جمع بندی آیا پیامبر عاری از هرگونه خطا و اشتباه است؟

تب‌های اولیه

49 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا پیامبر عاری از هرگونه خطا و اشتباه است؟

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:

سلام

من خودم شیعه 12 امامی هستم و ارادت خاصی هم نسبت به حضرت علی دارم




و احترام خاصی نسبت به عقاید اهل سنت دارم


اما من یکی اعتقاد های تشیع رو به هیچ عنوان نمیتونم قبول کنم اون هم اینکه پیامبر عاری از هرگونه گناه و اشتباه بوده است


و توی این قسمت اعتقاد اهل تسنن رو نسبت به اینکه پیامبر هم توی زندگیش اشتباه کرده رو قبول دارم


مستند هم قبول دارم


با استناد به قران کریم،مثلا آیه 110 سوره الکهف آمده:

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ




بگو : من انسانی هستم همانند شما به من وحی شده که خدايتان خدايی است يکتا پس بدو روی آوريد و از او آمرزش بخواهيد و وای بر مشرکان

تفسیر آیه :


اى پيامبر به ايشان بگو من بشرى هستم مانند شما كه در بين شما معاشرت مى‏كنم، آن طور كه خود شما با يكديگر معاشرت مى‏كنيد و با شما سخن مى‏گويم، آن طور كه خود شما با يكديگر گفتگو مى‏كنيد، پس من جنس ديگرى مخالف جنس شما از قبيل فرشته نيستم، تا بين من و شما حايل و حجابى باشد و يا سخنم به گوش شما نرسد و يا كلامم به دلهاى شما وارد نشود. تنها تفاوت من با شما اين است كه به من وحى مى‏شود و آنچه من به شما مى‏گويم و شما را به سوى آن دعوت مى‏نمايم، وحيى است كه به من مى‏شود و آن اين است كه معبود شما آن معبودى كه سزاوار پرستش باشد يكى است، نه آلهه متفرق و گوناگون.[1]

نه مدعى فرشته بودنم ، و نه انسانى از يك نژاد برتر و نه خداوند و نه فرزند خدا هستم بلكه انسانى همچون شما هستم با اين تفاوت كه پيوسته فرمان توحيد به من وحى مى شود، من هرگز نمى خواهم شما را مجبور به پذيرش اين آئين كنم ، تا آن گونه كه گفتيد سرسختانه در برابر من بايستيد و مقاومت يا تهديد كنيد، راهى است روشن پيش پاى شما مى گذارم ، و بيش از اين وظيفه اى ندارم ، تصميم گيرى نهائى با خود شما است .[2]


یا در آیه 1 تا 16 سوره عبس :



عَبَسَ وَتَوَلَّىٰ ﴿١أَن جَاءَهُ الْأَعْمَىٰ ﴿٢وَمَا يُدْرِ‌يكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّىٰ ﴿٣أَوْ يَذَّكَّرُ‌ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَ‌ىٰ ﴿٤أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَىٰ

﴿٥فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّىٰ ﴿٦وَمَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّىٰ ﴿٧وَأَمَّا مَن جَاءَكَ يَسْعَىٰ ﴿٨

وَهُوَ يَخْشَىٰ ﴿٩فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّىٰ ﴿١٠كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَ‌ةٌ ﴿١١فَمَن شَاءَ ذَكَرَ‌هُ ﴿١٢فِي صُحُفٍ مُّكَرَّ‌مَةٍ ﴿١٣

مَّرْ‌فُوعَةٍ مُّطَهَّرَ‌ةٍ ﴿١٤بِأَيْدِي سَفَرَ‌ةٍ ﴿١٥ كِرَ‌امٍ بَرَ‌رَ‌ةٍ

چهره در هم كشيد و روى گردانيد، (۱)كه آن مرد نابينا پيش او آمد؛ (۲)و تو چه دانى، شايد او به پاكى

گرايد،

(۳)يا پند پذيرد و اندرز سودش دهد. (۴)اما آن كس كه خود را بى‌نياز مى‌پندارد، (۵)تو بدو

مى‌پردازى؛

(۶)با آنكه اگر پاك نگردد، بر تو [مسؤوليتى‌] نيست. (۷)و اما آن كس كه شتابان پيش تو آمد،

(۸)در حالى كه [از خدا] مى‌ترسيد، (۹)تو از او به ديگران مى‌پردازى. (۱۰)زنهار [چنين مكن‌] اين [آيات‌]

پندى است.

(۱۱)تا هر كه خواهد، از آن پند گيرد. (۱۲)در صحيفه‌هايى ارجمند، (۱۳)والا و پاك‌شده، (۱۴)

به دست فرشتگانى، (۱۵)ارجمند و نيكوكار. (۱۶)



برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 406
مشهور در ميان مفسران عامه و خاصه اين است كه:
عده‏اى از سران قريش مانند عتبة بن ربيعه، ابو جهل، عباس بن عبد المطلب، و جمعى ديگر، خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بودند و آن حضرت مشغول تبليغ و دعوت آنها به سوى اسلام بود و اميد داشت كه اين سخنان در دل آنها مؤثر شود. در اين ميان «عبد اللّه بن ام مكتوم» كه مرد نابينا و ظاهرا فقيرى بود وارد مجلس شد، و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله تقاضا كرد آياتى از قرآن را براى او بخواند و به او تعليم دهد، و پيوسته سخن خود را تكرار مى‏كرد و آرام نمى‏گرفت، زيرا دقيقا متوجه نبود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با چه كسانى مشغول صحبت است.
او آنقدر كلام پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را قطع كرد كه حضرت ناراحت شد، و آثار ناخشنودى در چهره مباركش نمايان گشت و در دل گفت: اين سران عرب پيش خود مى‏گويند: پيروان محمد نابينايان و بردگانند، و لذا از «عبد اللّه» رو برگرداند، و به سخنانش با آن گروه ادامه داد.
در اين هنگام اين آيات نازل شد (و در اين باره پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مورد عتاب قرار داد).
رسول خدا بعد از اين ماجرا «عبد اللّه» را پيوسته گرامى مى‏داشت.
البته در آيه چيزى كه صريحا دلالت كند كه منظور شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است وجود ندارد و به فرض كه شأن نزول فوق واقعيت داشته باشد اين مطلب در حد ترك اولائى بيش نيست و كارى كه منافات با مقام عصمت داشته باشد در آن مشاهده نمى‏شود.

تفسير:
عتاب شديد به خاطر بى‏اعتنائى به نابيناى حق طلب! با توجه به آنچه در شأن نزول آيات گفته شد، به سراغ تفسير آيات مى‏رويم، نخست مى‏فرمايد: «چهره درهم كشيد، و روى برتافت» (عبس و تولى).

تعداد از مفسرین این آیه رو منسوب به پیامبر نمیدونم و اون رو یک مرد ثروت مند میدونن که به یک نابینا اخم کرده ! ( واقعا عجب تفسیری ) انگار که خدا باید در قران هر کدوم از انسان ها کار اشتباهی میکنن باید براشون یه ایه نازل کنه



لطفا در این خصوص راهنمایی کنید.

با تشکر

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد شعیب

مقدمه:
عصمت‏ به معنى مصونيت‏ بوده و در باب نبوت داراى مراتب زير است:

الف - عصمت در مقام دريافت، حفظ و ابلاغ وحى;
ب - عصمت از معصيت و گناه;
ج - عصمت از خطا و اشتباه در امور فردى و اجتماعى.

از دیدگاه شیعه، عصمت یعنی پاکی از گناهان صغیره و کبیره و دوری از خطا و فراموشی.

در بین اهل سنت هم اعتقاد به عصمت گستره های مختلفی دارد و این گونه نیست که آنها قائل به عصمت پیامبر نباشند
اهل سنت و شیعه متفقا بر عصمت پیامبر در دریافت و ابلاغ وحی نظر دارند
در دو مرتبه دیگر عصمت هم برخی از علما و ائمه اهل سنت نظر های اثباتی و نفیی مختلفی دارند پس نمی شود گفت که اهل سنت به عصمت پیامبر قائل نیستند:

امام ابوحنیفه می گوید: «پیامبران از تمام گناهان کبیره وصغیره مصون و معصوم هستند». برخی از اصحاب امام ابوحنیفه معتقدند که ارتکاب صغیره فقط پیش از بعثت جایز است.
اشاعره معتقدند که خطای پیامبران از روی سهو و نسیان اشکالی ندارد و پیش از نبوت ارتکاب گناه کبیره نیز از آنان جایز است. ابوعذبه -از نویسندگان عقایدـ پس از بیان مطلب فوق چنین می گوید: «حق آن است که پیامبران از گناه صغیره، از روی سهو نیز معصوم می باشند»(الروضة البهیة فیما بین الاشاعرة و الماتریدیة، ابوعذبه، ص 58.)
صاحب حصون الحمیدیه می نویسد: «فراموشی در تبلیغ و رساندن آن به مردم به خاطر حکمتی از جانب خداوند جایز است امّا فراموشی برای پیامبر صلی الله علیه وآله از جانب شیطان محال است.»(حصون الحمدیه، ص 39.)
در شرح عقاید نسفی آمده که پیامبران از دروغ به ویژه در تبلیغ احکام معصوم می باشند، اما در مورد سایر گناهان تفصیل داده شده است که: «به اجماع، پیامبران پیش از وحی و پس از آن از کفر معصوم اند و همچنین نزد جمهور علما از گناهان کبیره عمدی معصوم می باشند، بر خلاف اعتقاد گروه حشویه. امّا انجام گناه به صورت سهوی و ناخودآگاه را اکثر علما جایز دانسته اند همچنین انجام عمدی گناهان صغیره نیز جایز است اما پیش از وحی دلیلی بر امتناع گناهان کبیره وجود ندارد.»(شرح عقاید نسفی، ص 221.)

از دیدگاه معتزله، ارتکاب گناه کبیره برای پیامبران، حتی پیش از بعثت، جایز نیست، زیرا موجب نفرت مردم می گردد.

بنابراین، دیدگاه علمای اهل سنت درباره عصمت یکسان نیست، زیرا بیشتر آنان گناه را به طور سهو و انجام گناهان صغیره را جایز می دانند و برخی با جواز انجام صغیره مخالف اند. عده ای از محققان عقاید نیز بر این عقیده اند که انجام آنچه باعث نفرت مردم از پیامبران شود، خواه گناه صغیره باشد، یا چیز دیگر جایز نیست و بدین جهت آیات و روایاتی را که حکایت از ارتکاب گناه توسط انبیا دارد توجیه و تأویل می کنند و می گویند مقصود از این گونه ظواهر، ترک اولی است نه اینکه پیامبران دروغ گفته و یا مرتکب معصیت شده باشند(شرح عقاید نسفی ص 221 و شرح مقاصد، ج 5، ص 50.)

نتیجه: پس این گونه نیست که فقط شیعه به عصمت پیامبر معتقد باشد بلکه اهل سنت هم به عصمت پیامبر معتقد هستند اما گستره آن در بین این دو مذهب متفاوت است.

دلایل عصمت
عصمت از دیدگاه شیعه مبتنی بر ضرورت عقلی است و برای اثبات آن دلایل زیر اقامه شده است:

الف) عصمت عامل جذب دل ها است. اگر پیامبران مانند سایر مردم باشند، موقعیت خود را از دست می دهند و نفوذی در دل ها و توفیقی در جذب مردم نخواهند داشت و در نتیجه از رسیدن به اهداف مقدس خویش ناتوان و عاجز خواهند بود.

ب) اگر پیامبران معصوم نباشند، اموری در مورد آنها لازم می آید که هیچ کدام از این امور درباره ایشان صدق نمی کند، از جمله:

1ـ اگر آنان معصوم نبودند اطاعت از آنان جایز نبود، در صورتی که قرآن می فرماید: «قُلْ إنْ کنْتُمْ تُحِبّوُنَ اللّهَ فَاتَّبِعوُنی یحْبِبْکمُ اللّهُ: بگو اگر خدا را دوست دارید، مرا پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.»(سوره آل عمران، آیه 31.)

2ـ در صورتی که انبیا مرتکب معصیت شوند، طبق دستور خداوند باید نسبت به آنان امر به معروف و نهی از منکر نمود و طبیعی است که این عمل باعث آزار و اذیت آنان می شود و قرآن از آزار انبیا را نهی نموده است. «وَ مَا کاَنَ لَکمْ أَنْ تُؤْذوُا رَسوُلَ اللَّهِ: شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید.»(سوره احزاب، آیه 53.)

3ـ پیامبران با ارتکاب معصیت مستحق عذاب، لعن و سرزنش می گردند. «إنّی أَخافُ إِنْ عَصَیتُ رَبِّی عَذَابَ یوْم عَظِیم: من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم از عذاب روز قیامت می ترسم.»(سوره یونس، آیه 15) و در آیه دیگر می فرماید: «أَلاَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظّالِمینَ: آگاه باشید که لعنت خدا بر ستمگران است.»(سوره هود، آیه 18.)

4ـ گناه و معصیت ظلم است، در حالی که پیامبران از بندگان برگزیده و مخلص خدا هستند ""وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ"" و ساحتشان از ظلم به دور است. «وَ مَا کانَ لِنَبِی أَنْ یغُلَّ: و برای هیچ پیامبری شایسته نیست که خیانت نماید.»(سوره آل عمران، آیه 161)

دلایل قرآنی برای عصمت پیامبر:

1-خداى تعالى در سوره نجم به بيان اوصاف حضرت محمّد مصطفى صلى الله عليه وآله مى پردازد و ضمن نفى گمراهى از ايشان، تمام سخنان حضرتش را مستند به وحى الاهى مى داند. در آيات دوم تا چهارم اين سوره مى خوانيم:
(ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَما غَوى * وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحى);
صاحب شما (محمّد مصطفى صلى الله عليه وآله) گمراه و در ضلالت نيست و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد و سخنش جز وحىِ الاهى نيست. هر يك از اين سه آيه به روشنى بيان گر عصمت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله هستند.
2-قرآن كریم, گروهى از انسانها را مخلَص(سوره بقره, آیه 124.) (خالص شده براى خدا) نامیده است كه حتى ابلیس هم طمعى در گمراه كردن ایشان نداشته و ندارد و در آنجا كه سوگند یاد كرده كه همه فرزندان آدم علیه السلام را گمراه كند مخلَصین را استثنا كرده است

قرآن كریم, گروهى از انسانها را مخلَص (خالص شده براى خدا) نامیده است كه حتى ابلیس هم طمعى در گمراه كردن ایشان نداشته و ندارد

چنانكه در آیه 82 و 83 از سوره "ص" از قول وى مى فرماید: " قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ". و بى شك, طمع نداشتن ابلیس در گمراهى ایشان بخاطر مصونیتى است كه از گمراهى و آلودگى دارند و گرنه دشمنى وى شامل ایشان هم مى شود و در صورتى كه امكان مى داشت هرگز دست از گمراه كردن ایشان بر نمى داشت. بنابراین, عنوان "مخلَص" مساوى با "معصوم" خواهد بود. و هر چند دلیلى بر اختصاص این صفت به انبیا علیهم السلام نداریم ولى بدون تردید, شامل ایشان مى شود, چنانكه قرآن كریم تعدادى از انبیا را از مخلصین شمرده و از جمله در آیه 45 و 46 از سوره "ص" مى فرماید: وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِیمَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ أُوْلِی الْأَیْدِی وَالْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ و در آیه51 از سوره "مریم" مى‌فرماید: وَاذْكُرْ فِی الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا و نیز علت مصونیت حضرت یوسف علیه السلام را كه در سخت ترین شرایط لغزش, قرار گرفته بود مخلص بودن وى دانسته و در آیه 24 از سوره "یوسف" مى فرماید: كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ.
ذکر این تعداد از پیامبران به عنوان نمونه است و همانگونه که در قبل عرض شد خدا همه پیامبران خود را برگزیده و آنها را خالص گردانیده است

طاهر;747233 نوشت:
با استناد به قران کریم،مثلا آیه 110 سوره الکهف آمده:
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ
بگو : من انسانی هستم همانند شما به من وحی شده که خدايتان خدايی است يکتا پس بدو روی آوريد و از او آمرزش بخواهيد و وای بر مشرکان

این آیه و آیات دیگر نشان از این دارد که جنس پیامبران بشری است چرا که دو نوع نگرش مختلف در باره پیامبران قبلی در بین ساده لوحان جامعه دینی همیشه قابل طرح بوده که می خواستند پیامبر را ملک بپندارند و یا او را در حد الوهی بالا ببرند مانند قوم نصارا . خدا با بیان این آیه خط بطلانی بر این عقیده کشیده و پیامبر را بشری مانند همه بشر ها از لحاظ ساختاری معرفی می کند که همانند آنها زندگی می کند می خورد و می خوابد و در بازار آنها خرید می کند و با آنها معاشرت می کند این بیان به خاطر این است که الگو بودن پیامبر و ارتباط مردم با او خدشه دار نشود و در مقابل این دیدگاه برخی خواسته اند پیامبر را در حد بشر عادی زمینی پایین بیاورند و برای توجیه کار های خود او را همانند خود بشری عادی و خاطی معرفی کنند و هر گونه لغزشی را به او نسبت دهند که خدا برای این که این نگرش را دفع کند فرمود که به آنها بگو من با شما تفاوت دارم و آن هم این که "یوحی الی"

این کم مقامی نیست وحی بی دلیل بر کسی نازل نمی شود باید سنخیتی بین او و مقام ملکوت باشد تا بتواند وحی را دریافت کند و الا چرا وحی بر بقیه نازل نشد چه فرقی بین من و پیامبر بود که بر من وحی نشد من که بشرم او هم بشر است من گناه می کنم او هم گناه می کند تفاوت کجاست. این که می شود ترجیح بلا مرجح. آیا امر وحی الهی گتره بود و بی حساب بر کسی نازل می شد؟
لذا بدیهی است که این تفضل الهی بی‌جهت به کسی تعلق نمی‌گیرد. او خود فرق جایگاه، رتبه و مقام تکاملی مخلوقات خود و به ویژه انسان را می‌داند و خود آگاه است که بار رسالت را به دوش کدام یک از آنها قرار دهد:
«وَ إِذا جاءَتهُم آيَةٌ قالُوا لَن نُؤمِنَ حَتَّى نُؤتى‏ مِثلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالَتَهُ...» (الأنعام – 124)
ترجمه: و چون آيه‏اى به سويشان آيد گويند هرگز ايمان نمى‏آوريم مگر آن كه نظير آن چه پيغمبران را داده‏اند به ما نيز بدهند، خدا بهتر داند كه پيغمبرى خويش را كجا قرار دهد ... .
آیه کامل جواب را در خود دارد می فرماید به آنها بگو من از لحاظ خصوصیات ظاهری و جسمی مثل شما هستم و بشری بیش نیستم اما تمانم ابعاد زندگی انسان فقط جسم او نیست بلکه روح من ما فوق شما است و آن هم این که من آنقدر در این مرتبه بالاتر از شما هستم که به من وحی می شود و روحم پاک و مستعد دریافت وحی است

به عبارت دیگر افعال نا پسند و کردار گناه و ... از روح انسان بر می خیزند که آن هم پیامبر می قرماید من در این مرتبه با شما متفاوت ام و روحم مستعد است برای ارتباط با ملکوت. و جسمم مانند شماست "انا بشر مثلکم "

از این هم بگذریم آیه نمی تواند دلالت بکند که حال که پیامبر مثل ماست باید مانند ما گناهکار باشد یا خاطی باشد چرا که آیه در مقام بیان این موضوع نیست که اعمال پیامبر مانند شماست بلکه می خواهد بگوید که پیامبر مانند شماست در نوع زندگی زمینی مادی : می خورد می خوابد مریض می شود گرسنه می شود سیر می شودو... رحلت می کندو... و خطا کردن و گناه کردن که از خصوصیات بشر نیست که اگر یک بشری گناه نکرد دیگر او بشر نباشد(دقت کنید)

طاهر;747233 نوشت:
یا در آیه 1 تا 16 سوره عبس :

طاهر;747233 نوشت:
تعداد از مفسرین این آیه رو منسوب به پیامبر نمیدونم و اون رو یک مرد ثروت مند میدونن که به یک نابینا اخم کرده ! ( واقعا عجب تفسیری ) انگار که خدا باید در قران هر کدوم از انسان ها کار اشتباهی میکنن باید براشون یه ایه نازل کنه
لطفا در این خصوص راهنمایی کنید.

