جمع بندی آیا مسلمانان در زمان پیامبر (ص) مردم را وادار به نفاق می کردند؟

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا مسلمانان در زمان پیامبر (ص) مردم را وادار به نفاق می کردند؟

با سلام وقتی تاریخ صدر اسلام را مطالعه میکنیم به مواردی برخورد میکنیم که در زمان حیات پیامبر اسلام (ص) مسلمانان به شهری که اهالی آن کافر بودند حمله می کردند و جنگجویان آنها را میکشتند و مردم عادی را جمع میکردند و آنها را مجبور می کردند که یا اسلام بیاورید یا کشته می شوید. کسانی که اسلام می آوردند رها می شدند و بقیه کشته می شدند برای نمونه یکی از این جنگ ها را که شخص علی علیه السلام فرمانده بودند در اینجا میتوان خواند:
http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=34751
اینجا چند سوال مطرح میشود:
1- آیا ایمان آوردن زوری ارزشی دارد؟
2- مسلمانان با این کارها آیا کفاری که میتوانستند با تبلیغ مسلمان واقعی شوند را به مشتی منافق که کینه اسلام را در دل دارند تبدیل نمی کردند؟
3- آیا برای توسعه اسلام بهتر نبود بجای لشکر جنگی ، تعدادی مسلمان برای تبلیغ به این شهر ها بروند و اسلام واقعی را به مردم عرضه کنند تا مردم خودشان به اسلام بگروند؟
4- تصور این صحنه که حضرت علی ع فردی را جلوی خود قرار داده و به او میگوید اسلام می آوری؟ و او می گوید نه و حضرت علی ع با شمشیر سر او را می زند ، آیا میتوان این علی را نماینده اسلام و امام مسلمین معرفی کرد؟ و این علی ع با علی ای که ما در ذهنمان از او سراغ داریم سازگاری دارد؟
5- اگر به نامه حضرت علی علیه السلام به مالک اشتر در نهج البلاغه مراجعه کنید ایشان مردم جامعه را به دو گروه تقسیم کرده اند و در مورد هر کدام توصیه هایی به مالک می کننند.
از ديدگاه علي (ع )حاكم اسلامي موظف به اعمال محبت و لطف در موردهمه مردم و از جمله اقليت ها مي باشد.

در این نامه مردم از نگاه حضرت علی دو گروهند : يا برادر ديني حاكم (مسلمان)و يا نظير او در خلقت. (غیر مسلمان) پس جاي رفتارهاي غير انساني نسبت به آنها وجود ندارد. اين اصل، از دستورحضرتش به مالك درباره لزوم رحمت و محبت قابل استفاده است.
حال این دو قضیه در مورد علی علیه السلام که در ظاهر با هم در تعارض هستند را چگونه باید جواب داد؟

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد عماد

hosain.nor;732687 نوشت:
با سلام وقتی تاریخ صدر اسلام را مطالعه میکنیم به مواردی برخورد میکنیم که در زمان حیات پیامبر اسلام (ص) مسلمانان به شهری که اهالی آن کافر بودند حمله می کردند و جنگجویان آنها را میکشتند و مردم عادی را جمع میکردند و آنها را مجبور می کردند که یا اسلام بیاورید یا کشته می شوید. کسانی که اسلام می آوردند رها می شدند و بقیه کشته می شدند برای نمونه یکی از این جنگ ها را که شخص علی علیه السلام فرمانده بودند

