جمع بندی عزاداری عاشورا و پاسخ به شبهه مفتیان

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عزاداری عاشورا و پاسخ به شبهه مفتیان

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمه الله

در ایام محرم امسال نیز مانند سالهای گذشته جنایاتی اتفاق افتاد و عزاداران سید الشهداء در خون خود غلطیدند

مفتی آل سعود جناب آل الشیخ قاتلین را مذمتی نکردند بلکه مراسم عزاداری در عاشورا را بدعت دانستند و مفتی دیگر , محمد العریفی در پیامی چنین گفت که :
برپایی مجالس عزا در عاشورا مخالف سنت است و کسانی که این کار را انجام می دهند از اصحاب بدعت هستند.

حال سوالاتی از کارشناس محترم دارم اینها هستند که

عزاداری در محرم و روز عاشورا و مفاهیمی که از آن متبادر میشود آیا بدعتی در دین اسلام محسوب شده و باعث انحرافی در آن میگردد و افرادی را که مرتکب آن میشوند را از دین خارج میکند ؟

و دوم اینکه در صحیح بخاری در ابواب مختلف در حرمت خون گوینده لا اله الا الله حتی در هنگام جنگ از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل سخن شده . سوال اینجاست که کسی که این سنتی مانند این را میشکند آیا مبدع و از اصحاب بدعت محسوب نمیشود ؟

با سپاس

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدرا

فاتح;744875 نوشت:

حال سوالاتی از کارشناس محترم دارم اینها هستند که

عزاداری در محرم و روز عاشورا و مفاهیمی که از آن متبادر میشود آیا بدعتی در دین اسلام محسوب شده و باعث انحرافی در آن میگردد و افرادی را که مرتکب آن میشوند را از دین خارج میکند ؟

با سپاس

با سلام و عرض ادب

الف) بدعت در معنای لغوی آن به معناى پديد آوردن چيز بى‏ سابقه و عمل نو و جديدى است كه نمونه نداشته باشد.[1] بدیهی است بدعت به اين معنا مورد تحريم در آيات و روايات نبوده و نیست؛ زيرا اسلام مخالف با نوآورى و نوپردازى در زندگى بشرى نبوده، بلكه بدعت، كار تازه‏اى در دين است كه ريشه ای در قرآن و سنت نداشته و به ‏خاطر اين بدعت ناميده شده كه گوينده بدعت آنرا ابداع نموده و به ‏وجود آورده است.[2]

در میان فرق اسلامی فرقه ی وهّابيّت به واسطه ی عناد و انحراف در تبیین آموزه های اسلامی و معرفتی بسیاری از اعمال و مراسماتی که حتی در شریعت اسلامی دارای اصلی بوده را انتساب به بدعت داده اند که یکی از این امور عزاداری بر اولیای دین و در راس آنان حضرت سید الشهدا(علیه السلام) می باشد.

ب) با نگاهی به متون حدیثی و تاریخی موارد متعددی از عزاداری مسلمانان مشاهده می گردد که ما به ذکر چند مورد می پردازیم:

1. عزاداری بر حضرت حمزه(رضی الله عنه)

1-1:«ابن هشام» از «ابن اسحاق» چنين نقل مى‏ كند كه پيامبرخدا(صلى الله عليه و آله) از كنار خانه‏هاى قبيله «بنى عبد الأشهل» و بنى ظفر عبور مى ‏كرد، صداى بانوان اين دو قبيله را، كه بر شهداى خود مى‏ گريستند، شنيد و حالت رقّت به آن حضرت دست داد و گريست و فرمود: «لكِنْ حَمْزَةَ لا بَواكِىَ لَهُ»؛ «ولى حمزه گريه كننده ‏اى ندارد» چون اين سخن پيامبر را به «سعدبن معاذ» و «اسَيد ابن حُضَير» نقل كردند، به بانوان اين دو قبيله دستور دادند، لباس عزا به تن كنند و در كنار بيت پيامبرخدا بر عموى آن بزرگوار گريه و عزادارى نمايند؛ «أَمَرا نِسائَهُم أَنْ يَتَحزَّمن ثُمّ يذْهَبنّ‏ فيبكينّ عَلى‏ عَمّ رَسُولِ اللَّه صلى الله عليه و آله».[3]

ابن اسحاق اضافه مى‏ كند كه چون صداى گريه اين بانوان از كنار مسجد «و مجلس عزا» به گوش پيامبرخدا رسيد، از منزل خود حركت كرد و به ميان آنها رفت و چنين فرمود: خدا بر شما رحمت كند كه با وجود خويش مرا يارى و مواسات نموديد به خانه ‏هاى خود برگرديد و «ارجعْنَ يَرْحَمَكنَّ اللَّهَ فَقَدْ آسَيتُنَّ بِأَنْفُسِكُنَّ».[4][5]

1-2:همچنین «واقدى» متوفاى 207هـ، پس ازنقل مطلب بالا، مى‏ نويسد: بر اساس همان مراسم، رسم زنان مدينه تا امروز چنين است كه اگر يكى از عزيزانشان از دنيا برود، اول بر حمزه گريه و عزادارى مى‏ كنند سپس بر عزيز از دست رفته خود:«فَهُنَّ إِلَى الْيَومِ إِذا ماتَ الْمَيِّت مِنَ اْلأنْصار بَدَأ النّساء فَبَكَينَ عَلى‏ حَمزة ثُمَّ بَكَينَ عَلى‏ مَيِّتِهِنَّ»؛[6]

1-3:همچنین«حاکم نیشابوری» متوفای 405هـ، بعد از نقل روایت می نویسد:«...إِنَّ نِسَاءَ الْمَدِينَةِ لَا يَنْدُبْنَ مَوْتَاهُنَّ حَتَّى يَنْدُبْنَ حَمْزَةَ، وَإِلَى يَوْمِنَا هَذَا»؛[7] همانا زنان مدینه بر مرده ای خویش ندبه نمی کنند، تا آنکه بر حمزه ندبه نمایند و این امر تا زمان ما اینگونه است.

2. نوحه ی بر امام حسین(علیه السلام)

2-1:«ابو عیسی ترمذی»،[8] و «ابوبکر آجری»،[9] و «طبرانی»،[10] و «حاکم نیشابوری»،[11] به سند خویش از «سلمی» روایت می کنند: نزد امّ سلمه رفتم و ديدم كه مي گريد. گفتم: چرا گريه مي كنى؟ گفت: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را با سر و روى خاك آلود به خواب ديدم و گفتم: «يا رسول الله (صلی الله علیه وآله)! شما را چه مي شود؟» فرمود: «اندكى پيش شاهد كشته شدن حسين بودم!».

2-2:«احمد بن حنبل»،[12] و «طبرانی»،[13] و «حاکم نیشابوری»،[14] و دیگران به سند خویش ازقول «عمار بن ابى عمار» و او از «ابن عباس» گويد: «رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را در نيمه هاى روز، ژوليده و غبار آلود با شيشه ‏اى از خون، به خواب ديدم و گفتم: «يا رسول الله (صلی الله علیه وآله)! پدر و مادرم به فداى تو باد چه شده؟» فرمود: «اين خون حسين و ياران اوست كه از صبح امروز يكسره برداشت كرده ام!» عمار گويد: آن روز را ثبت كرديم و بعدها دريافتيم كه حسين در آن روز كشته شده بود.[15]

2-3: يعقوبى گويد: نخستين نوحه‏ گر مدينه «امّ سلمه» زوجه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بود. چون پيامبر (صلی الله علیه وآله) شيشه اى از تربت قبر حسين‏ را به او سپرده و فرموده بود: «جبرئيل مرا آگاه كرد كه امّتم حسين را مي كشند و اين تربت را به من داد» و امّ سلمه گفته است: پيامبر(صلی الله علیه وآله) من فرمود: «هر گاه اين خاك‏ به خون تازه بدل شد بدان كه حسين‏ كشته شده است» و اين خاك نزد او بود تا آن گاه كه لحظه موعود فرا رسيد و او دم به دم به اين شيشه نظر ميكرد و چون شيشه را خونين ديد ناله «وا حسينا» و «يا ابن رسول الله (صلی الله علیه وآله)!» سر داد و زنان اطراف با او هم صدا شدند و شيون و زارى به گونه‏اى بى سابقه، سراسر مدينه را فرا گرفت.[16]

ادامه دارد.


[/HR][1] . الصحاح، ج 3، ص 113؛ لسان العرب، ج 8، ص 6 و العين، ج 2، ص 54:« «إنشاء الشى‏ء لا على مثال سابق، واختراعه وابتكاره بعد أن لم يكن ...».

[2] . مجمع البحرين، ج 1، ص 163 مادّه «بدع». طريحى مى‏گويد:«البدعة: الحدث فى الدين، وما ليس له أصل فى كتابٍ ولا سنّة، وإنّما سُمّيَتْ بدعة؛ لأنّ قائلَها ابتدعها هو نفسه»؛بدعت، كار تازه ‏اى در دين است كه ريشه در قرآن و شريعت ندارد و به‏ خاطر اين بدعت ناميده شده كه گوينده بدعت آن را ابداع كرده و به‏ وجود آورده است؛ فتح البارى، ج 13، ص 212:« «والمُحْدَثات بفتح الدال جمع مُحْدَثَة، والمراد بها: ما أحدث وليس له أصل فى الشرع ويسمّى فى عرف الشرع بدعة، وما كان له أصل يدلّ عليه الشرع فليس ببدعة»؛ هر چيز جديدى كه ريشه شرعى نداشته باشد، در عرف شرع، بدعت ناميده مى ‏شود و هر چه كه ريشه و دليل شرعى داشته باشد بدعت نيست.

[3] . السيرة النبوية لابن هشام، عبد الملك بن هشام بن أيوب الحميري المعافري، أبو محمد، جمال الدين (المتوفى: 213هـ)،ج2، ص99، شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي الحلبي وأولاده بمصر: «قَالَ ابْنُ إسْحَاقَ: وَمَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِدَارِ مِنْ دُورِ الْأَنْصَارِ مِنْ بَنِي عَبْدِ الْأَشْهَلِ وَظَفَرٍ، فَسَمِعَ الْبُكَاءَ وَالنَّوَائِحَ عَلَى قَتْلَاهُمْ، فَذَرَفَتْ عَيْنَا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَبَكَى، ثُمَّ قَالَ: لَكِنَّ حَمْزَةَ لَا بَوَاكِيَ لَهُ! فَلَمَّا رَجَعَ سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ وَأُسَيْدُ بْنُ حُضَيْرٍ إلَى دَارِ بَنِي عَبْدِ الْأَشْهَلِ أَمَرَا نِسَاءَهُمْ أَنْ يَتَحَزَّمْنَ، ثُمَّ يَذْهَبْنَ فَيَبْكِينَ عَلَى عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. قَالَ ابْنُ إسْحَاقَ: حَدَّثَنِي حَكِيمُ بْنُ حَكِيمٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ حُنَيْفٍ، عَنْ بَعْضِ رِجَالِ بَنِي عَبْدِ الْأَشْهَلِ، قَالَ: لَمَّا سَمِعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بُكَاءَهُنَّ عَلَى حَمْزَةَ خَرَجَ عَلَيْهِنَّ وَهُنَّ عَلَى بَابِ مَسْجِدِهِ يَبْكِينَ عَلَيْهِ، فَقَالَ: ارْجِعْنَ يَرْحَمْكُنَّ اللَّهُ، فَقَدْ آسَيْتُنَّ بِأَنْفُسِكُنَّ. قَالَ ابْنُ هِشَامٍ: وَنُهِيَ يَوْمَئِذٍ عَنْ النَّوْحِ».

[4] . همان.

[5] . البداية والنهاية، أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي البصري ثم الدمشقي (المتوفى: 774هـ)، ج4، ص55،دار إحياء التراث العربي.

[6] . الطبقات الكبرى، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري، ج2، ص44، دار صادر – بيروت.

[7] . المستدرك على الصحيحين،‌أبو عبد الله الحاكم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نُعيم بن الحكم الضبي الطهماني النيسابوري المعروف بابن البيع (المتوفى: 405هـ)،ج1، ص537،دار الكتب العلمية – بيروت.

[8] . سنن الترمذي، محمد بن عيسى بن سَوْرة بن موسى بن الضحاك، الترمذي، أبو عيسى (المتوفى: 279هـ)، ج5،ص657،ح:3771،شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي الحلبي – مصر:« حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ الأَشَجُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو خَالِدٍ الأَحْمَرُ قَالَ: حَدَّثَنَا رَزِينٌ، قَالَ: حَدَّثَتْنِي سَلْمَى، قَالَتْ: دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ، وَهِيَ تَبْكِي، فَقُلْتُ: مَا يُبْكِيكِ؟ قَالَتْ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، تَعْنِي فِي المَنَامِ، وَعَلَى رَأْسِهِ وَلِحْيَتِهِ التُّرَابُ، فَقُلْتُ: مَا لَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «شَهِدْتُ قَتْلَ الحُسَيْنِ آنِفًا» هَذَا حَدِيثٌ غَرِيبٌ».

[9] . الشريعة، أبو بكر محمد بن الحسين بن عبد الله الآجُرِّيُّ البغدادي (المتوفى: 360هـ)،ج5،ص2174، ح1665، دار الوطن - الرياض / السعودية:« حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ دَاوُدَ السِّجِسْتَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَعِيدٍ الْأَشَجُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو خَالِدٍ الْأَحْمَرُ قَالَ: حَدَّثَنِي رَزِينٌ قَالَ: حَدَّثَتْنِي سَلْمَى قَالَتْ: دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا وَهِيَ تَبْكِي , فَقُلْتُ: مَا يُبْكِيكِ؟ قَالَتْ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَعْنِي فِي النَّوْمِ وَعَلَى رَأْسِهِ وَلِحْيَتِهِ التُّرَابُ فَقُلْتُ: مَا لَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: «شَهِدْتُ قَتْلَ الْحُسَيْنِ آنِفًا».

