جمع بندی چرا قرآن به جای مکر و کید از واژۀ دیگری استفاده نمی کند؟

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا قرآن به جای مکر و کید از واژۀ دیگری استفاده نمی کند؟

سلام. گفته می شود وقتی قرآن مکر و کید را به خدا نسبت می دهد، منظور تدبیر است و نه حیله، و برخی گفته اند که منظور مجازات کردن مکر مکاران است یا بی اثر کردن آن است.

اگر منظور قرآن از مکر و کید خدا، تدبیر یا بی اثر کردن مکر است، چرا خود قرآن به جای واژۀ مکر، از واژۀ دیگری استفاده نمی کند تا چنین شبهه ای ایجاد نشود؟

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد میقات

[="Tahoma"]با سلام و درود

«مکر» در لغت، به معنای تدبیر، چاره اندیشی و بازداشتن کسی از مقصودش است، اعم از آن که در کار بد باشد یا در کار خوب.(المفردات في غريب القرآن، ص 772؛ قاموس قرآن، ج ‏6، ص 265)

البته «مکر» به معنای خدعه و حیله گری که بار منفی دارد، غلبه استعمال پیدا کرده است، نه این که معنای لغوی چنین باشد.

اگر هم بپذیریم که حیله و چاره اندیشی بار منفی دارد، خداوند این را در مقابل کسانی که خودشان اقدام به مکر کرده اند به کار برده است، لذا دیگر منفی نیست و با آن معنای مکر که اکنون در زبان ها است (نقشه های شیطانی و زیان آور)، تفاوت اساسی دارد.

با توجه به موارد و مصادیق مکر الهی، این مطلب بیشتر روشن می شود:

1. مراد از مکر الهی، تدبیر و چاره اندیشی است که خداوند در مقابل مکر دیگران، انجام داده است:

«وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ»؛ آنها چاره مى‏ انديشيدند (و نقشه مى‏ كشيدند)، و خداوند هم تدبير مى ‏كرد، و خدا بهترين چاره جويان و تدبيركنندگان است‏.(انفال/ 30)

مراد از «يَمْكُرُونَ» حيله و تدبير مشركين است كه مي خواستند حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) را کشته يا زندانى کرده يا تبعيد نمايند، و مراد از «يَمْكُرُ اللَّهُ» همان تدبير خداوند است كه آن حضرت را مأمور به هجرت نمود.

«وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ»؛ و (يهود و دشمنان مسيح، براى نابودى او و آيينش،) نقشه كشيدند و خداوند (بر حفظ او و آيينش،) چاره‏ جويى كرد و خداوند، بهترين چاره‏ جويان است . (آل عمران/ 54)

كه مراد از مكر اول حيله يهود است در باره كشتن عيسى (علیه السلام)، و منظور از مكر اللّه، نجات دادن عيسى از دست آن ها است.

2. مراد از مکر الهی، نوعی عاقبت و نتیجه مکری است که در برابر خدا به کار برده اند، مانند:

«وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ»
آنها نقشه مهمّى كشيدند، و ما هم نقشه مهمّى، در حالى كه آنها درك نمى ‏كردند! بنگر عاقبت توطئه آنها چه شد، كه ما آنها و قومشان همگى را نابود كرديم.(نمل/50 و 51)

منظور از مكر اول، طفره رفتن و انحراف كفار است از پيروى حضرت صالح (علیه السلام)، و غرض از مكر دوم، هلاكت و عذاب آن ها است كه نتيجه طبيعى مكر آن ها بود.

3. مراد از مكر الهی، عذاب خداست، مانند:

«أَ فَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ»؛ آيا آنها خود را از مكر الهى در امان مى ‏دانند؟! در حالى كه جز زيانکاران، خود را از مكر (و مجازات) خدا ايمن نمى ‏دانند!(اعراف/ 99)

هشداری است برای همه که از عذاب الهی غافل نشوید. هر کس از عذاب خدا غافل شد، مشمول عذاب خواهد شد.

مراقب باشید نعمت ها و ... شما را غافل نکنند و گمان کنید هر کاری (گناه و معصیت) بکنید، در امان هستید و در برابر معصیت، عذاب نمی شوید.

