بسیاری از روابط انسانی را تعریف و توجیه کنیم و اساس روابط پیچیده جامعه شناسی و مردم شناسی نوین هم از همین جا بر می خیزد .

سین;780378 نوشت:
بی‌تفاوت نیستیم بزرگوار ... گفتم لزوماً برایمان تعیین‌کننده نیستند ... کما اینکه ناراحتی و گریه‌ی کودک اگرچه والدینش را آزار می‌دهد ولی دلیل نمی‌شود که والدینش مطابق با آن با کودک برخورد نمایند ... اگر بکنند به زودی نتیجه‌ی این وضع تربیتشان را خواهند چشید و البته آنها ممکن است از کودکی که آنطور بزرگ شده متحمل سختی‌هایی بشوند ولی درد اصلی برای کودک خواهد بود که آنطور تربیت شده است ...

من جوابم را نگرفتم . این فقط شما و دینتان هستید که خودتان را نجات بخش می دانید ، اما دیگران نیز همین حق را برای خود محفوظ می دانند . با اینهمه نجات بخش باید چه کرد ؟! راهکار شما بحث و گفتگو بود که عملی نمی شود و عملی هم بشود به احتمال فراوان نتیجه ای ندارد . راهکار دیگری ندارید ؟!

سین;780378 نوشت:
این کاری است که می‌کنند و نیازی به توجیه ما ندارند ... مگر آمریکا خودش را نگهبان حقوق بشر معرفی نمی‌کند؟ مگر خودشان را نگهبان دموکراسی و حقوق مردم معرفی نمی‌کنند؟ حتی تحصیل‌کرده‌های ما هم فریبشان را می‌خورند ... آن‌ها نیازی ندارند به اینکه ما به ایشان یاد بدهیم ... جبهه‌ی باطل همواره می‌داند که جبهه‌ی حق بر حق است و حق دارد از حق دفاع کند و حق را نشر دهد و مستقر گرداند ... آن‌ها هم ماسک حقانیت به چهره می‌زنند و ادای بر حق بودن را در می‌آورند تا هم خود را محق نشان دهند که از خود دفاع کنند و هم باورشان را که از نظر ایشان منافعشان را تضمین می‌کند را مستقر گردانند ... این طبیعی است ... اینکه باطل بگوید من حق هستم و رقیبم هست که باطل است ...
در این میان البته باطل دستش بازتر هم هست ... گاهی خودش را حق مطبق معرفی کرده و دیگران را باطل دانسته و با ایشان مبارزه کرده است، گاهی هم رو به نسبی‌گرایی آورده و سعی می‌کند آن را جا بیاندازد تا اگر زمانی ماسکش به طور موقتی کنار رفت و سوتی داد باز فرصت برای بازسازی ماسک قبلی یا تهیه‌ی ماسک جدید و خلاصه بقاء بیشتر داشته باشد ... بگوید اگر من کاملاً حق نیستم ولی شما هم کاملاً حق نیستید و باید بتوانیم در کنار هم زندگی کنیم، البته با این فرض که دنیا تنها فرصت برای زندگی و خوش‌بخت شدن و غیره است ...

این قسمت از سخنان شما آشفته و نامربوط به سوال من است . شما نهایتا می توانید تریبون افکار خودتان باشید .

اصل سوال همچنان باقی است : هر کس که تصور و یا توهم و یا حتی یقین به برحق بودن داشت ، می تواند افکارش را به زور به خورد مردم بدهد و حق ابراز عقیده را از بقیه سلب کند ؟! بله یا خیر ؟!

سین;780378 نوشت:
مطمئن بودم همین‌ها را بیان خواهید فرمود ... ولی اشتباه می‌کنید ... اینکه می‌فرمایید «زمانی خواهید فهمید که یک رفتار انسانی یا غیرانسانی است که صادقانه خود را در شرایط قرار دهید و پاسخ خود را اعلام کنید» در واقع برگرفته از کلام حضرت علی علیه‌السلام است که فرمودند «با دیگران چنان رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار کنند»

اولا که من مطمئن نیستم که این سخن را پیامبر یا ائمه شما گفته باشند ، زیرا پایه های حدیثی اسلام از ایرانیان شکل گرفته و احتمال آن هست که مشابه سخن کنفسیوس را برای پیامبر و ائمه خودشان هم نقل کرده باشند .

ثانیا هر کسی گفته باشد مهم نیست ( ما قال مهم است ) ، مهم اینست که بهترین راه برای تعریف روابط انسانی همین موضوع است .

سین;780378 نوشت:
چرا اگر کاری که دوست دارم دیگران با بنده بکنند را خودم با دیگران نکنم

مطمئن هستید که من همین را گفتم ؟!

این از آن دسته اصولی است که اقلا برای من بدون اثبات پذیرفته شده است . شاید ریشه در ژن های همه ما داشته باشد .

سین;780378 نوشت:
آن هم در نظامی که اخلاق نسبی است بنده هر کاری که بکنم می‌تواند در یک نظام اخلاقی مورد قبول باشد ... در ضمن اینکه بنده اگر به زندگی بعد از مرگ اعتقادی نداشته باشم دیگر هر کاری را مجاز می‌دانم که در این تنها فرصتی که برای زندگی دارم هر کاری بکنم، این همان رویکردی است که سلاطین ظالم هم در طول تاریخ داشته‌اند، زورشان می‌رسیده است و به دیگران زور می‌گفته‌اند و کاری را با دیگران می‌کرده‌اند که دوست نداشتند دیگران با ایشان بکنند ... اگر به ایشان بگویید چرا این کار را می‌کنی جواب می‌دهد که اگر با مرگ نابود شوم و نیست شوم فقط همین یک فرصت را دارم، شما هم اگر جای من بودید همین کار را می‌کردید، الآن که طبیعت این فرصت را به من داده است چرا از آن استفاده نکنم؟ آن‌هایی که به دیگران رحم می‌کنند برای این است که اگر زمانی جایی را اشتباه کردند و شکست خوردند و دیگری بر ایشان چیره شد امید داشته باشد که به ایشان رحم خواهد شد، من این ریسک راپذیرفتم که اگر کسی بر من چیره شد بهم رحم نخواهد کرد و در عوض تلاش می‌کنم تا چنین چیزی پیش نیاید ... مثل گروه‌های مافیایی که با هم رقابت دارند و هر کدام که خشن‌تر باشد و زیرکانه‌تر قدم‌هایشان را بردارند قدرت و ثروت و امکانات بیشتری را برای خود جلب می‌کنند ...

لطفا خوب دقت بفرمائید ، چون این گفته ها نقض قاعده ای که گفتم نیست . بلکه در حقیقت این رفتارها ناشی از نقض همان قاعده است .

حاکم و ولی ای که ظلم می کند و دهان مردم را می بندد و دیکتاتوری پیشه کرده ، از اصول انسانی تجاوز کرده است .

دقت بفرمائید : دزدی غیر انسانی است ، چون من دوست ندارم از من دزدی شود ، اما ممکن است دزدی کردن را دوست داشته باشم . چون از اصول انسانی تجاوز کرده ام .

آن پادشاه ظالم ظلم کردن را دوست دارد ، چون به قول شما موقعیتش پیش آمده و البته از انسانیت خارج شده است . اما اگر به همان پادشاه همان ظلم تحمیل شود ، قطعا اعتراض می کند و آنرا نمی پذیرد . پس غیر انسانی بودن آن ظلم برای همان پادشاه هم معلوم و واضح است ، اما به علت شرایط درک نمی شود .

و بحث ما این بود که چگونه معبار های اخلاق انسانی را بفهمیم و توضیح بدهیم که با همین اصل به راحتی همه مشکلات را می توان توضیح داد .

سین;780378 نوشت:
به زعم حقیر هم شما اگر دین الهی نداشته باشید تا برای خدا کاری کنید دیگر هر کاری که کنید جز این نیست که نان به یکدیگر قرض می‌دهید، خوبی می‌کنید که به شما خوبی کنند، مهربانی می‌کنید که به شما مهربانی کنند ... اسم این کار از نظر شما کار انسانی و اخلاقی است، ولی اگر اخلاق نسبی باشد بنده هیچ دلیلی نمی‌بینم که بتوان این سبک زندگی را اخلاقی و غیر آن را غیراخلاقی دانست، بلکه این انتخاب شما صرفاً نشان می‌دهد که سلیقه‌ی شما چگونه است، مثلاً دوست دارید در آرامش زندگی کنید یا دوست دارید در بهترین لذات زندگی غرق شوید اگرچه همیشه باید احتیاط کنید و مراقب باشید که کسی نتواند از شما انتقام بگیرد و غیره و غیره ...

مشکل شما در قسمت قبلی که انتخاب کردم هم همین بود که سوء استفاده از قوانین و معیار ها را دلیلی بر ناکاآمدی می دانستید . در ضمن منظورتان از اخلاق نسبی چیست ؟! من گمان نمی کنم کسی دوست داشته باشد به حقوقش تجاوز کنند . پس نتیجه می گیریم که تجاوز به حقوق دیگران مغایر با انسانیت است ( حتی اگر این مبنا را هم نشناسیم به همین نتیجه می رسیم ) . این دیگر نسبی نمی شود . هرکجا به حق دیگری تجاوز شد عملی غیر انسانی رخ داده است ، حال چه مجرم مجازات بشود ، چه نشود ، چون برخورد با مجرم دیگر کار این قاعده نیست .

و ما در بحث قبلی راجع به این صحبت می کردیم که چگونه این اصول را تعریف کنیم و بنده هم توضیح دادم . در همین مرحله اگر اشکالی دارید بفرمائید .

اما اگر الان می خواهید راجع به رفتار و عملکرد خارجی انسان ها صحبت کنید ، پاسخ شما وجود نهادی برای اجرای قوانین است . به همین سادگی .

به عبارت دیگر یک قانونگذار برای آنکه ثابت کند فلان عمل جرم است یا خیر ، اصل را بر این قاعده قرار می دهد و قانون می نویسد . سپس عوامل اجرائی مجموعه این قوانین را اجرا و عوامل دیگر بر اجرای آن نظارت می کنند و به این ترتیب جامعه قانونمند تشکیل می شود .

سین;780378 نوشت:
از اینکه گفتم حرف زیاد است این نتیجه را گرفتید که حرفی وجود ندارد؟
یک احتمال این است که بنده حرفی برای گفتن نداشته باشم و اینطور وانمود کنم که حرف زیاد است ... یک احتمال این است که می‌دانم حرف زیاد است و ایده‌های زیادی برای جواب دادن دارم ولی چون تا کنون رویشان زیاد فکر نکرده‌ام جمع‌بندی برایش ندارم و اگر مثلاً در تاپیکی این بحث مطرح شود تا برای خودم به یک پاسخ مشخص یا نیمه‌مشخص نرسیده باشم وارد آن نمی‌شود، در این صورت می‌گویم حرف زیاد است ولی وارد جزئيات نمی‌شوم تا یا شما این بحث را با کس دیگری شروع کنید و بنده از جایی به بعد واردش شوم و یا آن را در زمانی دیگر در تاپیک دیگری عنوان نمایید ... یک احتمال هم این است که حرف زیادی دارم که بگویم و موارد متعددی را می‌توانم نام ببرم ولی اینجا جای این بحث‌ها نیست و نمی‌خواهم بحث به بیراهه کشیده شود ...
شما اینطور نتیجه گرفتید که «من می دانستم که ملاک مشخصی ندارید» و بعد هم ابراز امیدواری کردید که «خودتان هم فهمیده باشید که ملاک درستی برای قضاوت ندارید و در حقیقت این یک تناقض بزرگ در دستورات دین است» ... می‌شود بفرمایید چطور از بین آن احتمالات متنوع به این رسیدید که همان احتمال اول برقرار است و هیچ حرفی نیست و تنها یک بلوف زده شده است؟ ... به زعم بنده احتمال دوم و سوم قوی‌تر هستند، حقیر حرف زیاد دارم، ولی برخی از آن‌ها پخته نیست، اگر جای دیگری تاپیکی در این باره باز کردید شاید وارد بحث هم بشوم ... فقط برای اینکه بدانید گلوله‌هایم مشقی نیست اشاره می‌کنم،

شما اینهمه تایپ کردید ، اما واقعا نیازی به اینهمه سخن گفتن نبود ، فقط می توانستید بگوئید من برای گفته ام دلیل دارم . مچ گیری و مچ اندازی که نداریم .

سین;780378 نوشت:
عرفان‌های نوظهور از ابتدای ظهورشان از میان مسلمین طرفدار و مرید جمع می‌کنند و مسیحیانی که در میان مسیحیان تبلیغ می‌کنند اینطور نیستند

این اصلا تفاوت نیست . خیلی راحت می توان آنرا رد کرد : جمعیتی از جوانان به نتایجی رسیده اند و اکنون که با هم آشنا شده اند می خواهند محلی برای نیایش و عبادات خود داشته باشند . هیچ کدام هم مسلمان و مسلمان زاده نبوده اند . اسلام شما به آنها اجازه می دهد در همان محدودیتی که تعریف می کند ، آنها نیز به عبادات خود و ترویج افکار خود در میان خودشان بپردازند ؟! دقیقا مشابه مسیحیان ؟!

مسلما خیر !

نقل قول:
«عرفان‌های نوظهور ضد اسلام و گاهی ضد دین هستند و مسیحیان اینطور نیستند و در قرآن حتی آمده که به ایشان بگویید که خدای ما یکی است بیایید تسلیم او باشیم

مسیحیان عاشق چشم و ابروی اسلام و مسلمانان نیستند و تعالیمشان صد در صد مخالف با تعالیم اسلام است . سه خدایی کجا و توحید کجا ؟!

در ضمن به مسیحیان گفته بگوئید ، آیا آنها نیز گفتند ؟!!

باز هم خیر !

نقل قول:
«مسیحیان در اعتقادات خودشان انحراف دارند، خدا را قبول دارند ولی دچار تثلیث شده‌اند، با این حال از همانها که معتقد به تثلیث هستند بپرسید آیا سه خدا را می‌پرستید؟ به شما خواهند گفت که نه! خدای ما خدای واحد است و یک برابر است با سه و همان یک خداست که سه ظهور دارد و جالب است بدانید که در بحث وحدت وجود برخی از مسلمین هم همین اعتقاد را دارند که می‌گویند یک برابر است با کل عالم کثرت و از این دست مسائل»

هر گردی گردو نیست ، هر خدایی الله نیست . مسیحیان به خدایی اعتقاد دارند که الله نیست . چون الله محمد را فرستاده ، اما خدای مسیحیان محمد را نمی شناسد .

بازهم تفاوتی وجود ندارد . چه الله را رد کنیم ، چه به جای آن خدایان دیگر بگذاریم ، و چه اصلا به هیچ خدای آسمانی اعتقاد نداشته باشیم . همه مخالفت با اصول اسلام است .

نقل قول:
سلام و عذرخواهی می‌کنم بابت تأخیرم،

از این بابت هیچ مسئله ای نیست و ممکن است من هم به همین عذر خواهی محتاج بشوم . وسلام .

Dahim Darni;780227 نوشت:
بنابر آنچه که در منابع اسلامی از جمله سیره ابن هشام آمده است بت پرستان مکه تنها زمانی به مخالفت به محمد و دعوتش برخاستند که خدایان آنها و آباء و اجدادشان را به باد توهین و استهزاء گرفت . از جمله آنکه به آنان گفت شما و آنچه که می پرستید در آتش خواهید سوخت . خود مخالفین محمد نیز می گفتند تو اتحاد جامعه را از بین برده ای و به تعبیر امروزی علیه امنیت ملی ما اقدام کرده ای !!

سلام

البته پیغمبر (ص) یکدفعه وارد عمل نشدن و با صبر زمینه سازی کردن .. اینطور نبود که یکهو بلند شن و بگن در آتش خواهید سوخت ! شما کمی با غلو صحبت میکنید !

ایشان سالها فقط با کلام نرم و ملایم به نفی بت ها پرداختند .. و قصدبیدار کردن جان و فطرت انسانی اونها رو داشتن ...

اینکه پیغمبر (ص) اتحاد جامعه ی ظلم و جور و ستم برمردم و زنده به گورکردن دختران رو بر هم زدن ، چه بهتر !! اولا اینکه آیا شما نام چنین جامعه آشفته و زورگویی رو میگذارید جامعه ی پر از اتحاد ؟ در ثانی ، اتحاد در کلام مسلمین به جامعه ای اطلاق میشه که فقیر و غنی از یگدیگر بهره مند شن !!

ایراد شما در کل ، وارد نیست ...

نقل قول:
پاسخ من خیر است ، من اعتقاد دارم که هرکس دوست دارد دکان دین بزند و برای بازارش تبلیغ هم بکند ، اما حجره و حنجره دیگران را به آتش نکشد . در اینصورت آزادی و عقاید واقعی و نه اجبار و زور و ریاکاری را شاهد خواهیم بود .

دوست گرامی .. ان شاالله وقتی که دارای فرزند شدید به عمق این کلامی که نوشتید بیشتر پی میبرید !! اولا ، این درست نیست که به هر عقیده ای اجازه عمل بدیم .. با اینکه تا حدی با دموکراسی موافقم اما حد و حدودی باید قایل بود .. یعنی اصلا آزادی به مفهوم مطلق نمیتونه وجودداشته باشه حتی در کشورهایی که ادعای دموکراسی میکنن باز وقتی بازیگرانشون در حین مصاحبه ادعا میکنن که هالیوود دست یهوده و از ما کاری برنمیاد ! فورا تا بیست و چهار ساعت اون بازیگر رو مجبور به مصاحبه ی دوباره و پس گرفتن حرفش میکنن !! همچین لفظی معنای خارجی نمیتونه داشته باشه !!

درثانی ، در حکومت حضرت علی (ع) از زن یهوی هم دفاع شد و هر کسی میتونست باعقیده اش زندگی راحتی داشته باشه ...

اسلام اگر درست پیاده بشه ، میشه جامعه ای علی وار که بعد از سالها خانه نشینیِ حضرت ، مردم به سمتش حمله ور شدن برای برگشتن همون جامعه !!

سین;780378 نوشت:
[=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و عذرخواهی می‌کنم بابت تأخیرم،
سؤالم واضح است جناب دارنی:[INDENT=2]

[/INDENT]
به طور واضح سؤالم را دوباره تکرار می‌کنم، اینکه یک مسلمان که دینش را الهی می‌داند و خدا را هم بدون نقص می‌بیند چطور می‌توان انتظار داشت که دینش را نقدپذیر نیز بداند؟


این واضحه که هر فردی که به مبانی فکری خودش باور داره، اون رو نقد پذیر نمی دونه. مگر این که احتمال اشتباه برای خودش هر چند اندک قائل باشه. در غیر این صورت حکومتی که دین اسلام رو الهی نمی دونه به همون اندازه در اعتقاد عملی به نقادی دین محقه که دیندار در اعتقاد عملی به نقدناپذیری دین. بنابراین نگاه فراپارادایمی، قبل از مراجعه فرد به دانسته هاش ضروریه.

