سردرگمی اعتقادی و مشکلات به وجود آمده

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سردرگمی اعتقادی و مشکلات به وجود آمده

به نام خدا.
باعرض سلام و خسته نباشید.تو تاپیکهای قبلی که گذاشته بودم فکر کنم متوجه مشکل من شده باشید.راستش من به خدا ایمان داشتم اما دوست داشتم راجع بهش بیشتر بدونم، راجع به دینی که دارم و...
پارسال سرم گرم کنکور بود و خداروشکر دانشگاه قبول شدم.منتها از بهمن شروع میشه.نمیدونم از بیکاری زیاد هست از چی که هی راجع به خدا، سوال می یاد تو ذهنم.راستش ته دلم قبولش دارم اما با ترس.یعنی وقتی یه فکر دیگه ای میکنم میترسم.میگم اگه الان بمیرم مستقیم میبرنم جهنم.هی میخوام از هجوم این سوالات جلوگیری کنم نمیشه.هی میگردم واسه خودم ثابت میکنم اما فرداش میگم نه نشد.دوباره سردرگم میشم.پس مشکل اولم:ناتوانی در شناخت خدا و ترس از او
مشکل دوم:یه طوری شدم که هیچ چیزی به معنای واقعی شادم نمیکنه.چون میگم چه فایده همش تموم میشه.به اعضای خونوادم که نگاه میکنم دلم میگیره.میگم اگه خدای نکرده بمیرن من چیکار کنم؟یا خودمو فکر میکنم میگم اگه من بمیرم اون دنیا خونوادم پیشم نیستن، چیکار کنم؟
میدونید یه جورایی نسبت به خداوند بی اعتماد شدم.میدونم هست.ولی دوس ندارم باهاش حرف بزنم بهش فکر کنم.مثل بچه ای که از یه چیز ترسناک میترسه.از یه طرف هم چون قدرت مطلقه میگم اگه بمیرم سروکارم با همین خدایی هست که ازش میترسم و اونجا کارم ساخته ست.یعنی چون نه از دست سوالام راحت میشم و فکر میکنم که دارم آخرتم رو هم تباه میکنم دارم دیوونه میشم.فکر میکنم اون دنیا رو.میگم الان خانواده ام با اعتقادای قویشون تو بهشتن و من دارم تو جهنم میسوزم تا ابد.وهیچ وقت نمیبینمشون.الان که اینو گفتم چشام پر اشک شد.هر کاری هم میکنم که با خدا مثل قبل دوست باشم نمیشه.سعی میکنم نمازمو اول وقت بخونم ولی بازم نمیشه.بعضی وقتا میگم اگه عقلم در حد یک انسان کامل نبود، الان راحت بودم و اون دنیا هم مستقیم میرفتم بهشت.چرا خدا به من کمک نمیکنه؟خسته شدم.اصلا نمیتونم بهش وصل شم.فکر میکنم برنامه ریزیش غلط بوده.چون هیچ پیامبر و امامی نداریم تا جوابامونو ازش بگیریم.اون هم تو این زمان که ایمان جوونا واقعا در خطره.قرآن هم که میخونم خیلیاش آدمو میترسونه.سرانجام کافرا و ...با خودم میگم نکنه من هم کافر بشم؟اصلا چرا خدا تو قرآن خشک و جدی حرف زده و یه بار به بنده های مومنش نگفته عزیزم؟من واقعا حالم بده نمیدونم چیکار کنم.کسی که اصل خودشو گم کنه و نتونه پیداش کنه اینطوری میشه.در ضمن بعضی وقتااعتقادم نسبت به خدا قوی میشه یعضی وقتا ضعیف.به نظرتون افسرده شدم؟مشکل روانی دارم؟آدم وقتی باید به یکی تکیه کنه که تکیه گاه کل جهانه اما نمیتونه چون احساس میکنه خیلی خشنه .همچنین بهش اعتماد نداره.واقعا هیچ امیدی نداره.نه این دنیا و نه اون دنیا.تو رو خدا کمکم کنید.کامل بگین چمه و باید چیکار کنم؟ممنون.راستی 19 سالمه.

