جمع بندی نقض اختیار به واسطه تعریف شرور و عالم ماده

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقض اختیار به واسطه تعریف شرور و عالم ماده

سلام
چه طور میشه که ما در بحث شرور و تعریف عالم ماده میگوییم که اقتضای عالم ماده تضاد و تزاحم است(جبر) اما به آدمها که مولود همین عالمند میرسیم میگوییم به اختیار خودشان بد و خوب شده اند(اختیار)
خب وقتی بنای عالم ماده بر تضاد و تزاحم است لاجرم در مقابل خوبی قطعا بدی شکل میگیرد و بلعکس یعنی قطعا در برابر حضرت علی معاویه می آید و این یعنی جبر...یعنی اینکه ما آدمها آدمکی بیش نیستیم چه خوب و چه بد

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد مشکور

ملاali;727296 نوشت:
سلام
چه طور میشه که ما در بحث شرور و تعریف عالم ماده میگوییم که اقتضای عالم ماده تضاد و تزاحم است(جبر) اما به آدمها که مولود همین عالمند میرسیم میگوییم به اختیار خودشان بد و خوب شده اند(اختیار)
خب وقتی بنای عالم ماده بر تضاد و تزاحم است لاجرم در مقابل خوبی قطعا بدی شکل میگیرد و بلعکس یعنی قطعا در برابر حضرت علی معاویه می آید و این یعنی جبر...یعنی اینکه ما آدمها آدمکی بیش نیستیم چه خوب و چه بد

سلام و تشکر از سؤال دقیق تان:Gol:

در پاسخ به سؤال شما نکاتی حائز اهمیت است:

اول. چنانکه اشاره فرمودید یکی از راه حلهای متفکران در پاسخ به شبهات شرور، توجه دادن به این مطلب است که شر لازمه ذاتی عالم ماده است زیرا عالم ماده که در مراتب عالم وجود پایین ترین مرتبه است اقتضاءاتی دارد از جمله: تضاد و تصادم و تزاحم و تنازع که از اصول و قوانین قطعی این جهان است. که از دل این اقتضائات، ناگزیر خیر و شر، وصل و قطع، دوختن و پاره كردن، ساختن و خراب كردن، زایاندن و میراندن است؛ وجود و عدم، خوب و بد و غیرو ... در آغوش یكدیگر جای گرفته و بروز و ظهور می یابند. و به قول سعدی: «گنج و مار و گل و خار و غم و شادی بهم اند».(1)

دوم. اصل تضاد نه تنها مورد انکار نیست، بلکه از اصول و ارکان طبیعت و از شرایط پیدایش اشیاء است. حکماى الهى می‌‏گویند: «لولا التّضادّ ما صحّ الفیض عن المبدء الجواد»؛ اگر تضاد نبود فیض ادامه نمی‌‏یافت؛ یعنى براى ماده امکانات جدید رخ نمی‌‏داد و در نتیجه صورت‌هاى جدید یافت نمی‌‏شد. (2) از اینرو به عقیده حکماى الهى تضاد نقش مؤثرى در تغییر و تحول جهان دارد، ولى نقش تضاد از نظر حکما تنها به این شکل است که تضاد و تأثیر صورت‌های متفاوت، بر علیه یکدیگر سبب می‌‏گردد که ماده از انحصار یک حالت و صورت بالخصوص بیرون آید و زمینه براى حالت و صورت جدید پیدا شود؛ یعنى رفع مانع بشود و زمینه براى افاضه از مبادى فعّال جهان (مهیّا گردد). اگر تضاد نباشد ماده در انحصار حالت و صورت معین باقى می‌‌‏ماند.(3)