علاوه بر این، این نتیجه گیری مبتنی بر فرضیات زیره:

1- از خدای بدون نقص تنها دین اکمل صادر می شه.

2- ظرفیت هر فرد در دریافت آموزه های دین، مطابق با حقیقت دینه.

3- مقرر کردن راهی در جهت استعلای خود دین (نه برداشت فرد از دین) از طریق انتقاد مغایر با کمال الهیه.

بدون اثبات این پیشفرضها این نتیجه گیری لَنگه.

سلام ...
جناب سین یه حرفی زدین واقعا موندم که مصدر اون حرف شما بودین یا یکی دیگه بوده ...

نقل قول:

[=Franklin Gothic Medium]بسم الله الرحمن الرحیم
[=Franklin Gothic Medium]سلام و عذرخواهی می‌کنم بابت تأخیرم،
[=Franklin Gothic Medium]سؤالم واضح است جناب دارنی:[=Franklin Gothic Medium]


[=Franklin Gothic Medium]به طور واضح سؤالم را دوباره تکرار می‌کنم، [=Franklin Gothic Medium]اینکه یک مسلمان که دینش را الهی [=Franklin Gothic Medium]می‌داند[=Franklin Gothic Medium] و خدا را هم بدون نقص می‌بیند چطور می‌توان انتظار داشت که دینش را نقدپذیر نیز بداند[=Franklin Gothic Medium]؟

خوب مشخص و بدیهی هستش که هر کسی فکر میکنه راه و روشه خودش درست و مبتنی بر عقل و منطق هستش ...

آیا این دلیل میشه که چون شخصی مظلبی رو عقلانی میبینه و اون رو درست میبینه دیگه اون رو نقد پذیر ندونه !!!

اتفاقا چیزی روش مهر اصالت ... درست بودن و عقلانی بودن میخوره که از آزمایشگاه انتقاد بیرون بیاد ...

امکانش هست بگین که یه مسلمان چگونه به این اعتقاد رسیده که دینش الهی هست و خداش رو هم بدون نقص میبینه ...

[="Franklin Gothic Medium"]

مارینر;780481 نوشت:
سلام ...
جناب سین یه حرفی زدین واقعا موندم که مصدر اون حرف شما بودین یا یکی دیگه بوده ...

...

خوب مشخص و بدیهی هستش که هر کسی فکر میکنه راه و روشه خودش درست و مبتنی بر عقل و منطق هستش ...

آیا این دلیل میشه که چون شخصی مظلبی رو عقلانی میبینه و اون رو درست میبینه دیگه اون رو نقد پذیر ندونه !!!

اتفاقا چیزی روش مهر اصالت ... درست بودن و عقلانی بودن میخوره که از آزمایشگاه انتقاد بیرون بیاد ...

امکانش هست بگین که یه مسلمان چگونه به این اعتقاد رسیده که دینش الهی هست و خداش رو هم بدون نقص میبینه ...


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم سرکار مارینر،

این بحث را کم‌وبیش و به صورت نسبتاً مفصل قبلاً با جناب شریعت عقلانی داشته‌ایم ... به این پست‌ها لطفاً یک سر بزنید: اینجا، اینجا، اینجا و اینجا، اینجا و شاید برخی پست‌های دیگر از همان تاپیک ... صحبت ایشان تا جایی که حقیر فهمیدم (که شاید هم اشتباه باشد و باید خودشان از قول خودشان دفاع نمایند) سر این بود که هیچ کسی حق ندارد بر مبنای درک خودش و یقین خودش دیگران را وادار به کاری کند که از نظر او درست است یا از کاری باز دارد که به نظر او غلط است، و حقیر تلاش داشتم اثبات نمایم که اتفاقاً کار درست همین است و منطقاً جور دیگری نمی‌تواند باشد ...

اما در مورد اینکه یک مسلمان چگونه به این اعتقاد خودش می‌رسد پاسخ حقیر راه قلب است، البته فکر کنم اکثریت مؤمنین این سایت با حقیر مخالفت خواهند کرد و بخصوص اندیشمندان ایشان تکیه بر براهین عقلی خواهند زد ولی این راهی است که برای بحث با دیگران در پیش گرفته‌اند و تا جایی که حقیر دیده‌ام قریب به اتفاق مؤمنین از همان راهی که خدمتتان گفتم ایمان آورده‌اند و در این ایمان به یقین هم رسیده‌اند و این یقین مانع از تصور احتمال اپسلیون اشتباه بودن و کاذب و توهم بودن درکی که کسب کرده‌اند می‌شود و از آنجا که روال منطقی این است که باور انسان موتور محرک انسان در زندگی‌اش باشد پس روال منطقی برای یک مسلمان هم این است که اسلام را حق بداند و غیر آن را باطل بداند ... در زمان حاضر برای رسیدن به چنان درک قلبی‌ای که انسان بداند که توهم نیست و در نتیجه قابل اعتماد است قرآن است که همه متفق هستند بر اینکه معجزه‌ی پیامبری پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌واله است، اگرچه توافقی ندارند که قرآن چگونه معجزه باشد ولی روی معجزه بودنش حرف و حدیثی نیست ... در نتیجه همه تأیید خواهند کرد که شما اگر می‌خواهید بدانید که اسلام حق است یا نیست باید رجوع نمایید به قران و قرآن آن باوری که می‌خواهید محکش بزنید را نشانتان داده و به شما عرضه می‌کند، تا آنجا که خود را در دو راهی ایمان و کفر ببینید ...
از این روش وجود خداوند و صفات خداوند اثبات نمی‌شود بلکه درکی از خداوند را که از پیش می‌دانیم تنها به یاد می‌آوریم و درستی آن را به صورت بدیهی تصدیق می‌کنیم ... این دیگر تقصیر فلسفه است که هزار مدل بدیهی تعریف کرده‌اند که برخی از آن‌ها ظنّی هستند ولی باز آن را بدیهی می‌شمرند، ایشان این کار را کرده‌آند و حالا ما مجبور هستیم بگوییم که این بدیهی با بدیهی‌های دیگر فرق دارد و اگر چشیدید خودتان تصدیق خواهید کرد ... در نزد خودتان البته چون ممکن است آن را علنی بیان نکنید ...

در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

[="Franklin Gothic Medium"]

آورورا;780476 نوشت:
این واضحه که هر فردی که به مبانی فکری خودش باور داره، اون رو نقد پذیر نمی دونه. مگر این که احتمال اشتباه برای خودش هر چند اندک قائل باشه. در غیر این صورت حکومتی که دین اسلام رو الهی نمی دونه به همون اندازه در اعتقاد عملی به نقادی دین محقه که دیندار در اعتقاد عملی به نقدناپذیری دین. بنابراین نگاه فراپارادایمی، قبل از مراجعه فرد به دانسته هاش ضروریه.

بسم الله الرحمن الرحیم
اگر وقت و تمایل و حوصله داشتید لطفاً شما هم پست‌هایی که به سرکار مارینر معرفی کردم را بخوانید، آنجا تقریباً عین همین بحث را داشته‌ایم[INDENT=2]
سین;780547 نوشت:
[=Franklin Gothic Medium]
این بحث را کم‌وبیش و به صورت نسبتاً مفصل قبلاً با جناب شریعت عقلانی داشته‌ایم ... به این پست‌ها لطفاً یک سر بزنید: اینجا، اینجا، اینجا و اینجا، اینجا و شاید برخی پست‌های دیگر از همان تاپیک ... صحبت ایشان تا جایی که حقیر فهمیدم (که شاید هم اشتباه باشد و باید خودشان از قول خودشان دفاع نمایند) سر این بود که هیچ کسی حق ندارد بر مبنای درک خودش و یقین خودش دیگران را وادار به کاری کند که از نظر او درست است یا از کاری باز دارد که به نظر او غلط است، و حقیر تلاش داشتم اثبات نمایم که اتفاقاً کار درست همین است و منطقاً جور دیگری نمی‌تواند باشد ...

[/INDENT]
آورورا;780476 نوشت:
علاوه بر این، این نتیجه گیری مبتنی بر فرضیات زیره:
1- از خدای بدون نقص تنها دین اکمل صادر می شه.

2- ظرفیت هر فرد در دریافت آموزه های دین، مطابق با حقیقت دینه.

3- مقرر کردن راهی در جهت استعلای خود دین (نه برداشت فرد از دین) از طریق انتقاد مغایر با کمال الهیه.

بدون اثبات این پیشفرضها این نتیجه گیری لَنگه.


اما در مورد فرضیات سه‌گانه‌ای که فرمودید بله موافقم، این سه فرض مهم هستند و در واقع آن جمله‌ی حقیر ناقص است و باید ویرایش گردد تا مطلب بدون نیاز به این فرضیات بیان گردد ... عجالتاً اگر ابتدا دین را نه محتوای احکام آن که بلکه ولایت بدانیم و بعد ولایت را در هر زمانی شرح و بسط دهیم گمان کنم این مشکلات برطرف گردند ... مطابق قرآن دین یعنی اسلام و اسلام یعنی پذیرفتن ولایت خدا و این یعنی پذیرفتن ولایت خلفای خدا بر زمین، یعنی اطاعت از هر کسی که خداوند او را فرستاده باشد ... وقتی پذیرفتیم که همانا حکم از آن خداست و کسی حق ندارد برای خودش حکم صادر کند، در این صورت دیگر راحت می‌توان عنوان نمود که چنین دینی نقدپذیر نیست ... البته هنوز می‌توان سؤال کرد که آیا ازدواج با دو خواهر همزمان آزاد باشد بهتر است یا نباشد، یعنی احکام دین شاید عوض شود از پیامبری به پیامبری دیگر و حتی در زمان یک پیامبر به صورت ناسخ و منسوخ، ولی این بهتر شدن یا جا برای بهتر شدن داشتن نیست که جواز نقدپذیری دین را می‌دهد، بلکه این خود ولایت‌پذیری و حاکم بالأطلاق بودن خداست که مانع از نقدپذیری دین می‌شود ... اینکه خداوند در قرآن فرمود «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّـهُ وَرَ‌سُولُهُ أَمْرً‌ا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَ‌ةُ مِنْ أَمْرِ‌هِمْ ۗ وَمَن يَعْصِ اللَّـهَ وَرَ‌سُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا»

با توجه به مطالبی که بیان شد و مطالبی که در آن لینک‌ها بیان شده است (پیرامون اشکالاتی که جناب شریعت عقلانی به حقیر گرفتند که شاید کسی به همین خدا اعتقاد داشته باشد ولی شکل اعتقادش طور دیگری باشد و خداوند این شکل هدایت را برای ما و آن شکل دیگر از هدایت را برای او در نظر گرفته باشد ولی از نظر ما آن دیگری از حق انحراف پیدا کرده باشد، و جوابی که حقیر به این اشکال ایشان دادم) آیا موافق هستید که لزوم اثبات این فرضیات به کنار می‌رود؟

یا علی علیه‌السلام

مارینر;780481 نوشت:
خوب مشخص و بدیهی هستش که هر کسی فکر میکنه راه و روشه خودش درست و مبتنی بر عقل و منطق هستش ...

آیا این دلیل میشه که چون شخصی مظلبی رو عقلانی میبینه و اون رو درست میبینه دیگه اون رو نقد پذیر ندونه !!!

اتفاقا چیزی روش مهر اصالت ... درست بودن و عقلانی بودن میخوره که از آزمایشگاه انتقاد بیرون بیاد ...

امکانش هست بگین که یه مسلمان چگونه به این اعتقاد رسیده که دینش الهی هست و خداش رو هم بدون نقص میبینه ...

سلام

گفته شما صحیح و منطقی هست ، اما منطبق بر اسلام نیست . اسلام یعنی تسلیم شدن و وقتی اصول آن را پذیرفت حق سوال کردن در مورد جزئیات آن ندارد ، مگر برای فهمیدن حکم یا بحث های درون دینی .

و اتفاقا اساس مشکلات همین احکام و جزئیات دین هست . وگرنه برای من و امثال من فرقی ندارد که یک انسان به خدا اعتقاد دارد یا ندارد ، به پیامبری اعتقاد دارد یا ندارد ، معاد را باور دارد یا خیر ..

اما زمانی که هر کاری می شود فعل خدا و هر عملی رنگ وبوی الهی پذیرفت ، یا باید تسلیم شد ، یا اینکه اصل و اساس و ریشه را نقد کرد ( چاره ای نمی ماند )

مشک;780446 نوشت:
سلام

البته پیغمبر (ص) یکدفعه وارد عمل نشدن و با صبر زمینه سازی کردن .. اینطور نبود که یکهو بلند شن و بگن در آتش خواهید سوخت ! شما کمی با غلو صحبت میکنید !

ایشان سالها فقط با کلام نرم و ملایم به نفی بت ها پرداختند .. و قصدبیدار کردن جان و فطرت انسانی اونها رو داشتن ...

سلام

البته با توجه به مدت 3 سال دعوت پنهانی و مدت فترت وحی و اینکه اختلاف جدی پیامبر و بت پرستان در اواخر حیات ابوطالب به وجود آمده بود ، نمی توان انتظار داشته باشد پیامبر شما مدت زمان زیادی صرف آماده سازی و ... در سطح جامعه کرده باشد . و اینرا از شدت عمل سرسخت بت پرستان می توان دریافت .

با این حال نیازی نبود که پیامبر اسلام به آنان ، پدرانشان و بت هائی که می پرستند این چنین بتازد .

تصور کنید یک سلفی و وهابی بخواهد همین الفاظ را در مورد قبور ائمه شما به کار ببرد ، تحمل می کنید ؟!

مشک;780446 نوشت:
اینکه پیغمبر (ص) اتحاد جامعه ی ظلم و جور و ستم برمردم و زنده به گورکردن دختران رو بر هم زدن ، چه بهتر !! اولا اینکه آیا شما نام چنین جامعه آشفته و زورگویی رو میگذارید جامعه ی پر از اتحاد ؟ در ثانی ، اتحاد در کلام مسلمین به جامعه ای اطلاق میشه که فقیر و غنی از یگدیگر بهره مند شن !!

اصلا به این توجه نکنید که آن جامعه متحد بوده یا نبوده ، ظالم و ظلم داشته یا نداشته .

صحبت اینجاست که اگر آنها می خواستند به روش خود پیامبر در سال های بعد ( هنگام حکومت و قدرتش ) عمل کنند ، حتی نباید همان چند سال هم وی را می کردند ، چه برسد به اینکه بگذارند کار به توهین به خدایان و پدرانشان برسد !!

شما از یک طرف جلوگیری آنها از تبلیغ پیامبر را نقد می کنید ، اما همان حق را برای خودتان قائلید ! با این توجیه که شما حقیقت را می گوئید ! خب هر کسی فکر می کند حقیقت را می گوید ، آیا با این حساب هرکسی باید فقط به خودش حق سخن گفتن بدهد و بقیه را کنار بزند ؟!!

مشک;780446 نوشت:
اولا ، این درست نیست که به هر عقیده ای اجازه عمل بدیم .. با اینکه تا حدی با دموکراسی موافقم اما حد و حدودی باید قایل بود .. یعنی اصلا آزادی به مفهوم مطلق نمیتونه وجودداشته باشه

اولا دقت بفرمائید که دموکراسی ابدا در اسلام برای لحظه ای هم نمی تواند وجود داشته باشد .

ثانیا گفته های من در کل بحثم را باید مد نظر قرار می دادید ، من یک قاعده مهم را در مناسبات انسانی در بحث قبلی آوردم که ابراز عقاید نیز در چارچوب آن می گنجد . و طبیعتا در این حالت آزادی به صورت مطلق وجود ندارد .

ثالثا تعداد ادیان و مذاهب در جهان امروز بسیار زیاد هستند و هر یک ادعا می کنند که ما عین الحقیم ! اگر قرار باشد هریک از این ها مقدساتشان را تابو کنند و به کسی هم اجازه عمل ندهند باید احدی در جهان گوشت گاو نخورد ! آنهم به احترام انسان هائی که گاو می پرستند !!

اینجاست که باید آستانه تحمل را بالا برده و تکلیفمان با عقاید دیگر را مشخص کنیم . یا باید همچون اسلام همگی را کنار زد و به همه اعلان جنگ داد !! و یا اینکه به راهکاری دست یافت ..

مشک;780446 نوشت:
درثانی ، در حکومت حضرت علی (ع) از زن یهوی هم دفاع شد و هر کسی میتونست باعقیده اش زندگی راحتی داشته باشه ...

اسلام اگر درست پیاده بشه ، میشه جامعه ای علی وار که بعد از سالها خانه نشینیِ حضرت ، مردم به سمتش حمله ور شدن برای برگشتن همون جامعه !!

همین امام علی عده ای را به جرم اینکه می گفتند تو خدائی در آتش سوزاند !! حال فکر می کنید به یک بیخدا در جامعه علی وار اجازه گفتن عقایدش داده می شود ؟!!

و دیگر اینکه چه چیزی از اسلام الان رعایت نمی شود و یا خلاف آن رعایت می شود که گمان می کنید اگر اسلام واقعی اجرا شود حلال مشکلات ما خواهد بود ؟!

آیا اسلام واقعی مخالف را تحمل می کند ؟! یا او را میان مسلمان شدن ، پول دادن ( آنهم با حقارت و خواری ) و یا کوچ اجباری مخیر می کند ؟!

آیا در حکومت علی وار زنان ناقص العقل هائی بیشتر هستند ؟! آیا در حکومت علی وار برای اقلیت ها حقی در نظر گرفته می شود ؟!

آیا اسلام واقعی و حکومت علی وار آن دموکراسی که شما تا حدودی به آن معتقدید را قبول می کند ؟! آیا در حکومت علی وار چیزی به نام انتخابات وجود دارد ؟!

واقع بین باشیم ، اسلام واقعی اگر مشکلی بر مشکلات ما اضافه نکند ، چیزی از آن نمی کاهد ...

سین;780547 نوشت:
[=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم سرکار مارینر،

این بحث را کم‌وبیش و به صورت نسبتاً مفصل قبلاً با جناب شریعت عقلانی داشته‌ایم ... به این پست‌ها لطفاً یک سر بزنید: اینجا، اینجا، اینجا و اینجا، اینجا و شاید برخی پست‌های دیگر از همان تاپیک ... صحبت ایشان تا جایی که حقیر فهمیدم (که شاید هم اشتباه باشد و باید خودشان از قول خودشان دفاع نمایند) سر این بود که هیچ کسی حق ندارد بر مبنای درک خودش و یقین خودش دیگران را وادار به کاری کند که از نظر او درست است یا از کاری باز دارد که به نظر او غلط است، و حقیر تلاش داشتم اثبات نمایم که اتفاقاً کار درست همین است و منطقاً جور دیگری نمی‌تواند باشد ...