از یک نگاه منابع تاریخی کهن مانند روزنامه نگاری امروز است، همانطور که از یک واقعه روزنامه های یک جناح طوری گزارش می کنند که با رویکرهای خودشان هماهنگ باشد و درست روزنامه های طرف مقابل همان واقعه را درست برعکس گزارش می کنند تا با معیارهای خودشان سازگاری داشته باشد. لذا بر کسی که عالم سیاست است لازم است با خواندن گزارشهای هر دو طیف تجزیه و تحلیل کرده و به حقیقت دسترسی پیدا کند. از طرف دیگر منابع قدیمی گزارشهای مختلف را نوشته اند و گاهی در یک موضوع و در یک کتاب واحد گزارشهایی هست که صددرصد با هم تناقض دارد پس صرف وجود یک گزارش نمی توان حکم تحقق قطعی واقعه مورد نظر کرد
مثلا در همین مثال شما پیامبر صلی الله علیه واله و سلم هنگام اعزام حضرت علی علیه السلام به یمن به ایشان می فرمایند: «إذا نزلت بساحتهم فلا تقاتلهم حتى يقاتلوك و ادعهم إلى أن يقولوا لا إله إلا اللّه محمد رسول اللّه، فإن قالوا نعم فمرهم بالصلاة فإن أجابوا فمرهم بالزكاة فإن أجابوا فلا تبغ منهم غير ذلك، و اللّه لأن يهدي اللّه بك رجلا واحدا خير لك مما طلعت عليه الشمس أو غربت».(1)
اگر بر آنها فرود آمدی با آنها جنگ مکن تا اینکه آنها با تو وارد جنگ شوند، و آنان را دعوت کن به اینکه لااله الا الله و محمد رسول الله بگویند،، اگر راضی شدند آنان را به نماز دعوت کن و اگر نماز را قبول کردند زکات را برای آنان بازگو کن، و اگر قبول کردند چیز دیگری نیاز نیست به آنان گفته شود قسم به خدا اگر یک نفر به دست تو به سوی خدا هدایت شوند برای تو بهتر است از آنچه که خورشید بر آن طلوع می کند و غروب می کند.
فرمایش پیامبر صلی الله علیه واله وسلم چند نکته قابل تامل در این بحث دارد.
1 . شروع کننده جنگ نباش و تا آنان شروع نکردند شما شروع نکن
2. آنان را به سوی اسلام دعوت کن، طبیعتا دعوت با اجبار سازگاری ندارد
3. پیامبر صلی الله علیه واله وسلم می فرماید اگر یک نفر به دست تو هدایت شود. پس بحث هدایت است، هر عاقلی می داند که هدایت با اجبار سازگار نیست، پس این فرمایش پیامبرصلی الله علیه واله و سلم با آنچه شما فرموده اید و در سایت مذکور آمده تناقض دارد.

1. سبل الهدى و الرشاد في سيرة خير العباد ،ج‏6،ص:238

hosain.nor;732687 نوشت:
اینجا چند سوال مطرح میشود:
1- آیا ایمان آوردن زوری ارزشی دارد؟

علاوه بر آنچه در پست قبل گفته شد، یعنی روالی که حضرت علی علیه السلام طبق دستور پیامبرصلی الله علیه واله وسلم طی کردند، در ادامه همان گزارش آمده : ثم لقي جمعهم، فدعاهم إلى الإسلام فأبوا و رموا أصحابه بالنّبل و الحجارة. فلما رأى أنهم لا يريدون إلا القتال صفّ أصحابه‏

