جمع بندی آیا رفتارم را با خانواده همسرم تغییر دهم؟
تبهای اولیه
[=&]سلام من حدود یکسال و نیم عقد کردم خودم هر دو مون دانشجوییم و دو شهر جدا و دور از خانوادهامون درس میخونیم خانواده همسرم خانواده ی مذهبی هستن که یکی از دلایل انتخاب من بود[/]
[=&]همسرم در حال حاضر شغلی نداره و از طرف پدرشون ساپورت میشه به ظور کلی همسرم خیلی به خانوادش توجه میکنی به طوری که بیشتر کارهای خونه وقتی باشه با همسرمه حتی انجام کارهایی خواهر و برادرش که ازدواج کردن[/]
[=&]از نظر خرج کردن و مالی هم شوهرم خیلی مراعات میکنه به پدرش فشار نیاد به ظوری که من به خاطر همسرم راضی شدم مراسم عقدم رو ساده بگیرم ولی همه میگن همسرم خیلی بی ملاحظه است خیلی خرج میکنه و....ولی دقیقا برعکس به طور کلی[/]
[=&]کلی کارها یی که شوهرم برای خانوادش به ویژه خواهر و برادرش میکنه به عنوان وظیفه تلقی شده که اگه بد انجام بشه و یا انجام نشه از طرف اونها و حتی پردو مادرش مورد مواخذه قرار میگیره من از اول بنا زو بر خوشبینی گذاشتم و سعی کردم خانواده همسرم رو دوست داشنه باشم و رابطه خوبی برقرار کنم[/]
[=&]و اینکا رو هم کردم و صادقانه محبت کردم با اینکه تو خونه س خودمون خیلی نازپزوده بودم سعی کردم تو خونه همسرم نا اونجا که میتونم کمک مادرش[/]
[=&]باشم به طور کلی اترام کردم و احترام دیدم[/]
[=&]خانواده همسرم ادمهای بذی نیستن[/]
[=&]ولی فقط به دخترشون اهمیت میدن[/]
[=&]و به طور کلی خیلی شخصیت همیر من رو زیز سوال میبرن[/]
[=&]خواهر کوچیکتر همسرم دو ماهه عقد کرده و حالا من دارم میبینم تمام چیزهایی که از من به عنوان عروس انتظار داشتن رو برای دخترشون بد میدونن[/]
[=&]من همیشه سعی کردم تو دعواهای خواهر برادری همسرم دخالت نکنم[/]
[=&]هر چند همسشه والدین همسرم حق رو به دخترشئن میدن و از شوهر من انتظار عذر خواهی دارن[/]
[=&]ولی ان دفعه آخر رفتارشون خیلی بد بود[/]
[=&]همسرم رو جلوی من خورد کردن و خواهرش به خاطر خرج هایی که پدرش برای همسرم مسکنه به اون توهسن کرد[/]
[=&]و پرد و مادرش هم از ش دفاع کردن[/]
[=&]من اونروز خیلی ناراحت بودم[/]
[=&]ولی به جای اینکه از من دلیل سئال بشه[/]
[=&]به همسرم انتقاد کردن که چرا زنت اخم داشت با ما[/]
[=&]همیرم هم باعاشون دعوا کرد و گفت من دیگه زنم رو نمسارم اسنجا[/]
[=&]ولی من واقعا این و نمیخواستم[/]
[=&]که بین اونها دفوا بشه[/]
[=&]دعوا بشه[/]
[=&]ولی رفتاراشون خیلی به نظرم بد بود[/]
[=&]من الان نمیدونم چیکار کنم[/]
[=&]دوباره باهاشون خوب بشم؟[/]
[=&]دیگه اونجا نرم؟[/]
[=&]رفتارم رو عوض کنم؟[/]
[=&]....................؟[/]
[=&]میشه راهتمایی کنید[/]
پرسش:
همسرم تمام کارهای خانواده اش را انجام می دهد ولی برای شخصیت ایشان ارزشی قائل نیستند از جمله این موارد مقایسه من و دختر کوچک ترشان و دفاع همسرم از من در مقابل والدینش و ...مشکلاتی را بوجود آورده است، تکلیف من بعنوان عروس خانواده چیست؟
پاسخ:
شیوۀ رفتاری که شما با خانواده همسرتان از ابتدا پیش گرفتید قطعا درست و مورد تایید است و نباید به هیچ وجه در آن شک کنید. احترام و محبت و خوب رفتار کردن و صمیمی شدن در حد اعتدال و ... بهترین نوع رفتاری است که یک عروس می تواند با خانواده همسرش داشته باشد؛ چون هر چه غیر از این باشد، نه تنها مشکلی را حل نمی کند؛ بلکه مشکلات را بیشتر خواهد کرد.
