جمع بندی حدیثی درباره ی سن چهل سالگی و نسبت آن با عدم تغییر در مشی زندگی

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حدیثی درباره ی سن چهل سالگی و نسبت آن با عدم تغییر در مشی زندگی

سلام

سالها قبل فرمایشی از معصومین را در کتابی خواندم که مضمون آن این بود که پس از چهل سالگی دیگر نباید سعی بیهوده برای هدایت فرد بخرج داد ...
اگر اساتید محترم کلامی با این مضمون و یا با اشاره به این محتوا سراغ دارند لطفا بفرمایند

توضیح اینکه
گویا در این سن اخلاق و سلوک فرد چه صحیح و چه غلط تا حد زیادی تثبیت می شود که دیگر تغییر آن شاید عملا امکان پذیر نباشد لذا اینجانب که زندگی بسیاری از بزرگان را خواندم بدون استثناء همگی در 40 و یا قبل از آن دچار تحولات اساسی در زندگی شدند از پیامبران بزرگی مثل حضرت موسی و پیامبر اسلام که در این سن مبعوث شدند گرفته تا مولوی و علمای بالله
حتی اخیرا شخصی می گفت امام نیز اوایل انقلاب به این مضمون فرموده بود که بالای 40 ساله ها را رها کنید و جوانان را دریابید! که البته صحت و سقم این استناد به ایشان را بنده هنوز مطمئن نیستم

با تشکر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد محسن

شمال;745100 نوشت:
سلام

سالها قبل فرمایشی از معصومین را در کتابی خواندم که مضمون آن این بود که پس از چهل سالگی دیگر نباید سعی بیهوده برای هدایت فرد بخرج داد ...
اگر اساتید محترم کلامی با این مضمون و یا با اشاره به این محتوا سراغ دارند لطفا بفرمایند

توضیح اینکه
گویا در این سن اخلاق و سلوک فرد چه صحیح و چه غلط تا حد زیادی تثبیت می شود که دیگر تغییر آن شاید عملا امکان پذیر نباشد لذا اینجانب که زندگی بسیاری از بزرگان را خواندم بدون استثناء همگی در 40 و یا قبل از آن دچار تحولات اساسی در زندگی شدند از پیامبران بزرگی مثل حضرت موسی و پیامبر اسلام که در این سن مبعوث شدند گرفته تا مولوی و علمای بالله
حتی اخیرا شخصی می گفت امام نیز اوایل انقلاب به این مضمون فرموده بود که بالای 40 ساله ها را رها کنید و جوانان را دریابید! که البته صحت و سقم این استناد به ایشان را بنده هنوز مطمئن نیستم