سپس حضرت علی علیه السلام جمع آنان را ملاقات کرد و آنان را به اسلام دعوت کرد، ابا کردند و به سوی اصحاب حضرت علی علیه السلام سنگ و تیر پرتاب کردند. (1) در گیری اینجا شد بیست نفر از آنان کشته شد.(2)
اما در سایتی که شما ارجاع داده اید آمده:
«غلام گفت: جماعات مردم هم همين جاست كه حداكثر يك فرسخ فاصله دارند. مسلمانان به يك ديگر نگريستند و گفتند، پس خاندان حاتم كجايند؟ گفت: آنها هم در وسط جمعيت هستند. مسلمانان گفتند؛ اگر ما الآن حمله كنيم و آنان را به وحشت بيندازيم، ممكن است داد و بيداد كنند و در تاريكى شب گروه­هاى عمده بگريزند، بنابراين صبر مى‏كنيم تا صبح شود، چرا که طلوع نزديك است و در كمين خواهيم بود و پس از سپيده دم حمله مى‏كنيم كه اگر برخى هم گريختند، محل فرارشان از ديد ما پنهان نماند، وانگهى آنها اسب ندارند كه سوار شوند و بگريزند و حال آنكه ما همگى بر اسب سواريم. هنگامی که فجر دميد، بر آن قبيله حمله کرده و گروهى را كشته و گروهى دیگر را اسير كردند و زنان و بچه‏ها را يك طرف جمع كرده و شتران و بز و ميش‏ها را هم جمع كردند و هيچ كس فرار نکرد؛ مگر اينكه جاى او بر آنان پوشيده نماند و غنايم فراوان بدست آوردند» و آدرس به کتاب المنظم ابن جوزی داده است وقتی به آّن آدرس مراجعه می کنیم می بینیم آمده:و ذلك أن رسول الله صلّى الله عليه و سلّم بعث عليا في خمسين و مائة من الأنصار في مائة بعير و خمسين فرسا إلى صنم طيِّئ [ليهدمه‏] في ربيع الآخر، و بعث معه راية سوداء و لواء أبيض، فشنوا الغارة و خرجوا الفلس، و أخذوا سيفين كانوا في بيت الصنم، و ملئوا أيديهم من السبي و النعم، و كان في السبي أخت عدي بن حاتم، و هرب عدي إلى الشام‏(3) که متن بالا به هیچ وجه ترجمه عبارت عربی المنتظم نیست.
اتفاقا در ادامه ابن جوزی از قول عدی بن حاتم آورده است که پس از فرار به سوی شام با وساطت خواهرش به مدینه می آید و با دیدن کراماتی از حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم به ایشان ایمان می آورد(4)

1.سبل الهدى و الرشاد في سيرة خير العباد ،ج‏6،ص:238
2. همان
3.ابن الجوزى، أبو الفرج عبد الرحمن بن على؛ المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1412، ج3ص360.( آدرسی که )
4. همان

hosain.nor;732687 نوشت:
صور این صحنه که حضرت علی ع فردی را جلوی خود قرار داده و به او میگوید اسلام می آوری؟ و او می گوید نه و حضرت علی ع با شمشیر سر او را می زند ، آیا میتوان این علی را نماینده اسلام و امام مسلمین معرفی کرد؟ و این علی ع با علی ای که ما در ذهنمان از او سراغ داریم سازگاری دارد؟

اصل این جریان قابل قبول نیست زیرا حضرت علی علیه السلام چنین کاری نمی کنند بلکه آنچه انجام داده اند نسبت به مجرمان و کسانی است که به جنگ با ایشان پرداخته اند اما اجبار در دین و کشتار غیر مجرمان نمی تواند درست باشد
در همین فرمایش شما و تیتر تاپیک انتخابی از طرف شما و حتی نتیجه گیری شما:
شما پیش فرضتان این است که
الف : اسلام به زور مردم را وارد به اسلام می کرده
ب: و نمونه نیز از سریه حضرت علی علیه السلام به یمن و قبیله طی آورده اید
ج: ونتیجه گرفته اید که مسلمانان از این قبیل یعنی مسلمانان اجباری منافق از کار در می آیند
خوب در همین مسلمانان یمن دقت کنیم یعنی از ج به الف برویم
مسلمانان یمن منافق نبودند بلکه بهترین یاران حضرت علیه السلام بودند، همین عدی بن حاتم که طبق گزارش شما افراد قبیله اش کشته شدند و به زور به اسلام روی آورد می بینیم نه تنها با حضرت علی علیه السلام دشمن نیست آنهم در زمانی که دشمنی با حضرت علی علیه السلام خیلی آسان بود زمان معاویه، بلکه از دوستداران حضرت علییست و در سه جنگ جمل،صفین و نهروان در سپاه حضرت علی علیه السلام با معاویه می جنگد(1)
حال اگر کسی منافق باشد در اینجا باید نفاقش را بروز دهد و از دشمنی که خانواده اش را کشته است و خود نیز از ترس اسلام آورده انتقام بیگیرد و حمایت معاویه کند نه اینکه در سپاه کسی که خانواده اش را کشته و خودش را به زور به اسلام کشانده شرکت کرده و با تمام توان به دشمنان حضرت علی علیه السلام بجنگد پس از این ج باید بگویم
الف اسلام زوری نبوده است
ب حضرت علی در یمن مردم را به زور به اسلام دعوت نکرده و کسی را به ناحق نکشته است
و ج چرا که همان یمنی ها و مخصوصا عدی بن حاتم از یاران حضرت علی علیه السلام در بسیاری از جنگها شد
از آنچه که اطلاعات شما در زمنیه تاریخی خوب است حتما شنیده اید که در جریان سفر امام حسین علیه السلام به مکه ابن عباس به ایشان پیشنهاد می دهد به یمن برو چون دوستان پدرت در آنجا هستند
پس نه تنها منافق نبودند بلکه دوستان کسی بودند که در گزارشات مورد نظر شما عده از انان را کشته و عده ای را نیز به زور به اسلام کشانده است!!!!!

