خصائص حسین علیه السلام از آنچه به پیامبران عظام تعلق دارد

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خصائص حسین علیه السلام از آنچه به پیامبران عظام تعلق دارد


بسم الله الرحمن الرحیم

خصائص حسین علیه السلام از آنچه به پیامبران عظام تعلق دارد برگرفته از کتاب :

زيتون (ترجمه خصائص الحسينيه )

تاءليف : آيت الله شيخ جعفر شوشترى
مترجم : دكتر خليل الله فاضلى


عنوان یازدهم کتاب :
خصائص حسین علیه السلام از آنچه به پیامبران عظام تعلق دارد

مقصد اول :

اين مقصد درباره صفاتي از پيامبران است كه خداوند آنها را به حسين عليه السلام عطا فرمود . در روايت ها آمده كه خداوند دوازده صفت را به پيامبرانش اختصاص داده است ، كه ما ثابت بودن اين صفات را براي حسين عليه السلام وجه كامل تر متذكر شديم . از جمله صفات انبياء اين است كه خداوند بندگانش را به اين طريق مي آزمايد كه آنها را در حالت هايي كه به ديده مردم مي آيند ، ضعيف قرار مي دهد و به همراه آنان اوضاع دنيايي قرار نداده است ؛ اما تمام حالت هاي ابتلاء و آزمايش هاي پيامبران در وقوف حسين عليه السلام در روز عاشورا به آن حالت ها ، فراهم شد و از اين جا حقيقت اخلاص براي خدا و بي شايبه بودن آن آشكار مي گردد . به همين خاطر است كه پيروان آن حضرت ملقب به صفاتي شدند ؛ از جمله اينكه آنها سادات شهدا و اولياءالله و برگزيدگان خدا و دوستداران او مي باشند .
يكي ديگر از خصوصيات پيامبران اين است كه همه آنها به فقر ، يا گرسنگي ، يا تشنگي ، يا ضرب ، يا قتل ، يا آزار و اذيت و يا تحقير مبتلا شدند ؛ اما هر كدام به يكي از اين بلاها گرفتار شدند . يعني در ميان پيامبران ، كساني بودند كه از گرسنگي از دنيا رفتند و برخي از تشنگي و يا سرما وفات يافتند . در حالي كه تمام مصيبت ها و گرفتاري ها فقط درباره حسين عليه السلام فراهم آمد . ممكن است برخي از پيامبران به تعدادي از گرفتاري ها مبتلا شدند ، اما در عين حال از برخي ديگر در امان بودند ولي حسين عليه السلام مختص به اين شد كه از هيچ بلايي سالم نماند .
يكي ديگر از صفات همه پيامبران اين بود كه از بدن آنها بوي گلابي استشمام مي شد ، كما اينكه اين مطلب در حديث آمده است . اما رايحه حسين عليه السلام رايحه سيب است ؛ كه اين مطلب از آن حديثي كه در آن نقل شده بود ، به همراه آن حضرت تا زمان شهادت سيبي بود ، استنباط مي شود . و اينك نيز از قبر آن حضرت به ويژه هنگام سحر ، بوي سيب به مشام شيعيان مخلص امام مي رسد .


[=courier new][=century gothic][=arial]
مقصد دوم
[=courier new][=century gothic] :

[=arial]اين مقصد درباره آنچه است كه عموما از پيامبران به حسين عليه السلام عطا شده است و داراي چندين وجه است :
اول : پيامبران مدفن حسين عليه السلام را قبل از دفن آن حضرت ، زيارت كرده اند . در حديث است كه هيچ پيامبري نيست مگر اينكه كربلا را زيارت كرد . و اگر پيامبري به كربلا نيامده ، به آنجا سير داده شده ، كما اينكه پيامبر صلي الله عليه وآله فرمودند : مرا به جايي سير دادند كه به آنجا كربلا مي گويند . در آنجا قتلگاه حسين بن علي به من نشان داده شد .
دوم : تمام پيامبران در طول زمان تا روز قيامت داراي اوقات مخصوصي هستند كه به زيارت حسين عليه السلام مي آيند ، مانند نيمه شعبان و شب قدر .

[=courier new][=century gothic][=arial]مقصد سوم[=courier new][=century gothic] :

توضیح

[=arial]اين مقصد درباره هر يك از فضايل و گرفتاري هاي پيامبران است كه خداوند آنها را به حسين اختصاص داده است ، و داراي چندين باب خداوند آنها را به حسين عليه السلام اختصاص داده است ، و داراي چندين باب است .
در زيارت آن حضرت وارد شده است كه حسين وارث پيامبران است . در اين ميان زيارت مشهور است . در بعضي از زيارت هاي آن حضرت نيز وارد شده است كه بر پيامبران با نام بردن آنها و صفت هاي ممتازشان ، سلام فرستاده مي شود .
در اين عنوان به هنگام تشريح مطالب ، به برخي از وجوه وراثت و كيفيت آنها همچنين علت سلام بر يك پيامبر خاص مي پردازيم و همچنين توضيح مي دهيم كه حسين عليه السلام هم باشد ؛ چرا كه آن حضرت ايوب صابر هم هست و هر گاه به مظلوم سلام كني ، ممكن است يحيي را قصد كرده باشي و يا منظور نظرت حسين عليه السلام باشد ، زيرا حسين يحياي مظلوم هم باشد ، و به همين ترتيب . در اينجا موضوع را از باب آدم عليه السلام آغاز مي كنيم :

[=b mitra][=b mitra]
باب آدم عليه السلام


[=b mitra][=arial]*[=arial] تمام ملائكه براى آدم عليه السلام سجده كردند، يعنى آن حضرت قبله ملائكه بود. ملائكه نيز بر حسين عليه السلام نماز خواندند و در گرد قبرش طواف نمودند.
[=b mitra][=arial]همچنين قبر آن حضرت معراج ملائكه است .

[=b mitra][=arial]* خداوند آدم عليه السلام را در بهشتى ساكن گردانيد، در حالى كه حسين عليه السلام زينت بهشت حورالعين از نور حسين عليه السلام خلق شد.
[=b mitra][=arial]* آدم مزين به لباس بهشتى گرديد؛ در حالى كه حسين عليه السلام را صفى قرار داد.
[=b mitra][=arial]* آدم مبتلا به فراق از بهشت گرديد، اما حسين عليه السلام مبتلا به فراق محبان شد.
[=b mitra][=arial]* آدم مبتلا به كشته شدن فرزندش هابيل شد و خونى را از او ملاحظه كرد كه زمين آن را نوشيد. اما حسين مبتلا به اين شد كه فرزندش تكه تكه شود.

[=b mitra][=arial]* آدم مبتلا به نهى از خوردن (ميوه) يك درخت شد و فراموش كرد و عزمى براى او نمی یابیم ، در حالى كه حسين عليه السلام مبتلا شد به نهى از هرگونه علاقه اى و از هر نوع خوردنى و آشاميدنى ، و فراموش نكرد و در او عزمى ملاحظه شد كه در غير از او ديده نشده است .

[=b mitra][=arial]* آدم عليه السلام صفوة الله در عالم صورت است . حسين عليه السلام صفوتى از اين صفوة در عالم معانى است . چرا كه آن حضرت از صفوة است و صفوة از اوست .

