سوال در مورد مرگ و عالم برزخ

تب‌های اولیه

63 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوال در مورد مرگ و عالم برزخ

سلام و عرض ادب
امیدوارم سوالم رو جایی مناسب پرسیده باشم
جاهیی من شنیدم در مورد عذاب قبر و سوال نکیرو منکر که این دو فرشته فقط برای ادمهای خیلی مذهبی و با ایمان و ادماهای خیلی کافر اتفاق می افته و ادمهای معمولی سوال جوابی ندارند
همچنین شنیدم که بعضی از انسانها پس از مرگ به خوابی میروند و فقط در روز قیمات بیدار خواهند شد و در روز قیمات سوال جواب و اعمال خود را خواهند دید و برای اینها عالم برزخی وجود ندارد
ممنون میشم اطلاعات اضافی هم در مورد مرگ اگر میدونید بگید
با تشکر

برچسب: 

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد کریم

سوال نکیر ومنکر:
سلام وعرض ادب محضر شما،
سوال نکیر ومنکر استثنایی ندارد وبرای همه است یکی از ساده ترین دلایل آن استحباب خواندن تلقین برای همه مرده های مسلمان است. واگر قرار بود فقط از مومنان واقعی سوال شود دیگ این مساله جایی نداشت.
اما د مورد خواب رفتن بله ما دراحادیث خود داریم که مومنان حقیقی در بهشتهای برزخی خواهند بود وگناهکاران در عذاب، ولی کسانی که بین این دو هستند واهل گناه هم بوده اند در خوت خواهند بود ودر قیامت بیدار خواهند شد. البته اینها جزئیاتی هم دارد که اگر کتاب معاد آقای قرائتی را مطالعه کنید بخوبی وروان توضیح داده است.

[="DarkRed"]

کریم;737489 نوشت:
ما د مورد خواب رفتن بله ما دراحادیث خود داریم که مومنان حقیقی در بهشتهای برزخی خواهند بود وگناهکاران در عذاب، ولی کسانی که بین این دو هستند واهل گناه هم بوده اند در خوت خواهند بود ودر قیامت بیدار خواهند شد. البته اینها جزئیاتی هم دارد که اگر کتاب معاد آقای قرائتی را مطالعه کنید بخوبی وروان توضیح داده است.

با سلام
ولی این گفته با ظاهر آیات قرآن و بعضی احادیث و روایات سازگار نیست.
مثلا پیامبر (ص)فرموندند:مردم در خوابند و وقتی مردند بیدار میشوند.
این یعنی مردن برای همه انسانها به معنای برخورداری از احساس قویتر و شعور بیشتر است.چگون ممکن است که بعضی انسانها تا روز قیامت در خواب مطلق باشند؟!
قران کریم از لفظ برزخ برای همه انسانها یاد کرده.
اصولا وقتی همه انسانها دارای روح و نفس هستند مرگ به معنای خواب نیست.اگر بنا باشه گروهی از انسانهای مابین مومن و فاسق تا روز قیامت در خواب باشند و برزخ رو نبینند پس میشه بگین روح این انسانها در کجاست؟[/]

البته این خواب رفتگی بلافاصله بعد از مرگ نیست بلکه بعد سوال نکیر ومنکر است. لذا مخالفتی با روایت ندارد. البته اگر کتاب معاد آقای قرائتی را مطالعه کنید بخوبی اینها را توضیح داده است.
اینکه روحشان کجا می رود. الان همه ما زمان خواب روح مان از بدن خارج شده وبه ملکوت می رود. آیا چیزی احساس می کنیم؟
روحی که قوی وپاک از معاصی نباشد. خیلی از حقایق را حس نخواهد کرد.

کریم;737489 نوشت:
سوال نکیر ومنکر استثنایی ندارد وبرای همه است

سلام استاد

ببخشید چنتا سوال در ذهنم هستش::Mohabbat:

نظرتون درباره این حدیث چی هستش؟

لَا یُسْأَلُ فِی الْقَبْرِ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً وَ الْآخَرُونَ یُلْهَوْنَ عَنْهُم( الكافی، ج‏3، 235)
در قبر سوال نمی شود مگر از کسانی که ایمان خالص یا کفر خالص دارند و از افراد دیگر صرف نظر می شود. امام صادق (ع)

من همچنین شنیدم چند سال پیش حجت الاسلام عالی در برنامه ی سمت خدا هم همین رو گفتن (مومن محض و کافر محض):Gol:

کریم;737489 نوشت:
یکی از ساده ترین دلایل آن استحباب خواندن تلقین برای همه مرده های مسلمان است. واگر قرار بود فقط از مومنان واقعی سوال شود دیگ این مساله جایی نداشت.

در رابطه با این مسأله میتونیم این جواب رو در نظر بگیریم که:

ما که نمیدونیم کی مسلمان محض هستش و کی نیستش پس باید برای همه تلقین کنیم:ok: .. اما خدا خودش میدونه که فرد مسلمان محض هستش یا نه پس ممکنه نکیر و منکر رو بفرسته یا ممکنه نفرسته :ok::Gol:

[="DarkRed"]

کریم;737782 نوشت:
اینکه روحشان کجا می رود. الان همه ما زمان خواب روح مان از بدن خارج شده وبه ملکوت می رود. آیا چیزی احساس می کنیم؟
روحی که قوی وپاک از معاصی نباشد. خیلی از حقایق را حس نخواهد کرد.

این حرف شما درسته.ولی خواب با مرگ دقیقا همسان نیستند.
تازه در خواب دیدن گفته شده که انسان همیشه خواب میبیند ولی همه خوابها در یاد و خاطره انسان نمیمونند.بنابراین این طور به نظر میرسد که انسان بعضی وقتها خواب نمیبیند در حالیکه این طور نیست .[/]

مواردی که فرمودید بسیار زیبا است. ولی اگر بخواهیم نسبت به به برخی موارد جواب دقیق داده باشیم باید جمیع روایات در این زمینه جمع شود. تا جزء جزء این امور دقیقا مشخص شود.

با عرض سلام

کریم;737782 نوشت:
همه ما زمان خواب روح مان از بدن خارج شده وبه ملکوت می رود.

چطور این امر ممکن است در حالی که ما در خواب زنده ایم. مگر خارح شدن روح از بدن علامت مرگ نیست؟
با تشکر

چالشگر;738854 نوشت:
با عرض سلام

چطور این امر ممکن است در حالی که ما در خواب زنده ایم. مگر خارح شدن روح از بدن علامت مرگ نیست؟
با تشکر


سلام وعرض ادب
بله ممکن است، چون انسان علاوه بر روح انسانی که مختص اوست. ونفخت فیه من روحی، از روح خود در انسان دمیدم.
دارای روح حیوانی هم هست. موقع خواب روح انسانی که به موطن اصلی خود یعنی ملکوت می رود ولی روح حیوانی سرجای خود باقی است.
ولی در موقع مرگ روح حیوانی هم در سایر حیوانات هم وجود دارد مثل روح انسانی از بدن جدا می شود. لذا در خواب انسان حیات دنیایی دارد وتکان می خورد. ولی جسم بعد از خروج همه این روحها حیات دنیایی خود را از دست می دهد.

متاسفانه من به جواب درستی نرسیدم ممنون میشم کامل پاسخ بدید

saeed20;739158 نوشت:
متاسفانه من به جواب درستی نرسیدم ممنون میشم کامل پاسخ بدید

سلام در مورد چی به جواب کامل نرسیدید؟

با عرض سلام

کریم;738931 نوشت:
سلام وعرض ادب
بله ممکن است، چون انسان علاوه بر روح انسانی که مختص اوست. ونفخت فیه من روحی، از روح خود در انسان دمیدم.
دارای روح حیوانی هم هست. موقع خواب روح انسانی که به موطن اصلی خود یعنی ملکوت می رود ولی روح حیوانی سرجای خود باقی است.
ولی در موقع مرگ روح حیوانی هم در سایر حیوانات هم وجود دارد مثل روح انسانی از بدن جدا می شود. لذا در خواب انسان حیات دنیایی دارد وتکان می خورد. ولی جسم بعد از خروج همه این روحها حیات دنیایی خود را از دست می دهد.

لطفا اگز اشاره ای در این مورد در قرآن وجود دارد معرفی بفرمایید.
با تشکر

چالشگر;739175 نوشت:
با عرض سلام

لطفا اگز اشاره ای در این مورد در قرآن وجود دارد معرفی بفرمایید.
با تشکر

من این رو در حدیث دیدم که از امام باقر علیه السلام نقل شده است. ولی در قرآن به آیه ای که در این زمینه باشد برخورد نکرده ام. اگر موردی دیدم عرض می کنم.

با عرض سلام و تشکر

کریم;739178 نوشت:
من این رو در حدیث دیدم که از امام باقر علیه السلام نقل شده است. ولی در قرآن به آیه ای که در این زمینه باشد برخورد نکرده ام. اگر موردی دیدم عرض می کنم.