1. الاستيعاب،ج‏3،ص:1059

hosain.nor;732687 نوشت:
در این نامه مردم از نگاه حضرت علی دو گروهند : يا برادر ديني حاكم (مسلمان)و يا نظير او در خلقت. (غیر مسلمان) پس جاي رفتارهاي غير انساني نسبت به آنها وجود ندارد. اين اصل، از دستورحضرتش به مالك درباره لزوم رحمت و محبت قابل استفاده است.
حال این دو قضیه در مورد علی علیه السلام که در ظاهر با هم در تعارض هستند را چگونه باید جواب داد؟

این فرمایشات نیز مویدی است بر اینکه آن گزارشات صحیح نمی باشد

در مورد عدی بن حاتم که طبق گزارشات شما باید منافق باید ولی برعکس از یاران باوفای حضرت علی علیه السلام است بیشتر بدانیم تا به کذب آن گزارشتات بیشتر واقف شویم
عدی نه تنها در زمان حضرت علی علیه السلام از یاران با وفای ایشان بود بلکه بعد از شهادت علي بن ابي طالب (عليه السلام) عبدالله بن زبير در حضور معاويه با طعنه به عدي گفت :«يا اباطريف! در چه روزي چشم تو ضايع شد؟»
عدي پاسخ داد: «روزي كه پدرت از جنگ گريخته بود و به بدترين شكل او را را كشتند. همان روزي كه مالك اشتر به پهلوي تو نيزه اي زد و فرار را بر قرار ترجيح دادي.»(1)
عاشق مولايش، علي بود و از دشمنان او بيزاري مي جست. غم شهادت آن حضرت بر قلبش سنگيني مي كرد و سنگين تر از آن سايه حكومت سفاك معاويه بود. در همين دوران، كاري او را به قصر معاويه كشاند.
معاويه با طعنه از او پرسيد: «چرا پسران خود را نياوردي؟»
گفت: «در ركاب مولايم علي (عليه السلام) كشته شدند.»
معاويه زبان دراز كرد و گفت: «علي در حق تو انصاف داد كه فرزندان تو را به كشتن داد و فرزندان خود را باقي گذاشت؟»
عدي در جواب گفت: «من با علي انصاف ندادم كه او كشته شد و من زنده مانده ام. اي معاويه! هنوز خشم از تو، در سينه هاي ما وجود دارد. دانسته باش كه قطع حلقوم و سكرات مرگ را بر ما آسان تر است از اينكه سخني ناهموار در حق علي بشنويم.»(2)
علامه اميني مي فرمايد: «كسي در وثاقت او اختلافي ندارد و علماي اهل سنت در صحاح سته احاديث او را ذكر كرده اند.»(3)
از راويان حديث غدير است و بارها به ولايت و امامت مولايش علي شهادت داده. آنگاه كه علي (عليه السلام) حاضران را سوگند داد و از آنها خواست تا كساني كه حديث غدير را از پيامبر شنيده اند برخيزند و شهادت بدهند، عدي برخاست و به نفع حضرت شهادت داد.(4)

آیا چنین شخصی می تواند منافق باشد؟
آیا اگر کسی قبیله کسی را قتل عام کرده باشد اینگونه مورد علاقه وی قرار میگیرد؟
و هزاران آیاهای دیگر که همه و همه کذب گزارشات ادعایی را فریاد می زنند
1.سيد ابوالقاسم موسوي خوئي، معجم رجال الحديث، ج11، ص134.
2.سفينه البحار، ج1، صص169 و 170.
3. الغدير، ج2، ص44.
4. سيد محمدرضا حجاري، ينابيع، ص 38.

