جمع بندی هدف عارفان چیست؟ جایگاه آنها در جهان آخرت کجاست؟

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
هدف عارفان چیست؟ جایگاه آنها در جهان آخرت کجاست؟

سلام

من چند تا سوال دارم درباره عارفان

سوالات اول

در زندگی دنیا هدف عارفان چیست؟ بعضی ها میگویند هدف آنها رسیدن به خداست. این رسیدن به خدا یعنی چه؟ آیا امکان دارد که یک انسان به خدا برسد و با خدا یکی شود؟ آیا آنها در دنیا به خدا میرسند یا پس از مرگشان؟ فرض اینکه آنها به خدا رسیدند این چه امتیازی برای آنها دارد؟ در نتیجه چه برتری نسبت به انسان های صالح عادی دارند؟

سوال دوم من این است که بعضی از انسانها هستند که اتفاقات عجیبی از طرف خدا برایشان میفتد که آن اتفاقات برای افراد عادی نمی افتد. مثلا انسان هایی هستند که در ذهنشان میتوانند با خدا یا فرشتگان حرف بزنند. یا اینکه انسان هایی که اراده و اختیار اعضا و جوارح خود را از دست میدهند و این اعضا به فرمان خدا به حرکت در میایند. یا انسان هایی که با خواست خدا چشم های خودشان را میبندند و وارد یک دنیای دیگر میشوند و ...

آیا این انسان ها همان عارفان هستند؟

سوالات سوم

جایگاه عارفان در جهان آخرت کجاست؟ آیا جایگاه آنها همان بهشت است یا بالاتر از بهشت؟

سعدی در یکی از شعر هایش میگوید که "زمانی که وارد بهشت هم شوم باز در جست و جوی تو (خدا) هستم و به دنبال لذت های بهشتی نمیروم"

حال با توجه به این شعر سعدی آیا عارفان در جهان آخرت باز هم به عبادت و ریاضت میپردازند یا اینکه عارفان در جهان آخرت جایگاهی دارند که لذت آن بالا تر از بهشت عادی است؟

لطفا جواب بدهید

با تشکر

برچسب: 

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد اویس

[="Georgia"][="Blue"]

سازنده;735395 نوشت:
سوالات اول

در زندگی دنیا هدف عارفان چیست؟ بعضی ها میگویند هدف آنها رسیدن به خداست. این رسیدن به خدا یعنی چه؟ آیا امکان دارد که یک انسان به خدا برسد و با خدا یکی شود؟ آیا آنها در دنیا به خدا میرسند یا پس از مرگشان؟ فرض اینکه آنها به خدا رسیدند این چه امتیازی برای آنها دارد؟ در نتیجه چه برتری نسبت به انسان های صالح عادی دارند؟


با عرض سلام خدمت شما دوست گرامی
هدف عارف از حیات مادی و عبادت در آن، تقرب به خداوند است. در حقیقت عارف از عبادت حق فقط خداوند را طلب می کند و عبادت را واسطه برخورداری از نعمتهای دیگر خداوند، همچون بهشت، قرار نمی دهد.
به عبارت دیگر مطلوب و مقصود بالذات عارف از عبادت، فقط تقرب به خداوند است و این نقطه تمایز عبادت عارف با زاهد است، چرا که زاهد، در عبادت خود، دوری از جهنم و رسیدن به نعمتهای بهشتی را قصد نموده و خداوند در عبادت او مقصودی بالعرض است.
به دیگر سخن، زاهد عبادت می کند تا به بهشت برسد اما عارف عبادت می کند زیرا که ذات معبود را شایسته عبادت، می داند چنان که علی علیه السلام فرموده است:
الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک
یعنی خدایا من تو را از ترس آتشت و یا به طمع بهشتت عبادت نکردم بلکه تو را شایسته عبادت یافتم و عبادت کردم.
اما مراد از تقرب و نیل به خداوند نیز اولا معرفت تام به خداوند و ثانیا اتصاف به اسماء و صفات کمالیه خداوند است. یعنی عارف از ناحیه عبادات خویش می خواهد خدا را بهتر شناخته و از کانال معرفت خداوند ، نفس خویش را مزین به صفات خداوند ساخته و در علم و عمل انسانی خدایی شود.