[=b mitra][=arial]* شيطان با اين گفته كه من بهتر از آدم هستم بر آدم عليه السلام فخر فروخت و آن هنگامى بود كه ديد آدم از گل نرم پست ساكن آفريده شد. يزيد لعنة الله عليه نيز بر حسين عليه السلام فخر فروخت و آن زمانى بود كه خود را بر روى تخت ديد و همچنين ملاحظه كرد كه طرفدارانش مزين به لباس های رنگين هستند و اهل و عيالش در قصرها و در پشت پرده ها غرق در طلا و حرير تكبر می کنند، اما زنان و فرزندان حسين با لباس های پاره پاره شده و دربند در مجلس او حاضر شده اند.
[=b mitra][=arial]همچنين ديد كه فرزندانش معاويه و خالد با بهترين زینت ها و با شكوه و جلال و اسلحه و جواهر در كنارش نشسته اند، در حالى كه فرزندان حسين عليه السلام على (اكبر) و على (اوسط) يكى با سر و بدون پيكر و ديگرى در غل و زنجير و با جسمى بيمار در مقابل او قرار دارند. خودش را ديد كه بر سر تاج دارد و بر اريكه تكيه زده ، در حالى كه حسين عليه السلام سرش بدون پيكر در مجلس او بر روى زمين در مقابل او قرار دارد و سر برادران آن حضرت و اصحابش نيز همه در مقابلش قرار دارند و مجلس مملو از دشمنان حسين است و بزرگان بنى اميه بر صندلی ها نشسته اند. در چنين حالتى يزيد رو به اهل مجلس كرد و شروع به شماتت و ناسزاگويى به امام حسين عليه السلام نمود. او با اشاره به سر مبارك امام گفت : اين شخص بر من فخر می فروخت و می گفت : پدرم از پدر يزيد بهتر و مادرم از مادر او و جدم از جد او و خودم از او بهتر هستيم ، و همين امر باعث قتل او شد، اما اين گفته او كه پدر من از پدر يزيد بهتر است پدر من با پدر او مجادله كرد و خداوند ميان آن دو حكم داد. اما اين گفته او كه مادرم از مادر يزيد بهتر است سوگند به جان خودم كه راست گفته است ؛ چرا كه فاطمه دختر رسول خدا، از مادر من برتر است و اين گفته او كه جد من از جد يزيد برتر است كسى نيست كه به خدا و روز آخرت ايمان داشته باشد و بگويد كه او برتر از محمد صلى الله عليه وآله است . و اما اين گفته او كه من بهتر از يزيدم شايد او اين آيه را نخوانده بود كه [=b mitra]قل اللهم مالك الملك تؤ تى الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء[1] بگو، بار خدايا اى پادشاه ملك هستى ! تو هر كه را بخواهى عزت و ملك و سلطنت بخشى و از هر كه بخواهى بگيرى و به هر كه خواهى عزت بخشى و هر كه را خواهى خوار گردانى .
[=b mitra][=arial]اى غيرتمندان ! در اين گفته يزيد تاءمل كنيد كه چگونه با اين گفته خود در آن حالت ، قصد خوار كردن امام را داشت ؛ بنابراين ، اى شيعيان آن حضرت و اى صاحبان همت و مروت و اى غيرتمندان ! امام را عزيز بداريد، كه اين گفته يزيد به طريق تحقير، قلب را می سوزاند. پس ما می گوییم : حسين زينت آسمان ها و زمين است ؛ او زينت عرش خداست ، حسين عزيز درگاه الهى و عزيز رسول خداست .
[=b mitra][=arial]حسين همان كسى است كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله او را با خود به بالاى منبر برد و فرمود: اين حسين بن على است ، پس او را بشناسيد. حسين عزيز زهراء سلام الله عليها است .
[=b mitra][=arial]در اينجا همچنين به همسانى ميان ابليس و يزيد نيز دقت كن . ابليس تواضع گل و نرمى و ذلت ظاهرى آن را و حدت آتش و حرارت و برترى جويى و سوزاندن او را ديد و پنداشت كه بر گل فضل و برترى دارد، در صورتى كه آنچه را در گل است ، از جمله اينكه محل رويش شكوفه و گل ها و ریحان ها و دانه ها و میوه ها و درختان و معدن تمام فلزات و انواع جواهرات و مخزن آبى است كه حيات جانداران به آن بستگى دارد و مواردى از اين قبيل را نديد. يزيد نيز خود را ديد كه بر تخت نشسته در صورتى كه سر بريده حسين عليه السلام بر تشت قرار دارد و نفس هایش قطع شده و از حركت باز ايستاده و همچنين ملاحظه كرد كه پيروانش مزين به انواع زيورآلات و لباس های فاخر هستند و افراد مسلح در خدمت ایستاده اند؛ در نتيجه گمان كرد كه بر امام برترى و فضيلت دارد و به اين مطلب استناد كرد كه خداوند به او ملك و سلطنت داده و از اين طريق او را عزيز گردانيده و حسين عليه السلام را به اين حالت ذليل ساخته است ، از اين رو آن آيه را خواند، اما آن ملعون متوجه نبود كه با اين حالت ، او ذليل و خوار است و اين حسين عليه السلام است كه عزيز می باشد و خداوند تعالى ملك و سلطنت را با چنين حالتى به حسين عليه السلام عطا فرموده و با اعمال زشتى كه يزيد مرتكب شد ملك را از او گرفت و تمام مخالفانى كه ناسزا به هيچكدام از خلفاء را جايز نمی شمرند، سب به او را مجاز دانسته اند. اما حسين عليه السلام قلوب همه اهل دنيا را به خاطر رفتارى كه با آن حضرت شكسته است و ميل و رغبت او را دارند و اگر می خواهی به مصداق اين فرمايش خداوند كه تعز من تشاء و تذل من تشاء پى ببرى ، به قبر ابا عبدالله عليه السلام و احترام آن و زيادى زينت آن و اوضاع آن و آبادانى آن كه از زمان شهادت آن حضرت آغاز شده و تا ابد ادامه خواهد داشت ، خوب بنگر و به قبر يزيد در شام نيز نگاه كن . از همان روزى كه آن ملعون در آنجا دفن شد تا به حال ، هر كس گذارش به آنجا می افتد، آن را چون شيطان با سنگ رجم می کند و با خود از دور سنگى بر می دارد و به سوى قبر او پرتاب می کند. اين كار توسط شيعه ، سنى ، مسيحى و يهودى انجام می گیرد. تجربه شده است كه اگر كسى آنجا را با سنگ هدف قرار ندهد، حاجتش برآورده نمی شود. آنجا به تل عظيمى از سنگ تبديل شده است .
[=b mitra][=arial]زينب سلام الله عليها در گفتگويى با يزيد داشت او را از بطلان اين گمان آگاه نمود.

[=b mitra][=arial]* آدم عليه السلام مبتلا به مفارقت ناگهانى و به يكباره از بهشت گرديد و از آن (محل) انس و رياض قدسى خارج و به زمين خاكى كه معدن آفات و بدی ها و درندگی ها و آزار و اذیت هاست ، آمد. آنگاه گفت : بلاد و هر كس بر روى آن است ، تغيير كرده و چهره زمين ، خاكى و قبيح است ، هر چيز با طعم و رنگى تغيير كرده و چهره هاى خندان با نمك اندك است .
[=b mitra][=arial]حسين عليه السلام نيز مثل آن مورد مبتلا شد، آن حضرت به طور ناگهانى و به يكباره از بهشت اجتماع محبان ، فرزندان و برادران خارج شد و همه اين موارد در ظرف دو ساعت انجام گرفت و آن طور كه در روايت آمده است : وقتى ديگر كسى از (ياران امام حسين) باقى نمانده بود، پسربچه اى كه گوشواره بر گوش داشت ، از خيمه بيرون آمد، وحشت زده بود و به چپ و راست خود نگاه می کرد، آنگاه هانى فرزند شبيب - لعنت الله عليه - آمد و با شمشير ضربه اى به او زد و او را به شهادت رساند. همچنين هنگامى كه ديگر كسى باقى نمانده بود كه امام با او ماءنوس شود، به خواهرش زينب عليهاالسلام : گفت : فرزندم على اصغر را بياور، حضرت زينب او را براى امام آورد و بعد آن ماجرا واقع شد. چون آن كودك شيرخوار هم به شهادت رسيد و ديگر كسى جز زنان حرم نبود كه امام با او سخن بگويد، آن ها را مخاطب قرار داد و چون از پيش آن ها هم بيرون آمد و تنها به راه افتاد و ملاحظه كرد كه آن بلاد تغيير كرده و هيچ كس با او نيست ، مانند آدم كه به هنگام فراق از بهشت ، به درگاه پروردگارش دعا كرد و گريه نمود؛ اما حسين عليه السلام در يك روز يعنى روز عاشورا در مواضع خاصى گريه كرد، لكن گريه آن حضرت با گريه آدم عليه السلام مقايسه نمی شود؛ چون گريه حسين عليه السلام ، گريه رقت و ترحم بر حال كسانى بود كه بر آن حضرت گريه می کنند و نه به خاطر خودش . گريه آدم عليه السلام بسيار زياد و طولانى بود به نحوى كه رودها از اشك او جارى شد، اما گريه حسين عليه السلام كوتاه بود، ولى خون بود كه از چشمه قلب می جوشید. گريه آدم مقرون به تسلى بود، در صورتى كه وقتى حسين عليه السلام گريه كرد، كسى نبود او را تسلى بدهد.
[=b mitra][=arial]گريه آدم به خاطر تنها يك فرزند بود كه به قتل رسيده بود، اما گريه حسين عليه السلام به خاطر برادران ، فرزندان ، عموزادگان ، اصحاب و اهل و عيال و كودكانش بود.