به بیان دیگر، مبادا در صورت غفلت و انجام معاصی به گمان در امان بودن از عذاب، مکر الهی که همان عذاب است، شما را در بر بگیرد.

بنابر این:

واژه «مکر» اختصاص به یک معنای خاص ندارد و از نظر لغوی چندین معنا دارد و استعمال این لفظ در آن معانی، جایز و شایع است؛ و با توجه به معنای لغوی و نیز شناخت اوصاف الهی، شبهه ای ایجاد نمی شود.

میقات;726768 نوشت:
بنابر این:

واژه «مکر» اختصاص به یک معنای خاص ندارد و از نظر لغوی چندین معنا دارد و استعمال این لفظ در آن معانی، جایز و شایع است؛ و با توجه به معنای لغوی و نیز شناخت اوصاف الهی، شبهه ای ایجاد نمی شود.

با سلام. سؤال این است که چرا خداوند در قرآن به جای مکر از واژه ای استفاده نمی کند که معانی مختلف با بار مثبت و منفی نداشته باشد و هیچ سوءبرداشتی از آن ممکن نباشد. در آیاتی که شما آوردید، ایمان به قرآن و کمال مطلق بودن خدا تقدم دارد، لذا تفسیری که شما می کنید هم بر این مقدمات استوار است، مثلاً کفار مکر می کنند و خدا هم مکر می کند، ولی شما مکر دوم را با توجه به مقدمات فوق، یک چاره اندیشی در برابر مکر اوّل می دانید. یا با مقدمات دیگری، مکر را در آیۀ سوم به معنای عذاب می گیرید.

חסר משמעות;726857 نوشت:
با سلام. سؤال این است که چرا خداوند در قرآن به جای مکر از واژه ای استفاده نمی کند که معانی مختلف با بار مثبت و منفی نداشته باشد و هیچ سوءبرداشتی از آن ممکن نباشد.

با سلام و درود

این خاصیت کلمه است که می تواند در معانی مختلف استعمال شود. با این استدلال شما هیچ متکلمی نباید از کلماتی استفاده کند که بار معانی متعدد دارد، در صورتی که این نشدنی است و اصلا از طرف زبان شناسان و خود ادبیات عرب، این عادی و متداول و بدون اشکال است.

مراجعه به کتب لغت، همین موضوع را روشن می سازد زیرا لغت شناسان برای هر واژه معانی متعدد بیان کرده اند لذا یک کلمه می تواند معانی متعدد داشته و به حسب قرینه و ...، در هر یک از آن معانی استعمال شود.

در موضوع مورد گفتگو نیز اگرچه ممکن است در ابتدا برای خواننده، معانی عمیق آن روشن نباشد ولی اولا شبهه انگیز نیست، در ثانی با توجه به شناخت اوصاف الهی می داند که بار منفی آن در باره خداوند، ممنوع و باطل است لذا در پی یافتن حمل صحیح می رود.

ضمنا بابت تاخیر عذرخواهی می کنم.

חסר משמעות;726857 نوشت:
با سلام. سؤال این است که چرا خداوند در قرآن به جای مکر از واژه ای استفاده نمی کند که معانی مختلف با بار مثبت و منفی نداشته باشد و هیچ سوءبرداشتی از آن ممکن نباشد. در آیاتی که شما آوردید، ایمان به قرآن و کمال مطلق بودن خدا تقدم دارد، لذا تفسیری که شما می کنید هم بر این مقدمات استوار است، مثلاً کفار مکر می کنند و خدا هم مکر می کند، ولی شما مکر دوم را با توجه به مقدمات فوق، یک چاره اندیشی در برابر مکر اوّل می دانید. یا با مقدمات دیگری، مکر را در آیۀ سوم به معنای عذاب می گیرید.

