جمع بندی آيا منطق قابل اثبات است؟
تبهای اولیه
سلام،
سوالى درباره منطق داشتم . ما تمامى استدلالات خود را بر اساس يك سرى قوانين بنام منطق انجام مى دهيم. خوب سوال من در اينجاست كه درست بودن منطق را از كجا ثابت كنيم. آيا مى توانيم با استفاده از منطق ، درستى منطق را ثابت كنيم. اگر نه پس همه استدلال هاى خداشناسى كه داريم چى ميشن؟
سلام،
سوالى درباره منطق داشتم . ما تمامى استدلالات خود را بر اساس يك سرى قوانين بنام منطق انجام مى دهيم. خوب سوال من در اينجاست كه درست بودن منطق را از كجا ثابت كنيم. آيا مى توانيم با استفاده از منطق ، درستى منطق را ثابت كنيم. اگر نه پس همه استدلال هاى خداشناسى كه داريم چى ميشن؟
سلام و عرض ادب
قبل از پاسخ باید به چند مقدمه بپردازیم:
1.تعریف منطق: مجموعه ای از قواعد کلی است که اگر درست بکار برده شود، ذهن را از خطا در اندیشه نگه میدارد.
2.جایگاه منطق: جزو علوم مقدمی و خادم قرار دارد، یعنی خود به تنهایی مستقل و مورد نظر نیست، بلکه در خدمت دیگر علوم مانند فلسفه و کلام می باشد.
3.تقسیمات منطق: یک قسم از منطق، منطق صوری است که با شکل استدلال کار دارد. قسم دوم مربوط به ماده استدلال است. بنابراین برای کشف مجهولات از طریق تفکر، دست کم دو شرط اساسی وجود دارد:
الف) انتخاب معلومات مناسب و صحیح؛
ب) تنظیم و صورت بندی درست آنها.
فقدان هر یک از دو شرط، مانع رسیدن به حقیقت خواهد بود. مواد بکار رفته در استدلال استقرائی بوده و هشت قسم است: یقینیات، مظنونات، مشهورات، وهمیات، مسلمات، مقبولات، مشبهات و مخیلات. این اقسام یا بدیهی و بی نیاز از استدلال اند، و یا محتاج اثباتند. تصدیقات بدیهی(مانند: اجتماع نقیضین محال است و یا کل بزرگتر از جزء خود است و ...) بدون تفکر و زحمت بدست می آیند، و مبدء دیگر اصول اند.
4.برخی از راههای اثبات خداوند از طریق استدلال اند، و برخی دیگر خیر. مثلا دریافتهای شهودی بعضی عرفا و یا انسانهای عادی که منجر به خدا باوری میشه از این قسم اند، و یا میل فطری انسان به خدا و ...
با توجه به مقدمات بالا میتوان گفت:
براهین اثبات خدا عموما از طریق فلسفه و کلام(علم اعتقادات) مطرح میشود، اما ایندو به منطق نیاز دارند. واز طرفی منطق نمیتواند دلیل صدق و درستی خود باشد، چرا که این مطلب باعث دور میشود.(دور یعنی مورد الف متوقف بر مورد ب باشد و در عین حال ب متوقف بر الف باشد) و دور بدیهی البطلان است. بنابراین صحت گزاره های منطقی باید متوقف بر چیزی غیر خود باشد. و آن، امور بدیهی است که انسان شکی در آنها ندارد، و همین بدیهیات اساس صحت دیگر گزاره ها قرار میگیرند.
برخی اصل امتناع اجتماع نقیضین را اساس دیگر گزاره ها دانسته اند، اینکه یک چیز نمیتواند در آنِ واحد، هم باشد و هم نباشد را همه کسانی که به واقعیت خارجی اذعان دارند، میپذیرند و تصدیق میکنند.
اما در مورد منطق صوری و شکلی هم منطقیون از راه تقسیم بین نفی و اثبات و یا استقراء پیش رفته اند.
ادامه دارد...
در پناه حق باشید...
همانطور که اشاره شد موادی که در اصول اولیه منطق بکار میرود، بدیهیات است؛ یعنی تمام اصول غیر بدیهی به اصل های بدیهی و همگی به یک اصل و آنهم اصل امتناع اجتماع نقیضین است.