با تشکر

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و طلب توفیق الهی برای شما پرسشگر محترم
ابتدا مناسب است در باره عدد و مراتبش توضیح کوتاهی داده شود.
جایگاه عدد در نظام آفرینش
شکی نیست که عدد در نظام عالم خلقت جایگاه ویژه ای دارد و حتی برخی از اعداد، دارای اسراری است که ما از آن اطلاعی نداریم
اعدادی چون پنج که به پنج تن آل عبا یعنی پیامبر و دختر گرامی اش،مولای متقیان و دو فرزند بزرگوارش امام حسن و امام حسین سلام الله علیهم اجمعین مربوط است.عدد هفت که به آسمان های هفت گانه اشاره می کند و در قرآن آیاتی بر این موضوع دلالت دارد.عدد دوازده که گواه دوازده نور پاک یعنی امامان است.عدد چهارده که حاکی از چهارده نور پاک می باشد و سر انجام عدد چهل که هم در کتاب خدا مورد اشاره قرار گرفته هم در روایات فراوان و آن به عدد کمال مشهور است.
عدد چهل در کتاب خدا
به همین بهانه آیاتی از کتاب خدا به طور وضوح بر جایگاه والای عدد چهل اشاره می کند که حکایت از حد و مرز کمال یک شی دارد.
1. "وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى‏ أَرْبَعينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ"(1)
و (به ياد آوريد) هنگامى را كه با موسى چهل شب وعده گذارديم (و او، براى گرفتن فرمان هاى الهى، به ميعاد گاه آمد) سپس شما گوساله را بعد از او (معبود خود) انتخاب نموديد در حالى كه ستم كار بوديد
2. "قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعينَ سَنَةً يَتيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقين"(2)
خداوند (به موسى) فرمود: اين سرزمين (مقدس)، تا چهل سال بر آن ها ممنوع است (و به آن نخواهند رسيد) پيوسته در زمين (در اين بيابان)، سرگردان خواهند بود و در باره (سرنوشت) اين جمعيّت گناه كار، غمگين مباش.
3. "وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني‏ في‏ قَوْمي‏ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدين"(3)
و ما با موسى، سى شب وعده گذاشتيم سپس آن را با ده شب (ديگر) تكميل نموديم به اين ترتيب، ميعاد پروردگارش (با او)، چهل شب تمام شد.و موسى به برادرش هارون گفت:جانشين من در ميان قومم باش. و (آن ها) را اصلاح كن! و از روش مفسدان، پيروى منما!
4. "وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْني‏ أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتي‏ أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لي‏ في‏ ذُرِّيَّتي‏ إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمين"(4)
ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند، مادرش او را با ناراحتى حمل مى‏كند و با ناراحتى بر زمين مى‏گذارد و دوران حمل و از شير بازگرفتنش سى ماه است تا زمانى كه به كمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگى بالغ گردد مى‏گويد: «پروردگارا! مرا توفيق ده تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم دادى به جا آورم و كار شايسته ‏اى انجام دهم كه از آن خشنود باشى، و فرزندان مرا صالح گردان من به سوى تو بازمى ‏گردم و توبه مى‏كنم، و من از مسلمانانم.
همان طور که مشاهده کردیم در چهار جای قرآن از عدد چهل به عنوان یک ویژگی خاص حکایت شده است.
عدد چهل در روایات
اما عدد چهل در روایات اولیای الهی نیز مورد توجه است که به نظر یکی از روایاتی که در ادامه بیان می شود بهانه پرسش شده است.
1.پیامبر گرامی اسلام صلوات الله علیه فرمود:
"قال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله: من جاوز الاربعين و لم يغلب خيره شرّه فليتجهّز الى النّار."(5)
رسول اكرم صلوات الله علیه فرمود: كسى كه سنين عمرش از چهل سال بگذرد و اعمال نيكش بر كارهاى بدش فزونى نيابد خود را براى عذاب الهى آماده کند.
به نظر می رسد شاید این روایت بهانه پرسش شده باشد. زیرا از مفهوم این جمله شریف نبوی در تعبیری عامیانه بر می آید که انسان اگر به چهل سالگی برسد و هنوز نداند کجای کار است و علاوه، بدی هایش بر خوبی هایش غلبه کند.(یعنی هنوز آدم نشده باشد) طبیعی است که شاید فرصتی پیدا نکند که خودش را نجات دهد.
اشاره به روایات دیگر در مرتبت و جایگاه عدد چهل
2.پیامبر صلوات الله علیه به مولای متقیان فرمود:
يَا عَلِيُّ شَارِبُ الْخَمْرِ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ صَلَاتَهُ أَرْبَعِينَ يَوْماً وَ إِنْ مَاتَ فِي الْأَرْبَعِينَ مَاتَ كَافِرا"(6)
3.پیامبر صلوات الله علیه فرمود:
"قال اللَّه تعالى للحافظين انّ ارفقا بعبدى في حداثة سنّه فاذا بلغ الاربعين احفظاه و حقّقاه."(7)
یعنی: خداوند به دو فرشته حافظ اعمال مردم فرمان داده است كه نسبت به بنده من در سنين جوانى ارفاق كنيد و چون به چهل سالگى رسيد از آن پس تمام اعمالش را ضبط و تثبيت نمائيد.
4.امام صادق سلام الله علیه فرمود:
"يَزِيدُ عَقْلُ الرَّجُلِ بَعْدَ الْأَرْبَعِينَ إِلَى خَمْسِينَ وَ سِتِّينَ ثُمَّ يَنْقُصُ عَقْلُهُ بَعْدَ ذَلِكَ"‏(8)
یعنی عقل مرد بعد از چهل سالگی تا پنجاه و شصت سالگی رو به افزایش است و بعد از آن به نقصان می گراید.
اگر به این روایت دقت کنیم، روایت مذکور بر خلاف فرضیه پرسش خواهد بود.
توضیحی در باره برخی از روایات