سازنده;735395 نوشت:
سوال دوم من این است که بعضی از انسانها هستند که اتفاقات عجیبی از طرف خدا برایشان میفتد که آن اتفاقات برای افراد عادی نمی افتد. مثلا انسان هایی هستند که در ذهنشان میتوانند با خدا یا فرشتگان حرف بزنند. یا اینکه انسان هایی که اراده و اختیار اعضا و جوارح خود را از دست میدهند و این اعضا به فرمان خدا به حرکت در میایند. یا انسان هایی که با خواست خدا چشم های خودشان را میبندند و وارد یک دنیای دیگر میشوند و ...

آیا این انسان ها همان عارفان هستند؟


بله خصوصیاتی که برشمردید برخی از احوالات عارفان است منتهی با این توضیح که :
اولا سخن گفتن عارف با خداوند یا فرشتگان، صحبتی ذهنی نیست بلکه عارف به چنان معرفتی دست می یابد که تمامی موجودات پیرامون خود را، نور حق مشاهده می کند و لذا چه بسا ممکن است سخن گفتنش با خداوند کاملا واقعی و خارجی (و نه صرفا ذهنی) باشد.
ثانیا عارفی که به مقام قرب فریضه دست یافته و چشم و گوش و زبان و دیگر جوارحش چشم و گوش و زبان حق می شود اراده و اختیار خود را از دست نمی دهد و چنین نیست که حرکات و سکنات وی اجباری و خارج از حیطه اختیار وی باشد بلکه او به مقامی رسیده که علی رغم اختیار و اراده ای که دارد، حرکات و سکناتش در تحت اشراف حق سبحانه و تعالی است، به عبارت دیگر او به جایی رسیده که اراده و اختیارش همان اراده و اختیار خداوند است.
ثالثا عارفانی که چشم حقیقت بینشان گشوده شده و حقایق را مشاهده می کنند وارد دنیای دیگر نمی شوند، بلکه در همین دنیا، چهره واقعی موجوداتی که اطراف ما موجودند مشاهده می کنند.

سازنده;735395 نوشت:
سوالات سوم

جایگاه عارفان در جهان آخرت کجاست؟ آیا جایگاه آنها همان بهشت است یا بالاتر از بهشت؟

سعدی در یکی از شعر هایش میگوید که "زمانی که وارد بهشت هم شوم باز در جست و جوی تو (خدا) هستم و به دنبال لذت های بهشتی نمیروم"

حال با توجه به این شعر سعدی آیا عارفان در جهان آخرت باز هم به عبادت و ریاضت میپردازند یا اینکه عارفان در جهان آخرت جایگاهی دارند که لذت آن بالا تر از بهشت عادی است؟


[=&quot]اما پاسخ این سوال که جایگاه عارف در جهان اخرت چیست، در ضمن پاسخ سوال اولتان اشاره شده است. بدیهی است انسانی که هدفش از عبادت صرفا خداوند باشد جایگاه اخروی وی مراتبی بالاتر از بهشت مثالی و عقلی است.
[=&quot]و آن همانی است که قران کریم به عبارت «مقعد صدق» از آن یاد کرده و فرموده است: في‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليکٍ مُقْتَدِرٍ(قمر/55) یعنی جایگاه پرهیزگاران قرارگاه صدقی در نزد پادشاهی(حق متعال) با کمال اقتدار است.

[=&quot]ضمن این که عبادت و ریاضت در آن مقام منتفی است بلکه در آن قرارگاه صدق هرچه هست لذت حاصل از معاشقه است...

[/]


سوال دوم من این است که بعضی از انسانها هستند که اتفاقات عجیبی از طرف خدا برایشان میفتد که آن اتفاقات برای افراد عادی نمی افتد. مثلا انسان هایی هستند که در ذهنشان میتوانند با خدا یا فرشتگان حرف بزنند. یا اینکه انسان هایی که اراده و اختیار اعضا و جوارح خود را از دست میدهند و این اعضا به فرمان خدا به حرکت در میایند. یا انسان هایی که با خواست خدا چشم های خودشان را میبندند و وارد یک دنیای دیگر میشوند و ...

آیا این انسان ها همان عارفان هستند؟


با تشکر از جناب اویس که پاسخشان بسیار کامل و جامع بود...

بنده اضافه گویی میکنم در بعضی از سوال دوست عزیزمان...

بله این افراد عارفان هستند یا بهتر است بگوییم تسلیم واقعی خداوند حی...