اما روش منطق، روشی عقلی است، بنابراین در تمام انسانها البته با درجاتی، استفاده از منطق وجود دارد. انسان در هر شأنی از شئون زندگی خود به منطق نیاز دارد؛ مثلاً در زندگی عادی، بعضی از مفاهیم مجهول محتاج به تعریفاند و برخی باورها نیازمند استدلال. حتی کسانی که مخالف منطق و فلسفه بوده اند از همین ابزار برای مقابله با منطق و فلسفه استفاده کرده اند! مانند این شعر معروف:
پای استدلالیون چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود
این شعر که در ذم علوم عقلی و عالمان آنست از شکل اول قیاس اقترانی استفاده کرده، بدین ترتیب:
الف) پای استدلالیون چوبین است.
ب) پای چوبین بی تمکین است.
نتیجه: پای استدلالیون بی تمکین است.(یعنی: عقل کارایی ندارد)
با سلام و عرض ادب خدمت کارشناسان و کابران اسک دین
منطق، قانون صحیح اندیشیدن و درست فکر کردن است یعنی قواعد و قوانین منطقی به منزله یک مقیاس و معیار سنجش است که هرگاه بخواهم درباره برخی از موضوعات علمی یا فلسفی تفکر و استدلال نمایم باید استدلالهای خود را با مقیاسهای منطقی ارزیابی کنیم تا به طور اشتباه نتیجه گیری ننمایم، به عنوان مثال منطق برای یک عالم و فیلسوف که از آن استفاده میکند مانند شاقول یا طراز است که بنا برای تنظیم امور ساختمان از آن استفاده میکند. به همین جهت در تعریف منطق گفتهاند: منطق ابزاری است که مراعات کردن و به کارگیری اصول و ضوابط آن ذهن را از اشتباه در تفکر و اندیشه باز میدارد.
قبل از هر چیز لازم است اشاره شود که موضوع هر علم عبارت است از آن چیزی که آن علم در اطراف احوال، خواص و آثار آن بحث میکند. و از آن جا که هر علمی باید یک محور مشخص را مورد بحث قرار داده و درباره مسایل مربوط به آن بحث کند، علم منطق نیز محور معینی برای بحث دارد که از آن در اصطلاح منطقی به «معرِّف وجهت» یاد میشود، یعنی موضوع و محور مباحث علم منطق یا تعریفهاست یا حجت ها و استدلال ها، و به طور کلی منطق دو چیز میخواهد به انسان بیاموزد: یکی راه صحیح و درست تعریف کردن و شناساندن. دوم: راه درست استدلال کردن برای اثبات یک مسأله
برای روشن شدن فایده منطق لازم است که اول فکر تعریف شود، زیرا تا فکر شناخته نشود، فائده منطق معلوم نخواهد شد. در تعریف فکر گفتهاند: تفکر عبارت است از مربوط کردن چند معلوم به یک دیگر برای بدست آوردن یک معلوم جدید و تبدیل کردن یک مجهول به معلوم، پس تفکر در حقیقت سیر حرکت ذهن از یک مطلوب مجهول به سوی یک سلسله مقدمات معلوم، سپس حرکت از آن مقدمات معلوم به سوی آن مطلوب برای تبدیل آن به معلوم. ذهن وقتی فکر میکند و میخواهد از ترکیب معلومات خویش مجهول را برایش معلوم کند، باید به آن معلومات شکل و نظم خاصی بدهد، منطق به انسان میآموزد که این شکل نظم را چگونه باید انجام داد تا نتیجه حاصل شود، بنابراین فایده و کاربرد منطق این است که حرکت ذهن را در هنگام تفکر تحت کنترل خود قرار میدهد تا صحیح نتیجه گیری کند. به عنوان مثال جریان یک استدلال در عالم ذهن مانند یک ساختمان است، یک ساختمان آنگاه کامل است که هم مصالحش بیعیب باشد و هم شکل ساختمان روی اصول و قواعد صحیح ساختمانی باشد. مثلاً اگر گفته شود «سقراط انسان است و هر انسانی ستمگر است پس سقراط ستمگر است» این استدلال از نظر شکل و صورت صحیح است اما از نظر ماده و مصالح فاسد است، زیرا آن جا که میگویم هر انسانی ستمگر است درست نیست، اما اگر بگویم: «سقراط انسان است سقراط عالم است، پس انسان عالم است» ماده و مصالح استدلال صحیح است، شکل و نظام آن منطقی نیست لهذا نتیجه غلط است.