در خصوص برخی از آیات قرآن که رنگ و بوی خطا یا گناه و یا ..برای پیامبر از آنها می آید باید گفت وقتی ما آیات و روایات و دلایل عقلی محکمی بر عصمت پیامبر داریم و از طرفی در قرآن تهافت و تعارض نیست که یک گوشه از قرآن بیاید و بگوید ما پیامبران را خالص گردانیدیم و در جای دیگر بیاید بگوید که پیامبر گناه کرد باید بدانیم که این آیات دارای تاویل و تفسیر هستند و برخی از شان نزول ها به علت نداشتن سند محکم نمی تواند با این اصل قطعی مقابله کند چه این که در صدر اسلام در طول دوران منع حدیث برخی برای توجیه رفتار برخی از خلفای بعد پیامبر (ادعایی) که لغزش های بزرگی داشتند و برای القای مقبولیت آنها در بین مردم احادیثی جعل شد که که مقام پیامبر را پایین آوردند تا خود را تبرئه کنند
بدین معنا چون خطای برخی از جانشینان ادعایی پیامبر برای مردم محرض بود آمدند و نسبت های ناروایی به پیامبر در گناه کردن و اشتباه کردن دادند تا خلفا را تبرئه کنند.(همسان انگاری)
از این گذشته برخی از این شان نزول ها در تعارض جدی با آیات قرآن هستند

مثلا همین آیات ابتدایی سوره عبس اگر درباره پیامبر باشد (که این گونه نیست جدا) با آیات دیگری که اخلاق پیامبر را عالی و فوق بشری می داند در تعارض است:
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ
پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مى‏شدند پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن زيرا خداوند توكل‏كنندگان را دوست مى‏دارد (آل عمران ۱۵۹)
و انک لعلی خلق عظیم "و راستى که تو را خویى والاست"(قلم 52)

آیا به راستی برخوردی که در آیات ابتدایی سوره عبس آمده با خلق عظیم و لینت پیامبر سازگار است . اصلا پیامبر نه! یک رهبر عادی مذهبی آیا این رفتار از او قابل قبول است
تا چه رسد به پیامبری که خدا درباره او می فرماید " و انک لعلی خلق عظیم"
گاهی ما در حق پیامبرمان اجحاف می کنیم و حتی او را از پیروانش نیز کمتر می دانیم
آیا داستان امام خمینی در برخورد با پیروانش را نشنیده ایم که پیش او رعیت از سرمایه دار ارزشش بیشتر بود و.... آیا پیامبر به اندازه امام خمینی هم حسن خلق نداشت(نعوذ بالله) که در مقابل یک طالب حقیقت چهره در هم بکشد و رخ برگرداند !!!
از این گذشته تعابیر سوره عبس اگر با دقت بررسی شود نشان گر از این است که نمی تواند منظور از از شخص عبوس پیامبر باشد:
علامه طباطبایی در ذیل این آیات به بررسی آن می پردازد که در ادامه آن را ذکر می کنیم

المیزان ذیل آیات ابتدایی سوره عبس:

آيات سوره مورد بحث دلالت روشنى ندارد بر اينكه مراد از شخص مورد عتاب رسول خدا (ص) است، بلكه صرفا خبرى مى‏دهد و انگشت روى صاحب خبر نمى‏گذارد، از اين بالاتر اينكه در اين آيات شواهدى هست كه دلالت دارد بر اينكه منظور، غير رسول خدا (ص) است، چون همه مى‏دانيم كه صفت عبوس از صفات رسول خدا (ص) نبوده، و آن جناب حتى با كفار عبوس نمى‏كرده، تا چه رسد به مؤمنين رشد يافته، از اين كه بگذريم اشكال سيد مرتضى رحمة اللَّه عليه بر اين روايات وارد است، كه مى‏گويد اصولا از اخلاق رسول خدا (ص) نبوده، و در طول حيات شريفش سابقه نداشته كه دل اغنياء را به دست آورد و از فقراء رو بگرداند.
و با اينكه خود خداى تعالى خلق آن جناب را عظيم شمرده، و قبل از نزول سوره مورد بحث، در سوره" نون" كه به اتفاق روايات وارده در ترتيب نزول سوره‏هاى قرآن، بعد از سوره‏" اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ" نازل شده فرموده:" وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ"، چطور تصور دارد كه در اول بعثتش خلقى عظيم (آن هم بطور مطلق) داشته باشد، و خداى تعالى به اين صفت او را بطور مطلق بستايد، بعدا برگردد و بخاطر پاره‏اى اعمال خلقى، او را مذمت كند، و چنين خلق نكوهيده‏اى را به او نسبت دهد كه تو به اغنياء متمايل هستى، هر چند كافر باشند، و براى به دست آوردن دل آنان از فقراء روى مى‏گردانى، هر چند كه مؤمن و رشد يافته باشند؟
علاوه بر همه اينها مگر خداى تعالى در يكى از سوره‏هاى مكى يعنى در سوره شعراء به آن جناب نفرموده بود:" وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ"[1]، و اتفاقا اين آيه در سياق آيه‏" وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ" است، كه در اوائل دعوت نازل شده.
از اين هم كه بگذريم مگر به آن جناب نفرموده بود:" لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ"[2]، پس چطور ممكن است در سوره حجر كه در اول دعوت علنى اسلام نازل شده به آن جناب دستور دهد اعتنايى به زرق و برق‏
ترجمه تفسير الميزان، ج‏20، ص: 332
زندگى دنياداران نكند، و در عوض در مقابل مؤمنين تواضع كند، و در همين سوره و در همين سياق او را مامور سازد كه از مشركين اعراض كند، و بفرمايد:" فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ"[3] آن وقت خبر دهد كه آن جناب بجاى اعراض از مشركين، از مؤمنين اعراض نموده، و به جاى تواضع در برابر مؤمنين در برابر مشركين تواضع كرده است! علاوه بر اين زشتى عمل مذكور چيزى است كه عقل به زشتى آن حكم مى‏كند، و هر عاقلى از آن متنفر است، تا چه رسد به خاتم انبياء (ص)، و چنين قبيح عقلى احتياج به نهى لفظى ندارد، چون هر عاقلى تشخيص مى‏دهد كه دارايى و ثروت به هيچ وجه ملاك فضيلت نيست، و ترجيح دادن جانب يك ثروتمند بخاطر ثروتش بر جانب فقير، و دل او را به دست آوردن، و به اين رو ترش كردن رفتارى زشت و ناستوده است.
با در نظر گرفتن اين اشكالها جواب از گفتار بعضى‏[4] از مفسرين روشن مى‏شود كه گفته‏اند: خداى تعالى آن جناب را از اين رفتار نهى نكرده مگر در اين مورد، پس اين كار معصيت نبوده مگر بعد از نهى اما قبل از آن، آن جناب مى‏توانسته چنين رفتارى داشته باشد.
وجه نادرستى اين سخن اين است كه: اولا به چه دليل آن جناب نهى نشده مگر در آن هنگام، نه بعدش و نه قبلش؟ و ثانيا گفتيم اين رفتار به حكم عقل ناستوده است، و صدورش از شخصى كريم الخلق كه خدايش قبلا او را به خلق عظيم ستوده محال است، آن هم با بيانى مطلق و بدون قيد وى را ستوده و فرموده:" وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ"، علاوه بر اين كلمه" خلق" به معناى ملكه راسخه در دل است، و كسى كه داراى چنين ملكه‏اى است عملى منافى با آن انجام نمى‏دهد.
[روايتى ديگر حاكى از نزول آيات عتاب در مورد مردى از بنى اميه‏]
و در مجمع البيان، از امام صادق (ع) روايت آورده كه فرموده است اين آيات در باره مردى از بنى اميه نازل شده كه در حضور رسول خدا (ص) نشسته بود، ابن ام مكتوم آمد، مرد اموى وقتى او را ديد قيافه‏اش را در هم كشيد، و او را كثيف پنداشته، دامن خود را از او جمع كرد، و چهره خود را عبوس نموده رويش را از او گردانيد، و خداى تعالى داستانش را در اين آيات حكايت نموده عملش را توبيخ نمود[5].


[/HR][1] ) خويشاوندان نزديكت را انذار كن و بال و پر خود را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مى‏كنند بگستر. سوره شعرا، آيه 27.

[2] ) هرگز چشم خود را به نعمتهايى كه به گروه‏هايى از آنها( كفار) داديم ميفكن و به خاطر آنچه آنها دارند غمگين مباش و بال و پر خود را براى مؤمنين فرود آر. سوره حجر، آيه 88.

[3] ) سوره حجر، آيه 94.

[4] و 3) مجمع البيان، ج 10، ص 437.

[5] و 3) مجمع البيان، ج 10، ص 437.


شعیب;747414 نوشت:
آیا به راستی برخوردی که در آیات ابتدایی سوره عبس آمده با خلق عظیم و لینت پیامبر سازگار است . اصلا پیامبر نه! یک رهبر عادی مذهبی آیا این رفتار از او قابل قبول است
سلام و عرض ادب خدمت شما استاد "شعیب" عزیز و تشکر بابت توضیح عالی شما

من یه نکته ای به ذهنم رسید ، مطرح میکنم نظرتون رو بفرمایید
در تفسیری که در متن سؤال قرار داده شده ، بخشی بود که به نظر من اشکال داره. بخش قرمز رنگ رو دقت بفرمایید:


طاهر;747233 نوشت:
او آنقدر كلام پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را قطع كرد كه حضرت ناراحت شد، و آثار ناخشنودى در چهره مباركش نمايان گشت و در دل گفت: اين سران عرب پيش خود مى‏گويند: پيروان محمد نابينايان و بردگانند، و لذا از «عبد اللّه» رو برگرداند، و به سخنانش با آن گروه ادامه داد
سؤالی که برام پیش اومده اینه که مفسر این آیه ، از کجا فهمیده که پیامبر(ص) در دلش چه گفته؟!

تنها توجیهی که میشه برای پاسخ آورد اینه که بگیم خود پیامبر(ص) بعداً اعتراف کردند که:

"من آن روز چنین چیزی در دلم گفته بودم"

در اون صورت سؤال بعدی اینه که سند این اعتراف پیامبر(ص) کجاست؟!

طاهر;747233 نوشت:
اما من یکی اعتقاد های تشیع رو به هیچ عنوان نمیتونم قبول کنم اون هم اینکه پیامبر عاری از هرگونه گناه و اشتباه بوده است

و توی این قسمت اعتقاد اهل تسنن رو نسبت به اینکه پیامبر هم توی زندگیش اشتباه کرده رو قبول دارم

عدالت خداوند اقتضا میکند به این که در هر زمان یک ولی معصوم بر مردم رهبر و راهنما باشد کما این که در احادیث و اخبار اشاره شده است
اگر حجت خدا بر روی زمین نباشد زمین اهلش را در خودش میبلعد و این نشان دهنده آن است که عدالت در همه اجزای کائنات به وسیله امام برقرار میشود.

با سلام

از نظر بنده نیز جدای از هر بحث و موضوع دیگری و با فرض پذیرفتن اهی بودن قران اگر صرفا بخواهیم از روی قران و با تکیه بر عقل و تفسیر ایات برمبنای ایات دیگر در مورد عصمت پیامبران نظر بدهیم اهل سنت در این خصوص حرفشان درست است.
یادم می اید بعد از زمانی مطالعه و تدبر در قران بنده هم به چنین نتیجه ای رسیدم و اصلا نمی دانستم اهل سنت هم چنین نظری دارند. اما الان می گویم حرفشان درست است. و دلایل ان هم واضح و روشن است.

پژوهشگر;747646 نوشت:
از نظر بنده نیز جدای از هر بحث و موضوع دیگری و با فرض پذیرفتن اهی بودن قران اگر صرفا بخواهیم از روی قران و با تکیه بر عقل و تفسیر ایات برمبنای ایات دیگر در مورد عصمت پیامبران نظر بدهیم اهل سنت در این خصوص حرفشان درست است.
یادم می اید بعد از زمانی مطالعه و تدبر در قران بنده هم به چنین نتیجه ای رسیدم و اصلا نمی دانستم اهل سنت هم چنین نظری دارند. اما الان می گویم حرفشان درست است. و دلایل ان هم واضح و روشن است.

با سلام خدمت شما دوست گرامی
همانگونه که در پست ابتدایی عرض کردم اهل سنت هم معتقد به عصمت پیامبر هستند ولی در گستره آن اختلاف دارند.
و در مورد نظر دادن درباره آیات قران و نتیجه گیری از آیات باید مجموع آیات را دید و آیاتی که در پست های ابتدایی آوردیم نشان از عصمت کلیه پیامبر دارد.

Reza-D;747610 نوشت:
سؤالی که برام پیش اومده اینه که مفسر این آیه ، از کجا فهمیده که پیامبر(ص) در دلش چه گفته؟!

تنها توجیهی که میشه برای پاسخ آورد اینه که بگیم خود پیامبر(ص) بعداً اعتراف کردند که: "من آن روز چنین چیزی در دلم گفته بودم"

در اون صورت سؤال بعدی اینه که سند این اعتراف پیامبر(ص) کجاست؟!


سلام علیکم
با تشکر از عنایت شما به بحث
این نکته ای هم که شما فرمودید می تواند یکی از نقاط تردید در شان نزول ادعایی این آیه باشد.

ادامه
مواردی که می توان به انها استناد کرد فراوان هستند. بعنوان مثال:
در مورد پیامبر اسلام غیر از دو مورد فوق برخی ایات دیگر هم وجود دارند مانند

× ایات ابتدایی سوره تحریم و شأن نزول ان

× وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا ﴿۷۴
و اگر تو را استوار نمى‏داشتيم قطعا نزديك بود كمى به سوى آنان متمايل شوى (۷۴)

× لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ
تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو درگذرد...

در مورد حضرت موسی البته قبل از رسالت و در جریان یک درگیری

× قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

در مورد حضرت یوسف نفرموده یوسف چون معصوم بود مرتکب خطا نشد بلکه بیان شده است که: اگر برهان پروردگار را ندیده بود به سمت او می رفت
وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ.... در حقيقت [آن زن] آهنگ وى كرد و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود آهنگ او مى‏كرد

شعیب;747655 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست گرامی
همانگونه که در پست ابتدایی عرض کردم اهل سنت هم معتقد به عصمت پیامبر هستند ولی در گستره آن اختلاف دارند.
و در مورد نظر دادن درباره آیات قران و نتیجه گیری از آیات باید مجموع آیات را دید و آیاتی که در پست های ابتدایی آوردیم نشان از عصمت کلیه پیامبر دارد.

با سلام به کارشناس محترم
در مورد مطالب شما در فرصت مناسب مواردی را عرض خواهم کرد. اما فعلا بطور خلاصه:

همانطور که شما هم اشاره کردید اهل سنت تنها معتقد به عصمت در دریافت و ابلاغ وحی هستند و بنده نیز همین قسمت را درست میدانم
در زمینه عصمت از خطا و اشتباه در امور فردی و اجتماعی که غیر ممکن است یک نفر در طول زندگی اش چنین خطایی نکند. یعنی غر ممکن است یک انسان در زندگی اشت مرتکب خطا و اشتباه عمدی و/یا سهوی نشود. در مورد پیامبر می توان جریان طلب بخشش از مردی که به هنگام سوار شدن بر مرکب کمربندش به او گیر کرده بود را مثال زد
در مورد عصمت از گناه و معصیت
این می تواند در مورد قبل از رسالت یا بعد از ان بحث شود. در مورد حضرت موسی (ع) که قبل از رسالت برقرار نیست. پس می شود این نتیجه را گرفت در مورد سایر انبیا نیز چنین ویژگی وجود نداشته. حالا ممکن است مرتکب معصیتی شده باشند یا خیر. در مورد بعد از رسالت ایاتی در قران در مورد پیامبر اسلام امده که نشان از عدم معصومیت داشته یا ایه ای که در مورد حضرت یوسف (ع) بیان شد.

اما اینکه مگر میشود کسی معصوم نباشد و در عین حال پیامبر خدا باشد؟! بایست بگویم میشود بله.
با وجود اینکه هنوز بطور کامل برای بنده الهی بودن قران اثبات نشده و در ان جای بحث و تامل بیشتر وجود دارد
اما با فرض پذیرفتن این موضوع، طبق انچه که میتوان از قران برداشت می شود میتوان گفت پیامبران انسان های برگزیده ای بوده اند برای ابلاغ و رساندن پیام الهی. زیرا که خداوند نمیتوانسته مستقیما با مردم سخن بگوید و نیاز به واسطه و کسی که بتواند پیام را منتقل کند داشته است و از این رو پیامبر مصطفی و برگزیده بوده است. و البته پیامبر فی نفسه قابلیت و ظرفیت هایی داشته اند و از صفات برجسته و بارز انسانی و اخلاقی برخوردار بوده اند.

پژوهشگر;747671 نوشت:
ادامه
مواردی که می توان به انها استناد کرد فراوان هستند. بعنوان مثال:
در مورد پیامبر اسلام غیر از دو مورد فوق برخی ایات دیگر هم وجود دارند مانند


با سلام خدمت شما دوست گرامی
مواردی را که از آیات آوردید همه در جای خود دارای بحث تفسیری است که مفسرین شیعه من جمله علامه طباطبایی در ذیل همین آیات بدان ها پرداخته است. که می توانید به آنها مراجعه کنید(تا حد امکان ذکر خواهد شد)
باید توجه داشت که نتیجه گیری از تک تک آیات قرآن بدون نگاه به روند کلی آیات یک تفسیر به رای اشتباه برداشتی است چه این که خود قرآن می فرماید که آیات دارای محکم و متشابه می باشند و شناخت محکم از متشابه و رجوع متشابه به محکم از لوازم فهم معارف قرآن می باشد
از طرفی بزرگانی از شیعه و اهل سنت که پیامبر را مبرای از گناه و خطا دانسته اند همه این آیات را دیده و خوانده اند و آنگاه این نظر راداده اند پس اگر نگاه محققانه و به دور از سطحی نگری بخواهیم داشته باشیم بایست توجیهات آنها از این آیات را دید که این نزدیک تر به تحقیق است.

سعی می شود که آیات مورد اشکال در بحث عصمت پیامبر را آورده به صورت مختصر رفع اشکال آن را بیان گردد
البته مختصر نویسی جواب ها به منظور خارج نشدن بحث از روال عادی خود است و دوستان می توانند در منابع تفسیری مفصل آن را ببینند

برای اطلاع بیشتر می توانید بهhttps://www.google.com/url?sa=t&rct=j&q=&esrc=s&source=web&cd=1&cad=rja&uact=8&ved=0CB0QFjAAahUKEwiJvs3MzvPIAhWEQhQKHVEgCJ4&url=http%3A%2F%2Fwww.hawzah.net%2Ffa%2Fmagazine%2Fview%2F2691%2F6578%2F76581%2F%25D9%2586%25D9%2582%25D8%25AF-%25D8%25B4%25D8%25A8%25D9%2587%25D8%25A7%25D8%25AA-%25D9%25BE%25DB%258C%25D8%25B1%25D8%25A7%25D9%2585%25D9%2588%25D9%2586-%25D8%25B9%25D8%25B5%25D9%2585%25D8%25AA-%25D9%25BE%25DB%258C%25D8%25A7%25D9%2585%25D8%25A8%25D8%25B1-%25D8%25A7%25DA%25A9%25D8%25B1%25D9%2585-(%25D8%25B5)%25D8%25AF%25D8%25B1-%25D9%2582%25D8%25B1%25D8%25A2%25D9%2586&usg=AFQjCNFrE5oW5GkiazulAJiLXTZKYl0N3A

1) آیات ابتدایی سوره تحریم:

اشکال: قرآن كريم در مواردى پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را مورد عتاب، قرار داده است از جمله در مورد تحريم بعضى از امور حلال، بخاطر جلب رضايت بعضى از همسرانش مى‌فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ»(تحریم 1 ) و چنين عتابهايى چگونه با عصمت آن حضرت، سازگار است؟

پاسخ اين است كه:
اينگونه خطابها در واقع «مدح در قالب عتاب» است و دلالت بر نهايت عطوفت و دلسوزى پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) دارد كه حتى رضايت خاطر همسرانش را مقدّم بر خواسته هاى خودش مى‌داشت و كار مباحى را بوسيله سوگند بر خودش حرام مى‌كرد نه اينكه (العياذ باللّه) حكم خدا را تغيير دهد و حلالى را بر مردم حرام سازد. و موید این سخن آیات 2 تا 4 سوره نجمما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی* وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی *إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی و آیات 26 تا 28 جن عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ اَحَداً* إِلاَّ مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً* لِیَعْلَمَ اَن قَدْ اَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ وَاَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَاَحْصَی کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً می باشد

در حقيقت، اين آيات از يك نظر، شبيه آياتى است كه به تلاش و دلسوزى فوق العاده آن حضرت براى هدايت كافران، اشاره مى‌كند مانند: «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاّ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ»(سوره شعراء، آيه 3.) يا آياتى كه دلالت بر تحمل رنج فراوان در راه عبادت خداى متعال دارد مانند «طه. ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى»(وره طه، آيه1) و بهرحال، منافاتى با عصمت آن حضرت ندارد.