اما در مورد اینکه یک مسلمان چگونه به این اعتقاد خودش می‌رسد پاسخ حقیر راه قلب است، البته فکر کنم اکثریت مؤمنین این سایت با حقیر مخالفت خواهند کرد و بخصوص اندیشمندان ایشان تکیه بر براهین عقلی خواهند زد ولی این راهی است که برای بحث با دیگران در پیش گرفته‌اند و تا جایی که حقیر دیده‌ام قریب به اتفاق مؤمنین از همان راهی که خدمتتان گفتم ایمان آورده‌اند و در این ایمان به یقین هم رسیده‌اند و این یقین مانع از تصور احتمال اپسلیون اشتباه بودن و کاذب و توهم بودن درکی که کسب کرده‌اند می‌شود و از آنجا که روال منطقی این است که باور انسان موتور محرک انسان در زندگی‌اش باشد پس روال منطقی برای یک مسلمان هم این است که اسلام را حق بداند و غیر آن را باطل بداند ... در زمان حاضر برای رسیدن به چنان درک قلبی‌ای که انسان بداند که توهم نیست و در نتیجه قابل اعتماد است قرآن است که همه متفق هستند بر اینکه معجزه‌ی پیامبری پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌واله است، اگرچه توافقی ندارند که قرآن چگونه معجزه باشد ولی روی معجزه بودنش حرف و حدیثی نیست ... در نتیجه همه تأیید خواهند کرد که شما اگر می‌خواهید بدانید که اسلام حق است یا نیست باید رجوع نمایید به قران و قرآن آن باوری که می‌خواهید محکش بزنید را نشانتان داده و به شما عرضه می‌کند، تا آنجا که خود را در دو راهی ایمان و کفر ببینید ...
از این روش وجود خداوند و صفات خداوند اثبات نمی‌شود بلکه درکی از خداوند را که از پیش می‌دانیم تنها به یاد می‌آوریم و درستی آن را به صورت بدیهی تصدیق می‌کنیم ... این دیگر تقصیر فلسفه است که هزار مدل بدیهی تعریف کرده‌اند که برخی از آن‌ها ظنّی هستند ولی باز آن را بدیهی می‌شمرند، ایشان این کار را کرده‌آند و حالا ما مجبور هستیم بگوییم که این بدیهی با بدیهی‌های دیگر فرق دارد و اگر چشیدید خودتان تصدیق خواهید کرد ... در نزد خودتان البته چون ممکن است آن را علنی بیان نکنید ...

در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

سلام جناب سین ...
در مورد موضوعی که با اقای شریعت عقلانی صحبت کردین به نظر من بحث کلی نمیشه کرد برخی جاها حرف شما درست هست و برخی جاها صحبت شریعت عقلانی . من اصولا راهنمایی رو چیزی جز روشن کردن چراغ نمیبینم . و اعتقادم این هستش که برای هدایت کسی کافی هست چراغها روشن بشن .
از نظر من حرف شما درست هست به شرط اینکه بتونین چراغی رو روشن کنین ... بزارین یه مثال بزنم ....فرض کنین شما داد و بیداد میکنین که الکتریسیته وجود داره .... من میگم وجود نداره ... شما یه دفعه چراغی رو به دو سر اون سیم میزنین و چراغ میدرخشه و من تایید میکنم که حرف و مسیرت درست هست .

اگر کسی بخواد کسه دیگری رو هدایت کنه تنها مسیر همین هست .

و اما در مورد اینکه شما عنوان کردین ... کسی که فکر میکنه به یقین رسیده باید دیگران رو اجبار کنه که اونجوری فکر کنند ... من چنین چیزی رو قبول ندارم ... علتش هم این هست که انسانها تجربیات متفاوتی رو داشتن و کسی فانوس رو میبینه و دیگری خورشید رو میبینه .... اگر هر دوشون بخوان چیزی رو باید کنند که سنگ رویه سنگ نمیمونه

سین;780547 نوشت:
[=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم سرکار مارینر،

این بحث را کم‌وبیش و به صورت نسبتاً مفصل قبلاً با جناب شریعت عقلانی داشته‌ایم ... به این پست‌ها لطفاً یک سر بزنید: اینجا، اینجا، اینجا و اینجا، اینجا و شاید برخی پست‌های دیگر از همان تاپیک ... صحبت ایشان تا جایی که حقیر فهمیدم (که شاید هم اشتباه باشد و باید خودشان از قول خودشان دفاع نمایند) سر این بود که هیچ کسی حق ندارد بر مبنای درک خودش و یقین خودش دیگران را وادار به کاری کند که از نظر او درست است یا از کاری باز دارد که به نظر او غلط است، و حقیر تلاش داشتم اثبات نمایم که اتفاقاً کار درست همین است و منطقاً جور دیگری نمی‌تواند باشد ...

اما در مورد اینکه یک مسلمان چگونه به این اعتقاد خودش می‌رسد پاسخ حقیر راه قلب است، البته فکر کنم اکثریت مؤمنین این سایت با حقیر مخالفت خواهند کرد و بخصوص اندیشمندان ایشان تکیه بر براهین عقلی خواهند زد ولی این راهی است که برای بحث با دیگران در پیش گرفته‌اند و تا جایی که حقیر دیده‌ام قریب به اتفاق مؤمنین از همان راهی که خدمتتان گفتم ایمان آورده‌اند و در این ایمان به یقین هم رسیده‌اند و این یقین مانع از تصور احتمال اپسلیون اشتباه بودن و کاذب و توهم بودن درکی که کسب کرده‌اند می‌شود و از آنجا که روال منطقی این است که باور انسان موتور محرک انسان در زندگی‌اش باشد پس روال منطقی برای یک مسلمان هم این است که اسلام را حق بداند و غیر آن را باطل بداند ... در زمان حاضر برای رسیدن به چنان درک قلبی‌ای که انسان بداند که توهم نیست و در نتیجه قابل اعتماد است قرآن است که همه متفق هستند بر اینکه معجزه‌ی پیامبری پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌واله است، اگرچه توافقی ندارند که قرآن چگونه معجزه باشد ولی روی معجزه بودنش حرف و حدیثی نیست ... در نتیجه همه تأیید خواهند کرد که شما اگر می‌خواهید بدانید که اسلام حق است یا نیست باید رجوع نمایید به قران و قرآن آن باوری که می‌خواهید محکش بزنید را نشانتان داده و به شما عرضه می‌کند، تا آنجا که خود را در دو راهی ایمان و کفر ببینید ...
از این روش وجود خداوند و صفات خداوند اثبات نمی‌شود بلکه درکی از خداوند را که از پیش می‌دانیم تنها به یاد می‌آوریم و درستی آن را به صورت بدیهی تصدیق می‌کنیم ... این دیگر تقصیر فلسفه است که هزار مدل بدیهی تعریف کرده‌اند که برخی از آن‌ها ظنّی هستند ولی باز آن را بدیهی می‌شمرند، ایشان این کار را کرده‌آند و حالا ما مجبور هستیم بگوییم که این بدیهی با بدیهی‌های دیگر فرق دارد و اگر چشیدید خودتان تصدیق خواهید کرد ... در نزد خودتان البته چون ممکن است آن را علنی بیان نکنید ...

در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

جناب سین من فکر میکنم این صحبت شما علتی داره ... اونم این هست که شما تجربه اشتباه بودن مسیر قلب رو باهاش برخورد نکردین ...
یه کنفرانس مربوط به یه روانشناسی بود که من خیلی ایشون رو قبول دارم .... موضوع اون بحث این بود ...
مردم اگر عاشق شدین ... کسی رو دوست داشتین ... و اون شخص شما رو ترک کرده ... فکر نکنین که اون بر میگرده ...
میدونم برای شما این جمله اصلا معنا و مفهومی نداره ...

ولی اگر یک بار تجربه چنین چیزهایی رو داشتین ... میفهمیدین که قلب فریاد میزنه اون شخص برمیگرده ولی در نهایت عقل درک میکنه که برگشتی در کار نیست .

فقط بهتون یه نشونی میدم ...
حافظی که دیوونه شده و این ور و اون ور داد میزنه ....
یا وفا ... یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب ...
یا پیر زنی که 40 سال با لباس سرخرنگ سره قرار حاضر میشه ...
و ...

همشون تمام زندگیشون قلبشون داره فریاد میزنه اون بر میگرده ...
و یه روزی عقلشون درک میکنه که برگشتی تو کار نیست ...

وقتی کوچیکیم و گریه میکنیم و دستامون رو بالا میگیریم ... آغوشی گرم رو احساس میکنیم ...
طول میکشه ... تا هزاران بار گریه کنیم ... آغوش گرمی رو احساس نکنیم و در نهایت به این باور برسیم که دیگه آغوش گرمی نیست .

اون روز با عقل و قلبمون درک میکنیم هیچ آغوش گرمی نیست ...

Dahim Darni;780572 نوشت:
تصور کنید یک سلفی و وهابی بخواهد همین الفاظ را در مورد قبور ائمه شما به کار ببرد ، تحمل می کنید ؟!

سلام

پیامبر(ص) هرگز با لفظ توهین و تندی پیش نمیرفتن چون اگر دقیق به مطالعه ی عملکرد ائمه و پیغمبران بپردازید میبینید که در اول قدم ، بسیار روان شناسان ماهری بودن .. آنچنان نرمی و لطافت و صبر از خودشون نشون میدادن که بارها اشخاص مختلف جذب همین نرمش و روح بزرگ اونها شدن ...

شما سلفی ها و تکفیری های وهابی رو با مسلمانان مقایسه میکنید ؟! بدور از تعصبات دینی با شما صحبت میکنم ، بنده هیچ تناسبی بین این دو مطلب نمیبینم !! در مساله ی یمن صدای خیلیا در اومد که چرا عربستان حمله میکنه اما سپاه یمن ساکت نشسته !! اصلا در ذات اسلام راستین ، خشونت وجود نداره ، بلکه اینو به ناف اسلام میبندن تا مردم رو زده کنن ... انقدر یمنی ها صبر کردن ، صبرکردن و صبرکردن تا بالاخره کارد به استخونشون رسید و ... باز هم هنوز میخوان از راه گفتگو وارد عمل شن ..

شما اگر نمیخواید حقیقت رو ببینید این تقصیر اسلام نیست ! پیغمبر سالها و سالها با زبان نرم وارد عمل شد .. اما چرا باید بیشتر صبر میکرد و شاهد اون همه هدایا و نذورات مردم میبود و آخر سر هم اون نذورات به جیب ظالمین میرفت و مردم رو سرکیسه میکردن !! قضیه ی بت پرستی فقط یک وجه نداره دوست عزیز .. اون همه وقت و هزینه رو صرف سنگ و چوب میکردن !!

نقل قول:
شما از یک طرف جلوگیری آنها از تبلیغ پیامبر را نقد می کنید ، اما همان حق را برای خودتان قائلید ! با این توجیه که شما حقیقت را می گوئید ! خب هر کسی فکر می کند حقیقت را می گوید ، آیا با این حساب هرکسی باید فقط به خودش حق سخن گفتن بدهد و بقیه را کنار بزند ؟!!

گیر دقیقا همینجاست !! گره همینجاست.. تا زمانیکه در شناخت خالق ، راه رو درست نریم و دچار کج روی بشیم ، این مباحث ادامه خواهد داشت .. بنده موافق حرف شما هستم ... کسیکه ره به حقیقت نبرده باشه و درست راهنمایی نشه ، فکر میکنه درست زندگی میکنه البته نداهایی در درونش میشنوه اما پسشون میزنه ...

نقل قول:
همین امام علی عده ای را به جرم اینکه می گفتند تو خدائی در آتش سوزاند !! حال فکر می کنید به یک بیخدا در جامعه علی وار اجازه گفتن عقایدش داده می شود ؟!!

و دیگر اینکه چه چیزی از اسلام الان رعایت نمی شود و یا خلاف آن رعایت می شود که گمان می کنید اگر اسلام واقعی اجرا شود حلال مشکلات ما خواهد بود ؟!

آیا اسلام واقعی مخالف را تحمل می کند ؟! یا او را میان مسلمان شدن ، پول دادن ( آنهم با حقارت و خواری ) و یا کوچ اجباری مخیر می کند ؟!

آیا در حکومت علی وار زنان ناقص العقل هائی بیشتر هستند ؟! آیا در حکومت علی وار برای اقلیت ها حقی در نظر گرفته می شود ؟!

آیا اسلام واقعی و حکومت علی وار آن دموکراسی که شما تا حدودی به آن معتقدید را قبول می کند ؟! آیا در حکومت علی وار چیزی به نام انتخابات وجود دارد ؟!

واقع بین باشیم ، اسلام واقعی اگر مشکلی بر مشکلات ما اضافه نکند ، چیزی از آن نمی کاهد ...

اینکه علی رو خدا بدونن یک بحث جداست !! اینکه یک بی خدا در حکومت علی وار زندگی راحتی داشته باشه ، یک بحث دیگست .. بله بنده با شناختی که از شخصیت ایشون دارم اینطور برداشت میکنم که همگان در حکومت ایشون براحتی زندگی میکنن .. و همین سعه صدر و آرامش ایشون باعث میشه که اشخاص نرم نرم به راه بیان ..

الان عدالتی که در حکومت علی (ع) بود اجرا نمیشه ، روزی حضرت از کنار خانه ای میگذشتن ، صدا گریه ی نوزادی رو شنیدن و در خونه رو زدن ... و علت گریه رو جویا شدن .. مادر نوزاد علت سوال ایشون رو پرسیدن و ایشون جواب دادن که : سردمداران یک حکومت مسئول تمام اتفاقاتی ست که حتی در درون خانه ها میفته و نباید ظلمی بر کسی بره که جواب تک تک اینها رو مسئول مملکتی باید پس بده .

البته قضیه ی ناقص العقل بودن زنان تعریف دیگه ای داره و البته در برابر مسئله ی خاصی به شخص خاصی گفته شد اما حالت کنایه داشت ( بعد از فراغت از جنگ جمل و تصمیمی که عایشه از سرکینه توزی گرفته بود وخود حضرت در خطبه دیگرى به مذمت مردانى پرداخته است که فریب عایشه را خوردند و به خونریزى و جنگ رو آوردند: «کنتم جند المرأة و اتباع البهیمة».( نهج البلاغه، خ 13.) ) وگرنه اگر نبودن کسانی همجون زینب(س) چنین شوری هنوز پابرجا و عالمگیر نبود !!

بله اون دموکراسی رو قبول میکنه ... یکی دو تا مطلب گذاشتم اینجا ... بخونید .

اسلام .. اسمش هم زیباست چه برسه به روح و ذاتش .. حلال تمام مشکلات کوچک و بزرگ جوامع بشری ست ..

سین;780547 نوشت:
[=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم سرکار مارینر،

این بحث را کم‌وبیش و به صورت نسبتاً مفصل قبلاً با جناب شریعت عقلانی داشته‌ایم ... به این پست‌ها لطفاً یک سر بزنید: اینجا، اینجا، اینجا و اینجا، اینجا و شاید برخی پست‌های دیگر از همان تاپیک ... صحبت ایشان تا جایی که حقیر فهمیدم (که شاید هم اشتباه باشد و باید خودشان از قول خودشان دفاع نمایند) سر این بود که هیچ کسی حق ندارد بر مبنای درک خودش و یقین خودش دیگران را وادار به کاری کند که از نظر او درست است یا از کاری باز دارد که به نظر او غلط است، و حقیر تلاش داشتم اثبات نمایم که اتفاقاً کار درست همین است و منطقاً جور دیگری نمی‌تواند باشد ...

یادمون نره که باور به یه مطلب باور به این نیست که باور من به مطلب مستلزم صحت مطلبه. اگرچه من می تونم به جزء جزء باورام باور داشته باشم باور به این که من هم گاهی اشتباه می کنم و باورام امکان اشتباه داره همچنان باور موجهیه. این تو منطق باورمندی به عنوان پارادوکس Smullyan شناخته می شه (که در واقع پارادوکس نیست؛ بلکه یه نتیجه گیری طبیعی و منطقی از خاصیت ذهن انسانه). Smullyan نتیجه می گیره که هر باورمندی اگه خودخواه (conceited) نباشه، به این باور نداره که «همواره» باوراش درسته و در نتیجه متناقضه (inconsistent).

پس اگه به این باور داشته باشم که عقاید من نقد پذیر نیست، همچنان می تونم بگم که منم امکان اشتباه دارم و این باورم نقد پذیره. (پس راه نقد بسته نیست). انتخاب فقط بین خودخواهی و تناقضه! یه نفر می تونه استدلال کنه که انتخاب دوم جایی که نظرات مختلف بین صاحبنظران وجود داره انتخاب بهتریه، چون حاصلش تصحیح باوره، و نه نزاع بین افکار. البته اگه خودخواه نباشه.

در مورد باقی مطلب فکر می کنم نیاز به تاپیک مجزایی خواهد بود اگه بیشتر از این پیش بریم.

سلام

مشک;780682 نوشت:
پیامبر(ص) هرگز با لفظ توهین و تندی پیش نمیرفتن چون اگر دقیق به مطالعه ی عملکرد ائمه و پیغمبران بپردازید میبینید که در اول قدم ، بسیار روان شناسان ماهری بودن .. آنچنان نرمی و لطافت و صبر از خودشون نشون میدادن که بارها اشخاص مختلف جذب همین نرمش و روح بزرگ اونها شدن ...

خب این تحلیل شماست ، اثبات اینکه حرف شما درست هست یا نه نیاز به بحث داره . اما موضوع اصلی اصلا این نیست که رفتار پیامبر و ائمه چطور بوده . بحث اینه که رفتار ما با انسان هایی که عقیده ای مخالف و یا حتی نهایتا علیه ما دارند چطور باشه .

مشک;780682 نوشت:
گیر دقیقا همینجاست !! گره همینجاست.. تا زمانیکه در شناخت خالق ، راه رو درست نریم و دچار کج روی بشیم ، این مباحث ادامه خواهد داشت .. بنده موافق حرف شما هستم ... کسیکه ره به حقیقت نبرده باشه و درست راهنمایی نشه ، فکر میکنه درست زندگی میکنه البته نداهایی در درونش میشنوه اما پسشون میزنه ...

حداکثر یک میلیارد و نیم مسلمان داریم ، اگر همه این جمعیت رو با وجود همه اختلافاتی که باهم دارند ، هدایت یافته و حقیقت گو بدونیم نتیجتا حدود 80 درصد مردم باطل و در گمراهی و جهل هستند !!!

نظری که اسلام داره و همین الان کارشناسان و حجت الاسلام ها و آیت الله ها و مراجع و مفتیان اون اعلامش میکنن اینه که 80 درصد مردم عملا باید ساکت بشن ، ابراز عقیده نکنن ، اگرم خواستند حرفی بزنند فقط و فقط به قصد بحث و گفتگو باشه !!!

اگر جبر جغرافیایی شما رو به صنف اون 80 درصد وارد می کرد ، بازهم به مسلمانان این حق رو می دادید که فقط خودشون را محق بدونند و تریبون رو از همه بگیرند ؟!!