سلام
شما فرض بگیرید کلمه شیر
بر معانی و مصادیق متعدد دلالت می کند
اگر به شما بگویند شیر داخل یخچال را بیاور ایا شما دچار سوء برداشت می شوید؟
مسلما نه و برای شما معنای آن واضح و مبرهن است که منظور شیر سرویس بهداشتی یا شیر جنگل نیست
در مورد خدا و نسبت دادن یک کاری به خدا نیز اینچنین است

میقات;729083 نوشت:

با سلام و درود

این خاصیت کلمه است که می تواند در معانی مختلف استعمال شود. با این استدلال شما هیچ متکلمی نباید از کلماتی استفاده کند که بار معانی متعدد دارد، در صورتی که این نشدنی است و اصلا از طرف زبان شناسان و خود ادبیات عرب، این عادی و متداول و بدون اشکال است.

مراجعه به کتب لغت، همین موضوع را روشن می سازد زیرا لغت شناسان برای هر واژه معانی متعدد بیان کرده اند لذا یک کلمه می تواند معانی متعدد داشته و به حسب قرینه و ...، در هر یک از آن معانی استعمال شود.

در موضوع مورد گفتگو نیز اگرچه ممکن است در ابتدا برای خواننده، معانی عمیق آن روشن نباشد ولی اولا شبهه انگیز نیست، در ثانی با توجه به شناخت اوصاف الهی می داند که بار منفی آن در باره خداوند، ممنوع و باطل است لذا در پی یافتن حمل صحیح می رود.

ضمنا بابت تاخیر عذرخواهی می کنم.

با سلام. طبق کدام آیه از قرآن، می فهمیم که هر چیز که به خدا نسبت داده شود، باید در معنای خوب و مثبت آن در نظر گرفته شود؟

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله

نقل قول:
طبق کدام آیه از قرآن، می فهمیم که هر چیز که به خدا نسبت داده شود، باید در معنای خوب و مثبت آن در نظر گرفته شود؟

از آنجا که خداوند متعال "سبوح قدوس" است.

[="Arial"][="Black"]راه شناخت صفات خدا منحصر به نقل نیست .. وقتی عقیده ما که برگرفته از عقل هست برا خدا بعضی صفات رو سلب کرد درظاهر بعضی آیات بخاطر تنافی یا اعتقادمون تصرف میکنیم و آن را با معنایی که سازگار عقیده است تاویل میکنیم ........[/]

[="Tahoma"]توجه!

دوستان گرامی، به موضوع تاپیک توجه فرمایند. مطالب خارج از موضوع، حذف می شوند.

[="Tahoma"]

חסר משמעות;730284 نوشت:
با سلام. طبق کدام آیه از قرآن، می فهمیم که هر چیز که به خدا نسبت داده شود، باید در معنای خوب و مثبت آن در نظر گرفته شود؟

با سلام و درود

در علم فلسفه به این موضوع پرداخته شده و عقل برای موجود کاملی که هیچ نیاز و نقصی ندارد، صفات کمال را به او نسبت می دهد و صفاتی که نقص و نیاز در آن است را از او نفی می کند.

در قرآن نیز آیات بسیاری است که اوصاف خداوند را بیان می کند:

«اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ... وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيمُ»
هيچ معبودى نيست جز خداوند يگانه زنده، كه قائم به ذات خويش است، و موجودات ديگر، قائم به او هستند هيچگاه خواب سبك و سنگينى او را فرا نمى ‏گيرد (و لحظه ‏اى از تدبير جهان هستى، غافل نمى‏ ماند) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، از آن اوست كيست كه در نزد او، جز به فرمان او شفاعت كند؟! (بنا بر اين، شفاعت شفاعت ‏كنندگان، براى آنها كه شايسته شفاعتند، از مالكيت مطلقه او نمى ‏كاهد.) آنچه را در پيش روى آنها [بندگان‏] و پشت سرشان است مى ‏داند (و گذشته و آينده، در پيشگاه علم او، يكسان است.) و كسى از علم او آگاه نمى ‏گردد جز به مقدارى كه او بخواهد. (اوست كه به همه چيز آگاه است و علم و دانش محدود ديگران، پرتوى از علم بى ‏پايان و نامحدود اوست.) تخت (حكومت) او، آسمانها و زمين را در بر گرفته و نگاهدارى آن دو [آسمان و زمين‏]، او را خسته نمی كند. بلندى مقام و عظمت، مخصوص اوست.(بقره/ 255)