[=Times New Roman]

حديث «عبدي اطعني...»[=Times New Roman]

[=Times New Roman]
خداوند متعال در حدیث قدسی فرمود: « عبدي أطعني أجعلك مثلي، أنا حيّ لا اموت اجعلك حيّا لا تموت، أنا غنيّ لا أفتقر أجعلك غنيّا لا تفتقر، أنا مهما أشاء يكون أجعلك مهما تشاء يكون. ــــ بنده‏ ی من! مرا اطاعت كن تا تو را مثل خود سازم. من زنده ای هستم که نمى‏ميرم تو را هم زنده ای قرار دهم که نمیری. من دارایی هستم که فقير نمى‏شوم تو هم چنان سازم که فقیر نگردی. من هر چه را اراده كنم مى‏شود تو را هم چنان قرار دهم که هر چه بشود» (الجواهر السنية (كليات حديث قدسى) ،ص709)
این حدیث قدسی در واقع از حقیقت بندگی پرده برداری می کند ؛ و می خواهد بگوید که اگر کسی بنده ی حقیقی شد ، مظهر اسماء الهی می شود ؛ و آثار ربوبیّت خداوند متعال در وجود او ظاهر می گردد.
مراد از عبودیّت و بندگی ، صرفاً به جا آوردن عبادتهای شرعی نیست ؛ بلکه مقصود رسیدن به درجه ای از معرفت و خلوص قلبی است که در آن مرتبه ، شخص هیچ اعتباری برای خود و دیگر مخلوقات قائل نیست و جز خدا هیچ نمی بیند و همه ی موجودات و از جمله خود را بند به اراده ی خدا می یابد ؛ لذا بنده ی خدا (بند شده به خدا) نامیده می شود. در این رتبه است که بنده ی خدا مظهر اسماء الله می شود و اسماء الهی در وجود او ظاهر می گردند ؛ مانند تصویر آیینه ی شخص ، که تماماً بند به وجود خود شخص می باشد. لذا همان گونه که تصویر آیینه ی ما ، بند به ما و بنده ی ماست و اوصاف ما را می نمایاند و از خود چیزی ندارد ، عبد حقیقی خدا نیز خلیفة الله و نماینده ی خدا ( نمایان کننده ی خدا) می گردد ؛ چون تمام وجودش خدا را می نمایاند.

در این مرتبه ، شخص آیینه ی تمام نمای خداست. شنیدن او شنیدن خداست ؛ دیدن او دیدن خدا ، سخن گفتن او سخن گفتن خدا و فعل او فعل خداست.

امام صادق(ع) فرمودند:« العبوديّة جوهرة كنهها الرّبوبيّة ـــ عبودیّت (بندگی) حقیقتی است که کنه و باطن آن ، ربوبیّت می باشد»( مصباح الشريع، ص597باب صدم) ؛ یعنی عبد حقیقی ، مظهر اسم ربّ می شود و آثار ربّ از وجود او نمایان می گردد.پس چون امر کند به دریا ،دریا شکافته شود ؛ و چون امر کند به ماه ، به دو نیم گردد. دروازه خیبر را به یک دست از جای برکند و به کناری پرتاب نماید. سنگ ریزه را فرمان دهد تا سخن گوید. مرده را زنده نماید ؛ و ... . و همه ی اینها از آن جهت قادر باشد که اسماء الهی در او ظهور نموده است.

رسول الله (ص) فرمودند: « قَالَ اللَّهُ مَا تَحَبَّبَ إِلَيَّ عَبْدِي بِشَيْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُهُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَحَبَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا وَ رِجْلَهُ الَّتِي يَمْشِي بِهَا إِذَا دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِذَا سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ فِي شَيْ‏ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي فِي مَوْتِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَنَا أَكْرَهُ مَسَاءَتَه‏ ــــــ خداوند متعال مى‏فرمايد بندگان مى‏توانند با انجام واجبات خود را نزد من محبوب كنند و هر كس واجبات را انجام دهد نزد من از همگان محبوب‏تر مى‏باشد. بنده من مى‏خواهد با انجام مستحبات خود را نزد من محبوب كند، و هر گاه من او را محبوب خود قرار دهم در اين هنگام گوش او خواهم شد كه با آن مى‏شنود، و ديدگان او مى‏شوم كه به وسيله آن خواهد ديد و زبان او خواهم شد كه با آن سخن خواهد گفت. من دست او خواهم شد كه با آن هر چيزى را برمى‏دارد، و پاهايش مى‏شوم كه به هر جا مى‏رود. هر گاه مرا بخواند اجابت مى‏كنم و اگر از من چيزى بخواهد عطا مى‏كنم، و در قبض روح مؤمن همواره مردد هستم، او از مرگ كراهت دارد و من هم نمى‏خواهم او ناراحت گردد » (بحار الأنوار ،ج‏67،ص22)

