جمع بندی توحید و گناه

تب‌های اولیه

33 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
توحید و گناه

سلام
اینکه میگویند گناه باعث خارج شدن انسان از توحید است دقیقا به چه معناست؟
باتشکر

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد مسلم

ملاali;733094 نوشت:
سلام
اینکه میگویند گناه باعث خارج شدن انسان از توحید است دقیقا به چه معناست؟
باتشکر

با سلام
آنچه که در روایات در خصوص تاثیر گناه آمده خروج از ایمان است، و با توجه به این که شما خروج از توحید را مطرح نموده‌اید به هر دو اشاره می کنم:

خروج از توحید:

در یک نگاه دقیق توحید نسبت به انسان دارای دو بُعد است، بُعد اعتقادی، و بُعد عملی.
برای پاسخ صحیح باید این دو بُعد را از یکدیگر جدا کرد:

بُعد اعتقادی:
بدون شک شرط ورود به اسلام این است که انسان باید به یگانگی خداوند در ذات و صفات و افعال باور داشته باشد، و تا زمانی که انسان چنین اعتقادی داشته باشد از نظر مکتب تشیع او موحد محسوب می شود.
پس خروج از توحید اعتقادی، تنها به وسیله شرک یا کفر اعتقادی محقق می‌شود، نه عمل؛ اگرچه برخی از فرقه ها و مذاهب دیگر، پای عمل را وسط کشیده و عملی که با توحید منافات داشته باشد را نیز موجب خروج از توحید می‌دانند، مثلا در قدیم خوارج گناه را موجب کفر می‌دانسته اند(آیت الله سبحانی، الالهیات، ج4، ص317) و امروز وهابیت می‌گوید هر کسی که مثلا برای تعظیم به قبری خم شود با این عمل از دایره توحید خارج شده و خون و مال و ناموسش مباح می‌گردد، ولو که قلبا موحد بوده و قصد پرستش نداشته باشد!!!(آیت الله سبحانی، الوهابیة فی المیزان، صص180 و 181)
بطلان چنین اعتقاداتی روشن است و چون ما در فضای اعتقادی شیعه بحث می‌کنیم وارد آن نمی‌شوم، اگر لازم دیدید بفرمایید تا عرض کنم.

بُعد عملی:
بُعد عملی توحید ناظر به عمل متناسب با چنین اعتقادی است، اگر باور انسان به این که فاعل حقیقی و مستقلی جز خداوند یگانه نیست و همه چیز به دست او است، باور عمیقی باشد در زندگی او تاثیر خواهد گذاشت، حرف او را پذیرفته نواهی اش را ترک می‌کند، و در امور به او توکل نماید، این که مثلا برخی بزرگان در وصف امام خمینی(ره) می فرمایند: او مجسمه توحید افعالی بود، نه اینکه به آن اعتقاد داشت، اعتقاد قلبی را که همه مسلمانان باید داشته باشند، بلکه منظور این است که آنچنان این اعتقاد در زندگی ایشان نقش داشت که ذره ای ترس از غیر خدا در وجود این مرد نبود، کاملا این اعتقاد در زندگی عملی ایشان مشهود بود.
با این نگاه می‌توان گفت کسی که گناه می‌کند، عملا دارد با توحید مخالفت کرده، و عملا از توحید خارج می شود، یعنی خروج از توحید عملی، نه توحید اعتقادی که بیشتر مربوط به حیطه علم اخلاق می‌شود، نه کلام.

خروج از ایمان

این درمورد توحید، اما در مورد «ایمان»، که أعم از «توحید» است روایاتی داریم که می‌فرمایند گناه موجب خروج از ایمان است،(ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، ص330؛ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد(ص)،‏ ج 1، ص 449) به عنوان مثال امام صادق(ع) می‌فرمایند:
«مَنْ زَنَى خَرَجَ مِنَ الْإِيمَانِ وَ مَنْ شَرِبَ الْخَمْرَ خَرَجَ مِنَ الْإِيمَانِ وَ مَنْ أَفْطَرَ يَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ مُتَعَمِّداً خَرَجَ مِنَ الْإِيمَان‏»؛ کسی که زنا کند و یا شراب بنوشد و کسی که روزه ماه رمضان را عمداً بخورد از ایمان خارج شده است (کلینی، الکافی، ج2، ص278)

این خروج ناظر به مراتب ایمان است، باید توجه کرد که ایمان یک مقوله تشکیکی است که مراتبی دارد و کسی که ایمان را امری دائر بین وجود و عدم بداند حقیقت ایمان را نفهمیده است.(آیت الله سبحانی، الالهیات، ج4، ص319)

بنابراین گناه موجب خروج از مراتب فعلی ایمان و نزول به مراتب پایین تر است، چون ایمان و عمل در یکدیگر تاثیر متقابل دارند، همان طور که ایمان در عمل نقش داشته و مثلا ایمان قوی موجب صدور اعمال نیک از انسان می‌شود، اعمال نیز در ایمان نقش داشته و عمل نیک ایمان را تقویت می‌کند و عمل بد موجب تضعیف ایمان و کمرنگ شدن و سرانجام نابودی آن می‌شود، قرآن کریم می‌فرماید:

«ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن‏»؛ آن گاه بدترين سرانجام، سرانجام كسانى بود كه مرتكب زشتى شدند به سبب اينكه آيات خدا را تكذيب كردند و همواره آنها را به مسخره مى‏گرفتند.(روم:10)

و در روایات هم به آن اشاره شده است:
«إِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَب‏»؛ حسد ایمان را می‌خورد و از بین می‌برد همان‌گونه که آتش هیزم را می‌‌خورد و از بین می‌‌برد.(الکافی، ج2، ص306)

یا می‌فرمایند:
«إِذَا اتَّهَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ انْمَاثَ الْإِيمَانُ مِنْ قَلْبِهِ كَمَا يَنْمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاء»؛ هنگامی که مومنی بردارش را به امری متهم کند ایمان در قلبش همانند حل شدن نمک در آب، حل می‌شود.(همان، ج2، ص361)

مسلم;733479 نوشت:
با این نگاه می‌توان گفت کسی که گناه می‌کند، عملا دارد با توحید مخالفت کرده، و عملا از توحید خارج می شود، یعنی خروج از توحید عملی، نه توحید اعتقادی که بیشتر مربوط به حیطه علم اخلاق می‌شود، نه کلام.

