جمع بندی نقد برهان نظم (کهکشان های بی نظم)

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقد برهان نظم (کهکشان های بی نظم)

سلام به همه دوستان عزیز
من خیلی دیدم وقتی یک خدا باور و یک خداناباور سر وجود خدا بحثشون میشه .. معمولا خداباور پای برهان نظم رو وسط میکشه و میگه:
اگه خدا وجود نداره پس این همه نظم درهستی چه طوربه وجود اومده؟؟؟؟؟ آبا تو قبول میکنی یک کتاب دراثر انفجاردر یک چاپخانه به وجود بیاد؟؟؟

گرچه برهان نظم انصافا خیلی برهان منطقی ای هست .. اما به نظرم بهش نقد زیادی هم وارده ... مثلا درسته که جهان منظم به نظر میاد ولی بی نظمی هم در جهان وجود داره .. مثلا در کهکشان های دیگه دیگه هیج نظمی موجود نیست .. البته ما خدا باوران به این زیاد استناد میکنیم که زمین قطرش اگه کمتر یا بیشتر بود امکان به وجود اومدن حیات توش وجود نداشت ولی خوب چرا ما فقط زمین رو نگاه میکنیم؟؟ چرا به ملیونها سیاره ای که در جهان هستن و امکان حیات توشون نیست توجهی نمیکینم؟؟؟ یا به کودکان ناقص که به دنیا میان! اگه بخوایم جهان رو با یک موبایل مقایسه کنیم:

در موبایل هیچ قطعه اضافه ای وجود نداره / اما در جهان عضو اضافه وجود داره! در جهان ملیارد ها ستاره وجود داره که در هرثانیه به دنیا میان و در همون ثانیه ازدنیا میرن! و ملیارد ها کهکشان که نظم خاصی ندارن!

البته میتونیم بگیم که بی نظمی اصلا وجود نداره و در هر بی نظمی ای میشه نظمی یافت! و نظم و بی نظمی وابسته به زاویه دید ماست!! بله حرف شما درسته! ولی اگه بی نظمی وجود نداشته باشه پس صحبت از اینکه جهان منظمه هم بی معنی میشه!

در پناه خدا باشید

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]باسلام و تشکر از مشارکت شما

استدلال به برهان نظم، برای اثبات خداوند، یکی از رایج ترین و قدیمی ترین استدلالهایی است که اندیشمندان به کار گرفته اند. گرچه فیلسوفان توجه کم تری به این برهان داشته اند.
قبل از بررسی این سوال، لازم است به نکاتی توجه داشته باشیم.

نکته اول: نظم چند نوع دارد و در این برهان، کدام یک مورد نظر است؟
نظم دسته بندی های گوناگونی دارد:
دسته 1: نظم اعتباری و زیبایی شناختی.
دسته 2: نظم صناعی و ساختنی.
دسته 3: نظم طبیعی و تکوینی. این نوع از نظم، عبارت است از رابطه و ترتیب حاکم بر اجزای یک پدیده، که نه ناشی از اعتبار و قرار داد است و نه ناشی از ترکیب صناعی دست بشر. خود این نوع نظم به سه دسته تقسیم میشود:

3/1: نظم ناشی از ربط علت فاعلی با معلول(که به نظم علّی معروف است)
3/2: نظم ناشی از ربط علت غایی با معلول(که به نظم غائی معروف است)
3/3. نظم ناشی از علل قوام یا ارتباط داخلی اجزای یک شیء با یکدیگر(نظم داخلی)

محور بحث در این برهان، نظم طبیعی و تکوینی است که غایت مند و هدفدار است.(1)

نکته دوم: نظم چیست؟
نظم عبارت است از نوعی پیوند و همکاری بین اجزای یک مجموعه در راستای تحقق هدفی معین، به گونه ای اکه هر یک از اجزاء مکمل دیگری بوده و فقدان هر چز موجب میشود که مجموعه، اثر مطلوب و هدف مورد نظر را فاقد باشد.(2)

بنابراین، این نظم باید دارای چند ویژگی باشد تا محور بحث در برهان نظم قرار بگیرد. این امور عبارتند از:
الف. مجموعه طبیعی و مادی نه فرامادی و نه اعتباری(زیبایی شناختی).
ب. سامان داشتن: چینش، تناسب در کمیت و کیفیت و در راستای هدف یا اهداف معین.
ج. هدفمندی: هدفی که بر کل مجموعه مترتب شود نه بر تک تک اجزاء به تنهایی.

باتوجه به این دو نکته، حال میتوان در مورد موارد مطرح شده در سوال به بحث پرداخت.

ادامه دارد.....

ـــــــــــ
1. [=microsoft sans serif]شاکری، براهین اثبات خدا در نقدی بر شبهات جان هاسپرز،ص279-280
[=microsoft sans serif]2. [=microsoft sans serif]سبحانی، مدخل مسائل جدید در علم کلام، ص73[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]سوال اول اینکه، اگر نظم وجود دارد، پس چرا میلیونها سیاره ای در جهان وجود دارد که امکان حیات در انها وجود ندارد؟

پاسخ این سوال این است که:

اولا: در این استدلال، نهایت و هدف نظم جهان را منحصر در پیدایش حیات و موجودات زنده دانسته است. در حالیکه برهان نظم به هیچ وجه چنین ادعایی ندارد.

ثانیا: حتی اگر هدف از نظم جهان، موجودات زنده و تاثیر در زندگی آنها بدانیم، باز هم این اشکال جایی ندارد؛ زیرا زمانی وجود این سیارات دلیل بر بی نظمی خواهد بود که وجود انها کوچکترین تاثیر مفیدی در رابطه با موجودات زنده در هیچ نقطه عالم نداشته باشد. حال انکه تا کنون چنین چیزی اثبات نشده است.

ادامه دارد....

[=microsoft sans serif]سوال دوم: وجود شرور طبیعی، مانند وجود کودکان ناقص، دلیل روشنی بر بی نظمی در جهان است.

پاسخ این سوال نیز این است که:
بررسی تفصیلی این بحث نیازمند بحث مستقلی از شرور و رابطه آن با عدالت خداوند است. اما به صورت اجمالی به این مسئله اشاره میشود که

اولا: شرور طبیعی، لازمه لاینکف خیرات در این دنیای مادی هستند، وجود نداشتن این شرور تنها در صورتی ممکن است که جهان مادی از مادی بودن خود بیفتد و تبدیل به جهان غیر مادی شود. در آن صورت است که هیچ تزاحمی بین اجزای عالم پیش نمی آید و در نتیجه هیچ شر طبیعی ای نیز در عالم پدید نمی آید.

