جمع بندی غلط دستوری در قرآن (استفاده از ضمیر مذکر برای مؤنث)

تب‌های اولیه

35 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
غلط دستوری در قرآن (استفاده از ضمیر مذکر برای مؤنث)

لطفا به این شبهه پاسخ بدین.

(قرآن معتقد است که شیر از شکم دامها خارج می‌شود:
وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ (مؤمنون/21) و بدون شک در دامها براى شما پندی است از آنچه در شكمشان است شما را می‌نوشانیم؛ و در آنها برای شما بهره‌ی زیادی است و از آنها می‌خورید.
و منظور از شکم، دقیقا معده‌ی آنان است؛ زیرا گفته است که شیر از میان سرگین و خون خارج می‌شود:
وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَآئِغًا لِلشَّارِبِينَ (نحل/66) و بدون شک در دامها براى شما پندی است، آنچه در شكماشان است از ميان سرگين و خون شما را شیری ناب می‌نوشانیم كه براى نوشندگان گواراست.
آیا چنین است؟!

اشتباه اساسی در قرآن!


در دو آیه‌ی بالا، اشتباه اساسی دیگری در لفظ قرآن وجود دارد، در آیه نخست، قرآن گفته است که وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا؛ همانگونه که مشاهده می‌گردد، قرآن از ضمیر "ها" در "بطونها" استفاده کرده که به الانعام بر می‌گردد و کاملا درست است، زیرا انعام به دلیل جمع بودن، واژه‌ای است مؤنث؛ حتی اگر قبول کنیم مراد تنها جنس ماده است که از آنها شیر گرفته می‌شود، باز هم کاربرد ضمیر "ها" کاملا درست است.
اکنون به آیه دوم توجه کنید:
وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهِ در این آیه، محمد دچار اشتباه اساسی شده است و به جای کاربرد ضمیر مؤنث "ها" در "بطون‌" از ضمیر مذکر "ـه" استفاده کرده که کاملا اشتباه است، زیرا هم "الانعام" واژه‌ای است مؤنث و هم در ادامه آیه اشاره صریحی به "لبن" (شیر) دارد که تنها از جنس مؤنث خارج می‌شود، پس در اینجا هم باید از ضمیر مؤنث "ها" استفاده می‌کرد، بنابراین درست آیه چنین است:
وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَآئِغًا لِلشَّارِبِينَ (نحل/66)
در صورتی که قران گفته است:
وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَآئِغًا لِلشَّارِبِينَ (نحل/66)

اکنون توجیه بزرگان اسلام و کسانی که از بزرگترین ادیبان عرب به شمار می‌آیند، توجه کنید:
سیبویه ، کسی که صرف و قواعد صرف و نحو عرب را به آنان یاد داد در توجیه این تناقض می‌گوید:
العرب تخبر عن الانعام بخبر الواحد.
الزجاج می‌گوید که الانعام در سوره نحل مذکر است. کسائی هم همین نظر را دارد.
شوکانی می‌گوید "منظور از الانعام در اینجا نعم است"، زیرا اگر مفرد باشد ضمیر مذکر می‌گیرد.
ابوذکریا الفراء؛ عالم نحوی عراقی می‌گوید که نعم و الانعام هر دو یکی هستند.
دکتر فاضل صالح السامرائی در کتاب التعبیر القرآنی می‌گوید که منظور قرآن از تذکیر در سوره‌ی نحل همه‌ی مناقع انعام است، زیرا شیر تنها از جنس مؤنث خارج می‌شود ولی هم گوشت شیر از انعام و چون در ادبیات عرب ذکر بر انثی غلبه دارد اینجا ضمیر" ـه" به کار گرفته شده، در پاسخ باید گفت "اتفاقا برعکس گفته‌ی جناب دکتر، در سوره نحل تنها به شیر اشاره شده؛ در حالی که در سوره‌ی مؤمنون به سایر منافع آن هم اشاره گردیده است " وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ (مؤمنون/21)" اگر توجیه شما درست باشد، باید در این سوره از ضمیر "ـه" استفاده می‌شد".
همانگونه که مشاهده می‌گردد، مسلمین برای توجیه این موضوع و اشتباه بزرگ محمد به تناقض‌گوئی روی آوردند.

اما توجیه اشتباه اول قرآن در خارج شدن شیر از میان خون و مدفوع.
در اینجا قرآن به صراحت گفته که شیر از میان خون و مدفوع خارج می‌شود، یعنی تولید شیراز جائی است میان خون و مدفوع، مسلمنین برای توجیه این امر می‌گوید که شیر از خون گرفته می‌شود، آیا شیر هم از مدفوع گرفته می‌شود؟ شما چرا یکی را رها و به دیگری چسبیدید، چون اولی که خون باشد را می‌توانید توانید با سفسطه توجیه کنید اما دومی که مدفوع است را نه؟!)

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد میقات

[="Tahoma"]«وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقيكُمْ مِمَّا في‏ بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبين‏»
و در وجود چهارپايان، براى شما (درسهاى) عبرتى است: از درون شكم آن ها، از ميان غذاهاى هضم شده و خون، شير خالص و گوارا به شما مى ‏نوشانيم. (نحل: 16/ 66)

با سلام و درود

بررسی معنای لغوی:

«فرث»؛ گياه جويده در شكمبه. بعضى آن را سرگين (مدفوع) ترجمه كرده ‏اند، ولى سرگين مدفوع حيوان، و فرث همان گياه جويده است كه هنوز مواد غذائى آن بوسيله روده ‏ها جذب نشده است.(قرشی، قاموس قرآن، ج ‏5، ص 156)

اگر سرگین معنا شده، مراد موقعی است که هنوز به مدفوع تبدیل نشده و در شکمبه حیوان است.(ر.ک: كتاب العين، ج ‏8، ص 220)

كلمه «فرث» به معناى كثافاتى است كه در روده ‏ها مى افتد و در روده بزرگ جمع مى ‏شود، ولى وقتى به خارج آمد آن را سرگين گويند.(ترجمه الميزان، ج ‏12، ص 418)

«فرث» در لغت به معنى غذاهاى هضم شده درون معده است كه به مجرد رسيدن به روده‏ ها، ماده حياتى آن جذب بدن مى ‏گردد، و تفاله ‏هاى آن به خارج فرستاده مى ‏شود. در آن حال كه اين غذاى هضم شده در درون معده است به آن «فرث» مى ‏گويند، و هنگامى كه تفاله‏ هاى آن خارج شد «روث» (سرگين) گفته مى ‏شود.(تفسير نمونه، ج ‏11، ص 289)

بیان ادبی:

كلمه «أنعام» كه (با توجه به ضمير فى بطونه) مذكر حساب شده، به عنوان اسم مفرد به معناى جمع به كار رفته است، مثل كلمه «نعم» كه در قول شاعر چنين است:

«فى كل عام نعم تحونه * يلحقه قوم و تنتجونه». [شاعر، نعم را بكار برده و ضماير آن را مفرد آورده است.]

و آن جا كه ضمير انعام مؤنّث آورده شده (مؤمنون/ 21) به اين دليل است كه آن، جمع مكسّر نعم گرفته شده است.(تفسير جوامع الجامع، ج ‏2، ص 295)

بنا بر برخى از لغات جايز است كه با جمع، معامله مذكر یا مؤنث شود. در این جا (نحل/ 66) معامله مذکر شده، و در سوره مؤمنين «نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِها»(مؤمنون/ 21)، معامله مؤنث شده است.

برخى: مرجع ضمير، مفرد «انعام» است، مانند: «و طابَ ألبان اللقاح فَبَرد». در اين جا ضمير «برد» به «لبن» [که مفرد البان است] بر مى ‏گردد.

برخی: «انعام» و «نعم» هر دو يكى هستند، مانند قول شاعر:
«فان تعهدينى و لى لمة * فان الحوادث اودى بها». در اين جا ضمير «اودى» به معناى «حوادث» بر می گردد. (مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏6، ص 571)

ضمير كلمه «بُطُونِهِ» به لفظ «الْأَنْعامِ» باز مى ‏گردد كه از نظر لفظی، مفرد و مذكر، و از نظر معنا، جمع و مؤنث مى ‏باشد.(تفسير آسان، ج ‏9، ص 220)

نکته: هیچ کدام از موارد فوق با هم تضادی ندارند، افزون بر این که در ادبیات زبان عرب، شاهد مثال دارد و مرسوم است.


بیان تفسیری:

شير حيوانات شيرده كه جايش اواخر شكم، ميان دو پاست، و خون كه مجرايش شرايين و رگ ها است كه به تمامى آن دو احاطه دارد، و اگر شير را عبارت دانسته از چيزى كه ميان كثافات و خون بدن قرار دارد، از اين باب بوده كه اين هر سه در داخل بدن و در مجاورت هم قرار دارند، اين غذاى پاک و لذيذ را از ميان آن دو بيرون كشيده.