بنابراین شما این شیوه را هیچ وقت کنار نگذارید؛ حتی اگر رفتار آنها با شما یا همسرتان نادرست و بی منطق بود؛ چون این بهترین راهی است که علاوه بر اینکه مانع ایجاد هر گونه بحث و جدال و در نتیجه ناراحتی و سلب آرامش می شود، آنها را هم به مرور زمان متوجه اشتباهشان خواهد کرد. البته اینها صرفا نتایج دنیوی کار شماست که در مقابل اجر اخرویتان بسیار ناچیز خواهد بود.
از صحبت های شما چنین برداشت می شود که بنای کلی همسرتان در شیوه برخورد با خانواده اش هم همین باشد؛ یعنی تا حد ممکن سعی می کند گذشت کند و به جای اثبات درستی حرف و عملش با دعوا و جر و بحث، با گذشت و احترام و رفتار خوب این کار را انجام دهد؛ منتها ظاهرا گاهی اوقات از کوره در می رود و کارشان به دعوا می رسد. لذا کاری که شما می توانید انجام دهید این است که شیوه همسرتان را تایید کنید و به او بگویید این بهترین کاری است که شما انجام می دهید و باید سعی کنید موارد استثنا را هم که از کوره در می روید حذف کنید.
به او بگویید همه افرادی که در اطراف ما هستند واقعیت را به خوبی می دانند و در صداقت رفتار و کردار تو شکی ندارند؛ لذا لزومی ندارد تو برای اثبات این مسئله بحث کنی. اگر مثلا خواهرت به خاطر کمک های پدر به تو اهانت می کند، نه به خاطر این است که در واقع چنین فکر می کند؛ چون او تو را به خوبی می شناسد و می داند که حرفش نادرست است؛ منتها در حین دعوا او به دنبال حرفی می گردد که بیشتر تو را بسوزاند. لذا نگاه تو در این مواقع باید بزرگوارانه باشد و حرف او را نه تنها جدی نگیری؛ بلکه با محبت و رفتار خوب او را شرمنده کنی. ولی اگر تو هم مقابله به مثل کنی و چیزهایی بگویی که نباید بگویی، ریشه کینه و کدورات را در بین افراد خانواده کاشته ای و تا آخر عمر باید درگیر این مشکلات باشی.
مشکلاتی که با یک لبخند یا یک سکوت به راحتی قابل حل بود. بعلاوه اینکه خیلی از چیزها برای روشن شدن نیاز به زمان دارد. مثلا همین کمک کردن پدر به تو شاید الان وجهه خوبی نداشته باشد و اطرافیان فکر های نادرستی داشته باشند؛ منتها وقتی چند سال گذشت و وضعیت شما به حالت ایده آل رسید و آن موقع به جای اینکه پدر به شما کمک کند شما به آنها کمک کردید بدون اینکه حرف یا منتی داشته باشید، آن موقع همه متوجه اشتباه بودن حرفشان در چند سال قبل خواهند شد. جدای از همه اینها پدر و مادر در هر شرایطی قابل احترام اند و باید در مقابلشان کوتاه آمد.
این حرف ها علاوه بر اینکه رابطه همسرتان را با خانواده اش خوب می کند، عشق و علاقه همسرتان را هم به شما بیش از پیش به طور معجزه آسایی افزایش می دهد!
بنابراین هر چه زودتر با همسرتان صحبت کنید و از او بخواهید با همدیگر به منزل پدرشان رفته و در صورت امکان بابت حرف هایی که زده شده عذرخواهی کند تا همینجا رشته مشکل بخشکد و ادامه دار نشود.
مقایسه رفتار من و خواهر کوچکتر همسرم:
در این مسئله حق کاملا با شماست و نباید آنها چنین رفتاری داشته باشند؛ منتها این یک اخلاق ناپسند تقریبا همگانی است که آنچه را که برای خود می پسندند برای دیگران نمی پسندند به خصوص در مورد بعضی مادرشوهرها. تداوم رفتار شما به همان شیوه ای که عرض کردم می تواند در اصلاح نگرش آنها موثر باشد.
