مفرد و جمع بودن در آیه ولایت

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مفرد و جمع بودن در آیه ولایت


با سلام

به نظر مي رسد معناي قنوت و ركوع و سجود در قرآن كريم با معناي اصطلاحي عصر ما كاملا متفاوت باشد مثلا در جريان حضرت يوسف مي فرمايد:

إِذْ قالَ يُوسُفُ لِأَبيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لي‏ ساجِدينَ (4)
فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ (29)

فرشتگان كه اعضاي طبيعي شبيه انسان ندارند تا بخواهند به اين شكل سجده كنند . ماه و ستاره و خورشيد نيز داراي اعضاي انساني نيستند تا بتوانند به اين شكل سجده كنند.

يا در آيه:
قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى‏ نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغي‏ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَليلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَناب(34 ص)
خَرّاً و خُرُوراً يعني از بالا به پائين افتاد، به صورت به زمين افتاد. حال چگونه متصور است كه حضرت داود با صورت بر روي زمين باشد و همزمان ركوع هم كرده باشد. پس ركوع به اين معناي اصطلاحي شما نيست .

قنوت نيز به همين صورت است؛ قنوت يعني دوام طاعت ولى راغب دوام طاعت مع الخضوع گفته است در مجمع البيان فرموده: اصل آن بمعنى دوام است سپس بمعنى طاعت، نماز، طول قيام، دعا و سكوت:
أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْل

از طرفی با توجه به نکات زیر:

1- قران كريم كتاب جاودان و براي همه اعصار است پس منحصر به حضرت علي نيست.

2- اولين مرحله فهم قرآن ، عبور از شأن نزول است. اگر شأن نزول در فهم و عمل به قرآن لازم بود حتما خداي متعال شأن نزول ايات را نيز كنار ايات ذكر مي كرد تا هر يك از ما آيات را به نفع خود مصادره نكنيم.

3-خطاب آيه مفرد نيست كه فقط به يك نفر بخورد: «الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»، نگفته :و هم راكع

4-اگر باورتان نمي شود كه ركوع در قرآن به معنايي نيست كه شما تصور مي كنيد، به آيه زير توجه بفرماييد:

وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعينَ (43 بقره )

در اين آيه سه تا امر مستقل آمده كه هر كدام غير يكديگرند و دستور مجزايي دارند وپس قطعا اولي (أَقيمُوا الصَّلاةَ) متفاوت با سومي (ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعينَ) است در نتيجه ركوع مذكور معناي متفاوتي از صلاه دارد.

5-دو آيه زير را كنار هم بگذار تا مطلب براي شما كاملا روشن شود:

الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ ---------- وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»
لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ كُسالى‏ وَ لا يُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ كارِهُونَ

اگر ثابت شود كه خطاب آيه مفرد نيست كه فقط به يك نفر بخورد: الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»،( نگفته :و هم راكع ) ، بحث چهره كاملا متفاوتي پيدا مي كند.
همچنين اگر بپذيريد كه ركوع به اين معناي اصطلاحي شما نيست ، باز بحث شما منقلب مي شود.

متشكرم

با سلام
گر طبق گفته جناب "آزاد انديش" ركوع معني ديگري داشته باشد بحث از پايه باطل مي شود.
آنوقت تمام روايات شيعه و سني در خصوص شان نزول بي اساس و كذب به شمار خواهد رفت. حالا چه در شان نزول علي ع باشد يا عمر رضي ا...

بسم الله

ma44;376723 نوشت:

با سلام
گر طبق گفته جناب "آزاد انديش" ركوع معني ديگري داشته باشد بحث از پايه باطل مي شود.
آنوقت تمام روايات شيعه و سني در خصوص شان نزول بي اساس و كذب به شمار خواهد رفت. حالا چه در شان نزول علي ع باشد يا عمر رضي ا...