با تشکر
با سلام
مطالب عنوان شده در این تاپیک ارتباط زیادی با مطالب دنبال شده در دو تاپیکی است که مدتی با جناب armandaneshjoo مباحثه داشتیم و عاقبت بی نتیجه ماند. و اصل آن این است که آیا دلیل بدون مدرک کافی است یا خیر؟
ما برای اعتبار یک نظریه هم به دلیل نیاز داریم و هم مدرک و نبود هر کدام ضعف حساب می شود. مدرک خطاب شدن یک مشاهده هم شرایطی دارد که یکی از مهمترین آن ها تکرار پذیری است. از این رو ایشان دلایل وجود خدا را به دلیل عدم وجود مدرک قابل مشاهده نا معتبر می دانستند.
ایشان بدیهیات را نیز حاصل از استقرا می دانند و اعتبار همه آن ها را بر تجربه و مشاهده استوار می دانند. از این رو ادراک مستقیم عقلی از وجود، از جمله وجود نفس را رد مکنند.
http://www.askdin.com/thread51106-7.html
http://www.askdin.com/thread49780-6.html#post732906
موفق باشید
[="Times New Roman"]سلام
اگر فرضاً کسی بپذیرد که منطق قابل اثبات نیست چه نتیجهای از آن گرفته میشود؟
اصلاً چگونه میتوان اثبات آن را بدون مفروض گفتنش نشان داد؟
سلام،
سوالى درباره منطق داشتم . ما تمامى استدلالات خود را بر اساس يك سرى قوانين بنام منطق انجام مى دهيم. خوب سوال من در اينجاست كه درست بودن منطق را از كجا ثابت كنيم. آيا مى توانيم با استفاده از منطق ، درستى منطق را ثابت كنيم. اگر نه پس همه استدلال هاى خداشناسى كه داريم چى ميشن؟
بسمه الحکیم
با سلام
اثبات چیزی بسته به موضوع و نوع آن چیز اسلوب و متدولوژی خاص خودش را دارد،برای اثبات فرضیات علوم تجربی ناگزیر به مشاهده و آزمایش هستید.
برای اثبات قضایای ریاضی از استدلالهایی منطقی مبتنی بر روش استقرایی استفاده می کنیم.
و برای اثبات صحت قوانین منطقی از بدیهیات عقلی کمک می گیریم.
ارسطو را بنیانگذار علم منطق دانسته اند اما او فقط قوانین ثابت عقلی را کشف کرده و بر اساس آن، علم منطق را پی ریزی نمود.
منطق چیزی جدای از اسلوب کلی استنتاج و انتزاعات عقلی نیست،اینها اصولی حقیقی هستند که وجود دارند و منطق عهده دار بیان و بکار گیری آنهاست
نه اینکه منطق همان قوانین ثابت باشند و گرنه باید گفت اصول منطقی از کجا آمدند؟
قبل از اینکه علم منطق به شکل مدون آن در اختیار بشر قرار گیرد مردم از قوانین آن استفاده می کردند و علما و حکمای نخستین در معادلات ریاضی
و نظم و تنظیم استدلالهای عقلی از آن بهره می جستند.آیا قبل از تدوین علم منطق دانش بشر بر پایه ی موهومات استوار بود؟
دانش عقلی کنونی بشر مرهون هزاران سال تلاش علمی پیشینیانی است که قوانین کنونی علم منطق را به طور تئوریک آن در اختیار نداشتند.
پیره زنِ حدیث معروف:" اثبات خدا با گردش چرخ دستی" علم منطق و اصول صحیح اندیشیدن را نمی دانست،امّا منطقی آنقدر قوی داشت
که پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و اله را به تحسین واداشت!