سلام و تشکر

اما اگر کسی به خاطر تفاوت دین و فرهنگ گناهی را گناه نداند چگونه میتوانیم به او بگوییم که از توحید خارج شده؟؟
یعنی جدای از امر و نهی دین آیا خروج از توحید و ایمان واقعیت خارجی دارد؟

بعنوان مثال به خواهر و برادری که به دور از تمدن و امر و نهی دین و بر اساس نیاز طبیعی با هم همبستر شدند چگونه میتوان گفت که از توحید خارج شده اند؟

ملاali;735663 نوشت:
بعنوان مثال به خواهر و برادری که به دور از تمدن و امر و نهی دین................. چگونه میتوان گفت که از توحید خارج شده اند؟

اگر دین ندارند،وارد گستره ی توحید اعتقادی و عملی نشده اند تا از آن خارج شوند.

گرچه کل هستی در دایره حکومت و مالکیت الله تعالی است و "لا یمکن الفرار من حکومته".

نقش انسان فهمیدن این حقیقت در نظر و ظهور این اعتقاد در عمل است

و گرنه در حقیقت و فی نفسه آنچه در عالم تحقق دارد توحید است.

ملاali;735663 نوشت:
سلام و تشکر

اما اگر کسی به خاطر تفاوت دین و فرهنگ گناهی را گناه نداند چگونه میتوانیم به او بگوییم که از توحید خارج شده؟؟
یعنی جدای از امر و نهی دین آیا خروج از توحید و ایمان واقعیت خارجی دارد؟

بعنوان مثال به خواهر و برادری که به دور از تمدن و امر و نهی دین و بر اساس نیاز طبیعی با هم همبستر شدند چگونه میتوان گفت که از توحید خارج شده اند؟

با سلام و احترام
توحید حقیقی با تمام ابعاد و شاخ و برگ هایش فقط در اسلام است، ادیان غیر آسمانی که تکلیفشان روشن است، و ادیان آسمانی هم به خاطر تحریف هایی که درآن اتفاق افتاده توحید نابی به انسان نمی دهند، و حتی اگر بدهند ناظر به تمام ابعاد چون صفات و افعال و... نیست، که حتی اگر ناظر به تمام ابعاد می بود باز هم بقاء بر دین نسخ شده خروج عملی از توحید می بود.
اما بر فرض مثال شما اگر کسی قائل به توحید حقیقی باشد و عملی را مرتکب شود که نمی دانسته آن عمل مورد نهی خداوند بوده، و در این جهل مقصر نبوده، اینجا عملا خروج از توحید اتفاق نمی افتد، چون خروج از توحید در جایی است که انسان عملی را انجام دهد که مغایر با اعتقاد توحیدی اش باشد. یعنی علی رغم اعتقاد به توحید خداوند در امر تشریع و قانون گذاری، در عمل مخالف قانون الهی رفتار کند.
پس انسانی که از امر و نهی خدا اطلاع نداشته و در این جهالتش مقصر نیست اگر چه نواهی خدا را زیر پا گذاشته اما بدین خاطر است که آن را مغایر با اعتقادش نیافته است لذا با او به عنوان کسی که عملا از توحید خارج شده معامله نمی شود.

حبیبه;735699 نوشت:
اگر دین ندارند،وارد گستره ی توحید اعتقادی و عملی نشده اند تا از آن خارج شوند.

گرچه کل هستی در دایره حکومت و مالکیت الله تعالی است و "لا یمکن الفرار من حکومته".

نقش انسان فهمیدن این حقیقت در نظر و ظهور این اعتقاد در عمل است

و گرنه در حقیقت و فی نفسه آنچه در عالم تحقق دارد توحید است.

سلام
یعنی توحیدی بودن جدای از امر و نهی دین واقعیت خارجی و عقلی ندارد؟؟؟!!!
با این حساب افرادی را که به عنوان مثال پیروان عرفان اشو هستند و راه رسیدن به خدا را آزادی جنسی میدانند هم موحد هستند

مسلم;735728 نوشت:
پس انسانی که از امر و نهی خدا اطلاع نداشته و در این جهالتش مقصر نیست اگر چه نواهی خدا را زیر پا گذاشته اما بدین خاطر است که آن را مغایر با اعتقادش نیافته است لذا با او به عنوان کسی که عملا از توحید خارج شده معامله نمی شود.

خب این یعنی خیلی از بدی و خوبی ها واقعیت خارجی و عقلی ندارند و مسئله صرفا تعبد است
درحالی که برای یک غیر مسلمان که میخواهد تحقیق کند مسئله توحید عملی و اعتقادی باید یک واقعیات خارجی و غیر تعبدی هم داشته باشد

اگر قرار باشد آنان که آزادی جنسی دارند به باور خود در عبادت باشند(مثل پیروان عرفان اشو) دیگر چه فرقی بین موحد و غیر موحد از منظر برون دینی میماند؟؟؟

ملاali;735874 نوشت:
یعنی توحیدی بودن جدای از امر و نهی دین واقعیت خارجی و عقلی ندارد؟؟؟!!!

در ادامه ی عرایضم به این نکته اشاره کرده ام.

ملاali;735878 نوشت:
خب این یعنی خیلی از بدی و خوبی ها واقعیت خارجی و عقلی ندارند و مسئله صرفا تعبد است
درحالی که برای یک غیر مسلمان که میخواهد تحقیق کند مسئله توحید عملی و اعتقادی باید یک واقعیات خارجی و غیر تعبدی هم داشته باشد

اگر قرار باشد آنان که آزادی جنسی دارند به باور خود در عبادت باشند(مثل پیروان عرفان اشو) دیگر چه فرقی بین موحد و غیر موحد از منظر برون دینی میماند؟؟؟

بله درست می فرمایید اما باید توجه داشته باشید که اولا این بحث خروج از توحید یک بحث درون دینی است، چون خروج از توحید در اسلام مطرح شده و مثلا در اوشو اصلا خروج عملی از توحید معنا ندارد، چنین بحث هایی که در متن یک دین مطرح شده را نمیشود برون دینی دنبال کرد.
از این که بگذریم تعبیر بنده دو قید داشت، اول اینکه بحث ما در خصوص شخصی بود که توحید حقیقی را پذیرفته باشد، لذا اساسا پیروان مکتب اوشو و مانند آن شامل بحث ما نمی شوند، آنها اعتقادا هم خارج از توحید هستند، چه برسد به عملا! بنده عرض کردم کسی که از نظر اعتقادی قائل به توحید حقیقی و بدون شائبه باشد، اگر در مقام عمل مخالف توحید رفتار کند از توحید خارج شده، پس کسی که در توحید اعتقادی دچار مشکل است اصلا نوبت به توحید عملی نمی رسد.

