مبنای مشروعیت حکومت و نقش آراء مردم در کلام رهبری

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مبنای مشروعیت حکومت و نقش آراء مردم در کلام رهبری

درود

در بیانات آیت الله خامنه ای، بعضاً مبانی مشروعیت حکومت مطرح شده است و به اعتبار اینکه از سویی توسط خبرگان به عنوان ولی امر مطلق مسلمین تعین شده اند – و قهراً این امور را بهتر از دیگران می دانند- و ازسوی دیگر خود نیز بر اشرافشان بر این موضوع اذعان فرموده اند،[1] مسلماً پیگیری این مسأله در کلام ایشان کمک کننده خواهد بود.

به نظر می رسد از چکیده ی سخنان ایشان درباب مشروعیت، می توان سه مبنای متفاوت را استنباط نمود:

الف) پایه ی مشروعیت حکومت، تکیه بر مردم و اعتماد و مشارکت ایشان است.

ب) معیارهای الهی همراه با خواست مردم، توأماً مشروعیت یک حکومت را تشکیل می دهند.

ج) مشروعیت، صرفاً ریشه در مبانی الهی دارد و مردم صرفاً در مقبولیت حکومت نقش دارند نه در مشروعیت آن.

نظریه اخیر که تلقی رسمی از مشروعیت است توسط شارحین محترم ولایت فقیه به تفصیل بیان گردیده است.

برای هر یک از مبانی پیش گفته، شواهد زیادی در سخنان آقای خامنه ای وجود دارد اما در اینجا برای رعایت اختصار در هر مورد به ذکر سه شاهد بسنده می شود. ضمناً بر نظریه های الف و ب، که توسط دیگران هم مطرح شده اند، نقدهایی توسط اساتیدی همچون آیت الله مصباح یزدی وارد شده است که برای روشن تر شدن موضوع، مختصراً به بخشهایی از آنها نیز در پایان هر بخش اشاره می شود.

الف) در بخشی از بیانات آقای خامنه ای، مردم را پایه ی مشروعیت می یابیم:

1- در قانون اساسى، توزيع قدرت به نحو منطقى و صحيح وجود دارد و همه‌ى مراكز قدرت هم، مستقيم يا غيرمستقيم با آراء مردم ارتباط دارند و مردم تعيين كننده و تصميم‌گيرنده هستند و اگر مردم حكومتى را نخواهند، اين حكومت در واقع پايه‌ى مشروعيت خودش را از دست داده است. نظر ما درباره‌ى مردم اين است. [2]

2- دشمنى آنها با نظام جمهورى اسلامى و دولتمردان اين نظام به‌خاطر اين است كه اينها ايستاده‌اند و حاضر نيستند براى به‌دست آوردن دل دشمنان بيگانه، به ملت خودشان پشت كنند. مشروعيت اين دولتمردان هم به همين است. هر دولتى در ايران اسلامى كه به مردم خود تكيه نداشته باشد، مشروع نيست. [3]

3- دشمنان ملت ايران ميدانند كه وقتى اعتماد وجود نداشت، مشاركت ضعيف خواهد شد؛ وقتى مشاركت و حضور در صحنه ضعيف شد، مشروعيت نظام دچار تزلزل خواهد شد؛ آنها اين راميخواهند؛ هدف دشمن اين است. مي خواهند اعتماد را بگيرند تا مشاركت را بگيرند، تا مشروعيت را از جمهورى اسلامى بگيرند. [4]

توضیح آیت الله مصباح یزدی:

در معيار مشروعيت حكومت، شيعه و سنى متفقند كه اگر خدا كسى را براى حكومت تعيين كند، حكومت او مشروعيت دارد و او داراى حق حاكميت است؛ زيرا بر اساس بينش اسلامى همه جهان ملك طلق خداست و همه چيز از آن اوست. هيچ كس حق تصرف در چيزى را ندارد مگر با اجازه خدايى كه مالك حقيقى همه است. حكومت بر انسانها هم در اصل حق خداست و از شؤون ربوبيّت اوست. هيچ كس حق حاكميت بر ديگرى را ندارد مگر آنكه از طرف خداى متعال مأذون باشد؛ يعنى حكومت كسى كه از طرف خدا نصب شده باشد، مشروع است [5]... از نظر شيعه به همان معيارى كه حكومت رسول الله (ص) مشروعيت دارد، حكومت امامان معصوم و نيز ولايت فقيه در زمان غيبت مشروعيت خواهد داشت؛ يعنى مشروعيت حكومت هيچ گاه مشروط به رأى انسانها نبوده، بلكه امرى الهى و با نصب او بوده است [6]... پس در زمان غيبت ـ مشروعيت حكومت از سوى خداست نه از سوى آراى مردم. نقش مردم در زمان غيبت فقط عينيت بخشيدن به حكومت است، نه مشروعيت بخشيدن به آن. [7]

ب) اگرچه در این گونه سخنرانیها معیار اصلی، «الهی» بیان شده، اما رأی و انتخاب مردم هم به عنوان یک رکن یا شرط لازم معرفی شده است:

1- در اسلام مردم يك ركن مشروعيتند، نه همه‌ى پايه‌ى مشروعيت. نظام سياسى در اسلام علاوه بر رأى و خواست مردم، بر پايه‌ى اساسى ديگرى هم كه تقوا و عدالت ناميده مى‌شود، استوار است. اگر كسى كه براى حكومت انتخاب مى‌شود، از تقوا و عدالت برخوردار نبود، همه‌ى مردم هم كه بر او اتفاق كنند، از نظر اسلام اين حكومت، حكومت نامشروعى است؛ اكثريت كه هيچ. ... بنابراين، پايه‌ى مشروعيت حكومت فقط رأى مردم نيست؛ پايه‌ى اصلى تقوا و عدالت است؛ منتها تقوا و عدالت هم بدون رأى و مقبوليت مردم كارايى ندارد. لذا رأى مردم هم لازم است. اسلام براى رأى مردم اهميت قائل است. فرق بين دمكراسى غربى و مردم‌سالارى دينى كه ما مطرح مى‌كنيم، همين جاست. [8]

2- امروز در جمهورى اسلامى همه‌ى مقاماتى كه به نحوى در كار مردم دخالت دارند، مستقيم يا غيرمستقيم منتخب خود مردمند؛ حتى رهبرى. يعنى در نظام اسلامى، دارا بودن معيارها كافى نيست؛ بلكه انتخاب مردم هم شرط لازم است و بدون انتخاب مردم امكان ندارد. [9]

3- يقيناً حضور مردم در مشروعيت يك نظام نقش دارد. آن كسانى كه در غرب، مشروعيت خودشان را اساساً ناشى از حضور مردم ميدانند و هيچ عامل ديگرى را در آن دخيل نميدانند،آنها يك چنين حضورى را الان ندارند. [10]

توضیح آیت الله مصباح یزدی:

برخى خواسته اند نقش مردم در حكومت اسلامى در زمان غيبت را پررنگ تر كنند؛ از اين رو گفته اند آنچه از سوى خدا توسط امامان معصوم (ع) به فقها واگذار شده، ولايت عامهاست؛ يعنى نصب فقها همانند نصب معصومان براى حكومت و ولايت نيست، زيرا نصب امامان به گونه اى خاص و معيّن بوده است فقها به عنوان كلى به ولايت منصوب شده اند و براى معيّن شدن يك فقيه و واگذارى حكومت و ولايت به او بايد از آراى مردم كمك گرفت؛ پس اصل مشروعيت از خداست، ولى تعيين فقيه براى حاكميت به دست مردم است. اين نقش افزون بر نقشى است كه مردم در عينيت بخشيدن به حكومت فقيه دارند.
در مقام نقد و بررسى اين نظريه بايد گفت: يا مقصود گوينده اين است كه در زمان غيبت حكومت فقيه مشروعيتى تلفيقى دارد؛ بدين معنا كه مشروعيت ولايت فقيه به نصب الهى و نيز رأى مردم است؛ و به تعبير ديگر: رأى مردم همراه با نصب الهى جزء تعيين كننده براى مشروعيت حكومت فقيه است، و يا اينكه مقصود اين است كه عامل اصلى مشروعيت حكومت فقيه در زمان غيبت، نصب الهى است، ولى خداوند شرط كرده است تا آراى مردم نباشد فقيه حق حاكميت ندارد؛ يعنى رأى مردم شرط مشروعيت حكومت فقيه است نه جزء دخيل در آن.
به هر صورت كه بخواهيم نظر مردم را در مشروعيت دخالت بدهيم، با اين اشكال مواجه مى شويم كه آيا حاكميت حق مردم بود تا به كسى واگذار كنند؟ پيشتر گفتيم حاكميت فقط حق خداست، و امامان معصوم از سوى خدا حق حاكميت بر مردم يافته اند.اگر نظر مردم در مشروعيت حكومت دخالت داشته باشد، بايد هر زمان كه مردم نخواستند فقيه حاكم باشد، حكومت او نامشروع باشد، ولى گفتيم كه فقيه در زمان غيبت حق ولايت دارد اين حق با موافقت مردم تحقق عينى مى يابد.افزون بر اين، لازم مى آيد كه در صورت عدم موافقت مردم، جامعه اسلامى بدون حكومت مشروع باشد. [11]

ادامه دارد

ج) در این بیانات، مشروعیت را صرفاً امری الهی و بدون واسطه ی مردم درمی یابیم:

1- در حقیقت ولایت فقیه مثل روحی در کالبد نظام است. بالاتر از این من بگویم، قانون اساسی در جمهوری اسلامی که ملاک و معیار و چهارچوب قوانین است، اعتبارش به خاطر قبول و تأیید ولی فقیه می باشد والا خبرگان پنجاه نفر، شصت نفر، صد نفر از هر قشری، چه حقی دارند که دور هم بنشینند و برای مردم مملکت و مردم جامعه قانون اساسی وضع کنند؟ اکثریت مردم چه حقی دارند که قانون اساسی را امضا کنند و برای همه مردم این قانون را لازم الاجرا بکنند؟ آن کسی که حق دارد که قانون اساسی را برای جامعه قرار بدهد، او ولی فقیه است. او همان امام اسلامی است و دستگاهی است که حاکمیت الهی را از طریق وراثت پیغمبر و وراثت ائمه معصومین در اختیار دارد. او چون به خبرگان دستور داد که بنشینند قانون اساسی بنویسند و او چون قانون اساسی را امضا کرد، قانون اساسی، قانون شد. حتی اصل نظام جمهوری اسلامی مشروعیتش به عنوان یک حکم از طرف ولی فقیه است. این ولی فقیه است که نظام جمهوری اسلامی را به عنوان یک نظام برای جامعه اسلامی به وجود می آورد و لازم الاتباع می کند و مخالفت با این نظام حرام و جزو گناهان کبیره می شود و مبارزه با مخالفان این نظام واجب می شود. [12]

