جمع بندی قدرت خدا و قابلیت تغییر مخلوقش

تب‌های اولیه

19 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قدرت خدا و قابلیت تغییر مخلوقش

با سلام و درود خدمت شما عزیزان
یک سوال داشتم خدمت شما عزیزان
خدا به هرکار غیرممکنی قادر است
پس میتواند شیئی بسازد که خود توانایی تغییر آن را نداشته باشد؟
اگر بگوییم بلی که میشود گفت این چه خدایی است که شیئی که خودش ساخته رو نمیتونه تغییر بده پس قادر نیست
اگر بگوییم خیر پس این چه خدایی است که نمیتواند چنین شیئی را درست کند پس توانا نیست
لطفا تعصبی جواب ندهید و استدلال های علمی بیاورید و فکر کنید که خداناباورید و لطفا دلیل تراشی نکنید

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]با عرض سلام و تحیت به مناسبت سالروز ازدواج مبارک و آسمانی حضرت امیر و حضرت زهرا علیهما السلام

سوالی که بیان کردید، در مورد آموزه قدرت مطلق الهی مطرح شده است.
این سوال بارها و بارها در همین انجمن به صورتهای مختلف مطرح و کارشناسان و کاربران گرامی به بحث و گفتگو پیرامون آن پرداخته اند.

با این حال، بدین جهت که این سوال، از نظر ظاهری تفاوتهایی با سوالهای دیگر مطرح شده دارد، به بحث در مورد آن میپردازیم.

در مورد این سوال، توجه به یک نکته کلیدی، راهگشا است.

اموری که محال و غیر ممکن دانسته شده است، بر سه دسته کلی است:
دسته اول، محال ذاتی: این دسته از امور غیر ممکن، از آن دسته مسائلی هستند که فی نفسه و بدون توجه به هیچ مسئله دیگری، محال و غیر ممکن است،؛ مانند اجتماع نقیضین.

[=microsoft sans serif]دسته دوم، محال وقوعی: این دسته از امور، فی نفسه محال نیست ولی تحقق یافتن آنها مستلزم تحقق یک محال ذاتی است؛ مانند ایجاد معلول بدون وجود علت. این امر بدین علت محال است که مستلزم اجتماع نقیضین است( نیازمندی به علت و عدم نیازمندی به آن.) [=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
دسته سوم، محال عادی: اموری که نه فی نفسه و ذاتا محال هستند و نه مستلزم محالی ذاتی هستند. مانند اینکه آتش تبدیل به گلستان شود یا کسی بدون هیچ وسیله ای بتواند در آسمان پرواز کند. چنین اموری به جهت اینکه واقعا محال نیستند و فقط به خاطر محدودیت علم بشری، توان رسیدن به آنها وجود ندارد ممکن است در آینده محقق شوند.[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]

باز میگردیم به سوال مورد بحث:
آیا خداوند میتواند موجودی رابیافریند که خودش نتواند او را تغییر دهد؟

این فرض، گرچه فی نفسه محال نیست ولی چون مستلزم یک محال دیگر میشود پس از قبیل محالات دسته دوم میشود. توضیح اینکه:

[=microsoft sans serif]م1. این فرض(آفریدن موجودی توسط خداوند که خودش قدرت تغییر او را نداشته باشد)، مستلزم محال است.
چون:
[=microsoft sans serif]فرض این است که خداوند، توسط هیچ موجودی مغلوب نمیشود؛ نه مخلوق خودش و نه مخلوق غیر خودش( چون در غیر این صورت کامل مطلق نخواهد بود) حال اگر این خداوند بخواهد توسط همین مخلوقش مغلوب شود یعنی خلف فرض کامل مطلق بودن خداوند و مستلزم تناقض است. یعنی چنین موجودی از یک سو کامل مطلق است و از سوی دیگر کامل مطلق نیست.
[=microsoft sans serif]م2. مستلزم محال، خودش محال است.
پس این فرض محال است.

حال که متوجه شدیم چنین امری مستلزم محال است و به همین جهت، تحققش محال است، به پاسخ میپردازیم.[=microsoft sans serif]

یکی از اصول عقلی که در مورد خداوند اثبات شده است و ادله نقلی نیز موید آن است(1)، این است که خداوند دارای قدرت مطلق و نامحدود است. اثبات این امر در کتابهای فلسفی و کلام عقلی بیان شده است و فعلا کاری به آن نداریم. اما با وجود این، نکته ای که معمولا غفلت میشود آن است که قدرت مطلق در مورد چیزهایی است که امکان تحقق داشته باشد، نه اموری که ذاتا محال باشد یا مستلزم محال باشد. چنین امووری، مورد قدرت الهی قرار نمیگیرند.(2)

این امر، به منزله عجز خداوند نیست؛ زیرا عجز و ناتوانی در موردی گفته میشود که یک چیز قابلیت تحقق داشته باشد و محال و مستلزم محال نباشد ولی موجود مورد نظر، نتواند او را ایجاد کند. ولی در مواردی که چنین خصوصیتی را ندارد، محقق نشدن از ناحیه ناتوانی علت نیست بلکه خود آن چیز قابلیت تحقق را ندارد.