قید دومی که عرض کردم این بود که اگر کسی که قائل به توحید حقیقی است از روی جهالتی که در آن مقصر نیست مرتکب عملی شود که خداوند از آن نهی کرده با او به عنوان کسی که عملا از توحید خارج شده معامله نمی شود؛ بنده بر این تعبیر «معامله نمی شود: تمرکز داشته و با توجه چنین تعبیری را به کار بردم؛ دقت بفرمایید در عالم واقع بالاخره این شخص نهی خدا را مرتکب شده است اما چون جاهل بوده و در این خصوص تقصیری نداشته از باب تکلیفی با او چنین محاسبه ای نمیشود، اما بالاخره در عمل برخی ابعاد توحیدی چون توحید در تشریع نقض شده، و نهی الهی ولو از روی جهل نادیده گرفته شده است اما چون عامدانه نبوده بار تکلیفی خروج از توحید که در روایات مذمت شده را ندارد.

حبیبه;735887 نوشت:
نوشته اصلی توسط ملاali
یعنی توحیدی بودن جدای از امر و نهی دین واقعیت خارجی و عقلی ندارد؟؟؟!!!
در ادامه ی عرایضم به این نکته اشاره کرده ام.

منظور بنده خروج از توحید بود نه خود توحید
اگه همه چیز توحیده چطور به پیروان اشو میتوان گفت غیر موحد؟؟
اونا عقیده دارن راه رسیدن به خدا آزادی جنسیه

ملاali;736132 نوشت:
منظور بنده خروج از توحید بود نه خود توحید
اگه همه چیز توحیده چطور به پیروان اشو میتوان گفت غیر موحد؟؟
اونا عقیده دارن راه رسیدن به خدا آزادی جنسیه

عرض کردم آنها اصلا وارد حیطه ی ولایت خداوند با اعتقاد و عمل نشده اند بنابراین نه تنها موحد نیستند بلکه بعضا ممکن است کافر یا مشرک باشند

معنای شرک هم همین است.(البته بنده چیزی راجع به پیروان آئین مذکور نمی دانم)

حبیبه;736167 نوشت:
عرض کردم آنها اصلا وارد حیطه ی ولایت خداوند با اعتقاد و عمل نشده اند بنابراین نه تنها موحد نیستند بلکه بعضا ممکن است کافر یا مشرک باشند

معنای شرک هم همین است.(البته بنده چیزی راجع به پیروان آئین مذکور نمی دانم)

خب وقتی خدا را قبول دارند چطور میتوانیم بگوییم وارد نشده اند؟؟

مسلم;735728 نوشت:
اگر کسی قائل به توحید حقیقی باشد و عملی را مرتکب شود که نمی دانسته آن عمل مورد نهی خداوند بوده، و در این جهل مقصر نبوده، اینجا عملا خروج از توحید اتفاق نمی افتد، چون خروج از توحید در جایی است که انسان عملی را انجام دهد که مغایر با اعتقاد توحیدی اش باشد.

ملاali;736182 نوشت:
خب وقتی خدا را قبول دارند چطور میتوانیم بگوییم وارد نشده اند؟؟

خدا را قبول دارند؟ پس بنده به درستی متوجه نشدم،اگر اهل ایمان باشند، که استاد گرامی به تفصیل در باره توحید اعتقادی و عملی پاسخ فرمودند.

مسلم;735955 نوشت:
بله درست می فرمایید اما باید توجه داشته باشید که اولا این بحث خروج از توحید یک بحث درون دینی است، چون خروج از توحید در اسلام مطرح شده و مثلا در اوشو اصلا خروج عملی از توحید معنا ندارد، چنین بحث هایی که در متن یک دین مطرح شده را نمیشود برون دینی دنبال کرد.

سلام و تشکر

منظور بنده این است که اگر خروج از توحید در عالم واقع رخ میدهد باید یک مابه ازای عقلی و وجدانی داشته باشد..در غیر این صورت چگونه به طرفداران اشو که عبادتشان آزادی جنسی است میتوانیم ایراد بگیریم که این کار خدایی نیست؟!
باید یک ضایعه ایی در کارشان و صفاتشان باشد که ما آنرا معادل خروج از توحید بدانیم!!!

ملاali;736307 نوشت:
سلام و تشکر

منظور بنده این است که اگر خروج از توحید در عالم واقع رخ میدهد باید یک مابه ازای عقلی و وجدانی داشته باشد..در غیر این صورت چگونه به طرفداران اشو که عبادتشان آزادی جنسی است میتوانیم ایراد بگیریم که این کار خدایی نیست؟!
باید یک ضایعه ایی در کارشان و صفاتشان باشد که ما آنرا معادل خروج از توحید بدانیم!!!

با سلام و احترام

برای پاسخ به این مطلب مجبورم یک مقدار تخصصی تر توضیح بدهم، اگرجایی از کلام ابهام داشت بفرمایید تا روشن تر بیان کنم.