حالا موضوغ پیچیده تر شد!!
تا کنون حد اقل تصور بنده این بود هر آنچه که ما آن را روح می نامیم، چیزی واحد است. اما اکنون با دو روح در بدن مواجه هستیم. گذشته ار اینکه اصولا وجود خود روح نیز قابل اثبات نیست و اقوام و ملل مختلف فقط بنا بر باور های دینی و فرهنگی آن را پذیرفته اند، آیا استلالی برای روح دوم و اینکه این روح با روحی که در تمام موجودات رنده وجود دارد متفاوت است، وجود دارد و یا فقط به همان حدیثی که به آن اشاره فرموده اید ختم میشود؟
با تشکر

چالشگر;739231 نوشت:
با عرض سلام و تشکر

حالا موضوغ پیچیده تر شد!!
تا کنون حد اقل تصور بنده این بود هر آنچه که ما آن را روح می نامیم، چیزی واحد است. اما اکنون با دو روح در بدن مواجه هستیم. گذشته ار اینکه اصولا وجود خود روح نیز قابل اثبات نیست و اقوام و ملل مختلف فقط بنا بر باور های دینی و فرهنگی آن را پذیرفته اند، آیا استلالی برای روح دوم و اینکه این روح با روحی که در تمام موجودات رنده وجود دارد متفاوت است، وجود دارد و یا فقط به همان حدیثی که به آن اشاره فرموده اید ختم میشود؟
با تشکر

البته بنده استدلالش را عرض کرده بودم. اما با توجه به نکته ای که شما فرمودید اثبات خود روح مشکلی است. باید اول اصل وجود روح را بپذیزید. آنوقت نوبت به اثبات انواع روح می رسد.
دلایل مختلفی در اثبات روح در کتب فلسفی وکلامی مطرح شده است. اما ساده ترین دلیلی که وجود دارد. وعمومی است. این است.
طبق بررسی های علمی جدید مسلم شده است که سلولهای بدن انسان دائما در حال تغییر است. بطوریکه هر از ده سال کل سلولهای بدن عوض می شود. ولی انسان بعد از هشتاد سال خاطرات روزهای اول زندگی وبچگی در خاطر انسان است. وخود را همان انسان 70ی80 سال پیش می داند. در حالی که اگر انسان منحصر در همین بدن یاشد وروح نباشد انسان ده سال پیش با انسان فعلی فرق دارند ودوانسان مختلف است. ولی واقع غیر این است. وهمین نشانگر این است که وجود حقیقی انسان که حافظ وحوت اوست با روح است نه جسم.

کریم;737936 نوشت:
مواردی که فرمودید بسیار زیبا است. ولی اگر بخواهیم نسبت به به برخی موارد جواب دقیق داده باشیم باید جمیع روایات در این زمینه جمع شود. تا جزء جزء این امور دقیقا مشخص شود.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
برادر کریم اگر میشود بین روایات مربوطه جمع کرده و مطلب را بیشتر شرح دهید واقعا من که به جواب نرسیدم اگر هم مطلب طولانی شد اشکالی ندارد نهایتا مطلب را چند بخش میکنیم و هر روز یک بخش را میخوانیم.
باتشکر

saeed20;734609 نوشت:
جاهیی من شنیدم در مورد عذاب قبر و سوال نکیرو منکر که این دو فرشته فقط برای ادمهای خیلی مذهبی و با ایمان و ادماهای خیلی کافر اتفاق می افته و ادمهای معمولی سوال جوابی ندارند
همچنین شنیدم که بعضی از انسانها پس از مرگ به خوابی میروند و فقط در روز قیمات بیدار خواهند شد و در روز قیمات سوال جواب و اعمال خود را خواهند دید و برای اینها عالم برزخی وجود ندارد
ممنون میشم اطلاعات اضافی هم در مورد مرگ اگر میدونید بگید
با تشکر

هو یحیی و یمیت

با سلام و عرض ادب خدمت استاد کریم گرامی و کسب اجازه از محضر ایشان:

بله درست شنیده اید بعضی از اموات سؤال و جواب نخواهند داشت و آنها کسانی هستند که به ایمان و یا کفر محض نرسیده اند

و در واقع درعالم برزخ از كساني سوال مي شود كه اهل فكر بوده اند و شعور لازم براي درك حقيقت را داشتند ؛ و بر اين

اساس يا دنبال محض نمودن ايمان خود بودند يا در مسير كفر پيش مي رفتند.

و حساب و کتاب بقیه ظاهرا موکول به روز قیامت است .

لَا یُسْأَلُ فِی الْقَبْرِ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً وَ الْآخَرُونَ یُلْهَوْنَ عَنْهُم( الكافی، ج‏3، 235)

در قبر سوال نمی شود مگر از کسانی که ایمان خالص یا کفر خالص دارند و از افراد دیگر صرف نظر می شود.

این روایت به صورتهای دیگر نیز از ائمه معصومین نقل شده است. ابوبکر حضرمی می گوید از امام صادق(علیه

السلام) پرسیدم: من المسئولون فی قبورهم: از چه کسانی در قبرهایشان سوال می شود فرمود: از کسانی که ایمان

خالص یا کفر خالص دارند. (فروع کافی ،ج2،ص 237)

به دلیل تناقضی که این روایات با دسته ای دیگر از روایات مربوط به عمومیت سوال نکیر و منکر دارند، بعضی از علما معتقدند

که سوالهای خاص(بررسی دقیق اعمال) مربوط به مومن محض و کافر محض است و از دیگران فقط راجع به کلیات سوال می

شود و از جزئیات در قبر پرسیده نمی شوند.(عالم برزخ در چند قدمی ما: محمد محمدی اشتهاردی، ص109)

شاید به دلیل همین حساب و کتاب است که برخی روز قیامت بی حساب و معطلی وارد بهشت یا جهنم می شوند اما بقیه

باید اعمالشان به دقت مورد محاسبه قرار گیرد.

اما سؤال دومتان در باره خواب بعد از مرگ به این مفهوم نیست که در عالم برزخ بعضی می خوابند

و هیچ هوشیاری یا درکی ندارند اصولا خواب برزخ مانند دنیا نیست بلکه برزخ نسبت

به آخرت خواب است و نسبت به دنیا عین بیداری و هوشیاری و البته قوت درکی بسیار فراتر از دنیا.

به این سخنان حضرت علامه طباطبایی(ره) توجه بفرمائید:

علامه طباطبايي(ره) مي فرمايند: پر واضح است كه در بهشت قيامتي خوابي وجود ندارد . در بزرخ نيز با اين كه از خواب هاي دنيوي سراغي نيست، با اين حال نسبت به قيامت همچون خواب است به بيداري ... به همين دليل است كه طبق حديث امام علي(ع) در قبر براي ميّت مؤمن دري به بهشت باز مي شود و خطاب مي رسد كه به آسودگي بخواب ؛ و براي غير مؤمن دري به جهنم باز مي شود و خطاب مي رسد كه در بدترين شرايط بخواب ... و امام باقر(ع) فرمودند: « مرگ همان خوابي است كه هر شب به سراغتان مي آيد با اين تفاوت كه مدت آن طويل تر است و شخص از آن بيدار نخواهد شد مگر در روز قيامت». (انسان از آغاز تا انجام، علامه طباطبايي، ترجمه صادق لاريجاني، ص83و84)
طبق اين بيان علامه طباطبايي روشن مي شود كه مراد از خواب اهل برزخ، ناآگاهي آنها نسبت به وضع زندگي آخرت است. اما در مقايسه با دنيا، اهل برزخ از اهل دنيا بيدارترند. لذا در مقايسه اهل بزرخ نسبت به اهل دنيا فرمودند: «الناس نيام فاذا ماتوا انتبهوا » (بحارالانوار، ج4، 43)( مردم دنيا در خوابند پس زماني كه مردند بيدار مي شوند.)
خواب در واقع مرتبه اي از زندگي و حيات است كه در آن حالت انسان آگاهي اندكي نسبت به حالت بيداري دارد. بنابراين در عالم برزخ همه به اعتبار دنيا زنده و بيدارند ولي نسبت به حيات اخروي در خوابند . البته برخي دربرزخ نيز از آگاهي بالايي نسبت به حيات آخرت برخوردارند يا به عبارتي در برزخ نيز زنده به حيات اخروي هستند .

حبیبه;739261 نوشت:
و در واقع درعالم برزخ از كساني سوال مي شود كه اهل فكر بوده اند و شعور لازم براي درك حقيقت را داشتند ؛ و بر اين

اساس يا دنبال محض نمودن ايمان خود بودند يا در مسير كفر پيش مي رفتند.


سلام آبجی خوبم
کاش منم در این حد می موندم اخه با این کوله بار ..... اگر هر چی بپرسند و همش رو هم درست بگم پرونده در دست چپ من خواهد بود مهر هم در پیشنای مسیرم رو مشخص کرده
دیگه حالا مجسم کن
خدا منو در یه راهروی شیشیه ای میراه جلو جمع میگه بگو!!!!!
منم میگه شرمنده ام

میگه حالا؟
میگم خب حرفی ندارم
ایشونم میگه خب برو خط قرمز رو بگیر برو تا برسی

التماس دعای خیر از همه


شهره22;739283 نوشت:

سلام آبجی خوبم
کاش منم در این حد می موندم اخه با این کوله بار ..... اگر هر چی بپرسند و همش رو هم درست بگم پرونده در دست چپ من خواهد بود
مهر هم در پیشنای مسیرم رو مشخص کرده
دیگه حالا مجسم کن
خدا منو در یه
راهروی شیشیه ای میراه جلو جمع میگه بگو!!!!!
منم میگه شرمنده ام

میگه حالا؟
میگم خب حرفی ندارم
ایشونم میگه خب برو خط قرمز رو بگیر برو تا برسی

التماس دعای خیر از همه



سلام سرکار شهره خانم

متاسفانه چیز زیادی از مطالب شما نفهمیدم البته مشکل از بنده است

شما مشکلی در جمله بندی و انتقال ذهنیاتتان ندارید.

ولی مقداری که فهمیدم نا امیدی است،که باید عرض کنم:

"با کریمان کارها دشوار نیست"

آیه:"....لا تقنطوا من رحمة الله..."از رحمت الهی نا امید نشوید.:Gol:

با عرض سلام

کریم;739242 نوشت:
باید اول اصل وجود روح را بپذیزید. آنوقت نوبت به اثبات انواع روح می رسد.
دلایل مختلفی در اثبات روح در کتب فلسفی وکلامی مطرح شده است. اما ساده ترین دلیلی که وجود دارد. وعمومی است. این است.
طبق بررسی های علمی جدید مسلم شده است که سلولهای بدن انسان دائما در حال تغییر است. بطوریکه هر از ده سال کل سلولهای بدن عوض می شود. ولی انسان بعد از هشتاد سال خاطرات روزهای اول زندگی وبچگی در خاطر انسان است. وخود را همان انسان 70ی80 سال پیش می داند. در حالی که اگر انسان منحصر در همین بدن یاشد وروح نباشد انسان ده سال پیش با انسان فعلی فرق دارند ودوانسان مختلف است. ولی واقع غیر این است. وهمین نشانگر این است که وجود حقیقی انسان که حافظ وحوت اوست با روح است نه جسم.