سوم. بنابر این اصل تضاد و تزاحم دقیقاً در راستای فلسفه آفرینش جهان و انسان است که بمنظور حرکت و پیمودن و دستیابی به مراتب کمال از طریق سنتهای الهی از جمله امتحان و ابتلاء خلق و سازماندهی شده است و اگر جز این بود(فقدان اصل تضاد و تزاحم) یکنواختی و یکسان بودن همه امور عالم نه تنها فایده و اثربخشی فلسفه آفرینش و اقتضائات آن را زائل و ناکارآمد می کرد بلکه حقیقت جبر در این شکل و وضعیت نمود عینی تری می یافت و دیگر جایی برای انتخاب و اختیار و امتحان و ابتلاء ابناء بشر در مواجهه با امور یکسان و همگون که فاقد تضاد و تخالف و تزاحم و تصادم هستند وجود نداشت. و این یعنی جبر مطلق، که هیچ کمال اکتسابی و اختیاری را در بر ندارد.

چهارم. مسأله اقتضائات ذاتی عالم ماده نه تنها با اختیار آدمی متعارض نیستند بلکه مکمل و متمم یکدیگرند زیرا این اقتضائات (اصل تضاد و تزاحم و ...) معطوف به اراده الهی اند چنانکه اختیار و انتخابگری انسان نیز معطوف به اراده خداوند است فلذا چگونه می تواند دو امری که ریشه در یک حقیقت (اراده الهی) دارند با یکدیگر متعارض و متضاد باشند، اتفاقاً اگر این اقتضائات ذاتی عالم ماده مورد اراده خداوند نبود یعنی اصل تضاد و تزاحم را ایجاد نمی کرد با اراده خداوند مبنی بر اختیار و انتخابگری انسان، تعارض و ناسازگاری داشت در حالیکه فرض حکیمانه خدا بر این قرار گرفته بود که انسان از گذر از این اختلافات، تضادها، تزاحمات و تصادمها راه کمال و سعادت خویش را برگزیده و بپیماید.

پنجم. بعلاوه، در این بحث، شرور به اقسامی تقسیم می شود: 1. شرور طبیعی: آن دسته از شروری که دست بشر(مستقیماً) در ایجاد آن دخالتی ندارد 2. شرور اخلاقی: آن دسته از شروری که بشر مستقیماً در ایجاد آن دخالت دارند. فلذا چنانکه ملاحظه می شود در ایجاد شرور اخلاقی، بطور قطع، نقش اختیار و انتخابگری انسانها امری ثابت و حائز اهمیت است و طبق آیات و روایات، ناسپاسی و کفر و عملکرد خود انسان نیز در پدید آمدن بسیاری از شرور طبیعی مانند حوادث و اتفاقات طبیعی؛ سیل و زلزله، طوفان و آفات و بلایا نیز نقش دارد. نظیر کریمه: "ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ؛ به سبب اعمال مردم ، فساد در خشکی و دريا آشکار شد تا به آنان جزای بعضی از کارهايشان را بچشاند ، باشد که بازگردند"(4) و نیز کریمه "وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَـكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ ؛ اگر مردم قريه ها ايمان آورده و پرهيزگاری پيشه کرده بودند برکات ، آسمان و زمين را به رويشان می گشوديم ، ولی پيامبران را به دروغگويی نسبت دادند ما نيز به کيفر کردارشان مؤاخذه شان کرديم"(5) با توجه به این آیات شریفه، علت بسیاری از شرور طبیعی و اخلاقی به خود انسانها نسبت داده شده و این، نقش اختیار و انتخاب گری انسان را ثابت می کند.