موفق باشید.

ــــــــــــــــــــــ
1. چنانکه در قران کریم در توصیف قدرت خداوند گفته شده: «ان الله علی کل شیء قدیر»(بقره/20)
2. آموزش عقائد، مصباح یزدی، درس نهم(صفات ذاتی)، ص77

سلام
ی سوالی مطرح هست
چرا ما خدا رو با عقل میسنجیم
خدا خالق عقل هست
یعنی ی زمانی بود خدا بود و عقل نبود
خوب اون زمان خدا چطوری عمل میکرد
اعمال محال عقلی رو نمیتونست انجام بده؟!:Gig:
کلا مگر خدا موجودی فرا عقلی نیست؟ چرا اعمالش باید با عقل سنیده بشه
پاسخ سوال میتونه این باشه که میتونه ولی ما درک نمیکنیم چطوری!!!

[=microsoft sans serif]

جوجه اردک زشت;731513 نوشت:
خدا خالق عقل هست
یعنی ی زمانی بود خدا بود و عقل نبود
خوب اون زمان خدا چطوری عمل میکرد

باسلام و تشکر از مشارکت شما

تصور شما نسبت به رابطه خداوند و عقل، تصور اشتباهی است.
عقل نه قرار است(نعوذ بالله) به خداوند حکمرانی کند و نه به هیچ موجود دیگری.
عقل انسان فقط درک میکند که چه کاری درست است و چه کاری نادرست؟ او درک میکند که چه کاری ممکن است روی بدهد و چه کاری ممکن نیست و محال است؟
البته خیلی از امور را هم نمیفهمد.
در مواردی که گفته شد، عقلا امکان تحقق ندارد نه از جانب خداوند و نه ازجانب هیچ موجود دیگری، عقل فقط درک میکند که یک کار ممکن است یا محال.
عقل، حکم صادر نمیکند و دستور نمیدهد، بلکه فقط میفهمد.
مثلا کتک زدن فرد مظلوم، کاری است که از نظر اخلاقی و عقل عملی مذموم و ناپسند است. حال فرض کنید که در یک زمان، همه انسانهای یک شهر، بی هوش شوند و در کما بروند. در این حال اگر دو نفر وارد آن شهر شوند و یکی از آنها بدون هیچ دلیلی دیگری را بزند. کار آن شخص قطعا قبیح و زشت است. هرچند کسی غیر از ان دو نفر در آن موقع نبود که زشتی آنرا درک کند و آنرا به آنها گوشزد کند.

خلاصه اینکه:
اجتماع نقیضین محال است.
عقل فقط محال بودن آنرا درک میکند ولی اصل آن مربوط به خصوصیت این قضیه است که تحققش رامحال کرده است حتی در ظرف ذهن.
وقتی میگوییم عقلا محال است، منظور این نیست که عقل به دیگران دستور میدهد و مانند قانون گذار یا مجری قانون و پلیس، بالای سر افراد ایستاده و از تخلف دیگران جلوگیری میکند. بلکه منظور این است که عقل محال بودن آنرا درک میکند.

صدیق;731721 نوشت:
عقل فقط محال بودن آنرا درک میکند ولی اصل آن مربوط به خصوصیت این قضیه است که تحققش رامحال کرده است حتی در ظرف ذهن.

با سلام
ممنون از پاسخ ولی ی نکته ای رو نفهمیدم
شما میگید عقل فقظ میفهمه یعنی قدرت تشخیص حقایق روداره
اما چه کسی این رو گفته
یعنی بر فرض اجتماع نقیضین در ظرف ذهن ما محال بیاد
چه تضمینی هست در عالم خارج هم محال باشه؟:Gig:
یعنی کی گفته جهان خارج مطابق نظام کاری عقل انسان عمل میکنه؟
با تشکر