[10] . المعجم الكبير، سليمان بن أحمد بن أيوب بن مطير اللخمي الشامي، أبو القاسم الطبراني (المتوفى: 360هـ)، ج23، ص373، ح:882، مكتبة ابن تيمية – القاهرة:«حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْعَبَّاسِ الْبَجَلِيُّ، ثنا أَبُو سَعِيدٍ الْأَشَجُّ، ثنا أَبُو خَالِدٍ الْأَحْمَرُ، حَدَّثَنِي رَزِينٌ، حَدَّثَتْنِي سَلْمَى، قَالَتْ: دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ وَهِيَ تَبْكِي، فَقُلْتُ: مَا يُبْكِيكِ؟، فَقَالَتْ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يَعْنِي فِي الْمَنَامِ، وَعَلَى رَأْسِهِ وَلِحْيَتِهِ التُّرَابُ، فَقُلْتُ: مَا لَكَ يَا رَسُولَ اللهِ؟، فَقَالَ: «شَهِدْتُ قَتْلَ الْحُسَيْنِ آنِفًا».

[11] . المستدرك على الصحيحين، أبو عبد الله الحاكم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نُعيم بن الحكم الضبي الطهماني النيسابوري المعروف بابن البيع (المتوفى: 405هـ)،ج4، ص20، ح:6764، دار الكتب العلمية – بيروت:«أَخْبَرَنِي أَبُو الْقَاسِمِ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّكُونِيُّ، بِالْكُوفَةِ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِيُّ، ثنا أَبُو كُرَيْبٍ، ثنا أَبُو خَالِدٍ الْأَحْمَرُ، حَدَّثَنِي رَزِينٌ، حَدَّثَتْنِي سَلْمَى قَالَتْ: دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ، وَهِيَ تَبْكِي فَقُلْتُ: مَا يُبْكِيكِ؟ قَالَتْ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي الْمَنَامِ يَبْكِي وَعَلَى رَأْسِهِ وَلِحْيَتِهِ التُّرَابُ، فَقُلْتُ: مَا لَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «شَهِدْتُ قَتْلَ الْحُسَيْنِ آنِفًا».[التعليق - من تلخيص الذهبي] 6764 - سكت عنه الذهبي في التلخيص».

[12] . مسند الإمام أحمد بن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 241هـ)،ج3، ص156، ح2553، المحقق: أحمد محمد شاكر، دار الحديث – القاهرة.

[13] . المعجم الكبير، سليمان بن أحمد بن أيوب بن مطير اللخمي الشامي، أبو القاسم الطبراني (المتوفى: 360هـ)، ج12، ص185، ح:12837، مكتبة ابن تيمية – القاهرة.

[14] . المستدرك على الصحيحين، أبو عبد الله الحاكم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نُعيم بن الحكم الضبي الطهماني النيسابوري المعروف بابن البيع (المتوفى: 405هـ)،ج4، ص439، ح:8201 ، دار الكتب العلمية – بيروت:«:«حَدَّثَنِي أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ بَالَوَيْهِ، ثَنَا بِشْرُ بْنُ مُوسَى الْأَسَدِيُّ، ثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُوسَى الْأَشْيَبُ، ثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ عَمَّارٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: " رَأَيْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِيمَا يَرَى النَّائِمُ نِصْفَ النَّهَارِ، أَشْعَثَ أَغْبَرَ مَعَهُ قَارُورَةٌ فِيهَا دَمٌ، فَقُلْتُ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ مَا هَذَا؟ قَالَ: هَذَا دَمُ الْحُسَيْنِ وَأَصْحَابِهِ، لَمْ أَزَلْ أَلْتَقِطُهُ مُنْذُ الْيَوْمَ "، قَالَ: «فَأُحْصِيَ ذَلِكَ الْيَوْمُ فَوَجَدُوهُ قُتِلَ قَبْلَ ذَلِكَ بِيَوْمٍ» هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَلَمْ يُخْرِجَاهُ "[التعليق - من تلخيص الذهبي] 8201 - على شرط مسلم». صححه الألباني في المشكاة: 6172 , وقال الشيخ شعيب الأرنؤوط: إسناده قوي.

[15] . همان.

[16] . تاریخ الیعقوبی، ج2، ص245، دارصادر، بیروت:«وكان أول صارخة صرخت في المدينة أم سلمة زوج رسول ، كان دفع إليها قارورة فيها تربة ، وقال لها : إن جبريل أعلمني ان أمتي تقتل الحسين ، وأعطاني هذه التربة ، وقال لي : إذا صارت دما عبيطا فاعلمي أن الحسين قد قتل ، وكانت عندها ، فلما حضر ذلك الوقت جعلت تنظر إلى القارورة في كل ساعة ، فلما رأتها قد صارت دما صاحت : وا حسيناه ! وابن رسول الله ! وتصارخت النساء من كل ناحية ، حتى ارتفعت المدينة بالرجة التي ما سمع بمثلها قط».

بررسی روایات مانعه از عزاداری

در مقابل روایاتی که دلالت بر جواز ندبه و گریه ی بر اموات از شهدا و افراد عادی دارد؛ روایاتی وجود دارد که از گریه بر اموات نهی نموده که اهل سنت در توجیه عدم عزاداری به این روایات تمسک می جویند که این روایات عبارتند از:

الف) نهی پیامبر(صلی الله علیه وآله) از گریه بعد از جنگ احد:

1-1. «ابن ماجه» در سنن خود روایت می کند بعد از آنکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از جنگ احد برمی گشتند مشاهده فرمودند که زنان «عبدالاشهل» بر کشتگان خود گریه می کنند. حضرت فرمودند: اما حمزه گریه کن ندارد. پس وقتی زنان انصار متوجه این سخن شدند بر حمزه گریستند.(حضرت که خسته شده بودند برای استراحت به منزل رفتند) وقتی بیدار شدند متوجه شدند که زنان انصار هنوز مشغول گریه و زاری هستند. حضرت فرمودند: وای بر آنان!(تعبیری از سر دلسوزی) آیا هنوز گریه می کنند و بازنگشته اند؟ به آنان بگوئید که باز گردند و بعد از این جریان بر کشته ای نگریند.[1]

1-2. در روایت «احمد بن حنبل» نیز آمده است: پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) شب هنگام از خواب بیدار شدند و صدای گریه ی زنان را شنیدند. حضرت فرمودند وای بر آنان آیا در این شب پیوسته بر حمزه گریسته اند. آنان را امر نمائید که بروند و پس از این روز بر مرده ای نگریند.[2]

1-3. در روایت بوصیری آمده است: بعد از آنکه حضرت از خواب بیدار شدند فرمودند: وای بر آنان آیا از امروز پیوسته گریه می کردند؟!(حال که اینگونه است)پس گریه کنند؛ اما بعد از این بر مرده ای نگریند.[3]

1-4. در روایت «بیهقی» نیز چنین آمده: پیامبر(صلی الله علیه وآله) پس از بیدار شدن متوجه شدند که زنان انصار هنوز بر حمزه گریه می کنند. حضرت فرمودند: وای بر آنان این زنان تا به حال اینجا هستند؟! به آنان بگوئید تا بازگردند و بعد از این بر مرده ای گریه نکنند.[4]

توجیه روایت از سوی شارحین:

1. «ابن ترکمانی» در ذیل این روایت می نویسد: اینکه حضرت فرمودند: بعد از این بر مرده ای گریه نکنید اگر مراد از آن عمومیت باشد منظور آن خواهد بود که بعد از مرگ شخص بر او گریه نکنید. ولی احتمال دارد که مراد حضرت کشته شدگان از شهدای جنگ بدر بوده باشد به اینکه کافی است گریه بر این شهدا! چقدر بر آنان می گریید؟(زیرا که آنان در بهشت متنعمند)؛ در حالی که اجازه در گریه به اشک چشم و حزن قلب بعد از مرگ داده شده است.[5]

شوکانی نیز در «نیل الاوطار» در شرح این حدیث می نویسد: اینکه حضرت فرمودند: ولی حمزه گریه کن ندارد، با اینکه گریه ی زنان قبیله ی «بنی اشهل» بر کشته شدگان خود را مورد انکار و نهی قرار ندادند، دلالت بر جواز نفس گریه دارد. و جمله ی: و از امروز بر مرده ای گریه نکنند، ظاهر آن منع از مطلق گریه است و این امر معارض با روایاتی خواهد بود که محتوای آنها اجازه و اذن به مطلق گریه بعد از موت میت می باشد. و همچنین معارض با روایاتی است که دلالت بر جواز گریه دارد؛ همچون روایت عایشه در داستان عثمان بن مضعون،[6] روایت ابو هریره،[7]و بریده،و انس،[8] و جابر.[9]

وی سپس راه جمعی را بیان می نماید به اینکه روایات ناحیه را به گریه ای که پس از مرگ شخص می باشد و منجر به اموری می گردد که در شرع جایز نیست؛‌ همچون نوحه و فریاد بلند (و ابراز نارضایتی به تقدیر الهی)و روایات مجوزه را حمل بر صرف گریه نمائیم؛ گریه ای که جاری شدن اشک است و ممکن نیست چنین امری بدون صدا باشد. واشاره به چنین جمعی دارد قول آنحضرت به عبدالرحمن بن عوف که: یابن عوف انها رحمة: به درستی که این گریه نرمی دل است وباز گریست و فرمود:«العین تدمع و القلب یحزن و لا نقول الا ما یرضی ربنا و انا لفراقک یا ابراهیم لمحزونون»: چشم اشک می‏ بارد و دل اندوهناک می ‏شود و نمی گوییم جز آنکه پروردگار ما پسندد پس فرمود ما از فراق تو ای ابراهیم اندوهناکیم. و همچنین روایت ابن عباس که گریه هر گاه از چشم و قلب باشد از سوی خدای عزوجل و از رحمت می باشد و همچنین روایت ابن عمر که پیامبر(صلی الله علیه وآله)‌فرمودند: خداوند متعال کسی را بواسطه ی اشک چشم و حزن قلب عذاب نمی کند؛‌ پس معنای اینکه آنحضرت فرمودند: پس از این بر مرده ای نگریید این خواهد بود که مراد آنحضرت گریه ای است که همراه با امر حرامی بوده باشد.

«شوکانی» سپس قول شافعی در جمع میان اخبار را بیان می نماید که وی قائل به کراهت گریه ی بر میت بوده است.[10]
سخن ما:
در دو فقره تاریخی دو گزارش از رفتار پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) گزارش شده است:
الف) بعد از اتمام جنگ احد در سال دوم هجری؛
ب) به هنگام وفات ابراهیم فرزند رسول خدا(صلی الله علیه وآله) که در سال دهم هجری اتفاق افتاد؛

در جریان اول که البته سند آن نیز به واسطه ی وجود«اسامة بن زید» ضعیف می باشد، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بعد از گریه طولانی زنان انصار بر حمزه، از گریه بر میت نهی نموده و فرمودند که پس از این جریان بر مرده ای گریه نکنید؛ اما در روایت دوم که مربوط به سال دهم می باشد پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)‌بر فرزندش گریه می کند و در سوال«عبدالرحمان» که ای رسول خدا(صلی الله علیه وآله)‌شما از گریه نهی نمودید و حال خود می گریید فرمودند:«اى پسر عوف آب چشم اثر رحمت است و هر كه رحم نكند بر او رحم نكنند، من نهى نكرده‏ام مگر از نغمه لهو و لعب و مزامير شيطان‏ و در نزد مصيبت از آن صوت كه از كندن موى، و خراش روى، و دريدن جامه برخيزد».[11]

بنابراین می توان نتیجه گرفت که مطلق گریه بر اموات مورد نهی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از ابتدا نبوده و نیست؛ بلکه گریه ای بوده که همراه فریاد و کارهای حرام دیگر همچون خراشیدن صورت و پاره نمودن گریبان و اعلان نارضایتی از خدا ی متعال باشد و حضرت از چنین عملی نهی فرموده اند؛ لذا بنا برروایت حاکم نیشابوری زنان مدینه تا عصر حاکم نیز در سوگ بستگانشان ابتدا بر حمزه می گریستند و سپس بر از دست رفته ی خویش.

ادامه دارد.


[/HR] [1] . سنن ابن ماجه، محمد بن يزيد أبو عبدالله القزويني، ج1، ص507، ح:1591، دار الفكر – بيروت:«حدثنا هارون بن سعيد المصري . حدثنا عبد الله بن وهب . أنبأنا أسامة بن زيد عن نافع عن ابن عمر : - أن رسول الله صلى الله عليه و سلم مر بنساء عبد الأشهل يبكين هلكاهن يوم أحد . فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم ( لكن حمزة لا بواكي له ) فجاء نساء الأنصار يبكين حمزة . فاستيقظ رسول الله صلى الله عليه و سلم فقال ( ويحهن ما انقلبن بعد ؟ مروهن فلينقلبن ولا يبكين على هالك بعد اليوم ). قال السندي وضع الزوائد يقتضي أن الحديث من الزوائد لكن ما تعرض لإسناده. قال الشيخ الألباني : حسن صحيح.