2- مشروعيت اين نظام به تفكّر اسلامى و به استوارى بر پايه‌ى اسلام است؛ مشروعيت مجلس و رهبرى هم بر همين اساس است. [13]

3- مسئولین نظام اگر با معیارهای دینی تطبیق نکنند طبق قانون مشروعیت خودشان را از دست میدهند. [14]

حال با توجه به اینکه ظاهراً تنها یکی از تلقی های فوق الذکر می تواند صحیح باشد، کدام یک را باید به عنوان نظر رهبری پذیرفت؟

اساساً در مواضع گوناگون، چرا در کلام رهبری راجع به یک مبنای ثابت (نظیر مشروعیت نظام)، بیانهای متفاوت وجود دارد و ریشه ی این تفاوتها در کجاست؟ خاصه آنکه دقت کردن به ترتیب تاریخی این بیانات هم، مشکل را حل نمی کند تا با فرض تعالی تدریجی اندیشه ی ایشان، کلام اصح را سخن متأخر فرض کنیم.

پی نوشت:

[1]- «الان درباره‌ى مشروعيت حرفهاى زيادى زده مى‌شود، بنده هم از اين حرفها بلدم». (دیدار اعضای هیأت دولت؛ 5 شهریور 1382)
[2]- جلسه‌ى پرسش و پاسخ با مديران مسؤول و سردبيران نشريات دانشجويى؛ 04/اسفند/1377
[3]- ديدار مردم پاكدشت، عيد غدير؛ 10/11/1383
[4]- نمازجمعه تهران؛ 29 خرداد 1388
[5]- پرسش ها و پاسخ ها، جلد اول ـ (چاپ نوزدهم: تابستان 1381)؛ صفحه ی 17
[6]- همان؛ صفحه ی 18
[7]- همان؛ صفحه ی 21. در واقع این دو مورد اخیر، توضیح نظریه ایست که در قسمت «ج» درج شده است.
[8]- ديدار استادان و دانشجويان قزوين؛ 26/09/1382
[9]- ديدار با مسؤولان و كارگزاران نظام و ميهمانان خارجى شركت كننده در مراسم دهه‌ى فجر؛ 13 بهمن 1370
[10]- مشهد؛ اول فروردین 1389
[11]-پرسش ها و پاسخ ها، جلد اول ـ (چاپ نوزدهم: تابستان 1381)؛ صفحه ی 21 و 22
[12]- نماز جمعه 3 بهمن 1366
[13]- دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی‏ 7خرداد 1382
[14]- دیدارروحانیون و طلاب تشیع و تسنن کردستان‏ 23 اردیبهشت 1388

سیاوش بزرگمهر;24480 نوشت:
درود

در بیانات آیت الله خامنه ای، بعضاً مبانی مشروعیت حکومت مطرح شده است و به اعتبار اینکه از سویی توسط خبرگان به عنوان ولی امر مطلق مسلمین تعین شده اند – و قهراً این امور را بهتر از دیگران می دانند- و ازسوی دیگر خود نیز بر اشرافشان بر این موضوع اذعان فرموده اند،[1] مسلماً پیگیری این مسأله در کلام ایشان کمک کننده خواهد بود. به نظر می رسد از چکیده ی سخنان ایشان درباب مشروعیت، می توان سه مبنای متفاوت را استنباط نمود:الف) پایه ی مشروعیت حکومت، تکیه بر مردم و اعتماد و مشارکت ایشان است.ب) معیارهای الهی همراه با خواست مردم، توأماً مشروعیت یک حکومت را تشکیل می دهند.ج) مشروعیت، صرفاً ریشه در مبانی الهی دارد و مردم صرفاً در مقبولیت حکومت نقش دارند نه در مشروعیت آن.
[=arial]اساساً در مواضع گوناگون، چرا در کلام رهبری راجع به یک مبنای ثابت (نظیر مشروعیت نظام)، بیانهای متفاوت وجود دارد و ریشه ی این تفاوتها در کجاست؟ خاصه آنکه دقت کردن به ترتیب تاریخی این بیانات هم، مشکل را حل نمی کند تا با فرض تعالی تدریجی اندیشه ی ایشان، کلام اصح را سخن متأخر فرض کنیم.
[=arial]
سیاوش بزرگمهر;24480 نوشت:
[=arial]حال با توجه به اینکه ظاهراً تنها یکی از تلقی های فوق الذکر می تواند صحیح باشد، کدام یک را باید به عنوان نظر رهبری پذیرفت؟