مشک;780682 نوشت:
شما سلفی ها و تکفیری های وهابی رو با مسلمانان مقایسه میکنید ؟! بدور از تعصبات دینی با شما صحبت میکنم ، بنده هیچ تناسبی بین این دو مطلب نمیبینم !! در مساله ی یمن صدای خیلیا در اومد که چرا عربستان حمله میکنه اما سپاه یمن ساکت نشسته !! اصلا در ذات اسلام راستین ، خشونت وجود نداره ، بلکه اینو به ناف اسلام میبندن تا مردم رو زده کنن ... انقدر یمنی ها صبر کردن ، صبرکردن و صبرکردن تا بالاخره کارد به استخونشون رسید و ... باز هم هنوز میخوان از راه گفتگو وارد عمل شن ..

از این دعواهای سیاسی بگذرید .

من مقایسه نمی کنم . اگر شما یک سلفی رو مسلمان نمی دونید ، متقابلا اون سلفی هم شما رو مسلمان نمی دونه !!

یعنی اگر به جای اسک دین من به یکی از فروم های عربستان می رفتم احتمالا الان داشتند از شرک رافضیان و لزوم قتل مشرکین! صحبت می کردند ..

با بحث و گفتگو و مناظره هم قطعا اختلافات میان گروه ها حل نمیشه . شما راهکاری دارید ؟!

مشک;780682 نوشت:
اینکه علی رو خدا بدونن یک بحث جداست !! اینکه یک بی خدا در حکومت علی وار زندگی راحتی داشته باشه ، یک بحث دیگست .. بله بنده با شناختی که از شخصیت ایشون دارم اینطور برداشت میکنم که همگان در حکومت ایشون براحتی زندگی میکنن .. و همین سعه صدر و آرامش ایشون باعث میشه که اشخاص نرم نرم به راه بیان ..

من مثال تاریخی آوردم که عده ای شخص علی بن ابیطالب رو خدا میدونستند . اینها آتش زده شدند ... اونوقت شما به این میگید سعه صدر ؟!

وقتی رفتار علی وار با عقاید مختلف اینطور و در این حد از شدت باشه واقعا شما امید دارید در حکومت علی وار همه بتونن راحت زندگی کنن ؟!! البته اگر اصلا برای یک غیر مسلمان حق حرف زدن قائل باشید !!

مشک;780682 نوشت:
البته قضیه ی ناقص العقل بودن زنان تعریف دیگه ای داره و البته در برابر مسئله ی خاصی به شخص خاصی گفته شد اما حالت کنایه داشت

شما مطمئن هستید به شخص خاصی گفته شده ؟!

به متن کلام ایشون دقت کنید :

مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْإِيمَانِ نَوَاقِصُ الْحُظُوظ نَوَاقِصُ الْعُقُول‏ ...

اگر اینطور باشه که شما میگید فقط عائشه باید نصف مردان ارث می برد !!

مشک;780682 نوشت:
بعد از فراغت از جنگ جمل و تصمیمی که عایشه از سرکینه توزی گرفته بود وخود حضرت در خطبه دیگرى به مذمت مردانى پرداخته است که فریب عایشه را خوردند و به خونریزى و جنگ رو آوردند: «کنتم جند المرأة و اتباع البهیمة

کلید این حرف همون کنتم ابتدای جمله ست ، یعنی شمایی ( مردانی ) که الان حاضرید و مخاطب من هستنید ، نگفت ان الرجال کذا و کذا . بین این دو تا فرق هست .

حتی علت اینکه همین امروز از زن نمیشه تقلید کرد همین حرف علی بن ابیطالبه !!

مشک;780682 نوشت:
بله اون دموکراسی رو قبول میکنه

بازم میگیم ، شما مطمئن هستید ؟!

اقلا مردم شام و بخشی از عراق به هر دلیل با شخص علی بن ابیطالب مخالف بودند ( علت یابی نکنید ) ، دموکراسی میگه اونها نظرشون رو بگن ، اما علی میگه إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ . یعنی بقیه مردم حق حرف زدن ندارند !!!

این فقط یه نمونه واضحه در به قدرت رسیدن ایشون هست ، وگرنه حکومت پادشاه مآبانه ، انتصاب والیان ( فرمانداران ) ووو همگی مخالف دموکراسی هست .

با اینحال شما مختارید هر جور که دوست دارید فکر و تحلیل کنید .

[="Franklin Gothic Medium"]

آورورا;780827 نوشت:
یادمون نره که باور به یه مطلب باور به این نیست که باور من به مطلب مستلزم صحت مطلبه. اگرچه من می تونم به جزء جزء باورام باور داشته باشم باور به این که من هم گاهی اشتباه می کنم و باورام امکان اشتباه داره همچنان باور موجهیه. این تو منطق باورمندی به عنوان پارادوکس Smullyan شناخته می شه (که در واقع پارادوکس نیست؛ بلکه یه نتیجه گیری طبیعی و منطقی از خاصیت ذهن انسانه). Smullyan نتیجه می گیره که هر باورمندی اگه خودخواه (conceited) نباشه، به این باور نداره که «همواره» باوراش درسته و در نتیجه متناقضه (inconsistent).

پس اگه به این باور داشته باشم که عقاید من نقد پذیر نیست، همچنان می تونم بگم که منم امکان اشتباه دارم و این باورم نقد پذیره. (پس راه نقد بسته نیست). انتخاب فقط بین خودخواهی و تناقضه! یه نفر می تونه استدلال کنه که انتخاب دوم جایی که نظرات مختلف بین صاحبنظران وجود داره انتخاب بهتریه، چون حاصلش تصحیح باوره، و نه نزاع بین افکار. البته اگه خودخواه نباشه.

در مورد باقی مطلب فکر می کنم نیاز به تاپیک مجزایی خواهد بود اگه بیشتر از این پیش بریم.


بسم الله الرحمن الرحیم،
حرف شما درسته ولی کامل نیست، بین خودخواهی و تناقض یک انتخاب دیگر هم وجود دارد و آن اینکه شخصی اصل و کلیت حق را بشناسد اگرچه در فهم جزئیات بداند که گاهی هم اشتباه می‌کند ... به همین خاطر هم در همان پست ابتدایی به جناب دارنی گفتم که اصل دین نقدپذیر نیست مگرنه فهم ما و حتی فهم علما از دین نقدپذیر هست ... حتی خود علما هم با هم اختلاف دارند ... اگر بفرمایید نمی‌توانید میان دانسته‌های خودتان تبعیض قائل شده و از منظر حقیقت‌شناسی فرقی میانشان بگذارید برایم قابل درک است، اما اینکه چنان فرقی وجود داشته باشد مسأله‌ای نیست که حقیر بتوانم برایتان ثابت کنم، فقط می‌توانم پیشنهاد بدهم که امتحان کنید تا تفاوتش را درک کنید ... اگر این مهم برای همگان از تحصیل‌کرده و غیر آن قابل تحصیل نبود اتمام حجتی رخ نمی‌داد و بهشت و جهنمی هم نمی‌توانست در پس این دنیا باشد که در برنامه‌ریزی خدایی عادل و حکیم در پیش روی ما باشد ... و الله العالم

سین;780901 نوشت:
[=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم،
حرف شما درسته ولی کامل نیست، بین خودخواهی و تناقض یک انتخاب دیگر هم وجود دارد و آن اینکه شخصی اصل و کلیت حق را بشناسد اگرچه در فهم جزئیات بداند که گاهی هم اشتباه می‌کند ... به همین خاطر هم در همان پست ابتدایی به جناب دارنی گفتم که اصل دین نقدپذیر نیست مگرنه فهم ما و حتی فهم علما از دین نقدپذیر هست ... حتی خود علما هم با هم اختلاف دارند ... اگر بفرمایید نمی‌توانید میان دانسته‌های خودتان تبعیض قائل شده و از منظر حقیقت‌شناسی فرقی میانشان بگذارید برایم قابل درک است، اما اینکه چنان فرقی وجود داشته باشد مسأله‌ای نیست که حقیر بتوانم برایتان ثابت کنم، فقط می‌توانم پیشنهاد بدهم که امتحان کنید تا تفاوتش را درک کنید ... اگر این مهم برای همگان از تحصیل‌کرده و غیر آن قابل تحصیل نبود اتمام حجتی رخ نمی‌داد و بهشت و جهنمی هم نمی‌توانست در پس این دنیا باشد که در برنامه‌ریزی خدایی عادل و حکیم در پیش روی ما باشد ... و الله العالم

شما ممکنه مجموعه گزاره هایی رو به عنوان کلیت حق در نظر بگیرید. شما استدلال می کنید که این گزاره ها رو بارها بررسی کردید و به اطمینانتون در موردش افزوده شده. در طرف مقابل این استدلال وجود داره که آونگ هگلی هر تزی رو -اگر چه اطمینان بخش- جاروب کرده. البته شما می تونید در مورد زیر مجموعه ای از باورهاتون خودخواه و در مقابلِ زیرمجموعه دیگه ای از باورهاتون متناقض. این که کدوم زیرمجموعه رو انتخاب کنید نیاز به تصمیم گیری داره:

ممکنه بخواید در مورد باورهایی که بین صاجبنظران شایعتره خودخواه باشید.
باورهایی که در طول تاریخ بیشتر از سایر باور ها دوام داشتن.
یا باورهایی که برای شما اطمینان بخشی بیشتری رو ایجاد می کنن.

انتخاب آخر آرامش بیشتری در شما ایجاد می کنه، اما همواره با خطر نزاع با دیگران همراهه. اینجا فرد آلتروییستی مثل آقای ملکیان استدلال کرده که ایجاد آرامش برای شما حقی رو در برابر از بین بردن آرامش دیگران ایجاد نمی کنه؛ همون طور که شما از مجموعه ای از باورها آرامش می گیرید، افراد دیگه هم از مجموعه دیگه ای باورها آرامش می گیرن و همون طور که نقد نکردن باورهای دیگران آرامش رو از شما می گیره جلوگیری از نقد کردن باورهای شما توسط دیگران هم آرامش و آسایش اون افراد رو سلب می کنه. از این رو حق نقد برای افراد محفوظه.

در مورد جمله قرمز رنگ هم نیازه «اصل دین» تبیین بشه و بعد ببینیم اون چیزی که از دین می فهمیم (که قراره نقدناپذیر باشه) چیزی بیشتر از «فهم ما از دین» (که نقدپذیره) هست یا نه. موید باشید.

[=Franklin Gothic Medium]

آورورا;780949 نوشت:
شما ممکنه مجموعه گزاره هایی رو به عنوان کلیت حق در نظر بگیرید. شما استدلال می کنید که این گزاره ها رو بارها بررسی کردید و به اطمینانتون در موردش افزوده شده. در طرف مقابل این استدلال وجود داره که آونگ هگلی هر تزی رو -اگر چه اطمینان بخش- جاروب کرده. البته شما می تونید در مورد زیر مجموعه ای از باورهاتون خودخواه و در مقابلِ زیرمجموعه دیگه ای از باورهاتون متناقض. این که کدوم زیرمجموعه رو انتخاب کنید نیاز به تصمیم گیری داره:ممکنه بخواید در مورد باورهایی که بین صاجبنظران شایعتره خودخواه باشید.
باورهایی که در طول تاریخ بیشتر از سایر باور ها دوام داشتن.
یا باورهایی که برای شما اطمینان بخشی بیشتری رو ایجاد می کنن.

انتخاب آخر آرامش بیشتری در شما ایجاد می کنه، اما همواره با خطر نزاع با دیگران همراهه. اینجا فرد آلتروییستی مثل آقای ملکیان استدلال کرده که ایجاد آرامش برای شما حقی رو در برابر از بین بردن آرامش دیگران ایجاد نمی کنه؛ همون طور که شما از مجموعه ای از باورها آرامش می گیرید، افراد دیگه هم از مجموعه دیگه ای باورها آرامش می گیرن و همون طور که نقد نکردن باورهای دیگران آرامش رو از شما می گیره جلوگیری از نقد کردن باورهای شما توسط دیگران هم آرامش و آسایش اون افراد رو سلب می کنه. از این رو حق نقد برای افراد محفوظه.


بسم الله الرحمن الرحیم
اگر گزاره‌ها یکسان باشند صحبت از انتخاب میان آنها منطقی است، اگر قابل قیاس هم باشند باز همینطور، ولی اگر از یک سنخ نباشند دیگر اینطور نیست که بخواهیم با معیاری میان آن‌ها انتخاب کنیم که شما سه انتخاب مقابلم بگذارید ... صحبت حقیر از فطرت و بدیهیاتی در حدّ یقین داشتن شخص به وجود داشتن خودش است ... و چنین درکی تا تجربه نشود احتمالاً قابل درک نیست و در واقع توصیفات بنده از این درک نقدپذیر است، یعنی به وضوح توصیفاتم اشتباه است که در نهایت منجر به این می‌شود که شما آن را در کنار سایر گزاره‌ها قرار می‌دهید و می‌فرمایید یکی این را درست می‌پندارد و دیگری گزاره‌ای دیگر را ...
آورورا;780949 نوشت:
در مورد جمله قرمز رنگ هم نیازه «اصل دین» تبیین بشه و بعد ببینیم اون چیزی که از دین می فهمیم (که قراره نقدناپذیر باشه) چیزی بیشتر از «فهم ما از دین» (که نقدپذیره) هست یا نه. موید باشید.

منظورم از اصل دین شناخت جایگاه خود نسبت به خداست و اینکه باید تسلیم خدا باشد، ولایت خدا در مقابل ولایت طاغوت، پرستش خدا در مقابل پرستش نفس خود، تواضع برای خدا در مقابل در مقابل تکبر و غرور و نخوت و خود را چیزی حساب کردن ... این درک یک درک فطری است، مابقی بر اساس این درک فطری پذیرفتنی است و اگر حجت ظاهری که تصدیق فطری شده است آن جزئيات و مصادیق را به ما نرساند در آن مطابق و جزئیات دین قابل نقد است که می‌شود همان فهم ما از دین ...

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَ‌تَ اللَّـهِ الَّتِي فَطَرَ‌ النَّاسَ عَلَيْهَا ۚ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّـهِ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَـٰكِنَّ أَكْثَرَ‌ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ [الروم، ۳۰]
پس روى خويش را به سوى دين يكتا پرستى فرادار، در حالى كه از همه كيشها روى برتافته و حق‌گراى باشى، به همان فطرتى كه خدا مردم را بر آن آفريده است. آفرينش خداى- فطرت توحيد- را دگرگونى نيست، اين است دين راست و استوار، ولى بيشتر مردم نمى‌دانند.[=Franklin Gothic Medium]

با این حساب منظور بنده از اصل دین به نوعی همان شناخت مبتنی بر فطرت است که بداهتی در حدّ بداهت درک وجود خود دارد ... از جنس ظن و گمان نیست و احتمال خطا بر آن نمی‌رود و در نتیجه می‌تواند مبنای عمل در نظر گرفته شود ... مشکلش اینجاست که درک آن حالت ظهور همیشگی و پیوسته نیست و بعد از دیدن خدا با چشم قلب زمان‌هایی می‌رسد که انسان از خدا غافل شود و با خود بیندیشد که نکند این درک یک توهمی بیش نبوده و آن موقع حالت عادی نداشتم و از این دست احتمالات، ولی آن حالت وقتی بارها و بارها تجربه شد عقل سلیم می‌تواند قضاوت کند که آن حالت‌ها مصداق بیداری است و باقی حالات مصداق غفلت از خداست یا برعکس، آن حالات است که حالات توهم و رؤیامانند است و حالا دیگر است که حالات بیداری و هوشیاری است ... مثالش هم همان شب و روز و دیدن در نور و ندیدن در تاریکی است که بارها بیانش کرده‌ام ...

می‌بینید که مثلاً در طول قرون متفاوت علما بعضاً نظرات متفاوتی در مورد چگونگی اثبات حقانیت دین خدا به مردم از طریق معجزه و غیره داشته و شاید هنوز هم دارند، حقیر هم با نظر رایج ایشان مخالف هستم، اینها همان فهم ما از دین است، ولی تمام ما یک نظر در مورد اصل حقانیت خود دین داریم، این نظر استوار بر یک درک مشترک است ولی در مقام توصیف آن برای دیگران نقدپذیر هستیم .. حتی در تاپیک بحثی در اعجاز قرآن به لطف جناب ذره‌بین با نظریه‌ای در مورد اعجاز بودن قرآن آشنا شدیم که یکی دو قرن نظر رایج هم بوده است ولی امروزه کسی به آن ملتزم نیست، در طی یکی از مقالاتی که در همین زمینه معرفی شد هم نظر عالمی درج شده بود که گفته بودند یکی از وجوه اعجاز مثلاً قران شاید همین است که ما حتی ندانیم (یعنی یقین نداشته باشیم و نظراتمان در حدّ نظریه‌پردازی است) که قرآن از چه جهتی معجزه است ... یعنی چگونه دلالت به سوی حقانیت اسلام می‌کند ... این را کسی می‌گفت که خودش از معتقدین به دین بوده است ... علمای دیگرمان هم همگی معتقد به دین هستند و بعد وارد بحث روی چگونه اعجاز بودن قرآن می‌شوند ...

در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

[=Franklin Gothic Medium][=Franklin Gothic Medium]

Dahim Darni;780435 نوشت:
از این بابت هیچ مسئله ای نیست و ممکن است من هم به همین عذر خواهی محتاج بشوم . وسلام .

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و ممنون از صبوری‌اتان
[SPOILER][SPOILER]راستش یک بار هم کلی نوشتم و حذف شد و برایم سخت بود که باز بخواهم همه را بنویسم، الآن که یادم رفته چه نوشته بودم راحت‌تر می‌توانم دوباره جواب بدهم، آن موقع سعی داشتم تمام نکاتی که قبلاً نوشته بودم و پاک شده بود را به یاد بیاورم و بنویسم ولی الآن حافظه‌ام خالی است و دغدغه‌ای ندارم :Nishkhand:[/SPOILER][/SPOILER]
Dahim Darni;780435 نوشت:
سلام
شما متوجه عرض من نشدید . طبیعی است که یک مسلمان خود را تسلیم دین کرده و بی هیچ پرس و جوئی باید تن به آموزه های آن بدهد . شکی در این نیست .