سلام علیکم

یک سوال: آیا در تهران، ساعت 22، می شود که همزمان هم روز باشد و هم شب؟

آیا با پیشرفت دانش بشر، مثلاً تا 2 میلیارد سال دیگر که بسیاری از محدودیتها برداشته می شود، انسان می تواند کاری کند که ساعت 22 هم شب باشد و هم روز؟ به چه دلیل انسان نمی تواند چنین کاری انجام دهد؟
اگر از شما این سوال پرسیده شود که هر امکاناتی بخواهید به شما می دهیم تا ساعت 22 هم روز باشد هم شب، شما برای تحقق این کار چه اموری را مطرح می فرمائید؟ یعنی چقدر و چه نوع توانایی ها نیاز دارید تا ما "بدون محدودیت" برای شما تامین کنیم تا در یک لحظه و در یک نقطه خاص مکانی هم روز باشد و هم شب؟

پاسخ مسئله خیلی روشن است؛ این موضوع به فاعل آن بستگی ندارد؛ چه شما چه بنده چه هر کس دیگر؛

این موضوع یک "تناقض" است. تناقض شدنی نیست نه اینکه بنده یا شما می توانیم یا نمی توانیم.

این اصل بحث؛

این سوال هم که شما فرمودید، همینطور است؛

سوال شما به زبان دیگر اینست که آیا خداوند متعال هم می تواند خدا باشد و هم هم خدا نباشد؟ خدا باشد از جهت اینکه بتواند سنگی را با مشخصاتی خلق کند و خدا نباشد از جهت اینکه نتواند فعل خاصی را انجام دهد؛

آن کسی که برتر از او وجود داشته باشد اصلاً خداوند نیست؛ خداوند کسی است که برتری از او وجود نداشته باشد؛ حالا شما اسم کسی را که از او برتر وجود دارد، خدا گذاشته اید و اسم کسی که از این خدای ذهنی شما برتر هست را هم خدا گذاشته اید که این تناقض است و این نشدنی است.

یعنی این نوع سوالات در پی مفهوم دادن به یک تناقض است که نشدنی است نه اینکه کسی می تواند یا کسی نمی تواند؛ مثل اینکه در یک نقطه در یک لحظه هم روز باشد هم شب؛ مثل اینکه یک کسی در یک لحظه هم خودش باشد هم برادرش هم پدرش هم مادرش؛ این موضوع "نشدنی" است نه اینکه کسی بتواند و کس دیگر نتواند.

[=microsoft sans serif]

جوجه اردک زشت;731803 نوشت:
یعنی بر فرض اجتماع نقیضین در ظرف ذهن ما محال بیاد
چه تضمینی هست در عالم خارج هم محال باشه؟

سلام
پشتوانه صحت و صدق این قسم از قضایا، بداهت اولی آنها است.
یعنی به صورت بدیهی، هر عاقلی که مثلا نقیضین را درست تصور کند، به راحتی و بدون هیچ تاملی و بدون نیاز به هیچ قضیه دیگری به صحت آن اعتراف میکند.

صدیق;732569 نوشت:
[=microsoft sans serif]
سلام
پشتوانه صحت و صدق این قسم از قضایا، بداهت اولی آنها است.
یعنی به صورت بدیهی، هر عاقلی که مثلا نقیضین را درست تصور کند، به راحتی و بدون هیچ تاملی و بدون نیاز به هیچ قضیه دیگری به صحت آن اعتراف میکند.

با سلام و احترام. جناب صدیق، آیا می توانیم با توجه به همین مسئله استدلال کنیم به اینکه صفتِ «قادر بودن به هر کاری» وجود ندارد(به تعبیر دقیقتر ممتنع الوجود است) و لذا نیازی نیست که در خدا باشد:

1.هر صفت وجودی که یک کمال است، باید در خدا باشد.(بر اساس براهین پیشین همچون امکان و وجوب)

2.صفت «قادر بودن به انجام هر کاری» منجر به اجتماع نقیضین می شود: مثل وقتی سؤال کنیم که «آیا صاحب آن می تواند قفلی بسازد که نتواند باز کند؟»

3.صفتِ «قادر بودن به انجام هر کاری» ممتنع الوجود است.(نتیجه از 2)

4.صفت «قادر بودن به هر کاری» در خدا وجود ندارد.(نتیجه از 1 و 3)

نکته:

خدا می تواند مسئله ای ریاضی طراحی کند که خودش هم نتواند آنرا حل کند، زیرا مسائلی در علم ریاضی وجود دارند که غیر قابل حل بودنشان ثابت شده است! و این برخلاف قدیر بودنِ خدا نیست، زیرا خود آن مسئله قابلیت حل شدن ندارد و قدرت خدا بر امور ممکن تعلّق می گیرد.