[=b mitra][=arial]* آدم عليه السلام مبتلا به تحصيل قوت و طعام براى همسر و خودش شد، آن هم به نحوى كه كسى مانند او مبتلاى به اين كار نشد، زيرا در زمين اسباب تحصيل چيزى وجود نداشت ، ايشان می بایست (ابتدا) در تحصيل علم اسباب آن ها تلاش كند و تلاش او بدون وجود همكار و ياورى از همنوع خودش صورت می گرفت كه اين امر، بسيار دشوار بوده است و اگر تاءييد او (از جانب خداوند) نبود، اين كار برايش امكان پذير نبود. حسين عليه السلام نيز مبتلى به تحصيل اسباب آب براى رفع عطش كودكان و اهل و عيالش گرديد، در آن هنگام كه آن ها را از آب مبذول موجود جارى محروم كردند و آن حضرت در اين راه به زحمت افتاد و در اعمال اسباب آن متحمل انواع مشقت های جسمى و روحى گرديد. گاهى خودش آن ها را در اين باره موعظه كرد و گاهى كسى را شبانه فرستاد، و يك بار اقدام به حفر چاه نمود.
[=b mitra][=arial]يك بار براى زنان طلب آب نمود، چون آن ها كه اهل جنگ نبودند و يك بار براى فرزند شيرخوارش طلب آب نمود و بك بار هم در حال احتضار براى خود از آن ها آب درخواست كرد.
[=b mitra][=arial]آدم عليه السلام پس از تحمل رنج و زحمت ، طعام به دست آورد، ولى حسين عليه السلام با وجود تحمل اين رنج ها و مشقت ها، لب تشنه جان سپرد. جان عالمى به فدايت يا حسين !

[=b mitra][=arial]* آدم عليه السلام مبتلا به اين شد كه قابيل ، هابيل را به قتل برساند و او را دفن كند، اما خون او را نديد، زيرا زمين آن خون را نوشيد و ملعون شد، از اين رو ديگر خون نياشاميد؛ ولى حسين عليه السلام على خود را تكه تكه ، بدون كفن بر روى زمين را ديد، به همين خاطر توانش از ميان رفت . همچنين آدم عليه السلام مدت چهل شبانه روز براى هابيل گريه كرد، سپس به او وحى شد كه به جاى او برايت هبت الله را خلق می کنم ، آنگاه چنين فرزندى براى آدم متولد شد. ولى امام حسين عليه السلام براى فرزندش دقايقى چند گريه كرد كه همين مدت برابر چهل سال توان آن حضرت را تحليل برد، سپس بعد از آن دچار مصيبت از دست دادن على ديگرى شد و بعد نوبت به فراق ميان او و على ديگر شد.

[=arial][1]- آل عمران ، آيه 26

[=b mitra][=b mitra]باب ادريس عليه السلام

[=b mitra][=arial]* خداوند ادريس عليه السلام را به مكانى عالى ميان آسمان چهارم و پنجم بالا برد. حسين عليه السلام نيز، جسمش ، روحش ، خونش ، مثالش و تربتش به مكانى عالى ارتقاء يافت .

[=b mitra][=arial]* ادريس عليه السلام مبتلى به هجرت از دست سلطان و پراكنده شدن ياران گرديد، در صورتى كه حسين عليه السلام مبتلى به هجرت گرديد تا در حرم كشته نشود و احترام حرم حفظ گردد و همچنين مبتلى به جنگيدن و عطش به مدت سه روز گرديد، تا جايى كه خواهرش در رثاى او گفت : پدرم فداى آن عطشانى كه با لب تشنه به شهادت رسيد.

[=b mitra][=b mitra]
باب نوح عليه السلام


[=b mitra][=arial]* نوح عليه السلام شيخ المرسلين ، و حسين عليه السلام سيد همه جوانان اهل بهشت است .
[=b mitra][=arial]* خانه نوح عليه السلام كه همان مسجد كوفه است ، شرافت پيدا كرد، در صورتى كه مدفن حسين عليه السلام بر مسجد كوفه از چندين جهت شرافت يافت .

[=b mitra][=arial]* خداوند تعالى درباره نوح فرمود: [=b mitra]سلام على نوح فى العالمين[2] سلام بر نوح در ميان جهانيان . چون نجات مردم از طوفان به سبب آن حضرت می باشد. و [=b mitra]سلام على الحسين فى العالمين ، چرا كه نجات مردم از آتش به سبب آن حضرت است .

[=b mitra][=arial]* نوح عليه السلام صاحب كشتى جارى بر امواج آب ها است ، حسين عليه السلام هم صاحب كشتى نجاتى است كه هر كس بر آن سوار گردد، از طبقات آتش نجات پيدا می کند.

[=b mitra][=arial]* نوح عليه السلام در ميان قومش 950 سال درنگ كرد و آنچنان مورد ضرب واقع می شد كه تا سه روز بيهوش می ماند و خون از گوشش جارى می گردید. حسين عليه السلام نصف روز در ميان قوم درنگ كرد و آن ها را دعوت به حق كرد، و آن حضرت در نيمه روز زدند و تا سه روز پيكر مطهرش بدون سر در بيابان افتاد و خون از تمام اعضايش جارى بود، و ستمى كه به آن حضرت در يك ساعت وارد گرديد، شديدتر از ضربه 950 سال بود.

[=arial][2]- صافات ، آيه 79
[=b mitra][=arial]

[=b mitra][=b mitra]
باب ابراهيم عليه السلام

[=b mitra][=arial]* آنگاه كه می گویی [=b mitra]السلام على ابراهيم خليل الله می توانی خليلى را قصد كنى كه خود را تقديم خداوند كرد و يك فرسنگ آتش به او عرضه گرديد، با اين حال كمك و يارى ملائكه را نپذيرفت و حتى براى نجات از آتش ، به درگاه پروردگارش دعا نكرد و گفت علم او به حال من ، مرا از سؤال كردن كفايت می کند. و اگر خواستى خليلى را قصد بنما كه جان خود را تقديم كرد و تا فرسنگ ها افراد مسلح با شمشير و نيزه راه را بر آن حضرت گرفتند، اما كمك و يارى ملائكه را رد كرد و آتش جهنم را براى مردم بسيارى سرد و سلامت گردانيد.

[=b mitra][=arial]* (وقتى می گویی السلام على ابراهيم خليل الله)می توانی ، قصد خليلى را بنمايى كه فرزندش اسماعيل راتقديم كرد و اگر خواستى قصد خليل را كن كه فرزندش على اكبر را تقديم نمود و او را در حالى كه پيكرش پاره پاره شده بود، بر روى زمين نهاد.

[=b mitra][=arial]* (و چون آن عبارت را گفتى) اگر مايل بودى ، خليلى را قصد كن كه ساره (همسرش) از او مقدارى آرد خواست و او خجالت كشيد و دست خالى برگردد، از اين رو كيسه اى را پر از ماسه نمود، اما خداوند آن ماسه ها را برايش تبديل به آرد كرد، و اگر خواستى خليلى را قصد كن كه سكينه از او آب خواست ، آنگاه بيرون رفت و بدون آب بازگشت و تنها سخنى كه به او گفت اين بود كه سكينه جان ! براى من آه و ناله و تشنگى تو گران است .

[=b mitra][=arial]* (و چون گفتى السلام على ابراهيم خليل الله)، اگر خواستى خليلى را قصد كن كه زن و فرزندش را در سرزمين غيرقابل زراعت ساكن نمود و فقط در كنارشان مشك آبى بود؛ و آنگاه بازگشت و در كعبه را گرفت و به درگاه الهى عرض كرد: خدايا! من ذريه ام را در وادى غيرقابل زراعت ساكن نمودم ؛ و بعد براى آن ها دعا نمود كه خداوندا! دلهاى مردم را متمايل به آن ها كن و آن ها را از ثمرات روزى بده ؛ و اگر خواستى خليلى را قصد كن كه زن و فرزندش را تشنه و سرگردان در بيابانى به جا گذاشت كه در آن نه آبى بود و نه غذايى و هنگام جدايى به آن ها گفت : خود را براى اسارت آماده كنيد.

[=b mitra][=arial]* (وقتى آن عبارت را گفتى) اگر خواستى خليل صاحب ملت را قصد كن و يا خليل منبع رحمت را.
[=b mitra][=arial]* (و اگر آن عبارت را گفتى) اگر خواستى خليل دوستدار ميهمان را و يا خليل رؤ وف به اهل عصيان را قصد كن ؛ چرا كه هر كس به آن حضرت متوسل شود، نااميد بر نمی گردد.

[=b mitra][=b mitra]باب يعقوب عليه السلام

[=b mitra][=arial]* در زيارت امام حسين عليه السلام آمده است که[=b mitra]السلام على يعقوب الذى رد الله اليه بصره برحمتهسلام بر يعقوب پيامبر كه خداوند به رحمت خودش بينايى او را به او بازگرداند. (چون اين عبارت را گفتى) اگر خواستى يعقوب فرزند اسحاق ، پدر 12 پسر را قصد كن كه همگى زنده بودند و در خدمتش ايستاده بودند و آنگاه پدر را مخاطب قرار داده گفتند: اى پدر! يكى از ما را گرگ خورد، آنگاه كمر يعقوب از شدت غم خم شد و چشمانش نابينا گرديد؛ و اگر خواستى يعقوب ، پدر فرزند تنهايى را قصد كن كه صداى پسرش را شنيد كه می گفت : ابناه عليك منى السلام پدر جان خداحافظ كه من رفتم .

