لطایفی در باب حج

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
لطایفی در باب حج

بسمه تعالی

شبلى به حج رفته بود و پس از انجام اعمال حج به حضور امام سیدالساجدین علیه السلام مشرف شد، امام علیه السلام از وى پرسید:
اى شبلى حج گزاردى ؟
شبلى : آرى یا ابن رسول الله .
امام علیه السلام : زمانى كه به میقات فرود آمدى آیا نیّت كرده اى كه جامه معصیت را از خود به در آوردى و جامه طاعت پوشیدى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : زمانى كه از جامه خود برهنه شدى آیا نیّت كردى كه از ریاء و نفاق برهنه شدى ؟
شبلى : نه .

امام علیه السلام : زمانى كه غسل كردى آیا نیت كردى خویشتن را از بدى ها و گناه ها شستشو دادى ؟

شبلى : نه .
امام علیه السلام : آیا خویشتن را پاكیزه كردى و احرام بستى و عقد وقت حج بستى ؟
شبلى : آرى .
امام علیه السلام : زمانى كه خود را پاكیزه كردى و عقد بستى آیا نیّت كردى كه آن چه را خداوند متعالى حرام كرده است ، بر خویشتن حرام كرده اى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام زمانى كه عقد حج بستى آیا نیت كردى كه هر عقدى براى غیر خداوند عزّوجلّ است گشودى ؟
شبلى : نه .
سپس امام علیه السلام فرمود: آیا در مقام ابراهیم علیه السلام وقوف كردى و در آن مقام دو ركعت نماز گزاردى ؟
شبلى : آرى .
امام علیه السلام در این هنگام صیحه اى برآورد كه نزدیك بود از دنیا مفارقت كند سپس فرمود: آه آه كسى كه به مقام قرب رسیده و با خدا مصافحه كرده كجا است . حق تعالى با آن عظمت و جلال مسكینى را به این مقام برساند آیا جایز است بر او كه حرمت چنین پروردگار مهربان را ضایع كند؟ هرگز چنین نیست كه كسى با خدا مصاحفه كند بعد از آن مخالفت او را جایز داند. پس از آن فرمود:
آن گاه كه در مقام ابراهیم ایستادى آیا نیّت كردى كه بر انجام هر طاعت ایستادى ، و پشت به هر معصیت كردى ؟

شبلى : نه .
امام علیه السلام : آن گاه كه در مقام ابراهیم دو ركعت نماز گزاردى آیا نیّت كردى كه چون نماز ابراهیم علیه السلام نماز گزاردى ؟ و به نمازت بینى شیطان را به خاك مالیدى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : در مقام نایستادى و در آن نماز نخواندى .
پس از آن فرمود: آیا بالاى چاه زمزم برآمدى ؟

شبلى : آرى .
امام علیه السلام : آن گاه كه بر بالاى چاه زمزم برآمدى آیا نیّت كردى كه بر طاعت برآمدى و چشمت را از معصیت پوشاندى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : آیا سعى میان صفا و مروه را به جاى آوردى و در میان آن دو مشى و تردّد داشتى ؟
شبلى : آرى .
امام علیه السلام : از سعى میان صفا و مروه آیا نیّت كردى كه در میان خوف و رجایى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : پس نه سعى كردى و نه مشى و تردّد بین صفا و مروه .
پس از آن فرمود: آیا از مكه خارج شدى و به منى رفتى ؟

شبلى : آرى .
امام علیه السلام : به منى رفتى آیا نیت كردى كه مردم را از زبان و دل و دست خود ایمن گردانیدى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : پس به منى نرفتى .
بعد از آن امام علیه السلام فرمود: آیا در موقف عرفه وقوف كردى ؟ و بر جبل الرحمة برآمدى ؟ و شناختى و خداوند متعالى را در جبل الرحمة و جمرات خواندى ؟