ثانیا: خود این شرور طبیعی، گاه نتیجه طبیعی انتخاب خود انسانهاست. مثلا انسان به دست خود، جنگل را از بین میبرد و در نتیجه گرفتار خشکسالی عدید، کمبود آب قابل شرب، راه افتادن سیلاب در نتیجه بارانی میشود که قبلا به هیچ وجه باعث سیل نمیشد و نتایجی از این دست.

ثالثا: گفتیم که برهان نظم، بیان میکند که نظم جهان، مربوط به کل اجزاء به صورت مجموعی است نه تک تک اجزاء به صورت مستقل. بنابراین، در صورتی وجود شرور طبیعی( که ناشی از سوء اختیار خود انسان نباشد) مخل به این برهان میشود که هم هیچ هدفی نداشته باشد و هم مخل به هدف اصلی باشد و هم هیچ فایده ای برای آن متصور نباشد. حال آنکه از نظر تجربی هنوز اثبات نشده که این حوادث به ظاهر شر، برای کل مجموعه و رسیدن به هدف اصلی از خلقت مجموعه مضر باشد.(1)

موفق باشید.

ــــــــــــــــ
1. برای اطلاع بیشتر، ر.ک: جستارهایی از کلام جدید، جمعی از مولفان، تهران: سمت، 1388، مقاله اول.

صدیق;742216 نوشت:
[=microsoft sans serif]سوال اول اینکه، اگر نظم وجود دارد، پس چرا میلیونها سیاره ای در جهان وجود دارد که امکان حیات در انها وجود ندارد؟

پاسخ این سوال این است که:

اولا: در این استدلال، نهایت و هدف نظم جهان را منحصر در پیدایش حیات و موجودات زنده دانسته است. در حالیکه برهان نظم به هیچ وجه چنین ادعایی ندارد.

ثانیا: حتی اگر هدف از نظم جهان، موجودات زنده و تاثیر در زندگی آنها بدانیم، باز هم این اشکال جایی ندارد؛ زیرا زمانی وجود این سیارات دلیل بر بی نظمی خواهد بود که وجود انها کوچکترین تاثیر مفیدی در رابطه با موجودات زنده در هیچ نقطه عالم نداشته باشد. حال انکه تا کنون چنین چیزی اثبات نشده است.

ادامه دارد....

درود بر کارشناس محترم سپاس گزارم بابت پاسختون

منظور بنده از نظم صرفا وجود حیات نبود و اون رو به عنوان یک مثال بیان کردم ...

خب اینجا ادعای بزرگی مطرح شد! یعنی اگه فقط یک سیاره پیدا بشه که تاثیر مفیدی بر موجودات عالم نداشته باشه اونوقت برهان نظم نقض میشه؟؟

خب مثلا همون ستاره هایی رو که گفتم در هر ثانیه به وجود میان و در همون ثانیه متلاشی میشن رو اگه از عالم حذف کنیم چه تاثیر منفی ای در موجودات عالم خواهد داشت؟؟

صدیق;742207 نوشت:
استدلال به برهان نظم، برای اثبات خداوند، یکی از رایج ترین و قدیمی ترین استدلالهایی است که اندیشمندان به کار گرفته اند. گرچه فیلسوفان توجه کم تری به این برهان داشته اند

سلام....

به نظرم نقدی که می تونیم به این برهان نظم وارد کنیم، این هست که این برهان این پیش فرض رو بی دلیل در نظر می گیره که پشت هر سازه منظمی باید یک موجود با شعور باشه... من همین سوال رو در تاپیکی مطرح کردم و استاد صادق در پاسخ فرمودند که "معطی شی ء فاقد شی‌ ء نیست" و بعد اشاره داشتند که بنده که این کمالات و شعور و عقل را دارم، باید علتم و خدایم نیز، این ها را داشته باشد که بتواند این ها را به بنده بدهد....در حالی که این به نظرم ربطی به برهان نظم ندارد.اینچیزی فراتر از برهان نظم است!برهانی دیگر است!!!البته شاید برداشت من اشتباه بود!!پس خلاصه اینکه به نظرم،اینکه مطرح شود دنیا منظم است و تنها بحث منظم بودنش مطرح شود و بعد بخواهیم نتیجه بگیریم که پشت این دنیای منظم یک موجود با شعور باید باشد، یک برهان اشتباه بی دلیل است. استاد اگر می شود، در مورد این عرض بنده، یک خلاصه مطلب بفرمایید و بفرمایید که این برهان نهایت چه چیز به ما می دهد و ثابت می کند و حرف حسایش چیست.مرسی...

شما عنوان میکنید یک کتاب یا یک هواپیما مجموعه منظم هست و استدلال میکنید که چون ما نظمی هم در افرینش میبینیم بنابراین حتما باید ناظم داشته باشه ....
خوب چرا ....

شما 100 میلیون مثال بیارین که هر نظمی ناظم داره ... نمیتونین برای مشاهده نظم در جایی ادعا کنین حتما ناظم داره ...
همونجور که اگر من 100 میلیون مثال بزنم که هر مجموعه منظم مادی ناظمش مادی هست شما قبول نمیکنین که ناظم این دنیا مادی هست .
همونجور که اگر من 100 میلیون مثال بزنم که هر موجود مادی علت مادی داره ... شما قبول نمیکنین علت این دنیا مادی هست .