سلام
اگر فرضاً کسی بپذیرد که منطق قابل اثبات نیست چه نتیجهای از آن گرفته میشود؟
اصلاً چگونه میتوان اثبات آن را بدون مفروض گفتنش نشان داد؟
سلام
همانطور که گفته شد منطق، روش درست فکر کردن است، و البته در مکاتب متفاوت، ممکن است روشهای متفاوتی وجود داشته باشد، اما نمیتوان گفت هیچ روشی وجود ندارد!
و از طرفی ما انسانها خواسته یا نا خواسته تکلم و تفکر خود را بر اساس منطق تنظیم میکنیم، البته گاهی از مواد نادرست استفاده میکنیم و دانسته یا نادانسته دچار مغالطه میشویم. و برای همین منطق دانان، قواعدی رو تنظیم کردند تا کمتر دچار خطا بشیم.
اگر منظور شما از مفروض گرفتن، اصل موضوع باشه، صحیح نیست؛ چرا که مبانی منطق و معرفت شناسی اگر ریشه در خارج و واقعیت نداشته باشه و صرف توافق باشه ارزشی نخواهد داشت. امید وارم منظور شما رو درست فهمیده باشم.
[=Times New Roman] اگر منظور شما از مفروض گرفتن، اصل موضوع باشه، صحیح نیست؛ چرا که مبانی منطق و معرفت شناسی اگر ریشه در خارج و واقعیت نداشته باشه و صرف توافق باشه ارزشی نخواهد داشت. امید وارم منظور شما رو درست فهمیده باشم.سلام
همانطور که گفته شد منطق، روش درست فکر کردن است، و البته در مکاتب متفاوت، ممکن است روشهای متفاوتی وجود داشته باشد، اما نمیتوان گفت هیچ روشی وجود ندارد!
و از طرفی ما انسانها خواسته یا نا خواسته تکلم و تفکر خود را بر اساس منطق تنظیم میکنیم، البته گاهی از مواد نادرست استفاده میکنیم و دانسته یا نادانسته دچار مغالطه میشویم. و برای همین منطق دانان، قواعدی رو تنظیم کردند تا کمتر دچار خطا بشیم.
سلام از من،
خیر منظورم از مفروض گرفتن توافق نیست، منظورم این بوده که پیشفرض هراستدلالی چه برای اثبات منطق یا دفاع از آن، چه برای انکار منطق یا نقد آن، درست دانستن [=Times New Roman]قواعد منطقی و [=Times New Roman]استفاده از [=Times New Roman]لااقل برخی از این قواعد است؛ اگر کسی قواعد ابتدایی منطق را هم نپذیرد از این نپذیرفتنش هیچ نتیجهای ــ از جمله اینکه پس فلان استدلالهای مبتنی بر منطق بیاعتبارند ــ نمیتواند بگیرد. حتی به نظرم میرسد استنتاج یک نظام منطقی از واقعیات هم مبتنی بر پذیرفتن اصول و قواعد اولیهٔ منطق است.
سلام، من هم سوالى را كه فرهنگ پرسيدند دارم، اساتيد لطف ميكنند جواب بدهند؟ يعنى من هم كه بهش فكر مى كنم ميبينم همين استدلال هايى هم كه شما در اين مطلب اوردين با پيش فرض اينكه منطق صحيح است (چون از منطق در پاسخ هايتان استفاده كرديد) مطرح شده اند. در صورتى كه صحت خود منطق مورد سوال بود. اصلا ميشه سوالى رو بدون استدلال و منطق بصورت صحيح پاسخ داد؟ ميشه چيزى رو بدون منطق اثبات كرد؟
بچه ها چرا بحث رو کلی میکنید !!! خوب تو استدلال های منطقی چنتاشون رو بیارید که نیاز به اثبات داشته باشند ؟؟؟!!!
با سوالای شما ما باید وجود خودمون رو هم برای کسی که جلومون داره حرف میزنه اثبات کنیم . خوب بگید کجای منطق رو باید اثبات کرد!؟
پشت سر منطق الکی صفحه نزارید.
سلام علیکم
برای رد قاعده منطقی لزوما باید از قاعده ای دیگر که خود عاری از تناقض باشد استفاده کرد . در اینصورت خود آن قاعده یک قاعده منطقی است .
و اگر به مواد بدیهی رای رسیدن به یک مجهول استفاده نکند محصول یک امر بدیهی نخواهد بود .