با سلام و درود و تشکر از سیاوش ارجمند

صاحبنظران برای ولایت فقیه دو مبنای مشروعیت الهی و مردمی قائل می شوند که تبیین آن به بحثی مفصل و تایپیکی مستقل نیازمند است؛ اما اجمال آن، اینکه در این خصوص دیدگاه های متفاوتی مطرح است:

1. برخی مشروعیت حاکم اسلامی و ولی فقیه را تنها از آن خدا می شمرند و برای مردم هیچ حقی قائل نیستند.
2. برخی به مشروعیت الهی نظیر گروه اول معتقدند اما علاوه بر آن نوعی مشروعیت سیاسی که در ادبیات ما همان مقبولیت است را برای مردم قائل می شوند. (در خصوص این موضوع، نیز نظرات متفاوتی وجود دارد) نظیر آنکه گروهی علاوه بر مشروعیت الهی و در عرض آن به مشروعیت مردمی (چیزی فراتر از بحث مقبولیت) برای امر ولایت فقیه نیز قائلند که بر این مسأله اشکالات عدیده ای وارد است. اما اگر پس از مشروعیت الهی که امری حقیقی و ذاتی است، مشروعیت سیاسی و مردمی را که امری اعتباری و قراردادی است، از شقوق مقبولیت بدانیم. تا حدودی مشکل مرتفع می شود.
3. گروهی به مشروعیت الهی هیچ اعتقادی نداشته و تنها مشروعیت حکومت را از آن مردم می دانند نظیر جوامع سکولار و غیر دینی که حاکمیت آنها یا بر مبنای پادشاهی است و یا متکی بر آراء مردم. پس از این تقسیم بندی اجمالی و در پاسخ به سؤال کاربر محترم، دوست فرهیخته مان جناب سیاوش، توجه به چند نکته ضروری است:

اول؛ جای تردید نیست، که امام رضوان الله علیه و مقام معظم رهبری (حفظه الله) که به حق شاگرد راستین مکتب امام (ره) بوده و هست، از طرفداران مبنای مشروعیت الهی اند که گفتار و رفتار ایشان بر آن دلالت دارد. اما اهتمام ایشان به راءی مردم که در برخی از کلمات و بیاناتشان بوضوح دیده می شود سبب گردیده که تصور شود: امام (ره) و رهبر معظم انقلاب، از مبنای مشروعیت الهی عدول کرده اند.

دوم؛ اهمیت دادن به نقش مردم در بعضی از بیانات این بزرگواران به معنای اثبات حق مشروعیت مردمی در کنار حق مشروعیت الهی نیست بلکه تنها ذکر اهمیت نقش عظیم مردم در تحقق و عملی شدن این امر مهم و الهی است. به بیانی دیگر می توان ذکر نقش مردم در تشکیل حکومت و تحقق ولایت فقیه را نه در کنار و عرض حق و تأثیر مشروعیت الهی بلکه در طول آن بعنوان نقش و تأثیر مردم در شکل گیری حکومت الهی و حاکمیت ولی فقیه (مقبولیت و همراهی مردم) پذیرفت. از اینرو نباید بیانات متفاوت ایشان در موقعیت های مختلف را بدون توجه به مبانی حقیقی و قراردادی و اصول و فروع حاکمیت ولی فقیه دارای بار ارزشی یکسانی قلمداد کرد.

سوم؛ چنانکه گفتیم مقام معظم رهبری شاگرد حقیقی و راستین امام (ره) بوده و به عنوان جانشین بی بدیل ایشان، بدون شک بر سبیل و اندیشۀ محکم و استوار امام (ره) ثابت قدم بوده و هستند خصوصاً در مسأله ای چون ولایت فقیه که یادگار آن امام فقید است، از اینرو بررسی عدم عدول امام (ره) از مشروعیت الهی علیرغم بیانات مکرر و مؤکد آن بزرگمرد در نقش و تأثیر مردم در تشکیل حکومت و حاکمیت ولی فقیه، نوع جهت گیری و نگاه مقام عظمای ولایت حضرت آیةالله خامنه ای (حفظه الله) را نیز بر ما روشن و آشکار می سازد. اگر چه بررسی اندیشه ها و نظریات و نوع عملکرد ایشان نیز مستقلاً گواه همین مطلب است.

با مطالبی که مختصراً در خصوص دو مبنای مشروعیت مردمی و الهی ارائه شد باید گفت: بی شک، امام (ره) از مبنای والای خود عدول نکرده بلکه نیازی به عدول نیز نداشته است. البته عدول از یک مبنا به مبنای دیگر نشان دهنده پویایی اجتهاد یک فقیه می باشد; از این رو است که فقها ازمبنای قدیم به مبنای جدید عدول می کنند.

اما به دلائل متعددی به نظر می رسد که امام (ره) و به تبع آن مقام معظم رهبری از مبنای مشروعیت الهی عدول نکرده است.

که در ادامه و پست بعدی به آن اشاره خواهیم نمود ...