«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد اللَّهُ الصَّمَد ...»
بگو: خداوند، يكتا و يگانه است. خداوندى است كه همه نيازمندان قصد او مى ‏كنند. (هرگز) نزاد، و زاده نشد، و براى او هيچگاه شبيه و مانندى نبوده است‏.(توحید/ 1-4)

«هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ ... وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَكِيم‏»
او خدايى است كه معبودى جز او نيست، داناى آشكار و نهان است، و او رحمان و رحيم است. و خدايى است كه معبودى جز او نيست، حاكم و مالك اصلى اوست، از هر عيب منزّه است، به كسى يتم نمى ‏كند، امنيّت بخش است، مراقب همه چيز است، قدرتمندى شكست ‏ناپذير كه با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح مى ‏كند، و شايسته عظمت است خداوند منزّه است از آنچه شريك براى او قرار مى ‏دهند! او خداوندى است خالق، آفريننده‏ اى بى‏ سابقه، و صورتگرى (بى‏ نظير) براى او نامهاى نيك است آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مى‏ گويند و او عزيز و حكيم است.(حشر/ 22-24)

«سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ... وَ هُوَ عَلِيمُ بِذَاتِ الصُّدُور»
آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى‏ گويند و او عزيز و حكيم است.
مالكيّت (و حاكميّت) آسمانها و زمين از آن اوست زنده مى ‏كند و مى ‏ميراند و او بر هر چيز توانا است.
اوّل و آخر و پيدا و پنهان اوست و او به هر چيز داناست.
او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز [شش دوران‏] آفريد سپس بر تخت قدرت قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت) آنچه را در زمين فرو مى ‏رود مى ‏داند، و آنچه را از آن خارج مى ‏شود و آنچه از آسمان نازل مى ‏گردد و آنچه به آسمان بالا مى‏ رود و هر جا باشيد او با شما است، و خداوند نسبت به آنچه انجام مى ‏دهيد بيناست.
مالكيّت آسمانها و زمين از آن اوست و همه كارها به سوى او باز مى ‏گردد.
شب را در روز مى‏ كند و روز را در شب و او به آنچه در دل سينه ‏ها وجود دارد داناست.(حدید/ 1-6)

«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ»؛ هيچ چيز همانند او نيست‏.(شوری/ 11)

و آیات دیگر .....

میقات;731190 نوشت:

با سلام و درود

در علم فلسفه به این موضوع پرداخته شده و عقل برای موجود کاملی که هیچ نیاز و نقصی ندارد، صفات کمال را به او نسبت می دهد و صفاتی که نقص و نیاز در آن است را از او نفی می کند.

در قرآن نیز آیات بسیاری است که اوصاف خداوند را بیان می کند:

«اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ... وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيمُ»
هيچ معبودى نيست جز خداوند يگانه زنده، كه قائم به ذات خويش است، و موجودات ديگر، قائم به او هستند هيچگاه خواب سبك و سنگينى او را فرا نمى ‏گيرد (و لحظه ‏اى از تدبير جهان هستى، غافل نمى‏ ماند) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، از آن اوست كيست كه در نزد او، جز به فرمان او شفاعت كند؟! (بنا بر اين، شفاعت شفاعت ‏كنندگان، براى آنها كه شايسته شفاعتند، از مالكيت مطلقه او نمى ‏كاهد.) آنچه را در پيش روى آنها [بندگان‏] و پشت سرشان است مى ‏داند (و گذشته و آينده، در پيشگاه علم او، يكسان است.) و كسى از علم او آگاه نمى ‏گردد جز به مقدارى كه او بخواهد. (اوست كه به همه چيز آگاه است و علم و دانش محدود ديگران، پرتوى از علم بى ‏پايان و نامحدود اوست.) تخت (حكومت) او، آسمانها و زمين را در بر گرفته و نگاهدارى آن دو [آسمان و زمين‏]، او را خسته نمی كند. بلندى مقام و عظمت، مخصوص اوست.(بقره/ 255)