بر همین اساس است که امیرمومنان(ع) فرمودند: « أَنَا عِلْمُ اللَّهِ وَ أَنَا قَلْبُ اللَّهِ الْوَاعِي وَ لِسَانُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ عَيْنُ اللَّهِ النَّاظِرَةُ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ وَ أَنَا يَدُ اللَّهِ ـــ منم علم خدا و منم قلب الله پرگنجایش ؛ و منم زبان گویای خدا ؛ و منم چشم نظاره گر خدا ؛ و منم همسایه ی خدا ؛ و منم دست خدا» (بحار الأنوار ،ج‏24،ص200)

پس آنکه عبد حقیقی خدا گردد ، ذات او خدایی می شود ؛ و فعل خدا و ربوبیّت او از وجود او تراوش می نماید.



اویس;736734 نوشت:
[=Georgia]
با عرض سلام خدمت شما دوست گرامی
هدف عارف از حیات مادی و عبادت در آن، تقرب به خداوند است. در حقیقت عارف از عبادت حق فقط خداوند را طلب می کند و عبادت را واسطه برخورداری از نعمتهای دیگر خداوند، همچون بهشت، قرار نمی دهد.
به عبارت دیگر مطلوب و مقصود بالذات عارف از عبادت، فقط تقرب به خداوند است و این نقطه تمایز عبادت عارف با زاهد است، چرا که زاهد، در عبادت خود، دوری از جهنم و رسیدن به نعمتهای بهشتی را قصد نموده و خداوند در عبادت او مقصودی بالعرض است.
به دیگر سخن، زاهد عبادت می کند تا به بهشت برسد اما عارف عبادت می کند زیرا که ذات معبود را شایسته عبادت، می داند چنان که علی علیه السلام فرموده است:
الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک
یعنی خدایا من تو را از ترس آتشت و یا به طمع بهشتت عبادت نکردم بلکه تو را شایسته عبادت یافتم و عبادت کردم.
اما مراد از تقرب و نیل به خداوند نیز اولا معرفت تام به خداوند و ثانیا اتصاف به اسماء و صفات کمالیه خداوند است. یعنی عارف از ناحیه عبادات خویش می خواهد خدا را بهتر شناخته و از کانال معرفت خداوند ، نفس خویش را مزین به صفات خداوند ساخته و در علم و عمل انسانی خدایی شود.

بله خصوصیاتی که برشمردید برخی از احوالات عارفان است منتهی با این توضیح که :
اولا سخن گفتن عارف با خداوند یا فرشتگان، صحبتی ذهنی نیست بلکه عارف به چنان معرفتی دست می یابد که تمامی موجودات پیرامون خود را، نور حق مشاهده می کند و لذا چه بسا ممکن است سخن گفتنش با خداوند کاملا واقعی و خارجی (و نه صرفا ذهنی) باشد.
ثانیا عارفی که به مقام قرب فریضه دست یافته و چشم و گوش و زبان و دیگر جوارحش چشم و گوش و زبان حق می شود اراده و اختیار خود را از دست نمی دهد و چنین نیست که حرکات و سکنات وی اجباری و خارج از حیطه اختیار وی باشد بلکه او به مقامی رسیده که علی رغم اختیار و اراده ای که دارد، حرکات و سکناتش در تحت اشراف حق سبحانه و تعالی است، به عبارت دیگر او به جایی رسیده که اراده و اختیارش همان اراده و اختیار خداوند است.
ثالثا عارفانی که چشم حقیقت بینشان گشوده شده و حقایق را مشاهده می کنند وارد دنیای دیگر نمی شوند، بلکه در همین دنیا، چهره واقعی موجوداتی که اطراف ما موجودند مشاهده می کنند.

اما پاسخ این سوال که جایگاه عارف در جهان اخرت چیست، در ضمن پاسخ سوال اولتان اشاره شده است. بدیهی است انسانی که هدفش از عبادت صرفا خداوند باشد جایگاه اخروی وی مراتبی بالاتر از بهشت مثالی و عقلی است.
و آن همانی است که قران کریم به عبارت «مقعد صدق» از آن یاد کرده و فرموده است: في‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليکٍ مُقْتَدِرٍ(قمر/55) یعنی جایگاه پرهیزگاران قرارگاه صدقی در نزد پادشاهی(حق متعال) با کمال اقتدار است.