ادامه دارد ...:Gol:


با سلام مجدد:Gol:


اما امام (ره) به دلائل متعدد به نظر می رسد از مبنای مشروعیت الهی عدول نکرده است، زیرا:


یکم : دو قرائت مشروعیت مردمی که بیان شد با مبانی کلامی وفقهی امام همخوانی ندارد; زیرا امام (ره) ولایت فقیه را ازمقوله وکالت نمی داند، که متاسفانه در قرائتهای دوگانه ولایت فقیه به وکالت تفسیر شده است. از منظر امام، ولایت فقیه مقامی مقدس است که از ولایت مطلقه معصومان (علیهم السلام) سرچشمه گرفته است که ولایت آنان ریشه در خاستگاه الهی دارد; و تمام اختیارات حکومتی معصومین (علیهم السلام) به فقیه واگذار شده است.

امام فرمود: «فللفقیه العادل جمیع ما للرسول و الائمه (علیهم السلام) مما یرجع الی الحکومه و السیاسه، و لا یعقل الفرق، لان الوالی اءی شخص کان هو مجری اءحکام الشریعه، والمقیم للحدود الالهیه، و الاخذ للخراج و سائر المالیات، والتصرف فیها بما هو صلاح المسلمین.»

از سوی دیگر امام حق حاکمیت و قانون گذاری را مخصوص خداوندمی داند که مشروعیت مردمی با مبنای کلامی او منافات دارد. امام قبل از آن که یک سیاست مدار باشد، یک عارف و فقیه است که عرفان او در انحصار حاکمیت مطلق خدا بر تمام هستی ظهور کرده و تمام هستی را جلوه حق می داند.
دوم : امام طی نامه ای به مقام معظم رهبری که آن زمان مسئولیت ریاست جمهوری را بر عهده داشت. ولایت مطلقه فقیه را تفسیر نمود. مبنای ولایت مطلقه فقیه با نظریه مشروعیت الهی همخوانی دارد; زیرا، بنابر مشروعیت مردمی، ولایت فقیه تابع مقرراتی است که بین او و مردم شکل می گیرد، که طبعا ولایت فقیه محدود شده وپیامدهای خود را دارد. البته ولایت مطلقه فقیه به معنای رهایی از هرگونه قید و قانون نیست، که باید در جای خود به آن پرداخته شود.
سوم: احترام و اهتمام امام به راءی مردم، پدیده ای جدید نیست که امام در آخر عمر به آن توجه کرده باشد; بلکه از همان آغاز انقلاب به جایگاه رفیع مردم در شکل گیری انقلاب و حکومت اهمیت داده است. طرح مقبولیت مردمی ولایت فقیه، نشان دهنده نقش مردم در تعیین رهبری می باشد. بر اساس مبنای مشروعیت الهی نیز این مردم هستند که اساسی ترین نقش را در عینیت بخشیدن ولایت فقیه و اعمال ولایت و کارآمدی آن دارند. از این رو امام نیاز به عدول از مبنای مشروعیت الهی نداشته است.

چهارم : تنفیذ حکم ریاست جمهوری از سوی امام نشان دهنده آن است که راءی مردم بدون ولایت شرعی، مشروعیت آور نیست. اگر راءی مردم مشروعیت آور بود، علی القاعده نباید نیازمند ولایت شرعی باشد.


همان طریقی که امروزه توسط مقام معظم رهبری حفظه الله اعمال می شود و در قانون اساسی ج.ا.ا نیز بدان اشارت شده، اینها همه دلائلی بر این مطلب است که نگاه مقام معظم رهبری به ولایت فقیه، در تداوم نگاه و اندیشۀ کامل و بی بدیل امام راحل است یعنی اعتقاد به مشروعیت الهی ولایت فقیه و تکیه بر مقبولیت مردمی ولایت فقیه که در عینیت بخشیدن ولایت و اعمال این حق الهی نقش بسزائی دارند.


برای مطالعه و اگاهی بیشتر می توانید به آدرس زیر مراجعه کنید:

http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=4741&id=38377

موفق باشید ...:Gol:

درود بر صدیق گرامی

در اینکه مبنای مشروعیت در نظر امام یا آقای خامنه ای «الهی» است تردیدی نیست. بحث ارائه شده نه نظر به «عدول» دارد نه رسیدن به مبنای جدید بر اساس «اجتهاد»؛ چرا که قبلاً هم متذکر شدم که پیگری تاریخی اظهارات ایشان هم این امر را اثبات می کند.

بحث بر سر آن است که انصافاً برخی جملات ایشان نظیر: «اگر مردم حكومتى را نخواهند، اين حكومت در واقع پايه‌ى مشروعيت خودش را از دست داده است» یا «مردم يك ركن مشروعيتند» یا «يقيناً حضور مردم در مشروعيت يك نظام نقش دارد» و امثال آنها را نمی توان تنها بیان «مقبولیت» یا به قول شما «تنها ذکر اهمیت نقش عظیم مردم در تحقق و عملی شدن این امر مهم و الهی» دانست. خاصه اینکه بیانات شفاف دیگری هم از ایشان در دست است که در آنها یا به خود تعبیر «مقبولیت» اشاره شده یا حضور مردم را «پایه ی اعمال مشروعیت» دانسته اند که همان معنا را می رساند. اما اظهارات پیش گفته بر بیش از بیان مقبولیت دلالت دارند و مردم را «پایه»، «یک رکن» یا صاحب نقش در خود مشروعیت معرفی می کنند.