[="DarkRed"]این دو تا کلیپپ رو ببینید تا ایمانتون بخدا قویتر بشه

http://masaf.ir/View/Video/1182/%DA%A9%D9%84%DB%8C%D9%BE-%D8%A8%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B1-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%B1%DA%98%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C
%DA%A9--shia%20muslim
[/]

امن;744348 نوشت:
این دو تا کلیپپ رو ببینید تا ایمانتون بخدا قویتر بشه

http://masaf.ir/View/Video/1182/%DA%A9%D9%84%DB%8C%D9%BE-%D8%A8%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B1-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%B1%DA%98%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C
%DA%A9--shia%20muslim

فوق العاده بود ...
البته در جریان گسترش جهان و ربطش به اون ایه از قران بودم
ولی خب بعضی وقتا یه یاداوری لازمه
البته کلیپش جواب سوال نیست و ربطی به برهان نظم نداره ولی برای افزایش ایمان خوبه ...
سپاس گزارم

[=microsoft sans serif]باسلام

M0ha_mmad;744099 نوشت:
خب مثلا همون ستاره هایی رو که گفتم در هر ثانیه به وجود میان و در همون ثانیه متلاشی میشن رو اگه از عالم حذف کنیم چه تاثیر منفی ای در موجودات عالم خواهد داشت؟؟

وجود داشتن نظم در عالم به صورتی که هر عاقلی عالم را مشاهده کرده از مشاهده آن بفهمد که این نظم نیاز به ناظمی دارد، نیاز به آن ندارد که ما هدف از پیدایش جزء جزء عالم را نیز بدانیم.
ما در این استدلال، در نهایت لازم است به وجود برخی بی نظمی ها پاسخ دهیم نه به اینکه هدف از خلقت هر یک از پدیده ها و نیز تاثیر هر یک در دیگری چیست.
بنابراین، استدلال نظم، مدعی این نیست که هر جزیی در عالم موثر در اجزای دیگر است. بلکه به این معناست که هر جزئی در این عالم در نظام و هارمونی کل عالم تاثیر دارد و نشانه این نیز آن است که مجموعه هدف خود را محقق میکند و به سوی هدف خود پیش میرود. وقتی استدلال چنین ادعایی داشت دیگر این جمله که:

M0ha_mmad;744099 نوشت:
خب اینجا ادعای بزرگی مطرح شد! یعنی اگه فقط یک سیاره پیدا بشه که تاثیر مفیدی بر موجودات عالم نداشته باشه اونوقت برهان نظم نقض میشه؟؟

چون هیچ ربطی به استدلال ندارد، پس نقض آن نیز نیست و پاسخگویی به فلسفه ایجاد آن نیاز نیست.

بیائیم با یک مثال بحث را روشن تر کنیم.
مثل یک ساعت مچی، برای کارکردهایی از جمله نشان دادن ساعت، زمان سنج، نشان دادن تاریخ، زنگ بیدار باش درست شده است. تا زمانی که این ساعت چنین کاری را انجام دهد، میگوییم این مجموعه منظم است و کارکرد خود(یعنی هدفی که سازنده از ساختتن آن در نظر داشته است) را به درستی انجام میدهد. ما این حکم را میدهیم ولو ندانیم هر پیچ یا هر چرخ دنده یا قطعه ریز فلزی یا پلاستیکی درون موتور ساعت دقیقا چه نقشی را دارد.

عالم هم وقتی به صورتی است که بشر میتواند از آن قوانینی را استنتاج کند و باآن قوانین زندگی خودرا برنامه ریزی کند. حتی زمان حرکت برخی ستاره ها و سیارات دور و نزدیک را نیز با توجه به گسترش دانشش بفهمد. اینها همگی نشان دهنده آن است که کل عالم به صورت درستی عمل میکند تا حیات حداقل بر روی زمین به درستی صورت بگیرد. حال در این میان، اگر ما هدف از آفرینش یک یا چند جزء از محیط پیرامون یا مجموعه دور دست از خود را ندانیم باز هم به نظمی که از عالم مشاهده میکنیم ربطی ندارد و پاسخ دادن به این سوال، حداقل برای این هدف لازم نیست.

[=microsoft sans serif]

پیروز;744207 نوشت:
این برهان این پیش فرض رو بی دلیل در نظر می گیره که پشت هر سازه منظمی باید یک موجود با شعور باشه.

[=microsoft sans serif]دوست عزیز
[=microsoft sans serif]سلام
[=microsoft sans serif]این استدلال در صغرا بیان میکند که عالم نظم دارد.
[=microsoft sans serif]در کبرا نیز بیان میکند که هر نظمی نیاز به ناظمی دارد.
[=microsoft sans serif]بنابراین عالم نیاز به ناظمی دارد.

[=microsoft sans serif]در کبرای این استدلال، فقط بیان میشود که نظم نیاز به ناظم دارد. اما خود این ناظم چه خصوصیتی دارد. این مسئله نیاز به تبیین و اثبات دارد.
[=microsoft sans serif]اینکه هر نظمی نیاز به ناظم دارد، یک مسئله عقلی و مودای اصل علیت است. اما اینکه این ناظم باید هوشمند باشد، خودش یک امر وجدانی است.

[=microsoft sans serif]به این معنا که هر عاقلی وقتی به عقل خود رجوع میکند و به قول معروف عقل خود را وجب میکند میبینید که گرچه احتمال دارد که جهان از سوی ناظمی غیر هوشمند ایجاد شده باشد ولی این احتمال همانقدر ضعیف است که فرض بی ناظم دانستن جهان است.
[=microsoft sans serif]اینکه ما یک ساعت با کارکرد درست را بدون ناظمی عاقل و دانا بدانیم در نتیجه همانند آن است که آن را معلول هیچ موجودی ندانیم.
[=microsoft sans serif]بنابراین هیچ عاقلی به چنین احتمالی توجه نمیکند که شاید این نظم معلول یک موجود غیر هوشمند باشد.
[=microsoft sans serif]چطور میشود عقلای عالم نظم موجود در یک ساعت سالم را معلول یک موجود هوشمند میدانند و به احتمال اینکه این ساعت را مثلا یک سنگ یا یک درخت یا حتی یک گوریل ساخته باشد توجه نمیکنند ولی وقتی بحث عالمی به این عظمت و نظمی به این هوشمندی و دقت میرسند_[=microsoft sans serif] که همه علمای طبیعی عالم به خاطر همین نظم، به دنبال دست یابی به قوانین آن هستند_ [=microsoft sans serif]شما انتظار دارید که به این احتمال در ظاهر عقلی توجه کنند.

[=microsoft sans serif]

مارینر;744226 نوشت:
شما 100 میلیون مثال بیارین که هر نظمی ناظم داره ... نمیتونین برای مشاهده نظم در جایی ادعا کنین حتما ناظم داره ...
همونجور که اگر من 100 میلیون مثال بزنم که هر مجموعه منظم مادی ناظمش مادی هست شما قبول نمیکنین که ناظم این دنیا مادی هست .
همونجور که اگر من 100 میلیون مثال بزنم که هر موجود مادی علت مادی داره ... شما قبول نمیکنین علت این دنیا مادی هست .