پژوهشگر;747671 نوشت:
× وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا ﴿۷۴﴾
و اگر تو را استوار نمى‏داشتيم قطعا نزديك بود كمى به سوى آنان متمايل شوى (۷۴)

2) آیه73 و 74 سوره اسراء :

وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً
و همانا نزديك بود در آنچه به تو وحى كرده‏ايم تو را متزلزل كنند كه غير آن را به ما منسوب دارى كه در آن صورت تو را به دوستى مى‏گرفتند
وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً
و اگر استوارت نكرده بوديم همانا نزديك بود كمى به سوى آنها متمايل شوى

اشکال: این آیات اشاره به این دارد که پیامبر به مشرکین میل پیدا کرده است و این با عصمت سازگار نیست

جواب:
1- برخى خواسته‏ اند آیه را گواه بر عدم عصمت پیامبر بگیرند، در حالى که از نظر محققان آیه از دلائل نقلى عصمت او مى‏باشد،
2- لازم است در تعیین فاعل فعل «کادوا» که ضمیر متصل «و ان کادوا لیفتنونک» از آن حاکى است، دقت کنیم ظاهر آیه نشان مى‏دهد که مقصود از ضمیر «کادوا» همان مشرکان است و فاعل «لیفتنونک» نیز از آن حاکى مى‏باشد، و روى هم رفته مفاد آیه این است: مشرکان نزدیک شدند که او را بفریبند، و در این آیه سخنى از نزدیک شدن پیامبر(ص) به میان نیامده است.
3- آیه «ولولا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئاً قلیلاً» از دو جمله که یکى شرط (ثبتناک) و دیگرى جزا (لقد کدت ترکن) تشکیل یافته است و لفظ «لولا» در زبان عرب، معادل «اگر نبود» (یا اگر نه این بود) در زبان فارسى است در این صورت مفاد آیه این است اگر نه این بود که تو را ثابت قدم نگه داشتیم، نزدیک بود که به آنها متمایل شوى، ولى تثبیت الهى مانع از تحقق نزدیکى شد، نه تنها میل و انعطافى از تو سر نزد، بلکه به آن هم نزدیک نشدى.
4- این ثبیت الهى، جز تثبیت در مرحله فکر و اندیشه، آنگاه در مرحله عمل و رفتار چیزى نیست؛ یعنى لطف الهى آنچنان شامل حال او گردید که قرب به مشرکان و سازش با آنها درباره پرستش بتان آنها، نه در ذهن و اندیشه او جوانه زد و نه در خارج جامه عمل پوشید.
و تثبیت به این معنى جز عصمت و «تسدید» پیامبران به وسیله روح القدس و غیره چیز دیگرى نیست.
5- باید توجه داشت که این تثبیت به یک مورد و دو مورد اختصاص ندارد، بلکه پیوسته شامل حال او مى‏باشد زیرا همان جهت که سبب شد خدا به پیامبر در این مورد خاص، استقامت قدم و استوارى گام بخشد، در دیگر موارد نیز وجود دارد، و جهتى ندارد که در یک مورد او را تثبیت کند و در مراحل دیگر او را به خود واگذارد.
6- تثبیت الهى آنچنان نیست که عنان اختیار و آزادى را از کف برباید و دیگر، پیامبر تثبیت شده نتواند بر خلاف آن کارى صورت‏ندهد بلکه با این وضع مى‏تواند یکى از دو طرف کار را برگزیند براى بیان این جهت در آیه سوم مى‏فرماید:
«اذا لا ذقناک ضعف الحیوة وضعف الممات ثم لا تجدلک علینا نصیراً»
«در این موقع دو برابر عذاب (مشرکان) را در زندگى این جهان و جهان دیگر به تو مى‏چشانیم، آنگاه در برابر ما یاورى پیدا نمى‏ کردى».
7-در عيون به سند خود از على بن محمد بن جهم از ابى الحسن رضا (ع) در ضمن سؤالات مامون روايت كرده كه پرسيد: معناى" عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ" چيست؟ فرمود: اين آيه از باب كنايه است خداوند به پيغمبرش خطاب كرده، و ليكن منظور امت او است، و همچنين آيه" لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ" و آيه" لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلًا" مامون گفت درست مى‏فرمايى يا بن رسول اللَّه (ص) (عيون الأخبار، ج 1، ص 202، باب 15)

با توجه به این نکات روشن شد که خداوند پیامبر خود را به خود او واگذار نمى‏کند و در لغزشها و سراشیبى‏ها به او تثبیت و استوارى مى‏بخشد و او را از قرب و نزدیک شدن به گناه (تا چه رسد به خود آن) باز مى‏ دارد.
و در حقیقت، جمله «ولولا ان ثبتناک لقد کدت ترکن» بسان «ولولا فضل الله علیک و رحمته لهمت طائفة ان یضلوک» (نساء /113) است جز این که آیه مورد بحث مربوط به تثبیت در برابر گناه و آیه دوم مربوط به صیانت پیامبر از لغزشهاى سهوى و غیر عمدى است و با صرف نظر از این تفاوت شیوه بیان و نحوه دلالت در همه‏ یکسان است.

نتیجه:
این دو آیه دلالت مستقیم بر عصمت پیامبر دارد و این که خدا یک عنایت ویژه ای به پیامبر دارد و او را از لغزش ها و گناه و نا استواری ها باز می دارد و این همان ملکه عصمتی است که توسط خدا در پیامبر قرار داده شده است.

پژوهشگر;747671 نوشت:
× لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ
تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو درگذرد...

شبهه : در قرآن كريم گناهانى به پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) نسبت داده شده است كه خدا آنها را آمرزيده است در آنجا كه مى‌فرمايد: «لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ».

جواب اين است كه :
منظور از «ذنب» در اين آيه شريفه، گناهى است كه مشركان براى آن حضرت پيش از هجرت و پس از آن، قائل بودند كه به معبودهاى ايشان، توهين كرده است و منظور از مغفرت آن، دفع آثارى است كه ممكن بود بر آن، مترتّب شود و شاهد اين تفسير، آن است كه فتح مكه را علت آمرزش آن شمرده، مى‌فرمايد: «إِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً لِيَغْفِرَ...» و بديهى است كه اگر منظور از آن، گناه مصطلح مى‌بود تعليل آمرزش آن به فتح مكه، وجهى نمى‌داشت.

پژوهشگر;747671 نوشت:
در مورد حضرت موسی البته قبل از رسالت و در جریان یک درگیری

× قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ


در بحث طلب غفران هایی که پیامبران و اولیای الهی داشتند باید به این توجه کرد که این غفران ها و ذنب ها درجات مختلفی دارد
این حضرات كه با اختلاف درجات، در اوج كمال و قرب الهى قرار داشتند براى خودشان وظايفى فوق وظايف ديگران قائل بودند و بلكه هرگونه توجهى به غير معبود و محبوبشان را گناهى عظيم مى‌شمردند و از اينروى در مقام عذرخواهى و استغفار برمى آمدند. در احوال عرفا نیز بعضا ما همین را می بینیم که با یک لحظه غفلت از یاد خدا و ترک ذکر آنچنان به گریه و عذر خواهی می افتند که هر کس حال آنها را ببیند انگار می کند که گناه کبیره ای مرتکب شده اند که این چنین زاری می کنند.
درباره استغفار از گناه موسی نیز همین است :
مراد از ظلم ترک مستحب است که تأخیر قتل آن مرد قبطی بوده و موسی به جهت مبالغه در کمک به شیعه‌ی خودش در قتل آن مرد قبطی تعجیل کرد و ترک اولی کرد و از ثواب مترتب شده بر آن کار مستحبی محروم شد لذا فرمود بر خودم ظلم کردم.
در نتیجه می توان گفت: گناه و معصیت دارای مراحلی می باشد گاهی انسان از قوانین شرع و دستورات اخلاقی تخلف می ورزد که این با عصمت منافات دارد ولی گاهی این گونه نیست و صرفا ترک اولی است و این گرچه در نزد مقربان و محبان معصیت است اما مخالفتی با عصمت ندارد و از باب حسنات الابرار سیئات المقربین است و بس.

پژوهشگر;747671 نوشت:
در مورد حضرت یوسف نفرموده یوسف چون معصوم بود مرتکب خطا نشد بلکه بیان شده است که: اگر برهان پروردگار را ندیده بود به سمت او می رفت
وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ.... در حقيقت [آن زن] آهنگ وى كرد و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود آهنگ او مى‏كرد

برهان رب که خدا در آیه می آورد همان عصمت است . که خدا به واسطه آن اولیای خود را از گناه نجات می دهد
مهم این است که حضرت یوسف از طرف خدا موید به دریافت معرفتی شد (عصمت) و مرتکب گناه نشد و خدا به وضوح می فرماید اگر این تایید رب و کمک الهی نبود هر کسی در این صحنه وارد می شد گمراه می شد و البته برای یوسف پیامبر این تایید و کمک الهی بود و او حتی میل هم به آن زن پیدا نکرد چه برسد به انجام گناه.

پژوهشگر;747676 نوشت:
همانطور که شما هم اشاره کردید اهل سنت تنها معتقد به عصمت در دریافت و ابلاغ وحی هستند و بنده نیز همین قسمت را درست میدانم

سلام بزرگوار
در پست های ابتدایی نظر های مختلف اهل سنت را در باب عصمت آوردم که عرض شد اهل سنت هم در اینمورد نظرات مختلفی دارند برخی حتی پیامبر را از خطا و اشتباه هم معصوم می دانند و برخی از گناه معصوم می دانند برخی گناه کبیره و برخی گناه قبل از بعثت را بلا اشکال می دانند
پس این که شما می گویید اهل سنت فقط معتقد به عصمت در دریافت و ابلاغ وحی هستند درست نیست
شعیب;747394 نوشت:
اهل سنت و شیعه متفقا بر عصمت پیامبر در دریافت و ابلاغ وحی نظر دارند
در دو مرتبه دیگر عصمت هم برخی از علما و ائمه اهل سنت نظر های اثباتی و نفیی مختلفی دارند پس نمی شود گفت که اهل سنت به عصمت پیامبر قائل نیستند:

امام ابوحنیفه می گوید: «پیامبران از تمام گناهان کبیره وصغیره مصون و معصوم هستند». برخی از اصحاب امام ابوحنیفه معتقدند که ارتکاب صغیره فقط پیش از بعثت جایز است.
اشاعره معتقدند که خطای پیامبران از روی سهو و نسیان اشکالی ندارد و پیش از نبوت ارتکاب گناه کبیره نیز از آنان جایز است. ابوعذبه -از نویسندگان عقایدـ پس از بیان مطلب فوق چنین می گوید: «حق آن است که پیامبران از گناه صغیره، از روی سهو نیز معصوم می باشند»(الروضة البهیة فیما بین الاشاعرة و الماتریدیة، ابوعذبه، ص 58.)
صاحب حصون الحمیدیه می نویسد: «فراموشی در تبلیغ و رساندن آن به مردم به خاطر حکمتی از جانب خداوند جایز است امّا فراموشی برای پیامبر صلی الله علیه وآله از جانب شیطان محال است.»(حصون الحمدیه، ص 39.)
در شرح عقاید نسفی آمده که پیامبران از دروغ به ویژه در تبلیغ احکام معصوم می باشند، اما در مورد سایر گناهان تفصیل داده شده است که: «به اجماع، پیامبران پیش از وحی و پس از آن از کفر معصوم اند و همچنین نزد جمهور علما از گناهان کبیره عمدی معصوم می باشند، بر خلاف اعتقاد گروه حشویه. امّا انجام گناه به صورت سهوی و ناخودآگاه را اکثر علما جایز دانسته اند همچنین انجام عمدی گناهان صغیره نیز جایز است اما پیش از وحی دلیلی بر امتناع گناهان کبیره وجود ندارد.»(شرح عقاید نسفی، ص 221.)
از دیدگاه معتزله، ارتکاب گناه کبیره برای پیامبران، حتی پیش از بعثت، جایز نیست، زیرا موجب نفرت مردم می گردد.
بنابراین، دیدگاه علمای اهل سنت درباره عصمت یکسان نیست، زیرا بیشتر آنان گناه را به طور سهو و انجام گناهان صغیره را جایز می دانند و برخی با جواز انجام صغیره مخالف اند. عده ای از محققان عقاید نیز بر این عقیده اند که انجام آنچه باعث نفرت مردم از پیامبران شود، خواه گناه صغیره باشد، یا چیز دیگر جایز نیست و بدین جهت آیات و روایاتی را که حکایت از ارتکاب گناه توسط انبیا دارد توجیه و تأویل می کنند و می گویند مقصود از این گونه ظواهر، ترک اولی است نه اینکه پیامبران دروغ گفته و یا مرتکب معصیت شده باشند(شرح عقاید نسفی ص 221 و شرح مقاصد، ج 5، ص 50.)

پژوهشگر;747676 نوشت:
در زمینه عصمت از خطا و اشتباه در امور فردی و اجتماعی که غیر ممکن است یک نفر در طول زندگی اش چنین خطایی نکند. یعنی غر ممکن است یک انسان در زندگی اشت مرتکب خطا و اشتباه عمدی و/یا سهوی نشود. در مورد پیامبر می توان جریان طلب بخشش از مردی که به هنگام سوار شدن بر مرکب کمربندش به او گیر کرده بود را مثال زد

این که می فرمایید غیر ممکن است برای این است که اولیلی الهی را همسان خود می پنداریم و آنها را همانند خود دارای خطا های کثیره می انگاریم برای همین نمی توانیم باور کنیم شخصی خطا و لغزش نداشته باشد
از طرفی مگر خطا و لغزش جزء سرشت آدمی است که اگر آن را از او بگیری غیر ممکن باشد
مولانا این جمله را به بسیار زیبا می آورد:

کار پاکان را قیاس از خود مگیر


گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر

جمله عالم زین سبب گمراه شد




کم کسی ز ابدال حق آگاه شد

همسری با انبیا برداشتند




اولیا را همچو خود پنداشتند

گفته اینک ما بشر ایشان بشر




ما و ایشان بستهٔ خوابیم و خور

این ندانستند ایشان از عمی




هست فرقی درمیان بی‌منتهی

هر دو گون زنبور خوردند از محل




لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل

هر دو گون آهو گیا خوردند و آب




زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب

هر دو نی خوردند از یک آب‌خور




این یکی خالی و آن پر از شکر


صد هزاران این چنین اشباه بین

فرقشان هفتاد ساله راه بین


این خورد گردد پلیدی زو جدا

آن خورد گردد همه نور خدا


این خورد زاید همه بخل و حسد

وآن خورد زاید همه نور احد


این زمین پاک و آن شوره‌ست و بد

این فرشتهٔ پاک و آن دیوست و دد


هر دو صورت گر به هم ماند رواست

آب تلخ و آب شیرین را صفاست




عرض ادب و احترام دارم خدمت کارشناس محترم و کاربران گرامی

از اینکه وارد بحثتون میشم عذر میخوام و ضمن تشکر از کارشناس جناب شعیب بابت توضیحاتی که بیان فرمودند, هم سوالاتی داشتم و هم شاید مواردی را بیشتر عرض کنم.

بنده معتقد به عصمت فرستاده های الهی هستم و البته برای عصمت مراتبی می دانم.

اما آنچه باعث شد بنده این پست را ارسال کنم, آیاتی بود که اشاره به بخشش گناه پیامبر ص و یا ماجرای حضرت موسی ع و مرد قبطی بود.

و سوالی که برایم پیش امده از کارشناس محترم این است که, آیا برای نمونه این آیه :

شعیب;748358 نوشت:

شبهه : در قرآن كريم گناهانى به پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) نسبت داده شده است كه خدا آنها را آمرزيده است در آنجا كه مى‌فرمايد: «لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ».

جواب اين است كه :
منظور از «ذنب» در اين آيه شريفه، گناهى است كه مشركان براى آن حضرت پيش از هجرت و پس از آن، قائل بودند كه به معبودهاى ايشان، توهين كرده است و منظور از مغفرت آن، دفع آثارى است كه ممكن بود بر آن، مترتّب شود و شاهد اين تفسير، آن است كه فتح مكه را علت آمرزش آن شمرده، مى‌فرمايد: «إِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً لِيَغْفِرَ...» و بديهى است كه اگر منظور از آن، گناه مصطلح مى‌بود تعليل آمرزش آن




1- این آیه محکم است یا مُتشابه ؟
2- دلیلِ اینکه منظور از "ذنب" , گناهی است که مشرکان... الی اخر, چیست؟ آیا ممکن است منظور چیزِ دیگری هم باشد غیر از اینکه شما فرمودید ؟ و آیا می شود منظور به طور 100% چیزِ دیگری باشد غیر از آنکه شما فرمودید ؟ چرا ؟

در این قسمت هم سوالی برایم پیش آمده و آن هم تقریبا مثل آیه قبلی است :

شعیب;748358 نوشت:

درباره استغفار از گناه موسی نیز همین است :
مراد از ظلم ترک مستحب است که تأخیر قتل آن مرد قبطی بوده و موسی به جهت مبالغه در کمک به شیعه‌ی خودش در قتل آن مرد قبطی تعجیل کرد و ترک اولی کرد و از ثواب مترتب شده بر آن کار مستحبی محروم شد لذا فرمود بر خودم ظلم کردم.

1- آیا این آیه محکم است یا مُتشابه ؟
2- و چگونه در اینجا می شود بگوییم حضرت موسی ع ترک مستحب و یا ترک اولی کرده است و چگونه ایشان را محروم شده بدانیم ؟
3-و چگونه مراد از ظلم ترک مستحب است که تأخیر قتل آن مرد قبطی بوده؟
چرا نگوییم ترک مستحب و ترک اولی نکرده است؟
چرا نگوییم که بلکه کارِ صحیح و به موقع انجام داده است ؟

ممنون از توجهتون و ممنون میشم به سوالاتی که برایم پیش آمده پاسخ بفرمایید.

به نام خدا
سلام

آیا پدر و مادر پیامبر در زمان نزول این قسمت از قرآن و آیات مشابه زنده بوده اند؟
"واخفض لهما جناح الذل من الرحمة"
بنابراین تفسیر قرآن کار هر کسی نیست.