عماد;732913 نوشت:
اصل این جریان قابل قبول نیست زیرا حضرت علی علیه السلام چنین کاری نمی کنند

با تشکر فراوان از شما کارشناس محترم از جوابی که ارائه نمودید با توجه به اینکه من مطلب مذکور را از سایت وزین پژوهشگاه باقرالعلوم ع نقل نموده ام ایمیلی با متن ذیل برای آنها ارسال نمودم که شبهه ای که جنابعالی در مورد صحت مطلب مذکور مطرح نموده اید را جواب دهند درصورت جواب حتما خدمتتان ارائه میگردد:
با عرض سلام و خسته نباشید من به نقل از سایت شما یک سوال در اینجا
http://www.askdin.com/thread51645.html#post732916
مطرح کرده ام ولی همانطور که مشاهده می نمایید کارشناس محترم مطلب مندرج در سایت شما را کاملا خلاف واقع و تهمت به حضذت علی علیه السلام نشان داده اند لطفا بفرمایید اگر مطلب مذکور صحیح است پس چرا پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام با اینهمه پشتوانه علمی باید چنین مطلبی را درج نمایند و اگر مطلب مذکور غلط است پس لطفا جواب کافی را ارائه فرمایید تا شبهه مربوطه برطرف گردد. با تشکر فراوان

hosain.nor;733095 نوشت:
با تشکر فراوان از شما کارشناس محترم از جوابی که ارائه نمودید با توجه به اینکه من مطلب مذکور را از سایت وزین پژوهشگاه باقرالعلوم ع نقل نموده ام ایمیلی با متن ذیل برای آنها ارسال نمودم که شبهه ای که جنابعالی در مورد صحت مطلب مذکور مطرح نموده اید را جواب دهند درصورت جواب حتما خدمتتان ارائه میگردد:
با عرض سلام و خسته نباشید من به نقل از سایت شما یک سوال در اینجا
آیا مسلمانان در زمان پیامبر (ص) مردم را وادار به نفاق می کردند؟
مطرح کرده ام ولی همانطور که مشاهده می نمایید کارشناس محترم مطلب مندرج در سایت شما را کاملا خلاف واقع و تهمت به حضذت علی علیه السلام نشان داده اند لطفا بفرمایید اگر مطلب مذکور صحیح است پس چرا پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام با اینهمه پشتوانه علمی باید چنین مطلبی را درج نمایند و اگر مطلب مذکور غلط است پس لطفا جواب کافی را ارائه فرمایید تا شبهه مربوطه برطرف گردد. با تشکر فراوان

آنچه در سایت مذکور به کتاب ابن جوزی نسبت داده شده به هیچ وجه در کتاب ابن جوزی نیست و اشتباه صورت گرفته است، بنده نیز منتظر جوابشان می مانم البته در بعضی از منابع دیگر آمده ولی باز مورد قبول ما نیست به دلایلی که در پستهای قبل گفته شد
علامه سید جعفر مرتضی عالمی نیز با رد این اتهام ، این داستان را جعلی دانسته و کشته شدن کسانی را بازگو نموده اند که در جنگ علیه امام شرکت کرده اند(1)
1. الصحیح من سیره النبی الاعظم، سید جعفر مرتضی عاملی، ج26، 253-254، انتشارات دارالحدیث، 1385ش.
با توجه به فرمایش حضرت محمد صلی الله علیه واله وسلم

پرسش:
آیا مسلمانان در زمان پیامبر (ص) مردم را مجبور به پذیرش اسلام می کردند؟
آیا حضرت علی (ع) در یمن به زور مردم را مسلمان کرد؟