شبلى : آرى .
امام علیه السلام : در موقف عرفه آیا معرفت حق سبحانه و تعالى و اطلاع او را بر سرائر و قلب خود شناختى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : بر جبل الرحمة كه بالا رفته اى آیا نیّت كرده اى كه خداوند هر مؤ من و مؤ منه را رحمت مى كند؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : آیا به مزدلفه (مشعر) رفتى ؟ و از آنجا سنگ ریزه ها از زمین بركندى ؟ و مشعر الحرام مرور كردى ؟
شبلى : آرى .
امام علیه السلام : آن گاه كه در مزدلفه مشى مى كردى و از آن سنگ ریزه ها بر مى كندى آیا نیّت كردى كه هر معصیت و جهل را از خود بركندى و هر علم و عمل را در خود نشاندى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : به مشعرالحرام مرور كردى آیا نیّت كردى كه شعایر اهل تقوى و اهل خوف را شعار قلب خود قرار دادى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : در مزدلفه مشى نكردى ، و آن سنگ ریزه ها برنداشتى ، و به مشعرالحرام مرور نكردى .
پس از آن امام علیه السلام فرمود: در منى نماز گزاردى ؟ و رمى جمره كردى ؟ و حلق راءس (سر تراشیدن ) را انجام دادى ؟ و فدیه (قربانى ) خود را ذبح كردى ؟ و در مسجد خیف نماز خواندى ؟ و به مكه بازگشتى ؟ و طواف افاضه به جاى آوردى ؟

شبلى : آرى .
امام علیه السلام : آنگاه به منى رسیدى و رمى جمره ها كردى آیا نیّت كردى كه به مطلب خود رسیدى و هرگونه حاجت تو برآورده شده است ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : آن گاه كه سر تراشیدى آیا نیّت كردى كه از پلیدى ها پاك شدى و از هر گناه و بد عاقبتى كه بنى آدم را است به درآمدى مثل آن روزى كه از مادر متولد شدى ؟
شبلى : نه .

امام علیه السلام : آن گاه كه در مسجد خیف نماز خواندى آیا نیّت كردى كه نترسى مگر از خداوند و امیدوار نباشى مگر به رحمت او؟

شبلى : نه .
امام علیه السلام : آن گاه كه قربانى خود را ذبح كردى آیا نیّت كردى كه طمع را سر بریدى و به ابراهیم علیه السلام به ذبح فرزندش اقتدا كردى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : آن گاه كه به مكه بازگشت كردى و طواف افاضه به جاى آوردى آیا نیّت كردى كه افاضه (كوچ كردن ) به رحمت خدا كردى و به طاعت او بازگشت كردى و به سوى او تقرّب جستى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام فرمود: به منى نرسیدى ، و رمى جمره ها نكردى ، و حلق راءس ‍ انجام ندادى ، و قربانیت را ذبح نكردى ، و در مسجد خیف نماز نگزاردى ، و طواف افاضه به جاى نیاوردى ، و به سوى خداوند تقرّب نجستى ، چه این كه تو حج نكردى .
پس شبلى از تفریط حجّش به ندبه و زارى افتاد و پیوسته آداب حج مى آموخت تا سال دیگر از روى معرفت و یقین حج بگزارد.

برچسب: 

بسمه تعالی

خنك آن حاجى كه ناجى باشد!

الهى ! خانه كجا و صاحب خانه كجا؟ طائف آن كجا و عارف اين كجا؟
آن سفر جسمانى است و اين روحانى ؛ آن براى دولتمند است و اين براى درويش ؛ آن اهل و عيال را وداع كند و اين ماسوا را؛ آن ترك مال كند و اين ترك جان ؛ سفر آن در ماه مخصوص است و اين را همه ماه ، و آن را يك بار است و اين را همه عمر؛ آن سفر آفاق كند و اين سير انفس ؛ راه آن را پايان است و اين را نهايت نبود؛
آن مى رود كه برگردد و اين مى رود كه از او نام و نشانى نباشد؛ آن فرش پيمايد و اين عرش ؛ آن محرم مى شود و اين محرم ؛ آن لباس احرام مى پوشد و اين از خود عارى مى شود؛ آن لبيك مى گويد و اين لبيك مى شنود؛ آن تا به مسجدالحرام رسد و اين از مسجد اقصى بگذرد؛ آن استلام حجر كند و اين انشقاق قمر؛ آن را كوه صفاست و اين را روح صفا؛
سعى آن چند مره بين صفا و مروه است و سعى اين مره در كشور هستى ؛ آن هروله مى كند و اين پرواز؛ آن آب زمزم نوشد و اين آب حيات ؛ آن عرفات بيند و اين عرصات ؛ آن را يك روز وقوف است و اين را همه روز؛ آن از عرفات به مشعر كوچ كند و اين از دنيا به محشر؛ آن درك منى آرزو كند و اين ترك تمنى را؛ آن بهيمه قربانى كند و اين خويشتن را؛ آن رمى جمرات كند و اين رجم همزات ؛
آن حلق راس كند و اين ترك سر؛ آن را لافسوق و لا جدال فى الحج است و اين را فى العمر؛ آن بهشت طلبد و اين بهشت آفرين ؛ لاجرم آن حاجى شود و اين ناجى ؛ خنك آن حاجى ناجى است.

