ادله عقلي و نقلي ولايت فقيه
تبهای اولیه
ولایت فقیه دارای ادله نقلى و عقلى مختلفى است كه بیان هر یك نیاز به شرح مفصل دارد (که شرح و بسط و مباحث تخصصی آن در علم فقه مطرح میشود و داوری در آن هم در توان کسی است که خود فقیه و متخصص در این علم باشد نه هر کسی) و ما فهرستى از آن دلایل را به صورت خلاصه ذكر مىكنیم و تفصیل آن را به كتابهاى مربوطه واگذار مى نماییم:
الف) در میان ادله نقلى به روایات ذیل تمسك شده است:
1-روا یت امیرالمؤمنین از پیامبر اكرم(ص): اللهم ارحم خلفایى قیل یا رسول اللَّه و من خلفائك؟ قال الذین یأتون من بعدى یروون عنّى حدیثى و سنّتى، (وسائل الشیعه، ج 18، باب 8، ح 50). 2- روایت امام صادق(ع) از پیامبر اكرم(ص):الفقهاء اُمناء الرُسُل...، (اصول كافى، ج 1، 46). 3- توقیع مبارك حضرت ولى عصر(عج):واما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الى رواة حدیثنا فانّهم حجتى علیكم و انا حجة اللَّه، (وسائل الشیعه، ج 18، ص 101، ح 8). 4- مقبوله عمربن حنظله از حضرت صادق(ع): .. ینظران من كان منكم ممن قد روى حدیثنا و نظر فى حلالنا وحرامنا و عرف احكامنا فلیرضوا به حكما فانّى قد جعلته علیكم حاكماً...، (وسائل الشیعه، ج 18، ص 98)40- حدیث امام صادق(ع) از رسول اللَّه(ص): انّ العلماء ورثة الأنبیاء، (اصول كافى، ج 1، ص 34).5- روایت: منزلة الفقیه فى هذا الوقت كمنزلة الانبیاء من بنى اسرائیل، (بحارالانوار، ج 78، ص 346). 6- روایت رسول اكرم(ص): علماء امّتى كسایر انبیاء قبلى، (جامع الاخبار). 7- روایت:العلماء حكام على الناس، (مستدرك وسائل الشیعه، باب 11 از ابواب صفات قاضى، ح 33).8- روایت امام حسین(ع) از حضرت امیر(ع): مَجارى الامور والاحكام على اَیدى العلماء باللَّه الأُمناء على حلاله و حرامه، (مستدرك وسائل الشیعه، باب 11 از ابواب صفات قاضى، ح 16) . روایات متعددى در باب امر به معروف و نهى از منكر چرا كه بعضى از مراتب نهى از منكر جذب و جرح و... است و بدون حاكم اسلامى منجر به هرج و مرج در جامعه مى شود و از طرفى هم مىدانیم كه این احكام در زمان غیبت تعطیل نشدهاند. البته روشن است كه هر یك از این روایات توضیح و بحث فراوانى دارند كه مىتوانید به كتابهاى مفصل از جمله كتاب «شؤون و اختیارات ولى فقیه» ترجمه مبحث ولایت فقیه از كتاب البیع امام خمینى(ره) مراجعه كنید.
احكام اسلامى - اعم از قوانین اقتصادى، سیاسى و حقوقى - تا روز قیامت باقى و لازمالاجرا است و هیچ یك از احكام الهى نسخ نشده و از بین نرفته است. این بقا و دوامِ همیشگىِ احكام، نظامى را اقتضا مىكند كه اعتبار و اجرای این احكام را عهدهد شود؛ چرا كه اجراى احكام الهى جز از رهگذر برپایى حكومت اسلامى امكانپذیر نیست. در غیر این صورت جامعه مسلماً به سوى هرج و مرج رفته و اختلال و بىنظمى بر همه امور آن مستولى خواهد شد. از آن جایى كه حفظ نظام جامعه از واجبات مورد تأكید شرایع الهى است و بىنظو هرج و مرج در امور مسلمانان امرى نكوهیده و ناپسند مى باشد، روشن است كه حفظ نظام و سدّ طریق اختلال، جز به استقرار حكومت اسلامى در جامعه تحقق نمىپذیرد. ازاینرو هیچ تردیدى در لزوم اقامه حكومت باقى نمىماند. علاوه بر آنچه گفتیم حفظ مرزهاى كشور اسلامى ازم بیگانگان و جلوگیرى از تسلط تجاوزگران بر آن، عقلاً و شرعاً واجب است، تحقق این امر نیز جز به تشكیل حكومت اسلامى میسر نیست. آنچه برشمردیم، جزو بدیهىترین نیازهاى مسلمانان است و از حكمت به دور است كه خالق مدبّر و حكیم، آن نیازها را به كلّى نادیده بگیرد و ازارایه راه حلى جهت رفع آنها غفلت كند. آرى، همان دلایلى كه لزوم امامت پس از نبوت را اثبات مىكند، عیناً لزوم حكومت در دوران غیبت حضرت ولى عصر(عج) را نیز ثابت مىنماید؛ به ویژه پس از این همه مدت كه از غیبت آن بزرگوار مىگذرد و شاید این دوران هزارها سال دیگیز ادامه یابد. در این صورت آیا مىتوان تصور كرد كه آفریدگار حكیم، امت اسلامى را به حال خود رها كرده و تكلیفى براى آنها معین نكرده باشد؟ و آیا خردمندانهاست كه بگوییم خداوند حكیم به هرج و مرج میان مسلمانان و پریشانى احوال آنان رضایت داده است؟ و آیا چنین گمانى به شارع مقدس روا است كه بگوییم حكمى قاطع جهت رفع نیازهاى اساسى بندگان خدا تشریع نكرده است تا حجت بر آنان تمام شده باشد؟ آرى، لزوم حكومت به منظور بسط عدالت و تعلیم و تربیت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهاى كشور و جلوگیرى از تجاوز بیگانگان، از بدیهىترین امور است؛ بىآن كه بین زمان حضور و غیبت امام و این كشور و آن كشور فرقى باشد. گفتنى است كه قدر متیقن از اشخاص براى تصدى منصب حكومت، فقیه عادل و آگاه به مسائل زمان خود است زیرا باید كسی عهده دار اجرای احكام الهی شود كه خود مستقیما و بدون تقلید استاط كننده و آشنای به احكام الهی است. در روایت فضل بن شاذان - كه در كتاب علل الشرایع از امام رضا(ع) نقل شده - به همین دلیل عقلى اشاره شده است. حضرت مىفرماید: «اگر كسى بگوید كه چرا خداوند اولى الامر براى مردم قرار داده و آنان را به پیروى از ایشان امر فرمودهاست، پاسخ داده مىشود كه این امر علل بسیار دارد از جمله این كه خداوند حدود و قوانینى براى زندگى بشر تعیین فرموده و به مردم فرمان داده است كه از آن حدود و قوانین تجاوز نكنند؛ چرا كه براى آنان فساد و تباهى به ارمغان مىآورد. اما اجراى این قوانین و رعایت حد شرعى تحقق نمىپذیرد مگر آن كه خداوند زمامدارى امین براى آنان بگمارد تا آنان را از تعدى از حدود و ارتكاب محرمات باز دارد. در غیر این صورت چه بسا افرادى باشند كه از لذت و منفعت شخصى خود به بهاى تباه شدن امور دیگران صرف نظر نكنند. ازاینرو خداوند سرپرستى بى مردم تعیین فرموده است تا ایشان را از فساد و تباهى باز دارد و احكام و قوانین اسلامى را درمیان آنان اقامه كند. دیگر آن كه ما هیچ گروه یا ملتى را نمىیابیم كه بدون زمامدار و سرپرست زندگى كرده و ادامه حیات داده باشد؛ زیرا اداره امور دینى و دنیوى آنان به زمادارى مدبّر نیازمند است و از حكمت بارى تعالى به دور است كه آفریدگان خود را بدون رهبر و زمامدار رها كند، حال آن كه خود به خوبى مىداند كه مردمان به ناچار باید حاكمى داشته باشند كه جامعه را قوام و پایدارى بخشد و مردم را در نبرد با دشمنانشان رهبرى كند و اموالعمومى را میان آنان تقسیم كند و نماز جمعه و جماعات آنان را برپا دارد و از ستم ستمگران نسبت به مظلومان جلوگیرى نماید و... گفتنى است كه مردم داراى آرا و افكار و تمایلات مختلفاند. پس اگر حضرت حق زمامدارى را كه از رهآوردهاى پیامبر پاسدارى كند تعیین نمىفرمود مردمان فاسد و تباه مىشدند. آیین و سنت و احكام خداوندى تغییر مىیافت و ایمان آنان متزلزل مىشد و تمامى خلق به تباهى و ضلالت مىافتادند»، (بحارالانوار، چاپ جدید 110 جلدى، ج 6، ص 60). براى مطالعه و تحقیق بیشتر ر.ك: 1- ولایت فقیه و جهاد اكبر،امام خمینى 2-ولایت فقیه از دیدگاه فقها و مراجع،على عطایى 3- ولایت فقیه به زبان ساده،شفیعى 4- ولایت فقیه،جوادى آملى 5- حدود ولایت حاكم اسلامى،احمد نراقى 6- حكومت الهى و ولایت و زعامت،مصطفى آیت اللهى 7- ولایت فقیه و حاكمیت ملت،طاهرى خرمآبادى 8- ولایت فقیه،شهید هاشمىنژاد9- ولایت فقیه یا حكومت اسلامى در عصر غیبت،محمد یزدى10- ولایت فقیه،آیت اللَّه معرفت
منبع:تبيان