سلام
اینکه هر نظمی ناظمی دارد، مفاد اصل علیت است.
اصل علیت هم یک اصل عقلی است و ربطی به تجربه ندارد.
کسی که اصل علیت را میپذیرد، کاملا و بدون هیچ تاملی اذعان میکند که هر معلولی علتی میخواهد.
حال نظم درعالم نیز از این قاعده مستنثا نیست. این نظم نیز چند حالت در پیش رویش دارد.
1. خود به خود و تصادفی به وجود آمده باشد.
2. علتش، خودش باشد.
3. علتی داشته باشد ولی علتش، هوشمند نباشد؛ مثلا یک سنگ یا یک درخت علت ایجاد چنین نظمی است.
4. علتی داشته باشد و علتش نیز هوشمند باشد.(حال چه مجرد و چه مادی)

فرض اول که با توجه به اصل علیت باطل میشود.
فرض دوم، مستلزم تناقض و دور است و به همین جهت باطل است.
فرض سوم، خلاف بداهت عقلی و مشاهدات هر روزه ما و سایر عقلای عالم است.
فقط فرض چهارم باقی می ماند.

اما این تمثیل:

مارینر;744226 نوشت:
همونجور که اگر من 100 میلیون مثال بزنم که هر مجموعه منظم مادی ناظمش مادی هست شما قبول نمیکنین که ناظم این دنیا مادی هست .
همونجور که اگر من 100 میلیون مثال بزنم که هر موجود مادی علت مادی داره ... شما قبول نمیکنین علت این دنیا مادی هست .

این تمثیل نیز ربطی به بحث ما ندارد.
ما در این استدلال، به دنبال اثبات ناظمی مجرد با عالی ترین کمالات و واحد نیستیم. فقط دو چیز را نیاز داریم.
در صغرا نیازمند اثبات نظم هستیم.
در کبرا نیز نیازمند اصل علیت.
بنابراین، اگر ما در این استدلال میگفتیم که جهان معلول ناظمی مجرد و با کمالات عالی هست، تمثیل شما تا حدودی جا داشت. ولی ما چنین کاری نمیکنیم.

صدیق;744892 نوشت:
دوست عزیز
سلام
این استدلال در صغرا بیان میکند که عالم نظم دارد.
در کبرا نیز بیان میکند که هر نظمی نیاز به ناظمی دارد.
بنابراین عالم نیاز به ناظمی دارد.

در کبرای این استدلال، فقط بیان میشود که نظم نیاز به ناظم دارد. اما خود این ناظم چه خصوصیتی دارد. این مسئله نیاز به تبیین و اثبات دارد.
اینکه هر نظمی نیاز به ناظم دارد، یک مسئله عقلی و مودای اصل علیت است. اما اینکه این ناظم باید هوشمند باشد، خودش یک امر وجدانی است.

به این معنا که هر عاقلی وقتی به عقل خود رجوع میکند و به قول معروف عقل خود را وجب میکند میبینید که گرچه احتمال دارد که جهان از سوی ناظمی غیر هوشمند ایجاد شده باشد ولی این احتمال همانقدر ضعیف است که فرض بی ناظم دانستن جهان است.
اینکه ما یک ساعت با کارکرد درست را بدون ناظمی عاقل و دانا بدانیم در نتیجه همانند آن است که آن را معلول هیچ موجودی ندانیم.
بنابراین هیچ عاقلی به چنین احتمالی توجه نمیکند که شاید این نظم معلول یک موجود غیر هوشمند باشد.
چطور میشود عقلای عالم نظم موجود در یک ساعت سالم را معلول یک موجود هوشمند میدانند و به احتمال اینکه این ساعت را مثلا یک سنگ یا یک درخت یا حتی یک گوریل ساخته باشد توجه نمیکنند ولی وقتی بحث عالمی به این عظمت و نظمی به این هوشمندی و دقت میرسند_ که همه علمای طبیعی عالم به خاطر همین نظم، به دنبال دست یابی به قوانین آن هستند_ شما انتظار دارید که به این احتمال در ظاهر عقلی توجه کنند.


سلام مجدد و ممنون از پاسخگویی....
پس آنطور که متوجه شدم، این برهان در درجه اول حرفش این است که این دنیا منظم است و این نظم ناظمی دارد.و اینکه حالا این ناظم با شعور است و اینها و چه خصوصیاتی دارد، نیاز به تبین و اثبات دارد...و شما اشاره داشتید که این ناظم، اینکه هوشمند است، یک امری است که می تواند وجدانی باشد...یعنی انسان وجدانا در می یابد که این نظم، هوشمند است و با شعور است...درست متوجه شدم؟؟

اولا، واقعیت من با این وجدانی بودن بسیار مشکل دارم...و فعلا این وجدانی بودن برایم قابل هضم نیس....یعنی فکر می کنم اینکه ما در می یابیم که این نظم هوشمند و با شعور است از این خاط است، که این نظم موجود و دنیا را با سازه های انسانی چون ساعت مقایسه می کنیم و از این رو ناظمش را موجودی هوشمند می دانیم...که این حاصل تلقینات و تجربه هایی است که از کودکی حاصل شده...یعنی این وجدانی بودن و خالی از برهان و دلیل بودن برایم هنوز قابل هضم نیست، و نمی توانم یک وجدانی را معتبر بدانم...