هزار و یک نکته/علامه ذوالفنون حسن حسن زاده آملی

بسمه تعالی

دستور العمل عرفانی برای حج

زائری از شهر تبریز در آستانه سفر به حج ، از عارف عامل ، صادق کامل ، زاهد عابد و بینای بیدار ، حاج شیخ محمد بهاری همدانی تقاضای دستور العمل می کند ، آن مرد وارسته به او می نویسد :

ای خواهان وصول به خانه حق ، بیدار باش که حضرت احدیّت ـ جلّ شأنه العظیم ـ را بیوتات مختلفه می باشد ؛ یکی را کعبه ظاهری گویند که تو قاصد او هستی ، دیگری را بیت المقدّس و دیگری را بیت المعمور و دیگری را عرش
و هکذا ، تا برسد به جایی که خانه حقیقی اصلی است که او را قلب نامند که اعظم از همه این خانه هاست .
آری اول باید مناسک خانه قلب را به جای آورد و آن تصفیه این خانه از بت رذائل و آراستن آن به صفات و اسماء الهیه است، که تا این کعبه باطن را از بت ها پاک نکنی و پرده خبائث را از روی آن بر نداری ، لیاقت زیارت کعبه قرار داده شده در مکه را پیدا نکنی ، که راه ورود به آن حریم ـ که در حقیقت حریم عنایت و رحمت است ـ دل است .
شکی نیست که برای هر بیتی از بیوتات حضرت حق ، آداب و رسومی است ـ که طالب هر بیت ، آداب و رسوم آن بیت را باید رعایت کند تا به حقیقت و واقعیت آن بیت برسد که بدون رعایت آداب و رسوم هر بیت ، رسیدن به آن بیت کاری محال و زحمت در راه آن زحمتی بیهوده و رنجی بی قیمت است .
أمّا معنای خانه او چه باشد ، این اضافه ؛ یعنی اضافه بیت به الله از باب تشریف است یا طور دیگر ، مقصود بیان آن نیست . غرض در این رساله بیان آداب کعبه ظاهری است ، غیر آن آدابی که در مناسک مسطور است . در ضمن شاید اشاره به آداب کعبه حقیقی هم ـ فی الجمله بشود .
أولا بدان غرض از تشریع این عمل شریف ، این باشد که از طریق مناسک این بیت بدانی که مقصود اصلی از خلقت انسان، معرفت خدا و وصول به درجه عشق او و انس به حضرت اوست و اینها تحصیل نمی شود مگر به تصفیه قلب ، و آنهم ممکن نیست مگر به حفظ نفس از شهوات و انقطاع از دنیای دنی ، و قرار گرفتن در راه رنج عبادات ظاهری و باطنی .