البته من منکر روح نیستم و به همان دلایلی که عرض کردم وجود روح را قبول دارم. البته با این توضیح که بین قبول داشتن و باور داشتن تفاوت زیادی میبینم. در این رابطه مشکل اینجاست که وجود روح را حتی برای خودم هم نمیتوانم اثبات کنم چه رسد برای دیگری.
اما دلیلی که در بالا به آن اشاره فرموده اید نمیتواند واقعا دلیلی برای اثبات روح باشد. حتی اگر سلول های مغز تغییر هم بکنند، اطلاعات میتوانند از سلول های در حال مرگ به سلول های جوان منتقل شوند و این موضوع دلیلی برای وجود روح نمیتواند باشد. اگر چنین بود اقرادی که دچار آلزایمر میشوند را باید روح درمانی کرد و دارو های شیمیایی تاثیر کذار بر مغز بدرد آنها نمیخورد و نیز تقوبت کننده های حافظه که حتی در متون اسلامی هم تحت عنوان خواص حبوبات و امثالهم به آنها اشاره شده دروغ می باشند. در همین رابطه توجه شما را به مطلبی از سایت تبیان جلب می کنم که به حفظ اطلاعات در نورون ها و تبادل اطلاعات بین آنها اشاره میکند:
نورون ها با هم در تماس و ارتباط هستند و به همدیگر جریان های الکتریکی ضعیف ارسال می کنند. هر نورون حاوی یک گروه جمعی متشکل از ده هزار نورون دیگر است که با آنها تبادل اطلاعادت می کند. در عوض اگر نورون ها متوجه انباشتگی اطلاعات شوند، یک یا چند نورون دستور قطع ارتباط سیستم را ارسال می کند. به همین دلیل گاهی ما صرفا برخی از اطلاعات و خاطراتی که به نظرمان مهم تر و یا موثرتر هستند به خاطر می آوریم. در واقع در این صورت صحبت از حافظه ی گزینشی به میان می آید.
با تشکر

باسلام محضر جناب چالشگر:
برای توضیح بیشتر در مورد استدلال مذکور عرض کنم. که همه ما تعبیری از خود داریم بنام من. وخود را بعد از هشتاد سال همان انسان قبل از هشتاد سال می داند. در حالی که اگر روح نباشد. انسانی که تغییر می کند براساس سلولها نمی تواند از خود تعبیر من واحد داشته باشد.
روح انسان از سنخ مجردات است ومجردات تغییر نمی کنند. ولی براساس حرکت جوهری هم اثبات شده است که همه چیز این عالم دائما در حال تغییر وتحول است.
پس براساس اصالت ماده نمی شود انسان در سن پیری همان انسان در سن جوانی باشد. اما چوم روح مجرد است وتغییر وتحول ندارد. نشانگر همان حقیقت وجود انسان ویکی بودن اوست.

با عرض سلام

کریم;739332 نوشت:
برای توضیح بیشتر در مورد استدلال مذکور عرض کنم. که همه ما تعبیری از خود داریم بنام من. وخود را بعد از هشتاد سال همان انسان قبل از هشتاد سال می داند. در حالی که اگر روح نباشد. انسانی که تغییر می کند براساس سلولها نمی تواند از خود تعبیر من واحد داشته باشد.

پیچیدگی انسان در مقایسه با علوم بشری بسیار زیاد است و علوم امروزی حتی بخش کوچکی از ساختار بدن انسان را هم نمیتوانند پوشش بدهند. با این وجود اجازه بدهید مثالی از علم امروزی خدمت شما بزنم که فرمایش شما را رد میکند:
شما در کامپیوترتان اطلاعاتی را ذخیره کرده اید ولی با گذشت ایام و به فراخور نیاز خود و یا مشکلات پیش آمده برای کامپیوترتان ممکن است بار ها قطعات آن را عوض کرده باشید، اصطلاحا هارد به هارد کرده باشید، حتی کیس آن را هم عوض کرده باشید ووو...

در تمام این مدت این کامپیوتر همان کامپیوتر شماست و اگر زبان داشت و نامی برای آن انتخاب کرده بودید، او خود را به آن نام میشناخت و (من) او تفییری نکرده بود. کامپیوتر روح ندارد و اطلاعات ذخیره شده در آن (هوبت) آن را شکل میدهند و شما در این مثال مشاهده میفرمایید که هویت کامپیوتر شما با تمام تفییراتی که روی آن انجام داده اید تفییر نمیکند.

با تشکر

چالشگر;739379 نوشت:
با عرض سلام

پیچیدگی انسان در مقایسه با علوم بشری بسیار زیاد است و علوم امروزی حتی بخش کوچکی از ساختار بدن انسان را هم نمیتوانند پوشش بدهند. با این وجود اجازه بدهید مثالی از علم امروزی خدمت شما بزنم که فرمایش شما را رد میکند:
شما در کامپیوترتان اطلاعاتی را ذخیره کرده اید ولی با گذشت ایام و به فراخور نیاز خود و یا مشکلات پیش آمده برای کامپیوترتان ممکن است بار ها قطعات آن را عوض کرده باشید، اصطلاحا هارد به هارد کرده باشید، حتی کیس آن را هم عوض کرده باشید ووو...

در تمام این مدت این کامپیوتر همان کامپیوتر شماست و اگر زبان داشت و نامی برای آن انتخاب کرده بودید، او خود را به آن نام میشناخت و (من) او تفییری نکرده بود. کامپیوتر روح ندارد و اطلاعات ذخیره شده در آن (هوبت) آن را شکل میدهند و شما در این مثال مشاهده میفرمایید که هویت کامپیوتر شما با تمام تفییراتی که روی آن انجام داده اید تفییر نمیکند.

با تشکر

سلام عرض ادب
این مثال شما نمی تواند دقیق باشد. ما برسر یک موجود دارای روح وزنده داریم صحبت می کنیم. ولی مطالبی که در هارد کامپیوتر است چیز زنده ودارای روح نیست. بلکه مطالب اعتباریات وساخته های انسان برای تعامل است. وحقیقت خارجی بیرونی مثل انسان ندارد.
از نظر علمی در مقایسه باید بین طرفین سنخیت وارتباط وجود داشته باشد که در این مثال وتشبیه شما این رابطه وجود ندارد.

چالشگر;739379 نوشت:
با عرض سلام

پیچیدگی انسان در مقایسه با علوم بشری بسیار زیاد است و علوم امروزی حتی بخش کوچکی از ساختار بدن انسان را هم نمیتوانند پوشش بدهند. با این وجود اجازه بدهید مثالی از علم امروزی خدمت شما بزنم که فرمایش شما را رد میکند:
شما در کامپیوترتان اطلاعاتی را ذخیره کرده اید ولی با گذشت ایام و به فراخور نیاز خود و یا مشکلات پیش آمده برای کامپیوترتان ممکن است بار ها قطعات آن را عوض کرده باشید، اصطلاحا هارد به هارد کرده باشید، حتی کیس آن را هم عوض کرده باشید ووو...

در تمام این مدت این کامپیوتر همان کامپیوتر شماست و اگر زبان داشت و نامی برای آن انتخاب کرده بودید، او خود را به آن نام میشناخت و (من) او تفییری نکرده بود. کامپیوتر روح ندارد و اطلاعات ذخیره شده در آن (هوبت) آن را شکل میدهند و شما در این مثال مشاهده میفرمایید که هویت کامپیوتر شما با تمام تفییراتی که روی آن انجام داده اید تفییر نمیکند.

با تشکر

سلام عرض ادب
این مثال شما نمی تواند دقیق باشد. ما برسر یک موجود دارای روح وزنده داریم صحبت می کنیم. ولی مطالبی که در هارد کامپیوتر است چیز زنده ودارای روح نیست. بلکه مطالب اعتباریات وساخته های انسان برای تعامل است. وحقیقت خارجی بیرونی مثل انسان ندارد.
از نظر علمی در مقایسه باید بین طرفین سنخیت وارتباط وجود داشته باشد که در این مثال وتشبیه شما این رابطه وجود ندارد.

با عرض سلام.
فکر میکنم در یک لوپ گرقتار شده ایم! سوال اولیه بنده در مورد وجود روح و چگونگی اثبات آن بود که شما قرمودید:

کریم;739329 نوشت:

باید اول اصل وجود روح را بپذیزید. آنوقت نوبت به اثبات انواع روح می رسد.
دلایل مختلفی در اثبات روح در کتب فلسفی وکلامی مطرح شده است. اما ساده ترین دلیلی که وجود دارد. وعمومی است. این است.
طبق بررسی های علمی جدید مسلم شده است که سلولهای بدن انسان دائما در حال تغییر است. بطوریکه هر از ده سال کل سلولهای بدن عوض می شود. ولی انسان بعد از هشتاد سال خاطرات روزهای اول زندگی وبچگی در خاطر انسان است. وخود را همان انسان 70ی80 سال پیش می داند. در حالی که اگر انسان منحصر در همین بدن یاشد وروح نباشد انسان ده سال پیش با انسان فعلی فرق دارند ودوانسان مختلف است. ولی واقع غیر این است. وهمین نشانگر این است که وجود حقیقی انسان که حافظ وحوت اوست با روح است نه جسم.