«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد اللَّهُ الصَّمَد ...»
بگو: خداوند، يكتا و يگانه است. خداوندى است كه همه نيازمندان قصد او مى ‏كنند. (هرگز) نزاد، و زاده نشد، و براى او هيچگاه شبيه و مانندى نبوده است‏.(توحید/ 1-4)

«هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ ... وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَكِيم‏»
او خدايى است كه معبودى جز او نيست، داناى آشكار و نهان است، و او رحمان و رحيم است. و خدايى است كه معبودى جز او نيست، حاكم و مالك اصلى اوست، از هر عيب منزّه است، به كسى يتم نمى ‏كند، امنيّت بخش است، مراقب همه چيز است، قدرتمندى شكست ‏ناپذير كه با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح مى ‏كند، و شايسته عظمت است خداوند منزّه است از آنچه شريك براى او قرار مى ‏دهند! او خداوندى است خالق، آفريننده‏ اى بى‏ سابقه، و صورتگرى (بى‏ نظير) براى او نامهاى نيك است آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مى‏ گويند و او عزيز و حكيم است.(حشر/ 22-24)

«سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ... وَ هُوَ عَلِيمُ بِذَاتِ الصُّدُور»
آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى‏ گويند و او عزيز و حكيم است.
مالكيّت (و حاكميّت) آسمانها و زمين از آن اوست زنده مى ‏كند و مى ‏ميراند و او بر هر چيز توانا است.
اوّل و آخر و پيدا و پنهان اوست و او به هر چيز داناست.
او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز [شش دوران‏] آفريد سپس بر تخت قدرت قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت) آنچه را در زمين فرو مى ‏رود مى ‏داند، و آنچه را از آن خارج مى ‏شود و آنچه از آسمان نازل مى ‏گردد و آنچه به آسمان بالا مى‏ رود و هر جا باشيد او با شما است، و خداوند نسبت به آنچه انجام مى ‏دهيد بيناست.
مالكيّت آسمانها و زمين از آن اوست و همه كارها به سوى او باز مى ‏گردد.
شب را در روز مى‏ كند و روز را در شب و او به آنچه در دل سينه ‏ها وجود دارد داناست.(حدید/ 1-6)

«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ»؛ هيچ چيز همانند او نيست‏.(شوری/ 11)

و آیات دیگر .....

با سلام. عنایت دارید که بحث ما نقلی و قرآنی است و نه عقلی که بگوییم عقلاً خدا باید کمال مطلق باشد؛ من خواهان آیاتی از قرآن در این زمینه هستم.

در مورد آیاتی که ارائه فرمودید، هر چند صفات کمالی و اسماء زیبای الهی را مطرح می کنند، ولی اشاره به اینکه هیچ بدی در خدا را ندارد را به صورت کلّی در این آیات نمی بینیم.

[="Tahoma"]

חסר משמעות;731490 نوشت:
با سلام. عنایت دارید که بحث ما نقلی و قرآنی است و نه عقلی که بگوییم عقلاً خدا باید کمال مطلق باشد؛ من خواهان آیاتی از قرآن در این زمینه هستم.

در مورد آیاتی که ارائه فرمودید، هر چند صفات کمالی و اسماء زیبای الهی را مطرح می کنند، ولی اشاره به اینکه هیچ بدی در خدا را ندارد را به صورت کلّی در این آیات نمی بینیم.

با سلام و درود

درست است گفتگوی ما عقلی نیست ولی دلیل نمی شود فهم خودمان از آیات را تعطیل کنیم.

بنده دو استدلال خدمتتان ارائه کردم: یکی عقلی، که علی القاعده بایستی در جای خود پیگیر آن بود؛ و دیگری آیات قرآن که صفات الهی را بیان می کردند.

با مراجعه به آیات قرآن که اوصاف الهی را بیان می کنند، می توان به شناخت الهی نزدیک شد، مانند همین آیاتی که در پست قبلی بیان شد. این استدلال عقلی و فلسفی نیست.

با توجه به دستورات الهی و نیز بیان ارزش های الهی در قرآن، نیز می توان به شناخت الهی نزدیک شد.