اولا توجه بفرمایید که همان طور که خودتان گفتید شان نزول ممکت است دچار مشکل شود ( که البته به نظر من شاید هم نشود ) ولی آیا صرف نظر از شان نزول این آیه نمی تواند در مورد امبرالمومنین باشد؟ چرا نمی تواند؟ اگر بگوییم علما اجماع دارند که آیه در مورد ایشان است حال شما چشم خود را بر شان نزول ببندید اتفاقی نمی افتد
ثانیا در مورد این شبهه بحث های زیادی صورت گرفته مثلا این قسمتی از مقاله سایت ولی عصر در این مورد است:
شبهه دهم : ركوع ، به معناي «خضوع» است
طرح شبهه
برخي علما و مفسرين اهل سنت گفته‌اند كه جمله «وَهُمْ راکِعُونَ» را هم مي‏توان حال‏گرفت و هم وصفي مستقل براي «الَّذِينَ آمَنُوا» . به عبارت ديگر کلمه « واو» در اينجا بيان‏گر عطف است نه حاليّت .
بر اين اساس ، مقصود از رکوع ، فعل و حالت خاصي که از ارکان نماز به شمار نمي‏رود ؛ بلکه به معناي خضوع است ؛ يعني مؤمناني که داراي ولايتند سه ويژگي دارند : 1. نماز برپا مي‏دارند ؛ 2 . زکات مي‏پردازند ؛ 3 . خاضع و فروتن مي‏باشند .
اين ويژگي‏ها همه مؤمنان راستين را شامل مي‏شود و وجه تمايز آن‌ها از منافقان است ؛ از اين رو اختصاص به يك عده و افراد خاصي ندارد تا موجب امتياز و برتري آن‌ها گردد .
فخر رازي در اين باره چند معنا را براي « وَهُمْ راکِعُونَ » مطرح نموده و مي‌نويسد :
بنابر اين نظر نسبت به معناي « هم راكعون » چند وجه است :
ففيه على هذا القول وجوه : الأول : قال أبو مسلم : المراد من الركوع الخضوع ، يعني ( أنهم يصلون ويزكون وهم منقادون خاضعون لجميع أوامر الله ونواهيه والثاني : أن يكون المراد : من شأنهم إقامة الصلاة ، وخص الركوع بالذكر تشريفاً له كما في قوله «وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّاكِعِينَ» (البقرة:43) والثالث : قال بعضهم : إن أصحابه كانوا عند نزول هذه الآية مختلفون في هذه الصفات ، منهم من قد أتم الصلاة ، ومنهم من دفع المال إلى الفقير ، ومنهم من كان بعد في الصلاة وكان راكعاً ، فلما كانوا مختلفين في هذه الصفات لا جرم ذكر الله تعالى كل هذه الصفات .
1. ابو مسلم گفته است كه مراد از ركوع خضوع است ؛ يعني آنها نماز مي‌خوانند ، زكات ميدهند و انسان‌هاي فرمان پذير و خاضع هستند ؛
2. از شأن آن‌ها برپا كردن نماز است ، اختصاص ركوع به نماز از باب شرافت است ؛
3 . مراد اين است كه در حال نزول آيه ، مردم چند دسته بودند ، برخي نماز را تمام نموده بودند ، برخي در حال قيام بودند ، برخي در حال ركوع به فقير مال مي‌دادند ، و برخي بعد از نماز در حال ركوع هستند . و چون مردم در حالت‌هاي مختلف بودند ، خداوند همه آن‌ها را ذكر كرده است .
الرازي الشافعي ، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ) ، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب ، ج12 ص23 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعة : الأولى.
و آلوسي مي‌نويسد :
ليست الآية نصا فى كون التصدق واقعا حال ركوع الصلاة لجواز أن يكون لركوع بمعنى التخشع والتذلل لا بالمعنى المعروف في عرف أهل الشرع... .
الآلوسي البغدادي ، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ) ، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ، ج 6، ص168 ، ناشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت.
نقد وبررسي
1 . در اين‏که واژه « رکوع » در معناي خضوع به کار رفته است ، سخني نيست ، سخن در اين است که «خضوع» معناي مجازي رکوع است نه معناي حقيقي آن . معناي حقيقي رکوع، همان حالت انحناء است که نوع خاصي از آن به عنوان يکي از ارکان نماز شناخته شده است .
خليل بن احمد فراهيدي در باره معناي « ركوع » مي‏نويسد :
وكل شيء ينكب لوجهه فتمس ركبته الأرض أو لا تمسها بعد أن يطأطئ رأسه فهو راكع .
هر چيزي که با صورت به سوي زمين روي آورد، خواه زانوهايش به زمين برسد يا نرسد در حالي که سر را به زير انداخته است راکع خوانده مي‏شود .
الفراهيدي ، الخليل بن أحمد (متوفاي170هـ) ، كتاب العين ، ج 1 ص 200، تحقيق : د مهدي المخزومي / د إبراهيم السامرائي ، ناشر : دار ومكتبة الهلال .
ابن دريد در اين باره مي نويسد :
والرّاكع : الذي يكبو على وجهه ، ومنه الركوع في الصلاة.
راکع کسي است که با صورت به جانب زمين روي آورد ، و رکوع در نماز گونه‏اي از اين حالت است.
ابن دريد ، جمهرة اللغة، ج 2 ص 770 ، تحقيق : رمزي منير بعلبكي ، الطبعة : الأولى .
ابن فارس مي‏نويسد :
(ركع) الراء والكاف والعين أصل واحد يدل على انحناء في الإنسان وغيره يقال ركع الرجل إذا انحنى ژوكل منحن راكع.
رکوع ، يک اصل است و بر انحناء در انسان و غير انسان دلالت دارد .
إبن فارس، أبي الحسين أحمد بن فارس بن زكريا (متوفاي395هـ)، معجم مقاييس اللغة ، ج 2 ص 434 ، تحقيق : عبد السلام محمد هارون ، ناشر : دار الجيل - بيروت - لبنان ، الطبعة : الثانية ، 1420هـ - 1999م .
رواياتي كه اهل سنت در ذيل آيه نقل نموده‌اند ركوع به معناي آن عمل كه از اركان نماز محسوب مي‌گردد به كار رفته است .
سيوطي در در الدرُّ المنثور آورده است :
أنّ النبي صلى اللّه عليه وآله سأل السائل ، سأل ذلك المسكين الّذي أعطاه الإمام خاتمه، سأله قائلاً : «على أيّ حال أعطاكه» ـ أى الخاتم ـ ؟ قال : أعطاني وهو راكع.
پيامبر صلي الله عليه وآله از فقيرى كه امام انگشترش را به او بخشيده بود ، پرسيد : « در چه حالى انگشتر را به تو داد ؟» گفت : در حال ركوع آن را به من داد .
السيوطي ، عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين (متوفاي911هـ) ، الدر المنثور ، ج3، ص105 ناشر : دار الفكر - بيروت – 1993 .
اگر ركوع به معناي خضوع باشد . اين امر نياز به سوال ند اشت ؛ زيرا در نماز دو حال وجود ندارد يك حالت خضوع و يك حالت غير خضوع .
حا صل آنكه : جمله « وَهُمْ راکِعُونَ » در آيه ولايت به معناي خضوع ، و نماز خواندن و گروه ديگري غير از نمازگزاران ـ زكات دهنده‌گان ـ نيست ؛ بلكه جمله حاليه است .