احمدا;748376 نوشت:
1- این آیه محکم است یا مُتشابه ؟
2- دلیلِ اینکه منظور از "ذنب" , گناهی است که مشرکان... الی اخر, چیست؟ آیا ممکن است منظور چیزِ دیگری هم باشد غیر از اینکه شما فرمودید ؟ و آیا می شود منظور به طور 100% چیزِ دیگری باشد غیر از آنکه شما فرمودید ؟ چرا ؟

با سلام خدمت شما دوست گرامی
این آیه متشابه است که باید برای تفسیرش آن را به محکمات ارجاع داد و در تعیین مصداق آن به روایت معصوم مراجعه کرد
این که معنای ذنب در این آیه گناهی است که مشرکان برای پیامبر تصور می کردند بدون شک گناه خود پیامبر نیست(چون محکمات قرآن می گوید خدا آن ها را خالص گردانید و شیطان به مخلصین راه ندارد ) پس باید چیزی غیر از گناه پیامبر باشد حال باید دید در قرآن و یا عدل آن یعنی روایات اهلبیت مصداقی برای این گناه معرفی کرده اند یا خیر ؛
و در عيون الاخبار در رواياتى كه مجلس ماءمون با حضرت رضا (عليه السلام ) را حكايت مـى كـنـد، بـه سند خود كه به ابن جهم دارد روايت كرده كه گفت : در مجلس ماءمون حاضر شدم، ديدم حضرت رضا (عليه السلام ) نزد اوست، ماءمون از آن جناب مى پرسيد: يا بن رسول اللّه آيا راءى شما اين نيست كه انبياء معصومند؟ فرمود: بله - تا آنجا كه ماءمون گـفـت - پـس بـفـرمـا بـبـينم معناى اين كلام خداى عزّوجلّ: (ليغفر لك ما تقدم من ذنبك و ما تاخر) چيست ؟
حـضـرت فـرمـود: در نـظـر مـشـركـيـن عـرب هـيـچ كـس گـنـاهـكـارتر و گناهش عظيم تر از رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليـه و آله وسـلّم ) نـبـود، بـراى ايـنكه آنها سيصد و شصت خدا داشتند، و رسول خدا كه آمد همه آنها را از خدايى انداخت و مردم را به اخلاص خواند، و اين در نـظـر آنـهـا بـسـيـار سـنـگـيـن و عـظـيـم بـود، گـفـتـنـد: (اجـعـل الالهـه الهـا واحـدا ان هـذا لشى ء عجاب و انطلق الملا منهم ان امشوا و اصبروا على آلهتكم ان هذا لشى ء يراد ما سمعنا بهذا فى المله الاخره ان هذا الا اختلاق آيا آن همه خدا را يـكـى كـرده ايـن خـيلى شگفت آور است بزرگانشان براى تحريك مردم به راه افتادند كه بـرخـيـزيـد و از خـدايان خود دفاع كنيد كه اين وظيفه اى است مهم، ما چنين چيزى را در هيچ كيشى نشنيده ايم اين جز سخنى خود ساخته نيست ).
ايـن جـاسـت كـه وقتى خداى تعالى مكه را براى پيامبرش فتح مى كند، مى فرمايد: (انا فـتـحنا لك فتحا مبينا ليغفر لك اللّه ما تقدم من ذنبك و ما تاخر يعنى ما اين فتح آشكار را برايت كرديم، تا تبعات و آثار سوئى را كه دعوت گذشته و آينده ات در نظر مشركين دارد از بـيـن بـبـريم تا ديگر در صدد آزارت برنيايند) و همينطور هم شد، بعد از فتح مـكـه عـده اى مسلمان شدند، و بعضى از مكه فرار كردند، آنهايى هم كه ماندند قدرت بر انكار توحيد نداشتند، و با دعوت مردم آن را مى پذيرفتند.
پس با فتح مكه گناهانى كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) نزد مشركين داشت آمـرزيـده شـد، يعنى ديگر نتوانستند دست از پا خطا كنند. ماءمون عرضه داشت . خدا خيرت دهد يا ابا الحسن.

احمدا;748376 نوشت:
1- آیا این آیه محکم است یا مُتشابه ؟
2- و چگونه در اینجا می شود بگوییم حضرت موسی ع ترک مستحب و یا ترک اولی کرده است و چگونه ایشان را محروم شده بدانیم ؟
3-و چگونه مراد از ظلم ترک مستحب است که تأخیر قتل آن مرد قبطی بوده؟
چرا نگوییم ترک مستحب و ترک اولی نکرده است؟
چرا نگوییم که بلکه کارِ صحیح و به موقع انجام داده است ؟

بدون شک می دانیم که آیاتی از قرآن پیامبران خدا را مبرای از گناه می داند و در قرآن اختلاف نیست پس باید این آیاتی که می گوید موسی گناه کرد قابل تاویل باشد و به بهترین نحو آن تفسیر شود خب این که حضرت موسی در این جریان مرگ قبطی خود را سرزنش می کند و خود را ظالم به نفس می داند چیست
بدون شک که گناه نیست و از طرفی یک نقیصه هم هست که بهترین راه آن حمل آن بر نقیصه ای است که برای پیامبران امکان داشته باشد که همان ترک اولی است و با یک تحلیل درونی می دانیم که این کار حضرت موسی -کشتن یک معاند - گناه فی نفسه نبوده است و اشکالی نداشته است و از طرفی می دانیم که این کشتن او یک گرفتاری هایی را برای او پیش آورد که اگر این کشتن را به زمان دیگری موکول می کرد این گرفتاری ها بریش پیش نمی آمد پس این کار گناهی در بر نداشته بلکه کشتن بی موقع اثرات وضعی برای او به دنبال داشته است که به آن ترک اولی گویند یعنی ترک اولویت انجام کاری مباح . که حضرت موسی رفع اثرات آن را از خدا طلب می کند.

aminj;748381 نوشت:
آیا پدر و مادر پیامبر در زمان نزول این قسمت از قرآن و آیات مشابه زنده بوده اند؟
"واخفض لهما جناح الذل من الرحمة"
بنابراین تفسیر قرآن کار هر کسی نیست.

با سلام خدمت شما دوست گرامی
شما درست می فرمایید تفسیر قرآن کار هر کسی نیست و یک کار تخصصی با داشتن چندین تخصص برای ورود به این کار است پس واقعا نباید بی مورد در تفسیر قرآن نظر داد
اما درباره این که اگر پدر و مادر پیامبر در زمان نزول آیه زنده نبودند پس خطاب آیه به کیست باید عرض کنم که در تمامی آیاتی که خطاب آن با پیامبر است منظور مستقیم خود پیامبر نیست بلکه گاهی مومنان و حتی گاهی گناهکاران امت را در نظر گرفته است.
و به صورت کلی یک حکمی را بیان می دارد و به قول معروف نگاه به مورد ندارد بلکه عام در نظرش است.

پژوهشگر;747676 نوشت:
در مورد پیامبر می توان جریان طلب بخشش از مردی که به هنگام سوار شدن بر مرکب کمربندش به او گیر کرده بود را مثال زد

این داستان سند درست و حسابی ندارد
و برخی بنا بر فرض سند دار بودنش گفته اند که پیرمرد می خواسته که بدن پیامبر را ببوسد و الا همچین اتفاقی برای او نیافتاده بوده است.
جالب است که بدانید در روایاتی داریم که پیامبر در جنگ های خود با مشرکین برخی از آنها را نمی کشت و رها می کرد و وقتی که سوال می کردند که چرا او را رها کردید می فرمود من در نسل او مومنانی را دیدم که اگر می کشتمش نسل او نمی آمدند آیا همچین پیامبری با همچین دیدی که در گرماگرم جنگ همچین ملاحظاتی داشتند می توان قبول کرد سهوا کاری خلاف کرده باشد؟؟

پژوهشگر;747676 نوشت:
این می تواند در مورد قبل از رسالت یا بعد از ان بحث شود. در مورد حضرت موسی (ع) که قبل از رسالت برقرار نیست. پس می شود این نتیجه را گرفت در مورد سایر انبیا نیز چنین ویژگی وجود نداشته. حالا ممکن است مرتکب معصیتی شده باشند یا خیر. در مورد بعد از رسالت ایاتی در قران در مورد پیامبر اسلام امده که نشان از عدم معصومیت داشته یا ایه ای که در مورد حضرت یوسف (ع) بیان شد.

در مورد داستان حضرت یوسف بیان شد که برهان رب همان عصمت است که موید حرف ماست.
اما درباره معصوم بودن پیامبران فرقی بین آنها از لحاظ ادله عقلی و نقلی نیست همه پیامبران از سوی خدا خلص شده اند و شیطان به آنها راه ندارد و ادله عقلی هم مطلق است و همه را در بر می گیرد " لیحصل الغرض لحصل الحصول "
البته بیان این مطلب خالی از لطف نیست که عصمت هم درجاتی دارد -در بین پیامبران- که درجه پایین آن که همه پیامبران باید داشته باشند عصمت از گناه و خطا و سهو است اما در انجام ترک اولی و موارد مجاز این پیامبران با توجه به درجه شان متفاوت اند که در مورد نبی مکرم اسلام حتی ما ترک اولی را هم قائل نیستیم.

پژوهشگر;747676 نوشت:
ما اینکه مگر میشود کسی معصوم نباشد و در عین حال پیامبر خدا باشد؟! بایست بگویم میشود بله.
با وجود اینکه هنوز بطور کامل برای بنده الهی بودن قران اثبات نشده و در ان جای بحث و تامل بیشتر وجود دارد
اما با فرض پذیرفتن این موضوع، طبق انچه که میتوان از قران برداشت می شود میتوان گفت پیامبران انسان های برگزیده ای بوده اند برای ابلاغ و رساندن پیام الهی. زیرا که خداوند نمیتوانسته مستقیما با مردم سخن بگوید و نیاز به واسطه و کسی که بتواند پیام را منتقل کند داشته است و از این رو پیامبر مصطفی و برگزیده بوده است. و البته پیامبر فی نفسه قابلیت و ظرفیت هایی داشته اند و از صفات برجسته و بارز انسانی و اخلاقی برخوردار بوده اند.

خب شما که الهی بودن قرآن را قبول ندارید ما با عقل شما که آن را قبول دارید سخن می گوییم
تا این جا را که بیان کردید بقیه را هم بیان می کردید !!

این پیامبری که واسطه قرار می گیرد برای این است که پیام خدا را به بنده هایش برساند و اراده خدا از این رساندن پیام عمل بندگانش به این پیام ها و اعتنای آنها به این پیام ها بوده است
و الا خدا کار مهمل و بیهوده انجام نمی دهد

خب خدایی که پیام خود را می فرستد که مردم عمل کنند اگر توسط پیامبری بفرستد که مانع عمل مردم به این پیام ها بشود مهمل انجام داده و نقض غرض کرده است
مردمی که ببینند پیامبرشان خودش به دستورات خدا عامل نیست و در عمل گناه می کند آیا آنها بدان عمل می کنند ؟؟؟ به قول قدیمی ها دکتری که سیگاری باشد دکتر نیست و اگر به کسی بگوید سیگار نکش اثری نمی دهد.
از طرفی مردمی که ببینند این پیامبرشان خطا کار است و سهو نسیان دارد آیا در پیام هایش شک نمی کنند ؟؟ که این پیامبری که سه بار آمده سر نماز و بعدا یادش افتاده که غسل نکرده!! این پیامبر حتما یک حرفی هم که خدا بهش می زنه را از 10 تا 2 تاش را فراموش می کنه !! یا پیامبری که راه خانه اش را گم کرده حتما پیام خدا را هم گم می کنه!!
یا پیامبری که پول مردم در دستش به امانت مانده و به جای دینار درهم می دهد حتما در دریافت و ابلاغ وحی هم اشتباه می کند

خب به این پیامبر چه اعتمادی می توان کرد؟؟
آیا فرستادن پیام با این گونه پیامبری نقض غرض نیست؟؟
غرض خدا این بود که مردم به آن عمل کنند و با این کار اعتماد مردم را به پیام هایش کم رنگ می کند و عمل آنها ضعیف می شود
اصلا پیامبر را فرستاد که پیام هایش به مردم بدون شک و شبهه برسد و مردم عمل کنند اما با این کارش نقض غرض کرد و اعتماد مردم برای دریافت و عمل بدان از بین رفت .

در محاورات عرفی هم این را می بینیم رهبری که خطاهاش زیاد بشود تاثیر حرفش کم می شود چه برسد به مخالفت علنی با گفته های خودش
شهرداری که در میان جمعی پوست کیکش ار روی زمین رها کند نباید از مردم انتظار رعایت نظافت را داشته باشد
خدا پیامبر را به عنوان یک الگوی کامل در روی زمین به عنوان یک نمونه انسان کامل قرار داد تامردم با نگاه به این نسخه کامل و تمام عیار زندگی و رفتار خودشان را تنظیم کنند حال این نسخه بیاید و کردار مخالف دستور داشته باشد !! چه می شود

کارخانه ای برای بستن یک دستگاه سی دی مدل داده است اگر این سی دی اشتباه انجام دهد !! ؟؟
خدا در قرآن دستور به اطاعت و پیروی مطلق و بی چون و چرا از پیامبرش می دهد اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و همان اطاعتی را که برای خود عنوان کرده همان اطاعت را برای رسولش بیان فرموده است و از طرفی او را الگوی حسنه معرفی کرده است الگو کیست ؟؟کسی که هر عمل او برای من قابل برداشت باشد . اگر پیامبر در عملی خطا یا گناه کرد آیا طبق دستور صریح قرآن من اجازه پیروی دارم یا نه؟؟ اگر پیروی کردم آیا خدا من را در گمراهی نیانداخته است؟؟
هاشا و کلا که خدا کسی را گمراه کند.

"شما درست می فرمایید تفسیر قرآن کار هر کسی نیست و یک کار تخصصی با داشتن چندین تخصص برای ورود به این کار است پس واقعا نباید بی مورد در تفسیر قرآن نظر داد
اما درباره این که اگر پدر و مادر پیامبر در زمان نزول آیه زنده نبودند پس خطاب آیه به کیست باید عرض کنم که در تمامی آیاتی که خطاب آن با پیامبر است منظور مستقیم خود پیامبر نیست بلکه گاهی مومنان و حتی گاهی گناهکاران امت را در نظر گرفته است.
و به صورت کلی یک حکمی را بیان می دارد و به قول معروف نگاه به مورد ندارد بلکه عام در نظرش است.
"

به نام خدا
با عرض سلام

بنده هم می خواستم خواننده به همین نتیجه برسد که شما فرمودید.
اگر هر کسی بخواهد قرآن را تفسیر کند ممکن است نتیجه اش حلال بودن قتل دختر پیامبر، نوۀ پیامبر و مشابه چیزهایی که تا الان دیده ایم بشود.

شعیب;748718 نوشت:

با سلام خدمت شما دوست گرامی
این آیه متشابه است که باید برای تفسیرش آن را به محکمات ارجاع داد و در تعیین مصداق آن به روایت معصوم مراجعه کرد
این که معنای ذنب در این آیه گناهی است که مشرکان برای پیامبر تصور می کردند بدون شک گناه خود پیامبر نیست

با عرض سلام و ادب.

ممنون از پاسخ شما کارشناس محترم, این مورد مُرتفع شد.

شعیب;748718 نوشت:

خب این که حضرت موسی در این جریان مرگ قبطی خود را سرزنش می کند و خود را ظالم به نفس می داند چیست
بدون شک که گناه نیست و از طرفی یک نقیصه هم هست که بهترین راه آن حمل آن بر نقیصه ای است که برای پیامبران امکان داشته باشد که همان ترک اولی است و با یک تحلیل درونی می دانیم که این کار حضرت موسی -کشتن یک معاند - گناه فی نفسه نبوده است و اشکالی نداشته است و از طرفی می دانیم که این کشتن او یک گرفتاری هایی را برای او پیش آورد که

اگر این کشتن را به زمان دیگری موکول می کرد این گرفتاری ها بریش پیش نمی آمد

پس این کار گناهی در بر نداشته بلکه

کشتن بی موقع

اثرات وضعی برای او به دنبال داشته است که به آن ترک اولی گویند یعنی ترک اولویت انجام کاری مباح . که حضرت موسی رفع اثرات آن را از خدا طلب می کند.

و سوالی که در این مورد وجود دارد و ضمن توجه به مُتشابه بودنِ آیه که فرمودید برای تفسیر و تاویل مُتشابه, باید به مُحکم و (یا معصوم) رجوع شود و قسمت هایی که آبی رنگ کرده ام در کلامِ شما,
چه دلیلی وجود دارد که بگوییم کُشتنِ مَردِ قبطی آنهم بعد از انکه موسی ع به سن رشد رسیده بود و خداوند به او علم و حکمت داده بود, ترک اولی بوده و به این دلیل موسی ع گفته است که به خودش ظلم کرده؟

=-در واقع منظورِ بنده این است که آنجا که شما فرمودید: "کشتن بی موقع " , دلیلی برای اینکه کُشتنِ مَردِ قبطی بی موقع بوده است وجود دارد؟
=-در حقیقت بنده اصرار دارم که دلیلی ببینم که , چرا کُشتنِ مَردِ قبطی بی موقع و ترکِ اولی بوده است و چرا کارِ صحیح آن بوده است که در این درگیری وارد نشود و بگذارد فاجعه ای شاید جبران ناپذیر در این درگیری پیش بیاید و دفاعِ از مظلوم نکند در آن صحنه؟
=-لذا بنده می گویم ای بسا "کُشتن به موقع" و لازم بوده است و ترکِ این صحنه و نکشتنِ مَردِ قبطی گناه بزرگ بوده است, اما موسی ع منظورش چیزِ دیگری است از ظلم به خود.
لطفا توضیحی بفرمایید که چرا نه.

سپاسگزارم از توجه شما

احمدا;748782 نوشت:
=-در حقیقت بنده اصرار دارم که دلیلی ببینم که , چرا کُشتنِ مَردِ قبطی بی موقع و ترکِ اولی بوده است و چرا کارِ صحیح آن بوده است که در این درگیری وارد نشود و بگذارد فاجعه ای شاید جبران ناپذیر در این درگیری پیش بیاید و دفاعِ از مظلوم نکند در آن صحنه؟
=-لذا بنده می گویم ای بسا "کُشتن به موقع" و لازم بوده است و ترکِ این صحنه و نکشتنِ مَردِ قبطی گناه بزرگ بوده است, اما موسی ع منظورش چیزِ دیگری است از ظلم به خود.
لطفا توضیحی بفرمایید که چرا نه.

سلام خدمت شما دوست گرامی
در كتاب عيون الاخبار به سند خود از على بن محمد بن جهم روايت كرده كه گفت: من در مجلس مأمون حضور يافتم، وقتى كه امام رضا (ع) هم نزد او بود، مامون به آن جناب عرضه داشت: يا بن رسول اللَّه آيا اعتقاد تو آن نيست كه انبياء معصوم از گناهند؟ فرمودند: بلى.دعرضه داشت پس بگو ببينم معناى آيه « فَوَكَزَهُ مُوسى‏ فَقَضى‏ عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ » چيست؟ امام فرمودند: موسى (ع) وارد يكى از شهرهاى فرعون شد، و هنگامى وارد شد كه مردم از ورودش غافل بودند، يعنى بين مغرب و عشا بود، و در همان موقع دو نفر را ديد كه يكديگر را مى‏زدند، يكى از پيروانش، و يكى از دشمنانش، دشمن را به حكم خداى تعالى دفع كرد، و لطمه‏اى (کف دستی) به او زد، كه منجر به مرگش شد، با خود گفت: اين از عمل شيطان بود، يعنى اين نزاع كه بين اين دو نفر درگرفت نقشه ی شيطان بود، نه اينكه كشتن من از عمل شيطان بود، إنه، يعنى شيطان دشمنى گمراه كننده و آشكار است. مأمون گفت: بنا بر اين ، پس چه معنا دارد كه موسى بگويد: « رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي ـــــ پروردگارا من به خود ستم كردم مرا بيامرز» ؟ امام فرمودند: معنايش اين است كه: پروردگارا من خود را در غير آن موقعيّتى كه بايد باشم ، قرار دادم، كه وارد اين شهر شدم،« فَاغْفِرْ لِي » يعنى پس مرا از دشمنانت پنهان كن، (چون غفران به معناى پوشاندن و پنهان کردن است) تا به من دست نيابند، و مرا به قتل نرسانند، خدا هم« فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ــــــــ او را از چشم دشمنان پوشانيد، كه او پوشاننده ی رحيم است.» و موسى گفت: « رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهيراً لِلْمُجْرِمينَ ـــــ خدايا به پاس اين نعمت و نيرو كه به من دادی [تا با يک سيلى يكى از دشمنان را از پای درآوردم و به شكرانه آن ، تا زنده‏ام ] پشتيبان مجرمين نخواهم شد، [ بلكه با اين نيرو همواره به مجاهدت و مبارزه ی ايشان برمى‏خيزم تا تو راضى گردى] » ؛ « فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ ـــــــ آن شب را موسى با ترس و نگرانى به صبح رسانيد،» « فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ ـــــــ كه ناگهان همان مرد ديروزى باز او را به كمك طلبيد،و دست به دامنش شد» ، موسى گفت: تو به راستى مرد گمراه آشكارى هستی ، ديروز با مردى دعوا كردى، امروز با اين مرد دعوا مى‏كنى، سوگند كه تو را ادب خواهم كرد، و خواست تا بر او خشم بگيرد، همين كه با خشم به سوى او كه از پيروان او و دشمن قبطى امروز و قبطى ديروز بود رفت، گفت: اى موسى آيا مى‏خواهى مرا بكشى همچنان كه ديروز يک نفر را كشتى؟ تو به نظرم به غير اين منظورى ندارى كه در زمين جبّارى باشى، و تو نمى‏خواهى اصلاح‏جو بوده باشى. مامون از اين بيان لذّت برد و گفت: خدا تو را از جانب انبيايش جزاى خير دهد اى ابا الحسن.» (ترجمه الميزان، ج‏16، ص:29)

شعیب;748982 نوشت:

سلام خدمت شما دوست گرامی
و در همان موقع دو نفر را ديد كه يكديگر را مى‏زدند، يكى از پيروانش، و يكى از دشمنانش، دشمن را به حكم خداى تعالى دفع كرد، و لطمه‏اى (کف دستی) به او زد، كه منجر به مرگش شد، با خود گفت: اين از عمل شيطان بود، يعنى اين نزاع كه بين اين دو نفر درگرفت نقشه ی شيطان بود، نه اينكه كشتن من از عمل شيطان بود، إنه، يعنى شيطان دشمنى گمراه كننده و آشكار است.