سلام از من،
خیر منظورم از مفروض گرفتن توافق نیست، منظورم این بوده که پیشفرض هراستدلالی چه برای اثبات منطق یا دفاع از آن، چه برای انکار منطق یا نقد آن، درست دانستن قواعد منطقی و استفاده از لااقل برخی از این قواعد است؛ اگر کسی قواعد ابتدایی منطق را هم نپذیرد از این نپذیرفتنش هیچ نتیجهای ــ از جمله اینکه پس فلان استدلالهای مبتنی بر منطق بیاعتبارند ــ نمیتواند بگیرد. حتی به نظرم میرسد استنتاج یک نظام منطقی از واقعیات هم مبتنی بر پذیرفتن اصول و قواعد اولیهٔ منطق است.
سلام مجدد
برخی منطقدانان برای پاسخ به این اشکال مجموعه مباحث منطقی را به دو دستة بدیهی و نظری تقسیم کرده و گفتهاند مباحث نظری علم منطق به روش بدیهی از مباحث بدیهی بهره میگیرد و نیاز خود را بر طرف میسازد. اما مباحث بدیهی به دلیل بدیهی بودن به هیچ منطقی نیاز ندارند. بنابراین توقف منطق بر خود یا دور یا تسلسل در منطقها منتفی است (فخر رازی، شرح عیون الحکمهْْ، 187ـ 188؛ شهرزوری، الشجرهْْ الالهیهْْ، 1/44).
البته ممکن است کسی بگوید: چه بسا در بدیهیات نیز شخصی راه به خطا میبرد. بنابراین ممکن است بشر حتی در این قوانین ضروری و بدیهی علم منطق نیز اشتباه کند.
این اشکال را می توان اینگونه پاسخ داد: قوانین بدیهی منطق به خود همین قوانین بدیهی نیازمند است، نه به قوانین دیگر و نه به منطق دیگر؛ زیرا این قوانین بدیهیاند. بنابراین قوانین منطق به منطق دیگر و به قواعد دیگر نیاز ندارند، بلکه به خود نیاز دارند. اما نیاز این قوانین به خود، مستلزم دور محال نیست؛ زیرا قوانین بدیهی منطق به خودشان نیازی ثانوی و برای مضاعف شدن علم (علم به علم) و حصول تصدیق دیگری به متعلق تصدیقات بدیهی دارند. و از این روی، کسی که ذهنش آغشته به شبهات نباشد بسیاری از استدلالهایش را بر اساس شکل اول به نتیجه میرساند، بدون اینکه اصلاً بداند شکل اول چیست و شرایط آن کدام است. گاه نیز حتی توجه ندارد که او دارای قوة عقلی است که استدلال میکند. از سوی دیگر، انسانها اشتباه میکنند و میتوانند به قوانین بدیهی منطق توجه کنند و جلوی اشتباههای خودشان را بگیرند. مثلاً توجه کنند که این نوع استدلالها از نوع شکل اولاند و با تأمل در آنها شرایط انتاجشان را استخراج کنند و آنها را به خاطر بسپارند و در استدلالهای مشابه به کار گیرند. بنابراین توجه به منطق و قوانین آن نیازی ثانوی، و برای علم به علم به منظور کاهش خطاهاست؛ زیرا انسان با توجه به خطاهای در اندیشه ورزیده میشود و بدینسان کمتر در دام مغالطه گرفتار میآید. (مصباح، آموزش فلسفه، 1/143)
اگه قسمتی از جواب مشکل بود بفرمایید تا توضیح بدم.
[=Times New Roman]برخی منطقدانان برای پاسخ به این اشکال مجموعه مباحث منطقی را به دو دستة بدیهی و نظری تقسیم کرده و گفتهاند مباحث نظری علم منطق به روش بدیهی از مباحث بدیهی بهره میگیرد و نیاز خود را بر طرف میسازد. اما مباحث بدیهی به دلیل بدیهی بودن به هیچ منطقی نیاز ندارند. بنابراین توقف منطق بر خود یا دور یا تسلسل در منطقها منتفی است (فخر رازی، شرح عیون الحکمهْْ، 187ـ 188؛ شهرزوری، الشجرهْْ الالهیهْْ، 1/44).