شارع مقدّس عبادات را یک نسق نگردانیده ، بلکه مختلف وضع کرده ؛ زیرا به هر یک از آنها رذیله ای از رذائل مکلف زایل می گردد تا به اشتغال به تمام آنها تصفیه تمام عیار گردد چنانکه ادای صدقات و حقوق مالیه قطع میل می کند از حکام دنیویه و صوم قطع می کند ، انسان را از مشتهیات نفسانیه و صلاة نهی می کند ، هر فحشا و منکر را و همچنین سایر عبادات .
چون حجّ مجمع العناوین بود ، خصوصیت دیگری در بین عبادات پیدا کرد ، چه این که مشتمل است بر جمله ای از مشقات اعمال که هر یک بنفسه صلاحیت تصفیه نفس را دارد ؛ مانند انفاق مال کثیر ، قطع از اولاد و عیال و وطن ، جدایی از نفوس شریره ، طیّ منازل بعیده ، و ابتلا به گرمای سخت و عطش شدید و انجام اعمال نا مأنوس و خلاف
طبع ؛ مانند رمی جمره و طواف و سعی و احرام و غیر آن .
و نیز دارای فضائل عالی دیگر است ؛ مانند تذکر به احوال آخرت به هنگام تماشای اصناف خلق و اجتماع کثیر فی صقع واحد علی نهج واحد لا سیما در احرام و وقوفین و رسیدن به محل وحی و نزول ملائکه بر انبیا ، از آدم تا خاتم ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ و تشرف به محل قدمهای آن بزرگواران ، مضافاً بر تشرف بر حرم خدا و خانه او علاوه بر حصول رقت که مورث صفای قلب است به دیدن این امکنه شریفه با امکنه شریف دیگر که رساله گنجایش آن را ندارد .
نتیجه این که حجّ دارای جمله ای از مشقت ها و فضائل کثیره از اعمال است و رسول خدا فرمود : رهبانیّت را در این مکتب به جهاد و حج تبدیل کردم و انسان با توجه به این واقعیات باید بداند که به کرامت این سفر روحانی نمی رسد مگر با رعایت آداب و رسوم حقیقی آن و آن چند امر است :

اول ـ این که هر عبادتی از عبادات باید به نیت صادقه باشد و به قصد امتثال امر شارع بجا آورده شود تا عبادت به شمار آید .

کسی که اراده حجّ دارد ، اوّلا باید قدری تأمّل در نیّت خود نماید ، هوای نفس را کنار گذارد ، ببیند غرضش از این سفر امتثال امر الهی و رسیدن به ثواب و فرار از عقاب اوست یا نه ، نستجیر بالله غرضش تحصیل اعتبار یا خوف از مذمّت مردم یا تفسیق آنها یا از ترس فقیر شدن است یا چنانکه معروف است هر کس ترک حج کند مبتلا به فقر می شود ، یا امور دیگر را غرض دارد ، از قبیل تجارت و خوش گذرانی و سیر در بلاد و غیر ذلک .

اگر درست تأمّل کند خودش می فهمد که قصدش چیست ، اگر معلوم شد که وجه همّت خدا نیست ، باید سعی در اصلاح قصد خود کند و لا أقل ملتفت به قبح این مسأله گردد که قصد حریم ملک الملوک را نموده ولی برای این مسائل مادی و خیالی و بی فایده . در اینجاست که باید به نحو خجالت آغاز سفر کند نه به نحو غرور و غفلت !
دوّم ـ این که تهیه حضور ببیند از برای مجلس روحانیین ، با بجا آوردن یک توبه حقیقی ؛ یعنی توبه ای که تمام مقدمات در آن رعایت شود ؛ از قبیل ردّ حقوق ، چه مالیه ؛ مانند خمس و ردّ مظالم و کفارات ، یا غیر مالیّه ؛ مانند غیبت و اذیت و هتک عرض و سایر جنایات بر غیر که لازم است از صاحبانش حلالیّت بخواهد ، به آن صورتی که در کتب فقهی یا روایی آمده . و اگر پدر و مادرش هستند آنان را از خود راضی کند تا پاک و پاکیزه از منزل در آید بلکه تمام علایق خود را جمع آوری نموده ، شغل قلبی خود را از پشت سرش قطع نماید تا به تمام قلب رو به خدای خود کند ، همچنین فرض کند که دیگر برنمی گردد .