با عرض سلام و ادب و احترام , از پاسخ شما و نقل حدیث فوق سپاسگزارم.

همانطور که در حدیث, بخشی از عبارت امام ع را آبی کرده ام , طبق آن , به نظر نمی رسد ترک اولی صورت گرفته باشد چرا که :

1- صرف نظر از به علم و حکمت رسیدنِ حضرت موسی ع, ایشان در اینجا دُشمن را به حُکمِ خدا کُشته است, به عبارتی, کُشتنِ این مَرد قبطی و امثالهم در چنین شرایطی, حُکمش نزدِ خدا, همان کُشتن است.
2- امام ع اشاره دارند که, چنین کُشتنی عملِ شیطان نیست, بلکه حُکم خداست که البته موسی ع آن را اجراع کرد.
3- این دعوا شیطانی بود, و موسی ع با دفاعِ از حق, شیطانی را کُشت.

با توجه به این موارد, به نظر می رسد, موسی ع کارِ درست و صحیح انجام داده است و ترکِ اولی نشده است و در این صحنه بهتر, همین بود.

اما در این قسمت...

شعیب;748982 نوشت:

مأمون گفت: بنا بر اين ، پس چه معنا دارد كه موسى بگويد: « رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي ـــــ پروردگارا من به خود ستم كردم مرا بيامرز» ؟ امام فرمودند: معنايش اين است كه: پروردگارا من خود را در غير آن موقعيّتى كه بايد باشم ، قرار دادم، كه وارد اين شهر شدم،« فَاغْفِرْ لِي » يعنى پس مرا از دشمنانت پنهان كن،

1-در اینجا سوالی که وجود دارد آن است که, مقصودِ موسی ع کدام موقعیت است ؟
اینکه به حُکمِ خدا عمل کرده است در آن دعوای شیطانی ؟ و یعنی بهتر آن بود که حُکمِ خدا را عَمل نکند و بعد بگذارد که ای بسا آن مرد بر حق کشته شود و یا به زندان و شکنجه بی افتد و و و... ؟
2- آیا ممکن نیست آن فعل موسی ع در آن شرایط کاملا درست بوده باشد و کُشتنِ مردِ قبطی به جا بوده باشد و ترک اولی نباشد, اما موسی ع منظورش موقعیتِ دیگری باشد ؟
3- آیا ممکن است منظورِ موسی ع , "وارد شدنش به این شهرِ فرعونی باشد ؟" نه کشتنِ مردِ قبطی ؟ همانطور که امام رضا ع اشاره می کنند ؟

لذا اگر منظورِ موسی ع, وارد شدنش به این یکی از شهرهای فرعونی باشد, آن عمل موسی ع (وارد شدن در کشتن قبطی) ضمن توجه به موارد بالایی هم که ذکر شد, نمی تواند ترکِ اولی بوده باشد,
بلکه آن کارِ صحیح بوده است و بخش قصورِ موسی ع, همان اقامتش در چنین شهر فرعونی بوده است که به این سبب طلب آمرزش از خداوند می کند.

-----------------
لذا به نظر, اولویتِ اول در آن صحنه, ابتدا همان پیاده کردنِ حُکمِ خدا بوده است و کمک به مظلوم و کشتنِ ظالم که عمله شیطان بود.
و ظاهرا نمی تواند اولویتِ اول بعد از دیدنِ آن صحنه و کمک خواستنِ آن مظلوم از موسی ع, تَرکِ شهر بوده باشد.

ممنون از توجهتون به پست های بنده.

احمدا;749054 نوشت:
1-در اینجا سوالی که وجود دارد آن است که, مقصودِ موسی ع کدام موقعیت است ؟
اینکه به حُکمِ خدا عمل کرده است در آن دعوای شیطانی ؟ و یعنی بهتر آن بود که حُکمِ خدا را عَمل نکند و بعد بگذارد که ای بسا آن مرد بر حق کشته شود و یا به زندان و شکنجه بی افتد و و و... ؟
2- آیا ممکن نیست آن فعل موسی ع در آن شرایط کاملا درست بوده باشد و کُشتنِ مردِ قبطی به جا بوده باشد و ترک اولی نباشد, اما موسی ع منظورش موقعیتِ دیگری باشد ؟
3- آیا ممکن است منظورِ موسی ع , "وارد شدنش به این شهرِ فرعونی باشد ؟" نه کشتنِ مردِ قبطی ؟ همانطور که امام رضا ع اشاره می کنند ؟

لذا اگر منظورِ موسی ع, وارد شدنش به این یکی از شهرهای فرعونی باشد, آن عمل موسی ع (وارد شدن در کشتن قبطی) ضمن توجه به موارد بالایی هم که ذکر شد, نمی تواند ترکِ اولی بوده باشد,
بلکه آن کارِ صحیح بوده است و بخش قصورِ موسی ع, همان اقامتش در چنین شهر فرعونی بوده است که به این سبب طلب آمرزش از خداوند می کند.

-----------------
لذا به نظر, اولویتِ اول در آن صحنه, ابتدا همان پیاده کردنِ حُکمِ خدا بوده است و کمک به مظلوم و کشتنِ ظالم که عمله شیطان بود.
و ظاهرا نمی تواند اولویتِ اول بعد از دیدنِ آن صحنه و کمک خواستنِ آن مظلوم از موسی ع, تَرکِ شهر بوده باشد.
ممنون از توجهتون به پست های بنده.


با سلام خدمت شما دوست گرامی
مرحبا به ناصرنا
در هر صورت ما قصد داریم در این تاپیگ بگوییم که پیامبر ها معصوم هستند که این عصمت با ترک اولی نیز سازگار است که در موارد متعددی در داستان های انبیا مثل آدم و یونس و موسی و ... برخی آیات بوی ترک اولی استشمام می شود که ما می گوییم این ترک اولی ها با عصمت آنها سازگاری دارد و اگر کسی بگوید این ها حتی ترک اولی هم نبوده دیگر چه بهتر .
البته در داستان موسی چه داخل شدن به شهر و چه دخالت در دعوا و چه دفع قبطی به ضربی که کشنده باشد هر کدام را بگوییم نباید توسط موسی انجام می شد همان می شود ترک اولی .
که به عنوان نمونه این روایت ورود در شهر را عملی مقابل اولی(عدم ورود) می داند.
در هز صورت مقصود ما در این تاپیک بحث عصمت است که الحمد لله به کمک دوستان در آن پیش می رویم حال بحث های دقیق تفسیری جای مناسب خود را می طلبد
با تشکر:Gol:

شعیب;749097 نوشت:

البته در داستان موسی چه داخل شدن به شهر و چه دخالت در دعوا و چه دفع قبطی به ضربی که کشنده باشد هر کدام را بگوییم نباید توسط موسی انجام می شد همان می شود ترک اولی .
که به عنوان نمونه این روایت ورود در شهر را عملی مقابل اولی(عدم ورود) می داند.
:Gol:

با عرض ادب و احترام و ممنون از پاسخ شما

بله قصور از جانب موسی ع به هر حال وجود داشته است در این ماجرا. بنده فقط شاید می خواستم اشاره ای کنم که ممکن است و البته به نظر غیرِ مشهور چنین می رسد که کُشتنِ قبطی آن ترکِ اولی نبوده است, بلکه به نظر می رسد موسی ع از عملِ دیگری ناراحت است.

سپاسگزارم از توجهتون به این مطلب.

شعیب;748328 نوشت:

2) آیه73 و 74 سوره اسراء :

وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً
و همانا نزديك بود در آنچه به تو وحى كرده‏ايم تو را متزلزل كنند كه غير آن را به ما منسوب دارى كه در آن صورت تو را به دوستى مى‏گرفتند
وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً
و اگر استوارت نكرده بوديم همانا نزديك بود كمى به سوى آنها متمايل شوى

اشکال: این آیات اشاره به این دارد که پیامبر به مشرکین میل پیدا کرده است و این با عصمت سازگار نیست

جواب:
1- برخى خواسته‏ اند آیه را گواه بر عدم عصمت پیامبر بگیرند، در حالى که از نظر محققان آیه از دلائل نقلى عصمت او مى‏باشد،
2- لازم است در تعیین فاعل فعل «کادوا» که ضمیر متصل «و ان کادوا لیفتنونک» از آن حاکى است، دقت کنیم ظاهر آیه نشان مى‏دهد که مقصود از ضمیر «کادوا» همان مشرکان است و فاعل «لیفتنونک» نیز از آن حاکى مى‏باشد، و روى هم رفته مفاد آیه این است: مشرکان نزدیک شدند که او را بفریبند، و در این آیه سخنى از نزدیک شدن پیامبر(ص) به میان نیامده است.
3- آیه «ولولا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئاً قلیلاً» از دو جمله که یکى شرط (ثبتناک) و دیگرى جزا (لقد کدت ترکن) تشکیل یافته است و لفظ «لولا» در زبان عرب، معادل «اگر نبود» (یا اگر نه این بود) در زبان فارسى است در این صورت مفاد آیه این است اگر نه این بود که تو را ثابت قدم نگه داشتیم، نزدیک بود که به آنها متمایل شوى، ولى تثبیت الهى مانع از تحقق نزدیکى شد، نه تنها میل و انعطافى از تو سر نزد، بلکه به آن هم نزدیک نشدى.
4- این ثبیت الهى، جز تثبیت در مرحله فکر و اندیشه، آنگاه در مرحله عمل و رفتار چیزى نیست؛ یعنى لطف الهى آنچنان شامل حال او گردید که قرب به مشرکان و سازش با آنها درباره پرستش بتان آنها، نه در ذهن و اندیشه او جوانه زد و نه در خارج جامه عمل پوشید.
و تثبیت به این معنى جز عصمت و «تسدید» پیامبران به وسیله روح القدس و غیره چیز دیگرى نیست.
5- باید توجه داشت که این تثبیت به یک مورد و دو مورد اختصاص ندارد، بلکه پیوسته شامل حال او مى‏باشد زیرا همان جهت که سبب شد خدا به پیامبر در این مورد خاص، استقامت قدم و استوارى گام بخشد، در دیگر موارد نیز وجود دارد، و جهتى ندارد که در یک مورد او را تثبیت کند و در مراحل دیگر او را به خود واگذارد.
6- تثبیت الهى آنچنان نیست که عنان اختیار و آزادى را از کف برباید و دیگر، پیامبر تثبیت شده نتواند بر خلاف آن کارى صورت‏ندهد بلکه با این وضع مى‏تواند یکى از دو طرف کار را برگزیند براى بیان این جهت در آیه سوم مى‏فرماید:
«اذا لا ذقناک ضعف الحیوة وضعف الممات ثم لا تجدلک علینا نصیراً»
«در این موقع دو برابر عذاب (مشرکان) را در زندگى این جهان و جهان دیگر به تو مى‏چشانیم، آنگاه در برابر ما یاورى پیدا نمى‏ کردى».
7-در عيون به سند خود از على بن محمد بن جهم از ابى الحسن رضا (ع) در ضمن سؤالات مامون روايت كرده كه پرسيد: معناى" عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ" چيست؟ فرمود: اين آيه از باب كنايه است خداوند به پيغمبرش خطاب كرده، و ليكن منظور امت او است، و همچنين آيه" لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ" و آيه" لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلًا" مامون گفت درست مى‏فرمايى يا بن رسول اللَّه (ص) (عيون الأخبار، ج 1، ص 202، باب 15)

با توجه به این نکات روشن شد که خداوند پیامبر خود را به خود او واگذار نمى‏کند و در لغزشها و سراشیبى‏ها به او تثبیت و استوارى مى‏بخشد و او را از قرب و نزدیک شدن به گناه (تا چه رسد به خود آن) باز مى‏ دارد.
و در حقیقت، جمله «ولولا ان ثبتناک لقد کدت ترکن» بسان «ولولا فضل الله علیک و رحمته لهمت طائفة ان یضلوک» (نساء /113) است جز این که آیه مورد بحث مربوط به تثبیت در برابر گناه و آیه دوم مربوط به صیانت پیامبر از لغزشهاى سهوى و غیر عمدى است و با صرف نظر از این تفاوت شیوه بیان و نحوه دلالت در همه‏ یکسان است.

نتیجه:
این دو آیه دلالت مستقیم بر عصمت پیامبر دارد و این که خدا یک عنایت ویژه ای به پیامبر دارد و او را از لغزش ها و گناه و نا استواری ها باز می دارد و این همان ملکه عصمتی است که توسط خدا در پیامبر قرار داده شده است.

با عرض سلام
با نتیجه گیری شما در این قسمت چندان موافق نیستم. اصولا ویژگی عصمت داشتن را علما سعی کرده اند با توجه به برخی تفاسیری که متکی بر برداشت های ذهنی خودشان هست درست کنند و حتی از ایات مخالف با ان نیز تفسیر مورد پسند خودشان را ارایه میدهند. یعنی اگر چنین ویژگی وجود داشت چرا نبایست در چند کلمه گفته میشد همانند ان جایی که می فرماید من بشری هستم که به من وحی میشود می توانست این را هم اضافه کند که در ضمن معصوم هم هستم! تصور من این است که عده ای از قدما فکر میکردند با در نظر گرفتن این ویژگی مقام و منزلت پیامبران افزایش می یابد و متاخرین به ناچار یا هر دلیل ذیگری ان را پذیرفتند.

شعیب;748336 نوشت:

شبهه : در قرآن كريم گناهانى به پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) نسبت داده شده است كه خدا آنها را آمرزيده است در آنجا كه مى‌فرمايد: «لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ».

منظور از ذنب در اینجا یک چیز است و در جای دیگر چیز دیگری!
اصولا هیچ کلمه ای معنی مشخص ندارد و بستگی به تفسیر و برداشت ذهنی ما دارد
جواب اين است كه :
منظور از «ذنب» در اين آيه شريفه، گناهى است كه مشركان براى آن حضرت پيش از هجرت و پس از آن، قائل بودند كه به معبودهاى ايشان، توهين كرده است و منظور از مغفرت آن، دفع آثارى است كه ممكن بود بر آن، مترتّب شود و شاهد اين تفسير، آن است كه فتح مكه را علت آمرزش آن شمرده، مى‌فرمايد: «إِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً لِيَغْفِرَ...» و بديهى است كه اگر منظور از آن، گناه مصطلح مى‌بود تعليل آمرزش آن به فتح مكه، وجهى نمى‌داشت.

شعیب;748348 نوشت:
در بحث طلب غفران هایی که پیامبران و اولیای الهی داشتند باید به این توجه کرد که این غفران ها و ذنب ها درجات مختلفی دارد
این حضرات كه با اختلاف درجات، در اوج كمال و قرب الهى قرار داشتند براى خودشان وظايفى فوق وظايف ديگران قائل بودند و بلكه هرگونه توجهى به غير معبود و محبوبشان را گناهى عظيم مى‌شمردند و از اينروى در مقام عذرخواهى و استغفار برمى آمدند. در احوال عرفا نیز بعضا ما همین را می بینیم که با یک لحظه غفلت از یاد خدا و ترک ذکر آنچنان به گریه و عذر خواهی می افتند که هر کس حال آنها را ببیند انگار می کند که گناه کبیره ای مرتکب شده اند که این چنین زاری می کنند.
درباره استغفار از گناه موسی نیز همین است :
مراد از ظلم ترک مستحب است که تأخیر قتل آن مرد قبطی بوده و موسی به جهت مبالغه در کمک به شیعه‌ی خودش در قتل آن مرد قبطی تعجیل کرد و ترک اولی کرد و از ثواب مترتب شده بر آن کار مستحبی محروم شد لذا فرمود بر خودم ظلم کردم.
در نتیجه می توان گفت: گناه و معصیت دارای مراحلی می باشد گاهی انسان از قوانین شرع و دستورات اخلاقی تخلف می ورزد که این با عصمت منافات دارد ولی گاهی این گونه نیست و صرفا ترک اولی است و این گرچه در نزد مقربان و محبان معصیت است اما مخالفتی با عصمت ندارد و از باب حسنات الابرار سیئات المقربین است و بس.

ترک اولی و حسنات الابرار سیئات المقربین در جای خودش حرف درستی است
اما ایا حضرت موسی بقول شما چون دیر ان مرد قبطی را کشته ترک اولی کرده!!
از سیاق داستان و ماجرا برمی اید حضرت موسی (ع) قصد کشتن چنین فردی را نداشته و مشتی بر او زده و ان شخص مرده و بنابراین می گوید خدایا من به خودم ظلم کردم و پس خطای من را بپوشان و ان را ببخش

شعیب;748352 نوشت:
برهان رب که خدا در آیه می آورد همان عصمت است . که خدا به واسطه آن اولیای خود را از گناه نجات می دهد
مهم این است که حضرت یوسف از طرف خدا موید به دریافت معرفتی شد (عصمت) و مرتکب گناه نشد و خدا به وضوح می فرماید اگر این تایید رب و کمک الهی نبود هر کسی در این صحنه وارد می شد گمراه می شد و البته برای یوسف پیامبر این تایید و کمک الهی بود و او حتی میل هم به آن زن پیدا نکرد چه برسد به انجام گناه.

این نظر و تفسیر شما یا دیگران است که برهان رب همان عصمت است. ایه می گوید اگر برهان پروردگارش را ندیده بود دقت بفرماید ندیده بود...مگر عصمت دیدنی است!!

شعیب;748355 نوشت:
در پست های ابتدایی نظر های مختلف اهل سنت را در باب عصمت آوردم که عرض شد اهل سنت هم در اینمورد نظرات مختلفی دارند برخی حتی پیامبر را از خطا و اشتباه هم معصوم می دانند و برخی از گناه معصوم می دانند برخی گناه کبیره و برخی گناه قبل از بعثت را بلا اشکال می دانند
پس این که شما می گویید اهل سنت فقط معتقد به عصمت در دریافت و ابلاغ وحی هستند درست نیست

در اینجا قصد ورود به جزییات ان را نداشتم. مطلب مهم در اینجا زیر سوال رفتن عصمت در برداشت شیعه است حالا می تواند با هر کدام از موارد فوق انجام گیرد. مثلا عصمت نداشتن قبل از بعثت، یا عدم عصمت در خطا و اشتباه و ...

شعیب;748358 نوشت:
این که می فرمایید غیر ممکن است برای این است که اولیلی الهی را همسان خود می پنداریم و آنها را همانند خود دارای خطا های کثیره می انگاریم برای همین نمی توانیم باور کنیم شخصی خطا و لغزش نداشته باشد
از طرفی مگر خطا و لغزش جزء سرشت آدمی است که اگر آن را از او بگیری غیر ممکن باشد

بله بنده میخواستم همین را بگویم که خطا و لغزش جزء سرشت ادمی است و اگر قایل به بشر و ادم بودن انبیاء باشیم ناگزیر انها نیز چنین خصوصیتی خواهند داشت.انسان های عادی هم اگر از خودشان مراقبت های خاص و ویژه بعمل اورند ممکن است در طول زندگی شان گناهی نکنند اما بنده بعید میدانم خطا و اشتباه نکنند.

اینکه تفاوت وجود دارد حرف درستی است. یعنی میزان و تعداد خطا و اشتباهات یا حتی گناهان متفاوت است. البته اینکه بگوییم انبیاء مرتکب خطا و اشتباه یا گناهی نشده اند( ممکن است در مورد برخی یا تعداد زیادی صادق باشد) با اینکه بگوییم معصوم بوده اند اینها دو حرف جداگانه است

شعیب;748745 نوشت:
خب شما که الهی بودن قرآن را قبول ندارید ما با عقل شما که آن را قبول دارید سخن می گوییم
تا این جا را که بیان کردید بقیه را هم بیان می کردید !!