عرض سلام از من،
متشکر، بسیار استفاده کردم. فکر میکنم محتوای این قطعه با آنچه گفتهام هماهنگ است؛ یعنی در واقع برای منطق یا لااقل قوانین و قواعد اولیهٔ آن نمیتوان استدلالی به منظور اثبات یا انکار آورد.
مقالهای مشهور هست به نام «آنچه لاکپشت به آشیل گفت» از لوییس کارول که آنجا در گفتگویی خیالی آشیل پهلوان یونان باستان میخواهد برای لاکپشت درستی قاعدهٔ وضع مقدم را اثبات کند؛ اما برای اثبات این مطلب هر استدلالی که میآورد لاکپشت تذکر میدهد که در خود آن استدلال از وضع مقدم استفاده شده است و چرا باید آن را پذیرفت؟ بحث تا مرحلهٔ هزار و یکم میرسد و نهایتاً بیثمر میماند!
غرض اینکه به نظر من میرسد درخواست اثبات منطق خواستهای ناممکن و مستلزم دور است.
[=Times New Roman]
غرض اینکه به نظر من میرسد درخواست اثبات منطق خواستهای ناممکن و مستلزم دور است.
خوب پس يعنى نمى توانيم به استدلال هايى كه براى خدا گفته ايم تكيه كنيم، چون خود منطقى كه براى اثبات انها استفاده مى شود ثابت نشده است و هر كسى در آن شك كند مجبور است همينطور قبول كند، نه؟
[=Times New Roman]خوب پس يعنى نمى توانيم به استدلال هايى كه براى خدا گفته ايم تكيه كنيم، چون خود منطقى كه براى اثبات انها استفاده مى شود ثابت نشده است و هر كسى در آن شك كند مجبور است همينطور قبول كند، نه؟
استاد عامل توضیح دادند اینها، یعنی قواعد اولیهٔ منطق، یا اعتبار صورتهای منطقی بدیهی است.
بنده هم توضیح عرض کردم که چرا نمیتوان این صورتهای منطقی را اثبات کرد؛ در واقع نه تنها اینها بلکه انبوهی از گزارههای دیگر هم هستند که راهی برای اثباتشان نیست، چون آنطور که در توضیحات کارشناس آمده صورتهای منطقی نیازمند مادهای هستند که آنها را پر کنند؛ مثلاً در استدلال زیر که وضع مقدم خوانده میشود، لازم است جملهای به جای P و Q قرار دهیم تا بتوانیم برای موضوعی استدلال کنیم:
۱) اگر P آنگاه Q
۲) اما P صادق است.
در نتیجه Q صادق است.
اما (برای آنکه مرتکب دور یا تسلسل نشویم) روند اثبات این مقدمات ناگزیر باید در جایی تمام شود و آن مقدمات دیگر خود نمیتوانند اثبات شوند؛ پذیرش چنین گزارههایی از جای دیگر میآید یا بدیهی دانسته میشوند (توسط متفکرانی که قائل به مقولهای به نام بدیهیات عقلی هستند)، یا لازمهٔ روان یا ساختار مغزی ما دانسته میشوند (آنطور که بعضی دانشمندان میگویند) یا توسط جامعه برای افراد ارائه و تکرار شدهاند (آن طور که برخی جامعهشناسان میگویند).
اینکه افراد کدام گزارهها را[=Times New Roman]به عنوان مقدمات اولیه بپذیرند [=Times New Roman]و بنابر چه توضیحی، [=Times New Roman]تا حد زیادی موضعشان را در مسائل دیگر فکری و فلسفی تعیین میکند.
توضیحات بهتر و کاملتر را استاد عامل میتوانند بدهند.
خوب پس يعنى نمى توانيم به استدلال هايى كه براى خدا گفته ايم تكيه كنيم، چون خود منطقى كه براى اثبات انها استفاده مى شود ثابت نشده است و هر كسى در آن شك كند مجبور است همينطور قبول كند، نه؟
سلام
پست شماره 14 رو مطالعه کردید؟
استدلالهایی که برای خدا میشه مبتنی بر قواعدی است که یا خود، روشن و بدیهی اند و یا به بدیهی منجر میشوند.