در پاسخ به شما عرض کردم:

چالشگر;739329 نوشت:
دلیلی که در بالا به آن اشاره فرموده اید نمیتواند واقعا دلیلی برای اثبات روح باشد. حتی اگر سلول های مغز تغییر هم بکنند، اطلاعات میتوانند از سلول های در حال مرگ به سلول های جوان منتقل شوند و این موضوع دلیلی برای وجود روح نمیتواند باشد. اگر چنین بود اقرادی که دچار آلزایمر میشوند را باید روح درمانی کرد و دارو های شیمیایی تاثیر کذار بر مغز بدرد آنها نمیخورد و نیز تقوبت کننده های حافظه که حتی در متون اسلامی هم تحت عنوان خواص حبوبات و امثالهم به آنها اشاره شده دروغ می باشند. در همین رابطه توجه شما را به مطلبی از سایت تبیان جلب می کنم که به حفظ اطلاعات در نورون ها و تبادل اطلاعات بین آنها اشاره میکند:
نورون ها با هم در تماس و ارتباط هستند و به همدیگر جریان های الکتریکی ضعیف ارسال می کنند. هر نورون حاوی یک گروه جمعی متشکل از ده هزار نورون دیگر است که با آنها تبادل اطلاعادت می کند. در عوض اگر نورون ها متوجه انباشتگی اطلاعات شوند، یک یا چند نورون دستور قطع ارتباط سیستم را ارسال می کند. به همین دلیل گاهی ما صرفا برخی از اطلاعات و خاطراتی که به نظرمان مهم تر و یا موثرتر هستند به خاطر می آوریم. در واقع در این صورت صحبت از حافظه ی گزینشی به میان می آید.

یعنی اینکه هنوز وجود روح با این پاسخ شما اثبات نمیشود. سپس شما بعنوان توضیحات بیشتر برای اثبات روح فرمودید:

کریم;739332 نوشت:
برای توضیح بیشتر در مورد استدلال مذکور عرض کنم. که همه ما تعبیری از خود داریم بنام من. وخود را بعد از هشتاد سال همان انسان قبل از هشتاد سال می داند. در حالی که اگر روح نباشد. انسانی که تغییر می کند براساس سلولها نمی تواند از خود تعبیر من واحد داشته باشد.

سپس من کامپیوتر را مثال زدم و اینکه کامپیوتر هم با وجود تفییرات در تمتم اجزای آن باز هویت خود را حفظ میکند و اکنون شما میفرمایید:

کریم;739772 نوشت:
این مثال شما نمی تواند دقیق باشد. ما برسر یک موجود دارای روح وزنده داریم صحبت می کنیم. ولی مطالبی که در هارد کامپیوتر است چیز زنده ودارای روح نیست.

خود سوال که نمیتواند پاسخ سوال باشد. نتیجه گیری من این است که شما میفرمایید روح وجود دارد چون روح وجود دارد.

با تشکر

سلام برجناب چالشگر، وتشکر ازجدیت در ادامه بحث.
نتیجه گیری شما درست نیست. بنده دلیل برای اثبات روح عرض کردم. ولی اشکالات شما فعلا ناقض استدلال ما نبوده که بفرمایید. روح وجود دارد پس هست.
شما می توانید اشکالات خود را به استدلال مذکر پرورش داده وبا توجه به جوابی که ما میدیم اشکال بکنید. ما نمی تونیم برای اشکال در مورد ساختار وجودی یک موجوده زنده از جامدات واعتباریات مثال بزنیم.
اولا روح ووجود آن در انسان چیزی است که قرآن به آن تصریح کرده است. ونفخت فیه من روحی. وبرای اثبات آن در فلسفه وکلام مثالها متعددی بیان داشته اند. ولی بیان این استدلات در این فضا شاید خسته کننده باشد.

با عرض سلام و تشکر

کریم;740397 نوشت:
اولا روح ووجود آن در انسان چیزی است که قرآن به آن تصریح کرده است. ونفخت فیه من روحی. وبرای اثبات آن در فلسفه وکلام مثالها متعددی بیان داشته اند. ولی بیان این استدلات در این فضا شاید خسته کننده باشد.

بله شما درست میفرمایید و قبلا هم به آن اشاره فرموده بودید که در فلسفه و کلام برای اثبات وجود روج مثال های متعددی وجود دارد و البته جای بحث در این موارد هم اینجا نیست ولی بحث ما از آنجا شروع شد که شما برای اثبات وجود روح اشاره فرمودید که حفظ اطلاعات (خاطرات) توسط روح انجام میشود که بنده با استدلال خدمت شما عرض کردم خاطرات و کلا اطلاعات در مغز نگهداری میشوند نه روح. در این مورد استدلالات بیشتر هم وجود دارد که اگر مایل باشید عرض میکنم.
در ادامه شما فرمودید روح عامل هویت و منیت انسان است در غیر این صورت انسان با وجود تغییرات سلولی در طی عمر خود نمیتواند هویت واحدی داشته باشد. عرض بنده در پاسخ به عبارت شما این بود که این هویت در جاهای دیگر هم دیده میشود در صورتیکه آن جا ها روج ندارند و در این مورد کامپیوتر را مثال زدم. آیا شما واحد بودن هویت کامپیوتر را در مثالی که زدم رد میکنید؟ آیا هویت یک تیم فوتبال در طی سالیان متمادی و در پی تفییر تمام بازیکنان، مربیان و حتی رنگ و پرچم تیم عوض میشود و طرفداران تیم نگاه خود را به تیم مطلوبشان تغییر میدهند؟ فکر میکنم پاسخ شما منفی باشد. اگر این طور است چه تفاوتی میان هویت انسان با هویت تیم فوتبال و کامپیوتر است که یکی را ما روح می نامیم و ذیگری نامی ندارد؟
شما ممکن است مجددا بفرمایید:
کریم;740397 نوشت:
ما نمی تونیم برای اشکال در مورد ساختار وجودی یک موجوده زنده از جامدات واعتباریات مثال بزنیم.

که در این صورت باز برمیگردیم به سوال اصلی که این ساختار وجودی موجود زنده چیست که آن را از جامدات و اعتباریات جدا میکند و نمیتوان مثالی برای آن در جاوات و اعتباریات پیدا کرد؟
با تشکر

چالشگر;740637 نوشت:
با عرض سلام و تشکر

بله شما درست میفرمایید و قبلا هم به آن اشاره فرموده بودید که در فلسفه و کلام برای اثبات وجود روج مثال های متعددی وجود دارد و البته جای بحث در این موارد هم اینجا نیست ولی بحث ما از آنجا شروع شد که شما برای اثبات وجود روح اشاره فرمودید که حفظ اطلاعات (خاطرات) توسط روح انجام میشود که بنده با استدلال خدمت شما عرض کردم خاطرات و کلا اطلاعات در مغز نگهداری میشوند نه روح. در این مورد استدلالات بیشتر هم وجود دارد که اگر مایل باشید عرض میکنم.
در ادامه شما فرمودید روح عامل هویت و منیت انسان است در غیر این صورت انسان با وجود تغییرات سلولی در طی عمر خود نمیتواند هویت واحدی داشته باشد. عرض بنده در پاسخ به عبارت شما این بود که این هویت در جاهای دیگر هم دیده میشود در صورتیکه آن جا ها روج ندارند و در این مورد کامپیوتر را مثال زدم. آیا شما واحد بودن هویت کامپیوتر را در مثالی که زدم رد میکنید؟ آیا هویت یک تیم فوتبال در طی سالیان متمادی و در پی تفییر تمام بازیکنان، مربیان و حتی رنگ و پرچم تیم عوض میشود و طرفداران تیم نگاه خود را به تیم مطلوبشان تغییر میدهند؟ فکر میکنم پاسخ شما منفی باشد. اگر این طور است چه تفاوتی میان هویت انسان با هویت تیم فوتبال و کامپیوتر است که یکی را ما روح می نامیم و ذیگری نامی ندارد؟
شما ممکن است مجددا بفرمایید:

که در این صورت باز برمیگردیم به سوال اصلی که این ساختار وجودی موجود زنده چیست که آن را از جامدات و اعتباریات جدا میکند و نمیتوان مثالی برای آن در جاوات و اعتباریات پیدا کرد؟
با تشکر

سلام وعرض ادب
در مورد روح خلاصه استدلال ما این است که حفظ وحدت انسان با روح اوست چون جسم او دائما درتغییر است. واگر روح نبود انسان حداکثر هر ده سال یکبار کلا باید عوض می شد وانسان پیشین نبود. در حالی که واقعیت خلاف این است واین نشان می دهد که هویت اصلی انسان به روح اوست نه جسم.
اما در مورد کامپیوتر ببینید اجزاء تشکیل دهنده کامپیوتر فلزات وکابلهایی هستند که بر اساس داده انسان واختراع او قابلیتی پیدا کرده اند یای ذخیره اطلاعات. هر چند اگر بنده در ابتدا به حفظ اطلاعات مثال زده باشم اشتباه بوده، چون قوام واصل استدلال براساس هویت حقیقی انسان است. که از آن تعبیر به من می کنیم.
در مورد تیم فوتبال باید بگویم که تیم فوتبال هویت وحقیقت خارجی بغیر از بازیکنانی که در آن بازی می کنند ندارد. ووجود یک اسم دال برداشتن هویت حقیقی واحد نیست. مثلا تیم فوتبال پنجاه سال آینده هیچ اثری از بازیکنان قبلی وکادر فنی ندارد وصرفا اسم همان تیم برروی آن مانده، چون اسپانسر قوی دارد مثل یک شرکت که باقی مانده است. به هر حال تیم فوتبال غیر از بازیکنانی که تشکیل دهنده آن هستند ندارد.

چالشگر;740637 نوشت:
آیا شما کامپیواحد بودن هویت وتر را در مثالی که زدم رد میکنید؟ آیا هویت یک تیم فوتبال در طی سالیان متمادی و در پی تفییر تمام بازیکنان، مربیان و حتی رنگ و پرچم تیم عوض میشود و طرفداران تیم نگاه خود را به تیم مطلوبشان تغییر میدهند؟ فکر میکنم پاسخ شما منفی باشد. اگر این طور است چه تفاوتی میان هویت انسان با هویت تیم فوتبال و کامپیوتر است که یکی را ما روح می نامیم و ذیگری نامی ندارد؟
شما ممکن است مجددا بفرمایید:

آن ماهیت یا چیستی کامپیوتر است، چیستی اشیاء همان ماهیت آنهاست.