yastunes;730682 نوشت:
با سلام و درود خدمت شما عزیزان
یک سوال داشتم خدمت شما عزیزان
خدا به هرکار غیرممکنی قادر است
پس میتواند شیئی بسازد که خود توانایی تغییر آن را نداشته باشد؟
اگر بگوییم بلی که میشود گفت این چه خدایی است که شیئی که خودش ساخته رو نمیتونه تغییر بده پس قادر نیست
اگر بگوییم خیر پس این چه خدایی است که نمیتواند چنین شیئی را درست کند پس توانا نیست
لطفا تعصبی جواب ندهید و استدلال های علمی بیاورید و فکر کنید که خداناباورید و لطفا دلیل تراشی نکنید

سلام

خیلی مفید و خلاصه جواب میدم..
:ok:

1- خدا قادر مطلق هستش

2- خداوند بخشنده مطلق هست .. یعنی نعوذبالله خسیس نیست که بتونه چیزی رو بیافرینه ولی نیافرینه.

3- هرچیزی که صلاحیت وجودی داشته باشد می آفریند.

4- هرچیزی که قابلیت وجودی داشته باشد می آفریند .

اون سوالی که شما پرسیدین نه قابلیت وجودی دارد و نه صلاحیت .. تمام.

برای اینکه بیشتر متوجه بشین مثلا خداوند شتر بالدار نیافرید چرا؟ چون صلاحیت وجودی نداره .. چرا بیافرینه ؟ یا مثلا

بعضیا میگن خدا میتونه سنگی بیافرینه که نتونه بلندش کنه؟ یا خدای دیگری میتونه بیافرینه که نتونه نابودش کنه و این دسته سوالات .. اینها قابلیت وجودی ندارن .. یا علی:Gol:

yastunes;730682 نوشت:
با سلام و درود خدمت شما عزیزان
یک سوال داشتم خدمت شما عزیزان
خدا به هرکار غیرممکنی قادر است
پس میتواند شیئی بسازد که خود توانایی تغییر آن را نداشته باشد؟
اگر بگوییم بلی که میشود گفت این چه خدایی است که شیئی که خودش ساخته رو نمیتونه تغییر بده پس قادر نیست
اگر بگوییم خیر پس این چه خدایی است که نمیتواند چنین شیئی را درست کند پس توانا نیست
لطفا تعصبی جواب ندهید و استدلال های علمی بیاورید و فکر کنید که خداناباورید و لطفا دلیل تراشی نکنید

با سلام به پرسشگر

بنده هم حالا با دید خودم یه جوابی میفرستم :

مختصر

.

هیچ چیزی نمی تواند بوجود بیاد و وجود داشته باشد مگر اینکه در تسط کامل خداوند هست ==> نشان تسلط مطلق خداوند
چون بالاتر و برتر از وجود خداوند چیزی نمیتونه در عوالم پدید بیاد مگر اینکه در تسلط کامل اوست .

.
.

خود انسان رو در نظر بگیریم

چون انسان توانایی مطلق بر ساخته هاش ندارد لذا مثلا هواپیمایی که میسازد بعضا میبینید سقوط میکنه این ناشی از عجز انسان هست .

یا یه مهندسی رو در نظر بگیرید که مدار الکترونیکی رو طراحی میکنه

ولی تسلط کامل نداره زیرا ممکن هست یه عیبی در مدار بوجود بیاد و نتواند حدس بزند از چه قطعه ای هست !

برا همین و بر حسب تجربه برخی از تعمیرکاران بهتر عیب یابی میتونند انجام بدهند تا یه مهندس الکترونیک

[=microsoft sans serif]

rejection;732579 نوشت:
با سلام و احترام. جناب صدیق، آیا می توانیم با توجه به همین مسئله استدلال کنیم به اینکه صفتِ «قادر بودن به هر کاری» وجود ندارد(به تعبیر دقیقتر ممتنع الوجود است) و لذا نیازی نیست که در خدا باشد:

1.هر صفت وجودی که یک کمال است، باید در خدا باشد.(بر اساس براهین پیشین همچون امکان و وجوب)

2.صفت «قادر بودن به انجام هر کاری» منجر به اجتماع نقیضین می شود: مثل وقتی سؤال کنیم که «آیا صاحب آن می تواند قفلی بسازد که نتواند باز کند؟»

3.صفتِ «قادر بودن به انجام هر کاری» ممتنع الوجود است.(نتیجه از 2)

4.صفت «قادر بودن به هر کاری» در خدا وجود ندارد.(نتیجه از 1 و 3)

باعرض سلام و ادب

بیایید یک بار دیگر، استدلال بالا را موشکافی کنیم تا ببینیم اشتباه آن در کجاست:

استدلالی که ذکر کردید، بهتر است به صورت قیاس منطقی که در منطق ارسطویی رایج است در بیاوریم تا بهتر بتوان در مورد صورت و مواد آن بحث کرد. شکل استدلال بالا به صورت قیاس های مندرج در منطق قدیم به این صورت قابل صورت بندی است:

م1. وجود صفت"قادر علی کل شیء" در خداوند مستلزم محال است.
م2. هر آنچه مستلزم محال باشد، {خودش} محال است.
پس وجود این صفت در خداوند، محال است.

