جمع بندی معنای مضل بودن خداوند

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
معنای مضل بودن خداوند

بسمه الحق

با سلام و عرض ادب

استاد گرامی آیا مضل بودن خداوند به معنای برداشتن هدایت از بنده است؟

و آیا اسماء الله حقایق وجودیند؟ اگر اضلال همان سلب هدایت باشد پس جنبه ی وجودی نخواهد داشت

و ظهوری در عالم نخواهد یافت.و دقیق تر از آن باید گفت ذات خداوند ترکیب می شود از وجود و عدم!

مگر اینکه اضلال را صفت فعل بدانیم که در اینصورت تقریر آن را بفرمائید.

با سپاس

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]باسلام

سوال شما در حقیقت از دو بخش اصلی تشکیل شده است.
بخش اول: معنای اضلال توسط خداوند چیست؟
بخش دوم: اسماء الله وجودی هستند یا نه؟ اسم مضل چگونه است؟ اسم ذاتی است یا فعلی؟

بنابراین لازم است این دو بخش را به صورت تفکیکی مورد بحث قرار دهیم.

اما بخش اول:

بحث از ضلالت و هدایت بخشیدن ازجانب خداوند، یکی از موارد جنجالی میان عدلیه و اشاعره بوده است.
قرآن کریم در آیاتی اشاره دارد که گمراهی از جانب خداوند است، همانطور هدایت نیز از جانب اوست.
چنانکه اگر خداوند کسی را گمراه کند، دیگر هیچ کسی توان هدایت او را ندارد:
«من یضلل الله فما له من هاد»(1)

[=microsoft sans serif]
ظاهر اینگونه تعابیر، موجب این شده که برخی گمان کنند که هدایت و گمراهی اجباری بوده و تنها منوط به خواست خداوند است.
برای بررسی این مسئله، به دو گونه میتوان عمل کرد: بررسی اینگونه آیات از راه استدلالهای عقلی و بررسی از طریق خود آیات الهی.

در بررسی عقلی، اجباری بودن ایمان و کفر و جمع آن با آموزه های اصیل دینی مانند ارسال پیامبران و نازل کردن کتابها و شرایع آسمانی، پاداش و جزای دنیا و آخرت، مدح و ذم انجام دهندگان اعمال و بهشت و جهنم، کاملا و به وضوح ناسازگار است.
بنابراین، چاره ای نیست یا باید اجباری بودن ایمان و کفر را بپذیریم و این آموزه ها را کنار بگذاریم یا برعکس عمل کنیم.

برای این مسئله میتوان یک قیاس استثنایی اقامه کرد:
اجباری بودن ایمان و کفر، مستلزم نقض غرض الهی در ارسال پیامبران و ... و قبیح بودن مذمت بدکاران و به جهنم بردن آنان و عقاب آنان میشود.(ملازمه در بالا توضیح داده شد)
تالی باطل است.(چون از نظر عقلی، نقض غرض بر حکیم علی الاطلاق(خداوند) محال است و انجام کارهای قبیح نیز از جانب او محال است)
پس مقدم هم باطل است.(بنابراین، ایمان و کفر اجباری نیست: به تعبیر دیگر، خداوند با اراده تکوینی خود کسی را به صورت ابتدایی گمراه و هدایت نمیکند.)

ادامه دارد...[=microsoft sans serif]
ــــــــــــــــــــــــــــــــ

[=microsoft sans serif]1.[=microsoft sans serif]سور[=microsoft sans serif]ه غافر، آیه33

[=microsoft sans serif]از نظر قرائن خود آیات نیز میتوان به این شبهه پاسخ داد.
بر اساس آیات قرآن کریم، هر موقع این فعل(یضل و مشتقات آن) و الفاظ مشابه آن ( مانند أزاغ) به کار رفته است، قرینه ای لفظی وجود دارد که نشان میدهد این اضلال از جانب خداوند در ادامه اعمال باطل خود این انسانها بوده است.
به عبارت دیگر، وقتی انسان با اعمال اختیاری، خود را در معرض گمراهی قرار میدهد، خود به خود زمینه هدایت را از دست میدهد و در این هنگام، قلب چنین فردی دیگر صلاحیت ایمان آوردن و هدایت را ندارد.
چنانکه خداوند در مورد این افراد می فرماید:
«ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ الله وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ‏»(2)
" عاقبت افرادى كه اعمال بد انجام مى‏دهند به اينجا منتهى شد كه آيات خدا را تكذيب كردند و مورد استهزاء قرار دادند"!

