اعتراف قيصر روم به نبوت پيامبر(ص)

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
اعتراف قيصر روم به نبوت پيامبر(ص)

امواج خروشان تاريخ، گاهي اخبار سرنوشت سازي از رويدادهاي آينده به همراه خود مي آورند. اما اگر اين پيش گويي ها با منبع وحي پيوند بخورد، اعتبار و نقشي تعيين کننده خواهد داشت. در اين ميان، مهم آن است که ما انسانها اين امواج را به خوبي دريافت کنيم و هنگامي که با ترازوي منطق آنها را سنجيديم، از صميم قلب آنها را بپذيريم و خويشتن را براي رويدادنشان آماده نماييم. موضوع رسالت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز جزو آن دسته از رويدادهاي سرنوشت سازي است که پيش گويي آن، از مدتها قبل توسط منبع وحي در صفحات تاريخ نگاشته شده بود.
قرآن مجيد با صراحت کامل مي گويد: "اهل کتاب نام و خصوصيات او را در کتاب هاي خود مي خوانند و مي دانند که پيامبران آنان از ظهور و برانگيختن چنين رهبري گزارش داده اند."*
از اين رو دانشمندان يهود، راهبان مسيحي و کاهنان عرب پيش از بعثت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، از نبوت آن حضرت خبر مي دادند و مدرک آنان نيز همان کتاب هاي ديني و عهدين بود.
به همين خاطر و بر پايه ي همين پيش گويي ها، وقتي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در سال هفتم هجرت، نامه هاي دعوت به زمامداران جهان فرستادند؛ قيصر (فرمانرواي روم)، واکنش جالبي به آن نشان داد که داستان آن را باهم مرور مي کنيم.
وقتي نامه رسان رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)، نامه را به قيصر (فرمانرواي روم) تسليم کرد، زمامدار خردمند روم احتمال داد که نويسنده ي نامه، همان محمد موعود انجيل و تورات باشد. لذا دستور داد تا از خصوصيات زندگي وي اطلاعات دقيقي به دست آورند و هر کس از نزديکان و يا از کساني که از اوضاع وي اطلاع دارند را شخصا به حضور او بياورند.
از قضا در همين زمان، ابوسفيان و دسته اي از قريش براي تجارت به شام آمده بودند. ابوسفيان اگر چه به خاطر حفظ موقعيت خويش، از سرسخت ترين دشمنان اسلام به شمار مي آمد، اما پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را از نزديک مي شاخت و از خصوصيات ايشان آگاه بود. لذا مأمور قيصر با او و همراهانش تماس گرفت و همه را به بيت المقدس و دربار پادشاه برد.
قيصر دستور داد که ابوسفيان پيش روي او بايستد و به سوالات او به دقت پاسخ دهد و همراهان او هم پشت سرش بايستند و مراقب سخنانش باشند تا اگر ابوسفيان به دروغ و يا خطا حرفي زد، سريعا به آن اشاره کنند. با اين اوضاع، قيصر از ابوسفيان سؤالات زير را مطرح کرد و ابوسفيان نيز پاسخ گفت:
قيصر: نسب محمد چگونه است؟
ابوسفيان: از خانواده اي شريف و بزرگ است.
قيصر: در نياکان وي کسي هست که بر مردم سلطنت کرده باشد؟
ابوسفيان: نه
قيصر: آيا پيش از ادعاي نبوت، از دروغ گفتن پرهيز داشت يا نه؟
ابوسفيان: محمد مرد راستگويي بود.
قيصر: چه طبقه اي از مردم از او طرفداري مي کنند و به آيينش گرويده اند؟
ابوسفيان: اشراف با او مخالفند و افراد عادي و متوسط، هوادار او هستند.
قيصر: آيا پيروان او رو به افزوني اند؟
ابوسفيان: آري.
قيصر: آيا او در نبرد با مخالفان پيروز است يا مغلوب؟
ابوسفيان: گاهي پيروز است و گاهي با شکست روبرو است.
در اين هنگام قيصر به مترجم خود گفت: به آنها بگو اگر اين حرف هاي شما صحيح باشد، حتما او پيامبر آخر الزمان است. من در برابر او خضوع مي کنم و براي او احترام قائلم.
در اين ميان يکي از نزديکان قيصر خواست شيطنتي کند و گفت: محمد در نامه خويش، نام خود را بر نام تو مقدم داشته است. قيصر عصباني شد و گفت: کسي که فرشته ي وحي بر او نازل مي شود، شايسته است تا نام او بر نام من مقدم باشد.
سپس قيصر در پاسخ نامه ي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نوشت: نامه ي شما را خواندم و از دعوت شما آگاه شدم. من مي دانستم که پيامبري خواهد آمد ولي گمان مي کردم که اين پيامبر، از شام خواهد برخاست ...

پي نوشت :

*سوره صف/6

برگرفته از:
"راز بزرگ رسالت"، نوشته ي آيت الله جعفر سبحاني