این پیامبری که واسطه قرار می گیرد برای این است که پیام خدا را به بنده هایش برساند و اراده خدا از این رساندن پیام عمل بندگانش به این پیام ها و اعتنای آنها به این پیام ها بوده است
و الا خدا کار مهمل و بیهوده انجام نمی دهد

خب خدایی که پیام خود را می فرستد که مردم عمل کنند اگر توسط پیامبری بفرستد که مانع عمل مردم به این پیام ها بشود مهمل انجام داده و نقض غرض کرده است
مردمی که ببینند پیامبرشان خودش به دستورات خدا عامل نیست و در عمل گناه می کند آیا آنها بدان عمل می کنند ؟؟؟ به قول قدیمی ها دکتری که سیگاری باشد دکتر نیست و اگر به کسی بگوید سیگار نکش اثری نمی دهد.
از طرفی مردمی که ببینند این پیامبرشان خطا کار است و سهو نسیان دارد آیا در پیام هایش شک نمی کنند ؟؟ که این پیامبری که سه بار آمده سر نماز و بعدا یادش افتاده که غسل نکرده!! این پیامبر حتما یک حرفی هم که خدا بهش می زنه را از 10 تا 2 تاش را فراموش می کنه !! یا پیامبری که راه خانه اش را گم کرده حتما پیام خدا را هم گم می کنه!!
یا پیامبری که پول مردم در دستش به امانت مانده و به جای دینار درهم می دهد حتما در دریافت و ابلاغ وحی هم اشتباه می کند

خب به این پیامبر چه اعتمادی می توان کرد؟؟
آیا فرستادن پیام با این گونه پیامبری نقض غرض نیست؟؟
غرض خدا این بود که مردم به آن عمل کنند و با این کار اعتماد مردم را به پیام هایش کم رنگ می کند و عمل آنها ضعیف می شود
اصلا پیامبر را فرستاد که پیام هایش به مردم بدون شک و شبهه برسد و مردم عمل کنند اما با این کارش نقض غرض کرد و اعتماد مردم برای دریافت و عمل بدان از بین رفت .

در محاورات عرفی هم این را می بینیم رهبری که خطاهاش زیاد بشود تاثیر حرفش کم می شود چه برسد به مخالفت علنی با گفته های خودش
شهرداری که در میان جمعی پوست کیکش ار روی زمین رها کند نباید از مردم انتظار رعایت نظافت را داشته باشد
خدا پیامبر را به عنوان یک الگوی کامل در روی زمین به عنوان یک نمونه انسان کامل قرار داد تامردم با نگاه به این نسخه کامل و تمام عیار زندگی و رفتار خودشان را تنظیم کنند حال این نسخه بیاید و کردار مخالف دستور داشته باشد !! چه می شود

کارخانه ای برای بستن یک دستگاه سی دی مدل داده است اگر این سی دی اشتباه انجام دهد !! ؟؟
خدا در قرآن دستور به اطاعت و پیروی مطلق و بی چون و چرا از پیامبرش می دهد اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و همان اطاعتی را که برای خود عنوان کرده همان اطاعت را برای رسولش بیان فرموده است و از طرفی او را الگوی حسنه معرفی کرده است الگو کیست ؟؟کسی که هر عمل او برای من قابل برداشت باشد . اگر پیامبر در عملی خطا یا گناه کرد آیا طبق دستور صریح قرآن من اجازه پیروی دارم یا نه؟؟ اگر پیروی کردم آیا خدا من را در گمراهی نیانداخته است؟؟
هاشا و کلا که خدا کسی را گمراه کند.

با توجه به مفروضاتی که قبلا گفته شد لزومی ندارد پیامبر معصوم باشد
چرا لزوم ندارد؟
چون پیامبر خودش را تنها ماموری برای پند و اندرز و تبشیر و تنذیر نامیده و تنها در این میان بعنوان فردی که سطح بالاتری داشته برگزیده شده است
پس پیامبر هم بواسطه مقام و منزلتی که احساس میکند وظیفه خود را سنگین تر میداند . میداند که باید مراقب اعمالش باشد و همانند بقیه و چه بسا سنگین تر باید پاسخگو باشد. پیامبر هم در طول زندگی خود را در مسیر تکامل و پیشرفت میداند و از این بابت الگوست. الگوست چون وضعیتش نسبت به بقیه بهتر است و شاید اصلا گناه هم نکرده باشد اما این به معنی اینکه معصوم باشد و توان و امکان چنین کاری نداشته باشد نیست

شعیب;748982 نوشت:
در كتاب عيون الاخبار به سند خود از على بن محمد بن جهم روايت كرده كه گفت: من در مجلس مأمون حضور يافتم، وقتى كه امام رضا (ع) هم نزد او بود، مامون به آن جناب عرضه داشت: يا بن رسول اللَّه آيا اعتقاد تو آن نيست كه انبياء معصوم از گناهند؟ فرمودند: بلى.دعرضه داشت پس بگو ببينم معناى آيه « فَوَكَزَهُ مُوسى‏ فَقَضى‏ عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ » چيست؟ امام فرمودند: موسى (ع) وارد يكى از شهرهاى فرعون شد، و هنگامى وارد شد كه مردم از ورودش غافل بودند، يعنى بين مغرب و عشا بود، و در همان موقع دو نفر را ديد كه يكديگر را مى‏زدند، يكى از پيروانش، و يكى از دشمنانش، دشمن را به حكم خداى تعالى دفع كرد، و لطمه‏اى (کف دستی) به او زد، كه منجر به مرگش شد، با خود گفت: اين از عمل شيطان بود، يعنى اين نزاع كه بين اين دو نفر درگرفت نقشه ی شيطان بود، نه اينكه كشتن من از عمل شيطان بود، إنه، يعنى شيطان دشمنى گمراه كننده و آشكار است. مأمون گفت: بنا بر اين ، پس چه معنا دارد كه موسى بگويد: « رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي ـــــ پروردگارا من به خود ستم كردم مرا بيامرز» ؟ امام فرمودند: معنايش اين است كه: پروردگارا من خود را در غير آن موقعيّتى كه بايد باشم ، قرار دادم، كه وارد اين شهر شدم،« فَاغْفِرْ لِي » يعنى پس مرا از دشمنانت پنهان كن، (چون غفران به معناى پوشاندن و پنهان کردن است) تا به من دست نيابند، و مرا به قتل نرسانند، خدا هم« فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ــــــــ او را از چشم دشمنان پوشانيد، كه او پوشاننده ی رحيم است.»

باعرض سلام به کارشناس محترم
در هر جایی که واژه غفران بکار رفته منظور از ان پوشاندن و بخشش گناهان است که بصورت ترکیب های مختلف مانند غافر الذنب و ...امده است. ایا در قران غفران در جایی به معنای پوشاندن و غیب کردن ادم ها نیز بکار رفته!! این برداشت و تفسیر در ضمن روایتی که امده بسیار دور از ذهن است. همان طور که قبلا هم عرض کردم انچه از سیاق ماجرا بر می اید حضرت موسی (ع) در اینجا کاری انجام داده که قصد و منظور ان را نداشته و این با روحیات ان حضرت که گفته شده مقداری تندخو و صریح بوده هم سازگاری دارد در پایان هم درخواست بخشش کرده و ایه هم می فرماید خداوند او را بخشید که او بخشنده و مهربان است فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

پژوهشگر;751050 نوشت:
با عرض سلام
با نتیجه گیری شما در این قسمت چندان موافق نیستم. اصولا ویژگی عصمت داشتن را علما سعی کرده اند با توجه به برخی تفاسیری که متکی بر برداشت های ذهنی خودشان هست درست کنند و حتی از ایات مخالف با ان نیز تفسیر مورد پسند خودشان را ارایه میدهند. یعنی اگر چنین ویژگی وجود داشت چرا نبایست در چند کلمه گفته میشد همانند ان جایی که می فرماید من بشری هستم که به من وحی میشود می توانست این را هم اضافه کند که در ضمن معصوم هم هستم! تصور من این است که عده ای از قدما فکر میکردند با در نظر گرفتن این ویژگی مقام و منزلت پیامبران افزایش می یابد و متاخرین به ناچار یا هر دلیل ذیگری ان را پذیرفتند.

با سلام خدمت شما دوست گرامی
عقیده عصمت هم دلیل عقلی دارد هم دلیل قرآنی هم دلیل روایی
بعد از این سه دلیل دیگر اگر کسی بیاید و بگوید این برداشت ذهنی علماست کلامش مخالف تحقیق خواهد بود.
از طرفی این که می گویید عصمت برداشت ذهنی علماست منظورتان کدام بخش از عصمت است آیا عصمت در دریافت و ابلاغ وحی را نیز قائل نیستید؟؟
جه این که در بین علمای امت کسی مخالف این نیست و اگر کسی بخواهد به ظواهر بدوی قرآن تمسک کند باید این عصمت را نیز با برخی از آیات منتفی بداند.
پس بنا بر ادله سه گانه عصمت پیامبر ثابت است و آیات مطرح شده در این باب قابل تاویل صحیح است(همانگونه که وجوه آن بیان شد)
اما این که چرا نیامده در کنار انا بشر مثلکم یوحی الی مساله عصمت را بگوید ؟؟ باید بگوییم که اولا قرار نیست همه معارف دین یک جا و به صورت مرتب بیاید بلکه در جاهای مختلف این را می گوید که پیامبران مخلصین هستند و شیطان خود می گوید در مخلصین راه ندارد پس معصوم از گناه اند
ثانیا : اتفاقا بحث عصمت را در همان جا آورده است آنجا که می گوید یوحی الی . این مورد وحی واقع شدن خود نشانه عصمت است.

پژوهشگر;751055 نوشت:
اما ایا حضرت موسی بقول شما چون دیر ان مرد قبطی را کشته ترک اولی کرده!!

نخیر
کشتن مرد قبطی چون یک کافر حربی بود اشکال شرعی نداشت و گناهی بر فاعل آن لازم نمی آید اما این که این فرد در این موقعیت کشته بشود یا با تاخیری آن کار انجام شود مساله ای است که تاخیر اولی است که با تعجیل در قتل مرتکب ترک اولی شده است.

پژوهشگر;751055 نوشت:
از سیاق داستان و ماجرا برمی اید حضرت موسی (ع) قصد کشتن چنین فردی را نداشته و مشتی بر او زده و ان شخص مرده و بنابراین می گوید خدایا من به خودم ظلم کردم و پس خطای من را بپوشان و ان را ببخش

در هر صورت این ضربه و حتی کشتن گناهی رابرای موسی ثابت نمی کند

پژوهشگر;751055 نوشت:
این نظر و تفسیر شما یا دیگران است که برهان رب همان عصمت است. ایه می گوید اگر برهان پروردگارش را ندیده بود دقت بفرماید ندیده بود...مگر عصمت دیدنی است!!

عصمت مقدماتش می تواند دیدن یا شنیدن و یا هر چیز دیگر باشد
خود عصمت دیدنی نیست بلکه مقدمات آن دیدنی و شنیدنی است و این که می گوید برهان ربش را ندیده بود منظور همان مقدماتی برای عصمت است که باعث بازداشتن یوسف از گناه بود.

پژوهشگر;751055 نوشت:
اما ایا حضرت موسی بقول شما چون دیر ان مرد قبطی را کشته ترک اولی کرده!!

نخیر
کشتن مرد قبطی چون یک کافر حربی بود اشکال شرعی نداشت و گناهی بر فاعل آن لازم نمی آید اما این که این فرد در این موقعیت کشته بشود یا با تاخیری آن کار انجام شود مساله ای است که تاخیر اولی است که با تعجیل در قتل مرتکب ترک اولی شده است.

پژوهشگر;751055 نوشت:
از سیاق داستان و ماجرا برمی اید حضرت موسی (ع) قصد کشتن چنین فردی را نداشته و مشتی بر او زده و ان شخص مرده و بنابراین می گوید خدایا من به خودم ظلم کردم و پس خطای من را بپوشان و ان را ببخش

در هر صورت این ضربه و حتی کشتن گناهی رابرای موسی ثابت نمی کند

پژوهشگر;751055 نوشت:
این نظر و تفسیر شما یا دیگران است که برهان رب همان عصمت است. ایه می گوید اگر برهان پروردگارش را ندیده بود دقت بفرماید ندیده بود...مگر عصمت دیدنی است!!

عصمت مقدماتش می تواند دیدن یا شنیدن و یا هر چیز دیگر باشد
خود عصمت دیدنی نیست بلکه مقدمات آن دیدنی و شنیدنی است و این که می گوید برهان ربش را ندیده بود منظور همان مقدماتی برای عصمت است که باعث بازداشتن یوسف از گناه بود.

پژوهشگر;751060 نوشت:
در اینجا قصد ورود به جزییات ان را نداشتم. مطلب مهم در اینجا زیر سوال رفتن عصمت در برداشت شیعه است حالا می تواند با هر کدام از موارد فوق انجام گیرد. مثلا عصمت نداشتن قبل از بعثت، یا عدم عصمت در خطا و اشتباه و ...

و جالب این جاست که در عصمت ادعایی شیعه برخی از فرق اهل تسنن مشترک هستند پس شما نمی توانید عصمت ادعایی اهل سنت را قبول کنید و عصمت ادعایی شیعه را رد کنید چه این که موارد در هم تنیده اند .

پژوهشگر;751060 نوشت:
بله بنده میخواستم همین را بگویم که خطا و لغزش جزء سرشت ادمی است و اگر قایل به بشر و ادم بودن انبیاء باشیم ناگزیر انها نیز چنین خصوصیتی خواهند داشت.انسان های عادی هم اگر از خودشان مراقبت های خاص و ویژه بعمل اورند ممکن است در طول زندگی شان گناهی نکنند اما بنده بعید میدانم خطا و اشتباه نکنند.

خب این اشتباه شما در تعریف انسان است که او را سرشته از خطا می دانید.
به قول منطقیون نه نوع انسان خطا است نه جنس آن و نه فصل آن و نه ذاتی آن و نه عرض آن .

پژوهشگر;751060 نوشت:
البته اینکه بگوییم انبیاء مرتکب خطا و اشتباه یا گناهی نشده اند( ممکن است در مورد برخی یا تعداد زیادی صادق باشد) با اینکه بگوییم معصوم بوده اند اینها دو حرف جداگانه است

اتفاقا این دو حرف یکی است و عبارت اخری یک دیگر اند .
چه این که بگوییم فلانی در طول عمرش گناه و خطا نمی کند و چه بگوییم معصوم است.

پژوهشگر;751065 نوشت:
با توجه به مفروضاتی که قبلا گفته شد لزومی ندارد پیامبر معصوم باشد
چرا لزوم ندارد؟
چون پیامبر خودش را تنها ماموری برای پند و اندرز و تبشیر و تنذیر نامیده و تنها در این میان بعنوان فردی که سطح بالاتری داشته برگزیده شده است
پس پیامبر هم بواسطه مقام و منزلتی که احساس میکند وظیفه خود را سنگین تر میداند . میداند که باید مراقب اعمالش باشد و همانند بقیه و چه بسا سنگین تر باید پاسخگو باشد. پیامبر هم در طول زندگی خود را در مسیر تکامل و پیشرفت میداند و از این بابت الگوست. الگوست چون وضعیتش نسبت به بقیه بهتر است و شاید اصلا گناه هم نکرده باشد اما این به معنی اینکه معصوم باشد و توان و امکان چنین کاری نداشته باشد نیست

معرفی یک فرد به عنوان نمونه کامل و الگوی تمام عیار برای یک حقیقت مستلزم این است که تمامی رفتار های او مورد تایید باشد(فرد معصوم باشد) و الا اغراء به جهل است به این صورت که اگر فرد الگوی تام معصوم نباشد و کاری اشتباه یا گناه انجام دهد آیا در این فعل خاص(گناه یا اشتباه) آیا این فرد الگو هست یا نه؟؟ اگر الگو نباشد که این خلاف فرض است و اگر الگو باشد این گمراه کردن مردم و پیروان و انداختن آنها در گناه و یا در اشتباه است.
پس کسی که از طرف خدا الگوی تام قرار داده شده و اطاعتش همسنگ اطاعت خدا و پیروی از او بدون قید و شرط بر همگان واجب است باید لاجرم مبرای از خطا و اشتباه باشد(معصوم باشد)

پژوهشگر;751066 نوشت:
باعرض سلام به کارشناس محترم
در هر جایی که واژه غفران بکار رفته منظور از ان پوشاندن و بخشش گناهان است که بصورت ترکیب های مختلف مانند غافر الذنب و ...امده است. ایا در قران غفران در جایی به معنای پوشاندن و غیب کردن ادم ها نیز بکار رفته!! این برداشت و تفسیر در ضمن روایتی که امده بسیار دور از ذهن است. همان طور که قبلا هم عرض کردم انچه از سیاق ماجرا بر می اید حضرت موسی (ع) در اینجا کاری انجام داده که قصد و منظور ان را نداشته و این با روحیات ان حضرت که گفته شده مقداری تندخو و صریح بوده هم سازگاری دارد در پایان هم درخواست بخشش کرده و ایه هم می فرماید خداوند او را بخشید که او بخشنده و مهربان است فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

سلام علیکم
همانگونه که عرض شد آیات از این دست به خاطر مخالفت ظاهری با آیات و روایات و ادله عقلیه ای که عصمت را لازم می داند باید تاویل شود و این معنایی که از غفران توسط امام رضا (ع) ارائه شده یمک وجه تاویل است و به معنای عمومیت استفاده از این معنا نیست.

یک دلیل روایی برای عصمت کلی پیامبر:
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ لِبَعْضِ أَصْحَابِ قَيْسٍ الْمَاصِرِ: «إِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- أَدَّبَ‏ نَبِيَّهُ، فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ، فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ، قَالَ: «إِنَّكَ‏ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ»، ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ‏، فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»، وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً، مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ، لَا يَزِلُّ وَ لَايُخْطِئُ فِي شَيْ‏ءٍ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ، فَتَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ.

[=Traditional Arabic]فضيل بن يسار گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام ببعضى از اصحاب قيس ماصر ميفرمود: همانا خداى عز و جل پيغمبرش را تربيت كرد و نيكو تربيت كرد، چون تربيت او را تكميل نمود، فرمود: «تو بر خلق عظيمى استوارى- 4 سوره 68-» سپس امر دين و امت را باو واگذار فرمود تا سياست بندگانش را بعهده گيرد، سپس فرمود: «آنچه را رسول براى شما آورده بگيريد و از آنچه شما را نهى كرده باز- ايستيد- 7 سوره 59-»
[=Traditional Arabic]همانا رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله استوار و موفق و مؤيد بروح القدس بود، و هيچ گونه لغزش و خطائى نداشت، بآداب خدا تربيت شد.(اصول کافی باب حجت فصل تفویض امر دین به پیامبر)

سوال 1:
من خودم شیعه 12 امامی هستم و ارادت خاصی هم نسبت به حضرت علی دارم و احترام خاصی نسبت به عقاید اهل سنت دارم اما من یکی اعتقاد های تشیع رو به هیچ عنوان نمیتونم قبول کنم اون هم اینکه پیامبر عاری از هرگونه گناه و اشتباه بوده است و توی این قسمت اعتقاد اهل تسنن رو نسبت به اینکه پیامبر هم توی زندگیش اشتباه کرده رو قبول دارم

جواب:
مقدمه:
عصمت‏ به معنى مصونيت‏ بوده و در باب نبوت داراى مراتب زير است:
الف - عصمت در مقام دريافت، حفظ و ابلاغ وحى;
ب - عصمت از معصيت و گناه;
ج - عصمت از خطا و اشتباه در امور فردى و اجتماعى.

از دیدگاه شیعه، عصمت یعنی پاکی از گناهان صغیره و کبیره و دوری از خطا و فراموشی.