ببینید باید تعریفمان از مابه ازاء را اصلاح کنیم، نفس الامر یا مابه ازاء موجودات، فقط خارجی نیست،(بدایة الحکمة، علامه طباطبایی(ره)، ص25) اینطور نیست که هرچیزی که بگوییم وجود دارد، وجودش خارجی و عینی باشد؛ نمیتوان انتظار داشت که خروج از توحید یک چیز قلمبه ای در خارج باشد، همان طور که ورود به توحید این گونه نیست، کافری که با گفتن اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله مسلمان می شود، چه اتفاق ظاهری در خارج برای او می افتد؟ پس آنچه که در خارج اتفاق می افتد یک فعل و عمل است که به طور اعتباری متصف به حلیّت و حرمت یا مورد نهی بودن از جانب خداوند یا مورد امر بودن از جانب او می شود، مثلا دو نفر که از یک دیوار خانه ای که آتش گرفته بالا میروند، فعل هر دو یکی است اما اولی می رود برای دزدی لذا کار او به اعتبار حکم خدا حرام است، و دومی می رود برای نجات یک کودک درون خانه، لذا کار او متصف به حلال بودن یا وجوب می شود، این طور نیست که حرام و حلال و خروج از توحید و ورود به توحید و انجام نواهی الهی یا اوامر او یا ترک آنها یک مابه ازاء ملموس در خارج داشته باشد. پس انجام کاری که خدا از آن نهی کرده، یک فعل بیشتر نیست، اما به اعتبار لحاظ کردن توحید اعتقادی، متصف می شود به خروج عملی از توحید. البته اوامر و نواهی خداوند تابع مصالح میباشند و یقینا در زندگی انسان نقش دارد اما تاثیر ان هم درونی است، یعنی تاثیر خروج از ایمان هم مثل ورود به ایمان ملموس و دفعی نیست، بلکه ایمان و پایبندی او به توحید با هر گناه کمرنگ تر می‌شود، اما مراتب ایمان نامحدود است، و تحقق شدت و ضعف در ایمان به قدری با تدریج و آهستی همراه است که انسان ها آن را حس نمی کنند اما یک انسان را وقتی با چند سال قبل مقایسه می کنیم می بینیم چنین تاثیری در او رخ داده است.
اما همین تاثیر تکوینی بر انسانی که با علم مرتکب حرام می شود بیشتر است، چون برخلاف آن چیزی گام بر میدارد که به آن اعتقاد دارد، و این موجب کمرنگ شدن آن اعتقاد می گردد، کسی که با علم کار حرام مرتکب میشود آن گناه موجب جری شدن او می شود، برخلاف کسی که رضایت الهی برای او بسیار اهمیت دارد اما نمیداند فعلی که انجام می دهد مورد رضایت الهی نیست، لذا آنچه که در این بین می ماند مفسده خود آن فعل است، نه تاثیراتی چون جری شدن بر خداوند؛ لذا امام صادق(ع) میفرماید:
«يُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ أَنْ يُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِد»؛ هفتاد گناه از جاهل بخشیده می شود قبل از آنکه یک گناه از عالم بخشیده می شود.(کلینی، محمد، الکافی، ج1، ص47)
بنابراین گناه جاهل اگرچه مفسده وضعی خود آن فعل را به دنبال دارد، اما مفسده خروج از توحید و ناسازگاری عمل و اعتقاد متوجه او نمی شود و مفسده خود آن فعل هم فقط از جنبه وضعی شامل او می شود، نه آثار تکلیفی آن. چون هر فعلی دو جنبه دارد، یکی جنبه وضعی و اثر تکوینی آن فعل مثل مستی شراب، و دیگی اثر تکلیفی آن مثل حرمت شراب، کسی که ندانسته شراب می نوشد اثر تکلیفی ندارد یعنی گناهی برای او ثبت نمی شود اما اثر وضعی دارد و بالاخره این نوشیدن شراب موجب مستی او می شود.

ثانیا: این خروج عملی تاثیر منفی خود را بر روح هر کسی می گذارد ولو او توحید را قبول نداشته باشد، پس پیروان اوشو از تاثیرات توحید اعتقادی و توحید عملی محروم هستند، اما این تاثیرات درونی است و با محشور شدن انسان ها در قیامت که روز «تُبْلَى السَّرائِر»(روزی که اسرار نهان آشكار ميشود/طارق:9)و افشاء شدن باطن انسان هاست مشخص می شود، اما در دنیا اگر قرار می بود از ظاهر خارجی اعتقاد حقه مشخص شود که دیگر مجالی برای اختلاف اعتقادات نمی بود.
البته اگرچه این رویگردانی آنها از اوامر و نواهی الهی بر آنها تاثیر دارد اما شاید نتوان تعبیر خروج عملی از توحید را برای آنها به کار برد، چون خروج زمانی معنا دارد که ورودی تحقق یافته باشد، اگر انسانی معتقد به توحید شد و به دژ مستحکم الهی وارد شد اگر در عمل مخالف آن رفتار کند می گوییم در مقام عمل از توحید خارج شده و به جای خداوند، از هوای نفس فرمان می برد؛ یا اگر اعتقادش را از دست داد میگوییم از توحید اعتقادی خارج شده اما به یک کافر نمی توانیم بگوییم از توحید خارج شده، چون اصلا ورودی در کار نبوده(دقت بفرمایید)

مسلم;736377 نوشت:
بنابراین گناه جاهل اگرچه مفسده وضعی خود آن فعل را به دنبال دارد، اما مفسده خروج از توحید و ناسازگاری عمل و اعتقاد متوجه او نمی شود و مفسده خود آن فعل هم فقط از جنبه وضعی شامل او می شود، نه آثار تکلیفی آن. چون هر فعلی دو جنبه دارد، یکی جنبه وضعی و اثر تکوینی آن فعل مثل مستی شراب، و دیگی اثر تکلیفی آن مثل حرمت شراب، کسی که ندانسته شراب می نوشد اثر تکلیفی ندارد یعنی گناهی برای او ثبت نمی شود اما اثر وضعی دارد و بالاخره این نوشیدن شراب موجب مستی او می شود.

سلام و تشکر

منظور بنده هم همین بود که به هر حال جدای از خداباور بودن یا نبودن.. گناه باید یه اثر وضعی داشته باشد

اما شما اثر وضعی شراب را مثال زدید.. اثر وضعی منفی رابطه جنسی آزاد در گروه عرفانی که این را راه تقرب میدانند چیست؟ یک غیر موحد یا غیر مسلمان که به دنبال دین است چگونه میتواند متوجه این اثر منفی شود و نگوید که خب این دین هم فال است و هم تماشا

و مطب بعدی اینکه فرمودید گناه جاهل نوشته نمیشود ولی اثر وضعی خود را دارد
سوال: مگر طبق آیات و روایات پاداش و جزای اخروی همان اثر وضعی نیستند؟ دیگر جاهل بودن و نبودن چه فرقی دارد؟

[="Tahoma"][="Navy"]

ملاali;733094 نوشت:
سلام
اینکه میگویند گناه باعث خارج شدن انسان از توحید است دقیقا به چه معناست؟
باتشکر

سلام
منظور این است که گناه با عقیده توحید منافات داره و منظور از خروج خروج عملی است نه اعتقادی
یا علیم[/]

ملاali;736182 نوشت:
خب وقتی خدا را قبول دارند چطور میتوانیم بگوییم وارد نشده اند؟؟
بین قبول داشتن خدا و توحید فرق است. مشرکین هم خدا را قبول داشتند ولی برایش شریک قائل بودند. اگر کسی خدا را قبول داشته باشد ولی مثل برخی پرچم داران وهابیت قائل به تجسیم باشد(یعنی خدا را جسمانی بداند) واقعاً موحد است؟! کسی که خدا را قبول دارد ولی قائل به معاد نیست باز هم موحد نیست. همه و همه نشان می دهند توحید صرف قبول داشتن خدا نیست.