[2] . مسند الإمام أحمد بن حنبل، أحمد بن حنبل، شعيب الأرنؤوط وآخرون، ج9، ص398، ح:5563، مؤسسة الرسالة:«حَدَّثَنَا صَفْوَانُ بْنُ عِيسَى أَخْبَرَنَا أُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ عَنْ نَافِعٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَمَّا رَجَعَ مِنْ أُحُدٍ سَمِعَ نِسَاءَ الْأَنْصَارِ يَبْكِينَ عَلَى أَزْوَاجِهِنَّ فَقَالَ لَكِنْ حَمْزَةُ لَا بَوَاكِيَ لَهُ فَبَلَغَ ذَلِكَ نِسَاءَ الْأَنْصَارِ فَجِئْنَ يَبْكِينَ عَلَى حَمْزَةَ قَالَ فَانْتَبَهَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْ اللَّيْلِ فَسَمِعَهُنَّ وَهُنَّ يَبْكِينَ فَقَالَ وَيْحَهُنَّ لَمْ يَزَلْنَ يَبْكِينَ بَعْدُ مُنْذُ اللَّيْلَةِ مُرُوهُنَّ فَلْيَرْجِعْنَ وَلَا يَبْكِينَ عَلَى هَالِكٍ بَعْدَ الْيَوْم».

[3] . اتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة، أحمد بن أبي بكر بن إسماعيل البوصيري، ج5، ص228:«قَالَ أُسَامَةُ : وَحَدَّثَنِي الزُّهْرِيُّ ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ ، قَالَ : لَمَّا رَجَع النَّبِيُّ صَلَّى الله عَلَيه وسَلَّم مِنْ أُحُدٍ سَمِعَ نِسَاءَ الأَنْصَارِ يَبْكِينَ ، فَقَالَ : لكن حَمْزَةُ لاَ بَوَاكِي لَهُ ، فَبَلَغَ ذَلِكَ نِسَاءَ الأَنْصَارِ فَبَكَيْنَ حَمْزَةَ ، فَنَامَ رَسُولُ الله ثُمَّ اسْتَيْقَظَ وَهُنَّ يَبْكِينَ ، فَقَالَ : يَا وَيْحَهُنَّ ، أَمَا زِلْنَ يَبْكِينَ مُنْذُ الْيَوْمِ ، فَلْيَبْكِينَ ، وَلاَ يَبْكِينَ عَلَى هَالِكٍ بَعْدَ الْيَوْمِ».

[4] . السنن الكبرى وفي ذيله الجوهر النقي، أبو بكر أحمد بن الحسين بن علي البيهقي، مؤلف الجوهر النقي: علاء الدين علي بن عثمان المارديني الشهير بابن التركماني، ج4، ص70، مجلس دائرة المعارف النظامية الكائنة في الهند ببلدة حيدر آباد:«وَقَدْ قِيلَ عَنْ أُسَامَةَ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ. حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ : مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمَحْبُوبِىُّ حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ مَسْعُودٍ حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى أَخْبَرَنَا أُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ : رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- يَوْمَ أُحُدٍ فَسَمِعَ نِسَاءَ بَنِى عَبْدِ الأَشْهَلِ يَبْكِينَ عَلَى هَلْكَاهُنَّ فَقَالَ :« لَكِنَّ حَمْزَةَ لاَ بَوَاكِىَ لَهُ ». فَجِئْنَ نِسَاءُ الأَنْصَارِ فَبَكَيْنَ عَلَى حَمْزَةَ عِنْدَهُ وَرَقَدَ فَاسْتَيْقَظَ وَهُنَّ يَبْكِينَ فَقَالَ :« يَا وَيْحَهُنَّ إِنَّهُنَّ لَهَاهُنَا حَتَّى الآنَ. مُرُوهُنَّ فَلْيَرْجِعْنَ وَلاَ يَبْكِينَ عَلَى هَالِكٍ بَعْدَ الْيَوْمِ ».

[5] . همان: {ق} وَقَوْلُهُ :« وَلاَ يَبْكِينَ عَلَى هَالِكٍ بَعْدَ الْيَوْمِ ». إِنْ أَرَادَ بِهِ الْعُمُومَ كَانَ كَقَوْلِهِ فِى حَدِيثِ ابْنِ عَتِيكٍ :« فَإِذَا وَجَبَ فَلاَ تَبْكِيَنَّ بَاكِيَةٌ ». وَيُحْتَمَلُ أَنْ يَكُونَ الْمرادُ بِهِ عَلَى هَالِكٍ مِنْ شُهَدَاءِ أُحُدٍ فَكَأَنَّهُ قَالَ : حَسْبُكُنَّ مَا بَكَيْتُنَّ عَلَيْهِمْ. وَقَدْ وَرَدَتِ الرُّخْصَةُ فِى الْبُكَاءِ بَعْدَ الْمَوْتِ بِدَمْعِ الْعَيْنِ وَحُزْنِ الْقَلْبِ فَيَكُونُ حَدِيثُ جَابِرِ بْنِ عَتِيكٍ مَحْمُولاً عَلَى الاِخْتِيَارِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ.

[6] . نيل الأوطار، محمد بن علي بن محمد بن عبد الله الشوكاني اليمني (المتوفى: 1250هـ)، ج4، ص123،دار الحديث، مصر.

[7] . همان، وَحَدِيثِ أَبِي هُرَيْرَةَ عِنْدَ النَّسَائِيّ وَابْنِ مَاجَهْ وَابْنِ حِبَّانَ بِلَفْظِ: «مُرَّ عَلَى النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وآله وَسَلَّمَ - بِجِنَازَةٍ فَانْتَهَرَهُنَّ عُمَرُ، فَقَالَ النَّبِيُّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وآله وَسَلَّمَ -: دَعْهُنَّ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ فَإِنَّ النَّفْسَ مُصَابَةٌ وَالْعَيْنَ دَامِعَةٌ وَالْعَهْدَ قَرِيبٌ».

[8] . همان، حدِيثِ أَنَسٍ عِنْدَ الشَّيْخَيْنِ: «أَنَّ النَّبِيَّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وآله وَسَلَّمَ - ذَرَفَتْ عَيْنَاهُ لَمَّا جَعَلَ ابْنَهُ إبْرَاهِيمَ فِي حِجْرِهِ وَهُوَ يَجُودُ بِنَفْسِهِ، فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِكَ، فَقَالَ: إنَّهَا رَحْمَةٌ، ثُمَّ قَالَ: الْعَيْنُ تَدْمَعُ وَالْقَلْبُ يَحْزَنُ وَلَا نَقُولُ إلَّا مَا يُرْضِي رَبَّنَا».

[9] . همان، وَهُوَ عِنْدَ التِّرْمِذِيِّ مِنْ حَدِيثِ جَابِرٍ بِلَفْظِ: «إنَّ النَّبِيَّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وسَلَّمَ - أَخَذَ بِيَدِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ، فَانْطَلَقَ بِهِ إلَى ابْنِهِ إبْرَاهِيمَ فَوَجَدَهُ يَجُودُ بِنَفْسِهِ، فَأَخَذَهُ النَّبِيُّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - فَوَضَعَهُ فِي حِجْرِهِ فَبَكَى، فَقَالَ لَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: أَتَبْكِي، أَوَلَمْ تَكُنْ نَهَيْتَ عَنْ الْبُكَاءِ؟ فَقَالَ: لَا وَلَكِنْ نَهَيْتُ عَنْ صَوْتَيْنِ أَحْمَقَيْنِ فَاجِرَيْنِ: صَوْتٍ عِنْدَ مُصِيبَةٍ خَمْشِ وُجُوه وَشَقِّ جُيُوبٍ، وَرَنَّةِ شَيْطَانٍ.

[10] . همان:«وَقِيلَ: إنَّهُ يُجْمَعُ بِحَمْلِ أَحَادِيثِ النَّهْيِ عَنْ الْبُكَاءِ بَعْدَ الْمَوْتِ عَلَى الْكَرَاهَةِ، وَقَدْ تَمَسَّكَ بِذَلِكَ الشَّافِعِيُّ فَحُكِيَ عَنْهُ كَرَاهَةُ».

[11] . مسند البزار، ج1، ص182، ح1001:«يَا رَسُولَ اللهِ ، تَبْكِي ، أَوَلَمْ تَنْهَ عَنِ الْبُكَاءِ ؟ قَالَ : إِنَّمَا نَهَيْتُ عَنِ النَّوْحِ عَنْ صَوْتَيْنِ أَحْمَقَيْنِ فَاجِرَيْنِ : صَوْتٌ عِنْدَ نِعْمَةٍ لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَمَزَامِيرُ شَيْطَانَ ، وَصَوْتٌ عِنْدَ مُصِيبَةٍ خَمْشُ وُجُوهٍ وَشَقُ جُيُوبٍ وَرَنَّةُ شَيْطَانَ ، إِنَّهُ لاَ يَرْحَمُ مَنْ لاَ يَرْحَمُ لَوْلا أَنَّهُ حَقٌّ وَوَعْدُ صِدْقٍ ، وَإِنَّهُمَا سَبِيلٌ مَأْتِيَّةٌ لاَ بُدَّ مِنْهَا حَتَّى يَلْحَقَ آخِرُنَا بِأَوَّلِهِ لَحَزَنَّا حُزْنًا أَشَدَّ مِنْ هَذَا يَعْنِي عَلَيْهِ ، وَإِنَّا بِهِ لَمَحْزُونُونَ تَبْكِي الْعَيْنُ وَيَحْزُنُ الْقَلْبُ وَلاَ نَقُولُ مَا يُسْخِطُ الرَّبَّ عَزَّ وَجَلَّ وَهَذَا الْحَدِيثُ لاَ نَعْلَمُهُ يُرْوَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ إِلاَّ مِنْ هَذَا الْوَجْهِ بِهَذَا الإِسْنَادِ».

ب) روایت: میت به واسطه ی گریه ی اهلش عذاب می شود؟!
این روایت نیز یکی دیگر از روایات مانعه از گریه بر میت می باشد که ما به بیان روایات کتاب «صحیح بخاری» اکتفاء می نمائیم: بخاری در چندین باب متعرض این مساله شده است که عبارتند از:

1) باب 32: «بَابُ قَوْلِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ: «يُعَذَّبُ المَيِّتُ بِبَعْضِ بُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ» إِذَا كَانَ النَّوْحُ مِنْ سُنَّتِهِ».
وی در ذیل این باب ابتداء اجتهاد خویش را بیان داشته که این کراهت مربوط به نوحه گری بر شخصی است که خود در زمان حیاتش اهل نوحه ی بر اموات بوده باشد. و سپس بیان می دارد اگر کسی این طریقه و روش را نداشته، چنان است که عایشه در مورد او گفته: « و هيچ گنهكارى گناه ديگرى را متحمّل نمى شود».[1] ...و آنچه در گریه به غیر از نوحه اجازه داده شده است.[2]

وی در همین باب گریه ی آنحضرت بر فرزند دخترشان را بیان می دارد که «سعد بن عباده» از حضرت سوال می کنند:یا رسول الله(صلی الله علیه وآله) این اشک برای چیست؟ حضرت فرمودند:«این شفقت و مهربانی است که خداوند در دلهای بندگان خویش قرار داده است و خداوند از میان بندگانش بر همان بندگانی رحم می نماید که آنها بر دیگران شفقت و مهربانی کنند».[3]

بخاری در همین باب به نقل از «عبدالله بن عمر» روایت می کند که وی به «عمرو بن عثمان» گفت: آیا آنان را از گریه منع نمی کنی؟ همانا رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرموده است که:«مرده نسبت به گریه ی بستگان خویش عذاب می گردد».[4]

بخاری در روایت دیگری از «ابن عباس» روایت می کند که «عمر بن خطاب» به هنگام مرگ به «صهیب» گفت: ای صهیب! آیا تو بر من گریه می کنی؟ در حالی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمودند: «به تحقیق که مرده نسبت به بعضی از گریه های بستگانش به وی عذاب می شود».[5]

ابن عباس می گوید: آنگاه که «عمر» مرد از این موضوع به عایشه گفتم، وی گفت: خداوند عمر را رحمت کند، به خدا سوگند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نگفته است که مسلمان نسبت به به کسان او بر وی عذاب می گردد؛ ولیکن آنحضرت گفته است: به تحقیق خداوند عذاب کافر را به گریه ی کسان بر وی زیاد می سازد». و عایشه افزود: قرآن شما را بسنده است که می فرماید:«وهیچ نفسی بار دیگری را بر دوش نگیرد».

و«ابن عباس» در رابطه با رد کلام ابن عمر(که گفته بود میت بواسطه ی گریه ی اهلش عذاب می شود) گفت: او خداوند است که می خنداند و می گریاند. «ابن ابی ملیکه» گفته است: به خدا سوگند که پس از آن «ابن عمر» چیزی نگفت.[6]

بخاری در روایت دیگری از عایشه روایت می کند: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بر قبر زن یهودیی گذشت که کسان او بر وی می گریستند. آن حضرت فرمودند:« ایشان بر او می گریند و او در قبر خود عذاب می شود».[7]

«بخاری» در روایت دیگری از «مغیره» روایت می کند که وی گفت: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله» شنیدم که فرمودند: کسی که بر وی نوحه می شود، به سبب همان نوحه عذاب می شود.[8]

2) بَابُ مَا يُكْرَهُ مِنَ النِّيَاحَةِ عَلَى المَيِّتِ:
«سعید بن مسیب» از«ابن عمر» روایت می کند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمودند: «مرده در قبر به سبب نوحه ای که بر وی می شود عذاب می گردد».[9]

3) بَابُ البُكَاءِ عِنْدَ المَرِيضِ:
در این باب بخاری از عبدالله بن عمر روایت می کند: پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به هنگام عیادت از سعد بن عباده فرمودند: آیا نمى‏دانید که خداوند کسى را به خاطر اشک چشم و اندوه قلبى عذاب نمى‏کند؟ آنگاه حضرت به زبانشان اشاره کردند و فرمودند، خداوند به واسطه ی زبان عذاب و یا رحم می کند و همانا میت به واسطه ی گریه ی اهلش عذاب می شود.[10]

جمع بندی این قسم از روایات:
همچنان که مشاهده می گردد در برخی از روایات که از «ابن عمر» نقل شده به صورت مطلق بیان شده که میت به واسطه ی گریه ی اهلش بر وی عذاب می گردد؛ که چنین امری مخالف با نصوص قرآنی همچون:«وَ لا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ »؛[11] «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَة»؛[12] خواهد بود؛ لذا در روایتی که از عایشه نقل شده وی متعرض برداشت اشتباه ابن عمر می گردد و متذکر آیه ی شریفه می گردد؛ لذا آنچه در بیان درست این روایت می توان پذیرفت روایت دیگر عایشه است که روایت می کند: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بر قبر زن یهودیه ای گذشت که کسان او بر وی می گریستند. آن حضرت فرمودند:« ایشان بر او می گریند در حالی که او در قبر خود در حال عذاب است».[13] که برداشت ما از روایت بر اساس آیه ی قرآن چنین است که بستگان او بر او می گریند؛ در حالی که وی به واسطه ی اعمالش در حال عذاب می باشد.