خداوندی که به بدی دستور نمی دهد: «إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاء» (اعراف: 7/ 28)

خداوندی که به عدل، احسان، نیکی به دیگران، دوری از بدی و ... دستور می دهد:

«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبى‏ وَ يَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»(نحل: 16/ 90)

«وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى‏ وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبيلِ...»(نساء: 4/ 36)

خداوندی که نیکوکاران (بقره: 2/ 195)، پاکان (بقره/ 22)، پرهیزکاران (آل عمران: 3/ 76)، صابران (آل عمران: 3/ 146) و ... را دوست دارد؛

و خداوندی که ظالمان (آل عمران: 3/ 140)، اسراف کنندگان (انعام: 6/ 141)، متکبران (نساء: 4/ 36)، مفسدان (مائده: 5/ 64) و ... را دوست ندارد؛

و ....

می توان به شناختی از خداوند رسید.

لذا اگر به دنبال آیه ای هستید که عینا بگوید "بدی را نمی توان به خدا نسبت داد و فقط خوبی را می توان به خدا نسبت داد"، چنین آیه ای نداریم؛ ولی از آیات قرآن به راحتی می توان به شناخت الهی نائل شد.


قرآن و واژه مکر

پرسش:
گفته می شود وقتی قرآن مکر و کید را به خدا نسبت می دهد، منظور تدبیر است و نه حیله، و یا این که منظور مجازات کردن مکر مکاران یا بی اثر کردن آن است. چرا خود قرآن به جای واژۀ مکر، از واژۀ دیگری استفاده نمی کند تا چنین شبهه ای ایجاد نشود؟