محی الدین;736656 نوشت:
منظور این است که گناه با عقیده توحید منافات داره و منظور از خروج خروج عملی است نه اعتقادی
یا علیم

آیا منظورتون از گناه اونچه که ما بعنوان گناه پذیرفته ایم است ؟ یا خیر
بعنوان مثال اگر کسی گناه کند ولی نداند که گناه است آیا باز از توحید خارج شده؟

مسلم;736377 نوشت:
یا: این خروج عملی تاثیر منفی خود را بر روح هر کسی می گذارد ولو او توحید را قبول نداشته باشد،

سلام و تشکر

همه حرف همین جاست
این سخن شما چگونه قابل اثبات است؟

ازکجا معلوم تاثیرات منفی و پشیمانی از فعل نادرست نتیجه طبیعی نقض یک باور است نه خود آن عمل

ملاali;736603 نوشت:
سلام و تشکر

منظور بنده هم همین بود که به هر حال جدای از خداباور بودن یا نبودن.. گناه باید یه اثر وضعی داشته باشد

اما شما اثر وضعی شراب را مثال زدید.. اثر وضعی منفی رابطه جنسی آزاد در گروه عرفانی که این را راه تقرب میدانند چیست؟ یک غیر موحد یا غیر مسلمان که به دنبال دین است چگونه میتواند متوجه این اثر منفی شود و نگوید که خب این دین هم فال است و هم تماشا

با سلام
اگرچه گناهان یک اثر وضعی دارند و اگرچه تمام دستورات اسلام تابع مصالح و مفاسد است اما در یک نگاه کلان باید خدمت شما عرض کنم مقام مقایسه ادیان، در بخش اعتقادات و بنیان های آن ادیان است، نه مقایسه احکام، چون بخش قابل توجهی از احکام عقل گریز هستند و انسان توان درک چرایی آنها را ندارد، لذا راه مقایسه احکام برای یافتن دین و آیین برتر راه دقیق و روشنی نیست، همان طور که بسیاری از مغلطه گران غربی برای حمله به اسلام به احکامی که عقل انسان هنوز پی به حکمت آنها نبرده است حمله کرده و آن را به تمسخر می گیرند! البته اگر احکام یک دین عقل ستیز باشد میتوانیم به چنین حکمی برای رد آن دین استناد کنیم، یا با یافتن فلسفه احکام در یک دین آن را به منزله تأییدی برای آن دین به کار بریم.
اما در خصوص رابطه جنسی خارج از چارچوب ازدواج می توان به مفاسد آن پی برد، مفاسدی که در تحلیل های روانشناختی و جامعه شناختی و برسی تاثیرات منفی آن بر خانواده و اجتماع روشن می شود که بحث مفصل خود را می طلبد.
پس نمی توان در انتخاب دین نگاه کرد که کدام دین هم فال است و هم تماشا، بلکه باید فراتر از فال و تماشا را دید، یعنی اعتقاداتی که آن فال و تماشا بر آن استوار شده است تا دید اصلا این فال و تماشا مبنایی دارد یا اینکه پیروان آن از نردبان هیچ و پوچ بالا رفته و بیخودی خوش اند!!!

ملاali;736603 نوشت:
و مطب بعدی اینکه فرمودید گناه جاهل نوشته نمیشود ولی اثر وضعی خود را دارد
سوال: مگر طبق آیات و روایات پاداش و جزای اخروی همان اثر وضعی نیستند؟ دیگر جاهل بودن و نبودن چه فرقی دارد؟

خیر اتفاقا منظور از آثار تکلیفی همان پاداش و جزاست.

ملاali;737591 نوشت:
سلام و تشکر

همه حرف همین جاست
این سخن شما چگونه قابل اثبات است؟

ازکجا معلوم تاثیرات منفی و پشیمانی از فعل نادرست نتیجه طبیعی نقض یک باور است نه خود آن عمل



ببینید همان طور که عرض کردم ضرر کردن ناشی از پیروی یک دین یا عدم پیروی از آن چیزی است که از اصول اعتقادی برداشت می شود، نه از خود احکام؛ اگر فلسفه همه احکام در تمامی ادیان روشن می بود و عقل چنین توانی داشت دیگر نیاز جدی به وحی نبود؛ و اصلا اختلافی میان ادیان نبود چون حکمت همه دستورات روشن بود و بشر به راحتی می توانست دین حق را تشخیص دهد، اما راه مقایسه ادیان اعتقادات آنهاست، و وقتی اعتقادات را پذیرفتیم، لاجرم فروعا آن را نیز خواهیم پذیرفت لو اینکه عقل گریز باشد. کسانی که ما در اعتقاداتمان عصمت ایشان را پذیرفته ایم راه نجات و سعادت دنیوی و اخروی را در پیروی از این احکام اسلام دانسته اند، لذا طبق این اعتقاد، بر بطلان، یا کاستی تعالیم ادیان دیگر حکم می کنیم.

[="Tahoma"][="Navy"]سلام
به حسب مقام ظاهر که مقام غیریت اشیاء است عبد غیر مولاست لذا عبدی در خط توحید است که در طاعت است چه بداند چه نداند هرچند بعد عالم بیشتر است
یا علیم
[/]

محی الدین;737746 نوشت:
به حسب مقام ظاهر که مقام غیریت اشیاء است عبد غیر مولاست لذا عبدی در خط توحید است که در طاعت است چه بداند چه نداند هرچند بعد عالم بیشتر است

سلام

اگه میشه بیشتر توضیح بدید

مسلم;737596 نوشت:
ببینید همان طور که عرض کردم ضرر کردن ناشی از پیروی یک دین یا عدم پیروی از آن چیزی است که از اصول اعتقادی برداشت می شود، نه از خود احکام؛ اگر فلسفه همه احکام در تمامی ادیان روشن می بود و عقل چنین توانی داشت دیگر نیاز جدی به وحی نبود؛ و اصلا اختلافی میان ادیان نبود چون حکمت همه

سلام

چه الزامی وجود داره اگه اصول را پذیزفتیم باید فروع را هم بپذیریم؟! ما چگونه به کسی که دیندار نیست میتوانیم بگوییم در تحقیق کاری به فلسفه وجودی احکام و فروع دین نداشته باش!

بعنوان مثال برای خود بنده..