در بین اهل سنت هم اعتقاد به عصمت گستره های مختلفی دارد و این گونه نیست که آنها قائل به عصمت پیامبر نباشند
اهل سنت و شیعه متفقا بر عصمت پیامبر در دریافت و ابلاغ وحی نظر دارند
در دو مرتبه دیگر عصمت هم برخی از علما و ائمه اهل سنت نظر های اثباتی و نفیی مختلفی دارند پس نمی شود گفت که اهل سنت به عصمت پیامبر قائل نیستند:

امام ابوحنیفه می گوید: «پیامبران از تمام گناهان کبیره وصغیره مصون و معصوم هستند». برخی از اصحاب امام ابوحنیفه معتقدند که ارتکاب صغیره فقط پیش از بعثت جایز است.
اشاعره معتقدند که خطای پیامبران از روی سهو و نسیان اشکالی ندارد و پیش از نبوت ارتکاب گناه کبیره نیز از آنان جایز است. ابوعذبه -از نویسندگان عقایدـ پس از بیان مطلب فوق چنین می گوید: «حق آن است که پیامبران از گناه صغیره، از روی سهو نیز معصوم می باشند»(الروضة البهیة فیما بین الاشاعرة و الماتریدیة، ابوعذبه، ص 58.)
صاحب حصون الحمیدیه می نویسد: «فراموشی در تبلیغ و رساندن آن به مردم به خاطر حکمتی از جانب خداوند جایز است امّا فراموشی برای پیامبر صلی الله علیه وآله از جانب شیطان محال است.»(حصون الحمدیه، ص 39.)
در شرح عقاید نسفی آمده که پیامبران از دروغ به ویژه در تبلیغ احکام معصوم می باشند، اما در مورد سایر گناهان تفصیل داده شده است که: «به اجماع، پیامبران پیش از وحی و پس از آن از کفر معصوم اند و همچنین نزد جمهور علما از گناهان کبیره عمدی معصوم می باشند، بر خلاف اعتقاد گروه حشویه. امّا انجام گناه به صورت سهوی و ناخودآگاه را اکثر علما جایز دانسته اند همچنین انجام عمدی گناهان صغیره نیز جایز است اما پیش از وحی دلیلی بر امتناع گناهان کبیره وجود ندارد.»(شرح عقاید نسفی، ص 221.)
از دیدگاه معتزله، ارتکاب گناه کبیره برای پیامبران، حتی پیش از بعثت، جایز نیست، زیرا موجب نفرت مردم می گردد.
بنابراین، دیدگاه علمای اهل سنت درباره عصمت یکسان نیست، زیرا بیشتر آنان گناه را به طور سهو و انجام گناهان صغیره را جایز می دانند و برخی با جواز انجام صغیره مخالف اند. عده ای از محققان عقاید نیز بر این عقیده اند که انجام آنچه باعث نفرت مردم از پیامبران شود، خواه گناه صغیره باشد، یا چیز دیگر جایز نیست و بدین جهت آیات و روایاتی را که حکایت از ارتکاب گناه توسط انبیا دارد توجیه و تأویل می کنند و می گویند مقصود از این گونه ظواهر، ترک اولی است نه اینکه پیامبران دروغ گفته و یا مرتکب معصیت شده باشند(شرح عقاید نسفی ص 221 و شرح مقاصد، ج 5، ص 50.)

نتیجه: پس این گونه نیست که فقط شیعه به عصمت پیامبر معتقد باشد بلکه اهل سنت هم به عصمت پیامبر معتقد هستند اما گستره آن در بین این دو مذهب متفاوت است.

دلایل عصمت
عصمت از دیدگاه شیعه مبتنی بر ضرورت عقلی است و برای اثبات آن دلایل زیر اقامه شده است:

الف) عصمت عامل جذب دل ها است. اگر پیامبران مانند سایر مردم باشند، موقعیت خود را از دست می دهند و نفوذی در دل ها و توفیقی در جذب مردم نخواهند داشت و در نتیجه از رسیدن به اهداف مقدس خویش ناتوان و عاجز خواهند بود.

ب) اگر پیامبران معصوم نباشند، اموری در مورد آنها لازم می آید که هیچ کدام از این امور درباره ایشان صدق نمی کند، از جمله:

1ـ اگر آنان معصوم نبودند اطاعت از آنان جایز نبود، در صورتی که قرآن می فرماید: «قُلْ إنْ کنْتُمْ تُحِبّوُنَ اللّهَ فَاتَّبِعوُنی یحْبِبْکمُ اللّهُ: بگو اگر خدا را دوست دارید، مرا پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.»(سوره آل عمران، آیه 31.)

2ـ در صورتی که انبیا مرتکب معصیت شوند، طبق دستور خداوند باید نسبت به آنان امر به معروف و نهی از منکر نمود و طبیعی است که این عمل باعث آزار و اذیت آنان می شود و قرآن از آزار انبیا را نهی نموده است. «وَ مَا کاَنَ لَکمْ أَنْ تُؤْذوُا رَسوُلَ اللَّهِ: شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید.»(سوره احزاب، آیه 53.)

3ـ پیامبران با ارتکاب معصیت مستحق عذاب، لعن و سرزنش می گردند. «إنّی أَخافُ إِنْ عَصَیتُ رَبِّی عَذَابَ یوْم عَظِیم: من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم از عذاب روز قیامت می ترسم.»(سوره یونس، آیه 15) و در آیه دیگر می فرماید: «أَلاَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظّالِمینَ: آگاه باشید که لعنت خدا بر ستمگران است.»(سوره هود، آیه 18.)

4ـ گناه و معصیت ظلم است، در حالی که پیامبران از بندگان برگزیده و مخلص خدا هستند ""وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ"" و ساحتشان از ظلم به دور است. «وَ مَا کانَ لِنَبِی أَنْ یغُلَّ: و برای هیچ پیامبری شایسته نیست که خیانت نماید.»(سوره آل عمران، آیه 161)

دلایل قرآنی برای عصمت پیامبر:
1-خداى تعالى در سوره نجم به بيان اوصاف حضرت محمّد مصطفى صلى الله عليه وآله مى پردازد و ضمن نفى گمراهى از ايشان، تمام سخنان حضرتش را مستند به وحى الاهى مى داند. در آيات دوم تا چهارم اين سوره مى خوانيم:
(ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَما غَوى * وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحى);
صاحب شما (محمّد مصطفى صلى الله عليه وآله) گمراه و در ضلالت نيست و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد و سخنش جز وحىِ الاهى نيست. هر يك از اين سه آيه به روشنى بيان گر عصمت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله هستند.
2-قرآن كریم, گروهى از انسانها را مخلَص(سوره بقره, آیه 124.) (خالص شده براى خدا) نامیده است كه حتى ابلیس هم طمعى در گمراه كردن ایشان نداشته و ندارد و در آنجا كه سوگند یاد كرده كه همه فرزندان آدم علیه السلام را گمراه كند مخلَصین را استثنا كرده است
قرآن كریم, گروهى از انسانها را مخلَص (خالص شده براى خدا) نامیده است كه حتى ابلیس هم طمعى در گمراه كردن ایشان نداشته و ندارد

چنانكه در آیه 82 و 83 از سوره "ص" از قول وى مى فرماید: " قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ". و بى شك, طمع نداشتن ابلیس در گمراهى ایشان بخاطر مصونیتى است كه از گمراهى و آلودگى دارند و گرنه دشمنى وى شامل ایشان هم مى شود و در صورتى كه امكان مى داشت هرگز دست از گمراه كردن ایشان بر نمى داشت. بنابراین, عنوان "مخلَص" مساوى با "معصوم" خواهد بود. و هر چند دلیلى بر اختصاص این صفت به انبیا علیهم السلام نداریم ولى بدون تردید, شامل ایشان مى شود, چنانكه قرآن كریم تعدادى از انبیا را از مخلصین شمرده و از جمله در آیه 45 و 46 از سوره "ص" مى فرماید: وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِیمَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ أُوْلِی الْأَیْدِی وَالْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ و در آیه51 از سوره "مریم" مى‌فرماید: وَاذْكُرْ فِی الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا و نیز علت مصونیت حضرت یوسف علیه السلام را كه در سخت ترین شرایط لغزش, قرار گرفته بود مخلص بودن وى دانسته و در آیه 24 از سوره "یوسف" مى فرماید: كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ.
ذکر این تعداد از پیامبران به عنوان نمونه است و همانگونه که در قبل عرض شد خدا همه پیامبران خود را برگزیده و آنها را خالص گردانیده است
یک دلیل روایی برای عصمت کلی پیامبر:
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ لِبَعْضِ أَصْحَابِ قَيْسٍ الْمَاصِرِ: «إِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- أَدَّبَ‏ نَبِيَّهُ، فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ، فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ، قَالَ: «إِنَّكَ‏ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ»، ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ‏، فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»، وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً، مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ، لَا يَزِلُّ وَ لَايُخْطِئُ فِي شَيْ‏ءٍ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ، فَتَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ.

فضيل بن يسار گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام ببعضى از اصحاب قيس ماصر ميفرمود: همانا خداى عز و جل پيغمبرش را تربيت كرد و نيكو تربيت كرد، چون تربيت او را تكميل نمود، فرمود: «تو بر خلق عظيمى استوارى- 4 سوره 68-» سپس امر دين و امت را باو واگذار فرمود تا سياست بندگانش را بعهده گيرد، سپس فرمود: «آنچه را رسول براى شما آورده بگيريد و از آنچه شما را نهى كرده باز- ايستيد- 7 سوره 59-»
همانا رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله استوار و موفق و مؤيد بروح القدس بود، و هيچ گونه لغزش و خطائى نداشت، بآداب خدا تربيت شد.(اصول کافی باب حجت فصل تفویض امر دین به پیامبر)


سوال2:
ا استناد به قران کریم،مثلا آیه 110 سوره الکهف آمده:
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ
بگو : من انسانی هستم همانند شما به من وحی شده که خدايتان خدايی است يکتا پس بدو روی آوريد و از او آمرزش بخواهيد و وای بر مشرکان" می توان گفت که پیامبر معصوم نیست چون از جنس بشر است و بشر خطا کار است.

جواب:
این آیه و آیات دیگر نشان از این دارد که جنس پیامبران بشری است چرا که دو نوع نگرش مختلف در باره پیامبران قبلی در بین ساده لوحان جامعه دینی همیشه قابل طرح بوده که می خواستند پیامبر را ملک بپندارند و یا او را در حد الوهی بالا ببرند مانند قوم نصارا . خدا با بیان این آیه خط بطلانی بر این عقیده کشیده و پیامبر را بشری مانند همه بشر ها از لحاظ ساختاری معرفی می کند که همانند آنها زندگی می کند می خورد و می خوابد و در بازار آنها خرید می کند و با آنها معاشرت می کند این بیان به خاطر این است که الگو بودن پیامبر و ارتباط مردم با او خدشه دار نشود و در مقابل این دیدگاه برخی خواسته اند پیامبر را در حد بشر عادی زمینی پایین بیاورند و برای توجیه کار های خود او را همانند خود بشری عادی و خاطی معرفی کنند و هر گونه لغزشی را به او نسبت دهند که خدا برای این که این نگرش را دفع کند فرمود که به آنها بگو من با شما تفاوت دارم و آن هم این که "یوحی الی"

این کم مقامی نیست وحی بی دلیل بر کسی نازل نمی شود باید سنخیتی بین او و مقام ملکوت باشد تا بتواند وحی را دریافت کند و الا چرا وحی بر بقیه نازل نشد چه فرقی بین من و پیامبر بود که بر من وحی نشد من که بشرم او هم بشر است من گناه می کنم او هم گناه می کند تفاوت کجاست. این که می شود ترجیح بلا مرجح. آیا امر وحی الهی گتره بود و بی حساب بر کسی نازل می شد؟
لذا بدیهی است که این تفضل الهی بی‌جهت به کسی تعلق نمی‌گیرد. او خود فرق جایگاه، رتبه و مقام تکاملی مخلوقات خود و به ویژه انسان را می‌داند و خود آگاه است که بار رسالت را به دوش کدام یک از آنها قرار دهد:
«وَ إِذا جاءَتهُم آيَةٌ قالُوا لَن نُؤمِنَ حَتَّى نُؤتى‏ مِثلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالَتَهُ...» (الأنعام – 124)
ترجمه: و چون آيه‏اى به سويشان آيد گويند هرگز ايمان نمى‏آوريم مگر آن كه نظير آن چه پيغمبران را داده‏اند به ما نيز بدهند، خدا بهتر داند كه پيغمبرى خويش را كجا قرار دهد ... .
آیه کامل جواب را در خود دارد می فرماید به آنها بگو من از لحاظ خصوصیات ظاهری و جسمی مثل شما هستم و بشری بیش نیستم اما تمانم ابعاد زندگی انسان فقط جسم او نیست بلکه روح من ما فوق شما است و آن هم این که من آنقدر در این مرتبه بالاتر از شما هستم که به من وحی می شود و روحم پاک و مستعد دریافت وحی است

به عبارت دیگر افعال نا پسند و کردار گناه و ... از روح انسان بر می خیزند که آن هم پیامبر می قرماید من در این مرتبه با شما متفاوت ام و روحم مستعد است برای ارتباط با ملکوت. و جسمم مانند شماست "انا بشر مثلکم "

از این هم بگذریم آیه نمی تواند دلالت بکند که حال که پیامبر مثل ماست باید مانند ما گناهکار باشد یا خاطی باشد چرا که آیه در مقام بیان این موضوع نیست که اعمال پیامبر مانند شماست بلکه می خواهد بگوید که پیامبر مانند شماست در نوع زندگی زمینی مادی : می خورد می خوابد مریض می شود گرسنه می شود سیر می شودو... رحلت می کندو... و خطا کردن و گناه کردن که از خصوصیات بشر نیست که اگر یک بشری گناه نکرد دیگر او بشر نباشد(دقت کنید)

سوال3:
آیا آیات 1 تا 16 سوره عبس مخالف با عصمت پیامبر نیست چرا که اکثر تفسیر ها می گویند پیامبر از مرد فقیر چهره در هم کشید و خدا او را مورد عتاب قرار داد.

جواب:
در خصوص برخی از آیات قرآن که رنگ و بوی خطا یا گناه و یا ..برای پیامبر از آنها می آید باید گفت وقتی ما آیات و روایات و دلایل عقلی محکمی بر عصمت پیامبر داریم و از طرفی در قرآن تهافت و تعارض نیست که یک گوشه از قرآن بیاید و بگوید ما پیامبران را خالص گردانیدیم و در جای دیگر بیاید بگوید که پیامبر گناه کرد باید بدانیم که این آیات دارای تاویل و تفسیر هستند و برخی از شان نزول ها به علت نداشتن سند محکم نمی تواند با این اصل قطعی مقابله کند چه این که در صدر اسلام در طول دوران منع حدیث برخی برای توجیه رفتار برخی از خلفای بعد پیامبر (ادعایی) که لغزش های بزرگی داشتند و برای القای مقبولیت آنها در بین مردم احادیثی جعل شد که که مقام پیامبر را پایین آوردند تا خود را تبرئه کنند
بدین معنا چون خطای برخی از جانشینان ادعایی پیامبر برای مردم محرض بود آمدند و نسبت های ناروایی به پیامبر در گناه کردن و اشتباه کردن دادند تا خلفا را تبرئه کنند.(همسان انگاری)
از این گذشته برخی از این شان نزول ها در تعارض جدی با آیات قرآن هستند

مثلا همین آیات ابتدایی سوره عبس اگر درباره پیامبر باشد (که این گونه نیست جدا) با آیات دیگری که اخلاق پیامبر را عالی و فوق بشری می داند در تعارض است:
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ
پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مى‏شدند پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن زيرا خداوند توكل‏كنندگان را دوست مى‏دارد (آل عمران ۱۵۹)
و انک لعلی خلق عظیم "و راستى که تو را خویى والاست"(قلم 52)

آیا به راستی برخوردی که در آیات ابتدایی سوره عبس آمده با خلق عظیم و لینت پیامبر سازگار است . اصلا پیامبر نه! یک رهبر عادی مذهبی آیا این رفتار از او قابل قبول است
تا چه رسد به پیامبری که خدا درباره او می فرماید " و انک لعلی خلق عظیم"
گاهی ما در حق پیامبرمان اجحاف می کنیم و حتی او را از پیروانش نیز کمتر می دانیم
آیا داستان امام خمینی در برخورد با پیروانش را نشنیده ایم که پیش او رعیت از سرمایه دار ارزشش بیشتر بود و.... آیا پیامبر به اندازه امام خمینی هم حسن خلق نداشت(نعوذ بالله) که در مقابل یک طالب حقیقت چهره در هم بکشد و رخ برگرداند !!!
از این گذشته تعابیر سوره عبس اگر با دقت بررسی شود نشان گر از این است که نمی تواند منظور از از شخص عبوس پیامبر باشد:
علامه طباطبایی در ذیل این آیات به بررسی آن می پردازد که در ادامه آن را ذکر می کنیم
المیزان ذیل آیات ابتدایی سوره عبس:

آيات سوره مورد بحث دلالت روشنى ندارد بر اينكه مراد از شخص مورد عتاب رسول خدا (ص) است، بلكه صرفا خبرى مى‏دهد و انگشت روى صاحب خبر نمى‏گذارد، از اين بالاتر اينكه در اين آيات شواهدى هست كه دلالت دارد بر اينكه منظور، غير رسول خدا (ص) است، چون همه مى‏دانيم كه صفت عبوس از صفات رسول خدا (ص) نبوده، و آن جناب حتى با كفار عبوس نمى‏كرده، تا چه رسد به مؤمنين رشد يافته، از اين كه بگذريم اشكال سيد مرتضى رحمة اللَّه عليه بر اين روايات وارد است، كه مى‏گويد اصولا از اخلاق رسول خدا (ص) نبوده، و در طول حيات شريفش سابقه نداشته كه دل اغنياء را به دست آورد و از فقراء رو بگرداند.
و با اينكه خود خداى تعالى خلق آن جناب را عظيم شمرده، و قبل از نزول سوره مورد بحث، در سوره" نون" كه به اتفاق روايات وارده در ترتيب نزول سوره‏هاى قرآن، بعد از سوره‏" اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ" نازل شده فرموده:" وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ"، چطور تصور دارد كه در اول بعثتش خلقى عظيم (آن هم بطور مطلق) داشته باشد، و خداى تعالى به اين صفت او را بطور مطلق بستايد، بعدا برگردد و بخاطر پاره‏اى اعمال خلقى، او را مذمت كند، و چنين خلق نكوهيده‏اى را به او نسبت دهد كه تو به اغنياء متمايل هستى، هر چند كافر باشند، و براى به دست آوردن دل آنان از فقراء روى مى‏گردانى، هر چند كه مؤمن و رشد يافته باشند؟
علاوه بر همه اينها مگر خداى تعالى در يكى از سوره‏هاى مكى يعنى در سوره شعراء به آن جناب نفرموده بود:" وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ"[1]، و اتفاقا اين آيه در سياق آيه‏" وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ" است، كه در اوائل دعوت نازل شده.
از اين هم كه بگذريم مگر به آن جناب نفرموده بود:" لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ"
[2]، پس چطور ممكن است در سوره حجر كه در اول دعوت علنى اسلام نازل شده به آن جناب دستور دهد اعتنايى به زرق و برق‏
ترجمه تفسير الميزان، ج‏20، ص: 332
زندگى دنياداران نكند، و در عوض در مقابل مؤمنين تواضع كند، و در همين سوره و در همين سياق او را مامور سازد كه از مشركين اعراض كند، و بفرمايد:" فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ"
[3] آن وقت خبر دهد كه آن جناب بجاى اعراض از مشركين، از مؤمنين اعراض نموده، و به جاى تواضع در برابر مؤمنين در برابر مشركين تواضع كرده است! علاوه بر اين زشتى عمل مذكور چيزى است كه عقل به زشتى آن حكم مى‏كند، و هر عاقلى از آن متنفر است، تا چه رسد به خاتم انبياء (ص)، و چنين قبيح عقلى احتياج به نهى لفظى ندارد، چون هر عاقلى تشخيص مى‏دهد كه دارايى و ثروت به هيچ وجه ملاك فضيلت نيست، و ترجيح دادن جانب يك ثروتمند بخاطر ثروتش بر جانب فقير، و دل او را به دست آوردن، و به اين رو ترش كردن رفتارى زشت و ناستوده است.
با در نظر گرفتن اين اشكالها جواب از گفتار بعضى‏
[4] از مفسرين روشن مى‏شود كه گفته‏اند: خداى تعالى آن جناب را از اين رفتار نهى نكرده مگر در اين مورد، پس اين كار معصيت نبوده مگر بعد از نهى اما قبل از آن، آن جناب مى‏توانسته چنين رفتارى داشته باشد.
وجه نادرستى اين سخن اين است كه: اولا به چه دليل آن جناب نهى نشده مگر در آن هنگام، نه بعدش و نه قبلش؟ و ثانيا گفتيم اين رفتار به حكم عقل ناستوده است، و صدورش از شخصى كريم الخلق كه خدايش قبلا او را به خلق عظيم ستوده محال است، آن هم با بيانى مطلق و بدون قيد وى را ستوده و فرموده:" وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ"، علاوه بر اين كلمه" خلق" به معناى ملكه راسخه در دل است، و كسى كه داراى چنين ملكه‏اى است عملى منافى با آن انجام نمى‏دهد.
[روايتى ديگر حاكى از نزول آيات عتاب در مورد مردى از بنى اميه‏]
و در مجمع البيان، از امام صادق (ع) روايت آورده كه فرموده است اين آيات در باره مردى از بنى اميه نازل شده كه در حضور رسول خدا (ص) نشسته بود، ابن ام مكتوم آمد، مرد اموى وقتى او را ديد قيافه‏اش را در هم كشيد، و او را كثيف پنداشته، دامن خود را از او جمع كرد، و چهره خود را عبوس نموده رويش را از او گردانيد، و خداى تعالى داستانش را در اين آيات حكايت نموده عملش را توبيخ نمود
[5].