با نام و یاد دوست





کارشناسان بحث: استاد مسلم و استاد راهنما

nafan;748866 نوشت:
به نام خدا.
باعرض سلام و خسته نباشید.تو تاپیکهای قبلی که گذاشته بودم فکر کنم متوجه مشکل من شده باشید.راستش من به خدا ایمان داشتم اما دوست داشتم راجع بهش بیشتر بدونم، راجع به دینی که دارم و...
پارسال سرم گرم کنکور بود و خداروشکر دانشگاه قبول شدم.منتها از بهمن شروع میشه.نمیدونم از بیکاری زیاد هست از چی که هی راجع به خدا، سوال می یاد تو ذهنم.راستش ته دلم قبولش دارم اما با ترس.یعنی وقتی یه فکر دیگه ای میکنم میترسم.میگم اگه الان بمیرم مستقیم میبرنم جهنم.هی میخوام از هجوم این سوالات جلوگیری کنم نمیشه.هی میگردم واسه خودم ثابت میکنم اما فرداش میگم نه نشد.دوباره سردرگم میشم.پس مشکل اولم:ناتوانی در شناخت خدا و ترس از او
مشکل دوم:یه طوری شدم که هیچ چیزی به معنای واقعی شادم نمیکنه.چون میگم چه فایده همش تموم میشه.به اعضای خونوادم که نگاه میکنم دلم میگیره.میگم اگه خدای نکرده بمیرن من چیکار کنم؟یا خودمو فکر میکنم میگم اگه من بمیرم اون دنیا خونوادم پیشم نیستن، چیکار کنم؟
میدونید یه جورایی نسبت به خداوند بی اعتماد شدم.میدونم هست.ولی دوس ندارم باهاش حرف بزنم بهش فکر کنم.مثل بچه ای که از یه چیز ترسناک میترسه.از یه طرف هم چون قدرت مطلقه میگم اگه بمیرم سروکارم با همین خدایی هست که ازش میترسم و اونجا کارم ساخته ست.یعنی چون نه از دست سوالام راحت میشم و فکر میکنم که دارم آخرتم رو هم تباه میکنم دارم دیوونه میشم.فکر میکنم اون دنیا رو.میگم الان خانواده ام با اعتقادای قویشون تو بهشتن و من دارم تو جهنم میسوزم تا ابد.وهیچ وقت نمیبینمشون.الان که اینو گفتم چشام پر اشک شد.هر کاری هم میکنم که با خدا مثل قبل دوست باشم نمیشه.سعی میکنم نمازمو اول وقت بخونم ولی بازم نمیشه.بعضی وقتا میگم اگه عقلم در حد یک انسان کامل نبود، الان راحت بودم و اون دنیا هم مستقیم میرفتم بهشت.چرا خدا به من کمک نمیکنه؟خسته شدم.اصلا نمیتونم بهش وصل شم.فکر میکنم برنامه ریزیش غلط بوده.چون هیچ پیامبر و امامی نداریم تا جوابامونو ازش بگیریم.اون هم تو این زمان که ایمان جوونا واقعا در خطره.قرآن هم که میخونم خیلیاش آدمو میترسونه.سرانجام کافرا و ...با خودم میگم نکنه من هم کافر بشم؟اصلا چرا خدا تو قرآن خشک و جدی حرف زده و یه بار به بنده های مومنش نگفته عزیزم؟من واقعا حالم بده نمیدونم چیکار کنم.کسی که اصل خودشو گم کنه و نتونه پیداش کنه اینطوری میشه.در ضمن بعضی وقتااعتقادم نسبت به خدا قوی میشه یعضی وقتا ضعیف.به نظرتون افسرده شدم؟مشکل روانی دارم؟آدم وقتی باید به یکی تکیه کنه که تکیه گاه کل جهانه اما نمیتونه چون احساس میکنه خیلی خشنه .همچنین بهش اعتماد نداره.واقعا هیچ امیدی نداره.نه این دنیا و نه اون دنیا.تو رو خدا کمکم کنید.کامل بگین چمه و باید چیکار کنم؟ممنون.راستی 19 سالمه.

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام، و تشکر از سوال شما

من با شنیدن سخنان شما، بر خلاف خودتون اصلا جای نگرانی نمی بینم، شما هم اعتقادتون به خدا درست هست، هم نگرانی شما از عاقبتتون نشان از پایبندی شما در این مسیر دارد.
تنها اشکالی که در این بین وجود دارد این هست که انسان همواره باید نسبت به ترس و امید به خدا در حالت تعادل باشد، نه خیلی بترسد که ناامید شود، و نه اینقدر امیدوار که بی خیال شود، اما جنبه ترس شما سنگین تر شده لذا باید مدتی به جای تدبر در آیات عذاب، در رأفت و رحمت الهی تدبر کنید تا به مسیر میانه روی برگردید.
می دانید بی نهایت مهربان بودن خداوند به چه معناست؟ رحمت هر کسی محدود است و ممکن است یک جا اعصابش خرد شود و احساساتی شود و به جای مهربانی عصبانی شود، اما رحمت نامحدود یعنی نمی توان برای رحمت او حدی معین نمود که از آنجا دیگر رحمتش پایان یابد. اگر این را تصور کنید جای نگرانی باقی نمی ماند.
پیامبر(ص) و ائمه(ع) تجلی رحمت الهی هستند، رفتار آنها را با حتی دشمنانشان ببینید، پیامبر(ص) با این همه آزاری که مرد یهودی بر او روا داشت و هر روز خار و خاکستر در مسیرش می ریخت و شکمبه شتر روی آن وجود مبارک خالی می کرد، وقتی دید چند روزی است خبری از آزارهای او نیست سراغش را گرفت، و وقتی شنید مریض است به عیادت او رفت، و هرگز این آزارها را به روی او نیاورد و به خاطر عیادت رفتنش بر او منت نگذاشت، این پیامبر(ص) نماینده خداست، و رفتارش تجلی رفتار الهی است، این پیامبر(ص) رحمة للعالمین است، یعنی رحمتی برای جهانیان، اما خداوند ارحم الراحمین است، یعنی مهربان ترین مهرانان.