[به عنوان مثال:] هم چنان كه گفته مى ‏شود: "من از ميان قوم، زيد را اختيار كردم، و از ميان آن ها بيرونش كشيدم"، كه البته وقتى گفته مى ‏شود كه زيد و قوم در يک جا جمع شده باشند، هر چند زيد در حاشيه (گوشه) جمعيت نشسته باشد، نه در وسطشان؛ چون مراد اين است كه من او را از ميان آن همه جمعيت با اين كه غير شما نيز بود تميز دادم و جدا كردم.

معناى آيه اين است كه ما شما را از آن چه كه در بطون انعام است شيرى از ميان سرگين و خون آن ها بيرون كشيديم و به شما نوشانديم، كه به هيچ يک از آن دو آلوده نبود، و طعم و بوى هيچ يک از آن دو را با خود نياورد، شيرى گوارا براى نوشندگان.

[پیام آیه:] اين خود عبرتى است براى عبرت گيرندگان، و وسيله ‏اى است براى راه بردن به كمال قدرت و نفوذ اراده خدا، و اين كه آن كس كه شير را از سرگين و خون پاک نگاه داشته قادر است كه انسان را دوباره زنده كند، هر چند كه استخوانش هم پوسيده و اجزايش در زمين گم شده باشد. (ترجمه الميزان، ج ‏12، ص 418)

بیانی دیگر؛

مى ‏دانيم كه مقدار كمى از غذا مانند بعضى از مواد قندى و همچنين آب از همان ديواره‏ هاى معده جذب بدن مى‏شود، اما قسمت عمده، هنگامى كه غذاى هضم شده منتقل به روده ‏ها شد وارد خون مى‏ گردد، و نيز مى ‏دانيم كه شير از غده ‏هاى مخصوصى كه درون پستان است تراوش مى‏ كند و مواد اصلى آن از خون و غده‏ هاى چربى ساز گرفته مى‏ شود.
به اين ترتيب اين ماده سفيد رنگ تميز خالص، از ميان غذاهاى هضم شده مخلوط با تفاله ‏ها، و از لابلاى خون به دست مى‏ آيد، و اين به راستى عجيب است، سر چشمه‏ اى آن چنان آلوده و تنفر آميز، اما محصولش اين چنين خالص و گوارا و نيروبخش‏ است.(تفسير نمونه، ج ‏11، ص 289 و 290)

ببخشید شما گفتید که (و آن جا كه ضمير انعام مؤنّث آورده شده (مؤمنون/ 21) به اين دليل است كه آن، جمع مكسّر نعم گرفته شده است.(تفسير جوامع الجامع، ج ‏2، ص 295)) میشه یک مثال دیگر از قرآن یا کتب احادیث بیارید که از اون قاعده تبعیت کرده باشه.دوم اینکه اسم این قاعده چیه؟

[="Tahoma"]

محسن امیری;739835 نوشت:
ببخشید شما گفتید که (و آن جا كه ضمير انعام مؤنّث آورده شده (مؤمنون/ 21) به اين دليل است كه آن، جمع مكسّر نعم گرفته شده است.(تفسير جوامع الجامع، ج ‏2، ص 295)) میشه یک مثال دیگر از قرآن یا کتب احادیث بیارید که از اون قاعده تبعیت کرده باشه.دوم اینکه اسم این قاعده چیه؟

با سلام و درود

برای جمع مکسّر غیر عاقل، فعل و یا ضمیر مؤنث به کار می رود:

مانند «انعام» که جمع مکسر «نعم» است و در قرآن نیز در آیات متعددی، با ضمیر مؤنث آورده شده است:

«وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُون‏»(نحل: 16/ 5)

«اللَّهُ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعامَ لِتَرْكَبُوا مِنْها وَ مِنْها تَأْكُلُون‏»(غافر: 40/ 79)

«وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطْعَمُها إِلاَّ مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها وَ أَنْعامٌ لا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا»(انعام: 6/ 138)

هم چنین مانند «انهار» که جمع مکسر «نهر» است:

«وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْري»(انعام: 6/ 6)

فعل «تجری» ـ مفرد مؤنث ـ برای «الانهار»، بسیار در قرآن آورده شده است.

هم چنین مانند «بیوت» که جمع مکسر «بیت» است:

«في‏ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال‏»(نور: 24/ 36)

هم چنین ....


نکته:

به قواعد ادبیات عرب حتی در کتب دوره متوسطه که مراجعه فرمایید آمده که برای جمع مکسر عاقل، هم ضمیر جمع، هم ضمیر مفرد مذکر و هم ضمیر مفرد مؤنث آورده می شود؛ ولی برای جمع مکسر غیر عاقل، ضمیر مفرد مؤنث آورده می شود.

میقات;739895 نوشت:
به قواعد ادبیات عرب حتی در کتب دوره متوسطه که مراجعه فرمایید آمده که برای جمع مکسر عاقل، هم ضمیر جمع، هم ضمیر مفرد مذکر و هم ضمیر مفرد مؤنث آورده می شود؛ ولی برای جمع مکسر غیر عاقل، ضمیر مفرد مؤنث آورده می شود.

سلام.
طبق همین قاعده ای که فرمودید باید برای آیه سوره نحل هم ضمیر مونث استفاده میشد. جای دیگری هم داریم که برای جمع مکسر غیرعاقل از ضمیر مذکر استفاده شده باشه؟

محسن امیری;737822 نوشت:
وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهِ در این آیه، محمد دچار اشتباه اساسی شده است و به جای کاربرد ضمیر مؤنث "ها" در "بطون‌" از ضمیر مذکر "ـه" استفاده کرده که کاملا اشتباه است،

سلام

حضرت محمد ص دچار اشتباه نشده بلكه كسانيكه دستور تجريد وتحريق قران محمد ص را دادند بايد پاسخگو باشند !

خود اهل سنت روايت كرده اند كه عثمان با شتابزدگي مصاحف اصحاب را سوزاند (از ترس انتشار قرائت ابن مسعود رض) واگر دقت شود در همين قران فعلي قرائات مختلف مويد ماهستند مانند :

مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ {فاطر/2}

وقرأ أبي بن كعب وابن ابي عبلة فلا ممسك له .

ابی کسی است که امام صادق ع میفرماید ما بقرائتش میخوانیم .

وَأَجَازَ النَّحْوِيُّونَ فِي غَيْرِ الْقُرْآنِ" فَلَا مُمْسِكَ لَهُ" عَلَى لَفْظِ" مَا" وَ" لَها" عَلَى الْمَعْنَى.

وقرىء : فلا مرسل لها ، بتأنيث الضمير ، وهو دليل على أن التفسير هو ) مِن رَّحْمَةِ ( ، وحذف لدلالة ما قبله عليه .بحرالمحیط

وفراء گفته :
وقوله : وَما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ [2] ولم يقل : لها ، وقد قال قبل ذلك (ما يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها) فكان التأنيث فى (لها) لظهور الرحمة. ولو قال : فلا ممسك له لجاز ، لأن الهاء إنما ترجع على (ما) ولو قيل فى الثانية : فلا مرسل لها لأن الضمير على الرّحمة جاز ، ولكنها لمّا سقطت الرحمة من الثاني ذكّر على (ما).

كلماتي مانند نوحيه ونوحيها بطونه وبطونها و فنفخنا فيه وفنفخنا فيها ..... همچنين قرائات ايمسكها يدسه ويدسها وفلا ممسك له و.....هستند كه كلمات اول توسط خلفا در مصحف ثبت شد وكلمات دومي نوشته نشد ! چرا ؟

وَقَرَأَ عِيسَى بن عمرالعَلاَّمَةُ، إِمَامُ النَّحْوِ، أَبُو عُمَرَ الثَّقَفِيُّ، البَصْرِيُّ.: " أم يدسها فِي التُّرَاب "

وَقَرَأَ الْجَحْدَرِيُّ: أَيُمْسِكُهَا عَلَى هَوَانٍ، أَمْ يَدُسُّهَا بِالتَّأْنِيثِ عَوْدًا عَلَى قَوْلِهِ: بِالْأُنْثَى، أَوْ عَلَى مَعْنَى مَا بُشِّرَ بِهِ، وَافَقَهُ عِيسَى عَلَى قِرَاءَةِ هَوَانٍ عَلَى وَزْنٍ فَعَالٍ. وَقَرَأَتْ فِرْقَةٌ: أَيُمْسِكُهُ بِضَمِيرِ التَّذْكِيرِ، أَمْ يَدُسُّهَا بِضَمِيرِ التَّأْنِيثِ. وَقَرَأَتْ فِرْقَةٌ: عَلَى هَوْنٍ بِفَتْحِ الْهَاءِ. وَقَرَأَ الْأَعْمَشُ: عَلَى سُوءٍ .