انتقاد پدرشوهر و مادرشوهر نسبت به شما:
در چنین شرایطی پسرها یک اشتباه خیلی بزرگ مرتکب می شوند و آن این است که سعی می کنند از همسر خود در مقابل خانواده دفاع کنند و فکر می کنند با این کار از حقوق همسرشان دفاع کرده اند؛ در حالی که این کاملا اشتباه است. او با این کار دقیقا دارد حقوق همسرش را ضایع می کند؛ چون بعد از این دفاع هر چند به حق، نوعی دشمنی بین خانواده اش و همسرش ایجاد می کند.
خانواده پسر معمولا روی این مسئله خیلی حساس هستند که پسرشان دائم سنگ همسرش را به سینه بزند و پیش خود فکر می کنند او با این کار دارد می گوید من همسرم را دوست دارم و شما را دوست ندارم یا او را بیشتر از شما دوست دارم. حالا اینکه علت این رفتار چیست بماند؛ منتها روش برخورد درست این نیست که از او دفاع کند. او می تواند با یک شوخی یا عوض کردن بحث یا هر چیز دیگر از پاسخ دادن به این سوال طفره برود؛ مگر اینکه واقعا یقین داشته باشد خانواده اش (البته منظور بیشتر مادرشوهر است) به دنبال پاسخ منطقی هستند.
لذا شما هم این نکته را به همسرتان منتقل کنید و بگویید لزومی ندارد در چنین شرایطی تو از من دفاع کنی چون با این کار آنها حساس شده و فکر می کنند علاقه شما به من به معنای دور شدن شما از آنهاست و همین باعث کینه و کدورت آنها نسبت به من می شود. من به دوست داشتن تو ایمان دارم و ...
خوب اذیتت میکنن کمتر برو دوری ودوستی:hamdel:
خودمونم یه روز مادر شوهر میشیم :Narahat:
منم چیزایی رو که برای جاریم زیادی میدونم واسه خواهرم واجب میبینم نمیدونم چرا :Gig:
واینکه چیزی که از زندگی مشترکم یاد گرفتم اینه که با همسر وخانواده اش هرطور رفتار کنی باز ازت توقع دارن مثلا خوده بنده عروسی نگرفتم ویه خونه ی معمولی دارم وبعداز7سال زندگی ازهمسرم هنوز نخواستم برام پالتو مانتو چادرو....بخره یامامان سوغات میاره یاخودم لباس میدوزم واین چیزی جز اینکه پدرشوهرم بهم گفت تو متوقع وپررویی باید بمونی خونه بابات تا یه پولدار بیاد بگیردت :Moteajeb!:ومامانشون فرمودن یه کم فکره بچه ام باش اینقدر خرج رو دستش ندار:_loool: وخوده همسرم گفت تو......................... :khaneh:وکارم به جایی رسید که فامیلش میگفتن چرا هرروز به بچه ات اب سیب میدی چرا هر روز یه قاشق گوشت:khaneh: و:khaneh:و :khaneh:و:khaneh: وهرچی رو بدی ازت توقع دارن بهترین راه اینه که ازمسایل زندگیت سردرنیارن همه چی بین خودتون باشه وکمتر برید خونشون درضمن خیلی هم عصبانی هستی ها پره غلط املایی مثله من :Narahat:موفق باشی عزیزم
به نام خدا وسلام به دوست عزیز و گرامی
پاسخ به موضوع
برخورد با اولین مشکل
به خاطر اینکه شما و همسرتان به آنها نزدیک هستید (در یک نیم طبقه یا حتی در یک اتاق جداگانه زندگی میکنید) مدام به هم سر میزنید. همیشه اینطور نیست که خانواده همسر شما بافرهنگ باشند و آداب برخورد با یک زوج جوان و حفظ حریم خانه آنها را بدانند؛ که البته اگر اینطور باشد قطعا استرسی که ندارید هیچ، از با هم بودن لذت هم میبرید. شاید حتی به علت مسایل مالی خرج شما هم یکی باشد و هر روز برای صرف صبحانه، ناهار و شام در کنار یکدیگر قرار بگیرید. گاهی آنها به شما میگویند: «قرار نیست با ازدواج شما برنامههای قبلی زندگیمان عوض شود و تنها تفاوت در اینجا است که تو هم به جمع ما اضافه شدهای!» شاید هم به قول یکی از خوانندگان سلامت، این آرزویی باشد که یکروز در کنار همسرتان سفرهای دونفره برای غذا بیندازید. خلاصه این که، این با هم بودنهای بیش از حد باعث دخالتهای بیحدومرز میشود: «دیشب تا کی بیدار بودین؟ چراغ اتاقتون روشن بود!»...«تو که دیروز حموم بودی، پس چرا باز هم امروز داری میری؟»
در این حالت، حریم خصوصی شما تهدید و یا شکسته میشود و ممکن است نتوانید مرز زندگی دو نفرهتان را با آنها نگه دارید. شما میتوانید در ازای این کنجکاویهای بیش از حد و شکسته شدن خط قرمز زندگیتان وارد مشاجره با مادرشوهر شده و با حرمتشکنی، زندگی خود را سخت و رابطهتان را بد و بدتر و در نهایت به بحران تبدیل کنید اما قطعا به دنبال این کار، از حس ارزشمندی شما کاسته شده و احتمالا کلامی اهانتآمیز نیز خواهید شنید. راهحل بعدی که برخی از شما از آن استفاده میکنید، این است که به همسر خود گله کرده و از او میخواهید که با آنها درگیر شود. ولی توصیه من به شما این است که این راهحلهای اشتباه را فراموش کنید؛ چون نه تنها سودمند نیستند، بلکه روابط شما را با خانواده همسر و به تبع آن با همسرتان تیره و تار میکند.