پس خیالتان راحت باشد هرگز شما در قیامت به جهنم نخواهید رفت، و هرگز در آخرت از خانواده خود جدا نخواهید بود، تنها کسانی که در جهنم جاویدان هستند کسانی اند که بدانند خدایی هست و انکارش کنند، از روی لج بازی با خدا و برای رسیدن به اهداف مادی زودگذر در عین این که می دانند خدا هست او را انکار می کنند، پس اگر کسی از روی جهل و ناآگاهی حتی کافر هم شود خداوند او را برای همیشه در جهنم نگه نمی دارد.
هرگز ما نگفته ایم که اکثر مردم در قیامت به جهنم میروند، بلکه اکثر مردم حتی کسانی که امروز به خاطر جهلشان در آیین ها و ادیان دیگر هم هستند مشمول رحمت الهی شده و در جهنم جاویدان نخواهند بود.
وقتی انسان از چیزی بترسد ناخودآگاه تنها بخش ترسناک ماجرا را می بیند، لذا بیشتر آیات عذاب توجه شما را جلب می کند در حالی که رحمت خداوند بر غضبش سبقت گرفته، همان طور که امام سجاد(ع) در دعا می فرمایند:

«يَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه‏»(ابن طاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، ج1، ص363)
خداوند در بسیاری از آیات با مهربانی وصف نشدنی سخن گفته، و مردم را با تعبیر «عبادی» «ای بندگان من» وصف نموده است:

«وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعان‏»؛ هنگامى كه بندگانم از تو درباره من بپرسند، (بگو:) يقيناً من (به ایشان) نزديكم، دعاى دعا كننده را زمانى كه مرا بخواند اجابت مى‏ كنم‏.(بقره:2/186)

و نیز می فرماید:
«قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيم‏»؛ بگو: اى بندگان من كه [با ارتكاب گناه‏] بر خود تجاوز كار بوده‏ ايد! از رحمت خدا نااميد نشويد، يقيناً خدا همه گناهان را مى‏ آمرزد زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است‏.(زمر:39/53)

یا در مورد بخشش گناهان می فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَالِكَ لِمَن يَشَاءُ»؛ مسلماً خدا اين را كه به او شرك ورزيده شود نمى‏ آمرزد، و غير آن را براى هر كس كه بخواهد مى‏ آمرزد.(نساء:48/4)

این بخشش بدون توبه است، با توبه که خداوند شرک را هم می بخشد اما می فرماید به غیر از شرک، خداوند گناهان هر کسی را بخواهد(بدون توبه) می بخشد، البته این که می گوید برای هر کسی بخواهد می بخشد از سر احساسات و تبعیض الود نیست، بلکه ضابطه هایی دارد که مربوط به سایر اعمال انسان است و چون به بحث ما مربوط نمیشود وارد آن نمی شوم.

اما آن آیات عذاب هم باید باشد برای این که با وجود این آیات هم برخی مانند لشکر عمر سعد در کربلا چنین جنایاتی کردند، برخی به خاطر منافع مادی در جنگ های جهانی بیش از یکصد میلیون نفر را کشتند، برخی با یک بمب بیش از 200 هزار نفر را در ژاپن ذوب کردند و کشتند، اگر این آیات عذاب نبود و خداوند غضبی نداشت که دیگر هیچ چیزی جلو دار آنها نبود، لذا این آیات عذاب برای بازدارندگی انسان از خطاهاست و باید باشد، اما خداوند هرگز راضی نیست کسی با دیدن این آیات ناامید شود، لذا بزرگترین گناه بعد از کفر و شرک در نگاه خداوند ناامیدی از رحمت اوست.(کلینی، الکافی، ج2، ص285) قرآن کریم می‌فرماید:

«مَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّون‏»؛ چه كسى جز انسان های گمراه از رحمت پروردگارش نااميد مى‏شود؟(حجر:15/56)

پس ترس ما از خدا، (نعوذ بالله) ترس از مثل اراذل و اوباش و راهزنان و حکّام ظالم و امثال آن نیست، بلکه ترس از یک قاضی مهربان اما عادل است، چون مهربانی غیر عادلانه پسندیده نیست، او آنچنان مهربان است که با توبه همه گناهان را، و بدون توبه بسیاری از خطاها را می بخشد، اما در عین حال بین بندگان خوب وبد تفاوت گذارده و طرفدار حق مظلوم است، همان طور که اگر کسی در حق ما ظلم کند حق ما را خواهد گرفت.

روایتی از امام صادق(ع) است که انتهای مطلب در مورد رحمت الهی را به تصویر می کشد و جایی برای نگرانی شما باقی نمی گذارد، امام(ع) می‌فرمایند:

«إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَشَرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى رَحْمَتَهُ حَتَّى يَطْمَعَ إِبْلِيسُ فِي رَحْمَتِه‏»؛ هنگامی که قیامت فرا رسد خداوند آنچنان رحمتش را (در عرصه محشر) می گستراند (و آنقدر می بخشد) که شیطان هم در بخشش خدا طمع می‌کند.(مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج60، ص236)

دقت کنید خیلی این بخشش باید گسترده شود، و گنهکاران بزرگی باید بخشیده شوند تا شیطان هم خیال بخشیده شدن در سر بپروراند، به یک مورد که در روایات آمده اشاره می کنم، حضرت رسول اكرم(صلى الله علیه و آله) می‌فرماید:

«حُوسِبَ رَجُلٌ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَكُمْ فَلَمْ يُوجَدْ لَهُ مِنَ الْخَيْرِ شَيْ‏ءٌ إِلَّا أَنَّهُ كَانَ يُخَالِطُ النَّاسَ وَ كَانَ مُوسِراً وَ كَانَ يَأْمُرُ غِلْمَانَهُ أَنْ يَتَجَاوَزُوا عَنِ الْمُعْسِرِينَ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَحْنُ أَحَقُّ بِذَلِكَ مِنْهُ تَجَاوَزُوا عَنْه‏»؛ مردى از امت‌های گذشته كه داراى تمكن و ثروت بوده و در پیشگاه الهى مورد محاسبه قرار مى‌گیرد، در نامه عملش كار خوبى مشاهده نمى‌شود، جز آن كه در معاملات و معاشرت‌هاى خود با مردم رعایت حال افراد فقیر و بى‌بضاعت را مى‌نمود و به غلامان خویش سفارش كرده بود كه اگر افرادى به من مدیونند اما بى‌بضاعت و تهى‌دست هستند، از آنان مطالبه طلب ننمایید و از حسابشان چشم‌پوشى كنید. آنها از مال دنیا دستشان خالى است، چیزى ندارند و نمى‌توانند بدهى خویش را بپردازند." پس خداوند مى‌فرماید:
من به ارفاق نسبت به افراد تهى‌دست و بى‌بضاعت از او شایسته‌تر هستم و به فرشتگان و مامورین حساب مى‌فرماید: "از وى (که امروز تهی دست بوده و چیزی ندارد) بگذرید».(ورام بن ابی فارس، تنبیه الخواطر، (مجموعه ورام)، ج2، ص266)

با این اوصاف متوجه خواهید شد که این نامیدی و اضطراب بیش از اندازه شما هرگز جایگاهی ندارد، و خداوند بخشنده تر از آن است که در مخیله ما بگنجد.

nafan;748866 نوشت:
به نام خدا.
باعرض سلام و خسته نباشید.تو تاپیکهای قبلی که گذاشته بودم فکر کنم متوجه مشکل من شده باشید.راستش من به خدا ایمان داشتم اما دوست داشتم راجع بهش بیشتر بدونم، راجع به دینی که دارم و...
پارسال سرم گرم کنکور بود و خداروشکر دانشگاه قبول شدم.منتها از بهمن شروع میشه.نمیدونم از بیکاری زیاد هست از چی که هی راجع به خدا، سوال می یاد تو ذهنم.راستش ته دلم قبولش دارم اما با ترس.یعنی وقتی یه فکر دیگه ای میکنم میترسم.میگم اگه الان بمیرم مستقیم میبرنم جهنم.هی میخوام از هجوم این سوالات جلوگیری کنم نمیشه.هی میگردم واسه خودم ثابت میکنم اما فرداش میگم نه نشد.دوباره سردرگم میشم.پس مشکل اولم:ناتوانی در شناخت خدا و ترس از او
مشکل دوم:یه طوری شدم که هیچ چیزی به معنای واقعی شادم نمیکنه.چون میگم چه فایده همش تموم میشه.به اعضای خونوادم که نگاه میکنم دلم میگیره.میگم اگه خدای نکرده بمیرن من چیکار کنم؟یا خودمو فکر میکنم میگم اگه من بمیرم اون دنیا خونوادم پیشم نیستن، چیکار کنم؟
میدونید یه جورایی نسبت به خداوند بی اعتماد شدم.میدونم هست.ولی دوس ندارم باهاش حرف بزنم بهش فکر کنم.مثل بچه ای که از یه چیز ترسناک میترسه.از یه طرف هم چون قدرت مطلقه میگم اگه بمیرم سروکارم با همین خدایی هست که ازش میترسم و اونجا کارم ساخته ست.یعنی چون نه از دست سوالام راحت میشم و فکر میکنم که دارم آخرتم رو هم تباه میکنم دارم دیوونه میشم.فکر میکنم اون دنیا رو.میگم الان خانواده ام با اعتقادای قویشون تو بهشتن و من دارم تو جهنم میسوزم تا ابد.وهیچ وقت نمیبینمشون.الان که اینو گفتم چشام پر اشک شد.هر کاری هم میکنم که با خدا مثل قبل دوست باشم نمیشه.سعی میکنم نمازمو اول وقت بخونم ولی بازم نمیشه.بعضی وقتا میگم اگه عقلم در حد یک انسان کامل نبود، الان راحت بودم و اون دنیا هم مستقیم میرفتم بهشت.چرا خدا به من کمک نمیکنه؟خسته شدم.اصلا نمیتونم بهش وصل شم.فکر میکنم برنامه ریزیش غلط بوده.چون هیچ پیامبر و امامی نداریم تا جوابامونو ازش بگیریم.اون هم تو این زمان که ایمان جوونا واقعا در خطره.قرآن هم که میخونم خیلیاش آدمو میترسونه.سرانجام کافرا و ...با خودم میگم نکنه من هم کافر بشم؟اصلا چرا خدا تو قرآن خشک و جدی حرف زده و یه بار به بنده های مومنش نگفته عزیزم؟من واقعا حالم بده نمیدونم چیکار کنم.کسی که اصل خودشو گم کنه و نتونه پیداش کنه اینطوری میشه.در ضمن بعضی وقتااعتقادم نسبت به خدا قوی میشه یعضی وقتا ضعیف.به نظرتون افسرده شدم؟مشکل روانی دارم؟آدم وقتی باید به یکی تکیه کنه که تکیه گاه کل جهانه اما نمیتونه چون احساس میکنه خیلی خشنه .همچنین بهش اعتماد نداره.واقعا هیچ امیدی نداره.نه این دنیا و نه اون دنیا.تو رو خدا کمکم کنید.کامل بگین چمه و باید چیکار کنم؟ممنون.راستی 19 سالمه.