[=b mitra][=arial]* و اگر خواستى يعقوبى را قصد كن كه پيراهن خون آلود، اما پاره نشده يوسف را ديد، و اگر خواستى يعقوبى را قصد كن كه فرزندش را ديد كه قطعه قطعه شده و در پيراهن و پيكر او جاى سالمى باقى نمانده است .

[=b mitra][=arial]* پسران يعقوب عليه السلام از او خواستند كه يوسف را با خود ببرند تا گردش و بازى كند، اما با آن ها مخالفت كرد و گفت : بردن او توسط شما مرا اندوهگين می کند.حسين عليه السلام وقتى فرزندش على عازم ميدان شد، زنان با رفتن او مخالفت كردند و او را گرفتند، ولى امام فرمود: بگذاريد برود كه او مشتاق ديدار جدش می باشد.

[=b mitra][=arial]* بشارت دهنده ، پيراهن يوسف را براى يعقوب آورد و او بینایی اش را بازيافت امام حسين عليه السلام صداى (خداحافظى) فرزندش را شنيد و ديدگانش تيره و تار شد.

[=b mitra][=b mitra]باب يوسف عليه السلام

[=b mitra][=arial]* بعد از آنكه ميان يوسف و پدرش جدايى افكندند، قصد از بين بردن او را نمودند، اما گفتند او را نكشيد، بلكه در چاه اندازيد، از اين رو آن حضرت را در چاه آب انداختند، ولى حسين عليه السلام ، با وجود اين كه پس از شهادت فرزندان و برادران و اصحابش ، وارد آمدن زخم شمشيرها، نیزه ها و تيرها بر بدنش براى شهادت آن حضرت كافى بود، دشمن فرياد زد: او را بكشيد، آنگاه گروهى براى به شهادت رساندن و ذبح آن مقتول و نحر كردن آن منحور، آن هم به شيوه اى كه قلم توان تحرير آن را ندارد، آن حضرت را مورد حمله قرار دادند.

[=b mitra][=arial]* بعد از آنكه يوسف در چاه افكنده شد، مسافران به او برخورد كردند و او را به عنوان اسير با خود بردند و در بازار مصر براى فروش گرداندند. حسين عليه السلام نيز بعد از آنكه بر زمين افتاد، گروهى با سر آن حضرت برخورد كردند و آن را بر روى زمين نيزه نمودند و در بازار كوفه و شام و كوچه هاى آن چرخاندند.

[=b mitra][=arial]* يوسف عليه السلام را به اجبار نزد عزيز (مصر) بردند، اما او يوسف را نزد خود بزرگ و امين قرار داد، ولى (سر) حسين عليه السلام را پيش يزيد بردند و او شروع به ناسزاگويى و استهزاء به امام كرد و دندان های مبارك آن حضرت را (با چوب خيزران) زد.

[=b mitra][=b mitra]باب صالح عليه السلام

[=b mitra][=arial]* صالح عليه السلام صاحب ناقه اى بود كه مبتلى به سيراب كردن آن شد، حسين عليه السلام هم صاحب عيال و اطفالى بود كه مبتلى به سيراب كردن آن ها گرديد.

[=b mitra][=arial]* صالح خواست يك روز تمام ، آب براى ناقه باشد، به نحوى كه غير از او كسى ننوشد، و آن ها اين كار را براى مدتى انجام دادند. يك روز نوشيدن آب به آن ها اختصاص داشت و يك روز به ناقه ؛ ولى حسين عليه السلام براى عيال و كودكانش يك مشك آب و سپس براى آن كودك يك جرعه و بعد براى جگر (سوخته) خودش يك قطره آب خواست ، اما از همان اول به او ندادند.

[=b mitra][=arial]* وقتى ناقه صالح را پى كردند، بچه اش ضجه اى كشيد و بر بالاى كوه رفت و تا به حال هر كس بر آن كوه گذر كند دچار وحشت می شود. حسين عليه السلام نيز وقتى براى كودكش درخواست آب كرد، اما او را تير مورد اصابت قرار دادند و طفل چنان ضجه اى زد كه جانش در آن بود، خطاب به خداوند عرض كرد: خدايا! اين كار به درگاه تو از بچه ناقه صالح كم ارزش تر نيست ، پس انتقام او را بگير و اگر اينك مصلحت در انتقام نيست ، بهتر از آن به ما عطا كن . به اعتقاد من ، بهتر از انتقام عاجل ، همان چيزى است كه به جبران فرياد آن طفل خداوند، فريادرسى به ضجه كنندگان در محشر و در مواقف و ضجه كنندگان در آتش را به آن حضرت عطا كرد، بويژه اگر در اين دنيا صداى ضجه نسبت به فرياد اين طفل و مصيبت او بلند باشد.

[=b mitra][=arial][=b mitra]باب هود عليه السلام

[=b mitra][=arial]* هود عليه السلام صاحب توكل خاص می باشد و كسى است كه گفت : فكيدونى جميعا ثم لا تنظرون [3] شما فكر و تدبيرى در كار من داريد، بى هيچ مهلت انجام دهيد. حسين عليه السلام نيز وقتى در مقابل آن قوم قرار گرفت همان كلام را گفت .

[=b mitra][=arial]* هود عليه السلام در حالى آن مطلب را خطاب به آن ها گفت ، كه تنها او را باچوب و سنگ مضروب نمودند، در صورتى كه حسين عليه السلام را با هر وسيله و ابزارى از جمله شمشير، نيزه ، چوب ، تير و سنگ مورد حمله قرار دادند.

[=arial][3]- هود، آيه 55

[=b mitra][=b mitra]
باب شعيب عليه السلام

[=b mitra][=b mitra]
[=b mitra][=arial]* شعيب عليه السلام پدر آن دو دخترى است كه موسى عليه السلام آن ها را بر آب مدين به همراه گوسفندانى ديد. موسى عليه السلام در كنار آب مردمى را ديد كه در حال آب دادن گوسفندان خود بودند و در ميان آن ها دو زن را ديد تا مردم بروند، چون ما نمی توانیم به همراه آن ها گوسفندان را آب دهيم و پدرمان پيرمرد است و نمی تواند به همراه ما بيايد. موسى عليه السلام وقتى ديد كه آن ها از آب محروم شده اند و دريافت كه پدرشان ناتوان و پيرسالخورده است ، نسبت به آن دو ترحم كرد و گوسفندان را براى آن ها آب داد. ولى حسين عليه السلام داراى دختران و خواهران چندى بود، او پدر كودكان صغير و صاحب برادر و فرزند بود، وقتى به آب فرات وارد شد كه مردم و حيوانات از آن می نوشند و يهود و نصارى ، سگ ها و ديگر حيوانات وارد آن می شوند و كسى مانع آن ها نمی شود، اما در عين حال ملاحظه فرمود كه عيال و فرزندانش از اين باب محروم اند و عطش دارد آن ها را از پا در می آورد، در حالى كه پدرشان آقايى بزرگوار است كه از همه جهانيان برتر می باشد.

[=arial]
باب ايوب عليه السلام

[=arial]* خداوند درباره ايوب عليه السلام فرموده است : انا وجدناه صابرا نعم العبد انه اءواب[4] ما او را صابر يافتيم . او خوب بنده اى است او بسيار رجوع كننده است .[=arial]
[=arial]خداوند تعالى حسين عليه السلام را صابر، بلكه شاكر و بلكه راضى يافت ، لذا آن حضرت متصف به لنفس المطمئنه الراضيه شد و خداوند به اين اكتفا نفرمود كه او بنده خوبى است ، همچنين آن حضرت را در زمره بندگان خاص خودش قرار داد. بالاتر از اين او را از آن بنده اى قرار داد كه در حق او فرمود: سبحان الذى اسرى بعبده[5] پاك و منزه است خدايى كه در شبى بنده خود (محمد) را (از مسجدالحرام به مسجدالاقصى) سير داد. همچنين حسين عليه السلام حقيقتا اواب (رجوع كننده) به سوى خداوند است ، زيرا هر گاه در انجام طاعتى امتثال امر می کرد، با شوق و اشتياق بيشترى به انجام طاعت ديگرى می پرداخت كه از اولى دشوارتر بود، پس اواب واقعى همان ايوب كربلا است .[=arial]

[=arial]* ايوب عليه السلام بر هر بلايى صبر و تحمل كرد، اما بلاى شماتت و بلاى برهنه شدن سرش را تحمل نكرد، در صورتى كه حسين عليه السلام در روز عاشورا نسبت به تمام مصیبت ها صبر و تحمل كرد، اما وقتى خواهرش زينب - آن هنگام كه خواستند امام را به شهادت برسانند - از خيمه بيرون آمد و امام او را ديد، هيچ مصيبتى مانند آن ، براى امام نبود و عمده همت و تلاش ايشان اين بود كه خواهرش را به خيمه بازگرداند.