وقرأ الجحدري أم يدسها في التراب يردها على قوله بالأنثى ويلزمه أن يقرأ أيمسكها وقرأ عيسى بن عمر أيمسكه على هوان وقال هوان وهون واحد وقرأ الأعمش أيمسكه على سوء وحكى أبو عبيد عن الكسائي قال في لغة قريش الهون والهوان بمعنى واحد وقال لغة بني تميم يجعل الهون مصدر الشئ الهين 46 - ثم قال جل وعز ألا ساء ما يحكمون

پس بايد بدنبال قرائت صحيح كه در قران رسول خدا ثبت بود بگرديم .

خیر البریه;740023 نوشت:
كلماتي مانند نوحيه ونوحيها بطونه وبطونها و فنفخنا فيه وفنفخنا فيها ..... همچنين قرائات ايمسكها يدسه ويدسها وفلا ممسك له و.....هستند كه كلمات اول توسط خلفا در مصحف ثبت شد وكلمات دومي نوشته نشد ! چرا ؟

با سلام و درود

در این خصوص و در تاپیک های مختلف (در اسک دین و در کانون گفتگوی قرآنی) صحبت کرده ایم و پاسخ داده شده است لذا موضوع کتابت قرآن و ... خارج از موضوع این تاپیک است و در جای خود باید آن را پیگیری نمود.

سلام وتشكر

عرب حجاز سبيل را مونث و عرب تميم ونجد آنرا مذكر ميدانند !!!!!!

يعني قرائات مختلف نتيجه جمع عثمان از روي مصاحف مختلف قبائل مختلف عرب است .
پس مونث ومذکر و رفع ونصب ضمائر (صرف ونحو عرب) امریست نسبی وقبیله ای که بسته به قبائل عرب است ، مثلا انعام را یکی مذکر دانسته وقرائت کرده : مما فی بطونها : ودیگری مونث دانسته و در مصحفش نوشته : مما فی بطونها :

وليستبين سبيل برفع السبيل وتذكيرها وعرب الحجاز تؤنث السبيل وتميم وأهل نجد يذكرونها !!!!‌

ببینید کلمه ی انعام در دوجا با دو ضمیر متفاوت یک بار مونث و یک بار مذکر آورده شده.بر اساس قاعده ی شما باید فقط مونث می آمد چرا مذکر استفاده شده?

محسن امیری;737822 نوشت:
اشتباه اساسی در قرآن!

اشتباه اساسی؟

اشتباه اساسی تا جایی که بنده می دانم آن است که حقیقتی را از مبنا و اصل واژگونه و منحرف کند مثل تحریفات تورات نسبت

به ادامه نسل شعیب پیامبر(ع) با آن اراجیف و مطالب زننده راجع به دختران حضرت شعیب.

اما اختلاف یک ضمیر در دو آیه که توسط بزرگترین ادیبان عرب هم توضیح داده شده است هیچ لطمه ای به محتوا نمی زند تا

اشتباه اساسی تلقی گردد و تبدیل به یک تیتر درشت شود!!!!!!!!

[="Tahoma"]

محسن امیری;740194 نوشت:
ببینید کلمه ی انعام در دوجا با دو ضمیر متفاوت یک بار مونث و یک بار مذکر آورده شده.بر اساس قاعده ی شما باید فقط مونث می آمد چرا مذکر استفاده شده?

با سلام و درود

قواعد دستور زبان، مانند فرمول ریاضی نیست که فقط یک جواب داشته باشد. قواعد دستور زبان عربی مانند سایر دستور زبان ها، با توجه به حیث های مختلف، استعمال های مختلف دارد که همه هم صحیح است.

در مورد «انعام» می توان به جهت جمع مکسر بودن، ضمیر مؤنث برای آن آورد؛ و هم چنین به جهت ظاهر لفظ که مذکر است (یکی از وجوهی که قبلا ذکر شده است)، می توان برای او ضمیر مذکر آورد؛ هر دو هم طبق قوانین ادبیات عرب، صحیح است.

میقات;739171 نوشت:
بیان ادبی:

كلمه «أنعام» كه (با توجه به ضمير فى بطونه) مذكر حساب شده، به عنوان اسم مفرد به معناى جمع به كار رفته است، مثل كلمه «نعم» كه در قول شاعر چنين است:

«فى كل عام نعم تحونه * يلحقه قوم و تنتجونه». [شاعر، نعم را بكار برده و ضماير آن را مفرد آورده است.]

و آن جا كه ضمير انعام مؤنّث آورده شده (مؤمنون/ 21) به اين دليل است كه آن، جمع مكسّر نعم گرفته شده است.(تفسير جوامع الجامع، ج ‏2، ص 295)

بنا بر برخى از لغات جايز است كه با جمع، معامله مذكر یا مؤنث شود. در این جا (نحل/ 66) معامله مذکر شده، و در سوره مؤمنين «نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِها»(مؤمنون/ 21)، معامله مؤنث شده است.

برخى: مرجع ضمير، مفرد «انعام» است، مانند: «و طابَ ألبان اللقاح فَبَرد». در اين جا ضمير «برد» به «لبن» [که مفرد البان است] بر مى ‏گردد.

برخی: «انعام» و «نعم» هر دو يكى هستند، مانند قول شاعر:
«فان تعهدينى و لى لمة * فان الحوادث اودى بها». در اين جا ضمير «اودى» به معناى «حوادث» بر می گردد. (مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏6، ص 571)

ضمير كلمه «بُطُونِهِ» به لفظ «الْأَنْعامِ» باز مى ‏گردد كه از نظر لفظی، مفرد و مذكر، و از نظر معنا، جمع و مؤنث مى ‏باشد.(تفسير آسان، ج ‏9، ص 220)

نکته: هیچ کدام از موارد فوق با هم تضادی ندارند، افزون بر این که در ادبیات زبان عرب، شاهد مثال دارد و مرسوم است.

divoone1985;739983 نوشت:
سلام.
طبق همین قاعده ای که فرمودید باید برای آیه سوره نحل هم ضمیر مونث استفاده میشد. جای دیگری هم داریم که برای جمع مکسر غیرعاقل از ضمیر مذکر استفاده شده باشه؟

با سلام و درود

باید و الزام در جایی است که وجه صحیح دیگری با حیث و جهت دیگری وجود نداشته باشد؛ لذا وقتی در زبان ادبیات عرب، مثلا به اعتبار ظاهر لفظ، می توان ضمیر متناسب با آن را به کار برد؛ دیگر الزامی وجود ندارد تا بگوییم چرا در این جا به اعتبار ظاهر لفظ «انعام»، از ضمیر مذکر استفاده کرده است.

طبق دستور زبان ادبیات عرب، هر دو صحیح است.

نکته: برای این مورد گفتگو، باید جمع مکسری را جستجو کنیم که وجه صحیحی از نظر ادبیات عرب برای مذکر آوردن ضمیر برای آن وجود داشته باشد؛ لذا این که صرفا بگوییم چون سایر جمع مکسرها چنین نیستند پس این جا هم صحیح نیست، این اشتباه است زیرا لزومی ندارد در همه جمع مکسرها، ظاهر لفظ آن ها نیز مذکر باشد.

شاهد مثال:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»(بقره: 2/ 182)

«صیام» جمع مکسر است که برای آن، فعل مفرد مذکر «کُتِب» به کار رفته است. «کُتِب» فعل ماضی مجهول است که ضمیر «هو» در آن مستتر است.

میقات;740221 نوشت:

با سلام و درود

قواعد دستور زبان، مانند فرمول ریاضی نیست که فقط یک جواب داشته باشد. قواعد دستور زبان عربی مانند سایر دستور زبان ها، با توجه به حیث های مختلف، استعمال های مختلف دارد که همه هم صحیح است.

در مورد «انعام» می توان به جهت جمع مکسر بودن، ضمیر مؤنث برای آن آورد؛ و هم چنین به جهت ظاهر لفظ که مذکر است (یکی از وجوهی که قبلا ذکر شده است)، می توان برای او ضمیر مذکر آورد؛ هر دو هم طبق قوانین ادبیات عرب، صحیح است.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
تا آنجا که بنده میدانم فکر کنم این مطالب را در عربی راهنمایی یا اول دبیرستان خواندیم . عجیب است کسانی که خود را عقل کل میدانند و دیگران را نادان و جاهل و به قرآن ایراد دستوری میگیرند چطور این مباحث ساده را نمی دانند واقعا جای تعجب دارد . آنوقت می آیند و به قرآن خرده میگیرند و مدعی میشوند که قرآن دست نوشته ی یک انسان است نه وحی . واقعا جای تعجب دارد.