با عرض سلام و ادب خدمت شما
بسیار سپاسگذارم از استاد عزیز جناب مسلم که عالی پاسخ دادند.
شما هیچ مشکلی ندارید تنها در زمینه مطالعاتی خود جای رحمت خدا مقداری خالی بوده است و انشاءالله با مطالعات مناسب جبران می شود.
البته لازم به توجه است که بخشی از افکار شما افکار شیطانی می باشد که شیطان شما را با اینکه با مطالعه خود را قانع نموده اید باز هم آزار می دهد و افکار ناراحت کننده و بازهم همان سوالات تکراری به سراغتون می باید پس خود را اذیت نکنید و از این موضوع ناراحت نشوید .
لذا برای خلاصی از این افکار راهکارهای زیر را انجام دهید:
به افکار خود اهمیت ندهید و توجهی نکنید و پس از مطالعه مناسب در زمینه رحمت الهی دیگر به این افکار ادامه ندهید و اگر خود به خود به ذهنتون آمد و اذیتتون کرد ضمن اینکه اهمیت نمی دهید از مهارتهای کنترل افکار استفاده نمایید:

  1. کشی را به دست خود ببندید و هنگام آمدن آن افکار با کشیدن کش و ایجاد درد آن افکار آزار دهنده را ذهن خود بیرون نمایید.
  2. از حواله دادن افکار استفاده نمایید به این صورت که هنگامی که این افکار به ذهن آمد به زمان خاصی در روز یا هفته حواله دهید تا در آن زمان به آن افکار فکر نمایید و در آن زمان فکر کرده و به تدریج آن زمان را کم نمایید.
  3. در زمان فکر کردن روی افکار مزاحم از فرمان ایست استفاده نمایید و هنگامی که غرق در این افکار هستید بلند فریاد بزنید :ایست
  4. افکار خوب و مثبت و مناسب را در نظر بگیرید و در زمان آمدن افکار مزاحم به ذهن روی آن افکار خوب فکر نمایید.
  5. اوقات روزانه خود را پر نمایید.
  6. به محض آمدن افکار مزاحم خود را با فعالیت مناسبی سرگرم نمایید.
  7. توجه و توسل به اهلبیت را هرگز فراموش نکنید و به صورت مستمر این کار را انجام دهید.

در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی

با سلام خدمت شما سرور عزیز و گرامی

ابتدا باید توجه کنیم که معنای ترس از خدا چیست؟ ترس از خدا به معنای ترس از مسؤولیت هایی است که انسان در برابر او دارد . ترس از این که در ادای رسالت و وظیفه خویش کوتاهی کند و به خوبی وظیفه اش را انجام ندهد و به عبارتی، ترس از گناهان خود است. حضرت علی(علیه السلام) در این زمینه می فرماید: «و لا یخافن الا ذنبه؛ هیچ یک از شما ترس نداشته باشد مگر از گناه خویش.»(نهج البلاغه، کلمه قصار 82)

در کتاب های اخلاقی علمای ما بسیار آمده است که باید از خدا ترسید و این خوف از خدا یعنی شناختن او و درک عظمتش و از طرف دیگر هم شاهدیم که همین نترسیدن مردم از خداوند متعال باعث گستاخی انسان ها شده و سر به طغیان برداشته اند .

مشکل اینجاست که خیلی از مردم رحمت خداوند را به خوبی لمس کرده اند و به همین خاطر در کرم و بخشش او طمع می کنند این طمع در رحمت خدا از مکرهای شیطان است مسأله امید همراه با شناخت و عمل بسیار متفاوت از طمع بدون عمل است اینها دو مقوله جدایند یکی از فضایل و نیکی هاست و دیگری از رذایل است .

اکنون باید دید چگونه ما انسان های طمع کار می توانیم ترس از خدواند متعال را در وجود خود بارور کنیم چگونه می توانیم پیش از آنکه آن روی سکه به ما نشان داده شود خود با در دل داشتن ترس از خدا بیمه کنیم؟

با تشکر و امید به خداوند یکتا

سوال
مدتی است که در مورد خداوند سوالات زیادی به ذهنم می آید، ته دلم قبولش دارم اما با ترس، یعنی وقتی فکر میکنم میترسم، با خود میگویم اگر الان بمیرم مستقیم مرا به جهنم میبرند. هرچقدر میخواهم از هجوم این سوالات جلوگیری کنم نمیشود. مرتب برای خودم اثبات میکنم اما فردایش میگوم نه، نشد! و دوباره سردرگم میشم.
مشکل دومم این هست که طوری شدم که هیچ چیزی به معنای واقعی من را شاد نمیکند، چون میگویم چه فایده، همه‌اش تمام میشود. به اعضای خانواده ام که نگاه میکنم دلم میگیرد. میگویم اگر خدای نکرده بمیرند من چیکار کنم؟یا خودم فکر میکنم میگم اگه من بمیرم در آن دنیا خانواده ام در کنارم نیستند، چیکار کنم؟
یک جورهایی نسبت به خداوند بی اعتماد شدم. میدانم هست، ولی دوست ندارم با او حرف بزنم و به او فکر کنم.مثل بچه ای شدم که از یک چیز ترسناک میترسد. از یک طرف چون خداوند قدرت مطلق هست میگویم اگر بمیرم سروکارم با همین خدایی هست که ازش میترسم و در آنجا کارم ساخته است. چون از دست سوالاتم راحت نمیشوم، فکر میکنم که دارم آخرتم را هم تباه میکنم، دارم دیوانه میشوم. آخرت را که تصور می کنم میگویم الان خانواده ام با اعتقادات قویشون در بهشت هستند و من دارم در جهنم میسوزم تا ابد، و هیچ وقت آنها را نمی بینم! هر کاری هم میکنم که با خدا مثل قبل دوست باشم نمیشود. کمکم کنید، کامل بگویید مشکل من چیست، و باید چیکار کنم؟