شاید بهتر بود پرسیده می شد آیا می توان گفت در پس بیاناتی این چنین، که در شرایط سیاسی مختلف، در جایگاههای گوناگون و البته با مخاطبین متفاوت ارائه شده اند، نوعی مصلحت اندیشی سیاسی یا فرضاً تقیه (مداراتی یا مثلاً خوفی) نهفته است؟

با تشکر از پاسخ شما

سلام دوستان

یه سوالی برام پیش اومده
میخواستم بدونم ایا دولت با حکومت فرق دارد یا نه اگر فرق میکند تفاوت ان را ذکر کنید
لازم است زودتر این موضوع را بدانم:Gig:

مسودی;63591 نوشت:

میخواستم بدونم ایا دولت با حکومت فرق دارد یا نه اگر فرق میکند تفاوت ان را ذکر کنید


سلام و درود:Gol:

دولت یکی از ارکان حکومت است نه خود حکومت!

و به عنوان بازوی اجرایی هر حکومت فعالیت می کند !

همانطور که در جمهوری اسلامی خودمان در رأس حکومت مقام معظم رهبری (مد ظله العالی ) قرار دارند!

و قوای سه گانه که دولت یکی از آنهاست بعنوان ارکان حکومت جمهوری اسلامی ما در چارچوب دکترین نظام در حال فعالیتند!

یا علی

مسودی;63591 نوشت:
میخواستم بدونم ایا دولت با حکومت فرق دارد یا نه اگر فرق میکند تفاوت ان را ذکر کنید لازم است زودتر این موضوع را بدانم


با سلام

جواب شما بزرگوار در منظورتان از اصطلاحات سياسي يا عرف مردم متفاوت خواهد بود

همان طور كه جناب قضاوت فرمودند

قضاوت;63605 نوشت:
دولت یکی از ارکان حکومت است نه خود حکومت!

حكومت ، نظامي است كه حاكم بر كشوري است و تمام مناصب حكمراني ان تحت فلسفه سياسي واحدي است
ولي دولت يكي از اركانهاي حكومت است

ولي درعرف اين اصطلاح ها به جاي يكديگر هم به كار مي روند

سیاوش بزرگمهر;27832 نوشت:
بحث بر سر آن است که انصافاً برخی جملات ایشان نظیر: «اگر مردم حكومتى را نخواهند، اين حكومت در واقع پايه‌ى مشروعيت خودش را از دست داده است» یا «مردم يك ركن مشروعيتند» یا «يقيناً حضور مردم در مشروعيت يك نظام نقش دارد» و امثال آنها را نمی توان تنها بیان «مقبولیت» یا به قول شما «تنها ذکر اهمیت نقش عظیم مردم در تحقق و عملی شدن این امر مهم و الهی» دانست. خاصه اینکه بیانات شفاف دیگری هم از ایشان در دست است که در آنها یا به خود تعبیر «مقبولیت» اشاره شده یا حضور مردم را «پایه ی اعمال مشروعیت» دانسته اند که همان معنا را می رساند. اما اظهارات پیش گفته بر بیش از بیان مقبولیت دلالت دارند و مردم را «پایه»، «یک رکن» یا صاحب نقش در خود مشروعیت معرفی می کنند.

با سلام خدمت دوستان خوبم وکسب اجازه
جهت ارائه پاسخي مناسب ابتدا لازم است به جايگاه رأي مردم در نظام اسلامي اشاره اي داشته باشيم و سپس بعد از بررسي رابطه مشروعيت با مقبوليت در دو نظريه انتصاب و انتخاب بپردازيم:
الف) در انديشه سياسي شيعه «ولي امر» از سوي شارع منصوب است؛ ليكن اين به معناي نبود نقش براي مردم در نفي يا اثبات حكومت نيست؛ زيرا ولي امر در تشكيل حكومت ديني و اعمال ولايت، حق تحميل سلطه خود را ندارد.
بنابراين حكومت اسلامي، با خواست مردم پديد مي‏آيد. دليل‏هاي متعددي بر اين مسأله وجود دارد؛ از جمله اينكه اميرالمؤمنين(ع) از پيامبر(ص) نقل مي‏كنند: «پيامبر(ص) به من فرمود: اي پسر ابوطالب! ولايت امت من برعهده تو است. پس اگر به سلامت قدرت را به تو سپردند و در مورد زمامداري تو، با خشنودي اتفاق كردند، سرپرستي امورشان را برعهده گير؛ ولي اگر در مورد تو رأي ديگري ابراز داشتند، آنان را به حال خود رها كن».
امام خميني(ره) در پاسخ به دبيرخانه ائمه جمعه درباره گستره و چگونگي «ولايت فقيه» مي‏نويسد: «باسمه تعالي. ولايت در جميع صور دارد؛ لكن تولي امور مسلمين و تشكيل حكومت بستگي دارد به آراي اكثريت مسلمين كه در قانون اساسي هم از آن ياد شده است و در صدر اسلام تعبير مي‏شده است به بيعت با ولي مسلمين». (سند شماره 657، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني؛ به نقل از: كواكبيان، مصطفي، مباني مشروعيت در نظام ولايت فقيه، ص 258.)