این خیلی مهمه که آیا توحیید عملی ، ما به ازای خارجی دارد یا خیر
اگر ندارد چه الزامی است که پیرو دین و عرفان دیگری نباشیم

[="Tahoma"][="Navy"]

ملاali;737963 نوشت:
سلام

اگه میشه بیشتر توضیح بدید


سلام
ما دو دنیا داریم
دنیای تکوین
دنیای تشریع
دنیای تکوین دنیای علتها و معلولها و پدیده های معمول عالم آفرینش است. در این عالم همه چیز حق است چون هر پدیده ای از علل طبیعی خود تبعیت می کند . این عالم توحید مطلق است که اغلب بیانات اهل معرفت هم ناظر بر آن است
دنیای تشریع مربوط به فضای ذهنی و فکری انسان است. البته این فضای ذهنی و فکری تا حد زیادی تابع ویژگی های تکوینی فطری اوست. در این دنیا خوب و بد زشت و زیبا مفید و مضر وجود دارد که به حسب مصالح و مفاسد خود انسان است .
دین و شریعت در این فضا نازل شده است لذا منطبق بر قواعد اصلی آن است.
حال هرچند تمام هستی منسوب به حق متعال و به حسب فضای تکوین حق و توحیدی است اما در فضای مصالح و مفاسد انسان معیارها متفاوت می شود . اینجا هر چیزی درست نیست هرچیزی حق نیست و هرچیزی مفید نیست بخصوص که انسان متغیرترین موجود عالم است و می تواند مسیرهابی تکوینی را براحتی تغییر دهد و بغیر اهداف تکوینی شان رهنمون سازد.
در این فضا بر مبنای اصل اخلاقی نسبت اعلی و اشرف به حق متعال ، امور خوب شایسته مطلوب زیبا آنهم بر مبنای فطرت پاک انسانی به خدای متعال نسبت داده می شود و غیر این اوصاف از او سلب می شود . این کار بر اساس اصول اخلاقی است و درست هم هست.
بر این مبنا مومن نیکوکار انسان الهی است و افعال او منسوب به خدای متعال و مرتبط با اوست
اما فرد گنهکار از حق متعال منقطع دانسته می شود و فعلش را لایق نسبت به حق تعالی نمی دانند و به اعتباری اورا از فضای مطلوب توحیدی کذایی خارج می دانند.
تدبر ترشد ان شا الله
یا علیم[/]

ملاali;737965 نوشت:
سلام

چه الزامی وجود داره اگه اصول را پذیزفتیم باید فروع را هم بپذیریم؟! ما چگونه به کسی که دیندار نیست میتوانیم بگوییم در تحقیق کاری به فلسفه وجودی احکام و فروع دین نداشته باش!

بعنوان مثال برای خود بنده..

این خیلی مهمه که آیا توحیید عملی ، ما به ازای خارجی دارد یا خیر
اگر ندارد چه الزامی است که پیرو دین و عرفان دیگری نباشیم

با سلام مجدد

به توضیحات بنده خوب دقت بفرمایید امیدوارم مسئله حل شود:

ببینید با پذیرش اصول یک دین، چاره ای از پذیرش فروع آن نیست، اگر کسی نبوت و امامت و عصمت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) را پذیرفت دیگر نمی تواند روی حرف آنها چون و چرا بیاورد، باید بپذیرد که تمامی اوامر آنها به مصلحت انسان بوده و انجام نواهی آنها برای انسان مضر است چون دروغ و اشتباه را از آنها نفی کرده است؛ البته خوب است که در این بین به دنبال چرایی آن هم برود اما اگر به حکمت برخی از دستورات پی نبرد، به خاطر اصولی که پذیرفته، آن فرع را هم می پذیرد، مثل پزشکی که شما وقتی کد نظام پزشکی او را دیدید به دستوراتش عمل می کنید ولو اینکه مصلحت آن دستور را ندانید، آنچه شما موظف هستید در مود آن تحقیق کنید، پزشک بودن او است، در اسلام هم شما باید با تحقیق معصوم بودن پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) را اثبات کنید، بعد از این شما موظف به اجرا هستید، اگرچه خوب است که برای چرایی آن هم تحقیق کنید.
به مثالی که می زنم توجه بفرمایید: چند سال پیش روزنامه گاردین انگلیس برای تخریب چهره اسلام به این حکم اسلام اشاره کرد که اگر کسی با حیوانی مثل گاو یا گوسفند وطی کند باید آن را بکشد و جسدش را بسوزاند، خب با توجه به حقوقی که غربی ها برای حیوانات قائل هستند و حتی گاهی جان آنها را بر انسان ها هم برتری می دهند روشن بود که بیان این حکم چه تاثیری در جامعه خواهد گذارد و به چه نیتی به این حکم اشاره شده است.
یقین اسلام در این کار و امر به آن مصلحت یا دفع مفسده ای می دیده است که شاید در قرن ها بعد کشف شود، و بشر اگرچه توان اثبات حکمت آن را ندارد، اما توان اثبات بی فایده بودن آن را هم ندارد، پس از گزاره های عقل گریز است که نمی توان به خاطر دستور یک دین به آن خرده گرفت؛ لذا می توانیم در مقام بحث در مورد چنین احکامی می توانیم بگوییم کار به فلسفه احکام نداشته باشد، چون اگر قرار بود دین آنچه را که بشر می فهمد برای او بیاورد چه نیازی به او بود؟ دین می آید در کنار تقویت احکام عقل، آنچه را که بشر دستش به آن نمی رسد را هم بیاورد. پس اصلا نمی توان در مقایسه ادیان، به بررسی فروعات عقل گریز پرداخت، بلکه تنها می توان به فروعات عقل پذیر برای تایید یک دین، و به فروعات عقل ستیز برای رد یک دین استفاده کرد.

اما کسی که علی رغم آن که می داند خداوند از چنین فعلی نهی کرده آن را مرتکب می شود، علاوه بر مضراتی که در خارج وجود دارد و دامنگیر او می شود، یک عنوان اعتباری دیگر هم بر این گناه اضافه می شود، و آن خروج عملی از توحید است؛ چون آن شخص بالاخره برخلاف باور توحیدی خویش عمل کرده است، اما این مخالفت یک چیز قلمبه ای در خارج نیست، بلکه یک عنوان اعتباری است که مابه ازاء خارجی ندارد، اما فعلی که خداوند از آن نهی کرده است بالاخره مفسده ای در زندگی ان فرد خواهد داشت. اما به این اعتبار که انجام چنین کاری با اعتقاد به این که حرف، حرف خداست، قانون، قانون خداست، ناسازگاری دارد، پس می توان به اعتباری به آن گفت خروج عملی از توحید(دقت بفرمایید)
پس مفسده و مصلحت مابه ازاء خارجی دارند، اما خروج از توحید یک عنوان اعتباری است که هنگام مقایسه این عمل با اعتقاد به دست می آید.