ضمن این که عبادت و ریاضت در آن مقام منتفی است بلکه در آن قرارگاه صدق هرچه هست لذت حاصل از معاشقه است...

استاد بنده از شما چند سوال داشتم هنوز کارهای عارفان نزده ما مستتر است میشود بگویید که عارفان دقیقا چکارهایی انجام میدهند تا به این مرحله برسند؟

مثلا دوری از شهوت وازدواج نکردن -یا فقیر ماندن وفقیر زیستن -شب وروز عبادت خالصانه خداوند نمودند-فقط درحضور خدابودن و شب روز ذکر گفتن و بیاد خدا بودن- ایا عارفان این کارها را انجام میدهند؟

وایا خداوند هم این کارهارا ازما می خواهد؟

ایا یک فرد که در قرن 21 زندگی میکند میتواند این همه ریاضت بکشد؟

وایا هرکسی هرکس اینکارهارا انجام بدهد به این نیت که برای خداوند وقدرت هایی که بعد از ریاضت بدست خواهم اورد باز هم این قدرت ها به فرد مورد نظر داده خواهد شد؟

[="Georgia"][="Blue"]

cena;737339 نوشت:
استاد بنده از شما چند سوال داشتم هنوز کارهای عارفان نزده ما مستتر است میشود بگویید که عارفان دقیقا چکارهایی انجام میدهند تا به این مرحله برسند؟

مثلا دوری از شهوت وازدواج نکردن -یا فقیر ماندن وفقیر زیستن -شب وروز عبادت خالصانه خداوند نمودند-فقط درحضور خدابودن و شب روز ذکر گفتن و بیاد خدا بودن- ایا عارفان این کارها را انجام میدهند؟

وایا خداوند هم این کارهارا ازما می خواهد؟

ایا یک فرد که در قرن 21 زندگی میکند میتواند این همه ریاضت بکشد؟

وایا هرکسی هرکس اینکارهارا انجام بدهد به این نیت که برای خداوند وقدرت هایی که بعد از ریاضت بدست خواهم اورد باز هم این قدرت ها به فرد مورد نظر داده خواهد شد؟


[=&quot]با عرض سلام خدمت شما دوست گرامی
[=&quot]مهمترین دستورالعملی که عارف به آن مقید است، انجام واجبات و ترک محرمات و پرهیز از شبهات است. ضمن اینکه عارف همواره در تلاش است با کسب علم و دانش حقیقی، معرفت خود را نسبت به خداوند ارتقا بخشد.
[=&quot]نکته ای که در بیان سوال شما قابل تذکر است این است که عارف اگر چه دائما در صدد دوری از شهوات است اما این به معنای ازدواج نکردن ایشان نیست بلکه ایشان قدم در صراط مستقیم الهی دارند و مطابق دستورالعمل انسان ساز قرآن کریم عمل می نمایند و ازدواج را به عنوان تکمیل کننده دین خود می دانند.
[=&quot]فقیر ماندن و فقیر زیستن نیز از لوازم عارف شدن نیست بلکه آنچه مهم است قطع تعلق و وابستگی شدید به دنیا و تقویت محبت و دوستی خداوند است.
[=&quot]نکته دیگری که قابل ذکر است این است که ریاضت و مجاهدت نفسانی برای رسیدن به عرفان حقیقی، تنافی با پیشرفتهای قرن بیست و یکم میلادی ندارد، زیرا همچنان که اشاره نمودم رکن اساسی برای نیل به عرفان، انجام واجبات و ترک محرمات و کسب علم و معرفت است و اهتمام به این مهمات اگر چه در برخی موارد با کمی سختی و دشواری همراه است اما تامین آنها چندان هم غیرقابل دسترس نیست. خصوصا آنکه پیشرفت تکنولوژی بشری میتواند در خدمت بندگی و اطاعت حق قرار گیرد که البته این وابسته به ظرفیت سالک الی الله و هنر بهره برداری وی از ابزار پیشرفت است.