محسن امیری;737822 نوشت:
در این آیه، محمد دچار اشتباه اساسی شده است

محسن امیری;737822 نوشت:
استفاده می‌کرد

محسن امیری;737822 نوشت:
اشتباه بزرگ محمد

عزیزم شما شحصیتت از دهنت معلومه توی این دوره زمانه برای انسان های عادی هم یک لغب آقا یا جناب بکار میبرند اما شما اینقدر بی ادب و گستاخ هستید که رسول خدا (ص) را همچون لات های کوچه بازاری و با اسم کوچک و بدون کوچک ترین تشریفات و یا احترام بیان میکنید .
شما در نوشته تان مستقیم و غیر مستقیم حضرت محمد (ص) را جاعل قرآن میدانید و قرآن را کتاب خدا نمی دانید . باید بگویم شما و دوستان و همفکرانتان 1400 سال است که در پاسخ به تحدی قرآن و آوردن سوره ای مثل سوره های قرآن عاجز مانده اید فلذا برای جبران پوشاندن ضعف و عجز خود به اتهام زنی و توهین روی آورده اید .

آقا نوید شما خونتو کثیف نکن.:Gol:

میقات;740245 نوشت:
باید و الزام در جایی است که وجه صحیح دیگری با حیث و جهت دیگری وجود نداشته باشد؛ لذا وقتی در زبان ادبیات عرب، مثلا به اعتبار ظاهر لفظ، می توان ضمیر متناسب با آن را به کار برد؛ دیگر الزامی وجود ندارد تا بگوییم چرا در این جا به اعتبار ظاهر لفظ «انعام»، از ضمیر مذکر استفاده کرده است.

سلام. ممنون از پاسختون.
بنده مقداری در این مورد جستجو کردم. (البته در سایتهای فارسی) ولی همگی همون قاعده کلی که شما در مورد استفاده از ضمیر مونث فرموده بودین رو گفته بودند و جایی ندیدم که گفته باشه میشه از ضمیر مدکر استفاده کرد.
اما یک سوال دیگه:
حتی با پذیرش فرمایش شما مبنی بر مجاز بودن استفاده از ضمیر مذکر، آیا استفاده از ضمیر مونث برای انعام بهتر و رساتر نیست؟

[="Tahoma"]

divoone1985;740493 نوشت:
سلام. ممنون از پاسختون.
بنده مقداری در این مورد جستجو کردم. (البته در سایتهای فارسی) ولی همگی همون قاعده کلی که شما در مورد استفاده از ضمیر مونث فرموده بودین رو گفته بودند و جایی ندیدم که گفته باشه میشه از ضمیر مدکر استفاده کرد.
اما یک سوال دیگه:
حتی با پذیرش فرمایش شما مبنی بر مجاز بودن استفاده از ضمیر مذکر، آیا استفاده از ضمیر مونث برای انعام بهتر و رساتر نیست؟

با سلام و درود

چرا، در قوانین ادبیات عرب آمده که با توجه به ظاهر لفظ هم، در صورتی که مذکر است می توان برای آن از ضمیر مذکر استفاده نمود.

اما مطلب دیگر؛ این بهتر یا رساتر بودن آن را کارشناسان ادبیات باید نظر بدهند. تا آن جایی که در این تاپیک می توانم عرض کنم، طبق قاعده و صحیح بودن این استعمال است.

از طرفی اکنون هم که مذکر آمده است، هیچ نقصی در پیامرسانی آیه به وجود نیامده است و آیه همان پیامرسانی و گویایی و شیوایی خود را دارد. می ماند از لحاط قواعد دستور زبان عربی، که آن هم طبق قاعده و مرسوم است.

میقات;740832 نوشت:
چرا، در قوانین ادبیات عرب آمده که با توجه به ظاهر لفظ هم، در صورتی که مذکر است می توان برای آن از ضمیر مذکر استفاده نمود.

سلام.
ممنون میشم لینکش رو هم مرقوم کنید.
و یک سوال دیگه. در قوانینی که فرمودید، گفته شده که این امر (یعنی انتخاب ضمیر مونث یا مذکر) کاملا دلخواهه؟ یعنی هیچ قاعده یا دستوری نداره؟ یعنی هر جا خواستیم میشه از مونث یا مذکر استفاده کرد؟

[="Tahoma"]

divoone1985;741153 نوشت:
سلام.
ممنون میشم لینکش رو هم مرقوم کنید.
و یک سوال دیگه. در قوانینی که فرمودید، گفته شده که این امر (یعنی انتخاب ضمیر مونث یا مذکر) کاملا دلخواهه؟ یعنی هیچ قاعده یا دستوری نداره؟ یعنی هر جا خواستیم میشه از مونث یا مذکر استفاده کرد؟

با سلام و درود

آدرس خاصی ندارد. خیلی مشهور و متعارف است و اختصاص به این جا هم ندارد. در موضوع عطف کردن، در موضوع حال آوردن، در موضوع ارجاع ضمیر و ... می توان به حسب ظاهر لفظ، ضمیر یا فعل یا عطف یا حال متناسب با آن را آورد. یعنی خود ظاهر کلمه می تواند در این زمینه معیار قرار بگیرد.

لذا اگر در جایی، ضمیر، حال، عطف و ... مطابقت معنوی با کلمه سابق نداشته باشد ولی با ظاهر لفظ و کلمه مطابقت داشته باشد، از نظر فنی هیچ مشکلی ندارد و مطابق با قوانین ادبیات عرب است.

در موضوع مورد نظر، تاج العروس و نیز تفسیر آلوسی، از جمله منابعی هستند که به این عبارت تصریح کرده اند:

«إن الانعام اسم جمع، فیذکر ضمیره و یفرد نظرا للفظه، و یؤنث و یجمع نظرا لمعناه»؛ انعام، اسم جمع است پس ضمیرش با توجه به لفظش، مفرد و مذکر؛ و با توجه به معنایش مؤنث و جمع آورده می شود.(زبیدی، تاج العروس، ج 17، ص 696)

«ضمير بُطُونِهِ‏ للأنعام، و هو اسم جمع؛ و اسم الجمع يجوز تذكيره و إفراده باعتبار لفظه، و تأنيثه و جمعه باعتبار معناه...»؛ ضمیر بطونه برای انعام است، و انعام اسم جمع است؛ و اسم جمع، جایز است مذکر و مفرد آوردن به اعتبار لفظش، و مؤنث و جمع آوردن به اعتبار معنایش.(آلوسی، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج ‏7، ص 414)

بنابر این:
در جایی که اسم جمع داشته باشیم می توانیم به اعتبار لفظش، ضمیر مفرد و مذکر به آن برگردانیم، کما این که می توانیم به اعتبار معنایش، ضمیر مؤنث و جمع به آن برگردانیم.

آقا جمع مکسر عاقل یعنی چی؟انعام چی حساب میشه؟

میقات;741562 نوشت:
بنابر این:
در جایی که اسم جمع داشته باشیم می توانیم به اعتبار لفظش، ضمیر مفرد و مذکر به آن برگردانیم، کما این که می توانیم به اعتبار معنایش، ضمیر مؤنث و جمع به آن برگردانیم.

سلام. سوال بنده هم همین بود که این "می توانیم" به این معنیه که هیچ قاعده و قانونی در این مورد وجود نداره و کاملا دلخواه هست؟

میقات;741562 نوشت:
آدرس خاصی ندارد. خیلی مشهور و متعارف است و اختصاص به این جا هم ندارد.

این "خیلی مشهور و متعارف بودن" به این معنیه که حتما آدرسهای زیادی در موردش هست. ممنون میشم چندتا از این آدرسها و لینکها رو لطف کنید بفرمایید.

آیا میشه جمع مونث ضمیر مذکر بگیره؟

[="Tahoma"]

محسن امیری;742580 نوشت:
آقا جمع مکسر عاقل یعنی چی؟انعام چی حساب میشه؟

با سلام و درود

جمع مکسّر، جمعی است که به واسطه شکسته شدن ساختار مفردش، بر بيش از دو فرد از افراد جنسش دلالت می کند.

مکسّر (شکسته شده) نامیدن آن هم به خاطر این است که ساختار مفردش شکسته می شود.

مراد از عاقل، ذوی العقول یعنی دارای عقل است، مثل انسان.
غیر ذوی العقول، مانند حیوان و اشیاء.

«انعام» هم چنین اسم جمع است و هم جمع مکسر است برای «نعم».

[="Tahoma"]

محسن امیری;742889 نوشت:
آیا میشه جمع مونث ضمیر مذکر بگیره؟

اگر مؤنث مجازی باشد و استناد به خود مؤنث باشد، نه به ضمیر؛ می توان برای آن، مؤنث یا مذکر آورد، مانند:

طلعت الشمس / طلع الشمس

شاهد مثال قرآنی:

«فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي» (انعام/ 78)

در این آیه شریفه، برای «شمس» که مؤنث مجازی است با اسم اشاره مذکر (هذا)، تعبیر شده است.