دوم اینکه، حالا بنده باز یک سوالی برایم پیش آمده(حالا کاری به بحث وجدانی بودنی و خرده ای که از آن گرفتم ندارم، فکر می کنم باید خودم با آن کنار بیایم)سوالم این است که شما می فرمایید که این برهان می گوید که دنیا منظم است و بعد هر نظمی ناظمی دارد، و پس دنیا ناظمی دارد...خوب حالا بنا به همین برهان، آیا نمی توانیم بگوییم که علت و یا ناظم این دنیای منظم، خود هم منظم است؟؟و بنا به همین برهان، پس باید ناظمی داشته باشد؟این اشکال را چطور می توان رفع و توجیه کرد...یعنی بنا به همین برهان، خود ناظم این دنیا هم باید ناظمی داشته باشد(یعنی به شرطی که ناظم این دنیا را منظم بدانیم).
اگر بخواهیم بگوییم که آن ناظم خود ناظمی ندارد، و در نتیجه بپذیریم که نظمی(آن ناظم این دنیا) ناظمی ندارد...چرا نپذیریم که همین نظم این دنیا هم ناظمی ندارد؟؟؟
این اشکال چطور توجیه می شود؟؟؟

صدیق;744895 نوشت:
اینکه هر نظمی ناظمی دارد، مفاد اصل علیت است.
اصل علیت هم یک اصل عقلی است و ربطی به تجربه ندارد.
کسی که اصل علیت را میپذیرد، کاملا و بدون هیچ تاملی اذعان میکند که هر معلولی علتی میخواهد.
حال نظم درعالم نیز از این قاعده مستنثا نیست. این نظم نیز چند حالت در پیش رویش دارد.
1. خود به خود و تصادفی به وجود آمده باشد.
2. علتش، خودش باشد.
3. علتی داشته باشد ولی علتش، هوشمند نباشد؛ مثلا یک سنگ یا یک درخت علت ایجاد چنین نظمی است.
4. علتی داشته باشد و علتش نیز هوشمند باشد.(حال چه مجرد و چه مادی)

آیا می توانیم این فرض را هم در نظر بگیریم که این نظم هیچگاه بوجود نیامده که بخواهد خود به خودی و تصادفی بوجودی بیاید و یا نیاید....علتی ندارد.از اول بوده و و تا ابد هم خواهد بود...

در کل با توجه به تعریفی که از نظم شده (نظم عبارت است از نوعی پیوند و همکاری بین اجزای یک مجموعه در راستای تحقق هدفی معین، به گونه ای اکه هر یک از اجزاء مکمل دیگری بوده و فقدان هر چز موجب میشود که مجموعه، اثر مطلبو و هدف مورد نظر را فاقد باشد.) چند مفهوم از نظم قابل استخراجه.

1- هدف یعنی غایتی که فاعل برای رسیدن به اون فعل رو انجام می ده (علت غایی). در این صورت نظمی از جهان انتزاع نمی شه، چرا که لازمه هدف تصور غایت فعله.

مثال: سوارکاری رو می بینیم که به سمت شهری می تازه. اما نمی تونیم تشخیص بدیم که هدف تاختن او رساندن نامه هست یا اطراق در شهر. این هم منوط به هدف داشتن فاعله، در حالی که ثابت نشده هر فاعل غیر متشخص هدفی داره.

2- هدف یعنی سودی که یک فعل به انسان می رسونه. در این صورت ما با یک امر ذهنی طرفیم. به واسطه ذهنیات خودمون نمی تونیم حکمی در مورد جهان خارج بدیم.

مثال: سیبی از درخت می افته. کسی که گرسنه هست، خورده شدن سیب رو هدف سقوط می بینه و کسی که تشنه علم هست کشف قانون جاذبه رو. از طرفی، چیزی که برای ما سود داره لزوما برای دیگر موجودات هم سود نداره، پس سودمندی چیز مطلقی نیست که بر اساس اون حکمی صادر کنیم.

3- هدف یعنی نتیجه انجام یک فعل. این تعریف خلط بین دو مفهومه نتیجه و غایته. نتیجه غایت نیست. برعکس غایت، نتیجه فعل از جهت روی دادنشه، نه از جهت ناظم داشتنش. پس بواسطه نتیجه داشتن ناظم داشتنی استنتاج نمی شه.

مثال: دو تیم فوتبال با هم مسابقه می دن. هدف هر دو تیم بردنه، اما نتیجه یک تیم بردن و نتیجه تیم دیگه باختنه.

4- هدف یعنی غایتی که انسان از یک فعل انتظار داره. اگر چه کلمات بهتری برای توصیف این ویژگی وجود دارن، می شه به واژه هدف قناعت کرد. در این صورت میشه منظم بودن جهان رو حدس زد، اما دلیل عقلی (ماتقدم) برای منظم بودن جهان نداریم؛ چه اینکه حتی «جهان میانه» منظم باشه، اما در مقیاس های بسیار بزرگ یا بسیار کوچک نامنظم باشه.

مثال: مرغهای مزرعه ای به طریق عادت هر روز انتظار دانه پاشیدن رو دارن. اما یک روز صاحب مزرعه میاد و اونها رو ذبح می کنه.

نتیجه: هر تعریفی از نظم برهانی کامل برای اثبات خدا به دست نمی ده. یا ما نمی تونیم منظم بودن جهان (یا حتی یک مجموعه ساده) رو اثبات کنیم (1، 2، 4)، یا اینکه منظم بودن ملازمتی با وجود خالق نداره (3).

[=microsoft sans serif]

پیروز;745116 نوشت:
اولا، واقعیت من با این وجدانی بودن بسیار مشکل دارم...و فعلا این وجدانی بودن برایم قابل هضم نیس....یعنی فکر می کنم اینکه ما در می یابیم که این نظم هوشمند و با شعور است از این خاط است، که این نظم موجود و دنیا را با سازه های انسانی چون ساعت مقایسه می کنیم و از این رو ناظمش را موجودی هوشمند می دانیم...که این حاصل تلقینات و تجربه هایی است که از کودکی حاصل شده...یعنی این وجدانی بودن و خالی از برهان و دلیل بودن برایم هنوز قابل هضم نیست، و نمی توانم یک وجدانی را معتبر بدانم...

باسلام و تشکر
قضایایی که انسان با حس درونی و شهود عقلی خود آنرا در می‌یابد نیازی به اثبات ندارد.
مثل اینکه هر معلولی، علتی دارد که هر عقل سلیمی آنرا می پذیرد و اثبات میکند هرچند در نحوه اثباتش در عالم خارج و جهان ماده اشکال و سوال داشته باشد ولی این رابطه را میفهمد.
اما اینکه مبنای این امر درونی( که شاید بتوان آنرا به فطریات باز گرداند)، از رسوبات دوره کودکی و ساده انگاری های زندگی ماست، حرفی است به دلیل و بدون ادعا.
اینکه ما نظم ارگانیک جهان را با نظم درون ساعت مقایسه میکنیم، یک امر واضحی است و ربط آن به دوره کودکی واضح نیست.