بنابراین، وجود اصل تضاد و تزاحم در نظام هستی و در همه امور به معنای این نیست که جبر مطلق همه چیز و همه جا را فرا گرفته و انسانها تکویناً مجبورند که به یکی از طرفین این تضاد متمایل شوند یعنی گروهی به جبر تکوینی ناگزیر از پذیرش حق باشند و گروهی نیز ناگزیر از گرایش به باطل. یا چنانکه در مثالتان اشاره کردید یکی مجبور است علی باشد و دیگر مجبور است معاویه شود؟ اگر چنین جبری حاکم باشد با حق بودن و یا اینگونه علی شدن چه ارزش و امتیازی دارد و یا پیرو باطل شدن و با معاویه بودن چه نکبت و گناهی محسوب می شود و اصولاً با این شکل جبری، مدح و ستودن پیروان حق و طرفداران ولایت و مذمت و سرزنش کفار و منافقین و دشمنان ولایت، بی معنا و فاقد ارزش بوده و کاری غیرحکیمانه و غیرعادلانه است. ضمن آنکه با قبول چنین تفسیری از حاکمیت جبر بر عالم هستی نه تنها فلسفه آفرینش و فلسفه امتحان و ابتلاء که فلسفه معاد و پاداش و جزا نیز معنا و ارزش خود را از دست خواهد داد.

از اینرو تفسیر شما مبنی بر متعارض بودن اصل تضاد و تزاحم با اصل اختیار انسانی باطل و مردود است. و در نقطه مقابل هماهنگی و سازگاری و نقش مکملی و متممی آندو ثابت می شود.

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی_____________________________________________________________
1. مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 156، با کمی تغییر و تصرف.
2. ر. ک: مطهری، مرتضی، فقه و حقوق (مجموعه آثار)، ج ‏۶، ص ۸۰۱٫، قم، صدرا، چاپ اول.
3. همان.
4. روم، 41.
5. اعراف، 96.

مشکور;728581 نوشت:
بنابراین، وجود اصل تضاد و تزاحم در نظام هستی و در همه امور به معنای این نیست که جبر مطلق همه چیز و همه جا را فرا گرفته و انسانها تکویناً مجبورند که به یکی از طرفین این تضاد متمایل شوند یعنی گروهی به جبر تکوینی ناگزیر از پذیرش حق باشند و گروهی نیز ناگزیر از گرایش به باطل. یا چنانکه در مثالتان اشاره کردید یکی مجبور است علی باشد و دیگر مجبور است معاویه شود؟ اگر چنین جبری حاکم باشد با حق بودن و یا اینگونه علی شدن چه ارزش و امتیازی دارد و یا پیرو باطل شدن و با معاویه بودن چه نکبت و گناهی محسوب می شود

ستایش مخصوص خداست نه حضرت علی

باز هم عرض میکنم نمیتونیم به تضاد قائل باشیم و بگوییم که میشد بدی و ظلم وجود نداشته باشد
اگر یه حرام زاده میشد امام معصوم ...حرف شما صحیح بود ولی اینطوری نیست

ملاali;730094 نوشت:
ستایش مخصوص خداست نه حضرت علی

سلام علیکم :Gol:

البته ستایش مخصوص ذات باریتعالی است و هر کس رنگ و جلوه و جهت الهی بگیرد نیز به اذن خدا شایسته ستایش است، چنانکه خداوند در آیات بسیاری ویژگیها و صفات برجسته و حسن انبیاء الهی و نبی خاتم (ص) و اولیاء الهی را به نیکویی معرفی نموده و ایشان را با عناوین نظیر؛ بندگان صالح، مطیع، مخلص، اسوه، هادی، صبور، دارنده خلق عظیم، دارنده ولایت الهی و ... ستوده و بیان نموده است.

ملاali;730094 نوشت:
باز هم عرض میکنم نمیتونیم به تضاد قائل باشیم و بگوییم که میشد بدی و ظلم وجود نداشته باشد

ما هم چنین چیزی نگفتیم بلکه گفتیم به وجود اصل تضاد در عالم ماده قائلیم لکن وجود اصل تضاد بمعنای وجود جبر مطلق در عالم نیست، بلکه در بسیاری از امور عالم این اختیار و انتخابگری انسانهاست که زمینه ساز خیر و خوبی یا شر و بدی است. که توضیح آن در پست قبلی گذشت.