[1] ) خويشاوندان نزديكت را انذار كن و بال و پر خود را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مى‏كنند بگستر. سوره شعرا، آيه 27.

[2] ) هرگز چشم خود را به نعمتهايى كه به گروه‏هايى از آنها( كفار) داديم ميفكن و به خاطر آنچه آنها دارند غمگين مباش و بال و پر خود را براى مؤمنين فرود آر. سوره حجر، آيه 88.

[3] ) سوره حجر، آيه 94.

[4] و 3) مجمع البيان، ج 10، ص 437.

[5] و 3) مجمع البيان، ج 10، ص 437.


سوال 4:
قرآن كريم در مواردى پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را مورد عتاب، قرار داده است از جمله در مورد تحريم بعضى از امور حلال، بخاطر جلب رضايت بعضى از همسرانش مى‌فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ»(تحریم 1 ) و چنين عتابهايى چگونه با عصمت آن حضرت، سازگار است؟

جواب:
اينگونه خطابها در واقع «مدح در قالب عتاب» است و دلالت بر نهايت عطوفت و دلسوزى پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) دارد كه حتى رضايت خاطر همسرانش را مقدّم بر خواسته هاى خودش مى‌داشت و كار مباحى را بوسيله سوگند بر خودش حرام مى‌كرد نه اينكه (العياذ باللّه) حكم خدا را تغيير دهد و حلالى را بر مردم حرام سازد. و موید این سخن آیات 2 تا 4 سوره نجمما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی* وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی *إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی و آیات 26 تا 28 جن عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ اَحَداً* إِلاَّ مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً* لِیَعْلَمَ اَن قَدْ اَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ وَاَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَاَحْصَی کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً می باشد
در حقيقت، اين آيات از يك نظر، شبيه آياتى است كه به تلاش و دلسوزى فوق العاده آن حضرت براى هدايت كافران، اشاره مى‌كند مانند: «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاّ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ»(سوره شعراء، آيه 3.) يا آياتى كه دلالت بر تحمل رنج فراوان در راه عبادت خداى متعال دارد مانند «طه. ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى»(وره طه، آيه1) و بهرحال، منافاتى با عصمت آن حضرت ندارد.

سوال5:
این آیات اشاره به این دارد که پیامبر به مشرکین میل پیدا کرده است و این با عصمت سازگار نیست
وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً
و همانا نزديك بود در آنچه به تو وحى كرده‏ايم تو را متزلزل كنند كه غير آن را به ما منسوب دارى كه در آن صورت تو را به دوستى مى‏گرفتند
وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً
و اگر استوارت نكرده بوديم همانا نزديك بود كمى به سوى آنها متمايل شوى

جواب:
1- برخى خواسته‏ اند آیه را گواه بر عدم عصمت پیامبر بگیرند، در حالى که از نظر محققان آیه از دلائل نقلى عصمت او مى‏باشد،
2- لازم است در تعیین فاعل فعل «کادوا» که ضمیر متصل «و ان کادوا لیفتنونک» از آن حاکى است، دقت کنیم ظاهر آیه نشان مى‏دهد که مقصود از ضمیر «کادوا» همان مشرکان است و فاعل «لیفتنونک» نیز از آن حاکى مى‏باشد، و روى هم رفته مفاد آیه این است: مشرکان نزدیک شدند که او را بفریبند، و در این آیه سخنى از نزدیک شدن پیامبر(ص) به میان نیامده است.
3- آیه «ولولا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئاً قلیلاً» از دو جمله که یکى شرط (ثبتناک) و دیگرى جزا (لقد کدت ترکن) تشکیل یافته است و لفظ «لولا» در زبان عرب، معادل «اگر نبود» (یا اگر نه این بود) در زبان فارسى است در این صورت مفاد آیه این است اگر نه این بود که تو را ثابت قدم نگه داشتیم، نزدیک بود که به آنها متمایل شوى، ولى تثبیت الهى مانع از تحقق نزدیکى شد، نه تنها میل و انعطافى از تو سر نزد، بلکه به آن هم نزدیک نشدى.
4- این ثبیت الهى، جز تثبیت در مرحله فکر و اندیشه، آنگاه در مرحله عمل و رفتار چیزى نیست؛ یعنى لطف الهى آنچنان شامل حال او گردید که قرب به مشرکان و سازش با آنها درباره پرستش بتان آنها، نه در ذهن و اندیشه او جوانه زد و نه در خارج جامه عمل پوشید.
و تثبیت به این معنى جز عصمت و «تسدید» پیامبران به وسیله روح القدس و غیره چیز دیگرى نیست.
5- باید توجه داشت که این تثبیت به یک مورد و دو مورد اختصاص ندارد، بلکه پیوسته شامل حال او مى‏باشد زیرا همان جهت که سبب شد خدا به پیامبر در این مورد خاص، استقامت قدم و استوارى گام بخشد، در دیگر موارد نیز وجود دارد، و جهتى ندارد که در یک مورد او را تثبیت کند و در مراحل دیگر او را به خود واگذارد.
6- تثبیت الهى آنچنان نیست که عنان اختیار و آزادى را از کف برباید و دیگر، پیامبر تثبیت شده نتواند بر خلاف آن کارى صورت‏ندهد بلکه با این وضع مى‏تواند یکى از دو طرف کار را برگزیند براى بیان این جهت در آیه سوم مى‏فرماید:
«اذا لا ذقناک ضعف الحیوة وضعف الممات ثم لا تجدلک علینا نصیراً»
«در این موقع دو برابر عذاب (مشرکان) را در زندگى این جهان و جهان دیگر به تو مى‏چشانیم، آنگاه در برابر ما یاورى پیدا نمى‏ کردى».
7-در عيون به سند خود از على بن محمد بن جهم از ابى الحسن رضا (ع) در ضمن سؤالات مامون روايت كرده كه پرسيد: معناى" عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ" چيست؟ فرمود: اين آيه از باب كنايه است خداوند به پيغمبرش خطاب كرده، و ليكن منظور امت او است، و همچنين آيه" لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ" و آيه" لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلًا" مامون گفت درست مى‏فرمايى يا بن رسول اللَّه (ص) (عيون الأخبار، ج 1، ص 202، باب 15)

با توجه به این نکات روشن شد که خداوند پیامبر خود را به خود او واگذار نمى‏کند و در لغزشها و سراشیبى‏ها به او تثبیت و استوارى مى‏بخشد و او را از قرب و نزدیک شدن به گناه (تا چه رسد به خود آن) باز مى‏ دارد.
و در حقیقت، جمله «ولولا ان ثبتناک لقد کدت ترکن» بسان «ولولا فضل الله علیک و رحمته لهمت طائفة ان یضلوک» (نساء /113) است جز این که آیه مورد بحث مربوط به تثبیت در برابر گناه و آیه دوم مربوط به صیانت پیامبر از لغزشهاى سهوى و غیر عمدى است و با صرف نظر از این تفاوت شیوه بیان و نحوه دلالت در همه‏ یکسان است.

نتیجه:
این دو آیه دلالت مستقیم بر عصمت پیامبر دارد و این که خدا یک عنایت ویژه ای به پیامبر دارد و او را از لغزش ها و گناه و نا استواری ها باز می دارد و این همان ملکه عصمتی است که توسط خدا در پیامبر قرار داده شده است.

سوال5:
در قرآن كريم گناهانى به پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) نسبت داده شده است كه خدا آنها را آمرزيده است در آنجا كه مى‌فرمايد: «لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ».

جواب:
منظور از «ذنب» در اين آيه شريفه، گناهى است كه مشركان براى آن حضرت پيش از هجرت و پس از آن، قائل بودند كه به معبودهاى ايشان، توهين كرده است و منظور از مغفرت آن، دفع آثارى است كه ممكن بود بر آن، مترتّب شود و شاهد اين تفسير، آن است كه فتح مكه را علت آمرزش آن شمرده، مى‌فرمايد: «إِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً لِيَغْفِرَ...» و بديهى است كه اگر منظور از آن، گناه مصطلح مى‌بود تعليل آمرزش آن به فتح مكه، وجهى نمى‌داشت.
در بحث طلب غفران هایی که پیامبران و اولیای الهی داشتند باید به این توجه کرد که این غفران ها و ذنب ها درجات مختلفی دارد
این حضرات كه با اختلاف درجات، در اوج كمال و قرب الهى قرار داشتند براى خودشان وظايفى فوق وظايف ديگران قائل بودند و بلكه هرگونه توجهى به غير معبود و محبوبشان را گناهى عظيم مى‌شمردند و از اينروى در مقام عذرخواهى و استغفار برمى آمدند. در احوال عرفا نیز بعضا ما همین را می بینیم که با یک لحظه غفلت از یاد خدا و ترک ذکر آنچنان به گریه و عذر خواهی می افتند که هر کس حال آنها را ببیند انگار می کند که گناه کبیره ای مرتکب شده اند که این چنین زاری می کنند.
درباره استغفار از گناه موسی نیز همین است :
مراد از ظلم ترک مستحب است که تأخیر قتل آن مرد قبطی بوده و موسی به جهت مبالغه در کمک به شیعه‌ی خودش در قتل آن مرد قبطی تعجیل کرد و ترک اولی کرد و از ثواب مترتب شده بر آن کار مستحبی محروم شد لذا فرمود بر خودم ظلم کردم.
در نتیجه می توان گفت: گناه و معصیت دارای مراحلی می باشد گاهی انسان از قوانین شرع و دستورات اخلاقی تخلف می ورزد که این با عصمت منافات دارد ولی گاهی این گونه نیست و صرفا ترک اولی است و این گرچه در نزد مقربان و محبان معصیت است اما مخالفتی با عصمت ندارد و از باب حسنات الابرار سیئات المقربین است و بس.

سوال6:
در مورد حضرت یوسف نفرموده یوسف چون معصوم بود مرتکب خطا نشد بلکه بیان شده است که: اگر برهان پروردگار را ندیده بود به سمت او می رفت
وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ.... در حقيقت [آن زن] آهنگ وى كرد و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود آهنگ او مى‏كرد

جواب:
برهان رب که خدا در آیه می آورد همان عصمت است . که خدا به واسطه آن اولیای خود را از گناه نجات می دهد
مهم این است که حضرت یوسف از طرف خدا موید به دریافت معرفتی شد (عصمت) و مرتکب گناه نشد و خدا به وضوح می فرماید اگر این تایید رب و کمک الهی نبود هر کسی در این صحنه وارد می شد گمراه می شد و البته برای یوسف پیامبر این تایید و کمک الهی بود و او حتی میل هم به آن زن پیدا نکرد چه برسد به انجام گناه.

سوال:
- این آیه محکم است یا مُتشابه ؟(لیخفر الله لک ما تقدم من ذنبک و ما تاخر
2- دلیلِ اینکه منظور از "ذنب" , گناهی است که مشرکان... الی اخر, چیست؟ آیا ممکن است منظور چیزِ دیگری هم باشد غیر از اینکه شما فرمودید ؟ و آیا می شود منظور به طور 100% چیزِ دیگری باشد غیر از آنکه شما فرمودید ؟ چرا ؟

جواب:
این آیه متشابه است که باید برای تفسیرش آن را به محکمات ارجاع داد و در تعیین مصداق آن به روایت معصوم مراجعه کرد
این که معنای ذنب در این آیه گناهی است که مشرکان برای پیامبر تصور می کردند بدون شک گناه خود پیامبر نیست(چون محکمات قرآن می گوید خدا آن ها را خالص گردانید و شیطان به مخلصین راه ندارد ) پس باید چیزی غیر از گناه پیامبر باشد حال باید دید در قرآن و یا عدل آن یعنی روایات اهلبیت مصداقی برای این گناه معرفی کرده اند یا خیر ؛
و در عيون الاخبار در رواياتى كه مجلس ماءمون با حضرت رضا (عليه السلام ) را حكايت مـى كـنـد، بـه سند خود كه به ابن جهم دارد روايت كرده كه گفت : در مجلس ماءمون حاضر شدم، ديدم حضرت رضا (عليه السلام ) نزد اوست، ماءمون از آن جناب مى پرسيد: يا بن رسول اللّه آيا راءى شما اين نيست كه انبياء معصومند؟ فرمود: بله - تا آنجا كه ماءمون گـفـت - پـس بـفـرمـا بـبـينم معناى اين كلام خداى عزّوجلّ: (ليغفر لك ما تقدم من ذنبك و ما تاخر) چيست ؟
حـضـرت فـرمـود: در نـظـر مـشـركـيـن عـرب هـيـچ كـس گـنـاهـكـارتر و گناهش عظيم تر از رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليـه و آله وسـلّم ) نـبـود، بـراى ايـنكه آنها سيصد و شصت خدا داشتند، و رسول خدا كه آمد همه آنها را از خدايى انداخت و مردم را به اخلاص خواند، و اين در نـظـر آنـهـا بـسـيـار سـنـگـيـن و عـظـيـم بـود، گـفـتـنـد: (اجـعـل الالهـه الهـا واحـدا ان هـذا لشى ء عجاب و انطلق الملا منهم ان امشوا و اصبروا على آلهتكم ان هذا لشى ء يراد ما سمعنا بهذا فى المله الاخره ان هذا الا اختلاق آيا آن همه خدا را يـكـى كـرده ايـن خـيلى شگفت آور است بزرگانشان براى تحريك مردم به راه افتادند كه بـرخـيـزيـد و از خـدايان خود دفاع كنيد كه اين وظيفه اى است مهم، ما چنين چيزى را در هيچ كيشى نشنيده ايم اين جز سخنى خود ساخته نيست ).
ايـن جـاسـت كـه وقتى خداى تعالى مكه را براى پيامبرش فتح مى كند، مى فرمايد: (انا فـتـحنا لك فتحا مبينا ليغفر لك اللّه ما تقدم من ذنبك و ما تاخر يعنى ما اين فتح آشكار را برايت كرديم، تا تبعات و آثار سوئى را كه دعوت گذشته و آينده ات در نظر مشركين دارد از بـيـن بـبـريم تا ديگر در صدد آزارت برنيايند) و همينطور هم شد، بعد از فتح مـكـه عـده اى مسلمان شدند، و بعضى از مكه فرار كردند، آنهايى هم كه ماندند قدرت بر انكار توحيد نداشتند، و با دعوت مردم آن را مى پذيرفتند.
پس با فتح مكه گناهانى كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) نزد مشركين داشت آمـرزيـده شـد، يعنى ديگر نتوانستند دست از پا خطا كنند. ماءمون عرضه داشت . خدا خيرت دهد يا ابا الحسن.
بدون شک می دانیم که آیاتی از قرآن پیامبران خدا را مبرای از گناه می داند و در قرآن اختلاف نیست پس باید این آیاتی که می گوید موسی گناه کرد قابل تاویل باشد و به بهترین نحو آن تفسیر شود خب این که حضرت موسی در این جریان مرگ قبطی خود را سرزنش می کند و خود را ظالم به نفس می داند چیست
بدون شک که گناه نیست و از طرفی یک نقیصه هم هست که بهترین راه آن حمل آن بر نقیصه ای است که برای پیامبران امکان داشته باشد که همان ترک اولی است و با یک تحلیل درونی می دانیم که این کار حضرت موسی -کشتن یک معاند - گناه فی نفسه نبوده است و اشکالی نداشته است و از طرفی می دانیم که این کشتن او یک گرفتاری هایی را برای او پیش آورد که اگر این کشتن را به زمان دیگری موکول می کرد این گرفتاری ها بریش پیش نمی آمد پس این کار گناهی در بر نداشته بلکه کشتن بی موقع اثرات وضعی برای او به دنبال داشته است که به آن ترک اولی گویند یعنی ترک اولویت انجام کاری مباح . که حضرت موسی رفع اثرات آن را از خدا طلب می کند.


سوال7: شما کشتن مرد قبطی را به دست موسی ترک اولی می دانید دلیل این برداشت شما که مخالف ظاهر است چیست؟

جواب:
در كتاب عيون الاخبار به سند خود از على بن محمد بن جهم روايت كرده كه گفت: من در مجلس مأمون حضور يافتم، وقتى كه امام رضا (ع) هم نزد او بود، مامون به آن جناب عرضه داشت: يا بن رسول اللَّه آيا اعتقاد تو آن نيست كه انبياء معصوم از گناهند؟ فرمودند: بلى.دعرضه داشت پس بگو ببينم معناى آيه « فَوَكَزَهُ مُوسى‏ فَقَضى‏ عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ » چيست؟ امام فرمودند: موسى (ع) وارد يكى از شهرهاى فرعون شد، و هنگامى وارد شد كه مردم از ورودش غافل بودند، يعنى بين مغرب و عشا بود، و در همان موقع دو نفر را ديد كه يكديگر را مى‏زدند، يكى از پيروانش، و يكى از دشمنانش، دشمن را به حكم خداى تعالى دفع كرد، و لطمه‏اى (کف دستی) به او زد، كه منجر به مرگش شد، با خود گفت: اين از عمل شيطان بود، يعنى اين نزاع كه بين اين دو نفر درگرفت نقشه ی شيطان بود، نه اينكه كشتن من از عمل شيطان بود، إنه، يعنى شيطان دشمنى گمراه كننده و آشكار است. مأمون گفت: بنا بر اين ، پس چه معنا دارد كه موسى بگويد: « رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي ـــــ پروردگارا من به خود ستم كردم مرا بيامرز» ؟ امام فرمودند: معنايش اين است كه: پروردگارا من خود را در غير آن موقعيّتى كه بايد باشم ، قرار دادم، كه وارد اين شهر شدم،« فَاغْفِرْ لِي » يعنى پس مرا از دشمنانت پنهان كن، (چون غفران به معناى پوشاندن و پنهان کردن است) تا به من دست نيابند، و مرا به قتل نرسانند، خدا هم« فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ــــــــ او را از چشم دشمنان پوشانيد، كه او پوشاننده ی رحيم است.» و موسى گفت: « رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهيراً لِلْمُجْرِمينَ ـــــ خدايا به پاس اين نعمت و نيرو كه به من دادی [تا با يک سيلى يكى از دشمنان را از پای درآوردم و به شكرانه آن ، تا زنده‏ام ] پشتيبان مجرمين نخواهم شد، [ بلكه با اين نيرو همواره به مجاهدت و مبارزه ی ايشان برمى‏خيزم تا تو راضى گردى] » ؛ « فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ ـــــــ آن شب را موسى با ترس و نگرانى به صبح رسانيد،» « فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ ـــــــ كه ناگهان همان مرد ديروزى باز او را به كمك طلبيد،و دست به دامنش شد» ، موسى گفت: تو به راستى مرد گمراه آشكارى هستی ، ديروز با مردى دعوا كردى، امروز با اين مرد دعوا مى‏كنى، سوگند كه تو را ادب خواهم كرد، و خواست تا بر او خشم بگيرد، همين كه با خشم به سوى او كه از پيروان او و دشمن قبطى امروز و قبطى ديروز بود رفت، گفت: اى موسى آيا مى‏خواهى مرا بكشى همچنان كه ديروز يک نفر را كشتى؟ تو به نظرم به غير اين منظورى ندارى كه در زمين جبّارى باشى، و تو نمى‏خواهى اصلاح‏جو بوده باشى. مامون از اين بيان لذّت برد و گفت: خدا تو را از جانب انبيايش جزاى خير دهد اى ابا الحسن.» (ترجمه الميزان، ج‏16، ص:29)


موضوع قفل شده است