پس چه باید کرد؟
در درجه اول شما باید به شیوهای مسالمتآمیز مرز زندگی خودتان با آنها را مشخص کنید و به شیوهای صحیح به آنها بفهمانید که خط قرمزهای روابطشان با شما کجاست.خیلی مودب و مهربان باید جلوی کنجکاویهای مادرشوهر را بگیرید. میدانم که حقیقتا پا گذاشتن روی خط قرمزهایی مثل زمان بیداری و خواب یا موعد استحمام و غیره رنجآور است ولی باید بدون اینکه از کوره دربروید، با کلام مناسب و واژهگزینی صحیح این مساله را حل کنید.به خاطر داشته باشید که اختلاف داشتن در زندگی امری کاملا طبیعی است و یک مشکل محسوب نمیشود، بلکه شیوه حل اختلاف است که همواره میتواند مشکلساز باشد.پس در جواب کنجکاویهای بیمورد میتوانید اینطوربگویید: «مادر جان! این مساله خیلی مهم نیست که بخواهد ذهن شما را مشغول کند. میدونم که نگران هستید مبادا خوابیدن من تا نزدیک ظهر در این نخستین روزهای زندگی مشکلزا شود اما نگران نباشید؛ من چارچوب زندگی را طوری ترسیم میکنم که به وظایف زناشوییام خدشهای وارد نشود. مهم نیست 8 صبح بیدار شوم یا 11، مهم آن است که تهیه ناهار و مرتب کردن خانه را مدیریت کنم و همه چیز مهیا باشد تا همسرم به خانه بیاید.»
نکته مهمی که نباید فراموش کنید این است که والدین همسر شما سالها با فرزند خود زندگی کردهاند و سبک و سیاق رفتارهایش را میشناسند. اگر هم نوع تغییر رفتاری که او انجام میدهد به درخواست شما نباشد، ممکن است به پای شما نوشته شود و آنها را در لاک دفاعی فرو ببرد، پس باید یاد بگیرید به جای اینکه گله مادر و خواهر و خانوادهاش را بکنید، به شکلی صحیح ابراز وجود کرده و به صحبت کردن با خانواده او و بیان انتظاراتتان بپردازید.