سلام مجدد،
پس طبیعتاً بحث‌ها می‌رود بر مبانی اینکه ایمان قلبی‌اش را مبنای عمل خود می‌داند و این ایمان را آنچنان اعتمادپذیر می‌داند که آن را قابل نقد نداند ... یعنی اینکه چرا مسلمین دین خود را، یعنی اصل دین خود را، نقدپذیر نمی‌دانند سؤال موجهی نیست، می‌توان پرسید ولی ایشان هم برای آن جواب قانع‌کننده‌ای دارند، اینکه مطابق باورهای ایشان این دین خدایی است و در نتیجه نقدپذیر نیست ... نقدناپذیری اسلام از نگاه مسلمین یک نقطه‌ی ضعف نیست و اگر از نگاه دیگران باشد هم برای مسلمین اهمیتی ندارد چون می‌دانند که از نگاه دیگران که این دین الهی محسوب نمی‌شود نتیجه‌گیری آن‌ها که می‌خواهند به این دین انتقاد کنند کاملاً طبیعی است ... این نقدها اگر علمی باشد می‌شود یک بحث علمی ولی اگر مصداق یک نقد مخرّب باشد (یک نقد یکسان هم در زمان و مکان و شرایط متفاوت اجتماعی و یا با لحن‌های متفاوت که بیان گردد می‌تواند بار تخریبی متفاوتی داشته باشد) مسلمین می‌توانند مقابل اعتقاد خودشان با شخص منتقد برخورد نمایند ... اگر کسی بخواهد به این کار ایشان ایراد بگیرد باید به باور الهی بودن دین از نظر ایشان بپردازد و نه به اصل خوب بودن نقدپذیری که از نظر او اصل است و خوب است و انسانی است ولی از نظر مسلمین اینطور نیست ...
با این پاسخ بنده از اسلام دفاع نکرده‌ام، بلکه تنها جواب همان یک سؤال شما را دادم و اینکه چرا مسلمین حق انتقاد را برای خود قائلند ولی همان حق را برای مخالفان خود قائل نیستند، در واقع پیشنهاد داده‌ام که برای یک بحث علمی باید این بحث را مختومه اعلام کرد و به سراغ بحث‌های ریشه‌ای تر رفت ... در این لایه‌ی از بحث هر دو طرف برای خود دلایل منطقی دارند ... در واقع چون مبنای تفکر دو طرف متفاوت است و ارزش و ضدارزش از نظر ایشان یکسان نیست ادامه‌ی چنین بحثی جنبه‌ی متعصبانه و تکرار مکررات به خود خواهد گرفت ... موافق هستید؟
Dahim Darni;780435 نوشت:
نکته کلیدی این پاراگراف همان است که مشخص کردم ، بله بنده هم قبول دارم که باید به بحث نشست و گفتگو کرد .
اما ما داریم در مورد هفت - هشت میلیارد انسان صحبت می کنیم ، انتظار دارید همه اینها به بحث و مذاکره بنشینند ؟!
اصلا بر فرض همه و یا اقلا نمایندگان مذاهب مختلف و ادیان گوناگون به بحث نشستند ، این بحث تا کی باید ادامه پیدا کند ؟! تا ابد که نمی توان بحث کرد . این بحث یا نتیجه می دهد و یکی از طرفین قانع طرف دیگری می شود یا آنکه بدون نتیجه رها می شود و به اصطلاح موسی به دینش و عیسی به دینش !!
سوال من دقیقا اینجاست که اگر پس از بحث و نشست علمی هم نتیجه ای نگرفتیم ، آنوقت باید چه کرد ؟! یکی حق داشته باشد هر چه خواست تبلیغ کند و دیگران صم بکم و لا یتکلمون ؟!!
...
پاسخ های شما از حد بحث و گفتگو پیش نرفت ، یعنی نهایتا جواب شما اینست که ما بنشینیم و بحث کنیم . اما سوال من در مورد زمانی است که بحث کردیم و نتیجه هم نگرفتیم . پس از آن باید چه کرد ؟!
در نتیجه متاسفانه گفته های شما نمی تواند پاسخ مناسبی به اصل سوال بنده باشد .

در اصل ما به دنبال گفتگو نیستیم ... یعنی بنده نیستم اگر بزرگواران دیگر هستند ... این بحث‌های پیرامون علوم حصولی مادامی‌که معبری به باطن نزند سودی ندارد و تا بی‌نهایت هم ادامه بیابد به جای خاصی نمی‌رسد، اگر برسد هم چه بسا توافقش موقتی باشد تا نقدی دیگر و سؤالی دیگر و شک و شبهه‌ای دیگر ... راه رسیدن به ایمان به زعم حقیر فقط قلب است، به قول خارجی‌ها Listen to your hearth, it never lies ... این خارجی‌ها که این حرف‌ها را زده‌اند لزوماً مسلمان نبوده‌اند ... اینکه کسی چیزی بگوید و بعد اضافه کند که Every right minded persion would agree upon it هم همینطور ... انصاف به خرج دادن در نزد خود، رجوع کردن به باطن خود و دیدن حقیقت و گوش دادن به وجدان خود چیزی است که منحصر به مسلمین و ما به طور خاص نیست ... بحث به جای فلسفی اگر فطری باشد امید بیشتری می‌رود که به نتیجه برسد اگر افراد حاضر در بحث به دنبال نتیجه باشند ... پیامبران و ائمه علیهم‌السلام هم همین راه را در پیش می‌گرفتند، ایشان اگر وارد بحث‌های کلامی و به قول امروزی‌های عقلایی می‌شدند در جواب به سؤال‌های کلامی بوده است و معمولاً خودشان آغاز کننده‌ی چنان مباحثی نبوده‌اند و راه ایشان در تبلیغ دین نبوده است، حتی چه بسا در قبال خواص از اصحاب خودشان ... لااقل تا حقیر دیده‌ام ...
در کنار این موضوع یک مطلب دیگر هم هست ... اصل بر قانع کردن دیگران نیست ... اصل بر این است که شناخت خود ما از حقیقت چگونه است ... این مطلبی است که در همان تاپیک معجزه بودن قرآن جناب نقی به خوبی بر روی آن متمرکز شده بودند ... یک بار بنده با شما بحث می‌کنم و اگر توانستم در میدان براهین منطقی بر شما پیروز شوم و شما هم انصاف به خرج دادید و اعتراف به شکست کردید به خودم رجوع می‌کنم و می‌گویم «دیدی که مخالفت هم پذیرفت؟ پس بدان که راهت درست است و اینقدر شک به دلت راه نده» ... به این معنا که بنده تمام این مدت داشته‌ام با آن حرارت از چیزی دفاع می‌کردم که خودم هم مطمئن نبودم درست باشد! عجب!! حالا با قانع شدن مخالفم و تسلیم شدن او مقابل استدلال‌هایم احتمال درستی اعتقاداتم را بیشتر ارزیابی کرده‌ام ... این یک رویکرد است ... رویکرد دیگر اما این است که تنها در مورد چیزی بحث کنم که در باره‌اشان اطمینان قابل اعتمادی دارم و ذره‌ای احتمال خلاف در آن نمی‌دهم، همانطور که مرحوم آیت‌الله‌بهجت هم فرموده بودند و بالاتر از آن همانطور که خداوند فرموده است «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» ... الآن دیگر تسلیم شدن یا نشدن مخاطبم از نظر اینکه اطمینانم به باورهایی که ازشان دفاع می‌کنم بیشتر شود اهمیتی برایم ندارد و البته اینچنین باور و اطمینانی هم هست که می‌تواند مبنای عملکردی قرار بگیرد مثل اینکه برای خود حق انتقاد نظرات مخالف را قائل باشیم ولی برای مخالفان این حق را به رسمیت نشناسیم ... آن رویکرد اول خودش هم خالی از اشکال نیست و نقدناپذیر گرفتن چنان اعتقاداتی هم خودش نقدپذیر است و به زعم بنده از ابتدا هم محکوم خواهد شد به اشتباه بودن ... چون هر چیزی که ظنّی باشد قابل نقد و اصلاح و بهبود است، چرا که «إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا»
Dahim Darni;780435 نوشت:
دقیقا مشکل همین جاست ، به کرسی نشاندن یکی از حرف ها !

این دیدگاه شما ایراد دارد ، دو نقطه که مقابل هم قرار می گیرند ، الزاما حق و باطل نیستند ، گاهی دو باطل نیز در مقابل هم قرار می گیرند . به عبارتی نقطه مقابل حق همیشه باطل است ، اما نقطه مقابل باطل همیشه حق نیست . اگر کسی به این مورد معتقد باشد دیگر سعی بر به کرسی نشاندن حرف خود نخواهد داشت .


اگر چیزی را به عنوان حق شناخته باشد و حق بودن آن را به صورت یقینی باور داشته باشد و احتمال خلاف در آن ندهد چه؟
البته موافق نیستم که باید به دنبال به کرسی نشاندن حرف خود باشیم ... در واقع یک مسلمان باید بداند که هدایت به دست خداست و قلب در حیطه‌ی اثرگذاری خداست و نه او، چنانکه خداوند به پیامبرش هم فرمود «وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الْأَرْ‌ضِ جَمِيعًا مَّا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَـٰكِنَّ اللَّـهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ ۚ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» و باز فرمود «وَ اذْكُرُ‌وا نِعْمَتَ اللَّـهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا» ... کسی که فکر کند خودش می‌تواند مستقل از خداوند کسی را به دین خودش در بیاورد ناشی از ضعف اعتقادی و یا لااقل نقص علم اوست ... بنده هم مبرّی از این جهالت نیستم و گاهی یادم می‌رود که هدایت به دست خداست ... اما دیده‌ام که کسانی که بر احوال خود مراقبت داشته‌اند مطابق وظیفه‌اشان چیزی را که می‌دانند باید بگویند می‌گویند و اثرگذاری آن را به خدا می‌سپارند، می‌گویند خدایا اگر صلاح دانستی او را هدایت کن که من مشتاق‌تر از تو به هدایت و نجات بنده‌ات نیستم و هیچ کسی مهربان‌تر از تو به بندگانت نیست ...
با این حساب بحث عملکرد ظاهری و باطنی متفاوت است ... در باطن کسی نباید به دنبال این باشد که خودش حرفش را به کرسی بنشاند، گیرم که توانست و نشاند آیا موافقت امروز این شخص اهمیتی دارد اگر فردا با شبهه‌ای دیگر باز به انحراف بیفتد؟ ... اما در ظاهر می‌توان در راستای انجام وظیفه‌ی شخصی خود مبتنی بر باوری که نسبت به حقانیت آن شک ندارد عمل نمود و مقابله با کسانی که علناً مخالفت با دین می‌کنند هم می‌تواند از مصادیق این تکلیف شرعی محسوب شود ... با این تفکر حتی یک نفر هم می‌تواند برای حمایت از آنچه که حق می‌داند قیام کرده و حتی تک‌نفری دست به جهاد بزند، همانطوری که حضرت علی علیه‌السلام هم فرمودند اگر تمام عرب با شمشیرهای آخته به من روی بیاورند من به آنها پشت نخواهم کرد «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ ۖ أَن تَقُومُوا لِلَّـهِ مَثْنَىٰ وَفُرَ‌ادَىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُ‌وا»، چون در اسلام اکثریت مبنای حقانیت نیستند ... این رویکرد وقتی درست است که شخص در آنچه که به آن باور دارد ذره‌ای هم تردید نداشته باشد ...
Dahim Darni;780435 نوشت:
آزادی از دید من این نیست که هر شخصی هر کاری که دوست داشت انجام دهد ، این طوری به قول شما ما دچار تزاحم آزادی ها می شویم و عملا دچار هرج و مرج می شویم .

آزادی از دیدگاه من دو مبنا دارد : یکی را قبلا گفتم و دومی اینست که انسان مجبور به انجام کاری که دوست ندارد ، نشود . البته با این تبصره که مبنای اول مقدم بر مبنای دوم است .

یعنی ممکن است فردی قتلی انجام دهد ، اما ممکن است مجازات را دوست نداشته باشد . در اینصورت مبنای اول غالب بر مبنای دوم خواهد بود . و مجازات چنین شخصی غیر انسانی تلقی نمی شود .

با این دو مبنا ما می توانیم بسیاری از روابط انسانی را تعریف و توجیه کنیم و اساس روابط پیچیده جامعه شناسی و مردم شناسی نوین هم از همین جا بر می خیزد .


بله می‌توان خیلی از مسائل را تعریف و توجیه نمود ولی این به معنای درست بودن این نظر نیست ... از نظر ما انسان اصلاً آزاد نیست، بلکه انسان تنها مختار است، اگر آزاد بود دیگر سؤال‌و‌جواب و بازخواستی هم نمی‌بود و قیامتی هم نمی‌بود و جهنمی هم نمی‌توانست وجود داشته باشد ... البته شما هم آزادی را مطلق و بدون قید نمی‌دانید و از این نظر مانند هم هستیم ... شما برای آزادی قیودی را تعریف می‌کنید و ما هم قیودی را به رسمیت می‌شماریم ... مثلاً ما انسان را میان انتخاب حلال و حرام آزاد نمی‌دانیم، ولی میان انتخاب بین مستحبات و مباح‌ها او را تا حدودی آزاد می‌دانیم و این آزادی بستگی دارد به جایگاه شخص نزد خداوند و مقام معنوی‌اش، برای افرادی مانند پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ایشان هیچ آزادی نداشتند و حتی سلیقه‌ی شخصی‌اشان هم در جهتی بود که رضایت خدا به آن بیشتر باشد ... در واقع ایشان خودشان اینطور اختیار کردند که خواست و رضایت خدا بر خواست و رضایت ایشان اولویت داشته باشد و این اولویت دادن به خدا نسبت به خود در همه‌حال می‌شود نهایت ولایت‌پذیری ... این را می‌توان در این قابل دید که انسان هر چه دیدش بازتر باشد انتخاب‌هایش محدودتر و آزادیش کمتر می‌شود و بر عکس هر چه دیدش بسته‌تر و علمش کمتر باشد خود را مجاز به کارهای بیشتری می‌داند ... با این حساب هم شما و هم ما آزادی را قبول داریم ولی آزادی مقید را، فرقمان در این است که ما و شما این قیود بر آزادی را از نظر مصداقی متفاوت تعریف می‌کنیم ... این هم واضح است که به اختلاف ما در شناخت حقوق انسانی نشأت می‌گیرد، شما یک سری مسائل را حق طبیعی و انسانی و شهروندی می‌شمرید و اسمش را می‌گذارید حقوق بشر، ما هم یک سری مسائل دیگر را حق طبیعی انسان می‌شمریم و اسمش را می‌گذاریم حقوق بشر ... اینکه شما بخواهید بدون توضیح اینکه این حقوق از کجا اعتبار خود را یافته‌اند ما را وادار به پذیرش آن حقوق به عنوان حقوق بشر کنید بی‌فایده و بلکه عبث و اشتباه است، کما اینکه معنا ندارد ما بخواهیم شما را ابتدا به ساکن وادار به پذیرش حقوقی کنیم که در اسلام برای بشر به طور عام و برای زن و مرد و والدین و مولد و غیره به طور خاص تعریف شده است، مگر اینکه هر کدام از ما بر دیگری قدرت سیاسی و امثالهم داشته باشد و در این قدرت نظر خودش را تحت عنوان قوانین اجتماعی به دیگری تحمیل نماید که یعنی صرنظر از اعتقادات طرف مقابل در مقام ظاهر باید به آن‌ها عمل شود ... اما این بحث‌ها ارتباطی به بحث ما ندارد، ما فعلاً در جایگاه بحث علمی هستیم، در این جایگاه این بحث بر اساس دو مبنا اگر دنبال شود به جایی نمی‌رسد و باید ابتدا بحثمان را معطوف بر همان مبانی قرار دهیم ... مثلاً شما صحبت از حقوق انسانی می‌کنید، برای بنده‌ای که این حقوق را جزء حقوق انسانی نمی‌دانم (گرچه برخی از حقوقی که ما و شما برای انسان قائل هستیم مشترک هستند، منظورم در اینجا تکیه بر نقاط افتراقمان هست) باید حق بودن آن‌ها را نشان دهید، اما عنوان حقّ و حقوق خودش از حقیقت گرفته شده است و تا حقیقتی شناخته نشده باشد سخن گفتن از حقّ و حقوق گزاف است، لااقل قطعی نخواهد بود اگر شناخت حقیقت هم به صورت ظنّی باشد و نه به صورت قطعی و یقینی ... اما برای ما وضع فرق دارد، ما می‌توانیم صحبت از حق و حقوق کنیم وقتی دینمان را منتسب به خدایی می‌دانیم که «الحق» یکی از اسماء حسنی اوست ... خدا حق است و منشأ ایجاد هر حقّی و وضع هر حقّی ...
این تحقیق نکردن وجه حقانیت مبنای تعریف حقوق برای انسان و زن و مرد و بچه و والدین و غیره و غیره و غیره، بزرگ‌ترین مشکل جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی نوین است ... آن‌ها نتوانسته‌اند زنجیره‌ی منطقی خودشان را به جای ثابتی مانند خدا که حقّ است برسانند ... بلکه از یک طرف آن را نسبی و باز رها کرده‌اند که با زمان تغییر نماید و در نتیجه حق ندارند بخاطر اختلاف حقوق از نظر ایشان و از نظر ما بگویند که کارهای مثلا مسلمین خلاف حقوق بشر است (چون شاید حق با ایشان است ولی آن‌ها هنوز به این حقیقت پی نبرده‌اند و مسلمین از زمان ایشان خیلی جلوتر هستند)، و از طرف دیگر نگاهشان به خرد جمعی و برداشت اکثریت و یا میل اکثریت است، اکثریتی البته از طبقاتی خاص، چه آنکه این روزها Think tank ها فکر می‌کنند و نظر می‌دهند و رسانه‌ها نتایج آن‌ها را به دیگران تلقین می‌کنند و دیگران گمان می‌کنند نظرات خودشان و نتیجه‌ی تفکرات منطقی خودشان هست، حال آنکه این نظرات به ایشان دیکته شده است و برایشان تزئين شده است که از آن استقبال هم بکنند ...

در هر صورت این بحث وقتی ثمربخش است که ابتدا بحث بر روی مبانی تعریف حق و حقوق انسانی معطوف گردد ... اگر دقت کنید می‌بینید که از هر کجا که شروع می‌کنم اختلافمان به همان مبانی می‌رسد، یعنی بحث کردن بر روی نتایج آن مبانی بی‌فایده است اگر با دو مبنای متفاوت بخواهیم ولو صادقانه و منصفانه از نظرات خود دفاع کرده و نظر دیگری را نقد نماییم ...

Dahim Darni;780435 نوشت:
من جوابم را نگرفتم . این فقط شما و دینتان هستید که خودتان را نجات بخش می دانید ، اما دیگران نیز همین حق را برای خود محفوظ می دانند . با اینهمه نجات بخش باید چه کرد ؟! راهکار شما بحث و گفتگو بود که عملی نمی شود و عملی هم بشود به احتمال فراوان نتیجه ای ندارد . راهکار دیگری ندارید ؟!