آری قطع علاقه از غیر حق در این سفر ، مهم ترین برنامه این سفر است و تا قطع علایق غلط و هوس های شیطانی و نیّت های آلوده نشود ، روی به محبوب نشده و لذا روی محبوب هم به انسان نمی شود .
زائر باید وصیّت تام و تمامی کند و به اطلاع اشخاص خیّر و دانا برساند که کیفیّت وصیّت باید چگونه باشد . در هر صورت کاری کند که اگر برنگردد هیچ جزئی از جزئیات کار او معوّق نماند ، بلکه در تمام عمر باید چنین باشد ، که هیچ کس از مردن خود اطلاع ندارد !
سوم ـ این که اسباب مشغله قلبی در این سفر برای خود فراهم نکند ، تا او را در حرکات و سکناتش که باید فقط به یاد محبوب واقعی باشد ، باز دارد ؛ از قبیل رفیق نا هماهنگ یا مال التجارّه یا غیر آن ، بلکه اگر بتواند با کسانی همسفر و همراه شود که بودن با آنان یاد حق را در قلب تقویت کند یا اگر خدای ناخواسته دچار غفلت شد آنان به داد او برسند .

چهارم ـ تا ممکن است از مال خالص و حلال و طیّب آنهم بطور زیاد بردارد و در این سفر از انفاق مضایقه ننماید ؛ زیرا که انفاق در راه حجّ انفاق در راه خداست . از زیادی خرج در این سفر ملکوتی نباید دلگیر بود ، که در احادیث آمده ، درهمی خرج در این سفر مساوی با هفتاد درهم است ، ازهد زهاد ، حضرت سجّاد ، وقتی در این سفر قرار می گرفتند انفاق فوق العاده داشتند .

اگر در این سفر چیزی از امور مالی از دست برود باید کمال ممنونیت را از حق داشت و خاطر شاد بود ؛ زیرا بر میزبان است که آن را در دیوان اعلی ثبت کند آنهم به اضعاف مضاعف تا روزی به عنوان تلافی به شخص باز گردد ! نمی بینی اگر کسی تو را به میهمانی بطلبد و در اثنای راه صدمه ای به تو برسد تا جایی که بتواند جبران می کند اگر چه لئیم باشد ، پس چه گمان داری در حقّ اقدر قادرین و اکرم اکرمین ؟ !

پنجم ـ این که باید در این سفر به طور جدّی حسنات اخلاقی را به کار برده و در مقام تواضع و فروتنی نسبت به رفیق و حمله دار و سایر مردم باشد و از لغو و فحش و درشت گویی و ناملایم در حذر باشد که حسن خلق تنها در این نیست که اذیت انسان به کسی نرسد ، بلکه از جمله حسنات اخلاقی تحمّل اذیت برادر مسلمان و مؤمن است و بالاتر این که در برابر اذیّت غیر ، خفض جناح کند و به یاد آن حدیث پر قیمت قدسی باشد که فرمود : رضای خود را در جفای مخلوق پنهان کرده ام ، هرکه در صدد رضا جویی من است باید آزار غیر را متحمّل شود .

ششم ـ این که نه تنها قصد حجّ کند و بس ، بلکه در این سفر باید چندین مرحله را قصد داشته باشد ؛ از قبیل زیارت قبور مطهّره شهدا و اولیا و سعی در حوائج مؤمنین و تعلیم و تعلّم احکام دینیّه و ترویج مذهب اثنا عشریه و تعظیم شعار الله و امر به معروف و نهی از منکر و غیر ذلک .

هفتم ـ اسباب تجمّل و تکبّر برای خود فراهم نیاورد ، بلکه شکسته دل و غبار آلود رو به حریم حضرت الله رود ، چنان که در باب احرام به آن اشاره شده .

قیمت انسان در این سفر به شکسته دلی و غبار آلودی اوست ، در این حریم فقط میهمان متواضع ، همراه بادل خاشع ، راه دارد و بس ، متکبّر را استعداد حضور در این پیشگاه والا نیست .

هشتم ـ از خانه حرکت نکند مگر این که نفس خویش و هر چه با خود برداشته و جمیع رفقای خود و اهل خانه و هر چه تعلّق به او دارد امانتاً به خالق خود ـ جلّ شأنه ـ در کمال اطمینان بسپارد و با دلی آرام از خانه خارج شود که حضرت او نعم الحفیظ و نعم الوکیل و نعم المولی و نعم النصیر است .