این موضوعی پذیرفته شده است که روایات صادره از اولیای الهی هموارد دایر مدار نوع انسان ها در جامعه است. یعنی در تفسیر برخی از روایاتی که به عدد چهل نظر دارند، یعنی به طور معمول انسان می بایست در جوانی خود را بسازد که وقتی پا به سن چهل سالگی گذاشت، ثمرات تلاش هایش به بار نشسته باشد. زیرا در این صورت نهال وجودش به درختی تناور تبدیل شده است و در برابر تند باد بلا و طوفان عصیان مقاومت می کند.نه که انسان اگر تا چهل سالگی به جایی نرسید، پس باید زانوی غم به بغل گیرد و نا امیدانه روزگارش را سپری کند.
در حالی که انسان می تواند حتی تا آخرین لحظه زندگی اش امید به کمال داشته باشد. زیرا راه هدایت به روی کسی بسته نخواهد بود مگر افرادی که به هیچ عنوان امیدی به نجات شان نباشد.
در تاریخ زندگی برخی از انسان ها می خوانیم که تا چهل سالگی فردی عادی در جامعه بودند و پس از آن به درجات عالیه ای رسیدند که در تصور کسی نمی گنجید.
داستان سکاکی و تحولش بعد از چهل سالگی
نوشته اند :
سراج الدین سکاکی از علمای اسلام بوده و در عصر خوارزم شاهیان می زیسته و از مردم خوارزم بوده است.
سکاکی نخست مردی آهنگر بود. روزی صندوقچه ای بسیار کوچک و ظریف از آهن ساخت که در ساختن آن رنج بسیار کشید. آن را به رسم تحفه برای سلطان وقت آهن ساخت که در ساختن آن رنج بسیار کشید آن را به رسم تحفه برای سلطان وقت برد. سلطان و اطرافیان به دقت به صندوقچه تماشا کردند و او را تحسین نمودند.
در آن وقت که منتظر نتیجه بود مرد دانشمندی وارد شد و همه او را تعظیم کردند و دو زانو پیش روی وی نشستند. سکاکی تحت تأثیر قرار گرفت و گفت: او کیست؟ گفتند: او یکی از علما است.
از کار خود متأسف شد و پی تحصیل علم شتافت. سی سال از عمرش گذشته بود، که به مدرسه رفت و به مدرس گفت: می خواهم تحصیل علم کنم. مدرس گفت: با این سن و سال فکر نمی کنم به جایی برسی،بیهوده عمرت را تلف مکن.
ولی او با اصرار مشغول تحصیل شد. اما به قدری حافظه و استعدادش ‍ضعیف بود که استاد به او گفت: این مساله فقهی را حفظ کن:
"پوست سگ با دباغی پاک می شود"
وی بارها آن را خواند و فردا در نزد استاد چنین گفت: "سگ گفت: پوست استاد با دباغی پاک می شود"
استاد و شاگردان همه خندیدند و او را به باد مسخره گرفتند.
اما تا ده سال تحصیل علم نتیجه ای برایش نداشت و دل تنگ شد و رو به کوه و صحرا نهاد به جایی رسید که قطره های آب از بلندی به روی تخته سنگی می چکید و بر اثر ریزش مداوم خود، سوراخی در دل سنگ پدید آورده بود.
مدتی با دقت نگاه کرد، سپس با خود گفت: دل تو از این سنگ، سخت تر نیست، اگر استقامت داشته باشی سرانجام موفق خواهی شد. این بگفت و به مدرسه بازگشت و از چهل سالگی با جدیت و حوصله و صبر مشغول تحصیل شد تا به جایی رسید که دانشمندان عصر وی در علوم عربی و فنون ادبی با دیده اعجاب به او می نگریستند.
او بعدها کتابی به نام مفتاح العلوم مشتمل بر دوازده علم از علوم عربی نوشت که از شاهکارهای بزرگ علمی و ادبی به شمار می رود.
ابو ریحان بیرونی و کسب علم حتی در بستر مرگ
مشهور است وقتی ابوریحان در بستر مرگ بوده، مساله‌ای از كسی می‌پرسد. او می‌گوید: حالا چه وقت پرسیدن است؟ ابوریحان می‌گوید: بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم. آن شخص می‌گوید: وقتی از خانه ابوریحان بیرون آمدم، هنوز یك كوچه بیشتر نرفته بودم كه صدای شیون بلند شد.
اما جمله ای که از امام خمینی نقل کرده اید، ممکن است درست باشد. ولی با این تفسیر که افراد زیر چهل سال آمادگی بیشتر و بهتری برای همراهی با انقلاب و فهم شعارهای مربوطه دارند و این جمله مفهوم ندارد که افراد بالای چهل سال قابلیت هدایت ندارند.
هیچ کسی نمی تواند این سخن را بگوید. این یک قاعده ریاضی و برهان منطقی یا فلسفی نیست که امیدی به هدایت افراد بالای چهل سال نباشد.علاوه اگر به روایت شریف نبوی دقت کنیم، پیامبر صلوات الله علیه در صدر بیان یک هشدار جدی است و می فرماید کسی که تا سن چهل سالگی بدی هایش بیشتر از خوبی هایش باشد، باید بداند بیشتر از دیگران در معرض خطر عذاب الهی قرار دارد. زیرا این فرد از عمر مفید خود به نحو شایسته استفاده نکرده و در مسیر کسب بدی ها گام برداشته است. در نتیجه باید بیشتر نسبت به افرادی که خوبی های شان از بدی های شان افزون است،تلاش کند تا بدی ها را از بین ببرد و با تلاشی دوباره بر خوبی هایش بیفزاید.یعنی دو برابر افراد خوب به تلاش نیاز دارد.
نکته آخر این که:
انسان باید همواره به فضل و رحمت و بخشش الهی امیدوار باشد و حتی یک لحظه هم یاس و نا امیدی به خود راه ندهد. زیرا بیشتر آیات و روایات در مقام هشدار "تنذیر" است و باید ظاهرش تفسیر و یا تاویل شود. این دسته از آیات و روایات به ما می فهماند که ای انسان به هوش باش که مرگ در کمین توست.تو که از لحظه بعدی زندگی ات بی خبری! پس مبادا فرصت ها را از دست بدهی!.زیرا در بسیاری از مواقع مرگ بدون هشدار قبلی به سراغ آدم می آید. پس تا فرصت داری برای اصلاح خود بجنب در حالی که همواره امیدوار هستی.و الله العالم
پی نوشت ها:
1. سوره بقره، آیه 51
2. سوره مائده،آیه 26
3. سوره اعراف،آیه 142
4. سوره احقاف،آیه 15
5.فلسفی محمد تقی، الحديت،روايات تربيتى، تهران،انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی،سال 1368 خورشیدی،چاپ مکرر، ج‏3، ص 436
6.شعیری تاج الدین، جامع الأخبار،قم،انتشارات رضی،سال 1405 قمری،چاپ اول، ص 151
7. الحديت،روايات تربيتى، ج‏3، ص 437
8.علامه مجلسی، بحار الأنوار،تهران،انتشارات اسلامیه،بی تا،چاپ مکرر،ج‏1، ص 131