گاهی تا آنجا این گمراهی و اعمال باطل پیش میرود که دیگر هیچ روشنایی ای در قلب وجود ندارد در این هنگام است که خداوند نیز قفلی بر این دل میزند.
«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ»(3)

البته این قفل زدن به این معنا نیست که آن شخص اگر بخواهد ایمان بیاورد هم نتواند بلکه به معنای مهری است که نشان میدهد چنین فردی انچنان در گناه غوطه ور شده است که دیگر قابلیت ایمان آوردن را ندارد.

درست مانند لباسهای سفیدی که آنقدر چرک و سیاه شده اند که دیگر با هیچ ماده سفید کننده و شوینده ای دیگر نمیتوان این سیاهی را از آنها گرفت. سیاهی جای سفیدی را گرفته است.
در این افراد، نفس به سمتی رفته است که دیگر توان بازگشت ندارد. همانند انسانی که خود را از بلندی پرتاب کرده است. چنین فردی تا زمانی که خود را پرتاب نکرده بود میتوانست جلوی افتادن خود را بگیرد. ولی وقتی خود را از بلندی انداخت، دیگر توان نگهداشتن خود را ندارد و به ناچار سقوط خواهد کرد.
بنابراین گمراهی و ضلالت اولیه نتیجه مستقیم اعمال اختیاری خود ماست. اما در ادامه، این گمراهی میتواند به حدی برسد که دیگر توان بازگشت را از ما بگیرد.

ادامه دارد....
ـــــــــــــــــ
2. سوره روم، ایه 10
3. سوره بقره، آیه 6و 7

[=microsoft sans serif]در آیات شریفه قران نیر به همین مسئله اشاره شده است. آنجا که میفرماید:
«فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ‏»(1)
" هنگامى كه از حق برگشتند خداوند دلهاى آنها را برگردانيد"

یا در آیه ای دیگر می فرماید:
»وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ‏«(2)
" خداوند گمراه نمى‏كند جز افراد فاسق و بد كردار را".

همانطور که هدایت نیز به همین صورت است. هدایت اولیه نتیجه رفتار اولیه و اعمال خود ماست. اما گاه اعمال نیک، توفیق برای انجام اعمال بهتر و در نتیجه کسب هدایت بالاتر را ایجاد میکند.
چنانکه در آیه 29 سوره انفال می فرماید:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»
... اگر پرهيزگارى پيشه كنيد خداوند حس تشخيص حق از باطل را در شما زنده مى ‏كند و به شما روشن‏ بينى عطا مى ‏فرمايد".

بنابراین، این نوع از اضلال که به خداوندنسبت داده شده است، به دنبال كارهاى زشت انسان و به عنوان مجازات در انسان گنه كار پيدا ميشود، و اين غير آن ضلالت و كورى اولى است كه گنه‏كار را بگناه وا داشت.
این اضلال، اثر و دنباله فسق معرفى شده، نه جلوتر از فسق. یعنی اين مرحله از ضلالت غير از آن مرحله ‏ايست كه قبل از فسق بوده، و فاسق را بفسق كشانيده .(3)

به عبارت دیگر، هدايت و ضلالت در قرآن به معنى اجبار بر انتخاب راه درست يا غلط نيست، بلكه بشهادت آيات متعددى از خود قرآن" هدايت" به معنى فراهم آوردن وسائل سعادت و" اضلال" به معنى از بين بردن زمينه‏هاى مساعد است، بدون اينكه جنبه اجبارى به خود بگيرد.
اين فراهم ساختن اسباب (كه نام آن را توفيق مى‏گذاريم) يا بر هم زدن اسباب (كه نام آن را سلب توفيق مى‏گذاريم) نتيجه اعمال خود انسانها است كه اين امور را در پى دارد، پس اگر خدا به كسانى توفيق هدايت مى‏دهد و يا از كسانى توفيق را سلب مى‏كند نتيجه مستقيم اعمال خود آنها است.(4)