مسلم;738108 نوشت:
ببینید با پذیرش اصول یک دین، چاره ای از پذیرش فروع آن نیست، اگر کسی نبوت و امامت و عصمت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) را پذیرفت دیگر نمی تواند روی حرف آنها چون و چرا بیاورد، باید بپذیرد که تمامی اوامر آنها به مصلحت انسان بوده و انجام نواهی آنها برای انسان مضر است چون دروغ و اشتباه را از آنها نفی کرده است

سلام

بله همینطوره

اما خیلی ها با توجه به همین فروع و یا یک مسئله جزئی به دینی آمده اند
مخصوصا در زمان غیبت که اثبات نبوت و امامت دشوار است

ملاali;738275 نوشت:
سلام

بله همینطوره

اما خیلی ها با توجه به همین فروع و یا یک مسئله جزئی به دینی آمده اند
مخصوصا در زمان غیبت که اثبات نبوت و امامت دشوار است

با سلام

به نظرم تشخیص دین حق از دین باطل با بررسی اعتقادات به مراتب راحت تر و همچنین مطمئن تر از بررسی احکام و فروع است؛ اما در هر صورت اگر کسی (با کنار گذاشتن فروعات عقل گریز که فعلا راهی برای تشخیص آنها نیست) آنچنان فروعات عقل ستیز و عقل پذیر ادیان را بررسی و مقایسه کرد که به اطمینان قابل اعتمادی رسید که دینی بر حق است عیبی ندارد به شرطی که بعد از فروع، در اصول آن دین هم تدبر نموده و آن را قابل اثبات دانسته و اشکالی در آن نیز نبیند.
اما پرداختن دقیق تر به این مطلب ما را از موضوع تاپیک دور می کند؛ آنچه که مهم است این است که دقت کنید عمل به فروع دین اسلام، یا ترک آن قطعا آثاری را به دنبال دارد، اما زمانی که این تخلف از فوع با اعتقادات بشر سنجیده می شود یک عنوان اعتباری به دست می آید به نام خروج عملی از توحید که چیز مستقلی نیست، بلکه همان گناه است که به یک اعتبار گناه است، به یک اعتبار دیگر خروج از توحید است، آنچه در خارج است یک چیز است، نه دو چیز، لذا فقط یک اثر دارد ولو ده ها اسم و عنوان داشته باشد.

مسلم;739269 نوشت:
اما زمانی که این تخلف از فوع با اعتقادات بشر سنجیده می شود یک عنوان اعتباری به دست می آید به نام خروج عملی از توحید که چیز مستقلی نیست، بلکه همان گناه است که به یک اعتبار گناه است، به یک اعتبار دیگر خروج از توحید است، آنچه در خارج است یک چیز است، نه دو چیز، لذا فقط یک اثر دارد ولو ده ها اسم و عنوان داشته باشد.

سلام
بنده هم میخواهم با دیگر اسمهایی که همین حقیقتی که در خارج یکی بیشتر نیست آشنا شوم

آیا جدای از اعتقاد به دین میتوان عقلا چیزی را در اعمال آدمی یافت که معادل همان گناه باشد؟ یا خیر

ملاali;742484 نوشت:
سلام
بنده هم میخواهم با دیگر اسمهایی که همین حقیقتی که در خارج یکی بیشتر نیست آشنا شوم

آیا جدای از اعتقاد به دین میتوان عقلا چیزی را در اعمال آدمی یافت که معادل همان گناه باشد؟ یا خیر

با سلام و عذرخواهی از تاخیر در پاسخگویی به خاطر ایام محرم و شهادت حضرت سیدالشهدا(ع)
ببینید این بحث دیگر یک بحث اعتباری می شود و اهمیت چندانی ندارد، بالاخره هر حقیقتی در خارج از زوایای مختلف عناوین مختلفی به خود می گیرد، مثلا نماز در خارج یک رفتاری با خم و رواست شدن و سجده و و... است، اما به مجموعه آن نماز گفته می شود، چون بندگی خداست به آن عبادت گفته می شود، اگر با شرایط آن باشد صحیح گفته می شود وگرنه باطل است و از این عناوین که می شود موارد بسیاری برشمرد که ربط چندانی به موضوع تاپیک ندارد.

سوال
اینکه میگویند گناه باعث خارج شدن انسان از توحید است دقیقا به چه معناست؟ این خروج از توحید آیا مابه ازاء خارجی داشته و غیر مسلمانان را هم در بر می‌گیرد؟

پاسخ

آنچه که در روایات در خصوص تاثیر گناه آمده خروج از ایمان است، اما با توجه به این که شما خروج از توحید را مطرح نموده‌اید به هر دو اشاره می کنیم:

خروج از توحید:
در یک نگاه دقیق توحید نسبت به انسان دارای دو بُعد است، بُعد اعتقادی، و بُعد عملی.
برای پاسخ صحیح باید این دو بُعد را از یکدیگر جدا کرد:

بُعد اعتقادی: بدون شک شرط ورود به اسلام این است که انسان باید به یگانگی خداوند در ذات و صفات و افعال باور داشته باشد، و تا زمانی که انسان چنین اعتقادی داشته باشد از نظر مکتب تشیع او موحد محسوب می شود.
پس خروج از توحید اعتقادی، تنها به وسیله شرک یا کفر اعتقادی محقق می‌شود، نه عمل؛ اگرچه برخی از فرقه ها و مذاهب دیگر، پای عمل را وسط کشیده و عملی که با توحید منافات داشته باشد را نیز موجب خروج از توحید می‌دانند، مثلا در قدیم خوارج گناه را موجب کفر می‌دانسته اند(1) و امروز وهابیت می‌گوید هر کسی که مثلا برای تعظیم به قبری خم شود با این عمل از دایره توحید خارج شده و خون و مال و ناموسش مباح می‌گردد، ولو که قلبا موحد بوده و قصد پرستش نداشته باشد!!!(2)
بطلان چنین اعتقاداتی روشن است و چون ما در فضای اعتقادی شیعه بحث می‌کنیم وارد آن نمی‌شویم.

