جمع بندی نگاه و برخورد قرآن به مخالفین

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نگاه و برخورد قرآن به مخالفین

سلام....
قرآن همه انسان ها رو به خدا و اسلام دعوت کرده...وعده پاداش داده و هم وعده جزا و عذاب آخرت....
سوالم اینه که، قرآن نگاهش به گروهی از افراد که به این دعوت دست رد می دن،(به این معنی که اون رو حقیقت نمی دانند، همین) چگونه هست؟؟...خواهشن کاملا مستند و تنها با استناد به آیات قرآن پاسخ دهید....آیا خدا فرقی بین اعضای این گروه می زاره...به چه نحو...به چه شکل؟>>>>مستند از قرآن...صد ممنون.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیقین

سلام دوست عزیز

پرسش نسبتا مشکلی است و پاسخش، نیازمند بررسی همه آیات مربوط به این پرسش است که فعلا از بنده برنمی آید، پس طبعا پاسخی که می دهم خالی از اشکال و ایراد نیست. در عین حال، از نظرگاه خود، این مساله را توضیح می دهم و اگر نکته ای بود، ان شاء الله در ادامه مباحثه ای که با هم خواهیم داشت، با کمک یکدیگر نوشتارمان را تکمیل خواهیم کرد.

******************

یک اصل کلی در اسلام داریم و آن «اختیار در انتخاب راه و عدم اجبار به ایمان» است. یکی از دلایل این اصل، آیه معروف آیة الکرسی است که می فرماید:


لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ (بقره/256)
در قبول دين، اكراهى نيست، (زيرا) راه درست از راه انحرافى، روشن شده است


بر اساس این اصل، به اصل دیگری هم می رسیم و آن، «عدم جواز تفتیش عقاید» است. ما حق نداریم عقاید دیگران را واکاوی کنیم برای اینکه بفهمیم به چه چیزی معتقد هستند یا نیستند! دین مبین اسلام، چنین اجازه ای به ما نمی دهد؛ یک دلیلش هم همین آیه مذکور است. قران کریم به ما دستور می دهد کسانی که تظاهر به اسلام می کنند و به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر شهادت می دهند را مسلمان بدانیم و به اجتهادهای شخصی _که در بسیاری از موارد، ریشه در منافع شخصی و حزبی و دنیایی دارد_ دیگران را کافر و مشرک و خارج از دین، قلمداد نکنیم:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً (نساء/94)

اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! هنگامى كه در راه خدا گام مى ‏زنيد (و به سفرى براى جهاد مى ‏رويد)، تحقيق كنيد، و به خاطر اينكه سرمايه ناپايدار دنيا (و غنايمى) به دست آوريد، به كسى كه اظهار صلح و اسلام مى ‏كند نگوييد: «مسلمان نيستى»، زيرا غنيمت هاى فراوانى (براى شما) نزد خداست. شما قبلًا چنين بوديد و خداوند بر شما منّت نهاد (و هدايت شديد). پس، (به شكرانه اين نعمت بزرگ،) تحقيق كنيد. خداوند به آنچه انجام مى ‏دهيد آگاه است

اصل بعدی، «اتمام حجت» است. خدای متعال حجتش را از راه های مختلف مانند رسول ظاهری (پیامبران) و رسول باطنی (عقل) بر بشر تمام می کند؛ آیات سوره مبارکه ملک، چقدر زیبا و دلنشین است و این معنا را چقدر خوب توضیح می دهد:


تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما أُلْقِيَ فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ
قالُوا بَلى‏ قَدْ جاءَنا نَذيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ في‏ ضَلالٍ كَبيرٍ
وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في‏ أَصْحابِ السَّعيرِ (ملک/8تا10)


وقتی کافران گروه گروه در [آتش سوزان و وحشتناک] دوزخ انداخته می شوند، فرشتگان عذاب آنها را خطاب می کنند: «مگر هشداردهنده ای برایتان نیامد؟» آنها پاسخ می دهند: آری، آمد ولی ما آنها را تکذیب کردیم و گفتیم: خدا هیچ چیزی نازل نکرده و شما در گمراهی بزرگی به سر می برید! [دوزخیان در ادامه] می گویند: اگر ما [سخن رسولان و انذارکنندگان] را می شنیدیم یا [در عاقبت کار] اندیشه می کردیم، هرگز از گروه دوزخیان نبودیم!