اما هویت کامپیوتر کارآیی آن است،پس اگر یک قطعه از آن از بین برود به عنوان یک کامپیوتر هویتش را از دست می دهد،دیگر کامپیوتر نیست

یک وسیله اسقاطی به درد نخور است مگر اینکه عین آن قطعه را دوباره دارا شود.

اما فرض کنید یک انسان دو دست و دو پا و دو چشمش را از دست بدهد(در جانبازان جنگ نظیرش را داشته ایم)

آیا هویت انسانیش را هم از دست می دهد؟

کارکرد انسانیش را از دست می دهد؟مابه التفاوتش را با حیوان از دست می دهد؟(عقل و اختیار).

چنین شخصی باز هم می گوید من اینچنین و من آنچنان،این یعنی هویت انسان وابسته به جسمش نیست چرا که بعد از،از دست دادن

اعضاء بدنش احساس نمی کند قدری از هویتش ناقص شده است!

با عرض سلام و تشکر

کریم;740828 نوشت:
در مورد روح خلاصه استدلال ما این است که حفظ وحدت انسان با روح اوست چون جسم او دائما درتغییر است. واگر روح نبود انسان حداکثر هر ده سال یکبار کلا باید عوض می شد وانسان پیشین نبود. در حالی که واقعیت خلاف این است واین نشان می دهد که هویت اصلی انسان به روح اوست نه جسم.

من متوجه فرمایش شما هستم و قصد به درازا کشیدن بحث را هم ندارم. عرض من این است که این فرمایش موجب اثبات روح نمیشود و تعریفی از روح ارایه نمیدهد بلکه وظیفه ای را به چیزی بنام روح محول میکند در شرایطی که خود آن چیز (روح) تعریفی ندارد و ناشناخته است. به عبارت دیگر:
1- این عبارت تعریف جامعی از روح ارایه نمیدهد
2- اجرای این عبارت محدود به روح نمیشود. مثال های ارایه شده هرچند سنخیتی باآنچه روح مینامیم و در موجودات زنده میجوییم ندارد ولی شواهدی است دال براینکه در آنها هم هویت حفظ میشود هرچند اجزا تفییر میکنند.

چالشگر;741272 نوشت:
با عرض سلام و تشکر

من متوجه فرمایش شما هستم و قصد به درازا کشیدن بحث را هم ندارم. عرض من این است که این فرمایش موجب اثبات روح نمیشود و تعریفی از روح ارایه نمیدهد بلکه وظیفه ای را به چیزی بنام روح محول میکند در شرایطی که خود آن چیز (روح) تعریفی ندارد و ناشناخته است. به عبارت دیگر:
1- این عبارت تعریف جامعی از روح ارایه نمیدهد
2- اجرای این عبارت محدود به روح نمیشود. مثال های ارایه شده هرچند سنخیتی باآنچه روح مینامیم و در موجودات زنده میجوییم ندارد ولی شواهدی است دال براینکه در آنها هم هویت حفظ میشود هرچند اجزا تفییر میکنند.

سلاموعرض ادب
بله فرمایش شما درست است. ولی نکته ای باید در نظر بگیریم. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:
یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی ... ای پیامبر از تو در مورد روح می پرسند. بگو روح به امر پروروگار من است. وعلم من نسبت به آن کم است.
کلا طبق آیه قرآن ما نسبت به حقیقت قرآن علم وآگاهی چندانی نداریم.
ولی اصل وجود آن به دلایل مختلف غیر از فرمایش خداوند متعال قابل اثبات است.

کریم;741683 نوشت:
ولی اصل وجود آن به دلایل مختلف غیر از فرمایش خداوند متعال قابل اثبات است.

به نام حق

با سلام و عرض ادب

یکی از دلایلی که برای اثبات روح مطرح می شود رؤیاهای صادقه است،که به گمانم دلیل بسیار خوبی است

خوابهایی که در آن از اتفاقات آینده خبر دار می شویم چیزی شبیه سفر در زمان یا سفر به آینده!

این کدام توانایی جسم می تواند باشد؟

یا حتی اطلاع از مکانهایی که تابحال ندیده ایم و در موردشان از هیچکس نشنیده ایم،اینها چه توجیحی از سوی منکرین

وجود روح دارد؟جسم در حالت خواب و حتی بیداری محدود در مکان و زمان است این اطلاعات صحیح و مطابق با واقع را

چگونه کسب کرده است؟

یا موضوعی که اکنون در دنیا و بین محققان علوم تجربی و روانشناسی مطرح است"تجربه نزدیک به مرگ" یا "nde"

و موارد بسیاری در دنیا که در هنگام "مرگ کلینیکی" گزارشهایی از رؤیت حالتی داده اند که جسم خودشان را می دیده اند

تحقیقات زیادی هم در این موارد شده است، نمونه:

[=georgia,times new roman,times,serif]این من نیستم، فقط جسم من است
باربارا رومریك پزشك عمومى در فورت لادردیل فلا اولین بار با بیمارى كه داراى تجربه نزدیك به مرگ بود مواجه شد. در زمان رزیدنتى باربارا در سال هاى اولیه ۱۹۹۴. او با بیش از ۶۰۰ نفر مصاحبه داشته كه گزارشى از تجربه نزدیك به مرگ را داده اند و درخصوص آن نیز كتابى هم نوشته اند، گرچه نقطه نظر او با بسیارى از این افراد در زمینه پزشكى یكسان نیست، این مصاحبه ها او را به این نتیجه رساند كه چیزى وجود دارد كه پس از مرگ ما به زندگى اش ادامه مى دهد.
[/]

[=georgia,times new roman,times,serif]آقاى كن امیك درخصوص یك nde كه پس از یك واكنش آلرژى برایش پیش آمده مى گوید كه نفسش قطع شده و رنگش كبود شده. او مى گوید خودم را در آن حالت مى دیدم، مى توانستم بشنوم، حالاتى مثل ترس و آرامش را حس مى كردم. پس آن شىء كبود شده روى تخت كیست؟ آن منم. مى دانم كه منم. نگاه كردن به او مرا مى ترساند. اما واقعاً آن من نیستم، آن فقط جسم من است.

[/][=georgia,times new roman,times,serif]طی الارض یا "برون فکنی روح با جسم مثالی" که گزارشهای فراوانی از آن وجود دارد نمونه دیگری برای اثبات روح است.

بعضی هم مدعی هستند از طریق "خواب مغناطیسی" یا "هیپنوتیزم" وجود روح اثبات می گردد.[/]

حبیبه;741687 نوشت:
طی الارض یا "برون فکنی روح با جسم مثالی" که گزارشهای فراوانی از آن وجود دارد نمونه دیگری برای اثبات روح است.

بعضی هم مدعی هستند از طریق "خواب مغناطیسی" یا "هیپنوتیزم" وجود روح اثبات می گردد.


سلام
ولی فقط کسی که اینها رو تجربه کرده میتونه از ته دل برای خودش روح رو ثبات کنه.چون خیلیا این موارد رو تجربه نمیکنن.
درواقع اثباتی باید برای روح ارائه بشه که برای همگان قابل فهم باشه .و نیازی به درک کردن نداشته باشه.
شنیدن اینکه فلانی کس خواب صادقه دیده یا خواب مغناطیسی تجربه کرده یا طی الارض کرده نمیتونه برای دیگری دلیل اثبات روح باشه

با عرض سلام

حبیبه;741687 نوشت:
یکی از دلایلی که برای اثبات روح مطرح می شود رؤیاهای صادقه است،که به گمانم دلیل بسیار خوبی است

خوابهایی که در آن از اتفاقات آینده خبر دار می شویم چیزی شبیه سفر در زمان یا سفر به آینده!

این کدام توانایی جسم می تواند باشد؟

یا حتی اطلاع از مکانهایی که تابحال ندیده ایم و در موردشان از هیچکس نشنیده ایم،اینها چه توجیحی از سوی منکرین

وجود روح دارد؟جسم در حالت خواب و حتی بیداری محدود در مکان و زمان است این اطلاعات صحیح و مطابق با واقع را

چگونه کسب کرده است؟


حتما شما میدانید اثبات هر موضوع برای خود مراحلی دارد. اگر اثبات را از دید علوم امروزی نگاه کنید باید فرموله باشد، در شاخه ای از علوم قابل بحث باشد و در همان شاخه قابل پیش بینی و تکرار باشد و.... واگر آن را از دید علوم دینی هم نگاه کنید به هر حال در شاخه ای از علوم دینی مثل فقه، فلسفه ،... به شیوه ای عالمانه پسند باید قابل اثبات باشد. اینکه من رویایی دیده باشم و یا دیدن رویایی را برای شما تعریف کنم حجتی برای شما نخواهد بود که حتی آن را از من بپذیرید چه رسد به اینکه توسط آن به مطلب بسیار بسیار مهمی مثل وجود روح ایمان بیاورید.
نکته دیگر این است که تا مراحل اثبات روح طی نشود نمیتوان ندانسته ها را به وجود روح نسبت داد. برای مثال رمانی مردم علت خورشید گرفتگی را نمیدانستند و خورشید گرفتگی را دلیل خشم خدایان میشمردند و چه بسا جماعتی که صرفا با همین دلیل به خدا یا خدایانی ایمان آوردند در صورتی که اکنون شما به دلایل علمی میدانید چرا و چگونه خورشید گرفتگی رخ میدهد و بر همین اساس میتوانید خورشید گرفتگی های آینده را هم پیش بینی کنید و دیگر خورشید گرفتگی را دلیلی برخشم خداوند نمی شمرید. اگر عیر از این بود ممکن بود عده ای از این راه برای خود کسب و کاری راه بیندازند و با پیش بینی زمان های عصبانیت خداوند در آینده به مال و منالی برسند! علم روز به رور در حال پیشرفت است و اگر عمری برای بشر باقی بماند قطعا روزی دلایل دیدن رویا ها از جمله رویا های مربوط به آینده، یا سفر در زمان و یا تجربه های نزدیک به مرگ را خواهد فهمید. کما اینکه در حال حاضر هم سرنخهایی از سفر در زمان به صورت تءوری و نیز از آنچه تجربه نزدیک به مرگ می نامیم در علوم پزشکی پیدا شده است.
خلاصه کلام اینکه مطالبی که شما به آن اشاره فرمودید اثبات وجود روح تلقی نمیشود.
با تشکر

چالشگر;741839 نوشت:
حتما شما میدانید اثبات هر موضوع برای خود مراحلی دارد. اگر اثبات را از دید علوم امروزی نگاه کنید باید فرموله باشد، در شاخه ای از علوم قابل بحث باشد و در همان شاخه قابل پیش بینی و تکرار باشد و.... واگر آن را از دید علوم دینی هم نگاه کنید به هر حال در شاخه ای از علوم دینی مثل فقه، فلسفه ،... به شیوه ای عالمانه پسند باید قابل اثبات باشد. اینکه من رویایی دیده باشم و یا دیدن رویایی را برای شما تعریف کنم حجتی برای شما نخواهد بود که حتی آن را از من بپذیرید چه رسد به اینکه توسط آن به مطلب بسیار بسیار مهمی مثل وجود روح ایمان بیاورید.