اجتهاد بخاری نیز چنین است که این عذاب در صورتی است که میت در حال حیاتش چنین روشی داشته که اهل نوحه بر اموات بوده باشد. که البته در چنین صورتی نی ز نمی توان پذیرفت که وی به واسطه ی گریه نزدیکان او بر وی گریه کنند؛ زیرا چنین استفاده ای باز مخالف با آیات ذکر شده می باشد.

ادامه دارد.


[/HR] [1] .الانعام(6)،164.

[2] . صحیح البخاری، البخاری، کتاب الجنائز، باب 32،ج1، ص367، دارالمعرفة-المغرب:«بَابُ قَوْلِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ: «يُعَذَّبُ المَيِّتُ بِبَعْضِ بُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ» إِذَا كَانَ النَّوْحُ مِنْ سُنَّتِهِ "لِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: {قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا} [التحريم: 6] وَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ: «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ» فَإِذَا لَمْ يَكُنْ مِنْ سُنَّتِهِ، فَهُوَ كَمَا قَالَتْ عَائِشَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: {لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى} [الأنعام: 164] " وَهُوَ كَقَوْلِهِ: {وَإِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ} [فاطر: 18] ذُنُوبًا {إِلَى حِمْلِهَا لاَ يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ} [فاطر: 18]».

[3] . همان، ح:1281: «فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ، فَقَالَ سَعْدٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا هَذَا؟ فَقَالَ: «هَذِهِ رَحْمَةٌ جَعَلَهَا اللَّهُ فِي قُلُوبِ عِبَادِهِ، وَإِنَّمَا يَرْحَمُ اللَّهُ مِنْ عِبَادِهِ الرُّحَمَاءَ».

[4] . همان،ح:1282: «فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا لِعَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ: أَلاَ تَنْهَى عَنِ البُكَاءِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ المَيِّتَ لَيُعَذَّبُ بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ».

[5] . همان،ح1283:« فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا: قَدْ كَانَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَقُولُ بَعْضَ ذَلِكَ، ثُمَّ حَدَّثَ، قَالَ: صَدَرْتُ مَعَ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ مِنْ مَكَّةَ، حَتَّى إِذَا كُنَّا بِالْبَيْدَاءِ إِذَا هُوَ بِرَكْبٍ تَحْتَ ظِلِّ سَمُرَةٍ، فَقَالَ: اذْهَبْ، فَانْظُرْ مَنْ هَؤُلاَءِ الرَّكْبُ، قَالَ: فَنَظَرْتُ فَإِذَا صُهَيْبٌ، فَأَخْبَرْتُهُ فَقَالَ: ادْعُهُ لِي، فَرَجَعْتُ إِلَى صُهَيْبٍ فَقُلْتُ: ارْتَحِلْ فَالحَقْ أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ، فَلَمَّا أُصِيبَ عُمَرُ دَخَلَ صُهَيْبٌ يَبْكِي يَقُولُ: وَا أَخَاهُ وَا صَاحِبَاهُ، فَقَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: يَا صُهَيْبُ، أَتَبْكِي عَلَيَّ، وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ المَيِّتَ يُعَذَّبُ بِبَعْضِ بُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ».

[6] . همان، ح:1284:«قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا: فَلَمَّا مَاتَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، ذَكَرْتُ ذَلِكَ لِعَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، فَقَالَتْ: رَحِمَ اللَّهُ عُمَرَ، وَاللَّهِ مَا حَدَّثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ اللَّهَ لَيُعَذِّبُ المُؤْمِنَ بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ»، وَلَكِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ لَيَزِيدُ الكَافِرَ عَذَابًا بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ»، وَقَالَتْ: حَسْبُكُمُ القُرْآنُ: {وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى} [الأنعام: 164] قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا: «عِنْدَ ذَلِكَ وَاللَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى» قَالَ ابْنُ أَبِي مُلَيْكَةَ: «وَاللَّهِ مَا قَالَ ابْنُ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا شَيْئًا».

[7] . همان، ح:1285:«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يُوسُفَ، أَخْبَرَنَا مَالِكٌ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَمْرَةَ بِنْتِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، أَنَّهَا أَخْبَرَتْهُ أَنَّهَا: سَمِعَتْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، زَوْجَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَتْ: إِنَّمَا مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى يَهُودِيَّةٍ يَبْكِي عَلَيْهَا أَهْلُهَا، فَقَالَ: «إِنَّهُمْ لَيَبْكُونَ عَلَيْهَا وَإِنَّهَا لَتُعَذَّبُ فِي قَبْرِهَا».

[8] . همان، ح:1287:«حَدَّثَنَا أَبُو نُعَيْمٍ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ عُبَيْدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ رَبِيعَةَ، عَنِ المُغِيرَةِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «إِنَّ كَذِبًا عَلَيَّ لَيْسَ كَكَذِبٍ عَلَى أَحَدٍ، مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدًا، فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ». سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «مَنْ نِيحَ عَلَيْهِ يُعَذَّبُ بِمَا نِيحَ عَلَيْهِ».

[9] . همان،‌ح: 1288:«حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبِي، عَنْ شُعْبَةَ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ المُسَيِّبِ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، عَنْ أَبِيهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «المَيِّتُ يُعَذَّبُ فِي قَبْرِهِ بِمَا نِيحَ عَلَيْهِ» تَابَعَهُ عَبْدُ الأَعْلَى، حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ زُرَيْعٍ، حَدَّثَنَا سَعِيدٌ، حَدَّثَنَا قَتَادَةُ، وَقَالَ آدَمُ: عَنْ شُعْبَةَ: «المَيِّتُ يُعَذَّبُ بِبُكَاءِ الحَيِّ عَلَيْهِ».

[10] . فَقَالَ: «أَلاَ تَسْمَعُونَ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُعَذِّبُ بِدَمْعِ العَيْنِ، وَلاَ بِحُزْنِ القَلْبِ، وَلَكِنْ يُعَذِّبُ بِهَذَا - وَأَشَارَ إِلَى لِسَانِهِ - أَوْ يَرْحَمُ، وَإِنَّ المَيِّتَ يُعَذَّبُ بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ».

[11] . الانعام(6)،164:«هيچ كس، عمل (بدى) جز به زيان خودش، انجام نمى ‏دهد و هيچ گنهكارى گناه ديگرى را متحمّل نمى‏ شود».

[12] . المدثر(74)،38:« هر كس در گرو اعمال خويش است».

[13] . همان، ح:1285:«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يُوسُفَ، أَخْبَرَنَا مَالِكٌ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَمْرَةَ بِنْتِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، أَنَّهَا أَخْبَرَتْهُ أَنَّهَا: سَمِعَتْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، زَوْجَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَتْ: إِنَّمَا مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى يَهُودِيَّةٍ يَبْكِي عَلَيْهَا أَهْلُهَا، فَقَالَ: «إِنَّهُمْ لَيَبْكُونَ عَلَيْهَا وَإِنَّهَا لَتُعَذَّبُ فِي قَبْرِهَا».

ج) نهی از گریبان چاک زدن

بخاری در صحیح خود در روایتی از طریق عبدالله بن مسعود از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) روایت نموده که آنحضرت فرمودند: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ ضَرَبَ الْخُدُودَ. أَوْ شَقَّ الْجُيُوبَ أَوْ دَعَا بِدَعْوَى الْجَاهِلِيَّةِ»؛[1] از ما نیست کسی که بر صورت خود سیلی بزند و گریبان چاک کند و مرده را به نامهایی بخواند که در دوران جاهلیت می خواندند.
در روایت دیگری که بخاری از طریق «ابوبردة بن ابو موسی اشعری» روایت نموده آمده است: ابو موسی سخت بیمار شد و بیهوش گردید در حالی که سر وی بر زانوی زن وی قرار داشت و وی نیز نمی توانست زن خویش را (از گریستن به صدای بلند) منع کند. وی چون به هوش آمد گفت:
«أَنَا بَرِي‏ءٌ مِمَّنْ بَرِئَ مِنْهُ رَسُولُ اللَّهِ‏ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله وَسَلَّمَ، إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله وَ سَلَّمَ بَرِئَ مِنْ الصَّالِقَةِ، وَ الْحَالِقَةِ، وَ الشَّاقَّة»؛[2]من بیزارم از کسی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلّم) از وی بیزار است . همانا رسول خدا(صلی الله علیه وآله و سلّم) بیزار است از کسی که به هنگام مصیبت به گریه صدا بلند کند و کسی که سر بتراشد و کسی که گریبان چاک کند.[3]

جمع بندی:
این روایات ناظر به عزاداری متدوال در زمان جاهلیت توسط کفار بوده که بازماندگان میّت با گفتار و کردار خود از قبیل بیان سخنان و اشعار کفر آمیز و لطمه زدن بر سر و صورت و کندن مو و خدشه ی بر صورت بر میت عزاداری نموده که این اعمال از اعمال جاهلی بوده که در اسلام حرام دانسته شده است. بنابراین این روایات ناظر به شکل خاصی از عزاداری بوده و ارتباطی با اصل عزاداری نخواهد داشت؛ علاوه بر اینکه اساسا این روایات ناظر به عزاداری بر افراد عادی بوده و شامل اقامه ی عزا بر اهل بیت(علیهم السلام) نمی باشد؛ زیرا نظیر این روایات ناهیه در روایات اهل بیت (علیهم السلام) نیز در مورد افراد عادی وارد شده؛ با اینکه اهل بیت(علیهم السلام) خود توصیه و یا وصیت بر اقامه ی عزا بر خود [4]و به شکل خاص در مورد امام حسین(علیه السلام) نموده اند.[5]

موفق باشید.


[/HR] [1] . صحیح البخاری، کتاب الجنائز،‌باب37و 38و 39 ، ج1، ص370، ح: 1297و 1298، دارالمعرفة، مغرب.
[2] . همان، ح1296.
[3] . همان.
[4] . الکافی، الکلینی، ج5، ص117: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ يُونُسَ‏ بْنِ‏ يَعْقُوبَ‏ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ لِي أَبِي يَا جَعْفَرُ أَوْقِفْ لِي مِنْ مَالِي كَذَا وَ كَذَا لِنَوَادِبَ تَنْدُبُنِي عَشْرَ سِنِينَ بِمِنًى‏ أَيَّامَ مِنًى‏». يونس بن يعقوب از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: پدرم امام باقر عليه السّلام به من وصيت كرد و فرمود: اى جعفر! مقدارى از مال مرا وقف كن براى ندبه‏كنندگان كه مدت ده سال در منى موسم حج بر من ندبه و گريه كنند.

[5] . الأمالی، الصدوق، ص128: «إِنَّ يَوْمَ‏ الْحُسَيْنِ‏ أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا وَ أَذَلَّ عَزِيزَنَا بِأَرْضِ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ وَ أَوْرَثَتْنَا [يَا أَرْضَ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ أَوْرَثْتِنَا] الْكَرْبَ [وَ] الْبَلَاءَ إِلَى يَوْمِ الِانْقِضَاءِ فَعَلَى مِثْلِ الْحُسَيْنِ فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ فَإِنَّ الْبُكَاءَ يَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ ثُمَّ قَالَ(علیه السلام) كَانَ أَبِي (علیه السلام) إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا يُرَى ضَاحِكاً وَ كَانَتِ الْكِئَابَةُ تَغْلِبُ عَلَيْهِ حَتَّى يَمْضِيَ مِنْهُ عَشَرَةُ أَيَّامٍ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْعَاشِرِ كَانَ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَوْمَ مُصِيبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكَائِهِ وَ يَقُولُ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحُسَيْنُ(علیه السلام)».

سؤال اول: بدعت چیست و آیا عزاداری بر امام حسین(علیه السلام) از مصادیق بدعت است؟

جواب:
بدعت در معنای لغوی آن به معناى پديد آوردن چيز بى‏ سابقه و عمل نو و جديدى است كه نمونه ای نداشته باشد.[1]
بدیهی است بدعت به اين معنا مورد تحريم در آيات و روايات نبوده و نیست؛ زيرا اسلام مخالف با نوآورى و نوپردازى در زندگى بشرى نبوده، بلكه بدعت، كار تازه ‏اى در دين است كه ريشه ای در قرآن و سنت نداشته و به ‏خاطر اين بدعت ناميده شده كه گوينده بدعت آنرا ابداع نموده و به ‏وجود آورده است.[2]

در میان فرق اسلامی فرقه ی وهّابيّت به واسطه ی انحراف در تبیین آموزه های اسلامی و معرفتی بسیاری از اعمال و مراسماتی که حتی در شریعت اسلامی دارای اصلی بوده را منتسب به بدعت نموده که یکی از این امور عزاداری بر اولیای دین و در راس آنان حضرت سید الشهدا(علیه السلام) می باشد.