راهکارم این است که اگر ما خودمان حق را شناخته‌ایم و نسبت به آن تردید نداریم، یعنی در جایی که می‌دانیم و می‌دانیم که می‌دانیم (می‌دانیم که می‌دانیم با توجه به اینکه «بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ ﴿١٤ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ»)، در این صورت عقلاً باید به باور و یقین خودمان عمل کنیم، صرفنظر از اینکه دیگران چه ادعاهایی دارند و آیا خودشان هم باطناً به ادعاهای خود معتقد هستند یا خیر ... پس بحث و گفتگویی اگر هست این بحث و گفتگو قرار نیست ایجاد حق کند و بحث کردن لازمه‌ی هر گونه اقدام عملی بعدی نیز نمی‌باشد، گرچه نتیجه‌ی گفتگو می‌تواند در شکل عملکرد ما هم تغییراتی را ایجاد نماید ... دیگران هم طبیعتاً اگر نسبت به راه خودشان یقین داشته باشند چنین خواهند کرد، چون معنا ندارد کسی مطمئن باشد راه خودش درست است و راه دیگری اشتباه است ولی بگوید شاید راه دیگران درست باشد و از راه خودش دست بردارد، که اگر کرد صرفاً همراهی کرده است برای جلب توجه طرف مقابلش و این کار مانند توریه و تقیّه است ... با این وجود برای ما که در حقانیت اسلام تردید نداریم امکان ندارد کسی در مورد حقانیت راهی که با اسلام ضدیت دارد به چنان یقینی برسد ...
Dahim Darni;780435 نوشت:
این قسمت از سخنان شما آشفته و نامربوط به سوال من است . شما نهایتا می توانید تریبون افکار خودتان باشید .

اصل سوال همچنان باقی است : هر کس که تصور و یا توهم و یا حتی یقین به برحق بودن داشت ، می تواند افکارش را به زور به خورد مردم بدهد و حق ابراز عقیده را از بقیه سلب کند ؟! بله یا خیر ؟!


بستگی به این دارد که حقیقتاً به انچه که مدعی ان هست باور کامل هم داشته باشد یا نه، علم داشته باشد و اشراف داشته باشد و یا صرفا از ظنّ و گمان و از نظر اکثریت تبعیت می‌کند ... حضرت علی علیه‌السلام فرمودند حق را بشناس و اهل حق را به آن تشخیص بده، نه اینکه ابتدا گروهی را به عنوان اهل حق شناسایی کنی و بعد حق را از روی مواضع ایشان تشخیص دهی (در واقع واضح است که برای انتخاب اهل حق باید وجه انتخابی داشت که خود آن وجه انتخاب نیز باید حق باشد) ... برای ما این احتمال مطرح نیست که شاید اسلام دین حق نباشد و در نتیجه موافق نیستیم که هر کسی هر توهمی که داشت را با زور به دیگران بخوراند و حق ابراز عقیده را از بقیه سلب نماید بلکه فقط برای اسلام این حق را قائل هستیم چون حقانیت اسلام را توهم نمی‌دانیم و این دانستن ما هم یک اثر جمعی نیست، بلکه یک اثر فردی است و هر کسی از جمع مسلمین باید خودش جداگانه حقانیت دینش را به طور یقینی درک کرده باشد و درست نیست به استناد رویکرد دیگران بیاید جلو ... شروع اسلام از شهادتین است و برای شهادت دادن باید اطمینان داشت مگرنه آن شهادت چه بسا مصداق دروغ خواهد بود ... جالب است که در شهادتین هم فقط دو (یا سه) شهادت وجود دارد، خدایی خدا و رسالت و بندگی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله (و ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام)، همان‌هایی که در عالم ذر در روز الست علمش به همگان داده شده و برای تمام نوع انسان به صورت فطری در وجود ایشان تعبیه شده است ... و چون اینها تنها داده‌های فطری ما هستند شهادت ابتدایی هم فقط در مورد همان‌ها گرفته می‌شود، انتظار ابتدایی هم فقط پایبندی به همانهاست، مابقی رشد انسان در گروی کسب معرفت بیشتر و عمل مطابق آن علم کسب شده در راهی است که حق بودنش برایمان مسلّم است ... طبیعتاً دیگر نمی‌توانیم کسی را محق بدانیم که به چیزی اعتقاد دارد که خلاف این بدیهیات فطری است و البته آن دیگران چیزی به اسم فطرت را هم قبول ندارند و در نتیجه باور به چیزهای غیربدیهی دارند و مسائل غیربدیهی هم برای پذیرفتن نیاز به دلیل دارد و هیچ دلیل اکتسابی هم نمی‌تواند مقابله نماید با دلایل فطری از نظر قابل اعتماد بودن، آیا شما اشکالی در این بیان می‌بینید؟ ... به همین دلیل یک مسلمان نیازی به بحث کردن با دیگران نمی‌بیند چون شخصا خودش حق را دیده و شناخته است، پس اگر بحثی کند برای همراهی است برای جلب توجه تا دست آخر مخاطبش بتواند فطرت را در درون خود بیابد و با چیزی که خودش آن را کاملاً حق می‌شمرد هدایت شود ...
به همین دلیل هم بنده با براهین بزرگان برای اثبات خدا مخالفم، اینکه خدا بدیهی‌ترین چیز است و اثبات بدیهیات اولیه به دور منجر خواهد شد و امکان ندارد ... اما با این وجود براهین ایشان خالی از اثر هم نیست، چون همان هم زدن داده‌ها هم می‌تواند افراد را متوجه قلب و باطنشان گرداند، ولی این راه چندان راه مؤثری نیست و اگر از ابتدا به سراغ براهین فطری مانند برهان نظم بروند می‌توانند خیلی بهتر و مفیدتر کارشان را انجام دهند ... این همان کاری است که در قرآن هم نمونه‌هایی دارد و در دعوت انبیاء علیهم‌السلام و در احادیث هم بسیار مورد استفاده قرار گرفته است ... کتاب توحید مفضل امام صادق علیه‌السلام در این زمینه یک landmark می‌باشد ...
Dahim Darni;780435 نوشت:
اولا که من مطمئن نیستم که این سخن را پیامبر یا ائمه شما گفته باشند ، زیرا پایه های حدیثی اسلام از ایرانیان شکل گرفته و احتمال آن هست که مشابه سخن کنفسیوس را برای پیامبر و ائمه خودشان هم نقل کرده باشند .

ثانیا هر کسی گفته باشد مهم نیست ( ما قال مهم است ) ، مهم اینست که بهترین راه برای تعریف روابط انسانی همین موضوع است .


اینکه فرمودید پایه‌های حدیثی اسلام از ایرانیان شکل گرفته را آیا به صورت یقینی بیان می‌کنید یا این یک نظریه‌پردازی است و یک فرضیه‌ی محتمل است؟ ... این رویکرد می‌شود همان رویکرد تبعیت کردن از ظن و گمان که در قرآن گفته شده است اکثریت همین کار را می‌کنند ولی ظن و گمان انسان را کفایت از دانستن حقیقت نمی‌کند ... شاید برایتان جالب باشد که با یک یهودی بحث می‌کردم و وقتی آیات و روایات در مورد اینکه خداوند کوه را بالای سر یهودیان نگاه داشت و از ایشان عهد گرفت برایش بیان کردم گفت یقین پیدا کردم که اهل سنت راست می‌گویند و شیعه را یهودیان درست کرده‌اند! پرسیدم که چرا !؟ گفت چون این جزئیاتی که می‌گویی در احادیث ما آمده و برخی بخش‌های آن را حتی همه‌ی یهودیان هم قبول ندارند و سرشان اختلاف هست، حال اینکه شما این‌ها را می‌دانید نشان می‌دهد که یهودیانی که آن‌ها را قبول داشتن برایتان گفته‌اند و بلکه یهودیان اساس شیعه را بنا کرده‌اند! گفتم از کجا می‌دانی که همان خدایی که شریعت موسی علیه‌السلام را پایه گذاشت و از همه چیز آگاه است این‌ها را به ما بیان نکرده باشد؟ ... جوابی نداشت جز انکار، ولی اصل صحبتم این است که شما می‌فرمایید این احادیث را ایرانیان وارد دین کرده‌اند و مثلاً حرف علمایی مانند کنفسیوس را به اهل بیت علیهم‌السلام نسبت داده‌اند، یکی دیگر هم می‌گوید این احادیث را شیعه از علمای یهود گرفته است! هر کسی از ظنّ خود یار من ... اینها همه ظنّ و گمان است،‌ قبول ندارید؟

جناب دارنی، حقیر وقتی گفتم این کلام از حضرت علی علیه‌السلام است در واقع رساندم که خودم هم آن را قبول دارم و می‌دانم که درست است، اما با این حال باز با شما مخالفت کردم و هنوز هم مخالف هستم که ان شاء الله بیانش می‌کنم، علت این مخالفت این است که نظر حضرت علی علیه‌السلام در چهارچوب تفکر اسلامی قابل دفاع است، وقتی رأس تمام امور حضرت حقّ عزّ و جلّ قرار داشته باشد الآن می‌توان تعریفی از کارهای انسانی ارائه داد، وگرنه اگر حقّ به خودی خود مبهم باشد هر تعریفی هم که از انسانیت ارائه شود جایی ابتر می‌شود و نمی‌تواند از حقانیت خود به طور کامل دفاع نماید ... شما اگر بفرمایید بهترین تعریف از انسانیت همان است که من می‌گویم بنده با شما موافقت می‌کنم از این جهت که در کاربرد این ایده بهترین ایده و این تعریف بهترین تعریف است، ولی در بعد نظری و تئوری قضیه قابل دفاع نیست ...

Dahim Darni;780435 نوشت:
مطمئن هستید که من همین را گفتم ؟!

حقیر اینطور برداشت کردم، اگر اشتباه برداشت کردم عذرخواهی می‌کنم ...
Dahim Darni;780435 نوشت:
این از آن دسته اصولی است که اقلا برای من بدون اثبات پذیرفته شده است . شاید ریشه در ژن های همه ما داشته باشد .

:khandeh!:
شما منکر فطرت می‌شوید و پرده از علومی برمی‌دارید که می‌شود آن‌ها را بدون دلیل پذیرفت و کاملاً قابل اعتماد هستند ولی فطری هم نیستند: علوم ژنی!
لطفاً به تمام آن سؤالاتی که از بنده در قبال علوم فطری می‌شد را شما در قبال علوم ژنی پاسخ دهید ... مثلاً از کجا می‌دانید که چنین دانشی به صورت ژنی در شما بوده و هست و مانند خیلی از علوم اکتسابی دیگر ناشی از رشد یافتن و تربیت شدن شما در خانواده‌اتان و جامعه‌اتان در این برهه‌ی زمانی خاص در این جامعه‌ی خاص با این تحصیلات خاص با اثرگذاری‌های دوستان و معلمان و اساتید خاص که داشته‌اید نباشد؟

بگذارید یک مثال بزنم ... فرض کنید آقای x اعتقادی به قیامت ندارد ...یعنی حساب و کتابی را بعد از این دنیا نمی‌شناسد و می‌پندارد که بعد از مرگ همه نابود می‌شوند، چه در دنیا به یکدیگر خوبی کرده باشند و چه در حق هم بدی کرده باشند (با تعابیر معمول از خوبی و بدی)، یعنی فارغ از اینکه چند نفر را دق داده باشند و چند نفر را کشته باشند یا منفجر کرده باشند یا سوزانده باشند و چند بچه را در حدّ مرگ شکنجه کرده باشند و چقدر رفتار سادیسمی به صورت آگاهانه انجام داده باشند یا برعکس چقدر به همه کمک مالی و عاطفی کرده باشند و چقدر سرپرستی ایتام را به عهده گرفته باشند و با کودکان باز کرده و برای بیوه‌زنان مایحتاج زندگی‌اشان را فراهم کرده باشند و یا جانشان را برای امداد رسانی به دیگران به خطر انداخته باشند، فارغ از تمامی این‌ها همه و مطلقاً همه باز بعد از مرگ یکسان باشند و مرگ هم برای همگان به یک صورت باشد، مرگ یک بار و شیون هم یک بار ... حالا ایشان نظریه‌ی تکامل را مطالعه می‌کند و در بعد روان‌شناسی به این نتیجه می‌رسد که اخلاق اصولاً نسبی است و کاری که از نظر یک گروه بد است از نظرگروه دیگری چه بسا خوب بوده است و برعکس ... چنین کسی بعید نیست به این نگاه برسد که اصولاً زندگی یعنی هیچ ترتیبی و آدابی نجوی، هر چه می‌خواهد دل تنگت انجام بده یا بگو ... بعد با خودش فکر می‌کند که من اگر بخواهم برای دل تنگ خودم هر کاری خواستم بکنم و از دیگران بگیرم و به خودم اضافه کنم دیگران هم ساکت نمی‌نشینند و با من وارد مبارزه می‌شوند و آن وقت شاید به چیزی که دلم می‌خواسته نرسم و بیشتر اذیت شوم تا خوشحال، پس بهتر است یک حدودی را رعایت کنم و سعی کنم دیگران را در موضع انفعال نگاه دارم و خیلی تحریکشان نکنم که بخواهند از من انتقام بگیرند یا علیه من مبارزه کنند یا بدتر از آن بر علیه من با هم متحد شوند که امیدم به زندگی بیشتر و لذت بیشتر کمتر شود ... الآن این رویکرد شده است اساس تعریف آزادی‌ها در جوامع مدرن بشری ... کارهایی که دیگران را خوشحال کرده و ایشان را منفعل بکند را می‌گذارند کارهای انسانی، مثلاً مهم نیست که چقدر عصبانی باشی که آنطور که می‌خواستی نشد و به آن سودی که می‌خواستی نرسیدی ولی انسانیت این است که خود را مهربان نشان دهی و قانع و متواضع تا احترام و محبت دیگران را به سمت خودت جلب کنی تا بعد بتوانی از آن‌ها برای منافع دیگرت استفاده کنی ... دیگران که از دل شخص خبر ندارند این ظاهر را ملاک تعریف انسانیت می‌شمرند و در واقع در جامعه‌شناسی مدرن هم اعتبار به ظاهر رفتار و گفتار شخص داده می‌شود و نه به نیت شخص که کسی از آن خبر ندارد ... در واقع در نگاهی که خدا و قیامت را انکار نماید و سکولار باشد جایی برای نیت و باطن افراد باقی نمی‌ماند و آن‌ها صرفاً جنبه‌ی شخصی خواهند داشت ... اگر با مردمی که در این جوامع زندگی کنید اینها را بگویید قبول ندارند، انسان‌ها دوست دارند عمیقاً دوست داشته شوند و از ظاهرسازی خوششان نمی‌آید ولی سیستم جامعه‌شناسی مدرن که تئوریزه شده است کاری به این حرفها ندارد، بلکه می‌گوید اگر ظاهر عمل درست باشد مادامی‌که باطن عمل مخفی نگاه داشته شود همان اثری را دارد که اگر ظاهر و باطن عمل با هم خوب بودند همان اثر را داشت، این نظریه درست هم هست اگر خدایی نباشد که دقیقاً با نیت افراد سر و کار داشته باشد ... بحث ما هم سر دل‌خواه مردم نیست، بحث ما سر همان نظریات است ...
در این بین اما عده‌ای هم هستند که ریسک اینکه عده‌ای با ایشان مخالفت خواهد کرد را می‌پذیرند و می‌گویند هر مخالفتی را با قدرت سرکوب خواهیم کرد و با ایجاد رعب و وحشت در دل مردم ایشان را از مخالفت کردن با خودمان باز داشته و باز ایشان را مقابل خود منفعل می‌کنیم ... در نگاهی که منکر فطرت انسانی شده و انسان را ادامه‌ی روند گونه‌سازی در حیوانات می‌شمرد این ایده را باید یک راه خلاقانه به حساب آورد و نه یک راه غیرانسانی، چه آنکه انسان چیزی جز حیوان نیست که فکرش کمی بازتر است و تخیلش قوی‌تر است و می‌تواند انتخاب‌هایی را داشته باشد که به ذهن سایر جانوران نمی‌رسد ... به این ترتیب کاری که از نظر یک گروه غیراخلاقی است از نظر این گروه می‌شود اخلاقی ... وقتی هم که آخرتی در کار نباشد و عمر انسان به هر حال زیاد به بیش از صد سال نرسد دیگر این دو روزه را هر طور که خواستند زندگی می‌کنند و به کسی هم ربطی ندارد، هر کسی گمان کرد به او ربطی دارد می‌تواند برای آن ربط بجنگد و چیزی را که حق خودش می‌داند بگیرد اگر توانست ...
این می‌شود معنای نسبی بودن اخلاق ... اینکه هر کسی هر طور که خواست می‌تواند زندگی کند ... شما اگر خواستید بگویید که کار آن گروه اول درست است و کار گروه دوم غیرانسانی است باید ابتدا بتوانید به آن گروه دوم نشان دهید که تعریف شما از انسانیت درست است، اما علم به درست بودن آن را با بیان اینکه این علم نیازی به دلیل ندارد و ژنی است منحصر در خودتان کردید ... حالا باید حق بدهید که آن گروه دیگر که ژن‌هایشان با ژن‌های شما متفاوت است بتوانند انسانیت را طور دیگری تعریف کنند که در نگاه ایشان هم جایی برای حتی زنده بودن هم برای شما نیست و اگر نفعی در کشتن شما داشته باشند مطابق تعریف خود از اخلاق می‌گویند که در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست ... اما شما این حق را به ایشان نمی‌دهید ...
در نتیجه نگاه شما به انسان و انسانیت و اخلاق یک نگاه ناقص است ... اگر همه مطابق همان زندگی کنند احتمالاً به مشکل بزرگی بر نمی‌خورید، کما اینکه در غرب این نگاه هست و خیلی از مسلمان‌ها هم گمان می‌کنند در غرب دارند بیش از ما به اسلام واقعی عمل می‌کنند(!)، اما مشکل اینجاست که اگر گروهی باشند که از همان فرضیات شما به این نتیجه برسند که نیازی به تعریف انسانیت به آن صورت نیست شما باید ایشان را تحمل کنید ولی در عمل نخواهید توانست ... به عبارت دیگر فرضیات شما و جامعه‌شناسی سکولار و روان‌شناسی سکولار که معتقدین به فرگشت دنبال می‌کنند برای انکار مطلق بودن اخلاق و انکار قیامت در بعد رفتار اجتماعی (غیرشخصی)، منجر خواهد شد به پذیرفته بودن اینکه هر چیزی و هر کاری را بشود اخلاقی در نظر گرفت، در این صورت دیگر این شخص است که تصمیم می‌گیرد که چه چیزی را اخلاقی بداند یا نداند و اصلاً دیگر مطرح کردن چیزی به اسم اخلاق بی‌معنا خواهد شد و شخص می‌گوید هر چه بخواهم انجام دهم را انجام می‌دهم و مسؤولیتش را هم می‌پذیرم ...دیگر به کسی ربطی ندارد که چرا من اینطور انتخاب کردم و آنطور که آن‌ّها دوست داشتند انتخاب نکردم ...

[ادامه دارد ان شاء الله]

[="Franklin Gothic Medium"][=Franklin Gothic Medium][ادامه]

Dahim Darni;780435 نوشت:
لطفا خوب دقت بفرمائید ، چون این گفته ها نقض قاعده ای که گفتم نیست . بلکه در حقیقت این رفتارها ناشی از نقض همان قاعده است .