اثبات روح از طریق استدلال به رؤیای صادقه قضیه ای کاملا منطقی و برهانی است.

جسم محدود به زمان و مکان است، در خواب از این حدود گذشته ایم.

اطلاع از مکانهایی که هرگز ندیده ایم و خبر از وقایع آینده،کار جسم که نمی تواند باشد

پس عامل دیگری دارد که ما به آن روح می گوئیم حقیقتی که ما ورای زمان و مکان است

حال شما نامش را هر چه می خواهید بگذارید.

موضوع خواب یک امر عمومی است و برای همه افراد نظائرش پیش آمده است

و در مجامع علمی(روانشناسی) راجع به آن بحثهای زیادی در دنیا شده است

مگر اینکه روانشناسی را علم ندانید.

با عرض سلام

حبیبه;741883 نوشت:
اثبات روح از طریق استدلال به رؤیای صادقه قضیه ای کاملا منطقی و برهانی است.

دیدن رویای صادقه - اگر نامش را همین بگذاریم - موضوعی کاملا شخصی است و نمیتوان آن را به تمام جامعه تعمیم داد. من نمیتوانم به شما اصرار کنم که رویا های صادقه زیادی می بینم و اینها دلیل وجود روح است و شما باید به وجود روح ایمان بیاورید!
اگر کسی رویا هایی از این دست ندیده باشد تکلیفش چیست؟ آیا باید به اعتبار حرف دیگران به وجود روح ایمان بیاورد؟ و اگر قرار باشد رویای صادقه ملاک پذیرش روح باشد چرا دیدن این نوع رویا به صورت استاندارد در همه یکسان نیست؟ چرا انسان هایی به دلیل ندیدن رویا های صادقه باید به روح بی ایمان باشند و به تبع آن به سایر مبانی دینی بی ایمان شوند و تا ابد در آتش بسوزند؟
با تشکر

کریم;740828 نوشت:
سلام وعرض ادب
در مورد روح خلاصه استدلال ما این است که حفظ وحدت انسان با روح اوست چون جسم او دائما درتغییر است. واگر روح نبود انسان حداکثر هر ده سال یکبار کلا باید عوض می شد وانسان پیشین نبود. در حالی که واقعیت خلاف این است واین نشان می دهد که هویت اصلی انسان به روح اوست نه جسم.
اما در مورد کامپیوتر ببینید اجزاء تشکیل دهنده کامپیوتر فلزات وکابلهایی هستند که بر اساس داده انسان واختراع او قابلیتی پیدا کرده اند یای ذخیره اطلاعات. هر چند اگر بنده در ابتدا به حفظ اطلاعات مثال زده باشم اشتباه بوده، چون قوام واصل استدلال براساس هویت حقیقی انسان است. که از آن تعبیر به من می کنیم.

البته این استدلال نادرسته. هر تساوی به دو طرف احتیاج داره، در حالی که ما در تساوی «من» تنها به یک طرف تساوی دسترسی داریم و طرف دیگه چیزی جز خاطراتی از «باورها» و «رفتار ها» نیست. این دو طرف مقایسه ناپذیر هستن، چون اصلا از جنس هم نیستن.

اگر هم منظور از تغییر من، تغییر «شخصیت» انسان باشه، اتفاقا شواهد برعکسش رو نشون می دن؛ هر جا ما تغییری در مغز دیدیم تغییری در شخصیت رخ داده و بالعکس، هر جا تغییری در شخصیت دیدیم و بررسیش کردیم دیدیم با تغییر در مغز مقارن بوده.

آورورا;741907 نوشت:
البته این استدلال نادرسته. هر تساوی به دو طرف احتیاج داره، در حالی که ما در تساوی «من» تنها به یک طرف تساوی دسترسی داریم و طرف دیگه چیزی جز خاطراتی از «باورها» و «رفتار ها» نیست. این دو طرف مقایسه ناپذیر هستن، چون اصلا از جنس هم نیستن.

اگر هم منظور از تغییر من، تغییر «شخصیت» انسان باشه، اتفاقا شواهد برعکسش رو نشون می دن؛ هر جا ما تغییری در مغز دیدیم تغییری در شخصیت رخ داده و بالعکس، هر جا تغییری در شخصیت دیدیم و بررسیش کردیم دیدیم با تغییر در مغز مقارن بوده.

سلام وعرض ادب وتشکراز مشارکت شما.
بنده متوجه نشدم شما کجای استدلال مارا رد کردید. ممنون می شم اگر بیشتر توضیح دهید.

چالشگر;741902 نوشت:
اگر کسی رویا هایی از این دست ندیده باشد تکلیفش چیست؟ آیا باید به اعتبار حرف دیگران به وجود روح ایمان بیاورد؟ و اگر قرار باشد رویای صادقه ملاک پذیرش روح باشد چرا دیدن این نوع رویا به صورت استاندارد در همه یکسان نیست؟ چرا انسان هایی به دلیل ندیدن رویا های صادقه باید به روح بی ایمان باشند و به تبع آن به سایر مبانی دینی بی ایمان شوند و تا ابد در آتش بسوزند؟

با سلام

این هم یک موضوع بدیهی عقلی است همه عقلا آن را قبول دارند و همه مردم هم خواب می بینند

اگر این همه مدرک و گزارش را در باره خوابهای صادقه قبول نکنیم می توانیم

گزارشهای دیگر را نیز به راحتی ردّ کنیم در مورد هر چیزی که شخصا تجربه ی آن را نداریم

حتی می توانیم نظریه نسبیت انشتین را نیز ردّ کنیم تعداد بسیار زیادی از مردم درکی از این نظریه

ندارند چرا باید صرف سخن بعضی آن را بپذیرند؟

و اصولا چرا باید وقایع تاریخی را بپذیریم؟

چرا باید وجود حافظ را باور کنیم؟

و باید بگویم استدلالتان در مورد نپذیرفتن وجود روح و بی ایمانی به سایر مبانی دین هم

کاملا معکوس است با پذیرش مبانی دین، اعتقاد به روح شکل می گیرد

و اعتقاد به مبدأ و معاد است که اعتقاد به روح را الزام آور می کند

چرا که در غیر این صورت اثبات اصل معاد غیر ممکن می گردد!

کریم;741952 نوشت:
سلام وعرض ادب وتشکراز مشارکت شما.
بنده متوجه نشدم شما کجای استدلال مارا رد کردید. ممنون می شم اگر بیشتر توضیح دهید.

اگر منظور شما از من، حالت ذهن فرده، این حالت تا جایی که آزمایشهای ما اجازه می ده حالت ذهن تقلیل پذیر به حالت مغزه. پس با تغییر مغز «من» هم عوض می شه. (صحبت شما نادرسته) به عبارت دقیقتر ذهن چیزی جز ادراکات ذهنی متغیر حاصل از حرکت ذرات در مغز نیست.
اگر منظور شما سوژه ادراکات* فرده، ما دو مشاهده مجزا از این سوژه نداریم که در مقایسه با هم نسبت تساوی رو بینشون برقرار کنیم. ما تنها یک «من» داریم؛ منی که الساعه پیش ماست. یعنی وقتی می گیم این من تغییر نکرده و همون من مونده، باید دو طرف مقایسه داشته باشیم، نه یکی.

*«من» درك كننده و انديشنده كه با شهود دروني از خودش آگاه است نه اينكه از راه حس و تجربه و به واسطه‌ي صور و مفاهيم ذهني، آگاهي پيدا كند.

حبیبه;741953 نوشت:
این هم یک موضوع بدیهی عقلی است همه عقلا آن را قبول دارند و همه مردم هم خواب می بینند

اگر این همه مدرک و گزارش را در باره خوابهای صادقه قبول نکنیم می توانیم

گزارشهای دیگر را نیز به راحتی ردّ کنیم در مورد هر چیزی که شخصا تجربه ی آن را نداریم

حتی می توانیم نظریه نسبیت انشتین را نیز ردّ کنیم تعداد بسیار زیادی از مردم درکی از این نظریه

ندارند چرا باید صرف سخن بعضی آن را بپذیرند؟

و اصولا چرا باید وقایع تاریخی را بپذیریم؟

چرا باید وجود حافظ را باور کنیم؟

و باید بگویم استدلالتان در مورد نپذیرفتن وجود روح و بی ایمانی به سایر مبانی دین هم

کاملا معکوس است با پذیرش مبانی دین، اعتقاد به روح شکل می گیرد

و اعتقاد به مبدأ و معاد است که اعتقاد به روح را الزام آور می کند

چرا که در غیر این صورت اثبات اصل معاد غیر ممکن می گردد!


البته مساله خوابهای صادقه و نسبیت عام شبیه به هم نیستن. البته در هر دو ما به دنبال تبیین مشاهدات هستیم. اما در مورد رویای صادقه، معمولا با پیشگویی خودمحقق کننده، تورش نمونه برداری و ... توضیح داده می شن، نه با روح. آزمایش های علمی انجام شده هم دلیلی به دست ندادن که هیچ کدوم از تبیین های دیگه صحیح نیست.