[="Tahoma"]

divoone1985;742647 نوشت:
سلام. سوال بنده هم همین بود که این "می توانیم" به این معنیه که هیچ قاعده و قانونی در این مورد وجود نداره و کاملا دلخواه هست؟

این "خیلی مشهور و متعارف بودن" به این معنیه که حتما آدرسهای زیادی در موردش هست. ممنون میشم چندتا از این آدرسها و لینکها رو لطف کنید بفرمایید.

با سلام و درود

1. مطلب خاصی در این که کدام بر دیگری رجحان دارد نیافتم؛ آن چه در تعابیر آمده است «یجوز» «جایز بودن» «مُجاز بودن» و ... است.

2. به عنوان نمونه می توانید به کتاب «صرف ساده»، بخش دوم (بخش اسم)، مبحث مذکر و مؤنث، فصل دوم، اسناد الفعل الی المؤنث، ص 133 و 134 مراجعه فرمایید.

آقا میتوانید از قرآن مثالی بزنید که جمع مکسر ضمیر مذکر گرفته باشد.

[="Tahoma"]

محسن امیری;743946 نوشت:
آقا میتوانید از قرآن مثالی بزنید که جمع مکسر ضمیر مذکر گرفته باشد.

با سلام و درود

یکی همین آیه مورد گفتگو:

«وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقيكُمْ مِمَّا في‏ بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبين‏»(نحل: 16/ 66)

«انعام» جمع مکسر است ولی ضمیر مذکر (بطونه) به او برگردانده شده است که می تواند به جهت رعایت ظاهر لفظ باشد؛ یا وجوه دیگری که در پست ابتدایی عرض شد.

مثالی دیگر:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»(بقره: 2/ 182)

«صیام» جمع مکسر است که برای آن، فعل مفرد مذکر «کُتِب» به کار رفته است. «کُتِب» فعل ماضی مجهول است که ضمیر «هو» در آن مستتر است.


با سلام

این مطالب را هم بنده پیدا کردم امیدوارم مفید باشد


رد شبهة (بطونها) و(بطونه)

في كل مرة كنت أطالع فيها القرآن الكريم كانت تستوقفني الآية التالية : ((أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافًا كَثِيرًا)) سورة النساء 82، وكانت دهشتي تزداد يوماً بعد يوم وأنا أرى الإخوة المسلمين يغضون الطرف عما في القرآن من آياتٍ متشابهات، وهي في حقيقتها مختلفات، خاصة بالشكل النحوي، ولنا مثالٌ حي على ذلك عندما نطالع قوله تعالى: ((وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ)) سورة المؤمنون 21

ونقابله بقوله تعالى: ((وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَبَنًا خَالِصًا سَائِغًا لِلشَّارِبِينَ)) سورة النحل 66


فنرى بوضوح الاختلاف الواضح بين النصين بين كلمة (بطونه) و(بطونها) في الآيتين السابق ذكرهما رغم التشابهة الواضح في بناء النص لكلٍّ منهما.

ولنا هنا أن نتساءل عن الإعراب القطعي لكلمة (بطونه) في سورة النحل!

بانتظار ردكم

[=Traditional Arabic]يعني من عجائب ما رأيت من زمني , مسيحي يتكلم عن الإعراب !!!

ومن أغرب ما رأيت في حياتي أن يدعي الإختلاف من يضع كلمتين متطابقين تماما وقد كتبهما بيده !!!!!

في الآيتين جار ومجرور

في بُطُونِ في الآية الأولى مجرورة بالكسرة
وفي بُطُونِِ في الآية الثانية مجرورة بالكسرة

هل أجبناك إلى الآن ؟؟؟ أنظر بنفسك للكسرة أسفل النون في الآيتين !

يبدو أنك تنقل بدون فهم

أنت عندك مشكله في الضمير المتصل بالمجرور في الآيتين وتراه مختلف (أو واضع الشبهة الذي تنقل منه)

وأنا أسألك يا عارف باللغة

ما الغرض من إتصال الضمير في الآيتين ؟؟؟
[=Traditional Arabic]الضيف واضع الشبهة قرأ ردنا وأنصرف بدون تعليق فإما أنه بهت أو ذهب ليسأل القسيس واضع الشبهة ماذا يقول للمسلمين

إنما سنكمل رد الشبهة مع تغيير عنوان الموضوع حتى تكون مادة بين أيدي المسلمين جميعاً ليتسلحوا بالعلم إن شاء الله

أجبنا أن الكلمة في الآيتين متطابقتين في الحكم والإعراب والتشكيل ولا وجه للإشتباه في ذلك , إنما إشكال صاحب الشبهة في الضمير المتصل العائد على الأنعام أنه جاء مرة بالتذكير و مرة بالتأنيث وكان عليه أن يسأل عن الضمير و ليس عن الكلمة

الأنعام كلمة في صيغة الجمع لكلمة "نعم" وهي تطلق على الأبقار والأغنام والماعز والجمال

وكلمة "نعم" مذكرة وقد قال الشاعر


[=Traditional Arabic]
في كل عام نَعَمٌ تَحْوُوْنَهُ * يَلْقِحُه قومٌ وتَنْتِجُونَهْ


[=Traditional Arabic]

ولازلنا عند السؤال لماذا الضمير العائد على الأنعام مرة يشير إلى مؤنث ومرة إلى مذكر ؟

وواضع الشبهة نظر للكلمات قبل "بطونها" فوجدها متطابقة مع الكلمات قبل "بطونه" فأبتهج وأعماه الشيطان أن يلاحظ أن الكلمات التي بعدها مختلفة

فالآية الأولى تتحدث عن منافع الأنعام (كل منافع الأنعام) أي ألبانها ولحومها وركوبها ,الأنعام كلها

ذكورها وإناثها إما أن تؤكل أو تركب لذلك فالضمير العائد على الأنعام يشير لكل الأنعام فجاءت مؤنثة لأن الأنعام مؤنثة

أما الآية الثانية فتتحدث عن الأنعام فقط من ناحية حليبها , ولا يحلب من الأنعام إلا إناثها -إن كنت لا تعلم- ولا تتحدث الآية عن ذكور الأنعام إذا "من" التي في "مما" تبعيضيه , كأنه يقول نسقيكم من بطون بعض الأنعام فجاءت مذكرة

هذا هو الأمر بمنتهى البساطة

نسأل الله لكم ولنا الهداية


[=Traditional Arabic]وحتى لا ينتاب العضو ذرة شك أن هناك كلمات تحتمل التذكير والتأنيث , فبالإضافة إلى أسماء الأعلام كما تفضلت أذكره بضرب الأمثلة التالية أعتقد أنه سمعها من قبل

يمكننا أن نقول :

العراق غالي على قلوبنا
العراق غالية على قلوبنا

السودان عزيز علينا
السودان عزيزة علينا


محسن امیری;737822 نوشت:
لطفا به این شبهه پاسخ بدین.


اما توجیه اشتباه اول قرآن در خارج شدن شیر از میان خون و مدفوع.
در اینجا قرآن به صراحت گفته که شیر از میان خون و مدفوع خارج می‌شود، یعنی تولید شیراز جائی است میان خون و مدفوع، مسلمنین برای توجیه این امر می‌گوید که شیر از خون گرفته می‌شود، آیا شیر هم از مدفوع گرفته می‌شود؟ شما چرا یکی را رها و به دیگری چسبیدید، چون اولی که خون باشد را می‌توانید توانید با سفسطه توجیه کنید اما دومی که مدفوع است را نه؟!)



[=Arial Black]يقول الله تعالى: (وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سَآئِغاً لِلشَّارِبِينَ )النحل66صدق الله العظيم.



[=Arial Black]منذ أن أنزل الله سبحانه هذه الآية المباركة وبعد مضي أكثر من 1400سنة لم يزدعلماء الأرض على الحقيقة التي جاء بها القرآن الكريم والتي انفرد بها عن بقية كتب الأرض والسماء وذلك فيما يتعلق بأن الحليب (اللبن milk) الذي هو خالص (يعني مصفى) وسائغ (مستطعم ومستساغ بفضل احتوائه على المشهيات وهي الدسم والسكر) لا يتشكل إلا من مواد موجودة ما بين الفرث ( والفرث هو محتويات الكرش من علف مخمر بفعل جراثيم نافعة تساعد على تخمير الأعلاف المعقدة الهضم) ومن مواد موجود قسم منها في الدم بالأصل وقسم يأتي إلى الدم من الكرش.

[=Arial Black]كل ما تقدم يقول عنه رب العزة جل جلاله وعظم شأنه أن فيه لعبرة ! ولمن ؟ لكم!!!!!