ادامه دارد...
ـــــــــــــــــ
1. [=microsoft sans serif]سوره صف آيه 5
[=microsoft sans serif]2.[=microsoft sans serif]سوره بقره، آیه 26[=microsoft sans serif]
3.
[=microsoft sans serif]ترجمه المیزان، ج1، ص141(ن. ا. جامع التفاسیر)[=microsoft sans serif]
4.
[=microsoft sans serif]تفسیر نمونه، ج1، ص152(ن. ا. جامع التفاسیر)[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]

اما بخش دوم سوال شما
اسمای الهی، بر چند دسته هستند.
در یک دسته بندی، اسمای الهی بر دو قسم ذاتی و فعلی است.
اسمای ذاتی، به اموری گفته میشود که برای انتزاع آنها، خود ذات الهی به تنهایی کفایت میکند. همانند عالم و قادر.
اسمای فعلی نیز به اموری گفته میشود که برای انتزاع آنها، نیاز به تحقق خارجی فعل هست. همانند رازق و خالق.

در یک دسته بندی دیگر، اسمای الهی به دو قسم ثبوتی و سلبی دسته بندی میشود.
اسمای ثبوتی به اموری گفته میشود که در ذات الهی وجود دارد و نشان دهنده کمالی از کمالات اوست. همانند عالم.
اسمای سلبی به اموری گفته میشود که از کمبودهایی حکایت دارد و چون همه کمال های وجودی برای ذات خداوند به صورت بالفعل ضرورتا تحقق دارد و او از کمبودهایی که جنبه عدمی دارد منزه است، در ذات وجود ندارد و همانند اسماء فعل از غیر ذات و در حالت مقایسه انتزاع میشود. این اسماء در حقیقت بر سلب سلب دلالت دارد که به اثبات وجود بر میگردد.(1)

با توجه به آنچه در بخش قبل گفته شد و این مقدمه، روشن میشود که گمراهی در حقیقت مربوط به خداوند نیست بلکه چون به خودی خود نوعی نقص است، در اصل به خود شخص بر میردد و نسبت دادن آنها به خداوند، مجازی است. در واقع این نسبت دادن به این خاطر است که چون کافران و گمراهان با اعمال اختیاری خود زمینه هدایت خود را از بین برده اند، بر اساس قوانین تکوینی عالم- که به تبع خود عالم و به صورت بی واسطه مخلوق خداوند هستند- دیگر واجد هدایت نخواهند شد.
به همین جهت که خداوند قوانین را آفریده(به صورت غیر مستقیم) و قوانین تکوینی مستلزم عدم توانایی چنین افرادی خواهد شد و این عدم ناتوانی، نتیجه مستقیم اعمال خود این افراد است، به خداوند فعل اضلال نسبت داده شده است.

البته به نظر میرسد نمیتوان اسم مضل را در مورد خداوند به کار برد هرچند به صورت فعلی (یضل) به کار رفته است؛ زیرا
اضلال، امری عدمی است(سلب کردن زمینه هدایت) و امور عدمی در مورد واجب الوجود به نحو حقيقت استعمال نمي شود واستعمال آن در این مورد مجازی است. بلکه در حقیقت مربوط به خود گمراهان است.

موفق باشید.

ــــــــــــــ
1. رسائل توحیدی، علامه طباطبایی، ص41(قم، بوستان کتاب، 1388، چاپ دوم)

به قران مراجعه کنید ، ص 255 ، سوره ابراهیم آخر آیه 4 ام که بیان میشه خداوند هر کسی رو که بخواهد هدایت و یا گمراه میکند ، حالا دو صفحه به عقب برگردید ص 252 آخر آیه 26 سوره رعد اینجا خداوند میفرماید هر کسی را بخواهد گمراه و کسی را که بازگشت داشته باشد (من اناب) هدایت میفرماید . حالا از ص 255 خودمون 2 صفحه برید جلو ، ص 259 همون سوره ابراهیم آخر آیه 27 خدا میفرماید ظالمین رو گمراه خواهد کرد .
یعنی ظلم باعث خواهد شد که شخص در معرض کمراهی قرار بگیره . ولی معنای دقیق بازگشت کنندگان (من اناب) و ظالمین به همین روش از خود متن قرآن قابل استخراج هست .
ممکنه ظلم معنای عام داشته باشه و معنای ظاهری آیه هم همین هست ولی اونچه که از قرآن استخراج میشه و با احادیث هم تایید میشه اینه که ظالمین کسانی هستند که به ولایت ائمه طاهرین پشت کنند و دشمنی بورزن .