پاسخ

بر خلاف نگرش خودتان اصلا جای نگرانی در این خصوص نیست، شما هم اعتقادتان به خدا درست هست، هم نگرانی شما از عاقبتتان نشان از پایبندی شما در این مسیر دارد.
تنها اشکالی که در این بین وجود دارد این هست که انسان همواره باید نسبت به ترس و امید به خدا در حالت تعادل باشد، نه خیلی بترسد که ناامید شود، و نه اینقدر امیدوار که بی خیال شود، اما جنبه ترس شما سنگین تر شده لذا باید مدتی به جای تدبر در آیات عذاب، در رأفت و رحمت الهی تدبر کنید تا به مسیر میانه روی برگردید.
می دانید بی نهایت مهربان بودن خداوند به چه معناست؟ رحمت هر کسی محدود است و ممکن است یک جا اعصابش خرد شود و احساساتی شود و به جای مهربانی عصبانی شود، اما رحمت نامحدود یعنی نمی توان برای رحمت او حدی معین نمود که از آنجا دیگر رحمتش پایان یابد. اگر این را تصور کنید جای نگرانی باقی نمی ماند.
پیامبر(ص) و ائمه(ع) تجلی رحمت الهی هستند، رفتار آنها را با حتی دشمنانشان ببینید، پیامبر(ص) با این همه آزاری که مرد یهودی بر او روا داشت و هر روز خار و خاکستر در مسیرش می ریخت و شکمبه شتر روی آن وجود مبارک خالی می کرد، وقتی دید چند روزی است خبری از آزارهای او نیست سراغش را گرفت، و وقتی شنید مریض است به عیادت او رفت، و هرگز این آزارها را به روی او نیاورد و به خاطر عیادت رفتنش بر او منت نگذاشت، این پیامبر(ص) نماینده خداست، و رفتارش تجلی رفتار الهی است، این پیامبر(ص) رحمة للعالمین است، یعنی رحمتی برای جهانیان، اما خداوند ارحم الراحمین است، یعنی مهربان ترین مهرانان.

پس خیالتان راحت باشد هرگز شما در قیامت به جهنم نخواهید رفت، و هرگز در آخرت از خانواده خود جدا نخواهید بود، تنها کسانی که در جهنم جاویدان هستند کسانی اند که بدانند خدایی هست و انکارش کنند، از روی لج بازی با خدا و برای رسیدن به اهداف مادی زودگذر در عین این که می دانند خدا هست او را انکار می کنند، پس اگر کسی از روی جهل و ناآگاهی حتی کافر هم شود خداوند او را برای همیشه در جهنم نگه نمی دارد.
هرگز ما نگفته ایم که اکثر مردم در قیامت به جهنم میروند، بلکه اکثر مردم حتی کسانی که امروز به خاطر جهلشان در آیین ها و ادیان دیگر هم هستند مشمول رحمت الهی شده و در جهنم جاویدان نخواهند بود.
وقتی انسان از چیزی بترسد ناخودآگاه تنها بخش ترسناک ماجرا را می بیند، لذا بیشتر آیات عذاب توجه شما را جلب می کند در حالی که رحمت خداوند بر غضبش سبقت گرفته، همان طور که امام سجاد(ع) در دعا می فرمایند:

«يَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه‏»(1)
خداوند در بسیاری از آیات با مهربانی وصف نشدنی سخن گفته:

«مَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّون‏»؛ چه كسى جز انسان های گمراه از رحمت پروردگارش نااميد مى‏شود؟(2)

«وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعان‏»؛ هنگامى كه بندگانم از تو درباره من بپرسند، (بگو:) يقيناً من (به ایشان) نزديكم، دعاى دعا كننده را زمانى كه مرا بخواند اجابت مى‏ كنم‏.(3)

یا در مورد بخشش گناهان حتی بدون توبه می فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَالِكَ لِمَن يَشَاءُ»؛ مسلماً خدا اين را كه به او شرك ورزيده شود نمى‏ آمرزد، و غير آن را براى هر كس كه بخواهد مى‏ آمرزد.(4)

این بخشش بدون توبه است، با توبه که خداوند شرک را هم می بخشد اما می فرماید به غیر از شرک، خداوند گناهان هر کسی را بخواهد(بدون توبه) می بخشد، البته این که می گوید برای هر کسی بخواهد می بخشد از سر احساسات و تبعیض الود نیست، بلکه ضابطه هایی دارد که مربوط به سایر اعمال انسان است و چون به بحث ما مربوط نمیشود وارد آن نمی شوم.

البته آن آیات عذاب هم باید باشد برای این که با وجود این آیات هم برخی مانند لشکر عمر سعد در کربلا چنین جنایاتی کردند، برخی به خاطر منافع مادی در جنگ های جهانی بیش از یکصد میلیون نفر را کشتند، برخی با یک بمب بیش از 200 هزار نفر را در ژاپن ذوب کردند و کشتند، اگر این آیات عذاب نبود و خداوند غضبی نداشت که دیگر هیچ چیزی جلو دار آنها نبود، لذا این آیات عذاب برای بازدارندگی انسان از خطاهاست و باید باشد، اما خداوند هرگز راضی نیست کسی با دیدن این آیات ناامید شود، لذا بزرگترین گناه بعد از کفر و شرک در نگاه خداوند ناامیدی از رحمت اوست.(5)

پس ترس ما از خدا، (نعوذ بالله) ترس از مثل اراذل و اوباش و راهزنان و حکّام ظالم و امثال آن نیست، بلکه ترس از یک قاضی مهربان اما عادل است، چون مهربانی غیر عادلانه پسندیده نیست، او آنچنان مهربان است که با توبه همه گناهان را، و بدون توبه بسیاری از خطاها را می بخشد، اما در عین حال بین بندگان خوب وبد تفاوت گذارده و طرفدار حق مظلوم است، همان طور که اگر کسی در حق ما ظلم کند حق ما را خواهد گرفت.