با تشکر

اما دو حاشیه بر پاسخ :
1. این بدیهی است که یک عالم چه ابوریحان چه دکتر حسابی چه علامه و ... تا پایان عمر به کنکاش علمی خود بپردازد. همانگونه که یک پول پرست هم تا لحظه ی آخر خود دغدغه ای ندارد الا مال و منالش

2. اینکه فراتر از 40 سالگی هم می توان آدم شد مثل سایر مسائل از دو جنبه ی امکان و وقوع قابل بررسی است. بله اینکه کسی در سن فراتر از 40 سال متحول شود شاید از جنبه ی امکان قابل خدشه، و حتی رد و یا اثبات نباشد، اما آیا از لحاظ وقوع هم چنین امری تابحال واقع شده؟

سکاکی را اشاره فرمودید که در همان 40 سالگی راه خود را یافت، بماند مولوی که اشاره کردم و نیز از معاصرین بمانند میرزاجهانگیرخان قشقایی
شخصا هنوز بزرگی را نیافتم که بعد از چهل (مثلا در 45 یا 50 و ...) راه را از بیراهه یافته و دچار تحول اساسی که مد نظر است شده باشد
کلامی را در گذشته های دور جایی خوانده بودم که فرموده بودند اگر چهل را گذرانده بود دیگر تلاش بیهوده در جهت تغییر مسیر دادن وی نکنید

سلام به خوانندگان گرامی و با کسب اجازه از همکار ارجمند
چند وقت پیش، متن زیبایی درباره نزدیک شدن به چهل سالگی خواندم که تحت تاثیر قرار گرفتم و دوست داشتم برای رفقای کانون نقل کنم. دیدم متناسب ترین مکان برای نقل آن نوشتار زیبا، همین جا است
(منبع مطلب را هم با جستجوی عنوان، به راحتی می توانید پیدا کنید)
:


********************
هزار روز تا چهل سالگی

********************


دقیقاً هزار روز دیگر، به شرط این که زنده باشم، چهل ساله خواهم شد.

هزار روز دیگر، فوّاره‌ی عمرم رو به پایین افول خواهد کرد.

هزار روز دیگر، رسماً ایام جوانی را وداع خواهم گفت.

هزار روز دیگر، در سراشیبی میانسالی قرار خواهم گرفت، کما این که اندک اندک، برخی ناتوانی‌های جسمی را به نسبت گذشته احساس می‌کنم.

هزار روز دیگر، زمان برای من باقی است تا در تغییر یا تثبیت شخصیت دلخواهم بکوشم.

کاش می‌شد در آستانه چهل سالگی، به سان ناصر خسروی قبادیانی توبه کنم، بار سفر ببندم و راهی سرنوشت شوم.

یا مثل سعدی، در نشیمن عزلت نشینم و دامن صحبت فراهم چینم و دفتر از گفت‌های پریشان بشویم.

گذر عمر برایم چنان سریع و برداشتم از جویبار لحظه‌ها چنان اندک است که حقیقتاً احساس خسران می‌کنم.

اگر عمر را به چهار دوره‌ی بیست ساله تقسیم کنیم، چه زود بهار و تابستانش گذشت و چه زود زمان برداشت محصول رسید. به کاشته‌ها و داشته‌ها که می‌نگرم، محصول قابل و ثمره‌ی درخور توجهی نمی‌بینم که بتوان پاییز و زمستان را با آن‌ها سر کرد.