[/]

cena;736767 نوشت:
و در قبض روح مؤمن همواره مردد هستم، او از مرگ كراهت دارد و من هم نمى‏خواهم او ناراحت گردد » (بحار الأنوار ،ج‏67،ص22)

سلام و عرض ادب خدمت استاد اویس گرامی
در مطلبی که از بحار نقل شد،اشکالی برایم پیش آمده.اگر ممکن باشد میخواستم از اندیشه تابناک استاد در این زمینه بهره مند شوم.
مومن از مرگ کراهت دارد؟ چرا؟
در این حدیث منظور از مومن زاهد است یا عارف؟
کسی که میخواهد با انجام مستحبات خود را نزد خداوند محبوب کند،زاهد است یا عارف؟
کسی که نزد خدا محبوب شد و خداوند چشم و گوش و زبان او شد،زاهد است یا عارف؟
آیا زاهد از مرگ کراهت دارد تا در این دنیا فرصت عبادت بیشتری داشته باشد؟عارف چطور؟نزد عارف عبادت و معاشقه در دنیا برتر است یا معاشقه در آخرت یا هر چه دوست بپسندد؟

[="Georgia"][="Blue"]

یکی دیگه.;737503 نوشت:
سلام و عرض ادب خدمت استاد اویس گرامی
در مطلبی که از بحار نقل شد،اشکالی برایم پیش آمده.اگر ممکن باشد میخواستم از اندیشه تابناک استاد در این زمینه بهره مند شوم.
مومن از مرگ کراهت دارد؟ چرا؟
در این حدیث منظور از مومن زاهد است یا عارف؟
کسی که میخواهد با انجام مستحبات خود را نزد خداوند محبوب کند،زاهد است یا عارف؟
کسی که نزد خدا محبوب شد و خداوند چشم و گوش و زبان او شد،زاهد است یا عارف؟
آیا زاهد از مرگ کراهت دارد تا در این دنیا فرصت عبادت بیشتری داشته باشد؟عارف چطور؟نزد عارف عبادت و معاشقه در دنیا برتر است یا معاشقه در آخرت یا هر چه دوست بپسندد؟

[=&quot]با عرض سلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی
[=&quot]در پاسخ به سوال شما لازم است ابتدا توضیحی پیرامون حدیث یاد شده ارائه نمایم:
[=&quot]در حدیث مذکور به دو مقام از مقامات مومن اشاره شده است که عرفای الهی از آن دو تعبیر به «[=&quot]قرب فریضه[=&quot]» و «[=&quot]قرب نافله[=&quot]» می کنند.

[=&quot]مراد از قرب فرايض، تقربی است كه انسان از طريق انجام واجبات، و مراد از قرب نوافل، قربی است که انسان از طریق مستحبات به دست می آورد.

[=&quot]قرب فرایض به حسب رتبه و مقام، فراتر از قرب نافله است و از این حیث تا انسان از مرحله ی قرب فرايض عبور نكند و واجبات ديني خود را انجام ندهد، نوافل و مستحبات او بي اثر خواهد بود.

[=&quot]بر همین اساس امام علي (ع) در نهج البلاغه می فرمایند:[=&quot] لا عبادة كالداء الفرائض[=&quot]. یعنی عبادتى همانند انجام فرائض نيست». نهج البلاغه، 488[=&quot]

[=&quot]و نیز فرموده اند: «[=&quot]لا قربة بالنوافل اذا اضرت بالفرائض[=&quot]» یعنی اگر مستحبات به واجبات لطمه بزند، موجب تقرب به خداوند نخواهد بود». نهج البلاغه، 475

[=&quot]و در حدیث یادشده نیز آمده است: «ما تحبب الى عبدى بأحب مما افترضته عليه» يعنى خداى متعال فرموده: بنده من با چيزى محبوب تر از آنچه بر او واجب نموده ام محبت مرا بخود جلب نمى كند.
[=&quot]در برخی روایات آمده است كه قرب نافله مقامی است که در نهایتِ آن، خداوند چشم و گوش انسان می شود و قرب فریضه، مقامی است که در نهایتِ آن، انسان چشم و گوش خداوند می شود و از آنجا در قرب نافله، تنزّل حق در میان است و در قرب فریضه، ترفّع عبد، از این حیث، مقام قرب فریضه، شریف تر و رفیع تر از مقام قرب نافله است.