نگاه شما یک نگاه کابردی است، حال آنکه در یک بحث منطقی نیاز است که پایه‌های منطقی بحث هم استوار باشند ... حرف بنده این است که با جهان‌بینی بدون خدا و بدون قیامت نمی‌توان تعریفی از انسانیت ارائه داد و ارائه‌ی چنان تعاریفی صرفاً بیان یک سلیقه‌ی شخصی است که برای دیگران الزام‌آور نیست، ولو اینکه قوانین اجتماعی هم بر اساس سلایق شخصی گروهی نوشته شوند ... در این جامعه خلاف‌کار و درست‌کار یکسان طبقه‌بندی نخواهند شد و یکسان نسبت به آن‌ها عمل نخواهد شد ولی هیچ کسی در فردیّت خودش خودش را مجرم یا متهم و یا درستگار نمی‌پندارد، چون ارزش همه‌ی کارها مانند هم خواهد بود ... و این درست نیست ... أَفَمَن كَانَ مُؤْمِنًا كَمَن كَانَ فَاسِقًا؟ لَّا يَسْتَوُونَ
آیا کسی که مؤمن است مانند کسی است که فاسق و بدکار است؟ نه مساوی نیستند ... این می‌شود عدالت و محل اعمال این عدالت هم قیامت و بعد هم بهشت و جهنم است ... وقتی مفهومی به اسم قیامت و حساب و کتاب مطرح می‌شود دیگر میزانی که در آنجا برای سنجش اعمال استفاده می‌شود خواهد شد میزان سنجش حق و حقوق در این دنیا ... در این صورت اخلاق دیگر نسبی نخواهد بود و می‌توان خیلی از مسائل را که تا کنون وجه رجحانی برای آن‌ها نداشتیم را از یکدیگر تمیز دهیم ... در این نگاه هم هست که دیگر می‌توان میان مسلمان و غیرمسلمان فرق قائل شد و گفت کسی که تسلیم حقیقت شده است با کسی که تسلیم آن نشده است یکسان نیستند ...

أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ‌ الْآخِرَ‌ةَ وَيَرْ‌جُو رَ‌حْمَةَ رَ‌بِّهِ ۗ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ‌ أُولُو الْأَلْبَابِ [الزمر، ۹]
آیا آنکه او فروتن است گاه‌های شب سجده‌کنان، و ایستاده می‌ترسد از آخرت و امید دارد رحمت پروردگار خویش را، بگو آیا یکسانند آنان که می‌دانند و آنان که نمی‌دانند؟ جز این نیست که یادآور می‌شوند خردمندان‌

قُلْ مَن رَّ‌بُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ قُلِ اللَّـهُ ۚ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ لَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّ‌ا ۚ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِيرُ‌ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ‌ ۗ أَمْ جَعَلُوا لِلَّـهِ شُرَ‌كَاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ ۚ قُلِ اللَّـهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ‌ [الرعد، ۱۶]
بگو کیست پروردگار آسمانها و زمین؟ بگو خدا! بگو پس آیا برگرفتید جز او دوستانی که دارا نیستند برای خویشتن سود و نه زیانی را؟ بگو آیا یکسانند کور و بینا؟ یا آیا یکسانند تاریکیها و روشنائی؟ یا قرار دادند برای خدا شریکانی که بیافریدند همانند آفرینش او پس مشتبه شده است آفرینش بر ایشان؟ بگو خدا است آفریننده همه چیز و او است یکتای چیره‌شونده

Dahim Darni;780435 نوشت:
حاکم و ولی ای که ظلم می کند و دهان مردم را می بندد و دیکتاتوری پیشه کرده ، از اصول انسانی تجاوز کرده است .

دقت بفرمائید : دزدی غیر انسانی است ، چون من دوست ندارم از من دزدی شود ، اما ممکن است دزدی کردن را دوست داشته باشم . چون از اصول انسانی تجاوز کرده ام .

آن پادشاه ظالم ظلم کردن را دوست دارد ، چون به قول شما موقعیتش پیش آمده و البته از انسانیت خارج شده است . اما اگر به همان پادشاه همان ظلم تحمیل شود ، قطعا اعتراض می کند و آنرا نمی پذیرد . پس غیر انسانی بودن آن ظلم برای همان پادشاه هم معلوم و واضح است ، اما به علت شرایط درک نمی شود .

و بحث ما این بود که چگونه معبار های اخلاق انسانی را بفهمیم و توضیح بدهیم که با همین اصل به راحتی همه مشکلات را می توان توضیح داد .

مشکل شما در قسمت قبلی که انتخاب کردم هم همین بود که سوء استفاده از قوانین و معیار ها را دلیلی بر ناکاآمدی می دانستید . در ضمن منظورتان از اخلاق نسبی چیست ؟! من گمان نمی کنم کسی دوست داشته باشد به حقوقش تجاوز کنند . پس نتیجه می گیریم که تجاوز به حقوق دیگران مغایر با انسانیت است ( حتی اگر این مبنا را هم نشناسیم به همین نتیجه می رسیم ) . این دیگر نسبی نمی شود . هرکجا به حق دیگری تجاوز شد عملی غیر انسانی رخ داده است ، حال چه مجرم مجازات بشود ، چه نشود ، چون برخورد با مجرم دیگر کار این قاعده نیست .

و ما در بحث قبلی راجع به این صحبت می کردیم که چگونه این اصول را تعریف کنیم و بنده هم توضیح دادم . در همین مرحله اگر اشکالی دارید بفرمائید .
اما اگر الان می خواهید راجع به رفتار و عملکرد خارجی انسان ها صحبت کنید ، پاسخ شما وجود نهادی برای اجرای قوانین است . به همین سادگی .


با توجه به توضیحاتی که داده شد اشکال به این تعریف را این می‌دانم که آن را بدیهی گرفته‌اید ولی با توجه به فرضیات و جهان‌بینی شما هیچ دلیلی ندارد که جز خود شما دیگران هم به آن پایبند شوند، تازه خود شما هم این احتمال را نامحتمل نمی‌دانید که در آینده این تعریف از نظر خود شما هم اشتباه شمرده شود، چون تا دستگیره‌ی متقنی از حقیقت در دست نداشته باشیم خیلی چیزها هستند که حقیقت‌نما هستند ولی بعدها خواهیم فهمید که حقیقتی که گمان می‌کردیم نبودند ... در ضمن اینکه شما اعتبار این تعریف خود را به علوم ژنی مرتبط کردید که فقط برای کسانی که در ژن‌های خود مشابه شما باشند به طور کامل پذیرفتنی است و هر اختلاف ژنی هر چند کوچک جواز این را می‌دهد که تفاوت‌های بزرگی در این تعریف روی دهد، همانطور که انسان‌ها همگی از نظر ژنی خیلی شبیه به هم هستند (در مقایسه با حیوانات دیگر) ولی با این وجود باز هم این همه اختلاف سلیقه و غیره را شما به همان اختلافات جزئي ژنی ارتباط می‌دهید و دلیلی نداریم که این مقدار اختلاف نتواند به اختلافات زیادی در تعاریف از انسانیت هم منجر نگردد ... موافق نیستید؟

بحث حقیر از ابتدا هم متوجه رفتار و عملکرد خارجی انسان‌ها نبود ... بحث حقیر کاربردی نیست ... بحث ما سر جهان‌بینی‌هاست و سر اختلافات نظری ... چون بحث ما سر نقدپذیر دانستن یا ندانستن اسلام است ... و توهین مدّ نظر آغازگرتاپیک هم قاعدتاً در بعد نظری قضیه است مگرنه در بعد عملی تا کنون اسلام در جایی به صورت کامل اجرا نشده است، حتی در زمان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و امیرالمؤمنین علیه‌السلام و امام مجتبی علیه‌السلام و امام رضا علیه‌السلام که هر کدام مدتی را حکومت یا ولایت‌عهدی داشته‌اند ... اسلام وقتی کامل پیاده می‌شود که وعده‌ی «لِيُظْهِرَ‌هُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِ‌هَ الْمُشْرِ‌كُونَ» تحقق یابد و وقت آن هم هنوز نرسیده است ...

Dahim Darni;780435 نوشت:
به عبارت دیگر یک قانونگذار برای آنکه ثابت کند فلان عمل جرم است یا خیر ، اصل را بر این قاعده قرار می دهد و قانون می نویسد . سپس عوامل اجرائی مجموعه این قوانین را اجرا و عوامل دیگر بر اجرای آن نظارت می کنند و به این ترتیب جامعه قانونمند تشکیل می شود .

جامعه‌ی قانون‌مند را می‌توان با هر مجموعه‌ی قوانینی شکل داد ... هم ما و هم شما قبول داریم که آزادی‌های فردی باید در یک زندگی اجتماعی به قیودی مقید گردند تا تزاحمی رخ ندهد ... اختلاف ما در این است که خود این قوانین و قیود را چه کسی می‌تواند تشخیص دهد وقتی نظر افراد متفاوت در این زمینه متفاوت باشد؟ ... یکی می‌گوید من دوست دارم عریان به خیابان بیایم و ربطی به کسی ندارد و هر کسی که نخواست چشمش را ببندد، یک نفر دیگر می‌گوید من می‌خواهم کودکم را با این نظام اخلاقی تربیت کنم ولی نمی‌توانم به کودکم بگویم که در خیابان کلاً چشمت را ببند که حتی اگر خیلی وقت‌ها هم ببندد به هر حال چشمش به چیزی که من دوست ندارم ببیند خواهد افتاد، پس می‌گوید نه اینطور نیست که ما باید چشممان را ببندیم بلکه تو باید مراعات کنی و عربان در جامعه ظاهر نشوی ... حالا حکومت یا می‌اید طرف این را می‌گیرد یا می‌رود طرف آن دیگری را می‌گیرد و به نفع او قانون صادر می‌کند و یا سعی می‌کند قانونی را بنویسد که حداکثر رضایت را برای حداکثر مردم به ارمغان بیاورد، یعنی هیچ کسی را کاملاً راضی نکند ولی نگذارد نارضایتی هم خیلی زیاد شود، مثلاً می‌گوید عریان‌ها تنها در برخی جاهای خاص بتوانند عریان بیرون بیایند و در جاهای دیگر این کارشان خلاف قانون است و قص علی هذا ... حالا اگر کسی گفت من می‌خواهم کودکم را اسلامی تربیت کنم و همین وضع پوشش مجاز هم در جامعه مناسب تربیت درست کودکم نیست می‌گویند به ما چه همین است که هست و ما نمی‌توانیم همه چیز را مطابق نظر تو و عده‌ای مانند تو تنظیم کنیم ... این نگاه یک نگاه دموکراسی است و از نظر ما اشتباه است، چون در اینجا رضایت اکثریت را مبنای تعریف حق دانسته‌اند حال آنکه ما حضرت حق را مبنای تعریف حق می‌دانیم ... آن‌ها خرد جمعی را و مطالبان جمع را مبنا می‌دانند و ما نظر حضرت الحکیم و العلیم و الغنیّ را مبنای تعریف حقوق می‌دانیم ... آن‌ها با این کارشان به دنبال راضی نگاه داشتن دیگران هستند و برای کسب رأی بیشتر برای انتخاب بعدی تلاش می‌کنند این رضایت را بیشتر هم بکنند، حتی اگر با مثلاً دادن جواز ازدواج رسمی به هم‌جنس‌گرایان باشد که بخش بزرگی از جامعه‌ی خودشان هم مخالف آن است و آن را بی‌شرمانه و غیراخلاقی می‌شمرد، ولی ما می‌گوییم رضایت خالق اولویت دارد و شخص قانون‌گذاری اسلام و مجری آن باید به دنبال رضایت خدا باشند و نه رضایت خلق خدا، چنانکه خداوند هم فرموده است:

وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْ‌ضُ وَمَن فِيهِنَّ ۚ بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِ‌هِمْ فَهُمْ عَن ذِكْرِ‌هِم مُّعْرِ‌ضُونَ [المؤمنون، ۷۱]
و اگر حقّ از هوسهای آنان پیروی کند هر آینه فاسد شود آسمانها و زمین و هر که در آنها است، بلکه آوردیمشان به ذکر خود پس ایشانند از ذکر خود روی‌گردانان‌

و البته اینکه هوای نفس مردم و آراء شخصی ایشان به طور موضعی و موقتی مبنای تعریف حق قرار بگیرد را نیز سپس بیان نموده است که انجام شده یا خواهد شد و به تبع آن هم زمین و دریا فاسد شده است و این فساد را نشانشان می‌دهد بلکه به ذکر خودشان و از ذکر خودشان به ذکر خدایشان بازگردند:

ظَهَرَ‌ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ‌ وَالْبَحْرِ‌ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْ‌جِعُونَ [الرّوم، ۴۱]
پدیدار شد تباهی در دشت و دریا بدانچه فراهم کرد دستهای مردم، تا چشانَدشان پاره‌ای از آنچه کردند، شاید بازگردند

و تذکراتی از این دست بیش از این در قرآن آمده است، مثلاً:

وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ‌ مَن فِي الْأَرْ‌ضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ ۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُ‌صُونَ [الأنعام، ۱۱۶]
و اگر فرمان بری بیشتر آنان را که در زمینند گمراهت کنند از راه خدا، پیروی نمی‌کنند جز گمان را و نیستند جز پندارندگان‌

که در آن نفی دموکراسی در اصل قانون‌گذاری و تعریف حق بیان شده است، یا:

... قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّـهِ هُوَ الْهُدَىٰ ۗ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ۙ مَا لَكَ مِنَ اللَّـهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ‌ [البقرة، ۱۲۰]
... بگو همانا هدایت خدا است هدایت، و اگر پیروی کنی هوسهای آنان را پس از آنچه که بیامدت از دانش، نباشدت در مقابل خدا دوست و نه یاوری‌

که هدایت خدا را هدایت می‌داند و تبعیت از خرد جمعی را بعد از اینکه علم به نظر خدا داشته باشیم مردود می‌داند، کاربرد مشورت در اسلام هم جایی است که چیزی را ندانیم و اگر بدانیم و باز مشورت کنیم خطاست، مگر اینکه حکمت دیگری داشته باشد مثل اینکه در این هم‌فکری بخواهیم چیزی را آموزش دهیم و برای ایشان جا بیاندازیم که چرا فلان کار خوب نیست و فلان کار خوب و درست است ... و باز آمده که:

... وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ۙ إِنَّكَ إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ [البقرة، ۱۴۵]
... و اگر پیروی کنی هوسهای آنان را پس از آنچه که بیامده است تو را از دانش، همانا باشی از ستمگران‌

که کنار گذاشتن علم به حقیقت و تبعیت کردن از آراء دیگران را ظلم معرفی فرموده است و ظلم در مقابل عدل است، عدالت یعنی هر چیزی سر جای خودش و ظلم یعنی به هم زدن این نظم بالقوه و در واقع به هم زدن نظام عدالت ...

Dahim Darni;780435 نوشت:
شما اینهمه تایپ کردید ، اما واقعا نیازی به اینهمه سخن گفتن نبود ، فقط می توانستید بگوئید من برای گفته ام دلیل دارم . مچ گیری و مچ اندازی که نداریم .

لطف دارید، ممنون که اعتماد کردید :Gol:
Dahim Darni;780435 نوشت:
این اصلا تفاوت نیست . خیلی راحت می توان آنرا رد کرد : جمعیتی از جوانان به نتایجی رسیده اند و اکنون که با هم آشنا شده اند می خواهند محلی برای نیایش و عبادات خود داشته باشند . هیچ کدام هم مسلمان و مسلمان زاده نبوده اند . اسلام شما به آنها اجازه می دهد در همان محدودیتی که تعریف می کند ، آنها نیز به عبادات خود و ترویج افکار خود در میان خودشان بپردازند ؟! دقیقا مشابه مسیحیان ؟!

مسلما خیر !

مسیحیان عاشق چشم و ابروی اسلام و مسلمانان نیستند و تعالیمشان صد در صد مخالف با تعالیم اسلام است . سه خدایی کجا و توحید کجا ؟!

در ضمن به مسیحیان گفته بگوئید ، آیا آنها نیز گفتند ؟!!

باز هم خیر !

هر گردی گردو نیست ، هر خدایی الله نیست . مسیحیان به خدایی اعتقاد دارند که الله نیست . چون الله محمد را فرستاده ، اما خدای مسیحیان محمد را نمی شناسد .

بازهم تفاوتی وجود ندارد . چه الله را رد کنیم ، چه به جای آن خدایان دیگر بگذاریم ، و چه اصلا به هیچ خدای آسمانی اعتقاد نداشته باشیم . همه مخالفت با اصول اسلام است .


اگر اجازه دهید وارد جزئیات ادامه‌دار مثال‌ها نشویم تا مثال‌ها به عنوان مثال برای روشن شدن بحث باقی بمانند، بحث دقیق بر روی هر مثال خودش می‌تواند موضوع یک تاپیک جداگانه باشد، اگر روی مثالی با هم توافق نداشتیم برای این بحث می‌توان به این نتیجه رسید که این مثال با این حدّ از توضیحات نمی‌تواند روشن‌کننده‌ی بحثمان باشد ... اجالتاً می‌توانیم فرض را بر این بگذاریم که برخورد ما با مسیحیت درست نیست و باید با آن‌ها هم مانند عرفان‌های نوظهور و انحرافی برخورد کرد و همه‌ی اینها دارند به اسلام توهین می‌کنند، البته به شخصه موافق این مطلب نیستم و علما هم موافق این مطلب نیستند و حکم کسی که در اسلام متولد شده و مرتد شود حتی با حکم کسی که از خارج اسلام وارد اسلام شده و بعد مرتد شود تفاوت دارد تا چه برسد به اینکه اصلاً وارد اسلام هم نشده باشد و علیه اسلام ابراز نظر نماید و آن را غلط بخواند، در فقه ما هم میان کافران معمولی و کافران کتابی تفاوت قائل هستند و مسیحی را با یک مشرک بت‌پرست یکی نمی‌دانند و مثلاً همینکه اجازه‌ی ازدواج موقت با ایشان را دادند خودش مؤید همین فرق است، اما چه بپذیریم که اشتباه کرده‌ایم و چه نپذیریم و برای این نپذیرفتن هم دلایلمان را ارائه دهیم تفاوتی در پیش‌برد بحث نخواهد کرد ... در هر صورت ما اسلام را و موضوع شهادتین در آن را نقدپذیر نمی‌دانیم و خود را مکلف به مقابله با کسانی که قصد مقابله با اسلام را دارند می‌دانیم، در عین حال که بحث علمی را مصداق مخالفت کردن از روی دشمنی نمی‌دانیم و از آن استقبال هم می‌کنیم، ملاکمان هم در تشخیص اینکه شخصی یا گروهی دارند دشمنی می‌کنند یا نه ظاهر است مگرنه این امکان منتفی نیست که آن افراد واقعاً ندانند و کافر به آن معنای مخالف حقیقت بودنش نباشند،‌ ولی معیار ظاهر است و دشمنی حتی در ظاهر هم دشمنی کردن را بر ما واجب می‌کند، چنانکه در قرآن هم این مطلب به طور ضمنی مطرح شده است:

وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِ‌كِينَ اسْتَجَارَ‌كَ فَأَجِرْ‌هُ حَتَّىٰ يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّـهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْلَمُونَ [التوبة، ۶]
و اگر یکی از مشرکان به تو پناهنده شد پس پناهش ده تا بشنود گفتار خدا را، سپس برسانش به مأمن خویش، این برای آن است که آنان گروهی هستند که نمی‌دانند

با آنکه آن‌ها گروهی هستند که نمی‌دانند باز باید با آنها جنگید چون آنها هستند که جنگ را آغاز کرده‌اند ... ولی در این میان هر جا اگر خواستند که بدانند باید برایشان گفت تا بدانند و برای این دانستن هم باید امنیتشان را تأمین کرد و در نتیجه نمی‌شود بخاطر وضع مخالفی که دارند متعرضشان شد ... جرم ایشان در این جنگی که با ایشان می‌کنیم قضاوت باطنی به اینکه می‌دانیم دانسته با ما می‌جنگند یا نادانسته می‌جنگند نیست، بلکه جرم آن‌ها این است که دارند می‌جنگند و در این جنگیدن هم از ظن و گمان خود تبعیت می‌کنند، خواهند نشوند رسوا همرنگ جماعت شده‌اند با آنکه حتماً در مقام باطنی وجدان ایشان از چنین کاری نهیشان کرده است ... گرچه ادامه دادن یک اشتباه و اصرار کردن بر یک اشتباه می‌تواند صدای وجدان را ضعیف نماید تا دیگر شنیده نشود و مورد وجه قرار نگیرد که البته قرآن تعبیر دیگری از این کم شدن صدای وجدان دارد و آن را به دور شدن خود شخص مجرم از مسیر هدایت تعبیر کرده است ... تبعیت کردن از اکثریت در کاری که وجدان از آن نهی کند جرم است، و تبعیت کردن از اکثریت در جایی که وجدان همراهی می‌کند هم لایق جزای خیر است اگرچه این لیاقت افزایش می‌یابد اگر شخص از خود حق تبعیت نماید و نه از اکثریتی که در جهت حق حرکت می‌کنند ...