پاسخ:
پس از فتح مکه یکی از مشرکین که بسیار پیامبر(صلی الله علیه وآله) را اذیت کرده بود شخصی به نام صفوان بن امیه بود. وی به جده گریخت اما پس از آنکه عمیر بن وهب جهمی برای او امان گرفت نزد پیامبر بازگشت. وی از پیامبر دو ماه مهلت خواست تا اسلام بیاورد، پیامبر(صلی الله علیه وآله)به او چهار ماه مهلت داد، سر انجام پس از مدتی اسلام آورد.(1) پیامبر(صلی الله علیه وآله) در این چهار ماه حتی از او وسائلی را نیز عاریه گرفت و در جواب او که پرسیده بود اینها را به زور می گیری یا به صورت عاریه پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرموده بودند به صورت عاریه که بر گردانم نه زور.(2)

این شیوه پیامبر(صلی الله علیه وآله) در جنگها بود یعنی کسی را به زور وادار به اسلام نمی کردند.پیروان ایشان نیز چنین سیره ای را الگوی خود قرار داده بودند. در فتح ایران ابوموسی اشعری به مردم شوشتر شش ماه مهلت داد تا تحقیق کرده و سپس اسلام بیاورند(3)
اما در مورد اسلام مردم یمن توسط حضرت علی (علیه السلام) به طور قطع به زور و اجبار نبوده است است زیرا:
پیامبر(صلی الله علیه وآله)هنگام اعزام حضرت علی (علیه السلام) به یمن به ایشان می فرمایند: «اگر بر آنها فرود آمدی با آنها جنگ مکن تا اینکه آنها با تو وارد جنگ شوند، و آنان را دعوت کن به اینکه "لااله الا الله" و "محمد رسول الله" بگویند،، اگر راضی شدند آنان را به نماز دعوت کن و اگر نماز را قبول کردند زکات را برای آنان بازگو کن، و اگر قبول کردند چیز دیگری نیاز نیز به آنان گفته شود قسم به خدا اگر یک نفر به دست تو به سوی خدا هدایت شوند برای تو بهتر است از آنچه که خورشید بر آن طلوع می کند و غروب می کند.» (4)

پیامبر(صلی الله علیه وآله) به صراحت می فرمایند که: آنان را به سوی اسلام دعوت کن، طبیعتا دعوت با اجبار سازگاری ندارد و نیز می فرمایند: اگر یک نفر به دست تو هدایت شود... پس بحث هدایت است و هدایت با اجبار سازگار نیست.
حضرت علی (علیه السلام) نیز که بیش از هر کس سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله)را الگوی خود قرار می دادند هنگام رسیدن به یمن آنان را به اسلام دعوت کرد، ابا کردند و به سوی اصحاب حضرت علی (علیه السلام) سنگ و تیر پرتاب کردند. (5) کار به درگیری کشید.(6) در این میان عدی بن حاتم به شام گریخت اما با وساطت خواهرش به مدینه می آید و با دیدن کراماتی از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) به ایشان ایمان می آورد(7)

البته مجازات مشرکان در این جریان اتفاق افتاده ولی کشتار مردم عادی به هیچ وجه پذیرفتنی نیست و علامه سید جعفر مرتضی نیز آن با دلایل متقن رد کرده اند.(8)
مجازات مجرمان جدای از اجبار همه آنها به اسلام است.
لذا می بینیم یمنیان پس از ورود به اسلام از بهترین یاران حضرت علی (علیه السلام) از بدو ورود به اسلام تا کنون شدند. اگر اسلام آنها اجباری بود چه معنا داشت با کسی که آنان مجبور کرده این رابطه عاطفی را برقرار کنند. حتی عدی بن حاتم که طبق گزارش شما افراد قبیله اش کشته شدند و به زور به اسلام روی آورد می بینیم نه تنها با حضرت علی (علیه السلام) دشمن نیست آنهم در زمانی که دشمنی با حضرت علی (علیه السلام) خیلی آسان بود زمان معاویه، بلکه از دوستداران حضرت علی (علیه السلام) است و در سه جنگ جمل،صفین و نهروان در سپاه حضرت علی (علیه السلام) با معاویه می جنگد(9) واین مطلب سازگار نیست با حال و روز کسی که به زور دین نیاکان خود را رها کرده و نیز به زور وارد به دین دیگری در آمده است.