[=&quot]به تعبیر شریف جناب ابن عربی: «[=&quot]ففى الفرض عبودية الاضطرار و هى الاصلية و فى الفرع- و هو النفل- عبودية الاختيار[=&quot]» يعنى در عبادت واجب، عبوديت اضطرار هست و آن، عبوديت اصلى است، و در فرع، يعنى عبادت مستحب، عبوديت اختيار هست».

[=&quot]و نیز می گوید: «[=&quot]ففى أداء الفرض أنت له و فى النفل انت لك، و حبه اياك من حيثما أنت له أعظم و أشد من حبه اياك من حيث ما أنت لك[=&quot]» يعنى در اداى عبادت فريضه، تو براى خدايى، و در اداى عبادت مستحب، تو براى خودت هستي، و محبت خداوند نسبت به تو از آن جهت كه تو براى او هستى، بسيار بزرگتر و شديدتر از محبت او است نسبت به تو از آن جهت كه تو براى خود هستى.

[=&quot]شايد به لحاظ همين نكته باشد كه در روايات آمده است اگر كسى نماز قضا داشته باشد، نبايد به نافله بپردازد و یا با داشتن قضاى روزه واجب، نمی توان روزه مستحبی گرفت.
[=&quot]و شاید به همین لطیفه شریف اشاره دارد آنجا که نماز شب به عنوان شاه فرد نمازهای مستحبی برای پیامبر اکرم صلوات الله علیه واجب شمرده شده است و نیز گفته اند که عارف حقیقی یا در مقام نهی است و یا در مقام امر و از این حیث استحباب و کراهت برایش معنایی ندارد. پس نیک بیندیش!
[=&quot]ادامه دارد...
[/]

[="Georgia"][="Blue"]

یکی دیگه.;737503 نوشت:
در مطلبی که از بحار نقل شد،اشکالی برایم پیش آمده.اگر ممکن باشد میخواستم از اندیشه تابناک استاد در این زمینه بهره مند شوم.
مومن از مرگ کراهت دارد؟ چرا؟

حال با توجه به مطالبی که در پست پیشین گفته شد در پاسخ به سوالتان گویم:
مراد از مومن در حدیث یاد شده یک مومن سطحی در حد متعارف نیست بلکه مراد مومن مطیعی است که به تمامی فرامین حق گردن نهاده و اگر خوفی نسبت به مرگ دارد به جهت آن است که مرگ را پایان زراعت خویش برای جمع توشه ابدی می بیند و بیمناک است که مبادا بذر محبتی که از حق در دلش نهاده آنچنان قوی واستوار نباشد که تا بیکرانه حیات اخرویش ریشه دار بماند.

یکی دیگه.;737503 نوشت:
در این حدیث منظور از مومن زاهد است یا عارف؟

در این حدیث مراد از مومن، عارف است.

یکی دیگه.;737503 نوشت:
کسی که میخواهد با انجام مستحبات خود را نزد خداوند محبوب کند،زاهد است یا عارف؟

آن چیزی که شخص را زاهد یا عارف می سازد انجام واجبات و مستحبات نیست بلکه ملاک، غایت و غرضی است که وی از انجام واجبات و مستحبات در نظر دارد، بدین شرح که اگر غایت وی از انجام واجبات و مستحبات بهشت غلمان و حوریان باشد زاهد است و اگر غایتش رضایت حق باشد عارف است.

یکی دیگه.;737503 نوشت:
کسی که نزد خدا محبوب شد و خداوند چشم و گوش و زبان او شد،زاهد است یا عارف؟

عارف

یکی دیگه.;737503 نوشت:
آیا زاهد از مرگ کراهت دارد تا در این دنیا فرصت عبادت بیشتری داشته باشد؟عارف چطور؟نزد عارف عبادت و معاشقه در دنیا برتر است یا معاشقه در آخرت یا هر چه دوست بپسندد؟

همچنان که گفته شد مراد از مومن در حدیث یاد شده، عارف است نه زاهد چرا که در حدیث مذکور به دو مقام قرب فریضه و قرب نافله اشاره شده که اساس آن، صرف دست یابی به محبت خداوند است و نه کسب بهشت یا فرار از جهنم.
و معنای خوف عارف از وفات را هم به عرض محضر رساندیم که نگرانیش سستی بذر محبتی است که از حق در دلش کاشته است...