فقط هزار روز زمان دارم تا پایان تابستان عمر، هزار روز تا اربعین زندگی. امید که در چهل سالگی به پختگی برسم و از کالی و سختی و تعصب عبور کنم و برسم، که رسیده شدن در چهل سالگی، به چهل رسیدن نیست، بل چگونه به چهل رسیدن است. در زیر آفتاب و پا در جویبار یا بر ساحل سلامت و خفته در سایه‌سار.

این جهان همچون درخت است ای کرام
ما بر او چون میوه های نیم خام

سخت گیرد خام ها مر شاخ را
زانکه در خامی، نشاید کاخ را

چون بپُخت و گشت شیرین لب گزان
سست گیرد شاخ ها را بعد از آن

چون از آن اقبال، شیرین شد دهان
سرد شد بر آدمی مُلک جهان

سختگیری و تعصب خامی است
تا جَنینی، کار، خون آشامی است

همین قدر می‌دانم که به یک وقفه نیازمندم. به یک کات، به یک بریدن و جدا شدن از اکنون خویش. تا خویشتن را بازیابم که من کیستم و آیا مقصد همین است که من می‌روم و راه رسیدن به مقصد نیز همین است و اگر نیست چه باید کرد؟ بنشینم روبروی آینه، به خودم بگویم محمد! داستان دارد به نیمه می‌رسد، شخصیت محمد را خوب پرورش داده‌ای؟ این همان قهرمان رؤیاهای کودکی توست؟ از اینجا به بعد دیگر نمی‌شود خیلی در داستان دست برد. چون از این قصه‌های آبکی می‌شود که داستانش انسجام و استخوان‌بندی لازم را ندارد، شخصیت قهرمان داستان آن قدر خاکستری و رفتارش آن قدر سینوسی است که خوانندگان و بینندگان را گیج کرده است.

محمد! خوب نگاه کن! هزار روز وقت داریم فقط! به نقطه‌ی اوج داستان زندگی نزدیک می‌شویم.

امیدوارم گره داستان را آن قدر خوب بنویسم که نخست خودم از خواندن آن لذت ببرم و هر بار که گذشته را مرور می‌کنم، طعم شیرینی تصمیم‌ها و انتخاب‌هایم را دوباره احساس کنم و هم موجب سربلندی عزیزانی باشم که برایم زحمت کشیدند و چشم امید به من دوختند. خدایا کمکم کن!

شمال;746740 نوشت:
با تشکر

اما دو حاشیه بر پاسخ :
1. این بدیهی است که یک عالم چه ابوریحان چه دکتر حسابی چه علامه و ... تا پایان عمر به کنکاش علمی خود بپردازد. همانگونه که یک پول پرست هم تا لحظه ی آخر خود دغدغه ای ندارد الا مال و منالش

2. اینکه فراتر از 40 سالگی هم می توان آدم شد مثل سایر مسائل از دو جنبه ی امکان و وقوع قابل بررسی است. بله اینکه کسی در سن فراتر از 40 سال متحول شود شاید از جنبه ی امکان قابل خدشه، و حتی رد و یا اثبات نباشد، اما آیا از لحاظ وقوع هم چنین امری تابحال واقع شده؟

سکاکی را اشاره فرمودید که در همان 40 سالگی راه خود را یافت، بماند مولوی که اشاره کردم و نیز از معاصرین بمانند میرزاجهانگیرخان قشقایی
شخصا هنوز بزرگی را نیافتم که بعد از چهل (مثلا در 45 یا 50 و ...) راه را از بیراهه یافته و دچار تحول اساسی که مد نظر است شده باشد
کلامی را در گذشته های دور جایی خوانده بودم که فرموده بودند اگر چهل را گذرانده بود دیگر تلاش بیهوده در جهت تغییر مسیر دادن وی نکنید


بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام مجدد خدمت شما
درتایید سخن شما باید گفت: مطابق با عادت و نیز تجربه ثابت شده نوع انسان ها می بایست از همان ابتدای کودکی در مسیر صحیح تربیت علمی و اخلاقی دقیق قرار گیرند (و البته در این باره نمی توان توفیق الهی را نا دیده گرفت) تا بتوانند در آینده فردی ممتاز و مفید برای مردم و جامعه باشند.همه انسان ها جوهره متحول شدن در مسیر علم و اخلاق را با کم و زیادش دارند، اما همان طور که بیان شد، به طور معمول افرادی در جامعه درخشش خواهند داشت که در سنین کودکی و نوجوانی و به خصوص جوانی به طور خاص تربیت شده باشند. اما به این معنا نیست که انسان پس از چهل سالگی امیدی به نجاتش نباشد! زیرا نجات پیدا کردن یا آدم شدن در گرو سن و سال نیست.زیرا تکلیف الهی یک امر و دستور مستمر برای همه انسان های مکلف از ابتدای سن تکلیف تا زمان مرگ است و همه در برابر تکلیف مساوی اند. پس تفاوت فهمی از اصل تکلیف وجود ندارد مگر در نحوه اجرای آن. و این غیر از مسایلی چون تحصیل علم و هنر و ...است. که باز هم در باره این موارد قانون استثناء دارد که به آن اشاره شد و جالب این که هر کسی می تواند استثناء شاملش شود.این که ما بگوییم اگر کسی به سن چهل رسید و در خود تحولی مشاهده نکرد پس دیگر نباید امیدی به نجات خود داشته باشد؛ سخن درستی نیست.زیرا نتیجه این فرضیه القای نا امیدی می باشد و نا امیدی گناهی نا بخشودنی است.در هر صورت عموم انسان ها می بایست تا آخرین لحظه زندگی به تحول و تکامل امیدوار باشند. اگر چه این تحول ممکن است در مسیر تحصیل علم و هنر کمتر اتفاق بیفتد، چون کمی دیر شده، اما به حتم مسیر آدم شدن تا زمانی که زنده است برای او باز خواهد بود. به شرطی که شخص بخواهد و سپس اراده کند تا در آن مسیر قرار گیرد.

بسم الله الرحمن الرحیم

پاسخ و جمع بندی
با سلام و طلب توفیق الهی برای شما پرسشگر محترم و دیگر کاربران گرامی
ابتدا مناسب است در باره عدد و مراتبش توضیح کوتاهی ارایه شود.
جایگاه عدد در نظام آفرینش
شکی نیست که عدد و مراتب و رموز آن در نظام عالم خلقت جایگاه ویژه ای دارد و حتی برخی از اعداد، دارای اسراری است که ما از آن اطلاعی نداریم
اعدادی چون پنج که به پنج تن آل عبا یعنی پیامبر و دختر گرامی اش،مولای متقیان و دو فرزند بزرگوارش امام حسن و امام حسین سلام الله علیهم اجمعین مربوط است.عدد هفت که به آسمان های هفت گانه اشاره می کند و در قرآن آیاتی بر این موضوع دلالت دارد.عدد دوازده که گواه دوازده نور پاک یعنی امامان است.عدد چهارده که حاکی از چهارده نور پاک می باشد و سر انجام عدد چهل که هم در کتاب خدا مورد اشاره قرار گرفته هم در روایات فراوان و آن به عدد کمال مشهور است.

اما در باره عدد چهل توضیحاتی بیان می شود.
عدد چهل در کتاب خدا
باید گفت آیاتی از کتاب خدا به طور وضوح بر جایگاه والای عدد چهل اشاره می کند که حکایت از حد و مرز کمال یک شی دارد.
1."وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى‏ أَرْبَعينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ"(1)
(و به ياد آوريد) هنگامى را كه با موسى چهل شب وعده گذارديم (و او، براى گرفتن فرمان هاى الهى، به ميعاد گاه آمد) سپس شما گوساله را بعد از او (معبود خود) انتخاب کردید در حالى كه ستم كار بوديد.
2."قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعينَ سَنَةً يَتيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقين"(2)
خداوند (به موسى) فرمود: اين سرزمين (مقدس)، تا چهل سال بر آن ها ممنوع است (و به آن نخواهند رسيد) پيوسته در زمين (در اين بيابان)، سرگردان خواهند بود و در باره (سرنوشت) اين جمعيّت گناه كار، غمگين مباش.
3."وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني‏ في‏ قَوْمي‏ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدين"(3)
و ما با موسى، سى شب وعده گذاشتيم سپس آن را با ده شب (ديگر) تكميل نموديم. به اين ترتيب، ميعاد پروردگارش (با او)، چهل شب تمام شد.و موسى به برادرش هارون گفت:جانشين من در ميان قومم باش. و (آن ها) را اصلاح كن! و از روش مفسدان، پيروى منما!
4."وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْني‏ أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتي‏ أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لي‏ في‏ ذُرِّيَّتي‏ إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمين"(4)
ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند،مادرش او را با ناراحتى حمل مى‏كند و با ناراحتى بر زمين مى‏گذارد و دوران حمل و از شير بازگرفتنش سى ماه است تا زمانى كه به كمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگى بالغ گردد مى‏گويد: "پروردگارا! مرا توفيق ده تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم دادى به جا آورم و كار شايسته ‏اى انجام دهم كه از آن خشنود باشى، و فرزندان مرا صالح گردان من به سوى تو بازمى ‏گردم و توبه مى‏كنم، و من از مسلمانانم.
همان طور که ملاحظه می کنیم در چهار جای قرآن از عدد چهل به عنوان یک ویژگی خاص حکایت شده است.
عدد چهل در روایات
اما عدد چهل در روایات اولیای الهی نیز مورد توجه است که در ادامه به برخی از آن اشاره می شود.