این استدلال به صورت قیاس شکل اول است و از این جهت مشکلی ندارد.
از نظر مواد:
مقدمه اول، بر اساس یک استدلال دیگر گرفته شده است: چون وجود این صفت در خداوند، به خاطر مواردی که نقض بر قدرت الهی دانسته شده است، مستلزم تحقق تناقض میشود. به این صورت که: مثلا اگر خداوند قادر مطلق باشد، باید بتواند سنگی را خلق کند که خودش نتواند آنرا بلند کند که این مستلزم کامل مطلق بودن و نبودن الهی و در نهایت مستلزم اجتماع نقیضین است. و مواردی از این دست. بنابراین، وجود این صفت، چون مستلزم تحقق تناقض است، میتوان گفت که مستلزم تحقق یک امر محال(اجتماع نقیضین) است.

مقدمه دوم، نیز بر اساس یک استدلال عقلی است که در جای خود از آن بحث شده است.

دیدیم که صورت و مواد قیاس در ظاهر مشکلی ندارد. اما مشکل در اینجاست که مقدمه اول، معتبر نیست؛ زیرا استدلال به کار رفته، نادرست است. توضیح اینکه:

مقدمه اول، برآمده از این استدلال است:

م1.صفت قادر مطلق(قادر علی کلی شیء) یک امر کمالی است.
م2. هر امر کمالی باید در کامل مطلق باشد.
م3. قادر مطلق، نمیتواند عاجز از هر کاری باشد.
م4. عدم تحقق اموری از قبیل آفریدن خدایی دیگر و ...، عجز است و عجز با قدرت مطلق ناسازگار است.
بنابراین، یا باید بگوییم که خداوند قادر مطلق نیست و یا اینکه تحقق امور متناقض در ذات خداوند را جایز بدانیم. دومی که نادرست است پس خداوند قادر مطلق نیست.

درحالیکه این استدلال که پشتوانه مقدمه اول استدلال اول بود، خودش نادرست است.
به این بیان که:
گرچه قادر مطلق یک صفت کمالی است و ذات خداوند نباید از آن خالی باشد، اما مشکل در ترسیم قادر مطلق است.
آنچه کمال است، قدرت بر ایجاد هر امر ممکنی است نه قدرت بر هر کاری ولو آن کار مستلزم تحقق اجتماع نقیضین باشد.
زیرا انجام کاری که یا خودش اجتماع نقیضین است یا مستلزم آن، در حقیقت، یک کار خیالی است نه کاری که قابل تحقق باشد.
قادر مطلق، قدرت تام و مطلق در هر کاری دارد که قابلیت تحقق را داشته باشد نه هر چیزی که به صورت تصوری و فرضی کار فرض شود.

بنابراین، مقدمه چهارم در استدلالی که به عنوان پشتوانه استدلال اول اقامه شد،(یعنی عجز بودن در عدم تحقق چنین اموری) نادرست است.
به بیان فنی، خداوند قادر بر هر شی است و چنین اموری ، اصلا شیء نیستند تا بخواهیم از ایجادشان یا عدم ایجادشان بحث کنیم.

موفق باشید.

صدیق;732637 نوشت:
[=microsoft sans serif]

باعرض سلام و ادب

بیایید یک بار دیگر، استدلال بالا را موشکافی کنیم تا ببینیم اشتباه آن در کجاست:

استدلالی که ذکر کردید، بهتر است به صورت قیاس منطقی که در منطق ارسطویی رایج است در بیاوریم تا بهتر بتوان در مورد صورت و مواد آن بحث کرد. شکل استدلال بالا به صورت قیاس های مندرج در منطق قدیم به این صورت قابل صورت بندی است:

م1. وجود صفت"قادر علی کل شیء" در خداوند مستلزم محال است.
م2. هر آنچه مستلزم محال باشد، {خودش} محال است.
پس وجود این صفت در خداوند، محال است.