ملاali;730094 نوشت:
اگر یه حرام زاده میشد امام معصوم ...حرف شما صحیح بود ولی اینطوری نیست

قیاس شما مع الفارق است، نه تنها حرام زاده بلکه امکان دستیابی عموم حلال زاده ها(عامه مردم) نیز به مقام امامت و عصمت خاصه فراهم نیست، بلکه هر کس در ظرفیت و استعداد و توان و تلاشگری اش به مراتب عالیه کمال دست خواهد یافت، بنابراین، حتی رسیدن به کمال و سعادت، برای شخص حرامزاده به اقتضای توان و استعداد وجودی اش منتفی نیست، خداوند از هر کسی به قدر اقتضائات وجودی و توان و استعدادش تکلیف می طلبد. و این نیز دلیلی دیگر بر صحت مطالب پیش گفته و اثبات وجود اختیار در آدمی است.

موفق باشید ...:Gol:

بنام خدا

سلام و تشکر:Gol:

سؤال: نقض اختیار به واسطه تعریف شرور و عالم ماده: چه طور میشه که ما در بحث شرور و تعریف عالم ماده میگوییم که اقتضای عالم ماده تضاد و تزاحم است(جبر) اما به آدمها که مولود همین عالمند میرسیم میگوییم به اختیار خودشان بد و خوب شده اند(اختیار)؟

پاسخ و جمعبندی:
در پاسخ به سؤال شما و جمعبندی بحث نکاتی حائز اهمیت است:

اول. یکی از راه حلهای متفکران در پاسخ به شبهات شرور، توجه دادن به این مطلب است که شر لازمه ذاتی عالم ماده است زیرا عالم ماده که در مراتب عالم وجود پایین ترین مرتبه است اقتضاءاتی دارد از جمله: تضاد و تصادم و تزاحم و تنازع که از اصول و قوانین قطعی این جهان است. که از دل این اقتضائات، ناگزیر خیر و شر، وصل و قطع، دوختن و پاره كردن، ساختن و خراب كردن، زایاندن و میراندن است؛ وجود و عدم، خوب و بد و غیرو ... در آغوش یكدیگر جای گرفته و بروز و ظهور می یابند.

دوم. اصل تضاد نه تنها مورد انکار نیست، بلکه از اصول و ارکان طبیعت و از شرایط پیدایش اشیاء است. حکماى الهى می‌‏گویند: «لولا التّضادّ ما صحّ الفیض عن المبدء الجواد»؛ اگر تضاد نبود فیض ادامه نمی‌‏یافت؛ یعنى براى ماده امکانات جدید رخ نمی‌‏داد و در نتیجه صورت‌هاى جدید یافت نمی‌‏شد. (1)

سوم. اصل تضاد و تزاحم دقیقاً در راستای فلسفه آفرینش جهان و انسان است که بمنظور حرکت و پیمودن و دستیابی به مراتب کمال از طریق سنتهای الهی از جمله امتحان و ابتلاء خلق و سازماندهی شده است و اگر جز این بود(فقدان اصل تضاد و تزاحم) یکنواختی و یکسان بودن همه امور عالم نه تنها فایده و اثربخشی فلسفه آفرینش و اقتضائات آن را زائل و ناکارآمد می کرد بلکه حقیقت جبر در این شکل و وضعیت نمود عینی تری می یافت.

چهارم. مسأله اقتضائات ذاتی عالم ماده نه تنها با اختیار آدمی متعارض نیستند بلکه مکمل و متمم یکدیگرند زیرا این اقتضائات (اصل تضاد و تزاحم و ...) معطوف به اراده الهی اند چنانکه اختیار و انتخابگری انسان نیز معطوف به اراده خداوند است فلذا چگونه می تواند دو امری که ریشه در یک حقیقت (اراده الهی) دارند با یکدیگر متعارض و متضاد باشند، اتفاقاً اگر این اقتضائات ذاتی عالم ماده مورد اراده خداوند نبود یعنی اصل تضاد و تزاحم را ایجاد نمی کرد با اراده خداوند مبنی بر اختیار و انتخابگری انسان، تعارض و ناسازگاری داشت در حالیکه فرض حکیمانه خدا بر این قرار گرفته بود که انسان از گذر از این اختلافات، تضادها، تزاحمات و تصادمها راه کمال و سعادت خویش را برگزیده و بپیماید.