پاسخ:
با سلام و درود
«مکر» در لغت، به معنای تدبیر، چاره اندیشی و بازداشتن کسی از مقصودش است، اعم از آن که در کار بد باشد یا در کار خوب.(1)
البته «مکر» به معنای خدعه و حیله گری که بار منفی دارد، غلبه استعمال پیدا کرده است، نه این که معنای لغوی چنین باشد.
اگر هم بپذیریم که حیله و چاره اندیشی بار منفی دارد، خداوند این را در مقابل کسانی که خودشان اقدام به مکر کرده اند به کار برده است، لذا دیگر منفی نیست و با آن معنای مکر که اکنون در زبان ها است (نقشه های شیطانی و زیان آور)، تفاوت اساسی دارد.
با توجه به موارد و مصادیق مکر الهی، این مطلب بیشتر روشن می شود:
1. مراد از مکر الهی، تدبیر و چاره اندیشی است که خداوند در مقابل مکر دیگران، انجام داده است:
«وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ»؛ آنها چاره مى‏ انديشيدند (و نقشه مى‏ كشيدند)، و خداوند هم تدبير مى ‏كرد، و خدا بهترين چاره جويان و تدبيركنندگان است‏(2)؛ مراد از «يَمْكُرُونَ» حيله و تدبير مشركين است كه مي خواستند حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) را کشته يا زندانى کرده يا تبعيد نمايند، و مراد از «يَمْكُرُ اللَّهُ» همان تدبير خداوند است كه آن حضرت را مأمور به هجرت نمود.
«وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ»؛ و (يهود و دشمنان مسيح، براى نابودى او و آيينش،) نقشه كشيدند و خداوند (بر حفظ او و آيينش،) چاره‏ جويى كرد و خداوند، بهترين چاره‏ جويان است(3)؛ كه مراد از مكر اول حيله يهود است در باره كشتن عيسى (علیه السلام)، و منظور از مكر اللّه، نجات دادن عيسى از دست آن ها است.
2. مراد از مکر الهی، نوعی عاقبت و نتیجه مکری است که در برابر خدا به کار برده اند، مانند: «وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ»؛ آنها نقشه مهمّى كشيدند، و ما هم نقشه مهمّى، در حالى كه آنها درك نمى ‏كردند! بنگر عاقبت توطئه آنها چه شد، كه ما آنها و قومشان همگى را نابود كرديم.(4)
منظور از مكر اول، طفره رفتن و انحراف كفار است از پيروى حضرت صالح (علیه السلام)، و غرض از مكر دوم، هلاكت و عذاب آن ها است كه نتيجه طبيعى مكر آن ها بود.
3. مراد از مكر الهی، عذاب خداست، مانند: «أَ فَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ»؛ آيا آنها خود را از مكر الهى در امان مى ‏دانند؟! در حالى كه جز زيانکاران، خود را از مكر (و مجازات) خدا ايمن نمى ‏دانند!(5)
هشداری است برای همه که از عذاب الهی غافل نشوید. هر کس از عذاب خدا غافل شد، مشمول عذاب خواهد شد. مراقب باشید نعمت ها و ... شما را غافل نکنند و گمان کنید هر کاری (گناه و معصیت) بکنید، در امان هستید و در برابر معصیت، عذاب نمی شوید.
به بیان دیگر، مبادا در صورت غفلت و انجام معاصی به گمان در امان بودن از عذاب، مکر الهی که همان عذاب است، شما را در بر بگیرد.
بنابر این؛ واژه «مکر» اختصاص به یک معنای خاص ندارد و از نظر لغوی چندین معنا دارد و استعمال این لفظ در آن معانی، جایز و شایع است؛ و با توجه به معنای لغوی و نیز شناخت اوصاف الهی، شبهه ای ایجاد نمی شود.
ممکن است گفته شود چرا خداوند در قرآن به جای مکر از واژه ای استفاده نمی کند که معانی مختلف با بار مثبت و منفی نداشته باشد و هیچ سوء برداشتی از آن نشود؟ که در پاسخ می توان گفت این خاصیت کلمه است که می تواند در معانی مختلف استعمال شود. افزون بر این که از طرف زبان شناسان و خود ادبیات عرب، چنین استعمالی عادی و متداول و بدون اشکال است.
مراجعه به کتب لغت، این موضوع را روشن می سازد، زیرا لغت شناسان برای هر واژه معانی متعدد بیان کرده اند؛ لذا یک کلمه می تواند معانی متعدد داشته و به حسب قرینه و ...، در هر یک از آن معانی استعمال شود. در موضوع مورد گفتگو نیز اگرچه ممکن است در ابتدا برای خواننده، معانی عمیق آن روشن نباشد ولی اولا شبهه انگیز نیست، در ثانی با توجه به شناخت اوصاف الهی می داند که بار منفی آن در باره خداوند، ممنوع و باطل است لذا در پی یافتن حمل صحیح می رود.
اگر هم گفته شود طبق کدام آیه از قرآن، می فهمیم که هر چیز که به خدا نسبت داده شود، باید در معنای خوب و مثبت آن در نظر گرفته شود؟ باید گفت افزون بر این که عقل برای موجود کاملی که هیچ نیاز و نقصی ندارد، صفات کمال را به او نسبت می دهد و صفاتی که نقص و نیاز در آن است را از او نفی می کند؛ در قرآن نیز آیات بسیاری است که اوصاف خداوند را بیان می کند:
ـ «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ... وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيمُ»؛ هيچ معبودى نيست جز خداوند يگانه زنده، كه قائم به ذات خويش است، و موجودات ديگر، قائم به او هستند هيچگاه خواب سبك و سنگينى او را فرا نمى ‏گيرد (و لحظه ‏اى از تدبير جهان هستى، غافل نمى‏ ماند) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، از آن اوست كيست كه در نزد او، جز به فرمان او شفاعت كند؟! (بنا بر اين، شفاعت شفاعت ‏كنندگان، براى آنها كه شايسته شفاعتند، از مالكيت مطلقه او نمى ‏كاهد.) آنچه را در پيش روى آنها [بندگان‏] و پشت سرشان است مى ‏داند (و گذشته و آينده، در پيشگاه علم او، يكسان است.) و كسى از علم او آگاه نمى ‏گردد جز به مقدارى كه او بخواهد. (اوست كه به همه چيز آگاه است و علم و دانش محدود ديگران، پرتوى از علم بى ‏پايان و نامحدود اوست.) تخت (حكومت) او، آسمانها و زمين را در بر گرفته و نگاهدارى آن دو [آسمان و زمين‏]، او را خسته نمی كند. بلندى مقام و عظمت، مخصوص اوست.(6)
ـ «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد اللَّهُ الصَّمَد ...»؛ بگو: خداوند، يكتا و يگانه است. خداوندى است كه همه نيازمندان قصد او مى ‏كنند. (هرگز) نزاد، و زاده نشد، و براى او هيچگاه شبيه و مانندى نبوده است‏.(7)
ـ «هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ ... وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَكِيم»؛ او خدايى است كه معبودى جز او نيست، داناى آشكار و نهان است، و او رحمان و رحيم است. و خدايى است كه معبودى جز او نيست، حاكم و مالك اصلى اوست، از هر عيب منزّه است، به كسى يتم نمى ‏كند، امنيّت بخش است، مراقب همه چيز است، قدرتمندى شكست ‏ناپذير كه با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح مى ‏كند، و شايسته عظمت است خداوند منزّه است از آنچه شريك براى او قرار مى ‏دهند! او خداوندى است خالق، آفريننده‏ اى بى‏ سابقه، و صورتگرى (بى‏ نظير) براى او نامهاى نيك است آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مى‏ گويند و او عزيز و حكيم است.(8)
ـ «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ... وَ هُوَ عَلِيمُ بِذَاتِ الصُّدُور»؛ آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى‏ گويند و او عزيز و حكيم است. مالكيّت (و حاكميّت) آسمانها و زمين از آن اوست زنده مى ‏كند و مى ‏ميراند و او بر هر چيز توانا است. اوّل و آخر و پيدا و پنهان اوست و او به هر چيز داناست. او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز [شش دوران‏] آفريد سپس بر تخت قدرت قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت) آنچه را در زمين فرو مى ‏رود مى ‏داند، و آنچه را از آن خارج مى ‏شود و آنچه از آسمان نازل مى ‏گردد و آنچه به آسمان بالا مى‏ رود و هر جا باشيد او با شما است، و خداوند نسبت به آنچه انجام مى ‏دهيد بيناست. مالكيّت آسمانها و زمين از آن اوست و همه كارها به سوى او باز مى ‏گردد. شب را در روز مى‏ كند و روز را در شب و او به آنچه در دل سينه ‏ها وجود دارد داناست.(9)
ـ «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ»؛ هيچ چيز همانند او نيست‏.(10)
ـ و آیات دیگر .....
هم چنین توجه به دستورات و ارزش های الهی قرآن، مانند:
ـ خداوندی که به بدی دستور نمی دهد: «إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاء»(11)
ـ خداوندی که به عدل، احسان، نیکی به دیگران، دوری از بدی و ... دستور می دهد: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبى‏ وَ يَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»(12)
«وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى‏ وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبيلِ...»(13)
ـ خداوندی که نیکوکاران(14)، پاکان(15)، پرهیزکاران(16)، صابران(17) و ... را دوست دارد؛ و خداوندی که ظالمان(18)، اسراف کنندگان(19)، متکبران(20)، مفسدان(21) و ... را دوست ندارد؛ و ... .
بنابر این:
با مراجعه به آیات قرآن که اوصاف الهی را بیان می کنند، می توان به شناخت الهی نزدیک شد، کما این که با توجه به دستورات الهی و نیز بیان ارزش های الهی در قرآن نیز می توان به شناخت الهی رسید.

_________

  1. راغب اصفهانی، المفردات في غريب القرآن، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ص 772؛ قرشی، قاموس قرآن، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏6، ص 265.
  2. انفال: 8/ 30.
  3. آل عمران: 3/ 54.
  4. نمل: 27/ 50 و 51.
  5. اعراف: 7/ 99.
  6. بقره: 2/ 255.
  7. توحید: 112/ 1-4.
  8. حشر: 59/ 22-24.
  9. حدید: 57/ 1-6.
  10. شوری: 42/ 11.
  11. اعراف: 7/ 28.
  12. نحل: 16/ 90.
  13. نساء: 4/ 36.
  14. بقره: 2/ 195.
  15. بقره: 2/ 22.
  16. آل عمران: 3/ 76.
  17. آل عمران: 3/ 146.
  18. آل عمران: 3/ 140.
  19. انعام: 6/ 141.
  20. نساء: 4/ 36.
  21. مائده: 5/ 64.
موضوع قفل شده است