صدیق;747809 نوشت:
بلکه در حقیقت مربوط به خود گمراهان است.

بسمه الهادی

با سلام و ادب و تشکر از پاسخ خوب حضرتعالی

ظاهرا مدتی است زحمت پاسخ را کشیده اید،اما به دلیل اینکه نقل قول نفرمودید متوجه نشده بودم.

امّا راجع به شیطان چه می فرمائید؟ موجودی که مُضِل است و اصلا کارش در نظام هستی اضلال است.

و تمایز بین صالح و طالح به واسطه ی تبعیت و یا غلبه ی بر وساوس اوست.می شود شیطان که مظهر

ضلالت است،حقیقتی در عوالم اسماء الهی نداشته باشد؟به قرینه ی"کان من الکافرین"اضمار کفر در او قبل

از سرپیچی از سجده"در موطنی که هیچ شریعتی نبوده است تا خلاف امر تشریعی موجب گمراهی ابتدایی گردد؟!

با تشکر

نقل قول:
[=microsoft sans serif]ه عبارت دیگر، هدايت و ضلالت در قرآن به معنى اجبار بر انتخاب راه درست يا غلط نيست، بلكه بشهادت آيات متعددى از خود قرآن" هدايت" به معنى فراهم آوردن وسائل سعادت و" اضلال" به معنى از بين بردن زمينه‏هاى مساعد است، بدون اينكه جنبه اجبارى به خود بگيرد.
اين فراهم ساختن اسباب (كه نام آن را توفيق مى‏گذاريم) يا بر هم زدن اسباب (كه نام آن را سلب توفيق مى‏گذاريم) نتيجه اعمال خود انسانها است كه اين امور را در پى دارد، پس اگر خدا به كسانى توفيق هدايت مى‏دهد و يا از كسانى توفيق را سلب مى‏كند نتيجه مستقيم اعمال خود آنها است.(4)

سلام ...

باتوجه به این مطلب سوالی برای من پیش اومد .. ممنون میشم پاسخگو باشید.

فرزندی که در خانواده ای با روحیات خاص متولد میشود و رشد میکند ، آنطور که مادرپدر دارای عقاید منحرف هستند و دعای ایشان بدرقه ی راه فرزندانشنان نمیشه ، آیا سلب توفیق از فرزندان محسوب میشه ؟ مطمینا دعای والدین اون هم از سر دلسوزی و عطوفت و ایمان ، راهگشای بسیار عجیبیه و اسبابی برای گشایش امور...

چه چیزی جای دعای پدر و مادر مومن و با ایمان و دلسوز رو میتونه بگیره ؟ آیا این هم برمیگرده به صفت "مضل" ؟

[=microsoft sans serif]

حبیبه;749294 نوشت:
ظاهرا مدتی است زحمت پاسخ را کشیده اید،اما به دلیل اینکه نقل قول نفرمودید متوجه نشده بودم.

امّا راجع به شیطان چه می فرمائید؟ موجودی که مُضِل است و اصلا کارش در نظام هستی اضلال است.

و تمایز بین صالح و طالح به واسطه ی تبعیت و یا غلبه ی بر وساوس اوست.می شود شیطان که مظهر

ضلالت است،حقیقتی در عوالم اسماء الهی نداشته باشد؟به قرینه ی"کان من الکافرین"اضمار کفر در او قبل

از سرپیچی از سجده"در موطنی که هیچ شریعتی نبوده است تا خلاف امر تشریعی موجب گمراهی ابتدایی گردد؟!