اینکه در منطق به تقسیمات گزاره ها پرداخته شده به این معنا نیست که این گزاره ها بطور اموری قراردادی و مقبول الطرفین باشد. بلکه گزاره های مبنایی و پایه ای که از اونها به بدیهی تعبیر میکنند، عقلانی بوده و در بین تمام افراد بشر یکسان است(البته اگر به این بدیهی توجه داشته باشند). بدیهیات اعتباری نیستند، بلکه واقعی هستند.
به عبارتی اگر شما گزاره هایی را به عنوان مبنا و پایه نداشته باشید، دچار سفسطه شده و هیچ گاه به علم نمیرسید!
بدیهیات که مهمترین قسم اون که اولیات است، را عقل بدون هیچ زحمتی درک میکنه و همین رو مبنای کسب علم و تفکر قرار میده. و اگر منطقدان به این بدیهیات رجوع میکنه برای علم به علم است که در پست 14 گذشت.
کسی که در بدیهی شک داشته باشه، به هیچ یک از علوم خودش یقین نخواهد داشت، حتی همین شکی که در بدیهی داره! بنابراین حتی به وجود خودش هم نمیتونه اذعان کنه چه برسه به وجود خدا!!!
باز اگه سوالی باشه در خدمتم...
[="Times New Roman"]خوب پس يعنى نمى توانيم به استدلال هايى كه براى خدا گفته ايم تكيه كنيم، چون خود منطقى كه براى اثبات انها استفاده مى شود ثابت نشده است و هر كسى در آن شك كند مجبور است همينطور قبول كند، نه؟
ضمناً چنان که قبلاً عرض شد، اینجا هم شما استدلالی کردهاید بر مبنای منطق و درستی و اعتبار آن. اگر منطق معتبر نباشد، این استدلال شما هم نتیجهاش مشکوک خواهد یود.
کلا احکامی که صادر میکنیم در زمینه هم تصور و هم تصدیق چهار قسم دارن.
تصور و تصدیق مقدم بر تجربه هستن.
تصور مقدم و تصدیق موخر از تجربه ست.
تصور موخر و تصدیق مقدم بر تجربه ست.
هم تصور و هم تصدیق موخر از تجربه هستن.
قضایایی که تصدیقشون نیازمند تجربه نیست رو میتونیم بر چهار قسم تقسیم بندی کنیم.
قضایایی که تنها تصدیقشون نیازمند تحلیله و تصورشون بینیاز از تحلیل.
قضایایی که هم تصور و هم تصدیق اونها نیازمند تحلیله.
قضایایی که نه تصور و نه تصدیق اونها نیازمند تحلیل نیست.
قضایایی که تصور اونها نیازمند تحلیله و تصدیقشون نیازمند تحلیل نیست.
گروه آخر رو میتونیم قضایای بدیهی بدونیم. یه مشکل خیلی خیلی بزرگ که در طول تاریخ اساس دانش ما رو تحت الشعاع قرار داده اینه که ما خطکشی در اختیار نداشتیم که گزاره ها رو برای ما در یکی از این دسته ها قرار بده. گاهی ما یه گزاره رو در یک دسته قرار میدیم و بعد متوجه میشیم به دسته دیگه ای تعلق داشته.
مثلا گزاره: یک شیء نمی تونه هم وجود داشته باشه و هم وجود نداشته باشه. این گزاره به نظر بینیاز از تجربه میرسه.
اما می دونیم که همه ما زمانی وجود نداشتیم و الان وجود داریم. پس در واقع گزاره بالا می تونه به شکل زیر بازنویسی بشه.
یک شیء نمی تونه همزمان هم وجود داشته باشه و هم وجود نداشته باشه.
میبینیم گزاره ای که بیانش بینیاز از تجربه به نظر میرسید با کمی دقت تجربی دیده میشن.
پس، بله. ما در دانسته هامون میتونیم تشکیک کنیم همیشه. اما از طرفی مقبوله که از اونچه در اختیار داریم «بهترین استفاده ممکن» رو بکنیم تا اصلا چیزی برای دونستن داشته باشیم.
کلا احکامی که صادر میکنیم در زمینه هم تصور و هم تصدیق چهار قسم دارن.
تصور و تصدیق مقدم بر تجربه هستن.