این استدلال به صورت قیاس شکل اول است و از این جهت مشکلی ندارد.
از نظر مواد:
مقدمه اول، بر اساس یک استدلال دیگر گرفته شده است: چون وجود این صفت در خداوند، به خاطر مواردی که نقض بر قدرت الهی دانسته شده است، مستلزم تحقق تناقض میشود. به این صورت که: مثلا اگر خداوند قادر مطلق باشد، باید بتواند سنگی را خلق کند که خودش نتواند آنرا بلند کند که این مستلزم کامل مطلق بودن و نبودن الهی و در نهایت مستلزم اجتماع نقیضین است. و مواردی از این دست. بنابراین، وجود این صفت، چون مستلزم تحقق تناقض است، میتوان گفت که مستلزم تحقق یک امر محال(اجتماع نقیضین) است.

مقدمه دوم، نیز بر اساس یک استدلال عقلی است که در جای خود از آن بحث شده است.

دیدیم که صورت و مواد قیاس در ظاهر مشکلی ندارد. اما مشکل در اینجاست که مقدمه اول، معتبر نیست؛ زیرا استدلال به کار رفته، نادرست است. توضیح اینکه:

مقدمه اول، برآمده از این استدلال است:

م1.صفت قادر مطلق(قادر علی کلی شیء) یک امر کمالی است.
م2. هر امر کمالی باید در کامل مطلق باشد.
م3. قادر مطلق، نمیتواند عاجز از هر کاری باشد.
م4. عدم تحقق اموری از قبیل آفریدن خدایی دیگر و ...، عجز است و عجز با قدرت مطلق ناسازگار است.
بنابراین، یا باید بگوییم که خداوند قادر مطلق نیست و یا اینکه تحقق امور متناقض در ذات خداوند را جایز بدانیم. دومی که نادرست است پس خداوند قادر مطلق نیست.

درحالیکه این استدلال که پشتوانه مقدمه اول استدلال اول بود، خودش نادرست است.
به این بیان که:
گرچه قادر مطلق یک صفت کمالی است و ذات خداوند نباید از آن خالی باشد، اما مشکل در ترسیم قادر مطلق است.
آنچه کمال است، قدرت بر ایجاد هر امر ممکنی است نه قدرت بر هر کاری ولو آن کار مستلزم تحقق اجتماع نقیضین باشد.
زیرا انجام کاری که یا خودش اجتماع نقیضین است یا مستلزم آن، در حقیقت، یک کار خیالی است نه کاری که قابل تحقق باشد.
قادر مطلق، قدرت تام و مطلق در هر کاری دارد که قابلیت تحقق را داشته باشد نه هر چیزی که به صورت تصوری و فرضی کار فرض شود.

بنابراین، مقدمه چهارم در استدلالی که به عنوان پشتوانه استدلال اول اقامه شد،(یعنی عجز بودن در عدم تحقق چنین اموری) نادرست است.
به بیان فنی، خداوند قادر بر هر شی است و چنین اموری ، اصلا شیء نیستند تا بخواهیم از ایجادشان یا عدم ایجادشان بحث کنیم.

موفق باشید.

با سلام. گمان می کنم سوءتفاهمی رخ داده باشد، زیرا بنده عرض نکردم که قادر مطلق بودن یا علی کلّ شیء قدیر را وجود ندارد که لازم نباشد خدا آنرا داشته باشد. شیء چیزی است که هست و قادر مطلق بودن به معنای داشتن تمام قدرتی است که وجود دارد یا می تواند باشد.

آنچه من وجودش را محال و در نتیجه در خدا غائب دانستم، «قدرت به انجام هر کاری است» اینجا صحبتی از کار ممکن نیست، بلکه هر کاری مدّ نظر است، که با مثال نقض «ساختن قفلی که نتواند آنرا باز کند» تناقض و ممتنع الوجود بودنِ چنین قدرتی مشخص می شود و لذا چنین قدرتی وجود ندارد و لذا خدا هم چنین قدرتی ندارد. به همین خاطر است که فلاسفه و متکلمین می گویند خدا بر هر کار ممکنی قدرت دارد یا خدا بر هر شیئی قدیر است، یعنی قدرت خدا بر چیزی تعلق می گیرد که بتواند باشد، نه چیزی که نتواند باشد.

حال با این توضیح آیا سخن من اشتباه بوده است؟

[=microsoft sans serif]

rejection;732858 نوشت:
حال با این توضیح آیا سخن من اشتباه بوده است؟

باسلام و عرض تسلیت

این جمله"خداوند بر هر کاری قادر نیست" به این صورت: خداوند بر هر کاری از جمله کارهایی که صرفا فرض ذهنی دارد(مانند مثالهایی که زده شد) قادر نیست؛ چون در غیر این صورت، قائل به اجتماع نقیضین شده ایم.(با همان توضیحی که ارائه شد).