روایتی از امام صادق(ع) است که انتهای مطلب در مورد رحمت الهی را به تصویر می کشد و جایی برای نگرانی شما باقی نمی گذارد، امام(ع) می‌فرمایند:

«إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَشَرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى رَحْمَتَهُ حَتَّى يَطْمَعَ إِبْلِيسُ فِي رَحْمَتِه‏»؛ هنگامی که قیامت فرا رسد خداوند آنچنان رحمتش را (در عرصه محشر) می گستراند (و آنقدر می بخشد) که شیطان هم در بخشش خدا طمع می‌کند.(6)
دقت کنید خیلی این بخشش باید گسترده شود، و گنهکاران بزرگی باید بخشیده شوند تا شیطان هم خیال بخشیده شدن در سر بپروراند، به یک مورد که در روایات آمده اشاره می کنم، حضرت رسول اكرم(صلى الله علیه و آله) می‌فرماید:

«حُوسِبَ رَجُلٌ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَكُمْ فَلَمْ يُوجَدْ لَهُ مِنَ الْخَيْرِ شَيْ‏ءٌ إِلَّا أَنَّهُ كَانَ يُخَالِطُ النَّاسَ وَ كَانَ مُوسِراً وَ كَانَ يَأْمُرُ غِلْمَانَهُ أَنْ يَتَجَاوَزُوا عَنِ الْمُعْسِرِينَ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَحْنُ أَحَقُّ بِذَلِكَ مِنْهُ تَجَاوَزُوا عَنْه‏»؛ مردى از امت‌های گذشته كه داراى تمكن و ثروت بوده و در پیشگاه الهى مورد محاسبه قرار مى‌گیرد، در نامه عملش كار خوبى مشاهده نمى‌شود، جز آن كه در معاملات و معاشرت‌هاى خود با مردم رعایت حال افراد فقیر و بى‌بضاعت را مى‌نمود و به غلامان خویش سفارش كرده بود كه اگر افرادى به من مدیونند اما بى‌بضاعت و تهى‌دست هستند، از آنان مطالبه طلب ننمایید و از حسابشان چشم‌پوشى كنید. آنها از مال دنیا دستشان خالى است، چیزى ندارند و نمى‌توانند بدهى خویش را بپردازند." پس خداوند مى‌فرماید:
من به ارفاق نسبت به افراد تهى‌دست و بى‌بضاعت از او شایسته‌تر هستم و به فرشتگان و مامورین حساب مى‌فرماید: "از وى (که امروز تهی دست بوده و چیزی ندارد) بگذرید».(7)

با این اوصاف متوجه خواهید شد که این نامیدی و اضطراب بیش از اندازه شما هرگز جایگاهی ندارد، و خداوند بخشنده تر از آن است که در مخیله ما بگنجد.

اما در باب مدیریت افکارتان هم باید توجه داشته باشید که بخشی از افکار شما افکار شیطانی می باشد که شیطان شما را با اینکه با مطالعه خود را قانع نموده اید باز هم ازار می دهد و افکار ناراحت کننده و بازهم همان سوالات تکراری به سراغتون می باید پس خود را اذیت نکنید و از این موضوع ناراحت نشوید .
و برای خلاصی از این افکار راهکارهای زیر را انجام دهید:
به افکار خود اهمیت ندهید و توجهی نکنید و پس از مطالعه مناسب در زمینه رحمت الهی دیگر به این افکار ادامه ندهید و اگر خود به خود به ذهنتون آمد و اذیتتون کرد ضمن اینکه اهمیت نمی دهید از مهارتهای کنترل افکار استفاده نمایید:

1- کشی را به دست خود ببندید و هنگام آمدن آن افکار با کشیدن کش و ایحاد درد آن افکار آزار دهنده را ذهن خود بیرون نمایید.

2- از حواله دادن افکار استفاده نمایید به این صورت که هنگامی که این افکار به ذهن آمد به زمان خاصی در روز یا هفته حواله دهید تا در آن زمان به آن افکار فکر نمایید و در آن زمان فکر کرده و به تدریج آن زمان را کم نمایید.

3- در زمان فکر کردن روی افکار مزاحم از فرمان ایست استفاده نمایید و هنگامی که غرق در این افکار هستید بلند فریاد بزنید :ایست

4- افکار خوب و مثبت و مناسب را در نظر بگیرید و در زمان آمدن افکار مزاحم به ذهن روی آن افکار خوب فکر نمایید.

5- اوقات روزانه خود را پر نمایید.

6- به محض آمدن افکار مزاحم خود را با فعالیت مناسبی سرگرم نمایید.

7- توجه و توسل به اهلبیت را هرگز فراموش نکنید و به صورت مستمر این کار را انجام دهید.
_________________________________

1. ابن طاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، دار الكتب الإسلاميه‏، چاپ دوم، 1409ق، تهران، ج1، ص363.
2. حجر:15/56.
3. بقره:2/186.
4. نساء:4/48.
5. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق، تهران، ج2، ص285.
6. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي‏، چاپ دوم، 1403ق، بیروت، ج60، ص236.
7. ورام بن ابی فارس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر(مجموعه ورام)، مكتبه فقيه‏، چاپ اول، 1410ق، قم، ج2، ص266.