باسلام و عرض ادب
مسئله ای که بنده مطرح کردم، این بود که اسم مضل را نباید برخداوند اطلاق کرد. دلیلش نیز این است که این اسم، مستلزم نوعی نقص است و از آنجا که نقص در خداوند راه ندارد، بنابراین، نباید اسم هایی را بر خداوند اطلاق کرد که تداعی گر نوعی نقص است.
در اینجا دو سوال ایجاد میشود.
سوال اول: اگر نباید اطلاق کرد، پس چرا در قرآن کریم ویژگی اضلال را به صورت فعل برخداوند اطلاق کرده است. یعنی افعالی را به کار برده است که از ماده ضلل است.
پاسخ این است که این نوع اطلاق، به خاطر قرائن عقلی و نقلی که در کنار آن آیات وجود دارد(و در بخش های قبل نیز بدان اشاره شد) نشان میدهد که این اضلال، ملازم با آن حالت نقصی که در کلمه مضل وجود دارد نیست. ولی در اسم مضل، در فهم عرفی این حالت نقص وجود دارد. به همین جهت، حتی بنابر نظر کسانی که اسمای الهی را توقیفی نمیدانند نیز نمیتوان این صفت را بر خداوند اطلاق کرد چون عرفا تداعی گر نوعی نقص است(هرچند بتوان آنرا توجیه کرد)

​ادامه دارد....

[=microsoft sans serif]سوال دوم: اگر این اسم برخداوند اطلاق نمیشود و از آنجا که هر حالتی در بین مخلوقات، مظهر یکی ازاسمای الهی است، پس چرا بر شیطان لفظ مضل به کار رفته است.
[=microsoft sans serif]پاسخ این سوال نیز این است که گرچه این اسم در مورد خداوند به کار نرفته است، اما گفتیم به کار نبردن این اسم، به خاطر این بود که این اطلاق، عرفا تداعی گر نقص است، نه اینکه حقیقتا مستلزم نقص باشد(چون گفتیم که اضلال الهی به خاطر سنتهایی است که در عالم ایجاد کرده و این سنتها مستلزم گمراهی کسی است که خودش زمینه هدایت را از بین برده است) بنابراین معنای آن نیست این حقیقت در خداوند وجود ندارد. به همین جهت، اضلال به صورت فعلی بر خداوند اطلاق شده است ولی به صورت اسمی اطلاق نمیشود.(فقط و فقط به این جهت که اطلاق اسمی آن، عرفا نه حقیقتا تداعی گر نقص است) [=microsoft sans serif]پس شیطان مظهر اسم مضل است.

[=microsoft sans serif]ممکن است بپرسید، اطلاق مضل بر شیطان با اطلاق اضلال به صورت فعلی بر خداوند فرق دارد.
[=microsoft sans serif]مضل در مورد شیطان، به معنای واقعی کلمه گمراهی است و در مورد خداوند، گمراهی به دنبال افعال اختیاری خود فرد گمراه است.
[=microsoft sans serif]پاسخ این سوال نیز این است که اضلال به معنای جلوگیری از هدایت است. اما این جلوگیری از هدایت، گاه به خاطر و به دنبال افعال اختیاری خود فرد است (که در این صورت در مورد خداوند به کار میرود) و گاه به خاطر وسوسه گری و گمراه کردن از جانب فرد دیگری است.(که در مورد شیطان به کار میرود)
[=microsoft sans serif]به عبارت دیگر، اضلال گاه به صورت اولیه است(که در مورد شیطان به کار میرود.) و گاه به صورت ثانویه است( که در مورد خداوند به صورت فعلی و برخی اولیای الهی به صورت اسمی به کار میرود.)
[=microsoft sans serif]ولی در هر دو صورت، حقیقت اضلال(جلوگیری از هدایت) صدق میکند.

[=microsoft sans serif]

مشک;749314 نوشت:
فرزندی که در خانواده ای با روحیات خاص متولد میشود و رشد میکند ، آنطور که مادرپدر دارای عقاید منحرف هستند و دعای ایشان بدرقه ی راه فرزندانشنان نمیشه ، آیا سلب توفیق از فرزندان محسوب میشه ؟ مطمینا دعای والدین اون هم از سر دلسوزی و عطوفت و ایمان ، راهگشای بسیار عجیبیه و اسبابی برای گشایش امور...