توجه شود که ایشان چند آیه آورده اند و در آن معنی رکوع را تواضع و خشوع یافته اند و نتیجه می گیرند که در همه جای قرآن این موضوع برقرار است
اولا که این گونه نیست و در چندین آیه مشخص است که رکوع مورد نظر ما منظور است
التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ (112)
حال نظر مفسرین را بررسی می کنم:
صفت پنجم: الرَّاكِعُونَ: ركوع كنندگان در نماز يا خضوع آرندگان بر درگاه بى‏نياز.
صفت ششم: السَّاجِدُونَ: سجده كنندگان در نماز، يا طالبان قرب رفيع الدرجات.
تفسير اثنا عشري، ج‏5، ص: 213
5- (الرَّاكِعُونَ) از جمله خصال افرادى كه پاداش آنان بهشت خواهد بود اين است كه براى خداى سبحان ركوع مى‏نمايند 6- (السَّاجِدُونَ) از جمله صفات مردمى كه اهليت بهشت را
دارند اين است كه براى خداى مهربان سجده بجاى مى‏آورند. منظور از ركوع و سجود، نماز است كه داراى ركوع و سجود ميباشد.
" المؤمنون هم التائبون العابدون ..." است، يعنى مؤمنين بخاطر اينكه از غير خدا بسوى خدا بازگشت كردند تائبان، و چون او را مى‏پرستند عابدان، و چون با زبان، حمد و سپاس او گويند حامدان، و چون با قدمهاى خود از اين معبد به آن معبد مى‏روند سائحان، و بخاطر ركوع و سجودشان راكعان و ساجدانند.
ترجمه الميزان، ج‏9، ص: 539