با نگاهی به متون حدیثی و تاریخی موارد متعددی از عزاداری مسلمانان مشاهده می گردد که ما به ذکر دو مورد شاخص می پردازیم:

1. عزاداری بر حمزه(رضی الله عنه)

1-1: «ابن هشام» از «ابن اسحاق» چنين نقل مى‏ كند كه پيامبرخدا(صلى الله عليه و آله) از كنار خانه‏ هاى قبيله «بنى عبد الأشهل» و بنى ظفر عبور مى ‏كرد، صداى بانوان اين دو قبيله را، كه بر شهداى خود مى‏ گريستند، شنيد و حالت رقّت به آن حضرت دست داد و گريست و فرمود: «لكِنْ حَمْزَةَ لا بَواكِىَ لَهُ»؛ «ولى حمزه گريه كننده ‏اى ندارد» چون اين سخن پيامبر را به «سعدبن معاذ» و «اسَيد ابن حُضَير» نقل كردند، به بانوان اين دو قبيله دستور دادند، لباس عزا به تن كنند و در كنار بيت پيامبرخدا بر عموى آن بزرگوار گريه و عزادارى نمايند: «أَمَرا نِسائَهُم أَنْ يَتَحزَّمن ثُمّ يذْهَبنّ‏ فيبكينّ عَلى‏ عَمّ رَسُولِ اللَّه صلى الله عليه و آله».[3]

ابن اسحاق اضافه مى‏ كند كه چون صداى گريه اين بانوان از كنار مسجد «و مجلس عزا» به گوش پيامبرخدا رسيد، از منزل خود حركت كرد و به ميان آنها رفت و چنين فرمود: خدا بر شما رحمت كند كه با وجود خويش مرا يارى و مواسات نموديد به خانه ‏هاى خود برگرديد: «ارجعْنَ يَرْحَمَكنَّ اللَّهَ فَقَدْ آسَيتُنَّ بِأَنْفُسِكُنَّ».[4][5]

1-2: همچنین «واقدى» متوفاى 207هـ، پس ازنقل مطلب بالا، مى‏ نويسد: بر اساس همان مراسم، رسم زنان مدينه تا امروز چنين است كه اگر يكى از عزيزانشان از دنيا برود، اول بر حمزه گريه و عزادارى مى‏ كنند سپس بر عزيز از دست رفته خود: «فَهُنَّ إِلَى الْيَومِ إِذا ماتَ الْمَيِّت مِنَ اْلأنْصار بَدَأ النّساء فَبَكَينَ عَلى‏ حَمزة ثُمَّ بَكَينَ عَلى‏ مَيِّتِهِنَّ»؛[6]

که این روایت بیانگر آن است که مردم مدینه تا قرن سوم چنین سیره و روشی را در اقامه ی عزا بر درگذشتگانشان داشته اند.

1-3: همچنین «حاکم نیشابوری» متوفای 405هـ، بعد از نقل روایت می نویسد: «...إِنَّ نِسَاءَ الْمَدِينَةِ لَا يَنْدُبْنَ مَوْتَاهُنَّ حَتَّى يَنْدُبْنَ حَمْزَةَ، وَإِلَى يَوْمِنَا هَذَا»؛[7] همانا زنان مدینه بر مرده ای خویش ندبه نمی کنند، تا آنکه بر حمزه ندبه نمایند و این امر تا زمان ما اینگونه است.

که این خبر نیز حاکی از تداوم چنین سیره ای تا قرن پنجم هجری در میان زنان شهر مدینه دارد. سیره ای متصل به زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) در نوحه ی بر حمزه، در حالی که منع و ردی نیز نسبت به آن بیان نشده است.

2. نوحه ی بر امام حسین(علیه السلام)

2-1: «ابو عیسی ترمذی»،[8] و «ابوبکر آجری»،[9] و «طبرانی»،[10] و «حاکم نیشابوری»،[11] به سند خویش از «سلمی» روایت می کنند: نزد امّ سلمه رفتم و ديدم كه مي گريد. گفتم: چرا گريه مي كنى؟ گفت: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را با سر و روى خاك آلود به خواب ديدم و گفتم: «يا رسول الله (صلی الله علیه وآله)! شما را چه مي شود؟» فرمود: «اندكى پيش شاهد كشته شدن حسين بودم!».

2-2: «احمد بن حنبل»،[12] و «طبرانی»،[13] و «حاکم نیشابوری»،[14] و دیگران به سند خویش ازقول «عمار بن ابى عمار» و او از «ابن عباس» گويد: «رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را در نيمه هاى روز، ژوليده و غبار آلود با شيشه ‏اى از خون، به خواب ديدم و گفتم: «يا رسول الله (صلی الله علیه وآله)! پدر و مادرم به فداى تو باد چه شده؟» فرمود: «اين خون حسين و ياران اوست كه از صبح امروز يكسره برداشت كرده ام!» عمار گويد: آن روز را ثبت كرديم و بعدها دريافتيم كه حسين در آن روز كشته شده بود.[15]

2-3: يعقوبى گويد: نخستين نوحه‏ گر مدينه «امّ سلمه» زوجه ی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بود. چون پيامبر (صلی الله علیه وآله) شيشه اى از تربت قبر حسين‏ را به او سپرده و فرموده بود: «جبرئيل مرا آگاه كرد كه امّتم حسين را مي كشند و اين تربت را به من داد» و امّ سلمه گفته است: پيامبر(صلی الله علیه وآله) من فرمود: «هر گاه اين خاك‏ به خون تازه بدل شد بدان كه حسين‏ كشته شده است» و اين خاك نزد او بود تا آن گاه كه لحظه موعود فرا رسيد و او دم به دم به اين شيشه نظر ميكرد و چون شيشه را خونين ديد ناله «وا حسينا» و «يا ابن رسول الله (صلی الله علیه وآله)!» سر داد و زنان اطراف با او هم صدا شدند و شيون و زارى به گونه ‏اى بى سابقه، سراسر مدينه را فرا گرفت.[16]

با توجه به این روایات و روایات متعدد دیگر نه تنها عزاداری بر امام حسین(علیه السلام) بدعت نمی باشد؛ بلکه اساسا عزای بر امام حسین(علیه السلام) امری است که منطبق بر نظام تکوین و تشریع می باشد؛‌ زیرا مصیبت آنحضرت بزرگترین مصیبت عالم بوده که نظام تکوین و تشریع را متاثر از خود ساخته، به گونه ای که آسمان و زمین و همه ی مخلوقات بر او گریستند [17]و در بیان معصومین(علیهم السلام) نیز هیچ مصیبتی همچون مصیبت حسین(علیه السلام)‌ بیان نشده و سفارشی که بر گریه و اقامه ی عزا بر آنحضرت است مشابه دیگری ندارد.

پی نوشت:

[1] . الصحاح، ج 3، ص 113؛ لسان العرب، ج 8، ص 6 و العين، ج 2، ص 54:« «إنشاء الشى‏ء لا على مثال سابق، واختراعه وابتكاره بعد أن لم يكن ...».

[2] . مجمع البحرين، ج 1، ص 163 مادّه «بدع». طريحى مى‏گويد:«البدعة: الحدث فى الدين، وما ليس له أصل فى كتابٍ ولا سنّة، وإنّما سُمّيَتْ بدعة؛ لأنّ قائلَها ابتدعها هو نفسه»؛بدعت، كار تازه ‏اى در دين است كه ريشه در قرآن و شريعت ندارد و به‏ خاطر اين بدعت ناميده شده كه گوينده بدعت آن را ابداع كرده و به‏ وجود آورده است؛ فتح البارى، ج 13، ص 212:« «والمُحْدَثات بفتح الدال جمع مُحْدَثَة، والمراد بها: ما أحدث وليس له أصل فى الشرع ويسمّى فى عرف الشرع بدعة، وما كان له أصل يدلّ عليه الشرع فليس ببدعة»؛ هر چيز جديدى كه ريشه شرعى نداشته باشد، در عرف شرع، بدعت ناميده مى ‏شود و هر چه كه ريشه و دليل شرعى داشته باشد بدعت نيست.

[3] . السيرة النبوية لابن هشام، عبد الملك بن هشام بن أيوب الحميري المعافري، أبو محمد، جمال الدين (المتوفى: 213هـ)،ج2، ص99، شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي الحلبي وأولاده بمصر: «قَالَ ابْنُ إسْحَاقَ: وَمَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِدَارِ مِنْ دُورِ الْأَنْصَارِ مِنْ بَنِي عَبْدِ الْأَشْهَلِ وَظَفَرٍ، فَسَمِعَ الْبُكَاءَ وَالنَّوَائِحَ عَلَى قَتْلَاهُمْ، فَذَرَفَتْ عَيْنَا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَبَكَى، ثُمَّ قَالَ: لَكِنَّ حَمْزَةَ لَا بَوَاكِيَ لَهُ! فَلَمَّا رَجَعَ سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ وَأُسَيْدُ بْنُ حُضَيْرٍ إلَى دَارِ بَنِي عَبْدِ الْأَشْهَلِ أَمَرَا نِسَاءَهُمْ أَنْ يَتَحَزَّمْنَ، ثُمَّ يَذْهَبْنَ فَيَبْكِينَ عَلَى عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. قَالَ ابْنُ إسْحَاقَ: حَدَّثَنِي حَكِيمُ بْنُ حَكِيمٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ حُنَيْفٍ، عَنْ بَعْضِ رِجَالِ بَنِي عَبْدِ الْأَشْهَلِ، قَالَ: لَمَّا سَمِعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بُكَاءَهُنَّ عَلَى حَمْزَةَ خَرَجَ عَلَيْهِنَّ وَهُنَّ عَلَى بَابِ مَسْجِدِهِ يَبْكِينَ عَلَيْهِ، فَقَالَ: ارْجِعْنَ يَرْحَمْكُنَّ اللَّهُ، فَقَدْ آسَيْتُنَّ بِأَنْفُسِكُنَّ. قَالَ ابْنُ هِشَامٍ: وَنُهِيَ يَوْمَئِذٍ عَنْ النَّوْحِ».

[4] . همان.

[5] . البداية والنهاية، أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي البصري ثم الدمشقي (المتوفى: 774هـ)، ج4، ص55،دار إحياء التراث العربي.

[6] . الطبقات الكبرى، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري، ج2، ص44، دار صادر – بيروت.

[7] . المستدرك على الصحيحين،‌أبو عبد الله الحاكم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نُعيم بن الحكم الضبي الطهماني النيسابوري المعروف بابن البيع (المتوفى: 405هـ)،ج1، ص537،دار الكتب العلمية – بيروت.

[8] . سنن الترمذي، محمد بن عيسى بن سَوْرة بن موسى بن الضحاك، الترمذي، أبو عيسى (المتوفى: 279هـ)، ج5،ص657،ح:3771،شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي الحلبي – مصر:« حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ الأَشَجُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو خَالِدٍ الأَحْمَرُ قَالَ: حَدَّثَنَا رَزِينٌ، قَالَ: حَدَّثَتْنِي سَلْمَى، قَالَتْ: دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ، وَهِيَ تَبْكِي، فَقُلْتُ: مَا يُبْكِيكِ؟ قَالَتْ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، تَعْنِي فِي المَنَامِ، وَعَلَى رَأْسِهِ وَلِحْيَتِهِ التُّرَابُ، فَقُلْتُ: مَا لَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «شَهِدْتُ قَتْلَ الحُسَيْنِ آنِفًا» هَذَا حَدِيثٌ غَرِيبٌ».

[9] . الشريعة، أبو بكر محمد بن الحسين بن عبد الله الآجُرِّيُّ البغدادي (المتوفى: 360هـ)،ج5،ص2174، ح1665، دار الوطن - الرياض / السعودية:« حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ دَاوُدَ السِّجِسْتَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَعِيدٍ الْأَشَجُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو خَالِدٍ الْأَحْمَرُ قَالَ: حَدَّثَنِي رَزِينٌ قَالَ: حَدَّثَتْنِي سَلْمَى قَالَتْ: دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا وَهِيَ تَبْكِي , فَقُلْتُ: مَا يُبْكِيكِ؟ قَالَتْ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَعْنِي فِي النَّوْمِ وَعَلَى رَأْسِهِ وَلِحْيَتِهِ التُّرَابُ فَقُلْتُ: مَا لَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: «شَهِدْتُ قَتْلَ الْحُسَيْنِ آنِفًا».

[10] . المعجم الكبير، سليمان بن أحمد بن أيوب بن مطير اللخمي الشامي، أبو القاسم الطبراني (المتوفى: 360هـ)، ج23، ص373، ح:882، مكتبة ابن تيمية – القاهرة:«حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْعَبَّاسِ الْبَجَلِيُّ، ثنا أَبُو سَعِيدٍ الْأَشَجُّ، ثنا أَبُو خَالِدٍ الْأَحْمَرُ، حَدَّثَنِي رَزِينٌ، حَدَّثَتْنِي سَلْمَى، قَالَتْ: دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ وَهِيَ تَبْكِي، فَقُلْتُ: مَا يُبْكِيكِ؟، فَقَالَتْ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يَعْنِي فِي الْمَنَامِ، وَعَلَى رَأْسِهِ وَلِحْيَتِهِ التُّرَابُ، فَقُلْتُ: مَا لَكَ يَا رَسُولَ اللهِ؟، فَقَالَ: «شَهِدْتُ قَتْلَ الْحُسَيْنِ آنِفًا».