نهم ـ اعتمادش به کیسه و قوه و قدرت خود نباشد ، بلکه در همه حال باید اعتمادش به صاحب بیت باشد . مقدمات این سفر بیش از این است که به رقم رفت ولی در خانه اگر کس است یک حرف بس است . باید تأمل کند و بداند که این سفر جسمانی الی الله است و یک سفر دیگری هم روحانی الی الله باید داشته باشد و آن این که از این بی خیالی و غفلت و جهل به این حقیقت سفر کند که برای خوردن و آشامیدن به دنیا نیامده ، بلکه خلقت او برای معرفت و تکمیل نفس است که این سفر عجیب سفری است و این سیر عجائب سیری است . و بداند همانطور که در سفر حجّ زاد و راحله و هم سفر و امیر حاج و دلیل خادم و غیره لازم دارد که اگر هر کدام نباشد کار لنگ است و به منزل نخواهد رسید بلکه به هلاکت خواهد افتاد ، در آن سفر هم بعینه به اینها محتاج است ، ور نه قدم از قدم نمی تواند بردارد و اگر بدون اینها تصور کند می تواند سیر کند ، قطعاً رو به ترکستان است . نه کعبه حقیقی .

استاد;726390 نوشت:
بسمه تعالی

شبلى به حج رفته بود و پس از انجام اعمال حج به حضور امام سیدالساجدین علیه السلام مشرف شد، امام علیه السلام از وى پرسید:
اى شبلى حج گزاردى ؟
شبلى : آرى یا ابن رسول الله .

امام علیه السلام : زمانى كه به میقات فرود آمدى آیا نیّت كرده اى كه جامه معصیت را از خود به در آوردى و جامه طاعت پوشیدى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : زمانى كه از جامه خود برهنه شدى آیا نیّت كردى كه از ریاء و نفاق برهنه شدى ؟
شبلى : نه .

امام علیه السلام : زمانى كه غسل كردى آیا نیت كردى خویشتن را از بدى ها و گناه ها شستشو دادى ؟

شبلى : نه .
امام علیه السلام : آیا خویشتن را پاكیزه كردى و احرام بستى و عقد وقت حج بستى ؟
شبلى : آرى .
امام علیه السلام : زمانى كه خود را پاكیزه كردى و عقد بستى آیا نیّت كردى كه آن چه را خداوند متعالى حرام كرده است ، بر خویشتن حرام كرده اى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام زمانى كه عقد حج بستى آیا نیت كردى كه هر عقدى براى غیر خداوند عزّوجلّ است گشودى ؟
شبلى : نه .
سپس امام علیه السلام فرمود: آیا در مقام ابراهیم علیه السلام وقوف كردى و در آن مقام دو ركعت نماز گزاردى ؟
شبلى : آرى .
امام علیه السلام در این هنگام صیحه اى برآورد كه نزدیك بود از دنیا مفارقت كند سپس فرمود: آه آه كسى كه به مقام قرب رسیده و با خدا مصافحه كرده كجا است . حق تعالى با آن عظمت و جلال مسكینى را به این مقام برساند آیا جایز است بر او كه حرمت چنین پروردگار مهربان را ضایع كند؟ هرگز چنین نیست كه كسى با خدا مصاحفه كند بعد از آن مخالفت او را جایز داند. پس از آن فرمود:
آن گاه كه در مقام ابراهیم ایستادى آیا نیّت كردى كه بر انجام هر طاعت ایستادى ، و پشت به هر معصیت كردى ؟

شبلى : نه .
امام علیه السلام : آن گاه كه در مقام ابراهیم دو ركعت نماز گزاردى آیا نیّت كردى كه چون نماز ابراهیم علیه السلام نماز گزاردى ؟ و به نمازت بینى شیطان را به خاك مالیدى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : در مقام نایستادى و در آن نماز نخواندى .
پس از آن فرمود: آیا بالاى چاه زمزم برآمدى ؟