[=arial][4]- ص ، آيه 44
[=arial][5]- اسراء، آيه 1

[=b mitra][=b mitra]
باب يحيى عليه السلام

[=b mitra][=arial]يحيى عليه السلام با امام حسين عليه السلام از سه جهت داراى خصوصيت مشترك هستند:

[=b mitra][=arial]اول : مخصوصا وارد شده است كه حسين عليه السلام با يحيى عليه السلام در اشياى زيادى به موازات هم هستند.
[=b mitra][=arial]دوم : از پيامبر صلى الله عليه وآله نقل شده كه فرمود: در جهنم جايگاهى است كه احدى از مخلوقين مستحق آن جايگاه نيست ، مگر قاتل يحيى فرزند زكريا و قاتل حسين .
[=b mitra][=arial]سوم : امام حسين عليه السلام در طى سفر به كربلا، در هر منزلى كه فرود می آمد و هر گاه از آنجا كوچ می کرد، يحيى عليه السلام را متذكر می شد.

[=b mitra][=arial]اينك به توضيح هر يك از اين موارد می پردازیم :

[=b mitra][=arial]الف : در بيان موازات آن دو كه در روايات آمده ؛ در تبيين قضيه بايد گفت :

[=b mitra][=arial]* قبل از تولد يحيى و حسين عليهماالسلام ، درباره آن ها بشارت داده شد.
[=b mitra][=arial]يحيى بشارت می دهیم ، و بشارت دوم درباره حسين عليه السلام بود كه خطاب به حضرت رسول پيام آمد: اى محمد! خداوند تو را به مولودى از فاطمه بشارت می دهد.اما بشارت تولد يحيى موجب شادى شد؛ در حالى كه بشارت تولد حسين موجب حزن و اندوه گرديد، چرا كه حملته [=b mitra]امه كرها و وضعته كرها[=b mitra]آن طور كه در حديث آمده ، منظور حضرت زهراء عليهاالسلام است .

[=b mitra][=arial]* يحيى و حسين عليهماالسلام شش ماهه به دنيا آمدند.
[=b mitra][=arial]* يحيى و حسين عليهماالسلام را خداوند خودش نامگذارى كرد. خداوند تعالى درباره يحيى فرمود: ما تو را به فرزندى كه نامش يحيى است ، بشارت می دهیم و درباره حسين عليه السلام به زبان جبرئيل فرمود: من نام او را حسين گذاشتم .

[=b mitra][=arial]* يحيى و حسين عليهماالسلام غالبا از پستان شير ننوشيدند، يحيى از آسمان شير داده شد و حسين عليه السلام از عرش عظيم يعنى زبان پيامبر خدا صلى الله عليه وآله شير نوشيد.
[=b mitra][=arial]* يحيى و حسين عليهماالسلام پیشانی شان می درخشید و نورافشانى می کرد.
[=b mitra][=arial]* يحيى و حسين عليهماالسلام در طول عمرشان ، خوشحال ديده نشدند و اگر اين امر براى آن ها اتفاق می افتاد، تبديل به حزن و اندوه می شد.
[=b mitra][=arial]* يحيى و حسين عليهماالسلام را، ولد زنا به شهادت رساند.
[=b mitra][=arial]* بنا به فرموده پيامبر اسلام ، در جهنم جايگاهى است كه فقط قاتل يحيى و قاتل حسين عليهماالسلام ، استحقاق آن را دارند.
[=b mitra][=arial]* آسمان و زمين براى يحيى و حسين عليهماالسلام خون گريه كردند.
[=b mitra][=arial]* سر يحيى و سر حسين عليهماالسلام ، بعد از شهادت سخن گفتند. يحيى خطاب به آن پادشاه گفت : از خدا بترس و سر حسين عليه السلام بارها قرآن تلاوت كرد و از او عبارت[=b mitra]لا حول ولا قوة الا باالله.
[=b mitra][=arial]* قتل يحيى ، قتل صبر بود، به همين خاطر امام سجاد عليه السلام فرمود: من فرزند آن كسى هستم كه قتلش ، قتل صبر بود.

[=b mitra][=arial]ب :حسين عليه السلام در هر منزلى ، شهادت يحيى عليه السلام و بويژه موضوع اهداى سر او را متذكر می شد، و اگر به ديده بصيرت بنگرى ، اين امر را سخت ترین مصيبت می یابی ، چرا كه شماتت دشمن بزرگ ترین مصیبت ها و مواجه شدن با دشمن در حال ضعف و گرفتارى بزرگ تر است . حال تصور كن مصيبت قرار گرفتن سر بريده در مقابل دشمن و بازى با آن تا چه اندازه عظيم است . اين قضيه بخصوص براى پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله دشوار بود، به همين خاطر بر كسانى كه به سر حسين عليه السلام نگاه كردند و راضى به آن كار بودند، نفرين نمود.

[=b mitra][=arial]ج : بزرگ ترین فاجعه :
[=b mitra][=arial]امام حسين عليه السلام در هر منزلى كه فرود می آمد و از آن بار می بست ، هنگامى كه حضرت يحيى را متذكر می شد، بر او سلام و درود می فرستاد. امام براى ما اسوه حسنه است ، پس ما نيز در اين منازل مطابقت (اين دو بزرگوار) بر او سلام و درود می فرستیم و همان طور كه در زيارت امام حسين عليه السلام آمده است می گوییم :[=b mitra]السلام على يحيى الذى ازلفه الله بشهادته سلام بر يحيى كه خداوند او را با شهادتش مقرب گردانيد؛ او را نگه داشتند و بعد سرش را از تن جدا نمودند و اگر خواستى ، قصد يحيايى را بنما كه قتل او هم قتل صبر بود، يعنى به خاطر وارد شدن زخم ها بر پيكر مطهرش و جارى شدن خون ، هنگامى كه سر از بدنش جدا می کردند، هيچ حركتى نداشت . و همچنين اگر خواستى يحيى را قصد كن كه سرش با دست به آرامى گرفته شد و (در جاى خصوصى) قرار داده شد و آنگاه قطع گرديد و اگر خواستى ، يحيايى را قصد كن كه با فرو رفتن نيزه به پهلويش ، از اسب بر زمين افتاد و آنگاه سرش از تن جدا شد.
[=b mitra][=arial]اگر خواستى قصد يحيى را كن كه عداوت دشمنان ، با ذبح او با يك كارد از اول تا آخر، فرو نشست و اگر خواستى يحيايى را قصد كن كه دشمنان او به اين اكتفا نكردند كه او را فقط مورد اصابت چهار هزار تير و صد و چند ضربه شمشير و به همين مقدار ضربه نيزه قرار دهند و سرش را قطع كنند و گلويش را پاره نمايند و جسدش را پس از شهادت مثله نمايند و پايمال سم اسبان كنند، بلكه دشمنى خود را نسبت به سر آن حضرت نيز آشكار نمودند، به نحوى كه آن را بر بالاى نيزه كردند و در بلاد گرداندند و دندان ها و لبان آن حضرت را در مجالس مختلف مضروب نمودند.

[=b mitra][=arial]* و (چون گفتى[=b mitra]السلام على يحيى الذى ازلفه الله بشهادته)اگر خواستى يحيى را نيت كن كه تنها يك بار سرش از خانه اى به خانه ديگر اهداء شد و اگر خواستى يحيايى را قصد كن كه سرش در بلاد فراوانى گردانده شد و چندين مرتبه اهداء گرديد.

[=b mitra][=arial]* (و چون آن عبارت را گفتى) اگر مايل بودى يحيى را نيت كن كه وقتى سرش از بدن جدا شد و ظالم آن امر را ديد حالتش دگرگون شد، و اگر خواستى يحياى مظلومى را نيت كن كن وقتى سر مباركش در مقابل آن ملعون گذاشته شد و شروع به تبسم كرد و اين تبسم او از همه زخم های وارده بر پيكر مطهرش ، دردناک تر بود. كور باد آن چشمى كه از اين تبسم باخبر شود، اما گريه نكند.