عدی نه تنها در زمان حضرت علی (علیه السلام) از یاران با وفای ایشان بود بلکه بعد از شهادت علي بن ابي طالب (عليه السلام) عبدالله بن زبير در حضور معاويه با طعنه به عدي گفت :«يا اباطريف! در چه روزي چشم تو ضايع شد؟»
عدي پاسخ داد: «روزي كه پدرت از جنگ گريخته بود و به بدترين شكل او را را كشتند. همان روزي كه مالك اشتر به پهلوي تو نيزه اي زد و فرار را بر قرار ترجيح دادي.»(10)
معاويه با طعنه از او پرسيد: «چرا پسران خود را نياوردي؟»
گفت: «در ركاب مولايم علي (عليه السلام) كشته شدند.»

معاويه زبان دراز كرد و گفت: «علي در حق تو انصاف داد كه فرزندان تو را به كشتن داد و فرزندان خود را باقي گذاشت؟»
عدي در جواب گفت: «من با علي انصاف ندادم كه او كشته شد و من زنده مانده ام. اي معاويه! هنوز خشم از تو، در سينه هاي ما وجود دارد. دانسته باش كه قطع حلقوم و سكرات مرگ را بر ما آسان تر است از اينكه سخني ناهموار در حق علي بشنويم.»(11)

نه تنها حاتم بلکه دوستی میان یمنی‌ها و حضرت علی (علیه‌السلام) به حدی بود که از تعداد ۲۳ نفری که هستۀ اولیۀ تشیع بعد از ماجرای سقفیه را تشکیل دادند، ده نفر از انصار از جمله مالک اشتر و اویس قرنی یمنی بودند. در گزارش آمده است که وقتی زیاد بن لَبید أنصاری، نمایندۀ ابوبکر در «حضر موت» بود، حارث بن معاویه تمیمی، حارثه بن سُراقه کندی، اشعث بن قیس کندی از سران قبایل یمنی به او گفتند: ما از اهل بیت پیامبر (علیه‌السلام) اطاعت خواهیم کرد، چرا شما آنان را از خلافت باز داشتید(12)
بسیاری از یاران با وفای حضرت علی (علیه السلام) از جمله مالک اشتر، اویس قرنی و از مردم یمن بودند و رابطه آنان با حضرت علی (علیه السلام) تا آنجا بود که عبدالله بن عباس از امام حسین (علیه السلام) در خواست تا به جای کوفه به یمن برود چون دوستداران پدرش حضرت علی (علیه السلام) در آنجا هستند.(13)
اگر حضرت علی (علیه السلام) آنان را به زور از دین آباء و نیاکانشان دور کرده و به پیروی از دین جدید مجبور نموده است آیا این علاقه مندی ایجاد می شد؟

کلیدواژه: اسلام زوری، حضرت علی علیه السلام، یمن
منابع:

  1. مغازى تاريخ جنگهاى پيامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م 207)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چ دوم، 1369ش، ص۶۵۳.
  2. همان
  3. الفتوح، ابن اعثم كوفى (م 314)، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى (ق 6)، تحقيق غلامرضا طباطبائى مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372ش، ص216
  4. سبل الهدى و الرشاد في سيرة خير العباد ،ج‏6،ص:238
  5. همان
  6. همان
  7. ابن الجوزى، أبو الفرج عبد الرحمن بن على؛ المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1412، ج3ص360.
  8. الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (م 463)، تحقيق على محمد البجاوى، بيروت، دار الجيل، ط الأولى، 1412،ج‏3،ص:1059
  9. الصحیح من سیره النبی الاعظم، سید جعفر مرتضی عاملی، ج26، 253-254، انتشارات دارالحدیث، 1385ش.
  10. سيد ابوالقاسم موسوي خوئي، معجم رجال الحديث، ج11، ص134.
  11. سفينه البحار، ج1، صص169 و 170.
  12. منتظر قائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، صص ۸۶ـ۹۴.
  13. اخبار الطوال، ابو حنيفه احمد بن داود دينورى (م 283)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نى، چ چهارم، 1371ش، ص۲۹۱.

موضوع قفل شده است