بُعد عملی: بُعد عملی توحید ناظر به عمل متناسب با چنین اعتقادی است، اگر باور انسان به این که فاعل حقیقی و مستقلی جز خداوند یگانه نیست و همه چیز به دست او است، و اوست که قانون زندگی را تعیین می کند، اگر این باور، باور عمیقی باشد در زندگی او تاثیر خواهد گذاشت، حرف او را پذیرفته نواهی اش را ترک می‌کند، و در امور به او توکل نماید، این که مثلا برخی بزرگان در وصف امام خمینی(ره) می فرمایند: او مجسمه توحید افعالی بود، نه اینکه به آن اعتقاد داشت، اعتقاد قلبی را که همه مسلمانان باید داشته باشند، بلکه منظور این است که آنچنان این اعتقاد در زندگی ایشان نقش داشت که ذره ای ترس از غیر خدا در وجود این مرد نبود، کاملا این اعتقاد در زندگی عملی ایشان مشهود بود.
با این نگاه می‌توان گفت کسی که گناه می‌کند، عملا دارد با توحید مخالفت کرده، و عملا از توحید خارج می شود، یعنی خروج از توحید عملی، نه توحید اعتقادی که بیشتر مربوط به حیطه علم اخلاق می‌شود، نه کلام.

خروج از ایمان
این درمورد توحید، اما در مورد «ایمان»، که أعم از «توحید» است روایاتی داریم که می‌فرمایند گناه موجب خروج از ایمان است،(3) به عنوان مثال امام صادق(ع) می‌فرمایند:
«مَنْ زَنَى خَرَجَ مِنَ الْإِيمَانِ وَ مَنْ شَرِبَ الْخَمْرَ خَرَجَ مِنَ الْإِيمَانِ وَ مَنْ أَفْطَرَ يَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ مُتَعَمِّداً خَرَجَ مِنَ الْإِيمَان‏»؛ کسی که زنا کند و یا شراب بنوشد و کسی که روزه ماه رمضان را عمداً بخورد از ایمان خارج شده است (4)

این خروج ناظر به مراتب ایمان است، باید توجه کرد که ایمان یک مقوله تشکیکی است که مراتبی دارد و کسی که ایمان را امری دائر بین وجود و عدم بداند حقیقت ایمان را نفهمیده است.(5)

بنابراین گناه موجب خروج از مراتب فعلی ایمان و نزول به مراتب پایین تر است، چون ایمان و عمل در یکدیگر تاثیر متقابل دارند، همان طور که ایمان در عمل نقش داشته و مثلا ایمان قوی موجب صدور اعمال نیک از انسان می‌شود، اعمال نیز در ایمان نقش داشته و عمل نیک ایمان را تقویت می‌کند و عمل بد موجب تضعیف ایمان و کمرنگ شدن و سرانجام نابودی آن می‌شود، قرآن کریم می‌فرماید:

«ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن‏»؛ آن گاه بدترين سرانجام، سرانجام كسانى بود كه مرتكب زشتى شدند به سبب اينكه آيات خدا را تكذيب كردند و همواره آنها را به مسخره مى‏گرفتند.(6)

و در روایات هم به آن اشاره شده است:
«إِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَب‏»؛ حسد ایمان را می‌خورد و از بین می‌برد همان‌گونه که آتش هیزم را می‌‌خورد و از بین می‌‌برد.(7)

یا می‌فرمایند:
«إِذَا اتَّهَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ انْمَاثَ الْإِيمَانُ مِنْ قَلْبِهِ كَمَا يَنْمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاء»؛ هنگامی که مومنی بردارش را به امری متهم کند ایمان در قلبش همانند حل شدن نمک در آب، حل می‌شود.(8)
اما در مورد تاثیر این خروج از توحید باید توجه کرد که نفس الامر یا مابه ازاء موجودات، فقط خارجی نیست(9) اینطور نیست که هرچیزی که بگوییم وجود دارد، وجودش خارجی و عینی باشد؛ اگرچه اوامر و نواهی الهی به خاطر مصالح و مفاسد حقیقی است و تاثیر خود را بر مسلمان و غیر مسلمان خواهند گذارد، اما عنوان خروج از توحید، عنوان اعتباری بوده و این یک امر اعتباری است، و نمیتوان انتظار داشت که خروج از توحید یک چیز قلمبه ای در خارج باشد، همان طور که ورود به توحید این گونه نیست، کافری که با گفتن اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله مسلمان می شود، چه اتفاق ظاهری در خارج برای او می افتد؟ پس آنچه که در خارج اتفاق می افتد یک فعل و عمل است همان طور که در بحث احکام فروع به طور اعتباری متصف به حلیّت و حرمت یا مورد نهی بودن از جانب خداوند یا مورد امر بودن از جانب او می شود.
پس عمل به فروع دین اسلام، یا ترک آن قطعا آثاری را به دنبال دارد، اما زمانی که این تخلف از فروع با اعتقادات بشر سنجیده می شود یک عنوان اعتباری به دست می آید به نام مخالفت با اعتقادات یا موافقت با آن؛ که در بحث ما مخالفت با توحید یا خروج عملی از توحید است که چیز مستقلی نیست، بلکه همان گناه است که به یک اعتبار گناه است، به یک اعتبار دیگر خروج از توحید است، آنچه در خارج است یک چیز است، نه دو چیز، لذا فقط یک اثر دارد ولو ده ها اسم و عنوان داشته باشد.
_______________________________________
1. سبحانی جعفر، الالهیات، المركز العالمي للدراسات الإسلامية، چاپ سوم، 1412ق، قم، ج4، ص317.
2. سبحانی، جعفر، الوهابیة فی المیزان، مؤسسه امام صادق‏(ع)، چاپ سوم، 1427ق، قم، صص180 و 181.
3. ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، نشر جامعه مدرسين‏، چاپ دوم، 1404ق، قم، ص330؛ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد(ص)، ‏ مكتبة آية الله المرعشي النجفي‏، چاپ دوم، 1404ق،قم، ج 1، ص 449.
4. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق، تهران، ج2، ص278.
5. الالهیات، ج4، ص319.
6. روم:30/10.
7. الکافی، ج2، ص306.
8. همان، ج2، ص361.
9. طباطبایی، محمد حسین، بدایة الحکمة، نشر جامعه مدرسین، چاپ بیست و دوم، 1426ق، قم، ص25.

موضوع قفل شده است