[=Arial Black]في ظل الآية:

[=Arial Black]قبل أن أتطرق إلى كيف تتحول مواد ما بين الفرث والدم إلى اللبن الخالص السائغ أريد أن أشير إلى الكلمة (بطونه) ولما لم يقل جل شأنه وعظم سلطانه (بطونها) والجواب للتدليل على مفرد الأنعام أي أن كل لبونة أنثى من الأنعام وهي أربعة أنواع نسقيكم من بطونها حيث كل حيوان من الأنعام الأربعة له [=Arial Black](من 3 في الجمل إلى 4 بطون في البقر والماعز والضأن)فلو قال (بطونها) لاعتقد البعض أنه يقصد بطن واحد لكل نوع من الأنعام.[=Arial Black]

[=Arial Black]وتتمتع الأنعام بتعدد المعدات وبخاصية الاجترار وبقاء الطعام مدة طويلة لتخميره للحصول على قدر كبير من هضم وامتصاص الطعام وتحويله إلى إنتاج سواء لحم أو حليب موادأخرى، رغم أنالله جل جلالهقال بـ(بطونها) في آية أخرى وهي قال تعالى: (وَإِنَّ[=Arial Black] لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ )المؤمنون21[=Arial Black] ولكن هنا يدلل على كل الأنعام بأن فيها منافع كثيرة ومن لحمها تأكلون فلا حاجة لذكر تعدد البطون لكل نوع من الأنعام ولا حاجة لذكر مساهمة هذه البطون في عملية إنتاج الحليب.

[=Arial Black]كيف يتحول ما بين الفرث والدم إلى لبن خالص؟

[=Arial Black]ما هو بالتحديد ما بين الفرث؟! .[=Arial Black]... (على اعتبار أن الفرث هو العلف الخشن ذو الألياف المعقدة والعلف الناعم الموجود داخل الكرش المحتوي على البروتين العادي والبروتين الغير قابل للامتصاص(يحوي نيتروجين ممكن الاستفادة منه في صنع البروتين العادي وهو ما يسمى بالبروتين البكتيري ) والمحتوي على السكريات السهلة الامتصاص والمعقدة كألياف السيليلوز وشبيه السيليلوز والنشا والمحتوي على الدهون بأنواعها المفسفرة والسكرية والثلاثية والممزوج باللعاب القادم من الفم والعصارة القلوية التي تفرز داخل الكرش وممزوج بملايين البكتيريا والطلائعياتprotozoa التي تعمل على تخميره والمساعدة في هضم وامتصاص قسم منه) و إليك علمياً بالتحديد ما بين الفرث كالتالي:

[=Arial Black]1. سكر الجلوكوز والذي غالبيته يساهم بدرجة كبيرة قي تكوين التالي(الأحماض الدهنية المتطايرة).

[=Arial Black]2. أحماض دهنية متطايرة (volatile fatty acids) وهذه تعتبر أساسية في تصنيع الحليب وهي حسب نسبة تكونها في الكرش:حامض الخليك acetic acid حوالي 65%وحامض البروبيونكب(propionic acid)حوالي20% وحامض البيوتيرك butyric acid حوالي 15%

[=Arial Black]3. غازات مثل: الميثان والأمونيا(تساهم في تكوين البروتين البكتيري) وثاني أكسيد الكربون.

[=Arial Black]4. مجموعة اللاكتات ( دورها محدود تتكسر في الكبد إلى جلوكوز)(lactates).

[=Arial Black]5. بروتينات( منها مصدره علفي والآخر بكتيري) وأحماض أمينية نتجت من هضم الكرش للبروتين.

[=Arial Black]6. دهون (منها البكتيرية المفسفرة والأحماض الدهنية المشبعة والأحماض الدهنية الحرة والأخيرتين نتجتا من هضم الكرش للدهن العلفي).

[=Arial Black]يتم امتصاص (الأحماض الدهنية المتطايرة) وخاصة حامض الخليك والبروبيونك عبر جدار الكرش حيث تدخل في مجرى الدم أما حامض البيوتيرك فيتحول خلال جدار الكرش إلى كيتون وهي مركبات سامة تدخل الدم ولها معدل معين مسؤولة عن تكوين الدسم في الدم(الجليسرول) وفي الحليب.

[=Arial Black]ويتم امتصاص متكسرات الدهون(جليسرايدات ثلاثية) والبروتين(الأحماض الأمينية) وبقية الجلوكوز المتكسر من النشا العلفي عبر جدار الأمعاء المسؤولة بتخصص عن الامتصاص.


[=Arial Black]تدخل المواد الممتصة في الدم البوابي الوارد للكبد للإجهاز عليها وتكسيرها إلى أبسط مركبات ليضخها القلب إلى جميع أنسجة والنسيج الذي يهمنا هنا الضرع مصنع الحليب.



[=Arial Black]الشكل التالي يبين الضرع والغدد المنتجة للحليب المصدر

[=Arial Black]ماذا يحدث داخل الضرع:

[=Arial Black]يتزود الضرع بالدم بشرايين أدق من أوردتها وذلك له حكمة إلهية للإبقاء على أكبر كمية من المواد الزلالية (البروتينية) والتي هي صعبة التحرك لحجمها كمان أنللضرع فقط وريدين ضخمين ظاهرين يجمعناالدم من عدة شعيرات وريدية.

[=Arial Black]الضرع عبارة عن نسيج دهني متصل بالجسم (وكل الضرع يتصل بالجسم بواسطة رابطتين قويتين( ligaments) يغلف هذا النسيج مجموعة خلايا غدية

[=Arial Black]تكون مسؤولة عن إفراز الحليب المعهود في سيفون الضرع حيث يتم تجميعه وفيما بعد حلبه عبر الحلمات.

[=Arial Black]إن دم الضرع مختلط بدم الجسم فالإعجاز الرباني هنا كيف يُسمح لمكونات تدخل الضرع ولأخرى لا بسمح لها (مثل معجزة اتصال البحرين المالح والعذب)حيث يدخل الجلوكوز(الذي تكون من البروبيونات) الضرع ليكون سكر الحليب (اللاكتوز) ويشكل دسم الحليب من الأحماض الدهنية الأحادية

[=Arial Black]ومركبات الكيتون والخلات(acetates) ومن الجليسرول (الذي ينشأ من الجلوكوز والجليسرايدات الثلاثية) أما بروتين الحليب الذي غالبه الكازيين (casein)فيتكون من الأحماض الأمينية المحلولة في الدم – كل ذلك يحدث ضمن تفاعلات كيميائية تشكل غاية في الروعة والإعجاز.

[=Arial Black]ليخرج إلينا طيباً سائغاً للشاربين بدون أن يختلط بدم أو فرث فمن أعلم محمد صلى الله عليه وسلم بكل هذا التفاصيل المعقدة.

کاش اون پست فارسیش رو قرار میدادی.

محسن امیری;744238 نوشت:
کاش اون پست فارسیش رو قرار میدادی.

با سلام
ترجمه متن نیست اما آنچه را که باید در این مورد بدانید تقدیمتان میکنم

تولید و ترشح شیر را از نظر فیزیوبیولوژیکى مى توان درست و دقیق, همان دانست که خداوند به ایجازى اعجازآمیز در یک عبارت (من بین فرث و دم) بیان فرموده است: (و إنّ لکم فى الأنعام لعبرة نسقیکم ممّا فى بطونه من بین فرث و دم لبناً خالصاً سائغاً للشاربین) نحل/66 به این معنى که مى دانیم ترکیب شیر از مواد غذایى هضم شده در روده یا (کیموس) که همان (فرث) یا تفاله هاى مواد هضمى باشد به وسیله عروق مویینه منتشر در پرزهاى ریز و درشت مخاط روده گرفته و برداشت مى شود.

سپس از طریق جریان خون عمومى بدن, عروق پستانى, این مواد غذایى را دریافت کرده به غدد تولید کننده شیر که به شکل خوشه هایى متعدد در دو پستان قرار گرفته است مى رساند.
پس از آن, این غدد, مواد لازم ترکیب کننده شیر را از عروق پستانى انتخاب کرده براى تولید شیر در اختیار سلولهاى مخصوص خود قرار مى دهد تا به عنوان مواد سازمان دهنده شیر مورد استفاده واقع شود.

اما کار تولید و ترشح شیر, تنها به وجود و دریافت مواد ترکیب کننده شیر محدود نخواهد شد, چون عامل دیگرى که در این فرآیند, مهم و کارساز مى باشد ترشحات هورمونى و امواج عصبى خاصى است که فقط از طریق (خون) جریان و تأثیر آن مى تواند زمینه سازى و فراهم گردد. به این معنى که تحریک نوک پستان به وسیله مکیده شدن یا هر نوع محرک لمسى و یا فشارنده, موجب انگیزش امواج عصبى از پستان به (هیپوتالاموس) شده, در آنجا فرمان شروع کار به وسیله ترشح هورمون مخصوصى به نام هورمون آزاد کننده شیر (R.H.) با هدف تحریکى غده (هیپوفیز) از طریق خون صادر مى شود.