در این صورت، جمله یاد شده درست است.

موفق باشید.

صدیق;733207 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام و عرض تسلیت

این جمله"خداوند بر هر کاری قادر نیست" به این صورت: خداوند بر هر کاری از جمله کارهایی که صرفا فرض ذهنی دارد(مانند مثالهایی که زده شد) قادر نیست؛ چون در غیر این صورت، قائل به اجتماع نقیضین شده ایم.(با همان توضیحی که ارائه شد).

در این صورت، جمله یاد شده درست است.

موفق باشید.

با سلام و تشکر از توضیح شما. منظور بنده چیز دیگری است. منظور من این است که از آنجایی که «قدرت به هر کاری» صفتی است که به کل وجود ندارد، زیرا چنانکه گذشت منجر به اجتماع نقیضین می شود، قاعدتاً این صفت ممتنع الوجود است و عین ذات واجب الوجود نیست.

در واقع خواستم به این شبهه از این منظر جواب بدهم که چرا ما به کل قائل به وجود چنین قدرتی در خدا نیستیم که بعد چنین شبهه ای ایجاد بشود.

[=microsoft sans serif]

rejection;735062 نوشت:
با سلام و تشکر از توضیح شما. منظور بنده چیز دیگری است. منظور من این است که از آنجایی که «قدرت به هر کاری» صفتی است که به کل وجود ندارد، زیرا چنانکه گذشت منجر به اجتماع نقیضین می شود، قاعدتاً این صفت ممتنع الوجود است و عین ذات واجب الوجود نیست.

در واقع خواستم به این شبهه از این منظر جواب بدهم که چرا ما به کل قائل به وجود چنین قدرتی در خدا نیستیم که بعد چنین شبهه ای ایجاد بشود.


بله کاملا درست است.

با سلام به همه دوستان گلم .
اینجور مواقع من هم دخالت می کنم دخالت بیجا به بزرگی خودتون ببخشید ولی دوست ندارم خدای من به راحتی زیر سوال بره من عاشق خدای خودم هستم با هر درجه سختی که توی زندگیم وجود داره d: البته برای من هم سخت نیست چون خودش کمکم می کنه و چون می دونم کمکم می کنه خودم رو توی این جور محیط ها میندازم تا با کمی بررسی بتونم یک جواب منطقی پیدا کنم :

مشکل خیلی ها مثل شما نداشتن شناخت کامل از عقل و کارایی اون هستش .
عقل ، قدرت ادراک ، قدرت فهم ، قدرت تشخیص ، قدرت قضاوت قسمتهایی از مغز هستند . اگر بخواهیم جواب کامل یا تقریبا کامل رو پیدا کنیم باید از همه این مزیت ها استفاده کنیم .

می خواستم توضیح بدم اما فعلا مشکلاتی هستش که توانایی توضیح دادنش رو ندارم مثل نداشتن علم و شعور کافی برای توضیح این مهم بزرگ . امیدوارم کسایی که توانایی توضیح رو دارند مطلب من رو توضیح بدن با تشکر .

[="Tahoma"][="Navy"]

yastunes;730682 نوشت:
با سلام و درود خدمت شما عزیزان
یک سوال داشتم خدمت شما عزیزان
خدا به هرکار غیرممکنی قادر است
پس میتواند شیئی بسازد که خود توانایی تغییر آن را نداشته باشد؟
اگر بگوییم بلی که میشود گفت این چه خدایی است که شیئی که خودش ساخته رو نمیتونه تغییر بده پس قادر نیست
اگر بگوییم خیر پس این چه خدایی است که نمیتواند چنین شیئی را درست کند پس توانا نیست
لطفا تعصبی جواب ندهید و استدلال های علمی بیاورید و فکر کنید که خداناباورید و لطفا دلیل تراشی نکنید

سلام
ما دو تا غیر ممکن داریم
غیر ممکن عرفی
غیر ممکن عقلی
غیر ممکن عرفی مثل اینکه یک انسان نمی تواند یک کوه را بلند کند
غیر ممکن عقلی مثل اینکه یک چیز نمی تواند هم باشد هم نباشد
غیر ممکن عرفی قابل وقوع است
امکان غیر ممکن عقلی قابلیت وقوع ندارد
مثال شما هم غیر ممکن عقلی است و اصلا قابلیت وجود ندارد
و چیزی که قابلیت وجود ندارد قدرت به آن تعلق نمی گیرد
پس این موضوع ذاتا ناممکن است لذا خداوند در چنین مواردی ناتوان شمرده نمی شود
موفق باشید
یا علیم[/]

[=microsoft sans serif]پرسش:
خدا به هرکار غیرممکنی قادر است. پس میتواند شیئی بسازد که خود توانایی تغییر آن را نداشته باشد؟ اگر بگوییم بلی که میشود گفت این چه خدایی است که شیئی که خودش ساخته رو نمیتونه تغییر بده پس قادر نیست. اگر بگوییم خیر پس این چه خدایی است که نمیتواند چنین شیئی را درست کند پس توانا نیست.