پنجم. بعلاوه، در این بحث، شرور به اقسامی تقسیم می شود: 1. شرور طبیعی: آن دسته از شروری که دست بشر(مستقیماً) در ایجاد آن دخالتی ندارد 2. شرور اخلاقی: آن دسته از شروری که بشر مستقیماً در ایجاد آن دخالت دارند. فلذا چنانکه ملاحظه می شود در ایجاد شرور اخلاقی، بطور قطع، نقش اختیار و انتخابگری انسانها امری ثابت و حائز اهمیت است و طبق آیات و روایات،(2) ناسپاسی و کفر و عملکرد خود انسان نیز در پدید آمدن بسیاری از شرور طبیعی مانند حوادث و اتفاقات طبیعی؛ سیل و زلزله، طوفان و آفات و بلایا نیز نقش دارد.

بنابراین، وجود اصل تضاد و تزاحم در نظام هستی و در همه امور به معنای این نیست که جبر مطلق همه چیز و همه جا را فرا گرفته و انسانها تکویناً مجبورند که به یکی از طرفین این تضاد متمایل شوند یعنی گروهی به جبر تکوینی ناگزیر از پذیرش حق باشند و گروهی نیز ناگزیر از گرایش به باطل. اگر چنین جبری حاکم باشد با حق بودن چه ارزش و امتیازی دارد و یا پیرو باطل شدن چه نکبت و گناهی محسوب می شود و اصولاً با این شکل جبری، مدح و ستودن پیروان حق و طرفداران ولایت و مذمت و سرزنش کفار و منافقین و دشمنان ولایت، بی معنا و فاقد ارزش بوده و کاری غیرحکیمانه و غیرعادلانه است. ضمن آنکه با قبول چنین تفسیری، نه تنها فلسفه آفرینش و فلسفه امتحان و ابتلاء بلکه فلسفه معاد و پاداش و جزا نیز معنا و ارزش خود را از دست خواهد داد. از اینرو تفسیر شما مبنی بر متعارض بودن اصل تضاد و تزاحم با اصل اختیار انسانی باطل و مردود است.

پاسخ به دو اشکال

- ممکن است اشکال شود؛ نمی توانیم به تضاد قائل باشیم و بگوییم که بدی و ظلم وجود نداشته باشد؟ در پاسخ به این اشکال گفتنی است: وجود اصل تضاد بمعنای وجود جبر مطلق در عالم نیست، که بطور جبری بدی و ظلم و شرور ایجاد شوند بلکه در بسیاری از امور عالم این اختیار و انتخابگری انسانهاست که زمینه ساز خیر و خوبی یا شر و بدی است.

- و در پاسخ به اشکال " اگر یه حرام زاده میشد امام معصوم ...حرف شما صحیح بود ولی اینطوری نیست" گفتنی است: نه تنها حرام زاده بلکه امکان دستیابی عموم حلال زاده ها(عامه مردم) نیز به مقام امامت و عصمت خاصه فراهم نیست، بلکه هر کس در ظرفیت و استعداد و توان و تلاشگری اش به مراتب عالیه کمال دست خواهد یافت، بنابراین، حتی رسیدن به کمال و سعادت، برای شخص حرامزاده به اقتضای توان و استعداد وجودی اش منتفی نیست، خداوند از هر کسی به قدر اقتضائات وجودی و توان و استعدادش تکلیف می طلبد. و این نیز دلیلی دیگر بر صحت مطالب پیش گفته و اثبات وجود اختیار در آدمی است.

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی______________________________________

1.ر. ک: مطهری، مرتضی، فقه و حقوق (مجموعه آثار)، ج ‏۶، ص ۸۰۱٫، قم، صدرا، چاپ اول.

2.روم، 41 ؛ اعراف، 96.

موضوع قفل شده است