[=b mitra][=arial]* (و به هنگام بيان آن عبارت) اگر خواستى مظلومى را به نام يحيى قصد كن كه وقتى خواستند او را به شهادت برسانند از مسجد خارج شد در حالى كه انسانى پارسا و بدون علاقه بود و اطفال و عيالى نداشت ، و اگر خواستى مظلومى را قصد كن كه از خیمه هایی خارج شد كه در آن ها زنان حيران و تشنه در بيابان ، تنها و غريب در ميان دشمنان قرار داشتند و هر كدام از آن ها او را مخاطب قرار داده و می گفتند ما را به چه كسى می سپاری ؛ سپس آن ها را ساكت می کند و از خيمه خارج می شود، بعد، با دختر كوچكى مواجه می گردد كه برپايش افتاده دستش را می بوسد و از تنهايى فرياد می زند و او را به كمك می طلبد، آنگاه امام بر می گردد و او را به دامنش می نشاند و به او می گوید: دخترم ! تا جان در بدن دارم با اشك حسرت بارت ، دلم را آتش نزن و آنگاه كه به شهادت رسيدم ، تو براى گريه كردن براى من از هر كسى سزاوارترى ؛ اى بهترين زنان !

[=b mitra][=arial]* و (چون آن عبارت را گفتى) اگر مايل بودى يحيايى را قصد كن كه كشته شد و در حالى كه قربانى شد، و اگر خواستى يحيايى را قصد كن كه لب تشنه به شهادت رسيد.

[=b mitra][=arial]* و به هنگام گفتن آن سلام ، اگر خواستى يحيى را قصد كن كه در تشت سر از بدنش جدا شد و فقط يك قطره خونش بر زمين ريخت كه تا سال ها و تا زمانى كه بنى اسرائيل نابود شدند، همچنان می جوشید و آنگاه از جوشش باز ايستاد؛ و اگر خواستى يحيايى را قصد كن كه بر روى خاك سر از تنش جدا كردند و خونش با خاك آغشته شد و همه خونش بر روى زمين جارى شد، مگر چند قطره از آن ، كه آن را با دست گرفت و بر چهره ماليد و سپس مقدارى از آن را به سوى آسمان پاشيد و به زمين بازنگشت ، و اگر (آن قطرات) بر زمين می ریخت ، با اهلش زير و رو می شد!

[=b mitra][=arial]* (هر گاه آن سلام را گفتى)، اگر خواستى يحيى را قصد كن كه سرش از قفا بريده شد، و اگر خواستى يحيايى را نيت كن كه سرش را با دوازده ضربه شمشير از بدن جدا كردند.

[=b mitra][=arial]* (و چون آن عبارت را گفتى) اگر خواستى يحيى را قصد كن كه سر از بدنش جدا شد، اما پيكرش سالم ماند، و اگر خواستى يحيايى را قصد كن كه سرش از بدن جدا گرديد و بدنش زير سم اسبان لگدمال شد و از شدت ضربت های وارده ، پيكر مطهرش سوراخ سوراخ شده بود.
[=b mitra][=arial]پس از سلام بر آن يحيايى كه سرش بارها اهداء گرديد و با خيزران و چوب نى بارها مضروب شد؛ سلام بر آن يحيايى كه سرش بر بالاى نیزه ها قرار گرفت ، سلام بر آن يحيايى كه سرش را بر دروازه ها آويخته شد و سلام بر آن يحيايى كه سرش را در مکان های متعددى قرار دادند و چه بسا در مکان های مختلفى دفن كردند، هر چند كه سرانجام سر در كنار بدن قرار گرفت .

[=b mitra][=b mitra]باب موسى عليه السلام

[=b mitra][=arial]وقتى امام حسين عليه السلام از مدينه خارج شد تعدادى از آيات مربوط به موسى عليه السلام را تلاوت نمود و چون وارد مكه شد برخى از آن آيات را تلاوت كرد. در تلاوت اين آيات اشاره به مقايسه حالات خودش با حالت های حضرت موسى عليه السلام دارد. ما در تشريح اين مطلب می گوییم :

[=b mitra][=arial]* موسى عليه السلام كليم الله است ؛ حسين عليه السلام نيز اين افتخار و شرافت برايش به اثبات رسيد كه او هم در دوران حياتش هم كليم الله می باشد، كما اينكه اين مطلب در روايتى كه ما آن را در عيون المجالس به نقل از انس بن مالك آمده متذكر شده ایم ؛ و همچنين به هنگام شهادت وقتى طبق روايت مخاطب اين فرمايش خدا يا ايتهاالنفس المطمئنه ...واقع گرديد، نيز كليم الله شد.

[=b mitra][=arial]* موسى عليه السلام صاحب يد بيضاء است ، يعنى دست آن حضرت گاهى نورافشانى می کرد، براى حسين بيش از این ها می باشد، چرا كه پیشانی اش نورافشانى می کرد، گلويش از بس پيامبر آنجا را بوسيده بود، می درخشید و سيماى مباركش نيز وقتى به خون و خاك آغشته شد، آنچنان نورافشانى می کرد، كه بيننده را از توجه به نحوه شهادت آن حضرت بازداشت و به هنگامى كه حامل راءس مبارك از كنار خانه او می گذشت ، نورافشانى می کرد و همچنين بنا به روايت آن زارع بنى اسد در كنار رود علقمه ، بدن امام نيز می درخشید.
[=b mitra][=arial]* براى موسى عليه السلام آب از صخره جارى شد و ضربه اى كه خود حضرت موسى با سنگ زد، بر آن اثر گذاشت و بر حسب كرامت و اعجاز، از آن سنگ چشمه ها جارى شد. مصيبت امام حسين عليه السلام نيز در جارى شدن خون از صخره ها، چنان كه در سنگ ريزه هاى بيت المقدس وجود دارد، اثر گذاشت و در روايت است كه در شامگاه قتل حسين عليه السلام هر سنگ و كلوخى كه برداشته می شد، زير آن خون تازه وجود داشت ، تا اينكه سپيده دميده شد. همچنين براى امام حسين عليه السلام آب مخصوصى جارى است كه سرچشمه آن ، ديدگان مخلوقاتى است كه ديده می شوند و يا به چشم نمی آیند، بلكه سرچشمه آن ، ديدگان كسانى است كه نام آن حضرت را بر زبان می آورند - كما اينكه اين مطلب در روايت آن حضرت آمده است - و اين مطلب حتى براى نام آن حضرت و نه حتى براى نام آن حضرت و نه حتى شنيدن مصيبت او و اطلاع بر آن ها ثابت است و اين از همان روزى كه خداوند اسم ها را خلق كرد وجود داشته است و، اين اثر هنگامى كه خداوند اسم ها را به آدم ياد داد، تحقق پيدا كرده است ، كما اينكه اين مطلب در روايتى در تفسير اين فرمايش خداوند كه [=b mitra]فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه ... [6]آمده است .

[=b mitra][=arial]* براى موسى عليه السلام [=b mitra]من سلوى[7]از آسمان نازل شد. براى حسين عليه السلام از آسمان ثمرات بسيارى نازل شد، يك بار طبقى از خرما، و يك بار طعام پخته شده اى براى آن حضرت و يك بار انار، گلابى و سيب فرستاده شد و هنگامى كه حضرت فاطمه سلام الله عليها وفات نمودند، انار مفقود شد، هنگامى كه على عليه السلام به شهادت رسيد گلابى از دست رفت ، در صورتى كه سيب تا روز عاشورا نزد آن حضرت باقى بود و آن را می بویید و از رايحه آن نسبت به عطش آرامش می یافت . على بن الحسين عليهماالسلام فرمود: وقتى عطش آن حضرت شديد شد، دندان در آن (سيب) فرو برد و چون به شهادت رسيد، اثرى از آن پيدا نشد و هنگامى كه بعد از آن ، قبر او را زيارت كردم ، رايحه آن را از قبرش استشمام نمودم و شيعيان مخلص ما كه به هنگام سحر قبر ايشان را زيارت كنند، آن رايحه را استشمام خواهند كرد.

[=b mitra][=arial]* طور سينا به واسطه موسى عليه السلام شرافت پيدا كرد، تا آنجا كه خداوند به آن سوگند ياد نمود. حسين عليه السلام نسبت به سرزمين كربلا چنين حالتى دارد، بلكه در روايات آمده كه كربلا، طور سينا است .

[=b mitra][=arial]* موسى عليه السلام صاحب عصايى است كه در آن معجزات او ظاهر شد.
[=b mitra][=arial]حسين عليه السلام صاحب شمشيرى است كه به واسطه آن شجاعت نبوى كه امام آن را به ارث برده بود، در آن ظاهر شد و به شجاعت حسينى شهرت يافت .

[=b mitra][=arial]* موسى عليه السلام به درگاه الهى عرض كر[=b mitra]د [=b mitra]واجعل لى وزيرا من اهلى هارون اخى[8]يكى را از اهلم معاون من قرار بده ، برادرم ، هاورن را؛ خداوند براى حسين عليه السلام از اهل خودش ، برادرش عباس را معاون قرار داد و او را در امرش شركت داد و به واسطه او پشتش را محكم گردانيد، به همين خاطر امام به هنگام شهادت او فرمودند اينك كمرم شكست .