این سخن آخر دوزخیان بیانگر اینست که خدای متعال از دو راه، حجت را بر مردم تمام می کند: اول از راه رسولان و پیامبران (که حجت های ظاهری و آشکار هستند) و دوم از راه عقل (که حجت باطنی و درونی همه انسان هاست).

این روایت هم در واقع برگرفته از بیان رسای آیات کریمه سوره مبارکه ملک است:

«...يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ...» (کافی، ج 1، ص 16 ، روایت شماره 12)
...ای هشام! خداوند بر مردم دو حجت دارد: حجتی که ظاهر و آشکار است و حجتی که پنهان است. حجت ظاهر، پیامبران و امامان اند و حجت باطن، عقل هاست...


اصل بعدی، اصل «شکیبایی و استقامت در راه هدایت» است؛ اصل صبر و شکیبایی در راه بیداری و آگاهی بخشی و نجات گمراهان و تلاش و استقامت برای این امر مهم. پیامبران نمی آمدند دو خط موعظه و نصیحت کنند و بعدقهر کنند و قومی که سخنشان را نپذیرفتند به عذاب الهی، نفرین کنند! خیر، تا پای جان برای هدایت و نجاتشان تلاش می کردند. سوره نوح را بخوانید؛ می فرماید ذهن و فکرش، شبانه روز درگیر هدایت قوم گمراهش بود:


قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمي‏ لَيْلاً وَ نَهاراً
فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائي‏ إِلاَّ فِراراً
وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ في‏ آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً
ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً
ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً
فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً (نوح/5تا10)

(نوح) گفت: «پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به سوى تو) دعوت كردم
امّا دعوت من چيزى جز فرار از حقّ بر آنان نيفزود
و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه (ايمان بياورند و) تو آنها را بيامرزى، انگشتان خويش را در گوش هايشان قرار داده و لباس هايشان را بر خود پيچيدند، و در مخالفت اصرار ورزيدند و به شدّت استكبار كردند
سپس من آنها را با صداى بلند (به اطاعت فرمان تو) دعوت كردم
سپس آشكارا و نهان (حقيقت توحيد و ايمان را) براى آنان بيان داشتم
به آنها گفتم: «از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است



چند سال این چنین تلاش می کرد؟ یک سال؟ دو سال؟ ده سال؟ نه، به تصریح قرآن، 950 سال جانش به لب آمد و شبانه روز در پی هدایت قومش بود:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسينَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ (عنکبوت/14)
و ما نوح را به سوى قومش فرستاديم و او را در ميان آنان هزار سال مگر پنجاه سال، درنگ كرد اما سرانجام طوفان و سيلاب آنان را فراگرفت در حالى كه ظالم بودند


قرآن کریم، درباره پیامبر عزیز ما، تعبیر عجیبی دارد! می فرماید: تو این قدر به هدایت اینها حریصی و این قدر خودت را برای هدایتشان به سختی می اندازی که نزدیک است خودت را هلاک کنی!

فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً (کهف/6)
گويى مى ‏خواهى به خاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياورند

لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ (توبه/128)
به يقين، رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنج هاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است



گاهی ما که ادعای دین و ایمان داریم، رفتارمان کمترین شباهتی به دستورات قرآنی و سیره پیامبران ندارد و به این اصل یعنی صبر و استقامت در مسیر هدایت دیگران و تلاش برای آن، توجه کافی و لازم نداریم! به یک جوان که می رسیم، یک راست می رویم سراغ مو و لباس و گردنبندش و شروع می کنیم آمرانه و ناهیانه خط و نشان کشیدن و اگر گوش نداد، او را با هزار تکفیر و تفسیق و اهانت، نسبت به همه چیز بدبین می کنیم! و حال آنکه این بینوا هیچ دشمنی با خدا و پیامبر ندارد و تنها به خاطر شور و نشاط جوانی که راهی برای تخلیه سالمش در اختیارش قرار نداده اند، مثلا دچار فلان خطا و اشتباه شده! اصلا باور نداریم و یاد نگرفته ایم دعوت به دین و امر به معروف و نهی از منکر، مراحل دارد؛ آداب دارد؛ یک کتاب خوب و معتبر هم در این باره مطالعه نکرده ایم، با این حال می خواهیم با نسخه خودساخته، جامعه اطرافمان را هدایت کنیم!

شیوه هایی که در قرآن در برابر مخالفان اتخاذ می شود، شیوه گام به گام است. اگر با این همه، عده‌ای لجاج ورزیده و در برابر حق سر تسلیم فرود نیاوردند و بر گمراهی خویش اصرار داشتند، در گام بعدی می‌بایست از آنان دوری شود؛ چرا که همراهی با ایشان، خود عامل تقویت رفتارهای زشت آنان است. در چنین شرایطی، اعراض نوعی طرد اجتماعی است که می تواند آنان را به خود آورد. مخالفان باید درک کنند که مخالفت هایشان همواره بی پاسخ نخواهد ماند و دست کم نخستین پاسخ عملی به زشت گویی های آنان دوری و اعراض از آنان است.


فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا (نجم/29)
حال كه چنين است از كسى كه از ياد ما روى مى ‏گرداند و جز زندگى مادى دنيا را نمى ‏طلبد، اعراض كن


این محدودیت در ارتباطات اجتماعی و طرد اجتماعی آنان، می تواند زمینه هوشیاری و بیداری آنان را فراهم آورده و آنها را به راه حق و حقیقت بازگرداند.

گام نهایی درباره مخالفان، تبری جویی از ایشان است. هر انسانی لازم است که دلبستگی خویش به حق و ولایت مداری خود را نسبت به آن ابراز و اظهار نماید و نسبت به مخالفان و دشمنان، برائت و بیزاری جوید. این گام تاثیرات روانی و تربیتی نیز دارد، زیرا برخی از افراد تنها زمانی هوشیار و بیدار می شوند که فراتر از طرد اجتماعی و اعراض، از آنان به عنوان دشمنان حق و دوستان باطل برائت و تبری جسته شود. اعلان و اظهار بیزاری می تواند زمینه هوشیاری و بیداری آنها را فراهم سازد. افزون اینکه این گونه رفتار، موجب می شود تا مرزهای میان حق و باطل شناخته شود و دیگران که در دام فتنه ها گرفتار می شوند، بتوانند حق را بشناسند و موقعیت خود را بازسازی و تبیین نمایند:


وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لي‏ عَمَلي‏ وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَريئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَري‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (یونس/41)
و اگر تو را تكذيب كردند، بگو: «عمل من براى من، و عمل شما براى شماست! شما از آنچه من انجام مى ‏دهم بيزاريد و من (نيز) از آنچه شما انجام مى ‏دهيد بيزارم!»


در حقیقت اعلان و اظهار برائت کارکردهای چندگانه ای دارد که از جمله هشدار به مخالف برای بیداری، هوشیار کردن دیگران برای رهایی از دام فتنه، و مرزبندی میان حق و باطل است. بی گمان تبری جویی رسمی از مخالفان به ویژه کسانی که در اصول اساسی با ما در اختلاف و تضاد هستند، به معنای شفاف سازی موضع و موقعیت است و اجازه نمی دهد تا کسانی از عدم شفافیت مواضع و موقعیت، سوء استفاده کنند و زمینه فتنه را فراهم آورند. برای جلوگیری از هرگونه شبهه افکنی و بسترزدایی از فتنه ها لازم است که شفاف سازی در این زمینه صورت گیرد، از این رو تبری و برائت جویی از مخالفان و مخالفت ها در سطوح عالی لازم و ضروری است.