پیروز;745116 نوشت:
وم اینکه، حالا بنده باز یک سوالی برایم پیش آمده(حالا کاری به بحث وجدانی بودنی و خرده ای که از آن گرفتم ندارم، فکر می کنم باید خودم با آن کنار بیایم)سوالم این است که شما می فرمایید که این برهان می گوید که دنیا منظم است و بعد هر نظمی ناظمی دارد، و پس دنیا ناظمی دارد...خوب حالا بنا به همین برهان، آیا نمی توانیم بگوییم که علت و یا ناظم این دنیای منظم، خود هم منظم است؟؟و بنا به همین برهان، پس باید ناظمی داشته باشد؟این اشکال را چطور می توان رفع و توجیه کرد...یعنی بنا به همین برهان، خود ناظم این دنیا هم باید ناظمی داشته باشد(یعنی به شرطی که ناظم این دنیا را منظم بدانیم).

این اشکال ناشی از یک خلط است. زیرا ایجاد کننده نظم، ضرورت ندارد خودش منظم باشد؛ زیرا
جنبه اول اینکه چون اجزای این عالم به خودی خود در کنار هم قرار نمیگیرند، بنابراین نیاز به ناظمی دارد که این اجزاء را در کنار هم قرار داده باشد.
اما اگر ایجاد کننده این نظم و ناظم آن، از آن دسته موجوداتی باشد که اصلا جزء ندارد و بسیط است، دیگر این حرف نادرست است.
ناظم برای ایجاد نظم، نیازی به این ندارد که خودش منظم باشد(به این معنا که دارای اجزایی منظم در کنار هم باشد) بلکه باید توان علمی و بدنی و امکاناتی برای ایجاد نظم را داشته باشد.

بعلاوه، اگر این مقایسه درست باشد، باید بگوییم از آنجا که مثلا ساعت فلزی است، پس منظم کننده ساعت، هم باید فلزی باشد!
یا چون ساعت منظم شده بی جان است، پس منظم کننده آن هم باید بی جان باشد و ...

[=microsoft sans serif]

پیروز;745125 نوشت:
آیا می توانیم این فرض را هم در نظر بگیریم که این نظم هیچگاه بوجود نیامده که بخواهد خود به خودی و تصادفی بوجودی بیاید و یا نیاید....علتی ندارد.از اول بوده و و تا ابد هم خواهد بود...

این سوال نیاز به توضیح دارد.
اگر منظور این است که نظم عالم چیزی جدای از خلقت آن نیست؛ به این معنا که در همان زمان خلقت، هستی بخش عالم آنرا طوری ایجاد میکند که در کنار اجزای دیگر عالم، درست چینش شوند، بله این درست است.
یعنی اینطور نیست که خالق عالم، ابتدا موجودات آنرا ایجاد کند و سپس مثلا آنها را مانند انسانها از انبار یکی یکی بیرون بیاورد و مانند قطعات پازل د رکنار هم قرار بدهد.
به همین دلیل است که خالق همان رب و ناظم عالم است.

اما اگر منظور این است که عالم نیازی به ناظم ندارد(ولو با تعدد حیثیت خالق و ناظم) این حرفی نادرست است؛ زیرا از نظر عقلی میتوان بین سازنده و نظم دهنده تفکیک کرد. بنابراین عقل انسان در می یابد که عالم همانطور که نیاز به خالق دارد نیاز به ناظم و رب و رازق و ... هم دارد ولو همه اینها کار یک موجود است به نام خداوند.

صدیق;752051 نوشت:
این سوال نیاز به توضیح دارد.
اگر منظور این است که نظم عالم چیزی جدای از خلقت آن نیست؛ به این معنا که در همان زمان خلقت، هستی بخش عالم آنرا طوری ایجاد میکند که در کنار اجزای دیگر عالم، درست چینش شوند، بله این درست است.
یعنی اینطور نیست که خالق عالم، ابتدا موجودات آنرا ایجاد کند و سپس مثلا آنها را مانند انسانها از انبار یکی یکی بیرون بیاورد و مانند قطعات پازل د رکنار هم قرار بدهد.
به همین دلیل است که خالق همان رب و ناظم عالم است.

اما اگر منظور این است که عالم نیازی به ناظم ندارد(ولو با تعدد حیثیت خالق و ناظم) این حرفی نادرست است؛ زیرا از نظر عقلی میتوان بین سازنده و نظم دهنده تفکیک کرد. بنابراین عقل انسان در می یابد که عالم همانطور که نیاز به خالق دارد نیاز به ناظم و رب و رازق و ... هم دارد ولو همه اینها کار یک موجود است به نام خداوند.


سلام و خیلی ممنون....من احساس می کنم که این برهان به تنهایی و مستقل نمی تواند به کار رود..یعنی از فرمایش شما هم اینطور فکر می کنم می توان نتیجه گرفت...مثلا گویا در این برهان ابتدا فرض را گرفته ایم که این دنیا خلق شده و یا ایجاد شده است و یا پدیده است و خالق دارد.در حالی که می توانستیم بگوییم اصلا دنیا خلق نشده است..همان طور که در مورد خدا می گوییم که خلق نشده است...یعنی دنیا پدیده نیست..همانطور که در مورد خدا می گوییم که پدیده نیست.از اول بوده و در نتیجه اگر نظمی هم دارد...نظمش پدیده نیست و در نتیجه نیاز به ناظم ندارد...اصلا پدید نیامده که نیاز به ناظم داشته باشد..پس این برهان زمانی که به کار می رود که ابتدا از روش ها و براهین و طرقی ثابت کرده باشیم که این دنیا خلق شده...
خلاصه استاد...اینکه بگوییم هر نظمی ناظمی دارد و بعد بگوییم این دنیا منظم است پس، خدا و خالق و ناظمی دارد، اشتباست به نظرم و زمانی صحیح هست که ابتدا ثابت کرده باشیم که اصلا این دنیا که نظم دارد پدید آمده و خلق شده و یا ایجاد شده...
ما در اصل علیت هم نمی گوییم(بر خلاف تصور اکثر مردم) که هر چیزی نیاز به علت دارد...که در این صورت خدا هم باید بگوییم نیاز به علت دارد..در اصل علیت می گوییم که هر معلول و یا پدیده ای نیاز به علت دارد...در برهان نظم هم باید بگوییم که هر نظمی که پدید آمده نیاز به ناظم دارد و نه هر نظمی...که در این صورت پس برهان نظم به تنهایی کار کردی ندارد...و باید پیشتر ثابت کرده باشیم که این دنیا پدیده است و معلول است و در نتیجه نظمش هم پدیده است و ناظم دارد.درست است؟کمی گیج شدم :Gig:

[=microsoft sans serif]

پیروز;752232 نوشت:
خلاصه استاد...اینکه بگوییم هر نظمی ناظمی دارد و بعد بگوییم این دنیا منظم است پس، خدا و خالق و ناظمی دارد، اشتباست به نظرم و زمانی صحیح هست که ابتدا ثابت کرده باشیم که اصلا این دنیا که نظم دارد پدید آمده و خلق شده و یا ایجاد شده...