[=b mitra][=arial]* دريا براى موسى عليه السلام شكافته شد. اگر تنها يك دريا براى موسى عليه السلام شكافته شد تا بنى اسرائيل وارد آن شوند، اما همه درياها به خاطر حسين عليه السلام به تلاطم درآمدند تا جايى كه ماهی ها از آن بيرون آمدند و نوحه سر دادند، و آن هنگامى بود كه ملكى از ملائكه بهشت بر درياها نازل شد و بال هایش را بر آن ها گشود و گفت : اى اهل درياها! لباس غم بپوشيد كه فرزند رسول خدا سر بريده شد. در روايت ديگرى آمده كه وقتى حضرت فاطمه سلام الله عليها براى حسين عليه السلام گريه می کند و فرياد می زند نزديك است درياها شكافته شوند و در هم فرو روند، پس براى هر دريائى فرشته اى موكل می شود. از روايات آشكار می شود كه اين كار از آن حضرت ، بسيار واقع می شود و لذا بعد از ذكر اين مساءله گفته شده است : آيا تو دوست ندارى از كسانى باشى كه فاطمه عليهاالسلام را خشنود می کنند.

[=b mitra][=arial]* موسى عليه السلام با دست خودش ، آرامگاه خودش را كند. ماجرا از اين قرار بود كه وقتى از كنار مردى می گذشت كه قبرى را حفر می کرد، از او پرسيد، اين قبر براى كيست ؟ او گفت : براى يكى از بندگان صالح خدا می باشد. موسى گفت : به تو در اين كار كمك می کنم ؛ آنگاه به او حفر قبر كمك كرد و لحد را كامل نمود. بعد آن مرد به موسى عليه السلام گفت : در آن بخواب تا بنگريم خوب است يا نه . آن حضرت در قبر خوابيد، و مقامش به او نشان داده شد، آنگاه از خدا خواست كه فيض روح شود و در همان قبرش ، قبض روح گرديد. حسين عليه السلام از آنجا كه تا سه روز بدنشان به خاك سپرده نشد، خداوند به پيامبرش صلى الله عليه وآله دستور داد كه قبر حسين عليه السلام و حتى قبور اصحاب او را حفر نمايد؛ چرا که ام سلمه در روز عاشورا پيامبر صلى الله عليه وآله را در خواب ، خاك آلود و در حالى ديد كه روى سرشان اثر خاك بود، و آن حضرت فرمود كه مردم فرزندم را مورد حمله قرار دادند و او را به شهادت رساندند، من او را در حالى كه شهيد شده بود، مشاهده كردم و اينك از حفر قبر حسين و اصحابش فارغ شده ام .

[=b mitra][=arial]* موسى عليه السلام ، وقتى خانواده فرعون او را از دريا گرفت ، خواهرش آمد و مخفيانه مراقب حالش بود و از دور او را می دید، در حالى كه آن ها نمی فهمیدند[9]و ديد زنان بزرگ مصر او را دست به دست و دامن به دامن می گردانند و جمع شده اند تا او را شير بدهند، اما او شير نمی نوشد. آنگاه خواهرش گفت : [=b mitra]هل ادلكم على اهل بيت يكفلونه لكم و هم له ناصحون [10][=b mitra]آيا مايليد شما را راهنمايى كنم به خانواده اى كه در كمال محبت و مهربانى تربيت او را عهده دار شوند؟ و تا آخر مقصد. حسين عليه السلام وقتى از اسب بر زمين افتاد، آل سفيان او را محاصره كردند و هنگامى كه از بازگشتن به نزد اهل و عيالش تاءخير كرد، خواهرش در پى او خارج شد و از فرعون لشكر يزيد كمك خواست و گفت : اى ابن سعد! ابا عبدالله كشته می شود و تو نظاره گرى ؟!

[=b mitra][=arial]* موسى عليه السلام ، وقتى با اهل بيت خود حركت كرد و به وادى سينا رسيد و در شبى تاريك دچار سرما و باران شدند و نتوانستند آتش برافروزند، [=b mitra]انس من جانب طورا نارا، قال لاهله امكثوا انی انست نار لعلى آتيكم منها بخبر او جذوة من النار لعلكم[11]آتشى از جانب طور ديد، به اهل بيت خود گفت : شما در اينجا مكث كنيد كه آتشى به نظرم رسيد، می روم تا شايد از آن خبرى بياورم يا براى گرم شدن شما شعله اىصطلون برگيرم .
[=b mitra][=arial]در اينجا اگر خواستى كليم الله ، حسين فرزند رسول الله صلى الله عليه وآله را قصد كن كه به اهل بيت خود گفته بود كه من در وادى مقدس در بقعه مباركه آتشى ديدم ، پس حركت كنيد؛ يعنى خداوند خواسته است شما را اسير ببيند.

[=b mitra][=arial]* موسى عليه السلام از شدت گرسنگى و لاغرى و خوردن گياهان و سبزيجات براى رفع گرسنگى ، اثر سبزى در پوست شكمش ديده می شد، حسين عليه السلام نيز سرخى خون از تمام اجزاى بدن ، سر، مو و پوستش ديده می شد و لبانش از شدت عطش كبود شده بود.

[=arial][6]-بقره ، آيه 37 [=arial]
[7]- طه ، آيات 29 و 30
[=arial][8]- اشاره به آيه 80 سوره طه دارد[=arial][9]- ترجمه آيه يازدهم سوره قصص
[=arial][8]- اشاره به آيه 80 سوره طه دارد
[=arial][9]- ترجمه آيه يازدهم سوره قصص[=arial]
[=arial][10]- قصص ، آيه 12
[=arial][11]- قصص ، آيه 29

[=b mitra][=b mitra]
باب اسماعيل ذبيح الله عليه السلام

[=b mitra][=b mitra]
[=b mitra][=arial]اسماعيل عليه السلام خود را تسليم كرد تا پدرش او را به عنوان قربانى به درگاه خدا با رفق و احسان ذبح كند، از اين رو خداوند او را حليم توصيف كرد. حسين عليه السلام نيز حليمى است كه خود را تسليم نمود تا دشمنانش او را به نحوى به شهادت برسانند و بعد از آن تا ابد رخ نمی دهد، و اگر تمام ابعاد مصيبت وارده بر آن حضرت و كيفيت آن را مورد دقت قرار دهى ، در می یابی كه چنين حادثه اى نه تا به حال رخ داده و نه بعد از آن رخ می دهد.

[=b mitra][=b mitra]باب اسماعيل صادق الوعد عليه السلام

[=b mitra][=arial]خداوند در قرآن از او ياد كرده و فرموده است [=b mitra]و اذكر فى الكتاب اسماعيل انه كان صادق الوعد و كان رسولا نبيا[=b mitra][12]و ياد كن اسماعيل را كه در وعده بسيار صادق و پيغمبرى بزرگوار بود. اين شخصيت غير از اسماعيل فرزند ابراهيم می باشد او پيامبر قومى بود. او را گرفتند و پوست صورتش را كندند، در نتيجه خداوند بر آن قوم ، فرشته عذاب را فرستاد تا انتقام او را بگيرد، آنگاه اسماعيل گفت : اسوه من حسين بن على عليهماالسلام است ، بنابراين او به طور كلى در جدا شدن پوست صورتش به حسين عليه السلام تاءسى كرد. پدر و مادرم فداى آن مستضعف غريبى بشود كه تمام پوست بدنش با تير و شمشير و نیزه ها جدا گرديد و با اين وجود قطعه قطعه شدن بدنش نيز بر آن افزوده شد، كما اينكه آن حضرت اينگونه در رثاى خود گفت كه كاءنى باءوصالى تقطعها عسلان الفلوات گويا می بینم كه گرگ های بيابان بدنم را تكه تكه می کنند.