آورورا;741982 نوشت:
معمولا با پیشگویی خودمحقق کننده، تورش نمونه برداری و ... توضیح داده می شن، نه با روح. آزمایش های علمی انجام شده هم دلیلی به دست ندادن که هیچ کدوم از تبیین های دیگه صحیح نیست.

بسیاری از محققین یا به روح رسیده اند و یا در باره ی آن سکوت کرده و این نوع خوابها

و یا چنانچه در پستهای قبل گذشت تجربیات نزدیک به مرگ را موضوعی خارج از حیطه ی

روشهای اثبات معمول علوم حسی و تجربی دانسته و از دست یابی به پاسخی یقین آور اظهار ناتوانی کرده اند.

اما این باعث نمی شود که اعتراف بسیاری از دانشمندان را به وجود روح نادیده بگیریم.

حتی در مسائل علوم تجربی هم چنین کاری نمی کنیم،فرضیات علمی بسیار قویی وجود دارند که سالهاست مطرح

شده و در مجامع علمی هم به عنوان فرضیه ی برتر شناخته شده است اما از سوی بزرگترین دانشمندان جهان

مخالفان سرسختی دارد مانند این سخن انشتین در نقد مکانیک کوانتوم:

"من فکر نمی کنم چنین نظریه ای ماندنی باشد من نمی توانم قبول کنم که خداوند با جهان تاس می اندازد"

حتی به علوم ریاضی هم که یقینی ترین علوم و نتایج آن برهانی ترین و عقلانی ترین نتایج است ایراد

وارده شده است،برتراند راسل می گوید:

"ریاضیات موضوعی است که در آن نه می دانیم از چه سخن می گوئیم و نه می دانیم آنچه که می

گوئیم درست است"(کتاب فیزیک از آغاز تا امروز،فصل 18،آزاد اندیشی در ریاضیات)

بنابراین ما برهانی قوی در اثبات روح(رؤیای صادقه)که پذیرش آن یک امر شخصی نیست

بلکه با مبانی عقلی و برهانی ثابت می شود را به دلیل داشتن مخالف نمی توانیم

ردّ و یا نادیده محسوب داریم. چگونه ممکن است جسم محدود به زمان و مکان در آن واحد

در دو مکان و یا دو زمان حضور داشته و از مکانها و زمانهایی خبر دار شود که از آن اطلاعی نداشته

است،این بارزترین مصداق اجتماع نقیضین است که در براهین عقلی ردّ شده و وجود بعد غیر مادی

و یا روح اثبات می گردد.

پ.ن

رؤیای صادقه تنها برهان اثبات

وجود روح نیست.براهین متعددی

بر وجود بعد غیر مادی انسان اقامه

شده است.

حبیبه;741992 نوشت:
بسیاری از محققین یا به روح رسیده اند و یا در باره ی آن سکوت کرده و این نوع خوابها

و یا چنانچه در پستهای قبل گذشت تجربیات نزدیک به مرگ را موضوعی خارج از حیطه ی

روشهای اثبات معمول علوم حسی و تجربی دانسته و از دست یابی به پاسخی یقین آور اظهار ناتوانی کرده اند.

اما این باعث نمی شود که اعتراف بسیاری از دانشمندان را به وجود روح نادیده بگیریم.

حتی در مسائل علوم تجربی هم چنین کاری نمی کنیم،فرضیات علمی بسیار قویی وجود دارند که سالهاست مطرح

شده و در مجامع علمی هم به عنوان فرضیه ی برتر شناخته شده است اما از سوی بزرگترین دانشمندان جهان

مخالفان سرسختی دارد مانند این سخن انشتین در نقد مکانیک کوانتوم:

"من فکر نمی کنم چنین نظریه ای ماندنی باشد من نمی توانم قبول کنم که خداوند با جهان تاس می اندازد"

حتی به علوم ریاضی هم که یقینی ترین علوم و نتایج آن برهانی ترین و عقلانی ترین نتایج است ایراد

وارده شده است،برتراند راسل می گوید:

"ریاضیات موضوعی است که در آن نه می دانیم از چه سخن می گوئیم و نه می دانیم آنچه که می

گوئیم درست است"(کتاب فیزیک از آغاز تا امروز،فصل 18،آزاد اندیشی در ریاضیات)

بنابراین ما برهانی قوی در اثبات روح(رؤیای صادقه)که پذیرش آن یک امر شخصی نیست

بلکه با مبانی عقلی و برهانی ثابت می شود را به دلیل داشتن مخالف نمی توانیم

ردّ و یا نادیده محسوب داریم.

خوب من مطمئن نیستم حمله به بنیاد های علمی/عقلی انتقاد از گفته های منه یا گفته های خودتون یا گفته های همه! به هر حال چند نکته هست که فکر می کنم توجه بهش خالی از فایده نباشه:

1. رد نشدن یک فرضیه به معنی اثبات شدن فرضیه نیست. نبود فرضیه علمی هم بهانه کافی برای تمسک به فرضهای غیر علمی یا شبه علمی نیست. روح گرایی میراث زمانیه که روش درستی برای تحلیل محیط پیرامون در دست نداشتیم، از طرفی دلیلی هم نداره که فکر کنیم مساله آگاهی در فیزیک تا ابد مساله ای بغرنج خواهد بود.

حبیبه;741992 نوشت:
چگونه ممکن است جسم محدود به زمان و مکان در آن واحد

در دو مکان و یا دو زمان حضور داشته و از مکانها و زمانهایی خبر دار شود که از آن اطلاعی نداشته

است،این بارزترین مصداق اجتماع نقیضین است که در براهین عقلی ردّ شده و وجود بعد غیر مادی

و یا روح اثبات می گردد.

2. شناسایی ذوات ماده متوقف بر شناخت ما از جمیع جهاته. این که ماده چه قابلیت هایی داره به زوی قابل بحث نخواهد بود. فرامووش نکنیم که نگاه غیر علمی به مسائل فیزیکی تصوراتی مثل بیان ارسطویی از اصل اجتماع نقیضین رو به دنبال داشته و داره که غیرواقع گرایانه هستن.

حبیبه;741992 نوشت:

پ.ن

رؤیای صادقه تنها برهان اثبات

وجود روح نیست.براهین متعددی

بر وجود بعد غیر مادی انسان اقامه

شده است.


بله، نیست. البته تعداد هم مهم نیست؛ اتقان مهمه. ممکنه من هزار دلیل نادرست یا ناقص در اثبات قضیه ای بیارم و یک دلیل درست در نفیش موجود باشه...

آورورا;742111 نوشت:
خوب من مطمئن نیستم حمله به بنیاد های علمی/عقلی انتقاد از گفته های منه یا گفته های خودتون یا گفته های همه! به هر حال چند نکته هست که فکر می کنم توجه بهش خالی از فایده نباشه:

به نام حق

این حمله از جانب بنده نیست بلکه از سوی انشتین فیزیکدان مطرحی

که نظریات علمی او باعث تحولی عظیم در علم

فیزیک شده است و لابد نمی خواهید بفرمائید ایشان بی پایه

و اساس سخن گفته اند که البته نقدهایی بر سخن ایشان وجود دارد.

و دیگری برتراند راسل ریاضی دانی مشهور است.

آورورا;742111 نوشت:
رد نشدن یک فرضیه به معنی اثبات شدن فرضیه نیست.

درست است کاملا موافقم.

آورورا;742111 نوشت:
نبود فرضیه علمی هم بهانه کافی برای تمسک به فرضهای غیر علمی یا شبه علمی نیست.

فرضیه علمی حیطه ی علوم تجربی است که خود به علوم طبیعی حسی و انسانی تقسیم می شوند.

علم روانشناسی از قسم دوم است و تا جایی که بنده می دانم علم است نه شبه علم و یا غیر علم.

آورورا;742111 نوشت:
روح گرایی میراث زمانیه که روش درستی برای تحلیل محیط پیرامون در دست نداشتیم،

خیر اینطور نیست روح گرایی موضوع بحثهای به روز دنیاست.

آورورا;742111 نوشت:
از طرفی دلیلی هم نداره که فکر کنیم مساله آگاهی در فیزیک تا ابد مساله ای بغرنج خواهد بود.

اگر منظور شما از آگاهی علم است که مربوط به بحث ما نیست گرچه بسیاری ازمسائل علم فیزیک

هنوز هم برای فیزیکدانان بغرنج محسوب می شود!

اگر منظورتان آگاهی های متافیزیکی نظیر رؤیای صادقه است که ربط مستقیمی به فیزیک ندارد.

آورورا;742111 نوشت:
شناسایی ذوات ماده متوقف بر شناخت ما از جمیع جهاته. این که ماده چه قابلیت هایی داره به زوی قابل بحث نخواهد بود

پس حال که شناخت ما از ذوات ماده کامل نیست کل علوم را تعطیل کنیم تا کامل شود.

بعد سؤال پیش می آید که چگونه کامل شود؟ سخنتان دارای تناقض درونی است.

آورورا;742111 نوشت:
فرامووش نکنیم که نگاه غیر علمی به مسائل فیزیکی تصوراتی مثل بیان ارسطویی از اصل اجتماع نقیضین رو به دنبال داشته و داره که غیرواقع گرایانه هستن.

ما به مسائل فیزیک کاری نداریم،بحث روح در حوزه ی بحثهای علم فیزیک نیست

و آنچه از انشتین نقل قول شد شاهد مثالی برای بیان عدم وفاق بین دانشمندان بر سر قوانین

و یافته های علوم تجربی بود،در پاسخ به پست قبل شما.

آورورا;742111 نوشت:
بله، نیست. البته تعداد هم مهم نیست؛ اتقان مهمه

بله تعداد مهم نیست اتقان مهم است که از نظر ما متقن است چرا که بر آن برهان فلسفی و منطقی

اقامه می شود.

مگر اینکه براهین منطقی را متقن ندانید که آن دیگر قابل بحث نیست و اطاله کلام است.