چه چیزی جای دعای پدر و مادر مومن و با ایمان و دلسوز رو میتونه بگیره ؟ آیا این هم برمیگرده به صفت "مضل" ؟


باسلام
احترام به پدر و مادر و عاق والدین نشدن، خودش زمینه ساز خیلی موفقیتها است.
حال فرق نمیکند که این پدر و مادر مومن باشند یا حتی کافر.
عابد و زاهد باشند و یا فاسق و گناهکار.
والدین به خاطر زحماتی که برای فرزندشان کشیده اند، حقی دارند و خداوند به خاطر همان زحمات، دعایشان در حق فرزندانشان را میشنود و مستجاب میکند.
با این حال، گرچه دعای پدر و مادر آن هم پدر و مادر مومن، خیلی کمک میکند ولی این دعا، تمام علت نیست و نیاز به اسباب دیگری نیز دارد و کسی که از این نعمت والدین مومنی که برایش دعا کنند محروم است، میتواند از زمینه ها و اسباب دیگری استفاده کند که کم هم نیستند.
به بیان دیگر، کسی که بخواهد هدایت شود، آنقدر زمینه های هدایت را دارد که نتواند در قیامت بهانه بیاورد.

اما در مورد این بخش:

مشک;749314 نوشت:
چه چیزی جای دعای پدر و مادر مومن و با ایمان و دلسوز رو میتونه بگیره ؟ آیا این هم برمیگرده به صفت "مضل" ؟

خیر همانطور که عرض شد، اضلال الهی ثانویه و به دنبال از بین رفتن تمام زمینه های هدایت از سوی خود انسان است.
ولی اینکه شخصی پدر و مادر مومنی ندارد که برایش دعا کند، این ربطی به افعال اختیاری خودش ندارد.

پرسش:
استاد گرامی آیا مضل بودن خداوند به معنای برداشتن هدایت از بنده است؟ و آیا اسماء الله حقایق وجودیند؟ اگر اضلال همان سلب هدایت باشد پس جنبه ی وجودی نخواهد داشت و ظهوری در عالم نخواهد یافت.و دقیق تر از آن باید گفت ذات خداوند ترکیب می شود از وجود و عدم!
مگر اینکه اضلال را صفت فعل بدانیم که در اینصورت تقریر آن را بفرمائید.

پاسخ:
[=microsoft sans serif]باسلام

سوال شما از دو بخش اصلی تشکیل شده است.
بخش اول: معنای اضلال توسط خداوند چیست؟
بخش دوم: اسماء الله وجودی هستند یا نه؟ اسم مضل چگونه است؟ اسم ذاتی است یا فعلی؟

بنابراین لازم است این دو بخش را به صورت تفکیکی مورد بحث قرار دهیم.

اما بخش اول:
بحث از ضلالت و هدایت بخشیدن ازجانب خداوند، یکی از موارد جنجالی میان عدلیه و اشاعره بوده است.
قرآن کریم در آیاتی اشاره دارد که گمراهی از جانب خداوند است، همانطور هدایت نیز از جانب اوست. چنانکه اگر خداوند کسی را گمراه کند، دیگر هیچ کسی توان هدایت او را ندارد:
«من یضلل الله فما له من هاد»(1)

[=microsoft sans serif]ظاهر اینگونه تعابیر، موجب این شده که برخی گمان کنند که هدایت و گمراهی اجباری بوده و تنها منوط به خواست خداوند است. برای بررسی این مسئله، به دو گونه میتوان عمل کرد: بررسی اینگونه آیات از راه استدلالهای عقلی و بررسی از طریق خود آیات الهی.
در بررسی عقلی، اجباری بودن ایمان و کفر و جمع آن با آموزه های اصیل دینی مانند ارسال پیامبران و نازل کردن کتابها و شرایع آسمانی، پاداش و جزای دنیا و آخرت، مدح و ذم انجام دهندگان اعمال و بهشت و جهنم، کاملا و به وضوح ناسازگار است.
بنابراین، چاره ای نیست یا باید اجباری بودن ایمان و کفر را بپذیریم و این آموزه ها را کنار بگذاریم یا برعکس عمل کنیم.
برای این مسئله میتوان یک قیاس استثنایی اقامه کرد:
- اجباری بودن ایمان و کفر، مستلزم نقض غرض الهی در ارسال پیامبران و ... و قبیح بودن مذمت بدکاران و به جهنم بردن آنان و عقاب آنان میشود.(ملازمه در بالا توضیح داده شد)
- تالی باطل است.(چون از نظر عقلی، نقض غرض بر حکیم علی الاطلاق(خداوند) محال است و انجام کارهای قبیح نیز از جانب او محال است)
- پس مقدم هم باطل است.(بنابراین، ایمان و کفر اجباری نیست: به تعبیر دیگر، خداوند با اراده تکوینی خود کسی را به صورت ابتدایی گمراه و هدایت نمیکند.)
[=microsoft sans serif]از نظر قرائن خود آیات نیز میتوان به این شبهه پاسخ داد.
بر اساس آیات قرآن کریم، هر موقع این فعل(یضل و مشتقات آن) و الفاظ مشابه آن ( مانند أزاغ) به کار رفته است، قرینه ای لفظی وجود دارد که نشان میدهد این اضلال از جانب خداوند در ادامه اعمال باطل خود این انسانها بوده است. به عبارت دیگر، وقتی انسان با اعمال اختیاری، خود را در معرض گمراهی قرار میدهد، خود به خود زمینه هدایت را از دست میدهد و در این هنگام، قلب چنین فردی دیگر صلاحیت ایمان آوردن و هدایت را ندارد.
چنانکه خداوند در مورد این افراد می فرماید:
«ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ الله وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ‏»(2)
" عاقبت افرادى كه اعمال بد انجام مى‏دهند به اينجا منتهى شد كه آيات خدا را تكذيب كردند و مورد استهزاء قرار دادند"!