[=arial][12]- مريم ، آيه 54
[=b mitra][=arial]

[=b mitra][=b mitra]باب داوود عليه السلام

[=b mitra][=arial]خداوند تعالى در قرآن فرمود:[=b mitra]واذكر عبدنا داود ذالايد انه اواب ع[13]و از بنده ما داوود ياد كن كه بسيار نيرومند بود و دايم به درگاه ما توبه و انابه می کرد. يعنى او به درگاه الهى بسيار نوحه و انابه می کرد. حضرت داوود بر بالاى منبر رفت و نسبت به بدی هایش نوحه سر می داد و مردم دور او جمع می شدند و با او گريه می کردند و نوحه سر می دادند، حتى تعداد زيادى از شدت نوحه بر گناهان و حزن انگيز بودن صداى او جان دادند. حسين عليه السلام نيز فرياد استغاثه اش بلند شد كه من گناهى ندارم ! پس در آن هنگام عده اى جان خود را براى يارى آن حضرت فدا كردند و براى او پرندگان و وحوش نوحه سر دادند و نوحه و عزاى او تا روز قيامت از جانب عاشقان آن حضرت برپاست .[=arial]

[13]- ص ، آيه 17

[=b mitra][=b mitra]باب سليمان عليه السلام

[=b mitra][=arial]* خداوند به حضرت سليمان فرمانروايى عظيمى داد؛ به نحوى كه جن و انس ، وحوش و پرندگان و باد را مسخر او گردانيد تا آنجا كه هر دستورى كه می داد، اجرا می کردند؛ اما سليمان كربلا، خداوند آسمان ها و زمین ها و وحوش و پرندگان و بادها و درياها را و هر آنچه خلق كرد، حتى بهشت و جهنم را و آنچه ديده می شود و آنچه به چشم نمی آید، براى او مسخر كرد و همه آنها به مجرد اينكه سر مبارك آن حضرت از تن جدا گرديد به يكباره فرياد و ضجه زدند؛ كه اين مطلب در محل خودش ذكر شد.
[=b mitra][=arial]سليمان عليه السلام مبتلى به گرفتن انگشترى شد، اما حسين عليه السلام انگشتش را قطع كردند و انگشترش را ربودند.

[=b mitra][=b mitra]
باب عيسى عليه السلام

[=b mitra][=arial]عيسى فرزند عذراء است ، حسين فرزند فاطمه زهراست . عيسى فرزند مريم است كه ملائكه او را مخاطب قرار داده گفتند [=b mitra]يا مريم ان الله اصطفيك و طهرك و اصطفيك على نساءالعالمين[14]اى مريم خداوند تو را برگزيد و پاكيزه گردانيد و برترى بخشيد بر زنان جهانيان . حسين عليه السلام فرزند كسى است كه ملائكه او را عيسى روح الله و كلمه او خطاب كردند. حسين نورالله و باب رحمت الهى است .
[=b mitra][=arial]* عيسى فرزند سرور زنان جهان دوران خودش می باشد. حسين فرزند زنان جهانيان در تمام دوران ها است .
[=b mitra][=arial]* عيسى بن مريم همان كسى است كه سنگ زير سرش می گذاشت . اما حسين سرى نداشت كه بر سنگ يا خاك بگذارد.
[=b mitra][=arial]* عيسى بن مريم لباس خشن می پوشید، عيسى (فرزند فاطمه) لباسى نداشت .
[=b mitra][=arial]* عيسى بن مريم غذاى خشن می خورد، عيسى (فرزند فاطمه) سه شبانه روز چيزى نخورد.
[=b mitra][=arial]* عيسى بن مريم مالى نداشت كه آن را بربايند، عيسى (فرزند فاطمه) صاحب خيمه هاى به غارت رفته و لباس مسلوب است .
[=b mitra][=arial]* عيسى بن مريم فرزندى نداشت كه غم از دست دادن فرزند او را غمگين كند، عيسى (فرزند فاطمه) داراى فرزندى بود كه مصيبت از دست دادن او، توان آن حضرت را از ميان برد و ديدگانش را تيره و تار كرد؛ اما براى خدا نسبت به اين مصيبت صبر كرد.
[=b mitra][=arial]* عيسى بن مريم سایه اش در مشارق زمين و مغارب آن بود، اما عيسى (فرزند فاطمه) پيكر مطهرش سه روز در زير آفتاب افتاده بود.
[=b mitra][=arial]* عيسى بن مريم ، مركبش پاهايش و خادمش دست هایش بود، اما عيسى (فرزند فاطمه) را نگذاشتند روى پا بايستد و پس از شهادت آن حضرت دست ها و انگشت مباركش را قطع كردند و انگشتر از دستش ربودند.

[=arial][14]- آل عمران ، آيه

[=b mitra][=arial][=b mitra]
مقصد سوم

[=b mitra][=arial]اين مقصد درباره صفاتى است كه به انبياء، به واسطه امام حسين عليه السلام عطا شده كه آن دو چيز است :
[=b mitra][=arial]اول : حسين براى آن ها اسوه است ؛ چرا كه هرگاه هر يك از آن ها دچار مصيبتى می شدند، به حسين عليه السلام تاءسى می کردند و به پيروى از حسين نسبت به آن صبر می کردند؛ به همين خاطر روزى على عليه السلام به امام حسين گفت : اى ابا عبدالله ! تو از روزگار قديم اسوه بوده اى .
[=b mitra][=arial]دوم : هر مشكل و گرفتارى كه (براى آنان) پيش می آمد، با بردن نام حسين عليه السلام براى آن مشكل فرجى حاصل می شد.
[=b mitra][=arial]در اين باره رواياتى وجود دارد؛ از جمله :
[=b mitra][=arial]- روايت اول درباره قبول توبه آدم عليه السلام است ؛ وقتى خداوند اسماء خمسه را به آدم تعليم داد، زمانى دعايش مستجاب شد كه خدا را به حق حسين سوگند داد.
[=b mitra][=arial]- روايت دوم درباره آرام گرفتن سفينه نوح عليه السلام است ؛ هنگامى كه خداوند به او وحى فرمود كه به خمسه طيبه متوسل شود، كشتى وقتى بر كوه جودى قرار گرفت كه نوح خطاب به خداوند عرض كرد به حق حسين .
[=b mitra][=arial]- روايت سوم درباره استجابت دعاى زكريا عليه السلام است . وقتى او خطاب به درگاه الهى گفت : خدايا! از جانب خودت فرزندى شايسته و جانشينى صالح به من عطا فرما، خداوند اسماء خمسه را به او تعليم داد و بشارت به يحيى زمانى به او داده شد كه خداوند را به حق حسين سوگند داد.
[=b mitra][=arial]- روايت چهارم درباره نجات يونس عليه السلام از دل نهنگ است ؛ آن حضرت به حق خمسه طيبه به درگاه الهى دعا كرد و هنگامى به دشت افتاد كه گفت به حق حسين .
[=b mitra][=arial]- روايت پنجم درباره برطرف شدن گرفتارى از ايوب عليه السلام می باشد. زمانى آسيب و ناراحتى آن حضرت برطرف شد كه در دعا و توسل به خمسه طيبه خدا را به حق حسين عليه السلام سوگند داد.
[=b mitra][=arial]- روايت ششم درباره دستيابى به فدايى براى اسماعيل عليه السلام است ؛ چرا كه در روايت آمده است منظور از ذبح عظيم ، همان حسين عليه السلام است . اين مطلب معنا و مفهومى دارد كه از آن نتيجه نمی شود كه اسماعيل رتبه عالی تری نسبت به امام حسين عليه السلام دارد.
[=b mitra][=arial]- روايت هفتم درباره بيرون آمدن يوسف عليه السلام از درون چاه است ؛ اين كار با توسل به خمسه طيبه حاصل شد و كاروانى آمد و سقاى كاروان را فرستادند، و او هنگامى دلو خود را به چاه انداخت كه يوسف گفت : به حق حسين .
[=b mitra][=arial]- روايت هشتم درباره بيرون آمدن يوسف عليه السلام از زندان می باشد. وقتى آن حضرت پس از چند سال به پنج تن آل عبا، متوسل شد و وقتى گفت : و به حق حسين ، زندانبان آمد و گفت : اى يوسف ، اى صديق ! ما را به تعبير اين خواب آگاه كن ، تا آخر ماجرا...
[=b mitra][=arial]- روايت نهم درباره برطرف شدن غم و غصه يعقوب عليه السلام است ؛ وقتى كار بر او دشوار شد، به درگاه الهى عرض كرد: خدايا! به من رحم كن ، چشمانم از دست رفت و نور ندارد. آنگاه خداوند به او وحى كرد كه بگو خدايا به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين ، از تو مسئلت دارم كه چشمم و نور چشمم را به من بازگردانى . به محض اينكه نام حسين عليه السلام را به زبان آورد، بشارت دهنده آمد و (با بشارت به يوسف) يعقوب بینایی اش را بازيافت .
[=b mitra][=arial]- روايت دهم درباره برطرف شدن مشكلات و گرفتاری های پيامبران و رفع بلا از آن ها، همزمان با ذكر نام حسين عليه السلام می باشد كه اين امر بسيار واقع گرديد.
[=b mitra][=arial]همچنين بردن نام حسين عليه السلام همزمان می شده است با غلبه گريه بر آن ها، بدون اينكه علت را بدانند.
[=b mitra][=arial]در اينجا می گویم : ما هم گرفتاريم ، گرفتار گناه و بلا، مصیبت های ناشى از خطاهايمان بس عظيم است ؛ لذا از درگاه الهى طلب می کنیم كه بلا و مصیبت ها را به بركت نام و تاءثير اسم آن حضرت از ما دفع نمايد.