اینکه اجزای این عالم حادث هستند که محل اختلاف نیست.
کسی قائل نیست که اجزای این عالم، قدیم زمانی هستند.
حداقل اجزایی که ما امروزه می بینیم؛ کوه ها، دریاها، صحراها، حیوانات، درختان و انسانها و ...، همگی یک عمر محدودی داشتند و از یک زمانی به وجود آمده اند.
بنابراین، می بینید که گرچه از نظر تجربی نتوان در مورد کل عالم به عنوان یک کل، اثبات کرد که حادث است یا قدیم ولی در مورد تک تک اجزایش میتوان گفت که حادث است و وقتی دست بر روی هر جزیی از عالم طبیعت میگذارید می بینید که یک زمانی نبوده و بعد به وجود آمده است.

صدیق;754293 نوشت:
[=microsoft sans serif]
اینکه اجزای این عالم حادث هستند که محل اختلاف نیست.
کسی قائل نیست که اجزای این عالم، قدیم زمانی هستند.
حداقل اجزایی که ما امروزه می بینیم؛ کوه ها، دریاها، صحراها، حیوانات، درختان و انسانها و ...، همگی یک عمر محدودی داشتند و از یک زمانی به وجود آمده اند.
بنابراین، می بینید که گرچه از نظر تجربی نتوان در مورد کل عالم به عنوان یک کل، اثبات کرد که حادث است یا قدیم ولی در مورد تک تک اجزایش میتوان گفت که حادث است و وقتی دست بر روی هر جزیی از عالم طبیعت میگذارید می بینید که یک زمانی نبوده و بعد به وجود آمده است.

درباره این که پدیده ها اصالتا ازلی هستن یا حادث دو نظریه وجود داره. دسته ای از فلاسفه معتقد به حقیقت عینی ازلی تمام لحظه های زمانی هستن که معمولا از نظریه نسبیت عام چنین نتیجه ای رو حاصل می کنن و دسته ای معتقدن تنها آنچه الآن وجود دارد حقیقت داره. حتی در پدیده هایی که ما می بینیم هم این حرف شما صادق نیست.

[=microsoft sans serif]

آورورا;754295 نوشت:
رباره این که پدیده ها اصالتا ازلی هستن یا حادث دو نظریه وجود.

باسلام
دوست عزیز دقت نکردید.
من نگفتم که اصل عالم، ازلی است یا قدیم. دقیقا حواسم هست که این مسئله یکی از مهمترین اختلاف نظرهای میان متکلمان و فلاسفه است.
بلکه عرض کردم:

صدیق;754293 نوشت:
اینکه اجزای این عالم حادث هستند که محل اختلاف نیست.

و این فرق دارد با حدوث یا قدم، اصل عالم.

در ضمن در ادامه نکته ای گفتم که نیاز به دقت دارد:

صدیق;754293 نوشت:
حداقل اجزایی که ما امروزه می بینیم؛ کوه ها، دریاها، صحراها، حیوانات، درختان و انسانها و ...، همگی یک عمر محدودی داشتند و از یک زمانی به وجود آمده اند.

اما این مسئله که :

آورورا;754295 نوشت:
. دسته ای از فلاسفه معتقد به حقیقت عینی ازلی تمام لحظه های زمانی هستن که معمولا از نظریه نسبیت عام چنین نتیجه ای رو حاصل می کنن و دسته ای معتقدن تنها آنچه الآن وجود دارد حقیقت داره. حتی در پدیده هایی که ما می بینیم هم این حرف شما صادق نیست.

نکته اول اینکه: این دو دیدگاهی که بیان کردید، هیچ مدرک و مستندی برایش نیاوردید. لطفا ابتدا منبع آنرا بیاورید تا در موردش بتوانیم بحث داشته باشیم.

نکته دوم اینکه: جمله ای که از دسته اول نقل کردید، نیاز به توضیح دارد و ابهام دارد. واقعا این مسئله که "تمام لحظه های زمانی" ازلی باشند چند ابهام دارد.
اولا: لحظه های زمانی که ازلی نیستند. ظاهرا معنای ازلی برای شما کاملا واضح نشده است. لحظه های زمانی پی در پی می آیند و نمیتوان تمام لحظه های زمانی را ازلی دانست. همین الان، قطعا در لحظه قبل نبوده است چه برسد به اینکه ازلی بوده باشد.
ثانیا: لحظه های زمانی، موجوداتی غیر مستقل هستند همانطور که خود زمان امری غیر مستقل است و از حرکت امور جسمانی متحرک انتزاع میشود. بنابراین، حقیقت عینی داشتن لحظه های زمانی، امری غیر قابل قبول است، تا چه رسد به ازلی بودن آنها.
ثالثا: این دو قول در مقابل هم قرار ندارند و در ظاهر، یکی مربوط به ازلی بودن قطعات زمانی است و یکی مربوط به موجودات بالفعل عالم.

نکته سوم اینکه: ربط ازلی دانستن لحظه های زمانی با نسبیت عام را بنده متوجه نمیشوم.

آورورا;754295 نوشت:
. و دسته ای معتقدن تنها آنچه الآن وجود دارد حقیقت داره. حتی در پدیده هایی که ما می بینیم هم این حرف شما صادق نیست.

این مسئله نیز چند ایراد و ابهام دارد.
اولا: این مسئله چه ربطی به بحث ما داشت؟
ثانیا: این دو دلیل قرار است حدوث زمانی را زیر سوال ببرد، خب دو دیدگاه عمده و رایج میان فلاسفه و متکلمان چه شد؟!