تصور مقدم و تصدیق موخر از تجربه ست.
تصور موخر و تصدیق مقدم بر تجربه ست.
هم تصور و هم تصدیق موخر از تجربه هستن.قضایایی که تصدیقشون نیازمند تجربه نیست رو میتونیم بر چهار قسم تقسیم بندی کنیم.
قضایایی که تنها تصدیقشون نیازمند تحلیله و تصورشون بینیاز از تحلیل.
قضایایی که هم تصور و هم تصدیق اونها نیازمند تحلیله.
قضایایی که نه تصور و نه تصدیق اونها نیازمند تحلیل نیست.
قضایایی که تصور اونها نیازمند تحلیله و تصدیقشون نیازمند تحلیل نیست.گروه آخر رو میتونیم قضایای بدیهی بدونیم.
سلام
اگه لطف کنید و برای این تقسیم بندی مثال هم ارائه کنید بهتر میشه در موردش بحث کرد... ممنون
اما کانت در مورد قضایا یک تقسیم بندی داره که قضایا رو به تحلیلی و تالیفی و هر دو رو به پیشینی و پسینی تقسیم میکنه و از این چهار قسم، تحلیلی پسینی رو فاقد اعتبار میدونه.
تحلیلی پیشینی: جسم ممتد است.
تالیفی پسینی: جسم سنگین است.
تالیفی پیشینی: دو دوتا چهار تا.
البته این تقسیم بندی مشکلاتی داره...
پرسش:
از آنجایی که استدلال های خداشناسی مبتنی بر منطق است، حجیت منطق از چه راهی قابل اثبات است؟
پاسخ:
روش منطق، روشی عقلی است، بنابراین در تمام انسان ها البته با درجاتی، استفاده از منطق وجود دارد. انسان در هر شأنی از شئون زندگی خود به منطق نیاز دارد؛ مثلاً در زندگی عادی، بعضی از مفاهیم مجهول محتاج به تعریفاند و برخی باورها نیازمند استدلال. حتی کسانی که مخالف منطق و فلسفه بوده اند از همین ابزار برای مقابله با منطق و فلسفه استفاده کرده اند!
از طرفی گزاره های منطقی گاهی بیّن و بدیهی اند و گاهی مبیّن و مبتنی بر بدیهیات اند. گزاره های بدیهی (مانند: اجتماع نقیضین محال است و یا کل بزرگتر از جزء خود است و ...) بدون تفکر و زحمت بدست می آیند، و مبدء دیگر اصول اند. بنابراین در این گزاره ها انسان شک و شبهه ای نداشته و دیگر علوم خود را به این گزاره ها ارجاع میدهد. برخی اصل امتناع اجتماع نقیضین را اساس دیگر گزاره ها دانسته اند، اینکه یک چیز نمی تواند در آنِ واحد، هم باشد و هم نباشد را همه کسانی که به واقعیت خارجی اذعان دارند، می پذیرند و تصدیق می کنند.
بدین ترتیب صحت گزاره های غیر بدیهی با ارجاع به بدیهیات قابل دست یابی است. اما در مورد صحت خود قضایای بدیهی، می توان گفت: قوانین منطق به منطق دیگر و به قواعد دیگر نیاز ندارند، بلکه به خود نیاز دارند. اما نیاز این قوانین به خود، مستلزم دور محال نیست؛ زیرا قوانین بدیهی منطق به خودشان نیازی ثانوی و برای مضاعف شدن علم (علم به علم) و حصول تصدیق دیگری به متعلق تصدیقات بدیهی دارند. بنابراین توجه به منطق و قوانین آن نیازی ثانوی، و برای علم به علم به منظور کاهش خطاهاست؛ زیرا انسان با توجه به خطاهای در اندیشه ورزیده میشود و بدینسان کمتر در دام مغالطه گرفتار میآید.(1)
بعلاوه برخی از راه های اثبات خداوند متوقف بر استدلالات منطقی و فلسفی نیستند. مانند: دریافت های شهودی بعضی عرفا و یا انسان های عادی که منجر به خدا باوری می شود، از این قسم اند، و یا میل فطری انسان به خدا و ...
__________
(1) مصباح، آموزش فلسفه، 1/143.