سپس با تحریک هیپوفى,ز دو هورمون مستقل, یکى به نام هورمون (پرولاکتین) از قسمت قدامى و هورمون دیگرى به نام (اُکسى تولین) از بخش خلفى آن ترشح شده پیام یا دستور تولید و جریان شیر را توسط خون به پستان مى رساند.
هورمون (پرولاکتین) دستور ترشح شیر را به غدد شیرى پستان ابلاغ کرده و آنها را براى تولید شیر آماده و تحریک مى کند; در حالى که هورمون (اُکسى تولین) پیام یا دستور خروج شیر را به عضلات صاحب جدار مجارى شیرى رسانده و با انقباض این عضلات, شیر تولید شده به سینوس هاى شیرى واقع در (آرئول) یا هاله پستان که کمى بالاتر از نوک پستان قرار داشته و به شکل قسمت سیاهرنگى به نام ماهک معروف است منتقل مى شود, و به این ترتیب تولید و جریان شیر با بهره گیرى از دو سیستم گوارشى و خونى با استفاده از عوامل غذایى و هورمونى موجود در این دو سیستم صورت مى گیرد.
از این رو مى بینیم که اگر هر یک از دو سیستم به نحوى دچار مشکل یا اختلال عمل گردد تولید جریان شیر دستخوش آسیب و وقفه خواهد شد.
چون بسیارى از حیوانات یا انسانها هستند که هر چند تغذیه مناسب دارند و غذاى هضم شده فراوان از روده آنها جذب مى شود و از راه عروق به غدد شیرى آنها مى رسد, ولى چون جریان عصبى هورمونى آنها که به وسیله خون باید اداره شود و ترشحات هورمونى لازم را به سیستم تولید و ترشح پستانى برساند, به نحو مطلوب صورت نمى گیرد,
لذا غدد شیرى فقط از محتویات هضمى روده (فرث) بهره گیرى کرده و سهم مؤثرى از مواد هورمونى خون (دم) دریافت نمى کنند, و بنابراین توانایى شیردهى را نخواهند داشت.
و یا با همین مکانیسم مى بینیم مادرانى که دچار اضطراب, خستگى, کم خوابى یا عوارض خفیف عصبى دیگر بوده و یا مبتلا مى شوند تولید و ترشح شیر آنها نقصان یافته یا قطع مى گردد و با بهبود حالات هیجانى و تنشهاى عصبى جریان شیرشان نیز دوباره عادى مى شود;
و در طب درمانى هم غالباً به منظور افزایش شیر مادران داروهاى آرام کننده محور هیپوتالامو هیپوفیزى را تجویز مى کنند, تا تولید و جریان شیر را افزایش دهند.
و هم چنین یکى از راهکارهاى ترویج تغذیه با شیر مادر, تشویق مادر به داشتن اعتماد به نفس و توصیه به تصمیم گیرى اش براى شیردهى به فرزند خود مى باشد, چون تا سیستم عصبى مادر آمادگى و تمایل به شیردهى نداشته باشد و محور هیپوتالامو هیپوفیزى رضامندى نداشته و در آرامش نباشد, ترشح هورمونهاى مخصوص تولید و ترشح شیر به راحتى صورت نگرفته و شیردهى میسر نمى شود.

هم چنین مطالعات مختلف در دامدارى ها نشان داده است که بین دو دسته دام با رعایت همه شرایط یک مطالعه علمى, دامهایى که محل نگهدارى آنها از نظر بهداشتى مناسب تر بوده و از شنیدن آهنگهاى ملایم موسیقى نیز برخوردارى داشته اند میزان و مدت شیردهى آنها زیادتر بوده است.

بدین ترتیب مى بینیم که موارد فوق مى تواند به روشنى بیانگر نقش مؤثر ترشحات غدد درون ریز و محصولات آنها باشد که با سرعت زیاد جریان موج خونى, اعضاى بدن را به تأثیر و تأثّر واداشته تولید وجریان شیر را موجب مى شود و عظمت اعجازآمیز کلام الهى را متجلى مى کند.

بدیهى است این مختصر فقط به عنوان ذکر مطالب کلى و سرفصل هایى از موضوع مکانیسم تولید و ترشح شیر است که متناسب با سطح غیرتخصصى آن نشریه دراین زمینه مى باشد, وگرنه مسائل تخصصى و تحقیقات وسیع این موضوع را در صدها مجله و کتاب موجود که پیوسته بر دامنه پژوهش و تعداد مقالات منتشر شده آنها افزوده مى شود مى توان مطالعه کرد.

مأخذهاى کلى:
فیزیولوژى گایتون , بخش غدد سیسیل, بخش غدد اندروکرین نلسون, بخش غدد درون ریز هاریسون. بخش 5 کتاب Saefation تألیف مارگارت نول و ماریان نیفرت. کتاب تغذیه در قرآن تألیف دکتر سیدمحمدرضا نورى; کتاب بهداشت خانواده همان نویسنده.


[=Times New Roman]

منابع:

پژوهشهای قرآنی

میقات;743958 نوشت:

با سلام و درود

یکی همین آیه مورد گفتگو:

«وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقيكُمْ مِمَّا في‏ بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبين‏»(نحل: 16/ 66)

«انعام» جمع مکسر است ولی ضمیر مذکر (بطونه) به او برگردانده شده است که می تواند به جهت رعایت ظاهر لفظ باشد؛ یا وجوه دیگری که در پست ابتدایی عرض شد.

مثالی دیگر:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»(بقره: 2/ 182)

«صیام» جمع مکسر است که برای آن، فعل مفرد مذکر «کُتِب» به کار رفته است. «کُتِب» فعل ماضی مجهول است که ضمیر «هو» در آن مستتر است.



ممنون از پاسخ اما آیا صوم جزو غیر عاقل حساب میشود؟و جنس آن چیست.
و اینکه اگر میشه یک مثال بزنین که جمع مکسر حیوان یا اشیاء در قرآن مذکر باشه و ضمیر مذکر گرفته باشه.بع غیر این آیه:«وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقيكُمْ مِمَّا في‏ بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبين‏»

[="Tahoma"]

محسن امیری;745047 نوشت:

یک مثال بزنین که جمع مکسر حیوان یا اشیاء در قرآن مذکر باشه و ضمیر مذکر گرفته باشه.

با سلام و درود

در آیات ذیل، «الکلم» جمع مکسر است که ضمیر مفرد مذکر به آن برگردانده شده است:

«مِنَ الَّذينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» (نساء: 4/ 46)

«يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» (مائده: 5/ 13)

«يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِه‏» (مائده: 5/ 41)

«إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه‏» (فاطر: 35/ 10)

پرسش:
«وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَآئِغًا لِلشَّارِبِينَ»(نحل/66)
در آیات دیگر قرآن برای ارجاع ضمیر به «انعام» که جمع است، ضمیر «ها» به کار برده و صحیح است؛ ولی در آیه بالا، به جای ضمیر مؤنث، ضمیر مذکر به «انعام» برگردانده است و این خطای دستوری است!
از طرفی قرآن معتقد است که شیر از شکم دام ها و از میان سرگین و خون خارج می ‌شود. آیا چنین است؟! چگونه ممکن است شیر از مدفوع گرفته شود ولی گوارا باشد؟!

پاسخ:
با سلام و درود
«وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقيكُمْ مِمَّا في‏ بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبين‏»؛ و در وجود چهارپايان، براى شما (درسهاى) عبرتى است: از درون شكم آن ها، از ميان غذاهاى هضم شده و خون، شير خالص و گوارا به شما مى ‏نوشانيم.(1)

بررسی معنای لغوی:
«فرث»؛ گياه جويده در شكمبه. بعضى آن را سرگين (مدفوع) ترجمه كرده ‏اند، ولى سرگين مدفوع حيوان، و فرث همان گياه جويده است كه هنوز مواد غذائى آن بوسيله روده ‏ها جذب نشده است.(2)
اگر سرگین معنا شده، مراد موقعی است که هنوز به مدفوع تبدیل نشده و در شکمبه حیوان است.(3)
كلمه «فرث» به معناى كثافاتى است كه در روده ‏ها مى افتد و در روده بزرگ جمع مى ‏شود، ولى وقتى به خارج آمد آن را سرگين گويند.(4)
«فرث» در لغت به معنى غذاهاى هضم شده درون معده است كه به مجرد رسيدن به روده‏ ها، ماده حياتى آن جذب بدن مى ‏گردد، و تفاله ‏هاى آن به خارج فرستاده مى ‏شود. در آن حال كه اين غذاى هضم شده در درون معده است به آن «فرث» مى ‏گويند، و هنگامى كه تفاله‏ هاى آن خارج شد «روث» (سرگين) گفته مى ‏شود.(5)