[11] . المستدرك على الصحيحين، أبو عبد الله الحاكم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نُعيم بن الحكم الضبي الطهماني النيسابوري المعروف بابن البيع (المتوفى: 405هـ)،ج4، ص20، ح:6764، دار الكتب العلمية – بيروت:«أَخْبَرَنِي أَبُو الْقَاسِمِ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّكُونِيُّ، بِالْكُوفَةِ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِيُّ، ثنا أَبُو كُرَيْبٍ، ثنا أَبُو خَالِدٍ الْأَحْمَرُ، حَدَّثَنِي رَزِينٌ، حَدَّثَتْنِي سَلْمَى قَالَتْ: دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ، وَهِيَ تَبْكِي فَقُلْتُ: مَا يُبْكِيكِ؟ قَالَتْ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي الْمَنَامِ يَبْكِي وَعَلَى رَأْسِهِ وَلِحْيَتِهِ التُّرَابُ، فَقُلْتُ: مَا لَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «شَهِدْتُ قَتْلَ الْحُسَيْنِ آنِفًا».[التعليق - من تلخيص الذهبي] 6764 - سكت عنه الذهبي في التلخيص».

[12] . مسند الإمام أحمد بن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 241هـ)،ج3، ص156، ح2553، المحقق: أحمد محمد شاكر، دار الحديث – القاهرة.

[13] . المعجم الكبير، سليمان بن أحمد بن أيوب بن مطير اللخمي الشامي، أبو القاسم الطبراني (المتوفى: 360هـ)، ج12، ص185، ح:12837، مكتبة ابن تيمية – القاهرة.

[14] . المستدرك على الصحيحين، أبو عبد الله الحاكم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نُعيم بن الحكم الضبي الطهماني النيسابوري المعروف بابن البيع (المتوفى: 405هـ)،ج4، ص439، ح:8201 ، دار الكتب العلمية – بيروت:«:«حَدَّثَنِي أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ بَالَوَيْهِ، ثَنَا بِشْرُ بْنُ مُوسَى الْأَسَدِيُّ، ثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُوسَى الْأَشْيَبُ، ثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ عَمَّارٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: " رَأَيْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِيمَا يَرَى النَّائِمُ نِصْفَ النَّهَارِ، أَشْعَثَ أَغْبَرَ مَعَهُ قَارُورَةٌ فِيهَا دَمٌ، فَقُلْتُ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ مَا هَذَا؟ قَالَ: هَذَا دَمُ الْحُسَيْنِ وَأَصْحَابِهِ، لَمْ أَزَلْ أَلْتَقِطُهُ مُنْذُ الْيَوْمَ "، قَالَ: «فَأُحْصِيَ ذَلِكَ الْيَوْمُ فَوَجَدُوهُ قُتِلَ قَبْلَ ذَلِكَ بِيَوْمٍ» هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَلَمْ يُخْرِجَاهُ "[التعليق - من تلخيص الذهبي] 8201 - على شرط مسلم». صححه الألباني في المشكاة: 6172 , وقال الشيخ شعيب الأرنؤوط: إسناده قوي.

[15] . همان.

[16] . تاریخ الیعقوبی، ج2، ص245، دارصادر، بیروت:«وكان أول صارخة صرخت في المدينة أم سلمة زوج رسول ، كان دفع إليها قارورة فيها تربة ، وقال لها : إن جبريل أعلمني ان أمتي تقتل الحسين ، وأعطاني هذه التربة ، وقال لي : إذا صارت دما عبيطا فاعلمي أن الحسين قد قتل ، وكانت عندها ، فلما حضر ذلك الوقت جعلت تنظر إلى القارورة في كل ساعة ، فلما رأتها قد صارت دما صاحت : وا حسيناه ! وابن رسول الله ! وتصارخت النساء من كل ناحية ، حتى ارتفعت المدينة بالرجة التي ما سمع بمثلها قط».

[17] سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج3، ص312: «وعن ابن سيرين: لم تبك السماء على أحد بعد يحيى عليه السلام إلا على الحسين .عثمان بن أبي شيبد: حدثنا أبي، عن جدي، عن عيسى بن الحارث الكندي، قال: لما قتل الحسين، مكثنا أياما سبعة، إذا صلينا العصر، فنظرنا إلى الشمس على أطراف الحيطان كأنها الملاحف المعصفرة، ونظرنا إلى الكواكب يضرب بعضها بعضا. المدائني: عن علي بن مدرك، عن جده الاسود بن قيس، قال: احمرت آفاق السماء بعد قتل الحسين ستة أشهر ترى كالدم. هشام بن حسان، عن محمد، قال: تعلم هذه الحمرة في الافق مم ؟ هو من يوم قتل الحسين. الفسوي: حدثنا مسلم بن إبراهيم قال: حدثتنا أم سوق العبدية، قالت: حدثتني نضرة الازدية، قالت: لما أن قتل الحسين، مطرت السماء ماء، فأصبحت وكل شئ لنا ملآن دما. جعفر بن سليمان الضبعي: حدثتني خالتي قالت: لما قتل الحسين، مطرنا مطرا كالدم».


سؤال دوم: در روایاتی که مربوط به گریه ی بر حمزه است پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از گریه و عزاداری زنان نهی نمودند، آیا این روایات بیانگر عدم مشروعیت عزاداری از دیدگاه اهل سنت نمی باشد.

پاسخ: نهی در عزاداری بر حمزه(رضی الله عنه) در اخباری آمده که شارحین حدیث اهل سنت آنها را توجیه نموده اند. این روایات عبارتند از:

1-1. «ابن ماجه» در سنن خود روایت می کند بعد از آنکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از جنگ احد برمی گشتند مشاهده فرمودند که زنان «عبدالاشهل» بر کشتگان خود گریه می کنند. حضرت فرمودند: اما حمزه گریه کن ندارد. پس وقتی زنان انصار متوجه این سخن شدند بر حمزه گریستند.(حضرت که خسته شده بودند برای استراحت به منزل رفتند) وقتی بیدار شدند متوجه شدند که زنان انصار هنوز مشغول گریه و زاری هستند. حضرت فرمودند: وای بر آنان!(تعبیری از سر دلسوزی) آیا هنوز گریه می کنند و بازنگشته اند؟ به آنان بگوئید که باز گردند و بعد از این جریان بر کشته ای نگریند.[1]

1-2. در روایت «احمد بن حنبل» نیز آمده است: پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) شب هنگام از خواب بیدار شدند و صدای گریه ی زنان را شنیدند. حضرت فرمودند وای بر آنان آیا در این شب پیوسته بر حمزه گریسته اند. آنان را امر نمائید که بروند و پس از این روز بر مرده ای نگریند.[2]

1-3. در روایت بوصیری آمده است: بعد از آنکه حضرت از خواب بیدار شدند فرمودند: وای بر آنان آیا از امروز پیوسته گریه می کردند؟!(حال که اینگونه است)پس گریه کنند؛ اما بعد از این بر مرده ای نگریند.[3]

1-4. در روایت «بیهقی» نیز چنین آمده: پیامبر(صلی الله علیه وآله) پس از بیدار شدن متوجه شدند که زنان انصار هنوز بر حمزه گریه می کنند. حضرت فرمودند: وای بر آنان این زنان تا به حال اینجا هستند؟! به آنان بگوئید تا بازگردند و بعد از این بر مرده ای گریه نکنند.[4]

برخی از توجیهات شارحین حدیث عبارت است از:

1. «ابن ترکمانی» در ذیل این روایت می نویسد:
اینکه حضرت فرمودند: بعد از این بر مرده ای گریه نکنید اگر مراد از آن عمومیت باشد منظور آن خواهد بود که بعد از مرگ شخص بر او گریه نکنید. ولی احتمال دارد که مراد حضرت کشته شدگان از شهدای جنگ بدر بوده باشد به اینکه کافی است گریه بر این شهدا! چقدر بر آنان می گریید؟(زیرا که آنان در بهشت متنعمند)؛ در حالی که اجازه در گریه به اشک چشم و حزن قلب بعد از مرگ داده شده است.[5]

2. شوکانی نیز در «نیل الاوطار» در شرح این حدیث می نویسد:
اینکه حضرت فرمودند: ولی حمزه گریه کن ندارد، با اینکه گریه ی زنان قبیله ی «بنی اشهل» بر کشته شدگان خود را مورد انکار و نهی قرار ندادند، دلالت بر جواز نفس گریه دارد. و جمله ی: و از امروز بر مرده ای گریه نکنند، ظاهر آن منع از مطلق گریه است و این امر معارض با روایاتی خواهد بود که محتوای آنها اجازه و اذن به مطلق گریه بعد از موت میت می باشد. و همچنین معارض با روایاتی است که دلالت بر جواز گریه دارد؛ همچون روایت عایشه در داستان عثمان بن مضعون،[6] روایت ابو هریره،[7]و بریده،و انس،[8] و جابر.[9]

وی سپس راه جمعی را بیان می نماید به اینکه روایات ناحیه را به گریه ای که پس از مرگ شخص می باشد و منجر به اموری می گردد که در شرع جایز نیست؛‌ همچون نوحه و فریاد بلند (و ابراز نارضایتی به تقدیر الهی) و روایات مجوزه را حمل بر صرف گریه نمائیم؛ گریه ای که جاری شدن اشک است و ممکن نیست چنین امری بدون صدا باشد. و اشاره به چنین جمعی دارد قول آنحضرت به عبدالرحمن بن عوف که: «یابن عوف انها رحمة»: به درستی که این گریه نرمی دل است وباز گریست و فرمود: «العین تدمع و القلب یحزن و لا نقول الا ما یرضی ربنا و انا لفراقک یا ابراهیم لمحزونون»:چشم اشک می‏ بارد و دل اندوهناک می ‏شود و نمی گوییم جز آنکه پروردگار ما پسندد پس فرمود ما از فراق تو ای ابراهیم اندوهناکیم. و همچنین روایت ابن عباس که گریه هر گاه از چشم و قلب باشد از سوی خدای عزوجل و از رحمت می باشد و همچنین روایت ابن عمر که پیامبر(صلی الله علیه وآله)‌فرمودند: خداوند متعال کسی را بواسطه ی اشک چشم و حزن قلب عذاب نمی کند؛‌ پس معنای اینکه آنحضرت فرمودند: پس از این بر مرده ای نگریید این خواهد بود که مراد آنحضرت گریه ای است که همراه با امر حرامی بوده باشد.
«شوکانی» سپس قول شافعی در جمع میان اخبار را بیان می نماید که وی قائل به کراهت گریه ی بر میت بوده است.[10]

سخن ما: در جمع میان این اخبار می توان گفت:

در دو فقره تاریخی دو گزارش از رفتار پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) گزارش شده است:
الف) بعد از اتمام جنگ احد در سال دوم هجری؛
ب) به هنگام وفات ابراهیم فرزند رسول خدا(صلی الله علیه وآله) که در سال دهم هجری اتفاق افتاد؛

در جریان اول که البته سند آن نیز به واسطه ی وجود«اسامة بن زید» ضعیف می باشد، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بعد از گریه طولانی زنان انصار بر حمزه، از گریه بر میت نهی نموده و فرمودند که پس از این جریان بر مرده ای گریه نکنید؛ اما در روایت دوم که مربوط به سال دهم می باشد پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)‌بر فرزندش گریه می کند و در سوال«عبدالرحمان» که ای رسول خدا(صلی الله علیه وآله)‌شما از گریه نهی نمودید و حال خود می گریید فرمودند:«اى پسر عوف آب چشم اثر رحمت است و هر كه رحم نكند بر او رحم نكنند، من نهى نكرده‏ام مگر از نغمه لهو و لعب و مزامير شيطان‏ و در نزد مصيبت از آن صوت كه از كندن موى، و خراش روى، و دريدن جامه برخيزد».[11]

بنابراین می توان نتیجه گرفت که مطلق گریه بر اموات مورد نهی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از ابتدا نبوده و نیست؛ بلکه گریه ای بوده که همراه فریاد و کارهای حرام دیگر همچون خراشیدن صورت و پاره نمودن گریبان و اعلان نارضایتی از خدا ی متعال باشد و حضرت از چنین عملی نهی فرموده اند؛ لذا بنا برروایت حاکم نیشابوری زنان مدینه تا عصر حاکم نیز در سوگ بستگانشان ابتدا بر حمزه می گریستند و سپس بر از دست رفته ی خویش.

پی نوشت:

[1] . سنن ابن ماجه، محمد بن يزيد أبو عبدالله القزويني، ج1، ص507، ح:1591، دار الفكر – بيروت: «حدثنا هارون بن سعيد المصري . حدثنا عبد الله بن وهب . أنبأنا أسامة بن زيد عن نافع عن ابن عمر : - أن رسول الله صلى الله عليه و سلم مر بنساء عبد الأشهل يبكين هلكاهن يوم أحد . فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم ( لكن حمزة لا بواكي له ) فجاء نساء الأنصار يبكين حمزة . فاستيقظ رسول الله صلى الله عليه و سلم فقال ( ويحهن ما انقلبن بعد ؟ مروهن فلينقلبن ولا يبكين على هالك بعد اليوم ). قال السندي وضع الزوائد يقتضي أن الحديث من الزوائد لكن ما تعرض لإسناده. قال الشيخ الألباني : حسن صحيح.