1.پیامبر صلوات الله علیه فرمود:
" من جاوز الاربعين و لم يغلب خيره شرّه فليتجهّز الى النّار."(5)
یعنی كسى كه سنين عمرش از چهل سال بگذرد و اعمال نيكش بر كارهاى بدش فزونى نيابد خود را براى عذاب الهى آماده کند.
به نظر می رسد شاید این روایت بهانه پرسش شده باشد. زیرا از مفهوم این جمله شریف نبوی در تعبیری عامیانه بر می آید که انسان اگر به چهل سالگی برسد و جایگاه خودش را نشناسد و بدی هایش بر خوبی هایش غلبه کند،طبیعی است که شاید دیگر بار فرصتی پیدا نکند که خودش را نجات دهد.
اشاره به روایات دیگر در مرتبت و جایگاه عدد چهل
2.پیامبر صلوات الله علیه به مولای متقیان فرمود:
"يَا عَلِيُّ شَارِبُ الْخَمْرِ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ صَلَاتَهُ أَرْبَعِينَ يَوْماً وَ إِنْ مَاتَ فِي الْأَرْبَعِينَ مَاتَ كَافِرا"(6)

یعنی خدای متعال تا چهل روز نماز شارب خمر را قبول نمی کند و اگر در این فاصله بمیرد کافر مرده است.
3.پیامبر صلوات الله علیه فرمود:
"قال اللَّه تعالى للحافظين انّ ارفقا بعبدى في حداثة سنّه فاذا بلغ الاربعين احفظاه و حقّقاه."(7)
یعنی: خداوند به دو فرشته حافظ اعمال مردم فرمان داده است كه نسبت به بنده من در سنين جوانى ارفاق كنيد و چون به چهل سالگى رسيد از آن پس تمام اعمالش را ضبط و تثبيت نمائيد.
4.امام صادق سلام الله علیه فرمود:
"يَزِيدُ عَقْلُ الرَّجُلِ بَعْدَ الْأَرْبَعِينَ إِلَى خَمْسِينَ وَ سِتِّينَ ثُمَّ يَنْقُصُ عَقْلُهُ بَعْدَ ذَلِكَ"‏(8)
یعنی عقل مرد بعد از چهل سالگی تا پنجاه و شصت سالگی رو به افزایش است و بعد از آن به نقصان می گراید.
اگر به این روایت دقت کنیم، روایت مذکور بر خلاف فرضیه پرسش خواهد بود.
توضیحی در باره برخی از روایات
این موضوعی پذیرفته شده است که روایات صادره از اولیای الهی شامل نوع انسان ها در جامعه می شود. پس اگر می بینیم برخی از روایات به عدد چهل نظر دارند،به این معنا است که به طور معمول انسان می بایست در جوانی خود را بسازد که وقتی به سن چهل سالگی رسید، ثمرات تلاش هایش به بار نشسته باشد. در این صورت است که نهال وجودش به درختی تناور تبدیل شده است و در برابر تند باد بلا و طوفان عصیان مقاومت می کند.نه که انسان اگر تا چهل سالگی به جایی نرسید، پس باید زانوی غم به بغل گیرد و نا امیدانه روزگارش را سپری کند.
در حالی که می تواند حتی تا آخرین لحظه زندگی اش امید به کمال داشته باشد.زیرا راه هدایت به روی کسی تا آخر عمرش بسته نخواهد شد مگر افرادی که امیدی به نجات شان نباشد.
در تاریخ زندگی برخی از انسان ها می خوانیم که تا چهل سالگی فردی عادی در جامعه بودند و پس از آن به درجات عالیه ای رسیدند که در تصور کسی نمی گنجید.
داستان سکاکی و تحولش بعد از چهل سالگی
نوشته اند :
سراج الدین سکاکی از علمای اسلام بوده و در عصر خوارزم شاهیان می زیسته و از مردم خوارزم بوده است.
سکاکی نخست مردی آهنگر بود. روزی صندوق چه ای بسیار کوچک و ظریف از آهن ساخت که در ساختن آن رنج بسیار کشید. آن را به رسم تحفه برای سلطان وقت آهن ساخت که در ساختن آن رنج بسیار کشید آن را به رسم تحفه برای سلطان وقت برد. سلطان و اطرافیان به دقت به صندوقچه تماشا کردند و او را تحسین نمودند.
در آن وقت که منتظر نتیجه بود مرد دانشمندی وارد شد و همه او را تعظیم کردند و دو زانو پیش روی وی نشستند. سکاکی تحت تأثیر قرار گرفت و گفت: او کیست؟ گفتند: او یکی از علما است.
از کار خود متأسف شد و پی تحصیل علم شتافت. سی سال از عمرش گذشته بود، که به مدرسه رفت و به مدرس گفت: می خواهم تحصیل علم کنم. مدرس گفت: با این سن و سال فکر نمی کنم به جایی برسی،بیهوده عمرت را تلف مکن.
ولی او با اصرار مشغول تحصیل شد. اما به قدری حافظه و استعدادش ‍ضعیف بود که استاد به او گفت: این مساله فقهی را حفظ کن:
"پوست سگ با دباغی پاک می شود"
وی بارها آن را خواند و فردا در نزد استاد چنین گفت: "سگ گفت: پوست استاد با دباغی پاک می شود"
استاد و شاگردان همه خندیدند و او را به باد مسخره گرفتند.
اما تا ده سال تحصیل علم نتیجه ای برایش نداشت و دل تنگ شد و رو به کوه و صحرا نهاد به جایی رسید که قطره های آب از بلندی به روی تخته سنگی می چکید و بر اثر ریزش مداوم خود، سوراخی در دل سنگ پدید آورده بود.
مدتی با دقت نگاه کرد، سپس با خود گفت: دل تو از این سنگ، سخت تر نیست، اگر استقامت داشته باشی سرانجام موفق خواهی شد. این بگفت و به مدرسه بازگشت و از چهل سالگی با جدیت و حوصله و صبر مشغول تحصیل شد تا به جایی رسید که دانشمندان عصر وی در علوم عربی و فنون ادبی با دیده اعجاب به او می نگریستند.
او بعدها کتابی به نام مفتاح العلوم مشتمل بر دوازده علم از علوم عربی نوشت که از شاهکارهای بزرگ علمی و ادبی به شمار می رود.
ابو ریحان بیرونی و کسب علم حتی در بستر مرگ
مشهور است وقتی ابوریحان در بستر مرگ بوده، مساله‌ای از كسی می‌پرسد. او می‌گوید: حالا چه وقت پرسیدن است؟ ابوریحان می‌گوید: بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم. آن شخص می‌گوید: وقتی از خانه ابوریحان بیرون آمدم، هنوز یك كوچه بیشتر نرفته بودم كه صدای شیون بلند شد.
اما جمله ای که از امام خمینی نقل کرده اید، ممکن است درست باشد. ولی با این تفسیر که افراد زیر چهل سال آمادگی بیشتر و بهتری برای همراهی با انقلاب و فهم شعارهای مربوطه دارند و این جمله مفهوم ندارد که افرادی که سن آن ها از چهل سال گذشته است،قابلیت هدایت ندارند.
هیچ کسی نمی تواند این سخن را بگوید. این یک قاعده ریاضی یا برهان منطقی یا فلسفی نیست که قابل تغییر نباشد.علاوه اگر به روایت شریف نبوی دقت کنیم متوجه خواهیم شد که پیامبر صلوات الله علیه در صدر بیان یک هشدار جدی است و می فرماید کسی که تا سن چهل سالگی بدی هایش بیشتر از خوبی هایش باشد،باید بداند بیشتر از دیگران در معرض خطر عذاب الهی قرار دارد. زیرا این فرد از عمر مفید خود به نحو شایسته استفاده نکرده و در مسیر کسب بدی ها گام برداشته است. در نتیجه باید نسبت به افرادی که خوبی های شان از بدی های شان افزون است،بیشتر تلاش کند تا بدی هایش را از بین ببرد و با تلاشی دوباره بر خوبی هایش بیفزاید.