[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

سازنده;735395 نوشت:
سلام

من چند تا سوال دارم درباره عارفان

سوالات اول

در زندگی دنیا هدف عارفان چیست؟ بعضی ها میگویند هدف آنها رسیدن به خداست. این رسیدن به خدا یعنی چه؟ آیا امکان دارد که یک انسان به خدا برسد و با خدا یکی شود؟ آیا آنها در دنیا به خدا میرسند یا پس از مرگشان؟ فرض اینکه آنها به خدا رسیدند این چه امتیازی برای آنها دارد؟ در نتیجه چه برتری نسبت به انسان های صالح عادی دارند؟

سوال دوم من این است که بعضی از انسانها هستند که اتفاقات عجیبی از طرف خدا برایشان میفتد که آن اتفاقات برای افراد عادی نمی افتد. مثلا انسان هایی هستند که در ذهنشان میتوانند با خدا یا فرشتگان حرف بزنند. یا اینکه انسان هایی که اراده و اختیار اعضا و جوارح خود را از دست میدهند و این اعضا به فرمان خدا به حرکت در میایند. یا انسان هایی که با خواست خدا چشم های خودشان را میبندند و وارد یک دنیای دیگر میشوند و ...

آیا این انسان ها همان عارفان هستند؟

سوالات سوم

جایگاه عارفان در جهان آخرت کجاست؟ آیا جایگاه آنها همان بهشت است یا بالاتر از بهشت؟

سعدی در یکی از شعر هایش میگوید که "زمانی که وارد بهشت هم شوم باز در جست و جوی تو (خدا) هستم و به دنبال لذت های بهشتی نمیروم"

حال با توجه به این شعر سعدی آیا عارفان در جهان آخرت باز هم به عبادت و ریاضت میپردازند یا اینکه عارفان در جهان آخرت جایگاهی دارند که لذت آن بالا تر از بهشت عادی است؟

لطفا جواب بدهید

با تشکر


سلام
خدای متعال حقیقتی است که در نورش ما می توانیم تمام خود را بیابیم
اما برخی بدنبال یافتن جنس دیگری از همین دنیا و لذات آنند
عارف آنست که خود را در نور حقیقت بتمامه یافته است
و دیگران بعضی از شوون خود را یافته اند
رزقنا الله الجمیع بحق الجمع العلوی
یا علیم[/]

سوال:
هدف عارف از زندگی چیست و جایگاه ایشان در آخرت کدام است؟


پاسخ:
هدف عارف از حیات مادی و عبادت در آن، تقرب به خداوند است. در حقیقت عارف از عبادت حق فقط خداوند را طلب می کند و عبادت را واسطه برخورداری از نعمتهای دیگر خداوند، همچون بهشت، قرار نمی دهد.

به عبارت دیگر مطلوب و مقصود بالذات عارف از عبادت، فقط تقرب به خداوند است و این نقطه تمایز عبادت عارف با زاهد است، چرا که زاهد، در عبادت خود، دوری از جهنم و رسیدن به نعمتهای بهشتی را قصد نموده و خداوند در عبادت او مقصودی بالعرض است.
به دیگر سخن، زاهد عبادت می کند تا به بهشت برسد اما عارف عبادت می کند زیرا که ذات معبود را شایسته عبادت، می داند چنان که علی علیه السلام فرموده است: «الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک»(1) یعنی خدایا! من تو را از ترس آتشت و یا به طمع بهشتت عبادت نکردم بلکه چون تو را شایسته عبادت یافتم عبادت کردم.

مراد از تقرب و نیل به خداوند نیز اولا معرفت تام به خداوند و ثانیا اتصاف به اسماء و صفات کمالیه خداوند است. یعنی عارف از ناحیه عبادات خویش می خواهد خدا را بهتر شناخته و از کانال معرفت خداوند ، نفس خویش را مزین به صفات خداوند ساخته و در علم و عمل انسانی خدایی شود.

با توضیحی که ارائه شد جایگاه عارف نیز در جهان اخرت روشن می شود زیرا بدیهی است انسانی که هدفش از عبادت صرفا خداوند باشد جایگاه اخروی وی مراتبی بالاتر از بهشت مثالی و عقلی است و آن همانی است که قرآن کریم به عبارت «مقعد صدق» از آن یاد کرده و فرموده است: «في‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليکٍ مُقْتَدِرٍ»(2) یعنی جایگاه پرهیزگاران قرارگاه صدقی در نزد پادشاهی(حق متعال) با کمال اقتدار است.

پینوشت:
1- مجلسی، بحارالانوار، ج 41 ، ص 14.

2- قمر/55.


موضوع قفل شده است