و حتی در تفاسیر اهل سنت هم این مطلب موجود است:
الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ‏
أي المصلون‏
تفسير الجلالين، ص: 208
الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ هم المصلون ذكرهم باللفظين كانه كرر ذكره للدلالة على فضل الصلاة على سائر العبادات‏
التفسير المظهري، ج‏4، ص: 305

ثانیا وجه استدلال ایشان هم باطل است چرا که ممکن است یک کلمه در قرآن چند معنی بدهد به مثال زیر توجه کنید:

(كُفّار) (بضمّ كاف) جمع كافر است بنظر راغب استعمال آن در منكر دين بيشتر از منكر نعمت است إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ بقره: 161.
اين لفظ جمعا 21 دفعه در قرآن بكار رفته و همه جا مراد از آن منكرين دين است مگر در آيه كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ حديد: 20. كه مراد زارعان و كشاورزان است.

شاید کمتر کلمه ای به اندازه ی کافر با ذهن ما مانوس باشد ولی در جایی از قرآن به معتای کشاورز به کار رفته با این که 20 بار در جا های گوناگون به معنی رایج خودش است
پس حتی اگر بپذیریم که حرف ایشان درست است و در همه جای قرآن در معانی دیگر به کار رفته باز ممکن است که در این جا در معنی مورد نظر ما باشد

با عرض پوزش از اطناب کلام
والسلام

بسم الله
در مورد این اشکال شما:

آزاد انديش;376281 نوشت:
اگر ثابت شود كه خطاب آيه مفرد نيست كه فقط به يك نفر بخورد: الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»،( نگفته :و هم راكع ) ، بحث شما چهره كاملا متفاوتي پيدا مي كند.

علامه امینی رضوان الله تعالی علیه جواب این ایراد را در جلد سوم الغدیرشان آورده اند بنده در این جا فقط ترجمه را می آورم:

يك ايراد مردود
سيد «حميد الدين عبد الحميد آلوسى» در كتابش «نثر اللئالى على نظم الامالى» 169 وقتى به آيه ولايت مى‏رسد، مى‏گويد: اين آيه نزولش، چنانچه پنداشته‏اند تنها در حق على نبوده است، بلكه درباره مهاجرين و انصار نازل شده و على يكى از آنها مى‏باشد. زيرا «الذين» در آيه، صيغه جمع است پس نمى‏تواند على به تنهائى مقصود از آيه باشد.
امينى گويد: اين مرد، در اين گفتارش به آهنگ ابن كثير دمشقى مى‏نوازد و بر وزان او مى‏بافد، و از چاه او اين آب را مى‏كشد، او كه در تاريخش درباره اين آيه چنانكه به همين زودى خواهد آمد «1» مى‏گويد: درباره خصوص على، هيچ آيه‏اى از قرآن نازل نشده است ...
گروه غفلت زدگان را اين حقيقت فراموش شده است كه: هر گاه حكمى به عنوان عموم صادر شود. به طوريكه در يك جريان طبيعى قرار گيرد تا ديگران را به آوردن نظيرش تشويق، يا از آوردن شبيهش باز دارد، خصوصا كه موضوع را با خصوصيات مورد، بر حسب تطبيق خارجى معين كنند، بليغتر و براى صدق قضيه كلى، بر آن فرد، از توجه سخن راسا به سوى او، مؤكدتر است و براى آن نظائر فراوانى در قرآن كريم وجود دارد، و اينك چند نمونه آن:
1- الّذين قالوا إنّ اللّه فقير و نحن اغنياء «2»: آنها كه گفتند خدا فقير است و ما بى‏نياز- حسن گويد: گوينده اين سخن حيىّ بن اخطب است. و عكرمه و سدّى و مقاتل و محمد بن اسحاق گويند. او فنحاص بن عازوراء بوده است، خازن گويد اين سخن را هر چند يك نفر يهودى گفته ولى چون همه آنها به اين سخن راضى‏
بودند، سخن به همه آنها نسبت داده شده است. مراجعه كنيد به تفسير قرطبى 4/294، تاريخ ابن كثير 1/434 تفسير خازن 1/322.
2- و منهم الّذين يؤذون النّبيّ ... «1»: پاره‏اى از آنها كسانى هستند كه پيامبر را آزار داده مى‏گويند او گوش محض است. اين آيه درباره مردى از منافقان نازل شده كه عبارتست از: جلاس بن سويد يا نبتل بن حارث يا عتاب بن قشير، مراجعه كنيد تفسير قرطبى 8/192، تفسير خازن 2/253، الاصابه 3/549.
3- و الّذين يبتغون الكتاب ممّا ملكت ايمانكم ... «2»: از بردگانتان آنها كه مايل به بستن قرار داد «مكاتبه» اند با آنها قرار داد بنديد مشروط به اينكه در آنها خيرى دانسته باشيد. اين آيه درباره صبيح مولى حويطب بن عبد العزى نازل شد.
وى گويد: من غلام حويطب بودم از او خواستم با من قرار داد مكاتبه «3» به بندد. آنگاه درباره من اين آيه نازل شد: و الذين يبتغون الكتاب. اين روايت را ابن منده و ابو نعيم و قرطبى به نقل تفسير قرطبى 12/244، اسد الغابة، 3/11، الاصابه 2/176 نقل كرده‏اند.
4- انّ الّذين يأكلون اموال اليتامى ظلما ... «4» «آنان كه اموال يتيمان را به بيداد مى‏خورند، تنها آتش در شكم خود كرده‏اند.»
مقاتل بن حبان گويد: اين آيه درباره مرثد بن زيد الغطفانى نازل شده.
مراجعه كنيد تفسير قرطبى 5/53، الاصابه 3/397
5- لا ينهاكم اللّه عن الّذين لم يقاتلوكم ... «5»
«خداوند شما را نهى نمى‏كند، درباره كسانيكه با شما نمى‏جنگند و از خانه‏هاتان بيرون نمى‏كنند، كه با آنان به نيكى رفتار كنيد.»
اين آيه درباره اسماء بنت ابى بكر نازل شد، زيرا، مادرش قتيله بنت عبد العزى، با هدايائى در حاليكه مشرك بود در مدينه به او وارد شد. اسماء گفت من هديه‏اى از تو نمى‏پذيرم و نبايد بخانه من وارد شوى تا از رسول خدا (ص) اذن دريافت كنم. وقتى از پيغمبر پرسيد، خداوند اين آيه را نازل كرد. پيغمبر دستور داد به منزلش او را وارد كند و هديه‏اش را بپذيرد و از احترام و نيكى نسبت به او دريغ ننمايد.
اين حديث را بخارى، مسلم، احمد، ابن جرير و ابن ابى حاتم بر طبق تفسير قرطبى 18/59، تفسير ابن كثير 4/349 و تفسير خازن 4/272 نقل كرده‏اند.
6- يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ‏
:
«اى پيامبر آنانكه به سوى كفر ميشتابند و لفظا ايمان، ابراز داشته‏اند، نبايد باعث اندوه تو شوند».
مكى در تفسيرش گويد: اين آيه درباره عبد اللّه بن صوريا نازل شده است.
تفسير قرطبى 6/177، الاصابه 2/326.
7- قال الّذين لا يعلمون لو لا يكلّمنا اللّه او تاتينا آية .. «2»:
«گفتند چرا خدا با ما حرف نمى‏زند و يا نشانى را كه ما مى‏خواهيم براى ما نمى‏آورد».
اين آيه در مورد رافع بن حريملة نازل شد و محمّد بن اسحاق از ابن عباس‏
روايت كرده كه گفت: رافع به پيغمبر خدا (ص) گفت: يا محمّد اگر چنانكه ميگوئى رسول خدائى پس بگو خدا خود با ما سخن گويد تا كلامش را بشنويم خداوند در اين مورد، آيه فرستاد. تفسير ابن كثير 1/161
8- الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً
:
«آنان كه در راه خدا پس از ستم‏ها كه ديده مهاجرت كردند، آنان را در اين دنيا در جايگاه خوبى مستقر خواهيم كرد».
ابن عساكر در تاريخش 7/133 از طريق عبد الرزاق از داود بن ابى هند، آورده است كه آيه در مورد ابى جندل ابن سهيل عامرى نازل شد و قرطبى در تفسيرش 1/107 اين قول را از جمله اقوال وارد در آيه، ذكر كرده است.
9- إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ‏
:
«كسانى كه كتاب خدا را خوانده، نماز بپا مى‏دارند و از آنچه آنان را روزى كرديم انفاق مى‏كنند ..»
اين آيه درباره حصين بن مطلب بن عبد مناف نازل شده مراجعه كنيد الاصابه 1/33.
10- وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ ...
«سوگند به عصر كه انسان در زيانكارى است مگر كسانيكه ايمان آورده كارهاى شايسته انجام دهند و به حق و صبر سفارش كنند»
از ابىّ بن كعب روايت است كه گويد: سوره و العصر را بر پيامبر (ص) خواندم و گفتم: پدر و مادرم به فدايت، تفسيرش چيست؟ گفت: و العصر: سوگندى است از خداى، به آخر روز، كه انسان: ابو جهل بن هشام، در زيانكارى است مگر كسانى كه ايمان آورده‏اند: ابو بكر صديق و كارهاى شايسته كردند: عمر بن خطاب و بهمديگر سفارش به حق كردند: عثمان بن عفان، و سفارش به شكيبائى كردند: على بن ابيطالب.
مراجعه كنيد به رياض النضرة 1/34
امينى گويد: ما، بر اين تأويلات تحريف آميز و مردود با اين قوم به عنوان موافق كف نمى‏زنيم ولى اين مطالب را براى اقامه حجت، از طريق خودشان بر- آنان مى‏آوريم.
11- إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ ..
:
«كسانيكه پيمان با خدا و سوگندهاى خود را به پول ناچيزى معامله مى‏كنند اينان در آخرت نصيبى نخواهند داشت».
اين آيه درباره عيدان بن اسوع حضرمى نازل شده. اين مطلب را مقاتل در در تفسيرش به نقل «الاصابه» 3/51 اظهار كرده است.
12- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏
:
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد خداى را فرمان بريد و پيامبرش را اطاعت كنيد و اولى الامرى كه از خودتان است».
بخارى در صحيحش در كتاب تفسير 7/60 و احمد در مسندش 337 و مسلم در صحيحش به نقل تاريخ ابن عساكر 7/352 و بنا به تفسير قرطبى 5/260 و ديگران گويند نزول اين آيه يا ايها الذين آمنوا درباره عبد اللّه بن حذافة السهمي، است.
13- يَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْ‏ءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ ...
:
«ميگويند آيا از فتح براى ما نصيبى خواهد بود، بگو فتح و نصرت همه‏اش از آن خدا است در دل خود چيزهائى را پنهان ميدارند تا بر تو آشكار نشود مى‏گويند اگر ما را نصيبى از فتح بود اينجا كشته نمى‏شديم ..»