نکته آخر این که:
انسان باید همواره به فضل و رحمت و بخشش الهی امیدوار باشد و حتی یک لحظه هم یاس و نا امیدی در خود راه ندهد. در ضمن بیشتر آیات و روایات در مقام هشدار "تنذیر" است و باید تفسیر یا تاویل شود. این دسته از آیات و روایات به ما می فهماند که ای انسان به هوش باش که مرگ در کمین توست.تو که از لحظه بعدی زندگی ات بی خبری! پس مبادا فرصت ها را از دست بدهی!.زیرا در بسیاری از مواقع مرگ بدون هشدار قبلی به سراغ آدم می آید. پس تا فرصت داری برای اصلاح خودت گام بردار در حالی که همواره امیدوار هستی.و الله العالم
پی نوشت ها:
1.سوره بقره، آیه 51
2.سوره مائده،آیه 26
3.سوره اعراف،آیه 142
4.سوره احقاف،آیه 15
5.فلسفی محمد تقی، الحديت،روايات تربيتى، تهران،انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی،سال 1368 خورشیدی،چاپ مکرر، ج‏3، ص 436
6.شعیری تاج الدین، جامع الأخبار،قم،انتشارات رضی،سال 1405 قمری،چاپ اول، ص 151
7.الحديت،روايات تربيتى، ج‏3، ص 437
8.علامه مجلسی محمد باقر، بحار الأنوار،تهران،انتشارات اسلامیه،بی تا،چاپ مکرر،ج‏1، ص 131
موضوع قفل شده است