[2] . مسند الإمام أحمد بن حنبل، أحمد بن حنبل، شعيب الأرنؤوط وآخرون، ج9، ص398، ح:5563، مؤسسة الرسالة: «حَدَّثَنَا صَفْوَانُ بْنُ عِيسَى أَخْبَرَنَا أُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ عَنْ نَافِعٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَمَّا رَجَعَ مِنْ أُحُدٍ سَمِعَ نِسَاءَ الْأَنْصَارِ يَبْكِينَ عَلَى أَزْوَاجِهِنَّ فَقَالَ لَكِنْ حَمْزَةُ لَا بَوَاكِيَ لَهُ فَبَلَغَ ذَلِكَ نِسَاءَ الْأَنْصَارِ فَجِئْنَ يَبْكِينَ عَلَى حَمْزَةَ قَالَ فَانْتَبَهَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْ اللَّيْلِ فَسَمِعَهُنَّ وَهُنَّ يَبْكِينَ فَقَالَ وَيْحَهُنَّ لَمْ يَزَلْنَ يَبْكِينَ بَعْدُ مُنْذُ اللَّيْلَةِ مُرُوهُنَّ فَلْيَرْجِعْنَ وَلَا يَبْكِينَ عَلَى هَالِكٍ بَعْدَ الْيَوْم».

[3] . اتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة، أحمد بن أبي بكر بن إسماعيل البوصيري، ج5، ص228: «قَالَ أُسَامَةُ : وَحَدَّثَنِي الزُّهْرِيُّ ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ ، قَالَ : لَمَّا رَجَع النَّبِيُّ صَلَّى الله عَلَيه وسَلَّم مِنْ أُحُدٍ سَمِعَ نِسَاءَ الأَنْصَارِ يَبْكِينَ ، فَقَالَ : لكن حَمْزَةُ لاَ بَوَاكِي لَهُ ، فَبَلَغَ ذَلِكَ نِسَاءَ الأَنْصَارِ فَبَكَيْنَ حَمْزَةَ ، فَنَامَ رَسُولُ الله ثُمَّ اسْتَيْقَظَ وَهُنَّ يَبْكِينَ ، فَقَالَ : يَا وَيْحَهُنَّ ، أَمَا زِلْنَ يَبْكِينَ مُنْذُ الْيَوْمِ ، فَلْيَبْكِينَ ، وَلاَ يَبْكِينَ عَلَى هَالِكٍ بَعْدَ الْيَوْمِ».

[4] . السنن الكبرى وفي ذيله الجوهر النقي، أبو بكر أحمد بن الحسين بن علي البيهقي، مؤلف الجوهر النقي: علاء الدين علي بن عثمان المارديني الشهير بابن التركماني، ج4، ص70، مجلس دائرة المعارف النظامية الكائنة في الهند ببلدة حيدر آباد: «وَقَدْ قِيلَ عَنْ أُسَامَةَ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ. حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ : مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمَحْبُوبِىُّ حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ مَسْعُودٍ حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى أَخْبَرَنَا أُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ : رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- يَوْمَ أُحُدٍ فَسَمِعَ نِسَاءَ بَنِى عَبْدِ الأَشْهَلِ يَبْكِينَ عَلَى هَلْكَاهُنَّ فَقَالَ :« لَكِنَّ حَمْزَةَ لاَ بَوَاكِىَ لَهُ ». فَجِئْنَ نِسَاءُ الأَنْصَارِ فَبَكَيْنَ عَلَى حَمْزَةَ عِنْدَهُ وَرَقَدَ فَاسْتَيْقَظَ وَهُنَّ يَبْكِينَ فَقَالَ :« يَا وَيْحَهُنَّ إِنَّهُنَّ لَهَاهُنَا حَتَّى الآنَ. مُرُوهُنَّ فَلْيَرْجِعْنَ وَلاَ يَبْكِينَ عَلَى هَالِكٍ بَعْدَ الْيَوْمِ ».

[5] . همان: «وَقَوْلُهُ :« وَلاَ يَبْكِينَ عَلَى هَالِكٍ بَعْدَ الْيَوْمِ ». إِنْ أَرَادَ بِهِ الْعُمُومَ كَانَ كَقَوْلِهِ فِى حَدِيثِ ابْنِ عَتِيكٍ :« فَإِذَا وَجَبَ فَلاَ تَبْكِيَنَّ بَاكِيَةٌ ». وَيُحْتَمَلُ أَنْ يَكُونَ الْمرادُ بِهِ عَلَى هَالِكٍ مِنْ شُهَدَاءِ أُحُدٍ فَكَأَنَّهُ قَالَ : حَسْبُكُنَّ مَا بَكَيْتُنَّ عَلَيْهِمْ. وَقَدْ وَرَدَتِ الرُّخْصَةُ فِى الْبُكَاءِ بَعْدَ الْمَوْتِ بِدَمْعِ الْعَيْنِ وَحُزْنِ الْقَلْبِ فَيَكُونُ حَدِيثُ جَابِرِ بْنِ عَتِيكٍ مَحْمُولاً عَلَى الاِخْتِيَارِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ».

[6] . نيل الأوطار، محمد بن علي بن محمد بن عبد الله الشوكاني اليمني (المتوفى: 1250هـ)، ج4، ص123،دار الحديث، مصر.

[7] . همان، وَحَدِيثِ أَبِي هُرَيْرَةَ عِنْدَ النَّسَائِيّ وَابْنِ مَاجَهْ وَابْنِ حِبَّانَ بِلَفْظِ: «مُرَّ عَلَى النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وآله وَسَلَّمَ - بِجِنَازَةٍ فَانْتَهَرَهُنَّ عُمَرُ، فَقَالَ النَّبِيُّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وآله وَسَلَّمَ -: دَعْهُنَّ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ فَإِنَّ النَّفْسَ مُصَابَةٌ وَالْعَيْنَ دَامِعَةٌ وَالْعَهْدَ قَرِيبٌ».

[8] . همان، حدِيثِ أَنَسٍ عِنْدَ الشَّيْخَيْنِ: «أَنَّ النَّبِيَّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وآله وَسَلَّمَ - ذَرَفَتْ عَيْنَاهُ لَمَّا جَعَلَ ابْنَهُ إبْرَاهِيمَ فِي حِجْرِهِ وَهُوَ يَجُودُ بِنَفْسِهِ، فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِكَ، فَقَالَ: إنَّهَا رَحْمَةٌ، ثُمَّ قَالَ: الْعَيْنُ تَدْمَعُ وَالْقَلْبُ يَحْزَنُ وَلَا نَقُولُ إلَّا مَا يُرْضِي رَبَّنَا».

[9] . همان، وَهُوَ عِنْدَ التِّرْمِذِيِّ مِنْ حَدِيثِ جَابِرٍ بِلَفْظِ: «إنَّ النَّبِيَّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وسَلَّمَ - أَخَذَ بِيَدِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ، فَانْطَلَقَ بِهِ إلَى ابْنِهِ إبْرَاهِيمَ فَوَجَدَهُ يَجُودُ بِنَفْسِهِ، فَأَخَذَهُ النَّبِيُّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - فَوَضَعَهُ فِي حِجْرِهِ فَبَكَى، فَقَالَ لَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: أَتَبْكِي، أَوَلَمْ تَكُنْ نَهَيْتَ عَنْ الْبُكَاءِ؟ فَقَالَ: لَا وَلَكِنْ نَهَيْتُ عَنْ صَوْتَيْنِ أَحْمَقَيْنِ فَاجِرَيْنِ: صَوْتٍ عِنْدَ مُصِيبَةٍ خَمْشِ وُجُوه وَشَقِّ جُيُوبٍ، وَرَنَّةِ شَيْطَانٍ.

[10] . همان: «وَقِيلَ: إنَّهُ يُجْمَعُ بِحَمْلِ أَحَادِيثِ النَّهْيِ عَنْ الْبُكَاءِ بَعْدَ الْمَوْتِ عَلَى الْكَرَاهَةِ، وَقَدْ تَمَسَّكَ بِذَلِكَ الشَّافِعِيُّ فَحُكِيَ عَنْهُ كَرَاهَةُ».

[11] . مسند البزار، ج1، ص182، ح1001: «يَا رَسُولَ اللهِ ، تَبْكِي ، أَوَلَمْ تَنْهَ عَنِ الْبُكَاءِ ؟ قَالَ : إِنَّمَا نَهَيْتُ عَنِ النَّوْحِ عَنْ صَوْتَيْنِ أَحْمَقَيْنِ فَاجِرَيْنِ : صَوْتٌ عِنْدَ نِعْمَةٍ لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَمَزَامِيرُ شَيْطَانَ ، وَصَوْتٌ عِنْدَ مُصِيبَةٍ خَمْشُ وُجُوهٍ وَشَقُ جُيُوبٍ وَرَنَّةُ شَيْطَانَ ، إِنَّهُ لاَ يَرْحَمُ مَنْ لاَ يَرْحَمُ لَوْلا أَنَّهُ حَقٌّ وَوَعْدُ صِدْقٍ ، وَإِنَّهُمَا سَبِيلٌ مَأْتِيَّةٌ لاَ بُدَّ مِنْهَا حَتَّى يَلْحَقَ آخِرُنَا بِأَوَّلِهِ لَحَزَنَّا حُزْنًا أَشَدَّ مِنْ هَذَا يَعْنِي عَلَيْهِ ، وَإِنَّا بِهِ لَمَحْزُونُونَ تَبْكِي الْعَيْنُ وَيَحْزُنُ الْقَلْبُ وَلاَ نَقُولُ مَا يُسْخِطُ الرَّبَّ عَزَّ وَجَلَّ وَهَذَا الْحَدِيثُ لاَ نَعْلَمُهُ يُرْوَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ إِلاَّ مِنْ هَذَا الْوَجْهِ بِهَذَا الإِسْنَادِ».


سؤال سوم: آیا حدیث: «إِنَّ المَيِّتَ لَيُعَذَّبُ بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ»،‌ بیانگر نهی از عزاداری نیست؟

جواب:
این روایت یکی از روایات مانعه از گریه بر میت می باشد که ما به بیان روایات کتاب «صحیح بخاری» اکتفاء می نمائیم. بخاری در چند باب متعرض این مساله شده است که عبارتند از:

1) باب 32: (بَابُ قَوْلِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ: «يُعَذَّبُ المَيِّتُ بِبَعْضِ بُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ»؛ إِذَا كَانَ النَّوْحُ مِنْ سُنَّتِهِ).

وی در ذیل این باب ابتداء اجتهاد خویش را بیان داشته که این کراهت مربوط به نوحه گری بر شخصی است که خود در زمان حیاتش اهل نوحه ی بر اموات بوده باشد. و سپس بیان می دارد اگر کسی این طریقه و روش را نداشته، چنان است که عایشه در مورد او گفته: « و هيچ گنهكارى گناه ديگرى را متحمّل نمى شود».[1] ...و آنچه در گریه به غیر از نوحه اجازه داده شده است.[2]

وی در همین باب گریه ی آنحضرت بر فرزند دخترشان را بیان می دارد که «سعد بن عباده» از حضرت سوال می کند: یا رسول الله(صلی الله علیه وآله) این اشک برای چیست؟ حضرت فرمودند: «این شفقت و مهربانی است که خداوند در دلهای بندگان خویش قرار داده است و خداوند از میان بندگانش بر همان بندگانی رحم می نماید که آنها بر دیگران شفقت و مهربانی کنند».[3]

بخاری در همین باب به نقل از «عبدالله بن عمر» روایت می کند که وی به «عمرو بن عثمان» گفت: آیا آنان را از گریه منع نمی کنی؟ همانا رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرموده است که: «مرده نسبت به گریه ی بستگان خویش عذاب می گردد».[4]

بخاری در روایت دیگری از «ابن عباس» روایت می کند که «عمر بن خطاب» به هنگام مرگ به «صهیب» گفت: ای صهیب! آیا تو بر من گریه می کنی؟ در حالی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمودند: «به تحقیق که مرده نسبت به بعضی از گریه های بستگانش به وی عذاب می شود».[5]

ابن عباس می گوید: بعد از فوت «عمر» از این موضوع به عایشه گفتم، وی گفت: خداوند عمر را رحمت کند، به خدا سوگند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نگفته است که مسلمان نسبت به کسان او بر وی عذاب می گردد؛ ولیکن آنحضرت گفته است: به تحقیق خداوند عذاب کافر را به گریه ی کسان بر وی زیاد می سازد». و عایشه افزود: قرآن شما را بسنده است که می فرماید:«وهیچ نفسی بار دیگری را بر دوش نگیرد».

و «ابن عباس» در رابطه با رد کلام ابن عمر(که گفته بود میت بواسطه ی گریه ی اهلش عذاب می شود) گفت: او خداوند است که می خنداند و می گریاند. «ابن ابی ملیکه» گفته است: به خدا سوگند که پس از آن «ابن عمر» چیزی نگفت.[6]

بخاری در روایت دیگری از عایشه روایت می کند: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بر قبر زن یهودیی گذشت که کسان او بر وی می گریستند. آن حضرت فرمودند: « ایشان بر او می گریند و او در قبر خود عذاب می شود».[7]

«بخاری» در روایت دیگری از «مغیره» روایت می کند که وی گفت: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمودند: کسی که بر وی نوحه می شود، به سبب همان نوحه عذاب می شود.[8]

2) بَابُ مَا يُكْرَهُ مِنَ النِّيَاحَةِ عَلَى المَيِّتِ:
«سعید بن مسیب» از«ابن عمر» روایت می کند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمودند: «مرده در قبر به سبب نوحه ای که بر وی می شود عذاب می گردد».[9]

3) بَابُ البُكَاءِ عِنْدَ المَرِيضِ:
در این باب بخاری از «عبدالله بن عمر» روایت می کند: پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به هنگام عیادت از «سعد بن عباده» فرمودند: آیا نمى‏ دانید که خداوند کسى را به خاطر اشک چشم و اندوه قلبى عذاب نمى‏ کند؟ آنگاه حضرت به زبانشان اشاره کردند و فرمودند، خداوند به واسطه ی زبان عذاب و یا رحم می کند و همانا میت به واسطه ی گریه ی اهلش عذاب می شود.[10]

جمع بندی روایات فوق:
همچنان که مشاهده می گردد در برخی از روایات که از «ابن عمر» نقل شده به صورت مطلق بیان شده که میّت به واسطه ی گریه ی اهلش بر وی عذاب می گردد؛ که چنین امری مخالف با نصوص قرآنی همچون: «وَ لا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ »؛[11] «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَة»؛[12] خواهد بود؛ لذا در روایتی که از عایشه نقل شده وی متعرض برداشت اشتباه ابن عمر می گردد و متذکر آیه ی شریفه می گردد؛ لذا آنچه در بیان درست این روایت می توان پذیرفت، روایت دیگر عایشه است که روایت می کند: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بر قبر زن یهودیه ای گذشت که کسان او بر وی می گریستند. آن حضرت فرمودند: « ایشان بر او می گریند در حالی که او در قبر خود در حال عذاب است».[13] که برداشت ما از روایت بر اساس آیه ی قرآن چنین است که بستگان او بر او می گریند؛ در حالی که وی به واسطه ی اعمالش در حال عذاب می باشد.