گاهی تا آنجا این گمراهی و اعمال باطل پیش میرود که دیگر هیچ روشنایی ای در قلب وجود ندارد در این هنگام است که خداوند نیز قفلی بر این دل میزند.
«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ»(3)

البته این قفل زدن به این معنا نیست که آن شخص اگر بخواهد ایمان بیاورد هم نتواند بلکه به معنای مهری است که نشان میدهد چنین فردی انچنان در گناه غوطه ور شده است که دیگر قابلیت ایمان آوردن را ندارد.
درست مانند لباسهای سفیدی که آنقدر چرک و سیاه شده اند که دیگر با هیچ ماده سفید کننده و شوینده ای دیگر نمیتوان این سیاهی را از آنها گرفت. سیاهی جای سفیدی را گرفته است.
در این افراد، نفس به سمتی رفته است که دیگر توان بازگشت ندارد. همانند انسانی که خود را از بلندی پرتاب کرده است. چنین فردی تا زمانی که خود را پرتاب نکرده بود میتوانست جلوی افتادن خود را بگیرد. ولی وقتی خود را از بلندی انداخت، دیگر توان نگهداشتن خود را ندارد و به ناچار سقوط خواهد کرد.
بنابراین گمراهی و ضلالت اولیه نتیجه مستقیم اعمال اختیاری خود ماست. اما در ادامه، این گمراهی میتواند به حدی برسد که دیگر توان بازگشت را از ما بگیرد.

[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]در آیات شریفه قران نیر به همین مسئله اشاره شده است. آنجا که میفرماید:
«فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ‏»(4)
" هنگامى كه از حق برگشتند خداوند دلهاى آنها را برگردانيد"

یا در آیه ای دیگر می فرماید:
»وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ‏«(5)
" خداوند گمراه نمى‏كند جز افراد فاسق و بد كردار را".

همانطور که هدایت نیز به همین صورت است. هدایت اولیه نتیجه رفتار اولیه و اعمال خود ماست. اما گاه اعمال نیک، توفیق برای انجام اعمال بهتر و در نتیجه کسب هدایت بالاتر را ایجاد میکند.
چنانکه در آیه 29 سوره انفال می فرماید:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»
... اگر پرهيزگارى پيشه كنيد خداوند حس تشخيص حق از باطل را در شما زنده مى ‏كند و به شما روشن‏ بينى عطا مى ‏فرمايد".

بنابراین، این نوع از اضلال که به خداوندنسبت داده شده است، به دنبال كارهاى زشت انسان و به عنوان مجازات در انسان گنه كار پيدا ميشود، و اين غير آن ضلالت و كورى اولى است كه گنه‏كار را بگناه وا داشت.
این اضلال، اثر و دنباله فسق معرفى شده، نه جلوتر از فسق. یعنی اين مرحله از ضلالت غير از آن مرحله ‏ايست كه قبل از فسق بوده، و فاسق را بفسق كشانيده .(6)