بین حدوث و قدم اجزای عالم هم اختلافه. بحث بر سشر متکلمان و فلاسفه نیست. بحث بر سر فلاسفه اترنالیست که معتقد به تئوری بی زمان هستن و فلاسفه پرزنتیست که معتقد به تئوری ای زمان هستن هست.

[=microsoft sans serif]پرسش: گرچه برهان نظم انصافا خیلی برهان منطقی ای هست .. اما به نظرم بهش نقد زیادی هم وارده ... مثلا درسته که جهان منظم به نظر میاد ولی بی نظمی هم در جهان وجود داره .. اگر هم بگویید بی نظمی اصلا وجود ندارد، پس منظم دانستن جهان هم بی معناست.

پاسخ:
باسلام و تشکر از مشارکت شما

استدلال به برهان نظم، برای اثبات خداوند، یکی از رایج ترین و قدیمی ترین استدلالهایی است که اندیشمندان به کار گرفته اند. گرچه فیلسوفان توجه کم تری به این برهان داشته اند.
قبل از بررسی این سوال، لازم است به نکاتی توجه داشته باشیم.

نکته اول: نظم چند نوع دارد و در این برهان، کدام یک مورد نظر است؟
نظم دسته بندی های گوناگونی دارد:
دسته 1: نظم اعتباری و زیبایی شناختی.
دسته 2: نظم صناعی و ساختنی.
دسته 3: نظم طبیعی و تکوینی. این نوع از نظم، عبارت است از رابطه و ترتیب حاکم بر اجزای یک پدیده، که نه ناشی از اعتبار و قرار داد است و نه ناشی از ترکیب صناعی دست بشر. خود این نوع نظم به سه دسته تقسیم میشود:

3/1: نظم ناشی از ربط علت فاعلی با معلول(که به نظم علّی معروف است)
3/2: نظم ناشی از ربط علت غایی با معلول(که به نظم غائی معروف است)
3/3. نظم ناشی از علل قوام یا ارتباط داخلی اجزای یک شیء با یکدیگر(نظم داخلی)

محور بحث در این برهان، نظم طبیعی و تکوینی است که غایت مند و هدفدار است.(1)

نکته دوم: نظم چیست؟
نظم عبارت است از نوعی پیوند و همکاری بین اجزای یک مجموعه در راستای تحقق هدفی معین، به گونه ای اکه هر یک از اجزاء مکمل دیگری بوده و فقدان هر چز موجب میشود که مجموعه، اثر مطلوب و هدف مورد نظر را فاقد باشد.(2)

بنابراین، این نظم باید دارای چند ویژگی باشد تا محور بحث در برهان نظم قرار بگیرد. این امور عبارتند از:
الف. مجموعه طبیعی و مادی نه فرامادی و نه اعتباری(زیبایی شناختی).
ب. سامان داشتن: چینش، تناسب در کمیت و کیفیت و در راستای هدف یا اهداف معین.
ج. هدفمندی: هدفی که بر کل مجموعه مترتب شود نه بر تک تک اجزاء به تنهایی.

باتوجه به این دو نکته، حال میتوان در مورد موارد مطرح شده در سوال به بحث پرداخت.

سوال اول اینکه، اگر نظم وجود دارد، پس چرا میلیونها سیاره ای در جهان وجود دارد که امکان حیات در انها وجود ندارد؟

پاسخ این سوال این است که:

اولا: در این استدلال، نهایت و هدف نظم جهان را منحصر در پیدایش حیات و موجودات زنده دانسته است. در حالیکه برهان نظم به هیچ وجه چنین ادعایی ندارد.

ثانیا: حتی اگر هدف از نظم جهان، موجودات زنده و تاثیر در زندگی آنها بدانیم، باز هم این اشکال جایی ندارد؛ زیرا زمانی وجود این سیارات دلیل بر بی نظمی خواهد بود که وجود انها کوچکترین تاثیر مفیدی در رابطه با موجودات زنده در هیچ نقطه عالم نداشته باشد. حال انکه تا کنون چنین چیزی اثبات نشده است.

سوال دوم: وجود شرور طبیعی، مانند وجود کودکان ناقص، دلیل روشنی بر بی نظمی در جهان است.

پاسخ این سوال نیز این است که:
بررسی تفصیلی این بحث نیازمند بحث مستقلی از شرور و رابطه آن با عدالت خداوند است. اما به صورت اجمالی به این مسئله اشاره میشود که

اولا: شرور طبیعی، لازمه لاینکف خیرات در این دنیای مادی هستند، وجود نداشتن این شرور تـــنها در صورتی ممکن است که جهان مادی از مادی بودن خود بیفتد و تبدیل به جهان غیر مادی شود. در آن صورت است که هیچ تزاحمی بین اجزای عالم پیش نمی آید و در نتیجه هیچ شر طبیعی ای نیز در عالم پدید نمی آید.

ثانیا: خود این شرور طبیعی، گاه نتیجه طبیعی انتخاب خود انسانهاست. مثلا انسان به دست خود، جنگل را از بین میبرد و در نتیجه گرفتار خشکسالی عدید( بسیار، فراوان)[=microsoft sans serif]، کمبود آب قابل شرب، راه افتادن سیلاب در نتیجه بارانی میشود که قبلا به هیچ وجه باعث سیل نمیشد و نتایجی از این دست.

ثالثا: گفتیم که برهان نظم، بیان میکند که نظم جهان، مربوط به کل اجزاء به صورت مجموعی است نه تک تک اجزاء به صورت مستقل. بنابراین، در صورتی وجود شرور طبیعی( که ناشی از سوء اختیار خود انسان نباشد) مخل به این برهان میشود که هم هیچ هدفی نداشته باشد و هم مخل به هدف اصلی باشد و هم هیچ فایده ای برای آن متصور نباشد. حال آنکه از نظر تجربی هنوز اثبات نشده که این حوادث به ظاهر شر، برای کل مجموعه و رسیدن به هدف اصلی از خلقت مجموعه مضر باشد.(3)

موفق باشید.

ـــــــــــ
1.
شاکری، براهین اثبات خدا در نقدی بر شبهات جان هاسپرز،ص279-280
2. سبحانی، مدخل مسائل جدید در علم کلام، ص73
3. برای اطلاع بیشتر، ر.ک: جستارهایی از کلام جدید، جمعی از مولفان، تهران: سمت، 1388، مقاله اول.

موضوع قفل شده است