در شیوه صحبت کردن و رفتار شما در عین احترام باید این نکته وجود داشته باشد که حتما اطلاعاتتان را حفظ کنید و تا آنجا که امکان دارد اجازه سرک کشیدن دیگران در مسایلی که فقط مختص شما و همسرتان است را ندهید و این نکته را باید حتی در مورد خانواده خودتان در نظر بگیرید. وقتی شما اطلاعات بیش از حد راجع به مسایل بیربط مثل گذشتهتان، دوستانتان و... بدهید، در واقع در این بین نقاط ضعف خود را به طرف مقابل میشناسانید و با زبان بیزبانی به او اجازه میدهید از آنها استفاده کند.( موفق باشید. )
خوب اذیتت میکنن کمتر برو دوری ودوستی:hamdel:
خودمونم یه روز مادر شوهر میشیم :Narahat:
منم چیزایی رو که برای جاریم زیادی میدونم واسه خواهرم واجب میبینم نمیدونم چرا :Gig:
واینکه چیزی که از زندگی مشترکم یاد گرفتم اینه که با همسر وخانواده اش هرطور رفتار کنی باز ازت توقع دارن مثلا خوده بنده عروسی نگرفتم ویه خونه ی معمولی دارم وبعداز7سال زندگی ازهمسرم هنوز نخواستم برام پالتو مانتو چادرو....بخره یامامان سوغات میاره یاخودم لباس میدوزم واین چیزی جز اینکه پدرشوهرم بهم گفت تو متوقع وپررویی باید بمونی خونه بابات تا یه پولدار بیاد بگیردت :Moteajeb!:ومامانشون فرمودن یه کم فکره بچه ام باش اینقدر خرج رو دستش ندار:_loool: وخوده همسرم گفت تو لیاقت عروسی نداشتی :khaneh:وکارم به جایی رسید که فامیلش میگفتن چرا هرروز به بچه ات اب سیب میدی چرا هر روز یه قاشق گوشت:khaneh: و:khaneh:و :khaneh:و:khaneh: وهرچی رو بدی ازت توقع دارن بهترین راه اینه که ازمسایل زندگیت سردرنیارن همه چی بین خودتون باشه وکمتر برید خونشون درضمن خیلی هم عصبانی هستی ها پره غلط املایی مثله من :Narahat:موفق باشی عزیزم
واي چه بد يعني واقعا خانواده شوهر اين مدليه ؟!!!!! من واقعا دارم قيد ازدواج رو ميزنم:khandeh!: خب چرا خريدهات رو از شوهرت نميخواي وظيفشه هااا !!!!:Nishkhand:
به همسرم انتقاد کردن که چرا زنت اخم داشت با ما
مسارم اسنجا
دفوا
همیرم
راهتمایی ک
سکنه به اون توهسن
ل سئال بشه
دخترشئن میدن و از
هر چند همسشه
همیر من ر
دوست داشنه
wtf!!!!:Gig:
یه بار نوشتتونو میخوندین و تصحیح میکردین خب!
وقتی یه نفرو انتخاب میکنین .دیگه مقایسه و اینجوری چیزا را بزارین کنار.شما همسر اون اقا هستین.چیکار دارین خواهر چجوریه!خوبه تو دوتا شهر جدا هستین فعلن و این مشکلاتو دارین!
به چیزایی که در زندگی شما تاثیر نداره گیر ندین و دخالت نکنین.به همسرتون بگین همین حرفا رو که دوس نداری شخصیتش خورد بشه و ... .
چرا به همسرتون نمیگین همین حرفارو!؟همسرتونه .میخایین یه عمر باهم باشین.راحت حرفاتونو بزنین به هم.
اما در جواب استارتر
به هيچ عنوان نذار همسرت با خانواده اش به خصوص پدر و مادر قطع رابطه كنه تا ميتوني خانومي كن در كمال احترام حرفت رو بزن و تا اونجا كه ميتوني گذشت داشته باش اگه جواب نداد رابطه رو محدود تر كن ولي همسرت رو مجبور كن حتما زود زود به پدر مادرش سر بزنه حتي اگه تو نرفتي
پدر و مادر ظالم ترين هم باشن احترامشون واجبه
واي چه بد يعني واقعا خانواده شوهر اين مدليه ؟!!!!! من واقعا دارم قيد ازدواج رو ميزنم:khandeh!: خب چرا خريدهات رو از شوهرت نميخواي وظيفشه هااا !!!!:Nishkhand:
شما به این حرفا گوش نکن.اینا بد اموزی داره.همه که اینجوری نیستن.مطمئنن اگه قبل ازدواج چشماشو باز میکرد میتونست بفهمه.:ok:
شما به این حرفا گوش نکن.اینا بد اموزی داره.همه که اینجوری نیستن.مطمئنن اگه قبل ازدواج چشماشو باز میکرد میتونست بفهمه.:ok:
بله خب حق با شماست:ok:
همیشه اینجوری نمیمونن خانواده ی همسر ومیگم الان که من یه جاری گرفتم دست ازسره من برداشتن
وهمسرم مرده خوبیه درواقع عالیه ازدواج خیلی عالیه یه زندگیه جدید وپرشور وبا حال و .... اصلن بی خود منصرف شدی من بدم مادرشوهرم خوبه ازمامانم بهتره واسه ادم
چشای من باز بوده نگفتم ازدواج بده که قبلش گفتم که حسی که من نسبت به خاهر وجاری دارم چیه گفتم این مشکلا طبیعیه همسره من یه فرشته ی تمام عیاره وهیچکس به گرد پاش نمیرسه
مهمترين أصل تو ازدواج احترام متقابله احترام بذاري جواب نگيري براي هميشه سرد ميشي نسبت به همسرت و خانواده اش ....
تا جايي كوتاه بيا كه حرمتت حفظ بشه