به عبارت دیگر، هدايت و ضلالت در قرآن به معنى اجبار بر انتخاب راه درست يا غلط نيست، بلكه بشهادت آيات متعددى از خود قرآن" هدايت" به معنى فراهم آوردن وسائل سعادت و" اضلال" به معنى از بين بردن زمينه‏ هاى مساعد است، بدون اينكه جنبه اجبارى به خود بگيرد.
اين فراهم ساختن اسباب (كه نام آن را توفيق مى‏گذاريم) يا بر هم زدن اسباب (كه نام آن را سلب توفيق مى‏گذاريم) نتيجه اعمال خود انسانها است كه اين امور را در پى دارد، پس اگر خدا به كسانى توفيق هدايت مى‏دهد و يا از كسانى توفيق را سلب مى‏كند نتيجه مستقيم اعمال خود آنها است.(7)

[=microsoft sans serif]

اما بخش دوم سوال شما
[=microsoft sans serif]اسمای الهی، بر چند دسته هستند.
در یک دسته بندی، اسمای الهی بر دو قسم ذاتی و فعلی است.
اسمای ذاتی، به اموری گفته میشود که برای انتزاع آنها، خود ذات الهی به تنهایی کفایت میکند. همانند عالم و قادر.
اسمای فعلی نیز به اموری گفته میشود که برای انتزاع آنها، نیاز به تحقق خارجی فعل هست. همانند رازق و خالق.

در یک دسته بندی دیگر، اسمای الهی به دو قسم ثبوتی و سلبی دسته بندی میشود.
اسمای ثبوتی به اموری گفته میشود که در ذات الهی وجود دارد و نشان دهنده کمالی از کمالات اوست. همانند عالم.
اسمای سلبی به اموری گفته میشود که از کمبودهایی حکایت دارد و چون همه کمال های وجودی برای ذات خداوند به صورت بالفعل ضرورتا تحقق دارد و او از کمبودهایی که جنبه عدمی دارد منزه است، در ذات وجود ندارد و همانند اسماء فعل از غیر ذات و در حالت مقایسه انتزاع میشود. این اسماء در حقیقت بر سلب سلب دلالت دارد که به اثبات وجود بر میگردد.(8)

با توجه به آنچه در بخش قبل گفته شد و این مقدمه، روشن میشود که گمراهی در حقیقت مربوط به خداوند نیست بلکه چون به خودی خود نوعی نقص است، در اصل به خود شخص بر میردد و نسبت دادن آنها به خداوند، مجازی است. در واقع این نسبت دادن به این خاطر است که چون کافران و گمراهان با اعمال اختیاری خود زمینه هدایت خود را از بین برده اند، بر اساس قوانین تکوینی عالم- که به تبع خود عالم و به صورت بی واسطه مخلوق خداوند هستند- دیگر واجد هدایت نخواهند شد.
به همین جهت که خداوند قوانین را آفریده(به صورت غیر مستقیم) و قوانین تکوینی مستلزم عدم توانایی چنین افرادی خواهد شد و این عدم ناتوانی، نتیجه مستقیم اعمال خود این افراد است، به خداوند فعل اضلال نسبت داده شده است.

البته به نظر میرسد نمیتوان اسم مضل را در مورد خداوند به کار برد هرچند به صورت فعلی (یضل) به کار رفته است؛ زیرا
اضلال، امری عدمی است(سلب کردن زمینه هدایت) و امور عدمی در مورد واجب الوجود به نحو حقيقت استعمال نمي شود واستعمال آن در این مورد مجازی است. بلکه در حقیقت مربوط به خود گمراهان است.[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
موفق باشید.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

[=microsoft sans serif]1.[=microsoft sans serif]سور[=microsoft sans serif]ه غافر، آیه33
[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]2. سوره روم، ایه 10
3. سوره بقره، آیه 6و
[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]4. [=microsoft sans serif]سوره صف آيه 5
[=microsoft sans serif]5.سوره بقره، آیه 26
6.[=microsoft sans serif]ترجمه المیزان، ج1، ص141(ن. ا. جامع التفاسیر)[=microsoft sans serif]
7. [=microsoft sans serif]تفسیر نمونه، ج1، ص152(ن. ا. جامع التفاسیر)[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif] 8. رسائل توحیدی، علامه طباطبایی، ص41(قم، بوستان کتاب، 1388، چاپ دوم)

موضوع قفل شده است