ب ) رابطه مقبوليت و مشروعيت: دو ديدگاه ذكر شده در باب نظريه مشروعيت (نصب و انتخاب) در رابطه مشروعيت و مقبوليت، نتيجه متفاوتي خواهد داد:
الف. بر اساس نظريه «انتخاب»، رابطه «مقبوليت و مشروعيت»، عموم و خصوص مطلق و مقبوليت اعم از مشروعيت است. به عبارت ديگر مقبوليت به شرط وجود شرايط ديگر - چون فقاهت، كفايت و عدالت - به مشروعيت مي‏انجامد. مقبوليت بدون مشروعيت، تصورپذير است؛ ولي مشروعيت بدون مقبوليت، تصورپذير نيست. بنابراين مشروعيت، اخص مطلق از مقبوليت خواهد بود؛ زيرا «مشروعيت» همواره مشروط به «مقبوليت» است. به عبارت ديگر، در اين رابطه سه فرض متصور است:
1. وجود «مقبوليت عمومي»، همراه با ساير شرطهاي شرعي، لازم براي رهبري و مديريت كلان اجتماعي؛ در اين صورت نتيجه مشروعيت است:
(مقبوليت + «فقاهت، عدالت، كفايت» مشروعيت)
2. وجود مقبوليت بدون ديگر شرطهاي شرعي، موجب عدم مشروعيت است: (مقبوليت - «فقاهت، يا عدالت، يا كفايت» عدم مشروعيت)
3. وجود همه شرطهاي مقرر شده در شرع - به استثناي مقبوليت عام - مساوي با عدم مشروعيت است:
(«فقاهت، عدالت، كفايت» - مقبوليت عدم مشروعيت)
ب. بر اساس نظريه «انتصاب»، رابطه «مشروعيت و مقبوليت»، عموم و خصوص من وجه است؛ يعني، (در اين نگاه) در فرض سوم، با ديدگاه پيشين تفاوت مي‏يابد. بنابراين، وجوه مفروض به شرح زير خواهد بود:
يك. «مقبوليت عمومي» همراه با شرطهاي شرعي، موجب مشروعيت است: (مقبوليت + «فقاهت، عدالت، كفايت» مشروعيت)
دو. «مقبوليت عمومي»، بدون شرطهاي شرعي، مساوي با عدم مشروعيت است؛ (مقبوليت - «فقاهت يا عدالت يا كفايت» عدم مشروعيت)
سه. شرطهاي شرعي، بدون «مقبوليت عمومي»، مساوي با مشروعيت است: («فقاهت، عدالت، كفايت» - مقبوليت مشروعيت)
البته بر اساس اين ديدگاه نيز چنان نيست كه «وليّ فقيه» مجاز باشد در هر شرايطي و به هر شكلي، قدرت سياسي را به دست گيرد و به اعمال قدرت بپردازد؛ زيرا بدون حد نصابي از مقبوليت، امكان تأسيس حكومت و موفقيت آن، در عمل بسيار ناچيز يا ناممكن خواهد بود.

امير مؤمنان(ع) می فرماید:
«پيامبر(ص) به من فرمود: اي پسر ابوطالب! ولايت امت من برعهده تو است. پس اگر به سلامت قدرت را به تو سپردند و در مورد زمامداري تو، با خشنودي اتفاق كردند، سرپرستي امورشان را برعهده گير؛ ولي اگر در مورد تو رأي ديگري ابراز داشتند، آنان را به حال خود رها كن». («يابن ابيطالب لك ولاء امتي فان ولّوك في عافية و اجمعوا عليك بالرضا فقم بامرهم و الا فدعهم و ما هم فيه»؛كشف المحجة، ص 180.) اين روايت نشان مي‏دهد:
1. اميرمؤمنان(ع) از سوي پيامبر(ص) به ولايت منصوب شده است؛ بنابراين اصل ولايت وابسته به رأي مردم نيست.
2. اعمال ولايت آن حضرت، به مقبوليت و پذيرش مردمي مشروط است.
بنابراين وقتي كسي از سوي خداوند، به ولايت منصوب مي‏شود، ولايتش - بدون توجه به استقبال يا عدم استقبال مردم - همواره پابرجا است و جامعه، وظيفه دارد از او پيروي كند؛ اما تشكيل عملي حكومت از سوي «ولي امر» به آراي عمومي و وجود شرايط و بستر مناسب اجتماعي، مشروط است.
به عبارت ديگر، همان طور كه جامعه به پيروي از ولي امر موظف است؛ وليّ منصوب نيز وظيفه دارد، مسؤوليت سنگين اداره و رهبري جامعه را انجام دهد. شرط اعمال اين رسالت، وجود موقعيت و بستر مناسب اجتماعي است كه «پذيرش و مقبوليت مردمي» مهم‏ترين ركن آن به شمار مي‏آيد. امام خميني(ره) درباره «ولايت فقيه» مي‏فرمايد:
«اگر براي فقها امكان اجتماع و تشكيل حكومت نباشد، هر چند نسبت به عدم تأسيس حكومت اسلامي معذورند؛ ولي منصب ولايت آنان ساقط نمي‏شود. با اينكه حكومت ندارند، بر امور مسلمين و بلكه بر نفوس مسلمين ولايت دارند». (امام خميني، البيع، ج 2، ص 466.)
با توجه به آنچه گذشت، نقش و كاركرد «مقبوليت عمومي» حاكم ديني، بر اساس هر يك از دو ديدگاه چنين است:
يك. نقش مقبوليت بر اساس نظريه نصب:
1. مشاركت در ايجاد حكومت ديني و زمينه سازي جهت انتقال قدرت به ولي منصوب از سوي خداوند.
2. مشاركت در جهت كار آمدسازي، حفظ و حمايت و پايايي حكومت ديني.
دو كاركرد ياد شده، در همه مصاديق حكومت ديني - اعم از حكومت پيامبر، امام معصوم يا ولي فقيه - جاري است. اما در خصوص ولي فقيه و نظام جمهوري اسلامي، كاركردهاي ديگري نيز وجود دارد.
3. در صورت وحدت شخص واجدشرايط رهبري - در ميان فقيهان متعدد - رأي و انتخاب عموم مردم، شركت غير مستقيم آنان در فرايند تشخيص و كشف وليّ منصوب و مرضي خداوند از طريق خبرگان است. در صورت تعدد واجدان شرايط رأي، آنان ايجاد كننده بستري عقلايي، در جهت اعمال ولايت از سوي يك نفر از منصوبان شارع است. در نتيجه زمينه اعمال قدرت ديگران، از بين مي‏رود و مسؤوليت آنان سلب مي‏شود. براي جلوگيري از تشاح و درگيري، حق اعمال ولايت نخواهد داشت.