پاسخ:
با عرض سلام. سوالی که بیان کردید، در مورد آموزه قدرت مطلق الهی مطرح شده است.در مورد این سوال، توجه به یک نکته کلیدی، راهگشا است.

اموری که محال و غیر ممکن دانسته شده است، بر سه دسته کلی است:
دسته اول، محال ذاتی: این دسته از امور غیر ممکن، از آن دسته مسائلی هستند که فی نفسه و بدون توجه به هیچ مسئله دیگری، محال و غیر ممکن است،؛ مانند اجتماع نقیضین.

دسته دوم، محال وقوعی: این دسته از امور، فی نفسه محال نیست ولی تحقق یافتن آنها مستلزم تحقق یک محال ذاتی است؛ مانند ایجاد معلول بدون وجود علت. این امر بدین علت محال است که مستلزم اجتماع نقیضین است( نیازمندی به علت و عدم نیازمندی به آن.)

دسته سوم، محال عادی: اموری که نه فی نفسه و ذاتا محال هستند و نه مستلزم محالی ذاتی هستند. مانند اینکه آتش تبدیل به گلستان شود یا کسی بدون هیچ وسیله ای بتواند در آسمان پرواز کند. چنین اموری به جهت اینکه واقعا محال نیستند و فقط به خاطر محدودیت علم بشری، توان رسیدن به آنها وجود ندارد ممکن است در آینده محقق شوند.

باز میگردیم به سوال مورد بحث:
آیا خداوند میتواند موجودی رابیافریند که خودش نتواند او را تغییر دهد؟

این فرض، گرچه فی نفسه محال نیست ولی چون مستلزم یک محال دیگر میشود پس از قبیل محالات دسته دوم میشود. توضیح اینکه:

م1. این فرض(آفریدن موجودی توسط خداوند که خودش قدرت تغییر او را نداشته باشد)، مستلزم محال است.
چون: فرض این است که خداوند، توسط هیچ موجودی مغلوب نمیشود؛ نه مخلوق خودش و نه مخلوق غیر خودش( چون در غیر این صورت کامل مطلق نخواهد بود) حال اگر این خداوند بخواهد توسط همین مخلوقش مغلوب شود یعنی خلف فرض کامل مطلق بودن خداوند و مستلزم تناقض است. یعنی چنین موجودی از یک سو کامل مطلق است و از سوی دیگر کامل مطلق نیست.
م2. مستلزم محال، خودش محال است.
پس این فرض محال است.

حال که متوجه شدیم چنین امری مستلزم محال است و به همین جهت، تحققش محال است، به پاسخ میپردازیم.

یکی از اصول عقلی که در مورد خداوند اثبات شده است و ادله نقلی نیز موید آن است(1)، این است که خداوند دارای قدرت مطلق و نامحدود است. اثبات این امر در کتاب های فلسفی و کلام عقلی بیان شده است و فعلا کاری به آن نداریم. اما با وجود این، نکته ای که معمولا غفلت میشود آن است که قدرت مطلق در مورد چیزهایی است که امکان تحقق داشته باشد، نه اموری که ذاتا محال باشد یا مستلزم محال باشد. چنین اموری، مورد قدرت الهی قرار نمیگیرند.(2)

این امر، به منزله عجز خداوند نیست؛ زیرا عجز و ناتوانی در موردی گفته میشود که یک چیز قابلیت تحقق داشته باشد و محال و مستلزم محال نباشد ولی موجود مورد نظر، نتواند او را ایجاد کند. ولی در مواردی که چنین خصوصیتی را ندارد، محقق نشدن از ناحیه ناتوانی علت نیست بلکه خود آن چیز قابلیت تحقق را ندارد.

موفق باشید.

ــــــــــــــــــــــ
1. چنانکه در قران کریم در توصیف قدرت خداوند گفته شده: «ان الله علی کل شیء قدیر»(بقره/20)
2. آموزش عقائد، مصباح یزدی، درس نهم(صفات ذاتی)، ص77

موضوع قفل شده است