این را هم به عنوان نکته پایانی عرض کنم و آن شیوه دعوت و برخورد با مخالفین است که اصولش در آیه 125 سوره مبارکه نحل آمده:


ادْعُ إِلى‏ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ (نحل/125)
با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن! پروردگارت، از هر كسى بهتر مى‏ داند چه كسى از راه او گمراه شده است و او به هدايت ‏يافتگان داناتر است‏


استاد مکارم شیرازی در این باره توضیحاتی دارند که می توانید نوشتار ایشان را از اینجا مطالعه فرمایید: روش برخورد با مخالفین، از دیدگاه قرآن

پرسش:
شیوه برخورد قرآن با کسانی که او را بر حق نمی دانند چیست؟ (پاسخ، مستند به آیات کریمه قرآن باشد)

پاسخ:
سلام به شما پرسشگر گرامی

پاسخ را از نظرگاه خود، در قالب چند اصل برگرفته از آیات کریمه قرآن، عرض می کنم.

1- اصل «اختیار در انتخاب راه»
یک اصل کلی در اسلام داریم و آن «اختیار در انتخاب راه و عدم اجبار به ایمان» است. یکی از دلایل این اصل، آیه معروف آیة الکرسی است که می فرماید:

لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ (بقره/256)
در قبول دين، اكراهى نيست، (زيرا) راه درست از راه انحرافى، روشن شده است

2- اصل «عدم جواز تفتیش عقاید»
بر اساس اصل پیشگفته، به اصل دیگری هم می رسیم و آن، «عدم جواز تفتیش عقاید» است. ما حق نداریم عقاید دیگران را واکاوی کنیم برای اینکه بفهمیم به چه چیزی معتقد هستند یا نیستند! دین مبین اسلام، چنین اجازه ای به ما نمی دهد؛ قران کریم به ما دستور می دهد کسانی که تظاهر به اسلام می کنند و به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر شهادت می دهند را مسلمان بدانیم و به اجتهادهای شخصی _که در بسیاری از موارد، ریشه در منافع شخصی و حزبی و دنیایی دارد_ دیگران را کافر و مشرک و خارج از دین، قلمداد نکنیم:


يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً (نساء/94)
اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! هنگامى كه در راه خدا گام مى ‏زنيد (و به سفرى براى جهاد مى ‏رويد)، تحقيق كنيد، و به خاطر اينكه سرمايه ناپايدار دنيا (و غنايمى) به دست آوريد، به كسى كه اظهار صلح و اسلام مى ‏كند نگوييد: «مسلمان نيستى»، زيرا غنيمت هاى فراوانى (براى شما) نزد خداست. شما قبلًا چنين بوديد و خداوند بر شما منّت نهاد (و هدايت شديد). پس، (به شكرانه اين نعمت بزرگ،) تحقيق كنيد. خداوند به آنچه انجام مى ‏دهيد آگاه است

3- اصل «اتمام حجت»
اصل بعدی، «اتمام حجت» است. خدای متعال حجتش را از راه های مختلف مانند رسول ظاهری (پیامبران) و رسول باطنی (عقل) بر بشر تمام می کند؛ آیات سوره مبارکه ملک، چقدر زیبا و دلنشین است و این معنا را چقدر خوب توضیح می دهد:


تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما أُلْقِيَ فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ
قالُوا بَلى‏ قَدْ جاءَنا نَذيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ في‏ ضَلالٍ كَبيرٍ
وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في‏ أَصْحابِ السَّعيرِ (ملک/8تا10)
وقتی کافران گروه گروه در [آتش سوزان و وحشتناک] دوزخ انداخته می شوند، فرشتگان عذاب آنها را خطاب می کنند: «مگر هشداردهنده ای برایتان نیامد؟» آنها پاسخ می دهند: آری، آمد ولی ما آنها را تکذیب کردیم و گفتیم: خدا هیچ چیزی نازل نکرده و شما در گمراهی بزرگی به سر می برید! [دوزخیان در ادامه] می گویند: اگر ما [سخن رسولان و انذارکنندگان] را می شنیدیم یا [در عاقبت کار] اندیشه می کردیم، هرگز از گروه دوزخیان نبودیم!

این سخن آخر دوزخیان بیانگر اینست که خدای متعال از دو راه، حجت را بر مردم تمام می کند: اول از راه رسولان و پیامبران (که حجت های ظاهری و آشکار هستند) و دوم از راه عقل (که حجت باطنی و درونی همه انسان هاست).

این روایت هم در واقع برگرفته از بیان رسای آیات کریمه سوره مبارکه ملک است:

«...يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ...» (1)
...ای هشام! خداوند بر مردم دو حجت دارد: حجتی که ظاهر و آشکار است و حجتی که پنهان است. حجت ظاهر، پیامبران و امامان اند و حجت باطن، عقل هاست...

4- اصل «شکیبایی و استقامت در راه هدایت»
اصل بعدی، اصل «شکیبایی و استقامت در راه هدایت» است؛ اصل صبر و شکیبایی در راه بیداری و آگاهی بخشی و نجات گمراهان و تلاش و استقامت برای این امر مهم. پیامبران نمی آمدند دو خط موعظه و نصیحت کنند و بعد قهر کنند و قومی که سخنشان را نپذیرفتند به عذاب الهی، نفرین کنند! خیر، تا پای جان برای هدایت و نجاتشان تلاش می کردند. سوره نوح را بخوانید؛ می فرماید ذهن و فکرش، شبانه روز درگیر هدایت قوم گمراهش بود:

قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمي‏ لَيْلاً وَ نَهاراً
فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائي‏ إِلاَّ فِراراً
وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ في‏ آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً
ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً
ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً
فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً (نوح/5تا10)
(نوح) گفت: «پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به سوى تو) دعوت كردم
امّا دعوت من چيزى جز فرار از حقّ بر آنان نيفزود
و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه (ايمان بياورند و) تو آنها را بيامرزى، انگشتان خويش را در گوش هايشان قرار داده و لباس هايشان را بر خود پيچيدند، و در مخالفت اصرار ورزيدند و به شدّت استكبار كردند
سپس من آنها را با صداى بلند (به اطاعت فرمان تو) دعوت كردم
سپس آشكارا و نهان (حقيقت توحيد و ايمان را) براى آنان بيان داشتم
به آنها گفتم: «از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است

چند سال این چنین تلاش می کرد؟ یک سال؟ دو سال؟ ده سال؟ نه، به تصریح قرآن، 950 سال جانش به لب آمد و شبانه روز در پی هدایت قومش بود:


وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسينَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ (عنکبوت/14)
و ما نوح را به سوى قومش فرستاديم و او را در ميان آنان هزار سال مگر پنجاه سال، درنگ كرد اما سرانجام طوفان و سيلاب آنان را فراگرفت در حالى كه ستمکار بودند

قرآن کریم، درباره پیامبر عزیز ما، تعبیر عجیبی دارد! می فرماید: تو این قدر به هدایت اینها حریصی و این قدر خودت را برای هدایتشان به سختی می اندازی که نزدیک است خودت را هلاک کنی!

فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً (کهف/6)
گويى مى ‏خواهى به خاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياورند


لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ (توبه/128)
به يقين، رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنج هاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است

5- رویگردانی از گمراهان لجوج
شیوه هایی که در قرآن در برابر مخالفان اتخاذ می شود، شیوه گام به گام است. اگر با این همه، عده‌ای لجاج ورزیده و در برابر حق سر تسلیم فرود نیاوردند و بر گمراهی خویش اصرار داشتند، در گام بعدی می‌بایست از آنان دوری شود؛ چرا که همراهی با ایشان، خود عامل تقویت رفتارهای زشت آنان است. در چنین شرایطی، اعراض نوعی طرد اجتماعی است که می تواند آنان را به خود آورد. مخالفان باید درک کنند که مخالفت هایشان همواره بی پاسخ نخواهد ماند و دست کم نخستین پاسخ عملی به زشت گویی های آنان دوری و اعراض از آنان است.

فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا (نجم/29)
حال كه چنين است از كسى كه از ياد ما روى مى ‏گرداند و جز زندگى مادى دنيا را نمى ‏طلبد، اعراض كن

این محدودیت در ارتباطات اجتماعی و طرد اجتماعی آنان، می تواند زمینه هوشیاری و بیداری آنان را فراهم آورده و آنها را به راه حق و حقیقت بازگرداند.

6- بیزاری از اهل باطل
گام نهایی درباره مخالفان، تبری جویی از ایشان است. هر انسانی لازم است که دلبستگی خویش به حق و ولایت مداری خود را نسبت به آن ابراز و اظهار نماید و نسبت به مخالفان و دشمنان، برائت و بیزاری جوید. این گام تاثیرات روانی و تربیتی نیز دارد، زیرا برخی از افراد تنها زمانی هوشیار و بیدار می شوند که فراتر از طرد اجتماعی و اعراض، از آنان به عنوان دشمنان حق و دوستان باطل برائت و تبری جسته شود. اعلان و اظهار بیزاری می تواند زمینه هوشیاری و بیداری آنها را فراهم سازد. افزون اینکه این گونه رفتار، موجب می شود تا مرزهای میان حق و باطل شناخته شود و دیگران که در دام فتنه ها گرفتار می شوند، بتوانند حق را بشناسند و موقعیت خود را بازسازی و تبیین نمایند:

وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لي‏ عَمَلي‏ وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَريئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَري‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (یونس/41)
و اگر تو را تكذيب كردند، بگو: «عمل من براى من، و عمل شما براى شماست! شما از آنچه من انجام مى ‏دهم بيزاريد و من (نيز) از آنچه شما انجام مى ‏دهيد بيزارم!»

در حقیقت اعلان و اظهار برائت کارکردهای چندگانه ای دارد که از جمله هشدار به مخالف برای بیداری، هوشیار کردن دیگران برای رهایی از دام فتنه، و مرزبندی میان حق و باطل است. بی گمان تبری جویی رسمی از مخالفان به ویژه کسانی که در اصول اساسی با ما در اختلاف و تضاد هستند، به معنای شفاف سازی موضع و موقعیت است و اجازه نمی دهد تا کسانی از عدم شفافیت مواضع و موقعیت، سوء استفاده کنند و زمینه فتنه را فراهم آورند. برای جلوگیری از هرگونه شبهه افکنی و بسترزدایی از فتنه ها لازم است که شفاف سازی در این زمینه صورت گیرد، از این رو تبری و برائت جویی از مخالفان و مخالفت ها در سطوح عالی لازم و ضروری است.

7- اصول کلی دعوت و برخورد با مخالفین
این را هم به عنوان نکته پایانی عرض کنم و آن شیوه دعوت و برخورد با مخالفین است که اصول کلی‌اش در آیه 125 سوره مبارکه نحل آمده است:

ادْعُ إِلى‏ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ (نحل/125)
با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن! پروردگارت، از هر كسى بهتر مى‏ داند چه كسى از راه او گمراه شده است و او به هدايت ‏يافتگان داناتر است‏

-------------------------
1- کافی، ج 1، ص 16 ، روایت شماره 12

موضوع قفل شده است