با عرض سلام

حبیبه;741953 نوشت:
اگر این همه مدرک و گزارش را در باره خوابهای صادقه قبول نکنیم می توانیم

گزارشهای دیگر را نیز به راحتی ردّ کنیم در مورد هر چیزی که شخصا تجربه ی آن را نداریم

حتی می توانیم نظریه نسبیت انشتین را نیز ردّ کنیم تعداد بسیار زیادی از مردم درکی از این نظریه

ندارند چرا باید صرف سخن بعضی آن را بپذیرند؟


1- هیچ مدرکی برای خواب هیچ کس وجود ندارد. هرچه هست نقل قول از خواب بیننده به دیگران است ونقل قول قابل استناد نیست چون اطمینانی از صحت صد در صدی آن وجود ندارد. آنچه در مورد حضرت یوسف آمده نیز صرفا توسط قرآن کریم و بواسطه اطمینان از صحت آن اعتبار یافته. اگر همین مطلب از انجیل یا تورات نقل شود چون معتقد به تحریف آن هستیم دیگر برای ما اعتبار ندارد و علما و مفسرین ما هم به آن توجهی نخواهند کرد.
2- ما الزامی به پذیرش نظزیه نسبیت انیشتین نداریم و این اختیار را داریم که اگر نادرستی آن برایمان ثابت شد آن را رد کنیم و حتی نظریه ای نو را طرح کنیم. در سایر مواردی هم که مثال زدید داستان همین است. چون اساس موضوع در تمامی مثال هایی که زده اید بر پایه اندیشیدن است. اما در مورد روح ما باید بپذیریم اندیشیدن جایی ندارد. هست چون گفته میشود هست. اگر در این حد بپذیریم دیگر مشکلی وجود ندارد.
با تشکر

خوب من دفاع نمی کنم اگه در مقابل اینشتین یا روانشناسی و ... قرار داده شده م. فکر می کنم تو یه بحث خوب این موارد خودبه خود مرفوع میشه. فقط چند تا نکته عرض می کنم.

حبیبه;742116 نوشت:
به نام حق

این حمله از جانب بنده نیست بلکه از سوی انشتین فیزیکدان مطرحی

که نظریات علمی او باعث تحولی عظیم در علم

فیزیک شده است و لابد نمی خواهید بفرمائید ایشان بی پایه

و اساس سخن گفته اند که البته نقدهایی بر سخن ایشان وجود دارد.

و دیگری برتراند راسل ریاضی دانی مشهور است.

درست است کاملا موافقم.

فرضیه علمی حیطه ی علوم تجربی است که خود به علوم طبیعی حسی و انسانی تقسیم می شوند.

علم روانشناسی از قسم دوم است و تا جایی که بنده می دانم علم است نه شبه علم و یا غیر علم.


حتما مستحضر هستید که در ژورنالهای علمی روانشناسی صحبتی و اثباتی در مورد وجود روح نیست و نه در کتب روانشناسی صحبتی از وجود و عدم روح میشه. اگر چه روح موضوع علم روانشناسی نیست، اما ما علم روح شناسی هم نداریم.
حبیبه;742116 نوشت:

خیر اینطور نیست روح گرایی موضوع بحثهای به روز دنیاست.

اگر منظور شما از آگاهی علم است که مربوط به بحث ما نیست گرچه بسیاری ازمسائل علم فیزیک

هنوز هم برای فیزیکدانان بغرنج محسوب می شود!

اگر منظورتان آگاهی های متافیزیکی نظیر رؤیای صادقه است که ربط مستقیمی به فیزیک ندارد.


ببینید شما یک پیشفرض گذاشتید که مساله انسان یک مساله غیر فیزیکیه، در نتیجه فیزیک هم قادر نیست در موردش نظر بده. اینها پیشفرضهایی هستن که اگر هم قائل به اونها هستیم باید قبل از ورود به بحث باید مورد بررسی قرار بگیرن، وگرنه گرفتار دور منطقی خواهیم شد.
حبیبه;742116 نوشت:

پس حال که شناخت ما از ذوات ماده کامل نیست کل علوم را تعطیل کنیم تا کامل شود.

بعد سؤال پیش می آید که چگونه کامل شود؟ سخنتان دارای تناقض درونی است.


البته نشناختن ذات ماده ایجاب نمی کنه که «علم رو تعطیل کنیم.» تنها ایجاب می کنه که «از گزاره های غیر یقینی تا زمان کامل شدن علم و اظهار نظرش خودداری کنیم»

پ.ن. یکی از نقدهای نیچه به «اتمباوری نفس» (روح باوری) فرمایش شماست که باور به وجود روح نوعا باعث کنار گذاشتن علم شناخت انسان می شه. (شیء بسیط قابل تحلیل نیست) یعنی اگر ما باور به روح رو وسط بحث بگذاریم چیزی برای بحث و بررسی باقی نمی مونه. از همین رو اگه انسان پونصد سال زودتر دوالیسم ذهنی رو کنار می گذاشت، الان هم در فلسفه ذهن مسائل دشوار حل و فصل شده بودن، هم روانشناسی و روانپزشکی قرنها جلوتر بود و ...

حبیبه;742116 نوشت:

ما به مسائل فیزیک کاری نداریم،بحث روح در حوزه ی بحثهای علم فیزیک نیست

و آنچه از انشتین نقل قول شد شاهد مثالی برای بیان عدم وفاق بین دانشمندان بر سر قوانین

و یافته های علوم تجربی بود،در پاسخ به پست قبل شما.

بله تعداد مهم نیست اتقان مهم است که از نظر ما متقن است چرا که بر آن برهان فلسفی و منطقی

اقامه می شود.

مگر اینکه براهین منطقی را متقن ندانید که آن دیگر قابل بحث نیست و اطاله کلام است.

بله، به شرطی که معقول واقعا معقول باشه، نه جمع کننده بین مشاهدات متناقض. زمانی روحگرایی مطرح شده که مردم دانش کاملی در مورد انسان نداشتن، یک سری مشاهدات داشتن که با پیشفرض هاشون متعارض بوده، چاره ای نداشتن جز این که بین مشاهدات و فرضهاشون رو با یک نظریه -هر چند که نادرست باشه- تناقض رو از بین ببرن.

می دیدن ماده با گذشت زمان رو به فساد و تباهی می گذاره [1]، بعد می دیدن که انسان هر چه قدر پا به سن می گذاره خردمندتر می شه. نمی تونستن بین این مشاهده و مشاهده اول تعارض رو از بین ببرن.
فکر می کردن زیاد اندیشیدن، سبب خشک شدن اعضا و پژمردن مغز می شه [2]، در حالی که می دیدن ذهن هر چه در موضوعی می اندیشه پخته می شه. مجبور بودن بین این مشاهده و دانش غلط رو جمع کنن.
یعنی روحباوری برآمده از دنیای اندیشمندانیه که نظریه غالبش این بود که تصویری که انسان مجسم می کنه، همون تصویریه که در عدسی چشم بازتاب می کنه!!! خوب نتیجه اش هم میشد این که ذهن رو از مغز کاملا جدا ببینن.

[1] ملاصدرا، سفر 4 اسفار، ص 284
[2] ملاصدرا، سفر 4 اسفار، ص 285

آورورا;742213 نوشت:
اما ما علم روح شناسی هم نداریم.

داریم "علم النفس"

آورورا;742213 نوشت:
ببینید شما یک پیشفرض گذاشتید که مساله انسان یک مساله غیر فیزیکیه، در نتیجه فیزیک هم قادر نیست در موردش نظر بده. اینها پیشفرضهایی هستن که اگر هم قائل به اونها هستیم باید قبل از ورود به بحث باید مورد بررسی قرار بگیرن، وگرنه گرفتار دور منطقی خواهیم شد.

من چنین پیش فرضی را مطرح نکردم!

عرض کردم روح یک موضوع فیزیکی نیست، گرچه در فیزیک کوانتوم فرضیه هایی راجع به روح وجود دارد.

لینک:

متافیزیک(کوانتوم و انسان)

http://saracrazy.blogfa.com/post-66.aspx

توصیف روح از دیدگاه فیزیک کوانتوم - انجمن علمی فیزیک ...

PDF]فیـزیك كـوانتـوم و روح


[h=3]guilty - متا فیزیک (کوانتوم و انسان)[/h]
[h=3]روح از دیدگاه کوانتمی (5) - فیزیک ذهن[/h]
فعلا این لینکها را مشاهده بفرمائید.

حبیبه;742233 نوشت:
داریم "علم النفس"

علم النفس ترجمه عربی واژه روانشناسیه. فکر می کنم راجع بهش صحبت کردیم. Smile

آورورا;742240 نوشت:
علم النفس ترجمه عربی واژه روانشناسیه. فکر می کنم راجع بهش صحبت کردیم. :)

ما با ترجمه ی لغوی این عبارت کاری نداریم،اتفاقا علم النفس

هم به لحاظ ماهیت و هم از جهت متدولوژی و هم به لحاظ

اهداف با روانشناسی فرق اساسی دارد.

علم النفس چه از نوع فلسفیش باشد چه عرفانیش با تجرد

نفس سر و کار دارد،روش فلسفی آن برهان و استدلال

و طریقه ی عرفانی آن شهود است.

حبیبه;742244 نوشت:
ما با ترجمه ی لغوی این عبارت کاری نداریم،اتفاقا علم النفس

هم به لحاظ ماهیت و هم از جهت متدولوژی و هم به لحاظ

اهداف با روانشناسی فرق اساسی دارد.

علم النفس چه از نوع فلسفیش باشد چه عرفانیش با تجرد

نفس سر و کار دارد،روش فلسفی آن برهان و استدلال

و طریقه ی عرفانی آن شهود است.


این که فرمودید اصلا علم نیست که ما روی موضوعش بررسی کنیم.

* علم ساختاری است برای تولید و ساماندهی دانش دربارهٔ جهان طبیعی در قالب توضیح‌ها و پیش‌بینی‌های آزمایش‌شدنی - ویکی پدیا

موضوع قفل شده است