شبلى : آرى .
امام علیه السلام : آن گاه كه بر بالاى چاه زمزم برآمدى آیا نیّت كردى كه بر طاعت برآمدى و چشمت را از معصیت پوشاندى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : آیا سعى میان صفا و مروه را به جاى آوردى و در میان آن دو مشى و تردّد داشتى ؟
شبلى : آرى .
امام علیه السلام : از سعى میان صفا و مروه آیا نیّت كردى كه در میان خوف و رجایى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : پس نه سعى كردى و نه مشى و تردّد بین صفا و مروه .
پس از آن فرمود: آیا از مكه خارج شدى و به منى رفتى ؟

شبلى : آرى .
امام علیه السلام : به منى رفتى آیا نیت كردى كه مردم را از زبان و دل و دست خود ایمن گردانیدى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : پس به منى نرفتى .
بعد از آن امام علیه السلام فرمود: آیا در موقف عرفه وقوف كردى ؟ و بر جبل الرحمة برآمدى ؟ و شناختى و خداوند متعالى را در جبل الرحمة و جمرات خواندى ؟

شبلى : آرى .
امام علیه السلام : در موقف عرفه آیا معرفت حق سبحانه و تعالى و اطلاع او را بر سرائر و قلب خود شناختى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : بر جبل الرحمة كه بالا رفته اى آیا نیّت كرده اى كه خداوند هر مؤ من و مؤ منه را رحمت مى كند؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : آیا به مزدلفه (مشعر) رفتى ؟ و از آنجا سنگ ریزه ها از زمین بركندى ؟ و مشعر الحرام مرور كردى ؟
شبلى : آرى .
امام علیه السلام : آن گاه كه در مزدلفه مشى مى كردى و از آن سنگ ریزه ها بر مى كندى آیا نیّت كردى كه هر معصیت و جهل را از خود بركندى و هر علم و عمل را در خود نشاندى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : به مشعرالحرام مرور كردى آیا نیّت كردى كه شعایر اهل تقوى و اهل خوف را شعار قلب خود قرار دادى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : در مزدلفه مشى نكردى ، و آن سنگ ریزه ها برنداشتى ، و به مشعرالحرام مرور نكردى .
پس از آن امام علیه السلام فرمود: در منى نماز گزاردى ؟ و رمى جمره كردى ؟ و حلق راءس (سر تراشیدن ) را انجام دادى ؟ و فدیه (قربانى ) خود را ذبح كردى ؟ و در مسجد خیف نماز خواندى ؟ و به مكه بازگشتى ؟ و طواف افاضه به جاى آوردى ؟

شبلى : آرى .
امام علیه السلام : آنگاه به منى رسیدى و رمى جمره ها كردى آیا نیّت كردى كه به مطلب خود رسیدى و هرگونه حاجت تو برآورده شده است ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : آن گاه كه سر تراشیدى آیا نیّت كردى كه از پلیدى ها پاك شدى و از هر گناه و بد عاقبتى كه بنى آدم را است به درآمدى مثل آن روزى كه از مادر متولد شدى ؟
شبلى : نه .

امام علیه السلام : آن گاه كه در مسجد خیف نماز خواندى آیا نیّت كردى كه نترسى مگر از خداوند و امیدوار نباشى مگر به رحمت او؟

شبلى : نه .
امام علیه السلام : آن گاه كه قربانى خود را ذبح كردى آیا نیّت كردى كه طمع را سر بریدى و به ابراهیم علیه السلام به ذبح فرزندش اقتدا كردى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام : آن گاه كه به مكه بازگشت كردى و طواف افاضه به جاى آوردى آیا نیّت كردى كه افاضه (كوچ كردن ) به رحمت خدا كردى و به طاعت او بازگشت كردى و به سوى او تقرّب جستى ؟
شبلى : نه .
امام علیه السلام فرمود: به منى نرسیدى ، و رمى جمره ها نكردى ، و حلق راءس ‍ انجام ندادى ، و قربانیت را ذبح نكردى ، و در مسجد خیف نماز نگزاردى ، و طواف افاضه به جاى نیاوردى ، و به سوى خداوند تقرّب نجستى ، چه این كه تو حج نكردى .
پس شبلى از تفریط حجّش به ندبه و زارى افتاد و پیوسته آداب حج مى آموخت تا سال دیگر از روى معرفت و یقین حج بگزارد.

فرستاده شده از HUAWEI RIO-L01ِ من با Tapatalk