:Gol:

[="Franklin Gothic Medium"]

مارینر;780583 نوشت:
سلام جناب سین ...
در مورد موضوعی که با اقای شریعت عقلانی صحبت کردین به نظر من بحث کلی نمیشه کرد برخی جاها حرف شما درست هست و برخی جاها صحبت شریعت عقلانی . من اصولا راهنمایی رو چیزی جز روشن کردن چراغ نمیبینم . و اعتقادم این هستش که برای هدایت کسی کافی هست چراغها روشن بشن .
از نظر من حرف شما درست هست به شرط اینکه بتونین چراغی رو روشن کنین ... بزارین یه مثال بزنم ....فرض کنین شما داد و بیداد میکنین که الکتریسیته وجود داره .... من میگم وجود نداره ... شما یه دفعه چراغی رو به دو سر اون سیم میزنین و چراغ میدرخشه و من تایید میکنم که حرف و مسیرت درست هست .

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام سرکار مارینر
از شما هم بابت تأخیرم عذرخواهی می‌کنم،
حرفتان را قبول دارم که می‌فرمایید هدایت کردن از طریق روشن کردن چراغ است تا همه جا روشن شود، ولی عجیب است که بعد خودتان مثالی می‌زنید که در آن چراغ به عنوان یک اشتراک لفظی است ولی در آنجا چراغ روشن کردن یک مصداق برای نتیجه‌گرایی است ... این مطلب در مورد بحث ما مثل این است که یک نفر بیاید شما را بکشد تا شما ببینید که آن طرف بهشت و جهنمی هم هست، خوب حالا فهمیدید ولی دیگر این علم به چه کارتان می‌آید؟ حتی به کار دیگران هم نمی‌آید چون «فَلَا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَلَا إِلَىٰ أَهْلِهِمْ يَرْ‌جِعُونَ»
چراغ روشن کردنی که در آن با شما موافق هستم این است که نوری در قلب انسان بتابد و انسان حقیقت را متوجه شود ... و البته می‌دانم شما کلاً با نور در قلب مشکل دارید و اگر نوری در قلبتان روشن شود شب‌هنگام چند ظرف بلور و کریستال در خانه‌اتان خواهد شکست تا آن نور سریعاً خاموش گردد ... این دانستن البته از نوع دانستن‌های اکتسابی است و ان شاء الله که غلط باشد ... و حتماً هم هست ... نوری که در دل بتابد و مبهم باشد و ایجاد آگاهی نکند و انسان را به ظن و گمان بکشاند که شاید خدای من هست فکر کنم خیلی قابل اعتماد نیست، ولی اگر حضور خدا را چشیدید و دلتان برای او خاضع شد و چشمتان غرق در اشک شد و گفتید چطور می‌توان چنین خدایی را انکار کرد آن وقت مشتاقم بدانم که در همان حال آیا می‌توانید چیزی را بشکنید و بگویید این توهم است یا خیر، آن موقع انکار وجود خدا ساده‌تر از انکار وجود خودتان نخواهد بود، حالا اگر بعد از این تجربه و بازگشت به روزمرّگی شک کردید و اعصابتان خرد شد که این تجربه واقعی بود یا توهم بود دیگر بهتان حق می‌دهم چون خودم هم بارها در این وضعیت بوده‌ام ... تکرارپذیری این تجربه می‌تواند راه را برای رسیدن به یقین و سپس تصمیم گرفتن برای مؤمن شدن یا کافر بودن باز نماید ...
مارینر;780583 نوشت:
اگر کسی بخواد کسه دیگری رو هدایت کنه تنها مسیر همین هست .

البته ما دوست داریم دیگران را هدایت کنیم ولی چه کنیم که مطابق عقایدمان هدایت تنها کار خداست ... چون آن نور در قلب که همراه با هوشیاری و آگاهی باشد را فقط خداوند می‌تواند در قلب بتاباند ... باقی نورهایی که با ظن و گمان همراه است در قلب نیست و در صدر است و می‌تواند ادامه‌ی نور در قلب بوده و رحمانی باشد یا منشأ خارجی داشته و شیطانی باشد ... یک بار حاج‌آقا پناهیان هم این مطلب را فرمودند، ایشان گفتند که حتماً همه‌ی شما تجربه داشته‌اید که یک کار بدی می‌کنید و بعد می‌روید نماز می‌بینید چه حس خوبی به شما دست می‌دهد که این حسّ خوب اثر حسّ بدی که بخاطر انجام آن کار بد داشتید را از بین می‌برد، این حسّ خوب بخاطر کار خوبی که کردید که نیست بلکه چه بسا شیطان که مدام سر نماز می‌خواهد حواسّ شما را پرت کند اینجا به کارگزاران و فرزندانش می‌گوید که رهایش کنید و مزاحمش نشوید و تازه بهش حسّ هم بدهید که فکر کند چقدر کارش درست است! حالا درست یادم نیست که دقیقاً چه فرمودند ولی برداشت حقیر از مطالب ایشان اینطور بود ... ملاک در اینجا تعمق کردن در خود و تشخیص علم از ظن و گمان است ... به زعم حقیر و با توجه به توضیحاتی که جناب نقی در تاپیک بحث بر روی معجزه بودن قرآن فرمودند ...
مارینر;780583 نوشت:
و اما در مورد اینکه شما عنوان کردین ... کسی که فکر میکنه به یقین رسیده باید دیگران رو اجبار کنه که اونجوری فکر کنند ... من چنین چیزی رو قبول ندارم ... علتش هم این هست که انسانها تجربیات متفاوتی رو داشتن و کسی فانوس رو میبینه و دیگری خورشید رو میبینه .... اگر هر دوشون بخوان چیزی رو باید کنند که سنگ رویه سنگ نمیمونه

مجبور که نمی‌تواند بکند مگر در مقام ظاهر، یعنی مثلاً از طریق قانون‌گذاری اجتماعی، مگرنه ما به شما بگوییم حجابتان را رعایت کنید شما حداکثر مقابل سربازها و حراست و افراد خیلی مذهبی رعایت کنید تا به شما گیر ندهند مگرنه اینطور نیست که دیگر در خانه‌اتان هم جلوی نامحرم رو بگیرید و یا پوشیه بزنید ... اینجا یک سوء تفاهم در مورد واژه‌ی اجبار پیش آمده است ... نظر حقیر این است که اگر یقین دارم که راهم درست است و این یقین هم یک یقین عالمانه است و نه یک یقین ظن و گمانی (همانکه می‌گویند ظن قریب به یقین)، در این صورت می‌توانم اگر قدرتش را داشتم از حقّی که آن را به عنوان حقّ شناخته‌ام حمایت کنم و اگر نکنم در مقابل حقّ مسؤول هستم و کوتاهی کرده‌ام ... شما چطور می‌توانید این موضوع را قبول نداشته باشید؟ ... به هر حال جامعه نیاز به قانون دارد و شما قوانینی که حق باشند آگاهی دارید، چه چیزی به شما اجازه می‌دهد که حق را قبول داشته باشید ولی در عمل به آن عمل نکنید؟ ... می‌شود چنین کرد ولی این کار مغایرت با حق بودن حق و همچنین یقین داشتن ما به حق بودن آن خواهد داشت ... چنین کاری ممکن است ولی خلاف عقلی سلیم خواهد بود ... اینطور نیست؟ ... اگر نیست بفرمایید چرا نیست ...

اما در مورد فانوس و خورشید با شما موافقم ... معصوم علیه‌السلام فرمود که اگر ابوذر از چیزی که در قلب سلمان می‌گذشت آگاه می‌شد هر آینه او را می‌کشت ... یعنی آن را مصداق کفر یا شرک می‌دانست ... و البته در این کشتن هم به تشخیص حقیر باید سلمان را مقصر دانست نه ابوذر را که مطابق ظاهر حکم به کشتن سلمان می‌داد ... یعنی این سلمان بود که واجب بود آنچه در قلبش می‌گذرد و دیگران ظرفیت پذیرش آن را ندارند را مخفی کند و جامعه را به آشوب نکشد ... کاری که حلاج با گفتن انا الحق کرد و جنید بغدادی در فتوای به قتل او به درستی نوشت که در ظاهر حال کشتنی است ولی باطن را خدا داند ... کسی که خورشید را می‌بیند حق ندارد فاموس کسی را خاموش کند تا آن کس نتوانسته خورشید او را ببیند، ولی این به معنای آن نیست که اگر آن شخص فانوس هم نداشت برایش فانوسی هم قرار ندهد تا به هر مسیری که خواست برود ...

در پناه خدا باشید ان شاء الله

[=Franklin Gothic Medium]

مارینر;780588 نوشت:
جناب سین من فکر میکنم این صحبت شما علتی داره ... اونم این هست که شما تجربه اشتباه بودن مسیر قلب رو باهاش برخورد نکردین ...
یه کنفرانس مربوط به یه روانشناسی بود که من خیلی ایشون رو قبول دارم .... موضوع اون بحث این بود ...
مردم اگر عاشق شدین ... کسی رو دوست داشتین ... و اون شخص شما رو ترک کرده ... فکر نکنین که اون بر میگرده ...
میدونم برای شما این جمله اصلا معنا و مفهومی نداره ...
ولی اگر یک بار تجربه چنین چیزهایی رو داشتین ... میفهمیدین که قلب فریاد میزنه اون شخص برمیگرده ولی در نهایت عقل درک میکنه که برگشتی در کار نیست .

بسم الله الرحمن الرحیم
اشتباه می‌کنید که فکر می‌کنید آن جمله برایم اصلاً معنا و مفهومی ندارد ... در واقع دقیقاً چنین تجربه‌ای را داشته‌ام و فراموش کردن آن شخص هم حدود یک سال و نیم برایم طول کشید ... اگرچه سخت بود ولی یکی از بهترین تجربه‌های زندگی‌ام بود ... در آن یک سال و نیم چیزهای زیادی یاد گرفتم ... یکی می‌گوید دلم می‌خواهد و منظورش از دل همان هوای نفسش هست و به یک نفر می‌گویند اگر نمی‌دانستی چه کنی به ندای قلبت گوش کن و منظورشان از قلب حرم خداست و محل الهام و محل ارتباط با خداوند و محل تعقل و انتهایی‌ترین جایی که انسان در تفکر به آن رجوع می‌کند ... فرق قائل شدن میان این دو برای حقیر کار ساده‌ای نبود ... آن موقع می‌خواستم چیزی را باور کنم که دوست داشتم باور کنم، همانطور که می‌گویند انسان به امید زنده است، ولی در مورد دین می‌بینید که مواجه می‌شوید با دعوتی که هوای نفسانی در پس آن نیست و خود آن دعوت است که ارزشمند است و شیفته‌اش می‌شویم ... اینکه قوای دیگری در انسان فعال می‌شود که او را متمایل به این مسأله می‌کند را می‌شود درک کرد اگرچه علم غیرحضوری نداشته باشیم به اینکه آن چه قوایی بود و این چه قوایی است ... شما همین الآن در ذهنتان تصور کنید که بخواهید دستتان را تکان دهید و سعی کنید که تکانش دهید، به دنبال راهی باشید که بتوانید از آن راه دستتان را تکان دهید، نمی‌یابید، حالا اراده کنید که دستتان را تکان دهید، شگفت‌زده خواهید شد وقتی می‌بینید که بدون فکر کردن و بدون کمترین فاصله‌ای دستتان تکان می‌خورد و از اراده‌ی شما تبعیت می‌کند، ما خودمان را نمی‌شناسیم و چون در خدمت ماست تا مشکلی برایش پیش نیامده نیازی هم نمی‌بینیم که آن را بشناسیم، تا سؤالی نباشد تکاپویی هم نخواهد بود و جوابی هم به دست نمی‌اید ... یک راه تشخیص حق از باطل همین رصد کردن نفس است ... مثلاً مرحوم امام فرمودند که اگر یک کار خوبی کردی و از اینکه این کار را کردی خوشحال شدی با خودت فکر کن که اگر کس دیگری هم این کار خوب را می‌کرد همینقدر خوشحال می‌شدی یا اینکه چون تو این کار را کردی و انجام آن به پای تو نوشته شد و برایت اعتبار و غیره رقم خواهد زد اینقدر خوشحال شده‌ای ... این سؤال و جواب اگر صادقانه باشد هدایتت می‌کند به اینکه بدانی برای خدا کاری را کرده‌ای یا برای نفست و به قصد ریا ... این سؤال و جواب‌های صادقانه که انسان در رجوع با خودش نجوا می‌کند راه را برای تشخیص حق از باطل و قلب از هوای نفس باز می‌کند ... و البته چه بسا نیاز به تمرین هم داشته باشد ...
تا قبل از کسب این مهارت هم اگر انسان شک داشت که حقیقت را می‌داند یا نه راهش این است که بایستد و حرکت نکند ... «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ‌ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَـٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا» [الإسراء، ۳۶] ...مگرنه اگر کسی یقین به باطل بودن اسلام نداشته باشد و وارد جنگ با اسلام شود همچنان باید با او جنگید، همچنانکه در آیه‌ای که برای جناب دارنی آوردم هم این مطلب بیان شده است ...
مارینر;780588 نوشت:
فقط بهتون یه نشونی میدم ...
حافظی که دیوونه شده و این ور و اون ور داد میزنه ....
یا وفا ... یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب ...
یا پیر زنی که 40 سال با لباس سرخرنگ سره قرار حاضر میشه ...
و ...

همشون تمام زندگیشون قلبشون داره فریاد میزنه اون بر میگرده ...
و یه روزی عقلشون درک میکنه که برگشتی تو کار نیست ...

وقتی کوچیکیم و گریه میکنیم و دستامون رو بالا میگیریم ... آغوشی گرم رو احساس میکنیم ...
طول میکشه ... تا هزاران بار گریه کنیم ... آغوش گرمی رو احساس نکنیم و در نهایت به این باور برسیم که دیگه آغوش گرمی نیست .

اون روز با عقل و قلبمون درک میکنیم هیچ آغوش گرمی نیست ...


انسان مأمور به تبعیت از عقل است به عنوان حجت باطنی خدا ... ولی وقتی تعقل با تفکر منطقی اشتباه گرفته می‌شود و شهود قلبی هم به توهم بودن متهم می‌گردد این مسائل زیاد پیش می‌آیند ... هر کسی باید عقل و وجدان و قلب را در درون خودش بجوید تا پیدا کند ... این دیگر مثل فطرت نیست که بگوییم مردم فراموش کرده‌اند و پیامبران به عنوان آیات البینات فرستاده شدند تا آن را به صورت عینی به گوش مردم برسانند، اینجا دیگر صحبت از وسیله‌ی تشخیص اصلی حقّ و باطل است که امروزه به کنار زده شده است و وسایل تشخیص ظنّی را جایگزین آن کرده‌اند ... نتیجه‌ی این هم می‌شود مثال «بوقلمون راسل» و دست آخر هم حقیقت نسبی معرفی می‌شود و اخلاق هم نسبی می‌شود و می‌گویند موسی به دین خود و عیسی به کیش خود و هر کسی هر کاری خواست بکند ما هم به صورت سکولار یک سری قوانین می‌گذاریم که شما خیلی با هم دعوایتان نشود ... یعنی دست آخر قوانین خودشان را حاکم می‌کنند ولی با این بیان که ما خیرخواه شما هستیم «وَ قَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ» ... بعد هم دیگر هر کسی که حق را شناخته باشد و از ظنّ و گمان پیروی نکند می‌شود دشمن حقوق بشری که ایشان در پلورالیسم خودشان برای اداره‌ی ان جامعه‌ی پلورال و سکولار تعریف کرده‌اند ...
گم شده‌ی دنیای مدرن عقل است ... آن‌ها که در این دنیای مدرن با این همه امکانات به پوچی می‌رسند شاید از همین عقل بهره برده‌اند، لیکن بهره‌اشان تا اینجا بوده است که بفهمند که زندگی با این صورتی که برایشان تعریف شده است پوچ و بی‌محتواست، زندگی که چیزی به عنوان حقیقت مطلق در آن نباشد بی‌هدف و پوچ است، زندگی که تمام جهات در آن یکسان باشد دور خود چرخیدن است، اما دیگر نور معنویت را ندیده‌اند که اگر جوابی غلط بود به جای آن جواب درستی هم ممکن است وجود داشته باشد ... آن نور معنویت را اگر دیدند و دیدند که بر خلاف تمام حس‌های دیگر کاری با نفسانیات در ایشان ندارد و ایشان را متوجه حقیقت برتری می‌کند که آن را می‌شناسند، در این صورت جواب خود را یافته‌اند ... وقتی که دیدند که این نور جایگزین تمام نداشته‌هایشان هست می‌فهمند که این نور سوای نورهای دیگر و امیدهای دیگر است ... اتصال به بی‌نهایت وصف‌پذیر نیست و باید تجربه شود تا متوجه فرق آن با نواهای قلبی دیگر بشویم ...

موضوع قفل شده است