گوينده عبد اللّه بن ابى بن سلول، رأس منافقان است و درباره او اين آيه نازل شده است.
ابن ابى حاتم از طريق زير نقل مى‏كند كه آيه: درباره معتّب بن قشير نازل گرديده است. مراجعه كنيد تفسير قرطبى 4/262، تفسير ابن كثير 1/418، تفسير الخازن 1/306
14- الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ‏
:
«كسانى به مردم گفتند، مردم براى شما متحد شدند» مرا از ناس اول نعيم بن مسعود اشجعى است، نسفى در تفسيرش «2» گويد:
از اين لفظ جمع، مراد يكى است، يا او را پيروانى بوده است كه مانند او تأخير و درنگ مى‏كردند. و خازن گويد: از لفظ عام، اراده خاص شده است.
ابن مردويه به اسنادش از ابى رافع آورده كه نبى اكرم (ص) على را با عده‏اى به دنبال ابو سفيان فرستاد، مردى از اعراب خزاعه آنان را ديد و گفت: قوم براى شما دست به اتحاد زده‏اند. گفتند:
حسبنا اللّه و نعم الوكيل.
آنگاه درباره آنها اين آيه نازل شد. تفسير قرطبى 4/279، تفسير ابن كثير 1/430، تفسير خازن 1/318.
15- يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلالَةِ
:
«از شما درباره كلاله (خواهران و برادران) اظهار نظر مى‏خواهند بگو خداى نظر مى‏دهد»
درباره جابر بن عبد اللّه انصارى نازل شده، او بود كه اظهار نظر ميخواست و مى‏گفت اين آيه درباره من نازل شده است.
تفسير قرطبى 6/28، تفسير خازن و تفسير نسفى حاشيه تفسير خازن 1/447.
16- يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ ...
:
«از تو مى‏پرسند چه چيز انفاق كنند بگو هر چيزى كه انفاق كنيد ...».
درباره عمرو بن جموح نازل شده، او پير مردى بزرگ و ثروتمند بود، گفت يا رسول اللّه چه چيز بهتر است تصدق كنيم؟ و بر چه كسى انفاق نمائيم؟ پس اين آيه نازل شد. تفسير قرطبى 3/36، تفسير خازن 1/148
17- وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ‏
:
«كفار مردم را از پيروى پيامبر نهى كرده و خود از او دورى مى‏كنند».
قوم را عقيده چنانست كه اين آيه درباره ابى طالب نازل شده و تفصيل آن را در جلد 8 ص 803 متن عربى بيان داشته‏ايم.
18- لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏
:
«قومى را مؤمن به خدا و روز قيامت نمى‏يابى كه در عين حال به آنان كه از خدا و رسولش رو گردانند، مهربان باشند.
در مورد ابى عبيده جراح كه پدرش در جنگ بدر كشته شد نازل گرديد يا درباره عبد اللّه بن ابىّ، تفسير قرطبى 17/307، نوادر الاصول حكيم ترمذى 157
19- وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً ..
:
«و ديگران بگناه خود اعتراف كرده كار شايست و ناشايست را بهم مخلوط كردند ..»
درباره ابى لبابه انصارى خصوصا نازل شد. تفسير قرطبى 8/242، الروض الانف 2/196
20- يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ‏
:
«براى شما بخدا سوگند ياد مى‏كنند تا رضايت شما را جلب كنند».
مردى از منافقان گفت بخدا سوگند اينان از نيكان و اشراف مايند و هرگاه آنچه محمّد مى‏گويد حقيقت داشته باشد بايد اينان از الاغ‏ها بدتر باشند، يكى از مسلمين اين جمله را شنيد و گفت: بخدا سوگند آنچه محمّد مى‏گويد حق است و تو بدتر از الاغى. مرد شكايت او را نزد پيامبر برد و پيغمبر او را احضار كرد، فرمود: براى چه اين سخن را بر زبان راندى؟ او شروع به لعن و نفرين كرد و بخدا سوگند خورد كه من چنين نگفته‏ام. مرد مسلمان گفت خدايا، راستگو را تصديق، و دروغ‏گو را، تكذيب كن. اين آيه آمد.
تفسير قرطبى 8/193، تفسير ابن كثير 2/366

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب ج‏5 274 يك ايراد مردود ..... ص : 281- 274

موضوع قفل شده است