اجتهاد و فقه بخاری نیز چنین است که این عذاب در صورتی است که میّت در حال حیاتش چنین روش و رویه ای را داشته که اهل نوحه ی بر اموات بوده است؛ که البته در این فرض نیز نمی توان پذیرفت که وی را به واسطه ی گریه ی نزدیکانش بر وی عذاب کنند؛ زیرا چنین استفاده ای باز مخالف با آیات ذکر شده بوده؛ زیرا هر کس در گروی اعمال خویش و نه اعمال دیگران می باشد؛ بله در صورتی که شخص در حیات دنیا از زنانی بوده که اهل نوحه گری شیطانی بر اموات بوده، در عالم قبر و آخرت بر عمل خویش معذب خواهد بود.

پی نوشت:

[1] .الانعام(6)،164.

[2] . صحیح البخاری، البخاری، کتاب الجنائز، باب 32،ج1، ص367، دارالمعرفة-المغرب: «بَابُ قَوْلِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ: «يُعَذَّبُ المَيِّتُ بِبَعْضِ بُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ» إِذَا كَانَ النَّوْحُ مِنْ سُنَّتِهِ "لِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: {قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا} [التحريم: 6] وَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ: «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ» فَإِذَا لَمْ يَكُنْ مِنْ سُنَّتِهِ، فَهُوَ كَمَا قَالَتْ عَائِشَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: {لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى} [الأنعام: 164] " وَهُوَ كَقَوْلِهِ: {وَإِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ} [فاطر: 18] ذُنُوبًا {إِلَى حِمْلِهَا لاَ يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ} [فاطر: 18] وَمَا يُرَخَّصُ مِنَ البُكَاءِ فِي غَيْرِ نَوْحٍ».

[3] . همان، ح:1281: «فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ، فَقَالَ سَعْدٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا هَذَا؟ فَقَالَ: «هَذِهِ رَحْمَةٌ جَعَلَهَا اللَّهُ فِي قُلُوبِ عِبَادِهِ، وَإِنَّمَا يَرْحَمُ اللَّهُ مِنْ عِبَادِهِ الرُّحَمَاءَ».

[4] . همان،ح:1282: «فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا لِعَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ: أَلاَ تَنْهَى عَنِ البُكَاءِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ المَيِّتَ لَيُعَذَّبُ بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ».

[5] . همان،ح1283:« فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا: قَدْ كَانَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَقُولُ بَعْضَ ذَلِكَ، ثُمَّ حَدَّثَ، قَالَ: صَدَرْتُ مَعَ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ مِنْ مَكَّةَ، حَتَّى إِذَا كُنَّا بِالْبَيْدَاءِ إِذَا هُوَ بِرَكْبٍ تَحْتَ ظِلِّ سَمُرَةٍ، فَقَالَ: اذْهَبْ، فَانْظُرْ مَنْ هَؤُلاَءِ الرَّكْبُ، قَالَ: فَنَظَرْتُ فَإِذَا صُهَيْبٌ، فَأَخْبَرْتُهُ فَقَالَ: ادْعُهُ لِي، فَرَجَعْتُ إِلَى صُهَيْبٍ فَقُلْتُ: ارْتَحِلْ فَالحَقْ أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ، فَلَمَّا أُصِيبَ عُمَرُ دَخَلَ صُهَيْبٌ يَبْكِي يَقُولُ: وَا أَخَاهُ وَا صَاحِبَاهُ، فَقَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: يَا صُهَيْبُ، أَتَبْكِي عَلَيَّ، وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ المَيِّتَ يُعَذَّبُ بِبَعْضِ بُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ».

[6] . همان، ح:1284: «قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا: فَلَمَّا مَاتَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، ذَكَرْتُ ذَلِكَ لِعَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، فَقَالَتْ: رَحِمَ اللَّهُ عُمَرَ، وَاللَّهِ مَا حَدَّثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ اللَّهَ لَيُعَذِّبُ المُؤْمِنَ بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ»، وَلَكِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ لَيَزِيدُ الكَافِرَ عَذَابًا بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ»، وَقَالَتْ: حَسْبُكُمُ القُرْآنُ: {وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى} [الأنعام: 164] قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا: «عِنْدَ ذَلِكَ وَاللَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى» قَالَ ابْنُ أَبِي مُلَيْكَةَ: «وَاللَّهِ مَا قَالَ ابْنُ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا شَيْئًا».

[7] . همان، ح:1285: «حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يُوسُفَ، أَخْبَرَنَا مَالِكٌ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَمْرَةَ بِنْتِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، أَنَّهَا أَخْبَرَتْهُ أَنَّهَا: سَمِعَتْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، زَوْجَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَتْ: إِنَّمَا مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى يَهُودِيَّةٍ يَبْكِي عَلَيْهَا أَهْلُهَا، فَقَالَ: «إِنَّهُمْ لَيَبْكُونَ عَلَيْهَا وَإِنَّهَا لَتُعَذَّبُ فِي قَبْرِهَا».

[8] . همان، ح:1287: «حَدَّثَنَا أَبُو نُعَيْمٍ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ عُبَيْدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ رَبِيعَةَ، عَنِ المُغِيرَةِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «إِنَّ كَذِبًا عَلَيَّ لَيْسَ كَكَذِبٍ عَلَى أَحَدٍ، مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدًا، فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ». سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «مَنْ نِيحَ عَلَيْهِ يُعَذَّبُ بِمَا نِيحَ عَلَيْهِ».

[9] . همان،‌ح: 1288: «حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبِي، عَنْ شُعْبَةَ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ المُسَيِّبِ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، عَنْ أَبِيهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «المَيِّتُ يُعَذَّبُ فِي قَبْرِهِ بِمَا نِيحَ عَلَيْهِ» تَابَعَهُ عَبْدُ الأَعْلَى، حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ زُرَيْعٍ، حَدَّثَنَا سَعِيدٌ، حَدَّثَنَا قَتَادَةُ، وَقَالَ آدَمُ: عَنْ شُعْبَةَ: «المَيِّتُ يُعَذَّبُ بِبُكَاءِ الحَيِّ عَلَيْهِ».

[10] . فَقَالَ: «أَلاَ تَسْمَعُونَ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُعَذِّبُ بِدَمْعِ العَيْنِ، وَلاَ بِحُزْنِ القَلْبِ، وَلَكِنْ يُعَذِّبُ بِهَذَا - وَأَشَارَ إِلَى لِسَانِهِ - أَوْ يَرْحَمُ، وَإِنَّ المَيِّتَ يُعَذَّبُ بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ».

[11] . الانعام(6)،164: «هيچ كس، عمل (بدى) جز به زيان خودش، انجام نمى ‏دهد و هيچ گنهكارى گناه ديگرى را متحمّل نمى‏ شود».

[12] . المدثر(74)،38: « هر كس در گرو اعمال خويش است».

[13] . همان، ح:1285: «حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يُوسُفَ، أَخْبَرَنَا مَالِكٌ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَمْرَةَ بِنْتِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، أَنَّهَا أَخْبَرَتْهُ أَنَّهَا: سَمِعَتْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، زَوْجَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَتْ: إِنَّمَا مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى يَهُودِيَّةٍ يَبْكِي عَلَيْهَا أَهْلُهَا، فَقَالَ: «إِنَّهُمْ لَيَبْكُونَ عَلَيْهَا وَإِنَّهَا لَتُعَذَّبُ فِي قَبْرِهَا».

سؤال چهارم: در روایات صحیح نقل شده در صحیح بخاری، نهی از گریبان چاک زدن در عزاداری شده است. آیا این روایات بیانگر نهی از عزاداری نیست؟

جواب:
بخاری در صحیح خود در روایتی از طریق «عبدالله بن مسعود» از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) روایت نموده که آنحضرت فرمودند:
«لَيْسَ مِنَّا مَنْ ضَرَبَ الْخُدُودَ. أَوْ شَقَّ الْجُيُوبَ أَوْ دَعَا بِدَعْوَى الْجَاهِلِيَّةِ»؛[1] از ما نیست کسی که بر صورت خود سیلی بزند و گریبان چاک کند و مرده را به نامهایی بخواند که در دوران جاهلیت می خواندند.
در روایت دیگری که بخاری از طریق «ابوبردة بن ابو موسی اشعری» روایت نموده آمده است: ابو موسی سخت بیمار شد و بیهوش گردید در حالی که سر وی بر زانوی زن وی قرار داشت و وی نیز نمی توانست زن خویش را (از گریستن به صدای بلند) منع کند. وی چون به هوش آمد گفت:
«أَنَا بَرِي‏ءٌ مِمَّنْ بَرِئَ مِنْهُ رَسُولُ اللَّهِ‏ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله وَسَلَّمَ، إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله وَ سَلَّمَ بَرِئَ مِنْ الصَّالِقَةِ، وَ الْحَالِقَةِ، وَ الشَّاقَّة»؛[2]من بیزارم از کسی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلّم) از وی بیزار است . همانا رسول خدا(صلی الله علیه وآله و سلّم) بیزار است از کسی که به هنگام مصیبت به گریه صدا بلند کند و کسی که سر بتراشد و کسی که گریبان چاک کند.[3]

در توضیح این دسته از روایات می گوئیم: این روایات ناظر به عزاداری متدوال در زمان جاهلیت توسط کفار بوده که بازماندگان میّت با گفتار و کردار خود از قبیل بیان سخنان و اشعار کفر آمیز و لطمه زدن بر سر و صورت و کندن مو و خدشه ی بر صورت با اعلان نارضایتی و کفر گویی بر میت عزاداری می نمودند که این اعمال از اعمال جاهلی بوده که در اسلام حرام دانسته شده است. بنابراین این روایات ناظر به شکل خاصی از عزاداری بوده و ارتباطی با اصل عزاداری نخواهد داشت؛ علاوه بر اینکه اساسا این روایات ناظر به عزاداری بر افراد عادی بوده و شامل اقامه ی عزا بر اهل بیت(علیهم السلام) نمی باشد؛ زیرا نظیر این روایات ناهیه در روایات اهل بیت (علیهم السلام) نیز در مورد افراد عادی وارد شده؛ با اینکه اهل بیت(علیهم السلام) خود توصیه و یا وصیت بر اقامه ی عزا بر خود [4]و به شکل خاص در مورد امام حسین(علیه السلام) نموده اند.[5] بله مصادیق عزاداری نباید به گونه ای باشند که موجب ضرر رساندن به بدن و یا امری وهن آمیز نسبت به دین و مذهب باشد.

پی نوشت:


[1]
. صحیح البخاری، کتاب الجنائز،‌باب37و 38و 39 ، ج1، ص370، ح: 1297و 1298، دارالمعرفة، مغرب.

[2] . همان، ح1296.

[3] . همان.

[4] . الکافی، الکلینی، ج5، ص117: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ يُونُسَ‏ بْنِ‏ يَعْقُوبَ‏ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ لِي أَبِي يَا جَعْفَرُ أَوْقِفْ لِي مِنْ مَالِي كَذَا وَ كَذَا لِنَوَادِبَ تَنْدُبُنِي عَشْرَ سِنِينَ بِمِنًى‏ أَيَّامَ مِنًى‏». يونس بن يعقوب از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: پدرم امام باقر عليه السّلام به من وصيت كرد و فرمود: اى جعفر! مقدارى از مال مرا وقف كن براى ندبه ‏كنندگان كه مدت ده سال در منى موسم حج بر من ندبه و گريه كنند.

[5] . الأمالی، الصدوق، ص128: «إِنَّ يَوْمَ‏ الْحُسَيْنِ‏ أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا وَ أَذَلَّ عَزِيزَنَا بِأَرْضِ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ وَ أَوْرَثَتْنَا [يَا أَرْضَ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ أَوْرَثْتِنَا] الْكَرْبَ [وَ] الْبَلَاءَ إِلَى يَوْمِ الِانْقِضَاءِ فَعَلَى مِثْلِ الْحُسَيْنِ فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ فَإِنَّ الْبُكَاءَ يَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ ثُمَّ قَالَ(علیه السلام) كَانَ أَبِي (علیه السلام) إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا يُرَى ضَاحِكاً وَ كَانَتِ الْكِئَابَةُ تَغْلِبُ عَلَيْهِ حَتَّى يَمْضِيَ مِنْهُ عَشَرَةُ أَيَّامٍ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْعَاشِرِ كَانَ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَوْمَ مُصِيبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكَائِهِ وَ يَقُولُ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحُسَيْنُ(علیه السلام)».

موضوع قفل شده است