بررسی ادبی:
كلمه «أنعام» كه (با توجه به ضمير فى بطونه) مذكر حساب شده، به عنوان اسم مفرد به معناى جمع به كار رفته است، مثل كلمه «نعم» كه در قول شاعر چنين است: «فى كل عام نعم تحونه * يلحقه قوم و تنتجونه». [شاعر، نعم را بكار برده و ضماير آن را مفرد آورده است.]
و آن جا (6) كه ضمير انعام مؤنّث آورده شده، به اين دليل است كه آن، جمع مكسّر نعم گرفته شده است.(7)
بنا بر برخى از لغات جايز است كه با جمع، معامله مذكر یا مؤنث شود. در سوره نحل(8) معامله مذکر شده، و در سوره مؤمنين «نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِها»(9)، معامله مؤنث شده است.
برخى: مرجع ضمير، مفرد «انعام» است، مانند: «و طابَ ألبان اللقاح فَبَرد». در اين جا ضمير «برد» به «لبن» [که مفرد البان است] بر مى ‏گردد.
برخی: «انعام» و «نعم» هر دو يكى هستند، مانند قول شاعر: «فان تعهدينى و لى لمة * فان الحوادث اودى بها». در اين جا ضمير «اودى» به معناى «حوادث» بر می گردد.(10)
ضمير كلمه «بُطُونِهِ» به لفظ «الْأَنْعامِ» باز مى ‏گردد كه از نظر لفظی، مفرد و مذكر، و از نظر معنا، جمع و مؤنث مى ‏باشد.(11)
نکته: هیچ کدام از موارد فوق با هم تضادی ندارند، افزون بر این که در ادبیات زبان عرب، شاهد مثال دارد و مرسوم است.

نکته ادبی:
در قواعد ادبیات عرب آمده برای جمع مکسر عاقل، هم ضمیر جمع، هم ضمیر مفرد مذکر و هم ضمیر مفرد مؤنث آورده می شود؛ ولی برای جمع مکسر غیر عاقل، ضمیر مفرد مؤنث آورده می شود.(12)
لازم به ذکر است قواعد دستور زبان عربی مانند سایر دستور زبان ها، با توجه به حیث های مختلف، استعمال های مختلف دارد که همه هم صحیح است.
در مورد «انعام» می توان به جهت جمع مکسر بودن، ضمیر مؤنث برای آن آورد؛ و هم چنین به جهت ظاهر لفظ که مذکر است می توان برای او ضمیر مذکر آورد؛ هر دو هم طبق قوانین ادبیات عرب، صحیح است.
ضمیر متناسب با ظاهر لفظ آوردن، خیلی مشهور و متعارف است و اختصاص به این جا هم ندارد. در موضوع عطف کردن، در موضوع حال آوردن، در موضوع ارجاع ضمیر و ... می توان به حسب ظاهر لفظ، ضمیر یا فعل یا عطف یا حال متناسب با آن را آورد. یعنی خود ظاهر کلمه می تواند در این زمینه معیار قرار بگیرد.
لذا اگر در جایی، ضمیر، حال، عطف و ... مطابقت معنوی با کلمه سابق نداشته باشد ولی با ظاهر لفظ و کلمه مطابقت داشته باشد، از نظر فنی و ادبی هیچ مشکلی ندارد و مطابق با قوانین ادبیات عرب است.
در موضوع مورد نظر، تاج العروس و نیز تفسیر آلوسی، از جمله منابعی هستند که به این عبارت تصریح کرده اند:
«إن الانعام اسم جمع، فیذکر ضمیره و یفرد نظرا للفظه، و یؤنث و یجمع نظرا لمعناه»؛ انعام، اسم جمع است پس ضمیرش با توجه به لفظش، مفرد و مذکر؛ و با توجه به معنایش مؤنث و جمع آورده می شود.(13)
«ضمير بُطُونِهِ‏ للأنعام، و هو اسم جمع؛ و اسم الجمع يجوز تذكيره و إفراده باعتبار لفظه، و تأنيثه و جمعه باعتبار معناه...»؛ ضمیر بطونه برای انعام است، و انعام اسم جمع است؛ و اسم جمع، جایز است مذکر و مفرد آوردن به اعتبار لفظش، و مؤنث و جمع آوردن به اعتبار معنایش.(14)
شاهد مثال دیگر؛ در آیات ذیل، «الکَلِم» جمع مکسر است که ضمیر مفرد مذکر به آن برگردانده شده است:
«مِنَ الَّذينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ»(15)
«يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ»(16)
«يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِه‏»(17)
«إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه‏»(18)
بنابر این؛ در جایی که اسم جمع داشته باشیم می توانیم به اعتبار لفظش (اگر مذکر است) ضمیر مفرد و مذکر به آن برگردانیم، کما این که می توانیم به اعتبار معنایش، ضمیر مؤنث و جمع به آن برگردانیم.

بیان تفسیری:
شير حيوانات شيرده كه جايش اواخر شكم، ميان دو پاست، و خون كه مجرايش شرايين و رگ ها است كه به تمامى آن دو احاطه دارد، و اگر شير را عبارت دانسته از چيزى كه ميان كثافات و خون بدن قرار دارد، از اين باب بوده كه اين هر سه در داخل بدن و در مجاورت هم قرار دارند، اين غذاى پاک و لذيذ را از ميان آن دو بيرون كشيده.
[به عنوان مثال:] هم چنان كه گفته مى ‏شود: "من از ميان قوم، زيد را اختيار كردم، و از ميان آن ها بيرونش كشيدم"، كه البته وقتى گفته مى ‏شود كه زيد و قوم در يک جا جمع شده باشند، هر چند زيد در حاشيه (گوشه) جمعيت نشسته باشد، نه در وسطشان؛ چون مراد اين است كه من او را از ميان آن همه جمعيت با اين كه غير شما نيز بود تميز دادم و جدا كردم.
معناى آيه اين است كه ما شما را از آن چه كه در بطون انعام است شيرى از ميان سرگين و خون آن ها بيرون كشيديم و به شما نوشانديم، كه به هيچ يک از آن دو آلوده نبود، و طعم و بوى هيچ يک از آن دو را با خود نياورد، شيرى گوارا براى نوشندگان.
[پیام آیه:] اين خود عبرتى است براى عبرت گيرندگان، و وسيله ‏اى است براى راه بردن به كمال قدرت و نفوذ اراده خدا، و اين كه آن كس كه شير را از سرگين و خون پاک نگاه داشته قادر است كه انسان را دوباره زنده كند، هر چند كه استخوانش هم پوسيده و اجزايش در زمين گم شده باشد.(19)

بیانی دیگر؛ مى ‏دانيم كه مقدار كمى از غذا مانند بعضى از مواد قندى و همچنين آب از همان ديواره‏ هاى معده جذب بدن مى‏شود، اما قسمت عمده، هنگامى كه غذاى هضم شده منتقل به روده ‏ها شد وارد خون مى‏ گردد، و نيز مى ‏دانيم كه شير از غده ‏هاى مخصوصى كه درون پستان است تراوش مى‏ كند و مواد اصلى آن از خون و غده‏ هاى چربى ساز گرفته مى‏ شود.
به اين ترتيب اين ماده سفيد رنگ تميز خالص، از ميان غذاهاى هضم شده مخلوط با تفاله ‏ها، و از لابلاى خون به دست مى‏ آيد، و اين به راستى عجيب است، سر چشمه‏ اى آن چنان آلوده و تنفر آميز، اما محصولش اين چنين خالص و گوارا و نيروبخش‏ است.(20)

________

  1. نحل: 16/ 66.
  2. قرشی، قاموس قرآن، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏5، ص 156.
  3. ر.ک: كتاب العين، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏8، ص 220.
  4. طباطبایی، ترجمه الميزان، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏12، ص 418.
  5. مکارم شیرازی و همکاران، تفسير نمونه، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏11، ص 289.
  6. مؤمنون/ 21.
  7. طبرسی، تفسير جوامع الجامع، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏2، ص 295.
  8. نحل: 16/ 66.
  9. مؤمنون: 23/ 21.
  10. طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏6، ص 571.
  11. نجفی خمینی، تفسير آسان، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏9، ص 220.
  12. می توانید به کتاب «صرف ساده»، بخش دوم (بخش اسم)، مبحث مذکر و مؤنث، فصل دوم، اسناد الفعل الی المؤنث، ص 133 و 134 مراجعه نمایید.
  13. زبیدی، تاج العروس، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج 17، ص 696.
  14. آلوسی، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏7، ص 414.
  15. نساء: 4/ 46.
  16. مائده: 5/ 13.
  17. مائده: 5/ 41.
  18. فاطر: 35/ 10.
  19. ترجمه الميزان، ج ‏12، ص 418.
  20. تفسير نمونه، ج ‏11، ص 289 و 290.
موضوع قفل شده است