دو. نقش مقبوليت بر اساس نظريه انتخاب:
اين ديدگاه در كاركرد اول و دوم، با نظريه «انتصاب» همسو است؛ اما نسبت به كاركرد سوم، رويكردي ديگر دارد؛ يعني، معتقد است رأي مردم يا گزينش خبرگان منتخب مردم، به عنوان جزء شرعي، موضوعيت دارد؛ نه طريق عقلايي.
به عبارت ديگر آراي عمومي، چون عدالت و فقاهت، از «شرطهاي شرعي» ولايت است و بدون آن، فقيه جامع الشرايط، شرعاً ولايت ندارد. پس بين فرض تعدد يا وحدت واجدان شرايط رهبري، تفاوتي نيست.
براي آگاهي بيش‏تر: ر.ك: حكومت اسلامي، سال دوم، شماره 4، ص 105 و 106 و 127.

درود بر فنای گرامی

مطالب ارزنده و روشنگر شما موجب کمال امتنان است.

پیشنهادی جهت اصلاح دارم؛ آنجا که در تبیین نظریه ی انتصاب می فرمایید:

نقل قول:

البته بر اساس اين ديدگاه نيز چنان نيست كه «وليّ فقيه» مجاز باشد در هر شرايطي وبه هر شكلي، قدرت سياسي را به دست گيرد و به اعمال قدرت بپردازد؛ زيرا بدون حدنصابي از مقبوليت، امكان تأسيس حكومت و موفقيت آن، در عمل بسيار ناچيز يا ناممكن خواهد بود

به نظر حقیر آوردن ترکیب "مجاز" در عبارت فوق، موجب عدول از مبنای انتصاب به انتخاب می شود؛ چراکه از عبارت فوق برمی آید که گویی حد نصابی از مقبولیت هم لازم است تا منجر به نصب فقیه جامع الشرایط توسط شارع به ولایت یا به عبارت دیگر صدور "جواز" (بخوانیم مشروعیت) تشکیل حکومت برای وی شود. در واقع این تعبیر، مقبولیت را دخیل در مشروعیت می کند (که براساس انتصاب اینچنین نیست). لذا جهت دفع این اشکال، با توجه به فرق آشکار بین "امکان یافتن" و "مجاز بودن"، با استفاده از همان تعابیر حضرتعالی، پیشنهاد می کنم جمله ی مذکور، با حذف "مجاز" و جایگزینی "قادر" اینگونه طرح شود:

البته بر اساس اين ديدگاه نيز چنان نيست كه «وليّ فقيه» در هر شرايطي وبه هر شكلي، قادر باشد قدرت سياسي را به دست گيرد و به اعمال قدرت بپردازد؛ زيرا بدون حدنصابي از مقبوليت، امكان تأسيس حكومت و موفقيت آن، در عمل بسيار ناچيز يا ناممكن خواهد بود

با توجه به اشکالات شرعی که به نظریه ی انتخاب توسط حضرت استاد مصباح وارد شده است، با احتمالی قریب به یقین می توان حدس زد که نظر آقای خامنه ای نیز منطبق با نظریه ی انتصاب باشد. لذا پرسش پیشین خود را تکرار می کنم که با توجه به برخی بیانات ایشان، که قبلاً ذکر شده، و ضمن آنها به نقشی فراتر از آنچه در نظریه ی انتصاب برای مردم قابل تصور است اشاره شده، آیا می توان گفت در پس چنین بیاناتی، که در شرایط سیاسی مختلف، در جایگاههای گوناگون و البته با مخاطبین متفاوت ارائه شده اند، نوعی مصلحت اندیشی یا تقیه ی سیاسی نهفته است؟

متشکرم
موضوع قفل شده است