دوست عزیز این مشکل اکثر نسل شما هست، و البته نسل قبل از شما و خود بنده
من خودم هم دقیقآ همینطور هستم ، البته به هیچ دینی اعتقاد ندارم و آرامش دارم ولی
خوب یه مدتی هست دارم جست و جو و مطالعه میکنم در مورد ادیان مختلف
به نظر بنده اعتقاد به خدا خودش آرامش کامل میده به انسان صرف نظر از اینکه اسلام یا یهودیت یا مسیحیت ... رو قبول داشته باشی ، یه توصیه ای میکنم اینکه صرف نظر از دین شروع کن و دنبال منطق و انصاف خودت باش، دین اگر آسمانی باشه ، حتمآ خودش انسان با معرفت و کمالات که دنبال حق باشه رو پیدا میکنه

[="Tahoma"][="Navy"]

nafan;748866 نوشت:
به نام خدا.
باعرض سلام و خسته نباشید.تو تاپیکهای قبلی که گذاشته بودم فکر کنم متوجه مشکل من شده باشید.راستش من به خدا ایمان داشتم اما دوست داشتم راجع بهش بیشتر بدونم، راجع به دینی که دارم و...
پارسال سرم گرم کنکور بود و خداروشکر دانشگاه قبول شدم.منتها از بهمن شروع میشه.نمیدونم از بیکاری زیاد هست از چی که هی راجع به خدا، سوال می یاد تو ذهنم.راستش ته دلم قبولش دارم اما با ترس.یعنی وقتی یه فکر دیگه ای میکنم میترسم.میگم اگه الان بمیرم مستقیم میبرنم جهنم.هی میخوام از هجوم این سوالات جلوگیری کنم نمیشه.هی میگردم واسه خودم ثابت میکنم اما فرداش میگم نه نشد.دوباره سردرگم میشم.پس مشکل اولم:ناتوانی در شناخت خدا و ترس از او
مشکل دوم:یه طوری شدم که هیچ چیزی به معنای واقعی شادم نمیکنه.چون میگم چه فایده همش تموم میشه.به اعضای خونوادم که نگاه میکنم دلم میگیره.میگم اگه خدای نکرده بمیرن من چیکار کنم؟یا خودمو فکر میکنم میگم اگه من بمیرم اون دنیا خونوادم پیشم نیستن، چیکار کنم؟
میدونید یه جورایی نسبت به خداوند بی اعتماد شدم.میدونم هست.ولی دوس ندارم باهاش حرف بزنم بهش فکر کنم.مثل بچه ای که از یه چیز ترسناک میترسه.از یه طرف هم چون قدرت مطلقه میگم اگه بمیرم سروکارم با همین خدایی هست که ازش میترسم و اونجا کارم ساخته ست.یعنی چون نه از دست سوالام راحت میشم و فکر میکنم که دارم آخرتم رو هم تباه میکنم دارم دیوونه میشم.فکر میکنم اون دنیا رو.میگم الان خانواده ام با اعتقادای قویشون تو بهشتن و من دارم تو جهنم میسوزم تا ابد.وهیچ وقت نمیبینمشون.الان که اینو گفتم چشام پر اشک شد.هر کاری هم میکنم که با خدا مثل قبل دوست باشم نمیشه.سعی میکنم نمازمو اول وقت بخونم ولی بازم نمیشه.بعضی وقتا میگم اگه عقلم در حد یک انسان کامل نبود، الان راحت بودم و اون دنیا هم مستقیم میرفتم بهشت.چرا خدا به من کمک نمیکنه؟خسته شدم.اصلا نمیتونم بهش وصل شم.فکر میکنم برنامه ریزیش غلط بوده.چون هیچ پیامبر و امامی نداریم تا جوابامونو ازش بگیریم.اون هم تو این زمان که ایمان جوونا واقعا در خطره.قرآن هم که میخونم خیلیاش آدمو میترسونه.سرانجام کافرا و ...با خودم میگم نکنه من هم کافر بشم؟اصلا چرا خدا تو قرآن خشک و جدی حرف زده و یه بار به بنده های مومنش نگفته عزیزم؟من واقعا حالم بده نمیدونم چیکار کنم.کسی که اصل خودشو گم کنه و نتونه پیداش کنه اینطوری میشه.در ضمن بعضی وقتااعتقادم نسبت به خدا قوی میشه یعضی وقتا ضعیف.به نظرتون افسرده شدم؟مشکل روانی دارم؟آدم وقتی باید به یکی تکیه کنه که تکیه گاه کل جهانه اما نمیتونه چون احساس میکنه خیلی خشنه .همچنین بهش اعتماد نداره.واقعا هیچ امیدی نداره.نه این دنیا و نه اون دنیا.تو رو خدا کمکم کنید.کامل بگین چمه و باید چیکار کنم؟ممنون.راستی 19 سالمه.

سلام
من پیشنهاد می کنم هروقت خواستید چیزی درباره خدای مهربان بدونید به اشعار عارفانه مراجعه کنید. اشعار حافظ سعدی مولوی و امثال اینها. تا دیدگاه شما نسبت به خدای متعال اصلاح بشه . وقتی از حد تفریط و ترس به حد اعتدال رسیدید می تونید با قرآن انس بگیرید.
یا حنان یا منان[/]

موضوع قفل شده است